بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان عملی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
21996
متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمت استاد عزیز: 1. بسیاری از عرفای بزرگ قدیم و جدید تکیه ویژه ای بر روی چله گرفتن در راه سلوک برای رسیدن به خدا دارند در زمانه ما اگر کسی بخواهید چله بگیرد چه باید بکند دستورش چیست؟ 2. آیا خواندن هر روزه قسمت آخر دعای عرفه امام حسین علیه السلام با توجه به معارف عمیق عرفانی آن ذکر خاص است و برای ما انسانهای معمولی عوارض دارد یا این که می توان هر روز آن را به عنوان ذکر عام خواند؟ با تشکر از استاد عزیز و التماس دعا. لطفا جواب در سایت
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- چله‌گرفتن چیز خاصی نیاز ندارد. 40 روز، روزه داری همراه با ذکر و خلوت و تدبّر در آیات الهی و سعی در دفعِ خطورات؛ إن‌شاءاللّه ابعاد فطری انسان را از باطن به ظهور می‌آورد 2- کار خوبی است و هیچ عوارضی در بر ندارد. موفق باشید

21948
متن پرسش
سلام چند سوال داشتم خدمتتان: 1. مدتیه سحر که از خواب بیدار میشم نماز نمیتونم بخونم ولی بیدار میمونم و دعا می کنم، سجده میرم ولی انگار بدنم کوفته است برا نماز شب. قبلا ایطور نبودم در هر صورت میخوندم. کلا دعا و قران که خیلی حالت رسمی نماز رو نداره بیشتر دل میدم. این مشکل رو چطور حل کنم؟ 2. آقای پناهیان از قول همسر شهید اندرزگو و بعضی از قول امام می گویند که ظهور در دوره رهبر کنونی خودمان است آیا این مصداق کذب الوقاتون نیست. مثلا خود آقای بهجت وقتی زنده بودند گفتند پیرمردهایتان هم ظهورش را درک می کنند با اینکه الان خیلی از رحلت ایشان گذشته آیا باعث ضعف ایمان بقیه مردم نمی شود و جزء تعیین کنندگان وقت نیستند. حتی شنیدم خود حضرت هم ممکنه ظهورش را نداند. 3. گاهی برایم سوال پیش می آید و برای این سوال از عاقبت بخیر شدنم ترس دارم که طبق فرمایشات اهل بیت (ع) ممکن است نظر اهل تسنن درباره ظهور درست باشد. مثلا از ذریه پیامبر است ولی به دنیا نیامده است. چرا که بعضی از احادیث اهل بیت مثل امام باقر و صادق علیه سلام طوری است که انگار آنها انتظار داشتند همان دوره آنها ظهور کند. مثلا حدیث دعای عهد امام صادق را فقط گفته برای دوران ما! یا امام باقر علیه اسلام وقتی از ایشان سوال می کنند که ظهور کی است می گویند وقتی که مومنین دست در جیب هم بکنند. یعنی انگار اعتقاد نداشتند باید امام حسن عسگری بیاید و بعد ایشان امامی باشد و بعد ایشان غائب شود. و احادیثی از این قبیل که باز وجود دارد یعنی حدیثی ندیدم که بگوید (غیر از حدیث رسول الله) که بگوید فعلا به دنیا نیامده یعنی همان موقع انتظار آمدنش بوده!!!! 4. و اینکه چطور خودمان را توجیه و راضی کنیم که امام امت می تواند 5 ساله باشد یعنی زمانی که امان رضا و امام عسگری علیه اسلام به شهادت رسیدند چطور فرزندانشان امام شدند؟ یعنی اگر حکمت دستشان بود چطور می شد انسانی هر چند شریف و دانا ولی 5 ساله حکومت و تدبیر فردی 40 ساله را داشته باشد. لطفا کمکم کنید و همچنین دعایم کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- نماز شب به خودی خود در قالب همان یازده‌ رکعت، آثار تکوینی دارد و انتظار نداشته باشید نتایج آن به سرعت ملموس باشد 2- تعیین وقت ظهور که انکار شده است، شاید به معنای تعیین زمان خاص باشد ولی این‌که متذکر شرایط ظهور حضرت شود شاید از آن جهت است که احساس ظهور می‌کنند ولی نه به معنای ظهور تامّ که با حضرت مهدی «عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» محقق می‌شود. کتاب «بصیرت و انتظار فرج» که بر روی سایت هست، می‌تواند متذکر این امر باشد 3- بین آن‌که حاکمیت در اختیار ائمه قرار گیرد و یا این‌که حضرت مهدی «عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» ظهور کنند باید فرق گذاشت. آری! چند بار امکان آن‌که امر ائمه محقق شود، فراهم شده بود ولی شیعیان درست وظیفه‌ی خود را انجام ندادند و این غیر از آن است که امام صادق «علیه‌السلام» در مورد ظهور حضرت می‌فرمایند دوست دارم ظهور کند و در خدمتش باشم. 4- وقتی مردم گرفتار روزمرّه‌گی شدند، نیاز بود کاری صورت گیرد تا برای همه کارِ خارق‌العاده‌ای محسوب شود و لذا امامت که امری است موهبی و نه اکتسابی، در امامانی با سنّ کم ظهور کرد که به طور عمومی چنین علومی را کسی نمی‌توانست به‌دست بیاورد به خصوص در آن سن. در این مورد خوب است به جزوات «هویت گمشده‌ی شیعه در تاریخ» که بر روی سایت هست، رجوع فرمایید. موفق باشید

21940
متن پرسش
سلام علیکم: در مورد سکوت که از لازمه های سلوک است آیا افرادی مثل مبلغین یا معلمان که مجبور به صحبت های طولانی هستند حتی گاهی صحبتهایی که عمیقا با جان آنها امیخته نیست نظیر مباحث معرفت النفس آیا باز گو کردن این مسایل و دیگر مسایل اخلاقی در این حال که از جان انها سرچشمه نمی گیرد اشکال دارد و مانع سلوک است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال باید سعی کرد سخن حق را بگویید و از پرحرفی خودداری کنید. موفق باشید

21919
متن پرسش
با سلام و عرض ارادت: بنده هرچه جلوتر می روم نسبت به جایگاه شما احساس شرمندگی می کنم. استاد گرفتاریم. گرفتاری من به خاطر دنیای پوچ دو روزه نیست راه چاره چیست؟ چطور حقیقت را بیابیم و چگونه آن را حفظ کنیم؟ حاج آقا دعایمون کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقت، همانی است که خداوند از طریق پیامبرش به ما متذکر شده و راه رسیدن به آن و با آن زندگی‌کردن و حفظ آن، همان راهی است که شریعت الهی در اختیار ما گذاشته است. مهم آن است که نگاه ما به شریعت الهی، نگاه برای رسیدن به حقیقت باشد. موفق باشید

21914
متن پرسش
ما باید به چه فکری یا فردی یا گروهی یا .... دشمن باشیم و با چه گروهی دوست؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: دشمن واقعی انسانیت کسی است که صد عن سبیل اللّه بکند. یعنی نه‌تنها منکر حق است، بلکه مانع رسیدن حق به مردم می‌شود و بقیه را اعم از کسی که مستضعف فکری است یا مؤمن راستین، یا باید برایش دلسوزی کرد و یا باید او را دوست داشت. موفق باشید

