بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عقل ، قلب ،عشق، خیال و وهم

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
18243
متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمت استاد عزیز: برای فهم بهتر این جمله امام رحمه الله علیه نیاز به کمک و لطف شما دارم. عین جمله ایشان: ایمان تنزل علم عقلانی به مرتبه قلب است و قلب آن مرتبه تجرد خیالی است که در آن مرتبه، معقول را به صورت جزئیه می یابد و این مرتبه لوح نفس است که اگر در لوح نفس چیزی منتقش گردید، یعنی نفس در مرتبه خیال با آن معقولی که در مرتبه عقلانی، تعقل کرده، اتحاد پیدا نماید، همان ایمان است. 1- آیا هر تنزل علم عقلانی به صورتی خیالی، ایمان است؟ 2- آیا دریافت های قلب الزاما امری جزئی باید باشد و قلب قادر به دریافت کلیات نیست؟ 3- آیا منظور از لوح نفس در بیان ایشان همان خیال است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با نظر به این تقسیم‌بندی که مقام عقل که حامل حقایق کلی است برتر از مقام قلب است که محل مصداق‌های حقایق کلی است، این سخن گفته شده است. آری! وقتی آن حقایق کلی نازل شود، صورتِ جزئی و مصداقی پیدا می‌کنند مثل آن‌که عقل در فهم کلی خود، متوجه است حق همیشه پیروز است. حال در مصداقِ جزئی متوجه می‌شود انقلاب اسلامی در مقابل صدام پیروز خواهد بود، و این مقامِ ایمان بر پیروزی حق بر باطل است که در صفحه‌ی نفس منقش شده است. ولی اگر عقل را عقل استدلالی بگیریم، که انسان‌ها در موضوعاتی مثل اثبات خدا و قیامت به‌کار می‌برند؛ عقل مرتبه‌ی بالاتری خواهد بود که آن موضوعات را به صورتِ ایمان در خود دارد. موفق باشید                                                                                        

18232
متن پرسش
با سلام و ادب خدمت شما استاد بزرگوار: استاد طاهر زاده در صورت امکان لطفا منابعی برای مطالعه در مورد خواب برایم بیان کنید اندکی در مورد خواب در بین مطالب کتب هایتان از جمله ده نکته از معرفت نفس خواندم قصد دارم تحقیق جامع ای در این زمینه داشته باشم. ممنون دارتان میشم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد در کتاب‌های «ادب خیال و عقل و قلب» و «جایگاه جنّ و شیطان و جادوگر» عرایضی شده است، خوب است به آن‌ها رجوع شود. موفق باشید

18215
متن پرسش
سلام علیکم: تا علم به خدا و قیامت به مرحله قلب و جزئیت و وجدان نرسیده باشد ایمان محسوب نمی شود. استاد منظور از جزئیت چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جزئیت در این‌جا معنا ندارد. همان قلب و وجدان برای علم به خدا و قیامت کافی است تا انسان به مقام ایمان برسد. موفق باشید

18186
متن پرسش
سلام استاد بزرگوارم: ببخشید که وقت شما را می گیرم من یک مشاور هستم. می خواستم بفرمایید اگر بخواهم یک طرح درمانی چند جلسه ای برای بیماران ایدز و یک طرح درمانی چند جلسه ای برای درمان اختلال اظطرابی با روانشناسی اسلامی بنویسم باید از چه منابعی استفاده کنم؟ محتوای جلسات چه مطالبی باشد؟ خواهش می کنم کمی برایم توضیح دهید که چه مطالبی باید در این طرح درمانی باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد بنده آن است که ابتدا کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» را با حوصله مطالعه فرمایید و سپس کتاب «ده نکته در معرفت نفس» را همراه با شرح صوتی آن دنبال کنید تا خودتان در این امور صاحب‌نظر شوید. کتاب‌ها و شرح صوتی بر روی سایت هست. موفق باشید

18180
متن پرسش
سلام: 1.درباره اعتقادات چه کتاب هایی به صورت اجتهادی بخوانیم؟ 2. اینکه احساس کنیم غرق در گناه هستیم این را چه طور می توان بر طرف کرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- سیر مطالعاتی بر روی سایت جهت این امر می‌تواند کمک‌کننده باشد 2- با امید به رحمت خدا نگرانی خود را برطرف نمایید. مطالعه‌ی کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» همراه با شرح صوتی آن پیشنهاد می‌شود. موفق باشید

18166
متن پرسش
با سلام و احترام و وقت بخیر خدمت استاد: من تحقیقی در مورد توکل در قرآن داشتم، تک تک آیاتی که واژه توکل در آنها بود رو بررسی کردم اما هنوز به خوبی توکل رو نفهمیدم. آیا توکل با اون وجود تعلقی بودن و ربطی بودن انسان در ارتباطه؟ یعنی چون انسان ذاتا یه موجود وابسته هست و کارهاشو مستقلا نمی تونه انجام بده خداوند مسأله توکل رو مطرح کرده؟ استاد گرامی به نظرمن دستورات دین مثل یه پازلی می مونه که هر کدوم اجزاش باید جای خودش باشه و هرکدام تامین کننده بخشی از نیازهای انسان است. اگه این نظر درسته توکل جاش کجاست؟ حس می کنم ذهنم به هم ریخته هست و دستورات دینی هنوز جای خودشون را پیدا نکردند و سازمان یافته نیستند حداقل تو ذهنم. ببخشید مزاحم شدم. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی متوجه باشیم انسان همه‌ی ابعاد خود و هستی را نمی‌شناسد و حضرت حق که خالق او و هستی است، همه‌ی عالم را می‌شناسد و می‌تواند در آن تصرف کند؛ عاقلانه‌ترین کار آن است که به مدیریت حضرت حق در همه‌ی امور اعتماد کنیم و او را وکیل بگیریم و این معنی توکل است از آن جهت که به هرچه او گفته است اعتماد کنیم و به نتایجی که حاصل می‌شود، راضی باشیم. عقل برای آن است که جستجو کنیم ببینیم حضرت حق چه دستوری داده است، نه آن‌که عقل را در مقابل دستورات الهی و به طور مستقل تبعیت کنیم. موفق باشید  

18149
متن پرسش
سلام استاد: مشکل این بود که نمیدونم شما این کلمات رو از چه منظر استفاده می کنید؟ مثلا وقتی میگید خیال، عقل، وهم و .... نمیدونم منظورتون از باب فلسفیه، عرفانیه و یا اخلاقی؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد اصلی بنده آن است که با حوصله کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» را دنبال فرمایید تا به طور اصولی مطالب برایتان روشن شود. موفق باشید

18133
متن پرسش
سلام استاد گرامی: با تشکر از راهنمایی های همیشگی شما که همواره چراغ راهم بوده است. استاد گرامی! یکی از دغدغه های امروز جوانانی چون من مسئله عشق است. نسلی که همواره از عشق به خدا و عاشقان خدا شنیده است ولی در وادی عمل در دام عشق زمینی افتاده است بی آن که به درستی بداند در مقابل این عشق چه باید بکند. چه بسیار جوانانی که در این وادی هولناک یا در دام گناه افتاده اند و یا با شکست به دامان افسردگی غلطیده اند. این وادی مخصوصا برای جوانان مذهبی بسیار چالش برانگیزتر است. با این وجود جای پرداختن به این موضوع را در مباحث شما خالی می بینم. لطفا مرا راهنمای کنید. اگر خودتان کتاب یا جزوه ای در این زمینه دارید یا از دیگران مطلب مفید و کاربردی سراغ دارید معرفی کنید. طریق عشق طریقی عجب خطرناک است / نعوذبالله اگر ره به مقصدی نبری سپاسگزارم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده نیز متوجه‌ی این امر هستم و قبول دارم که نه می‌توان همه‌ی آن‌چه امروز در میان دختران و پسران هست را، عشق وارونه یعنی سکس نامید و نه از فضای سیطره‌ی مدرنیته می‌توان غافل بود که چگونه عشق را که ودیعه‌ی الهی است به سکس تبدیل کرده است و این زیباترین دریچه‌ی ارتباط با حقیقت را این‌چنین آلوده نموده، در آن حدّ که راهِ گشوده‌ی ارتباط با خدا را که در امثال دعای «مشلول» انسان را به حیرت می‌اندازد، از مقابل انسان خارج نموده. حال باید تلاش کرد تا با خودآگاهیِ لازم متوجه‌ی این امر گشت و با نظر به این نکته که گرفتار عشق وارونه نباید شد؛ پا در میان گذارد. شرح غزل شماره‌ی 24 حافظ با همه‌ی طول و تفصیل‌اش توجه به این امر بود تا نه از دوست‌داشتن‌ها محروم شویم و نه دوست‌داشتن‌ها را خاک‌آلوده و زمینی نماییم. کتاب «مبانی نظری و عملی حبّ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» قصه‌ی دوست‌داشتن‌های آسمانی را با ما در میان می‌گذارد. موفق باشید

