بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان عملی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
18889
متن پرسش
با سلام و احترام خدمت استاد معزز: اول از اینکه وقت گرانبهایتان را می گیریم عذرخواهی می کنم ان شاءالله خداوند به وقتتان برکت دهند. استاد کتاب بصیرت حضرت زهرا سلام الله علیها را به تازگی خوانده ایم و تازه فهمیده ایم شخصا چقدر نسبت به شناخت این خاندان کوتاهی کرده ایم و چقدر بی بصیرت هستیم، اما چیزی که برایم سوال شده است این است که اگر حب جاه و مقام نبود شاید سقیفه به وجود نمی آمد و با توجه به شناختی که از خود داریم در درون بنده هم همین حب جاه و مقام و.... می باشد، مثلا اگر درسی می خوانیم برای اسم در کردن باشد نه برای یاری کردن امام زمان مان، ترسی در وجودم افتاده که نکند با وجود چنین صفتی یاری گر امان زمان عج الله تعالی فرجه الشریف نباشیم و خدای نکرده در مقابل ایشان بایستیم. با این حب جاه و مقام چه باید کرد؟ هرچه به خود نهیب هم می زنیم و یا اگر در موقعیتی باشیم سعی می کنیم گمنام باشیم ولی باز این حب در دل هست. و یک سوال دیگر از خدمتتان دارم برای امثال بنده که اینقدر بی بصیرت هستیم چه باید بکنیم تا بصیرتمان بالا رود؟ مثلا استاد چند روز پیش فیلم فروشنده را دیدیم با اینکه از فیلم بدمان آمد ولی اصلا نگاه انتقادی به این فیلم نداشتیم تا اینکه بعد از چند روز با خواندن نقدهایی که به فیلم وارد شده بود شروع کردیم به بررسی سکانسها و اینکه اصلا هدف از ساخت این فیلم چه بود. این بی بصیرتی و اینکه زود همه چیز را می پذیریم آزارمان می دهد. لطفا اگر برایتان مقدور است این حقیر را راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اگر انسان پای در جاده‌ی دینداری بگذارد، نور ایمان به مرور بر قلبش می‌تابد و به همان اندازه به مرور، حبّ جاه از وَهم و خیالش رخت برمی‌بندد. لذا به ما گفته‌اند: «تو پای به راه در نِه و هیچ مپرس / خودْ راه بگویدت چون باید کرد» 2- وقتی آرام‌آرام معارف الهی برای انسان شکل گرفت به همان اندازه بصیرت لازم حاصل می‌شود. موفق باشید

18886
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: این که شخصی دارای یک اندیشه و انگیزه و آرمان بزرگ و دارای یک هدف متعالی و معنوی می گردد، آیا این حالت را می توان متناسب با آن انگیزه و آرمان و هدف «هدایت و تربیت الهی» دانست؟ لطف می کنید بیشتر توضیح دهید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است ولی باید مواظب باشد که شیطان رهزن او را مشغول امور روزمرّه نکند. پیشنهاد بنده آن است که کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» را که بر روی سایت هست، مطالعه شود تا آرام‌آرام راه‌های مناسبی برای انسان گشوده شود. موفق باشید

18885
متن پرسش
سلام استاد: وقتتون بخیر. امیدوارم شاد و سلامت باشین و در نگاه رحمت حق، همراه همیشگیتون باشه، استاد بنده از بزرگترین آرزوهام اینه که دائم الحضور و دائم الذکر بشم که حتی اندازه نصف چشم بر هم زدنی از خدا غافل نشم و مدام ذکر قلبی داشته باشم اما نمیشه و این موضوع منو نامید میکنه میگم شاید لایق نیستم، نمیدونم چیکار کنم، این موضوع خیلی ذهنم رو درگیر کرده. دوس دارم توی جمع و توی خلوت همه حواس و تمرکزم پیش خدا باشه اما هی ارتباط قطع و وصل میشه. خواهش می کنم لطف کنین بگین بنده چیکار کنم که به این حال برسم و دوام داشته باشه. تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به قول آیت اللّه بهجت این کار بدون مؤنه نمی‌شود. پیشنهاد بنده آن است که کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» را که بر روی سایت هست، مطالعه فرمایید تا آرام‌آرام راه‌های مناسب آن نیت بسیار خوب‌تان برایتان گشوده شود. موفق باشید

18881
متن پرسش
سلام استاد: با توجه به پاسخ هایی که به سوالات عزیزان داده اید به این که یک تمدن برای شکل گیری باید فراز و نشیب طی کند و با توجه به اینکه ما وضع بدی در جامعه مان داریم آیا شما معتقد هستید که این انقلاب مثل حال معنوی انسان فعلا در حال انقباض است و مردم کشورمان همه بعدا ضربه و نیرنگ فرهنگ مدرنیته را احساس کرده و باز می گردند و خوب می شوند و تلاش علمی، عقلی فرهنگیان برای تأمین بشر آن دوران است؟ آیا معتقدید که اکثر منحرفان رجوع به اندیشه انقلابی خواهند داشت؟ اگر این نیست پس مشخص کنید فراز و نشیب یک تمدن یعنی چه و جایگاه خراب این وضع کنونی چگونه است؟ 2. آیا این چیز خوبی است که کسی بخواهد در مقامات علمی و عرفانی بزرگترین فرد هستی بشود؟ و این را پیوسته از خدا بخواهد آیا خوب است؟ آیا خدا می دهد؟ آیا در این جا منیت انسان مطرح نیست؟ 3. یعنی چه خدا فقط هست موجود را به موجود می دهد و نقص او از خود اوست آیا نعوذبالله موجود را کس دیگری درست می کند و فقط خدا هست می دهد؟ یقینا این جور نیست! پس موضوع چیست اگر وقت ندارید منبع بفرمایید، به دعاهایی که پشت سر شما می کنند امیدوار باشید، شما را دعا کرده ایم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- مطمئن باشید وقتی جبهه‌ای توحیدی در تاریخ در مقابل جبهه‌ی استکباری به میدان آمد با توجه به این‌که فطرت انسان‌ها توحیدی است، حتماً خود را متمایل به جبهه‌ی توحیدی می‌دانند. فعلاً هنوز در قبضِ عادت غربی خود هستند 2- از خدا بخواهید حقیقت را به شما نشان دهد به همان معنایی که رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» در دعای خود عرضه می‌دارند: «اللهم أرنی الأشیاء کما هی» پروردگارا! چیزها را آن‌طور که هستند به من بنامایان 3- در این قسمت سعی کنید بحث «برهان صدیقین» همراه با شرح صوتی آن که بر روی سایت هست را دنبال فرمایید. موفق باشید

18871
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: استاد شما در کتاب چگونگی فعلیت یافتن باور های دینی در صفحه 30 فرمودید: «اگر خیال و خاطره ای آمد که شما را از "حال" خارج کند...» استاد ممنون میشم اگر در باره کلمه حال توضیح بیشتری بفرمایید. آیا منظور شما درباره عالم معنا درک حضور خدا و ائمه اطهار علیما السلام است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حالِ معنوی آن گشایشی را می‌گویند که انسان در اثر آن احساس معنویت خاصی به او دست می‌دهد. اگر سالک خود را در همین اندازه متوقف کند به مراتب بالاتر که شهود قلبی است نایل نمی‌شود. از این جهت است که گفته‌اند: «هرچه در این راه نشانت دهند / گر نستانی بِهْ از آنت دهند». موفق باشید

18867
متن پرسش
با سلام خدمت مبارک استاد عزیز: ببخشید مجددا مزاحم اوقات مبارک شدم ان شاءالله که عفو بفرمایید. پیرامون سئوالی که دیروز پرسیدم سئوالاتی را محضر منورتان دارم. حضرتعالی در بیان مقامات عرفانی و سلوک الی الله از دو واژه فاعل و قابل استفاده کردید. معنای دقیق این دو واژه چیست؟ ثانیا فرمودید انسان های عارف در رجوع به حضرت حق متفاوت هستند و گویا تمایزها در همین جاست. حال بفرمایید عالی ترین رجوع به حضرت حق چه رجوعی است؟ ثالثا حضرت امام رضوان الله تعالی علیه چه رجوعی به حضرت حق داشتند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت حق به عنوان هادی مطلق فاعل هدایت‌اند ولی قابل هدایت، انسان‌ها هستند که در این راستا هر اندازه انسان نسبت به فنای خود و بقای حق بیشتر همت کند، به توحید بیشتری نائل می‌آید و به همین جهت علامه می‌فرمایند در آیه‌ی «تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض» تفاوت در توحید انبیاء است. موفق باشید