21912
متن پرسش
سلام استاد گرامی: موضوع من این هست که: در این مورد که اعتقادی به نفرین «زبانی» داشته باشم اصلا چنین نیست. من اما باور دارم اگر خدای ناکرده از کسی ناراحت باشم این خود چیزی هست که نام دیگرش نفرین است. جناب استاد، هم اکنون بشدت دچار عذاب وجدانم که از کسی دلگیرم و به یاد پول یا وسیله ای می افتم که نیاز دارم و کسی از من ضایع کرده و در ردّ امانت کوتاهی کرده و عمدا منو اذیت می کند و هر بار دلگیری ام تازه میشه و دلم میخواد نفسم را حبس کنم تا مبادا یک نفسی از روی رنجوری کشیده باشم. ولی چه کنم، دلم با این برخوردها می شکند! در یک جایی می خواندم که مولانا می گویند: اگر در پی انتقام از دیگران باشیم دچار مکافات خواهیم شد. می بینم که در این حد نیستم که کسی عمدا آزارم بدهد، کسی که به قول خودش شعور اجتماعی دارد و دانشگاه تدریس می کند و من به زحت بیفتم و بتوانم ناراحت نشوم. آیا اینکه از دانستن عدل خدای دو عالم دلم آرام می گیره و یا اینکه با یاد طرف مقابل نفس در سینه سرد بشود، یا بغضم بشکند، این همان چیزی است که مولانا می گوید انتقام؟ چون باور دارم که اخلاقا هیچ راهی برای انتقام ظاهری نیست و بدترین انتقام این هست که در درگاه حضور الهی از کسی غصه ای در دل بیاوریم. آیا این نوع دلگیری قابل کنترل هست؟ آیا شکستن دل، همان محدود بودن ظرف من است که با صبر و گسترش بزرگواری میشه بجای آن راه حل بهتری برای اصلاح بین طرفین رسید؟ امیدوارم بتوانم از این موضوع برای رشد روحی ام بهره مند گردم و در این جایگاه که هستم توقف نکنم. با عرض پوزش از این همه صحبت مکتوب.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید بتوان گفت آن نحوه انتقام‌گیری که حضرت مولا «علیه‌السلام» به این نحوه باشد که انسان کوچک‌ترین ملکه‌ی گذشت را در خود رشد نداده باشد. ولی این‌که انسان به جهت ظلمی که به او شده است، ناراحت باشد؛ مشکلی پیش نمی‌آورد، می‌ماند تا آن‌جا که ممکن است باید با روحیه‌ی گذشت، خود را از این افکار راحت کنیم زیرا «در سینه‌ی پر کینه اسرار نمی‌گنجد». موفق باشید

21904
متن پرسش
سلام علیکم: در کتاب المراقبات ملکی تبریزی که بخش اعمال نیمه شعبان را میخوندم آن جا که به خواندن دعای کمیل سفارش می کنند نوشته که دعاها باید با حضور قلب و توجه کامل خوانده بشه و مانند کسی که فقط الفاظ را می خواند نباشیم و اگر عبارات دعا را موافق حال خود ندیدیم اصلا آن را نخوانیم و در آخر هم نوشته خطری بزرگ متوجه کسی است که هنگام دعا در خواب غفلت است. تکلیف ما که فوقش بتونیم فقط به معنی توجه کنیم چیه؟ و شاید هم بتونیم در همان لحظه خواندن دعا اگر متوجه معنی شدیم آن حالت را به خود بگیریم با اینکه در واقعیت اینگونه نیستیم. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فرمود: «گرچه بهشت‌اش نه به کوشش دهند / آن‌قدر ای دل که توانی بکوش». به رحمت واسعه‌ی خدا نظر داشته باشید و در حدّ امکان خود عمل کنید. موفق باشید

21885
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار و گرامی: خسته نباشید و امیدوارم خداوند بهتون سلامتی و طول عمر بده، استاد فرموده بودین که سعی کنین که نفس رو متوجه عالم غیب کنین تا بدانید در عالم برتر از این عالم چه خبر است، استاد این اتفاق بنظر واقعا شیرین میاد و حس میشه باعث انقطاع مطلوب از عالم ماده بشه و همچنین شاید باعث ایجاد یقین بشه، ولی از طرفی هم دست یافتن به همچین امری بسیار بسیار سخت مشکل بنظر میاد، لااقل در مورد بنده، حس می کنم هر کار می کنم اصلا منو راه نمیدن، بعضی وقتا حس می کنم اعمالم مثل تیری هست که به سنگ میخوره انگار اصلا راهی نداره، نه اینکه هدف از بندگی این باشه اما اینم شاید نشان از اجازه دادن برای فهمیدن سر الهی باشه و نوعی لیاقت باشه، کلا پیش میاد که آدم از عالم ماده خسته بشه و دوس داشته باشه با عالم بالا مرتبط باشه و شاید ایجاد شوق و نشاط بندگی کند، اما اصلا راه داده نمیشه و همچنان در حسرت این ارتباط هستم و به حال افرادی که اجازه و رخصت دارن غبطه میخورم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مطالعه‌ی کتاب‌های «ده نکته در معرفت نفس» و «فعلیت‌یافتن باورهای دینی» همراه با شرح صوتی آن دو کتاب، راه‌گشاست. موفق باشید

21878
متن پرسش
با عرض سلام و خدا قوت: آیا مشابه مباحثی که در مورد رزق مادی انسان داشته اید آیات قرآن و احادیثی در خصوص رزق معنوی انسان وجود دارد؟ آیا می توان گفت رزق معنوی دارای سلسله مراتب است به اینصورت که در مسیر زندگی خداوند به بهانه های مختلف آن را در مسیر انسان قرار می دهد و در صورتی که انسان آن را ببیند و از آن استفاده کند و خود را ارتقا دهد وارد گام بعدی می شود و دوباره در آن مرحله خداوند رزق معنوی دیگری برای او قرار می دهد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید. به همین جهت باید با رعایت اخلاق و تواضع، شرایط بسطِ رزق معنوی خود را فراهم نمود. موفق باشید

21871
متن پرسش
سلام: بنده در دانشگاه مهندسی خوانده ام، و هم اکنون دانشجوی دکترا هستم، اما با این نظام آموزشی غلط، احساس می کنم که بسیار کار اشتباهی کرده ام که وارد مقطع دکتری شده ام، همچنین در دانشگاه تدریس هم دارم و احساس می کنم تدریس در رشته های مهندسی در دانشگاه هم خیلی مفید نیست. چطور بفهمم که واقعا کار صحیح چیست و رضایت خدا در چیست؟ انصراف از تحصیل و یا ادامه آن؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث بر سر آن است که اهم و مهم در مقابل شما چه چیزی است. اگر کار مهم‌تری که در عین کسب رزق حلال جنبه‌ی معنویتش بیشتر است در مقابل شما هست که هوالمطلوب. وگرنه باید سعی کنید در همین فضا وارستگی خود را شکل دهید و به دانشجویان کمک کنید. موفق باشید

21870
متن پرسش
سلام علیکم: در صورتی که شخصی به هیچ وجه از ازدواج نکردن به گناه نیفتد و بخواهد مراتب سیر و سلوک را طی کند آیا باز هم ازدواج به او در سیر و سلوک کمک می کند یا بهتر است ازدواج نکند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌که ازدواج امر مستحبی است یعنی خداوند در آن رخصت ترک آن را داده است. موفق باشید

21866
متن پرسش
سلام استاد: وقت بخیر. از بحث جزای عمل به بهترین آن در صورت صبر یه برداشتی کردم میخوام ببینم صحیحه انسان در صورت تداوم عمل یعنی صبر در طاعت برای پاداش این صبر بهترین عمل یعنی قلبی ترین عمل رو براش در نظر میگیرن و اونجا بحث جمع ثواب همه اعمال در کار نیست بلکه برآیند عمل و شخصیت حاصل از بهترین عمل در صحنه حاضره یعنی قرار نیست مثل ماشین حساب همه اعمال رو جمع کنن بلکه فقط شدید ترین عمل که عامل شدیدترین شخصیت فرد میشه در صحنه هست. حال اگر شدید ترین عمل شخص باز هم نسبت به صورت مطلوب کمبود داشته باشه اینجا دوباره صبر میاد و نقش دومش رو بازی میکنه و خود این کمبود رو هم جبران میکنه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید. واقعاً صبر بر طاعت و عبادت، نوعی روح اعمال را رشد می‌دهد که حاصل آن شامل همه‌ی عبادات قبلی می‌شود و این از برکت صبر در عبادات است، چه در حالتِ قبض و چه در حالت بسط. موفق باشید

21858
متن پرسش
سلام و خدا قوت: ۱. ببخشید اگر فردی تصمیم بگیرد گناه نکند و به جایگاه بالا انسانی به اذن خدا برسد، چون استاد در کار نیست یکدفعه یک اتفاقی بیفته و یا چشمش به غیب باز بشه، اون فرد از ترس دچار جنون نمیشه؟ چون ما بعضی جاها شنیدیم ترسناک هستش در واقع شنیدن کی بود مانند دیدن. البته اگر خدا بخواد هدف ما این باشه که تمام راه اونور رو همین جا بریم تا مرحله قیامت یعنی موت قبل فوت. ۲. به نظرتون این انقلاب اسلامی با توجه به توطئه گران داخلی به هدفش یعنی انقلاب حضرت مهدی متصل میشه یا کشور دیگری همچون یمن این افتخار نصیبش میشه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اگر انسان مسیر کسب معارف را درست طی کند، به مرور وارد عالم نور و معنویت خواهد شد و جا نمی‌خورد 2- در هر حال این انقلاب اسلامی است که می‌تواند بستر ظهور حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» شود. موفق باشید

