بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: زن ، ازدواج ، خانواده، مرد

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
3068
متن پرسش
سلام استاد عزیزم . از شما خواهش می کنم راه چاره ای بهم نشون بدید. من پنج سال قبل با یک آقای مؤمنی فقط به خاطر ایمانش ازدواج کردم و الان واقعا مدتیه که ناراحتم و به خاطر آبرویم ، درخواست طلاق نمی دم و اصلا این مسئله رو مطرح نمی کنم . استاد، واقعا تحمل شوهرم برام سخت شده و ما خیلی اختلاف فرهنگی داریم و او اصلا حرف من رو نمی فهمد. استاد من الآن که در حال زندگی هستم ، خیلی چیزها فهمیدم که قبلا نمی دونستم مثل این که خانواده شوهرم خیلی در زندگی مؤثر هستن و متأسفانه به مرور زمان بغض زیادی از خونواده شوهرم در دلم اومده و نمی دونم چه کار کنم ، بچه های فامیلشون بچه های انقی هستن که خیلی بی فرهنگ بار اومدن ، خودشون هم خیلی بی فرنگن و متأسفانه اخلاق و تفکر شوهرم یه جوریه که من اصلا نمی تونم باهاش حرف بزنم. استاد شوهرم روزی حتی یک ساعت هم برا من وقت نمی ذاره و من صبح تا شب تنهام . زندگی با همسر مؤمنم باعث شده که توقف عظیمی در شوق به دینداری در زندگی من ایجاد بشه و هرچی سعی می کنم نمی تونم به زندگیم نظم و شور الهی بدم. استاد ،بنده در قبال پشیمانی شدید از ازدواجم به نظر شما باید چه کاری انجام بدم که به صلاحم باشد ؟ ضمنا ما بعد پنج سال بچه هم نداریم ولی با مشکلات زیادی که دارم توان و طاقت بچه داری رو در خودم نمی بینم . استاد می ترسم بچه دار بشم و فرزندم از خانواده ی همسرم بی تربیت بار بیاد. شوهرم قبل از ازدواج حرفایی می زد که به هیچ وجه عملی نمی کنه و بر عکسش رو الان انجام می ده. همیشه صبح تا شب بیرونه و روزای جمعه که منزل هست تا ظهر می خوابه و بعد می ره نماز جمعه و تا حالا برای من روز جمعه و غیر جمعه فرقی نداشته. استاد ، شوهر من از پدرش یک بت ساخته و حتی اگر حرف پدرش منطقی نباشه و ضرر به من بزنه گوش می ده ( البته نه ضررهای کلان) و بابای شوهرم یه دیکتاتور عجیبه. شوهرم یه خلق خاصی داره که بهش علاقه ندارم و اصلا اهل گفتگو نیست. همیشه از وقتی که میاد خونه تا وقتی که می خواد بره بیرون میگه وقت ندارم وقت ندارم و این حرف به کلام روزمره اش تبدیل شده. همیشه در حال عجله هست و من هر حرفی بزنم می گه شیطانیه حتی حرفای عادی ، و دینداری رو فقط در حیطه ی خاصی می دونه و اگه من رو ببینه درحالی که دنبال پاسخ سوالی هستم که نیاز به دونستنش دارم اما یک مسئله ی صرفا دینی نیست ، واکنش بدی نشون میده ولی به نظر من خیلی عادی و طبیعیه که من راجع به مسائلی که باهاش سرو کار دارم ، اطلاعات داشته باشم و بارها بهش گفتم که من خودم حواسم هست که علم لاینفع کسب نکنم ولی کلا یه جوریه که انگار اصلا حرفای من رو نمی شنوه. از نظر شوهرم همه چیز مسلمه ، ولی من عقلا پایین تر از اون هستم و احساس نیاز به مطالعه ی بیشتری راجع به چیزهایی که شوهرم می فهمه دارم اما اون این مسئله رو درک نمی کنه و من رو به خاطر کنجکاوی هاو مطالعه در باب اونها سرزنش می کنه . و اشتباهات خودش رو به خدا و پیغمبر و دین نسبت می ده درحالی که سیره ی بزرگان دین ، مؤید حرف هاش نیست .مثلا اگه کوچکترین انتقادی ازش بکنم میگه ببین چطور شیطان اومده بینمون ، درحالی که به نظر من خیلی طبیعیه که زن و شوهر برای اصلاح روابطشون با هم گفتگو و انتقاد سازنده ( نه قرقر) کنن. تاحالا یه بار هم منو درک نکرده و تا وقتی که سوال دینی ازش نپرسم با من حرف نمی زنه. من آدم ساده زیست و بی خیال نسبت به امور دنیا بودم اما برخورد همسرم ، ارزش های دینی رو در کام من تلخ کرده. از بهترین سالهای جوونی عمرم اصلا نمی تونم استفاده کنم و از زندگی مشترکمون اصلا راضی نیستم و همیشه تو ذهنم فکر می کنم که کاش با کس دیگه ای ازدواج کرده بودم. شوهرم از من انتظاراتی بیشتر از طاقت و توان من داره و فقط خودش رو می بینه و دین رو منحصر در فرهنگ خونواده خودشون می دونه و نمی تونه تصور کنه بقیه هم دیندار هستن ، درحالی که خونوادش حتی احکام شریعت رو هم به درستی انجام نمی دن. نظر شما چیه و توصیه شما به بنده چیه ؟ از شما خیلی ممنونم.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: (برای خودش) 1- همه‌ی خواهران باید بدانند در عین آن‌که با ازدواج باید بین خود و همسرشان یک یگانگی به‌وجود آورند، از این‌که انسانی هستند که باید شخصیت خود را خودشان شکل دهند، غافل نباشند و لذا سعی کنید در خانه‌ی شوهرتان فرصت را غنیمت بشمارید و در اصلاح اخلاقی و عقیدتی خود بکوشید 2- تربیت فرزند را خدا خودش کمک می‌کند و بیشتر تحت تأثیر مادر خواهد بود در فرزنددارشدن کوتاهی نکنید 3- سعی کنید متوجه اهداف و نیت‌های خوب شوهر و پدرشوهرتان باشید 4- تلاش برای ایجاد بهترین رابطه‌ی جنسی موجب شوق در دینداری و امیدواری به زندگی می‌شود 5- اگر تصمیم بگیرید با شوهرتان و خانواد‌شان مدارا کنید پس از مدتی برکات زیادی به زندگی شما می‌رسد. موفق باشید
3064
متن پرسش
بسمه تعالی سلام علیکم. جناب استاد ثروتمند بودن به معنی داشتن مال واموال بیش از متعارف مردم ونیاز زندگی دنیا یابعبارتی همان پولدار بودن آیا منافاتی با دینداری حقیقی دارد یانه. اگرمنافاتی دارد به چه دلیل است.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: حضرت امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» می‌فرمایند: ««ما رأیت نعمة موفورة الّا و فى جانبها حقّ مضیّع»؛ یعنى هرجا شما دیدید ثروت انباشته‏اى به وجود آمده، بدانید در کنارش حقوق ضایع‏شده فراوانى وجود دارد؛. این به معنای آن است که در هر صورت شرایط اقتصادی بیمار موجب تراکم ثروت می‌شود ولی از آن طرف وقتی عده‌ای در چنین شرایطی ثروتمند شدند باید متوجه باشند با آن ثروت باید قیامت خود را آباد کنند وگرنه اموال مردم را کنز کرده‌اند و این چنین است که قران می فرماید‌ « وَ الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیمٍ» و کسانى که طلا و نقره را گنجینه(و ذخیره و پنهان) مى‏سازند، و در راه خدا انفاق نمى‏کنند، به مجازات دردناکى بشارت ده! (34سوره توبه آیه) از این طریق ثروت اندوزی را تقبیح می‌کند. موفق باشید
3066
متن پرسش
باسمه تعالی باسلام - به نظر برخی از مراجع عظام تقلید گرفتن سود از طریق گذاشتن سپرده در موسسات مشکلی ندارد ؛اما بنده هرچند فقه اجازه داده و میدانم که شما سوالات فقهی پاسخ نمیدهید اما میخواهم از افق سلوکی و جدای از مسئله فقهی جواب دهید که استفاده از این سودها در سیر الی الله مانعی ایجاد نمیکند؟چون علی رغم اجازه مرجع ، کمی نگرانم.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: رعایت دستورات فقهی همان مسیر سیر و سلوک الی‌الله است نباید نگرانی به خود راه دهید. موفق باشید
3007
متن پرسش