18856
متن پرسش
«وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ» با سلام خدمت استاد گرامی: قبلا آیه مبارکه را از زبان جنابعالی در یک سخنرانی شنیده بودم ولی توقفی روی آن نداشتم و عبور کرده بودم. چند روز قبل که منزل یکی از آشنایان رفته بودیم دیدن تجملات زندگی آنها احساس بدی در من ایجاد کرد و از وضع مادی خود اندوهگین شدم بنده هرگاه فرصت کنم کمی قرآن می خوانم، روز بعد از آن دیدار که قرآن را باز کردم کمی از صفحه را که خواندم به آیه یاد شده رسیدم حال چند پرسش برایم پیش آمده: 1. تفسیر این قضیه چیست؟ ( برخورد اتفاقی با این آیه بعد از آن حزن و اندوه)؟ 2. منظور از کلمه ازواج در آیه چیست؟ مثلا می شد بجای ازواجا منهم کلمه بعضهم بکار برد. 3. دعا بفرمایید خداوند قلب مرده مرا به حیات طیبه اش زنده نماید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- چیز خوبی است که انسان با دیدن مظاهر تجمل متوجه‌ی حجاب‌بودنِ آن‌ها شود و آن غم و اندوه از این جهت قابل تحلیل است 2- شاید ازواج فرموده است تا نحوه‌ی در کنار هم قرارگرفتن‌شان را که جلوه‌ی بیشتری از تجملات خواهد بود، متذکر شود. موفق باشید

18855
متن پرسش
با سلام: به دلایلی که هنوز متوجه نشدم در حال رسیدن به نوعی از آگاهی هستم که تصور می کنم هنوز گنجایش و ظرفیت درک آن را ندارم، چه زمانی می توانم به مطمئن بشوم که ظرفیت درک حقیقت های دیگر را هم دارم. ممنون می شوم اگر این سوال را در عموم منتشر نکنید. ت 111 و 112
متن پاسخ

باسمه تعالی : علیکم السلام: در این موارد به ما گفته‌اند: «تو پای به راه در نِه و هیچ مپرس / خودْ راه بگویدت که چون باید کرد». حقیقتاً همین‌طور است، هرچه جلوتر بروید به حقانیت این مسیر بیشتر اطمیان می‌یابید. موفق باشید

18835
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: بهترین کار برای خانمی که هنوز ازدواج نکرده و سی سال را رد کرده چیست؟ متاسفانه در مسیر کسب معارف اسلامی هم دچار رکود و خستگی می شوم و احساس می کنم به بن بست رسیده ام. به خصوص که ذهنم مدام به سمت علاقه ای کشیده می شود که هنوز منجر به ازدواج نشده و گویا گره های سر راهمان قرار نیست باز شود. نکند به این حرف شما گرفتار شده ام که شیطان سعی کرده به کمک خودم مشکل را حل کند و من فکر می کنم که مسیرم درست است. چگونه رد پای شیطان را تشخیص دهیم؟ همش فکر می کنم که بعد از ازدواج زندگی ام جهت پیدا می کند و به رشد معنوی خواهم رسید. همه چیز را به بعد موکول می کنم که معلوم نیست چه موقع باشد و اصلا این بعدی که منتظرش هستم می آید یا نه. چگونه خود را از این وضع نجات دهم؟ ببخشید که سوالم مشاوره ای است ولی نمی دانم از چه کسی بپرسم، چندین بار از ارسال منصرف شدم ولی آخر هم فرستادم. ان شاءالله به خاطر وقتی که از شما می گیرم بنده را ببخشید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نکته‌ی خوبی متذکر شده‌اید که گمان می‌کنید زندگی را باید در بعد از ازدواج‌کردن جستجو نمایید. در حالی‌که اگر دقت کنید هم‌اکنون زندگی در نزد شماست. آری! ازدواج یکی از نیازهای عاطفی ما است ولی ما بدون ازدواج هم، خودمان هستیم. به همین جهت امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» در جواب آن کس که از حضرت پرسید ازدواج بکنم یا نه؟ حضرت فرمودند: اگر می‌خواهی به سیره‌ی برادرم عیسی«علیه‌السلام» عمل کنی، نیاز نیست ازدواج کنی، و اگر می‌خواهی به سیره‌ی حبیبم محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» عمل کنی، ازدواج کن. باید طوری خود را معنا کنید که هم‌اکنون در حال زندگی باشید، اگر هم مورد مناسبی پیش آمد، نوع دیگری زندگی خواهید کرد، به همین جهت زندگی بدون همسر هم خصوصیات خاص خود را دارد و انسان نسبت‌ها و رابطه‌های خاصی را با دوستان و آشنایان در این حالت شکل می‌دهد، نه آن‌که در انزوا به‌سر برد. موفق باشید  

18834
متن پرسش
سلام علیکم: با توجه به فرمایش استاد گرامی که در نماز باید نظر به امام علیه السلام داشت در صورت امکان توضیحی در این مورد یا مرجعی که به آن رجوع کرده و مطلب ان شاءالله به خوبی واضح و درک شود ارائه بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در کتاب «چگونگی فعلیت‌یافتن باورها» و شرح 17 جلسه‌ای آن شده است. خوب است جهت چنین سلوکی به آن‌ کتاب همراه با شرح صوتی آن رجوع فرمایید. ‌کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید

18816
متن پرسش
با عرض سلام و تحیت: ابتدا جا دارد پیش از سوال با اجازه یک انتقاد بکنم، هرچند جوینده یابنده است، اما بنده چندین سال است که در مجموعه زیادی از پرسش ها غرق و گمراه بودم (و شاید هنوز هم باشم) و خداوند متعال با لطف خود مرا از آزمایش های دشوارتر معاف کرد. از زمانی که با نوشته های جنابعالی آشنا شده ام با خود می گویم اگر زودتر آشنا می شدم شاید کارهای مفیدی انجام می دادم، البته شاید آن آزمایش ها باعث این آشنایی شد. هر چند بزرگان چندان تمایل به خودنمایی ندارند ولی تصور می کنم، افراد بیشتری باید جنابعالی را بشناسند. به هر حال اگرچه هنوز توفیق دیدار جنابعالی را نداشته ام اما از راه دور روی شما را می بوسم. مسأله ای برای بنده پیش آمده که پیش از این یکبار در صفحه «تماس با ما» پرسیدم و بعدا متوجه شدم که از جای اشتباه استفاده کرده ام. اما سوال: فرض کنید کسی روشی یافته است که می تواند در مدت نسبتا کوتاهی نه تنها در ساختار و طرز نگاه افراد به دنیا و معقولات ثانویه ای که دارند بلکه در اساسی ترین امور ادراکی شان دستکاری کنند. در واقع افراد در کنش هایشان خود تصمیم می گیرند اما واقعیت این است که این کنش به طور ناخودآگاه و توسط دیگری در ذهن آنها ایجاد شده، این مهم نه تنها در افراد (به عنوان فرد فرد) بلکه در جمع ها (به صورت توده ای) نیز قابل استفاده است. با فرض یاد شده: 1. آیا اصولاً چنین کاری به لحاظ اخلاق اسلامی صحیح است؟ 2. با توجه به محدودیت آگاهی ما حتی با فرض صحیح بودن اهداف، از کجا بدانیم تبعات آتی این دستکاری چیست؟ چه معیاری داشته باشیم (با فرض تأیید مورد اول) که از صحت اتفاقات آتی مطمئن باشیم؟ 3. اگر شک داشته باشیم که این روش ممکن است به هر دلیلی به دست افراد نااهل بیافتد و ممکن است تبعاتی داشته باشد، با فرض تایید دو مورد قبل، چطور از این اتفاق جلوگیری کنم؟ عذر خواهی می کنم بابت طولانی شدن و پیچیدگی: خلاصه موارد فوق: آیا دستکاری در ذهن و انگاره های انسانی با هر هدفی (حتی صحیح) به لحاظ اخلاق اسلامی صحیح است؟ پیشاپیش از وقتی که بنده اختصاص دادید نهایت تشکر به عمل می آید. امیدوارم از نزدیک زیارتتان کنم. دمقس فادوسبان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بنده هم بدون آن‌که بسیاری از رفقا را دیده باشم، محبت قلبی خود را تقدیم‌شان می‌کنم تا در جهت قلبی آن‌ها که به سوی حق است؛ قلبِ این حقیر نیز روانه‌ی آن دیار شود 2- به همان معنایی که داریم: «می‌رود از سینه‌ها در سینه‌ها / از رهِ پنهان، صلاح و کینه‌ها» انسان‌ها تحت تأثیر همدیگر قرار می‌گیرند و اگر کسی در امر تحتِ تأثیرقراردادنِ ذهن بقیه تلاش کند به نتایجی می‌رسد، ولی اولاً: خودش را از سلوکِ حقیقی که سیر به سوی ملکوت است، محروم می‌نماید. ثانیاً: خدمتی به طرف نکرده، زیرا او را به معرفتی نرسانده بلکه خطوراتی را در او ایجاد کرده. ثالثاً: حدّ این کار «ذهن» است و ذهن از ابعادِ مادونِ شخصیت انسانی است و آن‌چه ارزش دارد رشد عقلی است که با دادنِ معارف به افراد و با تزکیه‌ی افراد پیش می‌آید. موفق باشید

