بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: سایر موضوعات

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
20270
متن پرسش
سلام بر استاد عزیز: من دانشجوی اصفهانی دانشگاه شریف هستم که بنا بر دغدغه ای که داشته ام مزاحم استادم برای مشورت گیری شده ام. مسئله این است که بنده بحمدالله چند سال پیش که با بحث ها و کتب جناب عالی آشنا شدم نمی گویم همان مواقع و در شروع کار ولی به تدریج احساس کردم به لطف خدا دریچه های مهمی از معارف به قلب و زندگی ام باز شد. آرام آرام احساس خلأ نسبی بحث های معرفتی به نگاه حضوری و وجودی ای که شما به آن ها دارید، را در جو عمومی مذهبیون احساس کردم و این احساس موقعی شدید شد که وارد دانشگاه شدم و متوجه شدم فارغ از جماعتی که انقطاع از دین را افتخار خود می دانند، جماعت مذهبی و حزب اللهی و بسیجی و جوان جامعه هم به صورت عمومی انگار چنین رجوع حضوری به دین در حالت کلی ندارند. و این خلأیی بوده که فکر می کنم همین باعث شده که بنده آن طور که باید نتوانم با دوستان بسیجی و حزب اللهی اطراف خودم ارتباط برقرار کنم و بسیج دانشگاه را به منزله ی بچه ای تصور کنم که دوستش دارم اما ندانم چرا این بچه را وقتی بغل می کنم انگار لگد می زند و انگار تمایل دارد بعضی مواقع جوان بازی خود را ادامه دهد. (البته این هم بگویم که خدا را شاکر باید بود که بسیج این دانشگاه که بعداً نقش مهمی در تحویل مدیران سطح کلان مملکتی به جامعه دارد، انصافاً بسیج فعال و پیگیر و جریان سازی است ولی خب، این خلأها که وجود دارد به نظرم کار را برای آینده و عبور از موانع سخت می کند و به صرف کار زیاد نمی توان دلخوش بود) این خلأیی که عرض کردم و عدم رجوع حضوری و کاربردی و وجودی به دین، در حالت کلی فکر می کنم گریبان گیر کل جامعه ی ماست و همین موضوع است که به ما اجازه نداده دین داری و انقلابمان برایمان کار بدهد و امر امام زمان در جامعه محجور بماند و ما را به سمتی پیش برده که دلمان خوش باشد ما هم متدینیم. احساسم این است تنها راهی که پیش روی ماست برای نجات جامعه و منحرف نشدن مسیر انقلاب، بازگشت به همین عهد حضوری با دین است. نمی دانم چه بگویم؟ ولی شاید کتب عمده ی معارف اسلامی ما چنین سیر و سلوکی را جلوی مخاطبینشان نگذارند. من البته همه کتب اساتید بزرگ را که نخوانده ام ولی فکر می کنم بین حتی علمای اسلام هم در این مسئله انگار تفاوت وجود دارد. دانشگاه شریف با توجه به نقش مهمی که در راستای آینده کشور دارد اگر از این رجوع تهی باشد، بعید می دانم به زمان ظهور بتوانیم خیلی نزدیک بشویم، چرا که به نظر می آید جو عمومی مدیران فعلی مملکتی هم که بسیاری ایراد و اشکال به فکر و نوع نگاه و عملکردشان وارد می دانیم، در گذشته که خب لا مذهب نبوده اند! اتفاقاً انقلاب کردند، فعالیت کردند، احتمالاً بی خوابی کشیده اند و ... من نمی گویم این ها هیچ نبوده است بلکه اتفاقاً فعالیت برای انقلاب خودش یک سلوک است (نگاهی که بسیج الان هم دارد و ظاهراً آن را کافی هم می داند) اما عدم رجوع حضوری و لحظه به لحظه به دین و امر امام زمان در سلوک شخصی و معرفت نفسشان، باعث می شود که گاهی از انقلاب و دین و ... خواه یا ناخواه (روی این ناخواه هم تأکید دارم. چون ممکن است کسی در دلش مرض نداشته باشد اما سیری هم نداشته باشد و همین، موقعی او را از امر امام معصوم جدا کند و در دل مشهورات جامعه بیندازد) دکان بسازند، حالا هر منصبی هم که می خواهند داشته باشند. و همین دکان سازی ها و مصلحت اندیشی ها انقلاب ما را به این وضع دچار کرده! این کجا و آن کجا که همان طور که امام خمینی با سلوکی که داشتند بستری شدند که امر امام زمان از طریق ایشان به جامعه برسد، فرد فرد مسئولان کلان ممکلتی (لااقل تعداد خوبیشان، نه اقلیتشان) چنین باب هایی برای اراده ی الهی در زمین به خواست امام حی و حاضر بشوند. و این مسئله خب، هم فکر و شناخت درست از عالم می طلبد و هم کار و مجاهده ی شخصی و اجتماعی با همان نگاه حضوری که عرض کردم نه نگاه حصولی که پس از مدتی انسان را خسته و دل زده از طی طریق می کند. الغرض، چون که بنده خدا را شکر مباحث شما را در