بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: تفسیر قرآن و شرح نهج البلاغه

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
4499
متن پرسش
باسلام:قوه واهمه چیست فرقش با قوه عقل چیست ازکجا بفهیم مثال بزنید. میزانی به ما بدهیدکه اوهام شیطانی را از اوهام عقلانی تشخیص دهیم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب‌های «روزه‌؛ دریچه‌ای به عالم معنا» و «ادب خیال و عقل و قلب» عرایضی در این مورد داشته‌ام. موفق باشید
4501
متن پرسش
باسلام:مادرکارهایمان به عقل رجوع کنیم یا احادیث جایگاه عقل وعلم وشرع رابیان کنید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عقل به ما می‌گوید به نظر خدا و انسان‌های معصوم رجوع کن و به کمک عقل در آن متون تدبّر می‌کنیم. موفق باشید
4437
متن پرسش
سلام علیکم. استاد چرا اینقدر در عرصه منابع دینی، شیطان قدرتمند است؟اصلا چرا به گونه ای است که خدا یکی و شیطان هم یکی؟چرا انگار شیطان دکانی جلوی دکان خدا گشوده است؟مگر خداوند خالق شیطان نیست؟ایا خدا به شیطان فرصت هرکاری راداد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند به شیطان در حدّ محدودی امکان اغواء و گمراه‌کردن داده تا انسان‌ها با درگیری با شیطان به رشد و تعالی خود برسند. عارفی در دعای خود با خداوند گفته بود. خدایا دست تو درد نکند با این اجازه‌ای که به شیطان دادی، زیرا اگر به جایی رسیدم با مقابله‌ای بود که با شیطان کردم، اگر او نبود و وسوسه‌های او نبود تقابلی صورت نمی‌گرفت تا انسان به تعالی برسد. موفق باشید
4403
متن پرسش
باسلام استاد شما دردفاع خودبه آقای دهقانی فقط فرمودیدکه اگراینهاخشونت را کنار بگذارندهمه چیز درست می شود و فرمودید جدل نمی کنم سئوال این است پس چرا کسان دیگری در سایت با شما این همه تند صحبت می کنند جوابشان را می دهید ولی یه ایشان که اشکالات اساسی برهندسه فکری شما دارند جوابی نمی دهید؟ اگر شما جواب نمی دهید و دفاع نمی کنید اجازه بدهید کسانی که مباحث شما را درککرده اند دفاع کنند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در خدمت عزیزانی هستم که سؤال بفرمایند و در حدّ توان خود جواب دهم ولی آن عزیزان در آن دی‌وی‌دی قضاوت کردند و بر آن نظر و برداشت خود تأکید داشتند. مگر جایی برای جواب‌دادن مانده؟ مگر مراء جز آن است که کسی یک نظر را بدهد و بر آن تأکید کند؟ دستور دین آن است که در این حالت وارد بحث نشویم. موفق باشید . اجازه دهید برای روشن شدن موضوع مراة بحثی را که تهیه کرده ام تا بعدا به شرح نامه 31 اضافه کنم خدمتتان ارسال دارم شاید مفید افتد. انگیزه های خطر ناک در علم آموزی. حضرت علی (ع) در توصیه به فرزندشان می‌فرمایند: «فَاِنْ اَبَتْ نَفْسُکَ اَنْ تَقْبَلَ ذلِکَ دُونَ اَنْ تَعْلَمَ کَما عَلِمُوا فَلْیَکُنْ طَلَبُکَ ذلکَ بَتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ لابِتَوَرُّطِ الشُّبُهاتِ وَ عُلُوِّ الْخُصوُماتِ» فرزندم! اگر نفس تو به تمکین از گذشته‌گان تن نمی‌دهد و دانستن مبانی علومِ آنان را ترجیح می‌دهد، بکوش که تلاش‌ات از سر فهمیدن و آموختن باشد، نه آن که با آموختن‌ها بخواهی به ورطه شبهات بیفتی و به دشمنی‌ها دامن بزنی. ممکن است نفس انسان از پذیرفتن آنچه که گذشتگان بر آن مسیر رفتند اِبا کند با این حال باید بداند اگر مى‏خواهد مثل گذشتگان خودش زندگی را از ابتدا تجربه کند و به دنبال علمی است که با آن زندگی را جلو ببرد، لااقل به دنبال علمی نباشد که او را گرفتار انواع مغالطات و شبهات و دشمنی‌ها کند. با این انگیزه جلو رود که بخواهد حقیقت را بشناسد نه آن‌‌که از دانائی به دنبال قدرت‏نمایى و فضل‏فروشى باشد که عملاً در آن صورت در ورطه شک و شبهه درغلتیده و کارش به جدال و مراء با دیگران می‌کشد. این تذکر، تذکر بسیار ارزشمندی است، به گفته‌ی بزرگان: «عالم حقیقى آن کسی است که بداند چه چیزی آموختنى و چه چیزی ناآموختنى است». کسى عالم حقیقى است که حدّ عقل خود را بشناسد و در ذیل اخلاق و معارف دینی و سیره اولیاء الهی عقل خود را جلو ببرد تا اسیر مراء و جدال‌های بی‌جا نگردد. اگر شما به گونه‏اى هستید که فکر کردید هرچه به ذهنتان رسید می‌توانید بر زبان آورید و نظام خاص فکری برای بررسی معلومات خود نمی‌شناسید بدانید که هنوز عقل خود را نشناخته‏اید. آدمى که راه را گم کرده است نمی‌تواند از استعدادهای خود استفاده کند و لذا عقل خود را صرف مغالطات می‌کند و با فروافتادن در انواع جدل‌ها عمر خود را ضایع می‌گرداند. از آنجا که چنین انسانی، انسان سرگشته‏اى است به راحتی به هر راهى تن مى‏دهد و از آنجا که استعدادهای خود را در ذیل یک شخصیت الهی قرار نداده نمى‏تواند تشخیص دهد که چه چیزهائی را باید بداند و از دانستن چه چیزهائی باید صرف‏نظر کند. عرض شد در جواب آن‌هایی که می‌گویند: «دانستن همه‌ی این مطالب که در دنیای امروز مطرح است، چیز بدى نیست» و باید بگوییم اتفاقاً چیز بدى است، چون فرصت‌های ما را می‌سوزاند و از امور مهمِ تعالیِ خود باز می‌مانیم. گیرم که آنقدر عالم شدی که هر وقت اراده کردی تا به کسی اشکال بگیری، توانستی؟ بعد از آن چی؟ مگر دانایی برای چنین کارهایی است؟ هر انسانى در ابتدا باید بفهمد در مسیر علم به دنبال چه چیز مى‏گردد و چه چیزى را طلب مى‏کند، و چگونه آنچه را که مى‏خواهد باید به‌دست ‏آورد. اگر شما بخواهید بدانید در قیامت کدام اعمال شما پذیرفته است و کدام اعمال شما نفعی برای شما ندارد نمى‏توانید به هر کسى رجوع کنید بلکه باید به پیامبر اکرم مراجعه نمائید که حقیقت را می‌شناسد و خودش مى‏فرمایند: «الاْنَ قِیامَتى قائِمٌ» یعنى همین حالا قیامت من قائم است و من ناظر بر آن هستم. در غیر این صورت هر قدر هم که مطالعه کنید نباید انتظار رسیدن به پاسخ مناسب را داشته باشید، چون مسیر درستی برای رسیدن به مطلوب‌تان را نرفته‌اید. هنر بعضى‏ها آن است که خیلى زود پى مى‏برند عقل واقعى، عقل پیامبر است و با عقلشان به عقل پیامبر پناه می‌برد، در این راستا می‌توان گفت: چه بسیار کورها که بینا هستند و چه بسیار بیناها که کورند! کورى که دستش را به دست یک بیناى بصیر مى‏دهد هیچ گاه به دلیل کور بودنش زمین نمى‏خورد امّا بیناهایى که به تجربه دیگران نظر نمى‏کنند دوباره به همان چاهى مى‏افتند که گذشتگان با بی‌محلی به گذشته‌گان خود، به آن چاه افتادند. کسى که از بی‌‌بند بار بودن فردى خبر دارد و مى‏داند که او آبروى خود و خانواده را برده است، با این حال سعی نمی‌کند از آن نوع زندگی فاصله بگیرد، با داشتن چشم، کور است! ولی کسانى که اطلاع زیادى از مسائل ندارند ولى رسیده‌اند به این نکته که عقل خود را به دست یک نفر عاقل‏تر و باتجربه‌تر از خود بسپارند، خیلی عاقل‌تر از آن‌هایی‌اند که با اطلاعات زیاد از تجربه‌ی گذشتگان استفاده نکرده‌اند به قول معروف مقلدان محقق آن‌هایی هستند که چون عاقلى را یافتند از او تقلید مى‏کنند و به یک معنا خود را در تجربه‌های او شریک می‌گردانند. هیچ‌کس نمى‏تواند بگوید من با عقلم فهمیده‏ام که چرا نماز صبح، دو رکعت است. اما می‌تواند بفهمد که پیامبر خدا عاقلانه‌ترین حقایق را از طرف خدا آورده و عاقلانه‌ترین کار آن است که عقل‌اش را به او بسپارد و به کمک عقل‌اش در دین خدا تدبّر کند. این افراد از سرگرمى‌های فرصت‌سوز بیزارند و از سرگردانى نجات یافته‌اند، برخلاف عده‌ای که سرگرم شدن و سرگردان بودن در این دنیا را زندگی پنداشته‌اند و معلوم است که تفاوت این دو گروه از زمین تا آسمان است. آفت علمی که مراء افزاید حضرت مى‏فرمایند: فرزندم! اگر مى‏خواهى خودت تحقیق کنى و علمِ لازم جهت ادامه امورات را خودت کسب کنی مانعی نیست ولی مواظب باش به بهانه‌ی عالم‌شدن در گرداب شبهات غرق نگردی و در ورطه مجادلات و مراءهای برتری‌طلبانه گرفتار نشوی. «فَلْیَکُنْ طَلَبُکَ ذلکَ بِتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ لابِتَوَرُّطِ الشُّبُهاتِ وَ عُلُوِّ الْخُصوُماتِ»: به گونه‏اى به دنبال دانایی مباش که ناخودآگاه در ورطه شک و شبهه بیفتى و یا به حالت برتربینى گرفتار شوی. زیرا تحقیقى که براى اثباتِ مهم‏تر بودن محقق صورت پذیرد، جان را نورانى نمى‏کند. حتى ممکن است به سراغ قرآن مجید برویم و آیات مختلف آن را بررسى کنیم تا به رقیبمان ثابت کنیم نظرش اشتباه است و سواد خودمان را به رخ او بکشیم. حضرت مى‏فرمایند این برترى‏طلبىِ خصمانه، آفت هدایت‌یافتگی است. و نفعى براى انسان ندارد. گاهى نیز اطلاعات خود را گسترده می‌کنیم تا دائم از دیگران اشکال بگیریم این در اسلام نهی شده و در روایت داریم که رسول خدا فرمودند: «وَ أَوْرَعُ النَّاسِ: مَنْ تَرَکَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ کَانَ مُحِقّاً.» پارساترین مردم کسى است که مراء را ترک و نماید و اگر چه حقّ با او باشد. از على داریم «ثَمَرَةُ الْمِرَاءِ الشَّحْنَاء» میوه مراء دشمنى است . چون تو حرف خود را مى‌گوئى او هم حرف خود را مى‌گوید بى آن‌که رجوع به خیرى در کار باشد ‏ و یا حضرت می‌فرمایند: «مَنْ عَوَّدَ نَفْسَهُ الْمِرَاءَ صَارَ دَیْدَنَهُ» کسى که خود را به مراء عادت دهد خوى او تغییر می‌کند. و لذا عاقل باید براى سلامت دل و جانش و حفظ شخصیت و حرمتش از آن بپرهیزد. امیر مؤمنان می‌فرمایند: «إِیَّاکُمْ وَ الْمِرَاءَ وَ الْخُصُومَةَ فَإِنَّهُمَا یُمْرِضَانِ الْقُلُوبَ عَلَى الْإِخْوَانِ وَ یَنْبُتُ عَلَیْهِمَا النِّفَاق‏» . از مراء و خصومت بپرهیزید که این‌ها دل‌های برادران را بیمار می‌کند و نفاق را می‌رویاند. از زبان چند نفر از صحابه داریم: «خَرَجَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ یَوْماً وَ نَحْنُ نَتَمَارَى فِی شَیْ‏ءٍ مِنْ أَمْرِ الدِّینِ فَغَضِبَ غَضَباً شَدِیداً لَمْ یَغْضَبْ مِثْلَهُ ثُمَّ قَالَ «إِنَّمَا هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ بِهَذَا ذَرُوا الْمِرَاءَ فَإِنَّ الْمُؤْمِنَ لَا یُمَارِی ذَرُوا الْمِرَاءَ فَإِنَ‏ الْمُمَارِیَ قَدْ تَمَّتْ خَسَارَتُهُ ذَرُوا الْمِرَاءَ فَإِنَّ الْمُمَارِیَ لَا أَشْفَعُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ذَرُوا الْمِرَاءَ فَأَنَا زَعِیمٌ بِثَلَاثَةِ أَبْیَاتٍ فِی الْجَنَّةِ فِی رِیَاضِهَا وَ أَوْسَطِهَا وَ أَعْلَاهَا لِمَنْ تَرَکَ الْمِرَاءَ وَ هُوَ صَادِقٌ ذَرُوا الْمِرَاءَ فَإِنَّ أَوَّلَ مَا نَهَانِی عَنْهُ رَبِّی بَعْدَ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ الْمِرَاء» روزى پیغمبر اکرم بر ما وارد شدند در حالى‌که مشغول مراء در یک مسئله‌ی دینى بودیم، پیغمبر به شدت غضبناک شدند که او را تا آن زمان آن‌گونه ندیده بودیم سپس فرمود: اقوام قبل از شما به خاطر همین کارها هلاک شدند. مراء را رها کنید که مؤمن مراء نمى کند، مراء را رها کنید زیرا مراءکننده گرفتار خسارت کامل مى‌شود، مراء را رها کنید که من روز قیامت براى مراءکننده شفاعت نمى کنم ، مراء را رها کنید که هرکس آن را رها کند هرچند حق بگوید من ضامن سه خانه‌ی بهشتى براى او هستم؛ خانه‌اى در ریاض بهشت و خانه‌اى در وسط و خانه‌اى در بالاى بهشت. مراء را رها کنید که اولین چیزى که خداوند بعد از بت پرستى مرا از آن نهى کرد مراء بوده است. در حدیث دیگرى از پیغمبر اکرم آمده است: «ذَرُوا الْمِرَاءَ فَإِنَّهُ لَا تُفْهَمُ حِکْمَتُهُ وَ لَا تُؤْمَنُ فِتْنَتُه‏» ؛ مراء را ترک کنید چرا که حکمتى از آن فهمیده نمى شود و از فتنه آن در امان نخواهید بود. از امام