18802
متن پرسش
سلام استاد وقتتون بخیر و خسته نباشید، امیدوارم در کمال صحت و سلامت باشید و خداوند بهتون طول عمر با برکت و عافیت عطا کند، استاد بعضی وقتا که در نماز حضور قلب و توجه ایجاد میشه ، احساس میشه که قلب سنگینه و به راحتی نمیشه نفس کشید انگار تحت فشار باشه، بعد از نمازم حس و حال غیره ارادی عجیبی ایجاد میشه انگار یه غم عمیق و شدید توی قلبه و بی اراده گریه می کنیم جوری که با اشک بی صدا آروم نمیشیم و انگار باید فریاد بزنیم تا قلبمون سبک بشه مثل اینکه قلب از غم میخواد کنده بشه و اصلا گریه تحت کنترل نیست و نمیشه گریه نکرد و انگار چسبیدی به سجاده و نمیتونی از سجاده کنده بشی و هیچ فکری اصلا توی ذهنت نیست و انگار مغز خالیه اما حضور خدا رو درک می کنی اما این گریه و غم انگار نمیخواد تموم بشه، استاد حس عجیبیه و در مواقع دیگه که نماز بی توجه خونده میشه اصلا هیچ کدوم از این حسها پیش نمیاد، می خواستم بپرسم دلیلش چیه چون اصلا تحت کنترل نیست و بی اراده پیش میاد و ضعف و بی حالی بعدش ایجاد میشه.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره انسان اگر رویش را دید، دیگر داغش را نمی‌تواند تحمل کند! گفت: «رحم کن بر آن‌که چون رویِ تو دید / فرقت تلخِ تو چون خواهد چشید». امیدوار باشید تا إن‌شاءاللّه این اُنس نقش خود را به‌جا آورد و طی شود. موفق باشید

18759
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: استاد. نزدیک به دو سالی می شود که با مباحث شما آشنا شده ام و همراه با چند نفر از دوستان مباحث شما رو کار می کنیم. اوایل مات و مبهوت این مباحث بودم. کمی که گذشت رفته رفته به فکر رفع حجاب های ظلمانی و حب دنیا و دل کندن از پوچی ها شدم. الهی شکر دگرگونی هایی هم در بنده ایجاد شد که اگر قرار بود به یکباره این دگرگونی ها ایجاد می شد اصلا ظرفیتش را نداشتم. ولی استاد چند ماهی است که دیگر شور و شوق قبل را ندارم. هر چه جلوتر می روم خود را بیشتر غرق در حجاب و منیت و پوچی می بینم. حتی حوصله ای هم برای کار کردن مباحث نیست. اگر هم کار می کنم حصول است و حضور نیست، نه عزمی و نه تلاشی. استاد گرفتار مشتی الفاظ شده ام. به وضوح کم شدن و حتی قطع شدن رابطه ام با حضرت رب العالمین را می بینم. استاد شاید پرسیدن راهکار برای رفع مشکل در اینجا اشتباه باشد چرا که شما راهکار ها را در کتاب ها و مطالبتون گفتین. اما استاد عزیز راهکاری می خواهم تا بتواند همچون آبی زلال این قلب سیاه و آلوده به گناه من رو از آلودگی پاک کنه. شرمنده که مزاحم وقتتون شدم. التماس دعا. یا ستار
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: صبر در مسیر دین‌داری غوغا می‌کند. معلوم است که در این مسیر گاهی ما با بهارِ شور و شوق معنوی روبه‌روئیم، و گاهی با خزانِ آن. به قول مولوی: «ای برادر عقل یک‌دم با خود آر / دم به دم در تو خزان است و بهار». موفق باشید

18757
متن پرسش
سلام استاد: نمی خواستم مزاحم وقت شریف شما بشم و اگر مشکلم گلو گیر نبود وقت گیر نمی شدم. دارم کم میارم. گذشته ام آزارم میده. نا امیدی دیوونه ام کرده. بار ها و بار ها در راه خدا اومدم و باز زدم جاده خاکی. دیگه خسته شدم. رفیقم باهام راه نمیاد. خیلی تنهام. در عمل فوق العاده دیگه انگیزه ام رو از دست دادم. فرصت هام رو از بین بردم. جوونیم داره کم کم میره. در جوونی پیر شدم. زندگی و حوادث خمم کرد. شکسته شدم. کسی به جز شما رو که ندیدم برای درد و دل و مشورت و راه کار گرفتن. نمیدونم چه بکنم. سیر علامه و آقای صمدی رو هم بعد از گرفتن مبانی شما پیش رفتم. ولی خیلی گیرم استاد. خیییییییلی استاد از حق دووووور شدم. دیگه اصلا مدتهاست از خوبی ها فاصله گرفتم. و دیگه هم قوت و قدرت برگشت و مقابله با خودم رو ندارم آخه.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:  فکر می‌کنم به راهِ گشوده‌ای که خداوند برای «حرّ» پیش آورد، با آن گناه بزرگ که مرتکب شد؛ ایده‌ی خوبی در مقابل ما قرار داده است. لذا عرضی که در مورد جناب «حرّ» داشته‌ام را خدمت‌تان ارسال می‌دارم. موفق باشید 

باسمه تعالی

حُرّ یعنی تجسم توبه در تاریخِ پر از گناه

در تقابل تمدنی که ما با غرب داریم همه‌ی تلاش غرب آن است که فضای جامعه‌ی ما را گناه‌آلود کند و طوری القاء نماید که روح جوانان ما را تسخیر کرده است و ما را گرفتار یأسِ فرهنگی نماید و هنر ما آن است که متوجه غِنای فرهنگی خود باشیم و بدانیم تمدن آینده‌ی ما ظرفیت جای‌دادنِ حرّهای زیادی را دارد همان‌طور که امام حسینu در نهضت خود جای حرّ را باز کردند و او را از چنگال فرهنگ اموی نجات دادند و در این راستا لازم است که شخصیت حرّ را در فرهنگ کربلا بیابیم تا در ادامه‌ی فرهنگ کربلا نقشه‌های فرهنگ امویِ این زمانه یعنی فرهنگ ظلمانی غرب را خنثی کنیم و جوانان‌مان را از چنگال آن فرهنگ نجات دهیم. در این راستا نکات زیر قابل تذکر است:

1- حُرّ از پیوستگان به امام حسینu است، آن‌قدر دیر رسید که افق اقبال‌اش در شرف تاریک‌شدن بود، ولی در مقابل انبوه موانعی که در مقابل توبه‌ی او بود، مأیوش نشد و هر موقعیتی که در مقابل او قرار می‌گرفت را یک آغازی جدید به حساب آورد.

2- حُرّ به عنوان فرمانده‌ی سپاه هزار نفری دارای روحیه‌ی استواری است که به تنهایی نیز به عزمی هزار نفری آراسته بود، همین‌که از قصرکوفه به سوی امام حسینu روانه شد ندایی از پشت سر شنید که گفت: «بشارت بادت ای حرّ به بهشت»، پس نگاهی به عقب سر کرد و کسی را ندید و در منزل «ذی حُسم» با قافله‌ی امام حسینu برخورد کرد. حضرت به جوانان فرمودند؛ به‌ افراد آن لشکر و به اسبانشان آب دهید. وقت نماز در حالی‌که حرّ و سپاهیانش نماز را با امام اقامه می‌کنند، بین اذان و اقامه خطاب به حرّ و لشکریانش فرمودند: من به سوی شما نیامدم مگر پس از آن‌که نامه‌های دعوت شما به من رسید، پس اگر بر سر سخن خود باقی هستید من هستم وگرنه اگر از آمدن من ناخرسندید من هم منصرف می‌شوم. حرّ گفت: « لَسْنَا مِنْ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ كَتَبُوا إِلَيْك‏» ما از آن گروه نیستیم که به سوی شما نامه نوشتند، ما دستور داریم از شما جدا نشویم تا شما را نزد عبیداللّه بن زیاد ببریم، و امام فرمودند: « الْمَوْتُ أَدْنَى إِلَيْكَ مِنْ ذَلِك‏»(الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 80 ) مرگ نزدیک‌تر است به تو از این آرزو. و بالاخره بنا شد راهی پیش گیرند که نه به کوفه نزدیک شوند و نه به مدینه، و در بین راه امامu خطبه خواندند و متذکر شدند که نباید از سلطان جائر پیروی کرد وگرنه در قیامت در همان آتشی وارد می‌شویم که آن سلطان جائر وارد می‌شود. حرّ در بین راه از سر دل‌سوزی به امام نزدیک شد و گفت: ای حسین! « ُ إِنِّي أُذَكِّرُكَ اللَّهَ فِي نَفْسِكَ فَإِنِّي أَشْهَدُ لَئِنْ قَاتَلْتَ لَتُقْتَلَنَّ. » خدا را در باره‌ی نفس‌ات در نظر آر، من می‌بینم اگر با آن‌ها به جنگ بپردازی تو را به قتل می‌رسانند. امام فرمودند: «أَ فَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنِي‏؟ »آیا مرا از مرگ می‌ترسانی؟ و حضرت در جواب او اشعاری را خواندند حاکی از آن‌که مرگ برای جوانمرد در راه خدا ننگ نیست، و حرّ دید مرگ در مقابل حسینu بسیار زبون است. هر دو به راه ادامه دادند تا نامه‌ای از طرف عبیداللّه آمد که در هرجا حسینu هست متوقف‌اش کنید . حضرت صلاح ندیدند مقاومت کنند و در سرزمین کربلا پیاده شدند و چون فهمیدند نام آن سرزمین کربلا است با توجه به حدیث امّ سلمه و سخنی که از رسول خداf شنیده بودند، فرمودند: «هَذَا مَوْضِعُ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ هَاهُنَا مُنَاخُ رِكَابِنَا وَ مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَقْتَلُ رِجَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا»(بحار، ج 44، ص 383) اينجا موضع گرفتارى و بلاء ميباشد، اينجا محل خوابيدن شتران ما است، اينجا محل خيمه و اثاث ما است اينجا محل شهيد شدن مردان ما ميباشد. اينجا محل ريختن خونهاى ما است. برای حضرت روشن شد زمان آن رسالت تاریخی که به دوش ایشان گذاشته شده فرا رسیده و بیش از همه مقام بلند‌پایه و عزّت نفس خود را می‌دانستند و لذا یاران خود را جمع کردند و سختی کار را و آینده‌ی آن را متذکر شدند، تا بالاخره در روز عاشورا عمر سعد لشکر خود را در مقابل لشکر امام حسینu آماده کرد. حرّ به عمر سعد گفت: آیا تو تصمیم به جنگ با این مرد را داری؟ عمر گفت: آری به خدا، جنگی که آسان‌ترین شکل آن بریدن سرها و قطع‌کردن دست‌ها است. حرّ گفت: آیا به هیچ‌یک از این پیشنهادهایی که به شما کرد رضایت نمی‌دهید؟ عمر سعد گفت: به خدا اگر کار به من واگذار بود می‌کردم ولیکن امیر تو إبا دارد.

