بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان عملی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
1955
متن پرسش
باسلام خدمت استاد طاهرزاده عزیز! بنده چندوقتی است دچارمشکلی شدم ودروجودم دائما چیزی به من میگوید تو الان25 سال سن داری ودیگرازتو گذشت،طوری که احساس میکنم همه چیز ازکف دستم بیرون رفته،البته مشاهدات دیگرهم به این قضایا به این ماجرا دامن میزند مثلا دوستانم که دارندکم کم ازدواج می کنند میبینم گرفتاریهایشان را . هم جلسات شما ودیگراساتیدرا از دست دادند و فقط زندگیشان شده کاروکاروکار! آخر هم دریک خانه کوچک آپارتمانی وآن فضای دلتنگی که بارها شما درکتاب تمدن زایی شیعه بحث کردید زندگی پرازاسترس ونگرانی را شاملشان میشود. من نمیدانم این چه نصف ایمان کامل شدنیست که بعد ازازدواج جز(به معنای درست کلمه!) گرفتاری نصیب قسمت وروزی ما میشود؟ جناب استاد بنده مانده ام من با این 25 سالگی که چند وقتی ازروزتولدم نمیگذردوازآن طرف با آن آمال وحاجت های شخصی در عرصه فرهنگ وهنر ،درزمینه ترویج زندگی دینی (که هنوز بنده به آن ایده آل خودم نرسیده)و با این دیوی بنام ازدواج که اطرافیانم برایم ساخته اند،چه کنم؟؟؟؟؟؟ تازه استاد جدیدا دیو دیگری هم به زندگیم اضافه شده وازآن هم میترسم: پیری وبه دنبالش ناتوانی و افسوس وحسرت!!! استاد ممنون میشوم من را نجات دهید با راهنمایی هایتان!
متن پاسخ
.باسمه تعالی؛ علیکم السلام: اگر به لطف الهی زندگی را درست تعریف کنید و وارد عالَم دینی شدید نه پیری و ناتوانی چیز بدی است و نه ازدواج. اگر در شرایطی هستید که نیاز به ازدواج دارید و امکان آن نیز تا حدّی فراهم است با کسی که به دنبال زندگی دینی است ازدواج کنید و دلواپس آن نباشید .خدا کمک می‌کند. مشکل ما در افراط و تفریط‌ها است. موفق باشید
1957
متن پرسش
سلام علیکم! در احادیثی که راجع به ثواب اعمال است گاها انسان با احادیثی مواجه می شود که برای یک عمل بسیار کوچک و اندک که شاید حداکثر یکی دو ساعت وقت از انسان بگیرد ثوابهائی نقل شده که آنچنان عجیب و زیاد است که انسان نمی تواند آنها را باور کند. مثلا در حدیث داریم:«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ جَلَسَ بَیْنَ الْأَذَانِ وَ الْإِقَامَةِ فِی الْمَغْرِبِ کَانَ کَالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فِی سَبِیلِ اللَّه‏» المحاسن ج1 ص50 خوب جلسه بین اذان و اقامه کار خاصی نیست که این حدیث عجیب در موردش آمده است. یک جلسه بین اذان و اقامه که حداکثر دو سه ثانیه طول می کشد و هیچ زحمت و خرجی هم ندارد کجا و غلتیدن در خون خود در جهاد فی سبیل الله کجا؟؟؟!!! یعنی واقعا این دو عمل را می توان یکی دانست؟؟!! یا مثلا عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: مَنْ قَرَأَ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ یَجْهَرُ بِهَا صَوْتَهُ کَانَ کَالشَّاهِرِ سَیْفَهُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ مَنْ قَرَأَهَا سِرّاً کَانَ کَالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ مَنْ قَرَأَهَا عَشْرَ مَرَّاتٍ غُفِرَتْ لَهُ عَلَى نَحْوِ أَلْفِ ذَنْبٍ مِنْ ذُنُوبِهِ.»کافی ج2 ص621 این هم مانند قبل. یعنی واقعا خواندن یک سوره قدر مانند شمشیر کشیدن در راه خداست؟؟؟!!! جهادی که کلی زحمت دارد کلی درد سر دارد امکان شهادت هست امکان مجروحی هست امکان اسیری هست در زمانه فعلی امکان شیمیا ئی شدن و میکروبی شدن که نه تنها خود فرد درد سر می کشد بلکه اثراتش در نسلهای بعد از او هم دیده می شود و ... کجا و یک سوره قدر خواندن کجا؟؟؟!!! یا مثلا در احادیث اعمال خاص برخی شبها که مثلا می فرمایند هر کس در این شب(مانند شب اول رجب یا لیلة الرغائب) فلان اعمال را انجام دهد گناهی از او نمی ماند مگر اینکه آمرزیده شود هر چند به تعداد قطرات باران های باریده شده باشد یا تعبیرات مشابه. خوب فهم صحیح از این روایات چیست!؟ یعنی اگر کسی عمری گناه کند بعد یکبار در عمرش فلان اعمال را بجا بیاورد همگی بخشیده خواهد شد!؟
متن پاسخ
اسمه تعالی؛ علیکم السلام: آیت‌الله ملکی تبریزی«رحمة‌الله‌علیه» در کتاب شریف «المراقبات» همین بحث را پیش می‌کشند و می‌فرمایند درست است که به ظاهر یک عمل کم هزینه است و آن‌همه نتیجه ولی با این‌همه می‌بینید که بسیاری موفق به انجام آن نمی‌شوند زیرا روحیه‌ی خاصی باید در میان باشد که با اعتماد به وعده‌ی الهی به آن عملِ به ظاهر کم‌هزینه دست بزند . شاید هم آن‌همه ثواب به جهت آن است که آن عمل کم‌هزینه زمینه‌ی ایجاد شخصتی می‌شود که موفق به جهاد فی‌سبیل‌الله می‌گردد. موفق باشید
1958
متن پرسش
سلام علیکم خدمت استاد محترم! خسته نباشید بنده در مواجهه با احادیث قیامت با دو دسته روایات مواجه می شوم. دسته ای از روایات آنچنان آدم را امیدوار می کنند که آدم با خود می گوید من اگر 100 برار گناهی که تا کنون انجام داده ام از این به بعد انجام دهم همین که محبت اهل بیت(ع) را دارم و در مراسمات شرکت می کنم همه بخشیده خواهند شد. برخی نیز آنچنان آدم را می ترسانند که آدم می گوید اگر این است بعید است بجز اهل بیت (ع) کس دیگری بهشتی شود. حال بالاخره کدام است!؟ آیا ما امیدوار باشیم یا بترسیم!؟ واقعا در آن دنیا چگونه رفتار خواهد کرد!؟
متن پاسخ
.باسمه تعالی؛ علیکم السلام: وقتی در عالَم دینی قرار گیرید و جهت‌گیری شما قرب الهی باشد مخاطب روایاتی هستید که رجاء شما را تقویت می‌کند و اگر در عالم دینی نباشید و در عین انجام عبادات روحتان در فضای دیگری است مخاطب روایات خوفی هستید تا به خود آیید و فکری اساسی برای خود بکنید. روایت می‌فرماید: « حُبُ‏ عَلِیٍ‏ حَسَنَةٌ لَا یَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَةٌ وَ بُغْضُ عَلِیٍّ سَیِّئَةٌ لَا یَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَة» «دوستى على حسنه‏اى است که با داشتن آن، سیئه زیانى نمى‏رساند و دشمنى على سیئه‏اى است که با وجود آن حسنه سودى ندارد.». موفق باشید