صادق آمده : «الْمِرَاءُ دَاءٌ رَدِیٌّ وَ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ خَصْلَةٌ شَرٌّ مِنْهُ وَ هُوَ خُلُقُ إِبْلِیسَ وَ نِسْبَتُهُ فَلَا یُمَارِی فِی أَیِّ حَالٍ کَانَ إِلَّا مَنْ کَانَ جَاهِلًا بِنَفْسِهِ وَ بِغَیْرِهِ مَحْرُوماً مِنْ حَقَائِقِ الدِّین‏»؛ مراء درد بدى است و هیچ صفتى براى انسان بدتر از آن نیست و آن ، اخلاق ابلیس و منسوبین به او است و هیچ‌کس در هیچ حالى مراء نمى‌کند مگر کسى که نسبت به موقعیت خود و دیگران جاهل است، و از حقایق دین محروم مى‌باشد. در حدیثى آمده است که مردى به امام حسین عرض کرد بنشین تا در مسائل دینى با یکدیگر مناظره کنیم . امام در پاسخ او فرمود: «یَا هَذَا أَنَا بَصِیرٌ بِدِینِی مَکْشُوفٌ عَلَیَّ هُدَایَ فَإِنْ کُنْتَ جَاهِلًا بِدِینِکَ فَاذْهَبْ وَ اطْلُبْهُ مَا لِی وَ لِلْمُمَارَاةِ وَ إِنَّ الشَّیْطَانَ لَیُوَسْوِسُ لِلرَّجُلِ وَ یُنَاجِیهِ وَ یَقُولُ نَاظِرِ النَّاسَ فِی الدِّینِ کَیْلَا یَظُنُّوا بِکَ الْعَجْزَ وَ الْجَهْلَ» ‏ ؛ اى مرد! من نسبت به دینم آگاهم و هدایتم براى من روشن است تو اگر نسبت به دینت جاهل هستى برو و تحقیق کن، مرا با مراء چکار و (بدان ) شیطان پیوسته انسان را وسوسه مى کند و در گوش او مى گوید با مردم مناظره و جر و بحث در دین کن تا گمان نکنند تو جاهل و ناتوان هستى. این بحث را با حدیث دیگرى از پیغمبر اکرم ادامه مى دهیم که فرمودند: «لَا یُؤْمِنُ رَجُلٌ حَتَّى یُحِبَّ أَهْلَ بَیْتِی وَ حَتَّى یَدَعَ الْمِرَاءَ وَ هُوَ مُحِقٌّ»؛ هیچ‌کس ایمان نمى‌آورد مگر این‌که اهل بیت مرا دوست دارد و مراء را هرچند حق با او باشد ترک کند. مراء؛ حجاب حقیقت تأکیدهاى فراوانی که در آیات قرآن و روایات متواتر اسلامى در مذمت جدال و مراء و جرّ و بحث‌هاى پرخاشگرانه وارد شده به خاطر آن است که اوّلا: نخستین اثر منفى این کار پرده‌افکندن بر چهره‌ی حقایق است و بدترین حجاب را میان انسان و درک حقایق ایجاد مى‌کند به گونه‌اى که بعضاً واضح‌ترین بدیهیات انکار می‌شود و این نیست مگر به خاطر این‌که انسان وقتى مشغول مراء و جدال مى شود همه‌چیز را غیر از آنچه خودش مى‌گوید، انکار مى‌کند. این‌که در بعضى از روایات فوق خواندیم مراء، قلب را بیمار مى‌کند ممکن است اشاره به همین معنى باشد زیرا قلب به معنى عقل است و بیمارى آن به معنى عدم درک حقایق می‌باشد. و نیز اگر در حدیث امیرمؤمنان على آمده کسانى که به جدال روى آورند کارشان به کفر مى‌کشد و یا این‌که جدال موجب شک در دین خدا و فساد یقین مى گردد، همه‌ی این‌ها اشاره‌ی لطیفى است به آنچه در بالا گفته شد. دیگر از آثار منفى این اخلاق رذیله ایجاد عداوت و دشمنى در میان دوستان و فراموشى یاد خدا و کشیده‌شدن به انواع دروغ‌ها است که در احادیث گذشته به آن‌ها اشاره شده بود دلیل آن هم روشن است زیرا کسى که مى خواهد با جدال و مراء بر دوستان خود غلبه کند و برترى بجوید آن‌ها را بر ضدّ خود تحریک مى کند و غالبا گفتار آن‌ها به تحقیر و دشنام یکدیگر مى‌کشد و اینها بدترین اسباب نفاق و جدائى است حتّى گاهى براى توجیه سخنان خود به انواع دروغ‌ها متوسّل مى‌شوند که این خود بلاى بزرگ دیگرى است و مجموع این‌ها سبب مى‌شود که انسان از خدا دور گردد و در دام شیطان گرفتار شود و انسان را به هلاکت معنوى بیفکند. به همین دلیل در احادیث گذشته خواندیم که انسان به حقیقت ایمان دست نمى یابد تا زمانى که مراء و جدال را ترک گوید هر چند خود را بر حق بداند زیرا سخنان ستیزه جویانه در مسائل حق نیز سبب انواع خصومت‌ها و عداوت‌ها است و گاه انسان را به انواع گناهان دیگر مانند تحقیر مؤمن و اهانت از طریق سخن یا اشارات دست و چشم و ابرو و دروغ و کذب و تکبّر و برترى جوئى آلوده مى کند. چه بهتر که انسان بحث‌هاى خود را با دیگران با محبّت و دوستى و تواضع و مهربانى و به صورت جستجوى حق برگزار کند که هم از علم و دانش آنها بهره گیرد و هم آنها از علم و دانش او بهره‌مند شوند و با کمک یکدیگر بتوانند مطالب پیچیده را بشکافند و به واقعیّتها برسند و این همان جدال بر حق است . از عوامل مهّم جدال و مراء کبر و غرور است که به انسان اجازه نمى‌دهد به آسانى در برابر حق تسلیم شود و او را وفادار مى‌کند که براى حفظ برترى‌جویىِ خود حق را از طریق جدال و مراء انکار نماید لذا در حدیثى از امام صادق از پدران بزرگوارش نقل شده است که فرمود: «إِنَّ مِنَ التَّوَاضُعِ أَنْ یَرْضَى الرَّجُلُ بِالْمَجْلِسِ دُونَ الْمَجْلِسِ وَ أَنْ یُسَلِّمَ‏ عَلَى مَنْ یَلْقَى وَ أَنْ یَتْرُکَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ کَانَ مُحِقّاً وَ لَا یُحِبَّ أَنْ یُحْمَدَ عَلَى التَّقْوَى‏»؛ در این حدیث امام چهار چیز را نشانه تواضع دانسته : نشستن در هر جاى مجلس که میسّر باشد و سلام‌کردن بر هرکسى که ملاقات مى‌کند و ترک مراء هرچند حق با او باشد و عدم خشنودى از ستایش ستایش‌گران در برابر تقوا. یکى دیگر از انگیزه هاى جدال و مراء آن است که انسان بخواهد فضیلت خویش را به بقیه نشان دهد یا بخواهد در برابر ارباب فضل جایى براى خود بگشاید، در این رابطه از امام حسین داریم که فرمودند: «إِنَّ الشَّیْطَانَ لَیُوَسْوِسُ لِلرَّجُلِ وَ یُنَاجِیهِ وَ یَقُولُ نَاظِرِ النَّاسَ فِی الدِّینِ کَیْلَا یَظُنُّوا بِکَ الْعَجْزَ وَ الْجَهْل‏»؛ شیطان پیوسته انسان را وسوسه مى‌کند و در گوش او مى‌خواند و مى‌گوید با مردم در امر دین مناظره کن تا گمان نکنند تو عاجز و نادانى. نفرین امام بر اهل مراء امام صادق طالبان علم را به سه گروه تقسیم مى‌کنند؛ گروهى که براى جدال و مراء طالب علم‌اند و گروهى براى فخرفروشى بر مردم و گروه دیگرى براى فهمیدن و اندیشیدن. سپس در توصیف گروه اوّل مى‌فرماید: «فَصَاحِبُ الْجَهْلِ وَ الْمِرَاءِ مُوذٍ مُمَارٍ مُتَعَرِّضٌ لِلْمَقَالِ فِی أَنْدِیَةِ الرِّجَال‏»؛ آن‌کس که علم را براى جدال و مراء مى‌طلبد سخنانش آزاردهنده و پرخاشگرانه است، در مجالسى که شخصیت‌ها حضور دارند سخن مى‌گوید و خودنمایى و اظهار فضل مى‌کند و در پایان حدیث امام به او نفرین مى‌کنند و مى‌گویند: «فَدَقَّ اللَّهُ مِنْ هَذَا خَیْشُومَهُ»‏؛ خداوند بینى او را بر خاک بمالد. از دیگر انگیزه‌هاى مراء جهل و نادانى نسبت به مقام خویشتن و دیگران است چرا آن‌کس که می‌خواهد مراء کند، خود را بزرگ‌ترین و عالم‌ترین مى‌پندارد و دیگران را جاهل و نادان لذا در حدیثى که قبلا از امام صادق نقل کردیم بعد از آنکه امام مراء را یک بیمارى دردناک مى‌شمرند و آن را از صفت‌های شیطانى معرّفى مى‌کنند مى‌فرمایند: «فَلَا یُمَارِی فِی أَیِّ حَالٍ کَانَ إِلَّا مَنْ کَانَ جَاهِلًا بِنَفْسِهِ وَ بِغَیْرِهِ»؛ هیچ‌کس در هیچ حالى مراء نمى‌کند مگر آن‌که نسبت به موقعیّت خود و دیگران جاهل است . انتقام‌جوئى و حَسد، دو انگیزه‌ی دیگر از انگیزه هاى جدال و مراء است ؛ براى اینکه آبروى طرف مقابل را ببرند و از او انتقام بگیرد و حسادت خود را اعمال نمایند و از قدر و مقام او در نظرها بکاهند متوسّل به جر و بحثهاى تواءم با توهین و تحقیر مى شوند تا از این طریق آبى بر آتش کینه و حَسد که در دل‌شان نهفته است بپاشند. همچنان که تعصب و لجاجت نیز از عوامل مهم جدال و مراء است، چرا که اشخاص ‍ متعصّب و لجوج حاضر نیستند به آسانى دست از عقائد فاسد خود بردارند لذا روى آن مى‌ایستند و پیوسته جرّ و بحث مى‌کنند، آسمان و ریسمان را به هم مى‌بافند و به هر حشیشى متشبث مى‌شوند تا اعتقاد فاسد خود را بر کرسى بنشانند کوتاه سخن این که عوامل منفى فراوانى دست به‌دست هم مى‌دهد و انسان را به مراء و جرّ و بحث‌هاى دور از ادب و انسانیّت و انصاف مى‌کشاند و او را وادار مى‌کند که با لجاجت و سرسختى در برابر حق بایستند و در برابر باطل دفاع کند. قرآن در مورد مراء مى فرماید: «أَلا إِنَّ الَّذینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَةِ لَفی‏ ضَلالٍ بَعید» آگاه باشید آن‌ها که در وجود قیامت مراء مى‌کنند در گمراهى عمیقى هستند. هرگاه حالت مراء و به تعبیر روایات، جدال غیر اَحْسن در درون انسان ریشه بدواند، و به صورت خُلق و خُوى او درآید، دین و ایمان و تقوای چنین انسانى در مخاطره قرار مى‌گیرد، و لازم است براى نجات از خطراتى که ناشى از این صفت رذیله است دست به کار شود و آن را درمان کند، و خود را از شرّ آن رهایى بخشد. نخستین راه درمان که شاید جزء مقدّمات یا یک عامل تسکین دهنده محسوب شود تا به درمان عمقى بپردازد، اختیار سکوت است در هر جا که احتمال مى‌دهد مراء در میان آید سکوت را اختیار کند و هرگاه این سکوت را مدّتى ادامه داد، و به اصطلاح دندان برجگر بگذارد و مشکلاتش را تحمل کند، زمینه‌ی بسیار مساعدى براى درمان نهایى فراهم مى‌شود. دورى از افراد لجوج و متعصب و پرهیز از گفتگو با این گونه افراد که خواه ناخواه انسان را به مراء و جدال مى کشاند یکى دیگر از راه‌هاى درمان مراء است . در حدیثى از امیرمؤمنان على مى‌خوانیم: «مَنْ جَالَسَ الْجَاهِلَ فَلْیَسْتَعِدَّ لِقِیلٍ وَ قَال» کسى که با آدم جاهل همنشین شود باید آماده‌ی قیل و قال و جدال و مراء باشد. نقطه‌ی مقابل مراء و جدال، انصاف در بحث است، یعنى انسان به سخنان دیگران آن گونه بنگرد که به سخنان خویش مى‌نگرد و از آن همان گونه دفاع کند که از سخن خویش دفاع مى‌کند و به تعبیر دیگر طالب حق باشد و آن را در نزد هرکس و هرجا بیابد پذیرا شود هرچند گوینده‌ی حق یک فرد عادى باشد و او عالمى بزرگ و پُرآوازه، حتّى اگر کودکى یا کافر و ظالمى سخن حقى بگوید آن را بپذیرد. در حدیث معروفى مى‌خوانیم که امام صادق فرمودند: «سَیِّدُ الْأَعْمَالِ ثَلَاثَةٌ- إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِکَ- حَتَّى لَا تَرْضَى بِشَیْ‏ءٍ إِلَّا رَضِیتَ لَهُمْ مِثْلَهُ وَ مُوَاسَاتُکَ الْأَخَ فِی الْمَالِ وَ ذِکْرُ اللَّهِ عَلَى کُلِّ حَال‏»؛ برترین اعمال سه چیز است: رعایت انصاف در حق مردم نسبت به خویشتن تا آنجا که چیزى را براى خود نخواهى مگر این‌که همانندش را براى آن‌ها بخواهى و مواسات با برادر دینى در مال و ذکر خدا در هر حال. جالب این‌که در بعضى از روایات مى بینیم که امام صادق هنگامى که چهارخانه‌ی بهشتى را در برابر چهار عمل تضمین مى‌کنند ترک مراء را سوّمین عمل و انصاف‌دادن در برابر مردم را چهارمین عمل بر مى‌شمرند که ممکن است اشاره‌اى به انصاف در سخن بوده باشد. مراء؛ دروازه‌ی ورود به اخلاق رذیله اساتید اخلاق یکی ا زشاخه‌های خودپسندی را مراء می‌دانند. مراء و جدال یعنی حالتی که انسان بخواهد حرفش را به هر صورتی شده بر کرسی بنشاند با این فرض که از ابتدا در مورد موضوع مورد بحث قضاوت خود را کرده و حالا به دنبال اثبات آن است، بدون آن‌که ابتدا از طرف مقابل سؤال کند که آیا برداشت او از سخن آن فرد درست است و یا منظور گوینده چیز دیگری بوده. «مراء» یعنی حرف را بردن و آوردن! مرتب بگوید دو دفعه بشنود و بگرداند دو مرتبه بگوید و کوتاه نیاید. قرآن می‌گوید مراء و جدال از آن شیطان است که به تو وسوسه می‌کند. «إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلى‏ أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ» شیطان دوستان خود را به مراء‌ و جدال با شما وامی‌دارد. لذا هرکس در زندگی خود سعی در مراء و جدال دارد بداند شیطان دوست او، و او دوست شیطان است و بداند که مراء و جدال کار شیطانی است نه کار رحمانی. فقیه بزرگ شیعه، شهید ثانى در کتاب «منیة المرید فى آداب المفید والمستفید» در