بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان عملی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
15582
متن پرسش
با عرض سلام و احترام: سال گذشته از یکی از اساتید، سوالی پرسیدم در رابطه با اینکه بعضاً خواب‌های ترسناک می‌بینم. ایشون توصیه هایی کردند مثل تقویت جسمی و ورزش و بویژه «ترک جدی هر گونه مستحبات» . گفتند به خاطر مستحباتیه که انجام میدم. هر ذکر و مستحباتی رو نهی کردند و گفتند حتی نماز واجب رو هم تند بخونم و خیلی روی آن متمرکز و متوجه نشم. از موقع توصیه ی ایشون، دیگه اون مدل خواب ترسناک رو ندیدم و مشکلم حل شد ولی خیلی از خدا دور شدم چون نمازهای خیلی تند و بی اهمیت بدون هیچ ذکر و دعایی، خیلی باعث دوری از خدا شد. می خواستم ماه رجب با یاری و توفیق خدا، از نو شروع کنم و تلاش برای نزدیکی به خدا رو از سر بگیرم ولی حرفای ایشون منو کمی ترسونده. آقا راهنمایی کنید اگه الآن مداومت کنم به اذکار ماه رجب ممکنه دوباره خواب‌های ترسناک رو ببینم؟ می ترسم فرصت ماه رجب از دستم بره و اصلاح نشم، واقعا چه باید کرد؟ منی که هر هفته دعای کمیل و ندبه ام ترک نمی شد، مدت هاست که حتی یک دعای ندبه و کمیل هم نخوندم، و به خاطر توصیه ی ایشون مستحبات رو ترک کردم کاملا. نظرتون چیه؟ زیاد گفتن ذکر استغفروالله، با توجه خاص به این ذکر، چه عوارضی داره؟ لطفا یه کتاب هم توصیه کنید که تو ماه رجب، روزی یکی دو ساعت روش وقت بذارم. منتظر راهنمایی خوبتون هستم. خیلی التماس دعا. یاعلی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کار شیطان ترساندنِ انسان‌ها است و با ایجاد آن حالت می‌خواسته است شما را از ادامه‌ی سلوک منصرف کند. راه‌کارِ اصلی آن است که شما عبادات خود را ادامه دهید تا از آن نقشه‌ها و حیله‌ها که شیطان می‌آفریند، عبور کنید. مولوی این موضوع را در بحث «مسجدِ مهمان‌کُش» که بنده در کتاب «هنر مردن» آورده‌ام، به‌خوبی تبیین می‌کند. کتاب «المراقبات» در رابطه با پاس‌داشتِ ماه رجب کمک می‌کند. موفق باشید. 

قسمتی از کتاب «هنر مردن» را خدمتتان ارسال می‌دارم. مسجد مهمان‏ كُش‏

در راستاى آن كه بايد زندگى را ماوراء مرگ بشناسيم و از آن ديدگاه با آن برخورد كنيم، مولوى داستان مسجد مهمان كُش را در مثنوى مطرح مى كند. او در اين داستانِ بلند در راستاى تحليل صحيح از مرگ براى خوب زندگى كردن، نكات ارزنده اى را به بشريت هديه كرده است و كسى كه‏ دغدغه ى درست فهميدن زندگى را دارد، مى تواند از نكات اين داستان استفاده هاى خوبى ببرد كه بنده خلاصه ى آن را عرض مى كنم، به اميد آن كه زواياى خوبى در درست زندگى كردن به ما ارائه دهد. مى گويد:

يك حكايت گوش كن اى نيك پى‏

 

مسجدى بُد بر كنار شهر رى‏

     

 

هيچ كس در وى نخفتى شب ز بيم‏

 

كه نه فرزندش شدى آن شب يتيم‏

     

 

هر كسى گفتى كه پريانند تُند

 

اندر او مهمان كشان با تيغ كُند

     

 

در مورد رمز كشته شدن مهمانان در آن مسجد شايعاتى بر سر زبان ها بود، عده اى مى گفتند: جنّيان بدون آن كه با تيغ سر ببرند، آن مهمانان را مى كشند.

آن دگر گفتى كه سحر است و طلسم‏

 

كين رصد باشد عدوّ جان و خصم‏

     

 

و عده اى هم مى گفتند: كه با هنرِ سحر و جادو، جان هاى مهمانان گرفته مى شود. بالأخره در چنين فضايى كه شهرت مهمان كشى آن مسجد به همه جا رسيده بود:

تا يكى مهمان درآمد وقت شب‏

 

كو شنيده بود آن صيتِ عجب‏

     

 

گفت: كم گيرم سرو اشكمبه اى‏

 

رفته گير از گنج جان، يك حبّه اى‏

     

 

عمده تفاوت در همين موضع گيرى نسبت به مرگ و زندگى است كه اين فرد جديد نسبت به قبلى ها داشت كه گفت: گيرم اصلًا اين تن را نداشتم و از گنج جان يك حبه اى كم بشود، مگر چه مى شود؟ گفت:

صورت تن گو برو من كيستم‏

 

نقش، كم نايد چو من باقيستم‏

     

 

اگر صورتِ تن برود، جان من كه يك حقيقت باقى است كه نمى رود.