18130
متن پرسش
سلام استاد: کلماتی مثل توهم، وهم، واهمه، تخیل، خیال، عقل و قلب و .... که در مباحث مطرح می کنید از کدام منظر است، فلسفه و یا عرفان؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این واژه‌ها هم در حکمت متعالیه و هم در عرفان به‌کار می‌روند ولی همان‌طور که در پاورقی کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» عرض شد، باید بین واهمه به معنای اخلاقیِ آن با واهمه به معنای فلسفیِ آن که یکی از مراتب ادراکِ معانیِ جزئیه است، فرق گذاشت. موفق باشید

18124
متن پرسش
سلام: از کجا باید متوجه بشوم که واقعا به خدا توکل کرده ام؟ اساسا توکل به خدا یعنی چه؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: سعی کنید متوجه‌ی حضور خداوند در همه‌ی امور باشید و خود را تنها احساس نکنید. مطالعه‌ی کتاب «شرح جنود عقل و جهل» از حضرت امام در این مورد کمک می‌کند. موفق باشید

18070
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرانقدر: در فلسفه اسلامی در بحث ادارک حسی تطابق ذهن و عین با بحث وجود ذهنی و وحدت ماهوی بین وجود ذهنی و وجود خارجی حل می شود. حال سوال بنده این است که: 1. فلاسفه پیش از صدرا از جمله ابن سینا در بحث تطابق ماهوی قایل به نظریه انتباع هستند. یعنی همان ماهیت خارجی در ذهن منتبع می شود. حال چه مشکلی در بحث انتباع هست که ملاصدرا نظر دیگری منوط به اینکه ماهیت در ذهن نه حاصل انتباع که حاصل انشاء خود نفس است را مطرح می کند؟ فارغ از بحث اصالت وجود و اقتضائات خود این نظریه مشخصا مشکل نظریه انتباع را می خواهم بدانم. 2. این که شیخ اشراق قائل به ادراک شهودی ما از عالم خارج بدون واسطه هر نوع وجود ذهنی است چه مشکلی ایجاد می کند؟ آیا نظریه شیخ اشراق همان نظریه اضافه است که فخر رازی مطرح می کند؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- ابن سينا به سه نوع ادراك قايل است و در مواردى ادراك نوع چهارم يعنى وهمى را نيز بدانها افزوده است. در جريان ادراك خيالى ابن سينا قايل به انطباع است؛ يعنى صور از بيرون ادراك مى شوند و در قوه خيال باقى مى مانند كه به اين نوع ادراك، ادراك خيالى مى گويند. پس ادراك خيالى از ديدگاه ابن سينا مادى است. ابن سينا خيال را خزانه يافته هاى حس مشترك مى داند و براى خيال به مثابه يكى از حواس باطنى، شأن اساسى در شناخت قايل نيست. او خيال را به عالم حس محدود مى كند و برايش عالم مستقل قايل نيست: سهروردى معتقد است كه صور خيالى منطبع در خيال نيستند؛ بلكه اين صور در واقع عبارت از كالبدها و ابدان معلق در عالم مثال اند كه آنها محل جسمانى نيستند. پس ادراك خيالى از ديدگاه سهروردى داراى تجرد است. او مى گويد حافظه صورت ها و معانى جزئى نيز در مغز نيست؛ زيرا نفس انسان كه بدن را در تصرف دارد، به همه اندام هاى آن چيره است و همه جايش را زيرنظر دارد؛ پس امكان ندارد كه از صورت و معناى محفوظ در يكى از اندام ها غفلت كند. سهروردى حافظه ادراك هاى انسان را امرى مبهم با عنوان جهان يادآورى مى داند و آن را در قلمرو نفوس آسمانى به شمار مى آورد. ملا صدرا معتقد است نفس، صورتی مطابق شیئ خارجی در خود ابداع می‌کند، 2- نظر شیخ اشراق به نظر ملاصدرا و رابطه‌ی وجودی بین ذهن و عین، بسیار نزدیک است با این تفاوت که شیخ اشراق با نظر به وجه نوری وجود حرف خود را می‌زند و عملاً از مفهوم‌گرایی که در معنای وجود نهفته است، آزاد است. موفق باشید

18051
متن پرسش
سلام: استاد روان چیست؟ اگه بگیم ظهور نفس در مغز روان است درسته؟ لطفا توضیح‌ بدین
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: «روان» واژه‌ی فارسی نفس ناطقه است و نفس ناطقه مراتبی دارد یک مرتبه از آن در عالم «جسم» و مرتبه‌ای در «خیال» و مرتبه‌ای در «عقل» است. موفق باشید

18006
متن پرسش
سلام استاد عزیز: استاد همچنان که خود حضرتعالی در یکی از صوت های جلسات فرمودید که هنگام نماز «مکروه» است که چشم را ببندیم، بلکه بایستی چشم را باز نگه داریم تا حضرت حق و تجلیلت الهی را ببینیم لذا بنده سعی کردم این حکم را رعایت نمایم اما گاها جهت امتحان چه در نماز و غیر نماز که چشمم را می بندم، بهتر حضور خدا را حس می کنم. اولا بفرمایید این حس وهمی است یا قلبی و حضوری؟ ثانیا خوب است که ما هنگام نماز چشم بسته نماز بخوانیم؟ در حالی که مکروه می باشد!!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بستگی به مراتب انسان‌ها دارد. آری! در مراتبِ بالای سلوک، انسان بهتر است که چشم خود را نبندد تا با نگاه قلبی و ماورای آن‌چه در مقابل چشمش هست، با حضرت ربّ مرتبط شود ولی فرموده‌اند در ابتدایِ راه و در میانه‌ی آن، جهت تمرکز بیشتر، اشکال ندارد که چشم خود را ببندد. و این ربطی به غلبه‌ی وَهم ندارد. موفق باشید

17993
متن پرسش
با عرض سلام و احترام: لطفا در خصوص این حدیث و نسبت آن با اراده انسان توضیح بفرمایید با تشکر. امام رضا عليه السلام فرمودند: اِذا اَرادَ اللّه ُ اَمْرا سَلَبَ الْعِبادَ عُقولَهُمْ فَاَنْفَذَ اَمْرَهُ وَ تَمَّتْ اِرادَتُهُ فَاِذااَنْفَذَ اَمْرَهُ رَدَّ اِلى كُلِّ ذى عَقْلٍ عَقْلَهُ فَيَقولُ كَيْفَ ذا؟ وَ مِنْ اَيْنَ ذا؟ هرگاه خداوند اراده‌ی امرى را بنمايد عقل را از مردم مى ‏گيرد و كار خود را اجرا مي‌نمايد و اراده ‏اش به‌اتمام مي‌رسد، وقتى تمام شد هوش و عقل آن‌ها را برمي‌گرداند، آن وقت اظهار نظر مي‌كنند كه چه شد؟ و از كجا به‌وجود آمد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:  اراده و اختیار انسان تنها در آن حدّ است که وقتی خداوند به حکم آیه‌ی «کلّ یومٍ هو فی شأن» تاریخی را به صحنه آورد – مثل حضور اسلام در تاریخ – شخصیت خود را شکل دهد ولی به این معنا نیست که انسان‌ها در هر جایی بتوانند هرطور خواستند عمل کنند. حدیث ارزشمند مذکور نشان می‌دهد بعضی از وقایع را خداوند ماورای عقل انسان‌ها محقق می‌کند و چون آن حادثه واقع شد، انسان‌ها تعجب می‌کنند که چگونه چنین شد؟ موفق باشید    

17998
متن پرسش
سلام: لطفا این چند مورد را که در سخنرانی هایتان از آنها نام می برید تعریف کنید: فکر، عقل، قلب، وهم، خیال، نفس، روح، توهم، تخیل،
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در این مورد در کتاب‌های «ده نکته در معرفت نفس» و «ادب خیال و عقل و قلب» شده است. موفق باشید

17984
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: آیا یقین قلبی به وجود خدا، به معنای علم حضوری یافتن به خداست و یا تفاوت هایی وجود دارد. تقسیم بندی یقین به علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین چه ارتباطی به مفهوم یقین قلبی و علم حضوری دارد. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: یقین قلبی حتماً حضوری است و نه مفهومی که در آن صورت، سالک الی اللّه با علم‌الیقین و حق‌الیقین نظر به حق دارد. و البته در حق‌الیقین سالک به مقام فنا رسیده ولی علم الیقین، یقینِ عقلی است و نه حضوری. موفق باشید

17968
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: چگونه می توان به معرفتی دست یافت که در آن شک نرود؟ اثبات های خداشناسی بر بدیهی ترین اصول فلسفی بنا می شوند. اما اگر شک کنیم در این که آیا این گزاره های بدیهی واقعا حقیقت دارند یا نه، تکلیف چیست؟ آیا می توان به نوعی معرفت دست یافت که شکی به آن نرود؟ در صورت امکان، آیا سالها وقت برای رسیدن به این معرفت وقت نیاز است؟ در این صورت انسانی که در اضطراب شک است تکلیفش چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از نظر عقلی، عقل به خوبی متوجه بدیهی و روشن‌بودن مبانی براهین خداشناسی هست. و از نظر عقلی مشکلی پیش نمی‌اید. ولی در مسیر خداشناسی بعد از عقل، این قلب است که باید حضور خدا را به پشتوانه‌ی براهین عقلی احساس کند وگرنه در عین یقین عقلی از نظر قلبی در شک می‌ماند و با رعایت دستورات الهی، قلب نیز منوّر به احساس حق می‌گردد. موفق باشید 