آفات و نتایج سوء مراء و جدال مى‏گوید : باید متوجه باشیم مناظره‏اى که به منظور غلبه بر دیگران و اسکات طرف و تمایل به اظهار فضل صورت مى‏گیرد، منبع و سرچشمه‌ی همه خوى‏ها و رفتارهایى است که از نظر خداوند متعال ناستوده ولى از دیدگاه ابلیس ستوده است. همان‏گونه که اگر کسى میان شرب خمر و سایر گناهان و زشت‏کارى‏ها مخیّر باشد و شرب خمر را به خاطر ناچیزشمردن جرم آن، بر دیگر گناهان ترجیح دهد و در نتیجه‌ی همین گناه به طرف گناهان دیگر کشیده شود، همین‌گونه نیز اگر بر روحیه‌ی کسى حس علاقه به غلبه بر دیگران و اسکات آن‏ها در مناظره و جاه‌طلبى و مباهات بر دیگران چیره و مستولى گردد، این‏گونه تمایلات او را به اظهار و ارتکاب علنى تمام پلیدى‏ها سوق مى‏دهد و باید دانست که جدالِ غیرِ احسن و مراء دروازه‌ی ورود به آفات فراوان اخلاقی و روحی است. حضرت امام باقر می‌فرمایند: «مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِیُبَاهِیَ بِهِ الْعُلَمَاءَ أَوْ یُمَارِیَ بِهِ السُّفَهَاءَ أَوْ یَصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النَّاسِ إِلَیْهِ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ الرِّئَاسَةَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا لِأَهْلِهَا» هرکس علم بجوید، تا به وسیله‌ی آن بر دانشمندان مباهات و فخرفروشی کند، یا با سفیهان، ممارات و جرّ و بحث نماید، یا چهره‌ها را به سوی خود برگرداند، جای خود را در دوزخ آماده سازد، همانا ریاست، جز برای اهلش شایسته نیست. شیوه‌ی مراء، ناشی از عدم صداقت است و مفهوم آن ، به تعبیر مرحوم نراقی: عبارت است از طعن در سخن دیگری برای آشکارساختن خلل آن، و هدفی جز تحقیر و توهین نیست و مرائی، می‌خواهد برتری هوش خودرا بنمایاند. سیره‌ی ائمه‌ی دین در این‌که چه وقت با دشمن، بحث می‌کردند و چه موقع، از بحث اعراض می‌نمودند و در چه شرائطی سکوت می‌کردند جهت روشن‌شدن بحث بسیار مهم است. اگر بحث، برای افزایش[ معرفت] وارشاد گمراهان به نیت کشف حقیقت باشد، خوب است. گرچه شنیدن حرف مخالف، دشواراست، اما تحمل‌کردن و صبوربودن و از کوره، در نرفتن، شجاعت است. [تحمل ناپذیری] نسبت به افکار دیگران، راه را به روی یک بحث آزاد و مناظره سالم می‌بندد و تکفیر و تفسیق و تهدید، هیچ‌وقت جلوی فکری را نمی‌گیرد واندیشه‌ای را از رسوخ و نفوذ، باز نمی‌دارد. لیکن؛ باید آمادگی قبول و حسن نیت و قدرت درک طرف مقابل را سنجید و به همان میزان، پیش رفت. به گفته‌ی فردوسی: مجال سخن تا نیابی، مگوی.....چو میدان نبینی، نگهدار، گوی اگراستعداد پذیرش نباشد، قوی‌ترین بحاث هم کاری از پیش نمی‌برد و تیغش در میدان جدل نمی‌بُرد واگر لجاجت و عناد در کار باشد که بدتر! به قول سعدی: فهم سخن چون نکند مستمع.......قوت طبع ،از متکلم مجوی فسحت میدان ارادت بیار .........تا بزند مرد سخنگوی ، گوی توصیه‌ی امام صادق چنین است: با مردم مخاصمه نکنید، مردم اگر[ توانائی] داشته باشند که ما را دوست بدارند، دوست می‌دارند، خداوند از مردم میثاق و پیمان گرفته و کسی در آن میثاق، هرگز کم و زیاد نمی‌تواند بکند» یعنی بر سر مسائل مکتبی و اعتقادی و پذیرش ولایت ائمه هم، نباید با دیگران که فاقد زمینه‌ی لازم‌اند جرّ و بحث و دعوا کرد. ادب مناظره مرحوم فیص کاشانی برای مناظره، شروط و آدابی می‌شمارد، به قرار زیر: 1. هدف باید، رسیدن به حق و آشکارشدن آن باشد، نه آشکارشدن درستی نظر من و فورعلم ...! که این، مراء است و از آن نهی شده است. قصد حق از آنجا دانسته می شود که امید تأثیر و پذیرش در طرف باشد، و اگر انسان بداند که صحبت بی‌تأثیراست و طرف از رأی خود بر نمی‌گردد، این مناظره جایز نیست، چون آفاتی بر آن مترتب می‌شود. 2. مناظره‌کننده، صاحب‌نظر در مسئله باشد و اگر حق، بر زبان طرف مقابل جاری شد، از موضع فکری خود، به رأی طرف مقابل عدول کند. 3. اَهم و مهم مسئله و ضرورت بحث و مجادله را محاسبه کند و سپس وارد بحث شود. 4. مناظره، کمتر در ملاء عام باشد، زیرا در حضور مردم، انگیزه‌های [ریا] و [حرص] و [برتری‌جوئی] بیشتر آشکار می‌شود و عمل می‌کند. 5. در پی‌جوئی حق، مثل آن باشد که دنبال گمشده‌ای است که اگر یافت، خوشحال شود، هرچند در کلام حریف باشد و او را یاور خویش در یافتن گمشده ببیند، نه دشمن . 6. هرگاه رقیب می‌خواهداز سؤالی به سؤالی و از دلیلی به دلیلی دیگر منتقل شود، جلوگیر نشود، بلکه او را در رسیدن به مقصود و نکته‌ی مورد نظر، یاری کند. 7. با کسانی، مناظره کند که استقلال علمی دارند، تا اگر جویای حق است، از آنان بهره ببرد. بسیاری از افراد از بحث و مناظره با زبردستان و پختگان پرهیز می‌کنند، تا مبادا حقی بر زبان آنان جاری شود، بلکه بیشتر علاقه‌مند به بحث با افراد پائین‌تر و ضعیف‌ترند تا باطل خود را ترویج کنند. جدال احسن و بحث آزاد، کار هرکس نیست. هم سعه‌ی صدر و وسعت نظر می‌خواهد، هم تسلط برمطلب، هم قدرت بر استدلال لازم دارد، هم حوصله‌ی نتیجه‌گیری . امامان معصوم به ما تذکر داده‌اند که هرگاه انسان با دانشمندى مراء کند، وى پى مى‌برد که آن فرد در جست و جوى علم نیست و دانش خویش را عرضه نمى‌کند و اگر با جاهل مراء کند، جاهل او را خوار و پست مى‌سازد؛ پس انسان در هر دو صورت باید از این عمل بپرهیزد. امام صادق از وصیت ورقه بن نوفل بن خدیجه مى‌فرماید: «لَا تُمَارِی جَاهِلًا وَ لَا عَالِماً فَإِنَّکِ مَتَى مَارَیْتِ جَاهِلًا أَذَلَّکِ وَ مَتَى مَارَیْتِ عَالِماً مَنَعَکِ عِلْمَهُ وَ إِنَّمَا یَسْعَدُ بِالْعُلَمَاءِ مَنْ أَطَاعَهُمْ الْخَبَر» با فرد نادان و با دانشمند مراء نکن؛ زیرا اگر با جاهل مجادله کنى، آزارت مى‌دهد و اگر با دانشمند مجادله کنى، علمش را به تو عرضه نمى‌کند. کسانى به وسیله‌ی دانشمندان سعادتمند مى‌شوند که خواهان علم، و در برابر دانش و دانشمند فروتن باشند. حضرت رضا مى فرمایند: «لَا تُمَارِیَنَّ الْعُلَمَاءَ فَیَرْفُضُوکَ وَ لَا تُمَارِیَنَّ السُّفَهَاءَ فَیَجْهَلُوا عَلَیْک‏» با دانشمندان مراء نکن ، تا تو را از خودشان دور نسازند و با نادانان نیز مراء نکن، تا با تو جهالت نکنند. امام صادق در جاى دیگرى مى‌فرمایند: «لَا یُمَارِیَنَّ أَحَدُکُمْ سَفِیهاً وَ لَا حَلِیماً فَإِنَّهُ مَنْ مَارَى حَلِیماً أَقْصَاهُ وَ مَنْ مَارَى سَفِیهاً أَرْدَاه‏» هیچ‌یک از شما نباید با بردبار و نادان مراء کند، همانا هرکس با بردبار مراء کند، بردبار او را (از خود) دور مى‌سازد و هرکس با سبک‌مغز مراء کند، آن نادان او را به نابودى مى‌کشاند. مراء موجب نابودى اعمال نیک انسان مى‌شود. امام صادق به محمد بن نعمان فرمودند: «یَا ابْنَ النُّعْمَانِ إِیَّاکَ وَ الْمِرَاءَ فَإِنَّهُ یُحْبِطُ عَمَلَک‏» اى پسر نعمان! از مراء بپرهیز، همانا مراء عمل تو را از بین مى‌برد. پیامدهاى مراء غیر از این‌که در وجود خودِ فرد آشکار مى‌شود، به اجتماع نیز سرایت مى‌کند. این رفتار ناپسند سبب مى‌شود از محبت دو طرفه کاسته شود تا به آن‌جا که شاید این محبت، از بین برود. امام صادق فرمودند: «إِذَا أَحْبَبْتَ رَجُلًا فَلَا تُمَازِحْهُ وَ لَا تُمَارِه‏» اگر کسى را دوست دارى با او شوخى و مراء نکن . امیرمؤمنان على هم مى‌فرمایند: «لَا مَحَبَّةَ مَعَ کَثْرَةِ مِرَاء» هیچ محبتى با مراء بسیار پایدار نخواهد ماند. خرده‌گیرى از گفتار دیگران، دوستى‌ها را از بین برده، دل‌ها را از هم چرکین مى‌کند تا جایى که در پى آن دشمنى و کینه پدید مى‌آید. در این صورت شخص یا دشمنى خودش را ظاهر مى‌کند یا اگر نتوانست، به ظاهر ادعاى دوستى کرده، در باطن کینه مى ورزد که این رفتار، دورویى است. امام صادق به نقل از حضرت على مى‌فرمایند: «إِیَّاکُمْ وَ الْمِرَاءَ وَ الْخُصُومَةَ فَإِنَّهُمَا یُمْرِضَانِ الْقُلُوبَ عَلَى الْإِخْوَانِ وَ یَنْبُتُ عَلَیْهِمَا النِّفَاق‏» از مراء و دشمنى بپرهیزید. همانا این دو، دل‌هاى برادران (دینى) را بیمار مى‌کند و نفاق بر آن دو مى‌رویاند. مراء نه‌تنها انجام‌دهنده‌ی خویش را به وادى گناه مى‌کشاند، بلکه طرف مقابلِ او را نیز به نفاق وا مى‌دارد. عامل مراء چه بسا مى‌کوشد تا طرف مقابل را با دروغ، تهمت و توهین، کوچک کند یا حتى براى رسیدن به هدف خود سخنان رکیک و ناهنجار بر زبان آورد. از حضرت زین العابدین چنین روایت شده است: «وَیْلُمِّهِ فَاسِقاً مَنْ لَا یَزَالُ مُمَارِئاً» واى بر آن امت فاسقى که خلق و خوى آن ها مراء است . امام صادق فرمودند: «لَا تُمَارِ فَیَذْهَبَ بَهَاؤُک‏» مراء نکن تا ارزش تو از بین نرود. روشن است که رشد و کمال جامعه به دو چیز بستگى دارد: یکی وحدت و یگانگى قلب‌ها و دیگری پیشرفت دانش. حال اگر در جامعه‌اى مراء و پیکار لفظى رایج شد، پیوند قلب‌ها گسسته، یک‌پارچگى از بین مى‌رود. همچنین در آن جامعه دیگر دانشمند علمش را عرضه نمى‌کند، و بیش‌ترِ افراد گرفتار فسق، بدبینى و بى‌منطق مى‌شوند؛ در نتیجه، دانش از رشد باز ایستاده، جامعه از ارزش تهى می‌شود. بهترین توصیه در علم‌آموزی همه‌ی‌ این روایات طولانی به این جهت عرض شد تا بدانیم چرا حضرت مولی‌الموحدین به فرزندشان می‌فرمایند: اگر به دنبال علم و دانش هستی قصد تو فهمیدن و آموختن باشد و نه برای طرح شبهات و برتری بر دیگری و دشمنی‌ورزیدن بر رقیبان، که تحت عنوان نهی از مراء در روایات ما مطرح شده است. یکى از بیمارى‏هایى که در راه علم به جان انسان مى‏افتد همین روحیه‌ی مراء است. بعضى‏ها وارد علم کلام و فلسفه مى‌شوند تا بتوانند اشکال کنند و رقیب را بشکنند، و این حالت براى تحقیق بسیار خطرناک است، حتى بعضاً انسان مطلبى را براى فهمیدن مى‏خواند ولى همین که قلب او آماده‌ی پذیرش شده ناگهان شیطان خود را وارد انگیزه‌ی انسان می‌کند که «خیلی خوب است یاد بگیر تا بتوانی بر رقیبان خود پیروز شوی» این هم یکی از آفاتی است که در راه علم‌یابی باید متوجه آن بود چون در جای خودش به انسان ضربه مى‏زند و او را متوقف می‌کند در این که نور آن علم به قلب او برسد. به همین جهت حضرت در ادامه می‌فرمایند: «وَ ابَدَأْ قَبْلَ نَظَرِکَ فى ذلِکَ بالاسْتِعانَةِ بِاِلهِکَ وَ الرَّغْبةِ اِلَیْهِ فى تَوْفیقِکَ وَ تَرْکِ کُلِّ شائِبَةٍ اَوْلَجَتْکَ فى شُبْهَةٍ اَوْ اَسْلَمَتْکَ اِلى ضَلالَةٍ» فرزندم! پیش از قدم‌گذاشتن در این راه، ابتدا از خدایت کمک بخواه و این‌که توفیق تو را در این راه، در رغبت به سوی خودش قرار دهد، و این که ترک کنی هر انگیزه‌ی آلوده و یا فرورفتن در شبهات و ضلالت را. وقتی معلوم شد مى‏خواهید به عنوان یک شخصیت علمی زندگی خود را دنبال کنید، باید قبل از این‌که تحقیق را آغاز کنید از خدا کمک بخواهید که در این راه توفیق لازم را مرحمت کند، چون خودتان تجربه کرده‌اید بسیارى مواقع به دنبال یک تحقیق علمی رفته‏اید ولى چون مدد الهی در میان نبوده نه تنها نور ایمانمان در آن مسیر افزون نگشته بلکه گرفتار حجاب‌هایی شده‌ایم که از همه‌ی حجاب‌ها غلیظ‌تر بوده، همان حجاب‌هایی که در موردش فرموده‌اند: «الْعِلْمُ هُوَ الْحِجابُ‏ الاکْبَر» علم حجاب بزرگی است. در جلسه‌ی‏ تفسیر قرآن شرکت کرده‏ایم امّا به جاى این‌که با انگیزه‌ی الهى مطالب را دنبال کنیم که ذکری برای قلبمان باشد، با انگیزه‌ی کسب دانایى وارد شده‌ایم و همین انگیزه حجاب ما گشته و روحیه‌ی فخرفروشی بر دیگران را به همراه آورده. حضرت مى‏فرمایند قبل از این‌که وارد تحقیق شوى از پروردگارت کمک بخواه، به او بگو: خدایا! در این راه کمکم کن تا آنچه تو مى‏خواهى بشوم. «وَ الرَّغْبَةِ اِلَیْهِ فى تَوْفیقِکَ» و در جهت