بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: سیره معصومین«علیه‌السلام» و اولیاءالهی«علیه‌السلام»

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
13592
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار: مستدام و پایدار در صراط مستقیم باشید. استاد در باب فلسفه قیام حسینی علیه السلام، بنده علت نهضت حضرت را به خوبی درک می کنم ولیکن علت عدم قیام بقیه ائمه را متوجه نمی شوم؟ ایشان، خصوصا ائمه بعد از امام حسین علیه السلام چرا قیام نکردند؟ چرا بیعت نمودند؟ به هر حال بعد از امام حسین چهره سفاک زمامداران زمان کاملا مشخص شد. حال هر تعداد یار که داشتند چرا مخالفت خود را با دستگاه جور علنی نشان ندادند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت اباعبداللّه«علیه‌السلام» چهره‌ی امویان را که بنای به‌حاشیه‌بردنِ اصل اسلام را داشتند؛ علنی نمودند و سایر ائمه توانستند در آن بستر وظایف خود را به‌خوبی انجام دهند. به نظرم کتاب «انسان 250 ساله‌«ی مقام معظم رهبری در این مورد مسائل ارزشمندی را برایتان روشن می‌کند. موفق باشید

13588
متن پرسش
بسم الله با عرض سلام خدمت استاد: دیشب در یک مجلس روضه یک روحانی شروع کرد به سخنانی که برایم خیلی عجیب بود... گفت بعضی فضائل امیرالمومنین را بعضی ها ساخته اند برای کوبیدن امیرالمومنین علیه السلام مثل کشیدن تیر از پای حضرت علی علیه السلام و گفت مگر حضرت علی علیه السلام نعوذ بالله بچه است که می خواهند حواس او را پرت کنند و تازه از پسر او سوال می کنند که چه کنند... در مورد راوی ها هم حرف زد که گفت موثق نیست ... جالب تر این بود که کلی به مولوی و مثنوی بد و بی راه گفت و می گفت قضیه ی تف کردن در صورت حضرت علی علیه السلام دروغ است و این را برای این در آوردند که بعدا بگویند حضرت علی علیه السلام هم هوای نفس داشت و بعد بلند شد یک دور زد تا هوای نفسش را از بین ببرد، و می گفت اینها دروغه!!! و استناد هم به کتاب و حرف آقای ری شهری می کرد ... حاج آقا تا حالا این حرف ها را نشنیده بودم واقعا برام سوال شد این قضیه ها ایراد دارند؟؟!! التماس دعا یاعلی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از این آدم‌های بیگانه از معارف عمیق دینی همه‌جا هست. بیچاره اسلام که در دست این‌ها افتاده است. حضرت امام اینان را تحت عنوان «مقدسان نادان» نام می‌برند. اینان ظرفی را که آقا مصطفی«رحمة‌اللّه‌‌علیه» از آن آب می‌خورد آب می‌کشیدند، چون پدر او حکمت و عرفان تدریس می‌کرد. اینان غافل‌اند که حساسیت لازم در مورد سند برای روایات اخلاقی و عرفانی ما خیلی در گذشته معمول نبوده است. بشتر موضوعات سینه به سینه منتقل می‌شده است. موفق باشید

13517
متن پرسش
سلام علیکم استاد: 1. اصلا چه شد که نسبت بشر با وجود تغییر کرد؟ 2. فلسفه جهان مدرن چگونه شکل گرفت و اینکه چگونه وارد فرهنگ اسلامی شد و چرا ما دیرتر مدرن یا بهتر است بگویم شبه مدرن شدیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: طبیعی است وقتی شوق نظر به حقیقت فرو نشیند بشر بیشتر با مفاهیم قابل اشاره به آن حقیقت، مشغول می‌شود و از آن‌جایی که در شیعه از طریق نظر به امام، اُنس با حقیقت بیشتر است، ما به‌راحتی گرفتار مدرنیته نمی‌شویم مگر آن‌وقتی که از رجوع به اهل‌البیت غفلت کنیم و بدین لحاظ است که بعضی از مردم و سیاسیون یک نوع هم‌سخنی با غرب را در خود می‌بینند. راه‌کار رفع مشکل، برگشت به اُنس قدسی است که در شیعه از طریق نظر به امامان و حبّ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» عملی است. موفق باشید

13448
متن پرسش
با سلام: در جلسه دوشنبه قبل از عید قربان در مورد رعایت کردن اعتدال در تمام موارد زندگی گفتید. برای مثال عرض کردید حتی گوشت قربانی رو گفتند قسمی برای فقیر قسمی برای همسایه و رحم و قسمی برای خودمان. حال چرا حضرت علی (ع) و فاطمه (س) در آن شبهای بیاد ماندنی افطاری خود را به فقیر دادند و هیچ چیز برای خود نگه نداشتند. شاید بگویید قیاس بزرگان به خود مگیر ولی بالاخره این نحوه از زندگی و رعایت اعتدال از زبان خود معصوم در قالب همان دعایی که شرح می دادید به ما رسیده. لطفا توضیح دهید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اعتدال در هر مرحله‌ای مناسب آن مرحله باید باشد. به جوانی که عادت به عبادت ندارد، اعتدال را باید این‌طور معنی کنیم که بدون هیچ مستحبی فقط واجبات نمازش را انجام دهد. ولی اعتدال برای کسی که می‌خواهد یک لحظه از نظر به خداوند غافل نشود، معنای دیگری دارد و سخن حضرت سجاد«علیه‌السلام» در رابطه با اعتدال برای هر دو مرحله، تقاضایی است مناسب همان مرحله. موفق باشید

13358
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد عزیزمان: خدای مهربان را بر نعمت وجود استاد و راهنمای خوبم بی نهایت شکر می کنم و ان شاء الله ذات باری حالا حالا حالاها این نعمت را برای ما حفظ کند. بزرگان می گویند از خدا جز خدا را نخواهید از طرف دیگر وقتی به ادعیه امامان عزیزمان مراجعه می کنیم حتی در دعاهای عارفانه مثل دعای عرفه از خدا خواسته های دیگر همچون وسعت رزق و... را می خواهند این دو چگونه با هم جمع می شوند؟ با کمال تشکر و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی همه‌ی ذکر و فکر انسان خدا شد و او را منشأ همه‌ی کمالات یافت، دیگر هرچه می‌خواهد برای حفظ آن حضور است و در چنین فضایی اولیاء معصوم تقاضای وسعت رزق یا رفع بلا و دفع مصیبات می‌کنند تا اولاً: جز به او مشغول نشوند و ثانیاً: در وسعت رزق خود و رفع بلا و دفع مصیبات، نیز او را ببینند، آن‌طور که مولایمان حضرت سجاد«علیه‌السلام» ندا سر می‌دهند: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ صُنْ وَجْهِي بِالْيَسَارِ، وَ لا تَبْتَذِلْ جَاهِي بِالاقْتَارِ فَأَسْتَرْزِقَ أَهْلَ رِزْقِكَ، وَ أَسْتَعْطِيَ شِرَارَ خَلْقِكَ، فَأَفْتَتِنَ بِحَمْدِ مَنْ أَعْطَانِي، و أُبْتَلَى بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنِي، وَ أَنْتَ مِنْ دُونِهِمْ وَلِيُّ الْإِعْطَاءِ وَ الْمَنْعِ».

