بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عقل ، قلب ،عشق، خیال و وهم

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
4247
متن پرسش
اگر در مسیر عشق به خدا دچار عشق زمینی بشویم با اینکه متاهل هستیم وان را بروز ندهیم تکلیفمان چیست در ضمن از نوع عشق هوسی وچشم وابرویی نیست ودر واقع خودبخود ایجاد شد ولی ان طرف هم نمی داند واز درون حس خوبی دارم ولی احساس می کنم ادامه مسیر برایم سخت شده وفکرم را درگیر کرده است.لطفا راهنمایی ام بفرمایید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: با تمام تلاش باید از این وَهم خود را آزاد کنید و نگذارید با متمرکزشدن بر آن ، آن فکردر ذهن و روان شما جا باز کند. موفق باشید
4105
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با عرض سلام و تحیت خدمت استاد عزیز حدود ده سالی است که گرفتار عشقی شده ام و از ان جایی که حکم خدا و رضایت او و آل الله برام به لطف خدا مهم است خیلی سعی کرده ام از این عشق رها شوم چه تضرعها و اشکها که به در گاه خدا نداشته ام در مراسم متعدد اعتکاف شر کت کرده ام و چه زازی ها که با او نداشتم توسلات مکرر به ال الله داشته ام بعضی وقتها در سجده بسیار اشک ریخته ام و از خدا نجات خواسته ام بسیاری از کتب شما و بزرگان و تفاسیر قر ان و روایات ال الله را مطا لعه نمو ده ام قران را تلاوت می کنم و از تفاسیر ان لذت می برم بعضی وقتها در جملات بزرگان مثل امام ملا صدرا و دیگران تامل می کنم ولی نمی دانم چرا وقتی به قلبم رجوع می کنم ان عشق را در قلبم به شدت می بینم حا لا از چند جهت در عذابم یکی این که چرا من نا خواسته به عشقی دچار شده ام که مورد رضای خدا نیست و و قطعا نمی توانم به او برسم چرا که متا هل است و می دانم رب حکیم مهربان علیم انچه که به من داده بهترین چیز هایی است که مرا به تکامل می رساند و انچه نداده لطف او بوده است و سعادت حقیقی در قیامت و رضای خداست و دنیا محل گذر است ولی از جهتی ان عشق را به شدت در دل خود می یابم و به شدت زجر می کشم از شما استاد عزیز و مهربان می خواهم مرا راهنمایی فرمائید خدا شما را حفظ فرماید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر همین‌طور مقاومت کنید و همین که موضوع به ذهنتان آمد دنبال نکنید از آن آزاد می‌شوید به طوری که انشاءالله در سایر موارد هم به خوبی می‌توانید بر واهمه‌ی خود حکومت کنید. موفق باشید.
4101
متن پرسش
1- آیا کسانی که سبک خوابند و با کوچکترین صدایی بلند میشوند،‌تعلق نفسشان به بدنشان زیادست یا نه ؟ اگر نه،‌چراسریع به بدن برمیگردند؟ 2- طبق صفحه 310خویشتن پنهان ،‌آیا نفس نازله ی روح است؟ چه طور؟اگر بله،‌آیانفس درباره به روح صعودمیکند؟ 3- گاهی اوقات هنگام خواب نوار قرآن روشن میکنم تاآرام بخوابم.آنموقع صدابرایم یکنواخت بودطوریکه قبلانمیفهمیدم چه وقت خوابم می برد.ولی به تازگی درست لحظه ای که میخواهد خوابم ببردصدابرایم بلند میشود و به همین واسطه بیدار مشوم دوباره روح به بدنم برمیگردد.علت چیست؟ 4- شدت وجودی با شدت تجلی باشدت ظهور چه فرقی باهم دارند؟ 1- حدیث "شمارکسانیکه دراثرنیکوکاری زنده میمانند،‌بیش از کسانیست که اندازه عمر معینشان عمرمیکند.."اگر کسی بدی کند عمرش کوتاه میشود و این اجل غیرحتمی سات.سؤالم ایسنت که کسی که خوبی کند چه طور عمرش از اجل حتمی اش بیشتر میشود؟ 2- مدتی بود که کلاس اخلاق میرفتم دعای اللهم عجل لولیک الفرج را بعدنمازهامیخواندم و باخودم عهدکردم که بانامحرمی همکلام نشوم الا با استاداخلاقم،‌وبرای حاجتی چله زیارت عاشورابرداشتم.شبی ساعت 10ونیم که از جلسه دعای کمیل فامیلی برگسته بودم ،‌خوابیدم ودرخواب دیدم ساعت 11شب است و کسی که لباس عربی به تن دارد در بالای خانه مان نماز میخواند و در سجده است.از برادرزاده ام که آمده بود خانه مابخوابد پرسیدم این کیست گفتم نمیدانم.به دلم افتاد امام زمان است. گفتم بااو حرف بزنم که ندایی از طرف راستم گفت: تو که وعده کردی با هیچ مردنامحرمی حرف نزنی جز با استاد اخلاق .جواب دادم استادرارهاکن.بعد ندایی از درونم گفت الان حاجتت را از امام بخواه ولی من گفتم چه طور از او بخواهم من که هیچ کاری برای ظهورش نکردم چه طور رویم میشود از او حاجت بخواهم.این بی چشم و رویی ست که کاربرایش نکردم حاجت هم بخواهم.گفتم صدایش کنم با چه واژه ای؟آمدم بگویم آقاجان !‌فکر کردم این کلمه سبکی است و هیبت امام مانع شد.لذافریادزدم یاامام زمان!‌ در اینحالت ، دیدم ایشان همانطور که روبقبله نشستند با تمام صورت هم روبروی من هستند .و من مرتب این جمله رامیگفتم :‌آقاشرمندتم که کاری برات نکردم ....و ایشان هم بالبخندی ملیح به من نگاه میکردندومن همانطور جمله قبل را تکرار میکردم که برادرم هم با من همصداشد که آقابیا ماهیچ کاری بلد نیستیم آقابیا که ما هیچ نمیدانیم آقابیاکه ما حتی غذاخوردن بلدنیستسم . و با تکرار بلند جملات قبل وحرفهای برادرم از خواب یبدارشدم...سؤال من اینست که 1 - با وجود نشانه هایی که در خواب گفتم باور کنم که او امام نبوده ؟