بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: توحید و اسماء الهی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
1818
متن پرسش
با عرض سلام و خدا قوت خدمت جنابعالی در مورد ذات خدا میفرمایند دست انسان اعم از انبیاء و اولیاء و غیره از شناخت ان کوتاه است و در تعریف اسم میگویند ظهور ذات خداست به صفت خاص یعنی همان ذات که دست ما از شناختش کوتاه است ظهور پیدا میکند و خود را نشان میدهد ایا همین معرفت به ذات نیست همین که ما مییابیم ان ذات کریم است مگر این خود معرفت به ذات باری تعالی نیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام آری با نظر به «اسم» به ذات نظر می‌شود ولی در محدوده‌ی اسم خاص، ولی ذات در مقام خودش اجازه‌ی حضور به غیر نمی‌دهد که «عنقا را بلند است آشیانه». موفق باشید
1774
متن پرسش
سلام علیکم باتوجه به کمبود وقت ارزشمند حضرت عالی اگرمقاله زیر را اصلا نخوانید هیچ ناراحت نمی شوم در مقاله زیر حاصل چندین سال شاگردی محضرتان را به قلم اورده ام. دعایمان کنید ابتدا باید دانست که این سطور به قلم یک طلبه¬ی علوم دینی نگارش یافته است. ذکر این نکته از آن روی ضروری می-نمود که انسان¬ها عمدتاً از چنین فرصت¬هایی استفاده می¬کنند تا دغدغه¬های شخصی خود را بروز دهند و حاصل تأملات خود را به محک عقل جمعی بگذارند و شاید بازخوانی دغدغه¬های شخصی یک طلبه برای عموم ملال¬آور باشد. طهارت خون و روح مطهری (رض) باعث شده است که هر سال در این ایام عرصه¬ای فراخ مهیا شود تا بعضی چون نویسنده همین سطور از خواب خرگوشی خود بیدار شوند و ذهن خسته خود را متوجه آرمانی کنند که امثال حضرت ایشان تمام حیات خود را صرف اندیشیدن حول مسائل آن کرد و آن چگونگی اجرای دین و به ظهور رساندن آن در جامعه بود. به راستی چگونه باید در مقابل قدسی زدایی امروز قد علم کرد و آرمان¬های الهی را در قلوب مسکن داد این بزرگترین دغدغه¬ی یک مبلغ دینی است و سؤال بعدی اینکه جواب این سؤال را باید از چه کسی پرسید. اعتقاد نگارنده این است که بهترین مرجع برای پاسخ به سؤالات فوق همان است که ما طلبه¬ها همواره مردم را به التزام به آن سفارش می¬کنیم و عجیب است که تا به حال کمتر به کار خودمان آمده است یعنی سلوک رفتاری و شیوه پیامبران الهی. اگر بپذیریم که بزرگترین دغدغه طلبه چگونگی تبلیغ معارف پیامبران الهی است بیشترین کوشش او نیز باید مصروف التزام به شیوه تبلیغی این بزرگواران شود. کوشش قلمی نگارنده در این مقال مصروف بیان دو مطلب شده است. ابتدا کوشیده¬ام شیوه تبلیغی مورد نظر خود را با استناد به آیات قرآن ارائه دهم و در گام بعدی طبعاً باید به انتقاداتی که در بادی امر به نظر می¬رسد پاسخ گفت. اما در بیان مطلب اول به نظر می¬رسد سلوک تبلیغی انبیاء الهی حداقل بر پنج رکن اساسی استوار است: 1. توجه دادن مردمان به اعیان خارجی و پرهیز از مفهوم-گرایی 2. مخاطب قرار دادن قلوب مؤمنین به جای ذهن و عقل جزئی آن¬ها 3. تأکید مکرر بر داشته¬های فطری 4. دل ¬بستن و عزیز داشتن مؤمنان و ترک جدال با کفار 5. دلسوزی فوق¬العاده و ایثار مثال زدنی بدون هیچ¬گونه چشم داشت مالی آنچه در