بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان عملی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
19708
متن پرسش
سلام: وقتی انسان ناگاه چشم می گشاید و می بیند پنج سال دیگر بیشتر فرصت نیست تا پیشانی اش به دلیل غلبه شر بر خیر محل بوسه شیطان شود، وقتی می فهمد که هیچ چیز نمی فهمد و نمی داند و غرق در جهل شده، وقتی به پشت سر می نگرد می بیند جز بار گناه و بطالت و پوچی چیزی ندارد و یاس و نا امیدی عجیبی او را فرا می گیرد چه باید کرد؟ (البته از رحمت خداوند نا امید نیستم ولی آیا آنان گناه می کنند و آنان که گناه نمی کنند برابرند؟ هر چند بهشتی باشند؟ بهشت حظیره کجا و جنه الماوی و همنشین محمد و آل او شدن کجا؟!)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی قرآن می‌فرماید: «إن‌ّ اللّه یحبّ التّوابین» این مژده را به ما می‌دهد که:

قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّـهِ إِنَّ اللَّـهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ﴿٥٣﴾ الزمر) بگو: «اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده‏ ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى ‏آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است. با توجه به متن آیه می‌توان متوجه‌ی نکات زیر شد:

1- تعبير به «يا عبادى» (اى بندگان من!) آغازگر لطفى است از ناحيه پروردگار.

2- تعبير به «اسراف» به جاى  «ظلم و گناه و جنايت» نيز لطف ديگرى است.

3- تعبير به  «عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ» كه نشان مى‏ دهد گناهان آدمى همه به خود او باز مى‏ گردد نشانه ديگرى از محبت پروردگار است همانگونه كه يك پدر دلسوز به فرزند خويش مى‏ گويد اين همه بر خود ستم مكن!

 4- تعبير به «لا تقنطوا» (مايوس نشويد) با توجه به اينكه «قنوط» در اصل به معنى مايوس شدن از خير است به تنهايى دليل بر اين است كه گنهكاران نبايد از «لطف الهى» نوميد گردند.

5- تعبير «مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ» بعد از جمله «لا تقنطوا» تاكيد بيشترى بر اين خير و محبت مى‏ باشد.

6- هنگامى كه به جمله «إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ» مى ‏رسيم كه با حرف تاكيد آغاز شده و كلمه «الذنوب» (جمع با الف و لام) همه گناهان را بدون استثنا در بر مى‏ گيرد سخن اوج مى ‏گيرد و درياى رحمت مواج مى‏ شود.

7- هنگامى كه «جميعا» به عنوان تاكيد ديگرى بر آن افزوده مى ‏شود اميدوارى به آخرين مرحله مى ‏رسد.

8 و 9- توصيف خداوند به «غفور» و «رحيم» كه دو وصف از اوصاف اميد بخش پروردگار است در پايان آيه جايى براى كمترين ياس و نوميدى باقى نمى‏ گذارد. موفق باشید

19698
متن پرسش
سلام بر استاد عزیز: من چند سالی هستم که با آثار شما مانوس هستم سوالی دارم. آیا در درک و مشاهده وجود خود و انتقال به وجود صرف نیازی به تزکیه است؟ یعنی نمی شود انسان هم به حیوانیت خود بپردازد و هم خود را درک کند و پس از آن به وجود مطلق منتقل شود؟ و آیا دیدن و چشیدن خود واقعی می تواند همیشگی باشد؟ و این کار به چه چیزی بستگی دارد؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر حال برای نظر به «وجود» حتماً انسان مجبور است از کثرات که صورت‌های ماهیات می‌باشند و حجابِ «وجود» هستند، عبور کند و این یک نحوه سلوک عقلی و اخلاقی است و اتفاقاً وجه سلوک عقلی که به نحوی کنترل واهمه است، کار می‌برد. گفت: «تا خون نکنی دیده و دل پنجه سال / از قال تو را ره ننمایند به حال». موفق باشید 

19674
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: خدا قوت. می خواستم در مورد موضوعی از شما مشورت بگیرم و استدعا کنم که راهنمایی بفرمایید. من یک مدتی مراقبت از قلبم را انجام می دادم و حواسم بود که گناهی صورت نگیرد اما از آن طرف هم می دیدم ارتباطم با دیگران کمرنگ شده و دارم منزوی می شوم به خاطر همین هم این مراقبه را کم کردم و در جمع ها شرکت می کردم اما گناه های در جمع بر قلبم اثر گذاشت و همچنین فکر می کنم دلم سیاه شده و مانند قبل نمی توانم خدا را در زندگیم مشاهده کنم. غافل شدم و از مسیر جا ماندم. نمی دانم از کجا شروع کنم. نفسم قوی شده و احساس ذلیلی می کنم. به دنبال برنامه ای مستمر هستم به اندازه ظرفیتم اما پیدا نمی کنم. دلم برای روز هایی که به خدا نزدیک بودم تنگ شده اما چه کنم فکر می کنم گناه ضعیفم کرده وسوسه ها دارد مرا به نابودی می برد. از شما خواهش می کنم مرا راهنمایی کنید که هم بتوانم در اجتناع حضور یابم هم بتوانم سیر و سلوک الی الله داشته باشم و خدا را با قلبم شهود کنم. خیلی دوست دارم در جوانی این راه را بروم و نیازمند راهنماییتان هستم. یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان ظرفیت آن را دارد که «دل با یار داشته باشد و دست در کار»، این حالت را وحدت در عین کثرت گویند. سعی بفرمایید با مطالعات عمیق، روح خود را تغذیه کنید و عبادات خود را با طمأنینه انجام دهید و در ضمن با رفقا مرتبط باشید. موفق باشید 

19673
متن پرسش
سلام استاد: خدا قوت. دانشمند عزیز شهر ما حجت السلام قنبریان در گفتاری راجع به شعر تر، نوای دل انگیز و ایمان، می فرمودند که ابن سینا در نمط نهم اشارات می فرماید یکی از ابزار مورد نیاز سالک صدای خوش است. ایشون می گفتند که تعجب نکنیم اگر در سجاده علامه طباطبایی یا مرحوم ملکی تبریزی قرآن و مفاتیح و دیوان حافظ با هم هست! (ر.ک @m_ghanbarian) استاد سوالاتی در ذهنم هست، تاثیر این شعر خواندن ها با ترانه های حلال یا حرام دیگه چیه؟ منظورم تاثیرش روی روح هست. مگر امام راحل از استادشون نقل نکردند که موسیقی باعث سستی روح میشه! خب شعری که در دستگاه های موسیقی خونده شود هر چند با مضامین عالی و عرفانی و... تاثیرش مثل همون ترانه ای هست که ازش نهی شده! این شعر حافظ خوندن با صدای حزین همون اثر موسیقیایی ترانه های پاپ، غم گین و... رو نداره؟ البته بحث ترانه همراه با ساز فرق دارد. متشکرم از زحماتتون. یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم فطرت انسان احدیت را که صفت حضرت حق است، می‌شناسد و «احدیت» به معنای یگانگی بین ذات و صفات است و این یک نوع نظم و هماهنگی است. لذا روح انسان نسبت به هماهنگی‌ها بیگانه نیست و از این جهت، شعر قصه‌ی ظهور وَجهِ هماهنگی جان انسان است که با حضرت احد مرتبط شده. بگذریم که بعضاً در مسیر اظهار آن نورِ هماهنگ، خودخواهی‌های شاعر آن را آلوده می‌کند. ولی اگر مطلب تا سطح آهنگ‌های وَهمی تنزل بکند، دیگر حکایت آن نور احدی را در خود ندارد و حجاب ارتباط با حق می‌شود. موفق باشید