1961
متن پرسش
بسمه تعالی. . . سلام علیکم استاد عزیز. . .بنده به واسطه مطالعه آثارتان تغییر کرده بودم و قبلا در سوال 1693 جریان زندگی را به صورت درد دل برایتان عرض کردم. . . استاد خدا زندگیم را به سمتی که فکرش را نمیکردم و برنامه نریختم برد و چون هر چه از دوست رسد نیکوست ما هم لذت بردیم و دست از فکر به آینده برداشتیم،اگر الان بپرسید ظهر میخوای چیکار کنی میگم میرم نماز.،1 سالی میشود به واسطه مهدی فاطمه علیه السلام ازدواج کردم،همسرم را هدیه این بزرگوار میدانم،اصلا همچی زندگیم را هدیه این نور الله میدانم. . . شب خواستگاری همسرم حرفایی بسیار خوب زد که نشان دهنده روح بزرگش بود،اما خب الان مشاهده میکنم بسیار اسیر دنیا شده،مخصوصا در مورد مقدمات ازدواج و عروسی و تحصیلاتش که به شدت استرس دارد و حتی مریض میشود،بارها برایش صحبتها کرده ام،تا از مشکلاتش گفت از آن دنیا گفتمو آرامش کردم. . .اما باز هم جلوی من می ایستد. . . میگوید تو اهل گوشه نشینی و گریه هستی که مورد اول اصلا درست نیست،دین را شادی بدون غم دوری از اهل البیت معنا میکند،و به آنها به چشم کسانی که فقط باید گه گداری به آنان رجوع کنیم نگاه میکند،همین باعث چوب لای چرخ بنده گذاشتن ایشان میشود. . . بارها حرفایی میزند که من نمیدانم چه بگویم،علاقه به شب نشینی های بیخودو بی جهت و وقت تلف کردن و در نهایت اهل مسافرت و دیدن چیزهایی که ضرورتی ندارد،البته بنده الان از بدی های ایشان که بدی نیست عرض کردم،سعیم از بیان سوال این بود که راهی برای مقابله با این رویکرد دارید؟. . .بسیار سعی در احترام به این عزیز دارم و بارها که با بنده خشن بوده اند سعی در ابراز علاقه داشته ام،میخواهم بدانید من سعی میکنم آتش بیار نباشم. ولی دوستش دارم. . . چه کنم که خوب شود و یا حداقل مانع سیر من نشود؟(ولی راستش را بخواهید همین رفتارش باعث شده آن علاقه اشتباهی که به واسطه جو زدگی به او داشتم که بندگی خدا را تحت تاثیر قرار میداد الان ندارم،الحمد لله رب العالمین). . . موفق باشید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: شما طوری عمل نکنید که همسرتان گمان کند می‌خواهید او را از زندگی طبیعی و لذت‌های حلال الهی باز دارید. معلوم است طوری عمل کرده‌اید که بالاخره تصور کرده است شما اهل گوشه‌نشینی و گریه هستید. از طرفی گرایش به زیبایی و نظم در خانم‌ها بیشتر است این را حمل بر اسیرشدن آن ها در دنیا ندانید. سعی کنید همدیگر را و شرایط خانوادگی او را درک کنید و در عین حال بر اساس ملاک‌های اسلامی عمل کنید. آن‌جا که اسلام رخصت داده است شما هم رخصت بدهید و آن‌جا که اسلام مانع کاری شده شما هم مانع شوید. موفق باشید
1952
متن پرسش
با سلام خدمت استاد ارجمند مدت زیادی سرگردان بودم و مباحث دینی هیچ کدام پاسخ سوال مرا نداشت تا اینکه جوان و 10 نکته را کار کردم و اکنون هم برهان را با استاد کار میکنم. عاشق هنر بودم و با اینکه در کنکور رتبه بالایی نداشتم ولی فرصت پیام نور هم کافی بود تا به آنچه می خواهم برسم. (تحول در هنر به سوی هنر اسلامی) اما فتوای مرجعم و فضای آکادمیک دانشگاه مرا به حوزه کشاند. وقتی آمدم کاملا میدانستم بخاطر یک تکلیف آمدم و شروع علمی عالی داشتم اما بعد از مدتی مثل آنکه گم کردم چرا باید اینطور درس بخوانم. شما در آشتی با خدا می گویید علم اعتبار است و افتخار به آن ما را به پوچی می یکشاند حال باید چکار کنم و چه چیزی را نمیدانم که دیگر نمیتوانم آنطور درسبخوانم؟ چه چیزی عامل مجاهدتهای علمی بزرگان حوزه است؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: علم جنبه‌ی طریقیت دارد و راهی است که ما را متوجه هدف می‌کند تا آن‌جایی که مرحوم ملاصدرا می‌فرماید: «المعرفة بذر المشاهده» معرفت به حقایق بذری می‌شود که آرام‌آرام قلب متوجه خودِ حقایق می‌شود. علوم اعتباری مثل ادبیات عرب نیز جنبه‌ی طریقیت دارد و ما را در راهی قرار می‌دهد که با زبان حقیقت یعنی قرآن و روایت آشنا می‌شویم همچنان که علم فقه ما را از احکامی آگاه می‌کند که شرط رسیدن به محبوبمان در رعایت آن احکام است. وقتی جایگاه هر علمی را بشناسیم إن‌شاءالله مجاهدت علمی ما شروع می‌شود و آگاهانه و عالمانه وارد بندگی پروردگارمان خواهیم شد. موفق باشید
1925
متن پرسش
با سلام وعرض ادب من از سن 16 سالگی به خود آمده و راه کسب رضای خداوند را پیش گرفتم. بارها در این را شکست و پیروزی را چشیده و گاه نا امید شده ام. اما خدا را سپاس می گویم که هنوز مرا رها نکرده است. با تمام تلاشها هنوز یک مشکل بزرگ دارم: برای من نماز مانند باری سنگین است که از انجامش نه تنها لذت نمی برم بلکه دوست دارم که آن را انجام ندهم. می دانم این به خاطر ضعف معرفتی و عدم عمل کردن به دانسته هاست. اما از محضر آن استاد بزرگوار درخواست دارم که به من راه حلی پیشنها کنند که چه کنم نماز برای من بار نباشد؟ هر دستورالعملی که بفرمایید انجام می دهم . با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنا نداشته‌باشید که در ابتدای امر در سراسر نماز حضور قلب داشته‌باشید، نماز را به عنوان اعلان بندگی شروع کنید و به همان اندازه که خداوند به شما حضور قلب داد خدا را شاکر باشید. متوجه باشید بعد از رعایت آن‌چه باید رعایت کنید این خداوند است که هر اندازه مصلحت دانست ما را به حضور می‌برد نه این‌که گمان بفرمایید آن حضور قلب را هم شما باید به وجود آورید. موفق باشید.