17965
متن پرسش
با سلام: استاد عزیز آیا بهشت موعود در عالمی همچون عالم عقل است یا عالمی همچون عالم خیال؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر دو در قیامت در صحنه است زیرا انسان با همه‌ی ابعادش در آن عالم حاضر می‌شود و همه‌ی ابعادش تغذیه می‌گردد. موفق باشید

17889
متن پرسش
سلام من عادتی درون وجودمه که خیلی تلاش کردم ترکش کنم گاهی تا یکی دوهفته ترکش می کنم ولی باز میاد سراغم، نمیدونم چیکار کنم. افکار مزاحم دارم. تخیل منظورمه و دوس دارم بهشون فکر کنم به اون خیالات و بعد از مدتی پشیمون میشم. دوباره هی عهد می بندم نذر می کنم ولی باز می زنم زیرش هرچی هم به به اون دنیا و نذر و عهدم فکر می کنم تو اون لحظه هیچ فایده ای نداره میگم مگه گناهه؟ یا کلا میزنم زیرش. کتاب ادب خیالتون و محبت اهل بیت رو هم خوندم چند روزی خیلی روم تاثیرگذاشت ولی بعدش باز رفتم سرخونه اول. نمیدونم چیکار کنم لطفا راهنماییم کنید.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره همان‌طور که در آن کتاب عرض شد باید «ذهن» را با افکار و اعمال خوب مشغول کرد تا «ذهن» ما ، ما را مشغول امیال خود نکند. موفق باشید

17851
متن پرسش
با سلام و خدا قوت به استاد عزیز: خدا خیرتون بده که برای مردم وقت می گذارید. و اما سوالات: 1. در رابطه با پدیده ی ناشناخته ی عشق سوال داشتم که ماهیتش چیه و چرا به وجود میاد و چطوری میشه از عشق مجازی به عشق حقیقی رسید. 2. راجع به مطالبی که عرفای قدیم راجع به تفاوت سالک و مجذوب گفتند چطوری انسان استعداد تحت جذبه ی خدا قرار گرفتن رو پیدا میکنه؟ 3. در بسیاری جاها خوندم که عشق مرد به مرد از عشق به ناهمجنس پاک تر و روحانی تره چون مسائل شهوانی و جسمانی کمتر توش دخیله. مثلا فیلسوفان مشهور یونانی در این رابطه مطالبی دارند صوفیان قدیم ما همچین اعتقاداتی داشتند و با عرفای ما حیرت در روی خوبان و پسربچه ی باده فروش و اینها رو لفظا و عملا داشتند. که به المجاز قنطره الحقیقه اشاره می کنند که خودتون بهتر میدونید. یا در رابطه با عشق به حسان الوجوه فصلی در کتاب اسفار وجود دارد و عملی فطری و غیر شهوانی دانسته شده. می خواستم نظر شما را در رابطه با این مساله بدونم. نظری مفصل که همه ی جوانب و ابعاد قضیه را پاسخ دهد. و چطوری میشه از عشق مجازی به عشق حقیقی رسید و عرفا چه جوری می رسیدند؟ خیلی ممنون از وقتی که برای خدا می گذارید. خدا خیرتون بده. یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- انسان در ذات خود عین فقر نسبت به حضرت حق است و این نیاز درونی به کمالات حق، همان عشق حقیقی است و اگر محبت به کمالاتِ غیر حق ما را متوجه‌ی محبت به حق بکند، آن عشق مجازی منجر به عشق حقیقی می‌شود و این هیچ ربطی به امیال جنسی ندارد. 2- این دست خود انسان نیست که مجذوب سالک باشد بلکه هرکس باید سعی کند سالکِ مجذوب گردد و این با رفع حجاب بین خود و خدا صورت می‌گیرد و موجب می‌شود آن فقر ذاتی با نظر به حضرت حق به صحنه آید 3- در این رابطه شرحی بر غزل شماره‌ی 24 جناب حافظ شده است که عیناً ارسال می‌شود.  موفق باشید بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

 

غزل 24

 

زلف آشفته و خُویْ کرده و خندان لب و مست        پیرهن چاک و غزل‌خوان و صراحی در دست

جناب حافظ در این غزل از شهود مثالی خود گزارش می‌دهد که چگونه در مسیر سلوک در نیمه شبی با صورت مثالیِ حقایق معنوی روبه‌رو می‌شود به همان صورتی که قرآن خبر می‌دهد که مقربان درگاه حق در جنّات نعیم با حورٌ عین روبه‌رو می‌شوند. می‌فرماید: «وَ حُورٌ عينٌ، كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ»(واقعه/22 و 23). و برای آن‌ها حورٌ عینی هست مانند مرواریدِ دست‌نخورده.

همان‌طور که حقایق دارای نحوه‌ای از وجود معنوی در عالم قلب هستند، چنان‌چه آن حقایق از بالا در مرتبه‌ی خیال انسان نزول کنند، به زیباترین شکل ظاهر می‌شوند و در زیر سایه‌ی اسم لطیفِ حضرت حق برای سالک ظهور می‌نمایند و حافظ آن صورت مثالی را که برایش ظهور کرده، این طور گزارش می‌کند که دارای زلفی آشفته و چهره‌ای عرق‌کرده و لب خندان و مست و پیراهن چاک و غزل‌خوان و صراحی به‌دست بوده است.

نرگس‌اش عربده‌جوی و لب‌اش افسوس‌کنان             نیم شب دوش به بالین من آمد، بنشست

آن صورت مثالی که جلوه‌ی جواب حضرت حق به سالک است، در موطن خیال، در حالی‌که چشم‌اش عربده‌جوی بود و از لبانش سخنی به گوش می‌رسید که حکایت از افسوس او داشت نیمه شب به بالین او می‌آید و می‌نشیند و چنین می‌گوید:

سر فرا گوش من آورد به آواز حزین        گفت ای عاشقِ دیرینه‌ی من، خوابت هست؟

سر در گوش حافظ می‌گذارد و با صدایی غم‌انگیز به او عتاب می‌کند که ای عاشق دیرینه!‌ در این نیمه شب برای عاشق دیرینه، جایی برای خوابیدن هست؟ در حالی‌که خداوند شرایطی برایت فراهم کرده تا در منزل عشق از معشوق، صراحیِ شوق عشق بگیری و در نجوای با او آتش عشق را صدچندان کنی. برخیز که باده‌ی محبت حق با صورتی بس جذاب به سوی تو آمده.

عاشقی را که چنین باده‌ی شب‌گیر دهند                کافر عشق بود گر نشود باده‌پرست

آن صورت مثالی با همان لبان افسوس‌کنان می‌گوید: عاشقی را که در شب‌هنگام چنین باده‌ای نصیب شود، اگر با تمام وجود دل را به او نسپارد و با تمام جان آن را ننوشد و باده‌پرستی نکند، حقیقتاً کافر عشق است و از عشق چیزی نمی‌داند مگر ادعای عاشقی. زیرا وقتی با نفحات الهی که جانش را از محبت حق سیراب می‌کند روبه‌رو می‌شود، ناشیانه به چیز دیگری نظر می‌اندازد و خود را در معرض آن نسیم جان‌فزا قرار نمی‌دهد.

برو ای زاهد و بر دُردکشان خرده مگیر              که ندادند جز این تحفه به ما روز الست

جناب حافظ در توصیف دل‌سپردن به تجلیات الهی در ساحت قلب و خیال، به زاهدی که هنوز در قالب عبادت مانده و به قلب عبادات نرسیده تذکر می‌دهد که چون متوجه حالات روحانی سالکان نمی‌شود به آن‌ها خرده می‌گیرد که این چه سخنانی است بر زبان می‌آورید و سخن از شهودی می‌گویید که به معشوقه‌های زمینی شبیه است. حافظ در جواب او می‌گوید این نوع رویارویی با حقیقت از جنس همان رویارویی است که همه‌ی ما در روز الست با حضرت ربّ داشتیم و آن‌چنان آن جلوه‌ زیبا و همه‌جانبه و جان‌افزا بود که چون حضرت ربّ ندا داد: «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم‏»(اعراف/172) آیا من پروردگار شما نیستم تا همه‌ی ابعاد شما را به ثمر برسانم و شما با مقصدقراردادن من به رستگاری برسید؟ همه گفتیم: «بَلى‏ شَهِدْنا» تو همانی که می‌گویی و ما می‌بینیم که چنین است. آری! موضوع رؤیت محبوب در میان بوده و زاهد بر دردکشانی که به بنیادین مراتب توحید نظر دارند، بی‌دلیل خرده می‌گیرد.