چون تمنّوا موت گفت: اى صادقين‏

 

صادقم، جان را بر افشانم برين‏

     

 

خدا فرمود: اگر در دوستى خدا صادقيد، تمناى مرگ كنيد، حالا من مى خواهم به جهت اثبات دوستى ام به حق، جانم را بدهم و لذا مرا از مرگ نترسانيد.

قوم گفتندش كه هين اين جا مَخسب‏

 

تا نكوبد جان ستانت همچو كسب‏

     

 

كه غريبى و نمى دانى ز حال‏

 

كاندر اين جا هر كه خفت، آمد زوال‏

     

 

مردم آن شهر به او گفتند: اين جا نخواب وگرنه مثل تفاله كنجد كه وقتى روغنش را گرفته باشند به آن «كسب» مى گويند، جانت گرفته مى شود و استثناء هم ندارد. مردم آن مرد را از مرگى مى ترساندند كه براى او ترس آور نبود و رمز موفقيت آن مردِ غريب در برخورد با اين مسئله ى دنيايى يعنى مرگ، همين نوع موضع گيرى خاصش بود.

گفت او: اى ناصحان! من بى ندم‏

 

از جهانِ زندگى سير آمدم‏

     

 

منبلى ام، زخم جو و زخم خواه‏

 

عافيت كم جوى از منبل به راه‏

     

 

من مثل آن منبلى هستم كه اگر هر روز چند زخم چاقو نخورم، اصلًا راحت نيست.

مرگ شيرين گشت و نَقلم زين سرا

 

چون قفس هِشتن، پريدن مرغ را

     

 

من مثل كارى كه مرغ مى كند و قفس را مى گذارد و مى پرد، مرگ را مى بينم.

آن قفس كه هست عين باغْ در

 

مرغ مى بيند گلستان و شجر

     

 

مثل يك قفسى كه در وسط باغى است و اطراف آن هم مرغ ها آزاد در حال خواندنِ قصه و سرود آزادى خويشند.

جمع مرغان از برون گِرد قفس‏

 

خوش همى خوانند ز آزادى قصص‏

     

 

مرغ را اندر قفس، زان سبزه زار

 

نه خودش مانده است، نه صبر و قرار

     

 

سر ز هر سوراخ بيرون مى كند

 

تا بود كين بند از پا بركند

     

 

حال اگر چنين مرغى را در چنين حالتى از قفس آزاد كنند چه خدمتى به او كرده اند؟

چون دل و جانش چنين بيرون بود

 

آن قفس را درگشايى، چون بود؟

     

 

در واقع مى گويد: شما نوع تحليل تان از مرگ، غير از تحليلى است كه من از مرگ دارم، شما از ترس مرگ هر روز مى ميريد، برعكس آن مرغ كه خود را در ميان قفسى مى داند كه در وسط باغ است، شما مرگ را رها شدن مرغ از قفسى مى دانيد كه اطرافش را گربه هاى عربده جو احاطه كرده اند و

لذا اين مرگ برايتان جانكاه است، و آرزو مى كنيد كه نه در يك قفس بلكه در صد قفس باشيد.

نه چنان مرغِ قفس در آن دهان‏

 

گِرد بر گِردش به حلقه گربكان‏

     

 

كى بود او را در اين خوف و حزن‏

 

آرزوى از قفس بيرون شدن؟

     

 

او همى خواهد كزين ناخوش حصص‏

 

صد قفس باشد به گرد اين قفس‏

     

 

وقتى انسان آزادشدن خود از قفس تن را چنين ديد كه با بيرون آمدن از آن با انواع سختى ها و هلاكت ها روبه رو مى شود تمام آرزويش اين است كه از اين دنيا بيرون نرود و هر چه بيشتر دنيايش را محكم مى كند و كلًا نوع زندگى اش، بيشتر فرورفتن در سوراخ هاى دنياست و دنيا را وطن اصلى خود مى گزيند و به آن دل مى بندد.

مرغ جانش موش شد، سوراخ جو

 

چون شنيد از گربكان او، عرَّجوا

     

 

گويا دارد از گربه هاى اطراف قفسِ تن مى شنود كه دارند مى گويند: بيا بالا تا تو را بدرانيم، بيرون رفتن از تن را اين طور مى بيند.

 

زان سبب جانش وطن ديد و قرار

 

اندرين سوراخ دنيا موش وار

     

 

هم در اين سوراخ بنّايى گرفت‏

 

در خور سوراخ، دانايى گرفت‏

     

 

پيشه هايى كه مر او را در مزيد

 

اندر اين سوراخ كار آيد گزيد

     

 

جهان بينى اش در حدّ سوراخ دنيا و مطلوبش در حد وسعت دادن به اطلاعات دنيايى گشت، همّتش در حدّ بيشتر دانستن از دنيا شد و همه ى آن را صرف دنيا كرد و كارآيى خود را در حدّ موفقيت در دنيا ارزيابى كرد و چون جهت جان خود را به طرف عالم غيب نينداخت، آرام آرام راه هاى رهيدن از دنيا و وصل شدن به عالم غيب نيز برايش پنهان شد.

زآن كه دل بركند از بيرون شدن‏

 

بسته شد راه رهيدن از بدن‏

     

 

ولى بالأخره چه؟!