21856
متن پرسش
سلام خدمت استاد محترم: آقا هرچه کتاب های سیر و سلوک می خوانم و یا به اهالی فن مراجعه می کنم همه به این مسئله اشاره می کنند که سیر و سلوک بدون استاد ممکن نیست. ولی کسی هم مرا قبول نمی کند. به همه کس هم نمیشه اعتماد کرد چون خیلی ها رهنما نیستند و رهزن هستند. چند وقتی است که با کلاسهای صوتی محمد علی طاهری آشنا شدم که آنها اکادمیک کلاس دارند و جلسات و مستر برای راهنمایی ولی از طرفی از آن هم می ترسم چون طاهری زندان است و کلاسهایش توسط اطلاعات رصد میشه و شاگردانش دستگیر. نمی دانم چه کنم جدا در جمهوری اسلامی عرفان و سیر و سلوک غریب است. شما را به خدا راهی نشانم دهید هر چند می دانم شما مشغله زیاد دارید. کتابهای شما را می خوانم و صوت جلسات شما را گوش می دهم و در جلسات مسجد خدیجه کبری گاهی شرکت می کنم. ولی حالم سینوسی است و اوج و فرود زیاد دارم در مصاف شیطان کم می آورم. شاید اگر استادی داشته باشم پیشرفتی حاصل شود. الله اعلم. خدا به شما سلامتی دهد و توفیق روز افزون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فراموش نفرمایید که ما در این تاریخ به جهت غلبه‌ی روح مدرنیته گرفتار ظلمات غلیظی هستیم و نباید انتظار داشته باشید به راحتی و بدون صبر در اطاعت، از این ظلمات رها شویم. جزوه‌ی «روش سلوکی آیت اللّه بهجت» بر روی سایت هست. به نظرم بد نیست نظری به آن بیندازید. آقای محمدعلی طاهری بیشتر قوه‌ی واهمه‌ی مخاطبین خود را تحریک می‌کنند نه آن‌که انسان‌ها را به توحید برسانند و از این جهت کار ایشان برای افراد مفید و سعادت‌بخش نیست. موفق باشید

21843
متن پرسش
سلام استاد: با توجه به جواب ۲۱۸۲۳ پس خود صبر به تنهایی موضوعاتی ندارد یا علاوه بر جواب شما خود صبر هم به خودی خود علاوه بر جواب نوعی پاداش دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: صبر بر عبادات یا بر ترک معصیت و یا بر مصیبت معنا دارد. مثل آن‌که امروزه صبر و مقاومت در مقابل تهاجم نظام استکباری معنا پیدا کرده است. موفق باشید

21823
متن پرسش
سلام استاد: در بحث معاد فرمودید: طبق آیه ۹۷ نحل به بهترین عمل در طول عمر مومن جزا داده می شود به این معنا که اگر مومن در شصت سالگی بمیرد و اگر بهترین نمازش برای چهل سالگی او باشد همان نماز چهل سالگی او را در نظر می گیرند. در ادامه هم مبحث صبر پیش اومد که خود صبر در صورت عدم قوت و نور لازم عمل به کمک میاد. من وحدت بین این دو تا رو نتونستم درک کنم که چطور هم به بهترین عمل پاداش میدن و هم خود صبر؟ یعنی ملاک چیه و وحدت بین این کجاست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی انسان با پشت‌کار و پایداریِ لازم عبادتی را دنبال کرد و به دنبال تحقق صورت آرمانی و ایده‌آلِ آن عبادت بود، نفسِ این پایداری یعنی صبر موجب می‌شود تا جزایِ او همان صورت آرمانیِ عمل عبادی گردد. موفق باشید

21821
متن پرسش
سلام جناب استاد: چند سوال داشتم. بصیرت به چه معناست؟ آیا در ادبیات عرفانی هم بصیرت داریم؟ این که خدا به شخصی، حکمت داده به چه معناست؟ بصیرت و حکمت مقوله ای جدا از هم هستند و یا یکی زیر مجموعه دیگری هستند؟ لطفا با مثال توضیح دهید. چکونه می توان این دو را بدست آورد به چه اشخاصی داده می شود؟ حکمت را ذره ذره به کسی اعطا می کنند؟ اگر کتابی هم معرفی بفرمایید ممنون میشم. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی انسان متوجه‌ی حقایق شود دارای بصیرت است و وقتی نظر به استحکام حقایق در عالم باشد به حکمت می‌رسد. با تدبّر در قرآن و رعایت حرام و حلال الهی، انسان به بصیرت و حکمت لازم نایل می‌گردد. موفق باشید

21817
متن پرسش
سلام استاد: در گفتن اذکاری که ائمه عددی برای ما مشخص ننموده اند باید چه تعداد آن ذکر را گفت؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر اندازه قلب همراهی کند می‌توان با آن اذکار مأنوس بود. در روایت داریم: «سیّد الکلام، ذکر لا إله إلا اللّه» است. موفق باشید

21809
متن پرسش
سلام: چه عملی و چطور باعث میشه انسان گناه نکنه؟ به هر دری زدم نتونستم جلو نفسم وایسم. من فقط نماز رو می شناسم ولی نمازی که میخونم اصلا اون کیفیت لازم رو نداره که مانع گناه من بشه چون دارم هم نماز میخونم و هم مرتکب گناه میشم. قبلا نمازم منو از گناه سرد می کرد ولی الان هرچی میخوام اونطور نمازی بخونم نمیتونم. حضور قلب نیست دل پاک نیست چیکار کنم؟ قلب و دلی که مهر شده رو چطور از هواهای نفسانی و با چه قدرتی باید آزادش کرد؟ خواهشا جواب بدید به داد ما جوونا برسید. حالا جوونایی که اصلا نماز نخوندن و میخوان شروع کنند و از گناه فاصله بگیرند باید چیکار کنند؟ به چه تکیه کنیم چطور مانع نفس و هوی بشیم؟ واقعا سخته خواهش می کنم راهنمایی کنید باید چه کرد؟ فکر مرگ و... هم برام فایده چندانی نداره.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی متوجه باشیم ما علاوه بر وجهِ زمینی و ناسوتی، وجهِ آسمانی و ملکوتی داریم بهترین حالت برای ما حاضرشدن در آن وجه است. وجهی که روی به حضرت حق دارد و در آن وقت است که می‌فهمیم گناه چه اندازه موجب محرومیت ما از اُنس با خدا می‌شود و استقرار ما را از آن وجه ضایع می‌کند. باید به‌دست‌آوردنِ معارف الهی متوجه‌ی آن وجه ملکوتی خود شویم و در آن صورت عبادات ما مسیر خود را می‌یابد و در همین رابطه است که جناب مولوی توصیه می‌کند:

همچو چَه‌کن چاه می‌کند گر کسی / زین تنِ خاکی که بر آبی رسید

مباحث «معرفت نفس» در این رابطه کارساز است. جناب حافظ در غزل شماره‌ی 55 دیوانش گزارش اُنس با وجه ملکوتی‌اش را با ما در میان می‌گذارد. آن غزل همراه با شرح آن خدمتتان ارسال می‌شود. موفق باشید

غزل شماره‌ی 55

باسمه تعالی

زندگی با وَجهِ یمینی

آن سیه‌چرده که شیرینی عالم با اوست         

چشم میّ‌گون، لب خندان، دلِ خرّم با اوست

جناب حافظ در نظر به وَجه متعالیِ «ما به إزاءِ انسانیِ خود» و در رابطه با اُنسی که می‌خواهد با او داشته باشد، به وصف او می‌پردازد، و او را چنین وصف می‌کند که : آن خودِ آسمانی در عین داشتن ملاحت، طوری است که شیرینیِ عالم با اوست. با چشمانی مِیّ‌گونه و شراب‌آسا که بیننده‌ی خود را مست جمالش می‌کند. دارای لبانی خندان همراه با دلی خرّم. و این صورت متعالیِ «ما به إزاءِ انسانی ما است» که می‌توان در عشق به او خود را بیابیم و عشق را در خود معنا کنیم.