آن‌چه او ریخت به پیمانه‌ی ما نوشیدیم           اگر از خَمر بهشت استْ و گر باده‌ی مست

ما در رویارویی با حضرت حق و نظر به تجلیات او در هر صورت و جمالی، تنها آن چیزی را در منظر خود داریم که حضرت ربّ در روز الست در پیمانه‌ی ما انسان‌ها ریخته، حال چه آن در صورت مثالی و ملکوتی جلوه کند و نیمه شب از عالم بالا در خیال ما ظهور نماید و چه صورت‌های زیبای عالم عین باشد. در هر حال سالک در هر منظری جمال ربِّ خود را می‌بیند و شراب ربوبیت حق را که در پیمانه‌ی جانش ریخته می‌نوشد. چرا که انسان در مسیر سلوک به جایی می‌رسد که در هر مظهری حق را و صورت ربوبیت و زیبایی‌های او را به تماشا می‌نشیند و دل به آن می‌سپارد.

خنده‌ی جام میّ و زلف گره‌گیر نگار          ای بسا توبه که چون توبه‌ی حافظ بشکست

حال وقتی در مسیر سلوک، تجلیات الهی تا این‌جاها سالک را در بر بگیرد که از یک طرف جام میِّ ربانی با شفاف‌ترین تجلیات قلب او را به شعف آورد و از طرف دیگر انوار الهی تا مرتبه‌ی خیالِ سالک به زیباترین شکل و با زلفی مجعد ظهور نماید، چه جای نظرنکردن است و مشغول قالب عبادات‌ماندن و نظر به باطن آن‌ها که بدین شکل ظهور کرده، نبودن؟ اگر حافظ هم باشد که «قرآن ز بر بخواند با چارده روایت» توبه‌ی‌ متوقف‌شدن در ظاهر دین را می‌شکند و زندگی عاشقانه را شروع می‌کند به همان معنایی که مولوی در وصف آن می‌گوید: «عشق آن شعله است کو چون بر فروخت / هرکه جز معشوق، باقی جمله سوخت» و یا حافظ که می‌گوید: «عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ /  قرآن ز بر بخوانی با چارده روایت». از آن‌جایی که عشق در تعیّن معشوق شعله‌ور می‌شود، جناب حافظ در این غزل قصه‌ی عشقِ شعله‌ورشده‌ی خود را در تعیّن معشوق به ما گزارش می‌دهد.

والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته

در رابطه با تمثُّلِ جلوه‌های زیبای ملکوتی، مرحوم آیت اللّه حسینی تهرانی از قول علامه طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیهما» نقل می‌کنند:

«علامه طباطبایی به معنویات، زیارت عاشورا و مداومت بر گفتن اذکار، توجه بسیاری داشت و می‌فرمود: استاد ما آیت‌الله قاضی فرموده‌اند: ذکری را که به شما یاد داده‌ام، تعداد خاصی باید گفته شود تا خاصیت ویژه‌اش برای شما آشکار شود، لذا در وسط اذکار سعی کنید آنقدر توجه داشته باشید که چیزی شما را به خود مشغول نکند و إلاّ آن ذکر اثر خود را از دست خواهد داد!

علامه ‌طباطبایی در این باره به داستانِ ذکرگفتن خود اشاره کرد و گفت: روزی مشغول گفتن ذکری بودم که باید چند هزارمرتبه گفته می‌شد و از این رو، چند ساعت وقت لازم داشتم. اتاق را خلوت کرده و شرایط را طوری فراهم کردم تا کسی به آنجا نیاید و من بتوانم آن ذکر را به تعداد مشخصی بگویم. مشغول گفتن ذکر بودم که احساس کردم آثار این ذکر، کم‌کم بر من هویدا می‌شود. ناگهان یک لحظه دیدم که از جانب راست من فرشته‌ای با جامی از آب بهشتی ظاهر شد و عرض کرد این یک جام بهشتی برای شماست آن را برای شما آورده‌ام تا میل کنید.

علامه طباطبایی در ادامه ‌فرمودند: چون استاد ما آیت‌الله قاضی، به ما فرموده بودند که وسط ذکر، به چیزی غیر از یاد خدا مشغول نشوید از این رو من هم به این فرشته، اعتنا نکردم! ملک می‌گفت: من فرشته‌ام و آب سلسبیل بهشتی برایت آورده‌ام از دست من بگیر و آن را بنوش.

آیت‌الله طباطبایی به آن ملک اعتنایی نکرد و لذا ملک که این صحنه را دید رفت عقب و از سمت چپ ایشان، ظاهر شد باز همان سخنان را تکرار کرد و علامه طباطبایی نیز این بار هم کوچکترین توجهی به آن فرشته نکرد تا این‌که سقف شکافته شد و آن فرشته بالا رفت.

علامه طباطبایی فرمودند: در این هنگام، حالی برای من پیش آمد اما باز هم ذکر را قطع نکرده و بر آن مداومت کردم تا اینکه ذکر به پایان رسید.»

البته این به اصطلاح فرشته، از آن نوعی نیست که جناب حافظ آن را ملاقات کرده است زیرا همان‌طور که استاد ایشان متذکر شده است اگر علامه به آن مشغول می‌شد از مراتب عالی‌تر محروم می‌گشت. ولی چون نظر قلب و جان خود را به مقامات و مراتب بالاتر معطوف نمود و با عالم بالاتر از مقام خیال آشنا گردید، در آخر عمر آن فرشته  باز به سراغ او آمد ولی نه به آن شکل که نسبت به عالم اعلاء حجاب او گردد، بلکه در عین نظر به عالم اعلاء، خیالِ او را به نور تجلی انوار الهی به صورت خیالی تغذیه نمود و فرشته‌ای که با جناب حافظ ملاقات می‌کند از نوع اخیر است.

جناب شیخ بهایی به عنوان عارفی که سعی دارد در معاشقه‌ی با حضرت محبوب، مظاهر جلوه‌ی جمیل او را درست بنگرد؛ این‌طور سخن سر می‌دهد که:

علم رسمی سر به سر قیل است و قال           نه از او کیفیتی حاصل، نه حال

طبع را افسردگی بخشد مدام            مولوی باور ندارد این کلام

وه! چه خوش می‌گفت در راه حجاز            آن عرب، شعری به آهنگ حجاز:

کل من لم یعشق الوجه الحسن                 قرب الجل الیه و الرسن

یعنی: «آن کس را که نبود عشق یار              بهر او پالان و افساری بیار»

گر کسی گوید که: از عمرت همین           هفت روزی مانده، وان گردد یقین

تو در این یک هفته، مشغول کدام           علم خواهی گشت، ای مرد تمام؟

فلسفه یا نحو یا طب یا نجوم                  هندسه یا رمل یا اعداد شوم

علم نبود غیر علم عاشقی                     مابقی تلبیس ابلیس شقی

علم فقه و علم تفسیر و حدیث                هست از تلبیس ابلیس خبیث

زان نگردد بر تو هرگز کشف راز               گر بود شاگرِ تو صد فخر راز

هر که نبود مبتلای ماهرو                     اسم او از لوح انسانی بشو

سینهٔ خالی ز مهر گلرخان                    کهنه انبانی بود پر استخوان

سینه، گر خالی ز معشوقی بود                 سینه نبود، کهنه صندوقی بود

چند و چند از حکمت یونانیان؟                 حکمت ایمانیان را هم بدان

چند زین فقه و کلام بی‌اصول                مغز را خالی کنی، ای بوالفضول

صرف شد عمرت به بحث نحو و صرف           از اصول عشق هم خوان یک دو حرف

دل منور کن به انوار جلی           چند باشی کاسه لیس بوعلی؟

سرور عالم، شه دنیا و دین                سؤر مؤمن را شفا گفت ای حزین

سؤر[1] رسطالیس و سؤر بوعلی               کی شفا گفته نبی منجلی؟

سینه‌ی خود را برو صد چاک کن             دل از این آلودگی‌ها پاک کن

حضرت آیت اللّه جوادی در بیست و یکمین جلسه‌ی بحث‌شان در مورد «نکاح» در تاریخ 25 آبان‌ماه سال 1394 نکته‌ای در رابطه با لذّت فرشته‌خویی می‌فرمایند که در فهم سخنان امثال حافظ می‌تواند راه‌گشا باشد. می‌فرمایند:

«يک بياني درباره نگاه به «حِسانُ الوجوه» است که در روايات ما هست که «اُطْلُبُوا الْخَيرَ عِنْدَ حِسَانِ الْوُجُوه»؛ مشورت کنيد با «حِسانُ الْوُجوه»، ذات اقدس الهي به اينها عنايت کرده، به اينها زيبايي داده، فکر خوب هم آنجاست، عطاي خوب هم آنجاست، همّت بلند هم آنجاست، اين روايات کم نيست؛ ولي بين لذّت از نگاه «حِسانُ الْوُجوه» که لذّت محمود و ممدوح و فرشته خويي است، از لذّتي که فقيه بحث مي کند، بين آسمان و زمين فرق است! آدم بايد بفهمد و قدرت کنترل داشته باشد آن طوري که از گُل لذّت مي برد، از تابلو لذّت مي برد، از يک خط زيبا لذّت مي برد، از يک فرش دستباف زيبا لذّت مي برد، از يک کاشيکاري و معرّق لذّت مي برد، آن طور از يک مرد زيبا يا زن زيبا لذّت مي برد؛ بين اين لذّت با لذّت حيواني، بين آسمان و زمين فرق است! يک پسر زيبا که مادر وقتي او را نگاه مي کند، گذشته از اين‌که فرزند اوست لذّت مي برد؛ يک دختر زيبا که پدر وقتي به او نگاه مي کند لذّت مي برد، اين لذّت غير از آن است که نامَحرم را دارد نگاه مي کند. آدم نتواند بين انسانيت و حيوانيت فرق بگذارد، همينطور درمي آيد. يک پسر زيبا، مادر وقتي او را نگاه مي کند با بچّه هاي ديگر يقيناً فرق مي کند، لذّت مي برد، خيلي خوشش مي آيد و مدام او را مي بوسد؛ يک دختر زيبا وقتي پدر، او را نگاه مي کند، لذّت مي برد، اين لذّت، لذّت فرشته خويي است، چکار به لذّت فقهي دارد؟! اگر شيخ انصاري فرق مي گذاشت، اينطور فتوا نمي داد. مرحوم صاحب جواهر عبارتش را آن روزهاي قبل خوانديم، گفت اين جان کَندن مي خواهد تا آدم بين اين دو فرق بگذارد، گرچه مقدورش نبود که اينطور تحليل کند، گفت اين جزء مکائدِ نفس است؛ امّا حالا راهش چيست؟ مرزش چيست؟ اين را مشخص نکرد.

بنابراين اگر کسي بداند که لذّت حيواني دامنگير او مي شود يا نداند؛ ولي در اثناء، لذت حيواني دامنگير او مي شود، فوراً بايد چشمش را بپوشاند! اين جهنّم است. اگر کسي فرشته است، مي فهمد آنطوري که مادر از پسر زيبا لذّت مي برد، پدر از دختر زيبا لذّت مي برد، مثل يک تابلو فرش، آنطور است، بله عيب ندارد، ده بار هم نگاه کند عيب ندارد، چون يک فرشته اي است دارد نگاه مي کند، مگر هيچ احتمال حرمت مي دهيد. پسر خيلي زيباست مثل يوسف است، مادر از نگاه به چنين پسري لذّت مي برد، ده بار هم نگاه کند مشکلي ندارد، اين لذّت، لذّت محرَّم نيست، لذّت حيواني نيست که حرام باشد. او [مرحوم جواهر] درست است که در فقه خيلي ماهر و هنرمند است، اگر اين فرق را مي دانست هرگز اينطور فتوا نمي داد.

در کتابهاي عقلي بين آن لذّت حيواني با لذّت انساني فرق گذاشتند، اين لذّت انساني را از مراحل کمال دانستند که انسان از صداي خوب لذّت مي برد، از منظرهٴ خوب لذّت مي برد. دين از بالا تا پايين، از پايين تا بالاي آن بايد با زيبايي همراه باشد. آن روزها که بلندگو نبود، بلکه مأذنه بود، وقتي مي رفت بالاي مأذنه و اذان مي گفت مي گفتند مستحب است که مؤذّن «صيّت» باشد؛ يعني خوش صوت باشد، آهنگ داشته باشد، دستش را روي گوشش بگذارد و اذان بگويد. در محراب هم، اگر چند نفر امام جماعت بودند «عِنْدَ التَّشَاح» آنکه زيباتر است جلو بيافتد، اين را که خوانديد در کتابهاي فقهي، حالا أقدمين در دسترس شما نيست؛ ولي شرايع که در دسترس شما هست! محقق در متن شرايع در بحث تَشاحِ ائمه جماعت دارد، أفقه بودن، أقرأ بودن، أسن بودن و بعد کمکم نوبت به «أصبح وجهين» مي رسد؛ آنکه زيباتر است؛ بعد از محقق، شهيد در شرح لمعه فتوا داده و در مسالک اين را باز کرده؛ در شرح لمعه «أصبح وجهين» است، مسالک که بازتر و مشروح تر سخن مي گويد «أصبح وجهين» است و همچنين محقّقين بعدي. اگر کسي نتواند بين اين صَباحت و زيبايي امام جماعت فرق بگذارد با اين بحث فقهي، همين مشکلِ شيخ انصاري را پيدا مي کند. کسي نتواند بين نگاه فرشته ايي و نگاه حيواني فرق بگذارد، همين مشکل ايشان را پيدا مي کند. بحثي که در فقه است، بحث نگاه حيواني است؛ آن بحثي که در کتابهاي عقلي و علوم عقلي است يا در مسئله صَباحتِ وجه امام جماعت است آن يک فرشته خويي است، آن چکار به اين دارد؟ آن لذّت کجا، اين لذت کجا؟! بله، اگر پسر زيبايي باشد و مادر از ديدن او لذّت مي برد، آنطور لذّت را اگر زنهاي ديگر ببرند، بله عيب ندارد، مردهاي ديگر ببرند عيب ندارد. يک دختر زيبايي است که پدر وقتي او را نگاه مي کند لذّت مي برد، آنطور نگاه را زنهاي ديگر به مردهاي ديگر بکنند، مثل تابلوي زيبا، آن اصلاً بحث فقهي نيست، بلکه در فقه اوسط و اکبر مطرح است، اين کار در کتابهاي عقلي شده است.

غالب حکما در اين زمينه يا رساله مستقل نوشتند يا در اثناي کتاب مطرح کردند. مرحوم بوعلي يک رساله مستقلي در عشق ظُرَفاء و فِتيان نوشته است. مرحوم صدر المتألهين در جلد هفت اسفار عشق ظُرَفاء و فِتيان را بيان کرده است. آنهايي که فلسفي حرف مي زدند؛ ولي فقهي فکر مي کردند بر اين بزرگوارها اشکال کردند که نگاه به ظُرَفاء که شرعاً حلال نيست، اينکه نگاه حيواني ندارد، بحث حيواني ندارد. اگر فلسفي حرف مي زنيد، فلسفي فکر کنيد؛ عقلي حرف مي زنيد، عقلي فکر کنيد، نه عقلي حرف بزنيد و نقلي فکر کنيد!

.... مرحوم کليني «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ عَمْرِو بْنِ جُمَيْعٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام)» نقل ميکند که: «قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله و سلم) أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَهَا فَهُوَ لَا يُبَالِي عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْيَا عَلَى عُسْرٍ أَمْ عَلَى يُسْرٍ»، اين خصوصيت عشق است هر کسي عاشق شد همين است؛ وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) از پيغمبر(صلي‌الله‌عليه‌وآله‌و‌سلم) نقل کرد که افضل مردم کسي است که به عبادت، عشق بورزد؛ بعضي عبادت را تکليف مي دانند، يک ابن طاووس (رضوان الله عليه) مي خواهد که عبادت را تشريف بداند، اين جشن تشريف از ايشان است، اين سنّت حسنه را ايشان گذاشته است. ايشان از عده اي دعوت کرده به عنوان شرکت در جشن که در اين مراسم شرکت کنيد، به ابن طاووس گفتند که ميلاد کسي نيست، اين جشن به چه مناسبتي است؟! گفت: جشن تشريف من است نه تکليف، من به شکرانه اينکه نمردم، تا ديروز لايق نبودم که خداي سبحان به من خطاب بکند و بگويد: «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ» يا «أَقِيمُوا الصَّلاَةَ» و مانند آن، امروز به اين حد رسيدم که ذات اقدس الهي مرا مخاطب قرار داده و من مشرّف به حکم الهي شدم، چيزي بر من واجب کرده و از من خواست، به شکرانه اين تشريف من دارم جشن مي گيرم؛ از آن به بعد ديگر جشن تشريف به برکت تلاش امام(رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) و خونهاي پاک شهداء در ايران هم رواج پيدا کرد، اين سنّت را ابن طاووس گذاشته است، اين مي شود جشن تشريف. او به نماز عشق مي ورزد و دوست دارد نماز را، به روزه عشق مي ورزد، وجود مبارک پيغمبر بي صبرانه منتظر بود که چه وقت آفتاب از دايره نصف النهار خارج مي شود تا نمازشان را شروع کنند؛ مثل اينکه آدم برادرش را دوست دارد و مدتها او را نديد چقدر به او علاقمند است، اين نماز براي آنها اينطور بوده است، روزه براي آنها آن طور بوده است. حضرت طبق اين روايت مي فرمايد که افضل مردم کسي است که به عبادت عشق بورزد، عبادت را تشريف بداند نه تکليف و با آن معانقه کند: «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا»، «عانق»؛ يعني عُنُق به عُنُق، اينکه مي بينيد بعضيها معانقه مي کنند؛ يعني گردن به گردن، اين را مي گويند معانقه، «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَهَا»، به اين فکر نيست که چه چيزي دارد و چه چيزي ندارد، فقط منتظر اين است که ظهر شود به نماز مشغول باشد، او عاشق نماز است. «فَهُوَ لَا يُبَالِي عَلَی مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْيَا عَلَی عُسْرٍ أَمْ عَلَی يُسْرٍ‌»، او به اين فکر نيست که دارد يا ندارد، نماز دوستش است، روزه دوستش است، حج و عمره دوستش است.