19681
متن پرسش
سلام استاد وقت تون بخیر، عید شما مبارک. یه مدتی هست که دلم نشاطش رو از دست داده. نمی تونم مثل قبل نماز شب یا قرآن یا هر دعای دیگه ای رو انجام بدم. قبلا این کارا رو خیلی راحت انجام می دادم ولی بدون باور و اعتقاد درست و محکم، اما الان که باورهایم قوی تر شده اراده ی انجام این کارا برام سخت تر شده. از این بابت خیلی ناراحت و نگرانم احساس می کنم بدترین فرد روی زمین هستم وقتی که باورهایم را نمی توانم با اراده ام جامه ای زیبنده اسلام و مسلمان بودنم بپوشانم، خیلی ناامید هستم از خودم و تنها امیدوار به لطف خدا هستم. نمی دونم باید چکار کنم تا از این بی اراده بودن تو انجام اعمال رها بشم و تنها ایمان نداشته باشم که ایمان بدون عمل صالح اصلا ارزشی نداره و برعکسش هم همین طور. این دو با هم هستند که قیمتی می شوند. استاد به نظرتون باید چکار کنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نفس ناطقه بعضاً که آمادگی پرواز دارد هم عقل بهتر مطالب را درک می‌کند و هم قلب، اگر قلب در صحنه باشد قلب در بسط قرار می‌گیرد و اگر عقل در صحنه باشد و موضوع مورد نظر عقلی باشد، عقل در بسط قرار می‌گیرد. هراندازه خود را گرفتار آرزوهای دنیایی نکنیم و پرحرفی را کنار بگذاریم، عقل و قلب منوّر به بسط می‌شوند. ظاهراً قصه از همین قرار است در حدّی که مولوی هم ما را نصیحت می‌کند که عاقلانه با این موضوع برخورد کنیم و نگران نباشیم. می‌گوید: ای برادر عقل یک‌دم با خود آر / دمبدم در تو خزان است و بهار. خوب است که هر روز  مدتی با «دعای صباح» مأنوس باشید. موفق باشید

19648
متن پرسش
با سلام و آرزوی قبولی طاعات: چند سال پیش احوالات خوبی داشتم رمضان اون سالها سحر خیز بودم نمازم توی مسجد اول وقت ترک نمی شد. دعا می خوندم و قرآن می خوندم تا اینکه تمام این احوالات رفت و الان نماز عادی خودم نه تنها سر وقت نمی خونم بلکه یادم هم میره و متاسفانه از عواقب این حالات طلبکاری از بقیه هستش. چه کنم نظر شما چیه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در حدّ توان خود دستورات الهی را رعایت کنید تا خداوند نور لازم را به شما مرحمت فرماید. به همان معنایی که قرآن می‌فرماید: «اللّه ولیّ الّذین امنوا یخرجهم من ظلمات الی النّور». موفق باشید

19643
متن پرسش
سلام علیکم: بنده با مطالعه پاسخ های شما به سوالات 19520 و 19537 و 19628 مطالب بسیار ارزشمندی را آموختم و باب توسل به شکل روشن تری برایم نمایان شد که لازم می دانم همین جا از شما سپاسگزاری کنم. به عنوان تکمله این بحث خواستم سوال کنم: 1. روش توسل به این واسطه های فیض چگونه است؟ آیا ذوقی است و هر کس یه راهی می تونه اختراع کنه یا نه، خود روش توسل یک مبانی حکیمانه ای دارد؟ 2. اگر امکان دارد به شکل خاص روش توسل به حضرت عباس علیه السلام را نیز بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در توسل به اولیای الهی، انسان نظر می‌کند به حقایق و کمالات و توفیقاتی که خداوند به آن ذوات مقدسه ارزانی داشته است و با نظر به چنین الطافی به حضرت حق اظهار می‌دارند که خداوندا! به همان حقایقی که به آن بزرگان داده‌ای – مثل الطافی که به جناب ابوالفضل«علیه‌السلام» کرده – ما را از آن الطاف محروم نکن. مثل آن‌چه که حضرت زکریا در ملاقات جناب مریم«سلام‌اللّه‌علیهما» متوجه‌ی مائده‌های بهشتی شدند و در آن راستا طلب فرزند نمودند. موفق باشید  

19612
متن پرسش
سلام علیکم: استاد عزیز ۳ سوال دارم. ۱. راهکار عملی رسیدن به بیداری و یقظه چیست هر چیزی بگویید انجام می دهم به توفیق الهی. حب بطوء هم دارم برایم وقتش مهم نیست. ۲. آیا شما تعداد خواندن جوشن کبیر را می دانید که به حظ ان رسید. مثلا هزار بار یا هر شب تا چند سال. ممنونم استاد
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی انسان در درک معارف الهی مثل معرفت نفس و معرفت ربّ، قدم گذارد و در کنار آن رعایت تقوای الهی و حرام و حلال آن را انجام داد، خداوند او را به یقظه و شعوری خاص می‌رساند تا بتواند حق را از باطل تشخیص دهد و عباداتش کیفیت پیدا می‌کند در آن حال، یک‌بار ذکر اسماء الهی در مناجاتی مثل جوشن کبیر غوغا خواهد کرد. مگر حضرت یونس«علیه‌السلام» بیش از یک‌بار عرضه داشتند: «لا إله الاّ انت سبحانک انّی کنت من الظالمین» که حضرت حق اجابت فرمود و او را از آن ظلمات نجات داد؟! بیشتر به کیفیت عبادات فکر کنید. موفق باشید