چون شمادر کتاب خویشتن پنهان صفحه 100نوشته اید : درخواب دیدن امام در صورتی رؤیای صادقه است که انسان قبلا صورت امام را دیده باشد.2 –اگر امام نبوده ،‌لطفا تعبیرخواب من را بفرمایید. 3- چراگاهی اوقات عصرجمعه غم شیرینی دارد؟ 4- آیا انسان بیهوش هم خواب میبیند ؟ چرا؟ 5- آیادر خواب که میترسیم و نفس سریع به بدن برمیگردد،‌اراده تکوینی نفس است ؟ یااراده خدا؟ 6- آیا اراده خداتکوینی است یا تشریعی ؟ اگر ایندو نیست پس چیست؟ 7- اجنه که طی الارض دارند چرادرجه وجودی کمتر از انسان دارند؟ د رکتاب جایگاه جن وشیطان چیز پیدانکردم. 8- چرا در هنگام خستگی،‌باید خستگیمان از بین برود تابعدخوابمان ببرد؟ 9- نفس ناطقه من از چه زمانی به بدن من تعلق گرفته ؟ آیا این تعلق به انتخاب واراده تکوینی نفس بوده یا به اراده خدا؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1ـ به صورت تکوینی نگران بدنشان هستند و نمی‌توانند راحت از آن جدا شوند. 2ـ حقیقت نفس همان روح است و اگر درست سیر کند به حقیقتش که همان روح است بر می‌گردد. 3ـ‌ حساسیت‌هایی است که روح پیدا کرده‌است. 4ـ شدّت وجودی مربوط به درجه‌ی برتر وجود است و شدّت تجلّی یا ظهور، مربوط به شرایط ظهور وجود است. مثل آن که روح در چشم، شرایط ظهور بهتری دارد. 1. کسی که خوبی کند،‌ عمرش از اجل مسمّایش بیشتر نمی‌شود بلکه به کمالی که برایش تقدیر شده می‌رسد. 2. بنده تعبیر خواب نمی‌دانم. جواب سوالات بعدی را با خواندن کتاب‌های «آشتی با خدا» و «از برهان تا عرفان» و «جایگاه جن و شیطان و ملک» دنبال بفرمایید. موفق باشید.
4079
متن پرسش
سلام.دیدگاه فلاسفه ی اسلامی در خصوص نقد نظریه دوالیسم دکارتی چیست وهمچنین احادیث روایت شده از معصومین در خصوص چشم زخم چگونه از دیدگاه فلسفی قابل اثبات است
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: قسمت اول سوال را تحت عنوان دوگانگی ذهن و عین در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی» عرض کرده‌ام و اشکالات آن را در آ‌ن‌جا می‌توانید دنبال کنید و قسمت دوم سوال را در کتاب «جایگاه جنّ و جادوگر و شیطان» بیابید. موفق باشید.
4089
متن پرسش
گزارة «خدا هست»، الآن برای ما یک معرفت نظری و علم حصولی است. اگر این گزاره را قلباً باورکردیم و به علم حضوری این معرفت را دریافتیم (حال یا مثل عرفا به مقام مشاهدةالله رسیدیدم یا مثل همان کسی شدیم که داریم در کشتی غرق می شویم)، در صورت ادراک این معرفت به علم حضوری، آیا این معرفت، جزء مبادی نظریِ ماست؟ یا جزء مبادی عقل عملی؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این حالت تمام وجود انسان اعم از نظر و عمل تحت تأثیر چنین مشاهده‌ای است، به این لحاظ، آن کسی که خود را در معرض غرق شدن می‌یابد عملش همان نظر به خداوندی است که قدرت نجات دارد. موفق باشید.
3990
متن پرسش
سلام. من یک دانشجو هستم که به تارزگی با کتابهای شما آشنا شدم. بعد از خوندن کتاب جوان و انتخاب بزرگ واقعا به هم ریختم. من به مطالعه علاقه ای ندارم ولی کتابهای شمارو دوست دارم بخونم. ازدواج کردم و با اینکه شوهر بسیار خوب و اهل علمی دارم باز هم احساس میکنم زندگی پوچی دارم. دلم میخواد تفکر کنم اما نمیدونم روی چی باید فکر کنم. وقتی فکر میکنم سریع خسته میشم. اگر به کاری علاقه داشتم حاضرم یک شبانه روز نخوابم و اون کار رو انجام بدم. دلم میخواد این علاقه م، علاقه به مطالعه باشه. چی کار باید بکنم؟میدونم این زندگی که من دارم اونی نیست که "باید" داشته باشم. دیگه خسته شدم لطفا راهنماییم کنید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» کمک کند. موفق باشید
3975
متن پرسش
شما در پاسخ به سؤالی که پاسخش را به ایمیلم فرستادید، فرمودید: «حدس، از جنس اشراق است، حال چه دانشمند حصولی به آن برسد و چه دانشمند حضوری.»، از طرف دیگر در پاسخ به سؤال (3391) فرمودید: «اشراق، در علم حصولی معنا ندارد.»! اگر ممکن است، لطفاً رابطة «اشراق» و «حدس» و «علم حصولی» را دقیق‌تر بیان بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اشراق یک نحوه خطوراتی است که به قلب وارد می‌شود و انسان بدون واسطه آن را احساس می‌کند ولی علم حصولی به کمک مقدمات عقلی یا حسی به صورت مفهوم در نزد ما واقع می‌گردد. موفق باشید
3791
متن پرسش
سلام.برنامه ریزی در زندگی خیلی مهم هست اما من جه برای دنیا جه اخرتم برنامه ریزی میکنم مشکلات و مسائل اطرافم همیشه مانع عمل به برنامه زندگانیم میشه حالا ارادم کمه تلاشم کمه قبول میکنم اما به گونه ای حس ناامیدی از خودم دارم 1ماه ادم خوبیم 2 هفته بد 2هفته درس میخونم 1 ماه ول میکنم الان که 26 سالمه میتونم بگم 11سال اوضاع همینه در دینم نه در دنیام ثبات رفتاری ندارم نمیتونم کاری رو درست انجام بدم واقعا روحمو اذیت میکنه اکثرا کسل و دلتنگ هستم واقها برنامه ای هست که بشه از طریق اون ارادرو یا نمیدونم اگاهی رو نمیدونم ایمان رو افزایش بده یا واقعا باید چه کار کرد میشه تو سایتتون برنامه برای دنیا و اخرت داشته باشد و علتهای عدم عمل به برنامه ریزی زندگیرو بگید.لطفا چون ذهنم خیلی درگیره اما در عمل هیچ.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: إن‌شاءاله مطالعه‌ی کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» کمک می‌کند. موفق باشید