حرّ برگشت و در میان لشکر در جایی ایستاد ولی به سوی نفرات خود نرفت مبادا مقام بر او غلبه کند و تا در آن فرصت اندک فکری بکند. «قُرة بن قیس» با او بود برای آن‌که او را از سر خود باز کند، به او گفت: اسب خود را امروز آب داده‌ای؟ و او را فرستاد تا به اسب‌اش آب دهد. حرّ راهی را انتخاب کرده بود که اگر لشکرش بفهمند صد دیوار جلوی مقصد او می‌کشند، باید قبل از کشف قضیه کاری بکند وگرنه ممکن است با هزار مانع روبه‌رو شود، در حالی‌که او باید هزاران قوه به‌کار برد و هزاران گذشت بنماید تا آن تصمیم بزرگ عملی شود، چگونه از این ساحت زیستی که یک عمر در آن به‌سر برده خود را به ساحتی دیگر وارد کند؟

حرّ پس از دورشدنِ قُرة بن قیس، بنا کرد اندک‌اندک رو به سوی حسینu آمد، نظر دارد هرچه بتواند خود را از لشکر و حوزه‌ی قدرت آن‌ها آرام‌آرام بیرون بکشد و قدم‌قدم از میدان نفوذ آن‌ها دورتر شود، گویی خود ستونی از لشکر است که پیش می‌رود. «مهاجربن اوس ریاحی» به او گفت: چه خیال داری؟ آیا خیال حمله‌ داری؟ زیرا وضع ظاهری خود را به آن شکل درآورده بود - جواب نداد- از هیچ‌کس ایمن نبود تا راز خود را با او در میان گذارد نکند که یا مانع او شوند و یا برای خوش‌خدمتی به عبیداللّه او را از پای درآورند. حرّ مرگ را انتخاب کرده بود اما پس از ساعتی دیگر و در زیر سایه‌ی امام محبوبی که بنا است نزد او عذرخواهی کند، ندامت از گذشته و امید به آینده، قلیان خوف و رجاء در درون او جزر و مدّی به‌پا کرده بود، هیچ‌کس تا این حدّ او را مضطر نیافته بود. مهاجربن اوس که وضع حرّ را دید گفت: ای ریاحی! کار تو شبهه‌ناکاست، هرگز در هیچ موقعی مانند آنچه اکنون در تو می‌بینم ندیده‌ام. اگر گفته می‌شد شجاع‌ترین مردم کوفه کیست؟ من از تو نمی‌گذشتم، پس این چیست که در تو می‌بینم؟ جواب داد: راستش من خود را مخیّر بین جنّت و نار می‌بینم.

حرّ و حقیقت «توبه»

حرّ در شرایط بسیار سهمگین قرارگرفته. اگر در کربلا حقیقت فداکاری ظهور کرد و تا قیام قیامت هر فداکاری که واقع شود به ذات فداکاری یعنی کربلا باید متصل باشد تا فداکاری به حساب آید. حقیقت «توبه» نیز در کربلا و از طریق حرّ اتفاق افتاد. چند قدم از حوزه‌ی نفوذ دشمن دور شده، هنوز فرمانده‌ی لشکر است، هنوز می‌تواند با سایر فرمانده‌های لشکر عمرسعد رقابت کند، بد آفتی است حبّ ریاست و حبّ شرف و رقابت؛ و حالا حرّ آرام‌آرام دارد از همه‌ی آن‌ها عقب می‌ کشد. اگر اسب زیر پایش همچنان جلو رود به جایی می‌رسد که دیگر از آن آفت‌ها خلاص خواهد شد . جاذبه‌حقیقت یعنی جاذبه‌ی حسینu که او در این چند منزل بیشتر با او آشنا شده، قوی شده، لذا پس از آن که گفت: «خود را بین جنّت و نار مخیّر می‌بینم»؛ ادامه داد: «به خدا سوگند چیزی جز بهشت را انتخاب نمی‌کنم، اگرچه قطعه‌قطعه شوم و اگرچه سوخته گردم».[1] این را گفت تا مهاجربن اوس گمان نکند می‌تواند او را از کشته‌شدن بترساند و منصرف کند. سپس به اسب خود تازیانه ای زد و به سوی سپاه امام حسینu پرواز نمود و چون نزدیک شد سپر را واژگون کرد و همه فهمیدند او امان می‌خواهد. مانند کسی که روی به وادی اَیمن نهاده، می‌آمد و می‌نالید و می‌بالید - موسی آن‌جا به امید قبسی می‌آید- قصد حسینu داشت، « وَاضِعايَدَهُ عَلَى رَأْسِهِ وَ هُوَ يَقُولُ- اللَّهُمَّ إِلَيْكَ أُنِيبُ فَتُبْ عَلَيَّ- فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِيَائِكَ وَ أَوْلَادَ نَبِيِّكَ-» دست بر سر گذاشته و می‌گفت: خدایا به سوی تو آمدم ، توبه‌ی مرا بپذیر که من دلِ اولیاء تو و اولاد دختر پیامبر تو را آزردم. همین‌که نزدیک شد بر حسینu سلام کرد و گفت: خدا مرا به قربانت کند ای پسر رسول خدا، من همان همراهی هستم که مانع حرکتت شدم و به تو سخت گرفتم، به حق خدایی که جز او خدایی نیست، گمان نمی‌کردم این مردم پیشنهادهای شما را ردّ کنند و کار را با مثل تویی به این‌جاها برسانند؛ «فَإِنِّي جِئْتُكَ‏ تَائِباً وَ مُوَاسِياً لَكَ حَتَّى أَمُوتَ‏ بَيْنَ يَدَيْكَ أَ تَرَى إِلَى ذَلِكَ تَوْبَةً ؟» و اکنون به راستی نزد تو آمده‌ام و پشیمان از آنچه نسبت به تو روا داشتم تا نزد خدا توبه نمایم و جانم را فدای تو کنم تا پیش تو بمیرم، آیا این کار را برای من توبه می‌بینی؟ و حسین فرمودند: «نَعَمْ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْك وَ يَغْفِرُ لَكَ» آری! خداوند توبه‌ات را می‌پذیرد. سپس در مقابل لشکر عمر سعد ایستاد با ظاهری پر صلابت در حالی که سر تا پایش را آهن و فولادهای ابزار جنگی پوشانده، ولی با دلی نرم و دلسوزانه خواست آن‌ها را از تبعات جنگ با امام حسینu عافیت بخشد. اینک که از چشمه‌ی معنویت حسینu می‌نوشید سرشار از دلسوزی شده بود و متذکر می‌شد که غریزه‌ی انسانی آن است که میهمان را پذیرایی کنید. سر خوش از توبه‌ی خود و متکی به حقیقتی که بدان دست یافته او را به گوینده‌ای توانا مبدل کرده بود تا به نمایندگی آل محمدh سخن بگوید و همچون آن خانواده بهادری و سلحشوری را با عاطفه ممزوج کند.

حرّ به نمایندگی احرار عالم شرط حرّیت را متذکر شد، شروطی را که هر انسانی در هر نقطه‌ی جهان از آن دفاع می‌کند و با زبان خود کاری کرد که با هزار شمشیر نمی‌توان چنین کرد. تحت عنوان نکوهش سران سپاه، روشن نمود کار ناهنجار آن‌ها با هیچ‌یک از نظامات انسانی پذیرفتنی نیست چه رسد به نظامی که اسلام آورده.

گفت: «شما خودتان دعوت اش کردید، حالا چه شده است که او را به خود وانمی‌گذارید که برگردد؟ این محاصره و کشتن از کدام سنت و سیره برخاسته و با کدام خوی اسلام و حتی خوی عرب سازکاری دارد؟ هنوز به سرزمین شما نیامده - سرزمینی که خودتان دعوتش کردید- شما تاخته‌اید که خود را به او رسانده تا به قتل‌اش برسانید؟! هیچ پذیرایی از شما انتظار نیست، بگذارید برگردد، چرا آب را به روی بسته‌اید؟»[2]

 شما در این سلحشوری و سخنوری معجزه‌ی «توبه» را به تماشا نشسته‌اید، او یک تن نیست، نماینده‌ی همه‌ی آن‌هایی است که از ظلمات دوران به سوی حقیقت اسلام توبه می‌کنند، او نردبان صعود کسانی است که تلاش دارند دیگر تن به گناه ندهند.