19611
متن پرسش
سلام: طاعات قبول. برای ازدواج کفویت مهم است، اما کفویت فرهنگی مهم تر است. می دانم. اما من در مانده ام بین افکار و احادیث. مثلا می دانم که چون زندگی مرفهی دارم شاید نتوانم با فردی که متدین اما با خانواده ای از لحاظ اجتماعی پایین و درامدی پایین است زندگی کنم و در آخر فشار به من بیاید و زندگی خود و او رو خراب کنم. گاهی با خود می گویم ایمان داشته باشد می شوی مثل حضرت خدیجه (س) برای پیامبر (ص). اما بعد این فکر به ذهنم می رسد که پیامبر (ص) و حضرت خدیجه (س) کجا و تو و جوان های حالا کجا! آخر کم می آوری و پشت پا میزنی به همه چی. حس می کنم این تصمیم که می توانم با فرد پایین تر از لحاظ اجتماعی و اقتصادی زندگی کنم یک تصمیمِ احساسی و ناپایدار است. از سوی دیگر هم مدام غصه دارم که آخر چرا آنقدر درگیر دنیایی؟ اما بعد می بینم بالاخره سبک زندگی ها فرق دارد. البته همیشه در ذهنم هست که اگر واقعا مردی باشد که واقعا با خدا و با اخلاق باشد من از دنیا بگذرم و او را عاشقانه دوست داشته باشم. اما تا به حال خواستگاران زیادی داشتم که انسان های خوبی بودند اما خیلی متدین نبودند. معمولی بودند. همه می گویند تو ابتدا خودت را بشناس. مثلا بگو من با مردی از لحاظ اجتماعی با من هم رده نیست نمی توانم زندگی کنم. یا بگو زیبایی برای من ملاک است. اما من تمام نظراتم مشروط است. یعنی ممکن است عاملی در گروی عامل دیگری باشد. از سوی دیگر نمی دانم تا چه حد توانایی برای زندگی با فردی واقعا اهل ایمان و دین و عارف را دارم. و اگر مردی این چنین به خواستگاریم بیاید و من همچنین آدمی از خدا طلب کنم آیا واقعا روح من جنبه ی آن را دارد؟ نکند در اثر ازدیاد و فشار معنویات او من دلزده و خسته شوم. واقعا حتی نمی دانم چه دعایی برای همسرم بکنم؟ دنیا را داشته باشد؟ آخرت را داشته باشد؟ من خودم تحصیلات دارم، جمال نسبی دارم و خانواده و ایمانم هم نسبتا خوب است. آیا باید دعا کنم کسی عینا مثل خودم باشد؟ واقعا شاید سوال های پیش پا افتاده ای باشند اما شاید چون من دل با تقوایی ندارم برای من پیش میاید. در احادیث بیشتر به ایمان تاکید شده. اما داریم که فقر به خانه بیاید ایمان می رود. می ترسم که با فردی با سطح پایین ازدواج کنم و طاقت سختی ها و حسرت های زندگی را نداشته باشم. این دسوسه ی شیطانی است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خوب است به این نکته فکر کنید اگر خواستگاری آمد که رویهمرفته مؤمن است و آن اندازه آزادفکر می‌باشد که شما در مسیر دینداری به زحمت نمی‌افتید، او را رد نکنید. هیچ مردی به عنوان همسر، کمک چندانی به همسر خود نمی‌تواند انجام دهد مگر آن‌که خودش بخواهد. و خداوند در راستای طلب او حتماً راهی را می‌گشاید حتی اگر همسر او خلیفه‌ی دوم باشد و او فضّه کنیز زهرای مرضیه«سلام‌اللّه‌علیها». کافی است که خواستگار شما مزاحم واجبات شما نشود می‌توانید با او زندگی کنید و در این راستا به جای انجام مستحبات، دل او را راضی کنید بیشتر نتیجه می‌گیرید. موفق باشید

19606
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز و آرزوی قبولی طاعات: استاد راجع به روایت معروفی که ساعات زندگی مومنین را به ۴ قسمت تقسیم می کند و یکی از ساعات را دیدار با برادران دینی ذکر می کند، سوال دقیقی خدمتتان داشتم. اول آنکه چه دلیلی برای تقسیم بندی ساعات به این شکل بوده است!؟ توجیه شما! دوم آنکه در این زمانه چگونگی و کیفیت دیدار با برادران را با توجه به سیره ی پیامبر و ائمه توضیح دهید!؟ چرا بخش مهمی از زندگی مومنین باید دیدار با برادران دینی خود باشد!؟ اعتدال این قسمت از ساعات چگونه است!؟ (دوری از افراط و تفریط) با تشکر از شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی فضای تاریخی فضای ایمان و نظر به افقی باشد که از طریق اسلام گشوده شده است، یکی از زمینه‌های تعالی انسان مجالست با اهل ایمان است و در این فضاست که بزرگان فرموده‌اند: «انسان با انسان ها، انسان می‌شود» به شرطی که در کنار همدیگر تذکر به مسئولیت‌ها و ابدیت پیش رویمان، محور ارتباط باشد. موفق باشید