سلام استاد. خداوند بر مویدات شما بیفزاید. استاد چند سوال مختلف از حضورتان داشتم:1. استاد چرا امام علی اسم پسران خود را عثمان و عمر و ابوبکر گذاشتند؟آخر این شبهه مطرح می شود که بابا حضرت علی با خلفا مشکلی نداشته و این شیعه ها هستند که ماجراها را پر و بال می دهند. اگر واقعا بحث غصب خلافت جدی است -که جدی و راست است_هیچ عقل سلیمینمی پذیرد که امام علی بیایند و اسم سه پسرشان را به نامهای سه خلیفه راشدین بگذارند.این چطور می شود اسمکه قحطی نبوده
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در مورد علت این‌گونه نام‌گذاری‌ها و این‌که چرا حضرت علی (ع) نام فرزندانش را ابوبکر، عمر و عثمان گذاشته باید به این چند نکته توجه داشت : 1. نام‌های ابوبکر، عمر، عثمان و امثال این‌ها، در آن زمان فراوان بوده و بسیاری از مردم نام فرزندانشان را این‌گونه انتخاب می‌کردند. فرهنگ و ادبیات مردم آن عصر چنین بود (همانگونه که در برهه‌ای نام چنگیز توسط برخی ایرانیان بر فرزاندشان گذاشته می‌شد که هم اکنون نیز دیده می‌شود). علی(ع) هم به عنوان یکی از افراد آن جامعه، از این اسامی برای نامگذاری فرزندان خود استفاده کرد و در آن عصر اگر کسی نام فرزند خود را یزید می‌گذاشت نه به این خاطر بود که از پسر معاویه خوشش می‌آید بلکه این نام، نام متعارف آن عصر بود و دوست و دشمن همه از آن استفاده می‌کردند . 2. غالب مردم آن عصر (و نه همه آنان) نسبت به خلیفه اول، دوم، و سوم از روی جهل، نادانی و عدم معرفت نسبت به امام زمان خود احترام قائل بودند. برای همین نام آنها منفور نبود و نامگداری فرزندان به نام آنها هیچ‌گونه حساسیتی ایجاد نمی‌کرد. اما در زمان معاویه به سبب تبلیغات و اهانت‌های بسیار وی و کارگزارانش نسبت به علی(ع)، نام ایشان در میان مردم منفور شد و مردم آن عصر نام علی (ع) را برای فرزندان خود انتخاب نمی‌کردند . 3. در آن عصر، صف شیعه و سنی از هم جدا نبود. مسلمانان از یکدیگر متنفر نبودند، اما با گذشت زمان و ایجاد درگیری، اختلاف و کشتار میان مسلمانان هر گروه پیرو کسی شد و نسبت به اسامی طرف مقابل حساسیت‌هایی به وجود آمد. 4. توجه داشته باشیم که نام ابوبکر، عمر، عثمان و …نامی عمومی و همگانی است و نه نام اختصاصی. چنین نیست که نام ابوبکر متعلق به ابوبکر و مختص او باشد بلکه این نام یک نام عربی است و مردم عرب آن را همانند دیگر اسامی برای فرزندانشان انتخاب می‌کردند. هزران نفر قبل از وی به این نام نامیده شده بودند. پس از وی هم هزاران نفر دیگر به این نام نامیده شدند و نامیده خواهند شد. فرض کنید که نام پدر یکی از دشمنان ما حسین است (مانند صدام (حسین)، آیا می‌توانیم بگوییم که چون صدام دشمن ما بود، پس ما نام حسین را برای فرزندانمان انتخاب نمی‌کنیم؟! نمی‌توانیم چنین کنیم چون نام حسین یک نام عربی زیبا است و مربوط به همه است و هر کس خواست می‌تواند آن را برای فرزندش انتخاب کند. گرچه صدام دشمن بود ولی این اسم مال او نیست بلکه اسمی همگانی است. کلمه ابوبکر، عمر، عثمان و... هم این‌چنین است. بله اگر اسمی در یک زمان میان مردم منفور شد در این صورت به طور متعارف مردم از آن دوری می‌کنند. 5. از اصحاب پیامبر اسلام عثمان بن مظعون است. عثمان بن مظعون محبوب دل پیامبر بود. این عثمان کسی است که پیامبر خدا پس از مرگ او بدن او را بوسید و این نشانگر محبت بسیار زیاد پیامبر نسبت به اوست. حضرت امام صادق (ع) فرمود: ان رسول الله قَبَّلَ عثمان بن مظعون بعد موته،( وسائل الشیعه،20 جلدی، اسلامیه، ج 2، ص 934، کتاب الطهاره، ابواب غسل المیت باب 5، حدیث اول، باب جواز، تقبیل المیت( « پیامبر خدا عثمان بن مظعون را بعد از وفاتش بوسید». این حدیث، سندش صحیح است. در زمان پیامبر و پس از آن حضرت، برخی به خاطر این عثمان، فرزندانشان را عثمان می‌نامیدند. در ضمن به نکات زیر توجه فرمایید: ابوبکر بن علی بن ابی‌طالب: نام اصلی فرزند امام علی نبوده است بلکه کنیه او بوده است. شیخ طوسی در کتاب رجال خود آن‌جا که نام اصحاب امام حسین (ع) را می‌آورد نام وی را در قسمت کنیه‌ها آورده و می‌فرماید: باب الکنى [ 1055 ] 1 - أبو بکر بن علی علیه السلام ، أخوه ، قتل معه علیه السلام ، امه لیلی بنت مسعود بن خالد بن مالک بن ربعی بن سلمة بن جندل بن نهشل ، من بنی دارم.( شیخ طوسی، رجال الطوسی، تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، قم،‌ جامعه مدرسین، 1415ق. ص 106). عمر بن علی بن ابی‌طالب: در مورد نامگذاری ایشان چنین نقل شده که در کیان اصحاب عمر از حضرت علی خواست تا نام فرزند را او انتخاب کند، و امام هم با توجه به جو حاکم بر مجلس اجازه دادند و عمر هم نام خود را بر فرزند نهاد کتن گزارش بدین صورت است : حدثنا عیسى بن عبد الله بن محمد بن عمر بن علی بن أبی طالب قال ، حدثنی أبی ، عن أبیه ، عن علی بن أبی طالب رضی الله عنه قال : ولد لی غلام یوم قام عمر رضی الله عنه فغدوت علیه فقلت له : ولد لی غلام هذه اللیلة ، فقال : ممن ؟ قلت : من التغلبیة ، قال : فهب لی اسمه ، قلت : نعم ، قال : فقد سمیته باسمی ونحلته غلامی مورکا - قال : وکان نوبیا - قال : فأعتقه عمر بن علی بعد ذلک ، فولده الیوم موالیه.( ابن شبه نمیری، تاریخ المدینه، تحقیق: فهیم محمد شلتوت، قم، دار الفکر، 1410ق، ج2 ، ص 755)
2997
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید حجاب در زمان پیامبر گرامی اسلام و حضرت علی علیهما سلام چگونه بوده است؟ آیا اجباری بوده است؟ نحوه برخورد به چه صورتی بوده است؟ متشکرم
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: وقتی حکم حجاب آمد برای جامعه‌ی اسلامی اجباری شد. موفق باشید
2990
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز و حکیم ما سوالی در مورد سبک زندگی در یک مورد خاص دارم. مسلما ساده زیستی و دوری از تجمل یکی از عوامل گشودن دریچه ملکوت به زندگی افراد است. سوال من در مورد خریدن ماشین است. اگر بخواهیم ماشین با امکانات ایمنی مورد قبول داشته باشیم باید ماشینی گرفت که ناخواسته بسیاری از تجملات را نیز دارا میباشد. آیا از لحاظ عقلی میتوان با این توجیه که مرگ و زندگی دست خداست به یک ماشین ساده بسنده کرد و آیا مثلا با خریدن ماشینی مانند پراید که ساده است ولی ایمنی ماشینهای 50 میلیونی را ندارد مرتکب اشتباه در سلامتی و ایمنی جسممان نمیشویم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: باید بین خطرات احتمالی با احتمال پایین با خطرات احتمالی با احتمال زیاد تفکیک کرد. مثلاً نمی‌توان گفت چون این احتمال هست که سقف اطاق هرچند فعلاً سالم است، بر سر ما فرود آید در زیر سقف اطاق ننشست، ولی باید در زیر سقف اطاقی که ترک برداشته و احتمال فروریختن آن در یک حرکت هست، ننشست. در مورد ایمنی ماشین‌سواری هم قضیه از همین قرار است که آیا می‌خواهیم از هر احتمالی فرار کنیم و از این طریق به دنبال ماشین گران‌قیمت هستیم، این یک نوع وَهم‌گرایی است. ولی یک وقت می‌خواهیم از خطری فاصله بگیریم که نزدیک است و در اولین مرحله با ما برخورد می‌کند، در آن صورت فاصله‌گرفتن از آن خطر منطقی است. موفق باشید