جناب حافظ در این نوع غزل‌ها به وجه ملکوتی‌اش که نیمه‌ی متعالیِ اوست نظر می‌کند به عالمی که از آن‌جا رمزها به انسان می‌رسد و اگر کسی رمزشناس باشد متوجه‌ی اشارات و رمزهای سخنان امثال حافظ می‌شود و می‌تواند آن سخنان را به تأویل ببرد و متوجه شود آن سخنان ریشه در بُعد ملکوتی گوینده دارد[1] و آن واقعیتی است فرشته‌وَش که می‌توانیم با آن مرتبط باشیم و آن مَثَل اعلای انسان است، و امثال حافظ و سهروردی می‌توانند با او معاشقه کنند و آن را که سیمرغ آن‌ها محسوب می‌شود به عنوان حقیقت ،در افق جان خود داشته باشند، با توجه به این‌که «زیبایی هاله‌ای از حقیقت است» یعنی هرجا حقیقت هست زیبایی هاله‌ای است در اطراف آن، و جناب حافظ نظر به زیبایی حقیقت سیمرغ خود می‌اندازد و در غزلیاتِ خود آن را گزارش می‌دهد ، بعضی مواقع آن‌چنان خیال قدرت پرواز می‌یابد که انسان محبوب ملکوتی خود را در مقابل‌خود می‌یابد و آن‌چه که در عالم مثال برای انسان هست قابل شهود می‌گردد، به همان معنایی که افلاطون در نظریه‌ی «مُثُل» به آن می‌پردازد.

گرچه شیرن‌دهنان پادشهانند، ولی     

او سلیمان زمان است که خاتم با اوست

در بین شیرین‌دهنان که همچون پادشاهان بر جان انسان‌ها حکومت می‌کنند، آن وَجه متعالی که من به دنبال آن هستم، چیز دیگری است. او همانند سلیمان خاتم دارد و با انگشتریِ خود عالم را افسون می‌کند تا در مسیر عشقِ به خود، عقل و اختیار از کف برود و یگانگی با محبوب که اوج عشق‌ورزی است، محقق شود.

خال مشکین که بدان عارض گندم‌گون است           

 سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست

خال سیاهِ آن وجه متعالی که بنا است من با انس با او خود را بیابم، طوری بر چهره‌ی گندم‌گون اوبه زیبایی ظهور کرده که از جهت جذابیت همانند دانه‌ی گندمی است که رهزن آدم شد و او را در خود متوقف کرد که به چیز بالاتری فکر نکند. و این محبوب ملکوتی این‌چنین مرا در خود متوقف کرده که به چیزی بالاتر نمی‌‌توانم اندیشه کنم، هرچه بادا باد.

دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران          

چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست

آن وجه متعالی که زیبایی اش او را فراگرفته، اگر از جهتی با من بیگانه نیست، ولی آن‌چنان هم نیست که همواره در منظر جان من حاضر باشد، آری! عزم سفر می‌کند و مرا در تنهایی‌ام تنها می‌گذارد و حال، من با این دلِ مجروح چه کنم در حالی‌که مرهم این دل مجروح، حضور او و اُنس من با اوست.

رویْ خوب است و کمالِ هنر و دامن پاک             لاجرم همّت پاکانِ دو عالم با اوست

علت دل‌دادگیِ من به این وجه متعالی که همّت همه‌ی پاکان عالم با اوست و همه می‌خواهند همواره با چنین وجهی به‌سر برند، آن است که علاوه بر آن‌چه در بیت اول در وصف او به میان آمد، دارای رویی خوب و کمالِ هنر و دامنی پاک است. یعنی هر آن‌چه هر انسانی برای خود می‌طلبد که آن باشد تا از خود فرار نکند و بتواند با خود به‌سر برد، در او می‌توان یافت.

با که این نکته توان گفت که آن سنگین‌دل     کُشت ما را و دمِ عیسی مریم با اوست

آن‌که من به دنبال آن هستم اگر از جهتی به من نزدیک است، به جهت جنبه‌ی ملکوتی‌اش، سخت از دسترس من دور است و از علوّ مرتبه‌ی او همین بس که مانند عیسی (ع) با دَمِ قدسی خود می‌تواند منِ مردم را زنده کند و به شعف و شور آورد و بدین لحاظ هرگز نمی‌توانم از او دل، بر کَنم و نسبت به او بی‌تفاوت باشم.

حافظ از معتقدان است گرامی دارش           زان‌که بخشایشِ بسْ روح مکرم با اوست

در رابطه با علّو مرتبه‌ی آن وجه متعالی که به راحتی در دسترس نیست، اعلام می‌دارد که حافظ متوجه و معتقد به آن وجه متعالی هست و نسبت به آن امر بی‌تفاوت نمی‌باشد، پس او را از خود مران زیرا بخشایش فراوان که مشخصه‌ی روح مکرم است هم با آن وجه متعالی است و انسان می‌تواند در مأنوس‌‌بودن با او و این‌که هرکس می‌تواند با رفع حجاب از وجهِ یمینی‌اش به بودن با او امیدوار باشد زیرا آن وجه یمینی چیزی جز نیمه‌ی متعالی ما نیست.

والسلام

[1] -به همان معنایی که در آخر سوره یس داریم « فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ؛» پس منزه است خداوندى كه ملكوت همه چيز در دست قدرت او است و همه شما به سوى او باز مى ‏گرديد.

 

21805
متن پرسش
سلام استاد: اگر ابجد مبنای مطمئنی نیست اذکار مختلفی رو که عددی از ائمه برای ذکر اونا نداریم رو به چه تعداد بگیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد تعداد اذکار که از طرف ائمه «علیهم‌السلام» صادر شده بحثی مبتنی بر محاسبه بر اساس حروف ابجد در میان نیست. آن ذوات مقدس بر اساس کشف غیبی خود آن دستورات را می‌فرمایند. موفق باشید

21807
متن پرسش
با سلام و خدا قوت: فرمودید که تا انسان چشم باطن بین پیدا نکند نمی تواند حقایق عالم مثل ولایت را بفهمد. لطفا بفرمایید علامت و نشانه ای هست که انسان متوجه شود که دارای چشم باطن بین هست یا نه؟ آیا همینکه انسان در مواجهه با احادیثی مثل حدیث حقیقت نوری عظمت مولا سلام الله علیه را تصدیق کند کافی است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فرهنگ شیعی روی هم رفته طوری است که اگر انسان مقیّد به آن باشد و در دستورات دینی، ظاهر و باطن را با هم رعایت کند و از حضور قلب در امور غافل نباشد چشمِ قلب خود به خود باز می‌شود. موفق باشید

