بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان عملی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
19815
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار: در این چند سالی که با شما آشنا شدم می بینم که هر موقع پای عرفان ناب شیعی در این زمانه مطرح می شود، شما مخاطبین را به سمت عرفان حضرت امام خمینی رضوان الله علیه سوق می دهید. خب بنده یک جوان طلبه بیست و چند ساله هستم. چطوری باید به نور عرفان حضرت امام رضوان الله علیه حرکت کنم؟ مقداری آثار امام را مطالعه کردم (مثل آداب الصلاة، شرح چهل حدیث) و حالاتی که وقتی آثار حضرت امام (ره) رو کار می کردم عجیب تر بود تا وقتی آثار علامه تهرانی و علامه حسن زاده رو کار می کردم که به توصیف در نمیاد. کتاب ادب خیال عقل و قلبتون رو خوندم مخصوصا بارها فصل دومش رو خوندم که در مورد مطالعه هست و البته سیر پیشنهادی کتب حضرت امام رو هم دیدم ولی بنده برنامه مطالعاتی دارم و فعلا برنامه مطالعاتی کتب امام رو نمیخوام، بلکه فقط میخوام بدونم چه کنم تا به همه شخصیتم، رنگ و بوی عرفان امام و زندگی توحیدی به سبک امام را بزنم؟ مدتی به سمت کتب بزرگان عرفانی مانند علامه تهرانی و علامه حسن زاده رفتم. راستش استاد نمیدونم بگم یا نه، عرفان هایی مثل عرفان علامه حسن زاده و علامه تهرانی رو که کار می کردم در عین حالی که الحمدلله خدا حالات خوشی نصیبم می فرمود ولی، مدام با کنایه های دوستان و اطرافیان مواجه بودم که می گفتند این بزرگان عرفانشان از سیاست جداست، اخلاقی که اینها می گویند و عرفان اینها، عارف هم تربیت کند، اما عارف انقلابی و مجاهد پرورش نخواهد داد و بنده از پاسخ دادن عاجز بودم خلاصه فعلا نمیدونم چیکار کنم. یعنی عرفان مگه چیه آخه؟ یعنی مگه عرفان اون ها، عارف برای این زمانه تربیت نمیکنه؟! مگه همه از قرآن و روایات این عرفان ناب رو استخراج نکردند؟! خب مگه یک شخصیت های بزرگی مثل علامه تهرانی که آقای سید هاشم حداد در وصفشون فرمودند «سید الطائفتین» و علامه حسن زاده‌ای که خود شما می فرمایید عرفانی که برای تمدن اسلامی نیاز داریم رو ایشون دارن تنظیم میکنن، عرفانشون و راهشون غیر از حضرت امام (ره) است؟! خیلی گیج شدم استاد چند وقتیه؟ به نتیجه درستی نمی رسم. هر کاری لازمه برای فهمیدن عرفان امام و اینکه چطور به سمت عرفان امام پله به پله حرکت کنم می فرمایید استاد؟ برخی ها، مثلا علامه تهرانی رحمةالله‌علیه رو میگن از امام (ره) هم بالا تر هستند و غیره، ولی من کاری به این کارا که میشینن مقام تراشی میکنن و مقایسه الکی میکنن بین بزرگان ندارم و میدونم هر کدومشون طبق وظیفه خودشون عمل کردند ولی فکر می کنم برای جوانی مثل من و در زمانی مثل این زمان با توجه به انقلابی که شد، باید راه امام (ره) را پیش بگیرم. نمیدونم چیکار باید بکنم؟! هم علاقه‌مند به عرفان و سیر و سلوکم. هم میخوام بهترین راه رو پیش برم که ضرر نکنم و حسرت نخورم. راستی صحبت از مکتب عرفانی امام بزرگوار که میشه، برخی میگن، شهداء نمونه خوبی برای نمایش این مکتب عرفانی هستند ولی برخی هم میگن شهدا که به اون مقامات بسیار بلند نرسیدند ولی مثلا علامه تهرانی به مقام بقاء بعد از فنا _ که من نمیدونم چی هست این مقامات _ رسیدند و شاگردانی که در سیر ایشون رشد میکنن خیلی جلو می افتند ولی شهدا درسته به مقامات بالایی رسیدند ولی هرگز به پای امثال علامه تهرانی و علامه حسن زاده و سیرهای اون طوری نمیرسن. یه جمله ای هم آقای لاریجانی شاگرد علامه حسن زاده حفظه الله که شبکه چهار میان می فرمودند درباره دلدادگی حضرت علامه حسن زاده به شهدا و نقل می کردند که (قریب به مضمون) یه روز با استاد رفتیم گلزار شهدای آمل، به محضی که استاد به قبر شهدا رسیدند مانند مادر فرزند مرده گریه می کردند و اشک می ریختند و بعدش من پرسیدم آقا مگه شهدا چه حقیقتی دارند؟! فرمودند اینها بالاتر از عرفا هستند، عارف تلاش میکنه به مقام فنا برسه، ولی اینها از اولیا هستند و به فنا رسیدن. البته بماند که شخصی این مسئله رو تأویل برد و گفت حضرت علامه این کلام را قبل از رسیدن به توحید گفتند، وگرنه افرادی که به توحید می رسند درباره شهدا از این حرف ها نخواهند زد!! ببخشید استاد زیاد نوشتم. خیلی حرف ها داشتم در این موضوع و واقعا این برام یک سنگ راه شده.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده می‌توانید در بستر انقلاب اسلامی و برای عبور از ظلمات زمانه و چنگال‌های شیطان در همه‌ی ابعاد آن به اساتیدی مثل آیت اللّه حسن‌زاده و علامه طهرانی رجوع فرمایید تا إن‌شاءاللّه خودتان متوجه حقیقتی که از طریق شهداء به این تاریخ برگشته است، بشوید. و اتفاقاً هر اندازه به توحید نزدیک شوید، در زیارت شهداء بیشتر بهره می‌گیرید. همان‌طور که متوجه‌اید این مقام‌تراشی‌ها برای امثال علامه طهرانی یک نوع فرقه‌بازی است و نه عرفان. موفق باشید 

19807
متن پرسش
با سلام حضور استاد عزیز: چند سوال داشتم ۱. من مدت چند سال وقتی در مراسمهای مذهبی حضور پیدا می کنم وقتی اسامی معصومین میاد مانند حضرت زهرا (ع) یا امامان معصومین دیگه یا حتی بزرگان دین همچون حضرت امام (ره) یا حضرت آقا امام خامنه ای فکرهای خیلی خیلی بد سراغم میاد جوری که پیش خودم میگم که الان که خدا عذاب شدیدی بر من وارد میکنه آیا فکر ها ی بد گناه کبیره محسوب میشه؟ آیا اصلا گناه است؟ چون ناخاسته این فکرها سراغم میاد. حال می گویید چه کنم که چگونه این افکار سراغم نیاد؟ باور کنید خسته شدم. لطفا راهنماییم کنید و کمکم کنید. ۲. مدتی ضررهایی بهم میخوره الحمدالله مالی بوده نه جسمی صدقه میدم تا میتونم و توانم برسه کمک مالی هم به فقرا می کنم ولی این اتفاقها می افتد. ۲ سالی هم هست خمس مالم را می دهم در این زمینه هم راهنماییم کنید. ۳. چه کنم که عاقبت بخیر شوم؟ به خاطر اینکه یکی از آرزوهایم اینه از خدا هم زیاد خواستم. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- فکر گناه، گناه نیست. شیطان می‌خواهد ارادت شما با اولیاء الهی را کم کند. پیشنهاد ما آن است که به مطالعه‌ی کتاب «مبانی نظری و عملی حبّ اهل‌البیت» بپردازید 2- در حدّ خود مواظب باشید، إن‌شاءاللّه خیری در آن است 3- صداقت، انصاف، احترام به والدین، صله‌ی رحم و رعایت حرام و حلال الهی موجب عاقبت به خیری است. موفق باشید