3699
متن پرسش
نام خدا باسلام بعد از اینکه دورانی از عشق وصبر راگذراندم وهدایت شدم بطوریکه انزمان تقریبابطور کامل به دین عمل میکردم بعد از این دوران بنا به شرایطی دچار عجل شدم وان عجل هم پرخوری است وهنوز بعد از تقریبا دوسه سال نتوانسته ام از ان رهایی یابم .ایا این امر در روند سیروسلوک امری طبیعی است ؟برای رهایی از ان چه کنم؟یعنی در نفس لوامه بسر میبرمچقدر طول میکشد به نفس مطمئنه برسم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ( با تدبّر در قرآن از طریق تفاسیر زمینه‌ی حاکمیت عقل را بر وَهم فراهم کنید. موفق باشید
3691
متن پرسش
به نام خدا با عرض سلام خدمت استاد گرامی استاد متوجه شده ام قوه خیال در من بسیار قوی هست حتی مدتی شعر هم میگفتم. واین باعث شده من در مورد افراد قضاوت کنم . مثلا رفتاری که از آنها میبینم شروع میکنم در ذهن خیال پردازی کردن که این کار را انجام داد منظورش این بود یا اون بود یا با من بود یا با من نبودوباعث میشه افراد را در ذهن متهم به بعضی رذایل کنم.میخواستم بدونم این قوه خیال فوایدی هم داره؟چه جاهای فایده دارد؟و چجور میتوانم ازضررهایی که به من میزند جلوگیری کنم و آن را کنترل کنم؟ 2-سوال دوم اینکه چگونه میتوانم به عبادت شور و شوق پیدا کنم؟ خدا خیرتان دهد/التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر در ذیل شریعت قرار گیرد و در آن‌جایی که شریعت نهی کرده کنترل شود و منوّر به عقل شود خیلی هم خوب است و با همین خیال پاک شوق عباداتتان بیشتر می‌شود. مطالعه‌ی کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» را توصیه می‌کنم. موفق باشید
3647
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم.سلام 1:با توجه به مطالب کتاب آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ میشود. و مرتبط شدن با خود حقیقت نه با مفهوم. به نظرتان دلیل این همه تاکید بر نماز شب برای این نیست که آن ساعات بیشترین انوار قدسی انسان را به حضور میبرد و نماز شب محل علم حضوری و دیدن حقائق است؟ 2: صوت های شرح کتاب از برهان تا عرفان کجا هست؟ 3: اینکه مطالب این کتاب خیلی سنگین است و برای ما که در رشته های غیردینی هستیم قابل فهم نیست.چکار کنیم؟ با تشکر از شما.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- حرف درستی است 2- از مسؤل سایت سؤال بفرمایید 3- از مقدمات که در سیر مطالعاتی مطرح است شروع کنید. موفق باشید
3621
متن پرسش
باعرض سلام استاد جوادی املی در رحیق هر گونه عشقی جز عشق حق را مجازی دانسته اند ودر صورت استقلالی نگاه کردن به عشقی که پلی است به سوی حق ان را سراب دانسته اند ایا این مطلب شامل عشق ا به مامان نیز میشود؟ صدرادر همان بحث راه رسیدن به حق را از دنیا می دانند ایا این با برهان صدیقین تغاییر ندارد؟ این سخن در جلد دو در بحث مثل امده است ونیز شش رحیق
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که متوجه شده‌اید محبت به امامان پلی است به سوی محبت به خدا و از این جهت می‌فرمایند عشق به آن‌ها عشق مجاز یا عبورگاه است و برهان صدیقین نیز روشن می‌کند هر کمالی که هر موجودی دارد باید به وجود مطلق ختم شود. موفق باشید
3607
متن پرسش
ضمن عرض سلام خدمت شما استاد بزرگوار ابتدای امر می خواستم بدونم سوالها فقط توسط جنابعالی خوانده میشود در ثانی از شما طلب راهنمایی دارم.بنده به چه صورت می توانم تمام ذهن وفکرم را متمرکز حضرت حق کنم آیا نماز شب می تواند مرا به محبوب نزدیکتر کند؟واقعا در این دوره ای که ما زندگی می کنم هر لحظه افکار مختلف مغز انسان را درگیر می کند.سپاسگذار میشوم مرا راهنمایی کنید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- سؤالات را صرف خود بنده یعنی طاهرزاده جواب می‌دهم 2- شاید کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» شروع خوبی باشد تا بفهمیم چگونه با عباداتی مثل نماز شب می‌توان توجه قلب را متوجه حضرت حق کنیم. موفق باشید
3543
متن پرسش