2977
متن پرسش
سلام علیکم خدمت استاد محترم. شما در جواب به سوال 1918 در بخش ارتباط زن و مرد با عنوان مفسده در ارتباط با نامحرم فرموده اید:«مسلّم منظور از مفسده در ارتباط با نامحرم، همان نوع دوم است ولی باید توجه داشت حتّی برای یک جوان در حال عادی این‌طور نیست که اگر نامحرمی از او مثلا آدرسی بپرسد دل او بلرزد مگر این‌که او از تعادل اولیّه‌ای که عموم انسان‌ها دارند به جهت غلبه‌ی خیالات (به هر دلیلی که غلبه کرده‌است) خارج شده و صورت‌های ذهنی که خودش به ایجاد آن‌ها دامن زده همواره مدّ نظرش باشد و در برخورد با نامحرم برای او تداعی شود.» حال سوال من این است که ممکن است ارتباط با نامحرم مفسده جنسی نداشته باشد. اما مفسده اخلافی دارد. حتی یک صحبت کوتاه و در حد چند کلمه نیز مفسده داره. حتی نگاه تصادفی و غیراختیاری به نامحرم که فوری انسان سر خودش را پائین بیندازد نیز مفسده دارد. بله مفسده جنسی نیست. اما ممکن است از حضور قلب انسان در نماز کاسته شود. ممکن است یک نماز انسان دیر شود. این را هم علمای اخلاق متذکر می شوند هم برخی ها به علم حضوری این مسأله را درک کرده اند. پس چگونه است که شما می فرمائید در حالت عادی مثلا یک آدرس پرسیدن نباید خطری داشته باشد!؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: مسئله همین‌طور است که شما می‌فرمایید که انسان باید در ساده‌ترین ارتباط با نامحرم، خودرا بپاید .ولی بنده در جواب آن مؤمن عرض کردم متوجه فضایی باشید که روایات ما مدّ نظر دارند. موفق باشید
2978
متن پرسش
با سلام اینجانب نزدیک 4 سال است ازدواج کرده ام. معیارهای اصلی من برای ازدواج خوش اخلاقی مذهبی بودن، زرنگ و با هدف بودن و زیبایی بود. روز اول که با همسرم صحبت کردم از اهداف بلند مذهبی اش می گفت و مادرش هم از اخلاق خوب دخترش. ولی بعد از ازدواج به سرعت متوجه شدم ایشان فقط معیار زیبایی و مذهبی بودن را دارد. بینهایت تنبل است. هیچ هدفی در زندگی ندارد. من ادامه تحصیل همسرم برایم مهم بود ولی ایشان بعد از گرفتن لیسانس کلا از درس بدش می آید در صورتی که قبل ازدواج به من گفت می خواهد ادامه تحصیل بدهد. از بس تنبل است و حال درس ندارد. حتی بعد از ازدواج گفت من لیسانسم رو هم به زور بابام گرفتم و اگر فشار ایشان نبود درس نمیخواندم. همین تنبلی باعث شده بداخلاق هم باشد. هم بداخلاق و هم جوشی و عصبی است. و من همیشه باید با احتیاط با او حرف بزنم. به شدت از این امر ناراحتم. و همیشه به ازدواج مجدد با دختری زرنگ و خوش اخلاق فکر می کنم. ولی میدانم او بینهایت من را دوست دارد. و ضربه سختی از ازدواج مجدد من می خورد. ولی هر چه به او میگویم درس بخوان از صبح تا شب نخواب. اینقدر تلویزیون نبین مطلقا گوش نمی کند. چه کنم استاد؟؟؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: چرا از همسرتان انتظاری دارید که با روح او هماهنگی ندارد؟ چرا باید این درس‌های رسمی را دنبال کند؟ چرا از این جهت به او گیر می‌دهید که ناراحت شود و شما تصور کنید بد اخلاق است؟ شوهر کرده است یا در کلاس ادامه‌ی تحصیل وارد شده؟ همسر شما وظایفی نسبت به شما دارد و شما هم همان اندازه از او انتظار داشته باشید. إن‌شاءالله مادر می‌شود و انگیزه‌های رشد و تربیت فرزندش او را از بی‌انگیزگی در می‌آورد. حواستان باشد همسر گرفته‌اید و نه همکار. سخن پیامبر خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» را فراموش نکنید که فرمودند آنچه در زنان دیگر سراغ دارید در همسر خودتان هست. منظور گوهر زن‌بودن است. چرا این را در همسر خود نمی‌بینید؟
2964
متن پرسش
سلام جناب استاد طاهرزاده ببخشید دوباره سوال می کنم و وققتان را می گیرم درباره سوال 2928 خواستم کمی واضحتر سوال کنم. .حضرتعالی قبلا(قریب به این معنی ) فرموده بودید که در رابطه جنسی با همسر این عمل چون حلال است به نفس مطئنه بر می گردد و لی اگر کسی نعوذ بالله زنا کرد این عمل به هوای نفس بر می گردد . و در جای دیگر فرمودید گاهی انسان برای نگاه نکردن به نا محرم جان می کند ولی با نماز شب به راحتی می تواند به نا محرم نگاه نکند در ضمن در شرح حال بزرگانی چون ایت الله قاضی داریم که چشمشان در موجهه با نا محرم رویهم می رفت .در صورتی که ایشان متاهل بودند . حال به لطف خدا و با راهنمایی های اساتیدی مثل شما به این نتیجه رسیدیم که در مواجه با میل جنسی باید سیر معنوی شروع کرد تا انشا الله نحوه ای از عصمت (نسبت به نا محرم)در این مورد برای انسان پیش ایدولی دغدغه ام این است که آیا با دیدن همسر و تجربه مسائل جنسی با همسر این سیر ی که عرض شد با مشکل مواجهه شود . آیا با توجه به فرمایش حضرتعالی می توان نتیجه گرفت که چون نگاه به همسر و تجربه جنسی با همسر به نفس مطمنه بر می گرددمشکلی برای سیری که عرض شد بوجود نمی آورد ؟ متشکرم
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: حتماً همین طور است، چون عالی‌ترین شکل اُنس با خدا در وجود مقدس رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» محقق شد در حالی‌که ایشان اُنس با همسران خود را ترک نکردند و فرمودند از طریق لذت با حلال خود شوق عباداتتان را بیشتر کنید. می‌ماند که ممکن است در ابتدا انسان از حالت جامعیت بیرون بیاید ولی به مرور قلب انسان وسعت پیدا می‌کند و اُنس با همسرش را در کنار ابعاد سلوکی خود حفظ می‌کند. موفق باشید
2957
متن پرسش
فقط اگر بتوانید به احادیث مورد اشاره بصورت موردی پاسخ دهید ممنون می شوم. سلام علیکم! در باب رابطه با نامحرم و صحبت با نامحرم و ... دین اسلام خیلی خیلی احتیاط کرده و سخت گرفته. که البته این احتیاط کاملا بجاست و این وادی، وادی بس خطرناکی است که هر کسی حتی اولیاء الله را نیز می تواند آلوده سازد. مانند ماجرای عابد برصیصا. اما از آن طرف می بینیم احادیثی در این زمینه وجود دارد که آدم نمی داند وجهش چیست. برای نمونه حدیث داریم:«قَالَ دَاوُدُ ع لِابْنِهِ امْشِ خَلْفَ الْأَسَدِ وَ الْأُسُودِ وَ لَا تَمْشِ خَلْفَ المَرْأَة»(مستدرک الوسایل ج14 ص275) حال یعنی حتی راه رفتن پشت سر یک زن نیز می تواند خطرناک باشد؟!!! هر روزه هزاران مرد پشت سر هزاران زن در خیابان و جاهای دیگر راه می روند و از این باب نیز هیچ خطری وجود ندارد. (دقت کنید می گویم از این باب بله ممکن است خطراتی افراد را تهدید کند اما نه از این باب.) مخصوصا آنکه زن مورد نظر نیز چادری و با حجاب کامل باشد. حالا بله اگر دختر جوانی بود که بدحجاب بود لباس تنگ پوشیده بود و با ناز و عشوه راه می رفت؛ بله ممکن است راه رفتن پشت سر همچین دختری خطرآفرین باشد. اما راه رفتن پشت سر یک زن چادری که معمولی راه می رود و حتی کفشش نیز صدا نمی دهد و ممکن است پا به سن گذاشته باشد این هیچ خطری ندارد. خود بنده بارها شده در خیابان پشت سر دختری راه رفته ام و هیچ خطری نداشته است. خود شما نیز قطعا تا بحال این اتفاق بارها برایتان افتاده. آیا خطری داشته؟!!! یا مثلا حضرت امیر ع در بخشی از نامه خویش به امام حسن ع می فرمایند:«وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلَّا یَعْرِفْنَ غَیْرَکَ فَافْعَل‏» خوب یعنی حتی شناختن یک مرد نامحرم نیز ممکن است برای یک زن خطرآفرین باشد؟!!! حتی یک شناخت معمولی و به اسم. الان فرض بگیرید ائمه ع نسبت به زنان نامحرم هستند. پس اگر شوهر این زن بتواند کاری کند که این زن ائمه ع را نشناسد این کار را بکند. درست است؟! یا مثلا الان ولی فقیه نامحرم است. پس اگر مردی بتواند کاری کند که زنش ولی فقیه جامعه را نشناسد این کار را بکند. درست است!؟ مرجع تقلید زن نیز کذالک. حال این اشخاص، اشخاص شاخصی بودند که زن باید آنها را بشناسد و ممکن است شما بفرمائید نخیر این نامه شامل این موارد نمی شود. حالا بیائیم سراغ اشخاص عادی: بالاخره زن ممکن است برادرشوهر داشته باشد، ممکن است شوهرخواهر داشته باشد، شوهرخاله و شوهرعمه داشته باشد و سایر اشخاص نامحرمی که نسبت فامیلی نزدیکی با زن دارند. یعنی طبق نامه حضرت ع اگر مرد می تواند کاری کند که زن هیچیک از این اشخاص را نشناسد این کار را بکند؟!!! اگر اینگونه است چرا؟!!! چرا مثلا یک زن اگر شوهرخاله ای که ممکن است 25 30 سال بزرگرتر از خودش است را بشناسد ممکن است خطرآفرین باشد؟!!! سوال بعد اینکه برای مثال حضرت علی ع برادران متعددی داشتند؛ یعنی حضرت فاطمه س هیچیک از این برادران را حتی به اسم نیز نمی شناختند؟!!! نمی دانم شوهر حضرت زینب س برادر داشتند یا نه. اما اگر برادر داشتند یعنی حضرت زینب س حتی برادران شوهر خویش را حتی به اسم نیز نمی شناختند؟!!! یعنی فرضا اگر یکی از برادران حضرت علی ع می آمد در خانه و مثلا با حضرت کاری داشت؛ حضرت فاطمه س او را نمی شناختند؟!!! یا فرضا حضرت زینب س با جناب مسلم بن عقیل پسرعمو دخترعمو بودند. یعنی حضرت زینب س جناب مسلم را نمی شناختند؟!!! و سایر فرضها و مثالها یا مثلا حضرت علی ع می فرمایند من به دختران جوان سلام نمی کنم. خوب من واقعا نمی دانم. من خودم تا حالا باهار شده در مهمانی ها و جاهای دیگری به دختران سلام کرده ام و هیچ اتفاقی نیز نیفتاده. دوستان دیگری نیز که این را پرسیده ام آنها نیز گفته اند برای ما نیز اتفاقی نیفتاده. نمی دانم. شاید ما مریضیم. شاید شهوت جنسی ما فوق العاده پائین است. شاید ... . اما واقعا این برایم سوال است که آیا حتی یک سلام خشک و خالی نیز ممکن است موجب مفسده شود؟! یا حتی خود بنده و باز دوستان که پرسیده ام شده که مثلا در مهمانی چند کلمه ای را با دختر نامحرم حرف زده ایم اما باز هم هیچ اتفاقی نیفتاده. احتمال قریب به یقین تابحال برای شما نیز اتفاق افتاده که با زن یا حتی دختر نامحرمی چند کلمه ای صحبت کنید. حالا سر کلاس درس در خیابان در اداره جات یا در هر جای دیگری. حال آیا این صحبت برایتان مفسده داشته یا خیر؟!!! حتی شده باز بنده و دوستان که موقع صحبت با یک نامحرم به او نگاه نیز کرده ایم(اما نه نگاه خیره و از روی شهوت) اما حتی نگاه نیز هیچ مفسده ای نداشته است. حال واقعا این برایم سوال است که اگر این احادیث است آیا ماها مریضیم که هیچ اتفاقی برایمان نیفتاده یا نه ما مریض نیستیم بلکه این احادیث منظور دیگری دارند؟؟!! یا مثلا حدیث داریم از حضرت فاطمه س که بهترین زن زنی است که نه نامحرمی او را ببیند نه او نامحرمی را ببیند یا مثلا حتی ایشان در برابر نابینا نیز رو می گرفتن. اما در مورد همین حضرت زهرا س این حدیث را نیز داریم:«عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ:- خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص یُرِیدُ فَاطِمَةَ ع وَ أَنَا مَعَهُ فَلَمَّا انْتَهَیْتُ إِلَى الْبَابِ وَضَعَ یَدَهُ عَلَیْهِ فَدَفَعَهُ ثُمَّ قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَدْخُلُ قَالَتْ ادْخُلْ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَدْخُلُ أَنَا وَ مَنْ مَعِی فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَیْسَ عَلَیَّ قِنَاعٌ فَقَالَ یَا فَاطِمَةُ خُذِی فَضْلَ مِلْحَفَتِکِ فَقَنِّعِی بِهِ رَأْسَکِ فَفَعَلَتْ ثُمَّ قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَدْخُلُ قَالَتْ نَعَمْ یَا رَسُولَ‏ اللَّهِ قَالَ أَنَا وَ مَنْ مَعِی قَالَتْ وَ مَنْ مَعَکَ قَالَ جَابِرٌ فَدَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ دَخَلْتُ وَ إِذَا وَجْهُ فَاطِمَةَ ع أَصْفَرُ کَأَنَّهُ بَطْنُ جَرَادَةٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا لِی أَرَى وَجْهَکِ أَصْفَرَ قَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ الْجُوعُ فَقَالَ ص اللَّهُمَّ مُشْبِعَ الْجَوْعَةِ وَ دَافِعَ الضَّیْعَةِ أَشْبِعْ فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ قَالَ جَابِرٌ فَوَ اللَّهِ لَنَظَرْتُ إِلَى الدَّمِ یَنْحَدِرُ مِنْ قُصَاصِهَا حَتَّى عَادَ وَجْهُهَا أَحْمَرَ فَمَا جَاعَتْ بَعْدَ ذَلِکَ الْیَوْمِ.»(کافی ج5 ص529) خوب در اینجا جناب جابر وجه حضرت فاطمه س را مشاهده کرده که گفته زرد بود. همچنین جناب جابر اینقدر با دقت به چهره حضرت نگریسته که جاری شدن خون زیر پوست را هم دیده است. پس مثلا نمی شود در توجیهش گفت که این همان نظرة الأولی است که فقها اجازه داده اند. چون با یک نگاه اتفاقی که فوری طرف سرش را پائین بیندازد این میزان جزئیات را انسان نمی تواند بفهمد. یا مثلا به این حدیث دقت فرمائید:« عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ عَنْ‏ أَبِیهِ قَالَ: خَرَجْتُ مِنْ مَنْزِلِی یَوْماً بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص بِعَشَرَةِ أَیَّامٍ... فَقَالَ ع یَا سَلْمَانُ ائْتِ مَنْزِلَ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَإِنَّهَا إِلَیْکَ مُشْتَاقَةٌ تُرِیدُ أَنْ تُتْحِفَکَ بِتُحْفَةٍ قَدْ أُتْحِفَتْ بِهَا مِنَ الْجَنَّةِ... قَالَ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ فَهَرْوَلْتُ إِلَى مَنْزِلِ فَاطِمَةَ ع بِنْتِ مُحَمَّدٍ ص فَإِذَا هِیَ جَالِسَةٌ وَ عَلَیْهَا قِطْعَةُ عَبَاءٍ إِذَا خَمَّرَتْ رَأْسَهَا انْجَلَى سَاقُهَا وَ إِذَا غَطَّتْ سَاقَهَا انْکَشَفَ رَأْسُهَا فَلَمَّا نَظَرَتْ إِلَیَّ اعْتَجَرَتْ ثُمَّ قَالَ یَا سَلْمَانُ جَفَوْتَنِی بَعْدَ وَفَاةِ أَبِی ص‏ قُلْتُ حَبِیبَتِی أ أجفاکم [لَمْ أَجْفُکُمْ‏] قَالَتْ فَمَهْ اجْلِسْ وَ اعْقِلْ مَا أَقُولُ لَکَ... فَقَالَتْ لِی یَا سَلْمَانُ أَفْطِرْ عَلَیْهِ عَشِیَّتَکَ فَإِذَا کَانَ غَداً فَجِئْنِی بِنَوَاهُ...»