شما در بيانات وجود مبارک حضرت امير(سلام الله عليه) قبل از جريان کربلا که از حضرت صفّين برمي گشت، بيست سال قبل از جريان کربلا، وجود مبارک حضرت از اسب پياده شد با دستان مبارکشان اشاره کردند «هاهنا هاهنا هاهنا»؛ همين جاست، همين جاست، مقداري خاک گرفتند بو کردند، دو رکعت نماز خواندند، عرض کردند يا امير المؤمنين چيست؟ فرمود: «هَاهُنَا مَصَارِعُ عُشَّاق» يک عده عاشقان اينجا سر بريده ميشوند. اين عشق چکار به کار حيواني دارد؟ اين چکار به لذّت حيواني دارد؟ آنکه در فلسفه رساله جدايي نوشته به نام مرحوم بوعلي با اين عشق کار دارد، آن عشقي که مرحوم صدر المتألهين در جلد هفت اسفار آورد با اين عشق کار دارد؛ منتها اين عشق از جمادات شروع مي شود، از حيوانات شروع مي شود، از انسانها شروع مي شود تا به «افضل الناس»، يک روح لطيفي مي خواهد.

شما ببينيد بعضي ها وقتي اين خط زيبا را ديدند متحيّرانه نگاه مي کنند، اين يک روح لطيف مي خواهد، يا شعر لطيفي را شنيدند متحيّرانه گوش مي دهند، يا يک آهنگ خوبي را که ديدند متحيّرانه گوش مي دهند، اين نشانه آن لطافت روح است اين چکار به آن امر حيواني دارد؟ اين همان است که «أدقّ مِن الشَّعر» است، اين کاري است که از شيخ انصاري ساخته نيست؛ لذا خيال کرده که آن رواياتي که مي گويد شما «اطْلُبُوا الْخَيرَ عِنْدَ حِسَانِ الوُجُوه» با اين بحث فقهي يکي است، آنکه صاحب جواهر مي گويد حرام است، شما هم بايد بگوييد حرام است يا لااقل احتياط وجوبي کنيد. آدم مي داند که وقتي نگاه به اين پسر يا به اين دختر بکند، لذّت پيدا مي شود بايد پرهيز کنيد! يا در اثناي نگاه لذّت پيدا شده فوراً بايد چشم بپوشاند! آن نگاهي که در تابلو فرش يا خط زيبا پيدا مي شود، بله آن از بحث فقهي بيرون است، آن کار حيواني نيست، آن که لذّت حيواني نيست، لذّت غريزي نيست. آن را مرحوم صاحب جواهر شنيده و گفته اين جزء مکائدِ نفس است، خير، آنچه که شنيدي درست است جزء مکائدِ نفس نيست.

شما مي بينيد وقتي که تابلو فرش دارد يا خط زيبا دارد، بعضيها مرتّب از راه دور مي آيند تا اين خط زيبا را تماشا کنند، بعضيها هم از کنارش رد مي شوند و بي تفاوت هستند. اينکه سعدي مي گويد: «کژطبع و جانوري» براي اينکه شتر از آهنگ خوب لذّت مي برد؛ امّا تو از زنگ لذّت نمي بري «کژطبع و جانوري». غزالي در احياء العلوم نقل مي کند که يکي از اين بزرگان در باديه وارد خيمه و چادر بعضي از اين چادرنشينها شدند و ديدند يک جواني آنجا بسته است و آن جوان تا اين بزرگوار را ديد نگاه توقّع آميزي هم داشت که شما وسيله شويد مرا آزاد کنند، يا يک چنين نگاهي نداشت؛ ولي اين بزرگوار وقتي وارد خيمه اينها شد، ديد يک جواني بسته است، سؤال کرد اين کيست؟ چرا بسته است؟! گفتند اين به ما خيلي آسيب رسانده چند تا از شترهاي ما را از بين برده است، گفت چطور؟ گفتند اين ساربان ما بود، ما اين شترها را مي فرستيم به راه دور براي حمل و نقل کالاي تجاري تا اين کالاها را در اين منطقه بياورند، او کالاها را بارها کرده روي دوش اين شترها و براي اينکه زودتر بيايند، رقصان بيايند، شروع کرد به حُدي خواندن ـ حُدي آن حِداء آنطوري است که ساربانها با آهنگ مخصوص مي خوانند که شترها به وَجد مي آيند با سرعت حرکت مي کنند ـ گفتند او خوش آهنگ است، طرزي با آهنگش اين شترها را به سرعت آورد که اينها در کوتاهترين مدت اصلاً احساس نمي کردند زير بار سنگين اند، همين که آمدند ديگر از پا درآمدند و خيليهايشان مُردند، او به ما آسيب رسانده است، اين را غزالي در احياء العلوم در بحث سماع نقل مي کند. بعضي ها منتظرند که صداي اذانِ مرحوم مؤذن زاده اردبيلي را بشوند، بعضي برايشان بي تفاوت است، اين به لطافت روح برمي گردد. اگر يک چنين نگاهي و يک چنين لذّتي براي کسي پيدا شد که معادل با لذّت پدر هست از پسر زيباي خود؛ معادل لذّت مادر است از پسر زيباي خود، بله آن عيب ندارد، آن که بحث فقهي نيست، آنکه لذّت حيواني نيست تا شما روي آن بحث کنيد. آنکه بزرگان گفتند و مرحوم صاحب جواهر نتوانست حل کند، آن را مي گويند نگاه دوم و سوم، وگرنه نگاهي که نگاه حيواني باشد حق با محقق است، حق با صاحب جواهر است، شما که مي دانيد چنين لذّت حيواني عارض مي شود نبايد نگاه کنيد. پس بنابراين اين «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ» اين است.

مرحوم بوعلي و غالب اين بزرگواران در زمينه عشق ظُرَفاء و فِتيان رساله نوشتند که بحث حيواني از بحث انساني کاملاً جداست و لذّت حيواني از لذّت انساني کاملاً جداست. رساله اي که مرحوم ابن سينا نوشتند ـ چند تا رساله از رساله هاي ايشان در اين مجموعه چاپ شده است ـ اصل اين رساله از صفحه 373 شروع مي شود به نام رساله «العشق»؛ آن وقت عشق هاي جمادات مشخص مي شود، عشق هاي حيوانات مشخص مي شود، عشق هاي انسانها مشخص مي شود، در بخشهايي که به عشق هاي ملکوتي و الهي مي رسد مشخص مي شود. فصل اوّل «في ذکر سريان قوّة العشق في کل واحد من الهويات»؛ فصل اول اين است که تمام موجودات عاشق پروردگار هستند و به امر او دارند حرکت مي کنند «أَلاَ إِلَي اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ»، اين امور جمع محلّی به «الف» و «لام» است، اين هم صيرورت است نه سير، عاشقانه دارند متحوّل مي شوند، اين چکار به بحث فقهي دارد؟! اين چکار به بحث حيواني دارد؟! اين‌که:

توحيدگوي او نه بني آدماند و بس         هر بلبلي که زمزمه بر شاخسار کرد

يک بيان لطيفي مرحوم مجلسي (رضوان‌الله‌عليه) دارد که فرق بين اين دو کار را و اين دو وصف را ايشان در شرح همان حديث سوّم ذکر مي کند. مرحوم مجلسي (رضوان‌الله‌عليه) در مرآة العقول در شرح اين حديث، جلد هشتم، صفحه 84 مي فرمايد: «و عَشِقَ مِن باب تَعِبَ» است «و الاسم العشق و هو الافراط في المحبة»، «عَشِقَ»؛ يعني «أحبها حبّا مفرطا من حيث کونه وسيلة إلي القرب الذي هو المطلوب الحقيقي». «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ»؛ يعني آنچنان دوست نماز است که سريعاً اين نماز او را به معبودش نزديک مي کند. «و ربما يتوهم أنّ العشق مخصوص بمحبة الأمور الباطله فلايستمعل في حبّه سبحانه و تعالي»؛ برخي ها خيال مي کنند که محبت الهي را نمي توانند عشق بگويند، اين خيال درست نيست، «و ربما يتوهم أنّ العشق مخصوص بمحبة الامور الباطله فلا يستعمل في حبه سبحانه و تعالي و ما يتعلق به»، نمي شود گفت به قرآن عشق مي ورزد، به کعبه عشق مي ورزد، به ثوب عشق مي ورزد؛ ولي «و هذا يدل علي خلافه»، اين حديث پيغمبر (صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) دلالت دارد بر خلاف اين توهّم. «و إن کان الأحوط عدم إطلاق الأسماء المشتقّة منه علي الله سبحانه و تعالي»؛ البته «اسماءالله» توقيفي است، خيلي از اسماء است که ما تأدب مي کنيم بر ذات اقدس الهي اطلاق نمي کنيم بنا بر اينکه «اسماء الله» توقيفي باشد؛ البته «وصف» به تعبير مرحوم ميرداماد از «اسم» فرق مي کند؛ ما در دعا بگوييم يا فلان يا فلان اين تعبّد مي خواهد؛ امّا خدا را وصف مي کنيم مي گوييم خدا «واجب الوجود» است، اينکه مي گوييم خدا «واجب الوجود» است يا «علة العلل» است، نمي خواهيم بگوييم اين اسم است براي او که در دعا و غير دعا بگويم يا «واجب الوجود» يا «علة العلل» که توقيفي است آنها؛ امّا وصفش در کتابها، در گفتارها، همه مي گويند خدا «واجب الوجود» است، خدا «علة العلل» است و مانند آن، وصفش عيب ندارد، بلکه اسمش مشکل دارد بنا بر احتياط. «و إن کان الأحوط عدم إطلاق الأسماء المشتقّة منه علي الله سبحانه و تعالي بل الفعل المشتق منه»؛ «عَشِقَ» «يَعْشِقُ»، اينها را هم ما درباره خداي سبحان تأدب کنيم بکار نبريم؟ بله، «عَرِفَ يَعْرِفُ» هم نمي گوييم، براي اينکه خدا عالم هست چون عليم وارد شده؛ ولي عارف درباره خدا وارد نشده است. «بل الفعل المشتق أيضا بناء علي التوقيف قيل ذکرة الحکماء في کتبهم الطبّية أن العشق ضرب من الماليخولياء و الجنون و الأمراض السوداوية و قرروا في کتبهم الإلهيه أنّه من أعظم الکمالات و السعاداة و ربما يظن أنّ بين الکمالين تخالفها»؛ حکماء در کتابهاي طبي شان که بحث از کارهاي حيواني است، مشترکات بين انسان و دام است مي گويند اين محبّت مفرطه، يک نحوه ماليخولياء است و جنون است، در کتابهاي فلسفي اين را جزء مهمترين کمالات مي دانند؛ برخيها خيال کردند بين اين دو مطلبي که حکماء گفتند تهافت هست. «و ربما يظن أنّ بين الکلامين تخالفا و هو من بار الظنون فإن المذموم هو العشق الجسماني الحيواني الشهواني» که در فقه گفتند اين کار حرام است، «و الممدوح هو الروحاني الإنساني النفساني» که در فلسفه مطرح است، «و الاول يزول و يفني بمجرد الوصال»؛ همين که برخورد کردند و چند لحظه با هم بودند ديگر از بين مي رود، «و الثاني يبقي و يستمر أبد الآباد و علي کل حال»، اين اولين فرقشان است.

بنابراين اين جمله «علي ما أصبح» «أي علي أيِّ حالٍ دخل في الصباح»، اين ديگر جمله بعدي است که نقشي ندارد. غرض اين است که آنکه محل بحث فقهي است، حق با صاحب جواهر است؛ اينکه مرحوم شيخ انصاري مي فرمايد که عيب ندارد و کفّ نظر واجب نيست، براي اينکه ما به حسان وجوه نگاه مي کنيم و بشر که نگاه مي کند و لذّت مي برد، آن لذّتي که حلال است و شارع جلويش را نگرفته است، يک لذّتي است که پدر از پسر زيبا مي برد، مادر از پسر زيبا مي برد، پدر از دختر زيبا مي برد، آنطور باشد بله، عيب ندارد، نه نگاه حيواني اگر لذّت پيدا شد، اين لذّت حيواني را هر جا که شد بايد جلويش را گرفت. و الحمد لله رب العالمين.»((پایان سخن آیت اللّه جوادی‌آملی))

در این‌جا بد نیست که نگاه حکیمان از جمله ملاصدرا را نسبت به زیبایی‌های مافوق زیبایی‌های جسمی و شهوانی در میان بگذاریم از آن جهت که معنای غزل جناب حافظ بهتر روشن شود و معلوم گردد آن مرد بزرگ در این نوع غزل‌ها به چه چیزی اشاره می‌کند.

ملاصدرا عشق انسانی را به دو نوعِ حقیقی و مجازی تقسیم می‌کند. متعلق عشق حقیقی را خداوند و صفات و اسماء و افعال الهی می‌داند و بر این اساس عشق حقیقی دارای مراتبی است که از محبت افعالُ اللّه شروع می‌شود و به محبت اسماءُ اللّه و بالاخره به ذاتُ اللّه می‌انجامد. اما عشق مجازی انسان‌ها نیز به دو نوع تقسیم می‌شود: یکی عشق مجازی حیوانی و دیگری عشق مجازی انسانی. از نظر ملاصدرا نقش و جایگاه علوم و فنون و آداب حسنه و انواع هنرهای زیبا، در همین تفاوت بین مبدأ عشق مجازی و مبدأ عشق حقیقی نمایان می‌شود.

عشق مجازی حیوانی ریشه در غریزه‌ی شهوانی جنسی دارد و مبدأ آن لذاتی است که بین انسان و حیوان مشترک است و متعلَق این نوع عشق ظاهر معشوق و اعضاء بدنی او است و آن از مقتضیات نفس امّاره‌ی او است و در این حال قوای عقلانی انسان تحت استیلای قوای حیوانی او قرار می‌گیرند و در نتیجه خیال و وَهم بر عقل او سلطه می‌یابند.

اما مبدأ و ریشه‌ی عشق مجازیِ انسانی، در گوهر حقیقت انسانی است و متعلق چنین عشقی شمائل عاشق است و به تعبیر ملاصدرا: «وَ یَکونَ اکثر اعجابه بشمائل المعشوق» و بیشترین عامل جذبه‌ی عاشق به جهت «شمائل معشوق» است. در این عشق قوای حیوانی و شهوانی در استخدام قوای عقلانی قرار دارند و عقل بر وَهم غلبه دارد و در این عشق، زیبایی‌های شمائلی در مقابل زیبایی‌های شکلی و ظاهری است.

عرفا و حکماء الهی همچون ابن‌سینا و ملاصدرا، از عشق مجازیِ انسانی به «عشق عفیف» یا عشق پاک انسانی تعبیر نموده‌اند. ابن‌سینا توجه به شمائل معشوق را وجه بارز عشق عفیف و در حقیقت وجه تمایز عشق مجازی انسانی از عشق مجازی حیوانی دانسته و می‌گوید: «العشق العفیف الذی یأمُر فیه شمائل المعشوق لیس سلطان الشهوة»[2] در حالی‌که باید متوجه بود شمایل چیزی ماوراء اعضاء ظاهری و نگاه شهوانی است، نگاه زیبایی‌شناسانه است و آنچه در عاشق با نظر به معشوق ارضاء می‌شود غریزه‌ی جنسی نیست، حس زیباشناختی و یا همان ذوق هنری عاشق است و در همین رابطه ملاصدرا در حصول و تحقق عشق‌های مجازی انسانی، انواع هنرها و علوم و صنایع و از جمله علوم ریاضی و هندسی را مستقیم یا غیر مستقیم مؤثر می‌داند.

ملاصدرا در رابطه با موضوع فوق می‌فرماید: «أن هذا العشق أعني الالتذاذ الشديد بحسن الصورة الجميلة و المحبة المفرطة لمن وجد فيه الشمائل اللطيفة و تناسب الأعضاء و جودة التركيب لما كان موجودا على نحو وجود الأمور الطبيعية في نفوس أكثر الأمم من غير تكلف و تصنع فهو لا محالة من جملة الأوضاع الإلهية التي يترتب عليها المصالح و الحكم فلا بد أن يكون مستحسنا محمودا سيما و قد وقع من مباد فاضلة لأجل غايات شريف»[3] این عشق - عشق مجازی انسانی-  یعنی عشقی همراه با التذاذ شدید به زیبایی صورت جمیل و محبت بی‌حدّ به کسی که در او یافت می‌شود شمائل لطیف و تناسب اعضاء و خوش‌ترکیبی که چنین احساسی یک امر طبیعی در اکثر انسان‌ها است و بدین لحاظ از جمله اوضاع الهی است که مصالح و حکمت‌هایی بر آن مترتب است و بنابراین این امری است نیکو و مستحسن زیرا دارای مبادی فاضله و غایات شریفه است و به همین جهت سنخیتی با لذائذ جنسی ندارد.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

 


[1] - سؤر؛ غذای دم‌خورده را می‌گویند و در روایت داریم: «فِي سُؤْرِ الْمُؤْمِنِ شِفَاءٌ مِنْ سَبْعِينَ دَاء» در دم‌خورده‌ی مؤمن درمانِ 70 درد است. ‏