سراسر دعوت برگزیدگان الهی به صورتی نمایان مشخص است توجه دادن مردمان به اعیانی است که به صورت «بی-واسطه» و «حضوری» درک می¬شوند، در مقابلِ توسل به الفاظ و مفاهیمی که پل ورود مخاطب به دنیای انتزاعیات کمتر واقعی و مشوش به اوهام است. این اعیان البته می¬توانند افاقی یا انفسی باشند اما صفت «درک بی¬واسطه» و «حضوری بودن» در همه آن¬ها ثابت است. احصای تمام آیات متذکر این معنا در مقاله¬ای اینچنینی دشوار است از این رو در زیر تنها اندکی از آن همه آمده است (رعد/4-2، انعام/12و99، بقره/164، واقعه/72-63، شعرا/29-23) اگر به دیده انصاف در مضمون این آیات نظر بیفکنیم ناگزیر اذعان می¬کنیم که گویی پیامبران اعیان خارجی را آینه¬ای برای تجلی توحید در قلوب مردمان قرار داده¬اند و همواره از بازی با الفاظ انتزاعی که حداقل تا دو مرتبه از وجود عینی دورند اجتناب می¬کرده¬اند. خوب است همین¬جا به اشکالی معروف پاسخ دهیم و آن اینکه این شیوه تبلیغ برای اکثریت عامی کاربرد دارد و انکار نمی¬توان کرد که در بافت طبیعی یک جامعه کم نیستند افرادی که عقولی کلی نگر و روان¬های شکاک¬تر دارند. بهترین تقریر این اشکال را نویسنده¬ای کاردان در کتاب بسیار پرفروش خود اینگونه آورده است: «از یک نظر می¬توان راه¬های خداشناسی را به راه¬هایی تشبیه کرد که برای عبور از رودخانه¬ای وجود دارند بعضی از آن¬ها مانند پل چوبی ساده-ای است که روی رودخانه کشیده شده است و عابر سبک¬بار می¬تواند به آسانی از آن بگذرد و به آسانی به منزل مقصودش برسد. بعضی دیگر مانند پل¬های سنگی طولانی، از استحکام بیشتری برخوردار است ولی راه را طولانی¬تر می-کند و بالاخره بعضی مانند راه¬های پر پیچ و خم و دارای فراز و نشیب¬ها و تونل¬های عظیم است که برای عبور قطارهای سنگین ساخته شده است . انسان-هایی که ذهن سبک¬باری دارند می¬توانند به صورت خیلی ساده خدا را بشناسند و به بندگی او بپردازند. اما کسی که بار سنگینی از شبهات را به دوش می¬کشد باید از پل سنگی عبور کند و بالاخره کسی که خروارها بار شبهه و وسواس را با خود حمل می¬کند باید راهی را طی کند که دارای زیرساخت¬های محکم و استوار است.» ایشان سپس برهان نظم را جز راه¬های ساده شناخت خدا منظور می¬دارند و کلام و فلسفه را راه¬های رویارویی با گروه دوم و سوم می¬شمارند. فارغ از نگاه ارزشی متن فوق، باید گفت تمسک به قرآن جای هیچ شبهه¬ای را باقی نمی¬گذارد که به تحقیق رویکرد حضوری و رجوع متفکرانه به آثار صنع حضرت باری تعالی بر شیوه تذکر اولی¬الالباب یا صاحبان عقول متعالی (ترجمه مورد پسند نگارنده برای این واژه) سیطره¬ای تام دارد. برای نمونه بنگرید به (آل عمران/191-190، زمر/21). به سخن دیگر اولی¬الالباب واقعی به جای تفکر در رابطه میان الفاظ و اعتبارات ذهنی، در متن واقع نظر کرده و به جای مشغولیت-های کسل کننده¬ی انتزاعی، روح و جان خود را از شراب وجود عینی سیراب می¬کنند. حافظ که خود از جمله¬ی اولی¬الالباب است در تأکید نگاه اول و خارداشت منظر دوم فراوان سخن گفته است. بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت کنار آب رکن¬آباد و گلگشت مصلی را *** سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم دست از سر آبی که جهان جمله سراب است *** بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر چه وقت مدرسه و بحث کشف و کشاف است حال وقت آن است که دلیل این شیوه تبلیغی را پیگیری کنیم. حقیقت این است که پیامبران به درستی متوجه بودند که خدای ذهنی که از پس استدلالات پیچیده منطقی سربرآورده است هیچ¬گاه نمی¬تواند به شور بندگی که هدف آفرینش بندگان است (ذاریات/56) بینجامد. واجب الوجود فیلسوفان حتی اگر واجب الوجود در جمیع جهات باشد به سختی می¬تواند به مناجات¬های قلبی شکسته گوش فرا دهد و همنشین قائمین و ذاکرین شبانگاه باشد. در حقیقت استدلالات ذهنی خدایی ذهنی را تصویر می¬کند که هنوز «قائم به من» است و با کمترین بی-توجهی «من» گویی که اصلاً نبوده است حال آنکه هم موجودات خارجی فریاد می¬زنند که ما قائم به اوئیم ولا حول ولا قوّة الّا بالله. از همین روست که جلال¬الدین بلخی بزرگ، در ادبیات زیر ما را از گرفتار آمدن در نام و نام¬گرایی برحذر می-دارد. هیچ نامی بی مسمّی دیده¬ای یا ز گاف و لام گل گل چیده¬ای نام بردی رو مسمی را بجو مـه به بالا بیـن نه انـدر آب جو تا قیامت گر کسی می¬می ¬کند تا نـنوشد بــاده مستی کی کنــد نام فروردین نیارد گل به باغ شب نگردد روشن از نــام چراغ مبلغین امروزی ما بعضاً توفیق خود را در این می¬بینند تا با حفظ الفاظ و اصطلاحات پر طمطراق در هر جدال فکری، شبهه¬های ذهنی مخاطبان خود را به کلی حل کنند- اگر نگوئیم شخصیت مخاطب را منحل کنند- تا او راهی جز پذیرش بی قید و شرط واجب الوجود نداشته باشد در حالی که با نظر به آیات قرآن متوجه می¬شویم که همه¬ی پیغامبران حتی در برخورد با دهری¬ترین افراد به جای توسل به مفاهیم ذهنی، تأکید بر داشته¬های فطری آنان را در نظر داشته¬اند. پیامبران الهی هوشیارانه متوجه بودند که انسان¬ها حتی اگر بنا بر شرایط پیرامونی به دهری بودن سوق یافته¬اند اما هنوز انسانند و با خصوصیت «فطرت» هویت می¬یابند. سعی می¬کنم در تحلیل آیه زیر منظورم را روشن کنم. در آیه 24 سوره جاثیه پیامبر با افرادی روبه¬روست که به ظاهر اصولاً مبدأ و معادی را باور ندارند و از آیات بعدی به دست می¬آید که در مقابل تذکر پیامبر به زنده شدن آن¬ها پس از مرگ، زنده شدن پدران مرده خود را درخواست می¬کنند. اما آنچه در این مکالمه جالب است اینکه پیامبر با علم به موضع آن¬ها در مقابل معاد در مقام محاجه هنوز بر معاد تأکید دارد درحالی که به ظاهر ابتدا باید معاد را برای آن¬ها اثبات کند اما در بدو امر و بدون هیچ استدلالی بیان می¬دارد که: «خداوند شما را زنده می¬کند سپس بمیراندتان سپس گرد آورد شما را به سوی روز رستاخیز که نیست شکی در آن». این رویکرد تا آیه 28 همچنان ادامه دارد. در برخورد اولیه شاید اعتراض کنیم که این شیوه درستی نیست و یک مکالمه علمی و درست هنگامی شکل می¬گیرد که دو طرف با درک موضع طرف مقابل، او را به شیوه¬ی درست اندیشه رهنمود کنند اما می¬بینیم که پیامبر با علم به عدم باور آن¬ها به معاد، در مقام محاجه همچنان بر معاد تأکید دارد و این نکته باعث سردرگمی می¬شود. اما به