(بحارالأنوار ج43 ص66) خوب طبق این حدیث اولا حضرت فاطمه س دلش برای سلمان که یک نامحرم است تنگ شده و مشتاق دیدار او بود. چرا؟!!! البته اینجا نمی خواهم عصمت آن حضرت را نعوذبالله نفی کنم. اما چرا زنی که اسوه عفت و حیا است و حتی در برابر نابینا حجاب را رعایت می کند اینجا دلتنگ و مشتاق دیدار یک نامحرم شده!؟ هر چند آن نامحرم شخصی مثل جناب سلمان باشد. ثانیا جناب سلمان اینجا می فرماید عبای حضرت هر وقت حضرت عبایش را روی سرش می کشید ساق پایش پیدا می شد و هر وقت ساق پایش را می پوشاند سرش پیدا می شد. حوب یعنی اینجا جناب سلمان هم سر حضرت را دیده هم ساق پایش را. چرا؟!!! یا مثلا در مواردی داریم که جناب سلمان از طرف پیامبر ص یا امیرالمومنین ع مأمور می شد بیاید در خانه و مطلبی را به حضرت فاطمه س بگوید. خوب آیا در این حالت نمی شد از طریق دیگری این مطلب را به حضرت منتقل کرد که تخاطب دو تا نامحرم پیش نیاید؟!!! البته هیچیک از این سوالات نعوذبالله به معنای نفی عصمت یا پائین آوردن شأن این بزرگواران نیست. اما خوب ظاهرا تعارضی وجود دارد بهمین خاطر سوال می پرسم که برایم رفع تعارض شود
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: همان‌طور که می‌دانید یک مجتهد در برخورد با روایات معارض متوجه جایگاه و جهت روایات است، عین همان برخوردی که با آیات قرآن می‌کنیم و جای آیات متشابه را با آیات محکم معلوم می‌نمائیم و لذا وقتی می‌فرماید: «یدالله فوق ایدیهم» با توجه به آن‌که فرموده است: «لیس کمثله شیئ» به دنبال دست برای خدا نمی‌گردیم، می‌فهمیم می‌فرماید قدرت خداوند فوق قدرت آن‌هایی است که می‌خواهند توطئه کنند. در مورد امتناع از راه‌رفتن در پشت سر نامحرم، نظر به فضایی داشته باشید که مستقیماً در پشت سر او راه می‌روید و به او نظر دارید، همان فضایی که دختر شعیب«علیه‌السلام» آمد تا حضرت موسی«علیه‌السلام» را دعوت کند تا با پدرش دیدار داشته باشد. معلوم است که حضرت موسی«علیه‌السلام» با توجه به آن فضا توصیه می‌کنند آن دختر پشت سر آن حضرت راه برود و او حضرت را از عقب راهنمایی کند. این غیر از فضایی است که در یک خیابان شلوغ اتفاق می‌افتد، مگر آن‌که در آن خیابان شلوغ نیز چنین فضایی به‌وجود آید، در آن صورت هم شما باید برای به میدان‌نیامدن «وَهم» خود را بپائید. در مورد روایت حضرت زهرای مرضیه«سلام‌الله‌علیها» که می‌فرمایند: بهترین زن آن است که نه نامحرمی او را ببیند و نه او نامحرمی را ببیند. موضوع برمی‌گردد به جامعه‌ای که هیچ معنایی نداشته که زنان در کوچه و خیابان حاضر شوند چون در زندگی آن روز همه‌ی مایحتاج زندگی در محدوه‌ی خانه فراهم بوده ، این غیر از آن است که اگر میهمانی به خانه آمد و یا به خانه‌ای میهمانی رفتند، هیچ توجه و نگاهی به میزبان ننمایند و یا حضرت زهرا«سلام‌الله‌علیها» طالب ملاقات با ولیّ خدا یعنی جناب سلمان نباشند. اما در مورد آن پوشش که سلمان از کوتاهی آن صحبت می‌کند می‌خواهد بگوید آن پوشش کوتاه بوده‌ نه این‌که نعوذبالله سلمان پاهای عریان حضرت را دیده. مگر در حال حاضر چادر زنان ما همان‌طور نیست که وقتی به سر می‌کنند پاهایشان معلوم است بدون آن که پا ها عریان باشد؟ همان‌طور که عرض کردم هنر ما در فهم روایات باید توجه به جهتی باشد که روایات مدّ نظر دارند. موفق باشید
2942
متن پرسش
با سلام خدمت استاد سوال فوق العاده مهمی درباره ی اینکه چرا در ارتباط با اشخاصی که منظور میهمان وقتی با انها ارتباط برقرار میکنیم حس حال معنوی بطور کل میرود؟تکلیف ما چیست من بع عنوان یک فرزند در ارتباط با مهمانها
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام:ما وظیفه داریم در آن حدّ که رَحم ما به میهمانی ما آمده‌اند حریم ان‌ها را نگه داریم. موفق باشید
2937
متن پرسش
با سلام. یکی از سخنرانان مطرح کشوری در یکی از جلسات مربوط به ولایت فقیه اعتقاد داشتند که ما بلافاصله پس از غیبت کبری ولی فقیه داشته ایم (ابن قولویه) و تا به امروز هم همچنان یکی پس از دیگری این کار ادامه داشته است و نام تک تک این افراد را که 61 نفر بودند خواندند تا رسیدند به آیت الله بروجردی و امام و مقام معظم رهبری. حال سوال اینجاست که 1- آیا این موارد صحیح است 2- کیفیت تعیین این افراد خصوصا قبل از امام خمینی چگونه بوده است ؟ آیا خود امام زمان(ع) در آن نقش دارند؟ 3- رفتار ما با کسی که ولایت فقیه را صراحتا قبول ندارد و یا در برخی از موارد به این منصب اهانت می کنند باید چگونه باشد؟ آیا می توان به این افراد دختر داد یا به خواستگاری دختر آنها رفت؟ اگر فامیل باشند آیا باید در رفت و آمد با آنها و نشستن بر سر سفره هایشان مداقه به خرج داد؟ آیا باید به امر به معروف و نهی از منکر پرداخت یا سعی شود بدون توجه از کنار آنها عبور کنیم؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: ولایت فقیه به آن معنا که همیشه در جهان تشیع فقه آل‌محمد«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» حاکم بوده است و زعمای دین در هر مرحله مسئول حاکمیت دین بوده است، همیشه بوده ولی ولایت فقیه به این معنا که حاکمان هم باید در ذیل ولیّ فیقه ادامه‌ی کار دهند از زمان مرحوم نراقی در دوره‌ی قاجار مطرح شد و حضرت امام آن را به صورت کاربردی در سال 1347 در نجف مطرح کردند. بنده در مقدمه‌ی جزوه‌ی «نقد سخنان آقای کدیور» عرایضی در این مورد داشته‌ام 2- عموماً مردم با هدایت الهی و به حضرن مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» متوجه زعیم دوران خود می‌شدند. 3- بنده نظرم را در این مورد در جواب سؤال 2935 عرض کرده‌ام، اگر از افراد فامیل مخالف ولی فقیه باشند نمی‌توان ترک رحم کرد و یا بر سر سفره‌شان ننشست. ولی اگر زمینه‌ی امر به‌معروف هست باید کوتاهی نکرد هرچند اگر آمادگی ندارند نباید به مشاجره پرداخت. موفق باشید
2928
متن پرسش
سلام علیکم سوالی داشتم که خواستم پدرانه پاسخ فرماییداگر جوانی قبل از ازدواج بر هوای نفس خود غلبه کرد و نگذاشت قوه واهمه تلاش بکند این سوال پیش می آید که نکند با ازدواج و درک لذت حلال با همسر قوه واهمه فعال شود و آن تلاشی که قبل از ازدواج برای کنترل قوه واهمه انجام داده بود از بین برود و رمینه فعالیت هوای نفس فراهم شود متشکرم
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: هنر آن نیست که از ترس کشتن انسان‌های بی‌گناه شمشیر نداشته باشیم، هنر آن است که شمشیر داشته باشیم و خود را کنترل کنیم. بالاخره نمی‌توان این قوه را به‌کلی تعطیل کرد، هنر آن است که در ذیل شریعت الهی آن را کنترل کنید. موفق باشید
2931
متن پرسش