حرّ سلحشورانه در مقابل دیدگان مبارک امام جنگید و همچون اسبی پیل‌تن سواره در دریای دشمن تاخت، در کشتن دشمن توانایی فوق‌العاده‌ای از خود نشان داد تا بالاخره به آنچه می‌خواست رسید و شهید شد و امام بر بالین سرش فرمودند: « َ بَخْ بَخْ يَا حُرُّ أَنْتَ‏ حُرٌّ كَمَا سُمِّيتَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة» اعیان‌الشیعه، ج 40، ص 614) به به تو در اين دنيا و در آخرت آزادى همان‌طور که مادرت چنین نامی بر تو نهاد. آزاد در دنیا و سعید در آخرت. و این‌گونه امام، حرّیت او را امضا کرد.

خونی که از پیکر حرّ روان شد سخن‌هایی با ما دارد، به ما می‌گوید آزادگی با آلودگی نمی‌سازد هرچند روزگار انسان را در دل لشکر دشمن و تا فرماندهی یک سپاه جلو ببرد. فرمانده‌ی سپاه بود و چشم‌ها به او دوخته شده بود، ولی او به عاقبت کارش فکر کرد که چگونه برای همیشه خواری را با خود حمل کند. فهمید بیش از آن‌که از مرگ باید هراس داشت، باید از ننگ هراسید.

خاطر نورانی بشر را با خدا رابطه‌ای است که همراهی با ستمگران آن را تیره و تار و برگشت به سوی اولیاء الهی آن را روشن و روشن‌تر می‌کند و شجاعت مردان در همراهی با اولیاء الهی به‌درستی شکوفا می‌شود و در نتیجه یک تنه، نه از یک دریا لشکر می‌هراسند و نه یک دنیا تبلیغات سوء و دام‌های انحراف می تواند او را تحت تاثیر قرار دهد. دیگر نه‌تنها از مرگ نمی‌هراسند بلکه  از مرگی که نکبت‌ها و ننگ‌ها را از صحنه‌ی حیات آدمی پاک کند استقبال می‌نمایند. مرگی که در طریق نجات عالم و خلاصی امت‌ها باشد، مرگی برای پراکنده‌شدن خلق از پیرامون تبهکاران. ا این مرگ، مردن نیست، احسانی است به بشریت و پس از خفتن آن شهید هزاران مولود رشید زائیده می‌شوند و عملاً او تکثیر شده است.

حرّیتِ حرّ در آن بود که توانست ماوراء فضایی که قراردادهای جامعه‌ی بشری ایجاد کرده است خودش تصمیم بگیرد و به بهانه‌ی آن‌که خلیفه‌ی مسلمین یعنی یزید چنین خواسته، تسلیم فضای حاکم نشد.

وضع نظام دنیای امروز می‌کوشد که اراده را در انسان‌ها بمیراند و به نام دیسیپلین استقلال رأی افراد را محو کند تا در مقابل مافوق خود بی‌اراده و بی‌بصیرت باشد و نسبت به زیردست خود با خشونت و به اسم نظام اداری، هرگونه عاطفه‌ای را نادیده انگارند در حالی‌که در نگاه انسان‌های آزاده باید نظام جامعه و اداره را طوری شکل داد که بصیرت و ابتکار همواره در میان باشد و همواره بر بصیرت افراد افزوده شود تا برای حفظ روابط ،آراء و نظرات صائب و ارزشمندی توسط افراد اتخاذ شود و در فضای اداره‌ی کشور نظرات فعّال و مبتکرانه به مسئولان ارائه گردد و صلابت مسئولان با پختگی و همراه با رحمت و عاطفه در میان آید و آزادگی در سراسر جامعه حفظ شود.

حرّ و ابتکار آزادی از عادات زمانه

حرّ ابتدا از نظم خشکی که به نام تبعیت از خلیفه، انسانیت افراد را در نظر نمی‌گرفت، آزاد شد تا توانست تصمیم بگیرد. اگر باید از حاکم اسلامی تبعیت کرد از آن جهت است که حاکم اسلامی با فطرت‌ها سخن می‌گوید و در فضایی که عقل‌ها رشد کرده است انسان ‌ها را قانع به تبعیت می‌کند و دل‌ها را به سوی اهدافی که در پیش است جلو می‌برد و هرگز انتخاب را از مسلمین نمی‌گیرد، بلکه مسلمین با تبعیت خود نظر حاکم اسلامی را بر نظر خود ترجیح می‌دهند چون آن نظر را نسبت به مصالح جامعه صائب‌تر از نظر خود می‌یابند. پس جایی برای تبعیت از سلطان جائری که حرام خدا را حلال می‌شمارد نمی‌ماند. باید قدرت تشخیص به جامعه برگردد تا تبعیت از حاکمان، کورکورانه نباشد.

حرّ در تبعیت خود نسبت با حاکمی مثل یزید تجدید نظر کرد و لذا آن انقلاب درونی شروع شد و جهانی دیگر را برای خود انتخاب کرد و سرحلقه‌ی آزادگی را در دست همه‌ی آزادگان قرار داد تا به اسم فرهنگ ظلمانی حاکم، به هر حقارتی تن در ندهند، هرکس از خود بپرسد آیا شریعت الهی  و خدایی که آزادی را به ما هدیه کرده تا بهترین انتخاب را بکنیم راضی است وقتی حسینu در صحنه است به حاکمی همچون یزید تن دهیم؟ آیا خداوند از پذیرفتن چنین حاکمیتی از ما راضی خواهد بود؟

حرّ توانست ابتکار آزادشدن از عادات زمانه را به همه‌ی بشریت متذکر شود تا به خود آیند و راهی را که حق می‌دانند و بدان باور دارند در پیش گیرند. حرّ یعنی حرّیت توبه‌کردن، حرّ یعنی رسیدن به شرافت توبه، حرّ یعنی بازگشتن از راهی که بی‌ثمری آن روشن است و آزادشدن از زنجیرهایی که خودمان بر پای خود بسته‌ایم و از تطور و نوشدن بازمان می‌دارد، حرّ یعنی برای آزادشدن از نفس امّاره از مرگْ نترسیدن و گریبان خود را از دست فضاهای فرهنگی مسمومْ آزادکردن و وضع را به سود حقیقت دگرگون ‌نمودن و منابع حیاتی یک ملت را از دست بیگانگان رهانیدن و آزادی ربوده‌ی خود را از او بازپس‌گرفتن.

حرّ به بشریت آموخت با وجود گناه‌های سنگین باید به تحولی فکر کرد که همه‌ی گناهان را زیر پای آدم قرار می‌دهد و توبه مسیر تحقق آن تحول است. حضرت آدم با توبه توانست بهشت گمشده را باز در منظر خود بیابد و آنچه غیر از توبه در آدم هست سرّ ذاتی آدم نیست و با کوچک ترین گناه چیزی نمی‌گذرد همه‌ی آن‌ها از بین می‌رود مگر توبه و توجه به حضرت حق و تحولی که رو به سوی قرب الهی دارد. این است شاهکار آدم و آدمیت. توبه تحولی است از ساحتی به ساحت دیگر و از جنبه‌ای به جنبه‌ای بالاتر، از جنبه‌ی غفلت از حق به سوی حق و حقیقت. قدرت بی‌انتهای آدم در توبه نهفته است که می‌تواند شخصیتی چون حرّ بسازد که تا قیام قیامت بشریت را تغذیه کند.

حضرت آدمu با تلقی کلمات الهی توبه را شروع کرد و این سرآغاز معارفی شد که سخت بدان نیاز داشت و به قرب درگاه الهی بازگشت و محبوبیت از دست‌رفته را بازیافت و بهشت آینده‌ی خود را تملک کرد. یعنی پدر ما حضرت آدمu همه چیز را به برکت توبه جبران نمود و همین توبه را برای فرزندانش به ارث گذارد که سرمایه‌ی بازگرداندن همه‌ی دارائی‌هایی است که از دست‌اش رفته.

حرف حرّ در کوی شهیدان این است که او سرّ خط پدر ابوالبشر را به‌خوبی قرائت کرد و راز دل حضرت آدمu را فهمید که چگونه خود را از زنجیره‌ی گناه آزاد کند و گذشته‌ی خود را با نگاه به امام حسینu که همان « فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ» بود بازخوانی نماید و در هبوطِ در فرهنگ ظلمانی دوران ،‌خود را نبازد، زیرا حسینu زنده است و عریانی هرکس را که گرفتار آن فرهنگ شد را جبران می‌کند. هنگام خروج از بهشت آدم را عریان کردند و همه‌چیز را از او گرفتند،[3] ولی سرّ پنهان او که توبه بود در او محفوظ ماند و آدم دید ازآن همه‌ نعمت که در آن غرق بود هیچ چیز باقی نمانده جز آن سرّ پنهان که به گوشش رسید آن سرّ پنهان توبه به داد تو می‌رسد: «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ»(بقره/37) و حرّ صورت تعیّن‌یافته‌ی حقیقت توبه‌ی آدمu شد تا جهان اسلام از غفلت بزرگ خود که نادیده‌گرفتن غدیر و تنهاگذاردن امام معصوم بود توبه کند.