19806
متن پرسش
با سلام: سه سوال از متن و شرح کتاب معاد داشتم: ۱. حقیقت یک وجود ظریف فی الخارج است به چه معناست؟ ۲. پاک شدن در سکرات به دلیل رو به رو شدن با اسماء غضبی و در نتیجه عذاب دیدن است یا رد وسوسه های شیطان و منصرف شدن از شیطان؟ ۳. فرمودین عبادتی که قلب متوجه آن نباشد و از آن در باطن آثاری پیدا نشود در عوالم دیگر محفوظ نمی ماند. ملاک برای دانستن اینکه عبادات متوجه قلب هستن یا نه چیست؟ با تشکر یا حق.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- این مطلب را با دنبال‌کردنِ مباحث «برهان صدیقین» برای خود حل کنید 2- پاک‌شدن در سکرات به معنای آن است که تعلقات ما که ریشه در توهّمات شیطانی دارد، رفع گردد 3- هراندازه انسان روحِ عبودیت را در خود زنده‌تر احساس کند، بیشتر امیدوار می‌گردد که حضرت حق به او نظر انداخته‌اند. موفق باشید

19796
متن پرسش
سلام علیکم: استاد مطلبی است که مدت ها ذهن من رو به خودش مشغول کرده و این تشویش با رجوع به آثار عرفای هندی و همچنین نو افلاطونیانی مانند فلوطین به مراتب بیشتر شده. مطلب از این قرار هست که آیا خداوند یک شخص است؟ آیا انسان وار است؛ دارای صفات انسانی است!؟ چگونه صدای ما را می شنود، اصلا صفاتی مثل غضب و مکر برای نامحدود و مطلق به چه معناست؟ قول به وحدت وجود که موید به شهود عارف هست چگونه با عمل عبادت جمع می شود؟ (عبادت به چه معناست؟ با نظر به این قول) ممنونم اگر راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در موضوع «وحدت شخصی وجود» نسبتِ انسان با حضرت معبود از طریق عبادات تا آن‌جا وسعت می‌یابد که سالک جز حق را در صحنه نمی‌یابد به صورت بالفعل متوجه‌ی وحدت شخصی عالم می‌شود و حضرت حق به حکم علیم‌بودن، عالِم بمافی‌الضمیرِ انسان است و به نور اسم جلال، هرکس که شایسته‌ی قرب به او نباشد را از بارگاه خود دفع می‌کند که این همان صورت غضب الهی است. موفق باشید

19785
متن پرسش
سلام: استاد معيار تشخيص موسيقي حلال از حرام چیست؟ آیا موسیقی می تواند مایه ی نزدیکی و تقرب روح من به عالم ملکوت شود؟ اگر بله ملاکش چیست؟ من وقتی بعضی از موسیقی ها را گوش می دهم حالت معنوی بهتری می گیرم ولی نمی دانم آیا این حالت در اثر قوه ی وهم است یا عقل؟ آیا مانند استعمال مواد مخدر است که عقل را می گیرد و انسال را به خیال می کشاند؟ این هم نظر یکی از دوستان از قول رهبری است اما نمی دانم چقدر صحیح باشد. ما سال‌هاست آدرس حلال و حرام موسیقی را اشتباهی رفته‌ایم. مهم نیست ریتم آهنگی تند باشد یا کند. مهم نیست با گیتار الکترونیک زده باشند یا سه‌تار. مهم نیست ایرانی باشد یا خارجی. مهم نیست سنتی باشد، پاپ، جاز، راک یا هر چیز دیگری باشد. مهم نیست طرب‌انگیز باشد یا نه. مهم نیست نوازنده‌اش زن است یا مرد، مهم این است که این موسیقی با آدم‌ها چه می‌کند. موسیقی مثل هر چیز دیگری، وقتی حرام است که مسیر زندگی انسان را از دین دور کند. همین! این را من نگفته‌ام، نظر رهبر انقلاب درباره حلال و حرام بودن موسیقی این‌طور است. بعضی وقت‌ها یک آهنگ (هر آهنگی که باشد) با شعری همراه می‌شود که انسان را از دین دور می‌کند. مثل خواننده‌ای که شعرش در توصیف لذت شراب‌خواری است، خواننده‌ای که بدن معشوقه‌اش را توصیف می‌کند، شعری که مرگ و معاد را به سُخره گرفته، شعری که پر از پوچ‌انگاری است، یا ترانه‌ای که به شکلی خدا را منکر شده. در همه این موارد البته حرام بودن به خاطر شعر است و اگر آهنگ بی‌کلامش را کسی گوش کند اشکالی ندارد. شاید کم است اما بعضی وقت‌ها آهنگ جوری است که خود به خود تشویق به کار حرامی می‌کند. مثل آهنگی که ناخودآگاه مخاطبش را به رقص دربیاورد یا آهنگی که بی‌اختیار کسی را ترغیب به آسیب‌زدن به بدن خودش بکند. بعضی وقت‌ها هم آن چیزی که سد راه دین‌داری می‌شود آهنگ و ترانه نیست، پای حاشیه‌های دیگری در میان است. آهنگی که خواننده‌اش بد پوشش است یا برهنگی را ترویج می‌کند، خواننده‌ای که نماینده یک جریان فکری ضد دین است یا حتی خواننده‌‌ای که ناهنجاری‌هایی مثل اعتیاد به روان‌گردها دارد یا به فسادی مشهور است هم، آهنگی است که آدم را از مسیر زندگی با دین دور می‌کند. حالا آهنگ‌هایی را که می‌شناسید، گروه‌ها و خواننده‌ها و ترانه‌ها را بریزید توی این غربال و ببینید کدام‌ حرام است و کدام حلال. گرچه من برای تک‌تک مثال‌هایی که در بالا گفتم، آهنگ‌هایی می‌شناسم و هیچ‌کدام را به صورت اتفاقی مثال نزدم اما باز هم با این ملاک‌ها بیشتر موسیقی‌هایی که مردم روی موبایل‌ها و داخل ضبط ماشین‌ها دارند، حلال است. برای تشخیص هم راه ساده است، هر کس، خودش جامعه را نگاه می‌کند و عرف مردم را می‌سنجد و بعد باید تشخیص بدهد که فلان موسیقی برای عرف و عموم مردم مانع مسیر دین‌داری هست یا نه. هر جایی هم دو دل بودیم، شک داشتیم و نفهمیدیم فلان آهنگ حلال است یا حرام، گوش دادنش اشکال ندارد. پ.ن: اگر شک داشتید، رساله رهبر را ببینید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در این مورد صاحب‌نظر نیستم. رهبر معظم انقلاب به عنوان یک فقیه صاحب‌نظر در این امر می‌فرمایند حرمت موسیقی به محتوایِ آن است و وقتی حرام است که موجب فتنه و فحشاء گردد و زمانی هم که شک داریم آن مورد حرام است یا نه، حملِ به حلیّت باید کرد. موفق باشید