به‌دست‌آوردن رستگاری و توفیق مخلصانه روی به سوی او بیاور، «وَ تَرْکِ کُلِّ شائِبَةٍ اَوْلَجَتْکَ فى شُبْهَةٍ اوْ اسْلَمَتْکَ اِلى ضَلالَةٍ» و هرگونه آلودگی که تو را در شبهه اندازد و یا به گمراهی بسپارد را ترک کن. بعضاً ملاحظه می‌کنید که علمایی مثل علامه‌ی طباطبایی«رحمت‌الله‌علیه» به اندازه‌ی فلان آقا درس خوانده امّا مسائلى که براى علامه‌ی طباطبایی«رحمت‌الله‌علیه» به صورتی روان و زلال و نورانى و صریح روشن شده براى آن آقا لاینحل مانده و با این که اطلاعات زیادى دارد ولی هنوز اندیشه‌اش پر از شبهات است به طوری که این سخن‌اش با سخن دیگرش موافق نیست و هر دو سخن او با سومین سخنش هماهنگی ندارد. چیزهاى زیادى مى‏داند امّا اندیشه‌اش پاک و یک‌دست نیست چون آن استعانت و دستگیری الهی به کمک‌اش نیامده، به همین دلیل به شما پیشنهاد مى‏شود کتاب هر کسى را نخوانید. بگردید نوشته‌های افراد مطمئن و شناخته شده را بخوانید تا از طریق آن افراد نوری یگانه و هماهنگ به شما برسد. بعضى‏ها سخنان مهمی دارند ولى به جاى این که جواب سؤالات ما رابدهند تحیّر و سرگردانى ما را افزون مى‏کنند. حضرت می‌خواهند ما گرفتار این نوع علم‌یابی‌ها نشویم لذا مى‏فرمایند طورى در علم‌یابی سیر نکن که در شبهه و ضلالت بیفتى. از خدا بخواه یک اندیشه ناب و صریح و زلال به تو بدهد. بعد مى‏فرمایند: وقتی مطمئن شدی که قلب‌ات صفا و جلاء لازم را یافته و خاصعانه پذیرای حقیقت شده است و افکارت از پریشانی درآمده و همت‌ات در یافتن حقیقت، همت واحدی شده، نظر کن بر آنچه برایت روشن کردم. در آن حال است که وصیت‏هاى من به دردت مى‏خورد وگرنه، نه ! ممکن است فردى به جلسه‏اى که مباحث قرآنی می‌شود برود تا ببیند سخنران چه مى‏گوید که عده‏اى جوان به دور او جمع شده‏اند. معلوم است که این فرد از اوّل تا آخر جلسه، چیزى به دست نمى‏آورد چون قلب او به دنبال مطلب دیگرى بوده است. بعضى‏ها مى‏گویند ما «تفسیر المیزان» را خوانده‏ایم، مطلب مهمى ندارد! آیا واقعا «المیزان» مطلب مهم ندارد یا آنها به دنبال مطلب دیگری بودند که المیزان برای آن نوشته نشده است. معلوم است که نمى‏توان آن مطالب را از المیزان استخراج کرد و بعد جلوى مردم خودنمایى نمود. «المیزان» آنقدر عجیب است که گاه مطلبى بسیار مهم و قیمتى را به قدرى آسان و روان بیان مى‏کند که خواننده گمان مى‏کند اصلاً علامه‌ی طباطبایی«رحمت‌الله‌علیه» چیزى نگفته‌اند. چون علامه نمى‏خواهند فخرفروشى کنند بلکه مى‏خواهند حرف حقی که به نظرشان رسیده است بزنند. در داستانى آمده که مرغ و غاز حرفشان شد، غاز گفت: نمى‏دانم چرا با این که تخم‏هاى من بزرگتر و از لحاظ مواد غذایى مقوى‏ترند، مردم بیشتر به سراغ تخم مرغ مى‏روند!؟ مرغ گفت: چون ما مرغ‌ها قبل از تخم‌کردن، مدتی «قُدقُد» مى‏کنیم تا دیگران به ما توجّه کنند. بعد هم که تخم کردیم آن قدر به قدقدمان ادامه را مى‏دهیم تا همه متوجه شوند تخم گذاشته‏ایم. امّا شما غازها یواشکى به گوشه‏اى مى‏روید و تخم خود را می‌گذارید و مى‏روید پى کارتان. از آن‌جا که مردم ساده‏اند، فریب تبلیغات ما مرغ‌ها را مى‏خورند و این است که تخم مرغ گران مى‏شود! حالا حکایت ما آدمیان هم همین است. بعضى‏ها وقتى مى‏خواهند سخن بگویند آن قدر مطلب‏شان را در بوق و کرنا مى‏کنند که همه خیال مى‏کنند واقعاً مطلب مهمى است. در برابر این‌گونه افراد، عده‏اى هستند که بدون سر و صدا، با بى‏تکلّفى نظراتشان را بیان مى‏کنند و با وجود این‌که نظر این‌ها مهم‌تر و عمیق‏تر است امّا مردم قدر آن را نمى‏فهمند. حضرت می‌فرمایند: «فَاِذا اَیْقَنْتَ اَنْ قَدْ صَفا قَلْبُکَ فَخَشَعَ وَ تَمَّ رَاْیُکَ فَاجْتَمَعَ، وَ کانَ هَمُّکَ فى ذلِکَ هَمّاً واحِدا فانْظُرْ فیما فَسَّرْتُ لَکَ». فرزندم! چون مطمئن شدى که قلبت صفا یافته و روحیه‌ی خودنمائی در آن نیست و خاشع و خاضع است و همت تو بر این کار جمع است که نمی‌خواهی خودنمایی کنی، بنگر به آن چه از حقایق برایت آشکار کردم. از تأکید حضرت بر این نکته معلوم می‌شود اگر متوجه شدید جلسات دینى و تحقیق در معارف الهی بر روی قلب شما اثر نمى‏گذارند بفهمید که یا گوینده، قلب صاف و همت کامل ندارد، یا شنونده، انگیزه‌ی درستى ندارد و یا هر دو. در یک تحقیق صحیح، سلامت محقق نقش به‌سزایى دارد. و محقق سالم کسى است که اولاً: صفاى قلب و نیّت سالم داشته باشد و همین‌که به حقى رسید در مقابل آن خشوع مى‏کند، ثانیا: هدفش واقعاً تحقیق است نه چیز دیگر. انگیزه‌ی شایسته در تحقیق حضرت در ادامه مى‏فرمایند: «وَ اِنْ اَنْتَ لَمْ یَجْتَمِعْ لَکَ ما تُحِبُّ مِنْ نَفْسِکَ وَ فَراغِ نَظَرِکَ وَ فِکْرِکَ فاعْلَمْ اَنَّکَ اِنَّما تَخْبطُ الْعَشْواءَ وَ تَتَوَرَّطُ الظَّلْماءَ» اگر آن همت واحدى که مى‏طلبى و به دنبال آن هستی در تو جمع نشد و در طول تحقیق، فکر و نظر تو آسوده نبود، بدان که راه به خطا برده‌ای و به ورطه سیاهی غلتیده‌ای. انسان در آن حال هرچند که انسان با اطلاعی باشد، چونان شتر مستى می‌ماند که جلوش را نمى‏بیند و تلوتلوخوران به این طرف و آن طرف مى‏خورد و عملاً با آن همه دانائی، در ورطه‌ی تاریکى‏ها مى‏افتد. تعبیر بسیار دقیقی است برای توصیف عالمانی که از انگیزه‌های الهی محروم‌اند، آدمى که هم مست باشد و هم جلوش را نبیند چگونه پرت و پلا مى‏رود و دائم زمین مى‏خورد؟ چنین عالمانه این‌گونه زندگی می‌کنند. در جامعه افراد زیادى داریم که مطالعات زیادى کرده‏اند و استادان مختلف دیده‏اند امّا از آنجا که انگیزه زلال و قلب خاشع و همت واحد نداشته‏اند، دردسرهاى زیادى براى جامعه درست کرده‏اند. آرزو مى‏کنم خداوند چشم جوانان ما را بیدار کند تا خودشان مواظب خودشان باشند و به ظاهر کلمات و رفتارهای افراد بسنده نکنند. بعضاً کتاب‏هایى را مشاهده می‌کنید که پر از آیه و روایت است ولى نورى نمى‏دهد که انسان را به امام معصوم نزدیک کند. این‌ها نکاتى است که باید به آنها توجّه داشت. حضرت مى‏فرمایند اگر اهل تحقیق و مطالعه بودى امّا نیّت پاک، قلب خاشع، نظر جمع و اندیشه متحد نداشتى، بدان مانند شتر مستى هستى که در ورطه‌ی تاریکى‏ها افتاده است و کسى که مى‏خواهد دین را پیدا کند با این خصوصیات، راه به جایى نمى‏برد. «وَ لَیْسَ طالِبُ الدّینِ مَنْ خَبَطَ اَوْ خَلَطَ» طالب دین، پیوسته این طرف و آن طرف نمى‏افتد و حق و باطل را ممزوج نمى‏کند. انگیزه افراد خیلى مهم است. کسى که مى‏خواهد در مورد دین تحقیق کند باید متواضع باشد و پیامبران را نوکرى کند تا بهره‌ی لازم را از معارف الهی ببرد. خدا با کسى که از ابتدا مقابل دین سینه سپر مى‏کند و مى‏گوید: «من این حرف‌ها را قبول ندارم» که سخنى ندارد. سخن با طالب دین است، اوست که لجبازى ندارد و سوز دارد و به انسان‌های معصوم که نمونه‌ی کامل دینداری هستند، نظر می‌کند. محققى که دلِ خاضع و پرسوز نداشته باشد ممکن است دانا بشود امّا هیچ‌گاه حکیم نمى‏شود تا با استحکام شخصیت راهنمای حقیقت باشد و در همین راستا به کسانى که اندیشه‌ی زیکزاکى و پراکنده دارند نباید اعتماد کرد، چون اگر امروز یک نظر دارند فردا معلوم نیست بر همان نظر باقی باشند. در مقابل این عده، افرادی هستند که سخنانشان از ابتدا نور دارد و هرچه زمان مى‏گذرد نورشان بیشتر مى‏شود. شهید مطهرى«رحمت‌الله‌علیه» را مى‏توان در زمره‌ی این‌گونه افراد نام برد. اگر دقت کنید پى مى‏برید که اولین سخنان شهید مطهرى هیچ‌گونه ضدیّتى با آخرین سخنان ایشان ندارد. و این امتیاز است که تفاوت ایشان را با کسانى که سخنانشان پر از شلوغى است ثابت مى‏کند. سوز حقیقت‌یابی لذا حضرت در ادامه مى‏فرمایند: «وَ الاِْمْساکُ عَنْ ذلِکَ اَمْثلُ». اگر دیدى هنوز در طلب دین قلب‌ات خاضع نیست، خودداری کن! که در چنین حالى، امساک ورزیدن و خودداری کردن سزاوارتر است. چون کسی که سوز طلبِ حقیقت ندارد به اسم علم ما را مشغول حاشیه‌ها می‌کند و انسان در حین نداشتن انگیزه‌ی زلال به نام علم به دنبال جواب به سؤالاتی می‌رود که هیچ ارزشی ندارد. مولوى مى‏گوید کسانى که سوز ندارند، سؤالات‌شان هم بیهوده است. در مثنوى آمده که فردى با دستش محکم به پشت گردن دوستش مى‏زند. دوستش یقه‌ی او را مى‏گیرد و مى‏پرسد: «فلان فلان شده.... چرا زدى؟!» مى‏گوید: «صبر کن! اوّل من یک سؤال مى‏کنم، تو جواب مرا بده، بعد می‌خواهی مرا بزنی بزن!» مى‏پرسد: «سؤالت چیست؟» مى‏گوید: «وقتى که من با دست‌ام به گردنت زدم یک صدایى بلند شد. بگو ببینم این صدا مربوط به دست من بود یا مربوط به گردن تو!؟» آن یکى زد سیلیى مر زید را حمله کرد او هم براى کید را گفت سیلى‏زن سؤالت مى‏کنم پس جوابم گوى وانگه مى‏زنم بر قفاى تو زدم آمد طراق یک سؤالى دارم اینجا در وفاق این طراق از دست من بوده است یا از قفا گاه تو اى فخر کیا؟ گفت از درد این فراغت نیستم که در این فکر و تأمل بیستم تو که بى‏دردى همین اندیش این نیست صاحب درد را این فکر هین یعنى تو چون سوز ندارى فکرت دنبال این سؤال است که این صدا از گردن من است یا از دست تو. انسانی هم که سوز حقیقت‌یابی ندارد در مسیر علم‌یابی به بیراهه مى‏رود و به دنبال چیزهایى است که هیچ ربطی به ارتباط او با حقایق عالم ندارد. بعد مولوى ادامه مى‏دهد که: دردمندان را نباشد فکر غیر خواه در مسجد برو خواهى به دیر کسى که درد اصلى خود را شناخت، که دردش بى‏خدایى است و می‌داند تمام حقیقت نزد خداست و با دورى از خدا از همه‌چیز خود دور شده است، این آدم دنبال این‌که چگونه اوقات فراغتش را بگذراند نمى‏رود، این آدم تحقیقش براى گذراندن عمر نیست، این آدم به هر کوى و برزن و کتاب و جلسه‏اى که سر مى‏زند دنبال گمشده‏اش می‌باشد و به همین جهت هم نمى‏شود او را با این سرگرمی‌ها فریب داد. مى‏گوید: غفلت و بى‏دردى‏ات فکر آورد در خیالت نکته بکر آورد جز غم دین نیست صاحب درد را مى‏شناسد مرد را وگرد را انسان صاحب درد فریب نمى‏خورد چون غم دین و انگیزه‌ی رفتن در مسیرى را دارد که به حق ختم ‌شود و لذا مدعى علم را از عالم واقعى تشخیص مى‏دهد، غم دین ریشه در غم غربت دارد و این غربت تنها با اُنس با خدا جبران می‌شود. «والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته
4390
متن پرسش
باسلام.استاد چند سئوال از محضر مبارکتان داشتم 1.جلسات مکارم الخلاق شما را بصورت مجازی گوش می دهم می خواستم ببینم در فراز اول فرق اکمل با افضل و احسن چیست لطفا هر کدام را جداگانه توضیح بفرمائید؟ 2.شما در بحث معرفت نفس فرمودید روش تجربی را بکار ببندیم ولی آیت الله جوادی می فرمایند روش تجربی ضعیف ترین روش شناخت است این دو چگونه با هم جمع می شوند؟ 3.بعضی می گویند فقط انجام واجبات و ترک محرمات و مارا منع می کنند از کتبهای شما و کتابهای اخلاقی دیگر، سئوال من این است آیا ما باید یک گوشه فقط انجام واجبات و ترک محرمات کنیم و دیگر این کتابها را نخوانیم تازه معلوم نیست بعد چند سال هم بتوانیم انجام واجبات و ترک محرمات را بطور کامل داشته باشیم جواب چیست؟ 4.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکدام این صفات از جهت بلاغت، در رابطه با موضوعش معنا می‌شود. در مورد دین بحث اکمل بلیغ‌تر است و در مورد نیت، صفت اَحسن ابلغ است و در مورد یقین افضل بلیغ‌تر است ولی شاید در فارسی این نکته خیلی احساس نشود. 2- روش تجربی که در معرفت نفس مورد نظر است، تجربه‌ی درونی است که نزدیک است به ادراک قلبی ولی تجربه‌ای که منظور حضرت آقا است، تجربه‌ی حسی است 3- از خودشان بپرسید. موفق باشید
4353
متن پرسش