21795
متن پرسش
با سلام و وقت بخیر خدمت استاد گرامی: نکاتی در مورد «صداقت در خانواده» پیش آمده که خواستیم طی سؤالاتی با شما در میان بگذاریم. پیشاپیش از جواب‌هایی که می‌فرمایید تشکر می‌کنیم: ۱. انسانی صادق است که باور، گفتار و رفتارش با عالم واقع منطبق باشد و وجودش آیینه‌ای است که نفس‌الامر را در مواجهه با دیگران منعکس می‌کند. پیامبران و اولیاء الهی از جمله مصادیق انسان‌های صادق هستند. چه الزاماتی وجود آدمی را آماده‌ی اتصاف به صفت صادق می‌کند؟ ۲. در خانواده‌هایی که از همه‌ی شئونات خانواده تقدس‌زدایی شده‌است و نقش پدر و مادر به کارکردی ابزاری تقلیل یافته‌است و صداقت در سطح نازلی در خانواده حضور دارد، چه آسیب‌هایی فرزندان را تهدید می کند؟ ۳. صداقتی که در جامعه‌‌های سکولار برقرار است با صداقتی که در جامعه‌ی اسلامی حاکم است چه تفاوت‌هایی دارد و صادق بودن و حقیقت را وارونه جلوه ندادن، در زندگی زناشویی چه برکاتی دارد؟ ۴. صداقت در زندگی زناشویی که برمدار شرع مقدس است، چه حدودی را شامل می‌شود، آیا امری مطلق است یا می‌توان گاهی اوقات صداقت را حد زد؟ ۵. استاد آیا زن یا شوهر برای حفظ زندگی زناشویی در برابر دروغ‌گویی همسرشان باید صبر کنند و آن را امتحانی از جانب خداوند قلمداد کنند یا دروغ‌گویی می‌تواند عاملی برای طلاق آن‌ها باشد؟ ۶. شخص دروغ‌گو با چه دستورالعملی می‌تواند نسبت به دروغ آنقدر حساس شود که حقیقت دروغ و آثار سوء آن را به عینه ملاحظه کند و از آن حذر کند؟ ۷. استاد با توجه به کتاب «فرهنگ مدرنیته و توهم» فضای غالب غرب، زندگی بر مدار توهم است و ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که به خاطر سلطه‌ی رسانه‌های جمعی، تحت تاثیر این فضا هستیم. در زمان پدربزرگ ها و مادربزرگ‌هایمان، غرب نقشی در شکل‌دهی باورها نداشت. اما به مرور پای فضای توهم‌محور غرب به خانه‌های ما باز شد. تمام تلاش خود را صرفِ فربه کردن ماهیت آدمی در مقابل وجود کرد. جسم‌ها فربه گشتند و بال‌های وجود، توان بالا کشیدن جسم‌ها را ندارند. ما در چنین فضایی نفس می‌کشیم. به نظر شما راه برون‌رفت از این اوضاع چیست؟ ۸. در فضای مدرنیته، آدمی بر عقلی تکیه دارد که از آبشخوری الهی برخوردار نیست و اگر اظهار می‌کند که خدا را باور دارد، خدایی خود‌ساخته را می‌پرستد. عقلی که ادعا می‌کند هیچ غیرممکنی برای او وجود ندارد. عقلی خودبنیاد که تحت تاثیر قوه‌ی خیال، هر روز را در رسیدن به آرزویی سپری می‌کند. با این عقل است که تصمیم می‌گیرد ازدواج کند، بچه‌دار شود و... .استاد چنین انسانی که در روزمره‌گی‌ها به نشخوار مردگی مشغول است، چگونه به خود می‌آید. ما در کشوری زندگی می‌کنیم که برآیند انقلاب اسلامی است. چگونه می‌شود در چنین فضای انقلابی، آدمی از خود بیگانه باشد و به خود دروغ بگوید. با خدایی خود‌ساخته زندگی کند و تحقیق و جستجو درباره‌ی ماشینی که قرار است بخرد، مهم‌تر از بازسازی باور‌های و اعتقاداتش باشد؟ ۹. به گفته‌ی امام خمینی همان‌طور که قرآن انسان‌ساز است، زن نیز انسان‌ساز است. زن هدف تهاجم‌های فرهنگی شرق و غرب قرار گرفته‌است. دشمنان ایران اسلامی می‌دانند اگر زنان را به خیابان‌ها بکشانند و در اموری که به وجه ناپایدار آدمی وابسته است، مشغول کنند، می‌توانند بدون هیچ جنگی کشور را زیر سلطه‌ی خود بیاورند. ما زنان چگونه می‌توانیم نقشی-انسان‌سازی - که به عهده داریم و دارد به فراموشی سپرده می‌شود را ایفا کنیم؟ ۱۰. استاد با توجه به کتاب «زن آنگونه که باید باشد»، زن باید تسلیم خواست مرد باشد و زن و مرد در وحدتی متعالی تنها و تنها وجود قدسی خانواده را مدنظر داشته‌باشند و از خود و منیت برای تحقق هدفی والاتر رها شود. در جامعه‌ی کنونی چه اتفاقی می‌افتد که زن این نقش خطیر را پس می‌زند و از به دوش کشیدنش سرباز می‌زند. آیا برخلاف فطرتش عمل می‌کند و به خود دروغ می‌گوید؟ و چه عواملی سبب می‌شود که به آنچه فطرتش به او القاء می‌کند گوش نکند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اجازه دهید ذیل هر سؤال، جواب مربوطه را بگذارم تا بین سؤالات و جواب‌ها رابطه برقرار باشد:  
۱- انسانی صادق است که  باور، گفتار و رفتارش با عالم واقع منطبق باشد و وجودش آیینه‌ای است که نفس‌الامر را در مواجهه با دیگران منعکس می‌کند. پیامبران و اولیاء الهی از جمله مصادیق انسان‌های صادق هستند. چه الزاماتی وجود آدمی را آماده‌ی اتصاف به صفت صادق می‌کند؟
جواب 1- عالم و واقعیات آن عطیه‌ی الهی است، هر اندازه انسان خود را در «صدق» پرورش دهد، عالَم به صورت واقعی‌اش بر او رخ می‌نمایاند و تا گشوده‌شدنِ پنجره‌ی حقیقت برایش او را جلو می‌برد. لذا در روایت از امام صادق «علیه‌السلام» داریم: که فرمودند:«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً إِلَّا بِصِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِر» به راستى خدا عز و جل پيغمبرى را مبعوث نكرده است جز به راستگوئى و پرداخت امانت به نيكو كار و بدكار.
۲- در خانواده‌هایی که از همه‌ی شئونات خانواده تقدس‌زدایی شده‌است و نقش پدر و مادر به کارکردی ابزاری تقلیل یافته‌است و صداقت در سطح نازلی در خانواده حضور دارد، چه آسیب‌هایی فرزندان را تهدید می کند؟
جواب 2- هر انسانی برای زیستن خود نیاز به نمونه‌ای از زیستنِ صحیح دارد و والدین روی هم رفته در شرایطی که فرزندان به‌سر می‌برند نمونه‌ای از زیستنِ معقول می‌باشند و اگر فرزندان محوریت آن‌ها را از دست بدهند، به سرگردانی دچار می‌شوند به همان معنایی که اگر انسان‌ها در زندگی در دنیا الگو بودن انسان‌های معصوم یعنی امامان را از دست بدهند. آری! والدین نیز باید شخصیت خود را پاس دارند و نمونه و اسوه‌‌ای صمیمی و ارزشمندی برای فرزندان‌شان باشند و در صدق و صفای خود، معنای صدق و صفا را به فرزندان خود بیاموزند تا معنای زندگی را به آن‌ها هدیه کرده باشند. و اساساً هدف اصلی عبادات آن است که انسان را به صفا و صدق بکشاند و در همین رابطه رسول خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌فرمایند: «لَا تَنْظُرُوا إِلَى طُولِ رُكُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ فَإِنَّ ذَلِكَ شَيْ‏ءٌ اعْتَادَهُ فَلَوْ تَرَكَهُ اسْتَوْحَشَ لِذَلِكَ وَ لَكِنِ انْظُرُوا إِلَى صِدْقِ حَدِيثِهِ وَ أَدَاءِ أَمَانَتِه‏» به نمازخواندن و روزه گرفتن آنها فريب نخوريد، زيرا بسا كه مرد انس گيرد به نماز و روزه تا آنجا كه اگر آن را وانهد به هراس افتد ولى آنها را بيازمائيد به راستگوئى و امانت پردازى.
باید متوجه باشیم کسی که پروای راستی و راستگویی ندارد راستگو نیست. آیا کسی که همه‌ی حقیقت‌ها را برای به کرسی نشاندن حقیقتِ خود زیر پا می‌گذارد دروغگو نیست؟ با این‌همه دروغ‌گویان گرچه با اغراض شخصی دروغ می‌گویند ولی امکان دروغ‌گویی را آن‌ها پدید نیاورده‌اند. با امکان دروغ گویی است که اشخاص می‌توانند زبان به دروغ بگشایند. مثال اتَّم دروغ‌گفتن به خود این است که شخص خود را میزان حق بداند و هر چه را بالطبع و قول و رأی خود سازگار نبیند باطل انگارد. دروغی که با قصد گفته می‌شود دروغ به دیگران است، دروغ به خود معمولاً با قصد، قرین نیست. بدترین دروغ‌ها از زبان کسانی بیرون می‌آید که به خود دروغ گفته‌اند و پروای محروم‌شدن از اُنس با حقیقت را ندارند و اعضای خانواده باید نسبت به این امر حساس باشند تا فرشتگان الهی از خانه‌ی آن‌ها نگریزند.
۳- صداقتی که در جامعه‌‌های سکولار برقرار است با صداقتی که در جامعه‌ی اسلامی حاکم است چه تفاوت‌هایی دارد و صادق بودن و حقیقت را وارونه جلوه ندادن، در زندگی زناشویی چه برکاتی دارد؟
جواب 3- صداقت اصیل یعنی راستگویی برای نزدیکی به خدایی که عین صداقت یعنی «اَصْدَق» است و قرآن در این رابطه می‌فرماید: «مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّه‏» چه کسی در گفتار از خداوند صادق‌تر است؟ ولی صداقت سکولار با انگیزه‌ی داشتن دنیای بیشتر انجام می‌شود و به همین جهت صدق آن با صفای شخصیتش همراه نیست و از سیطره و سلطه‌ی نفس امّاره‌اش آزاد نمی‌شود و صدق و راستگویی او پنجره‌ای به سوی حقیقت در مقابل او نمی‌گشاید تا از بند پوچی و نیهیلیسم آزاد گردد.
۴- صداقت در زندگی زناشویی که برمدار شرع مقدس است، چه حدودی را شامل می‌شود، آیا امری مطلق است یا می‌توان گاهی اوقات صداقت را حد زد؟
جواب 4- خانه، کانون توحید است. اولين نتيجه ازدواج اين است كه انسان، ديگر براى «خود» ش نيست. با ازدواج، يك هسته توحيدى تشكيل مى ‏شود كه هر عضوى فانى در آن هسته است و هويت خود را در هويت هسته توحيدى خانواده مى‏ جويد. «خانواده» به معناى حقيقى‏ اش عين توحيد است، همان‏طور كه صفات الهى در ذات حضرت حق فانى است و كثرتِ صفات، او را از مقام وحدانى خارج نمى‏ كند، يا همان‏طور كه انسانِ موحد با ظهور نور احدى از خود چيزى نمى ‏بيند؛ توحيد خانواده نيز يعنى نفى فرديتِ فرد در جمع. انسان در مقابل حضرت ربّ‏ العالمين خودى ندارد. استغراق در حاكميت حكم خدا را «توحيد» مى ‏گويند، چون در آن حالت انسان از خود، فانى و به حق باقى مى‏ شود. خانواده هم به عنوان يك واحد توحيدى، ابتدا فرديت فرد را در خود فانى مى‏كند، شخصيت جمعى مخصوص آن خانواده را در او احياء مى‏نمايد، نظير وحدت در عين كثرت و كثرت در عين وحدت.
با اين ديد ملاحظه مى‏ فرماييد چقدر تشكيل خانواده براى هر زن و مردى مورد نياز است! در هسته‏ ى توحيدى خانواده است كه خودخواهى انسان از بين مى‏ رود؛ ديگر شما نمى ‏توانى «خود فردى» ات باشى و اگر بخواهى بر منيت خود اصرار كنى واقعاً هم براى خودت زندگى را جهنم مى‏ كنى و هم براى بقيه. اساساً هركس به اندازه ‏اى در خانواده‏ اش خوشبخت است كه توانسته باشد در مقابل هسته خانواده به نفى خودِ فردى دست يابد. دقت كنيد؛ عرض كردم براى خانواده، نه براى همسرش؛ براى اين‏كه همسر او هم بايد نفى خود كرده باشد. اگر فقط يكى از آن‏ها خود را نفى كرده باشد، هرگز به نتيجه مطلوب و متعالى نمى‏ رسند.
يكى از مشكلاتى كه امروزه در بعضى از خانواده ‏ها ديده مى ‏شود اين است كه يكى خودش را براى ديگرى نفى ‏مى‏ كند. بعضاً مرد براى آن‏كه خودش را از دست گِله‏ هاى همسرش راحت كند، مى‏ رسد به اين‏كه «هرچه خانم بگويد» را عمل كند! اين آقا فكرنكرده است اتفاقاً با اين تصميم ‏گيرى، همسرش را از بين برده است، چون او را به يك مَن بزرگ‏تر تبديل كرده و خودش را هم از بين برده است چون در دل هسته توحيدى خانواده منيت خود را نفى نكرده بلكه در منيت همسرش منيت‏ خود را نفى كرده است. بايد آن‏ها هر دو به اين مرحله برسند كه در حكم جامعى كه خدا بر اين خانواده حاكم كرده است، خود را نفى كنند، يعنى نفى اميال فردى براى يك هدف بزرگ‏تر. عين كارى كه شما براى اسلام مى ‏كنيد؛ مگر بنا نيست همه ‏ى ما براى اسلام نفى بشويم؟! فرمودند كه پولتان را خرج سلامتى بدنتان كنيد و بدنتان را در خدمت اسلام قرار دهيد ولى وقتى پاى تهديدشدن اسلام وسط است، ديگر اين حرف‏ها نيست كه بايد مواظب سلامتى ‏مان باشيم، مى‏ گويند: بايد جسم و جان خود را نفى‏ كنيد. چرا؟ براى اين كه پول اگر خرج سلامتى نشود، به چه دردى مى‏ خورد؟! پول براى سلامتى است ولى سلامتى براى بندگى خدا و نفى منيت در حكم خداوند است، تا انسان به بقاى نور الهى باقى شود. حالا حساب‏ كنيد اين «بودِ فردى» اگر با تجلى نور اسلام در انسان نفى شود، بقاى انسان بقاى متعالى مى ‏گردد! درست مثلِ پولى است كه وقتى خرج سلامتى بشود، پول با بركتى شده است، خود آدم هم كه خرج اسلام بشود، تازه به ‏درد بخور خواهد شد. «خانواده» از نظر اسلام چنين محيطى است و دائم بايد به ايجاد چنين شرايطى فكر كرد. وعده خداوند در آيه‏ «جَعَلَ بَينَكُم مَوَدَّةً وَ رَحمَةً» كه مى‏ گويد خداوند بين همسران دوستى و ايثار قرار داد، چنين شرايطى را مدّ نظر انسان قرار مى‏ دهد. شرايطى كه خداوند طبق آيه فوق بين دو همسر ايجاد مى ‏كند طورى است كه هر يك از آن‏ها دغدغه‏ ى كمال ديگرى را دارد و به توحيدى‏شدن خانواده مى ‏انديشند. در يك خانواده سالم، اگر آدم‏ چشمش باز باشد و به اين امر دقت‏ كند، مى‏ بيند كه چه زن و چه مرد هركدام به نوبه خود شديداً براى استوانه خانواده دل مى ‏سوزانند و ايثار مى ‏كنند، سعى در نفى خودخواهى ‏هاى خود دارند و هزاران تلاش از اين نمونه.
صداقت در چنین کانونی هراندازه بیشتر باشد بهتر است مگر آن‌که بعضاً لازم نیست که مردِ خانه یا زنِ خانه چیزهایی که موجب کدورت خاطرش می‌شود بداند. مثل آن‌که همسر نباید غیبت کسی را برای همسرش بکند.
۵. استاد آیا زن یا شوهر برای حفظ زندگی زناشویی در برابر دروغ‌گویی همسرشان باید صبر کنند و آن را امتحانی از جانب خداوند قلمداد کنند یا دروغ‌گویی می‌تواند عاملی برای طلاق آن‌ها باشد؟
جواب 5. به نظر بنده به حکم آیه‌ای که می‌فرماید: «إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً» (فرقان/72 ) باید با بزرگواری از دروغی که همسرش می‌گوید عبور کرد و حتی به روی او نیاورد، زیرا عموماً انگیزه‌ی او از این نوع دروغ‌گفتن‌ها فساد نیست، فکر می‌کند این‌طور زندگی را بهتر می‌کند و لذا به انگیزه‌ی او باید نظر کرد و با محبت زمینه را فراهم کرد که خود به خود از نقص دروغ‌گفتن رهایی یابد.
۶. شخص دروغ‌گو با چه دستورالعملی می‌تواند نسبت به دروغ آنقدر حساس شود که حقیقت دروغ و آثار سوء آن را به عینه ملاحظه کند و از آن حذر کند؟
جواب 6. با نظر به صفای صداقت و آثار منفی دروغ، انسان از دروغ فاصله می‌گیرد. در روایت داریم که رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» فرمودند: چهار چیز است که اگر در هرکه باشد، منافق است و در هرکس یکی از آن صفات باشد، بخشی از نفاق در او هست تا وقتی که آن‌ را رها کند: چون خبر دهد دروغ گوید و چون وعده دهد، خلف وعده کند و چون عهد و قرار نهد، مکر نماید و به هنگام مخاصمه و محاکمه، راهِ گناه پیش گیرد. آری! چنین فردی عملاً از تجلی نور خورشید حقیقت محروم می‌شود و به خود واگذاشته می‌گردد.  
۷. استاد با توجه به کتاب «فرهنگ مدرنیته و توهم» فضای غالب غرب، زندگی بر مدار توهم است و ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که به خاطر سلطه‌ی رسانه‌های جمعی، تحت تاثیر این فضا هستیم. در زمان پدربزرگ ها و مادربزرگ‌هایمان، غرب نقشی در شکل‌دهی باورها نداشت. اما به مرور پای فضای توهم‌محور غرب به خانه‌های ما باز شد. تمام تلاش خود را صرفِ فربه کردن ماهیت آدمی در مقابل وجود کرد. جسم‌ها فربه گشتند و بال‌های وجود، توان بالا کشیدن جسم‌ها را ندارند. ما در چنین فضایی نفس می‌کشیم. به نظر شما راه برون‌رفت از این اوضاع چیست؟
جواب 7. اگر متوجه شدیم مسئله‌ی ما رجوع به حقیقت است و توهّم و تکبّر و دروغ حجاب حقیقت می‌باشد، جذبات فرهنگ غربی که عموماً عامل تحریک وَهمیّات انسان‌ها است، از جذبات خود فرو می‌افتد. عمده آن است که متوجه باشیم زندگی با نور حقیقت از همه‌ی لذّات، لذت‌بخش‌تر است و تفکر انسانی را نورانی می‌گرداند. وقتی مسئله‌ی ما رجوع به حقیقت شد متوجه‌ی راه رسیدن به حقیقت می‌شویم و آن راه که همان شریعت الهی و قرآن و روایات است، برای ما معنای دیگری پیدا می‌کند و می‌فهمیم چرا خداوند در این دوران خواسته است ما با انقلاب اسلامی در جای دیگری غیر از آن‌جایی که بشرِ وَهم‌زده‌ی غربی قرار دارد، قرار گیریم.
۸. در فضای مدرنیته، آدمی بر عقلی تکیه دارد که از آبشخوری الهی برخوردار نیست و اگر اظهار می‌کند که خدا را باور دارد، خدایی خود‌ساخته را می‌پرستد. عقلی که ادعا می‌کند هیچ غیرممکنی برای او وجود ندارد. عقلی خودبنیاد که تحت تاثیر قوه‌ی خیال، هر روز را در رسیدن به آرزویی سپری می‌کند. با این عقل است که تصمیم می‌گیرد ازدواج کند، بچه‌دار شود و... .استاد چنین انسانی که در روزمره‌گی‌ها به نشخوار مردگی مشغول است، چگونه به خود می‌آید. ما در کشوری زندگی می‌کنیم که برآیند انقلاب اسلامی است. چگونه می‌شود در چنین فضای انقلابی، آدمی از خود بیگانه باشد و به خود دروغ بگوید. با خدایی خود‌ساخته زندگی کند و تحقیق و جستجو درباره‌ی ماشینی که قرار است بخرد، مهم‌تر از بازسازی باور‌های و اعتقاداتش باشد؟
جواب 8. مهم آن است که بدانیم آن‌چه در مقابل ما قرار گرفته است و آینده‌ی ما را می‌سازد، چیزی غیر از آنی است که فعلاً غرب در آن قرار دارد. با انقلاب اسلامی است که وقتِ باقیِ تاریخیِ ملت ما شروع شده تا در بستر آن در وقتِ تفکر خود قرار گیرد به طوری‌که گوش‌ها مستعدّ شنیدن پیام آن می‌شود و سخنانی که به فرهنگ سکولار اشاره دارد، برایش شنیدنی نیست و آن را پیامی نو و زنده که از نیهیلیسم دوران نجاتش دهد، نمی‌یابد.
در تاریخ انقلاب اسلامی چیزی غیر از رسیدن به توسعه‌یافتگی برای انسان مهم می‌شود و نقش متفکران در این‌جا ضروری است تا راه آینده را مطابق تاریخ انقلاب اسلامی نشان دهند تا معلوم شود جریان‌هایی که به نحوی به انسانی اصالت می‌دهند که معنای خود را در فرهنگ غربی می‌جویند از جنس تاریخ انقلاب اسلامی نیستند، و این اساسی‌ترین وظیفه‌ی متفکران تاریخ انقلاب اسلامی است تا درنتیجه‌ی چنین تفکری انسان‌ها معنای دیگری برای خود تصور کنند. در این صورت است که خانه و خانواده معنای دیگری به خود می‌گیرد و «زن» به عنوان ستون خانواده رسالتی را برای خود می‌یابد که همانند یک سردار جنگی، پیشامدهایی که به ظاهر ناگوار می‌آید، می‌تواند تحمل کند.