 اي خدا! بر نمونه‌هاي كامل بندگي‌ات - يعني محمّد و آل او - سلام و درود بفرست، كه اينان قطب جان هر انساني است كه مي‌خواهد تو را بندگي كند، و نیز آبرويم را با سهولت كامل حفظ كن، و منزلتم را با تنگ‌دستي مبتذل مساز، كه مجبور شوم از كساني رزق خود را طلب كنم كه خود آن‌ها روزي‌خوار تواند و يا از كساني تقاضاي عطا كنم كه بدترين انسان‌هايند، و در نتيجه مبتلا شوم به ستايش كسي كه به من عطا كرده و به ذمّ و بدگويي كسي كه به من چيزي عطا نكرده، در حالي‌كه تو ماوراء آن‌ها، در دادن و ندادن، سرپرست من هستي.

خطري كه موجب مي‌شود توحيدِ انسان ضعيف گردد، عبارت است از غفلت از مبادي امور عالم، حال اگر انسان پرده‌هاي ديده خود را كنار زد و بدون تحريكات عجولانه شيطاني، نظر به اصل و اساس همة حركات عالم نمود، جز خدا را صحنه‌گردان امور نمي‌بيند.

پرده‌هاي ديـده را داروي صبـر            هم بسوزد هم بسازد شرح صدر

آينه‌ی دل چون شود صافي و پاك         نقش‌ها بيني برون از آب و خـاك

هم ببيني نقـش و هم نقـاش را           فرش دولـت را و هــم فراش را

وقتي انسان متوجّه شد خداوند براي آبرومند كردن بندگانش راه‌هايي قرار داده است كه فقط انسان‌هاي مؤمن مي توانند به آن راه‌ها دست يابند و انسان‌هاي غيرمؤمن هر چه تلاش كنند به بي‌راهه مي‌روند و در بي‌آبرويي زندگي را به انتها مي‌رسانند، از خدا مي‌خواهد كه: «صُنْ وَجْهِي بِالْيَسَارِ»؛ خدايا! آبروي مرا از طريق آسان‌ترين راه‌ها حفظ كن، زیرا در آبرومندي است كه انسان مي‌تواند سرزنده و بانشاط زندگي را ادامه دهد.

«وَ لا تَبْتَذِلْ جَاهِي بِالاقْتَارِ»؛ قدر و منزلتم را با تنگ‌دستي از بين مبر، به طوري كه نتوانم اهل بخشش و سخاوت و كمك‌ به فقرا باشم. من كه مي‌دانم از طريق الطاف تو مي‌توانم با شرافت و بزرگواري زندگي كنم، چرا از تو نخواهم كه مرا شامل چنين الطافي نمايي، و چگونه اميدوار نباشم در حالي‌كه دوستان خودت را به چنين منزلت‌هايي رسانده‌اي؛ و چرا بر اين تقاضاي خود اصرار نورزم؟ چون خطرات محروم‌شدن از چنين لطفي بسي بزرگ است و آن خطر اين است كه گرفتار مدح و ذمّ اهل دنيا خواهم شد. لذا در چند فراز بعدي همين خطرات را به خودت متذكر مي‌شوي تا در طلب خود از خدا با اصرار بيشتر پايداري كني.

مي‌گويي: «فَأَسْتَرْزِقَ أَهْلَ رِزْقِكَ، وَ أَسْتَعْطِيَ شِرَارَ خَلْقِكَ، فَأَفْتَتِنَ بِحَمْدِ مَنْ أَعْطَانِي، و أُبْتَلَى بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنِي» خدايا! من به ضعف خود آگاهم كه اگر منزلت مرا با تنگدستي مبتذل نمايي، به سوي مخلوقات تو - همان‌هايي كه روزي‌خوار تواند - روي مي‌آورم و از اهل دنيا - همان مال‌دوست‌ها و مال‌جمع‌كن‌ها و حاكمان ظالم - كه بدترين مخلوقات تواند، تقاضا مي‌كنم تا به من چيزي بدهند و از اين طريق وارد مهلكه‌اي مي‌شوم كه در اثر آن، هركس كه به من چيزي داد، حمد و ستايشش مي‌كنم و هركس به من چيزي نداد، بدگويي‌اش را مي‌نمايم، و واي كه چقدر چنين زندگي زشت و آزاردهنده است. خدايا! آيا راضي مي‌شوي اين بندة تو به روزي بيفتد كه صاحبان ثروت را ارزشمند و فقرا را پست بداند؟[1]  مسلّم تو چنين هلاكتي را براي بنده‌ات نمي‌پسندي، پس امورات مرا به غير خودت واگذار مكن، زیرا به گفته‌ی علي (ع): هركس در مقابل اهل دنيا فروتني و ستايش نمود، تقوايِ خود را رها كرده،[2]  و اين در حالي است كه تو به عنوان سرپرست واقعي من، ماوراء صاحبان دنيا، عهده‌دار بخشيدن‌ها به من و يا خودداري كردن بخشش‌ها به من هستي، پس چرا تو را رها كنم و غير تو را بگيرم و چرا مايحتاج خود را كه از طريق واسطه‌ها از تو مي‌گيرم، از تو نخواهم و به تو نظر نكنم؟ تويي كه به‌واقع سرپرست و برنامه‌ريز داده‌ها، و نداده‌ها به من هستي، پس خودت آبرويم را حفظ بفرما و منزلتم را محفوظ بدار و گرفتار عطاهاي اشرارم مگردان . موفق باشید

 


[1] - حضرت سجّادu در دعاي 35 صحيفه عرضه مي‌دارند: «وَاعْصِمْني مِنْ اَنْ اَظُنَّ بِذِي عَدَمٍ حَسَاسَةً اَوْ اَنْ اَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَةٍ فَضْلًا»؛ خدايا! مرا حفظ فرما از اين‌كه در مورد فقرا و ناداران گمان حقارت كنم، يا اين‌كه نسبت به ثروتمندان گمان فضيلت داشته باشم.