1920
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی و تشکر همراه با عذرخواهی بابت تصدیع وقت حضرتعالی .مدتهاست فکرم مشغول موضوعی شده و حالت شک و تردید دراین مورد مرا به خود مشغول کرده است .این موضوع هیپنوتیزم یا دقیقتر خودهیپنوتیزم است . با مطالعات فراوانی که در این زمینه داشتم اینگونه علمای این فن بیان داشته اند که خودهیپنوتیزم روش علمی ترک عادات کهنه و ایجاد عادات جدید بوسیله تلقین به ضمیرناخودآگاه است زیرا دراین حالت فرد بسیار تلقین پذیر است . یعنی اگر ذهن انسان تحت تاثیر محیط و خانواده تحصیل و... برنامه ریزی شده است هم اکنون فرد خود میتواند برنامه جدیدی را به ناخودآگاه ذهن بدهد و شخصیت جدید خود را شکل دهد و عادات بدی را که دارد را ترک و باعادات حسنه جایگزین نماید. علاوه بر خواص دیگر مثل تمرکزفکر و افزایش حافظه و موارد دیگر. سوال بنده از حضرت عالی این هست که آیا واقعا خودهیپنوتیزم و ایجاد رابطه با ضمیرناخودآگاه چنین خواصی دارد؟ آیا شرع مقدس چنین راههایی را تجویز میکند؟ آیا اهل بیت که اول و آخر همه راههای خیر به به آنها ختم میشود در این مورد بیانی داشته اند؟ آیا اگر کسی از چنین راهی بخواهد به مبارزه با رذایل اخلاقی و تقویت اراده بپردازد وهن مقام ائمه میباشد؟لطفا ازلحاظ حکمی و معرفت النفس در این مورد بنده و امثال بنده را راهنمایی ببفرمائید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بخش دوم سوال حذف شود. بنده در کتاب جایگاه «جن و شیطان و جادوگر در عالم» تا حدّی روشن کردم که انسان در هیپنوتیزم بر روی خیالات خود متمرکز می‌شود و به همان اندازه که خیالات ناپایدارند تأثیرات هیپنوتیزم ناپایدار است و انسان را از رجوع به حقیقت که از طریق معارف دینی و اخلاق فاضله در بستر بندگی به دست می‌آید محروم می‌کند. پیشنهاد می کنم به آن کتاب رجوع فرمائید. موفق باشید.
1923
متن پرسش
باسلام به استاد ارجمند طاهر زاده استاد سوال من در مورد کتاب تازه ی آیت الله جوادی آملی بانام مفاتیح الحیات می باشد. می خواستم جایگاه این کتاب ونحوه ی استفاده از آن را بیان کنید.واینکه می گویند جلد دوم مفاتیح الجنان می باشد چقدر صحت دارد(البته منظورم اینه که این کتاب آیا جایگاهی مثل مفاتیح الجنان دارد ؟)باتشکر وآرزوی موفقیت برای شما استاد عزیز.والسلام
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: همین‌طور که ما در عبادات فردی باید از راهی که شریعت الهی در مقابلمان قرارمی‌دهد جلو برویم در امور اجتماعی نیز باید بر اساس دستورات الهی عمل کنیم و متوجه باشیم اگر در مسائل اجتماعی به طریق شرعی عمل کنیم هرگز ثوابی کمتر از عبادات فردی نصیبمان نمی‌شود. کتاب مفاتیح الحیات‌ چنین نقشی را به عهده دارد و بر همه‌ی ما لازم است که آن را مطالعه کنیم و دستورات آن را همواره مدّ نظر داشته‌باشیم تا مسلمانی خود را وسعت بدهیم. موفق باشید.
1911
متن پرسش
عرض سلام و ادب و احترام خدمت استاد گرامی ضمن عرض تبریک اعیاد رجب و شعبان و توفیقات روز افزون در این ایام سوال و یا شاید درد دلی با جنابعالی داشتم که عاجزانه از حضورتان کسب راهنمایی می کنم. اگر کسی در زندگی بسیار احساس پوچی و ناامیدی کند چه باید کرد؟ ما دو سال است که زندگی مشترک خود را به یاری خداوند آغاز نمود ه ایم و الحمدلله همسر بنده فردی بسیار متدین و مذهبی و تحصیل کرده و از ارادتمندان جنابعالی هستندو خودم طلبه هستم ودر حد توان هر چند شاید کم باشد تلاش کرده ایم که نگاه توحیدی به زندگی داشته باشیم. مطالعه در زندگی برای همسرم بسیار نقش اساسی دارد و به قول خودشان تفریحشان کتاب و کتابخوانی است. منتهی صحبتهایی از ایشان شنیده می شود که روح وروان و نشاطی که یک زن باید در زندگی داشته باشد و کانون خانواده را گرم نماید از من ساقط کرده چرا که مرتب گفتار مأیوس کننده بر زبان می آورد بعنوان نمونه می گویند: (عمرمان رفت و کاری نکردیم؟کاش وقتی بخواب می رفتم دیگر بیدار نمی شدم؟کاش می توانستم خودکشی کنم؟وقتی این همه کتاب را در کتابخانه خود می بینم آتش می گیرم که کی آنها را بخوانم؟(با توجه به اینکه وقت هم برای مطالعه می گذارند و بقول خودشان بسیاری از آنها را خوانده اند. )در زندگی ام هیچ چیزی وجود ندارد؟و مواردی از این قبیل. لازم به ذکر است که ایشان علاقه وافری به تدریس داشته اند اما موفق به آن نشده اند.و در حال حاضر در ارگان دیگری مشغول کار می باشند اما همیشه احساس بی میلی و ناامیدی می کنند و می گویند عمرم دارد تلف می شود .خلاصه از شما خواهشمندم که مرا راهنمایی بفرمایید که در این شرایط چه کنم از طرفی بسیار زندگی و همسر عزیزم را دوست دارم و از طرفی نمی دانم چه کنم با این همه ناامیدی در ایشان.و پاسخی هم خطاب به ایشان داشته باشید چرا که فرمایشات شما برایشان بسیار محترم است. بسیار از جنابعالی متشکرم التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: به ایشان بفرمایید اولا: به آن‌چه خداوند در رابطه با شغل برای شما مقدر کرده همان مصلحت ایشان است و با راضی شدن به آن کار راه بهشت در مقابلشان گشوده می‌شود. ثانیا: بفرمایید: «رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود .... رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود». انشاءالله با یک برنامه‌ی دراز مدت جهت کسب معارف الهی، خداوند آن‌چه را مصحلت بداند بر قلب ایشان اشراق می‌کند به شرطی که طوری سخن نگوید که همسر او احساس یأس کند. هر دوی شما خدا را شکر کنید که خداوند شما را به همدیگر رسانده و در کنار همدیگر با نشاط کامل تمرین کنید چگونه در حق همدیگر ایثار نمائید. موفق باشید.
1912
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز 2 سوال خدمتتان داشتم: - اول اینکه چرا هر چه برنامه ریزی می کنیم آن که می خواهیم نمی شود و پس از مدتی عمل به آن انسان را خسته می کند و منجر به ترک برنامه می شود و از طرفی هم احساس نیاز به برنامه شدیدا" وجود دارد؟ - دوم اینکه در بحث انسان شناسی و در قسمت رویای صادقه درست است که انسان فوق زمان و مکان است و می تواند بر فرض مثال 2 سال بعد را حاضر بیابد ولی در عین حال شخص که با توجه به بدن استکمال نیافته، چطور می تواند در صحنه ای حاضر شود که فیض آن مرحله را از خداوند نگرفته است؟ با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1ـ دوباره برنامه‌ریزی کنید و با توجه به عدم موفقیت در برنامه‌ی قبلی واقع‌بینانه برنامه‌ریزی کنید و در برنامه‌ی خود جایی هم برای ورزش بگذارید تا در تصمیم‌گیری محکم‌تر شوید. 2ـ حضور تکوینی نفس ناطقه در صحنه‌‌های آینده غیر از حضور تشریعی اوست که باید با اراده و انتخاب به آن‌جا برسد. موفق باشید.