عاقبت آيد صباحى خشم وار

 

چند باشد مهلت؟ آخر شرم دار

     

 

 

جستن مهلت، دوا و چاره ها

 

كه زنى بر خرقه ى تن پاره ها

     

 

فرصتِ آماده شدن براى ابديت را به هر چه بيشتر بر تن وصله زدن تبديل كردى!

عذر خود از شه بخواه اى پر حسد

 

پيش از آن كه آنچنان روزى رسد

     

 

در حالى كه وظيفه ى تو آن است كه چشم خود را باز كنى و قبل از آن كه با مرگِ سختى روبه رو شوى به سوى خداوند برگردى و استغفار كنى.

بالأخره آن مرد غريبه براى مردم آن شهر روشن كرد كه موضوعِ شما مرگ نيست، چراكه از مرگ، گريزى نيست، مشكل، نوع نگاهى است كه به مرگ داريد. شما از نوع نگاه خود مى ترسيد.

قوم گفتندش مكن جَلدى برو

 

تا نگردد جامه و جانت گرو

     

 

در جواب مردم كه به او مى گفتند: اين جا جاى بى باكى نيست، اين جا قصه ى مرگ و زندگى است، گفت:

اى حريفان! من از آن ها نيستم‏

 

كز خيالاتى در اين ره بيستم‏

     

 

من از آن هايى نيستم كه با خيالات و وَهميات از مسير خود برگردم. با چنين روحيه و تحليلى نسبت به مرگ، به قصد خوابيدن در مسجد وارد مسجد شد.

خفت در مسجد، خود او را خواب كو؟

 

مرد غرقه گشته چون خسبد بجو؟

     

 

نيم شب آواز با هولى رسيد

 

كايم آيم بر سرت اى مستفيد

     

 

در مقابل اين صداهاى ترسناك تهديدآميز، آن مرد:

بر جهيد و بانگ بر زد كى كيا

 

حاضرم، اينك اگر مردى بيا

     

 

همين كه خود را نباخت و جان بر كف با آن تهديد مقابله كرد، شرايط برايش تغيير كرد.

در زمان بشكست ز آوازش طلسم‏

 

زرهمى ريزيد هر سو قِسْم قِسْم‏

     

 

بل زر مضروبِ ضرب ايزدى‏

 

كو نگردد كاسد، آمد سرمدى‏

     

 

وقتى تهديد مرگ را به چيزى نگرفت، پرده ها در مقابلش فرو ريخت و حقايق عالم و آدم برايش آشكار شد و ديگر

روحيه ى تنگ دنيادوستى و محدود كردن خود در حدّ دنيا در او نماند، زرهاى بصيرت و روشنگرى جان او را فراگرفت.

آن زرى كه دل از او گردد غنى‏

 

غالب آيد بر قمر در روشنى‏

     

 

شمع بود آن مسجد و پروانه او

 

خويشتن درباخت آن پروانه جو

     

 

در واقع نظر به مرگ، نظر به روشنايى برترِ سير حيات است تا با ابتكار زندگى كنى، و با شجاعت بميرى. اين جاست كه عرض مى كنم تمدن غربى آنچنان مقاصد انسان را دنيايى كرده كه هنر مردن از انسان گرفته شده به طورى كه بيمارستان ها وسيله ى غفلت از مرگ گشته و بشر را در پاى مرگ ذليلانه به التماس واداشته اند، حاصل كار بيمارستان ها بيش از آن كه درمان حقيقى باشد، تحقير كردن انسان در مقابل مرگ است وگرنه اصل درمان با هنر مُردن تضادى ندارد. چرا بايد اين همه از مرگ ترسيد؟ چرا بايد فضاى ترس از مرگ، سراسر زندگى بشر را اشغال كند؟ و از بصيرتى كه مى توان در زندگى با عبور از مرگ به دست آورد محروم شويم؟

15518
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: من خانمی هستم ... ساله دارای ...فرزند کوچک که فرصت های ناب جوانی خود را در غفلت و بی برنامگی از دست داده ام و فقط سرمایه ی اندکی از عمر برایم باقی مانده. 1. استاد گرامی آیا برای شروع سیر و سلوک (برای من) دیر نشده؟ اگر فکر می کنید دیر نشده، آدمی با شرایط من از کجا شروع کند؟ 2. آیا راه یا راه های میانبری برای من وجود دارد؟ ( که بتوانم با رفتن آن راه های میانبر کمی از عمر از دست رفته را جبران کنم) 3. من مشغول به تحصیل در رشته فلسفه و کلام اسلامی در دانشگاه ....هستم و نیمی از تحصیل خود را پشت سر گذاشته ام و هدفم از تحصیل این است که با پشتوانه ای محکم بتوانم در روستایی که ساکن آن هستم کار فرهنگی بکنم. ( آیا توصیه ای در این زمینه برای بنده دارید ؟)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- سیر مطالعاتی روی سایت، إن‌شاءاللّه برای شروع خوب است 2- خود خداوند به حکم «إن‌ّ الحسنات یُذهبن السیئات» ضعف‌های گذشته را جبران می‌فرماید 3- مباحث رشته‌ی خود را جدّی بگیرید و سری هم به کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» بزنید. موفق باشید