[2] - ابن‌سینا، الإشارات و التنبیهات، ج 3، ص 380

[3] -  الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‏7، ص: 172

17697
متن پرسش
سلام: براي اينكه يه دختر چادري خودنمايي شو از بين ببره بايد چيكار كنه؟ آيا ذكر خاصي هست براي رفعش؟ براي اينكه خوشمون نياد مردا نگامون كنند بايد چيكار كنيم؟ بخصوص اگر آن دختر چهره ي زيبايي داشته باشد و به هر حال بقيه نگاش ميكنن چيكاركنه كه بدش بياد مرداي نامحرم نگاش كنن هر مردي چه خوب چه بد. در صحيفه فاطميه نوشته شده زن بايد در معرض ديد غير محارمش شش قسم رعايت كند كه ششميش عفت در حرام و آرمانه يعني: از عمق دلش تمايلي به نامحرم نداشته باشد چرا كه هرچه در دل ريشه كند آثارش در اعمال و حركات انسان جوانه مي زند مگه ميشه از عمق دل تمايلي به جنس مخالف نداشت اينجوري كه يعني طرف مريضه نميدونم شايد من اشتباه مي كنم لطفا برام توضيح بدين چطور ميشه همچين چيزي؟ و خيلي دوس دارم به همچين چيزي برسم لطفا بگيد چطور ميشه به همچين بينشي رسيد؟ بعد اينكه در داستاني خواندم كه به خانمها ميگن براي ازدواج كردن سعي كنيد در محافل حاضر بشيد يا به جاهاي همسريابي سربزنيد يا با كسي در ميان بزاريد. مثلا انسان خيرخواه اگر من بخوام در بالاترين سطح عزت نفس برخورد كنم آيا ميتونم همچين فكري داشته باشم كه شخصيت من اينجوري نيست براي ازدواج برم تو محافل تا بلكه كسي خوشش بياد اصلا مي خواد كسي خوشش نياد. مگه همه زندگي ازدواجه؟ اگر خدا خودش بخواد من تو خونه هم نشسته باشم خودش بهترينو ميفرسته.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- برای کنترل خیال به همان معنایی که می‌فرمایید کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» با شما سخن می‌گوید. زیرا هر اندازه انسان با نور توحید الهی مرتبط شود، بقیه‌ی افراد برایش از هویت می‌افتند 2- آری! هیچ‌کس نیست که از جنس مخالف بدش بیاید، ولی نباید برای خوش‌آمدنِ جنس مخالفِ نامحرم خودآرایی کند 3- حضور در محافل دینی جهت شوهریابی لازم نیست. آری! ما به حکم وظیفه و برای کسب معارف الهی در چنین جلساتی شرکت می‌کنیم خود به خود در چنین بسترهایی به صورتی سالم امکان انتخاب پیش می‌آید. موفق باشید

17659
متن پرسش
سلام: سوالات در مورد خود ارضایی خوندم کسانی که گرفتار بودند فیلم یا عکس دیده بودند. حالا کسی که با این دو در ارتباط نیست ولی گرفتار هست چه طور میشه نجاتش داد؟ فکر کنم وضع این شخص بدتر هست و نجاتش سخت تر چه کند؟ لطفا راه حل بدید. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌که با خود درگیر شود و متوجه گردد این نوع امیال، از چه زیبایی‌های عظیم روحانی او را باز می‌دارد؛ چیزی نمی‌گذرد که از این کار دل می‌کَنَد. پیشنهاد می‌شود کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» را مطالعه نماید. موفق باشید

17643
متن پرسش
سلام استاد: سیر ده نکته رو شروع کردم. خدا رو شکر از پریشانی ذهنی بیرون اومدم. چند تا سوال دارم. ۱. فرق روح و من و جان و نفس چیه؟ نمیتونم یکی بدونم. ۲. وجه پایدار منظورتون چیه؟ مفهوم و مصداقش رو بفرمایید. ۳. یک منبع از خودتون یا شخص دیگه مثل کتاب یا سخنرانی در رابطه با خواب و رویا به صورت کامل بفرمایید. برام سوال شده این بحث، توضیحات ده نکته مفید بود اما کافی نبود. ۴. ما مادیات رو‌حس می کنیم، مجردات رو چی؟ کلمه حس یا احساس برای مجردات غلطه؟ و این که خود حس و احساس فرق دارن؟ ۵. نظر کردن نفس رو یه توضیح بدید. نتونستم درک کنم. ۶. فرق احد و واحد چیه؟ ۷. توی خواب های باطل، آیا مثل خواب های صادقه و ... نفس به عالمی دیگر نظر می کند، اگر بله پس اون عالم که رویاش رو باطل میدونیم کجاست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در پاورقی کتاب عرض شده است که در زبان فارسی این واژه‌ها همه به یک موضوع اشاره دارد و در کتاب نیز بر همان اساس سخن گفته شده است. 2- این‌که خود را همان کودک سال‌های قبل می‌دانید به جهت وجه پایداری است که در خود احساس می‌کنید 3- خوب است در این مورد به کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که بر روی سایت هست، رجوع فرمایید 4- احساس خود، حقیقتاً یک احساس است ولی به علم حضوری و نه علم حصولی 5- این‌که خودتان موضوعی را مدّ نظر قرار می‌دهید، یک نحوه نظرکردنِ روح است 6- این طلب‌تان! تا مطالعه‌ی کتاب «مصباح الهدایه» حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه»  7- مطلب را بعداً در کتاب «خویشتند پنهان» دنبال کنید 8- خوب است که به آرشیو سؤالات در قسمت «معرفت نفس» رجوع فرمایید إن‌شاءاللّه جواب بعضی از سؤالاتتان را می‌یابید. موفق باشید

17626
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد عزیز: جناب استاد فیلمی در فضای مجازی دیدم که دو داعشی برای عملیات انتحاری بر هم سبقت می گرفتند کار به قرعه کشی کشیده شد و آن که قرعه به نامش افتاد خدا می داند چقدر خوشحال بود و با چهره زیبای معنوی چه لبخند های ملیح و از صمیم قلبی می زد و با دیگران خداحافظی می کرد. حال جناب استاد 1. این شخص یقین دارد که دارد برای رضای خدا جان خود را فدا می کند و به قول علما یقین حجیت ذاتی دارد پس سرنوشت قیامتی ایشان چه می شود؟ 2. در این که ایشان خالصانه دارد در راه خدا جهاد می کند شکی نیست چون بحث جان وسط است خوب چرا خداوند این شخصی که حاضر است همه چیز خود را در راه خدا فدا کند هدایت نمی کند و متوجه اشتباهش نمی سازد؟ مگر نفرمود «من جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» نفرمایید این در راه خدا نیست چرا که این شخص واقعا می خواهد در راه خدا جانش را بدهد هر چند در مصداق اشتباه کرده است واقعا جناب استاد اشکال کار کجاست؟ با تشکر و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که همیشه مرزی بین تعصب و خرافه با عقل و فطرت هست. یک انسان خرافی، وَهمیات خود را آن اندازه واقعی می‌داند که حاضر است در مقابل توصیه‌های عقل و فطرت خود بایستد و این هیچ فرقی بین گاوپرستانِ هندی با داعشی‌ها نمی‌کند. زیرا هر دو گرفتار توهمات خود هستند و اگر یک لحظه به عقل و فطرت خود رجوع کنند، آیا متوجه نمی‌شوند که چگونه مردم بی‌گناهی که هیچ دلیلی از نظر عقل و فطرت برای کشتن آن‌ها نیست، را آن‌ها به قتل می‌رسانند؟ آری! خداوند فرمود: «من جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» یعنی اگر کسی تلاش کند بر مبنای فطرت و عقل خود، به سوی حضرت حق رود حتماً حضرت حق او را هدایت می‌کند. ولی این چه ربطی دارد به گروهی که به احمقانه‌ترین شکل خود را به هلاکت می‌رسانند و انسان‌های مظلومی را به کشتن می‌دهند؟! امروز هم من و شما باید متوجه باشیم که اگر یک لحظه به هر بهانه‌ای از عقل و فطرت فاصله بگیریم به همان نوع اعمال دست خواهیم زد. موفق باشید 

17588
متن پرسش
سلام استاد: از بی ارادگی و اینکه دست به هر کاری که میزنم از همون اوایلش از کار دست می کشم واقعا در رنج و عذابم. نمیدونم باید چیکار کنم واقعا دیگه کلافه شدم. اگر امکان دارد راهی را پیشنهاد بفرمایید تا با این بی ارادگی آینده خودمو خراب نکنم. جهت اطلاع مدرک کارشناسی دارم و الان هم سرباز هستم. استاد متشکرم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید در این مورد خیال انسان که این طرف و آن طرف می‌پرد، کنترل شود. در این مورد مطالعه‌ی کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که بر روی سایت هست توصیه می‌شود. موفق باشید

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!