نظر می¬رسد کلید رهایی از این سردرگمی همان است که در بالا آمد و آن اینکه پیامبرِ حکیم به خوبی بر همه زوایای روح آدمی تسلط دارد و می¬داند که توجه بر معاد با سرشت هر انسان گره خورده است و از آنجا که او تنها یک مذکر است، تنها باید توجه آن افراد را از امور پیرامونی مزاحم که باعث این نتیجه باطل شده است منصرف کرده و به حقیقت و فطرت خود که ذات هر یک از آن¬ها به آن قائم است متوجه کند. این شیوه تبلیغی پیامبران را می¬توانید در جای جای قرآن و در برخورد آن¬ها با کافران امور فطری دنبال کنید. و لذا پیشنهاد می¬شود در حوزه¬های علوم دینی در کنار جد و جهدی که برای فراگیری علوم مفهومی به عمل می¬آید عرصه¬ای برای مطالعه روح آدمی و قوانین البته پیچیده آن نیز فراهم شود. زیرا مطالعه و تسلط بر صرف و نحو و بلاغت یا اصول و فقه و تفسیر را از رشته¬های دانشگاهی نیز می¬توان انتظار داشت، اما روح¬شناسی اسلامی یا معرفت النفس الهی شاید تنها در انحصار مدرسه¬های علوم دینی باشد. اما دومین منشاء به ظهور رسیدن اشکال مذکور اشتباه تحلیلی مستشکل در گزینش مخاطب تبلیغ دینی است. به راستی یک مبلغ انرژی و وقت خود را باید مصروف چه مخاطبی کند؟ آیا می¬توان انتظار داشت که پس از چندین سال تبلیغ مستمر معارف الهی قلوب همه انسان¬ها مؤمن شود و رذالت و ناپاکی به کلی از هستی رخت بربندد؟ آیا هدف خداوند از ارسال رسولان خود همین بوده است یا آنکه سنت الهی به گونه دیگری رقم خورده است. از آیات قرآن برداشت می¬شود که گروهی از آدمیان در مقابل هیچ نشانه¬ای خاضع نیستند و ایمان نمی¬آورند (انعام/111و112) پیامبران همواره آن¬ها را تذکر می¬دهند و آن¬ها مغرورانه به همه تذکرات پشت می¬کنند گویی که آن را نشنیده¬اند اما شیوه برخورد انبیاء برای مبلغین امروزی مملو از عبرت است. آن¬ها پس از تحمل مرارت¬های فوق طاقت خطاب می¬شوند: «ما کتاب را بر تو نازل نکردیم تا به سختی بیفتی»(طه/2) و یا: «نزدیک است از غم آن¬ها خود را هلاک کنی» (کهف/6) و در نهایت: «ذرهم فی خوضهم یلعبون، آری آن¬ها را رها کن بگذار با فرورفتگی خود بازی کنند» (انعام/91) در آیات دیگر اصرار بر مؤمن کردن آن¬ها را از جهالت می¬داند (انعام/35). جان کلام این است که این قرآن همانگونه خود متذکر است تنها متقین مؤمن به غیب را هدایت می¬کند (بقره/2و3) و ذاکرین و خاشعین در غیب را انذار می¬دهد (یس/11) و شفای قلوب مؤمنین است. و البته غیر اینان را مساوی است که اندرز دهی یا ندهی (بقره/6). حال اگر آخوند مسلمان که وظیفه¬اش بسط معارف قرآنی در قلوب مؤمنین است وقت خود را صرف جدال با کافرانِ گریز پای از خشوع کند آیا راه را به درستی پیموده است؟ سعی بلیغ نگارنده تا بدین جا بر آن بود که از استعمال صریح واژه «فلسفه» اجتناب کند اما برای گریز از پیش¬داوری های جمعی که هر گرایش ایمان¬گرا را عقل¬گریز و ضد فلسفه خطاب می¬کنند ناچارم به دیدگاه خود در این مورد اشاره کنم. صراحتاً اعلام می¬کنم که با توسل به فلسفه برای تبلیغ دین مخالفم اما اعتقاد جازم دارم که پس از پذیرش و خضوع در مقابل دین الهی، در مقام سیر نفس در مقامات عالیه وجود، فلسفه کارایی تام دارد. توضیح آنکه از آنجا که تکامل نفس آدمی در گرو تکامل تمام قوای آن است پس قوه¬ی عاقله نیز با فلسفه به تکامل خود دست می¬یابد و لذا کسب فلسفه نه برای رویارویی با خصم که برای اشتداد وجودی خود طالب آن بکار می¬آید و از این رو رویکرد ابزاری کنونی به فلسفه خار داشت این علم شریف است که علوم بالذات مطلوبند. والسلام 14/1/90