[2] - «مَنْ تَذْلِلِ الْاَبْناءَ الدُّنيا، تَعْرَي مِنْ لِباسِ التَّقْوي»

13288
متن پرسش
به نام خدا: با سلام خدمت استاد عزیز: دعاهایی که از ائمه (ع) به صیغه ی متکلم وحده رسیده است را بهتر است همانطور که آنها فرموده اند بخوانیم یا متکلم مع الغیر؟ و اساسا با توجه این همه سفارش خود ایشان برای دعای جمعی، چرا مقدار بسیار زیادی از دعاهای آن بزرگواران علیهم السلام شخصی است؟ با تشکر از استاد عزیز. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در آن‌جایی که سیاق دعا فردی است، عملاً هرکس باید خودش در آن تقاضا شرکت کند. و در آنجایی که سیاق دعا جمعی است هرکس خود را جمع، احساس می‌کند و دعا می‌نماید. موفق باشید

13199
متن پرسش
سلام: استاد در زمینه فلسفه عشق به چه کتاب یا سخنرانی مراجعه کنیم که مفید باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انشااللّه با دنبال‌کردن کتاب «مبانی نظری و عملی حب اهل البیت» همراه با شرح صوتی آن، جواب خود را خواهید گرفت. موفق باشید

13163
متن پرسش
سلام استاد: وقتتون به خیر: با شماره ای که دادید تماس گرفتم و راهنمایی شدم و شماره خانمی رو بهم دادن که ازشون راهنمایی خواستم و راهنماییم کردند دقیق منظورم رو نتونستم برسونم و ایشون هم روی روند سیر مطالعاتی تاکید داشتنند. و اینکه اول راه هستیم و فعلا باید به مطالعات و... بپردازیم. البته من با واژه ها نتونستم مقصودم رو برسونم. الان مساله ای که برای بنده تو این مقطع زمانی هست من یه سری توضیحات رو براتون میدم که مقصودم رو برسونم و ازتون راهنمایی میخوام. به عالم استاد و شاگردی و... اعتقاد نداشتم و این رو می فهمیدم که باید خوب بود و خدا راههاش رو به انسان نشون میده. با گذشت زمان و با نوسانات و... که کم کم باعث برداشته شدن حجاب های عقلی اطرافم شد (به اندازه درک و ظرفیت و فهم خودم) فهمیدم این انرژی و توان باید در مسیر نماینده خدا روی زمین قرار بگیره تا اثر کامل و مناسب رو داشته باشه. این جمله کتاب معرفت نفستون رو تجربی حس کردم و بهش باور دارم «با نظر به «وجود» از طریق معرفت نفس، مسیر رجوع به حضرت حق گشوده می‌شود و در چنین مسیری است که نه‌تنها امکان نظر به انسان کامل فراهم می‌گردد بلکه ضرورت و اهمیت ارتباط وجودی با امام زمان (عج) برای ما آشکار می‌شود و در نتیجه در ظلمات آخرالزمان به جای گرفتارشدن در انواع توهمات و ماهیات، به حقیقی‌ترین حقیقت رجوع می‌کنیم و از منظر شناخت صحیح امام بر هر چیز می‌نگریم.» یه بنده خدایی کتاب های شما رو به بنده معرفی کرد. فهمیدم مطالبی هست که باید بدونم و از این مسیر باید به بحث مهدویت و شناخت برسم. چندکتاب انسان شناسی شما رو مطالعه کردم و هم زمان هم به مراقبت نفس یا ترک گناه هم می پرداختم و اینکه با توجه به علم خودم کاری نکنم که امام (عج) و خدا ازم ناراضی باشند (در حد درک خودم) به دعا و خلوت علاقه مند شدم و از خلوت انرژی و نیرو می گرفتم ولی بعد از مدتی هضم دنیای جدید و تطبیقش با دنیای واقعی برام سخت شد، عالم جدید عالم زیبا و خوبی هست اون چیزی که باید باشه ولی اون چیزی که هست با واقعیت موجود در جامعه و محل کار و خانواده و.....تفاوت زیاد داره. از دیگران فاصله نگرفتم به هر حال خدا خدای همه هست با هر وجودی، ولی هضم شرایط برام سخت شده در دعاها میخونیم که همه جا خداست اصلا فقط خداست این موضوع یه باور قلبی قشنگ به انسان میده ولی اینکه من هیچی نمی بینم. یا تفاوت دغدغه ها و دنیاهامون با دیگران... شاید مطرح کردن این مسایل برام زود باشه یا عجله داشته باشم ولی واقعا نمیدونم الان کجای قصه هستم. تو این راه چی میخوام، شهود نیروی ماورایی و یا... و از خدا خواستم نقشم رو بهم نشون بده اینکه در این دنیا نقش من چیه و قرار هست برای حکومت جهانی چه کاری انجام بدم. یعنی ازش خواستم من رو برای امامش تربیت کنه، هر چه بیشتر پیش می رفتم با افزایش اطلاعات و ورودی تحیر و سرگردانیم بیشتر میشه، احساس هایی شامل ترس، شوق و تمنا، امیدواری به رحمت و گشایش دچار درگیری هایی ذهنی که هضمش در این مقطع زمانی برای من یا ممکن نیست یا زوده یا یه جای کار من لنگ میزنه که قدرت درک ندارم و فقط درماندگی و تحیر نصیبم میشه. در مناجات امیرالمومنین (ع) میخونیم «خدایا از تو امان می خواهم روزی که پدر و مادر و مال و... به داد آدم نمیرسن» شرایط الان منم همینه همه هستن و خدا رو شکر همه چیز هست ولی اون چیزی نیست که باید باشه برای بنده. یا اصلا به کسی نمیشه مراجعه کرد یا کسی نمیتونه به داد آدم برسه چون فاصله دنیاهامون زیاده. گفتم گناهانم باعث شده که قدرت درک نداشته باشم یا متحیر باشم. توبه کردم و باز بیشتر روی اعمالم حساس شدم. شاید حساسیت هایی که به قول دوستم علما چنین گیرهایی به خودشون میدن. ولی موندن تو این موقعیت خیلی عذاب آوره، روز به روز واژه ها در نظر آدم رنگ می بازه. نمیدونم سیر صعودیه، نزولیه یعنی به بی چیز بودنم به تمام معنا به درگاه خدا پی بردم. تا جایی که گفتم خدایا من فقط امامت رو دوست دارم، هیچ چیزی دیگری ندارم به درگاهت. درمانده شدم و فعلا خوراکم اشک شده و عجز و درماندگی که به درگاه خدا می برم. شاید دچار افراط و تفریط و شتابزدگی ام. میدونم یک جای کارم لنگ میزنه اما نمیدونم کجا و آیا اینکه الان باید فهمید یا... نمیدونم باید صبر کنم، باید بی تفاوت باشم نسبت به این پریشانی ها یا ادامه بدم یا... کتاب ده نکته و جوان و... رو خوندم با اینکه بقیه کتاب ها رو هم خریداری کردم اما توانایی خوندنش رو ندارم. الانم درست و کامل منظورم رو نتونستم برسونم. ببخشید پراکنده صحبت کردم. تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جمع بین خراباتی‌بودن و مناجاتی‌بودن مسئله‌ی اصلی این دوران است. و علمای ما نمونه‌ی کامل این حالت‌اند. و لذا زبان حالشان را این‌طور بیان می‌کنند: «در اندرونِ منِ خسته‌دل ندانم چیست/ که من خموشم و او در فغان و در غوغاست». در ابتدای راه این نوع جمع و جمعیت‌داشتن مشکل است تا آن‌جا که انسان به جایی برسد به تعبیر حضرت علی«علیه‌السلام» که فرمودند: «المؤمن بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه»؛ مؤمن به ظاهر با همه معاشرت دارد ولی روح و روانش در جای دیگری سیر می‌نماید. در همین فضا امثال مولوی در مورد رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌گوید:

اين يكى نقش اش نشسته در جهان‏

 

وآن دگر نقش اش چو مه در آسمان‏

اين دها نش نكته گويان با جليس‏

 

وآن دگر با حق به گفتار و انيس‏

پاى ظاهر در صف مسجد صواف‏

 

پاى معنى فوق گردون در طواف‏

     

لذا است که باید با صبر و حوصله از یک‌طرف خود را منوّر به معارف عالیه نمود و از طرف دیگر سختْ مواظبِ دل بود که به کدورت نظر به انسان کامل گرفتار نشود و از طرف دیگر معاشرت با مردم را یک‌نوع سلوک و خودسازی بداند. و در این رابطه به رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» اقتداء کند. موفق باشید

13037
متن پرسش
با سلام: 1. به چه دلیل روش ما یا بهتر بگويم طلب ما نباید مثل افرادی همچون منصور حلاج باشد (البته ذیل شخصیت امام خمینی (ره) (همچو منصور خریدار سر دار شدم) مگر افرادی چون آن بزرگواران کار اشتباهي کردند؟ 2. آیا روش پسر امام هم همین روش نبوده و چرا عده ای چون جنید مامور به ظاهر می شوند که حکم قتل منصور را بدهد و عده ای مامور به باطن؟ 3. آیا شریعت انسان را از طریقت باز می دارد؟ 4. جایگاه احاديثي همچون امام سجاد (ع) که می فرماید من پنهان می کنم خلاصه علم خود را تا جاهلان بر من نشورند از سخنان حق و این علم خاصان است که اگر اظهار کنم هر آینه بگویند مرا که (بت پرست) است و (مسلمانان) خون مرا حلال دانند و هر بدی که در حق می کنند آن را موجب ثواب شناسند و همین علم را علی (ع) جدم به من وصیت کرد و به امام حسن (ع) و حسین (ع) وصیت کرد که به کسی اظهار نکند. خلاصه علم آیا علم توحید است چون از ظاهر ساختن علم شریعت و طریقت کسی خون کسی نمی ريزد. اگر امکانش است در شخصی جواب داده شود. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بعضی خراباتی‌اند و بعضی مناجاتی. و هر دو در طریقت الهی در ذیل شریعت حضرت حق می‌توانند جلو بروند. در مورد علم توحید همان‌طور که حضرت سجاد«علیه‌السلام» می‌فرمایند ظرایفی هست که اگر مردم معمولی با او روبه‌رو شوند همان خدایی را هم که می‌پرستیدند از دست می‌دادند. سخن حضرت سجاد«علیه‌السلام» تذکری است به ما که متوجه باشیم طریقت رجوع به حق، بسیار دقیق‌تر و عمیق‌تر از آن است که در ابتدای امر با آن روبه‌رو می‌شویم. موفق باشید

13029
متن پرسش
سلام علیکم: داریم که جوانی به حضرت رسول (ص) رجوع می کنند و اعتراف به آن گناه می کند در رابطه با کفن دزدی که بعد از توبه واقعی برایش آیه نازل شد. ای کسانی که در گناه بر نفستان اسراف کردید. 1. چرا فردی چون حضرت رسول (ص) که دوران زنده به گور کردن دختران و ازدواج با محارم و خلاصه هر نوع گناهی که از نفس اماره سر بزند را در منظر دارند و در ابتدا ایشان اصرار بر بزرگتر بودن رحمت خداوند متعال از هر گناهی را در منظر دارند یکدفعه آن طور تغییر موضع بدهند که بفرمایند از نزدم برو که می ترسم آتشی بیاید و من هم در آتش تو بسوزم؟ 2. منظور حضرت از آتش آن شخص که ممکن است کس دیگری هم به آن اتش بسوزد چیست؟3. مهمتریت سوالم اینست که چرا آن جوان موفق به توبه نصوح شد؟ 4. وضعیت قوه مصوره و نفس اماره و فعالیت شیطان قسم خورده بر آن جوان در آن 40 روز چگونه بود؟ آیا این جوان یادآوری آن گناه را نداشت؟ ایا نفسش از ریاضت بدش نمی آمد؟ نقش شیطان در آن دوره ریاضت چگونه بود؟ شما را به جان حضرت زهرا (س) قسم می دهم برای حقیر برای رسیدن به یک توبه نصوح دعا کنید. ان شاءالله شفاعت پیامبر نصیبتان شود حقیر را مخصوصا دعا کنید. مطمئنم اگر با سوز دل این فقیر یتیم ال رسول را دعا کنید به سویتان باز می گردم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- ظاهراً گناه او آنچنان بزرگ بوده و فضای جامعه را آلوده می‌نموده که رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» تنها می‌توانستند منتظر بمانند تا حکم الهی تکلیف را روشن کند 2- منظور آن بوده است که وجود او در آن صحنه فضا را آلوده می‌کرده و رحمت حضرت حق در آن فضا رخت برمی‌بسته است 3- چون آن جوان با همه‌ی آن گناهانی که مرتکب می‌شده، درون خود را ضایع نکرده بوده و به همین جهت هم سراغ رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» آمده خداوند زشتی آن گناه را بر او نشان داده و او توفیق به توبه‌ی آن‌چنانی شده‌است 4- بالاخره توفیق الهی که آمد، نفس امّاره و شیطان از کارآیی لازم می‌افتد. موفق باشید