19601
متن پرسش
سلام استاد عزیز: نمی دانم چگونه بگویم و چگونه راز دل خود را افشا کنم که حرفم را گفته باشم؛ ای کاش به جای گفتن ناقصم، چشم نافذ و بینای شما بود تا اعماق دل مرا می دید و از زبان شما می شنیدم که چه شده است این دل شیدای من. که چه اتفاقی در حال رخ دادن است و چه باید بکنم. استاد عزیزتر از جان، دلم حیاتی جدید یافته است از جنس مرگ؛ مرگ را چنان حس می کنم که گویی در حال جان کندن هستم و با جان کندن در حال جدایی از دنیا. می دانم که می دانید چقدر لذت بخش است؛ این قدر لذت دارد که حاضر نیستم دنیایی را بگیریم و این حضور را به کسی بدهم. اما استاد وحشتناک نیز هست، گویا میان جلال و جمال در تکاپو هستم. حاضر نیستم جان خود را تقدیم کنم و حاضر هم نیستم مرا از این خواسته دور کنند. این قدر دنیا برایم کوچک شده است که هیچ چیز مرا قانع نمی کند که نگاه غفلت آمیز به این حیات بیفکنم و این قدر هراسانم از دنیای دیگر که زانوهایم یاری نمی کند قدم از قدم بردارم. گویی مرگ دقیقا کنار من نشسته است و به خود نهیب می زنم مگر صادق نیستی پس «فتمنوا الموت» اما نمی شود و لبیک نمی گویم. گویی پای بند چیزی هستم که هستم ولی اگر پای بند بوده ام پس چرا مرا وارد این حضور کرده اند؟ شک کردن به این حضور مترادف با شک کردن در وجود خودم شده است. چقدر مرگ شیرین است و چقدر هراسناک. نمی توانم استاد از زن و فرزند و عشق به جهاد دل بکنم و لبیکی بگویم و کامل وارد این جنت شوم. جایی نخوانده بودم و نشنیده بودم که عشق به جهاد هم حجاب می شود و گمان می کردم جهاد را با مرگ عجین است ولی استاد بیش از زن و فرزند پای بند جهاد شده ام. نمی توانم وارد شوم و می ترسم این حضور را بدون درک کمال و تمام از دست بدهم. باورم نمی شود این چنین ضعفی داشته ام و خبر نداشته ام؛ ای وای از تزیین و تسویل نفس. استاد عزیز، نکند بعد از قبول این حضور و قبول مرگی روح افزا، نتوانم در آن جهان پر ابهام قدمی بردارم؟ مگر بعد از مرگ توشه ای از دنیا نمی خواهند؟ توشه ای ندارم... آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ، وَ طُولِ الطَّرِيقِ، وَ بُعْدِ السَّفَرِ، ... نکند در آنجا پایم در جایی بماند و از طی طریق بمانم؟ می ترسم استاد کسی دست مرا نگیرد و تا ابدیت در فراق یار بمانم. نکند به من تشر بزنند که با دست خالی آمده ای و ادعایی به بلندای عرش داری؟ ترس وجودم را می گیرد وقتی به آن سوی مرز دنیا می نگرم و بهجت تمامی ارکان وجودم را به شور می آورد وقتی خود این حضور را لمس می کنم؛ چنان که گویی زمزمه می کنند « مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ» آه چقدر زمزمه ی شیرینی است ولی مگر می شود این زمزمه را کنار نهاد ولی چگونه عهد من خود مانع تصدیق من گشته است؟ چرا عهد خود بر جهاد را نمی گذارم و تصدیقی در خور آن انجام نمی دهم؟ ولی استاد هر چه می کنم نمی شود... وا مانده ام چه کنم این حضور غریب را؟ گویی هزاران سال است منتظر این لحظه بوده ام و حال جرات پریدن در آغوش آن را ندارم. باورم نمی شود این قدر ضعیف و حقیرم. گمان می کردم شهامتی صدها برابر داشته باشم ولی به عینه دیدم که هیچ ندارم. نه این که استاد گمان کنید به لطف و کرم حضرت دوست ایمان ندارم... ایمان دارم ... و شاید هم نداشته باشم. دیگر تمامی سخنان خودم را تکذیب می کنم و شاید این هم دروغ دیگری باشد و در عمق جانم خبری از ایمان نیست. اگر نروم و اگر این حضور را از دست بدهم هیچ گاه خودم را نخواهم بخشید. احساس می کنم که این حضور را آن چنان نگه نمی دارند که هر گاه خواستم تصمیم بگیرم ولی با علم به این حقیقت باز هم نمی توانم. استاد ای کاش عشق به جهاد نبود تا چنان تنگ تنگ در آغوشش می گرفتم که تمامی وجودم از حس داشتنش سیراب شود ولی نمی شود. می شود از خود گذشت ولی از شوق به جهاد نه؟ این چه حیاتی است که این قدر زیبایی دارد و این قدر ترس؟ گمان می کردم خوف فقط در این جهان است و هنگامی که به مرگ رسیدی دیگر ترسی نیست ولی گویا خوف عجین بشر است. ای کاش دستگیری داشتم از جنس اولیاء الله که مرا به مرکز این حضور پرتاپ می کرد و به جانم می فهماند «الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» چرا حضرت صاحب الزمان به بالین چنین شکسته بالی نمی آید؛ نمی توانم بی حضور آنها این چنین تصمیمی بگیرم. اصلا چرا همچون وجود حقیری را تا به این جا آورده اند؟ مگر می شود این چنین مسکینی را به این حضور دعوت کنند؟ اگر دعوت کرده اند چرا شهامت ورود را ندارم... این سرگردانی کشنده تر از نبودن حضور است؛ چقدر عشق آسان می نمود و چقدر مشکل در پیش رو دارد. گاهی اوقات شیطان وسوسه می کند که برگرد، راه از آنی که فکر می کردی سخت تر است و به خود امید می دهم که «ان الراحل الیک قریب المسافه» استاد به فریادم برسید. می خواهم وارد طریق شوم ولی نمی شود...چه کنم؟ مانده ام میان خودم و این حضور و نزدیک است که دیگری چیزی برای از دست دادن نداشته باشم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با جمع بین عقل و قلب، این حضور را به جامعیت برسانید تا اولاً: برایتان با استحکام لازم پایدار بماند، ثانیاً: وسعت یابد. توصیه‌ی بنده در این مورد شرح مبحث «ده نکته در معرفت نفس» و حمد حضرت امام است. از این جهت قلب، به جهت‌گیری خوبی می‌رسد. در این مورد سبک سلوکی حضرت امام که جمع بین عقل و قلب است، به‌خصوص در این تاریخ، بیشتر مؤثر می‌باشد. موفق باشید

19594
متن پرسش
سلام: استاد واقعا ببخشید که مزاحمتان می شوم. این حقیر نوجوانی پانزده ساله هستم. گاها حالات معنوی خوبی به بنده دست می دهد ولی بعد از مدتی حتی برای گناهی کوچک از بین می رود و با اینکه بسیار استغفار می کنم دوباره آن حالت باز نمی گردد. احساس می کنم که در کارم گیر هایی هست فقط نمی دانم گیر هایم را از کجا متوجه شوم. لطفا مرا کمک کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خاصیت قلب، تبدیل و تحول و تقلیب است و در این رابطه گاهی در «ادبار» قرار می‌گیرد و نسبت به رجوعِ به حقیقت جلو نمی‌رود که در این حالت، انسان باید با صبرِ بر فرائض، بندگی خود را به نمایش بگذارد. و لازم نیست که تصور کنیم حتماً به جهت گناهان ما، قلبْ در ادبار قرار گرفته است. در ضمن خوب است به جواب سؤال‌های شماره‌ی 8144 و 8224 رجوع فرمایید. موفق باشید

19595
متن پرسش
سلام استاد طاعات و عباداتتون مورد قبول حق، ببخشید استاد سوالی داشتم حضورتون، آیا ما در مقابل همه توهینایی که بهمون میشه باید سکوت کنیم؟ بنده توی این زمینه با مشکل مواجه شدم، اگر بنده باعث رنجش شخصی بشم باید عذرخواهی کنم و رفع کدورت و اگر طرف مقابل باعث ناراحتی بنده بشه بازم من باید عذرخواهی کنم، پس کی طرف مقابل باید بفهمه که رفتارش اشتباهه؟ نمیدونم اصلا توی هیچ زمینه ای به خودم حق نمیدم و انگار فقط باید بقیه از من راضی باشن، چون توی حدیث عنوان بصری هم همچین دستورالعملی اومده تقریبا. واقعا عکس العمل درست چیه؟ تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با بزرگواری از لغو گذشتن، غیر از آن است که اشتباهات طرف مقابل را به او متذکر نشدن. آری! مراء و بحث و جدل است که فرموده‌اند قلب را می‌میراند. موفق باشید

19582
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار: طاعاتتون قبول. ببخشید مزاحم وقت جنابعالی میشم. بعد از یک سال دنبال نفس رفتن راهی هست تا بشه ان شاءالله شب قدر رو درک کرد؟ من همیشه برای مناسبتها و اعمال استرس دارم. الانم نمیدونم اون تقدیراتی که درخواست می کنیم برامون رقم میخوره؟ گمان می کنم اینطور نبوده! آیا این درسته که فقط برای حضرت دعا کنیم؟ به دیگران التماس دعا داشته باشیم؟ تشکر. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شب قدر شب گشایش آغوش حضرت حق است به سوی هرکس که در آن شب به او رجوع کند و از آن جهت که بهترین رجوع، رجوعِ مولایمان صاحب الأمر و زمان حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» است کافی است ذیل رجوع آن حضرت، رجوع ما واقع شود. به این معنا که حسّ خود را با حضور آن حضرت در محضر حق بیاوریم، بقیه‌اش مربوط به خداوند است و این‌که بدانیم: «تو مگو ما را بدان شَه راه نیست / با کریمان کارها دشوار نیست». قبلاً عرایضی در مورد شب قدر شده است عیناً آن را خدمتتان عرضه می‌دارم: موفق باشید