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام 1- حقیقتاً بنده وقتی مقاله‌ی شما را خواندم بسیار به شعف آمدم و چندین بار در حین مطالعه‌ی آن بی اختیار گفتم «اَحسنت» به‌خصوص آن‌که متوجه‌اید با نظر به جنبه‌ی حضوری عالَم و آدم ، اعیان ثابته‌ی آن‌ها مظهر اُنس با خدا هستند، و از این طریق تحولی در مسیر تبلیغی ما از دین پیش می‌آید و علاوه بر آن چقدر خوب متوجه‌اید نباید با نگاه وجودی از تفکر فلسفی غافل شد و از جمع بین عقل و قلب خود را محروم نمود. 2- در قسمت سلوک تبلیغی انبیاء«علیهم‌السلام» در قسمت چهار موضوع ترک جدال با کفار را مطرح نموده‌اید، منظور شما را نفهمیدم در حالی‌که ما مأموریم به جدال اَحسن با کفار، تا ثابت کنیم سخنان آن‌ها مبنای عقلی و علمی ندارد و از این طریق تأثیر فرهنگی آن‌ها را از بین ببریم. 3- بنده توصیه می‌کنم رفقا این مقاله را مطالعه و مباحثه کنند. موفق باشید
1701
متن پرسش
سلام استاد عزیز!در کتاب گرانقدر فرزندم این چنین بایدبود در بحث یقین وخلوص ایجادمطلوب بحث جمله زیبای امیرمومنان رافرمودید(فرزندم ازخدا بخواه!) ولی جناب استاد من واقعا مانده ام امیرمومنان اطمینان که به خدا داشته اند چگونه دقیقا خودرا میدیدند؟این راحواسمان باشد او انسان کامل است وبه راحتی میتواند به خدا اطمینان کند!!! بنده که ناقصم وگرد پای ایشان هم نیستم باید چه کنم؟استاد گرامی!برای امام علی ع کاری ندارد که با اطمینان به خدا درخیبر را ازجا بکند! او انسان کامل است وبه راحتی به قول شما بایک سوره اخلاص این کاررامیکند،به قول بزرگی امیرمومنان فکرنمیکند،امیرمومنان نظر میکند!من چگونه نظرکنم وآیا مانند امام میتوانم نظر کنم؟lمن هرگاه بخواهم نظر کنم این سوال رانفسم دروجودم میپرسد ازکجا معلوم خدا کمکت کند؟وته دلم نامیدی کوچکی فرامیگیرد!باید چه کنم؟ممنون میشوم دراسرع وقت پاسخ دهید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام بنده فکر می‌کنم اگر به جواب سؤال 1700 توجه فرمایید راه‌کار خود را می‌یابید. باید نسبت به خدا و معاد معرفت حضوری پیدا کرد و معرفت‌النفس در این مسیر کمک کار خوبی است. آیا این‌همه کمکی که خداوند در امور مختلف به شما کرده است کافی نیست که به خدا اعتماد کنید؟ موفق باشید
1700
متن پرسش
باسلام واحترام. استاد محترم چندی پیش در ارتباط با چگونگی داشتن اراده ای مصمم برای سیر الی الله درخواست کمک نمودم فرمودید معرفتم را نسبت به توحید و معاد و مقام نبی و امام افزایش دهم. اما نفرمودید چگونه. من کلی کتابهای مذهبی خریدم حتی کتاب جهاد با نفس شیخ حر عاملی را مطالعه کردم و سخنرانی های مذهبی منجمله فایلهای صوتی خودتان را گوش دادم، ولی این مطالب بنده را اغنا ننمود و از گذشته بی خیال‌تر شدم. به هر حال