توبه از گناه تاریخی

بعد از رحلت رسول خداf تحجری غلیظ بر امت اسلام روی آورد و گمان کردند هرکسی که بر مسند حاکمیت جامعه قرار گیرد قابل اطاعت است و این تصور کار را به حاکمیت یزید کشاند که از انسانیت فقط قالبی بیش نداشت، در حالی‌که عادت اطاعت از امراء سوء، عادت بشر آن دوران شده بود بدون آن‌که متوجه باشند قلبی که باید در پیکر خلیفه در تپش باشد، قلبی است که خدا آن را مدد می‌رساند و حرّ با آگاهی از روش یزید متوجه این گناه تاریخی شد و با توبه از این گناه، همه‌چیز در او عوض شد. آن گناه تاریخی جهان اسلام را که باید یک‌پارچه ایمان باشد گرفتار انحطاطی بزرگ کرد و در کربلا تنها حرّ نیست که توبه می‌کند، بلکه این امت اسلام است که از اطاعت هر خلیفه‌ای توبه کرد و پس از عاشورا انقلاب‌های ممتدی را پدید آورد و می‌رود که با توبه از آن گناه تاریخی، روح انقلاب اسلامی جهانی شود.

پیام حسینu آن بود که تکیه به حکم ناروا، پرتگاهی را ماند که امت اسلام را در قعر آن تکه‌تکه می‌کند و دشمن اسلام از امت پاره‌پاره‌شده که تنها صدایی ضعیف خواهد داشت، حیاتی باقی نمی‌گذارد. در حالی‌که وقتی همه در ذیل رهبری کسی قرار داشته باشد که متذکر اسلام است، دولت‌مردان در مذاکره با دشمنِ مستکبر نه‌تنها صدای خود را ضعیف نمی‌کنند، بلکه صدای حرّیت خود را به همه‌ی جهانیان اعلام می‌نمایند و دشمن اسلام را حقیر می‌کنند.

حرّ با اتکاء بر رهبری امام حسینu و با آزادگیِ تمام پای در میدان مذاکره با لشکر یزید گذاشت و با تمام قد ایستادگی کرد و حقانیت حرکت امام را به اثبات رساند.

چراغ توبه‌ی حرّ پر نورتر از آن بود که آرام بنشیند و در گوشه‌ای بخرامد، تا آن‌جا که در توان داشت انقلابی به‌پا کرد و رسم شجاعت و رشادت را به همه‌ی آن‌هایی که می‌خواهند سرباز اسلام باشند نشان داد تا از هرگونه خضوع در مقابل کفر و استکبار توبه کنند، توبه کنند تا شکوفائی ذاتی آن‌ها به سراغشان آید.

با قابلیتی که هر انسانی در تحول خود دارد می‌تواند دری به روی توبه باز کند و مقاومت با عوامل گناه را شروع نماید و متوجه شود حال که با گناه، عریان و برهنه شده نباید خود را ببازد و خود را به دست گناه بیشتر دهد، پدر ما آدم چشم خود را به دریچه‌ی توبه دوخت و آن دریچه باز شد و از رسوایی نجات یافت و با تمام وجود زنده گشت. با یک حرکت انقلابی و معقولانه می‌توانید از ساحتی به ساحتی دیگر در آیید و مانند حرّ با تمام وجدان زنده شوید و از این جهت آنچنان باید به خود بلرزید که طور دیگر بشوید، مثل لرزشی که زمین دنیائی را به زمین قیامتی تبدیل می‌کند. شما نیز با حضور در انقلاب اسلامی که امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به صحنه‌ی این تاریخ آورد از مکر لیل و نهار فرهنگ غرب توبه کنید، خود را منقلب کنید تا ارزش توّابین پیدا نمائید و بدانید در آن صورت انقلاب شما کارها می‌کند زیرا مورد محبت خدا خواهید بود که: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابين‏»(بقره/222).

آن آزادگانی که از کثرت دشمن و حضور همه‌جانبه‌ی او خود را نبازند و فریب تبلیغات او را نخورند و مقهور آن نگردند، از تشخیص درستی بهره‌مند می‌شوند و برای عملی‌کردن تشخیص خود جرأت لازم را پیدا خواهند کرد و در تغییر وضع موجود از هر فرصتی استفاده خواهند نمود و ملائکه را نیز به سجده خواهند آورد و اگر در زمین هبوط کنند زمین را از نور وجود خود سرسبز می‌دارند.

کار حُرّ، آن شخصیت عجیب، آن زاده‌ی آدم، آن مخزن تحول و توبه، همان کارِ انقلابی بود که افکار را از اسارتِ عادت دوران آزاد کرد و جرأت روبه‌رویی با مرگ را و نهراسیدن از آن را به بشریت برگرداند و مرزهای حقیقت را برای او باز نمود و روشن کرد آن منبع لیاقت، با همه‌ی انسان‌ها هست، پس از هیچ‌کس مأیوس نشوید و هیچ‌کس هم از خود مأیوس نگردد، هرچند دشمن همه‌ی اطراف شما را گرفته باشد و مرگ از هر سو بر شما ببارد، باز زندگی و آزادگی در اختیار شماست و نه در اختیار دشمن. خداوند با «توبه» حرّ را در صدر نشاند و افتخار آزادگی را به کشته‌ای غرق به خون داد. پس شما نیز از زیر بار سنگین گناه برخیزید، هرچند آن گناه به سنگینی کوه باشد. با یک حرکت خود را از طوری به طور دیگر درآورید.

کار حرّ اگر هبوط آدم را تجدید کرد ولی همچون آدم، راز درونی آدم که توبه بود را نیز بازگو نمود و همه‌چیز را جبران کرد. پس مبادا چهره‌ی گناهان، شما را از معجزه‌ی توبه مأیوس کند در حالی‌که رسول خداf فرمودند: «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لا ذَنْبَ لَه‏» هرکس از گناهی توبه کند مانند آن است که گناهی نکرده. زیرا با توجه به نور اسم غفّار، حق را به صحنه آورده.

وقتی تنها حسینu سخن‌گوی مجامع باشد احراری که - در میان مردم زیادند- موفق به توبه خواهند شد پس این‌قدر گناه‌کاران را سرکوب نکنید، با حسینu آشنایشان نمایید. حسینu سرآمدِ تغییردهندگان اوضاع انسان‌ها و اوضاع جهان است، لذا خود حضرت در ابتدای ورود به کربلا در حالی‌که لشکر حرّ نیز ناظر حضرت بود، در خطبه‌ای که روشن فرمودند با حاکمیت یزید حلال خدا، حرام و حرام خدا، حلال شده و باید وضع را تغییر داد؛ می فرمایند: «و اَنَا اَحَقُّ مِن غَیْر» من از هرکس دیگر برای این تغییر شایسته‌تر هستم. و چنین توانایی بود که از حرّ، «حرّ» ساخت و در این راستا هیچ‌کس نباید مأیوس باشد، کافی است مقصد دین‌داری معلوم شود تا بتوانیم به‌راحتی از حاکمیت ظالمانی همچون یزید و به اسم جانشینی پیامبر خداf سرباز بزنیم.

حرّ نشان داد اگر امام حسینu را به مردم نزدیک کنیم، مردم به‌خوبی در فضایی که عبودیت خدا مقصد اصلی نیست به بازخوانی می‌نشینند. هیچ حرکتی را به اندازه‌ی نزدیکی به حسینu برای تجدید نظر نسبت به زندگیِ گناه‌آلود نخواهید یافت، وقتی حسینu به آزادگان جامعه نزدیک شد طوفانی در آن‌ها به‌وقوع می‌پیوندد و افکار پست را زیر و رو می‌کند. از این جهت باید به آینده‌ی جوانان خود امیدوار بود زیرا جوانان ما از نظر نجابت و اصالت از حرّ کم‌تر نیستند در آن حدّ که مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» در رابطه با جوانان می‌فرمایند: «نه، من مى‏دانم چه مى‏گذرد، اما در زیر این کف‌ها و این گِل و لای‌ها، من جریان عظیم و خروشان نجابت و دیانت و اصالت و نورانیّت را هم مشاهده مى‏کنم». و نیز حضرت صادقu در همین رابطه می‌فرمایند: «يَا ابْنَ جُنْدَبٍ لَا تَقُلْ فِي الْمُذْنِبِينَ‏ مِنْ أَهْلِ دَعْوَتِكُمْ إِلَّا خَيْراً وَ اسْتَكِينُوا إِلَى اللَّهِ فِي تَوْفِيقِهِمْ وَ سَلُوا التَّوْبَةَ لَهُم»؛[4] در مورد گناه‏كارانى كه از جمع شيعيان هستند سخن مگوئيد مگر به خير و خوبى، از خدا خاضعانه برايشان تقاضاى توفيق كنيد و از خدا بخواهيد كه توبه كنند.