19783
متن پرسش
سلام: بنده حقیر از طلاب قم هستم سطح 3 ، می خواستم بدونم حضرتعالی دستور عمل سلوکی می دهید دستگیری می کنید. حقیر اکثر کتب های معرفت نفسی شما رو خوندم و خیلی استفاده کرده ام و خیلی سوالات من پاسخ داده شد. لذا طبق آشنایی با فکر و سبک هدایتی شما اینجانب درخواست دارم به این حقیر کمک و دستگیری کنید. تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: روش بنده روش حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» است که معتقد بودند اگر معرفت انسانی نسبت به حقایق دینی درست باشد، همین دستورات دینی تأثیر عمیق خود را می‌گذارد و شاید سخن آیت اللّه بهجت که می‌فرمایند: علم تو، استادِ توست؛ در همین رابطه باشد. موفق باشید 

19754
متن پرسش
با سلام: استاد عزیز برای من و شاید هم برای همه به اثبات رسیده است که در زندگی اگر به غیر از خدا دلبستگی داشته باشم، از کسی جز خدا بترسم و کسی را جز خدا دوست داشته باشم و کلا کسی مهم تر از خدا برایم باشد دچار وسواس های فکری و انواع اضطراب و تشویشات روحی می شویم. عجب معشوق با غیرتی است خدا. مانند سخن آن بزرگی که فرموده بودند خدایا خودت را در جانم بزرگ کن تا غیر تو در نظرم کوچک شوند، استاد عزیز چه کار کنیم تا خداوند در جانمان بزرگ شود تا مانند عاشقان واقعی فقط او برایمان مهم باشد. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا در جان ما همیشه بزرگ است وقتی نظر خود را به کثرات انداختیم و خودبینی‌های خود را شدت بخشیدیم، بزرگیِ خدا بی‌رنگ می‌شود. موفق باشید

19727
متن پرسش
سلام آقا: 1. نوجوان 17ساله ای هستم که از شهدا جامانده ام و مورد تایید کامل آقای عزیزم حجت بن الحسن نیستم، گاهی وقت ها قوای جنسی بر من روی می آورد و یک افکار بسیار بسیار بدی بر من می آید گاهی هم تلاش کردم برای فرار از این افکار ولی شما تصور کنید که اگر من میل جنسی شدیدی داشته باشم و فکرم را هم نتوانم مشغول کنم از شدت این میل چه کنم؟ آیا این افکار ناجور مرا از مسیر معنویت عقب می اندازد؟ چه کنم نجات پیدا کنم؟ گاهی وقت ها ناراحت می شوم که نکند من فردی مثل بزرگان اخلاق و عرفان و... نشوم چرا این افکار نمی گذارد. دعاکنید شهید شوم خاک بر سرم. این افکار دور کننده از مسیر هستند یا خیر؟ 2. قرار است که آثار شهید مطهری را مطالعه کنم آیا آثار شما را کامل کنار بگذارم یا هر دو را با هم بخوانم؟ شنیدیم که ذهن فقط می تواند از یک نفر اثر بگیرد و رنگ بپذیرد یا سخنی شبیه به این. نظر شما چیست در حالی که منش فکری شما با منش فکری استاد شهید متفاوت است؟ سوال را سر سایت قرار دهید. ممنون، ان شا الله شما هم شهید شوی.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- به فرمایش آیت اللّه بهجت، آمدنِ آن افکار در اختیار شما نیست، ولی ترتیبِ اثردادنِ آن‌ها مربوط به شماست و هر آن‌چه در مقابل آن افکار بیشتر مقاومت کنید، به توانایی‌های خود و صفایی که بین شما و خدا پیش می‌آید، بیشتر پی می‌برید 2- فکر می‌کنم در کنار آثار شهید مطهری مطالعه‌ی کتاب «فرزندم؛ این‌چنین باید بود» که نامه‌ی امام علی«علیه‌السلام» به فرزندشان می‌باشد، مفید باشد. موفق باشید

19716
متن پرسش
«سلام علیکم، ببخشید استاد یکی از اعضای این کلاس های شما هستم و شوهرم هم میاید کلاس ولی از دو ماه قبل از ماه رمضان و الان بعد ماه رمضان تا صبح میشینه پای نماز خوندن و روز ها روزه میگیره. به من میگه شما کاری به کاره من نداشته باش مگه میشه ایجوری زندگی کرد؟ شغلش کابینت سازی است. فقط میگه باید نماز بخونی و قرآن و شب زنده داری کنی؟ وقتی که باهاش صحبت می کنی میگه امامان ما هم همین طور بودن. من را خسته کرده لطفا راهنمای کنید. جلسه تفسر قرآن یعنی میاد کلاسهای شما رو که خوب بشه یا که اگه روزه نگیره نهار نمیخوره و میگه شما بخور و کاری به من نداشته باش این را میگن زندگی؟ خسته شدم! خسته شدم! لطفا تو این جلسات یه گوش زدی بهش بکن، با تشکر فراران»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود / رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود. به همسر محترم‌تان بفرمایید ره چنان رو که رهروان رفتند، مثل امثال امام رعایت خانواده را بکنند و به جای روزه‌های ان‌چنانی با کنترل غذا و با نشاط همراه با خوردن غذای مناسب چون شمعی به خانه و خانواده روشنی ببخشند. موفق باشید

19715
متن پرسش
با سلام: بعد از کار کردن کتاب مقالات با صوت چه چیز را باید کار کرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مباحث معاد و شرح صوتی آن مباحث ان شاءاللّه جمعی بین سلوک علمی و عملی را برایتان پیش خواهد آورد. موفق باشید

19719
متن پرسش
سلام: آیا اکنون زدگی همان در حال زندگی کردن است؟ و رابطه اکنون زدگی با در فکر دیروز و فردا زندگی کردن چیست؟
متن پاسخ

مه تعالی: سلام علیکم: اکنون‌زدگی یک نوع غفلت است به جهت روز‌مرّه‌گی‌ها، و این غیر از در «حال» بودن و خود را از روزمرّه‌گی‌ها آزادکردن است. موفق باشید

19708
متن پرسش
سلام: وقتی انسان ناگاه چشم می گشاید و می بیند پنج سال دیگر بیشتر فرصت نیست تا پیشانی اش به دلیل غلبه شر بر خیر محل بوسه شیطان شود، وقتی می فهمد که هیچ چیز نمی فهمد و نمی داند و غرق در جهل شده، وقتی به پشت سر می نگرد می بیند جز بار گناه و بطالت و پوچی چیزی ندارد و یاس و نا امیدی عجیبی او را فرا می گیرد چه باید کرد؟ (البته از رحمت خداوند نا امید نیستم ولی آیا آنان گناه می کنند و آنان که گناه نمی کنند برابرند؟ هر چند بهشتی باشند؟ بهشت حظیره کجا و جنه الماوی و همنشین محمد و آل او شدن کجا؟!)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی قرآن می‌فرماید: «إن‌ّ اللّه یحبّ التّوابین» این مژده را به ما می‌دهد که:

قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّـهِ إِنَّ اللَّـهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ﴿٥٣﴾ الزمر) بگو: «اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده‏ ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى ‏آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است. با توجه به متن آیه می‌توان متوجه‌ی نکات زیر شد:

1- تعبير به «يا عبادى» (اى بندگان من!) آغازگر لطفى است از ناحيه پروردگار.

2- تعبير به «اسراف» به جاى  «ظلم و گناه و جنايت» نيز لطف ديگرى است.

3- تعبير به  «عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ» كه نشان مى‏ دهد گناهان آدمى همه به خود او باز مى‏ گردد نشانه ديگرى از محبت پروردگار است همانگونه كه يك پدر دلسوز به فرزند خويش مى‏ گويد اين همه بر خود ستم مكن!