خدمت استاد بزرگوار سلام عرض میکنم موردی برایم پیش آمده و به شدت نیاز به کمک دارم.از اطرافیان بنده کسی نیست که بتواند راهنمایی ام کند.این است که رو به استاد آوردم چرا که ایشان لایه های وجود انسان را به خوبی میشناسند و یقین دارم به خوبی من را راهنمایی میکنند. بنده ویژگی ام اینطور بود که از ترس آتش جهنم خدا را عبادت میکردم.یک روز به خدا گفتم من تو را از روی ترس عبادت میکنم محبت خودت را به دلم بیانداز. بعد از این موضوع ناگهان یکی از همکلاسیهای خود در دانشگاه را دیدم.نمیدانم در همان نگاه اول چیزی در ذهنم ایجاد شد.بعد از مدتی آن خانم بدون آنکه چیزی در مورد من بداند به طور غیر مستقیم خودش را به من نزدیک میکرد.البته عرض میکنم که نیت آن خانوم این بود که چون فکر میکرد من درسم خوب است با من ارتباط علمی داشته باشد.ولی من نمیدانستم.این حالت از تفکر به قلبم حرکت میکرد و من کاملا این موضوع را میفهمیدم.تمرکزم را به شدت روی درسم از دست دادم.اول خواستم به او فکر نکنم ولی نشد.تصمیم گرفتم زمان بگیرم و در طول زمان موضوع را بررسی کنم.اما هرچه میگذشت این حالت به تمام وجودم سرایت میکرد.یاد آن داستان افتادم که شخصی دختر کسی را میخواست به وی گفت برو نماز شب بخوان و ... .گفتم اگر بنده خدا اینقدر محبت به دل من میاندازد خود خدا چه میکند. تصمیم گرفتم خدا را به خاطر همچنین محبتی عبادت کنم. بعدش هم گفتم که هرکسی میرود و با کسی ازدواج میکند من هم با این خانوم.این بود که نامه نوشتم و موضوع را شرح دادم.اما برخورد آن خانوم آنقدر بد بود که تعجب کردم این عشق و محبت چگونه به او تعلق دارد.حالا که با او رابطه ندارم این حالت باز در درونم هست و موقع نماز شدت میابد.از طرف دیگر وقتی به او فکر میکنم این حالت بیشتر میشود. حالا آن خانوم رفته و جهت رفع اشکال درسی با آقایی آشنا شده و من یقین دارم که هدفش ازدواج نیست بلکه فقط رابطه علمی است.او دختر پاک و ساده ای است و من از این جهت نگرانش هستم.چون احتمال بالایی میدهم آن آقا همچنین قصدی ندارد و فکر کرده که این خانوم آمده تا با او ازدواج کند و آن آقا به این رابطه ادامه میدهد. چگونه میتوانم آن خانوم را متوجه کنم؟ چجوری و چه چیز به او بگویم؟ خواهش میکنم این سوال را به استاد نشان دهید و از او بخواهید مطالبی را در مورد من و آن خانوم بگویند. خواهشا این سوال را در سایت قرار ندهید با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: شما در این موارد وظیفه‌ای ندارید که هنوز ذهن خود را مشغول او کرده‌اید، سعی کنید در امورات مهم و اساسی بیندیشید تا ذهن شما مشغول این امور نباشد. موفق باشید
2935
متن پرسش
استاد سلام. دیگه دارید شورش را در میارین! آخه ازدواج دو نفر چه ربطی به ولایت فقیه دارد. پس بفرمایید یکی از شرایط زوجه اعتقاد به ولایت فقیه است. آدم شاخ در می آورد از حرفاتون. جایگاه ولایت فقیه را اینقدر پایین نیارین!
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: وقتی ولایت الهی که امروز در ولایت فقیه ظهور کرده است در میان نباشد، ولایت شیطان در میان است، و وقتی در خانواده‌ای ولایت شیطان در میان باشد آن خانواده سر به سلامت نمی‌برد و لذا امروز هرکس می‌خواهد خانواده‌ی سالمی داشته باشد باید نسبت به اعتقاد همسر خود به ولایت فقیه حساس باشد. آیا اگر بگوییم شرط انتخاب همسر، ایمان به خدا است، ایمان به خدا را پایین آورده‌ایم که می‌گوییم اگر شرط پذیرش خواستگار را اعتقاد به ولایت فقیه بدانیم ولایت فقیه پایین‌آورده ایم ؟! موفق باشید
2920
متن پرسش
بسمه تعالی. . . سلام علیکم استاد عزیز. . . دیگر شما بنده را می‌شناسید،عادت ما شده به زور هر از چند گاهی سوالی درست کنیم و جوابی از شما بگیریم، محض حال و احوال، استاد در این مکان و نحوه‌ی زندگی که اینجا ما داریم، تنها دردِ دلمون به همین یک پاراگراف با شما خلاصه میشه، چون واقعا نمیتونیم با زن و خانوادمون صحبتی داشته باشیم، حتی با بچه‌های مسجد، واقعا در شهرستانی کوچک فقر فرهنگی موج میزنه استاد. . .غرض از مزاحمت،استاد بارها حسرت این را میخورم که چرا در شهرای بزرگ مثل قم و اصفهان نبودم تا از برکات وجود اساتید بهره‌ی حضوری ببرم، خرید کتاب برایم سخته، اگر برم شهر بزرگ و کتاب بخرم حملش به شهرستانمونم سخته. . .البته به حمدالله سایتای مجازی هست، ولی خب محضر استاد واقعا یه چیز دیگس،آیا خداوند صلاح دیدند که من در همین حد بمونم؟با این عطش ما را در خانواده‌ای گذاشتن که هر وقت نگاهشان میکنیم عذاب میکشیم،برایم درد است میبینم پدرم با کامپیوتر بازی میکنه،همسرم با اینکه میگویم 2 کلام فقط 2 کلام مطالعه کن، ببین آروم میشی، بهم تهمت بیخودی میزنه، خدا شاهده استاد وقتی رفتیم خواستگاری تمام آرمان‌هامون رو براش مطرح کردیم ایشون هم تایید کردن، اما الان بخدا مواجه شدیم با یه مشت دروغ، چرا باید موافقت نشون بدن و بعد بزنن زیر همه چی، احساس میکنیم فریب خوردیم. البته استاد برادرمون رو در مسیر آوردیم به حمد الله که حتی حاضر نبود نماز بخونه اما خب الان زودتر از ما نماز جماعت حاضره. . .نمیگم استاد تبعیضه،ولی خب بخدا عذاب میکشیم در جایی باشیم که حتی 2 دقیقه حاضر نیستن سکوت کنن تا آروم باشی. . . شده گاهی عذاب پدر و مادرمون رو در خواب دیدیم و با دهانی خشک از ترس بیدار شدیم دیدیم هنوز پای تلویزیونن و فقط گفتیم خدایا چه کنیم تو ببخشیشون. . .البته ما تا همین جاشم از خدا راضیمیم که مارو از باتلاق کثافت تا اینجا آورده و فقط منتظریم ببینیم به کجا میبره. . . استاد دلمون به همین دردِ دل در حد متنی با شما تا حدودی خوشه. . .ببخشید سرتون رو درد میاریم،از ما راضی باشید،اما سوز بی بهره موندن از بیانات بزرگان و درک حضور ایشان زخم هایی هست که سر باز میکنه، ولی خب یه وقتی خوابی دیدیم که در حال قدم زدن مثلا در بهشت بودیم،باغ هایی رو دیدیم که اساتید بزرگ مثل آیت الله جوادی حفظه الله بر سر درش نشستن و مردم هم در اون بهشت ها در حال استماع بودن. مارو دعا بفرمایید. موفق باشید استاد.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: به قول حافظ: «حافظ چه نالی گر وصل خواهی.... خون بایدت خورد در گاه و بی‌گاه». بی‌خود از زمین و زمان گله نکنید، خوبی‌های همسر و والدین را ببینید و با آن‌ها مدارا کنید. خُلق محمدی«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» با مداراکردن حاصل می‌شود. خداوند به رسول خد فرمود: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُم وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُم‏ ‏» این‌که با مردم به نرمی برخورد می‌کنی، از رحمت الهی است، اگر تندی می‌کردی همه از اطراف تو پراکنده می‌شدند پس از ضعف‌های آن‌ها بگذر و برایشان استغفار کن تا خداوند نیز گناهان آن‌ها را بیامرزد. آری به قول حافظ اگر وصل می‌خواهید باید خون دل بخورید و با مردم مدارا کنید. این‌ها که دشمن خدا و پیامبر نیستند.