سلام علیکم با عرض تحیت خدمت استاد عزیز می خواستم ببینم چگونه مطالعه کنیم ؟ یعنی مثلا آیا لازم است که کتاب که می خوانیم خالصه کنیم؟ اگر نه چکار کنیم مطالب یادمان نرود ؟من کتاب می خوانم بعد خیلی از مطالب آن را فراموش می کنم انگار که نخواندم اگر بخواهم خلاصه کنم که وقت گیر است و بعضی مواقع که کم هم نیست چون شرایط برای خلاصه کردن نیست حالا یا قلم و دفتر ندارم یا جایی مثل تو قطار و .. است مطالعه هم نمی کنم چون می گم فراموش می کنم بعد هم مطالبی که می خوانم نمی توانم در جایی که مورد نیازمه را یادآوری کنم و یا اگر بخواهم رفرنس بدهم نمی دانم از کجا مطلب را یادگرفتم اگر راهنمایی کنید مرا بسیار ممنون می شوم چراکه این موضوع بعضی وقت ها مرا آزار می دهد. اگر روش خودتان برای مطالعه را بفرمایید ممنون می شوم. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در هرصورت مطالب مهم هر کتابی را مشخص کنید حتی با خط‌کشیدن در زیر آن مطلب تا بهتر در ذهنتان بماند. از طرفی لازم نیست مطالب کتاب را به ذهن بسپارید، بلکه سعی کنید با کتاب‌هایی که عالِمان عالَم‌دار نوشته‌اند، عزم کلی زندگی خود را تصحیح نمایید. که این قسمت را در قسمت دوم کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» می‌توانید دنبال کنید. موفق باشید
3534
متن پرسش
سلام. ایا روایاتی در مورد مذمت فکر کردن به نامحرم و صحبتهایی که با او رد و بدل شده، داریم؟گاهی مواقع، حرفها و صحبتهایی که با نامحرمان رد و بدل می کنم در موقع خواب به ذهنم هجوم می آورد. سعی می کنم همون موقع قطعش کنم، اما گاهی هم طولانی می شه. خودم حس خوبی ندارم. چه باید کرد
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: تمام احکام فقهی مبتنی بر روایات و آیات است. فقیه مرز این ارتباط و عدم ارتباط را مشخص می‌کند. در این مورد بهترین مستند، رساله‌ی عملیه است. موفق باشید
3515
متن پرسش
سلام . استاد :بنده سالها پیش رمان می نوشتم و برای تدوین آن، مجبور بودم شخصیتهای داستانها را در ذهنم پرداخته کنم، فلذا خودم، در خیالات، نقش یکی از شخصیتهای داستان را بازی می کردم و با خیالپردازی و تخیل، دیالوگها را تدوین میکردم و ...بعدها، تصمیم گرفتم با توجه به اینکه هچ انگیزه الهی در این کار نبود، به طورکامل این قضیه را قطع کنم. اما مشکل این است که با توجه به پرورش قوه تخیل-شاید هم توهم-الان در ارتباطاتم با دیگران و کلا مسائل مختلف، ذهنم فعالانه، شروع به خیالپردازی می کند. مثلا فلان روز با یک نامحرم -که البته ناخواسته علاقه ای هم درمیان هست-جلسه دارم، ناخودآگاه ذهنم از قبل دچار توهمات می شودو...چه کنم این مشکل حل شود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: به نظرم کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» می‌تواند کمک کند. موفق باشید
3494
متن پرسش
با عرض سلام وخسته نباشید نوجوانی 17 ساله هستم بزرگترین مشکلی که دارم نداشتن پشتکار لازم است با اینکه وظیفه خودم را تقریبا به درستی فهمیده ام ومیدانم چه کاری و چگونه باید انجام دهم ولی هنگام عمل به آنها دچار سستی میشوم و پشتکارم را از دست میدهم و به درستی انجام وظیفه نمیکنم که این مشکل بیشتر مرا در زمینه مطالعات درسی و غیر درسی و استفاده درست از زندگی اذیت میکند. خواهشمند هستم چگونگی بر طرف این مشکل را بفرمایید تا در قیامت شرمنده اهل بیت (ع) نشوم و به منتهای کمال که می توانم برسم، برسم. باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: آفات کار در کثرات است و مشغولیت‌های پراکنده، شاید کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» کمک کند. موفق باشید
3489
متن پرسش
سلام علیکم با عرض ادب و احترام نسبت به استاد عزیز بنده طلبه پایه سوم هستم و در مطالعه و خواندن کتابها مخصوصا دروس تمرکز ندارم اولا میخواستم راهکاری درمورد آن ذکر بفرمایید و اگر لطف کنید مواردی از کنترل قوه شهویه بفرمایید که خیلی موجب آذار بنده شده واز آنجایی که فهم سخنان اهل بیت سلام الله علیهم متوقف بر خواندن و ملکه کردن این ابزارها میباشد لطفا سیر مطالعاتی هم برای دروس حوزوی و هم سیری برای مطالعه کتب جناب عالی بفرمایید. وسوال دیگر ؟ نظر شما در مورد ازدواج موقت برای طلبه ای که شرایط ازدواج دائم را فعلا ندارد چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» و قسمت دوم آن کتاب که بحث ضرورت مطالعه و نحوه‌ی آن را می‌کند می‌تواند در موضوع تمرکز و کنترل قوه‌ی واهمه کمک کند و در این راستا موضوع کنترل قوه‌ی شهویه نیز مورد بررسی قرار می‌گیرد. دروس حوزوی را مطابق همان سیری که حوزه تعیین کرده است باید مطالعه کرد عمده در روش مطالعه است که با برنامه‌ریزی و مباحثه و یادداشت‌برداشتن از قسمت‌های مهم، کار جلو می‌رود. در مورد ازدواج موقت معلوم است که کاری خلاف شرع نیست ولی اگر طلبه در ابتدای درس بتواند ذهن خود را بیشتر مشغول درس و مباحثه کند و از این طریق قوه‌ی واهمه‌ی خود را کنترل کند بهتر است. موفق باشید
3441
متن پرسش