 4- تعبير به «لا تقنطوا» (مايوس نشويد) با توجه به اينكه «قنوط» در اصل به معنى مايوس شدن از خير است به تنهايى دليل بر اين است كه گنهكاران نبايد از «لطف الهى» نوميد گردند.

5- تعبير «مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ» بعد از جمله «لا تقنطوا» تاكيد بيشترى بر اين خير و محبت مى‏ باشد.

6- هنگامى كه به جمله «إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ» مى ‏رسيم كه با حرف تاكيد آغاز شده و كلمه «الذنوب» (جمع با الف و لام) همه گناهان را بدون استثنا در بر مى‏ گيرد سخن اوج مى ‏گيرد و درياى رحمت مواج مى‏ شود.

7- هنگامى كه «جميعا» به عنوان تاكيد ديگرى بر آن افزوده مى ‏شود اميدوارى به آخرين مرحله مى ‏رسد.

8 و 9- توصيف خداوند به «غفور» و «رحيم» كه دو وصف از اوصاف اميد بخش پروردگار است در پايان آيه جايى براى كمترين ياس و نوميدى باقى نمى‏ گذارد. موفق باشید

19698
متن پرسش
سلام بر استاد عزیز: من چند سالی هستم که با آثار شما مانوس هستم سوالی دارم. آیا در درک و مشاهده وجود خود و انتقال به وجود صرف نیازی به تزکیه است؟ یعنی نمی شود انسان هم به حیوانیت خود بپردازد و هم خود را درک کند و پس از آن به وجود مطلق منتقل شود؟ و آیا دیدن و چشیدن خود واقعی می تواند همیشگی باشد؟ و این کار به چه چیزی بستگی دارد؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر حال برای نظر به «وجود» حتماً انسان مجبور است از کثرات که صورت‌های ماهیات می‌باشند و حجابِ «وجود» هستند، عبور کند و این یک نحوه سلوک عقلی و اخلاقی است و اتفاقاً وجه سلوک عقلی که به نحوی کنترل واهمه است، کار می‌برد. گفت: «تا خون نکنی دیده و دل پنجه سال / از قال تو را ره ننمایند به حال». موفق باشید 

19674
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: خدا قوت. می خواستم در مورد موضوعی از شما مشورت بگیرم و استدعا کنم که راهنمایی بفرمایید. من یک مدتی مراقبت از قلبم را انجام می دادم و حواسم بود که گناهی صورت نگیرد اما از آن طرف هم می دیدم ارتباطم با دیگران کمرنگ شده و دارم منزوی می شوم به خاطر همین هم این مراقبه را کم کردم و در جمع ها شرکت می کردم اما گناه های در جمع بر قلبم اثر گذاشت و همچنین فکر می کنم دلم سیاه شده و مانند قبل نمی توانم خدا را در زندگیم مشاهده کنم. غافل شدم و از مسیر جا ماندم. نمی دانم از کجا شروع کنم. نفسم قوی شده و احساس ذلیلی می کنم. به دنبال برنامه ای مستمر هستم به اندازه ظرفیتم اما پیدا نمی کنم. دلم برای روز هایی که به خدا نزدیک بودم تنگ شده اما چه کنم فکر می کنم گناه ضعیفم کرده وسوسه ها دارد مرا به نابودی می برد. از شما خواهش می کنم مرا راهنمایی کنید که هم بتوانم در اجتناع حضور یابم هم بتوانم سیر و سلوک الی الله داشته باشم و خدا را با قلبم شهود کنم. خیلی دوست دارم در جوانی این راه را بروم و نیازمند راهنماییتان هستم. یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان ظرفیت آن را دارد که «دل با یار داشته باشد و دست در کار»، این حالت را وحدت در عین کثرت گویند. سعی بفرمایید با مطالعات عمیق، روح خود را تغذیه کنید و عبادات خود را با طمأنینه انجام دهید و در ضمن با رفقا مرتبط باشید. موفق باشید 

19673
متن پرسش
سلام استاد: خدا قوت. دانشمند عزیز شهر ما حجت السلام قنبریان در گفتاری راجع به شعر تر، نوای دل انگیز و ایمان، می فرمودند که ابن سینا در نمط نهم اشارات می فرماید یکی از ابزار مورد نیاز سالک صدای خوش است. ایشون می گفتند که تعجب نکنیم اگر در سجاده علامه طباطبایی یا مرحوم ملکی تبریزی قرآن و مفاتیح و دیوان حافظ با هم هست! (ر.ک @m_ghanbarian) استاد سوالاتی در ذهنم هست، تاثیر این شعر خواندن ها با ترانه های حلال یا حرام دیگه چیه؟ منظورم تاثیرش روی روح هست. مگر امام راحل از استادشون نقل نکردند که موسیقی باعث سستی روح میشه! خب شعری که در دستگاه های موسیقی خونده شود هر چند با مضامین عالی و عرفانی و... تاثیرش مثل همون ترانه ای هست که ازش نهی شده! این شعر حافظ خوندن با صدای حزین همون اثر موسیقیایی ترانه های پاپ، غم گین و... رو نداره؟ البته بحث ترانه همراه با ساز فرق دارد. متشکرم از زحماتتون. یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم فطرت انسان احدیت را که صفت حضرت حق است، می‌شناسد و «احدیت» به معنای یگانگی بین ذات و صفات است و این یک نوع نظم و هماهنگی است. لذا روح انسان نسبت به هماهنگی‌ها بیگانه نیست و از این جهت، شعر قصه‌ی ظهور وَجهِ هماهنگی جان انسان است که با حضرت احد مرتبط شده. بگذریم که بعضاً در مسیر اظهار آن نورِ هماهنگ، خودخواهی‌های شاعر آن را آلوده می‌کند. ولی اگر مطلب تا سطح آهنگ‌های وَهمی تنزل بکند، دیگر حکایت آن نور احدی را در خود ندارد و حجاب ارتباط با حق می‌شود. موفق باشید

19681
متن پرسش
سلام استاد وقت تون بخیر، عید شما مبارک. یه مدتی هست که دلم نشاطش رو از دست داده. نمی تونم مثل قبل نماز شب یا قرآن یا هر دعای دیگه ای رو انجام بدم. قبلا این کارا رو خیلی راحت انجام می دادم ولی بدون باور و اعتقاد درست و محکم، اما الان که باورهایم قوی تر شده اراده ی انجام این کارا برام سخت تر شده. از این بابت خیلی ناراحت و نگرانم احساس می کنم بدترین فرد روی زمین هستم وقتی که باورهایم را نمی توانم با اراده ام جامه ای زیبنده اسلام و مسلمان بودنم بپوشانم، خیلی ناامید هستم از خودم و تنها امیدوار به لطف خدا هستم. نمی دونم باید چکار کنم تا از این بی اراده بودن تو انجام اعمال رها بشم و تنها ایمان نداشته باشم که ایمان بدون عمل صالح اصلا ارزشی نداره و برعکسش هم همین طور. این دو با هم هستند که قیمتی می شوند. استاد به نظرتون باید چکار کنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نفس ناطقه بعضاً که آمادگی پرواز دارد هم عقل بهتر مطالب را درک می‌کند و هم قلب، اگر قلب در صحنه باشد قلب در بسط قرار می‌گیرد و اگر عقل در صحنه باشد و موضوع مورد نظر عقلی باشد، عقل در بسط قرار می‌گیرد. هراندازه خود را گرفتار آرزوهای دنیایی نکنیم و پرحرفی را کنار بگذاریم، عقل و قلب منوّر به بسط می‌شوند. ظاهراً قصه از همین قرار است در حدّی که مولوی هم ما را نصیحت می‌کند که عاقلانه با این موضوع برخورد کنیم و نگران نباشیم. می‌گوید: ای برادر عقل یک‌دم با خود آر / دمبدم در تو خزان است و بهار. خوب است که هر روز  مدتی با «دعای صباح» مأنوس باشید. موفق باشید

