بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عقل ، قلب ،عشق، خیال و وهم

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
18498
متن پرسش
با سلام: در خصوص سوال قبل که عرض کردم عالم خلق به اعتبار وحدت در عین کثرتی که بر آن حاکم است تجلی همان علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است و لطف نمودید جواب را بیان فرمودید. حالا در ادامه می شود این طور گفت: چون از آن جهت که علم اجمالی از همان جهت مطرح است که کشف تفصیلی مطرح است و عبارت از همان جهت یعنی: علم اجمالی عین کشف تفصیلی است و همان است و از همان جهت که اجمال است تفصیل است. حالا چون عالم خلق هم تجلی همین مقام است وحدت از همان جهت کثرت مطرح است و بطون از همان جهت ظهور است و در واقع ظاهر عین باطن است این طور اگر بگوییم مساله وحدت در عین کثرت به اعتبار اینکه ظهور آن مقام یاد شده است اگر طرح شود این سخن امام علی که فرموده اند: ما رایت شی الا و رایت الله قبله و بعده و معه نزدیک تر به زبان عقلی و فلسفی و قابل فهم تر می شود. و اینکه می فرمایید اگر نگاه عوض شود همه هستی همه در همه است روشن تر می شود. و اینکه چرا اگر معرفت عوض شود ظهورات را کل فی الکل می شود رویت کرد - این طور اگر تقریر شود مساله این که در هر مظهری و در هر ظهوری همه مظاهر و اسماء قابل رویت است شفاف تر می شود. البته بنده چیزی اضاف تر از آنچه شما فرموده اید بیان نکردم استاد عزیزم آیا مطلب را درست فهمیده ام؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این نکته‌ی بسیار مهمی است که اگر انسان به نور توحید، سعه‌ی لازم را پیدا کند می‌تواند در یک لحظه، وحدت را در عین کثرت و کثرت را در عین وحدت و اول را عین آخر و آخر را عین اول بیابد. جمعِ این اضداد بستگی به سعه‌ی توحیدی افراد دارد وگرنه در مفهومِ عقلی، مفهومِ کثرت غیر از مفهوم وحدت است. موفق باشید  

18469
متن پرسش
با سلام و تقدیم احترام محضر استاد عزیز و بزرگوارم: کجاست مأوایی که در این زمانه ی بی پناهی و گریز و ترس، "بتوان" در آن پناه گرفت؟ کجاست تفکّری که سرگرمی نیست؟ کجاست تفکّری که تنها مسکِّنِ وهم، نیست؟ کجاست حقیقت و ذاتش چیست؟ کجاست "آرام - گاه"ِ حقیقی؟ غرر آیاتی را که از من روی می گردانند، بفرستید؛ شاید... با سپاسگزاری پیشین
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن‌گاه که انسان خود را در اوجِ معلّق‌بودن هیچ هویتی را نتوانست برای خود بیابد إلاّ تعلقِ محض به بیکرانه‌ای که هم هست و هم نیست، هم همه‌ی تکیه‌گاه انسان است و هم هیچ‌گاه به تملک انسان در نمی‌آید؛ از سرگرمی‌های وَهمی خواهی نخواهی آزاد خواهد بود و با خدایِ پیامبرانِ ابراهیمی آشنا خواهد گشت به همان معنایی که امام الموحدین«علیه‌السلام» در مناجات شعبانیه از حضرت حق می‌خواهد که همه‌چیز را برای او ویران کند تا معلّق به عزّ قدس او باشد. که این معنایِ «فنایِ در فنا»ست. بنگر چگونه با خدای خود این بنیادین‌ترین نحوه‌ی حضور و وجود، رابطه برقرار می‌کند! آن‌گاه که می‌گوید: « «إِلَهِي هَبْ‏ لِي‏ كَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ»؛ خدايا! نهايت بريدن از غير خودت را به من مرحمت كن، و چشم‏هاى قلب‏هاى ما را به سوى نظر به خودت بگشا، تا آن حدى كه چشم‏هاى دل، حجاب‏هاى ظلمانى دل و حجاب‏هاى نورى را نيز پاره كند و هيچ واسطه اى بين ما و تو نماند، پس وصل شود آن قلب به معدن عظمت و شكوه تو، تا انوار الهى بى‏ واسطه بر قلب ما تجلى كند و روح‏هاى ما معلق و متصل به مقام عزّ قدست گردد. چنانچه ملاحظه مى‏ فرماييد اگر راه عقل براى لقاء او بسته است، راه عشق و قلبِ مطهر جهت آن رويت بسته نيست، مشكل انسان‏ها عدم طهارت و عدم فنا است. به گفته امام خمينى «رحمةالله ‏عليه»:

اين‏ ما و منى جمله ز عقل ‏است‏ و عقال است‏

 

در خلوت مستان نه منى هست و نه مايى‏

     

توجه قلبى به حق، موجب ظهور نور ذُلّ عبوديت در قلب انسان مى‏ شود و انسان براى پايدارى در اين توجه، سعى فراوان در طهارت قلب از تكبّر و حسد و انواع رذايل دارد، و همين امر باعث مى ‏شود كه قرآن به عنوان ذكر الهى غذاى جان او گردد، ولى بر عكسِ توجه قلبى، اگر انسان نسبت به حق و حقايقْ در محدوده مفاهيم عقلى متوقف شد، از ظهور ذُلّ عبوديت در قلب خود محروم مى‏ شود و ما و منى او ظاهر مى‏ گردد و لذاست كه مى ‏فرمايد: «اين ما و منى جمله ز عقل است و عقال است» عقل در اين مسير همچون عقال و پايبند است، چون انسان را متوقف مى‏ كند، ولى وقتى قلب به ميان آمد و انسان مست جمال جانان شد، نه منى مى‏ ماند و نه مايى و در اين حالت انسان قرآن را ذكرٌ للعالمين مى ‏يابد و از ظاهر عبارات متذكر باطن آنها مى‏ گردد.