1907
متن پرسش
سلام استاد میخواستم کمکم کنید دارم کم کم به گناه مبتلا میشم می ترسم از عذاب جهنم . گناه اذیتم میکنه. ازدواج هم نمیشه چون پدر و مادرم راضی به کمک کردن به من نمیشن چون در منطقه ما ازدواج پسر از حدود 28یا 30 شروع میشه چون کار و خونه و پول از عوامل مهمه که من حالا دانشجو هستم ندارم پس حالا حالا ها باید منتظر بمونم برام دعا کنید و راهنماییم کنید .
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: در کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» عرض شده که چگونه باید خیالات واهی را کنترل کرد. باید این را بدانید به اندازه‌ای که به این نوع خیالات میدان بدهید قدرت می‌گیرند و به اندازه‌ای که از آن‌ها عبور کنید می‌بینید که چیز مهمی نیستند. از خداوند بخواهید به نور اهل‌البیت«علیهم‌السلام» در ماه رجب شما را از این‌گونه خیالات عبور دهد. موفق باشید
1903
متن پرسش
بسمه تعالی سلام دانشجویی هستم درحال تدوین پایان نامه.با اینکه موضوع رساله ام را مطابق علاقه ام انتخاب کردم،ولی با گذشت3ماه شروع تدوین هنوز کار قابل توجهی درپیشبرد آن نکردم. دربرنامه ریزی دچار اهمال کاری بسیاری هستم.به روانشناس مراجعه کردم.به تشخیص ایشان بنده فردی آرمانگرا درهدف ودرعین حال اهمالکار هستم. در درسم موفق بوده ام.ولی ویژگی بارزم دقیقه نودی کار کردن است. به اذعان دوستان واطرافیان فرد باهوش وبا حاقظه قوی هستم.ولی تلاش زیادی در بهتر کردن موقعیتم نداشتم. ازجمله اینکه بخونم برای دانشگاههای عالی وبرتر. همیشه تنبل وسست بودم. البته این2-3ساله.قبلا وقتمو تلف نمیکردم. برای ساعات زندگی ام برنامه داشتم.از حرفهای بیهوده وجلسه های لهو ولعب پرهیز میکردم به هوای اینکه سخنرانی گوش بدم.کتابی بخونم وعلمم را افزایش بدم.ملی الان تنبل وبی حوصله شدم.برای پایان نامه در روز وقت زیادی نمیذارم. فکرم بسیار مشغول شده.حتی عبادت وراز ونیازهام هم مثل قبل نیست.برای مطالعه حرص وولع زیادی مثل قبل ندارم. بیشتر کتابها را تکراری میدانم.ازتنوع خوشم میاد.وخلاصه یه دل زدگی درمن ایجاد شده که من راه برون رفت ازاونو نمیدونم. نمیدونم چطوری برنامه بریزم. پایان نامم را پیش ببرم.افکارم را متمرکز کنم. عبادت با حال داشته باشم.متشکر میشم منو راهنمایی کنید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: اولاً: نگران نباشید این حالت می‌آید و می‌رود. ثانیاً: یک برنامه‌ریزی کنید و بدون آن‌که به خودتان سخت بگیرید هرچیزی را در جای خودش قرار دهید و بدون نگرانی و با یک برنامه‌ی ساده کار پایان‌نامه را شروع کنید خودش جلو می‌رود. موفق باشید
1904
متن پرسش
سلام: دانشجویی هستم.... ساله اواخر دوران تحصیلم راسپری میکنم.بسیار نگران آینده میباشم. مخصوصا برای انتخاب همسر واینکه با موقعیتی که من وخانواده ام داریم.آیا فردی با ایده الهای من پیدا میشود یانه؟ گاهی شده درمیان هم دانشگاهی هام کسی را که با فکر من وایده های من میسازد.را انتخاب کرده. خیلی دلم میخواهد با او به تفاهم برسم. البته من هیچ وقت در دوران دانشجویی ام به دنبال موقعیتهای دانشگاهی نبوده ام.ولی وقتی میبینم این فرد است که مثل من زندگی را آرمانی میبیند.ایمان ظاهری نداشته و برای اعتقاداتش و رساندن پیام انقلاب و اسلام تلاش میکند.خیلی دلبسته او میشوم و ازخدا میخواهم که او را نصیب من کند.البته گاهی هم به خودم این تلنگر را میزنم که خدا خودش بهتر میداند که چه کسی را نصیب وقسمتت کند. و خوب نیست که درگفتن وخواستن این فرد ازخدا اصرا بورزی. قضاوقدر خدا چیز دیگری باشد.شاید. ولی میترسم که اگر پا در شهرم بگذارم با ملاکها ومعیارهایی که دارم.آدم مورد پسندم پیدا نشود ومجبور بشوم برای فرار ازتنهایی وانگ ترشیده بودن تن به ازدواجی ناخواسته باکسی بدهم که ایمان را در2رکعت نماز وکمی هم عزاداری خلاصه کند.برای اعتقادش اهمیت قائل نشود.خلاصه این درست است که آدمی همسر ایده آلش را تصور کرده یا اگر کسی را دراندازه ملاکها ومعیارهایش دید. آن را ازخدا بخواهد. ؟شایان ذکر است که بنده به خاطر موقعیتم و محیطی که درآن زندگی میکنم مجبورم سریعتر زندگی بکنم. راه زودتر ازدواج کردن ورهایی ازگناه وهوس چیست؟لطفا مرا راهنمایی کنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: در ازدواج سخت‌گیری نکنید و آرمانی فکر نکنید، همین‌که همسری داشته باشید که مانع زندگی دینی و انقلابی شما نشود برای شماکافی است ولی با توجه به این که مرد باید از زن خواستگاری کند، ذهن خود را متوجه فرد خاصی نکنید که این برای روح و روان شمابسیار ضرر دارد در عین این‌که بی‌جا کسی را ردّ نمی‌کنید بگذارید به عهده‌ی خدا. موفق باشید
1902
متن پرسش
سلام استاد چی کار کنم من تازه فهمیدم دیگران رو خودم می دونم زندگیم شده تقلید اصلا از خودم انگاری هیچی ندارم . کتاب هم خوندم مخصوصا کتاب های انسان شناسی یک و دو و جوان و انتخاب بزرگ رو هم خوندم ولی نمی دونم چرا اینجوریم . چیکار کنم .