2907
متن پرسش
سلام پرسشی خواندم دربارة خانم جوانی که در ارتباط جنسی با همسرش مشکل داشته و به فکر و خیالاتی مبتلاشده بود. شما او را توصیه فرموده بودید که کتاب «ادب کردن عقل و قلب و خیال» را بخواند، و به مشاوره هم مراجعه کند. یک راه دیگر هم خوب است؛ که کتاب «ازدواج» شهیدپاکنژاد را بخرد و به شوهرش بدهد بخواند، بلکه بهتر است هر دو با هم بخوانند، برای هر دو شان مفید است. ظاهراً کتابی به کاملی این کتاب در این باره وجود ندارد. یک بار یکی از دوستانم کتابی را در این باره توصیه کرد بخوانم، گفتم: اگر راست میگویی که کتاب مفیدی است، چند نکته از نکاتی که بلد نیستم را از این کتاب برایم بگو. گفت: نه، همه اش را بلدی، فقط از باب تذکر است. گفتم: میخواهی چند تا از نکات کتاب شهیدپاکنژاد را بگویم که بلد نیستی؟ بعد چند نکته در نحوة تحریک کردن خانمها به او گفتم، او با این که دو بچه داشت، خیلی تعجب کرد و گفت که تا آن موقع نمیدانسته! پیشنهادمیکنم اگر ایمیل آن خواهر محترم را دارید، این توصیه را از آن طریق برایش بفرستید، و اگر هم صلاح دانستید، میتوانید این سؤال را در سایت بگذارید؛ شاید هنوز به این سایت رجوع داشته باشد و این مطلب را بخواند.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: عیناً پیشنهاد فوق در معرض دید کابران محترم قرار می‌گیرد. موفق باشید
2876
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی.با عرض معذرت از مزاحمت.می خواستم بدانم در امر ازدواج استخاره بزنیم یا خیر؟ در صورت مثبت بودن جواب چه موقع بزنیم،قبل از خواستگاری یا قبل از عقد؟چه معیارهایی را مد نظر بگیریم؟چه سوالاتی از طرف مقابل بپرسیم؟دوران نامزدی اصلا از نظر اسلام صحیح است؟تا چه اندازه فاصله و زمان اختصاص دادن برای امر ازدواج خوب است؟در کل برایم مبهم است که باید چه کنیم و چه مسائلی را رعایت کنیم که مورد رضایت پروردگار باشیم؟با تشکر.من الله توفیق.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: باید بروید همدیگر را ببینید و اگر پسندیدید با همدیگر در رابطه با دین و انقلاب و رهبری و ولایت فقیه از یک طرف و نسبت به زندگی و اهدافی که دارید از طرف دیگر صحبت کنید اگر افکارتان به همدیگر نزدیک بود و خانواده‌ها هم همدیگر را تا حدّی درک کردند، توکل کنید به خدا و نه جایی برای دوره‌ی نامزدی می‌ماند و نه جایی برای استخاره. موفق باشید
2862
متن پرسش
سلام. با توجه به اینکه مشاهده کرده ایم بعضی از جوانان دانشجو مشغول به خواندن کتب روانشناسی غربی خارجی هستند لازم دانستیم که از آنها بپرسیم چرا کتب روانشناسی داخلی دینی را نمی خوانید؟اما در جواب آنها با این سوالات مواجه شدیم که نتوانستیم به آنها جواب بدهیم برای همین مزاحم شما شدیم! 1.نویسندگان ایرانی فقط به درد اختراع می خورند؟ 2.آنها با تعصب در راه نفی مسائلی مثل روابط دختر و پسر هستند اما خارجیها هم نکات مثبت را می گویند هم نکات منفی را؟ آیا می توانید کتبی مورد تایید معرفی کنید در زمینه روانشناسی که بدون تعصب مسائل را بررسی کرده و مفید باشد برای قشر جوان؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: شریعت الهی بهترین منبعی است که مسیر صحیح ارتباط درستِ دختر و پسر را تبیین کرده است تا انسان در تمام ابعاد وجودی خود با مشکل روبه‌رو نشود. چگونه می‌توان فکر و اندیشه‌ی خود را در اختیار پیشنهادهای یک روان‌شناس گذاشت که از ساخت لایه‌های عمیق وجودی انسان هیچ آگاهی ندارد و عملاً پس از مدتی جامعه‌ی بشری را به بحرانی می‌کشانند که امروز جهان غرب گرفتار آن است. موفق باشید
2844
متن پرسش
با سلام بنده دختری 35 ساله هستم تا کنون شرایط ازدواج دایم برایم فراهم نگردیده مدت 6 ماه است با آقای متاهل عقد موقت داشته ام حال به ایشان شدیدا علاقه مند شده ام و ایشان نیز به بنده علاقه مند شده است آیا برای ازدواج دایم مشکلی وجود دارد
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر چه اشکالی دارد؟ موفق باشید
2811
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز 1-با توجه به اینکه در موضوع انتخاب همسر بعضی از بزرگان می فرمایند : در انتخاب کردن سخت گیری نکنید و به معیارهایی چون چادری بودن و ارتباط نزدیک با نامحرم نداشتن( و از همین قبیل معیارهای کلی) ،بسنده کنید . آیا شما هم همین نظر را دارید؟ - در صورت منفی بودن پاسختان ،معیار های شما برای انتخاب همسر چیست؟ - در صورت مثبت بودن پاسختان ، لطفا دلیل قانع کننده بیاورید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: اگر ظاهر آن کسی که می‌خواهید با او ازدواج کنید برایتان پذیرفتنی بود و رویهم‌رفته بنای دینداری دارد و رعایت دستورات دین را می‌کند و در ولایت فقیه نیز مشکلی ندارد، دیگر معطل چه چیزی هستید؟ از این به بعدش وسواس است، شیطان در این موارد ما را بازی می‌دهد که حالا باز هم عجله نکن شاید مورد بهتری پیش آید و از تصمیم‌گیری صحیح بازمان می‌دارد. موفق باشید
2813
متن پرسش
با سلام محضر استاد عزیز و دوستانی که درباره سوال همسر دوم نظر داده اند: من همان فردی هستم که از دوستم خواستم آن سؤال را از استاد بکند، بعد از آن‌که جواب استاد را گرفتم با سیل اشکالاتی که به جواب استاد داده شد روبه‌رو شدم ، حال خودم چند سوال دارم:آیا هر کس با این اوضاع اقتصادی ، فرهنگی ، اجتماعی و ... حتی یک بار ازدواج کند و بتواند حقوق زندگی مشترک را رعایت کند کاری بزرگ انجام نداده ؟آیا کسی که به خود جسارت داده و قبول کرده با رمسئولیت دو خانواده را به دوش بکشد آیا هوس باز است؟آیا اگر کسی اهل هوسبازی باشد راه های شرعی و غیر شرعی دیگری وجود ندارد؟آیا اسلام گفته ندانسته و بدون آگاهی همه را با یک چشم نکاه کن و به هر رابطه یا هر دو نفری که با هم هستند تهمت بزن؟آیا بعضی از مراجع عقد موقت را برای دختر رشیده حتی اگر باکره باشد جایز ندانسته؟آیا مردی 40 ساله اگر با دختری 36 ساله آشنا شود و بعد از محرمیت به نتیجه برسند ازدواج نمایند ولی به خاطر مصالح خانواده هر دو طرف به بزرگتری مراجعه و مشاوره نمایند باید توبه کارشان نمود و به جای کمک کردن آنان را به اعماق چاه فرستاد؟آیا عاشقی و وفاداری فقط در گوشه مساجد یافت می شود و نمی توان در هر جای اجتماع، پاک و بدون آلایش و از راه های شرعی زندگی کرد؟آیا کسی که همسر دوم اختیار کند باید همه به چشم جنایتکار و هوس باز به او نگاه کنند ولی در جامعه افراد زناکار به راحتی به فسادشان ادامه دهند و درکمال بی حیایی در اجتماع حاضر شوند، آیا هوس‌بازی زناکردن است یا زن دوم اختیار کردن؟ آیا دختر خانمی 36 ساله چون همدم و همزبان مورد نظرش را پیدا نکرده و حال و در این سن و به این حقیر تن می دهد و می داند باید با خیلی از لذات و حقوق دنیوی خود به خاطر این تصمیمش پشت کند هوس باز است؟ نه استاد عزیز نه دوستان گرامی : خدا به انسان اختیار داده، نه من آن دختر را اجبار کردم و نه او مرا اجبار کرده، هیچ کدام اهل هوس نبودیم ودر ارتباط ما ذره ای مسائل شرعی زیر پا گذاشته نشده است. ما به خاطر احترام به خانواده من و خانواده آن دختر به این نتیجه رسیدیم پای روی عشق خود گذاشته و در فراغ بسوزیم .اما با همه آموخته هایی که دارم نباید همه را به یک چشم نگاه کرد : التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام . بنده جهت هرچه بیشتر روشن‌شدن جواب‌های داده شده عین سخن جنابعالی را در معرض دید عزیزان قرار می‌دهم تا در هر حال هیچ‌کدام راه افراط و تفریط را در پیش نگیریم. موفق باشید