2- در مورد آیات در ابتدای امر نظر جنابعالی را به این مطلب معطوف می‌دارم که حضرت حق جایگاه تمام عالم را با تمام مراتب‌اش در آینه‌ی این آیه این‌طور توصیف می‌کند: « «وَ إِن مِّنْ شَىْ‏ءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَائِنُهُ‏ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ»[1] هيچ‏ چيز نيست مگر آن‏كه خزينه‏ هاى آن چيز نزد ماست، و نازل نكرديم مگر به ‏اندازه ‏اى محدود و معلومى از آن را. پس خزينه‏ ى همه چيز حتّى خزينه وجود شما پيش خداست چون مى‏ فرمايد: «عِنْدَنَا»! يعنى مقام انسان در ابتدا مقام وصل به حق بوده است. بعد به اين دنيا آمده است و گم شده است! و حالا راه نجاتش «الَيْهِ رَاجِعُون» است. يعنى انسان بايد به خدا برگردد و در غير اين صورت در اين دنيا در به‏ در و سردرگم است و احساس پوچى و بيهودگى مى‏ كند، چون اتّصالش را از مقام خزينه ‏اى ‏اش كه نزد خدا بوده بريده ‏است.

بنگر که چگونه به هرچه بنگری تو را به باطنی که از آن نازل شده است راهنمایی می‌کند و باز آن باطن، باطنی را در مقابل ما می‌گشاید تا آن‌جایی که هرچیز را در نزد خدا و در آینه‌ی وجود خدا بیابیم. حال نمی‌دانم در این حالت، خدا را به مخلوق می‌یابیم، یا مخلوق را به خدا؟! یعنی هر مخلوقی خودش را در حضوری برتر به ما می‌نمایاند، مگر آن‌که ما از حضورِ برتر او غافل باشیم. شگفت‌آیه‌ای است برای تحلیلِ همه‌ی عالم و آدم. این‌جا است که انسان راه خود را در نسبت با هر مخلوقی می‌یابد. موفق باشید


[1] ( 1)- سوره حجر، آيه 21.

18457
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: در مورد این قسمت از جوابتان «زیرا اگر کسی متوجه‌ی خالق عالم و آن حقیقت یگانه نشده باشد، عقلی برایش پیش نمی‌آید که به دیگر نکات عقلی بپردازد» می خواستم توضیح بیشتری بدهید تا بیشتر بفهمم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همیشه در بررسی هر شخص و هر مکتب، ابتدا باید بر اساس بنیادی‌ترین مبنا که همان توحید است سخن گفت. اگر اندیشه‌ی او در فهم توحید ناتوان است، در دیگر موضوعات قابل اعتماد نیست. موفق باشید

18443
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید: در ذیل پاسخ 18430 سوالاتی داشتم: 1. استاد اشخاص متفاوت هستند و نحوه ارزیابی و به کارگیری عقل و نحوه پذیرش ادله آنها نیز متفاوت است شاید از نظر عده ای ملاک توحید باشد ولی ما نباید از منظر خودمان و نحوه تفکر خود به افراد بنگریم این مسلم است که (هیچ عاقلی از چیز برتر به چیز پایین‌تری عدول نمی‌کند) ولی شاید کسی چیز دیگری را برتر تشخیص داده است (هرچند اشتباه و با جهل مرکب) جاهل قاصر در اینجاها معنا پیدا می کند. پس نباید اینگونه بپنداریم که هرکس ملاکش توحید نباشد یا دین و مکتب دیگری را انتخاب کرده است عاقل نیست یا از این طریق توطئه‌ای را به صحنه آورده است ایا با این حرف موافق هستید؟ 2. بنده جناب ملکیان را به عنوان مثالی عرض کردم و حرفم کلی بود حرفم این بود که آیا کسی که تحقیق کند و به نتیجه برسد فلان مکتب حق است و پایبند آن مکتب شود و پس از چندی بفهمد دلایل آن مکتب ضعیف است و مکتب دیگری قوی تر است و به آن بپیوندد آیا به راحتی می توان گفت که وی دم دمی مزاج و متشتت است؟ 3. استاد آیا به راحتی می توان گفت فلانی پیرو نفس اماره است؟! چگونه می توان فهمید که قضیه، نفس اماره است نه تحقیق عالمانه؟!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- خیر! زیرا اگر کسی متوجه‌ی خالق عالم و آن حقیقت یگانه نشده باشد، عقلی برایش پیش نمی‌آید که به دیگر نکات عقلی بپردازد 2- بالاخره باید هر اندیشه‌ای را بر اساس توحید ارزیابی کرد 3- نباید به راحتی هرکس را پیرو نفس امّاره دانست، ولی هرکس خودش باید مواظب باشد که هر ادعایی را به عنوان تعقل و تفکر پیش نیاورد. موفق باشید