بسم الله الرّحمن الرّحیم

جایگاه معرفتی شب قدر

این که دوستان سؤال می‌فرمایند، با چه نوع آمادگی‌هایی با شب قدر برخورد کنیم تا بهترین بهره را بگیرند، عرض می‌شود:

1- ابتدا باید به موضوع شب قدر، معرفتی در حدّ موضوع داشت یعنی متوجه بود که آن شب یک حقیقت قابل درک به کمک قلب و به علم حضوری است، و همین‌که خواستیم با علم حصولی و مفهومی با آن روبه‌رو شویم آن حقیقت از منظر ما در حجاب می‌رود. ولی اگر به قلبْ آموخته باشیم باید به حقایق نگاهی ماوراء نگاه به ماهیات و مفاهیم نمود، متوجه می‌شویم شب قدر ظرفی است برای نظر به عالی‌ترین حقایق قدسی. گفت:

نظر را نغز کن تا نغز بینی

 گذر از پوست کن تا مغز بینی

2- قرآن می‌فرماید: ملائکه و روح در آن شب نازل می‌شوند؛ پس اولاً: ملائکه و روح به عنوان موجودات مجرد بر جنبه‌ی مجرد انسان‌ها نازل می‌شوند و قلب‌‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهند. ثانیاً: چون ملائکه حامل اسم یا اسمایی از حضرت «الله» هستند و با نزول خود جان انسان‌ها را با اسماء الهی آشنا می‌کنند و موجب توجه قلب انسان‌ها به اسماء حسنای الهی می‌شوند، در آن شرایط قلبْ مستعد پذیرش تجلیات اسماء الهی می‌گردد. ثالثاً: چون می‌فرماید علاوه بر ملائکه «روح» هم نازل می‌شود و روح نسبت به ملائکه در مقام جامعیت و قرب بیشتری است و خداوند در قرآن در رابطه با «روح» می‌فرماید: «يُنَزِّلُ الْمَلآئِكَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ»[1] خداوند ملائکه را از طریق «روح» نازل می‌کند که از امر اوست؛ این آیه می‌رساند ملائکه در عین متفاوت‌بودنشان در تجلی اسماء الهی، همه و همه از مقام «روح» صادر می‌شوند که عالی‌ترین مخلوق است، و لذا این‌که می‌فرماید: در شب قدر علاوه بر ملائکه، روح هم نازل می‌شود، مژده‌ی بزرگی است به بشریت، حاکی از آن‌که اسماء الهیه به صورت جامع در آن شب بر قلب‌های مستعد نازل می‌گردند و انسان‌ها با خداوند به صورتی که فوق تجلیات اسماء کثیره است آشنا می‌شوند. و معنی «مِنْ کلِّ امر» از طریق «روح» بهتر محقق می‌گردد.

3- از طرفی مقام اصلی انسان «روح» است که تا حدّ نفخه در بدن،نازل شده و در مقام «مِنْ روحی» جای گرفته، حال که در شب قدر «روح» نازل شده تا راه انسان را به سوی جامعیت حق بگشاید و او را بالا ببرد، عملاً از این طریق انسان را به حقیقت خود برمی‌گرداند تا از حالت «ثُمَّ رَدَدْناهُ اَسْفَلَ سافِلین» آزاد شود و خود را در حیطه‌و ساحتی بیابد که از یک جهت عالی‌ترین مخلوق است به عنوان «روح»، و از جهتی بازگشت به خودِ راستین است، به عنوان موجودی که حقیقت او همان «روح» است. برای تقریب به ذهن، نزول ملائکه مثل تجلیات نورهای سبز و زرد و سفید و آبی و قرمز و نیلی و بنفش از منشور است، که هر کدام از نورها، نوری هست و نورها نیست. ولی نزول روح مثل تجلی نور بی‌رنگ است بدون واسطه‌ی منشور، که در عین این‌که هفت نور را در خود دارد، در وحدت و جامعیت قرار دارد و با نزول خود در عین بی‌رنگی، از شدیّت خود ضعیف می‌شود ولی کثیر نمی‌گردد.

4- وقتی ملائکه و روح نازل شدند دل انسان با حقایق عالم به صورت جلوات کثیره‌ی اسماء الهی در منظر ملائکه از یک طرف، و به صورت حقیقتی جامع در منظر روح از طرف دیگر، آشنا می‌شود و چنین انسانی توان رؤیت کثرت در وحدت، و وحدت در کثرت را می‌یابد. و از آن مهم‌تر قلب مستعد در شب قدر با نزول ملائکه و روح به نحوی کامل با خدای خود آشنا می‌شود و حق را در هر امری از امور عالم مشاهده می‌نماید و به لطف خدا راه زندگی به سوی پروردگارش را خواهد شناخت. به طوری که در آن شب «یُفْرَقُ کُلُّ اَمْرٍ حکیم»[2] هر امری که در عالم غیب به صورت حکیم و به جامعیتِ خاص مستقر بود نازل می‌شود و در راستای نزولش حقایق موجود در آن، متمایز و قابل شناخت می‌گردد. همان‌طور که قرآن از مقام حکیم و جامعیتِ خاص، در آن لیله‌ی مبارکه نازل شد و موجب تمایز حقایق برای قلبی شد که در آن شب قرآن برایش نازل گشت. البته این نزول از مقام حکیم و جامعیت یک نوع نزول است که در عین تمایز حقایق، کثرت الفاظ در آن‌جا نیست،[3] ولی نزول از غیب در طول 23 سال، نزولی است که تا حدّ کثرت در الفاظ موضوع تنزل یافته.

5- حقایق قرآنی از مقام قلم اعلی که جامعیت محض است بر لوح محفوظ نازل گشت که در عالم اَنفسیْ لوح محفوظ، حکم قلب انسانِ کامل را دارد و بالتّبعِ آن قلب، قلب مؤمنین است که نسبت خود را با حضرت صاحب‌الزّمان«عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه» محفوظ داشته‌اند و از منظر قدسیِ قلب آن حضرت خود را مستعد ریزش فیوضات ملائکه و روح گردانده باشند. گفت:

اسرار شریعت نشود حلّ به سؤال / نی‌نیز به درباختن حشمت و مال

تا دیده و دل خون نکنی پنجه‌سال / از قال تو را ره ننمایند به حال

جهت دیده و دل را از عادت ‌ نگاه‌کردن به پدیده‌های محسوس از طریق حسّ، و پدیده‌های معقول از طریق عقل و مفهوم، باید آنچنان تغییر داد که خودِ قلب با وجودِ حقایق مرتبط شود. که گفت:

بس بلا و رنج بایِست و وقوف / تا رهد آن روح صافی زین حروف

این حروف واسطه‌ای یار غار / پیش واصل خوار باشد، خوارِ خوار

باید به دنبال رویکردی بود که دل نظر به حقایق بکند که در این حالت آن لحظه از هزارماه و به عبارت دیگر از یک عمر بهتر است، چون تمام عمر برای آن است که انسان بتواند با حقیقت مرتبط گردد و شب قدر شرایط چنین ارتباطی است. تمام دستوراتی که ما را از نظر به دنیا و محسوسات و وَهمیات به نظر به حق دعوت می‌کنند برای تغییر رویکرد ما است از محسوس و مفهوم و ماهیات، به حقیقت و وجود. (موضوع فوق را می توانید در کتاب «آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود» دنبال کنید).