2741
متن پرسش
استاد سلام می گویند زن از همسرداری به خدا می رسد. آیا در کنار هر همسری می شود به خدا رسید؟ البته می دانم مثال آسیه در قرآن است ولی او انسان بزرگواری بود (او در وجودش موسی را یافته بود). زنی که بسیار ضعیف است با اینکه خیلی در کلاس های مختلف مذهبی شرکت کرده ولی کوچکترین تغییری نکرده فقط از لحاظ علمی یکسری انباشته های ذهنی پیدا کرده ولی در عمل نمی تواند تغییر عملی داشته باشد چه کند؟ وقتی هر روز با همسرش دعوا دارد. حالا این دعواها یا به خاطر نادیده گرفتن مسائل شرعی از طرف همسرش یا ضعف های رفتاری، اخلاقی یا بی محبتی ها و ... باشد. وقتی همسرت را دوست نداری چه کنی؟ آیا اگر به این زندگی ادامه ندهی برای کمالت بهتر نیست؟ آیا اینگونه هر روز آتش بیشتری برای خود و همسرت و فرزندت نمی خری؟ هم می دانم هم نمی توانم عمل کنم. از دست خودم خسته شده ام. بسیار خسته ام. احساس می کنم به آخر خط رسیده ام. چون کسی که نمی داند روزی که علم پیدا کرد شاید عمل کند. ولی من چه کنم؟ یک سوال دیگر هم داشتم و آن این است که به شدت احساس تنهایی می کنم. همیشه دنبال یک محبت شدید بودم. میدانم تمام عشق و محبت اهل بیت هستند و بس و تجلیات آنها. ولی این محبت در درونم روشن نمی شود. البته هر بچه شیعه ای این محبت را دارد ولی آنگونه که من دوست دارم این محبت در من شعله ور نیست. گاهی فکر می کنم که اگر من عاشق یک ولی خدا بودم دیگر اصلا هیچ نمی دیدم نه همسرم، نه مشکلات و نه ... ولی چه کنم که این عشق را نمی یابم. چه کنم. اگر لطف کنید راه عملی به غیر از خواندم کتاب نیز به من پیشنهاد کنید ممنون می شوم. آیا راهی دارد؟ آیا راهی برای نجات در این ظلمات دیجور نفس برای من هست؟ با تشکر و آرزوی توفیقات روزافزون برای شما و همراهانتان
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- وقتی متوجه شدید خداوند می‌خواهد با مدارا با همین همسری که وصف آن را کردید شما را به خود نزدیک کند، دیگر او را دریچه‌ی کمال خود می‌یابید، انگیزه‌ها‌ی مثبت او را در نظر می‌آورید و به او از آن جهت علاقه‌مند می‌شوید و بدی‌های او را نمی‌بینید و چون شمع زندگی او و فرزندانتان را روشن می‌کنید 2- حیف نیست وقتی در کشوری زندگی می‌کنید که به نور امام زمان«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» منور است و در زیر سایه‌ی رهبری هستید که مؤید به تأییدات حضرت صاحب‌الأمر است، هنوز بفرمایید احساس تنهایی می‌کنید؟ با انقلاب اسلامی زندگی کنید و یک لحظه از هماهنگی با اندیشه و حساسیت‌های رهبری غافل نشوید و تا آن‌جا که ممکن است با خوشرویی و دلسوزی فرزندانتان را نیز متوجه رهبری بکنید، تا إن‌شاءالله نور اهل‌البیت«علیهم‌السلام» از این طریق وارد زندگی شما شود. موفق باشید
2734
متن پرسش
با سلام و آرزوی توفیق روز افزون برای شما استاد بزرگوار.استاد من دانشجوی ترم اول ارشد هستم که در دوران کارشناسی بخصوص دو سال میانی خودم را در فاکتور های دینی و درسی بسیار تقویت کردم به طوری که واقعا شادی درون را داشتم که کتابهای شما نقشی اساسی داشت. اولین و مهمترین مشکلم این است که انگار همه چیز یادم رفته شاید اگر کسی از بیرون به من نگاه کند مرا ادم خوبی بداند ولی خودم رضایت از خودم ندارم و احساس می کنم که واقعا کیفیت کارهای دینی ام پایین آمده است همین طور حس میکنم عزت نفسم کم شده و حافظه ام یاری نمی کند خیلی تنش در درونم هست با خودم می گویم نکند به حال خودم رها شده ام یا گناهی کرده ام که نمی دانم که اینطور در دین درجا می زنم و هر چه تلاش میکنم راهی نمی یابم انگار احساس مس کنم من ان آدم قبلی نیستم و خیلی فکرها این شکلی.من هیچ اهمیتی به بحث ازدواج و درگیری فکری ان به خودم راه نمی دادم و بسیار محکم در زمینه ی درس و دین کار میکردم.از جانب دیگر من شرایط فکر کردن به این قضیه را نداشته و ندارم چون من یک خواهر بزرگتر از خودم دارم که بسیار دوستش دارم واو بسیار حساس است و اصلا دوست ندارم تنشی به او وارد شودو زودتر از او ازدواج کنم .ازطرفی خواستگارهایی که داشتم و آنها را رد کردم بسیار ذهنم را مشغول می کند در حالیکه که انها را رد کرده ام ولی باز این حس که شاید هنوز در فکر من باشند باعث می شود که به آنها فکر کنم به خصوص یکی از آنها که در دانشگاه هست و من درجا با توجه به شرایط خانواده ام از طریق دوستانم جواب رد را دادم و واقعا از نظر شرایط خانوادگی و خواهرم شرایط را ندارم و اصلا وجدانم اجازه ی ازدواج را به من نمی دهد حتی اگر خودمم بخواهم از نظرخانواده امکان ندارد تازه من 23 سال بیشتر ندارم شاید به دلیل همان ضعف ایمانم شده که اینقدر به این چیزها فکر میکنم.من باید از نظر درسی پیشرفتم را داشته باشم چون پدرم زحمت میکشه و برام پول میفرسته و واقعا باید جواب زحمتاشو با براورده کردن تقاضاهاش و همین طور رضایت وجدانی خودم برای کارآبودن در رشته ام را برآورده کنم،استاد خیلی تنش دارم از یه طرف درسام سنگین شده از طرفی هم این فکرا از طرفی هم پیشرفت دینی برام مهمه که چرا کتاب دینی میخونم درکم کم شده حتی کتاب های شما که قبلا خیلی بهتر میفهمیدم، استاد باتشکر از زحمات فراوان شما از شما می خواهم هم در زمینه ی دینی و هم در زمینه پیشرفت درسی ام وهم افکارم مرا راهنمایی بفرمایید. استاد لطف بفرماییدمرا به جایی ارجاع ندهید و خودتان جواب را برایم روشن بفرمایید با تشکر فراوان از شما استاد عالی
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: هر انسانی در مسیر کمالی خود مراحلی را دارد و باید سعی کند در هر مرحله‌ای خود را بازخوانی مجدد کند تا در مرحله‌ی جدید با تولدی جدید روبه‌رو ‌شود وقتی در این مرحله که فرموده‌اید وارد شدید بر اساس درک واقعیاتی که در اطرافتان می‌گذرد ذهن خود را مدیریت کنید و بر این اساس 1- فعلاً نگذارید ذهن شما مشغول خواستگاران‌تان شود (که در این مورد کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» کمک می‌کند) 2- برای مطالعه‌ی دروس دانشگاهی برنامه‌ریزی کنید و سعی کنید با یک برنامه‌ریزی معقول خود را وارد برنامه کنید 3- ساعات محدودی را برای مطالعه‌ی کتب غیر درسی بگذارید. تا در این مرحله نیز تولدی جدید و تجربه‌ای دیگر به‌دست آورید. موفق باشید
2735
متن پرسش
سلام من و همسرم عاشق هم هستیم و زندگی خوبی داریم من یه مشکل اساسی دارم و هر موقع از دست شوهرم ناراحت میشم نمیتونم خودم و کنترل کنم و فقط همون تاریکی پیش اومده را میبینم و هرچی خوبی و عشق بینمون بوده را فراموش میکنم و مثل غریبه ها باهاشون رفتار میکنم و حاضر نیستم باشون حرف بزنم باید یک روز بگذره تا به حالت عادی برگردم و آخر سر هم کلی ازشون عذرخواهی میکنم با اینکه علت شروع ناراحتی از طرف ایشون بوده ولی با رفتار من، آخر سر من باید معذرت بخوام بعدشم کلی عذاب وجدان دارم که چرا یک روز از زندگیمونو خراب کردم ولی باز هر سری تکرار میکنم لطفا مرا راهنمایی کنید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: از کتاب «معراج‌السعاده» باب «غضب» را مطالعه کنید و اگر آمادگی دارید سی‌دی‌های «یابن الجندب» را از اول تا آخر کار کنید تا انشاء الله اصلاحات لازم در نفس شما ایجاد شود. موفق باشید
نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!