12995
متن پرسش
با عرض سلام و تبریک میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها: استاد، حضرت معصومه به علت فراق برادر و صرفا از روی دلتنگی راهی قم شدند یا به دستور امام رضا علیه السلام و بر مبنای اطاعت از ایشان بود؟ و اینکه آیا در اثر بیماری از دنیا رفتند یا به شهادت رسیدند؟ ظاهرا اختلاف نظر بسیاری هست، شما کدام قول را قبول دارید؟ با تشکر، التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت ثامن الائمه«علیه‌السلام» در آن شرایط متوجه‌ی رسالت تاریخی بزرگی شدند و در کنار ایشان خواهر عظیم‌الشأن‌شان حضرت معصومه«سلام‌اللّه‌علیها» و بردار گرانقدر ایشان حضرت احمد بن موسی(علیهما السلام) با توجه به آن رسالت تاریخی پا به صحنه‌ی ایران گذاشتند و ما دیانت خود را نه‌تنها وامدار مولایمان و ولیّ نعمت‌مان حضرت رضا«علیه‌السلام» هستیم؛ وامدارِ این دو بزرگوار نیز می‌باشیم. اینان همه عاملان نور توحید در این سرزمین‌اند و لذا به یک معنا در راستای طرح حضرت رضا«علیه‌السلام» وارد این حرکت شده‌اند، موضوع عواطف خانوادگی محور اصلی این افراد نیست. موفق باشید

12978
متن پرسش
سلام جناب استاد: بنده آن سوال امام شناسی و خداشناسی را پرسیده بودم. بنده حدودا 150 صفحه از کتاب شما را خوانده ام و ادامه اش هم مانده یعنی حین مطالعه کتاب سوال را پرسیده ام و دلیل پرسش هم این است که یک عده می گویند با عقل و بدون امام می توان خدا را شناخت حال سوال من این است که عقل به تنهایی در شناخت کامل خداوند کافی است یا اینکه تا یک جایی عقل برد دارد و شناخت اصلی با قلب و با بندگی است؟ وقتی می گوییم ائمه باب الله هستند می گویند شناخت باب لازم نیست! آنها می گویند اول باید خدا را کامل شناخت بعد امام را ما می گوییم شناخت کامل خدا بدون امام غیر ممکن است. البته بنده نظر علامه را در شیعه در اسلام را مطالعه کرده ام که در پایان می گویند امام شناسی از خدا شناسی جدا نیست. همچنین نظر علامه جوادی را در ادب فنای مقربان ذیل محال معرفه الله. همه این بحث ها با دوستان و یکی از طلاب صورت گرفته تا به یک حقیقت برسیم خواهش می کنم جواب بنده را بدهید تا کرسی آزاد اندیشی مان تکمیل گردد. خواهشا هر چه لازم است مرقوم دارید اجرتان با مولا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «مبانی نظری و عملی حب اهل بیت» و به خصوص در شرح آن، عرایضی شده‌است که از جلسه‌ی پنجاه به بعد می‌توانید جواب خود را به صورت مبنایی بگیرید و گرنه هر روز در این موارد با سوال بدون جوابی روبرو هستید. موفق باشید

12957
متن پرسش
باسمه تعالی استاد عزیز لطف می کنید بفرمایید آیا عقیده به مسئله ی طلبیدن امام معصوم (ع) برای زیارت درست است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از هر جهت همین‌طور است. فدایشان شوم! این‌ها خانواده‌ی کرم‌اند. ما اگر از آن‌ها بخواهیم که با زیارتشان راهِ اُنس با حقیقت را برایتان آسان‌تر کنند، آن‌ها نه‌تنها بخل نمی‌ورزند، بلکه طالب این آمادگی از طرف ما هستند. موفق باشید

12945
متن پرسش
سلام جناب استاد خسته نباشید: آیا بدون امام شناسی می توان خداشناسی کرد؟ رابطه این دو چگونه است؟ ممنون می شوم برای حرف هایتان از آثار بزرگان بخصوص علامه و امام راحل و آقای جوادی و... هم مستنداتی بیاورید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این موضوع را در کتاب «مبانی نظری و عملی حبّ اهل البیت» دنبال فرمایید. موفق باشید

12908
متن پرسش
سلام خدمت استاد: فکر می کنم باید بین «غرب زدگی» و «غرب گرایی» تفاوت قایل شد و همین طور شباهت های آنها را دید - استاد آیا می توان گفت غرب زدگی منتهی به بنیاد گرایی و غرب گرایی منتهی به روشنفکری می شود و در آخر چون هر دو  قشری هستند به هم می رسند - لطفا روی تفاوت و شباهت غرب زدگی و غرب گرایی بیشتر توضیح دهید و {اینکه} روشنفکری غرب‌زده‌ی ما با سلفی‌گریِ وهابّی‌صفت، همان حس‌گراییِ غربی خواهد شد و طالبانیسم منتهی به غرب گرایی بشود.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نتوانسته‌ام در تفاوت این دو واژه فکر کنم. زیرا در هرصورت غرب‌گرایی یک نحوه اصالت‌دادن به نگاه فرهنگ مدرنیته به عالم و آدم است، از این جهت همان غرب‌زدگی است. ولی این‌که متوجه هستید روشنفکری غرب‌زده‌ی ما با سلفی‌گریِ وهابّی‌صفت، همان حس‌گراییِ غربی خواهد شد، نکته‌ی بسیار دقیقی است. نمونه‌ی روشن دوری از فرهنگ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» را چه در روشنفکری و چه در سلفی‌گری به‌خوبی می‌توانید به تماشا بنشینید. موفق باشید

12907
متن پرسش
با سلام: جناب استاد برای ملموس تر درک کردن نفاق افراد دوران اهل بیت (ع) مانند اشعث بن قیس ها و مقایسه رفتار و کردار اهل بیت (ع) با نفاق و خباثت ها چه مطالب و کتابهایی به نظر شما مفید و قابل استفاده هستند؟ جناب استاد کتاب الغارت تالیف ابراهیم بن محمد ثقفی نکات جالبی از زندگی امام علی (ع) رو در بر دارند این کتاب چجوریه؟ آیا معتبره و قابل اتکا هست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده از کتاب «الغدیر» و «امام شناسی»‌های آیت اللّه حسینی تهرانی استفاده‌ی زیادی برده‌ام و کتاب «الغارات»، استنادات قابل استفاده‌ای در حقّانیت تشیع در آن به چشم می‌خورد در حدّی که مؤلف زیدی‌مذهب آن بالاخره به تشیع اثنی‌عشری گرائید. موفق باشید