۹- به گفته‌ی امام خمینی همان‌طور که قرآن انسان‌ساز است، زن نیز انسان‌ساز  است. زن هدف تهاجم‌های فرهنگی شرق و غرب قرار گرفته‌است. دشمنان ایران اسلامی می‌دانند اگر زنان را به خیابان‌ها بکشانند و در اموری که به وجه ناپایدار آدمی وابسته است، مشغول کنند، می‌توانند بدون هیچ جنگی کشور را زیر سلطه‌ی خود بیاورند. ما زنان چگونه می‌توانیم نقشی-انسان‌سازی- که به عهده داریم و دارد به فراموشی سپرده می‌شود را ایفا کنیم؟
جواب 9- عنایت داشته باشید که مسلماً جهان آینده، جهان غرب نیست و لذا باید به زنان جامعه‌ی اسلامی آینده‌ای را نشان داد که در آن آینده، انسان‌ها به چیزی بالاتر از ثروت و قدرت فکر می‌کنند. در چنین روحیه‌ای است که شما با تمام امید و امیدواری بر چیزی باید تکیه کنید که آن حضورِ تاریخیِ ملت ما است و در این رابطه زنان نقش اساسی خواهند داشت و اگر متوجه‌ی این نقش اساسی خود شوند، به راحتی از روزمرّگی‌ها فاصله می‌گیرند و در وظیفه‌ی جدّی خود، خود را می‌پرورانند.
حقیقت این است که تا وقتی چشم‌ها طرح آینده‌ای را در افق نبینند و دل‌ها امیدوار نشوند، تفاهم حتی تفاهم بین زن و شوهر به میان نمی‌آید و فکرها و دست‌ها برای همکاری و هماهنگی جهت ساختن یک زندگی به‌کار نمی‌افتد. انسان‌ها را اشتراک در «امید» و تعلق به غایت، به هم می‌پیوندد و هماهنگ می‌سازد و به آن‌ها همت رسیدن به مقصد می‌دهد و این در خانواده‌ی ما گم‌شده است و تا تعهد نسبت به انقلاب اسلامی و آینده‌ی این مرز و بوم جدّی گرفته نشود، همچنان گرفتار این مشکلات هستیم. پس باید بر این موضوع تأکید نماییم.
۱۰. استاد با توجه به کتاب «زن آنگونه که باید باشد»، زن باید تسلیم خواست مرد باشد و زن و مرد در وحدتی متعالی تنها و تنها وجود قدسی خانواده را مدنظر داشته‌باشند و از خود و منیت برای تحقق هدفی والاتر رها شود. در جامعه‌ی کنونی چه اتفاقی می‌افتد که زن این نقش خطیر را پس می‌زند و از به دوش کشیدنش سرباز می‌زند. آیا برخلاف فطرتش عمل می‌کند و به خود دروغ می‌گوید؟ و چه عواملی سبب می‌شود که به آنچه فطرتش به او القاء می‌کند گوش نکند.
جواب 10. همان‌طور که عرض شد در کانون توحیدی خانواده «زن» تسلیم خواسته‌های مرد نیست، بلکه هر دو متعهد نسبت به اهداف کانون توحیدی خانواده هستند و هر کدام سعی می‌کنند برای آن هدف بزرگ در خدمت همدیگر باشند. و امروز این مسئله فراموش شده است و علتش یک چیز بیشتر نیست و آن گم‌شدنِ معنای زندگی است. آن زندگی که جز به‌سربردن با حقیقت چیز دیگری نمی‌باشد. کافی است ما متوجه شویم بشر در حالِ توبه‌ی تاریخی است و در این رابطه می‌بینید که نه‌تنها ارادتش به شهید و شهادت کم نشده است، بلکه بیش از پیش در تجلیل شهدای مدافع حرم قدم جلو می‌گذارد. باید چنین حقیقتی را که زنان ما را بیش از مردان ما فرا گرفته است به آن‌ها متذکر شویم و با اندک تغییری که در ظاهر آن‌ها مشاهده می‌کنیم، از آن‌ها مأیوس نگردیم. موفق باشید