15495
متن پرسش
سلام استاد عزیز: با تمام وجود سپاسگزار شما هستم زیرا با آن دید گاه توحیدی ناب معرفت النفسی تان زندگی تازه ای به من بخشیدید سوالی داشتم. آیا افسردگی که ظاهرا هم منشا جسمی دارد و هم منشا روحی و نمی دانم شاید هم فقط منشا آن فقط روحی باشد. آیا انسانهای مومن حقیقی را هم مبتلا می کند؟ مثلا عارفان را که بر نفس خود مسلط می باشند با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: افسردگی ریشه‌های مختلفی دارد. آری! بعضاً جسمی است و بعضاً روحی که  مورد روحی آن بعضاً به جهت جواب‌ندادن به نیازهای معنوی است. و بعضاً هم سالک در غم غربت حق، به یک معنا افسرده است. ولی نه از آن جهت که در سیر خود متوقف باشد، بلکه به جهت طلب بیشتر. موفق باشید

15494
متن پرسش
سلامی از اعماق جانم بر استاد عزیزم: خیلی خیلی عذر میخوام آقای طاهرزاده موقعی که مورد سرزنش افراد خانواده قرار می گرفتم این حالات برایم اندکی پیش می آمد. الان هم به لطف الهی حالی بسیار خوش دارم این حالات اکثرا در شب ها هنگامی که بر روی پشت بام ستارگان آسمان و ماه را می بینم برایم پیش می آید. چون هنگام دیدن اینها یاد این شعر می افتم. یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد خواهش می کنم بگویید چه کنم که این حال عمیق معنوی از بین نرود و در طول روز هم باشد نه فقط شب ها چون پارسال بعد از مدتی این حال رفت و ما قدر نشناختیم و بعد از آن بسیار حسرت خوردیم. باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب خواجه عبداللّه انصاری می‌گوید: «حال» از جلوات شهود الهی است در دیدن حقایق، و راهِ باقی‌ماندن آن «شهودُ الحقيقةِ لا كسباً، و رفضُ الدَعْوَى لا علماً، و البقاءُ مع نورِ اليقظةِ لا تَحَفُّظاً.» استقامت احوال، استقامت در شهود حقیقی است که کسباً به‌دست نیامده و سعی کند آن شهود و آن برق بماند و یا لااقل زود نرود و نیز در استقامت احوال ادعا را بردارد ولی نه به صورت علمی. طوری شود که از حالش بجوشد که ادعا نکند و به حسب حال رفض ادعا کند و نیز در استقامت احوال بر نور یقظه باقی باشد ولی نه از سر تکلّف بلکه به اقتضای همان حال. رویکرد سالک باید در این مرتبه چنین باشد که حال را که شهود حقیقت است و به سراغ او آمده حفظ کند، و در ادامه‌ی این استقامت در آن حالِ خوش معنوی، نظر به خود نداشته باشد تا دعوی نقش‌داشتن در این امر بکند و این غیر از آن است که از نظر علمی خود را متذکر کند که همه‌چیز از آن خدا است و من هیچ‌کاره‌ام. در حضوری قرار گیرد که «إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّه»(آل‌عمران/154) و در ادامه باقی بماند به آن نور یقظه که در ابتدا بدان منور شد و از این طریق خود را از هر غفلتی محفوظ بدارد. البته به وقتش این موضوعات بیشتر روشن می‌شود. موفق باشید. استاد سلام: این سوال دوستمون دغدغه اصلی ذهن منه. اما استاد راستش و بخواین متوجه جواب شما نشدم یعنی اگر میشه و امکان داره ساده تر بفرمایین که منم استفاده کنم چون واقعا برام مهمه...خیر ببینین
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف آن است که باید در مسیر شریعت، استقامت داشت و با آمدن آن احوالات معنوی شکر کرد و با رفتن آن حالات، صبر نمود تا انسان از «حال» به «مقام» برسد که در آن صورت تلوّن آن به تمکّن تبدیل می‌شود. «مقالات» آیت اللّه شجاعی را پیشنهاد می‌کنم. بنده نیز حدود 100 جلسه آن سه جلد را شرح کرده‌ام. می‌توانید در این مورد با جناب آقای مهندس نظری به شماره‌ی 09136032342 تماس بگیرید. موفق باشید

15491
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم استاد عزیزتر از جانم، سلام علیکم: سال 1395 بر شما و خانواده محترمتات مبارک و میمون باشد و ان شاءالله شاهد بهترین اتفاقات و از جمله مهمترین ها فرج و ظهور امام زمان (عج) باشید. وقت گرانبهایتان را نگیرم، اصل سوالم یک نمونه عرض حال و حدیث نفس است در صورت صلاحدید و اقتضا مورد تفقد و راهنماییم قراردهید. در چند ماهی که به فضل الهی توفیق توبه یافته ام حالاتی بر من گذشته که پیشتر مصدع شده بودم و عرض نمودم. نکاتی که جدیدا به نظرم آمده است این است که یک سری تغییراتی به حمدالله در رفتار و کردارم پیدا شده و باعث شیرینی کام و شادی روانم شده است و تغییراتی گنگ و مبهم که نمی دانم منشاء آن چیست و آن این است که در برخی از ساعات اشتیاق زیادی برای عبادت و تمرین بندگی دارم و بعضی وقتا نه؛ به طوری که گاهی احساس می کنم به پلشتی و دونی گذشته بازگشته ام و برخی صفات رذیله در من هویدا شده که سابقه ی چندانی ندارد مانند حسد و بخل و ... و این حالات به اینجا ختم نمی گردد که آن احساس ضعف و عدم حضور قلب در هنگام بعضی عبادات و نگرانی و عجله در زمان زیارت بقاع متبرکه که بسیار آزار دهنده شده است به طوریکه بیش از یک نماز و یا یک نماز واجب نمی توانم در این بقاع بمانم و احساس می کنم دافعه عجیبی بین من و آن بقعه متبرک وجود دارد. مثلا شب جمعه ای در حرم مطهر حضرت معصومه (س) بودم نماز مغرب و عشاء را که خواندم راهی مسجد جمکران شدم که در آنجا بیتوته و صبح جمعه به مسجد بروم و رفتم موضوعی باعث شد که از مسجد خارج شدم اما موقع بازگشت نمی دانم چه چیزی باعث شد که دیگر نتوانم وارد مسجد شوم و مجبور به رفتن از آنجا شدم و با احساس بهت و پشیمانی و دلگیری عجیبی ترک کردم و هنوز دراین موضوع مانده ام که چه باعث شد که آنطور فرار کنم. عرض معذرت فراوان به جهت تصدع اوقات شریفتان. خدا عاقبت کار ما و شما را ختم بخیر و عافیت بگرداند . اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم یا علی مدد
متن پاسخ