12903
متن پرسش
با سلام: حضرت استاد مي خواستم نظرتان را در مورد جشن هاي مولودي كه براي إمامان مي گيرند بدانم. آيا در سيره و روايات جشن براي ولادت معصوم آمده است؟ أيا اين شكل مولودي خواندن و كف زدن مناسب آن حضرات مي بأشد؟ با تشكر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که امامان خواسته‌اند برای هماهنگی با شخصیت متعالی آن‌ها در غم آن‌ها غمناک و در شادی آن‌ها شاد باشیم و با توجه به این‌که تولد آن عزیزان زمانی است با ظرفیت خاص، که زمینه‌ی اُنس با حق در آن فراهم است، شادی ما در تولد آن‌ها یک نحوه عامل اُنس بیشتر ما با حضرت حق است، خوب است که شاد باشیم. ولی به شکلی که شئونات اسلامی و وقار ایمانی مدّ نظر قرار گیرد وگرنه نفس کف‌زدن چیز بدی نیست. موفق باشید

12841
متن پرسش
با سلام: سوالاتی داشتم اینکه آیا ولایت تکوینی منحصر به مقام امر است؟ و اینکه آیا ولایت تکوینی ائمه(علیهم سلام) کامل است؟ و اینکه آیا ولایت تکوینی آنها با یکدیگر متفاوت است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری ولایت تکوینی از مقام امر می‌باشد و یک موضوع وجودی است و نه یک موضوع تدریجی و ولایت ائمه از نظر تکوین در موطن انسانی، کامل است و از این جهت تفاوتی ندارند مگر در ظهور آن که آن نیز مربوط به شرایط می‌باشد. موفق باشید

12781
متن پرسش
سلام استاد: با تأمل در سیره‌ی اهل البیت (ع) و نظر به معارف اسلامی انسان منوّر به کیس‌بودن می‌شود. آیا برای رسیدن به این هدف منابع خاصی را باید مطالعه کنم؟بعد از مطالعه چطوری به خودم نمره بدم؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: متون روایی مثل اصول کافی و تحف‌العقول و کتاب‌های ارزشمند «سیری در سیره‌ی نبوی» و «صلح امام حسن -علیه‌السلام-» و «امامت و رهبری» و «سیری در سیره‌ی ائمه‌ی اطهار-علیهم‌السلام-» از استاد بزرگوار حضرت آیت اللّه شهید مطهری. این نوع متون قدرت تفکر را به خواننده برمی‌گرداند و خودتان متوجه می‌شوید که مسائل عالَم را با نگاه توحیدی تحلیل می‌کنید. موفق باشید

12779
متن پرسش
با سلام: استاد شنیدم مختار کیّس بود. مومن کیّس (زیرک) است. آیا راهی وجود دارد من به مقام کیس بودن برسم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کیس در این‌جا به معنی سیاستمدار است ولی کیس در متون دینی ما به معنای هوشیاری است که همه‌ی جوانب را در نظر بگیرد که مصداق کامل آن اهل‌البیت«علیهم‌السلام»اند و در تاریخ امروز، امثال حضرت امام کیس واقعی هستند و با تأمل در سیره‌ی آن‌ها و نظر به معارف اسلامی انسان منوّر به کیس‌بودن می‌شود. موفق باشید

12733
متن پرسش
سلام استاد: لطف خدا سالیانی ست اینجور شدیم عقلی و قلبی که اسمی از عرفان و اخلاق و اولیاء خدا می شنوم اول نگاه می کنم ببینم نظرش درباره خمینی کبیر و رهبری چیه، یعنی با وجود انتقاداتم بر وضعیت موجود و حتی گاهی شبهاتم درباره بعضی از رفتارها وکلام های قائد، ملاک دین و ایمان واقعی را نظر و نسبت اون مدعی یا عارف واقعی درباره رهبری می دانم یعنی تبعیت و یا فی الجمله سکوت و تایید تلویحی مثل آقای وحید یا سیستانی یا ... یعنی می فهمم تو صراط هستند یا نه؟ سیمشون وصله یا نه؟ و علم و ذکرشان حجابشان شده یا نه؟ در مورد اون سایت که یکی معرفی کرد و شما فرمودید «چرا وقتی در امور معارف دینی و اخلاق، عالِمانِ شاخته‌شده و قابل اعتماد را داریم به اموری رجوع کنیم که سخت ابهام‌برانگیز است؟» که مشخصا منظورتان تاکید بر استفاده از محضر یگانه زمان عبداله جوادی ست و امثال آن (که البته کم است) من مراجعه کردم با توجه به مختصر سوادم در پی سالیانی مطالعه تفسیر از دیگری و حکمت و عرفان از شما، دیدم حرف خوب زیاد دارن اون عارف ناشناس،؛ تاییدات قوی هم بر امام خمینی و قائدنا سیدعلی دارند و در مورد بعضی حرفاشون یجورایی حس کردم با حرفای مرحوم دولابی طرف هستم! شما نهی کردید اما با بررسی اجمالی خلاف شرع ندیدم بلکه به دلم نشست. میشه مث منی که ان شالله با توجه و زیرکی به مطالب می نگرم و بصورت پیش فرض خودم را تسلیم هر حرفی نمی کنم ادامه بدم خواندن آن سایت را تا مشمول این تذکرتان نشوم که "در حالی که خطر این‌که در دلِ سخنان خوب معنوی چیزی گفته شود که ممکن است انسان را سرگردان کند، هست"
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتش این ابهام از آن‌جا برای بنده شکل گرفت که وقتی انسان متدینی وظیفه‌ی خود می‌بیند که سخنان حقی را جهت تذکرات اسلامی اظهار نماید، دیگر چرا با عنوان عارف ناشناس این کار انجام گیرد که مسئولیتی به عهده‌ی شخص خاصی نباشد؟ مگر این‌هم یک نوع تقوا به حساب می‌آید؟ پس چرا امامان معصوم«علیهم‌السلام» چنین نکردند؟! موفق باشید