همین راستا یافتم و اینکه مباحث بعضاً بزرگ توحیدی از علمای مختلف مثل امام خمینی یا علامه طباطبایی یا آیت الله جوادی یا ... فکر می کنم در دستگاهی که شما به آن نظر دارید خوب می شود شیرین و عامه پسند به جامعه ارائه شود، می خواستم در خواست کنم با نظر خود شما تلاشی بکنیم که ان شاءالله باب این طور بحث ها (که متأسفانه فکر کنم کمی غریب واقع شده. حالا شاید در اصفهان بیشتر کار شده باشد اما فکر می کنم واقعاً شهرهای دیگر پتانسیلش را دارد) در دانشگاه باز بشود و شما اگر از شاگردان خصوصی خودتان کسی را سراغ دارید که هم صبر و حوصله ی سر و کله زدن با جماعت های مختلف دانشجو (تیپ های مختلف) را داشته باشد (با توجه به صبر و حوصله ای که مطالب حضوری شما هم می طلبد) هم قدرت انتقال مطالب حضوری و دلی را مثل خودتان داشته باشد هم بتواند وقت بگذارد (شاید یک روز در هفته برای جلسه یا ... نمی دانم!) در تهران (خودشان تهران باشند یا اینکه رفت و آمد کنند) ممنون می شوم اگر پیشنهاد و هماهنگ کنید. البته خود استاد صاحب نظر هستند اما به نظر می آید اگر شخصی که مطالب را ارائه می دهد کسوت لازم را در ظاهر نداشته باشد، در رابطه با اعتماد کردن افراد به ایشان و پیگیر شدن بحث ها دچار مشکل می شویم و ممکن است آخرش به جلسات خصوصی منجر شود. حتی بعضی (یا بسیاری) از مذهبیون هم به راحتی نمی توانند به کسی که کسوت لازم را ندارد اعتماد کنند و سیر خودشان را بر مبنای راه او تنظیم کنند. امید به اینکه جای خالی آزاد اندیشی و دوره های معرفت دینی در دانشگاه های ما پر شود و ان شاءالله شیطان روشنفکری که در اوایل ورود دانشجویان به دانشگاه بسیار به دست و پای آن ها می پیچد تا اینکه بی قید و فکرشان کند و کشور را بی آینده، آرام آرام به لطف و مدد الهی از بین برود. ممنون از استاد عزیز.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نکته‌ی مهمی توجه نموده‌اید و حقیقتاً برای عبور از مفهوم به حقیقت و از ماهیت به وجود، باید بیش از آن‌که فکر شده است فکر کرد به‌خصوص که روح تشیع سراسر روحِ رجوع به حقیقت است. فکر می‌کنم با رجوع به حضرت امام و آثار ایشان بازخوانیِ لازم صورت گیرد و به همین جهت حضرت امام تفسیر سوره‌ی حمد را رسانه‌ای کردند. می‌ماند که آرام‌آرام متذکر شویم رفقای انقلابی اگر بخواهند به نتیجه‌ی لازم برسند و انقلاب را در بنیادی‌ترین نحوه‌ی حضور تاریخی‌اش بنگرند؛ باید خود را به نگاهِ وجودی که در آثار حضرت امام هست، منوّر کنند. در این رابطه بود که مقاله‌ی «انقلاب اسلامی، عبور از تمایز سوبژه و اُبژه» در انتقاد به آقای دکتر عبدالکریمی نوشته شد تا معلوم شود چگونه باید به انقلاب نظر شود تا بتوانیم جواب اشکالاتی که امثال آقای عبدالکریمی پیش می‌آورند را داده باشیم. می‌ماند آیا کسانی هستند که به تهران بیایند و در این رابطه کمک کنند، إن‌شاءاللّه پیش خواهد آمد. موفق باشید  

20266
متن پرسش
سلام: آیا کراهت گوشت گاو در حد کراهت گوشت الاغ قاطر و هدهد است و اگر در آن حد است چرا در حج خداوند اجازه ذبح و اطعام آن را داده ولی الاغ را در حج ذبح نمی کنند با این که هر دو مکروهست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1ـ اصل این‌که گوشت گاو مکروه باشد و این‌که درجه‌ی کراهت و شدت نهی وارد شده از خوردن آن به اندازه‌ی الاغ و اسب و مانند آن باشد، با بررسی روایات توسط اهل فنّ به دست می‌‌آید چرا که ای بسا کراهت گوشت گاو در روایات قطعی نباشد و از باب تسامح در ادله‌ی سنن، حکم به کراهت آن کرده باشند بخلاف گوشت قاطر و اسب و مانند آن که درکتب حدیثی معتبر مطرح شده و سند قابل اعتماد دارد و کراهتش ثابت است. 2ـ همین‌که برای قربانی روز عید قربان و یا عقیقه و مانند آن گوسفند و شتر و گاو شمرده شده و ذبح الاغ و اسب دستور داده نشده، خود دلیل بر آن است که گوشت گاو حتی اگر مکروه هم باشد به اندازه‌ی اسب و مانند آن کراهت ندارد. 3ـ حتی اگر مقدار کراهت آن دو نیز به یک اندازه باشد،‌ اساسا این سوال اشتباهی است که چرا خداوند به ذبح یکی از آن‌ها در حج دستور داده و به ذبح دیگری دستور نداده‌است؛ مگر نه این است که اگر گوسفندی که یک روز قبل از اتمام شش ماهگی‌اش باشد، نمی‌توان در حج ذبح کرد ولی اگر یک روز بیشتر عمر داشته باشد می‌توان آن را قربانی کرد؟ حکمت این امور نزد خداوند است و ما را راهی به مصالح و مفاسد احکام نیست. موفق باشید