21797
متن پرسش
با سلام و خدا قوت: استاد گرانقدر بنده نظرات و صحبتهایی دارم فکر می کنم گوش شنوایی که به آن اهمیت دهد نیست و فکر می کنم مطالبی که به ذهنم می رسد به درد می خورد لاکن بهتر دیدم برای شما بگویم ولی می ترسم گاه وقت ارزشمند شما را بگیرم از طرفی حس مسیولیت نسبت به انقلاب اسلامی نمی گذارد آروم بگیرم. بنابر این تصمیم گرفتم مطالب را به افرادی که تو این فضا هستند بگویم که به حمدالله مورد اطمینان ترین برایم شما هستید٬ اضافه بر اینکه به این واسطه در پاسخهای شما ذهنم چکش کاری میشه و مسیر رو بهتر می فهمم. تو زندگی حس می کنم فکر و تفکر هست که مسایل و مشکلات رو حل میکنه مدرک تحصیلی به زور گرفتم چون گمان می کنم عقل بکار نگیرم نمیتونم خودم باشم. اما مطالبی که گاه اونها را دیدم اینکه؛ حاج آقا فکر و ادراک می کنم انقلاب یه وجوده یه چیز که ما را در بر میگیره اما شدت بخشیدن به این حالت به نظرم دست مسیولین فرهنگیه٬ محبت و عشق افراد نسبت به هم کمه یه زمانی حس می کردم ما آدمها «ببخشید عامیانه میگم» اگر قربون هم نریم قربانی میشیم این نوع تربیت از خانواده اگر شروع بشه بهتره٬ مادران قدیم که روی فطرت بودن بیشتر این عاطفه را خرج می کردن٬ مادر خودم هم هنوز همینطور اند. بنده سعی کردم ضمن مباحث سلوک از فضای انس و ارتباط با وجود بخصوص خانواده جدا نشم. نمی دونم صحیحه یا خیر ولی ملاکم این بوده از آن خصوصیات خوب نسل گذشته جدا نشم خیلی سخته ولی... و اما راجع به تعقل فرموده بودید راجع به آیه قلوب که تعقل میکنن قلوبی که تفکر میکنن این آیات ذهنم رو درگیر کرده٬ در متون روانشناسی غربی خیلی بحث همدلی مطرح میشه اگر به نظرم رو این مطلب کار نکنیم عقب می افتیم. خیلی وقته دنبال آیه ای برای ایجاد همدلی می گردم٬ راستش یه وقتی حالتی نسبت به فردی پیدا کردم که عشق نبود یک نوع حرارت و محبت قلبی بود انگار چیزی در ته دلم داغ می شد و این حالت باعث شد من حس کنم باید یک نوع از این نوع محبت بین افراد پیدا بشه و از این حالت دلم می خواهد استفاده کنم برای اون نوع همدلی٬ به عبارتی دنبال آیه ای از قران هستم که این طور محبت و همدلی و دوست داشتن را در فرد ایجاد کنه همانطور که قلب یعقل قلب ایطوری با چنین محبت از ته دل فکر می کنم این نوع محبت افراد را به هم میچسبونه و شاید یه راه مبارزه با گسستگی تکنیک همین باشه. حاج آقا لطفا مثل همیشه بنده را از نظرات خود بهره مند و نسبت به صحبتم نظر خودتون رو بفرمایید. امیدوارم فرصت های من وقتتونون را نگرفته باشه چون گاه که میخام چنین مباحثی را بفرستم ترسم از اینه که نکنه مغرورم و خودم را دارم به عبارتی همصحبت شما می کنم ولی وقتی می بینم شما نسبت به انقلاب اسلامی و انسجام اون بحث می کنید نسبت به انقلاب و خون شهدا احساس تکلیف می کنم. ممنون اگر راهنمایی ام کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده بر روی نکته‌ی خوبی دست گذاشته‌اید و در این مورد دعای «مکارم الاخلاق» حضرت سجاد «علیه‌السلام» غوغا می‌کند. بنده نیز شرحی بر آن داشته‌ام و صوت آن موجود است. آدرس آن بر روی سایت این است:    http://lobolmizan.ir/sound/1113 . موفق باشید