18436
متن پرسش
سلام: معنای این جمله چیست؟ «[نیهیلیست] کسی است که عقیده دارد، هیچ چیز معنی ندارد و هر کاری مجاز است. اما سارتر عقیده داشت زندگی باید معنایی داشته باشد. ولی خود ماییم که به زندگی معنا می دهیم. وجود داشتن به معنای آفریدن زندگی خود است.»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اساس همه‌ی معانی حضرت حق است و لذا هر کس به اندازه‌ای که به خدا رجوع داشته‌باشد آن‌هم رجوع قلبی، از حیطه‌ی پوچی رها می‌شود ولی اگر به قول «سارتر» انسان فقط در خودش متوقف شود، باز گرفتار همان سوبژکتیویته و پوچی خواهد شد. در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی» در بحث خود شارژی که یک فریب بیش نیست،‌ عرایضی شده‌است. موفق باشید

18430
متن پرسش
با سلام استاد: بنده طلبه هستم و سوالی خدمتتان داشتم: استاد از نظر برون دینی و عقلی که نگاه کنیم انسان مختار است و به حکم عقل باید میان مکاتب و ادیان گوناگون بررسی کند و هر کدام را که به نظرش حقیقت آمد انتخاب کند. از دید درون دینی هم این مسئله در فرهنگ اسلامی تاکید شده است حال سوال این است که اگر انسان پس از تحقیق و بررسی نتیجه گرفت که فلان مکتب حق است و بعد از مدتی مکتب و یا دین دیگری را انتخاب کرد از جهت درون دینی و برون دینی مشکلی ندارد. ولی چگونه است که برخی از اساتید یا حتی بزرگان تغییر مکتب یا دین را برنمی تابند و نشان از تشتت و دمدمی مزاج بودن انسان می گیرند؟ آیا واقعا تشتت با این مسئله متفاوت نیست؟ مثلا آقای ملکیان آن طور که خود گفته پنج دوره فکری داشته است آیا به نظر شما این اشکالی دارد؟! خود ایشان مي‌گويد: «تغيير انديشه و فكرم حاصل تبعيت از مد روز نبوده است؛ واقعا از سر حقيقت‌طلبي است و از اين موضوع خوشحال هستم.» یا مثلا در جای دیگری می گوید: «من فضاهای زیادی را تجربه کرده ام و دوره های فکری متفاوتی را پشت سر گذاشته ام. خیلی ها از بچگی به من می گفتند تو دمدمی مزاج و بوالهوس هستی و خود من البته این تفسیر دمدمی مزاجی را قبول ندارم. گمان من این است که از بچگی به قدری حقیقت طلبی برایم مهم بود که در هیچ قالبی نمی گنجیدم و هر وقت فکر می کردم که اینجا دیگر حقیقتی به دستم نخواهد رسید آن فضا را رها می کردم.» خواهشمندم مفصلا جواب دهید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سخن علماء‌آن است که ملاک، توحید الهی است. آیا بالاتر از توحیدی که در اسلام مطرح است در سایر ادیان وجود دارد که کسی بخواهد از اسلام به دین و مکتب دیگری عدول کند؟ و یا این‌که از این طریق توطئه‌ای را به صحنه می‌آورد چرا که هیچ وقت هیچ عاقلی از چیز برتر به چیز پایین‌تری عدول نمی‌کند. آقای ملکیان، خودشان در صحبتی که در دانشگاه صنعتی اصفهان داشتند می‌گویند «عقل در فهم خدا ناتوان است» حال چگونه می‌توانند از حقیقتی سخن بگویند که لازمه‌ی درک آن عقل است؟ با کدام عقل می‌خواهند به حقیقت برسند که می‌گویند مسیرشان عقلانیت و اخلاق است؟ از این تناقضات عجیب و غریب در سخنان ایشان بسیار است و اگر خودتان دقت کنید می‌بینید که قضیه، نفس اماره است نه تحقیق عالمانه. موفق باشید

18391
متن پرسش
سلام: آیا گوش دادن به تلاوت قرآن می تواند جانشین موسیقی برای رشد قوه خیال باشد؟ دوستانم به من پیشنهاد دادند چون احساساتم ضعیف است و میزان گریه ام بسیار کم (گریه برای سید شهدا) موسیقی گوش دهم. حالا می خواهم بدانم آیا گوش دادن به قرآن می تواند ضعف بنده را برطرف کند با توجه به اینکه کم متوجه معنی قرآن از طریق صوت می شوم. در بخش پرسش و پاسخ سرچ کردم پیشنهاد مثنوی مولوی را داده بودید که باز هم از لحاظ طبع شعری نیز ضعیفم. صله رحم، صدقه و عدم چشم چرانی را هم رعایت می کنم ولی باز بسیار سخت اشک از چشمانم جاری می شود یا بسیار کم احساساتی می شوم. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: موسیقی را جهت این امر دنبال نکنید. کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» را که بر روی سایت هست، مطالعه فرمایید و پیشنهادهایی که در آن کتاب می‌شود را دنبال کنید. موفق باشید

18390
متن پرسش
سلام استاد: فرمودین کار قوه وهم صورت دادن به معانی و‌ حقایقه. یه جا هم هست که کارش درک معانی جزئیه‌ است. این دو چطور با هم جمع میشن؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر دو یکی است. زیرا قوه‌ی واهمه معانی و حقایق را جزیی و مصداقی می‌کند. موفق باشید