قرار گرفتن در محیط مذهبی همیشه برای انسان مهیا نیست، امکان دارد لطفاً بفرمایید چه کار کنم. بنده یک زمانی توفیق داشتم در برخی اردوها تألیفات جنابعالی را که مطابق فطرت تشنه‌ام بود مرور کنم و احساس رضایت شدیدی از زندگی داشتم. خوب الآن که غلظت اینگونه تزریقات مذهبی به وجودم کم شده و رنگ ایمانم هم به تبع آن و به دلیل مشغله‌های کاری و تحصیلی کمتر شده چکار کنم. فرد که نمیتواند همیشه امیدوار باشد دائم به لحاظ ایمانی از محیط خارج تغذیه شود (متأسفانه بنده از نوعی احساس پوچی و سرخوردگی و شاید بی‌انگیزگی رنج میبرم و کام تشنه‌ام هر روز تشنه‌تر از قبل است). والسلام، تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام گفت: «اول قدم آن است که او را یابی.... آخر قدم آن است که با او باشی» وقتی انسان نسبت به خدا و معاد، معرفتی حضوری پیدا نمود پس از آن باید سعی کند از طریق عبادات با خدایی که پیدا کرده است زندگی کند و خود را در ابدیت خود بیابد. مشغله‌هایتان را کم کنید تا بتوانید از معارف خود راهی به سوی مبدء و معاد پیدا کنید. موفق باشید
1686
متن پرسش
بسمه تعالی- شرط ورود به حوزه های مختلف علمی چیست و در چه صورت یک عالم می تواند در زمینه های مختلف صاحب تالیف باشد؟
متن پاسخ
وقتی «سیر من الخلق الی الحق» و عبور از کثرت به وحدت در او محقق شد و عالم کثرت را در آینه وحدت نگریست و سپس با آن مبنا به خلق و عالم کثرت نظر کرده می تواند حکم هر چیزی را بر مبنای حقیقت آن چیز که در مقام عالَم وحدت، موجود است اظهار نظر کند که در عین داشتن تالیفات مختلف در زمینه های متفاوت، همه بر یک سیاق باشد و به یک چیز اشاره کند و تفاوت علم و عالِم در غرب با علم و عالِم در دین در همین نکته است زیرا علم غربی علم رجوع به پدیده های کثیر است بدون آن که به مبنای وحدانی پدیده ها اشاره شود.
630
متن پرسش
به نام خدا با عرض سلام و ادب خدمت استاد طاهر زاده آیا ارتباط رب مقید و رب مطلق و اینکه نیازهایی که هر انسانی دارد توسط رب مقید انجام می شود که توسط حضرت استاد علامه حسن زاده (روحی فدا) بیان می فرمایند همان ارتباط خودِ انسان با پروردگار متعال است که جنابعالی در دروس خود اشاره می فرمائید ؟ از اینکه مزاحم وقت شریف شما پوزش می خواهم . با تشکر و تقدیم احترام
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی مسلّم در همه‌ی این موارد موضوعِ ارتباط با رب‌العالمین در میان است منتها حضرت استاد«مدّ‌ظله‌العالی» نظر به تجلیات خاص دارند که حضرت حق بر اساس سِعه‌ی عبد با او برخورد می‌کند، مثل آن‌که خداوند با طالب رزق به اقتضای ربوبیت در جلوه‌ی رزّاق برخورد می‌کند که می‌گوییم رزّاق‌بودن خداوند جلوه‌ی ربّ است در قید رزّاق‌بودن او. موفق باشید
576
متن پرسش