12697
متن پرسش
سلام: چرا سیره علما با معصومین علیهم السلام اختلاف داشته به نظر می رسد. مثلا علما آنهایی که رده بالای ما هستند مانند شیخ انصاری امام و شهید ثانی و... که همگی ساعات زیادی صرف مطالعه و درس می کردند و به تبع به خانواده به مسافرت معاشرت با مردم و فامیل و .... نمی رسیدند این را از این استنباط کردم که وقتی می گویند که روزی 18 ساعات مطالعه می کردند و می کنند در نتیجه وقتی نمی ماند که به خانواده فرزند فامیل همسایه... برسند؟ وقتی می گویند که امام سر سفره هم تا غذا آماده می شده آن چند دقیقه مطالعه یا قرائت قرآن داشته اند و یا می گویند که خانواده شان برای اینکه امام را ببینند از چنین فرصت هایی استفاده می کردند یعنی یک زندگی که معمولی نیست و ....آیا ائمه علیهم السلام هم چنین می کردند؟ از داستانهای که رسیده این برداشت نمی شود مثلا گویند امام حسن علیه السلام با عده ای (جزامی یا بیماری دیگر داشتند) غذا می خوردند و دوباره ایشان آنها را دعوت می کردند و این خود خیلی وقت می گرفته است حال این را مقایسه کنید با عبارت شهید ثانی در رد زود ازدواج کردن مطلبی را از دیگران نقل می کند که خرید یک پیاز تو را از فهم یک مساله دور می کند و ..... این قضیه اش چه طوریه؟ (لطفا سوال را در معرض عموم نگذارید شاید در نقل قول هایم اشتباهی کرده باشم) ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که هر تاریخی شرایط مخصوص خود را دارد به‌خصوص اگر زندگی‌ها در بستر طبیعی خودش جریان داشته باشد که نه نیاز است شیر و نان از بیرون تهیه شود و نه عمده‌ی تربیت فرزندان در بیرون از خانه انجام می‌شود. در این حالت عموماً فرصت کافی برای علماء جهت تحقیق و مطالعه می‌ماند و خلأیی در خانه نسبت به حضورشان احساس نمی‌شود بلکه سایه‌ی پدر برای ادامه‌ی زندگی کافی است. موفق باشید

12623
متن پرسش
سلام بر استاد. دوستی برایم فرستاد: "سلام علیکم طاعات و عبادات شما قبول درگاه حق مطلب زیر را در جایی دیدم. حیفم آمد در این روز ها که به امیرالمؤمنین اختصاص دارد آن را به اشتراک نگذارم. ملتمس دعا‌ امام علی علیه السلام چگونه بود؟ وقتی در زمان ابوبکر، ابوسفیان به او پیشنهاد اقدام مسلحانه برای بدست گرفتن قدرت را داد، محکم رد کرد. وقتی شورشیان، خانه عثمان را محاصره کردند و آب را بروی اهل خانه بستند، پسرانش را به محافظت از خانه گماشت و به اهل آن آب رساند. وقتی مردم، بعد از قتل عثمان، با اصرار شدید و بی سابقه از او خواستند که حاکم شود گفت «مرا رها کنید و سراغ کس دیگری روید، من هم کمکش می کنم». اینطور که برخی می گویند نبود که حکومت را حق خداداد خود بداند و تشکیل آن را تکلیف شرعی خود بشمارد و از هر فرصتی استفاده کند. اول کسی بود که با رای قاطع مردم حاکم شد. بعد از انتخاب شدن به مردم نگفت «به خانه روید و مطیع باشید». گفت «در صحنه بمانید و اظهار نظر و انتقاد به حق کنید که من ایمن از خطا نیستم مگر اینکه خدا نگهم دارد». سعد ابن ابی وقاص، مشروعیت دولتش را نپذیرفت و بیعت نکرد، نه خانه را برسرش خراب کرد، نه در خانه حبسش کرد و نه حتی علیهش سخن گفت و «خواص بی بصیرت» خواندش. طلحه و زبیر، به بهانه حج، مدینه را ترک کردند تا در مکه به عایشه بپیوندند و جنگ راه بیندازند. به آن دو گفت «می دانم حج نمی روید!»؛ اما با این وجود نه جلو رفتنشان را گرفت، نه به جرم فتنه گری در خانه حبسشان کرد، و نه اصلا بر سابقه جهادشان خط کشید و «سران فتنه» خواندشان. شب جنگ جمل، زبیر را صدا زد و با ذکر خاطره برادری سابقشان و سابقه جهادشان با هم در محضر پیغمبر، دل او را لرزاند و از جنگ منصرفش کرد. سلاحش انديشه بود. «غلام آن کلماتم که آتش انگیزد». روز جمل، اول سپاه مقابل تیراندازی کردند و یک سرباز او را کشتند. یارانش گفتند شروع کنیم. او گفت نه و سر به آسمان بلند کرد و گفت «اللهم اشهد» (خدایا شاهد باش). سپاه مقابل دومین تیر را انداختند و دومین سرباز او را کشتند. یاران گفتند شروع کنیم. او باز مخالفت کرد و سر به آسمان بلند کرد و گفت «اللهم اشهد». تیر سوم را که انداختند و سومین سرباز او را که کشتند، سر به آسمان بلند کرد و گفت «خدایا شاهد باش که ما شروع نکردیم» آنگاه شمشیر کشید. ماجراجو و جنگ طلب نبود. بعد از جنگ، بر پیکر طلحه گریست و خطاب به او گفت «کاش بیست سال پیش از این مرده بودم و کشته ترا افتاده بر زمین و زیر آسمان نمی دیدم!». حتی حرمت سابقه جهاد دشمنش را هم نگه داشت. سپس به دیدن عایشه رفت و حرفهای درشت او را تحمل کرد و حالش را پرسید، سپس با ۴۰ زن مسلح روپوشیده (شبیه مردان جنگجو!) اسکورتش کرد و به وطنش برش گرداند. با زنان، حتی مجرمانی که اقدام مسلحانه علیه امنیت ملی کرده بودند، اینطور بود. کسانیکه با او جنگیدند را «محارب و منافق و فتنه گر» نخواند، گفت «برادران مسلمان مایند که در حق ما ظلم کردند!» نگذاشت در جنگ صفین، یارانش جواب شعارهای زشت یاران معاویه را بدهند. گفت «من بدم می آید که شما زشت گویی کنید، بهتر آنست که از کارهایشان بگویید و حال و روزشان را یاد کنید و به خدا بگویید خدایا خونهای ما و آنها را حفظ کن!» در میانه صفین، درست سر بزنگاه و آنجا که بقول مالک اشتر «فقط چند قدم و ضربت شمشیر تا خیمه معاویه مانده بود»، مردم نامردمش دست از جنگ کشیدند، جز سلاح «انديشه» سلاح دیگری بر این نافرمانان نکشید. حتی اختیار جنگش دست مردم بود. به جای مردم تصمیم نمی گرفت و نظر برحق خودش را به مردم تحمیل نمی کرد. وقتی قرار بر مذاکره و حکمیت شد، او خواست که مالک اشتر یا ابن عباس را بفرستد، مردمش مخالفت کردند و ابوموسی اشعری را فرستادند، و او باز رای برحق خودش را به مردمش تحمیل نکرد و در عمل میزان را رای مردم قرار داد و جز سلاح «انديشه» به کار نگرفت. خوارج مسلح، در کمال آزادی علیهش تظاهرات میکردند، نه گفت از من اجازه بگیرید، نه سرکوبشان کرد. خوارج مسلح، در کمال امنیت در مسجد خدا، وسط نماز جماعت، با صدای بلند برضد او شعار می دادند و او خطاب به خود این آیه را می خواند «فاصبر، ان وعد الله حق». همین! نه شکنجه، نه تجاوز، نه اعدام. می گفت «نباید چیزی را از شما پنهان کنم جز در جنگ». وقتی شنید در مرز کشور تحت حکومتش، مهاجمان خارجی به خانه مردم ریخته اند و غارتگری کرده اند، نگفت «سیاه نمایی نکنید». خودش اپوزیسیون خودش شد و خبر را به مردم گفت و گفت «مرد مسلمان باید از غم این حادثه بمیرد»! بارها خودش مردم را به نظارت بر خودش دعوت کرد و انتقاد از حاکم را تکلیف شرعی مردم دانست! مرحوم مطهری با ذکر شواهدی از گفتار و رفتارش، تلویحا او را «لیبرال» خواند! آنجا که در کتاب «آینده انقلاب» گفت «تعلیمات لیبرالیستی در متن تعالیم اسلام هست»." البته من جواب مفصلی دادم بی انکه خیلی سیاسی بحث کنم خواستم نظر شما را بدانم ، مشخصا منظورم اینه که اگر کسی نه از روی غرض از روی شبهه طرح کند این ها را چه باید گفت؟؟ هرچند کلمه الحق و یراد بهالباطل برای من تابلوست
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در بسیاری موارد حضرت علی«علیه‌السلام» همانی است که در این تابلو ترسیم شده، مگر آن‌که فراموش نشود وقتی فتنه‌گرانی چون طلحه و زبیر رو در روی نظام اسلامی ایستاده‌اند، پس از نصیحت و تذکر به‌شدت با آن‌ها جنگید زیرا در آن موقعیت اصل نظام اسلامی را نشانه رفته بودند و دیگر در مورد توطئه‌ی خوارج در متن جنگ با معاویه بود که این آزاداندیشی نیست که به اجازه‌ی علی«علیه‌السلام» چنین میدانی به آن‌ها داده شده بود بلکه نقشه‌ی عمروعاص بود و بازی‌خوردنِ خوارج، و بعد هم فریبی که عمروعاص به ابن عباس داد مورد پذیرش امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» قرار نگرفت. چرا نویسنده‌ی محترم فرموده‌اند: علی«علیه‌السلام» «باز رأی بر حق خود را بر مردمش تحمیل نکرد» این حرف عجیبی است مگر خوارج مردمِ علی«علیه‌السلام» بودند، پس جای مالک اشتر و محمدبن ابابکرها کجاست؟ متن تاریخ چیز دیگری را می‌گوید، گویا نویسنده‌ی محترم تلاش نکرده‌اند همه‌ی علی«علیه‌السلام» را ببینند! حداقل به اندازه‌ی مولوی که ادعای تشیع آن حضرت را ندارد، باید علی«علیه‌السلام» را می‌دیدند که در وصف آن حضرت می‌گوید: «در شجاعت شیر ربانیستی / در مروت، خود که داند کیستی». موفق باشید