20269
متن پرسش
سلام: آیا یک روانشناس و مبلغ دینی مجاز است برای درمان مشکلات شخصیتی بیماران و جوانان این زمانه و بحران های پیش رو جوانان، مثلا مشکل عدم اعتماد به نفس مثلا مشکل عدم اطلاعات کافی از مسایل زناشویی و ... مشکلات شخصیتی بسیار دیگری که نسل جوان امروز را گریبانگیر کرده، با این استدلال که باید برای کمک و هدایت نسل جوان از طریق دنیای خود جوانان با آنها وارد بحث شد نه از طریق وعظ و منبر های معمولی و همیشگی، بعضا برای ورود به دنیای آنها و نزدیک شدن و ارتباط گرفتن و تاثیر بر نسل جوان از روش هایی استفاده کند، از سخنانی استفاده کند که خیلی اسلامی به نطر نمی رسد. یعنی آیا مجاز است با روشی که در آن سبک ادبیاتش اسلامی نیست به خاطر ارتباط با جوان استفاده کند، با نامحرم صحبت کند با این توضیح که اعتماد بنفسش بالاست و خدا را در نظر می گیرد یعنی برای هدایت افراد گناهکار و نزدیک شدن به دنیای آنها برای هدایتشان یک روانشناس و مبلغ مجاز است وارد دنیای آنها شده و از زاویه آنها، از زاویه رفتار آنها و شبیه سازی با رفتار آنها، سبب شود مخاطب را جلب کند و تاثیر بگذارد و هدایتش کند با این استدلال که وعظ و منبر بر جوانان تاثیری ندارد و باید برای ارتباط و کمک به جوانان وارد دنیای آنها شد و لو با طرز حرف زدن و رفتار آنها.... آخر الان دنیای جوان ها طوری شده با منبر و سخنرانی نمی شود به جوان نزدیک شد و ارتباط گرفت و تاثیر گذاشت. مثلا جوانها چه موسیقی گوش می کنند، چه فیلمی می بینند، طرز حرف زدنشان چگونه است، ارتباط دختر و پسر جوان در جامعه و.... خوب یک مربی و مشاور و مبلغ باید اینها راببیند تا جوان ها را درک کند. می خواستم بدانم مجاز هست یک مبلغ و مربی وارد دنیای اینها شده و خودش را با آنها شبیه سازی کند ولو با گناه؟ آخه شهید مطهری فرمودند اسلام اجازه نداده ما با دروغ شخصی را مسلمان کنیم. خواهشا پاسخ دهید. چون واقعا پاسخش برایم مهم است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این کار خوبی است که انسان وارد دنیای افرادی که می‌خواهد متذکرشان بشود، بشود. ولی عنایت داشته باشید که هرگز با مطرح‌کردن هر وجهی از وجوه نفس امّاره جهت اصلاح افراد به بن‌بست و تحریک نفس امّاره ختم می‌شود و آثار سوء پنهانی را به بار می‌آورد. آری! درست گفته‌اند که: «چون‌که با کودک سر و کارت فتاد / پس زبان کودکی باید گشاد» ولی با حفظ رعایتِ جهتِ الهی موضوع، وگرنه ناخواسته نفس امّاره‌ی متربّی را تحریک کرده‌ایم. موفق باشید    

20253
متن پرسش
سلام علیکم استاد: ببخشید جوابی که به سوال ۲۰۲۳۷ داده اید برایم خیلی قانع کننده نبود. چون اگر خوردن گوشت گاو مکروه است پس چرا حضرت ابراهیم گوشت گاو بریان شده برای مهمانان آورد تا هم خود از آن بخورد و هم مهمانان؟ گوشت گاو هم چیزی نیست که بگوییم در زمان حضرت ابراهیم ضرر نداشته ولی در زمان ما ضرر دارد پس در نتیجه در زمان ما مکروه است ولی در زمان حضرت ابراهیم مکروه نبوده (البته منظورم این نیست که علت تامه کراهت گوشت گاو ضرر داشتن آن است). مگر اینکه بگوییم در آن لحظه حضرت ابراهیم برای پذیرایی مهمانان هیچ چیزی به جز گاو نداشته و به ناچار این کار را کرده که باز هم این توجیه، توجیه دقیقی نیست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌اید همین‌که شریعت الهی آن را مکروه کرده است، به جهت آن است که رخصتی در آن نهفته می‌باشد. موفق باشید

20242
متن پرسش