18369
متن پرسش
با عرض سلام و خدا قوت خدمت عزیز دلم: با تمامی این تفاسیر اعم از عین ثابته، اختیار، جبر و امثالهم نکته ای است ظریف و ملیح که وقتی هستی را با قدم قلب مشاهده می نمایید دچار تحیری می شویم از عظمت الله که چگونه در تمامی شئونات خود تجلی دارد دیگر آنجا همه ی مسائل فی نفسه مندک و منحل در آن ذات هستند که گوشه ای از آن اسرار را با سیر عقلانی تو ام با قلبی طالب پیدا می شود ولی چه کنیم که در جهان مثل گشته که جوینده یابنده است والا همه اوست و جز او چیزی نیست. لا هو الا هو
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از حجابِ تعیّنات عبورکردن و حضرت محبوب را در مظاهر تعیّنات دیدن، مقصد اصلی ما است تا مرحله‌ی قرب نوافل ظهور کند. موفق باشید

18368
متن پرسش
سلام علیکم: ۱. چطور قائل شویم که بعضی از مفاهیم در مرحله عقل باقی می ماند و به قوه خیال نمی رسند و حال آنکه هر وجود شدیدی وجود نازل خود را ایجاد می کند؟ ۲. اگر عکس فرض بالا ثابت باشد یعنی به مرحله تخیل برسد می شود گفت هیچ تصدیقی بدون تصور ممکن نیست؟ ۳. تکلم ملائکه که در مرحله عقل اند شاهدی بر این مدعا که وجود عقلی به تخیل می رسد " استفاده از کلام" نیست؟ اگر در استفاده اصطلاحات در سوال اشتباه کرده ام تصحیح بفرمایید. سپاس گذار
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم نفس ناطقه در ذات خود همه‌ی مراحل عقل و خیال و حس را دارا می‌باشد. منتها بعضاً انسان‌ها در مرتبه‌ی خیال خود که متأثر از محسوسات بیرونی است، متوقف می‌شوند و خود را از تعلقات و محسوسات بیرونی آزاد نمی‌کنند تا نفس ناطقه با عالم عقل مرتبط شود و خیال مناسب تجلیات عقل داشته باشد. تکلم ملائکه به جهت نزول آن‌ها از مرحله‌ی عقل به مرحله‌ی قوای نفس در موطن سامعه‌ی نفس است. موفق باشید

18285
متن پرسش
با سلام: استاد عزیز این که می فرمایید این مصنوعات ساخته بشر، صورتی در غیب ملکوت ندارد و ساخته ذهن بشر است، می خواستم ببینم حال آیا همین صورتها هم ساخته خداوند نیست؟ لطفا کمی توضیح بفرمایید. با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از جهت وجودی همه‌چیز ساخته‌ی خداوند است؛ ولی از نظر شکل موجودات انسانِ گرفتار وهم اعمال او و فعالیت‌های او صورت وَهم است. موفق باشید

18274
متن پرسش
با سلام استا عزیز: استاد خواهش می کنم کمکم فرمایید: 1. آیا ادراکات و شهودات عرفانی به چه وسیله ای صورت می گیرد؟ روح انسان یا قلب او؟ 2. استاد مدتی است سوالی ذهنم را مشغول کرده و به سبب آن دیگر مغزم نزدیک است که سوت بکشد. خواهش می کنم کمکم کنید. این شبهه برایم پیش آمده که می گویم درست است عرفا می گویند که نهایت صعود انسان تا مقام تعین اول است، و به مقام ذات علم پیدا نمی کنند. اما من پیش خودم می گویم از اونجایی که خود عرفا میگن تو هر قرنی یکی دو نفر هست که اسفار اربعه رو به طور کامل طی کند، رو این حساب میگم شاید امثال ابن عربی و قونوی که اینطور گفتند شاید برای این است که این ها تا سفر دوم یا سوم رفته اند و اسفار اربعه را طی نکرده اند چرا که شاید مسیر تکامل انسان اینگونه باشد که پس از اسفار اربعه، یک سیر صعودی داشته باشد و تا مقام ذات برسد و به آن مقام علم تفصیلی پیدا کند؟ یا اصلا این اسفار اربعه از کجا اومده؟ شاید اصلا به این صورت نباشد که عرفا در سفر اول به سوی حق می روند و در سفر دوم در صفات خدا سیر می کنند و... و شاید صعود انسان در مراحل بالای سلوک به مقام ذات برسد اما این ابن عربی و قونوی نرسیده اند؟ اصلا این دایره وجودی و قوس صعود و نزول رو کی گفته؟ از کجا معلوم که همچین قوس صعود و نزولی در هستی باشد؟ آخه تو روایات هم ندیدم که تصریح بشه که انسان به ذات خدا از طریق شهود، علم پیدا نمی کند. البته روایتی دیدم که حضرت علی میگه: عظم عن ان تثبت ربوبیته باحاطه القلب او بصر.) بزرگتر از آن است که پروردگاریش ثابت شود به احاطه قلب یا چشم (اما من میگم شاید منظورشون بوده با قلب نمیشه ذات خدا رو شناخت اما با روح میشه. نظر شما چیه؟ یا اینکه این شبهه برام پیدا شده که شاید قلب نمیتونه که به ذات خدا احاطه بکنه اما شاید بتونه بدون احاطه پیداکردن، به ذات خدا علم پیدا کنه. خواهش می کنم استاد کمکم کنید که واقعا خسته شدم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1. در مقام «قلب» انسان به شهودِ حقایق می‌رسد و در مقام «روح» به مقامِ فناء دست می‌یابد و در مقامِ «سرّ» به مقام فنای فناء می‌رسد 2. انسان با فنایِ بالذات در مقام فنای فنا قرار می‌گیرد 3. «قلب» در آن روایت به معنای کلّی کلمه است که شامل روح و سرّ هم می‌شود و حضرت می‌فرمایند احاطه به مقام ربوبیت برای هیچ‌کس در هیچ مقامی ممکن نیست. موفق باشید