باسلام خدمت استاد عزیز میخواستم بدانم ایا هدف از خلقت هستی(حیوانات وکوه وجنگل واسمان و زمین و....) برای کمک کردن انسان برای رسیدن به مقصد(تعالی انسان) است ؟ چگونه میخواهم از زبان خودتان بشنوم باتشکر از شما استاد گرامی
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت حق از آن جهت که عین خوبی و کمال است جز به خوبی نظر ندارد و لذا در مسیر نظر به خود خواست که خود را در آینه‌ی اسماء حسنایش بنگرد و آدم را خلق کرد تا آینه‌ی نمایش اسماء حسنایش را خلق کرده باشد تا خود را در اینه آدم ببیند. از طرفی این آینه اگر بخواهد در عالمِ عین ظهور کند و اسماء الهی را بنمایاند باید شرایط ظهور آن‌که همان عالم ماده و عالم شهود است فراهم گردد و از این جهت این عالم با تمام لوازمش خلق شد تا بستر ظهور کمالات انسان گردد که باید کمالات خلیفة اللهی پروردگارش را بنمایاند. از این جهت حضرت حق به پیامبرش فرمود: «لولاک لما خلقتُ الأفلاک» اگر بنا نبود که تو باشی هرگز افلاک و هرآنچه در عالم است را خلق نمی‌کردم. موفق باشید
4343
متن پرسش
با عرض سلام خدمت جنابعالی استاد ایا دی وی دی نقد اقایان دهقانی و موسوی را بر کتاب سلوک ذیل شخصیت امام خمینی علیه الرحمه دیدید؟ البته اقای دهقانی در وبلاگش نوشته بود چند مرتبه از گروه المیزان درخواست کردیم در همان خانه مشروط جلساتی با حضور استاد گذاشته شود تا نقدهای خود را بیان کنیم ولی از جانب شما گفتند که فرصت ندارید ظاهرا بعد تصمصم گرفتند به تهیه این دی وی دی . البته نقد تفکرات مشکلی ندارد ولی بنده که حدود یک ساعتی از انرا گوش دادم حس کردم اقایان عجله کردند مثلا اقای موسوی می گفت شهدا نشان میدهند برای طی راه امام نیازی به اشنایی با مبانی نظری ایشان نیست؟ خوب بحث این است که اولا شهدا طبق دستور امام در ان مقطع خاص رو به جبهه اوردند از طرفی در همان جبهه ها هر وقت فرصتی بود کارهای مطالعاتی در بین خیلی از بچه ها رایج بود یا مثلا رزمندگانی که اسیر میشدند و دستشان از جبهه کوتاه بود رو می اوردند به حفظ قران فراگیری زبانهای بیگانه و کارهای دیگر یعنی واقعا این خلط مبحث است یا خیلی از همین رزمندگان بعد از جنگ رو اوردند به حوزه ها و دانشگاه ها یعنی وضعیت شهدا در ان مقطع خاص را نباید الگو گرفت برای همیشه انچه که باعث الگو گیری است نحوه تبعیت انها از ولی فقیه زمانشان است که انها از حوزه ها و دانشگاه ها و خیلی جاهای دیگر رو به جبهه ها اوردند خب امروز دستور ولی فقیه نظام سازی بر اساس مبانی حکمی و عرفانی است .اگر امروز بزرگانی مانند شهید همت زنده بودند حتما با تجهیز علمی خود سعی در نظام سازی داشتند و ایا نظام سازی بدون کمک گرفتن از حکمت و عرفان ممکن است؟
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم اگر آقایان چند سال دیگر که خشم‌شان فرو نشست و در شرایط روحی دیگر ،کتاب را خواندند خودشان سخنان امروزشان را نقد می‌کنند و از فضای مراء که در آن «دی وی دی» حاکم است آزاد می‌شوند و دیگر بین آزاداندیشی و آزادی بیان این‌همه خلط مبحث نمی‌شود و یا گمان شود خداوند برای تنبه ملت ما که زمینه‌ی ظهور حضرت صاحب الزمان«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» را فراهم نکرده‌ایم نباید فقیهی با هویتی آنچنان که برای حضرت امام تبیین شد بفرستد و در فضای مراء عدول امت محمد«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» منحصر در امامان می‌شود و در نتیجه در هر قرن به هر معنایی که قرن را بگیریم ،دربه‌در به دنبال یک امام بگردیم و حالا که نمی‌یابیم لازم می‌آید بگوییم پیامبر«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» از تاریخ رو دست خورده است و آن‌هایی هم که از این روایت حضور حضرت امام در تاریخ معاصر را تبیین کرده‌اند همه را خطاکار بپنداریم و از آن عجیب‌تر ،‌ با این‌که حضرت رضا«علیه‌السلام» یک قاعده‌ی کلی می‌دهند که « إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ لِذَلِکَ وَ أَوْدَعَ قَلْبَهُ یَنَابِیعَ الْحِکْمَةِ وَ أَطْلَقَ عَلَى لِسَانِهِ فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِیهِ غَیْرَ صَوَابٍ فَهُوَ مُوَفَّقُ مُسَدَّدٌ مُؤَیَّد» اگر خداوند بنده‌ای از بندگانش را جهت امور مردم انتخاب کرد، سینه‌ی او را گشاده می‌کند و توانایی‌های خاص به او می‌دهد را منحصر به امام معصوم کنند و عملاً باب تفکر و اجتهاد را در امور دین مسدود نمایند. بنده این نوع نگاه را ناشی از روحیه‌ای دیدم که سخت خشمناک است و با عصبانیت به کتاب نگریسته و در این فضا هیچ حقی روشن نمی‌شود. راه‌کار همان است که رسول خدا«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» فرمودند که: «أَوْرَعُ النَّاسِ: مَنْ تَرَکَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ کَانَ مُحِقّاً. » پارساترین مردم کسی است که مراء و جدال را ترک کند و اگرچه حق با او باشد. موفق باشید
4322
متن پرسش
با سلام استاد بنده می خواهم تفسیر المیزان را شروع کنم آیا لازم است در کنار آن شرح تفسیر المیزان(سوره اعراف) شما را هم گوش کنم؟ منافات دارند با هم یا کنار همدیگر خوب است؟در صورت جواب مثبت وقتی در تفسیر المیزان رسیدم به سوره اعراف دیگر نمی خواهد کار کنم؟ و آیا بگذارم وقتی رسیدم به سوره اعراف صوت شما را گوش دهم یا نه از ابتدای تفسیر(سوره حمد) گوش دهم؟ 2. منظور از سر در عبارت والسر المستودع فیها چیست؟ 3. کتاب انسان از دیدگاه اسلام کی چاپ میشود؟ 4. در کنار شروع المیزان ایرادی ندارد سیر کتابهای شما را هم داشته باشم آیا می شود تمرکز کرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بنده به طور کلی پیشنهاد می‌کنم دوستانی که قصد دارند وارد مطالعه‌ی تفسیر شریف المیزان شوند صوت چندین سوره را که عرض کرده‌ام گوش بدهند تا حساسیت لازم را نسبت به ورود و خروج مطالب علامه طباطبایی«رحمت‌الله‌علیه» پیدا کنند و در این راستا خوب است که تفسیر سوره‌ی اعراف را همین حالا دنبال کنید ولی در سیر مطالعه‌ی المیزان وقتی باز به سوره‌ی اعراف رسیدید با دقت کامل آن را مطالعه کنید که مزه‌ی دیگری نصیب شما می‌شود2- موضوع سرّی که وجود مقدس حضرت صدیقه‌ی طاهره«سلام‌الله علیها» حامل آن می‌باشند را در کتاب «مقام لیلة القدری فاطمه زهرا«سلام‌الله علیها» در ویرایش جدید در فصل «فاطمه(س) رازی پیدا و پنهان» دنبال بفرمایید. 3- کتاب در اداره‌ی ارشاد در حال بررسی است، إن‌شاءالله این روزها اجازه‌ی چاپش داده می‌شود 4- إن‌شاءالله مفید خواهد بود. موفق باشید
4303
متن پرسش
در سؤال (3722) از شما پرسیدم که: «چرا تربیت عرفای عصر حاضر، به ارادة حضرت امام است نه به ارادة اساتید عرفان‌شان؟»، با توجه به پاسخ شما به آن سؤال، فهمیدنِ پاسخ آن سؤال، منوط شد به فهمیدنِ معنای «زندگی کردن با انقلاب اسلامی». در سؤال (3973) از شما پرسیدم که: «معنای این عبارت چیست؟» و خودم دو احتمال در تفسیر این عبارت نوشتم، و شما پاسخی فرمودید که راهگشای حقیر نشد و نفهمیدم بالاخره کدامیک از آن دو تفسیر صحیح است! آنگاه در سؤال(4090) مجدداً این سؤال را مطرح کردم و نتایج هر یک از دو تفسیر را خودم تحلیل کرده تالی‌فاسدهای هر یک را نوشتم. و شما در پاسخ ظاهراً فرمودید که پاسخ این سؤال در جزوة «طلبة عصر انقلاب» مشخص می‌شود. اما من حتی با خواندن جزوة «طلبة عصر انقلاب» هم متوجه نشدم: بالاخره «با انقلاب اسلامی زندگی‌کردن» به چه معنی است؟ شما در آن جزوه می‌فرمایید که نباید نسبت به انقلاب اسلامی بی‌تفاوت باشیم. این، قبول است، و عرض کردم که هیچ‌کس منکرِ این مدعا نیست. محل نزاع (همانطور که در قسمت سومِ سؤال(3722) مطرح شد)، این است که: «چرا تربیت عرفای این عصر، به ارادة حضرت امام است؟» بالاخره «زندگی‌کردن با انقلاب اسلامی» اگر به معنای خدمت مستقیم به انقلاب باشد مثل کارمندان سپاه و وزارت اطلاعات، این طریقْ تنها طریق سلوک نیست و حداکثر ثابت می‌شود که کسانی که در این طریق قراربگیرند به ارادة حضرت امام سلوک می‌کنند، اما ثابت نمی‌شود که دیگران هم به ارادة ایشان سلوک می‌کنند. و اگر به این معناست که کسی نباید نسبت به انقلاب بی‌تفاوت باشد ولو خدماتش از طریق چند واسطه و یا حتی چند نسل در خدمت انقلاب قراربگیرد و یا خدمت کمی به انقلاب داشته‌باشد مثل شرکت در راهپیمایی‌ها و یا انتخابات، پس اولاً زندگی‌کردن با انقلاب اسلامی، اصلاً طریق سلوک نیست؛ بلکه جزء کوچکی از لوازم سلوک است و وظیفه‌ای است از هزاران وظیفه‌ای که باید سالک داشته‌باشد، ثانیاً دیگر ثابت نمی‌شود که هر کسی سلوک کرد، تمام فیوضات معنوی‌ای که به او می‌رسد، به واسطة حضرت امام بود‌ه‌است. ببخشید، من نتوانستم از بین آن جزوة مفصل جوابم را بگیرم، لطف کنید در چند جمله بفرمایید: «زندگی‌کردن با انقلاب اسلامی» به چه معناست؟ اگر مطمئن هستید پاسخ این سؤال در آن جزوه هست، بفرمایید تا بار دیگر هم آن را با نظر به این سؤال بخوانم. البته مسلّم است که به نظر شما این جمله، حکایت از یک فضا و یک روحیه‌ای دارد که قرارگرفتن در آن فضا، کار یک عمر است و حاصل عمل به شریعت است. اما همانطور که دینِ حضوری را می‌توان در جملات حصولیْ تئوریزه کرد، شما هم لطف بفرمایید چند جملة صریح، در پاسخ به آن سؤالم بفرمایید که: بالاخره من هم بتوانم متوجه بشوم: «زندگی‌کردن با انقلاب اسلامی یعنی چه؟» تا آنگاه از این فرمایش شما استفاده کنیم برای حل‌کردنِ پاسخ آن سؤال که: «چرا سلوک همه حتی عرفای حاضر، به ارادة حضرت امام است؟». البته شاید هم بتوان این سؤال (که چرا سلوک همه حتی عرفا به ارادة حضرت امام است؟) را از طریق دیگری (همان استدلالِ شش مقدمه‌ای) ثابت کرد. ولی می‌خواهم ببینم: حال که این همه روی این سؤال وقت گذاشته‌ایم، آیا از طریق این فرمایشات شما هم به نتیجه‌ای می‌رسیم؟ یا تنها طریقی که فعلاً برای اثبات مدعای شما هست، تنها همان استدلالِ شش‌مقدمه‌ای است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: تأکید بنده آن است که با انقلاب اسلامی و حضور حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» فضایی در عالم ایجاد شده که اگر کسی بخواهد به واقع سلوک الی الله در این زمان داشته باشد باید در ذیل چنین فضایی قرار گیرد مثل وقتی که اسلام وارد عالم بشری شد، آنچنان عالم تغییر کرد که حتی جنّیان از همدیگر می‌پرسیدند: «وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدیداً وَ شُهُباً» نمی‌دانیم چه خبر شده که وقتی به آسمان می‌رویم تا بهره‌هایی از خبرهای غیبی بگیریم، آسمان را پر از نگهبانانی می‌یابیم که با شهاب‌های خود ما را طرد می‌کنند.(سوره‌‌ی جن، آیه‌ی 8). این یعنی شرایط عالم تغییر کرده. همین حالت در راستای اسلام با انقلاب اسلامی در عالم ظهور کرده و اگر کسی بتواند وارد این فضا بشود امکان سلوک الی الله به معنای واقعی برایش ممکن می‌شود. با توجه به این‌که سلوک الی الله یک نوع تغییر ساحت است تا انسان از «علم به عین و از گوش به آغوش» برسد و این‌که گفت: «تا خون نکنی دیده و دل پنجه سال..... از قال تو را ره ننماید به حال» . وقتی بحث اراده‌ی همه‌گیر حضرت امام خمینی را مطرح می‌کنیم منظورمان آن اراده‌ای است که منشاء این انقلاب شده و سالک الی الله باید متوجه چنین اراده‌ای باشد تا امکان سلوک در این دوران برایش به صورت حقیقی فراهم شود. موفق باشید
4306
متن پرسش