با سلام . مدتی است نوعی نگاه بسیار سرد یاس آلود بر من حاکم شده که گرمای همه چیزهای خوب و بد زندگی را از من گرفته . همه امور عالم در نزد من مسخره جلوه میکند و این دیدگاه تلخ-مضحک خصوصا نشت کرده به خدا. مثلا در عبادت به خودم می گویم مسخره است که خدا که می تواند اشراق کند نمی کند و من ایستاده ام و کلماتی را تکرار می کنم که حقیقتش را نمی دانم ! اگر هم اشراق نیازمند اسباب و شرایط است ، مسخره است که او به سادگی می تواند اسبابش را فراهم کند اما نمیکند.به آدمها نگاه می کنم برایم مسخره است که نمی دانند اما حرف می زنندو مسخره است که در چنبره مقام بالاترند و آن مقام به آنها محیط است و با این حال می خواهند حرف بزنند.نوعی تلخی بر جانم نشسته که در آن هیچ کاری نه مهم است نه ارزشمند.نه واقعی است نه معتبر. همه کارها و آثار از فیلتر ذهن متوهم آدمها عبور کرده پس بی اعتبار و مسخره است.گنده دماغ شده ام . عشق انسانی را بیولوژیک می بینیم.عشق آسمانی را مرتبه ای از توهم.یعنی چون مقام بالاتر آن عقلا هست ، عشق و یقین و معرفت و علم یک مرتبه را در قیاس با مرتبه بالاتر مسخره و تاریک و غیریقینی می بینم و ناامید می شوم.این نگاه جانبی که عقول بالاتر در حال پوزخندزدن به تقلای وهمی و حتی عقلی ما هستند، مرا از زندگی انداخته.احساس می کنم مورد تمسخر الهی هستم که الله یستهزیء بهم؛حالم مثبت هم نیست چون تبرک و تیمنی دراین حالت نمی بینم بلکه تیرگی و قساوت و پوچی و بدخلقی و انزوا و بی اعتمادی و بی عاطفگی گریبانم را گرفته.چه کار کنم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: اگر انسان سعی نکند جان خود را با حقایق آشنا کند و با نور حضرت حق مأنوس نشود این حالت پیش می‌آید، سعی کنید با مباحث معرف نفس زمینه‌ی اُنس با حضرت حق را از طریق حضوری در خود فراهم کنید. موفق باشید
3415
متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوار.لطفا نظرتون رو در مورد مطلبی که در پایین آورده ام بیان کنید وبه این 2سوال من پاسخ دهید:1- در دین معمولاًیکسری باید ها ونباید هایی مطرح می شود تا انسانها در جایگاه اصلی خودشان (منظورم همون زندگی پس از مرگه)سعادت مند شوند و به نتیجه برسند..واز نظر دین واقعی که همون اسلامه افرادی که این باید ها واین نباید ها رو رعایت نمی کنند واعتقادات حقه ندارند پس از مرگ زندگی سعادت مندی ندارند وحتی از آن روی که به شناخت حقایق در این دنیا نائل نشده اند پس از مرگ امکان این هست که کور محشور شوند ودر تاریکیها بسر برند.حال در مطلبی که در یکی از رسانه ها آمده یک دکتری که خودش هم میگه خیلی اعتقادات محکمی نسبت به زندگی پس از مرگ نداره چطوری لذت هایی را درک میکنه که شبیه به توصیفات بهشتی و وجود حورالعین می باشد؟ 2-اصولاً مطالبی از این دست را که بعضی ها در مکاشفات خودشان بدست آورده اند را چطور باید بررسی کنیم؟والسلام.عاقبت به خیری گوارایتان باد لینک روزنامه گاردین http://www.guardian.co.uk/commentisfree/2012/oct/11/dr-eben-alexander-proves-need-heaven مجله آمریکایی «نیوزویک» در شماره جدید خود مطلبی را به پزشک متخصص مغز و اعصاب اختصاص داده است که به گفته خودش، هفت روز «زندگی‌ای با هوش غیرانسان» را تجربه کرده است، تجربه ای که وی آن را حسی شیرین و «آن جهانی» می داند. وی از دنیایی سخن می گوید که اتحاد اساس آن است و آن قدر زیباست که «پنج ثانیه اش ارزش عمری انتظار را دارد.» دکتر «ایبِن الکساندر» که تجربه خود از مرگ و نیستی را در مطلب ویژه مجله «نیوزویک» به رشته تحریر در آورده، می‌نویسد: به عنوان یک جراح مغز هیچگاه به پدیده تجربه‌های جهان پس از مرگ و چنین مقولاتی باور نداشتم. پدرم هم مانند خود من جراح مغز و اعصاب بود و من نیز به تبعیت از او راه خود را در دنیای علم پی گرفتم و جراح مغز شدم و در دانشگاه های زیادی از جمله «دانشگاه هاروارد» به تدریس این شاخه از علم پزشکی پرداختم. بنابراین، ‌کاملاً می دانم در مغز آدم‌هایی که ادعا می کنند آن جهان را تجربه کرده‌اند چه می‌گذرد. مغز آدمی از مکانیسم اعجاب آور و در عین حال فوق العاده ظریفی برخوردار است، کافیست اندکی از اکسیژن دریافتی مغز بکاهید تا واکنش نشان دهد. با چنین اوصافی، برایم جای تعجب چندانی نداشت که آدم‌هایی را ببینم که بعد از گذران دوره درمانی پس از آسیب‌های جدی و بازیابی هوشیاری خود، از تجربه‌های شگفتشان افسانه‌سرایی‌ها کنند. اما هرچه می‌گفتند هرگز بدان معنا نبود که چنین بیمارانی در دنیای واقعی به جایی سفر کرده باشند. مورد من نیز از دو جهت با تجربه همه این بیماران متفاوت بود؛ اول اینکه بخش کورتکس مغز من به طور کامل از کار افتاده بود و دوم اینکه در تمام مدت اغما نشانه‌های حیاتی من تحت نظارت دقیق پزشکان قرار داشت و پیوسته ثبت می‌شد. این را هم بگویم که پیش از این‌ها، تعریفی که از خودم داشتم یک مسیحی معتقد بود که چندان هم عامل به فرائض دینی نیست. با این وجود از کسانی که علاقه‌مند بودند عیسی مسیح را موجودی فراتر از یک آدم خوب معمولی به حساب آورند هم کینه‌ای به دل نداشتم. حرف آنهایی را می‌فهمیدم که دوست داشتند باور کنند که بالاخره یک جایی در این دنیا خدایی هم هست و در دلم بهشان غبطه می‌خوردم که این ایمان بدون شبهه چه آرامشی را برایشان به ارمغان آورده. با این همه، به عنوان یک دانشمند می‌دانستم که خودم نباید چنین باورهایی داشته باشم. اوضاع بدین منوال بود تا اینکه سال ۲۰۰۸ رسید و در حالی که بخش «نئوکورتکس» مغزم از کار افتاده بود، هفت روزی را در حالت اغما به سر بردم. در غیبت یک