برای تکمیل بحث خلاصه نظر حضرت آیت‌الله جوادی«حفظه‌الله» در شب قدر را خدمتتان عرضه می‌دارم. ایشان می فرمایند: «شب قدر يعني شبي که «خيرٌ مِنْ اَلفِ شهر» از هزار ماه برتر است، ولي «وَ ما اَدْراکَ مَا لَيلَةُ الْقدر» چه مي‌تواني درک کني از شب قدر؟ اگر فهميدن آن مشکل است، پيداکردن آن مشکل‌تر است، منتها اگر کسي با «مفهوم» انس گرفت، درک اين معاني براي او مشکل است... عقل نمي ‌تواند بفهمد يک‌شبه مي‌شود ره صدساله رفت. عقل با مفهوم و برهان و استدلال کار دارد. از عميق‌‌ترين برهان تا سطحي‌ترين دليل، همه را عقل مي‌تواند درک کند. اما پرکشيدن، ديدن، همين‌جا که نشسته است بهشت را ببيند، همين‌جا که نشسته است جهنم را ببيند، ناله جهنمي‌ها را بشنود، اين نه کار دست و پا و چشم و گوش است، نه کار عقل، اين کار دل است. اين کار در درون انسان‌ها تعبيه شده است. هيچ‌کس با «دانايي» به جايي نرسيد تا علي‌بن‌ابي‌طالب(ع) در باره آن‌ها بفرمايند؛ «فَهُمْ وَالْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَاها فَهُمْ فيها مُنَعِّمُون»؛[4] آن‌ها همين حالا که در دنيا نشسته‌اند، دارند بهشت را مي‌بينند و از نعمت‌هاي آن بهره‌مند مي‌شوند. هرکس به اين مقام رسيد از «دارايي» رسيد، نه از «دانايي». يعني با مفهوم نمي‌شود بهشت را ديد، با دل مي‌شود بهشت را ديد. در ديار دل، اين معارف فراوان است. و ليلة‌‌القدر براي آن است که انسان، اين دلي را که خوابيده است بيدار کند، اين بندها را از دست و پايِ دل بردارد، اين مرغ باغ ملکوت را آزاد کند، يک‌شبه ره صدساله را طي کند. ما با بار گناه و با بار خيال و وَهم توان پَرش نداريم، بايد شستشو کنيم. آنچه به عنوان توبه، به عنوان نيايش در اين شب‌ها مطرح است براي شستشو و رُفت و روب و گردگيري است، منتها شستشوي ملکوتي- نه اين‌که خاک‌ها را از اين‌جا پاک کنيم و در جاي ديگر قرار دهيم - شستشو، اما با کيمياگري و محو و اثبات که کار ملکوتي ذات اقدس إله است و ليلة‌‌القدر هم شب کيمياگري و شب محو و اثبات است. ما اگر مي‌خواهيم گناهانمان را با توبه شستشو کنيم، مثل جاروکردن نيست که اين آلودگي را از خود منتقل کنيم به جاي ديگر، ما تبديل مي‌کنيم، به محو و اثبات. اين‌که ذات اقدس إله سَيئات را به حسنات تبديل مي‌کند، کيمياگري است[5]

با التماس دعا


[1] - سوره نحل، آیه 2

[2] - سوره دخان، آیه 4

[3] - این مرتبه از نزول همان حالتی است که مولوی در وصف آن می‌گوید:

ای خدا جان را تو بنما آن مقام کاندر او بی‌حرف می‌روید کلام

[4] - «نهج‌البلاغه»، خطبه 193 (خطبه متقين).

[5] - روزنامه کيهان 9/7/86، سخنراني مراسم إحياء شب قدر، حرم مطهر حضرت معصومه(س).

 

19554
متن پرسش
با سلام و تهیت خدمت معلم گرامی: طاعات و عباداتتان قبول، حضرت استاد، آیا کمک به افرادی که در خیابان و ... تقاضای کمک مالی می‌کنند کار صحیحی است؟ یا این عمل امروز موجب گدا پروری می شود و زمانه فرق دارد؟ چه باید کرد؟ ضمنا این حقیر مدتی است علی رغم تلاش برای کظم غیظ زود عصبانی می شوم. لطفا دعا بفرمایید برای این شاگرد بی انضباط.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اگر احتمال بدهیم که طرف محتاج است و بتوانیم به آن کمک کنیم، نباید کوتاهی کرد، وگرنه، نه. 2- در مورد کظم غیظ، سعی کنید برای خود برنامه‌ریزی کنید با رجوع به روایاتی که کظم غیظ را منع می‌کنند و خوش‌بینی و خوش‌رویی را توصیه می‌کنند. کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» از حضرت امام کارساز است. موفق باشید

19545
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: از بین مباحث سلوکی مثل ای اباذر، حدیث عنوان بصری، جنود عقل و جهل، از کدام یک شروع کنیم جهت عمل کردن در زندگی و سیر کردن؟ موفق باشید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بعد از بحث «ده نکته در معرفت نفس» اگر بخواهیم با سادگی موضوع سلوک اخلاقی را دنبال کنیم؛ مباحث «ای اباذر» کارساز است و اگر بخواهیم کمی با شدت بیشتر، کار را شروع کنیم مباحث «یابن جندب» کمک می‌کند. موفق باشید