21792
متن پرسش
با سلام: در کتاب روح مجرد آمده است: افرادی که که بدون رهبر و دلیل، خودسرانه راه ریاضت پیش گرفته و بنای نمازهای مستحبی و روزه مداوم و ترک حیوانی و ذکر ورد و فکر خودسرانه، از مطالعه کتب یا از تبعیت و پیروی استاد غیر کامل و یا از روی انتخاب و اختیار خویش نموده اند ابدا نمی توانند از این منزل بار سفر بر بندند زیرا اولا این منزل بسیار جالب و زیباست و دل کندن و عبور کردن مشکل است و ثانیا عبور از آن مستلزم قربانی نفس در راه اوست و چگونه نفس حاضر برای قربانی خودش می شود؟ در کل در این کتاب نظر این است که بدون استاد کامل سیر و سلوک نتیجه ناخوشایندی خواهد داشت حال وظیفه ما چیست؟ با توجه به اینکه اولا استادی نمی شناسیم اگر هم باشد از کجا بفهیم او استاد کامل است و ما ار به سرمنزل مقصود خواهد رساند ؟ آیا ما باید به صورت مردم عادی زندگی کنیم و بیخیال سیر و سلوک شویم چون عادی بودن بهتر از منحرف شدن است؟ خواهشمند است راهنمایی فرمایید.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: این نکته بیشتر مربوط به زمان مرحوم قاضی است و با ظهور انقلاب اسلامی و تحققِ تاریخی دیگر، شرایط طوری شده که حضرت آیت اللّه بهجت، موضوعِ «علمِ تو استاد توست» را به میان آوردند که بحث آن در جزوه‌ی «شرح مختصر دستورالعمل آیه الله بهجت (رحمه الله )» در قسمت نوشتاری سایت هست. موفق باشید

لینک جزوه‌ی «شرح مختصر دستورالعمل آیه الله بهجت (رحمه الله )»

21780
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز: آیا تجمل ممدوح و مستحب است؟ اخیرا حجت الاسلام سید محمد صادق علم الهدی در مصاحبه ای، نظریه ای را بیان کردند که اسلام تجمل را ممدوح و مستحب می داند. خواستم بدانم تعریف دقیق تجمل چیست؟ و آیا خود لفظ تجمل از حیث شرعی قبیح نمی باشد؟ گزیده از سخنان ایشان به همراه آدرس سخنان کامل ایشان: سید محمد صادق علم‌ الهدی در گفتگو با اجتهاد: تجمل نه فقط از عناوین محرم در شریعت نیست، بلکه از عناوین ممدوح و مستحب است و بر آن تأکید زیادی هم شده است. مرز ممنوع تجمل، اسراف است. یعنی به‌ گونه‌ای باشد که در عرف بگویند این همه هزینه بابت این پوشش، اسراف مال محسوب می‌شود. بین تجمل و تبرج باید فرق نهاد و این‌ها دو مقوله کاملاً منفک هستند. وقتی که مدگرایی، فی نفسه عنوان حرامی نیست، مدهای اسلامی هم به طریق اولی نمی‌تواند حرام باشد. #فقه_و_مدگرائی متن کامل مصاحبه: http://yon.ir/6k1sa
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تجمل به معنای خود را به جمال و زیبایی آراستن، کار خوبی است ولی تجمل به معنایی که امروز مطرح است یعنی همه‌ی ذکر و فکر انسان به ظاهرسازیِ خود و زندگی دنیایی‌اش باشد، مذموم است. عمده آن است که ظاهر انسان آراسته باشد و این غیر از جلف‌بودن است. موفق باشید

نمایش چاپی