- باسمه تعالی: سلام علیکم: باسمه تعالی: سلام علیکم: أميرُ المؤمنين علي (عليه السَّلام) می‌فرمایند: "إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَى النَّوَافِلِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى الْفَرَائِض.» برای قلب‌ها اقبال و روی‌آوری به معانی و یا ادبار و فاصله‌گرفتن از معانی است. پس چون قلب در حالت اقبال بود، اعمال مستحبی را بدان عرضه کنید. و چون در حالت ادبار بود، به واجبات بسنده کنید تا فشاری بر روی شما نیاید. شما نیز همین کار را انجام دهید و زیاد به خود زحمت ندهید تا إن‌شاءاللّه قلبْ به تعادل لازم برسد. موفق باشید

15486
متن پرسش
با سلام: یک سری مسائل وجودی برایم حل شده؛ اکنون نیازمند ریاضت های شرعی می باشم. ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تعادل خود را با نامه‌ای که حضرت مولی‌الموحدین«علیه‌السلام» به فرزند خود در نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه داشته‌اند، به کمال لازم برسانید. آن نامه تحت عنوان کتاب «فرزندم؛ این‌چنین باید بود» که بر روی سایت هست، شرح شده است. موفق باشید

15482
متن پرسش
با سلام: لطفا با توجه به نزدیک شدن ایام رجب در خصوص اعمال و توصیه ها در این ماه و چگونگی ورود به آن راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در کتاب «ماه رجب؛ ماه یگانه‌شدن با خدا» شده است. کتاب بر روی سایت هست. إن‌شاءاللّه مفید خواهد بود. موفق باشید

15456
متن پرسش
سلام: برای تهذیب نفس از کجا و چگونه باید شروع کرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بعد از بحث «ده نکته در معرفت نفس» همراه با شرح صوتی آن، نامه‌ی مولایمان امام الموحدین«صلوات‌اللّه‌علیه» به فرزند بزرگوارشان امام حسن«علیه‌السلام» بسیاربسیار کارساز است. حداقل بیش از یک‌سال باید با آن مأنوس بود که تحت عنوان کتاب «فرزندم؛ این‌چنین باید بود» در شرح نامه‌ی 31 بر روی سایت هست.  سری هم به کتاب هنر مردن بزنید. موفق باشید

15435
متن پرسش
سلام استاد: وقتتون بخیر و خسته نباشید. تشکر فراوان دارام از وقت و لطفی که برای ماها صرف میکنین،ان شاءالله خیر دنیا و آخرت شامل حالتون بشه. ببخشید استاد اینکه گفته میشه تا اونجایی که میشه سراغ مکروهات نرین باعث شده که کنجکاو بشم که بدونم مکروهات چیا هستن؟ کتاب در مورد تعداد گناهان کبیره موجود هست اما در مورد شرح مکروهات نمیدونم باشه یا نه خواهش می کنم اگر امکانش هست کتابی، منبعی در این مورد معرفی کنین. ممنون از لطف فراوانتون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: رساله‌های عملیه نکاتی را متذکر شده‌اند هرچند کتاب خاصی تدوین نشده، ولی عموماً در فرهنگ دینی، اعمال مکروه مشخص شده است. موفق باشید

15416
متن پرسش
با سلام: در حال تهیه مقاله ای در مورد آداب ذکر لفظی هستم چند سوال داشتم: 1. علت نیاز به استاد و اجازه او در گفتن دکر خاص چیست؟ 2. استاد باید چه شرایطی داشته باشد؟ 3. جایگاه عدد مخصوص برای هر ذکر چیست؟ 4. آیا استفاده از حروف ابجد جایگاهی دارد؟ 5. آیا خواندن نماز جهری و اخفاتی اثری متافیزیکی بر بدن و طبیعت دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده معتقدم در این تاریخ، سخن آیت اللّه بهجت کارساز است که می‌فرمایند: علم تو استاد تو است. و در جزوه‌ی «روش سلوکی آیت اللّه بهجت» عرایضی در این مورد شده است. و در مورد حروف ابجد باید عرض کنم که مبنای روایی نداریم، یک کار تجربی است که بزرگان، شخصاً به آن رسیده‌اند و ما معتقد به آن نیستیم که اذکار را باید بر اساس حروف ابجد بگوییم. موفق باشید