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: هر اندازه انسان با اندیشه و تفکر جلو برود به خودش نزدیک می‌شود و در آن صورت اگر هم از کسی تقلید کند به اعتبار آن‌که عقل او پذیرفته است که مثل آن کس عمل کند که در این صورت تقلیدی واقع نشده. موفق باشید
1893
متن پرسش
با سلام استاد عزیز! همان گونه که خود می دانید داشتن یک زندگی که بستری برای سلوک جامع انسان باشد، یکی از مشکل ترین و دست نیافتنی ترین چیزها در دوران کنونی است. واقعا می توان گفت که سلوک جامع و حتی یک سلوک نسبتا قابل قبول در متن زندگی های اکنون زده و روزمرگی امری قریب به محال است. از طرفی امروزه بعضا با جوانان مومن و پاکی روبرو هستیم که متحیرانه شاهد آن هستند که گویا چاره ای و مفری جز ورود در روزمرگی ندارند. البته ورود در این روزمرگی چندان پیچیده و مشکل نیست. کافی است که در یک کارخاته یا اداره استخدام شوی تا به مرور به یک موجود بی خاصیت و بی خبر از همه جا و محصور در خور و خواب و در بهترین حالت یک مسلمان فردی خوب و بی آزار تبدیل شوی.- این حرفها توصیفات انتزاعی نیست بلکه با کمی دقت در زندگی اطرافیان آنها را خواهیم دید- و البته ظاهرا راه دیگری هم نیست، چون که زندگی خرج دارد و... استاد به نظر شما باید چه کرد؟ البته نکته مهم این است که زندگی دینی به صرف روزی دو ساعت کتاب معرفتی خواندن حاصل نمی شود. بلکه اصل قضیه، بستر و فضایی است که زندگی در آن جریان دارد. از طرفی هم می بینیم که حوزه های علمیه هم علیرغم ظاهر مناسبش بستر چندان مناسبی برای زندگی دینی- که یکی از شاخصه هایش تکلیف محوری است- نمی باشد و موقعی که به آن نزدیک می شویم، با نوع دیگری از روزمرگی مواجه می شویم. حال به نظر شما چه باید کرد؟ با توجه به اینکه بخش زیادی از دانشجویانی که با مباحث معرفتی آشنایی دارند و در شرف فارغ التحصیلی هستند دچار این حیرت و سردرگمی هستند. چه راه و مسیر و شغلی را و چگونه انتخاب نماییم تا هدر نرویم؟ چه کنیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: بنده نیز متوجه این امر هستم و به نظر خودم راه‌کار آن را نگاهی می‌دانم که در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» به رفقا پیشنهاد کرده‌ام. در سلوک ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام از زندگی‌هایی که برای بقیه روزمرّ گی همراه می‌آورد فرار نمی‌کنیم ولی وارد عالَمی می‌شویم که در هرجا که باشیم با آن عالَم به‌سر می‌بریم. موفق باشید
1888
متن پرسش
با سلام استاد عزیز آیا صحیح است ما که الان داریم روی کتب معرفت نفس شما کار می کنیم ( در ابتدای کار هستیم )شروع کنیم به عمل و روزه گرفتن آیا افراط نیست .میزان در این مورد چیست با تشکر .
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: در حدّی که صورت افراط به خود نگیرد روزه‌گرفتن خوب است. مثلاً از روزه‌ی ماه رجب غافل نشوید. موفق باشید
1879
متن پرسش
استاد گرانمایه سلام و احترام. استاد بارها این دو سوال برایم پیش آمده است، 1.چرا در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امام علی علیه السلام و سایر ائمه، مردم چه خوب و چه بد، می توانستند امامشان را رویت کنند و ظاهرشان را ببینند، اما نوبت به ما بیچاره ها که رسید فقط موقنین و متقین و مومنین واقعی به این شرف نایل می آیند؟ 2.سوال دیگرم این است که چرا علما و بزرگانی که امام زمان را مشاهده می کنند غالبا اشاره به دیدن نوری سبز یا زرد و .. می کنند؟ استاد این نور در واقع نوری در عالم مثال است یا نور مادی است و دیگر اینکه آیا سایر ائمه همراهشان همیشه نور بوده اگر اینگونه بوده چطور مردم از ظاهر امر متوجه حقانیت ایشان نمیشده اند؟ تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: گفت: «هرکه را روی به بهبود نبود.... دیدن روی نبی سود نبود» چشم اگر بینا باشد نور ائمه«علیهم‌السلام» را در سیره‌ و سخن حضرت امام«رضوان‌الله‌علیه» و مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» می‌بیند، برادر! دنبال نور محسوس نباش. مگر وقتی قرآن می‌فرماید: «اللهُ نورالسموات و الأرض» است شما به دنبال نور محسوس هستید؟ مگر نور حیات و قدرت و لطافت را در گُل‌ها نمی‌بینید؟ موفق باشید
1880
متن پرسش
سلام علیکم.منظورتان از این عبارت در پاسخ به سوال 1834 چیست:"سعی کنید با عدم توجه به افکار گذشته و آرزوهای آینده آرام‌آرام در حضوررفتن را احساس کنید در آن حال فکر نمی‌ماند که بخواهید فکر کنید"؟ یعنی حضور با فکر جمع نمی شود؟فکر کردن ذاتا نظر به گذشته و آینده است؟یعنی فکر کردن مانع حضور است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: این جواب آن‌کسی است که کتاب «عالم انسان دینی» را خوانده است و حالا سؤالی برایش مانده. بنده طبق مبنای سؤال‌کننده جواب داده‌ام. اگر مایل بودید آن کتاب را مطالعه کنید. موفق باشید
1869
متن پرسش
با سلام،اگه امکان داره لطف کنید نظرتون رو به صورت "مفصل" در مورد علامه حسن زاده بگویید.ایشان می تونن "الگوی جامعی" برای ما باشن؟چرا کمتر از ایشون صحبت می کنید؟علت خاصی داره؟نمیشه یه انسان به این عظمت حی و حاضر تو ایران باشه و شما کمتر اشاره ای به ایشون بکنید.علتش چیه؟شاید ایشون برای شما فقط یه مرد بزرگ هستند و اهل سلوک،نه بیشتر؟لطفا مفصل جواب بدین.خودم خوب می دونم ایشون عارف و عالم و اهل الله و وارسته هستن و آثار ارزشمندی دارن!لطفا این شکلی جواب ندین.ممنونم
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: همان‌طور که قبلا عرض کردم ایشان را به‌واقع یک دانشمند اسلامی می‌دانم که با سلوک قلبی خود، خود را ملکوتی کرده‌اند و از آن پایگاه آثاری از خود بر جای گذاشته‌اند که اگر به کتاب‌های ایشان دل بدهید برکات زیادی برای شما دارد ولی با توجه به مدتی که در خدمت ایشان بودم نظرم این است که ایشان هرگز مایل نیستند به عنوان یک قطب و یا استاد سلوکی مدّ نظر قرار گیرند. بنده معتقدم در ذیل شخصیت حضرت امام اگر به آثار حضرت آیت‌الله‌حسن‌زاده«حفظه‌الله» رجوع شود به حضرت امام نزدیک می‌شوید و از جاهلیت دوران آزاد می‌گردید. بیش از آن‌که بخواهید از آیت‌الله حسن‌زاده چیزی بدانید تلاش کنید از آثار علمی ایشان معارف لازم را به‌دست آورید و خود را به اقیانوس معارف عالمان دین متصل گردانید. موفق باشید