18250
متن پرسش
با سلام خدمت استاد معظم: پرسشی مدتهاست ذهن بنده را به خود مشغول کرده است. اینکه آیا همه افراد به یک اندازه از عقل برخوردارند؟ منظورم هم عقل کلی و هم عقل معاش یا عقل جزیی است؟ آیا ژنتیک در میزان بهره عقلی افراد موثر است یا نه؟ به عنوان مثال بنده در خانواده ای به دنیا آمده ام که پدر و مادرم و برخی از اجدادم بسيار ساده لوح بوده اند. یعنی آنها نتوانسته اند عاقلانه زندگی کنند و تصمیمات عاقلانه در طول زندگی خود بگیرند و اگر چه افراد بدی نبودند اما عقل معاش ضعیفی داشتن و به تبع آن درک درستی از هستی و زندگی نيز نداشتند. البته افراد بدی هم نیستند. خود من هم وقتی در درون خودم فکر و جستـجو می کنم متوجه می شوم نمی توانم عاقلانه تصمیم بگیرم و عاقلانه رفتار کنم و عاقلانه زندگی کنم. بسياری از مباحث فلسفی را متوجه می شوم اما گاها به سختی و مشقت زیاد. البته همیشه در دوران تحصیلِ فرد باهوشی بوده ام و تحصیلات عالیه دارم اما نقص و کمبود عقل را در خودم کاملا حس می کنم. به نظر من کسی که به خوبی در امور معمولی زندگی قوه تشخیص خوب و بد را نداشته باشد از درک مفاهیم و حقایق عقلی هم ناتوان خواهد بود. گاهی حس می کنم خدا عدل را در مورد من رعایت نکرده است که ژنتیک من این گونه است. می دانم قیاس کار شیطان است اما بسياری از دوستانم را مشاهده می کنم که کاملا عاقلانه رفتار و زندگی می‌کنند و بسيار موفقند هم در امور معنوی و هم مادی. اما من حتی در کوچکترین مسایل زندگی هم نمی دانم چه کاری درست و چه کاری غلط است. حتی چه حرفی باید بزنم و چه حرفی نباید بزنم. گاهی بسيار فکر می کنم که بفهمم كدام کار یا رفتار یا حرف درست و كدام غلط است اما باز به نتیجه ای نمی رسم. شما کمکم کنید. خواهشا بفرمایید مشکل کجاست و راه حل چیست؟ بسيار ممنونم. خدا شما را حفظ کند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این‌که انسان‌ها دارای استعدادهای متفاوت‌اند، حرفی نیست. ولی اگر مقصد زندگی دنیایی، بندگی خدا باشد بسیاری از همین آدم‌های ساده در این راه موفق‌ترند. زیرا قدرت پذیرش سخن حق را بهتر از بقیه دارند و در همین رابطه در روایت داریم: «اکثرُ اهل الجَنة، الْبُلْه» اکثر اهل بهشت، انسان‌های ساده هستند. و نیز به این روایت هم فکر کنیدکه امام صادق (ع) از قول اميرالمؤمنين (ع) در كتاب كافى مى‏ فرمايد: «اعْلَمُوا عِلْماً يَقِيناً أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَجْعَلْ لِلْعَبْدِ وَ إِنِ اشْتَدَّ جَهْدُهُ وَ عَظُمَتْ حِيلَتُهُ وَ كَثُرَتْ مُكَابَدَتُهُ أَنْ يَسْبِقَ مَا سُمِّيَ لَهُ فِي الذِّكْرِ الْحَكِيمِ وَ لَمْ يَحُلْ مِنَ الْعَبْدِ فِي ضَعْفِهِ وَ قِلَّةِ حِيلَتِهِ أَنْ يَبْلُغَ مَا سُمِّيَ لَهُ فِي الذِّكْرِ الْحَكِيمِ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَنْ يَزْدَادَ امْرُؤٌ نَقِيراً بِحِذْقِهِ وَ لَمْ يَنْتَقِصِ امْرُؤٌ نَقِيراً لِحُمْقِهِ فَالْعَالِمُ لِهَذَا الْعَامِلُ بِهِ أَعْظَمُ النَّاسِ رَاحَةً فِي مَنْفَعَتِهِ وَ الْعَالِمُ لِهَذَا التَّارِكُ لَهُ أَعْظَمُ النَّاسِ شُغُلًا فِي مَضَرَّتِهِ وَ رُبَّ مُنْعَمٍ عَلَيْهِ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ وَ رُبَّ مَغْرُورٍ فِى النَّاسِ مَصْنُوعٍ لَهُ فَأَفِقْ أَيهَا السَّاعِى مِنْ سَعْيكَ وَ قَصِّرْ مِنْ عَجَلَتِكَ وَ انْتَبِهْ مِنْ سِنَه غَفْلَتِكَ وَ تَفَكَّرْ فِيمَا جَاءَ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى لِسَانِ نَبِيهِ‏(ص)».[1] «يقين بدانيد كه بنده هر چه سخت كوشش كند و چاره ‏انديشى‏ه اى بزرگ و نقشه‏ هاى فراوان به كار برد، خدا چنين قرارى نگذاشته كه وى از آنچه در «ذكر حكيم‏» برايش مقدّر شده، پيشى گيرد.»