15412
متن پرسش
با عرض سلام خدمت شما استاد گرامی: بنده می خواهم بنده خوبی برای خدا باشم ولی نمی توانم چکار کنم؟! خیلی سخته!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شریعت الهی راه خوب و آسانی است، کافی است ما زندگی را طوری تعریف کنیم که اصل و اساس آن برای ورود به ابدیت باشد و لذا امیال دنیایی را آن‌چنان جدّی نگیریم که اصلْ حساب شود. موفق باشید

15401
متن پرسش
سلام علیکم: من تو وزن خودم قهرمان بوکسم و از کتک زدن مردم هم خارج از رینگ حال می کنم یکی رو تو محلمون یه کتک لیز مشتی و توپ زدم اونم اومده در خونه یه سی دی گذاشته تو کاغذ کادو داده مادرم توش یه چن تا سخنرانیه آشتی با خدا و ... آدرس سایتتون هم نوشته بود؟ شما چکارم دارید؟ فقط بگم ها من ورزشو کتک کاری و اینا رو ول نمی کنم و اگه کسی کارم نداشته باشه میام سخنرانی بدم نمیاد. اما اگر بعد همون سخنرانی کسی سر به سرم بزاره از خجالتش در میاماااا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده نمی‌دانم آن شخصی که این سی‌دی را در مقابل برخوردی که شما با او داشته‌اید، چه کسی است؟! هرچه هست این سیره‌ی پیامبران است و راهی است که آن بنده‌ی خدا در مقابل شما گشوده است. اگر بتوانید در آن راه جلو روید به چیزهایی می‌رسید که تصور آن را هم نمی‌کردید. حال! خود دانید. موفق باشید

15385
متن پرسش
سلام حضرت استاد: وقت بخیر. 1. حضرت آیه الله سعادت پرور فرمودندکه روزی با خانواده بداخلاقی کرده اند و شب در عالم معنا به ایشان گفتند بیست سال ناله های تو بی ثمر شد. یا حضرت امام فرمودندکه گاهی یک عصبانیت 20 سال انسان را عقب می اندازد. با این حساب سخت که چیزی در بساط نمی ماند؟ اگر با یک بد اخلاقی 20 سال ناله بی اثر می شود پس چطور باید جبران کرد این همه گناه را؟ توبه چقدر قدرت جبران دارد؟ ضمن اینکه اغلب مردم گناهان بدتری بدون استغفار مرتکب می شوند. 2. فرمودید اگر کسی در ایمان راسخ شد خواب به معنای صورت از او برداشته می شود می توان رسید به جایی که در همه خوابها یا غالبشان حقایق را آزاد از صورت دید؟ یعنی بجای مکاشفاتی که سالک گاها در خواب برایش اتفاق می افتد غالبا کشف داشته باشد؟ چنین امکانی وجود خارجی دارد که بعد به فکر رسیدن به آن باشیم؟ سپاسگزارم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اگر با یک بداخلاقی، زحمات بیست‌ساله هبط می‌شود، با یک عذرخواهی همه‌ی آن سیئات به حسنه تبدیل می‌گردد. پس چه جای یأس و ناامیدی!! 2- اگر قلب پاک باشد و انسان بتواند با عالمِ مثال منفصل مرتبط گردد، در خواب حقایقی برایش منکشف می‌گردد. آیت اللّه حسن‌زاده می‌فرمودند علامه طباطبایی مکرراً می‌گفتند هر وقت روز خوبی داشته باشم، شب‌های خوبی نیز خواهم داشت که منظورشان احوالاتی است که در خواب و رؤیا نصیب‌شان می‌شود. موفق باشید

15382
متن پرسش
سلام و ارادت: حکیم و استاد فرزانه، لطفا بفرمایید در کدام یک از آثارتان مطلبی در مورد مراقبه وجود دارد؟ اگر نیست لطفا مطلبی در مورد مراقبه بفرمایید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم کتاب «فرزندم؛ این‌چنین باید بود» و کتاب «عالَم انسان دینی» متذکر این امر هست. موفق باشید

15360
متن پرسش
استاد محترم و ارجمند با سلام و خدا قوت: بنده مدت كوتاهي است كه تصميم به طي مسير الي الله نموده ام، البته بسيار افتان و خيزان جلو مي روم كه برآمده از ضعف نفس و اراده خود مي دانم و البته هيچ راه حلي هم ندارم. اما نكته اي وجود دارد كه به نظر خودم خيلي مرا از اين راه دور كرده، و آن ترس از خداست كه از ابتداي شروع مسير به بي خيالي و خوش بيني به فرجام زندگاني ام مبدل شده است. اشك و آه از وجودم رخت بر بسته و به محض گفتن جمله «الهي انا عائذ بك من النُار» ندايي از درون به اين جمله مي‌خندد گويي اين عذاب براي من نيست. ناگفته نماند بنده خطاهاي بسياري داشته ام و در حال حاضر نيز به برخي رذايل نفساني دچارم اما نمي دانم مشكل كجاست كه تصور مي كنم خدا توبه مرا پذيرفته و من بهشتي ام! و فقط بايد رتبه خود را در بهشت بالا برم! در مناجات ها حال چنداني ندارم و به محض اينكه يك شب براي نماز بيدار مي شوم عجب وجودم را فرا مي گيرد. هر چند سعي مي كنم اين خيالات را از خود دور كنم موفق نمي شوم. خواهشمندم راهنمايي فرماييد. با سپاس فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به ما فرموده‌اند: «وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (186) /آل عمران)» اگر در امور دین، پشتکار داشته باشیم و تقوا را رعایت کنیم، آرام‌آرام راه‌ها گشوده می‌شود و خطورات، کم می‌گردد و این است آن اراده‌ ای که هرکس باید داشته باشد. موفق باشید