سلام عرض می کنم خدمت استاد گرامی: واقعا از وجودتان بهره می بریم. سوالی که چند وقتی است ذهن بنده رو به خودش مشغول کرده اینه که علی رغم اینکه کار کردن در فضای فرهنگی واقعا برکت و ثمرات خاص خودش را دارد ولی معنویت خاصی را می طلبد. در این مدت نیاز به معنویت در وجودم خیلی بیشتر از قبل احساس می شود. برای پاسخ گویی به این نیاز چه راهکاری را پیشنهاد می دهید؟ علاوه بر این موضوع چگونه می توان همیشه افقی که پیش روی خودمان متصور شدیم را در نظرداشته باشیم؟ یعنی چگونه می توان همیشه عظمت کار را در نظر داشت؟ از این موضوع نگران هستم که فقط صرف اینکه فعلا یک کاری واگذار شده و باید پیش رود به آن نگاه کنم! سپاس گزاری می کنم از اینکه نظراتتان را می فرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بعد از کسب معارفی چون معرفت نفس در همان وظیفه‌ای که برایتان پیش آمده است هرچند وظیفه‌ی کوچکی باشد، با تمام وجود انجامِ وظیفه کنید. باید از کسانی گِله کرد که کاری را به‌دست می‌گیرند ولی سهل‌انگارانه نسبت به آن برخورد می‌کنند. موفق باشید

20230
متن پرسش
سلام استاد خسته نباشید: ببخشید استاد اگر امکانش هست در مورد نقش و تاثیر تلقین (چه مثبت و چه منفی) در دینداری و معنویت توضیحی بفرمایید. تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن‌چه بیشتر در دین مدّ نظر است، «تذکر» می‌باشد. به این معنا که جانِ انسان متوجه‌ی حقایقی شود که به جهت روزمرّه‌گی‌ها از آن غافل شده‌ایم. ولی تلقین مربوط به قوه‌ی واهمه است تا انسان یک نوع خودشارژی که هیچ بنیانی در واقعیت ندارد را به خود تحمیل کند. موفق باشید

20218
متن پرسش
با سلام خدمت حضرتعالی: در مباحث ده نکته این طور متوجه شدم که اگر کسی خواب نبیند ، عقل بر کلیت نفس او حاکم است و در خواب نفس جای دیگر نظر نمی کند لذا خواب نمی بیند، آیا اگر خواب های خوب و ملکوتی دیده شود نظر نفس بالاتر از عقل افتاده است؟ یا مطلب دیگری در بین است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌اید همین‌طور باشد به‌خصوص در رؤیای رحمانی. موفق باشید

20201
متن پرسش
سلام علیکم: کسی که خواب نمی بیند به خاطر عقل، وقتی می خوابد کجا می رود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نفس پیشِ خودش می‌ماند. موفق باشید

20138
متن پرسش
سلام بر استاد گرامی: استاد من دانشجوی تربیت معلم هستم. با توجه به این که شما عقیده دارید در مدارس ابتدایی بچه ها را نسبت به این که نظام هستی را تجلی حضرت حق ببینند کور کرده اند و علت این امر را نگاه اتمی می دانید پس وظیفه من و امثال بنده که انشاءالله سال دیگه باید بریم در مدرسه ابتدایی تدریس کنیم چی است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هرحال فطرت نوجوانان پاک است و تذکرات دائم به آن‌ها نسبت به حضور خدا در همه‌ی مسائل به آن‌ها کمک می‌کند. موفق باشید

20137
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز: ۱. می خواستم نظر شریفتان را در مورد بیانات رهبری که در ذیل آمده بیان کنید. خبرگزاری فارس: مقام معظم رهبری در بازدید از صدا و سیما و در جمع اهالی موسیقی در سال 1375 با بیان اینکه هنر موسیقی تلفیقی از دانش، اندیشه و فطرت خدادادی است می‌فرمایند: در غرب موسیقی‌هایی که گاهی یک ملت را نجات داده کم نبوده است. به گزارش خبرگزاری فارس در آستانه برگزاری نخستین جشنواره شعر و موسیقی ضدآمریکایی طبس مروری بر سخنان مقام معظم رهبری در بازدید از صدا و سیما و در جمع اهالی موسیقی در سال 1375 منتشر شد. آنچه در زیر می‌آید این سخنان است. * هنر موسیقی تلفیقی از دانش، اندیشه و فطرت خدادادی آنان که در امر نوازندگی یا خوانندگی فعال بودند اظهار داشتند که طبق فطرت و ذوقی سلیم، نظم منطقی را در کار معمول می‌داشته، و قواعد را رعایت می‌کرده‌اند. هفت دستگاه اصلی موسیقی و دستگاه‌های فرعی آن، که تنها مربوط به موسیقی ایرانی نیست، بلکه در همه آهنگ‌های جهان وجود دارد، به گونه‌ای تکوین یافته که هر صدایی شما دربیاورید، در یکی از آن دستگاه‌ها هست. بدین ترتیب می‌توان نتیجه گرفت هنر موسیقی، تلفیقی از دانش، اندیشه و فطرت خدادادی است؛ که مظهر فطرت خدادادی، در درجه اول، حنجره انسان‌ها، و در درجه دوم، سازهایی است که به دست انسان‌ها ساخته شده است. پس می‌بینید که پایه، پایه الهی است. اولین نتیجه‌ای که می شود گرفت آن است که ما این هنر را، در راه خدا مصرف کنیم. * تعالی موسیقی ما از دوران جوانی خودمان حرف‌های برخی از اهالی هنر را می‌شنیدیم که روشنفکر مآبانه و واقعاً بی­ پایه و