«ذكر حكيم» آن علم الهى است كه بر اساس آن، خداوند به فكر بندگانش بوده و براى هركس رزقِ خاص مربوط به آن شخص را تعيين فرموده است، براى همين هم تكليف هر روزه ما را براى ما تعيين كرده ‏اند، مى ‏فرمايند: 8 ساعت كار، 8 ساعت عبادت، 8 ساعت استراحت. هر كه بيش از اين براى طلب رزق تلاش بكند، خودش را خسته كرده و از عبادات و مطالعاتش محروم شده است. حالا كه امام (ع) اين جملات را مى‏ فرمايند، آيا درست است بگوييد آقا شما دستتان توى خرج نيست؟! امام (ع) مى‏ خواهند ما گرفتار خرج‏ كردن‏ هاى بيجا نشويم. مردم چوب حرص و غلط بودن برنامه‏ هايشان را مى‏ خورند و بعد خدا را متّهم مى‏ كنند كه به فكر رزق ما نبوده، در حالى‏ كه نجاتمان به راهنمايى‏ هاى اميرالمؤمنين (ع) است. در ادامه آن حديث مى‏ فرمايد: «اى مردم! هرگز كسى را بر اثر هوشى كه دارد پشيزى افزون ندهند و احدى را به خاطر حماقتش كم ندهند. پس هركس اين را بداند و بدان عمل كند از همه مردم آسوده‏ تر بوده و سود برد، ولى كسى‏ كه اين را بداند و عمل نكند گرفتارى و ضرر او بيش از همه مردم است. چه بسا شخصى كه نعمت فراوان به او داده ‏اند ولى همين احسانى كه به او شده باعث درهم كوبيدن اوست و چه بسا مردمى كه در بين مردم فريب خورده‏ اند، ولى در عين حال كارشان هم درست شده‏ است. پس اى مرد كوشا! در كوشش خود پرهيزكار باش، و از عجله خود كم كن و از خواب غفلت خود بيدار شو و در آنچه كه از طرف خدا بر پيغمبر (ص) نازل شده فكر كن.» مى‏ فرمايند: «احدى را به خاطر سادگى‏ اش كم ندهند»؛ يعنى نه افراد زرنگ بيشتر از رزقى كه برايشان مقدر شده نصيبشان مى‏ شود و نه افراد ساده، كمتر از آنچه برايشان مقدر شده بهره مى‏ برند، شما اگر در محلّه‏ ها بگرديد، تعدادى زمين باير و خانه خالى مى‏ بينيد، اين‏ها حاصل زد و بندهاى بيجاى انسان‏هاى زرنگ است، صاحبان اين خانه‏ ها متوجّه نبودند كه تلاش بيش از حد و از سر حرص و عدم قناعت، براى آن‏ها آتش به بار مى‏ آورد، اين آقا آنچه كه بايد داشته باشد دارد، بقيه‏ اش آتشى است كه وبال گردن او خواهد شد. موفق باشید .


[1] ( 1)- كافى، ج 5، ص 82.

18243
متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمت استاد عزیز: برای فهم بهتر این جمله امام رحمه الله علیه نیاز به کمک و لطف شما دارم. عین جمله ایشان: ایمان تنزل علم عقلانی به مرتبه قلب است و قلب آن مرتبه تجرد خیالی است که در آن مرتبه، معقول را به صورت جزئیه می یابد و این مرتبه لوح نفس است که اگر در لوح نفس چیزی منتقش گردید، یعنی نفس در مرتبه خیال با آن معقولی که در مرتبه عقلانی، تعقل کرده، اتحاد پیدا نماید، همان ایمان است. 1- آیا هر تنزل علم عقلانی به صورتی خیالی، ایمان است؟ 2- آیا دریافت های قلب الزاما امری جزئی باید باشد و قلب قادر به دریافت کلیات نیست؟ 3- آیا منظور از لوح نفس در بیان ایشان همان خیال است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با نظر به این تقسیم‌بندی که مقام عقل که حامل حقایق کلی است برتر از مقام قلب است که محل مصداق‌های حقایق کلی است، این سخن گفته شده است. آری! وقتی آن حقایق کلی نازل شود، صورتِ جزئی و مصداقی پیدا می‌کنند مثل آن‌که عقل در فهم کلی خود، متوجه است حق همیشه پیروز است. حال در مصداقِ جزئی متوجه می‌شود انقلاب اسلامی در مقابل صدام پیروز خواهد بود، و این مقامِ ایمان بر پیروزی حق بر باطل است که در صفحه‌ی نفس منقش شده است. ولی اگر عقل را عقل استدلالی بگیریم، که انسان‌ها در موضوعاتی مثل اثبات خدا و قیامت به‌کار می‌برند؛ عقل مرتبه‌ی بالاتری خواهد بود که آن موضوعات را به صورتِ ایمان در خود دارد. موفق باشید                                                                                        

18232
متن پرسش
با سلام و ادب خدمت شما استاد بزرگوار: استاد طاهر زاده در صورت امکان لطفا منابعی برای مطالعه در مورد خواب برایم بیان کنید اندکی در مورد خواب در بین مطالب کتب هایتان از جمله ده نکته از معرفت نفس خواندم قصد دارم تحقیق جامع ای در این زمینه داشته باشم. ممنون دارتان میشم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد در کتاب‌های «ادب خیال و عقل و قلب» و «جایگاه جنّ و شیطان و جادوگر» عرایضی شده است، خوب است به آن‌ها رجوع شود. موفق باشید