باسلام با توجه به اینکه بنده مشغول تحصیل لمعه هستم و در چند سال بعد در حوزه کتاب بدایه الحکمه و نهایه خوانده می شود می خواستم ببینم برای شروع المیزان که در تابستان می خواهم شروع کنم قبلش بدایه الحکمه و نهایه را بخوانم یا اینمه بهد از کتاب معاد شما همراه شرحش وارد المیزان شوم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر به روشی که بنده در جزوه‌ی «روش کار با المیزان» عرض کردم عمل شود برای ارتباط با تفسیر المیزان نیاز به بدایه و نهایه نیست. موفق باشید
4293
متن پرسش
سلام علیکم.اینکه بهاییت با قرآن دلیل می آورند که خداوند پیامبر را خاتم با فتحه یعنی نگین نامیده نه خاتم با کسره یعنی ختم کننده ،صحیح است؟چگونه با آن مبارزه کنم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در رابطه با خاتمیت رسول خدا«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» روی خاتَم و خاتِم‌بودن نیست. صریح قرآن است که می‌فرماید ای رسول خدا«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» از طریق تو «وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً ‏» کلمات پروردگار تو در حالی‌که همراه با صدق و عدل است تمام شد. دیده‌ام در سایت‌هایی که مسئولیت جواب‌دادن به این شبهات را دارند، مفصلاً به این شبهات جواب داده شده. لابد بهائیت می‌خواهد ملکه‌ی انگلستان را خاتم پیامبران بدانند که محل ریزش فیض کران به این فرقه است. این فرقه نگاهی به شناسنامه‌شان بیندازند ببینند متولد کجایند، نمی‌خواهد به دنبال پیامبر باشند . در ضمن می توانید به جواب سؤال شماره4299 مراجعه کنید. موفق باشید
4264
متن پرسش
السلام و التحیة. لطفا برایمان روشنگری بفرمایید. نظر حضرت عالی راجع به مطالبی که جناب آقای دکتر جباری درباره مرز تشیع و تسنن در صفحه ی فیس بوک خود نوشته اند چیست ؟آیا آن را تأیید می فرمایید یا خیر ؟ متن این اظهارات را در ادامه آورده ام . باتشکر فراوان از شما. "شیعه حقیقی، یعنی چه؟ (بخش 1) *************************** شیعه را در سه وجه و ساحت مختلف میتوان بررسی کرد. ساحت فقه ساحت کلام ساحت عرفان هرکدام از این حوزه ها میتواند معیاری برای تعیین شیعه بودن یا اهل سنت بودن باشد. می کوشم این سه حوزه را جداگانه به دید آورم. در فقه کدام اصول فقهی میتواند معیار برای شیعه بودن باشد؟ مثلا اگر کسی قائل به "قیاس" بود، شیعه نیست؟ دو ایراد است، اولا اینکه چکسی گفته است قائلین به قیاس شیعه نیستند؟ این حکم را از کجا می آوریم؟ ایا این یک امر قراردادی و اعتباری است؟ مثلا عده ای اعتبار کرده اند که قائلین به قیاس شیعه نیستند. خوب. این عده معیارشان چیست و از کجا این معیار را بدست آورده اند؟ ثانیاً، مگر کم بودند فقیهانی که در زمانه خودشان به قیاس متهم شده و حتی تکفیر شده اند. مانند ابن ادریس، یا ابن جنید که هردو از نظر فقیهان زمان خود متهم به قیاس بودند و تکفیر شدند ولی بعدها شدند از برگترین فقیهان شیعه! یا برعکس، کسی مانند ابن عربی که معروف است از اهل سنت به شمار میرود، "قیاس"، "یا استحسان" و "مصالحه مرسله" را نمی پذیرد. پس با این حساب او را باید شیعه بدانیم؟ اساساً کسی اگر با فقه مقارن آشنا باشد میبیند چقدر شباهت بین اراء فقهی شیعیان و اهل سنت وجود دارد و گاهی این شباهتها تا مبانی هم میرود. یا شاید بگویند منابع فقه شیعی مرز میان شیعه و سنی را روشن میکند. این سخن هم دقیق نیست. چراکه اولا جز در تعریف "سنت" مابقی منابع مشترک است. ثانیاً همان سنت هم چندان روشن نیست. شیعه قول و فعل و تقریر معصوم را سنت می داند. و معصوم اعم از پیامبر و اهل بیت علیهم السلام است. ولی مساله این است که قول و فعل تقریر معصوم یک امر "ابژکتیو" نیست که ما آن را معیار و سنجه قرار دهیم. برای همین هم بحث مهم "حجیت یا عدم حجیت خبر واحد" در بین اصولیون درگرفت. وقتی اساس و بنیاد این قول و فعل و تقریر بر ظنیات است، دیگر هیچ فرقی نمیکند مفهوم معصوم محدود به رسول الله شود(آنگونه که اهل سنت میگوید،) یا اهل بیت علیهم السلام را نیز دربرگیرد(چنان که شیعیان تاریخی معتقدند). اجماع هم که آنقدر سست و بی اساس است که کثیری از فقهای شیعه نیز عطایش را به لقایش بخشیده اند. پس در واقع آنچه به عنوان منابع فقه میتواند بطور متقن مورد رجوع باشد، فقط کتاب و عقل است. این دو منبع هم بین شیعه و سنی مشترک است. پس چه چیزی در فقه میماند که بتوان با "یقین" آن را مرز میان شیعه و سنی قرار داد؟ بازهم تأکید میکنم چه امر "یقینی" باقی میماند؟ آنچه به مثابه وجوه اختلاف فقه شیعیان و اهل سنت طرح است، اساساً امور غیر یقینی و ظنیاتی است که هر دو گروه اعتبار کرده اند و هیچ بنیاد مستحکمی برایش وجود ندارد. شیعه حقیقی یعنی چه؟ (بخش 2) ************************* در بخش نخست دانستیم که اساساً فقه نمیتواند معیار خوبی برای تعیین مرز میان شیعه و سنی باشد و این به سبب فقدان "مبادی متقن خاصه" برای هر دو گروه است. چراکه دانستیم، مبادی خاصه شیعه، که سنت (قول و فعل و تقریر) معصوم است، به سبب ظنی الصدور بودن، نمیتواند معیار و مقسم یقین آوری برای تمیز شیعه و سنی قرار گیرد. اکنون در این مرحله میخواهیم ساحت "کلام" را به دید آوریم. چنانکه میدانیم کلام اسلامی از دیرباز به سه نحله تقسیم شده است. اشاعره، معتزله و امامیه. هرکدام از این سه نحله، بزرگان و صاحب نظران خود را دارد. آنچه به اجمال میتوان درباب مبنای تفکر این سه حوزه کلامی برشمرد مساله "جبر و اختیار" است. البته موضوعات دیگری نیز در بین متکلمین مورد بحث و مناقشه بوده ولی این مساله در بین مسائل دیگر جایگاه ممتازی دارد. به اجمال میتوان گفت، اشاعره جبری مسلک و معتزله، قائل به تفویض بودند و امامیه به "امر و بین الامرین" معتقدند. پرسشی که در این مقام میتوان طرح نمود این است که آیا مسائلی از این دست به واقع میتواند مرز میان شیعه و سنی بودن افراد را تعیین کند؟ وقتی به تاریخ و شرح افکار و احوال اندیشمندان رجوع میکنیم، پاسخ منفی می یابیم. یعنی برحسب ظاهر میتوان کسانی را یافت که در مذهب شیعه (امامیه) بودند ولی قائل به "جبر" هستند. و یا در بین اهل سنت کسانی را یافت که قائل به "امر و بین الامرین" باشند. اساساً مباحث کلامی نمیتواند معیار و سنجه واقعی برای تعیین شیعه و سنی بودن افراد باشد. این نامعیاری آشکارتر میشود، وقتی به درون این مباحث وارد میشویم و از نزدیک این مسائل را پی میگیریم. برای مثال "امر و بین الامرین" که شیعیان و متکلمین امامی با استناد به روایتی از امام صادق بدان باور دارند، چنان مورد تفاسیر متفاوت و حتی متناقضی شده است که گاهی بسیار سطحی و عوامانه طرح میشود. فی المثل در تفسیر این "امر بین الامرین" برخی با یک نگاه مکانیکال و مادی، تلقی "وسط" داشته اند و پنداشته اند، بین الامرین یعنی اینکه کمی اختیار و کمی جبر است! برخی نیز پنداشته اند که معنای بین الامرین این است که "آدمی در برخی امور اختیار دارد، و در برخی امور مجبور است"! همه این تفاسیر ساده انگارانه از روایت معصوم(ع) دلالت بدین امر دارد که اساساً تلقی کلامی متکلمان شیعی نیز یک امر واحدی نبوده و در معرض تفسیر و تأیل قرار دارد. با چنین وضعیت، سخن گفتن از "معیار کلامی" برای تعیین شیعه و سنی نیز امری بیهوده و بی بنیاد است. پس "کلام" نیز نمیتواند معیار متقنی برای تعیین شیعه و سنی بودن افراد باشد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در عین آن‌که بنده در قسمت فقه متخصص نیستم که جواب بدهم این مسئله روشن است که وقتی به قول ایشان منابع فقه به صورت متقن «کتاب و عقل» باشد، همان کتاب یعنی قرآن ما را به اهل‌البیت«علیهم‌السلام» ارجاع می‌دهد و روح شیعه در فهم کتاب و سنت به نور اهل‌البیت«علیهم‌السلام» ظرایفی را دنبال می‌کند که در اهل سنت دیده نمی‌شود مگر در علمایی از آن‌ها که شدیداً تحت تأثیر فرهنگ اهل‌البیت هستند مثل عرفای اهل سنت. اما در مورد کلام به هیچ‌وجه مسئله‌ی اصلی کلام ما با اهل سنت جبر و اختیار نیست بلکه موضوع اصلی ما در کلام «امامت» است که خواجه نصیرالدین تلاش می‌کند کتاب کلامی تجرید الاعتقاد را بنویسد تا بحث امامت را مطرح کند. موفق باشید
4245
متن پرسش
با سلام. 1. استاد آیا در منایع اهل سنت حدیث حدیث لولاک لما خلقت الافلاک و لولا علیماخلقتک لولا فاطمه....به طور کامل آمده است؟ اسنادش کدام است؟ در کدام کتب ؟برخی میگویند قسمت دوم و سوم حدیث در منابع اولیه نبوده است درست است؟2.در سایتی از قول ایت الله خویی آمده بود که قضیه کتک زدن حضرت زهرا را انکار کردند؛ درست است؟ایشان انکار کردند؟تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- این در تخصص بنده نیست 2- آیت‌اللّه طهرانی در کتاب‌های امام شناسی این طور می‌گویند: در مورد آتش ‏زدن درِ خانه فاطمه (س) و آن برخورد عجیب با على (ع) علاوه بر متون شیعه، حتّى مورخین اهل‏ سنّت که سخت تحت‏ فشار بودند نیز هر چند ناقص واقعه را ذکر کرده‏ اند. ابن‏ ابى‏ الحدید در شرح نهج‏ البلاغه (ج 1، ص 134 و ج 2، ص 19) پس از ذکر سند مى‏گوید: ابابکر به دنبال على (ع) فرستاد و از او بیعت خواست، و على (ع) بیعت نکرد و با عمر شعله‏ اى از آتش بود. فاطمه (س) عمر را در خانه خود دید و گفت: «یابْنَ‏ الْخَطّاب! اراکَ مُحَرِّ قاً عَلَى بابى؟ قالَ: نَعَمْ، وَ ذلِکَ اقْوى فیما جاءَ بِهِ ابُوکِ وَ جاءَ عَلِى (ع) فَبایع»؛ یعنى فاطمه (س) عمر را در درب خانه خود دید و گفت: اى پسر خطاب! مى‏بینم که مى‏خواهى در خانه مرا آتش بزنى؟ گفت: آرى، و این آتش‏ زدن در آنچه پدر تو آورده، استوارتر است، و على (ع) آمد و بیعت کرد. با توجه به این‏که مورخین اهل سنّت عادتشان آن است که در آنچه روایت مى‏کنند، مقدار همراه با دردسر را ذکر نکنند و اگر متوجّه شوند در روایت خود علیه خلفاء روایت مى‏کنند از روایت خود دست مى‏کشند، باید در چنین فضایى روایات آن‏ها را بررسى کرد. چنانچه ابراهیم بن سعید ثقفى با طرح سند روایت مى‏گوید: «وَاللهِ ما بایعَ عَلِى حَتّى رَأى الدُّخان قَدْ دَخَلَ بَیتِهِ‏»؛ یعنى به خدا سوگند على با ابابکر بیعت نکرد، مگر این‏که دید دود داخل خانه شد (امام‏ شناسى، آیت الله حسینى تهرانى، ج 10، ص 395) .. با ید متوجه بود مقابله با فاطمه (س)، با هر بهانه‏ اى که باشد، نشانه موجودبودنِ شرایطى است که چنگ بر روى معنویت زده شده‏ و وجود فاطمه (س) چنین پیامى را در پشت این حادثه‏ ها به گوش ما مى‏رساند. موفق باشید
4203
متن پرسش