12606
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: آیا حقیقت امام معصوم و حقیقت دین یکی است، یعنی دین همان است که امام بگوید و انجام دهد یا اینکه حقیقت دین غیر از حقیقت امام است و خدای متعال دین را به امام تعلیم داده است و امام را باید با دین سنجید؟ این سؤال در این فرض اهمیتش بیشتر می شود که مثل خوارج، علی (ع) را با دینی که می شناختند مقایسه کردند و تکفیرش کردند چون بین دین و امام جدایی قایل بودند و اگر در این موضوع قطع داشته باشند ولو به نحو جهل مرکب گناهی بر گردنشان نیست، حال آنکه اگر قایل به عینیت دین و امام باشیم دیگر جایی برای این مباحث باز نمی شود. لطفا علاوه بر پاسخ منبعی برای مطالعه بیشتر معرفی بفرمایید. خیلی ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با این‌که قلب مبارک اهل‌البیت«علیهم‌السلام» با حقیقت قرآن متحد است، چون فرموده‌اند سخن ما را با قرآن مقایسه کنید و اگر مطابق نبود آن را به دیوار بزنید باید قرآن را – یعنی ثقل اکبر – را اصل بگیرید و اهل‌البیت را ثقل کبیر بدانید. رویهم‌رفته کتب کلامی در این مورد بحث کرده است، می‌توانید به کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» که بر روی سایت هست نیز مراجعه فرمایید.  موفق باشید

12577
متن پرسش
با سلام و احترام: اینکه پیامبر عزیز اسلام نور اشراقی کل را دارند ولی مکلف هستند با مردم بر اساس اعمال ظاهری شان برخورد کنند قبول. ولی چرا برخی افرادی که می دانند ذاتشان چیست را تا مقامات بالا در حکومت اسلامی اجازه می دادند رشد کنند؟؟ اینکه مجازات بر اساس علم باطنی خود نمی کنند درست. چرا دیگر پست می دادند؟ چرا اجازه رشد مدیریتی می دادند؟ مسلم وقتی پیامبر (س) رحلت کردند آن نفرات شورای انتخاب خلیفه حتما در جایگاههای بالای حکومتی بودند که حجت خدا را توانستند کنار گذارند. همین قضیه برای حضرت امام خمینی هم صادق است. واقعا چرا؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ما در هرحال مطابق وظیفه‌ی اسلامی و سنت خداوند تنها می‌توانیم متذکر انسان‌ها باشیم که از طریق دین بهترین را انتخاب کنند، نه آن‌که برای آن‌ها انتخاب کنیم. تنها در این راستا است که رشد تاریخی شکل می‌گیرد. یعنی همین کاری که رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» انجام دادند تا مردم از یک طرف متوجه‌ی شخصیت امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» شوند و از طرفی در بیعت‌کردن با حضرت آزاد باشند. موفق باشید

نمایش چاپی