19648
متن پرسش
با سلام و آرزوی قبولی طاعات: چند سال پیش احوالات خوبی داشتم رمضان اون سالها سحر خیز بودم نمازم توی مسجد اول وقت ترک نمی شد. دعا می خوندم و قرآن می خوندم تا اینکه تمام این احوالات رفت و الان نماز عادی خودم نه تنها سر وقت نمی خونم بلکه یادم هم میره و متاسفانه از عواقب این حالات طلبکاری از بقیه هستش. چه کنم نظر شما چیه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در حدّ توان خود دستورات الهی را رعایت کنید تا خداوند نور لازم را به شما مرحمت فرماید. به همان معنایی که قرآن می‌فرماید: «اللّه ولیّ الّذین امنوا یخرجهم من ظلمات الی النّور». موفق باشید

19643
متن پرسش
سلام علیکم: بنده با مطالعه پاسخ های شما به سوالات 19520 و 19537 و 19628 مطالب بسیار ارزشمندی را آموختم و باب توسل به شکل روشن تری برایم نمایان شد که لازم می دانم همین جا از شما سپاسگزاری کنم. به عنوان تکمله این بحث خواستم سوال کنم: 1. روش توسل به این واسطه های فیض چگونه است؟ آیا ذوقی است و هر کس یه راهی می تونه اختراع کنه یا نه، خود روش توسل یک مبانی حکیمانه ای دارد؟ 2. اگر امکان دارد به شکل خاص روش توسل به حضرت عباس علیه السلام را نیز بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در توسل به اولیای الهی، انسان نظر می‌کند به حقایق و کمالات و توفیقاتی که خداوند به آن ذوات مقدسه ارزانی داشته است و با نظر به چنین الطافی به حضرت حق اظهار می‌دارند که خداوندا! به همان حقایقی که به آن بزرگان داده‌ای – مثل الطافی که به جناب ابوالفضل«علیه‌السلام» کرده – ما را از آن الطاف محروم نکن. مثل آن‌چه که حضرت زکریا در ملاقات جناب مریم«سلام‌اللّه‌علیهما» متوجه‌ی مائده‌های بهشتی شدند و در آن راستا طلب فرزند نمودند. موفق باشید  

19612
متن پرسش
سلام علیکم: استاد عزیز ۳ سوال دارم. ۱. راهکار عملی رسیدن به بیداری و یقظه چیست هر چیزی بگویید انجام می دهم به توفیق الهی. حب بطوء هم دارم برایم وقتش مهم نیست. ۲. آیا شما تعداد خواندن جوشن کبیر را می دانید که به حظ ان رسید. مثلا هزار بار یا هر شب تا چند سال. ممنونم استاد
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی انسان در درک معارف الهی مثل معرفت نفس و معرفت ربّ، قدم گذارد و در کنار آن رعایت تقوای الهی و حرام و حلال آن را انجام داد، خداوند او را به یقظه و شعوری خاص می‌رساند تا بتواند حق را از باطل تشخیص دهد و عباداتش کیفیت پیدا می‌کند در آن حال، یک‌بار ذکر اسماء الهی در مناجاتی مثل جوشن کبیر غوغا خواهد کرد. مگر حضرت یونس«علیه‌السلام» بیش از یک‌بار عرضه داشتند: «لا إله الاّ انت سبحانک انّی کنت من الظالمین» که حضرت حق اجابت فرمود و او را از آن ظلمات نجات داد؟! بیشتر به کیفیت عبادات فکر کنید. موفق باشید

19611
متن پرسش
سلام: طاعات قبول. برای ازدواج کفویت مهم است، اما کفویت فرهنگی مهم تر است. می دانم. اما من در مانده ام بین افکار و احادیث. مثلا می دانم که چون زندگی مرفهی دارم شاید نتوانم با فردی که متدین اما با خانواده ای از لحاظ اجتماعی پایین و درامدی پایین است زندگی کنم و در آخر فشار به من بیاید و زندگی خود و او رو خراب کنم. گاهی با خود می گویم ایمان داشته باشد می شوی مثل حضرت خدیجه (س) برای پیامبر (ص). اما بعد این فکر به ذهنم می رسد که پیامبر (ص) و حضرت خدیجه (س) کجا و تو و جوان های حالا کجا! آخر کم می آوری و پشت پا میزنی به همه چی. حس می کنم این تصمیم که می توانم با فرد پایین تر از لحاظ اجتماعی و اقتصادی زندگی کنم یک تصمیمِ احساسی و ناپایدار است. از سوی دیگر هم مدام غصه دارم که آخر چرا آنقدر درگیر دنیایی؟ اما بعد می بینم بالاخره سبک زندگی ها فرق دارد. البته همیشه در ذهنم هست که اگر واقعا مردی باشد که واقعا با خدا و با اخلاق باشد من از دنیا بگذرم و او را عاشقانه دوست داشته باشم. اما تا به حال خواستگاران زیادی داشتم که انسان های خوبی بودند اما خیلی متدین نبودند. معمولی بودند. همه می گویند تو ابتدا خودت را بشناس. مثلا بگو من با مردی از لحاظ اجتماعی با من هم رده نیست نمی توانم زندگی کنم. یا بگو زیبایی برای من ملاک است. اما من تمام نظراتم مشروط است. یعنی ممکن است عاملی در گروی عامل دیگری باشد. از سوی دیگر نمی دانم تا چه حد توانایی برای زندگی با فردی واقعا اهل ایمان و دین و عارف را دارم. و اگر مردی این چنین به خواستگاریم بیاید و من همچنین آدمی از خدا طلب کنم آیا واقعا روح من جنبه ی آن را دارد؟ نکند در اثر ازدیاد و فشار معنویات او من دلزده و خسته شوم. واقعا حتی نمی دانم چه دعایی برای همسرم بکنم؟ دنیا را داشته باشد؟ آخرت را داشته باشد؟ من خودم تحصیلات دارم، جمال نسبی دارم و خانواده و ایمانم هم نسبتا خوب است. آیا باید دعا کنم کسی عینا مثل خودم باشد؟ واقعا شاید سوال های پیش پا افتاده ای باشند اما شاید چون من دل با تقوایی ندارم برای من پیش میاید. در احادیث بیشتر به ایمان تاکید شده. اما داریم که فقر به خانه بیاید ایمان می رود. می ترسم که با فردی با سطح پایین ازدواج کنم و طاقت سختی ها و حسرت های زندگی را نداشته باشم. این دسوسه ی شیطانی است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خوب است به این نکته فکر کنید اگر خواستگاری آمد که رویهمرفته مؤمن است و آن اندازه آزادفکر می‌باشد که شما در مسیر دینداری به زحمت نمی‌افتید، او را رد نکنید. هیچ مردی به عنوان همسر، کمک چندانی به همسر خود نمی‌تواند انجام دهد مگر آن‌که خودش بخواهد. و خداوند در راستای طلب او حتماً راهی را می‌گشاید حتی اگر همسر او خلیفه‌ی دوم باشد و او فضّه کنیز زهرای مرضیه«سلام‌اللّه‌علیها». کافی است که خواستگار شما مزاحم واجبات شما نشود می‌توانید با او زندگی کنید و در این راستا به جای انجام مستحبات، دل او را راضی کنید بیشتر نتیجه می‌گیرید. موفق باشید