حرّ از این طریق تا کوی شهیدان پیش رفت و بذری را افشاند که تنها در کوفه هزاران آدم مانند حرّ برخاستند، شبی که به کوی شهیدان رسیدند، چهارهزارتن اشک‌ها ریختند و پس از سه‌سال از واقعه‌ی کربلا حالا با سلیمان‌بن صرد خزاعی تصمیم گرفته‌اند به قصد خون‌خواهی امام آنچه می‌توانند انجام دهند. تو گفتی به بدرقه‌ی حرّ آمده‌ام و پس از آن‌ها هزاران هزار کوفیان به دنبال مختار حرکت کردند.

دایره‌‌ی توبه و برگشت به حسینu و سیره و سنت اولیاء الهی مسیری است که حرّ به سوی بشریت گشود که کم‌ترین نتیجه‌ی آن بازخوانی اهل سنت است نسبت به آنچه را که پشت سر گذارده‌اند تا آن‌جایی که بشریت نسبت به غفلت از غدیر توبه کند و به خود آید که چرا آن پیام آسمانی را نادیده گرفت.

حرّیت حرّ را باید در دنیا مدّ نظر قرار دهیم تا در آخرت نیز بتوانیم بدان پیوند بخوریم. حرّ در کوفه به‌عنوان یک شیعه‌ی علیu مطرح نیست ولی حرّیت او در این دنیا به او کمک کرد تا ماوراء مذهب خود متوجه حقیقت راهی شود که امام حسینu بدان اشاره داشتند و به همین جهت است که امام نیز حرّیت او را امضاء کردند و فرمودند: «انت‏ حرّ في‏ الدّنيا و سعید الآخرة» و این قصه‌ی هرکسی است که بخواهد با توبه‌ی خود بهترین راه را انتخاب کند.

والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته    

 


[1] - «وَ اللَّهِ إِنِّي أُخَيِّرُ نَفْسِي بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَوَ اللَّهِ مَا أَخْتَارُ عَلَى الْجَنَّةِ شَيْئاً وَ لَوْ قُطِّعْتُ وَ حُرِقْت‏» ( الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 99)

[2] - «ثُمَّ قَالَ يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ لِأُمِّكُمُ الْهَبَلُ وَ الْعَبَرُ أَ دَعَوْتُمْ هَذَا الْعَبْدَ الصَّالِحَ حَتَّى إِذَا أَتَاكُمْ أَسْلَمْتُمُوهُ وَ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ قَاتِلُو أَنْفُسِكُمْ دُونَهُ ثُمَّ عَدَوْتُمْ عَلَيْهِ لَتَقْتُلُوهُ أَمْسَكْتُمْ بِنَفْسِهِ وَ أَخَذْتُمْ بِكَظْمِهِ وَ أَحَطْتُمْ بِهِ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ لِتَمْنَعُوهُ التَّوَجُّهَ فِي بِلَادِ اللَّهِ الْعَرِيضَةِ فَصَارَ كَالْأَسِيرِ فِي أَيْدِيكُمْ لَا يَمْلِكُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لَا يَدْفَعُ عَنْهَا ضَرّاً وَ حَلَأْتُمُوهُ وَ نِسَاءَهُ وَ صِبْيَتَهُ وَ أَهْلَهُ- عَنْ مَاءِ الْفُرَاتِ‏الْجَارِي يَشْرَبُهُ الْيَهُودُ وَ النَّصَارَى وَ الْمَجُوسُ وَ تَمَرَّغُ فِيهِ خَنَازِيرُ السَّوَادِ وَ كِلَابُهُ فَهَا هُمْ قَدْ صَرَعَهُمُ الْعَطَشُ بِئْسَ مَا خَلَّفْتُمْ مُحَمَّداً فِي ذُرِّيَّتِهِ لَا سَقَاكُمُ اللَّهُ يَوْمَ الظَّمَإِ الْأَكْبَرِ فَحَمَلَ عَلَيْهِ رِجَالٌ يَرْمُونَ بِالنَّبْلِ فَأَقْبَلَ حَتَّى وَقَفَ أَمَامَ الْحُسَيْنِ u.» گفت: اى مردم كوفه مادر بعزايتان بنشيند و گريه كند، آيا اين مرد شايسته‏ را بسوى خود خوانديد و چون بسوى شما آمد شما كه ميگفتيد: در يارى او با دشمنانش خواهيد جنگيد، دست از ياريش برداشتيد پس بروى او آمده‏ايد ميخواهيد او را بكشيد؟ و جان او را بدست گرفته راه نفس كشيدن را بر او بسته‏ايد، و از هر سو او را محاصره كرده‏ايد و از رفتن بسوى زمينها و شهرهاى پهناور خدا جلوگيريش كنيد، بدانسان كه همچون اسيرى در دست شما گرفتار شده نه ميتواند سودى بخود برساند، و نه زيانى را از خود دور كند، و آب فراتى كه يهود و نصارى و مجوس مى‏آشامند و خوك‏هاى سياه و سگان در آن ميغلطند بروى او و زنان و كودكان و خاندانش بستيد، تا بجائى كه تشنگى ايشان را بحال بيهوشى انداخته، چه بد رعايت محمد (ص) را در باره فرزندانش كرديد، خدا در روز تشنگى (محشر) شما را سيراب نكند؟ پس تيراندازان بر او يورش بردند، و حر (كه چنين ديد) بيامد وپيش روى حسين عليه السّلام ايستاد.

[3] - «فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما...» و هنگامى كه از آن درخت چشيدند، زشتی‌هایشان بر آن‌ها آشکار شد...

[4] - بحارالأنوار، ج 75، ص 280

18755
متن پرسش
سلام علیکم: 1. آقای طاهرزاده ببخشید بنده هفته پیش سوالی پرسیده بودم اما جواب حضرتعالی را به خاطر خراب بودن ایمیلم دریافت نکردم اگه میشه خیلی ببخشید یه بار دیگه جواب بدین. پارسال فهمیدم ام اس دارم یعنی حداکثر ۲۰ سال دیگه زندم به نظر حضرتعالی فرصت باقی مانده ام را چه کنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً هم عرض شد که به شما چه ربطی دارد که چه موقع می‌میرید! شما جمله حضرت علی «علیه‌السلام» را مدّ نظر داشته باشید که حضرت فرمودند: «و اعمل لدنياك كأنّك تعيش أبدا و اعمل لآخرتك كأنّك تموت غدا» برای دنیایت طوری عمل کن که گویا همیشه زنده‌ای و برای آخرتت طوری عمل کن که گویا فردا می‌میری. موفق باشید

18753
متن پرسش
با سلام: مفهوم این حدیث که مرد خدای دوم زن هست یعنی چه؟ یعنی اگر زن توانست بنده بی چون و چرای مرد شود توانسته است بندگی خداوند را نیز کرده و یا درک کند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن‌چه ما در روایت داریم این است که می‌فرمایند: «جِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ» جهاد زن جهت قرب الی اللّه خوب‌شوهرداری‌کردن است و این امتیازی برای مرد نیست، بلکه راه گشوده‌ای است تا زنان در مسیر سلوک الی اللّه راهِ مناسب روح خودشان را داشته باشند. معنایِ «مرد، خدایِ دوم زن است» از این نوع روایات بر نمی‌آید. موفق باشید

18745
متن پرسش
با سلام برای پیگری سئوال 18696با ید چکار کنم؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در جواب سؤال مذکور این طور عرض شد: باسمه تعالی: سلام علیکم: همیشه صبر در امری که وظیفه‌ی ما است، کارساز خواهد بود و از این جهت در قرآن بر روی صبر تأکید فراوان می‌شود. موفق باشید

18743
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام بر استاد فرزانه: در باب عجب تمام مطالبی که بزرگان می فرمایند صحیح، هر عنایت که می رسد درویش لطف حق دان نه کرده خویش، کاملا به جا، ولی آنچه محل سوال این که بالاخره چرا خدا توفیق و فیض را به این شخص می دهد نه به دیگری؟ اگر گفته شود خدا فیضش را به همه می دهد ولی بعضی بندگان قدر می دانند، خوب پس حتما در این اشخاص چیزی وجود دارد. اینجاست که شائبه عجب پیش می آید اگر گفته شود این که قدر بدانند را هم خدا داده دو باره سوال می شود چرا به این شخص داده مگر در این شخص چه چیزی وجود دارد و قس علی هذا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند هرکس را به نحوی امتحان می‌کند هرکه امکانات بیشتری داشته باشد، امتحان سخت‌تری دارد. موفق باشید