باعرض سلام.جناب استاد بنده وگروهی از دوستان در پی ساخت مستندی پیرامون موضوع مهدویت وترویج فرهنگ انتظار می باشیم.واستارت پروژه حدود یکسال ونیمه پیش به غیر ازچند سالی که به صورت پراکنده درگیر مساله مهدویت بوده ایم خورده است.بدین صورت که ما می خواهیم نگرش جامعه را نسبت به مقوله مهدویت در طیف های گوناگون جامعه بررسی کرده وبعد ودر نهایت بتوانیم آن را باهنر سینما ونوع مستند آن به گونه ای که شهید والا مقام واندیشمند قرن آوینی پرداخته بودند ان شاالله بپردازیم.پروژه ما به دودسته ی پژوهش وتحقیقات روی متون اصلی ودینی آنالیز این متون وبعد از آن تحقیقات میدانی وآمارگیری ودر بخش دوم بتوانیم با روایتی هنری آن را به تصویر بکشیم.در مسیر تحقیق وپژوهش کتب بسیاری را مطالعه کرده ولی متاسفانه خیلی مطالب تکراری بوده وسطحی در باره ی این مهم نگاشته شده است به جز اندکی از مطبوعات و کتب شما که واقعا اعضای گروه را امیدوار کرد که اشخاصی وجود دارند که از درب درست به مقوله ی معارف مهدوی وارد شده انداکثر اعضای گروه سیر مهدویت شما را چندین بار خوانده اند. الان که فاز تحقیقاتی وپژوهشی مستند در این باره به سروسامان نسبی رسیده است گروه وارد فاز ماقبل تصویر سازی یعنی نگارش کلیات فیلم نامه شده اند .وبامطالعه متون دینی قصد گرفتن الهام از این منابع وسپس تبدیل آن به تصویر شده ایم.در این سیر ما به چندین مهم که باید در این مستند القا شود به مخاطب رسیده ایم: 1.بحث هدفمند بودن تاریخ وتاریخ سازی انبیا ونقش آنان در تاریخ وتمدن سازی واتفاقی نبودن رویدادهای تاریخی تابه حال 2.نشان دادن این که انقلاب اسلامی در امتداد نورانی اهداف انبیا از آدم تاخاتم بوده است 3.نشان دادن غرب وتمدن آن به عنوان ظلمات آخرالزمان 4.تحمیل سبک زندگی غرب به دنیا و از بین بردن فرهنگ ملل 5.ریشه های تئوریک غرب(پوچ گرایی مصرف زدگی بی هدف بودن و پست هدف بودن فرار یا بی خبری ازآرمانها وواقعیت زدگیه منفی وایستا و...) و وجود رگه هایی از آن در زندگی حال مردم جهان به ویژه ایران 6.روزمره زدگی مردم وتعلق به فرهنگ تکنولوژی وموارد بسیار دیگر... این موار بالا که عنوان شد مربوط به قسم اول مستند می باشد که بیان واقعیات زندگی امروز در قرن21در امتدادحرکت هدفمند تاریخ که مردم از آن بی خبرند!!در قسم بعدی مستند قرار است که زوایای مختلف مقوله وفرهنگ عظیم مهدویت مورد بررسی و آنالیز قرار بگیرد وزوایای ناپیدای آن بررسی ومعرفی شود وعلل مظلوم واقع شدن این فرهنگ در امروز ایران اسلامی وهمینطور کل جهان وهستی وعوامل غفلت از آن که به قول خود شما انگار ابلیس تمام سواره وپیاده نظام خود را برای غفلت هر چه بیشتر ما از این فرهنگ تمدن ساز بسیج کرده است.در این بخش مصاحبه ها ی زیادی با متخصصین این حوزه که با نگرشی متفاوت به این مقوله پرداخته اند در نظر گرفته شده است که با شناسایی افراد وبررسی آثار وحوزه ی تخصص آنها در حال تلاش برای مصاحبه با این افراد گرفته ایم. در این بخش زوایای ناپیدای معارف مهدوی نظیره تمدن مهدوی (که در این بخش باید تفاوت آن با تمدن امروزی بیان شود شاید باعث کمرنگ شدن تعلق بشر به این دجال شود) با تمام قسم هایش نظیر فرهنگ سیاست اقتصاد شهرسازی وتکنولوژیک و....ونقد برخی نگرشهای موجود و آسیب زای این عرصه که در چند سال اخیر ازسال88به این سمت اوج گرفت والان در پی افول است که آن نگرش دشمن شناسی افراطی وسطح پایین ونمادگرایی که از شما استاد عزیز پوشیده نیست که خیلی از افکار را به این سمت معطوف کرد ومتاسفانه بیش از آن که خیر برسان شرش دامن گیر فرهنگ عظیم مهدویت شد.بی شک در مقوله ی مهدویت یک رکن اساسی دشمن شناسی است اما اگر سطح این دشمن تا نماد گرایی نزول کند آسیب زا می باشد ودشمن اصلی فرهنگ مدرنیته وغرب است که باید شناخته شود وشناخت آن وارائه ی راه کار برای رهایی ازآن بی شک جزئی از پازل دین شناسی می باشد.(البته نمادشناسی ودشمن شناسی به سبک قبل برای عده ای متخصص بی فایده نیست اما عمومی کردن آن وپیوند زدن آن با معارف مهدوی چیزی جز آسیب به فرهنگ مهدوی نداشته است)ونشان دادن ارگانه ای مسئوا و متخصص در کم کاری در حوزه های مختلف نظیر کتاب مفید نمایش سینما بازی رایانه ای و...که با عرض تاسف در مراسمات صداوسیما در نیمه شعبان با موضوع مهدویت فیلمی ساخته نشده به جز یک فیلم به نام خواب زمین که در کوران انواع برنامه های سبک در رسانه ی ملی جایگاه خود را پیدا نکرد وجای بسی تاسف که گروهی شیعه پاکستانی در انگلیس راجع به امام مهدی (ع) فیلم سازی می کنند. ودر بخش دیگر این قسمت از مستند موضوع های مختلفی نظیر انتظار منفی وایستا می پردازیم که به عنوان مثال روستای ایستای طالقان موضوع خوبی است که می توانیم در کنار زندگی به دور از موعود شهرنشینان امروزی وغوطه ور در تکنولوژی وروزمره گری این روستا را به عنوان سمت دیگر نگاه تفریطی به موعود به عنوان افراط گری در این مقوله بیان کنیم. ودر بین قسم اول مستند بیان واقعیات وقسم دوم بیان مهدویت به عنوان جایگزین تمدن غرب حدالمقدور بتوانیم راه کاری برای این جمود تاریخی ارائه دهیم. این یک کلیات خیلی مختصر از پروژه بود که خدمتتان ارائه شد. ازشما به عنوان کسی که در منابع اسلامی به شیوه ای عقلانی وعمیق نظر دارید وهم چنین غرب وپایه های تئوریک آن را می شناسید قائل به جایگزین بودن مهدویت برای آن هستید وهم چنین جزء بهترین اشخاصی هستید که آوینی وشیوه ی کارآن بزرگوار ودغدغه های آن را می شناسید تقاضا داریم این خادمان ناچیز امام مهدی را در این پروژه از راهنمایی های خود محروم نکنیدوهرکمک وپیشنهادی را برای بهتر ساخته شدنه این مستند رابه ما بگویید تا روی چشم گذاریم.یامهدی التماس دعا(گروه اویس)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا را شکر که متوجه ضرورت چنین امر مهمی شده‌اید، مطمئن باشید وقتی نگاه انسان به موضوع درست بود، جای خود را در نظام الهی و فطرت انسان‌ها باز می‌کند، همین‌که دست به کار شدید مددهای الهی ظهور می‌کند و پس از مدتی به چیزهایی می‌رسید که در ابتدای امر تصور آن را هم نمی‌کردید. به تعبیر قرآن: «... یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا» همانند زراعتى که جوانه‏هاى خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پاى خود ایستاده است و بقدرى نموّ و رشد کرده که زارعان را به شگفتى وامى‏دارد؛ این براى آن است که کافران را به خشم آورد(ولى) کسانى از آنها را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمى داده است‏. موفق باشید
4170
متن پرسش
سلام علیکم پیشنهادتان برای مطالعه تفسیر المیزان چه زبانی است؟ زبان اصلی خود المیزان که عربی میباشد یا ترجمه آن؟ چگونه مینوانیم با متن عربی المیزان انس داشته باشیم و مسلط بر متن باشیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر بتوانید متن عربی آن را مطالعه کنید بهتر است. باید علاوه بر مقدمات عقلی به زبان عربی آشنا باشید. موفق باشید
4149
متن پرسش
اگر «شناخت روح حاکم بر غرب» به معنای شناخت قلبیِ بطلان مبادی غرب است، پس به اندازه‌ای غرب‌شناس می‌شویم که به خدا نزدیک شویم و غیب این عالم و زشتیِ گناهان و تلخیِ بُعد از حق را درک کنیم. آیا این نتیجه‌گیری درست است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در جواب شماره 4086 نظر خود را عرض کردم.
4102
متن پرسش
باعرض سلام خدمت استاد عزیز یک پیشنهاد داشتم و ان این که پاسخ سئوالات را با رنگ سیاه بگذارید چرا که پشت زمینه صفحه قهوه ای است رنگ نو شتار هم قهوه ای است و خواندن آن مخصوصا برای کسانی که مشکل دارند خصوصا در پاسخ های بلند خیلی سخت است با عرض تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسئول محترم سایت ملاحظه فرمایید.
4114
متن پرسش
درآیه شریفه واعلمواان الله یحول بین المرءوقلبه جایگاه نفسیکه مدنظراستادهست کجاست آیاقلب ذکرشده درآیه شریفه مرتبه ای ازنفس است آیاخودنفس منظوراست ومرءتن است ازجهتی درشریفه من خشی الرحمن بالغیب وجاء بقلب منیب آیا اوکه باقلب منیب میایدنفس است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی حضرت حق علت وجودی انسان است، و علت حقیقی مرتبه‌ی شدیدتر معلول است، پس تمام وجود انسان به نحو شدید تری نزد خدا است و آیه‌ی مبارکه ای را که متذکر شدید می‌فرماید بدانید خداوند از خود انسان به او نزدیک‌تر است و بین شخصیت جزیی انسان و قلب او که شخصیت کلی اوست قرار دارد. به این معنا که هرچه انسان تصمیم بگیرد قبل از آن‌که شخصیت جزیی او آن را بشناسد، خداوند آن را می‌شناسد. حال اگر انسان آن اندازه جان خود را آماده‌ی تجلیات ربوبی بکند که اسم جلال حق در آن بتابد، نور خشیت نسبت به مقام ربوبی نصیب قلب انسان می‌شود و این انسان با قلب منیب در محضر حق حاضر می‌شود. خداوند به نور انبیاء و اولیاء‌اش چنین خشیتی را نصیب شما و بنده بنماید. موفق باشید
4073
متن پرسش
بسمه تعالی.با عرض سلام و خسته نباشید.1.استاد بعضی علما می گویند طبق روایات همسر هر کسی از قبل معلوم است و همسر مثل والدین و خواهر و برادر انتخابی نیست.آیا این مطلب صحت دارد؟دعایی می فرماید "ربنا هبلنا من ازواجنا و ذریاتنا قره..."آیا همه ی انسان ها چند زوج دارند که از بین آن انتخاب می کنند؟2.از یکی از علمایی که نجوم می دانست شنیدم که عقد بین زن و شوهر اگر در هر کدام از منازل ماه بسته شود اثر خاصی روی آن دو می گذارد.مثلا اگر در فلان تاریخ باشد سعد است یا اختلاف بین شان می افتد یا عقیم می شوند یا زن به بی راهه میرود و یا مرد دلسرد می شود و ...آیا مورد تایید است؟آگر درست است چگونه می شود اثر بد عقدی که در تاریخ بدی خوانده شده را از بین برد؟و اگر می شود منبعی را معرفی فرمایید که این تاریخ ها را تحلیل کرده باشد.با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- شاید این دعا اشاره به آیه‌ی 25 سوره‌ی بقره باشد که می‌فرماید: «وَبَشِّرِ الَّذِین آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقاً قَالُواْ هَذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهاً وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» در این آیه برای اهل بهشت اشاره به ازواج مطهره دارد و در آن دعا که به آن اشاره می‌کنید تقاضا داریم آن ازواج موجب روشنی چشم ما باشند و حاصل اعمال صالح ما باشند نه این‌که مثل اعمال اهل جهنم که موجب سرافکندگی آن‌اند. حرف خوبی است که بگوییم همسر هرکسی از قبل معلوم است چون فرزندان آن‌ها – که حاصل ازدواج آن دو می باشد- قبل از به دنیاآمدن از پشت آن‌ها گرفته شده‌اند و اقرار به ربوبیت الهی کرده‌اند. 2- فکر نمی‌کنم این حرف‌ها، حرف‌های محکمی باشد. موفق باشید
4023
متن پرسش
استاد گرامی! سلام، خسته نباشید بفرمایید اینکه در روایات وارد شده است که مسلمان هر روز حداقل 50 آیه باید تلاوت کند، اینجانب نسبت به این دستور کمی سنگین هستم گاهی می خوانم و گاهی نه، اما حاضرم ساعتها وقت صرف کنم برای مطالعه و یا تفسیر آیه ای از کتابهای جنابعالی یا تفسیر علامه طباطبایی و یا آیت الله جوادی آملی. به طور خلاصه عرض کنم که به فهم آیات بیشتر علاقه مندم تا قرائت صوری. آیا این کفایت می کند؟ لطفاَ راهنمایی بفرمایید. متشکرم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: سعی کنید 50 آیه را بخوانید و جان خود را با آهنگ آن آیات هماهنگ کنید و در حدّ توان تدبّر هم داشته باشید. موفق باشید
3984
متن پرسش
سلام علیکم در تفسیر سوره مبارکه اعراف در آیایه وتجلی .... (143) از تفسیری از "محی الدین " وامام خمینی استفاده شده که بسیار عالی بود . در تفسیر سوره واقعه برای تفسیر آب و شراب .... اول از نظرات ائمه هدی آغاز شد وسپس به نظرات عرفائرسیدیم . ایا در این آیه هم چنین هست . 2- در بعضی از آیات از تفاسیر انفسی استفاده می شود ولی در بعضی از آیات به سادگی ودر حد ظاهر ایات بسنده می شود ایا این به علت ا روش تفسیری است یا اینکه به قول حضرت امام هنوز تفسیر ی برای قران ننوشته شده است. شاگرد کوچک شما صادقیان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- از بعضی روایات که می‌فرمایند خلقت خودت حجاب بین تو و خداوند است، بر می‌آید که رؤیت حق با نفی نظر به خود محقق می‌شود 2- هر دو امکان دارد، چون بعضی آیات است که با عالم صغیر یعنی نفس ناطقه‌ی انسان تطبیق دارد. موفق باشید
3993
متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمت استادبزرگوار در جامعه دونفریکی مقیدبه تمامی احکام دین ویکی بی اعتقادواهل هرکاری اولی دچارفقر وسختی وبیماری وبی فرزندی ودومی دارای سلامتی وفرزندومال و...این امر باعث شبهه برایمان شده لطفاراهنمایی فرمایید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن می‌فرماید: «فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ، وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ‏ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ، کَلَّا»؛ و امّا چون پروردگار انسان، انسان را امتحان کند، پس نعمت فراوان به او بدهد، انسان گوید پروردگارم مرا بزرگ داشت، و چون در راستاى امتحان او، براو تنگ گیرد، گوید مرا خوار کرد، چنین نیست. عدّه ‏اى را خداوند رزقشان را تنگ مى‏کند تا این‏گونه امتحانشان کند، و نیز رزق عده ‏اى را وسیع مى‏کند تا از آن طریق امتحانشان کند، این غیر از آن فقرى است که به جهت گناه و ظلم براى اهل دنیا پیش مى‏آید، که حتى هر چقدر هم که داشته باشند باز احساس فقر مى‏کنند. در جامعه در رابطه با ثروت دو نوع بینشِ باطل داریم: یکى فقیرى که فکر مى‏کند به نفعش بوده است که بیشتر داشته باشد و دیگر ثروتمندى که فکر مى‏کند دارایى‏اش برایش بزرگى و کمال آورده. براى اصلاح چنین افکار غلطى قرآن مى‏فرماید: «فَامّا الْانْسانُ اذا مَاابْتَلیهُ رَبُّهُ» وقتى پروردگارِ انسان، بخواهد او را امتحان کند، دو نوع برخورد با او دارد، «فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبّی اکْرَمَنِ»؛ یا او را با ثروت محترم مى‏دارد و او مى‏گوید: پروردگارم مرا گرامى داشت‏ «وَ امّا اذا مَاابْتَلیهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ‏ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبّی اهانَنِ»؛ و یا او را با محدود کردن ثروت، امتحان مى‏کند و او مى‏گوید: پروردگارم مرا سبک شمرد. خداوند پس از طرح این دو بینش‏ مى‏فرماید: «کَلّا!»؛ این چنین نیست! «بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتیم وَ لا تَحاضُّونَ عَلی طَعامِ الْمِسْکین»؛ بلکه شما با ثروتتان باید وسیله اکرام یتیمان و اطعام مسکینان را فراهم کنید و نکردید، با این تصوّر که فکر کرده‏ اید خداوند شما را ثروتمند کرده تا شما را بزرگ بدارد. این فرهنگ، فرهنگ غلطى است که فقر را نشانه خوارى و غنا را نشانه بزرگى مى‏داند. اگر مى‏خواهید دریچه معارف اهل‏ البیت (علیهم السلام) به روى قلبتان باز شود، باید از این نوع تحلیل‏هاى تاریکِ دنیایى فاصله بگیرید.موفق باشید
3973
متن پرسش
«با حقیقت انقلاب اسلامی زندگی‌کردن» یعنی چه؟ آیا به همان معنایی است که شهدا و رزمندگان در جبهه برای اعتلای اسلام و انقلاب تلاش می‌کردند و می‌خواستند مستقیماً از طریق خدمت‌کردن به این انقلاب به کمال برسند؟ یا به این معناست که: «انسان، دنبال قرب در انزوا و گوشة خانقاه نباشد، و باید سعی کند در عین حساسیت نسبت به جامعه و وظایفی که در قبال آن دارد به قرب برسد.»؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتی در عالم ظهور کرده است که باید آن را از ظهوراتش در حرکات و گفتار انسان‌های آماده‌ی تجلی آن حقیقت، احساس کرد، تعبیر توجه به پیچ تاریخی که در آن قرار داریم تعبیری است از همین احساس. موفق باشید
3940
متن پرسش
سلام علیکم! ما در مورد قرآن می دانیم این کتاب از جانب خدائی که عالم مطلق و حکیم مطلق است؛ آمده است. همچنین قطع و یقین داریم که هر چه در این کتاب آمده بین الدفتین قطعاً صحیح است. حال بیائید این پیش فرضها و پیش فرضهای مشابه را کنار بگذاریم. یعنی فرض کنیم ما هیچیک از این مطالب را در مورد قرآن و خدا نمی دانیم. بعد یک نفر بیاید قرآن را به ما بدهد؛ بگوید این کتاب را بخوانید و نظرتان را در مورد کتاب و نویسنده اش بگوئید. به نظر می رسد اگر ما این پیش فرضها را کنار بگذاریم و بخواهیم نظرمان را در مورد این کتاب بدهیم؛ نعوذبالله خواهیم گفت نویسنده این کتاب چندان حال خوشی نداشته موقع نوشتن کتاب و مقداری خل وضع است.(از اینجا به بعد ادبیات من ادبیات یک فرد مسلمان نیست. بلکه ادبیات یک فرد غیر معتقد به این مسائل است.) چون مثلاً می بینیم: اولاً این کتاب هیچ موضوع خاصی ندارد. در مورد مسائل اجتماعی حرف زده است؛ در مورد پدید آمدن آسمانها و زمین حرف زده است؛ در مورد درست شدن انسان حرف زده است؛ در مورد برخی حیوانات حرف زده است؛ در مورد پیشنیان حرف زده است و سایر موضوعات. یعنی این کتاب هیچ موضوع واحدی ندارد. در واقع ما اصلاً نمی دانیم هدف نویسنده از نوشتن این کتاب چه بوده است. چون در هر زمینه ای صحبت کرده است. ثانیاً می بینیم که در خیلی از موارد نویسنده کتاب دارد در مورد یک موضوعی صحبت می کند؛ یک دفعه موضوع بحث عوض می شود و در مورد یک چیزی دیگری که هیچ ربطی به موضوع مورد بحث ندارد صحبت می شود؛ بعد از چند خط دوباره برمی گردد به موضوع اولی. ثالثاً نویسنده کتاب ادعا کرده که هیچ تناقضی در این کتاب وجود ندارد؛ در حالی که ما دهها و صدها تناقض در این کتاب مشاهده می کنیم. رابعاً نویسنده کتاب ادعا کرده که همه چیز در این کتاب آمده است. در صورتی که خیلی از مسائل در موضوعات مختلف است که در این کتاب نیست. خامساً داستانهائی در این کتاب نقل شده است که به افسانه بیشتر شبیه است تا واقعیت. مثلاً می گوید یک فردی یک تکه چوبی را به یک دریای بزرگ زد ناگهان آب دریا دو نیم شد و یک نیمش به یک طرف رفت و نیم دیگرش به طرف دیگر. یا مثلاً می گوید یک فردی را در یک آتش بسیار بزرگ انداختند؛ اما آتش بر این فرد سرد و سلامت بود و اصلاً آتش این فرد را نسوزاند. یا مثلاً می گوید یک نهنگ یک فردی را بلعید بعد بدون اینکه این فرد صدمه ای ببیند؛ صحیح و سالم پس از مدتی از شکم نهنگ بیرون آمد. و داستانهای دیگر. سادساً در مورد برخی مسائل علمی حرف زده است که با واقعیات علمی که دانشمندان بدان رسیده اند متفاوت است. مسائلی در این کتاب بیان شده است که بچه دبستانی هم به این مسائل می خندد؛ چه برسد به داشمندان. این مسائل و مسائل دیگری سبب می شود که اگر ما آن پیش فرضهائی که را در ابتدای سوالم بود کنار بگذاریم؛ به آن نتیجه ای که گفتم در مورد این کتاب برسیم. حال آیا بصورت برون دینی و صرفاً با تکیه به خود همین کتاب و استدلالات عقلی و بدون اینکه بخواهیم آن پیش فرضها ابتدای بحث را ثابت کنیم؛ به این مسأله جواب دهیم یا نمی شود و اول باید آن پیش فرض ها اثبات شود بعد این مسأله حل شود؟
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: به عنوان یک تحقیق برون‌دینی توجه جنابعالی را به نظر دکتر واگلری استاد دانشگاه ناپل. جلب می‌کنم که می‌گوید: « قرآن کتابی است که نمیتوان از آن تقلید کرد ... چطور ممکن است این کتاب اعجازآمیز کار محمد باشد، در صورتی که او یک نفر عرب درسناخوانده بود ... ما در این کتاب مخزنها و ذخایری از دانش میبینیم که مافوق استعداد و ظرفیت باهوشترین اشخاص و بزرگترین فیلسوفان و قویترین رجال سیاست است. » دکتر مادریس به دستور وزارت خارجه و وزارت فرهنگ فرانسه 63 سوره از قرآن را در مدت نُه سال با رنج و زحمت متوالی به فرانسه ترجمه کرده است که در سال 1926 منتشر شده. وی در مقدمهاش مینویسد: «اما سبک قرآن بیگمان کلام خداوند است، زیرا این سبک مشتمل بر کُنه وجودی است که از آن صادر شده، محال است که جز سبک و روش خداوندی باشد ... از کارهای بیهوده و کوششهای بینتیجه است که انسان در صدد باشد تأثیر فوقالعاده این نثر بیمانند را به زبان دیگر ادا کند» (ترجمه وحی محمدی، ص 14.) قرآن از نظر هندسه کلمات نه سابقه دارد و نه لاحقه، دارای آهنگی خاص با پذیرش مفاهیم معنوی و بدون تکلّف و تصنع است، معلوم نیست الفاظ تابع معانی است و یا معانی تابع الفاظ. قرآن، در زمانی به صحنه آمـد و مبـارز طلبیـد که اوج تکامـل فصاحت عرب بود . حتی سخن رسول خدا و حضرتعلی در عین فصاحت، اصلاً شکل و هندسه قرآن را ندارد، و این مبارزه طلبی هنوز هم به قوت خود باقی است. هنوز کسی نیامده بگوید؛ قبل از قرآن چنین کلماتی به این شکل خاص در فلان کتاب بودهاست، همچنانکه کسی نیامده بگوید؛ من مثل آن را آوردهام و اتفاقاً هرچقدر انسان فصیحتر باشد بیشتر متوجه میشود که فصاحت قرآن از نوع فصاحت بشر نیست. همچنانکه جادوگران متوجه شدند کار حضرتموسیاز نوع سحر نیست. همین قدر بدانید که زبان یک اندیشه زبان خاصی است همان‌طور که زبان مثنوی را باید فهمید تا روح آن را درک کرد، زبان قرآن را باید فهمید تا مطمئن شوید خودش به خودی خود معجزه است و عظمت آن وقتی روشن می‌شود که متوجه رابطه‌های عجیبی شوید که به ظاهر برای انسان متناقض می‌آید. آیا تا حال کسی را سراغ دارید که مدتی بر روی قرآن تدبّر کرده باشد و از عظمت آن به حیرت نیامده باشد؟ قرآن تنها ما را به تدبّر دعوت کرده و می‌فرماید: «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً» آیا در قرآن تدبّر کرده‌اید، اگر از غیر خدا صادر شده بود در آن اختلاف‌های کثیری می‌یافتید. موفق باشید
3942
متن پرسش
با سلام وخسته نباشید .استاد طاهرزاده شما با توجه به اینکه در مسائل اعتقادی فعالیت دارید وبه نوعی یک شخصیت فرهنگی در کشور محسوب می شوید احساس می کنم که شما ضمن اینکه تلاش دارید که افراد را به سمت معارف علامه طباطبایی وآیت الله جوادی و حضرت امام (ره) ودیگر بزرگانی از دین رجوع دهید لازم است که جهت رشد نیروهای هنری در جهت پیشبرد اهداف انقلاب نیز تلاش نمایید اینکه شما بخواهید که فقط خودتان و افراد طلبه در جهت شکوفایی خود در مسیر اهداف انقلاب تلاش کنند خود نوعی حرکت خلاف انقلاب است هنرمندان جرئ این جامعه هستند وشما در خیلی از گفته هایتان آن طور که باید نسبت به این قشر احساس لطفی نشان نداده اید این کار را نکرده اید واین یعنی اینکه شما در مسائل فرهنگی آن طور که باید دقت به خرج نمی دهید پیشنهاد دارم که با گروهی از بزرگان هنر کشور جلسه داشته باشید ومسائل هنری کشور را جویا شوید و پس از آن با تحقیق در یافته های آنان با افق انقلاب اسلامی خط تئوری جدی را برای اهل هنر در کشور به اندازه وسعتان ارائه بفرمایید البته نیاز مند نگاه رهبری در موضوعات هستیم مطمئنا ولیک اگر اسلام توان شکوفایی در تمام مسایل را دارد در زمینه های هنری می بایست توان ظهور داشته باشد همانطور که شهید آوینی (ره ) می فرمایند که باید با روح اسلامی در تکنولوزی تصرف کرد وتکنولوژی را در زیر لوای اسلام به کار برد منظورم از تکنولوژی نیز هنر به تمام معانی می باشد حتما یعنی چگونه می توان روح دریافت شهدا را در هنر جلوه گر کرد واعتقادی را که در روح شهدا باعث این شد که آنها مسیر شهادت را انتخاب کنند در هنر نمایش داد یعنی چگونه می توان نمایش حق بود در ابزار هنر ؟نمی دانم که خدای بزرگ در نظر دارد جواب اینگونه سوالات را از طریق شما بیان نماید یا خیر ؟التماس دعا ؟سوال دیگری داشتم و آن اینکه چگونه می توان به این مطلب رسید که انسان مسیرش مسیری در که طبق نیاز جامعه حرکت می کند ؟یعنی فعالیتهایش در امور فردی واجتماعی در مسیر کمک به اهداف واقعی مردم است نه در جهت نفس اماره خویش ؟!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: امیدوارم خداوند این توفیق را به بنده بدهد که بتوانم در وادی روح هنری هنرمندان قلمی بزنم که اشاره به عالم قدس باشد. زبان بسیار لطیف و حساسی نیاز است 2- امروز هر قدمی که در راستای استحکام نظام اسلامی بتوانیم به مردم کمک کنیم زمینه‌ی رشد مردم را در بستر نظام اسلامی فراهم کرده‌ایم و از این جهت به اهداف واقعی مردم کمک شده، ولی اگر بیرون از نظر به نظام اسلامی کار کنیم معلوم نیست در جهت جواب‌گویی به نفس امّاره‌ی مردم نباشد. موفق باشید
نمایش چاپی