19606
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز و آرزوی قبولی طاعات: استاد راجع به روایت معروفی که ساعات زندگی مومنین را به ۴ قسمت تقسیم می کند و یکی از ساعات را دیدار با برادران دینی ذکر می کند، سوال دقیقی خدمتتان داشتم. اول آنکه چه دلیلی برای تقسیم بندی ساعات به این شکل بوده است!؟ توجیه شما! دوم آنکه در این زمانه چگونگی و کیفیت دیدار با برادران را با توجه به سیره ی پیامبر و ائمه توضیح دهید!؟ چرا بخش مهمی از زندگی مومنین باید دیدار با برادران دینی خود باشد!؟ اعتدال این قسمت از ساعات چگونه است!؟ (دوری از افراط و تفریط) با تشکر از شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی فضای تاریخی فضای ایمان و نظر به افقی باشد که از طریق اسلام گشوده شده است، یکی از زمینه‌های تعالی انسان مجالست با اهل ایمان است و در این فضاست که بزرگان فرموده‌اند: «انسان با انسان ها، انسان می‌شود» به شرطی که در کنار همدیگر تذکر به مسئولیت‌ها و ابدیت پیش رویمان، محور ارتباط باشد. موفق باشید

19601
متن پرسش
سلام استاد عزیز: نمی دانم چگونه بگویم و چگونه راز دل خود را افشا کنم که حرفم را گفته باشم؛ ای کاش به جای گفتن ناقصم، چشم نافذ و بینای شما بود تا اعماق دل مرا می دید و از زبان شما می شنیدم که چه شده است این دل شیدای من. که چه اتفاقی در حال رخ دادن است و چه باید بکنم. استاد عزیزتر از جان، دلم حیاتی جدید یافته است از جنس مرگ؛ مرگ را چنان حس می کنم که گویی در حال جان کندن هستم و با جان کندن در حال جدایی از دنیا. می دانم که می دانید چقدر لذت بخش است؛ این قدر لذت دارد که حاضر نیستم دنیایی را بگیریم و این حضور را به کسی بدهم. اما استاد وحشتناک نیز هست، گویا میان جلال و جمال در تکاپو هستم. حاضر نیستم جان خود را تقدیم کنم و حاضر هم نیستم مرا از این خواسته دور کنند. این قدر دنیا برایم کوچک شده است که هیچ چیز مرا قانع نمی کند که نگاه غفلت آمیز به این حیات بیفکنم و این قدر هراسانم از دنیای دیگر که زانوهایم یاری نمی کند قدم از قدم بردارم. گویی مرگ دقیقا کنار من نشسته است و به خود نهیب می زنم مگر صادق نیستی پس «فتمنوا الموت» اما نمی شود و لبیک نمی گویم. گویی پای بند چیزی هستم که هستم ولی اگر پای بند بوده ام پس چرا مرا وارد این حضور کرده اند؟ شک کردن به این حضور مترادف با شک کردن در وجود خودم شده است. چقدر مرگ شیرین است و چقدر هراسناک. نمی توانم استاد از زن و فرزند و عشق به جهاد دل بکنم و لبیکی بگویم و کامل وارد این جنت شوم. جایی نخوانده بودم و نشنیده بودم که عشق به جهاد هم حجاب می شود و گمان می کردم جهاد را با مرگ عجین است ولی استاد بیش از زن و فرزند پای بند جهاد شده ام. نمی توانم وارد شوم و می ترسم این حضور را بدون درک کمال و تمام از دست بدهم. باورم نمی شود این چنین ضعفی داشته ام و خبر نداشته ام؛ ای وای از تزیین و تسویل نفس. استاد عزیز، نکند بعد از قبول این حضور و قبول مرگی روح افزا، نتوانم در آن جهان پر ابهام قدمی بردارم؟ مگر بعد از مرگ توشه ای از دنیا نمی خواهند؟ توشه ای ندارم... آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ، وَ طُولِ الطَّرِيقِ، وَ بُعْدِ السَّفَرِ، ... نکند در آنجا پایم در جایی بماند و از طی طریق بمانم؟ می ترسم استاد کسی دست مرا نگیرد و تا ابدیت در فراق یار بمانم. نکند به من تشر بزنند که با دست خالی آمده ای و ادعایی به بلندای عرش داری؟ ترس وجودم را می گیرد وقتی به آن سوی مرز دنیا می نگرم و بهجت تمامی ارکان وجودم را به شور می آورد وقتی خود این حضور را لمس می کنم؛ چنان که گویی زمزمه می کنند « مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ» آه چقدر زمزمه ی شیرینی است ولی مگر می شود این زمزمه را کنار نهاد ولی چگونه عهد من خود مانع تصدیق من گشته است؟ چرا عهد خود بر جهاد را نمی گذارم و تصدیقی در خور آن انجام نمی دهم؟ ولی استاد هر چه می کنم نمی شود... وا مانده ام چه کنم این حضور غریب را؟ گویی هزاران سال است منتظر این لحظه بوده ام و حال جرات پریدن در آغوش آن را ندارم. باورم نمی شود این قدر ضعیف و حقیرم. گمان می کردم شهامتی صدها برابر داشته باشم ولی به عینه دیدم که هیچ ندارم. نه این که استاد گمان کنید به لطف و کرم حضرت دوست ایمان ندارم... ایمان دارم ... و شاید هم نداشته باشم. دیگر تمامی سخنان خودم را تکذیب می کنم و شاید این هم دروغ دیگری باشد و در عمق جانم خبری از ایمان نیست. اگر نروم و اگر این حضور را از دست بدهم هیچ گاه خودم را نخواهم بخشید. احساس می کنم که این حضور را آن چنان نگه نمی دارند که هر گاه خواستم تصمیم بگیرم ولی با علم به این حقیقت باز هم نمی توانم. استاد ای کاش عشق به جهاد نبود تا چنان تنگ تنگ در آغوشش می گرفتم که تمامی وجودم از حس داشتنش سیراب شود ولی نمی شود. می شود از خود گذشت ولی از شوق به جهاد نه؟ این چه حیاتی است که این قدر زیبایی دارد و این قدر ترس؟ گمان می کردم خوف فقط در این جهان است و هنگامی که به مرگ رسیدی دیگر ترسی نیست ولی گویا خوف عجین بشر است. ای کاش دستگیری داشتم از جنس اولیاء الله که مرا به مرکز این حضور پرتاپ می کرد و به جانم می فهماند «الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» چرا حضرت صاحب الزمان به بالین چنین شکسته بالی نمی آید؛ نمی توانم بی حضور آنها این چنین تصمیمی بگیرم. اصلا چرا همچون وجود حقیری را تا به این جا آورده اند؟ مگر می شود این چنین مسکینی را به این حضور دعوت کنند؟ اگر دعوت کرده اند چرا شهامت ورود را ندارم... این سرگردانی کشنده تر از نبودن حضور است؛ چقدر عشق آسان می نمود و چقدر مشکل در پیش رو دارد. گاهی اوقات شیطان وسوسه می کند که برگرد، راه از آنی که فکر می کردی سخت تر است و به خود امید می دهم که «ان الراحل الیک قریب المسافه» استاد به فریادم برسید. می خواهم وارد طریق شوم ولی نمی شود...چه کنم؟ مانده ام میان خودم و این حضور و نزدیک است که دیگری چیزی برای از دست دادن نداشته باشم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با جمع بین عقل و قلب، این حضور را به جامعیت برسانید تا اولاً: برایتان با استحکام لازم پایدار بماند، ثانیاً: وسعت یابد. توصیه‌ی بنده در این مورد شرح مبحث «ده نکته در معرفت نفس» و حمد حضرت امام است. از این جهت قلب، به جهت‌گیری خوبی می‌رسد. در این مورد سبک سلوکی حضرت امام که جمع بین عقل و قلب است، به‌خصوص در این تاریخ، بیشتر مؤثر می‌باشد. موفق باشید