نئوکورتکس فعال، چیزی را تجربه کردم که موجب شد باور کنم که برای وجود هوشیاری پس از مرگ هم دلیل علمی وجود دارد. همینجا بگویم چون می‌دانم شکاکیون چه نظری راجع به چنین حرف‌هایی دارند، داستانم را با منطق و زبان علمی «یک دانشمند» بازگو خواهم کرد، یعنی همان چیزی که هستم. اوایل صبح خیلی زود، حدود چهار سال پیش با یک سردرد شدید از خواب بیدار شدم. تنها به فاصله چند ساعت، کورتکس مغزم کاملا از کار افتاد. کورتکس بخشی است که کنترل اندیشه ها و احساسات ما را برعهده دارد و باعث تمایز ما از دیگر جانداران است. پزشکان بیمارستان عمومی «لینچبرگ» در ایالت ویرجینیا، که دست برقضا خودم هم آنجا به عنوان جراح مغز و اعصاب کار می‌کردم، به این نتیجه رسیدند که دچار نوعی مننژیت نادر شده‌ام که بیشتر در نوزادان دیده می‌شود. باکتری «ای کولی» افتاده بود به جان مایع مغزی نخاعم و ذره ذره مغزم را می‌خورد. آن روز صبح، وقتی به اتاق اورژانس رفتم، اوضاعم آنقدر بد بود که امید چندانی به بهبود و ادامه زندگیم در قالب چیزی فراتر از یک گیاه وجود نداشت. مدتی زیادی نگذشت که همان روزنه امید هم از دست رفت. هفت روز در اغمای کامل بودم، بدنم به هیچ محرکی پاسخ نمی داد و فعالیت‌های عالی مغزم کلاً مختل شده بود. در چنین شرایطی هیچ توجیه علمی‌ای برای این حقیقت وجود ندارد که در حالی که بدنم در اغما کامل به سر می‌برد، ذهنم، هوشیاریم، خود خویشتنم، حی و حاضر بود. نورون‌های کورتکس مغزم به واسطه حمله باکتریایی فلج شده بودند، اما نوعی هوشیاری و معرفت ورای ظرفیت‌های مغزی مرا به بُعد دیگری از این کائنات برد، بُعدی که حتی خوابش را هم هرگز ندیده بودم و هیچگاه در زمره باورمندانش نیز قرار نداشتم. باری، ماه‌ها سپری شد تا بتوانم برای خودم هضم کنم که چه بر من گذشت. سوای غیرممکن بودن وجود هرگونه هوشیاری در شرایطی که داشتم، چیزهایی که آن موقع تجربه کرده بودم برای خودم هم به هیچ وجه توجیه پذیر نبود: اول، یک جایی در میان ابرها بودم. ابرهایی بزرگ و پُف کرده به رنگ صورتی و سفید که در مقابل آسمان «آبی تیره» تضاد مشهودی ساخته بود. بالاتر از ابرها -بی نهایت بالاتر- دسته دسته موجوداتی شفاف و نورانی در آسمان این طرف و آن طرف می‌رفتند و خطوط ممتدی را دنبال خود در فضا بر جا می‌گذاشتند. پرنده بودند یا فرشته؟ نمی‌دانم. بعدها که برای توصیف این موجودات دنبال واژه مناسب می‌گشتم این دو کلمه به ذهنم رسید، اما هیچ یک از این دو حق مطلب را درباره این موجودات اثیری ادا نمی‌کند که اساساً از هر آنچه در این کره خاکی می‌شناسم تفاوت داشتند، چیزهایی بودند پیشرفته‌تر و متعالی‌تر. در دنیایی که بودم، دیدن و شنیدن دو مقوله جدا از هم نبود. انگار که نمی‌شد چیزی را ببینی یا بشنوی و به بخشی از آن بدل نشوی. هرچه که بود متفاوت بود و در عین حال بخشی از چیزهای دیگر، مثل طرح های درهم تنیده فرش های ایرانی…یا نقوش بال یک پروانه. اما از این همه شگفت‌آورتر، وجود «فردی« بود که مرا همراهی می کرد؛ یک زن. جوان بود و جزئیات ظاهری او را به طور دقیق به یاد دارم. گونه‌هایی برجسته و چشمانی به رنگ آبی لاجوردی داشت و دو رشته گیسوان طلایی- قهوه‌ایش در دو طرف صورت، چهره زیبایش را قاب گرفته بود. بار اول که او را دیدم روی یک سطح ظریف و نقش دار حرکت می‌کردیم که بعد از لحظه ای فهمیدم بال یک پروانه بود. میلیون‌ها پروانه دورمان را گرفته بودند و در رقص هماهنگ امواجی که ساخته بودند به جنگلزارهای پایین سرازیر می‌شدند و مجدد به بالا و دور ما اوج می‌گرفتند. انگار که رودی از زندگی و رنگ در هوا جریان داشت. لباس زن ساده بود، مثل یک کشاورز. اما رنگ‌هایش همان ویژگی درخشان، تأثیرگذار و سرشار از زندگی‌ای را داشت که در دیگر چیزهای حاضر در آن مکان به چشم می‌خورد. زن به من نگاهی انداخت، جوری که می گویم تنها پنج ثانیه از آن نگاه ارزش تمام زندگی تا آن لحظه را دارد و هر چه قبل از آن به سرتان آمده باشد، دیگر اهمیتی ندارد. نگاهش عاشقانه نبود. دوستانه هم نبود. نگاهی بود که ورای تمامی اینها بود و فرای همه مراحل عشقی که این پایین در زمین شناخته‌ایم. چیزی برتر بود که همه انواع دیگر عشق را درونش داشت ولیکن از همه آنها بزرگتر بود. زن بدون اینکه واژه‌ای بر زبان آورد با من حرف زد. پیامش مثل نسیمی به درونم نفوذ کرد و همانجا در دم فهمیدم که همان است. فهمیدم دنیای دور و برمان نه رویا است و نه گذرا و بی‌اساس است، بلکه حقیقی است. پیامی که از زن گرفتم سه بخش داشت، که اگر بنا باشد به زبان زمینی ترجمه‌اش کنم، چیزی شبیه به این خواهد شد: «بسیار معشوقی و نازنین، تا همیشه.» «هیچ ترسی نداری.» «هیچ اشتباهی مرتکب نخواهی شد.» فیزیک نوین می‌گوید که جهان پیرامون ما یکپارچه و غیرمنفک است. اگرچه به ظاهر در دنیایی از تفاوت ها زندگی می کنیم، برپایه قوانین فیزیک، زیر این ظاهر متفاوت هر شیء و هر رویدادی در هستی در پیوند کامل با اشیا و رویدادهای دیگر است و به بیان دیگر «فرق باطن» وجود ندارد. تا پیش