18215
متن پرسش
سلام علیکم: تا علم به خدا و قیامت به مرحله قلب و جزئیت و وجدان نرسیده باشد ایمان محسوب نمی شود. استاد منظور از جزئیت چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جزئیت در این‌جا معنا ندارد. همان قلب و وجدان برای علم به خدا و قیامت کافی است تا انسان به مقام ایمان برسد. موفق باشید

18186
متن پرسش
سلام استاد بزرگوارم: ببخشید که وقت شما را می گیرم من یک مشاور هستم. می خواستم بفرمایید اگر بخواهم یک طرح درمانی چند جلسه ای برای بیماران ایدز و یک طرح درمانی چند جلسه ای برای درمان اختلال اظطرابی با روانشناسی اسلامی بنویسم باید از چه منابعی استفاده کنم؟ محتوای جلسات چه مطالبی باشد؟ خواهش می کنم کمی برایم توضیح دهید که چه مطالبی باید در این طرح درمانی باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد بنده آن است که ابتدا کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» را با حوصله مطالعه فرمایید و سپس کتاب «ده نکته در معرفت نفس» را همراه با شرح صوتی آن دنبال کنید تا خودتان در این امور صاحب‌نظر شوید. کتاب‌ها و شرح صوتی بر روی سایت هست. موفق باشید

18180
متن پرسش
سلام: 1.درباره اعتقادات چه کتاب هایی به صورت اجتهادی بخوانیم؟ 2. اینکه احساس کنیم غرق در گناه هستیم این را چه طور می توان بر طرف کرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- سیر مطالعاتی بر روی سایت جهت این امر می‌تواند کمک‌کننده باشد 2- با امید به رحمت خدا نگرانی خود را برطرف نمایید. مطالعه‌ی کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» همراه با شرح صوتی آن پیشنهاد می‌شود. موفق باشید

18166
متن پرسش
با سلام و احترام و وقت بخیر خدمت استاد: من تحقیقی در مورد توکل در قرآن داشتم، تک تک آیاتی که واژه توکل در آنها بود رو بررسی کردم اما هنوز به خوبی توکل رو نفهمیدم. آیا توکل با اون وجود تعلقی بودن و ربطی بودن انسان در ارتباطه؟ یعنی چون انسان ذاتا یه موجود وابسته هست و کارهاشو مستقلا نمی تونه انجام بده خداوند مسأله توکل رو مطرح کرده؟ استاد گرامی به نظرمن دستورات دین مثل یه پازلی می مونه که هر کدوم اجزاش باید جای خودش باشه و هرکدام تامین کننده بخشی از نیازهای انسان است. اگه این نظر درسته توکل جاش کجاست؟ حس می کنم ذهنم به هم ریخته هست و دستورات دینی هنوز جای خودشون را پیدا نکردند و سازمان یافته نیستند حداقل تو ذهنم. ببخشید مزاحم شدم. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی متوجه باشیم انسان همه‌ی ابعاد خود و هستی را نمی‌شناسد و حضرت حق که خالق او و هستی است، همه‌ی عالم را می‌شناسد و می‌تواند در آن تصرف کند؛ عاقلانه‌ترین کار آن است که به مدیریت حضرت حق در همه‌ی امور اعتماد کنیم و او را وکیل بگیریم و این معنی توکل است از آن جهت که به هرچه او گفته است اعتماد کنیم و به نتایجی که حاصل می‌شود، راضی باشیم. عقل برای آن است که جستجو کنیم ببینیم حضرت حق چه دستوری داده است، نه آن‌که عقل را در مقابل دستورات الهی و به طور مستقل تبعیت کنیم. موفق باشید  

18149
متن پرسش
سلام استاد: مشکل این بود که نمیدونم شما این کلمات رو از چه منظر استفاده می کنید؟ مثلا وقتی میگید خیال، عقل، وهم و .... نمیدونم منظورتون از باب فلسفیه، عرفانیه و یا اخلاقی؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد اصلی بنده آن است که با حوصله کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» را دنبال فرمایید تا به طور اصولی مطالب برایتان روشن شود. موفق باشید

18133
متن پرسش
سلام استاد گرامی: با تشکر از راهنمایی های همیشگی شما که همواره چراغ راهم بوده است. استاد گرامی! یکی از دغدغه های امروز جوانانی چون من مسئله عشق است. نسلی که همواره از عشق به خدا و عاشقان خدا شنیده است ولی در وادی عمل در دام عشق زمینی افتاده است بی آن که به درستی بداند در مقابل این عشق چه باید بکند. چه بسیار جوانانی که در این وادی هولناک یا در دام گناه افتاده اند و یا با شکست به دامان افسردگی غلطیده اند. این وادی مخصوصا برای جوانان مذهبی بسیار چالش برانگیزتر است. با این وجود جای پرداختن به این موضوع را در مباحث شما خالی می بینم. لطفا مرا راهنمای کنید. اگر خودتان کتاب یا جزوه ای در این زمینه دارید یا از دیگران مطلب مفید و کاربردی سراغ دارید معرفی کنید. طریق عشق طریقی عجب خطرناک است / نعوذبالله اگر ره به مقصدی نبری سپاسگزارم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده نیز متوجه‌ی این امر هستم و قبول دارم که نه می‌توان همه‌ی آن‌چه امروز در میان دختران و پسران هست را، عشق وارونه یعنی سکس نامید و نه از فضای سیطره‌ی مدرنیته می‌توان غافل بود که چگونه عشق را که ودیعه‌ی الهی است به سکس تبدیل کرده است و این زیباترین دریچه‌ی ارتباط با حقیقت را این‌چنین آلوده نموده، در آن حدّ که راهِ گشوده‌ی ارتباط با خدا را که در امثال دعای «مشلول» انسان را به حیرت می‌اندازد، از مقابل انسان خارج نموده. حال باید تلاش کرد تا با خودآگاهیِ لازم متوجه‌ی این امر گشت و با نظر به این نکته که گرفتار عشق وارونه نباید شد؛ پا در میان گذارد. شرح غزل شماره‌ی 24 حافظ با همه‌ی طول و تفصیل‌اش توجه به این امر بود تا نه از دوست‌داشتن‌ها محروم شویم و نه دوست‌داشتن‌ها را خاک‌آلوده و زمینی نماییم. کتاب «مبانی نظری و عملی حبّ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» قصه‌ی دوست‌داشتن‌های آسمانی را با ما در میان می‌گذارد. موفق باشید