19594
متن پرسش
سلام: استاد واقعا ببخشید که مزاحمتان می شوم. این حقیر نوجوانی پانزده ساله هستم. گاها حالات معنوی خوبی به بنده دست می دهد ولی بعد از مدتی حتی برای گناهی کوچک از بین می رود و با اینکه بسیار استغفار می کنم دوباره آن حالت باز نمی گردد. احساس می کنم که در کارم گیر هایی هست فقط نمی دانم گیر هایم را از کجا متوجه شوم. لطفا مرا کمک کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خاصیت قلب، تبدیل و تحول و تقلیب است و در این رابطه گاهی در «ادبار» قرار می‌گیرد و نسبت به رجوعِ به حقیقت جلو نمی‌رود که در این حالت، انسان باید با صبرِ بر فرائض، بندگی خود را به نمایش بگذارد. و لازم نیست که تصور کنیم حتماً به جهت گناهان ما، قلبْ در ادبار قرار گرفته است. در ضمن خوب است به جواب سؤال‌های شماره‌ی 8144 و 8224 رجوع فرمایید. موفق باشید

19595
متن پرسش
سلام استاد طاعات و عباداتتون مورد قبول حق، ببخشید استاد سوالی داشتم حضورتون، آیا ما در مقابل همه توهینایی که بهمون میشه باید سکوت کنیم؟ بنده توی این زمینه با مشکل مواجه شدم، اگر بنده باعث رنجش شخصی بشم باید عذرخواهی کنم و رفع کدورت و اگر طرف مقابل باعث ناراحتی بنده بشه بازم من باید عذرخواهی کنم، پس کی طرف مقابل باید بفهمه که رفتارش اشتباهه؟ نمیدونم اصلا توی هیچ زمینه ای به خودم حق نمیدم و انگار فقط باید بقیه از من راضی باشن، چون توی حدیث عنوان بصری هم همچین دستورالعملی اومده تقریبا. واقعا عکس العمل درست چیه؟ تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با بزرگواری از لغو گذشتن، غیر از آن است که اشتباهات طرف مقابل را به او متذکر نشدن. آری! مراء و بحث و جدل است که فرموده‌اند قلب را می‌میراند. موفق باشید

19582
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار: طاعاتتون قبول. ببخشید مزاحم وقت جنابعالی میشم. بعد از یک سال دنبال نفس رفتن راهی هست تا بشه ان شاءالله شب قدر رو درک کرد؟ من همیشه برای مناسبتها و اعمال استرس دارم. الانم نمیدونم اون تقدیراتی که درخواست می کنیم برامون رقم میخوره؟ گمان می کنم اینطور نبوده! آیا این درسته که فقط برای حضرت دعا کنیم؟ به دیگران التماس دعا داشته باشیم؟ تشکر. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شب قدر شب گشایش آغوش حضرت حق است به سوی هرکس که در آن شب به او رجوع کند و از آن جهت که بهترین رجوع، رجوعِ مولایمان صاحب الأمر و زمان حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» است کافی است ذیل رجوع آن حضرت، رجوع ما واقع شود. به این معنا که حسّ خود را با حضور آن حضرت در محضر حق بیاوریم، بقیه‌اش مربوط به خداوند است و این‌که بدانیم: «تو مگو ما را بدان شَه راه نیست / با کریمان کارها دشوار نیست». قبلاً عرایضی در مورد شب قدر شده است عیناً آن را خدمتتان عرضه می‌دارم: موفق باشید

بسم الله الرّحمن الرّحیم

جایگاه معرفتی شب قدر

این که دوستان سؤال می‌فرمایند، با چه نوع آمادگی‌هایی با شب قدر برخورد کنیم تا بهترین بهره را بگیرند، عرض می‌شود:

1- ابتدا باید به موضوع شب قدر، معرفتی در حدّ موضوع داشت یعنی متوجه بود که آن شب یک حقیقت قابل درک به کمک قلب و به علم حضوری است، و همین‌که خواستیم با علم حصولی و مفهومی با آن روبه‌رو شویم آن حقیقت از منظر ما در حجاب می‌رود. ولی اگر به قلبْ آموخته باشیم باید به حقایق نگاهی ماوراء نگاه به ماهیات و مفاهیم نمود، متوجه می‌شویم شب قدر ظرفی است برای نظر به عالی‌ترین حقایق قدسی. گفت:

نظر را نغز کن تا نغز بینی

 گذر از پوست کن تا مغز بینی

2- قرآن می‌فرماید: ملائکه و روح در آن شب نازل می‌شوند؛ پس اولاً: ملائکه و روح به عنوان موجودات مجرد بر جنبه‌ی مجرد انسان‌ها نازل می‌شوند و قلب‌‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهند. ثانیاً: چون ملائکه حامل اسم یا اسمایی از حضرت «الله» هستند و با نزول خود جان انسان‌ها را با اسماء الهی آشنا می‌کنند و موجب توجه قلب انسان‌ها به اسماء حسنای الهی می‌شوند، در آن شرایط قلبْ مستعد پذیرش تجلیات اسماء الهی می‌گردد. ثالثاً: چون می‌فرماید علاوه بر ملائکه «روح» هم نازل می‌شود و روح نسبت به ملائکه در مقام جامعیت و قرب بیشتری است و خداوند در قرآن در رابطه با «روح» می‌فرماید: «يُنَزِّلُ الْمَلآئِكَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ»[1] خداوند ملائکه را از طریق «روح» نازل می‌کند که از امر اوست؛ این آیه می‌رساند ملائکه در عین متفاوت‌بودنشان در تجلی اسماء الهی، همه و همه از مقام «روح» صادر می‌شوند که عالی‌ترین مخلوق است، و لذا این‌که می‌فرماید: در شب قدر علاوه بر ملائکه، روح هم نازل می‌شود، مژده‌ی بزرگی است به بشریت، حاکی از آن‌که اسماء الهیه به صورت جامع در آن شب بر قلب‌های مستعد نازل می‌گردند و انسان‌ها با خداوند به صورتی که فوق تجلیات اسماء کثیره است آشنا می‌شوند. و معنی «مِنْ کلِّ امر» از طریق «روح» بهتر محقق می‌گردد.

3- از طرفی مقام اصلی انسان «روح» است که تا حدّ نفخه در بدن،نازل شده و در مقام «مِنْ روحی» جای گرفته، حال که در شب قدر «روح» نازل شده تا راه انسان را به سوی جامعیت حق بگشاید و او را بالا ببرد، عملاً از این طریق انسان را به حقیقت خود برمی‌گرداند تا از حالت «ثُمَّ رَدَدْناهُ اَسْفَلَ سافِلین» آزاد شود و خود را در حیطه‌و ساحتی بیابد که از یک جهت عالی‌ترین مخلوق است به عنوان «روح»، و از جهتی بازگشت به خودِ راستین است، به عنوان موجودی که حقیقت او همان «روح» است. برای تقریب به ذهن، نزول ملائکه مثل تجلیات نورهای سبز و زرد و سفید و آبی و قرمز و نیلی و بنفش از منشور است، که هر کدام از نورها، نوری هست و نورها نیست. ولی نزول روح مثل تجلی نور بی‌رنگ است بدون واسطه‌ی منشور، که در عین این‌که هفت نور را در خود دارد، در وحدت و جامعیت قرار دارد و با نزول خود در عین بی‌رنگی، از شدیّت خود ضعیف می‌شود ولی کثیر نمی‌گردد.