18742
متن پرسش
سلام استاد عزیز: 1. اگر حق الناس داشته باشم و خیلی به آن حساس نباشم این حال را چگونه تفسیر می کنید؟ آیا مانع سیر به بالا هست آیا مانع رشد علمی است؟ 2. به نظر شما مطالعه در یک موضوع را تمام کنیم بعد وارد سیر دیگری شویم یا اینکه دو موضوع را کنار هم مطالعه کنیم مثلا معاد را تمام کنیم بعد وارد غرب شناسی شویم یا در کنار معاد غرب شناسی هم باشد؟ 3. اینکه اگر گوهر معاد را پیدا کنید قدرت تجزیه و تحلیلتان بالا می رود منظور از گوهر معاد چیست؟ 4. (شخص) انسان ها در کلام شما یعنی چه؟ 5. اینکه در قیامت زمان و مکان نیست آیا بهشت و جهنم در هم هستند؟ 6. روحیه تدبر چیست چه حالاتی ذیل اوست؟ 6. چگونه با ملائکه ارتباط برقرار کنیم و او را بشناسیم که چه ملکی است با ذکر منبع. 7. یکی بود حالات خوبی داشت گریه می کرد و... سید هاشم گفت من صد برابر این را دارم ولی ظهورش به شکل دیگر است. یعنی چه ظهورش به شکلی دیگر است؟ 8. قبر امام حقیقت اصل برزخ است یعنی چه؟ 9. در آثار شما از مباحث فلسفی هست من فلسفه کامل نخواندم پس چه کتابهایی بخوانم که همه مباحث را بفهمم آیا همه را رها کنم و فعلا فلسفه بگیرم. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اگر مسئله مالی است باید در حدّ امکان تکلیف‌تان را با طرف مقابل روشن کنید و اگر غیر مالی است باید از او حلالیت بطلبید و اگر احتمال فتنه هست، باید برای او استغفار کنید 2- می‌شود آن دو را در کنار هم داشت 3- احساس وَجهِ ابدی خودمان در هرحال، گوهرِ معاد است 4- به همان معنایی که عرف از این واژه می‌فهمد 5- مقامی است که نسبت آن با انسان‌ها متفاوت است در این مورد خوب است کتاب «ده نکته در معرفت نفس» همراه با شرح صوتی آن دنبال شود 6- با دقت مطالب را دنبال‌کردن تدبیر گویند 6- نمی‌دانم 7- این موضوع را باید با ادامه‌ی مطالب معرفتی در امر سلوک بیابید، فعلاً طلب‌تان. 8- این موضوع را در جزوه‌ی «نحوه‌ی حیات بدن اخروی» که بر روی سایت هست دنبال کنید 9- سیر مطالعاتی به خودی خود در این امر نیز کمک می‌کند. موفق باشید  

18734
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام: جناب استاد فرمودید برای تجرد روح در میان وعده غذاها تنقلات نخورید آیا نوشیدنی ها مثل آب و چایی که فقط رفع خستگی برای ادامه فعالیت و کار است را هم شامل می شود مثلا عموما معلمان اگر در بین ساعات کمی آب و چایی نخورند در ساعتهای بعد از کارشان کاسته می شود از راهنمایی شما متشکریم. اجرکم عندالله
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر نمی‌کنم این موارد مشکلی در تقویت بُعد حیوانی انسان ایجاد کند. آن‌چه باید مورد دقت قرار گیرد غلبه‌دادنِ جنبه‌ی حیوانی است که خوردن همواره مدّ نظر باشد. موفق باشید

18732
متن پرسش
سلام علیکم: 1. در مورد منازل السائرین: معاد کار شده است، خویشتن پنهان هم کار شده است، جلد اول مقالات هم کار شده است. به نظر حضرت استاد، الان وارد شوم، یا اینکه کمی عرفان نظری کار کنم و سپس وارد آن شوم؟ کمی راهنمایی بفرمایید ۲. جایگاه فصوص برای منازل چیست؟ یعنی خواندن فصوص چقدر می تواند در تبیین منازل کمک کند؟ بهتر است که فصوص را بخوانیم یا خیر؟ کمک بفرمایید. یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده چون در حال حاضر گرفتار تاریخی هستیم که علم و عمل به نحوی از هم جدا هستند، در حالی‌که در زمان خواجه عبداللّه، معارفی در پشت منازل بود که به سرعت سالک را وارد رهنمودهای منازل می‌کرد. از این جهت بنده این‌طور پیشنهاد دارم که پس از 3 فصّ فصوص، یک قسم از 10 قسمِ منازل که همان «بدایات» است کار شود و سپس 3 فصّ دیگر کار شود و بعد «ابواب» قس علی هذا . موفق باشید

18729
متن پرسش
سلام: ببخشید جواب سوال 18723 و 18727 شاید به دلیل اشتباه بودن ایمیل بنده نیامده است اگر لطف کنید به همین ایمیل بفرستید ممنون دار هستم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: دو سؤال مذکور این‌طور جواب داده شده بود:

باسمه تعالی: سلام علیکم: از جناب امام موسی صدر کتابی نمی‌شناسم و کتاب‌های مرحوم شهید آوینی همه یکی از یکی بهتر است. از هرجا شروع کنید، همان‌جا اولِ کار است. موفق باشید

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر اندازه که سعی کنیم معارف ما قلبی شود، راه رجوع ما به حقایق سهل‌تر می‌شود و سختی آن قابل تحمل می‌شود. موفق باشید

18718
متن پرسش
سلام: 1. در باب توبه ظاهرا اصل این است که جسم برزخی که با گناهی شکل گرفته است از بین برود، یا تبدیل به اعضا نورانی شود، آیا این قضیه با همان ارداه توبه حاصل می شود یا نیاز به فعلیت رسیدن دوری از گناه دارد؟ ۲. هستی عینی است، یا عینیت هم جزوی از هستی است؟ ۳. حد وجود دارد یا حد فرضی است؟ استاد، اگر بگوییم مثلا این میز وجود دارد و حدش فرض ماست و حدی وجود ندارد، پس ماده و محدود بودن را چه کنیم؟ اصلا چون حدی دارد و محدود است ماده است، پس حد وجد دارد. ۴. منازل السائرین استاد یزدان پناه به دستم رسیده است استاد، ولی خود ایشان ظاهرا گفته اند بی اجازشان استفاده نشود، اگر بنده آن مقدماتی را که شما فرمودید را طی کنم و سپس به آن منازل السائرین برسم، آیا نیاز است از خود ایشان اجازه بگیرم باز هم، یا اینکه از طریق شما این اجازه حل می شود؟ در رابطه با زمان این صوتها کمی راهنمایی بفرمایید که کی و چگونه کار کنم؟ التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- توبه همان به فعلیت‌رسیدنِ دوری از گناه است هرچند ممکن است طول بکشد ولی صبرِ بر ترک معصیت نتیجه‌ی خاص خود را به صحنه می‌آورد 2- عینیت همان هستی است، حال به هر جلوه‌ای که بخواهد به صحنه آید 3- «حد» مربوط به امکانِ ذاتیِ مخلوق است و امکان به خودی خود وجود ندارد، ولی خداوند به آن مطابق امکانِ مخلوقیتش وجود می‌دهد و لذا محدودیت مربوط به مخلوقیت مخلوقات است 4- با یکی از نزدیکان  آقای یزدان‌پناه صحبت کردم و این گله را در میان گذاشتم که مگر امروز این حرف‌ها در میان است که افراد در فضای انکار عرفان باشند تا تصدیق؟ و در حالی‌که تصدیق معارف عرفانی در میان است؛ چرا باید بخل ورزید؟ که ایشان فرمودند ابداً این‌طور نیست و ایشان منعی به این صورت نداشته‌اند. با این‌همه خود شما مواظب باشید برای ورود به «منازل‌السائرین» نیاز است معارف خاصی به همراه داشته باشید. اقلّش آن است که بحث «معاد» را که عرض شده است همراه با شرح صوتی آن دریافت کرده باشید. موفق باشید 

18711
متن پرسش
سوال شما با سلام و احترام خدا قوت لطفاً از جناب استاد بپرسید که آیا استاد اخلاقی در شهر اصفهان سراغ دارند که بصورت هفتگی و منظم درس اخلاق برای عموم داشته باشند؟ تشکر پاسخ: باسمه تعالی: سلام علیکم: متأسفانه به طور مشخص نمی‌توانم کسی را معرفی کنم؛ خودتان ببینید کدام یک از علمای محترم با ذوق‌تان همراهی می‌کنند. موفق باشید با سلام و احترام: با توجه به پاسخ سوال بنده، لطفاً اسامی علمای حاضر شهر اصفهان را بفرمایید؛ تا بنده یکی از علمای محترم که با ذوقم همراهی می‌کند را انتخاب کنم. تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: افرادی را که انسان بتواند با اطمینان مدّ نظر قرار دهند آیت اللّه مظاهری و آیت اللّه ناصری هستند که بیشتر باید از صوتِ گفتارشان و کتاب‌های آیت اللّه مظاهری استفاده کرد. از کتاب «مقالات» آیت اللّه شجاعی و صوت‌های اخلاق ایشان غافل نباشید. موفق باشید

18709
متن پرسش
با سلام: می خواستم راجع به حدیث نفس بدانم که آیا از شیطان است یا مشکل از نفس خودمان است که اینطور زجر می کشیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حدیث نفس می‌تواند ملکی یا شیطانی باشد. اگر در آن حالت نظر به ربوبیت حق و عبودیت خود شویم، مَلَکی است و اگر ما را مشغول خود کند تا شیفته‌ی خود شویم، شیطانی است و راه حل عبور از آن همان توصیه‌ی آیت اللّه بهجت«رحمة‌اللّه‌علیه» است که فرمودند: «آمدنش در اختیار شما نیست، ولی دنبال‌کردنش در اختیار شماست، سعی کنید آن را دنبال نکنید». موفق باشید

نمایش چاپی