اساس، مبتنی به این نکته بود که «ما هنر را در راه فکر و پیش‌بینی و سیاست، به کار نمی‌بندیم». آنها که ادعاهایی چنین داشتند، هنرشان - اعم از شعر و دیگر فنون - بیش از سایرین در خدمت سیاست‌ها قرار می‌گرفت. قصد ورود به چنین بحث‌هایی را ندارم. اما می‌خواهم بگویم هر کاری که متکی به اراده انسان است، باید برای هدفی انجام گیرد. هرچه هدف متعالی‌تر باشد، آن کار یا هنر ارزشمندتر می‌شود. متأسفانه هدف موسیقی در شرق، در حد تعالی خود موسیقی نبوده است. * در غرب موسیقی‌هایی که گاهی یک ملت را نجات داده کم نبوده است درست است که در غرب، موسیقی رقص و لهو و سایر موسیقی‌های منحط وجود دارد، اما در همان نقطه از جهان، از دیرباز موسیقی‌های آموزنده و معنادار هم بوده است؛ موسیقی‌ای که برای گوش سپردن به آن، انسان عارف واقف خردمند، می‌تواند بلیت تهیه کند، در سالن اجرای کنسرت بنشیند و ساعتی از آن لذت ببرد. در غرب موسیقی‌هایی که گاهی یک ملت را نجات داده و گاهی یک مجموعه فکری را به سمت صحیحی هدایت کرده، کم نبوده است. غرب برخوردار از چنین ویژگی‌ای نیز بوده، و هست. * موسیقی لهوی حرام در شرقی که راجع به آن گفتم (یعنی در محدوده جغرافیایی مورد اشاره) متأسفانه موسیقی از چنین اعتبار و جایگاهی برخوردار نبوده است. موسیقی در اینجا عبارت از آهنگ‌ها و آلات و ادوات لهو بوده؛ که فقها از آن، به «موسیقی لهوی حرام» تعبیر کرده‌اند. فرض بفرمایید فلان خلیفه، شبی دچار بی‌خوابی می‌شده است. موسیقی­دان با آن خصوصیاتی که گفتم «اهل خرد و قریحه و ذوق است»، بایستی خود را می‌شکست، پای تخت خلیفه می‌نشست، تا خلیفه از حالت افسردگی بیرون می‌آمد! این وضعیت موسیقی در بارگاه خلفا و امرای عرب بود. عین همین قضیه، در مورد سلاطین ایران هم صدق می‌کند. پادشاهانی که اهل موسیقی لهو بوده و دربارهای موسیقی طلب داشته‌اند، کم نیستند. که از آن جمله می‌توان به دربار قاجار و پادشاهان آن سلسله اشاره کرد. توجه می‌کنید که موسیقی در خدمت چه جریان­ها و کسانی بوده است؟! اینکه می‌بینید در کلمات فقها، موسیقی، مقوله‌ای حرام و ممنوع و دست نزدنی و نزدیک نشدنی است، به همین خاطر است. * موسیقی که هدف متعالی داشته باشد پاک و مقدس است حرف من با موسیقی‌دان‌ها این است که موسیقی را به سمت معنا و هدف‌های متعالی ببرید؛ هدف‌هایی فراتر از هدف عیاشی؛ فلان عاشق کذایی که بهمان معشوقه کذایی‌تر را دوست می‌داشته، و چون مورد بی اعتنایی وی قرار گرفته و دلش شکسته است، می‌خواهد پای فلان ساز بنشیند، و در اثر آهنگ و ترانه سوزناک، اشکی از ره فراق بریزد! چنین هدفی در استعمال موسیقی ارزشمند نیست. چه ارزشی دارد که به خواهش دل یک نفر بسازند و بخوانند و بنوازند، و آن اندیشه ریاضی و محاسبه علمی و منطقی را - که اعتبار موسیقی است - چنین خوار و ذلیل کنند؟! ارزش و هدف و تعالی در موسیقی، این نیست. موسیقی متعالی، موسیقی‌ای است که برای هدف متعالی باشد. اگر چنین باشد، آن وقت می‌شود موسیقی را پاک و مقدس نامید. * وجود کلام، از محسنات موسیقی ماست موسیقی را باید به سمت هدف متعالی بکشانید. این را هم فراموش نکنید که، کلام، از محسنات موسیقی ماست. اصلاً نقطه قوت در موسیقی فارسی و عربی، وجود کلام به صورت اغلبی است. یعنی غالباً چنین بوده که موسیقی با کلام همراه می‌شده است. مسلماً کلام، بر جهت‌گیری کار مجموعه شما، تأثیر می‌گذارد. درخواست من از شما آقایان موسیقی‌دان‌ها و افرادی که در این زمینه بسیار مهم صاحب نظر و هنر هستید، این است که احساس مسئولیت کنید، و موسیقی را نجات دهید. * موسیقی را هدف­دار کنید بعضی از موسیقی­دان‌های سنتی اصیل و ریشه‌دار، گاهی می‌گویند که «موسیقی قبل از انقلاب دچار ابتذال شده بود؛ ولی در دوران انقلاب الحمدالله، آن ابتذال از بین رفت». من این را نمی‌خواهم بگویم. من تقسیم دیگری را می‌خواهم مطرح کنم. چون تنها به اینکه آن ابتذال‌ها از بین برود، قانع نیستم. بلکه می‌گویم در همین موسیقی غیرمبتذل سنتی عالمانه هم، شما وظیفه دارید جهت‌گیری درست ایجاد کنید. توقع من از شما، هدف­دارکردن موسیقی است. به دنبال مسائلی چنین، در وادی موسیقی باشید. موسیقی باید در این جهت برود و صدا و سیما، موظف‌ترین و مسئول‌ترین مرکز برای این کار است. اینکه از صدا و سیما اسم می‌برم، بدین معنا نیست که وزارت ارشاد را فراموش کنیم. وزارت ارشاد هم جزو موظف‌ترین­هاست. اما شما جزو متعهدترین و موظف‌ترین­ها هستید. پس، به سراغ این کار بروید. ۲. آیا در بین فقهای قدیم و جدید کسی مانند این نظر را گفته است؟ ۳. آیا الان ایشان از این نظر عدول کرده اند و نظرشان تغییر کرده؟ خیلی ممنون از لطفتان.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در این مورد نه‌تنها صاحب‌نظر نیستم، حتی استعدادی که به موسیقی جذب شوم نیز، در من نیست. ولی می‌دانم که حقیقتاً موسیقی قدرت عجیبی در میان‌آوردنِ ابعادی از انسان را دارد در آن حدّ که جناب فارابی با نوعی از موسیقی در یک جلسه، همه را به خندیدنِ بی‌قرار می‌کشاند و در همان جلسه با نوع دیگری از موسیقی همه را به خواب می‌برد. آیا واقعاً ملت ما چنین مبنایی را برای متأثرشدن از موسیقی دارا هستند یا نه، نمی‌دانم؟! شاید چیزی مثل شعر جای موسیقی را تا حدّی گرفته است و شاید آرام‌آرام روح توحیدی انقلاب اسلامی نوعی از موسیقی را به صحنه آورد که انسان تحت تأثیر آن، رازهای نهفته‌ در انقلاب را که زبانِ دیگری نمی‌تواند ظاهر کند، به میان آورد. می‌گویند سمفونی‌های بتهون چنین توانایی‌هایی دارد و هگل در تقسیم هنر نسبت به ظهور بواطن عالم، کم‌ترین ارزش را برای معماری و بالاترین ارزش را برای نقاشی و موسیقی می‌گذارد. واللّه اعلم. در مورد نگاه فقهی به این موضوع، مطابق آن‌چه اخیراً بعضی از فضلای حوزه مطرح می‌کنند، احتمالاً باید حوزه‌ی موسیقی و زیباشناسی را در موضوعات حُسن و قبح عقلی و ذاتی قرار داد و نه در موضوعاتِ مربوط به فقه. و مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» شاید با توجه به این امر، نظرات خود را به میان آورده‌اند. موفق باشید 

20126
متن پرسش
با عرض سلام و احترام: من واقعا در باسخ به اين سوال مضطر شده ام و از هر كسي مي برسم قانع نمي شوم، لطفا به من كمك كنيد. من بزشك هستم، ما بيماراني داريم كه ماهها زير دستكاه ونتيلاتور بدون آنكه تنفس خودبخود داشته باشند زنده نگه داشته مي شوند و در واقع نهايتا تصميم تيم بزشكي بر عدم انجام اقدامات درماني منجر به فوت آنان مي شود و شايد اگر اين تصميم گرفته نشود آنان سالها با دستكاه ونتيلاتور زنده بمانند. بيماراني داريم كه دچار ايست قلبي تنفسي مي شوند و بزشكان با ماساژ قلبي و تنفس مصنوعي آنان را به زندگي بر مي گردانند. اميد به زندگي هر سال بالا تر مي رود و آمار مرگ و مير كمتر مي شود و در كشورهاي توسعه يافته آمار مرگ كمتر از كشورهاي در حال توسعه است. اين تجربيات حسي، نشان مي دهد كه بر اساس قانون عليت مي شود بر علت مرگ غالب شد. شكي نيست كه ايجاد كننده اين قانون و برقراركننده اين ارتباطات خداوند است، شكي نيست كه آنكه انسان را داراي جنين قدرت فكري و علمي كرده است خداوند است، اما سؤال من اينجاست كه ايا خداوند انسان را خلق كرده و به او توانايي غلبه بر مرگ داده تا بتواند به عمر جاويدان در دنيا برسد؟ آيا مرگ روزي مغلوب انسان مي شود و انسانها ديكر نمي ميرند؟ من واقعا گرفتارشده ام، اگر مرگ را مي شود مغلوب كرد بس قيامت و معاد جيست و جه طور مي شود اثباتش كرد، آنجه به جشم مي بينم غلبه بر مرگ است و آنچه سعي مي كنم در ذهن اثباتش كنم حتمي بودن مرگ است و اين واقعا غير ممكن است. لطفا من را راهنمايي بفرماييد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع مرگ با انصراف نفس از بدن واقع می‌شود، وقتی که نفس دیگر به بدن احتیاج نداشت و ربطی به این حرف‌ها ندارد. پیشنهاد می‌شود کتاب «ده نکته در معرفت نفس» که بر روی سایت هست مطالعه فرمایید. موفق باشید

20077
متن پرسش