4- وقتی ملائکه و روح نازل شدند دل انسان با حقایق عالم به صورت جلوات کثیره‌ی اسماء الهی در منظر ملائکه از یک طرف، و به صورت حقیقتی جامع در منظر روح از طرف دیگر، آشنا می‌شود و چنین انسانی توان رؤیت کثرت در وحدت، و وحدت در کثرت را می‌یابد. و از آن مهم‌تر قلب مستعد در شب قدر با نزول ملائکه و روح به نحوی کامل با خدای خود آشنا می‌شود و حق را در هر امری از امور عالم مشاهده می‌نماید و به لطف خدا راه زندگی به سوی پروردگارش را خواهد شناخت. به طوری که در آن شب «یُفْرَقُ کُلُّ اَمْرٍ حکیم»[2] هر امری که در عالم غیب به صورت حکیم و به جامعیتِ خاص مستقر بود نازل می‌شود و در راستای نزولش حقایق موجود در آن، متمایز و قابل شناخت می‌گردد. همان‌طور که قرآن از مقام حکیم و جامعیتِ خاص، در آن لیله‌ی مبارکه نازل شد و موجب تمایز حقایق برای قلبی شد که در آن شب قرآن برایش نازل گشت. البته این نزول از مقام حکیم و جامعیت یک نوع نزول است که در عین تمایز حقایق، کثرت الفاظ در آن‌جا نیست،[3] ولی نزول از غیب در طول 23 سال، نزولی است که تا حدّ کثرت در الفاظ موضوع تنزل یافته.

5- حقایق قرآنی از مقام قلم اعلی که جامعیت محض است بر لوح محفوظ نازل گشت که در عالم اَنفسیْ لوح محفوظ، حکم قلب انسانِ کامل را دارد و بالتّبعِ آن قلب، قلب مؤمنین است که نسبت خود را با حضرت صاحب‌الزّمان«عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه» محفوظ داشته‌اند و از منظر قدسیِ قلب آن حضرت خود را مستعد ریزش فیوضات ملائکه و روح گردانده باشند. گفت:

اسرار شریعت نشود حلّ به سؤال / نی‌نیز به درباختن حشمت و مال

تا دیده و دل خون نکنی پنجه‌سال / از قال تو را ره ننمایند به حال

جهت دیده و دل را از عادت ‌ نگاه‌کردن به پدیده‌های محسوس از طریق حسّ، و پدیده‌های معقول از طریق عقل و مفهوم، باید آنچنان تغییر داد که خودِ قلب با وجودِ حقایق مرتبط شود. که گفت:

بس بلا و رنج بایِست و وقوف / تا رهد آن روح صافی زین حروف

این حروف واسطه‌ای یار غار / پیش واصل خوار باشد، خوارِ خوار

باید به دنبال رویکردی بود که دل نظر به حقایق بکند که در این حالت آن لحظه از هزارماه و به عبارت دیگر از یک عمر بهتر است، چون تمام عمر برای آن است که انسان بتواند با حقیقت مرتبط گردد و شب قدر شرایط چنین ارتباطی است. تمام دستوراتی که ما را از نظر به دنیا و محسوسات و وَهمیات به نظر به حق دعوت می‌کنند برای تغییر رویکرد ما است از محسوس و مفهوم و ماهیات، به حقیقت و وجود. (موضوع فوق را می توانید در کتاب «آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود» دنبال کنید).

برای تکمیل بحث خلاصه نظر حضرت آیت‌الله جوادی«حفظه‌الله» در شب قدر را خدمتتان عرضه می‌دارم. ایشان می فرمایند: «شب قدر يعني شبي که «خيرٌ مِنْ اَلفِ شهر» از هزار ماه برتر است، ولي «وَ ما اَدْراکَ مَا لَيلَةُ الْقدر» چه مي‌تواني درک کني از شب قدر؟ اگر فهميدن آن مشکل است، پيداکردن آن مشکل‌تر است، منتها اگر کسي با «مفهوم» انس گرفت، درک اين معاني براي او مشکل است... عقل نمي ‌تواند بفهمد يک‌شبه مي‌شود ره صدساله رفت. عقل با مفهوم و برهان و استدلال کار دارد. از عميق‌‌ترين برهان تا سطحي‌ترين دليل، همه را عقل مي‌تواند درک کند. اما پرکشيدن، ديدن، همين‌جا که نشسته است بهشت را ببيند، همين‌جا که نشسته است جهنم را ببيند، ناله جهنمي‌ها را بشنود، اين نه کار دست و پا و چشم و گوش است، نه کار عقل، اين کار دل است. اين کار در درون انسان‌ها تعبيه شده است. هيچ‌کس با «دانايي» به جايي نرسيد تا علي‌بن‌ابي‌طالب(ع) در باره آن‌ها بفرمايند؛ «فَهُمْ وَالْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَاها فَهُمْ فيها مُنَعِّمُون»؛[4] آن‌ها همين حالا که در دنيا نشسته‌اند، دارند بهشت را مي‌بينند و از نعمت‌هاي آن بهره‌مند مي‌شوند. هرکس به اين مقام رسيد از «دارايي» رسيد، نه از «دانايي». يعني با مفهوم نمي‌شود بهشت را ديد، با دل مي‌شود بهشت را ديد. در ديار دل، اين معارف فراوان است. و ليلة‌‌القدر براي آن است که انسان، اين دلي را که خوابيده است بيدار کند، اين بندها را از دست و پايِ دل بردارد، اين مرغ باغ ملکوت را آزاد کند، يک‌شبه ره صدساله را طي کند. ما با بار گناه و با بار خيال و وَهم توان پَرش نداريم، بايد شستشو کنيم. آنچه به عنوان توبه، به عنوان نيايش در اين شب‌ها مطرح است براي شستشو و رُفت و روب و گردگيري است، منتها شستشوي ملکوتي- نه اين‌که خاک‌ها را از اين‌جا پاک کنيم و در جاي ديگر قرار دهيم - شستشو، اما با کيمياگري و محو و اثبات که کار ملکوتي ذات اقدس إله است و ليلة‌‌القدر هم شب کيمياگري و شب محو و اثبات است. ما اگر مي‌خواهيم گناهانمان را با توبه شستشو کنيم، مثل جاروکردن نيست که اين آلودگي را از خود منتقل کنيم به جاي ديگر، ما تبديل مي‌کنيم، به محو و اثبات. اين‌که ذات اقدس إله سَيئات را به حسنات تبديل مي‌کند، کيمياگري است[5]

با التماس دعا


[1] - سوره نحل، آیه 2

[2] - سوره دخان، آیه 4

[3] - این مرتبه از نزول همان حالتی است که مولوی در وصف آن می‌گوید:

ای خدا جان را تو بنما آن مقام کاندر او بی‌حرف می‌روید کلام

[4] - «نهج‌البلاغه»، خطبه 193 (خطبه متقين).

[5] - روزنامه کيهان 9/7/86، سخنراني مراسم إحياء شب قدر، حرم مطهر حضرت معصومه(س).

 

نمایش چاپی