با عرض سلام و ادب و احترام خدمت استاد بزرگوار جناب آقای طاهرزاده در مباحث تبیین براهین اثبات وجود خدا مثلا :در برهان نظم و سایر براهین (بجز برهان صدیقین) اگر با افرادی مثلا ماتریالیست ها که هیچ اعتقادی به حقیقت اشیاء ندارند روبرو شدیم با چه مبانی و رویکردی باید با آنها وارد بحث شد تا در آخر،بحث را از آثار وجود خداوند به وجود صرف الوجود خداوند ربط داد؟آیا قبل از اینکه با آنها وارد بحث شد،باید پیشفرضی به اسم حقیقت و حقیقت کل را به آنها قبولاند یا راه حل دیگری را باید پیمود؟ باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: شهید مطهری«رحمة‌الله‌علیه» می‌فرمایند برهان نظم بیشتر یک تذکر است و برای کسی مفید است که خالقیت خداوند را از قبل پذیرفته باشد و چون کلیسا بیشتر بر برهان نظم تأکید می‌کرد نتوانست در مقابل ماتریالیست‌ها مقاومت کند. موفق باشید
563
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استا.خداوند واحد بسیط است.واحد بسیط با کثرت منافات دارد.قرآن صفات کثیره به خدا نسبت می دهد.این به ظاهر تناقض چگونه حل می شود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: در مجردات ذات و صفات متحدند، مثل «مَنِ» شما که در عینی که واحد است، حیات دارد و علم دارد. به اصطلاح می‌گویند: صفات خدا عین ذات خدا است و مفهوماً این صفات متفاوت‌اند ولی مصداقاً واحداند ،چون وجود مطلق بِما هو وجود مطلق عین کمال است، نه ‌این‌که کمال عارض وجود مطلق شده باشد. موفق باشید
562
متن پرسش
سلام علیکم. چرا با تجلی اسم الله همه‌ی منیت‌ها نفی می‌شود؟ آیا بین تجلی "همه اسماء الهی" با "نفی همه منیت ها" نسبتی وجود دارد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: به همان اندازه که انسان نظر به خود دارد و برای خود استقلال و منیّت قائل است، به همان اندازه از توجه به خداوند که اصل و اساس همه‌چیز است محروم است و از آن جهت قلب او مأنوسِ با خداوند نیست. حال وقتی روشن شد «الله» جامع همه‌ی کمالات است ، وقتی قلب انسان آماده‌ی تجلی اسم «الله» می‌شود که هیچ‌گونه استقلال و منیّتی در خود باقی نگذارده باشد و عبد محض باشد و خود را در همه‌ی ابعاد نیازمند خدا ببیند و فقر ذاتی خود را یافته باشد. به گفته‌ی حافظ: طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک..... چو درد در تو نبیند، که را دوا بکند؟ موفق باشید
556
متن پرسش
با عرض سلام.آیا این جهان همیشه بوده است یا اینکه از یک زمانی به بعد خلق شده است؟(شاید همان مفهوم حادث و قدیم).اگر همیشه بوده است آیا لازم نمی آید که واجب الوجود باشد؟(نیازی به خدا نباشد). لطفا توضیح مفصلی مرحمت فرمایید چون من با فلسفه آشنایی ندارم.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: چون خداوند دائم‌الفیض است، همین‌که خداوند هست، تجلیات و مخلوقات او نیز از او متجلی می‌شود، می‌ماند که وجود بعضی از مخلوقات در عالم ماده منوط به وجود علت آن است که مقدم بر آن می باشد. ولی از آن‌جایی که مخلوقات دارای وجود فقری هستند و عین وجود نیستند، واجب‌الوجود نمی‌باشند، حال قدیم زمانی باشند یا نباشند قرق نمی کند. در بحث برهان صدیقین دلیل آن‌که موجودات عین وجود نیستند را دنبال بفرمایید. موفق باشید
557
متن پرسش