15362
متن پرسش
با سلام محضر استاد گرامی: چگونه است حال کسی که تعقیبات نمازش معصیت خداوند است؟!
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: باید در حدّ ممکن، این خطورات را دنبال نکرد تا شیطان مأیوس گردد. موفق باشید

15361
متن پرسش
سلام و احترام: استاد و حکیم فاضل؛ بنابر تشکیک وجود عرفانی و اینکه ذات خدا قابل فهم نیست، در راز و نیاز با خدا به چه حقیقتی توجه شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنا به تشکیک وجود، حقیقت وجود از همه‌ی مراتب وجود به جهت شدتی که دارد، به ما نزدیک‌تر است و ما در راز و نیازها با او مرتبط‌ایم. باید سعی کنیم با رفع حجاب‌ها، این نزدیکی را احساس نماییم. موفق باشید

15358
متن پرسش

با سلام و احترام: برخی از بزرگان عرفان می گویند در زمان دهه های قبل از انقلاب حدود 20 نفر استاد کامل مکمل نفوس داشتیم در حالی که در حال حاضر فقط علامه حسن زاده را داریم. نظر حضرتعالی در این مورد چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این‌طور نیست. بحمداللّه در حال حاضر در داشتن اولیاءِ ره‌رفته، بسیار وضع‌مان خوب است منتها در هر تاریخی، شکل سلوک إلی اللّه فرق می‌کند. ما هنوز باور نکرده‌ایم که سالکانِ امروز، چمران‌ها و باکری‌ها و خرازی‌ها هستند و متوجه نیستیم که امثال سردار قاسم سلیمانی‌ها و خانم مرضیه‌ی دبّاغ‌ها؛ راه‌های صدساله را یک‌شبه طی کرده‌اند. باید بدانیم معنای «ولیّ شناسی» که وارد این تاریخ شده است، معنایِ دیگری است که نباید آن را در گذشته جستجو کرد. موفق باشید

15357
متن پرسش
سلام علیکم: استاد ببخشید در تکمیل سوال قبلی گاهی پا را فراتر می نهیم، با این که یاد خدا هستیم نعوذ بالله گناه می کنیم. مثلا در حال گوش دادن موسیقی حرام هستیم در همان لحظه هم یاد خدا هستیم و می دانیم که عصیان الهی انجام می دهیم هر چند یاد خدا به معنی واقعی این است که گناه نکنیم ولی در اون لحظه باطنمان متوجه خدا هست. آیا یاد خدا بودن در لحظه گناه ارزش معنوی ندارد؟ یا مثل سوال قبلی چنین قیاسی اشتباه است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر یاد خدا به معنای نظرِ قلب به حضرت حق باشد و با توجه به این‌که گناه‌کردن یعنی پشت‌کردن به حکم خدا، یادِ خدا با گناه‌کردن جمع نمی‌شود و آن یاد خدایی که می‌فرمایید، یادِ خدای واقعی نیست. موفق باشید

15354
متن پرسش
با سلام و عرض ادب: آیا قیاس حالت قلبی با عمل فعلی درست است؟ سه مثال می زنم: 1. دو دوست بخاطر محبتی ایمانی که بهم دارند بجای یک ساعت سه ساعت با هم ملاقات می کنند (البته برضایت هم) که یک ساعت زمان ملاقات کافی بوده است. 2. شخصی چند بار بخش یک قسمت سریال مختار را می بیند. 3. مومنی در حالتی قرار گرفته که دایم یاد خداست مثل ماه رمضان. ولی سه ساعت سریال می بیند ولی در تمام لحظات دیدن سریال اثرات معنوی یاد خدا را در خود احساس می کند. در هر سه مورد شخص نوعی اتلاف وقت انجام داده است ولی در هر سه مورد شخص حالت معنوی داشته است در سه ساعت با دوست ایمانی محبت معنوی داشته است. در چند باری که سریال مختار دیده محبت معنوی به امام حسین (ع) داشته و ذر ماه رمضان که سریال می دیده یاد خدا بوده است حال این سوال پیش می آید تداخل اون حالت معنوی با عمل اتلاف وقت، مشکلی در ثواب حالت معنوی ایجاد می کند؟ یعنی باعث می شود که ثواب کمتری داشته باشد یا اصلا ثواب نداشته باشد؟ و سوال کلی تر اصلا چنین قیاسی (مقایسه همزمان حالت معنوی با عمل فعلی) درست است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عمده؛ نیّت فرد است که با رجوعِ إلی اللّه آن اعمال را انجام می‌دهد یا جهت اتلاف وقت و غفلت از عملی برتر. موفق باشید