از تجربه‌ام، همه این نظرات برایم جنبه انتزاعی داشتند و درک‌ناپذیر، اما امروز حقیقت‌های زندگیم را تشکیل می‌دهند. به این باور رسیده‌ام که کائنات بر اساس وحدت ایجاد شده است. اکنون می‌دانم که عشق را هم باید به این معادله افزود. دنیایی که من در اغمای بدون مغز انسانیم تجربه کردم همانی بود که آلبرت انیشتین و عیسی مسیح، هر دو، از آن سخن گفته‌اند و صد البته که هر کدام با روش بسیار متفاوت خودشان. من سال‌های سال به عنوان جراح مغز و اعصاب در معتبرترین مؤسسات جهانی خدمت کرده‌ام. می‌دانم که بسیاری از همکارانم بر این باور پافشاری می‌کنند که مغز، و به ویژه کورتکس، این عضو کلیدی، سر منشأ هوشیاری خاص نوع آدمی است. خود من هم همین طور فکر می‌کردم. اما این باور، این نظریه امروز در برابر من رنگ باخته و آنچه بر من گذشت در پهنه باورهایم جایی برای آن باقی نگذاشت. از همین رو قصد دارم باقیمانده عمرم را به بررسی ذات راستین هوشیاری بپردازم و به همکارانم در عرصه علم و نیز به جهانیان نشان بدهم که ما پدیده‌هایی بسیار بسیار فراتر از مغزهای فیزیکی خود هستیم. در دنیای امروز بسیاری بر این عقیده‌اند که واقعیت معنوی دین در دنیای مدرن قدرت خود را از دست داده و علم، در برابر ایمان، راه رسیدن بشر به واقعیت وجود است. پیش از این تجربه، من نیز تا حد زیادی در صف طرفداران این مکتب بودم، اما امروز متوجه شده‌ام که این دیدگاه به شدت ساده‌انگارانه است. تصویر مادی‌گرا از کالبد و مغز به عنوان مولدان هوشیاری، و نه ظرف آن، محکوم به شکست است. در مقابل، تلقی نوینی از کالبد و ذهن ظهور خواهد کرد که هم اکنون هم نشانه‌هایش را می‌توان مشاهده کرد. این دیدگاه نو به همان میزان مبتنی بر دین است که بر دانش استوار و غایتش را چیزی قرار خواهد داد که بزرگترین دانشمندان بیش و پیش از هر چیزی در طول تاریخ بشری همواره در جستجوی آن بوده اند؛ چیزی به نام حقیقت.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- این هنوز در مرحله‌ی سکرات بوده و این قبل از مقابله با نکیر و منکر است، بعد از ملاقات با نکیر و منکر که ادعاهای او را انکار می‌کنند وضع طور دیگری است، هنوز با صورت خیالیه‌ای که مایل بوده داشته باشد روبه‌روست ولی کار دو فرشته‌ی نکیر و منکر آن است که انکار کنند هر چیزی را جز عقیده و عمل صالح را و اگر بعد از آن شرایط برای انسان عقیده‌ای صحیح و عمل صالح باقی ماند افقی از بهشت در مقابلش باز می‌شود و تا قیامت در آن حال باقی می‌ماند وگرنه گرفتار افکار و اعمال غیر الهی‌اش می‌باشد. موفق باشید
3286
متن پرسش
به نام خدا سلام علیکم برای تقویت اراده باید چه کرد؟متشکرم
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: شاید کتاب «ادب خیال عقل و قلب» مفید باشد. موفق باشید.
3280
متن پرسش
سلام. استاد یکی از آشنایان تعریف می کرد یک نفر استاد دانشگاه و .. در شهرشان است که ادعا می کند با اجنه در تماس است و مشکلات افراد را حل می کند تابحال این آشنای ما را چندصدهزاتر تومان تیغ زده-البته مشکل این آشنامون هم حل شد-چون مایل بود ازدواج کند الان هم با یک جوان مومن دانشجوی دکتری خوب و ... ازدواج کرده، اما این اقای رمال همچنان به مطالبه پول ادامه داده و می گوید اگر پول ندهند زندگیشان را می پاشد و ...حتی به خانمهایی که به وی مراجعه می کنند زنگ می زند و بالحن جنسی و بسیار بد با ایشان صحبت می کند و قصد برقراری رابطه دارد استاد سوال من این است آیا معرفی و لودادن این آدم به مقامات اطلاعاتی و امنیتی گناه است؟آیا مصداق خبرچینی نیست؟ آیا خدا بدش نمی آید؟خیلی دلم میخواهد این شیادان اینچنینی به دام بیفتند اما ممکن است اجنه را به جان زندگی من بریزد؟ من به خدا توکل کردم و معوذتین را خواندم و مطئنم هیچ جنی نمی تواند کاری به من داشته باشد. اگر شما بگویید لودادن این آدم اشکال ندارد حتما معرفیش می کنم. تاحالش را بگیرند. لطفا مرا راهنمایی کنیدممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: همین طور که متوجه‌اید این ها شیادانی هستند که باید به بدترین شکل با آن‌ها برخورد کرد و آن بنده های خدائی که می‌خواهند به کمک رمال و جادوگر مشکل‌شان را حل کنند باید بدانند که مثل دیگر‌ کار‌های شیطان نتیجه‌ی نهایی برایشان ندارد و این‌ها چوب جدایی از دین و روحانیّت را می‌خورند. بنده عرایضی در این رابطه در کتاب «جایگاه جن و شیطان و جادوگر» داشته‌ام. موفق باشید
3270
متن پرسش