با عرض سلام. بین وحدت وجودی که آیت الله مکارم اعتقاد به آن را موجب کفر می داند با وحدت وجودی که امثال امام خمینی(ره) به آن اعتقاد دارند چه تفاوتی است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: وحدت وجودی که آیت‌الله مکارم آن را کفر می‌دانند به این معنی است که کسی بگوید همه‌چیز خدا است. وحدت وجودی که امثال حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» معتقداند به این معنی است که جز «وجود» در صحنه نیست و همه‌چیز تجلیات وجود مطلق‌اند و تنها وجود مطلق که جامع همه‌ی کمالات است، خدا است و بقیه‌ی موجودات تجلیات وجود‌اند و چون هیچ‌کدام کمال مطلق نیستند، هیچ‌کدام نه‌تنها خدا نیستند، بلکه عین ربط به خداوندند و هیچ نحوه‌ وجود استقلالی ندارند. موفق باشید
25
متن پرسش
باسلام خدمت استاد گرامی سوالاتی داشتم دررابطه با بحث هایی که اخیرا داشته اید. 1-اگر احد همان واحد قهار باشدودرمقام ظهورقهاریت واحد هیچ اسمیظهورندارد که جواب لمن الملک رابدهد چگونه الله که جامع اسما است اسم احد میشود صفت او(قل هوالله احد). 2-با این مقدمه که"وقتی احد ظاهر میشود هیچ اسمی ظهور ندارد"میشود این نتیجه راگرفت که اسم احد ام الاسما است. 3-اگر اسم احد که ظاهر میشود هیچ اسمی نمی ماند .رابطه این اسم واول ما خلق الله چیست؟آیا مقام نوری اهل البیت همان مقام احد است؟اگر چنین است آیا میشود گفت که وقتی واحد قهار ظهور میکند این ظهور همان ظهور مقام غیبی ائمه اطهار است؟ 4-منظوراز قطب عالم امکان وواسطه فیض برای حضرت مهدی(عج)یعنی چه؟اگر عالم امکان یعنی کل ممکن الوجود پس فرق امام حاضر بامقام پیامبر(ص)وبقیه ائمه(ع)چیست؟آیا بودن درعالم ماده شرط جامعیت است برای امام حاضر؟آیا برای توجیه "قطب عالم امکان "میشود این راگفت که همه ائمه(ع)در تمام هستی حضور دارندولی فقط امام حاضر است که در عالم ماده میباشد(مردم اورا میبینند یا مثل امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف اورا نمی بینند)
متن پاسخ
1- «الله» صفت اسمِ واحد قهار نمی باشد، بلکه به معنی معبود است. لذا در سوره توحید می فرماید: ای پیامبر بگو آن معبودی که من معرفی می‌کنم «احد» است. 2- در مقامی که اَحد ظهور کند دیگر هیچ مخلوقی در صحنه نیست، حتی مقام «اول ما خلق الله»، منتها در نفخه‌ی اول با ظهور اسم احد همه‌چیز از خود فانی می‌شود، و در نفخه دوم به حق باز می‌گردند. حال اگر کسانی در شخصیت خود چنین مراحلی را طی کرده باشند و از خود فانی و به حق باقی باشند و همه‌ی جنبه‌ی وجودی آن‌ها وجه‌الحقی باشد دیگر چیزی ندارند که با نفخه‌ی اول فانی شوند و ائمه معصومین«علیهم‌السلام» در این مقام می‌باشند. 3- در مورد تفاوت سایر ائمه«علیهم‌السلام» با حضرت صاحب‌الامر«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» نسبت به مقام واسطه‌ی فیض، باید به طور مختصر عرض کنم؛ به اعتبار مقام واسطه فیض هیچ تفاوتی بین آن ذوات مقدسه وجود ندارد، ولی به اعتبار آن‌که نفس ناطقه آن ذوات مقدسه که مثل همه نفوس «جسمانیت‌الحدوث و روحانیت‌البقاء» است، توسط حضرت عزرائیل«علیه‌السلام» قبض شده ولی نفس ناطقه حضرت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» قبض نشده، و لذا آن حضرت یک نحوه حضوری دارند که این حضور مخصوص آن حضرت است، همان حضورِ خاصی که هر امامی در زمان حیات خود داشتند.
نمایش چاپی