15339
متن پرسش
با سلام: بنده در دوران سربازی به سر می برم ولی تمام کسانی که آنجا هستند (سربازان) در غفلت هستند و حجاب هایی دارند که تا سالیان سال گرفتارند .... غیر از چند نفر بقیه نماز نمی خوانند و به هیچ چیز پای بند نیستند و خط قرمز دینی و مذهبی ندارند ... حالا این محیط برای کسی که دائم اهل مطالعه و کسب معرفت بوده و در راه سیر و سلوک بوده، اهل روضه و عزاداری و هیئت و نماز جماعت و اول وقت و ... بوده است خیلی سخت است ... بنده چی کار کنم؟ بنده در آنجا با هیچ کسی سنخیت ندارم و خیلی اذیت می شوم ... راه نجات چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید رسالت شما در این موقعیت همین باشد که با ارتباط و مصاحبت و رفاقت با چنین افرادی آن‌ها را راهنمایی کنید و پس از مدتی ملاحظه خواهید کرد که همین افراد چه اندازه زمینه دارند که از دست شیطان آزاد شوند. موفق باشید

15335
متن پرسش
سلام بر شما استاد عزیز تر از جان: جناب استاد بنظر شما صبر همان خروج از حصار زمان نیست؟ بنظر من صبر که از عزم الامور است دلیلش این است که اولا عاقبت هر چیزی مال خداست و خدا بی زمان و مکان است اگر انسان خودش را از حصار زمان آزاد کند یعنی مثلا درد و ناراحتی فعلی را توجه نکند و توجه اش به خدا باشد در واقع همین الان عاقبت خوب نهایی را حس می کند و در واقع مع الله است و خدا هم با اوست. پس اگر انسان صبور باشد یعنی خودش را از حصار زمان برهاند همیشه در عاقبت امور قرار دارد که عاقبت مال متقین است و بنفع اوست. پس صبر یعنی رهایی در وجود بی زمان. خواستم نظر شما را بدانم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده این نگاه، نگاه خوبی است زیرا حضرت حق ماوراء حادثه‌ها امور را مدیریت می‌کند و اگر ما، ماوراء حادثه‌ها در صحنه باشیم، حادثه‌ها و یا بگو زمان، نمی‌تواند اموری آن‌چنان برجسته باشند. موفق باشید

15322
متن پرسش
سلام حاج آقا: یه مدتیه که حالت روحی دارم هر چه که میشه ناخودآگاه و غیرارادی آرزوی مرگ می کنم. مثلا کسی رو ببینم گناه میکنه، آرزوی مرگ می کنم، کسی رو ببینم که عارفه، آرزوی مرگ می کنم. عظمت آسمون رو که ببینم آرزوی مرگ می کنم. همسرم حرفی بزنه، آرزوی مرگ می کنم. در کل در هر حالی ناخودآگاه این تقاضا از خداوند، تمام وجودم رو ناخودآگاه میگیره. این نشونه چیه؟ میشه گفت که روحم از بدنم تقریبا منصرف شده؟ دیگه هیچی برام مهم نیس. نظرتون چیه؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که به ما فرموده‌اند: «‌اِعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لاِخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَداً»(مستدرك الوسائل ج1 ص146). باید نحوه‌ی حیات دنیایی خود را نیز با تعریف منطقی مدیریت کنیم و بستر زندگی دنیایی را به زیباترین شکل، محلِ ابعاد شخصیت همه‌جانبه‌ی خود قرار دهیم، تا حجاب بین ما و حقیقت به مرور برطرف شود و اُنس با حضرت حق در کنار ارتباط با سایرین برای ما شکوفا گردد. موفق باشید

15309
متن پرسش
من دوست دارم به احکام دینم پایبند باشم. اما مشکلی با پدرم دارم. ما متاسفانه ماهواره داریم. پدرم علاقه دارد و برخی شبکه ها که موسیقی ها و تصاویر زن های بی حجاب را نشان می دهد را نگاه می کند. من دوست ندارم محیط خانواده را ترک کنم اما مجبورم موقع روشن شدن آن دجال زمان به خلوتی فرار کنم. از اینکه من بخواهم برای پدرم نهی از منکر کنم احساس می کنم درست نیست. شما استاد عزیز من را رهنمایی کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: درست کاری می‌کنید که با پدرتان درگیر نمی‌شوید و از طرفی نشان می‌دهید که علاقه‌ای به این برنامه‌ها و این وسایل ندارید. موفق باشید

15303
متن پرسش
سلام علیکم: آیا آثاری که برای گفتن اذکاری مثلا ذکر لا حول و لا قوه الا بالله (حوقله) یا صلوات و یا یونسیه گفته اند حتما اثر می کند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همه‌ی دستورات دین بستگی به آمادگی روحِ ما از یک طرف و مصلحتی که خداوند برای ما مقدّر کرده است از طرف دیگر دارد. به همین جهت قرآن بعد از دستوراتی که به ما می‌دهد می‌فرماید: «لعلکم» یعنی امید است که آن نتایج حاصل شود. و لذا اگر در این دنیا هم مصلحت نباشد که آن نتایج حاصل شود، جانِ ما در قیامت با آن نتایج روبه‌رو خواهد شد. موفق باشید

نمایش چاپی