18130
متن پرسش
سلام استاد: کلماتی مثل توهم، وهم، واهمه، تخیل، خیال، عقل و قلب و .... که در مباحث مطرح می کنید از کدام منظر است، فلسفه و یا عرفان؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این واژه‌ها هم در حکمت متعالیه و هم در عرفان به‌کار می‌روند ولی همان‌طور که در پاورقی کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» عرض شد، باید بین واهمه به معنای اخلاقیِ آن با واهمه به معنای فلسفیِ آن که یکی از مراتب ادراکِ معانیِ جزئیه است، فرق گذاشت. موفق باشید

18124
متن پرسش
سلام: از کجا باید متوجه بشوم که واقعا به خدا توکل کرده ام؟ اساسا توکل به خدا یعنی چه؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: سعی کنید متوجه‌ی حضور خداوند در همه‌ی امور باشید و خود را تنها احساس نکنید. مطالعه‌ی کتاب «شرح جنود عقل و جهل» از حضرت امام در این مورد کمک می‌کند. موفق باشید

18070
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرانقدر: در فلسفه اسلامی در بحث ادارک حسی تطابق ذهن و عین با بحث وجود ذهنی و وحدت ماهوی بین وجود ذهنی و وجود خارجی حل می شود. حال سوال بنده این است که: 1. فلاسفه پیش از صدرا از جمله ابن سینا در بحث تطابق ماهوی قایل به نظریه انتباع هستند. یعنی همان ماهیت خارجی در ذهن منتبع می شود. حال چه مشکلی در بحث انتباع هست که ملاصدرا نظر دیگری منوط به اینکه ماهیت در ذهن نه حاصل انتباع که حاصل انشاء خود نفس است را مطرح می کند؟ فارغ از بحث اصالت وجود و اقتضائات خود این نظریه مشخصا مشکل نظریه انتباع را می خواهم بدانم. 2. این که شیخ اشراق قائل به ادراک شهودی ما از عالم خارج بدون واسطه هر نوع وجود ذهنی است چه مشکلی ایجاد می کند؟ آیا نظریه شیخ اشراق همان نظریه اضافه است که فخر رازی مطرح می کند؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- ابن سينا به سه نوع ادراك قايل است و در مواردى ادراك نوع چهارم يعنى وهمى را نيز بدانها افزوده است. در جريان ادراك خيالى ابن سينا قايل به انطباع است؛ يعنى صور از بيرون ادراك مى شوند و در قوه خيال باقى مى مانند كه به اين نوع ادراك، ادراك خيالى مى گويند. پس ادراك خيالى از ديدگاه ابن سينا مادى است. ابن سينا خيال را خزانه يافته هاى حس مشترك مى داند و براى خيال به مثابه يكى از حواس باطنى، شأن اساسى در شناخت قايل نيست. او خيال را به عالم حس محدود مى كند و برايش عالم مستقل قايل نيست: سهروردى معتقد است كه صور خيالى منطبع در خيال نيستند؛ بلكه اين صور در واقع عبارت از كالبدها و ابدان معلق در عالم مثال اند كه آنها محل جسمانى نيستند. پس ادراك خيالى از ديدگاه سهروردى داراى تجرد است. او مى گويد حافظه صورت ها و معانى جزئى نيز در مغز نيست؛ زيرا نفس انسان كه بدن را در تصرف دارد، به همه اندام هاى آن چيره است و همه جايش را زيرنظر دارد؛ پس امكان ندارد كه از صورت و معناى محفوظ در يكى از اندام ها غفلت كند. سهروردى حافظه ادراك هاى انسان را امرى مبهم با عنوان جهان يادآورى مى داند و آن را در قلمرو نفوس آسمانى به شمار مى آورد. ملا صدرا معتقد است نفس، صورتی مطابق شیئ خارجی در خود ابداع می‌کند، 2- نظر شیخ اشراق به نظر ملاصدرا و رابطه‌ی وجودی بین ذهن و عین، بسیار نزدیک است با این تفاوت که شیخ اشراق با نظر به وجه نوری وجود حرف خود را می‌زند و عملاً از مفهوم‌گرایی که در معنای وجود نهفته است، آزاد است. موفق باشید

18051
متن پرسش
سلام: استاد روان چیست؟ اگه بگیم ظهور نفس در مغز روان است درسته؟ لطفا توضیح‌ بدین
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: «روان» واژه‌ی فارسی نفس ناطقه است و نفس ناطقه مراتبی دارد یک مرتبه از آن در عالم «جسم» و مرتبه‌ای در «خیال» و مرتبه‌ای در «عقل» است. موفق باشید

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!