با سلام استاد بزرگوار، 1) من از روی سوال و صرفا برای تحقیق ، فقط یک ساعت از جلسه ی دو و نیم ساعتی استاد طاهری رو با لبتاب دیدم و بدون تبعیت از توصیه های ایشون، دو حالت در من ایجاد شد ، ابتدا شناخت یک بیماری روحی در خودم(ظهور یک حالت ترس شدید روحی که قبلا هم تجربه کرده بودم)که دقیقا یکی از مصادیقی بود که استاد طاهری گفت و به گفته ی ایشون یک توهم احساسی است و سپس احساس آرامشی رو تجربه کردم ، اما چون مطمئن نبودم به این مباحث ، چون این حالات ، مربوط به "روح" انسان است و روح را باید فقط به اولیاءالله سپرد ، سریعا گوش دادن بحث رو تمام کردم. استاد ، چه ملاکی وجود داره که بفهمم این شناخت شیطانی است یا الهی ؟ نظر شما چیه ؟ 2)استاد برای کاهش ترس ناشی از توهم چه باید کرد ؟ مثلا مطالعه کتب دینی یا ذکر یا ورزش یا .... ؟؟؟ 3) نقش موسیقی بدون کلام در کاهش یا افزایش توهم چیست ؟ 4) ظاهرا مقام معظم رهبری سه تار میزدند ، ایشون با چه انگیزه ای این کار رو می کردند؟ با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- عنایت داشته باشید که حقیقت ما بندگی است و تنها جریانی که ما را از طریق فقه آل محمد به بندگی خدا راهنمایی می‌کند جریانی الهی است 2- کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» می‌تواند جواب شما را بدهد 3- بنده این را نمی‌دانم ولی نقش شعرهای عرفانی را در نجات از وَهم قبول دارم 4- ظاهراً این شایعه است و کتاب‌های دقیقی که جزئیات زندگی ایشان را طرح کرده ابداً به این موضوع اشاره‌ای ندارد. موفق باشید
3257
متن پرسش
با عرض سلام و احترام خدمت استاد عالیقدر اصغر طاهرزاده بنده چند روزی است که با وب سایت و سخنرانی های حضرت عالی آشنا شده ام و آشنایی با شما و معارفتان حقیقتا باعث وجد بنده شد که اولین گام های خود را در کسب معارف عقلی بر می دارم. آشنایی با امکان مطرح کردن سوال در سایت باعث شد که با شوق زیاد بخشی از سوالاتی که از گذشته در ذهنم جمع شده را خدمتتان مطرح کنم. از این که با این پرسش طولانی وقت شریفتان را می‌گیرم عذرخواهی می‌کنم و از سعه‌ی صدر شما در پاسخگویی به آن بسیار متشکرم. انشاءاله خداوند بر توفیقات شما بیافزاید. سوالی که از محضرتان داشتم در مورد نسبت بین عقل و قلب است و مهم تر از آن این که چرا با وجود این که عقل در قرآن، روایات دینی و حکمت صدرایی منزلت بسیار بالایی دارد اما همین عقل در لسان عرفا مورد مذمت قرار می گیرد؟ اجمالا جواب هایی به این سوال خودم دارم. از جمله این که آن عقلی که مورد مذمت است عقل مشوب به وهم است، یا این که عقلی است که به واسطه مفاهیم و اصطلاحات میخواهد حقایق را درک کند و به همین خاطر توقف در عقل باعث می شود انسان به معارفی که بدون واسطه صورت های عقلی و از طریق اشراق و حضور قابل دریافت است باز بماند. اما سوال بنده این است. مگر نه این است که تمام معارف انسان اعم از معارف مفهومی و دریافت‌های اشراقی از عقل فعال (جبرئیل) اخذ می شود؟ و مگر در میان انسان ها کسی غیر از رسول اکرم (ص) بوده‌اند که در سلوک خود فراعقلی شوند و از جبرئیل نیز به خدا نزدیک تر شوند به گونه ای که جبرئیل نیز برای ایشان حجاب شود؟ پس با این حال چرا عقل مورد مذمت عرفا است؟ در همین راستا باز می‌توان پرسید که انسان‌هایی که بدون کسب معارف به اصطلاح عقلی به مراتب بسیار بالایی از معنویت و بندگی عاشقانه رسیده‌اند (مثل شهدای دفاع مقدس) آیا می‌توان همه‌ی حالات و مقاماتشان را به عقل فعال ارجاع داد؟ در آن صورت آیا باز تمام مقامات معنوی و عرفانی و حتی عبودیت عاشقانه به عقل فعال رجوع نمی‌کند؟ در این میان جایگاه قلب که فراتر از عقل منفصل (عقل نازل انسان) پنداشته می‌شود چیست؟ آیا همه‌ی این‌ها در ذیل عقل فعال قرار می‌گیرند، و عقل حجاب‌سازی که به قول شهید آوینی منشأ تمام خودبینی‌های انسان است همان عقل منفصل انسان است که هنوز از شر وهم آزاد نشده است؟ با تشکر فراوان از توجه حضرت عالی
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: سؤالی است که نیاز به بحث گسترده دارد اولاً: عنایت بفرمایید که اصطلاحات فلسفی با اصطلاحات دینی خلط نشود. عقلی که قرآن می‌فرماید جدا از قلب نیست. می‌فرماید: «لَهم قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها» انسان‌ها می‌توانند به مقامی برسند که برای آن‌ها قلوبی است که با آن تعقل می‌کنند که این همان عقل قدسی دینی است. ثانیاً: عقل فعّال مربوط به نگاه فلسفی به حقایق قدسی است چون در فلسفه انسان سعی دارد با مفاهیم حقایق مرتبط شود در حالی‌که در عرفان سعی بر آن است که قلب با خودِ حقایق مأنوس گردد و از این جهت حرف عرفا این است که درک مفهومی حقایق کافی نیست. ثالثاً: عرفا عموماً عقل جزیی را نقد می‌کنند که نظر به ماهیات دارد و حجاب «وجود» است. مولوی در همین رابطه می‌گوید: «عقلِ جزوِی عقل را بد نام کرد.... کامِ دنیا مرد را بی‌کام کرد». رابعاً: شهداء در ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» توانستند به ملکوت عالم رجوع کنند. در این رابطه طرح عقل فعّال که در نگاه فلسفی مدّ نظر قرار می‌گیرد و سعی در فهم حقایق دارد و نه اتحاد با حقایق، موضوع را در حجاب می‌برد. شاید کتاب «ادب خیال، عقل و قلب» تا حدّی بحث را باز کند. موفق باشید
3244
متن پرسش
برای رفع حجاب چه کارهایی باید کرد ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: کتاب «ادب عقل و خیال و قلب» شروع خوبی است. موفق باشید
نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!