1853
متن پرسش
سلام علیکم استاد با توجه به اینکه داریم به ماه رجب نزدیک می شویم چه توصیه هایی دارید برای بیشتر استفاده کردن از این ماه؟ چه مطالعه هایی داشته باشیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام بنده همان توصیه‌هایی که در کتاب «ماه رجب، ماه یگانه شدن با خدا» هست پیشنهاد می‌کنم یادآوری آن‌ها موجب تقویت همت‌مان می‌شود در بهتر انجام‌دادن اعمال ماه رجب. موفق باشید
1843
متن پرسش
سلام استاد گرامی. خداوند به شما توفیق روزافزون عنایت کند. استاد"صمت و سکوت" در روایات اسلامی به شدت مورد توجه و تاکید قرار گرفته است منتهی در آیات قرآن اشاره ای به این امر نشده، آیا اهمیت سکوت بقدری نبوده که در آیات بدان اشاره شود؟سوال دومم این است که در مقاله ایی در خصوص سکوت در عرفان اسلامی بخشی را مطالعه کردم و مایل بودم این بخش را شما بخوانید و نظرتان را در این خصوص اعلام کنید که فرق سکوت در عرفان اسلامی و غیر اسلامی چیست؟ این بخش بدین گونه است: «یکی از خصوصیات انسانی این است که با آن که ساکت و خاموش است سخن می گوید و با خود حرف می زند. انسان همواره با خود سخن می گوید. این سخنگوئی، ذاتی انسان است و نمی توان دمی را در سکوت مطلق بگذراند. آن چه مساله است این که این سخنان درونی از راه زبان منتقل می گردد؛ زیرا بسیاری از گفت وگوهای درونی و سخنانی که درجان آدمی است قابل گفتن نیست. اصولا انسان با سخن گفتن تفکر می کند و سخن ذاتی و درونی است که به او کمک می کند تا تفکر و تدبر کند و راه و چاه را بشناسد و علم درونی بیابد. ولی این سخن درون است که می بایست کنترل و مدیریت شود و بیراهه نرود. این مرحله نخست است و آن گاه نیز می بایست بهترین سخنان درون را بر زبان جاری ساخت. انسان باید از بسیاری تفکر و سخن گفتن درونی، تنها سخنانی را بر زبان جاری می کند که برای خود و دیگری مفید و سازنده باشد. درعرفان های غیر اسلامی، راهکاری برای تعالی به دست می دهند و آن این که مدیریت سخن ذاتی و درونی را به دست گیرد. البته این امر، بسیار دشوار و گاه ناشدنی است؛ زیرا اصولا تفکر و اندیشه بدان انجام می شود ولی مساله ای که هست اصل این مطلب است که سخن گفتن تا چه اندازه می تواند درکمال و یا سقوط انسان موثر باشد از این رو در عرفان های غیر اسلامی سخن از سکوت درونی است و این که ذهن به گونه ای تربیت شود تا حتی سخنگوی درونی ساکت وخاموش شود. روش اسلام برای ترتیب قوه ناطقه در اسلام روش دیگری برای مدیریت سخنگوی درونی بیان شده و آن این که اذکار خاص را در درون بخواند و آن را تکرار کند تا سخن گوی درونی در هنگامی که درحال تفکر نیست به بیراهه نرود. این که در اسلام و قرآن به ذکر و یادکرد، بسیار خدا توجه داده شده برای هنگامی است که شخص در گوشه ای نشسته و سخنگوی درون، مدیریت او را در دست گرفته و او را به هر سوی و سخنی می برد. دراین جاست که با ذکر و دعا او را به مسیر خاص هدایت می کنند. اما بهترین کار آن است که از این سخنگوی درونی برای تفکر و اندیشه در هستی و کمال استفاده شود. براین اساس تفکر یک ساعت، از عبادت هفتاد سال برتر دانسته شده است. این بدان معنا نیست که شخص درگوشه ای بنشیند و ذکری را بگوید بلکه باید همانند متفکران و فلاسفه و دانشمندان درموضوعی تفکر کند و سخن گوی درون را در مسیر کمالی و برای آن استفاده کند. مسئله تفکر و تدبر، از اصول اساسی در راه و روش قرآنی برای رسیدن به کمالات است. تفکر در انسان تدبر درکائنات، اصلی است که قرآن بارها و بارها بر آن تاکید داشته است. انسان سالک کسی است که در آفاق ( بیرون) و انفس (درون) خود تفکر می کند. اما در زمانی که انسان بی کار است ومشغول تفکر نیست می بایست خود را به ذکر مشغول دارد تا سخن گوی درونی بیراهه نرود. این گونه سکوت و خاموشی است که کمالی است نه هرگونه خاموشی دیگر؛ زیرا گوشه ای نشستن و درخود فرو رفتن و زمام امور را به سخنگویی سپردن که وی را به هر بیراهه ای می برد عین گناه است. بنابر این انسان بهتر است تا زمانی که خاموشی را برگزیده، به تفکر بپردازد در غیر این صورت به سخنگوی درون خویش ذکری را بیاموزد تا بیراهه نرود. »
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام در مراحلی توصیه به صمت و سکوت می‌شود که قلب انسان منوّر به معارف الهیه شده است و حالا آماده می‌شود که آن معارف بر قلب تجلی کند در این موارد سخن‌گفتن حجاب است و لذا در سلوکی که حضرت موسی«علیه‌السلام» باید در ذیل شخصیت حضرت خضر به‌دست ‌آوردند شرط اولیه‌ی حضرت خضر آن بود که «قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلَا تَسْأَلْنِی عَن شَیْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْرًا» یعنی یک کلمه هم نباید بپرسی. در عرفان می‌گویند همان‌طور که زبان داری که سخن بگویی، گوش داری که بشنوی، پس یک دمی هم گوش بده، ملکوتیان ندا می‌کنند: «گوش دل را یک دمی این سو بیار.... تا بگویم با تو از اسرار یار» در هر حال هرگونه سکوتی مبتنی بر معرفتی است وگرنه سکوت محض معنا نمی‌دهد و نکته‌ی دوم سخن‌تان نکته‌ی خوبی است که تحت عنوان «روش اسلام برای قوه‌ی ناطقه» مطرح کرده‌اید. موفق باشید
1845
متن پرسش
سلام استاد خسته نباشی.حدود یک ساله از حوزه علمییه خواهران فارغ التحصیل شده ام .اینکه انسان اصول وکارهای الهی خیلی باارزشی رو درک میکنند ولی به سمت تحقق انها در وجودش نمی پردازد دلیلش چیست(مانند حفظ حجاب اسلامی الهی).استاد واقعا معذب هستم در خیلی مواقع و از یک ناراحتی درونی همواره دارم چکار باید کرد چه توصیه ای می کنید؟باتشکر.