19504
متن پرسش
با سلام و احترام خدمت استاد بزرگوار: از آنجایی که من انسان فقط هست و چیستی آن همان هستی آن است و این هستی حتما نیاز به یک عین هستی دارد و آن هم خدای احد است و هر چه هست تجلی خداست و طبق آیه قرآن خدا شبیه هیچ چیزی نیست و فقط هست و با توجه به روایات معصومین «لا تفکر فی ذات الله» در کیفیت و چگونگی خدا تفکر نکنیم ولی مثلا در صفات خدا مجازیم سوال این است که: با توجه به اینکه آنچه در فکر آید خدا نیست آنچه نیاید خداست چرا گاهی اوقات این ذهن وسوسه و کنجکاو می شود که در ذات خدا تفکر کند؟ ایا این نشانه وسوسه شیطان است که شک و شبهه ایجاد کند یا ذهن و فکر ما به پختگی نرسیده که کنجکاوی می کند و چطور برای همیشه از این موضوع رهایی یابیم تا از حس عقل قلب به یقین برسد که تفکر نکند و حجاب نگردد امیدوارم راهنمایی بفرمایید. با تشکر و سپاس
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر اندازه به توحید نزدیک شویم، قلب ما متوجه‌ی نور خدا می‌شود و عملاً کنجکاوی‌هایی برای دنبال‌کردنِ چیستی خدا از ذهن ما خارج می‌شود. عنايت داشته باشيد كه نظر به ذات أحدى غير از تفكر در كنه ذات است كه بخواهيم جنس ذات را بدانيم، آنچه در روايات نهى شده، به تعبير امام خمينى «رحمةالله ‏عليه»؛ «تفكر در كنه ذات و كيفيت آن است».[1] ايشان در ادامه مى‏ فرمايند: «اما نظر در ذات براى اثبات وجود توحيد و تنزيه و تقديس آن، غايت ارسال انبياء و آمال عرفا بوده و قرآن كريم و احاديث شريفه مشحون از علم به ذات و كمالات اسماء الهى است و كتب معتبره اخبار مثل «اصول كافى» و «توحيد صدوق» غور در اثبات ذات و اسماء و صفات‏. نموده ... ليكن مصيبت در آن است كه در قرون اخير بعضى جاهلان در لباس اهل علم پيدا شده كه نديده و نسنجيده و از كتاب و سنت عارى و برى بوده، مجردِ جهلِ خود را دليل بطلان علم به مبدأ و معاد دانسته، براى رواج بازار خود، نظر در معارف را كه غايتِ مقصد انبياء و اولياء (عليهم السلام) است و سر تا پاى كتاب خدا و اخبار اهل بيت (عليهم السلام) مشحون از آن است را حرام شمرده و هر ناسزا و تهمتى را از اهل آن دريغ ندانسته و قلوب بندگان خدا را از علم به مبدأ و معاد منصرف كرده و اسباب تفرقه كلمه و شتات جمعيت مسلمين گرديده، و اگر سؤال شود كه اين‏ همه تكفير و تفسيق براى چيست؟ متشبث شود بر حديث‏ «لا تَتَفَكَّروُا فِي ذاتِ الله» اين بيچاره جاهل از دو جهت در اشتباه و جهالت است: يكى آن‏كه گمان كرده حكماء تفكر در ذات مى‏ كنند، با آن‏كه تفكر در ذات را و اكْتِناهِ آن را ممتنع مى‏ دانند و اين خود يكى از مسائل مبرهنه آن علم است. و ديگر آن‏كه معنى حديث را ندانسته گمان كرده مطلقاً راجع به ذات مقدس نبايد اسمى برده شود».[2] حضرت امام خمينى «رحمةالله‏عليه» در فضيلت تفكر در مورد خدا و اين‏كه آن مقدمه و لازمه سلوك انسانيت است، روايتى از حضرت صادق (ع) مى‏ آورند كه حضرت فرموده ‏اند: «افْضَلُ الْعِبادةِ ادْمانُ التَّفَكُّر فِى‏ الله و في قُدْرَتِهِ»[3] افضل و برترين عبادت، استمرار تفكر در مورد خدا و قدرت اوست. و نتيجه مى‏ گيرند پس تفكر در حق و اثبات ذات و تفكر در قدرت و ساير اسماء و صفات، علاوه بر آن‏كه مورد نهى نيست، افضل عبادات است. و در جواب آن‏هايى كه منع تفكر در ذات را مطرح مى ‏كنند، مى ‏فرمايند: اين‏كه روايت مى ‏فرمايد؛ «تَكَلَّمُوا فِي خَلْقِ اللَّهِ وَ لا تَتَكَلَّمُوا فِي اللَّهِ فَإِنَّ الْكَلامَ فِي اللَّهِ لا يَزْدَادُ صَاحِبَهُ إِلّا تَحَيُّراً»،[4] در رابطه با خلق خدا سخن بگوييد، نه در مورد خدا، زيرا كلام در خدا جز تحير به‏ بار نمى ‏آورد. اين حديث شريف خود دلالت دارد بر آن‏كه مقصود از تكلّم در اكتناه ذات و كيفيت آن است به مناسبت تعليل آن، و إلّا تكلّم در اثبات ذات و ساير كمالات و توحيد و تنزيه آن موجب حيرت نگردد. و نيز احتمال مى‏ دهند كه ممكن است نهى به جهت آن باشد كه مردم معمولى استعداد ورود به اين مباحث را ندارند. موفق باشید


[1] ( 2)-« چهل حديث»، حديث شماره 12، باب تفكر.

[2] ( 1)-« چهل حديث»، حديث شماره 12، باب تفكر.

[3] ( 2)-« كافى»، ج 3، ص 91.

[4] ( 3)-« اصول كافى»، ج 1، ص 125.

19503
متن پرسش
با سلام: استاد بزرگوار بنده در زمینه جبر و اختیار، از مسئله ازدواج و کارهای روزمره گرفته تا آن پیشانی پینه بسته هایی که لعن حضرت علی علیه السلام کردند و روز عاشورا را تبرکا روزه گرفتند یا اینکه تصمیم داریم کاری را برای رضای خدا انجام دهیم همان کار ما را به مسیر شقاوت و بدبختی می کشاند و سال ها انسان را عقب می اندازد و سرنوشتی که از قبل نوشته شده پس چرا حق تعالی دعا و تلاش را آنقدر دوست دارند و دایم به بندگان دستور دادند؟ بسیار سوال و شبهه در این زمینه (جبر و اختیار) دارم چه منابعی را پیشنهاد می کنید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر اراده‌ی اصلی انسان‌ها تنها و تنها رجوع به حق باشد و انگیزه‌ی مطرح‌کردن خود در میان نباشد و اگر هم هست به قصد عبور از خودخواهی‌ها، عبادت کند آرام‌آرام حقیقت در برابرش رُخ می‌گشاید و عملاً در مقابل هر حقی تواضع خواهد کرد. هرچه هست در اراده‌ی اصلی و نیّت اولیه‌ی انسان‌ها نهفته است. به قول خواجه عبداللّه انصاری: «همه از آخر می‌ترسند و من از اول». موفق باشید

19501
متن پرسش
استاد عزیز سلام: استاد من از عبادت لذت نمی برم مثلا الان حدود 10 ساله نماز اول وقت میخونم. نافله ها رو میخونم (وایل با اداب کامل ولی الان چند ساله نشسته یا در حال راه رفتن). اوایل روزی یه جز قران می خوندم و الان نیم جز میخونم. حدود دو سال زیارت عاشورا با صد لعن و سلام میخوندم. احساس می کنم این مستحبات مناجات با خدا رو در من خیلی کم کرد و من فقط بر اساس عادت همین جوری انجامشون میدم (بی توجه). هر جا سر کار میرم نمیتونم دوام بیارم اصلا نمیتونم این محیط ها و آدما رو تو محیط کار تحمل کنم. تصمیم گرفتم دیگه این مستحبات رو انجام ندم شاید این مستحبات یه غرور پنهانی در من به وجود آورده که من از این عبادات لذت نمی برم و آدما رو نمیتونم تحمل کنم. فکرم مشغول اینه که یه کاری پیدا کنم تا خرج زن و بچه ام رو در بیارم تا دیگران و خانوادم نگن پدرش کار میکنه و من مفت می خورم. نظر شما چیه در مورد اینکه دیگه این مستحبات رو نمیخوام انجام بدم.
متن پاسخ

بباسمه تعالی: سلام علیکم: در هر حال، افراط و تفریط در هر کاری خوب نیست. سعی کنید مثل سایر متدینین عمل نمایید و در عین حال، فعالیت‌های اجتماعی و اقتصادی داشته باشید. مؤمن باید اهل الفت با دیگران باشد. عرایضی در شرح «دعای مکارم» شده است خوب است به آن رجوع فرمایید. – در قسمت صوتِ سایت، و یا در قسمت جلسات هفتگی جلسه‌ی روز دوشنبه آن‌ها را می‌توانید بیابید-. در این تاریخ، ارادت به رهبری به‌عنوان عقلِ ولیّ الهی در این تاریخ، نورِ لازم را به عبادات و حرکات شما می‌دهد. متوجه باشید که آن‌چه دیندار را به نتیجه می‌رساند تنها انجام تکلیف نیست، بلکه زندگی در هوایِ حقیقت است و دغدغه‌ی زندگیِ بقیه‌ را داشتن. موفق باشید

19493
متن پرسش
با سلام و قبولی طاعات و عبادات: حاج آقا ما با چه چشمی باید به عالم نگاه کنیم؟ با چشم مدرسه یا با چشم دانشگاه یا با چشم خانواده هامون؟ بدیهی است که شما بگویید با چشم قرآنی ولی این چشم را چگونه بیابیم که هر چه شک و تردید و غفلت هست رخت بر بندد. ای کاش یه جواب بلندی می دادید تا تکلیف ما رو روشن کنید. با تشکر یکی از ارادتمندان شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با تدبر در قرآن بسیاری از مشکلات رفع می‌شود و بصیرت‌هایی سراغ ما می‌اید 2- جواب بلند در این مورد همان دو کتاب قطور «فرزندم؛ این‌چنین باید بود» است. چرا با آن دو جلد کتاب رفیق نباشید؟! موفق باشید

19488
متن پرسش
با سلام و قبولی طاعات: استاد طاهرزاده، آیا انسان به ما هو انسان در این عالم تنهاست؟ شما با چه نگاهی با عالم نگاه می کنید؟ چگونه باید به گناه بودن گناهی پی ببریم و نسبت به دوری از آن پی ببریم؟ چرا می بایست غرب یک کل یک پارچه باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان از نظر وجودی عینِ ربط به خدا است و با عبادات خدا این را باید در شخصیت خود شکل دهد 2- شریعت الهی گناه را مشخص می‌کند. موفق باشید

19490
متن پرسش
سلام بر استاد عزیز: واقعا چه باید کرد؟ و کی باید جواب گرفت؟ کاربری از بارقه ای که بر او شده بود سخن گفته بود و شما شعر عاشق شده ای ای دل را برای او فرستادید، غبطه ی عجیبی خوردم، چه باید کنیم، ماه رمضان هم در غفلت و گرفتاری و رذایل، فقط سحرها به حال خودم گریه و از او می خواهم این فاصله کم شود، خیلی وقت است در سر هوای سیر و سلوک کرده ام ولی نمی توانم و در این کاروان مشتاق خدا اضعف هستم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با کتاب «آداب الصلواة» حضرت روح اللّه خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» شروع کنید. شرحی از این کتاب توسط حقیر انجام شده، ان‌شاءاللّه مفید خواهد بود 2- کتاب «اصول کافی» در صفای باطن کمک‌تان می‌کند. موفق باشید

19478
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار اوقاتتون خوش و طاعات و عباداتتون مورد قبول پروردگار یکتا: استاد مدتی از اینکه احساس حضور و ذکر قلبی ام کم شده بود خیلی گلایه و شکایت داشتم تا اینکه خدا رو شکر در این ماه رمضون بهتر شده اما مدام این وسوسه میاد سراغم که این حالت موقتی هست و چون لطف خداوند در این ماه خاص هست و شیاطین در غل و زنجیر هستن این حال و پیدا کردی و بعد از ماه رمضون بازم میشی همون و حالت هم به حال سابق برمیگرده، این وسوسه بنده رو آزار میده و خیلی ترس دارم از اینکه این حال و از دست بدم، ممنون میشم راهنمایی بفرمایید. یا علی و التماس دعا استاد
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قضیه تا آخر همین است که گاهی انسان در «قبض» است و گاهی در «بسط». به گفته‌ی مولوی:

ای برادر عقل یک‌دم با خود آر

دمبدم در تو خزان است و بهار

عمده آن است که بدانیم در حال بسطِ بهاری شکر پیشه کنیم و در حالت بسطِ پاییزی صبر. موفق باشید

19472
متن پرسش
سلام و عرض ادب و ارادت خدمت جان دلم: از هنگامی که بارقه ی بی وصف آن وجود نازنین به قلب این حقیر سراپا فقر رسیده نمی توانم مطالعه ای انجام بدم اصلا انگار دیگر سوالی ندارم چه بگویم حضرت استاد که حال غریبی دارم و چه بگویم که هرچی می نگرم اوست این چه حالی است که اینگونه قالی را علت است چه کنم یا صاحب الزمان روحی فداک.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به گفته‌ی جناب مولانا جلال‌الدین رومی:

عاشق شده ای، ای دل سودات مبارک باد... از جا و مکان رستی، آنجات مبارک باد

از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور.... تا مُلک و مَلَک گویند، تنهات مبارک باد

ای پیشرو مردی، امروز تو برخوردی.... ای زاهد فردایی فردات مبارک باد

کفرت همگی دین شد تلخت همه شیرین شد.... حلوا شده ای کلی حلوات مبارک باد

در خانقه سینه غوغاست فقیران را.... ای سینه بی‌کینه غوغات مبارک باد

این دیده دل دیده اشکی بد و دریا شد.... دریاش همی‌ گوید دریات مبارک باد

ای عاشق پنهانی آن یار قرینت باد.... ای طالب بالایی بالات مبارک باد

ای جان پسندیده جوییده و کوشیده.... پرهات بروییده پرهات مبارک باد

خامش کن و پنهان کن بازار نکو کردی.... کالای عجب بردی کالات مبارک باد

موفق باشید

19444
متن پرسش
با سلام: اگه مداوم با زبان دعا کنم و از خداوند همسر بخواهم آیا ممکن است انجام گیرد با توجه به اینکه وقتش دیر شده. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ما موظف هستیم دعا کنیم و راهِ گشوده‌ی خدا را در مقابل خود هرگز بسته نپنداریم، ولی شاید تقدیر ما چیز دیگری باشد. لذا افقِ ارتباط با خداوند را محدود به یک یا چند آرزو نکنیم. موفق باشید

نمایش چاپی