متن پاسخ
گفت: اول قدم آن است که او را یابی.... آخر قدم آن است که با آن باشی» درس و بحث حوزه و مدرسه شما را به سراغ خدا فرستادند از این به بعد باید با پای دل به سوی حق رفت و با او اُنس گرفت و در این راه حجاب‌ها را برطرف کرد، حرام و مکروه موانع طی مسیرند. کتاب «اسماء؛ دریچه‌ی اُنس با حق» را نگاه کنید إن‌شاءالله راه نشان‌تان می‌دهد. موفق باشید
1834
متن پرسش
با سلام واحترام استاد عزیز در بحث به فعلیت در آوردن آزادی از ذات زمان را برای حضور قلب در عبادات مطرح کردید در عمل به این فرمایش هنگامی که به عنوان نمونه در سر نماز دقت میکنم که به گذشته و آینده توجه نکنم قاعدتا حواسم متوجه زمان حال میشه(کاری را که دارم انجام میدم ) از اینجا به بعد را نمیدانم چکار کنم توجهم را صرف معنای ذکرم بکنم یا غیر این است ضمنا در کارهای روزمره هم همینطور با این دستورالعمل وقتی در زمان حال قرار میگیرم نمیدانم چکار کنم البته یکبار خدمت آیت ا.. جوادی مشرف شدم فرمودند ذکر لااله الا الله را در زندگیت زیاد بگو که فعلا در کارهای روزمره هنگامی که در زمان حال قرار میگیرم این ذکر را میگم ضمنا لطف کنید اگر معیاری در این زمینه است ذکر کنید که بدانیم آیا داریم مسیر را درست می رویم یا نه ( یک از اثرات این آزادی این بوده که باعث شده از سرعت نمازم کاسته شود ). خیلی ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام اگر إن‌شاءالله به مرور از گذشته و آینده آزاد شدید و در حضور قرار ‌گرفتید،در آن صورت این سؤال که می فرمائید برایتان پیش نمی‌آید، مثل وقتی که به زیبایی یک گُل می‌نگرید. نفس آن حضور، یک نحوه به مقصدرسیدن است. سعی کنید با عدم توجه به افکار گذشته و آرزوهای آینده آرام‌آرام در حضوررفتن را احساس کنید در آن حال فکر نمی‌ماند که بخواهید فکر کنید. مباحت خویشتن پنهان کمک می کند موفق باشید
1819
متن پرسش
باسمه تعالی: پس از سلام؛ سؤالی که خدمتتان داشتم در رابطه با استاد اخلاق و استاد سلوک بود که در حال حاضر ما چگونه می‌توانیم استادی را پیدا کنیم که در اصلاح رذائل خود موفق باشیم و خدای ناکرده طوری نباشد که پس از 70 سال قصه‌ی ما قصه‌ی آن سنگی باشد که به قعر جهنم سقوط کرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی علیک السلام همان‌طور که می‌فرمایید همه باید تلاش کنیم تا مسیر زندگی‌مان رو به سوی جهنم و ارضای امیال نفسانی نباشد و حتماً در این امر استاد و نمونه‌ای متعالی نیاز داریم. ولی بحث در چگونگی استاد سلوکی و نحوه‌ی سلوکی است که ما باید دنبال کنیم. قلب ما حتماً باید به صورتی خاص تربیت شود و جهت بگیرد تا عبادات ما برایمان در آن راستا مفید افتد و تا برنامه‌ای برای خود نریزیم به آن تربیت خاص قلبی نمی‌رسیم و در راستای داشتن برنامه و تربیت خاص قلبی به طور جدّی موضوعِ ضرورتِ نظر به استاد به میان می‌آید. حال این سؤال پیش می‌آید که آیا آن استاد باید کسی باشد که با او رابطه‌ی خاصی داشته باشیم و او هرکس را بر اساس روحیات مخصوصی که شاگرد دارد راهنمایی کند یا در ذیل سیره و سنت رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و ائمه‌ی معصومین«علیهم‌السلام» می‌توانیم به سیره و آثار علمایی مثل علامه طباطبایی و حضرت امام«رحمة‌الله‌علیهما» نظر کنیم و راه‌کار خاص سلوکی خود را به‌دست آورد و عقل و قلب خود را تربیت نماییم؟ بنده در جمع‌بندی و بر اساس مختصر تجربه‌ای که دارم معتقدم اگر کسی بتواند با حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در این زمان رابطه‌ای قلبی پیدا کند و شخصیت و اندیشه و آثار علمی ایشان را مبادی عقل و قلب و عمل خود قرار دهد به همان جامعیتی می‌رسد که عرفای بزرگ طالب آن بودند و اکثراً به آن دست نیافتند که نمونه‌ی روشن آن را در بسیاری از شهداء و سرداران جنگ تحمیلی می‌توان یافت. عنایت داشته باشید که آن طور نیست که همه‌ی آن عزیزانی که به سراغ اساتید مسلّم اخلاق و عرفان رسیدند، همه موفق به کسب درجات معنوی شدند. پس باید بدانیم استاد علت معدّه است و همّت و صداقت خودِ انسان علت حقیقی است، اگر آن کسانی که با همت بلند به اساتید اخلاق رجوع می‌کنند و خود را مقیّد می‌کنند که همه‌ی دستورات استاد را مو به مو عمل کنند به نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه که حضرت به امام حسن«علیه‌السلام» نوشته‌اند، رجوع کنند مسلّم به نتایج درخشانی می‌رسند. بنده در راستای نظر به نتایجی که بسیجیان و سردارانی مثل حاج‌حسین خرازی و مهدی باکری و احمد متوسلیان و ردانی‌پور و میثمی و... به آن رسیدند نظر شما را به پیام حضرت امام به رزمندگان در 10/1/61 در رابطه با عملیات فتح‌المبین جلب می‌کنم تا روشن شود چرا می‌گویم می‌توان در ذیل شخصیت حضرت امام به درجاتی رسید که عرفای بزرگ به دنبال آن بودند. ایشان می‌فرمایند: بسم الله الرّحمن الرّحیم‏ «إِنّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فى سَبیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصْ ... در جنگ‌هاى جهان نمونه است که در ظرف کمتر از یک هفته آن چنان مات شوند که هر چه دارند بگذارند و فرار نمایند و یا تسلیم شوند، به صورتى که قواى مسلح ما تا کنون نتوانند اسیران و کشتگان و غنایم را به شمار آورند و گرچه تمام این امور بر خلاف عادت به صورتى معجزه‏ آسا تحقق یافت، لکن آنچه انسان را در مقابل رزمندگان جبهه‏ ها و پشتیبانان آنان... به خضوع وادار مى‏کند، بُعد معنوى آن است که با هیچ معیارى نمى‏توان سنجید و با هیچ میزانى نمى‏توان عظمت آن را دریافت. ما عقب‌ماندگان و حیرت‌زده‏گان، و آن سالکان و چله‏ نشینان و آن عالمان و نکته‏ سنجان و آن متفکران و اسلام‏ شناسان و آن روشنفکران و قلمداران و آن فیلسوفان و جهان‏ بینان و آن جامعه‏ شناسان و انسان‏ یابان و آن همه و همه، با چه معیار این معما را حل و این مسأله را تحلیل مى‏کنند که از جامعه مسمومى که در هر گوشه آن عفونت رژیم ستمشاهى فضا را مسموم نموده بود، بازار و مغازه‏ هایش مسموم، خیابان‌ها و گردشگاه‌هایش مسموم، مطبوعات و رسانه‏ هاى گروهى‏اش مفتضح و مسموم، از کودکستان تا دانشگاهش مسموم، و نونهالان و تازه جوانان ما در یک چنین محیطى به جوانى و رشد رسیده بودند که به حسب موازین و عادت باید سرشار از مسمومیت و فساد اخلاق و عقیدت باشند، که اگر معلم و مربى اخلاق و مهذب نفوس بخواهد تنها یکى از آن‌ها را با صرف سال‌هاى طولانى متحول گرداند میسر نگردد، چگونه در ظرف سال‌هاى معدود از بطن این جامعه و انقلاب - که خود نیز اگر معیارهاى عادى را حساب کنیم باید کمک به فساد کند- یک همچو جوانان سرشار از معرفت الله و سراپا عاشق لقاء الله و با تمام وجود داوطلب براى شهادت، جان نثار براى اسلام که پیران هشتاد ساله و سالکان کهنسال به‏ جلوه‏اى از آن نرسیده‏اند، بسازد؟ جز دست غیبى و دستگیرى الهى و تصرف ربوبى، با چه میزان و معیار مى‏توان تحلیل این معما کرد؟ این جانب هر وقت با یکى از این چهره‏ها روبه‌رو مى‏شوم و عشق او را به شهادت در بیان و چهره‌ی نورانى‏اش مشاهده مى‏کنم احساس شرمسارى و حقارت مى‏کنم. و هر وقت در تلویزیون، مجالس و محافل این عزیزان که خود را براى حمله به دشمنِ خدا مهیا مى‏کنند، و مناجات و راز و نیازهاى این عاشقان خدا و فانیان راه حق را در آستانه هجوم به دشمن مى‏نگرم که با مرگ دست به گریبان هستند و از شوق و عشق در پوست نمى‏گنجند، خود را ملامت مى‏کنم و بر حال خویش تأسف مى‏خورم. اکنون ملت ما دریافته است که: «کُلُّ یَومٍ عاشُورا وَ کُلُّ ارْضٍ کَرْبِلا». مجالس حال و دعاى اینان شب عاشوراهاى اصحاب سید الشهداء«علیه‌السلام» را در دل زنده مى‏کند. جوانان عزیزم و فرماندهان محترم، شما توقع نداشته باشید که من بتوانم از عهده‌ی ثناى شما و شکر عمل شما برآیم. شما را همان بس که محبوب خداى تعالى هستید، و خداى شما فرموده که شما را که چون سدى محکم و بنیانى مرصوص در مقابل دشمنان خدا و براى رضاى او ایستاده‏اید، دوست مى‏دارد. و این است جزاى شما و این است عاقبت عمل شما». در روش سلوکیِ فردی، انسانی که مؤدّب به آداب اسلامی است و عموماً از معارف اسلامیِ خوبی برخوردار است می‌رود در خدمت یک استاد اخلاق و بر وارستگی‌ها و فضائل خود می‌افزاید. ولی در روش سلوکیِ رزمندگانی که حضرت امام به آن‌ها اشاره فرمودند. اولاً: انسان‌های عادی بودند که به آن درجه‌ رسیدند که حقیقتاً همان‌طور که حضرت امام فرمودند قلم امکان توصیف آن را ندارد. ثانیاً: در روش سلوکِ فردی اساتید اخلاق، یک انسان ساخته می‌شود، ولی در روش سلوکی حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» یک جامعه ساخته می‌شود و بنده فکر می‌کنم باید به دنبال سلوکی بود که مافوق سلوک فردی، شخصیتی مدّ نظر قرار گیرد که در نتیجه‌ی شخصیت او، تمدنی ساخته شود همراه با فضائل اخلاقی و شهدا و سرداران بزرگِ جبهه‌ی نبردِ دفاع مقدس هشت‌ساله با رجوعِ قلبی به حضرت امام این راه را طی کردند. مشکل ما آن است که هنوز نتوانسته‌ایم حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را پیدا کنیم و ملاک اصلاح نفس را تنها در محدوده‌ی امور فردی می‌شناسیم، در حالی‌که با رجوع قلبی به حضرت امام تمام ابعاد ما متعالی می‌شود که وجوه فردیِ ما یکی از ابعاد آن است. به نظرم با حضور حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»، تاریخ ما ورقی دیگر در مسیر اصلاح نفس در جلو ما قرار داده ولی ما هنوز در عهد گذشته به‌سر می‌بریم. بنده سعی کرده‌ام در کتاب «سلوک ذیل شخصیت اشراقی امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»» همین نکته را مطرح کنم. فکر می‌کنم اگر کتاب مذکور را با حوصله مطالعه فرمایید سؤالاتتان را که در آخر فرموده‌اید نیز حل شود. در روایت داریم که معاویة بن عمّار می‌گوید: به امام صادق«علیه‌السلام» عرض کردم: «رَجُلٌ رَاوِیَةٌ لِحَدِیثِکُمْ یَبُثُّ ذَلِکَ إِلَى النَّاسِ وَ یُشَدِّدُهُ فِی قُلُوبِ شِیعَتِکُمْ وَ لَعَلَّ عَابِداً مِنْ شِیعَتِکُمْ لَیْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرِّوَایَةُ أَیُّهُمَا أَفْضَلُ قَالَ رَاوِیَةٌ لِحَدِیثِنَا یَبُثُّ فِی النَّاسِ وَ یُشَدِّدُ فِی قُلُوبِ شِیعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِد» مردى است راوى احادیث شما که آن‌ها را در میان مردم نشر مى‏دهد و در قلوب شیعه شما جایگیر مى‏سازد و مرد دیگرى است اهل عبادت که این خصوصیت را ندارد، آیا کدام یک از آن دو برتر است؟ فرمودند: «راوى حدیث ما که آن را در میان مردم نشر دهد و در قلوب شیعیان جایگیر سازد، از هزار عابد برتر است. ملاحظه کنید وقتی حضرت صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند آن فردی که سعی می‌کند روایات را در فرهنگ جامعه نهادینه کند و جهت‌گیری قلبی شیعیان را در راستای فرهنگ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» شکل دهد افضل است، به این معنا است که در سیر إلی الله مسیر را بهتر طی کرده و به درجات بالاتری نایل شده نسبت به کسی که در سلوک فردی تلاش می‌کند. بنده فکر می‌کنم اگر بتوانیم امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را درست بنگریم، سیره‌ی علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» و المیزانِ ایشان نیز برای ما معنای دیگری پیدا می‌کند و در مسیر سلوک جامعِ معنوی نقش به‌سزایی دارد. شما از یک طرف متوجه‌اید علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» شاگرد مبرز مرحوم آیت‌الله قاضی است و از طرف دیگر شاهکار علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» را در المیزان ملاحظه می‌کنید که شدیداً جنبه‌ی اجتماعی آن بر جنبه‌ی فردی آن غلبه دارد. آیا به این نتیجه نمی‌رسیم که سلوک فردی جای خود را به سلوک جامع فردی، اجتماعی داده؟ و باید ملاک خود را در نظر به استاد سلوکی تغییر دهیم؟ با این فرض قداست را باید در سلوک جامع دنبال کرد، سلوکی که حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» متذکر آن هستند. والسلام
1822
متن پرسش
سلام علیکم: 1-نوع برخورد مبلغین دین و معلمان و متولیان فرهنگی که کار ابلاغ و ارشاد دیگران را دارند با متون دینی چگونه باید باشد تا اینکه از یک طرف مشمول لعن حدیثی نگردند که می فرماید «کسی که مطلبی را بخواند و بگوید خوب مطلبی است که به دیگران بگویم این فرد مورد لعن قرار می گیرد»و حداکثر استفاده شخصی را از مطلب دینی ببرد و از طرفی بتواند مطالب را به صورتی منظم بفهمد تا یک انسجام فکری داشته باشد که بتواند به دیگران برساند. چون برای هدف اول یعنی اینکه خود فرد یک روایت یا یک ایه را خوب بفهمد لازم است که قلبش بیش از فکرش در صحنه باشد و برای هدف دوم که نیاز است به دیگران برساند لازم است فکرش بیش از قلبش در صحنه باشد؟ خلاصه وجه جمع این دو هدف چگونه می تواند محقق گردد. 2-بسیار مشتاقم که توفیق فیض سحر خیزی را داشته باشم اما کمتر نصیبم می شود راه غلبه بر خواب زیاد و تسلط نفس برای بیداری در سحر چیست و شما چه توصیه ای برای این بی خبر از راهیان کوی دوست دارید. باتشکر و التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام 1- شریعت الهی وسیله‌ای است تا ما قیامت خود را در دنیا آباد کنیم و تمام دستورات دین را در همین راستا عمل نماییم حتی آن موقع که امر به معروف و نهی از منکر می‌کنیم. حال اگر جهت ایجاد شایستگی لازم برای قرب الهی موظف بودیم سخنی بگوییم و یا حدیثی را برای دیگری نقل کنیم توجه ما به وظیفه‌ای است که داریم حتی وقتی می‌خواهید آن روایت را خوب بفهمید که به دیگران برسانید قلب شما غرق انجام وظیفه‌ی الهی است، منتها در این حالت قلب و عقل در طول همدیگرند به این معنا که عقل در ذیل قلب عمل می‌کند. 2- علاوه بر این‌که لازم است بعد از نماز عشا زیاد بیدار نباشید و زود به رختخواب بروید و غذای کم حجم مصرف کنید، لازم است در روز ذهن و فکر خود را در امور کثیر دنیا خرج نکنید که موجب شود از نفوذ روح بر بدن کاسته شود. موفق باشید
نمایش چاپی