سلام علیکم استاد ارجمند بنده خانمی ۲۴ هستم که بتازگی متاهل شده ام. همیشه از نوجوانی در مورد تعلیم و تربیت و معلم شدن فکر کرده و هدف گزینی کرده ام که نتیجتا تصمیم گرفتم معلم فیزیک بشوم و در این لباس، سعی در تربیت صحیح و اصلاح الگوی زندگی دانش آموزان داشته باشم. اکنون ليسانس فیزیک دارم از دانشگاه سراسری در تهران. ولی با توجه به تجربیات مفصلی که در دانشگاه بدست آوردم و با دیدن جوّ موجود اساتید و دانشجویان و نیز با توجه به نزول فرهنگي نسل به نسل جامعه، بنظرم می رسد که تصمیمی که گرفته بودم الان موثر نیست و باید فکر اساسی تری بشود. در این راستا یه این فکر کردم که حضرت آقا چقدر در بحث تعلیم و تربیت دغدغه دارند و مطالب شان واقعا عمیق است. نمی شود از نظام معیوب و صهیونیستی آموزش و پرورش ما، نسلی نخبه و انقلابی و سالم از نظر روانی تحویل گرفت که مایه عزت روز افزون کشور باشند تربیت باید به فرهیختگان جامعه سپرده شود و نیز روش های جدید و منطبق بر آموزه های اسلام ناب تنها راه نجات است. نه اینکه صرفا معلمان دینی، آن هم با این کتابهای نوشته شده در عهد دقيانوس! بتوانند نوجوانی را که بشدت با نسل های قبل از خود متفاوت است - و مثلا امروز مساله ذهنی اش این است که آیا پسری که ازش باردار شده است بالاخره با او ازدواج مي کند یا نه!!! - هدایت کنند. در زمینه تحول در نظام آموزشی، صحبت های آقای پناهیان را خیلی می پسندم و ایرادات ایشان را به عینه و با تک تک سلول های بدنم در دوران تحصیل درک کرده ام با اینکه همواره خودم شاگرد منضبط و مودب و سخت کوشی بوده ام، امروز می بینم که هیچ تفاوتی بین این که کسی شاگرد خوبی در مدرسه بوده باشد یا نباشد عملا در جامعه وجود ندارد بلکه بسیاری از اوقات، کسانی که بی انضباط تر و درس نخوان هستند، در زندگی و کار و خلاقیت و نیز در جربزه داشتن برای چرخاندن زندگی موفق تر هستند و ما فقط ذهن خود را با محفوظات بدرد نخور پر کرده ایم! بگذریم. خلاصه استاد من بقدری از این نظام آموزشی گله مندم که حتی مدتی پس از اتمام تحصیلات خودم فوبياي مدرسه داشتم و حتی در نظر داشتم فرزندان خودم را از این فضای مهلک و انگیزه کش، دور نگهدارم و خودم در خانه مطالب بهتری به آنها یاد بدهم! که البته از این نظر هم به دلايلي منصرف شدم و بفکر افتادم که خودم باید کاری کنم برای تحول در نظام آموزشی کشورم. حتی اگر بی نتیجه بماند زحماتم. لااقل تلاشم را کرده باشم. اکنون نمی دانم چه راهی پیش بگیرم و چه رشته ای را ادامه بدهم برای ارشد و دکتری تا در این راستا بتوانم کمکی بکنم که سر کلاس های مدارس، محسوس باشد نه اینکه فقط نظریه بدهم و قانون و بخش نامه روی کاغذ ابلاغ کنم! می خواهم واقعا حتی اگر نمی توانم تاثیر کلان بر تمام مدارس ایران بگذارم، لااقل بچه های یک شهر یا نهایتا یک مدرسه را نجات دهم نگذارم از اول عمر، جامعه منحط و افکار ناقص و غربی و شرقي، طعم شیرین زندگی خدادادی را از آنها بگیرد. هر چه فکر می کنم می بینم با معلم شدن نمی توان به این مقصود رسید. چون اولا وقتی نظام و اصل ساختار دچار خلل های عمیق باشد، معلم هم مجبور است همان چیزی که به او دیکته شده است را پیاده کند. مادر خودم معلم بوده اند، می گویند در این سال های آخر تدریس، بقدری جوّ بچه ها عوض شده که دیگر حتی گوش شنوایی وجود ندارد تا کمی معلمی بتواند با بچه ها از مسائل مهم و کاربردی زندگی صحبت کند. من خودم هم در دانشگاه شاهد بودم که اگر استادی (ندرتا) پیدا مي شد که بخواهد کمی حرف حقیقت و معرفتی سر کلاس بزند به او اعتراض می شد که استاد لطفا وقت ما را نگیرید و فیزیک خودتان را درس بدهید و مثلا در مورد چیزی که تحصیلات و مدرک ندارید سخن نرانید! و نیز بطور کلی خیلی مورد توجه قرار نمی گرفت و ای بسا مورد تحقیر و خنده دانشجو ها هم واقع می شد. چون دانشجویان آمده بودند فقط مدرک بگیرند و واحد ها را پاس کنند بروند! و کسی به فکر این مملکت و بچه های معصوم نبود و نيست ثانیا بچه ای که در خانواده اش دچار درگیری های فاجعه آمیز مثل طلاق و دعوا و اعتیاد و فقر و... است هیچ چیز نمي خواهد جز آرامش و دیگر حتی حال شنیدن صدای معلم را ندارد. چه برسد به تحصیل و تهذیب و چه برسد به آرمان های امام بنده خدا! من اکنون که خودم لیسانس دارم هیچ ارزشی برای آن قائل نیستم و از بدو ورود به دانشگاه هم برایم دانشگاه مهم نبود و فقط بعنوان ابزار برای رسیدن به هدفم به آن نگاه می کردم و واقعا از دانشگاه لذتی نبردم کما اینکه از مدرسه نبردم چون اینها هیچ وقت هدف من نبودند حتی اگر خيييييييلي درسخوان مي بودم ولی الان می بینم برای رسیدن به هدفم و احقاق منویات آقا در مورد نظام آموزشی کشور باید اساسا کار دیگری انجام دهم ولی هنوز نقش خود را در نیافته ام. نمی دانم چه رشته ای بخوانم، چه کار می توانم بکنم؟ آیا روانشناسی تربیتی خوب است؟ یا مدیریت آموزشی؟ نمی خواهم باز گرفتار سردرگمی های موجود در دانشگاه بشوم و از اصل هدفم باز بمانم احساس می کنم تحصیلات دانشگاهی هم فقط وسیله ایست چون بدون مدرک در این مملکت نمی شود کاری کرد، متاسفانه. پس مدرک لازم است ولی آیا من خودم صلاحیت دارم که بخواهم کسی را تربیت کنم؟ من که خودم ضعف هایی قطعا دارم. نمي خواهم ناقص به سر کاری بروم من نباید در لباس تربیت کردن نسل آینده، به آنها خیانت کنم هر چند از نادانی و ضعفم باشد کاری که براحتی بعضی معلمان و اساس سیستم آموزشی کشور در مورد ما انجام دادند من حتی از اینکه بروم در مسجد و در بسیج محل و برای نوجوانان کلاس تربیتی دینی بگذارم با اینکه خیلی ازم درخواست می شد، خیلی ترس داشتم و آخر هم نرفتم. یکی از دلايلم این بود که هیچ وقت کسی با من رفتار با نوجوان و تربیت او را یاد نداده بود نمی خواستم ضررم بیش از منفعتم باشد و بقول آیت الله بهجت، وقتی کاری را نمي دانی احتیاط کن. همچنین شهید بزرگوار، چمران عزیزم که واقعا دوستش دارم، را هرگز فراموش نمی کنم وقتی نظرش اينست: «می گویند تقوا از تخصص لازم تر است، این را می پذیرم امام می گویم کسی که تخصص ندارد و کاری را می پذیرد بی تقواست!» لذا لازم می بینم که خودم غیر از تحصیلات تکمیلی ام در هر رشته ای، مطالعات فرهنگی و تربیتی هم داشته باشم. البته با اینکه همسرم هم طلبه اند و مشوق من برای معلم شدن، هرگز نمی خواهم در این خیانت عظیم شرکت کنم و نادانسته ژست تربیت کردن نسل را بگيرم! بلکه می خواهم نظامش را تصحیح کنم و آنگاه معلم شوم خیلی عذر می خواهم بابت اطاله کلام. لطفا مرا راهنمایی نمایید که اولا از چه راه و رشته ای می توانم به مقصودم برسم؟ ثانیا در مورد مطالعات شخصی ام چه مطالبي را توصیه می فرمائید؟ خیلی ممنونم از زحمات شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این دقت و حساسیت خوبی است ولی همان‌طور که متوجه‌اید ما گرفتار نظام آموزشیِ استعماری هستیم. بنده هم مدت‌ها فکر کردم، به همین جهت از کار اجرائی فاصله گرفتم تا با کار فرهنگی قدمی برای اصلاح امور برداشته شود. ظاهراً فرمانده‌ی جبهه‌ی فرهنگی ما در همین راستا فرمان «آتش به اختیار» داده است یعنی زمانه، زمانه‌ای است که چندان نمی‌توان به نهادهای فرهنگی امید داشت، ولی راه، بسته نیست، هرکس باید در هر حوزه‌ای که خدا در مقابل او قرار داده است هر اقدامی که می‌تواند انجام دهد. خداوند، راه‌گشاست، بیشتر باید توجه کرد. موفق باشید

20069
متن پرسش
بسم رب المهدی با عرض سلام خدمت استاد گرانقدر: در تاریخی که غرب سایه ظلمات خود را بر نور حقیقت انداخته تا انسان امروزی رسیدن به حقیقت را برای خود بسیار دشوار دریابد، ما به عنوان فعالان فرهنگی به نظر نقشی بسی دشوارتر و پیچیده تر داریم. برای فهم پیچیدگی و سختی این کار باید به دنبال راهی به سمت حقیقت بود و ایستادن عین تباهی است. برای فهم این تاریخ و رسالت و جایگاه خود می خواهیم نگاهی به جایگاه هنر به عنوان یکی از مهمترین عناصر تاریخ بیندازیم و تلاش کنیم آن را در زندگی خود فهم کنیم. ما هنر را بستری می بینیم که با آن می توان احساسات، عواطف، حساسیت و اندیشه انسان ها پیوند خورد و با آن زیبایی شناسی مردم و نظام ارزش ها را الهی نمود و تلقی ها را از مفاهیم مختلف تغییر داد و ارتقایی در نیازهای انسانی قرار داد. می شود گفت هنر، زبان تکلم با جنس انسان، فارغ از انواع آن هست. در اینجا هنرمند باید از زمانه خود جلوتر باشد، غایت خود و مسیر طی شده را بفهمد و مسیر پیش رو را جلوتر از تاریخ خود درک کند. در اینجا می خواهیم به هنری متذکر شویم که ورای از هنر رسانه ایست و حتی می تواند به هنر رسانه ای ما نیز روحی متناسب با انقلاب اسلامی ببخشد. اما آنچه که در فهم هنر با مفهوم فوق اهمیت می یابد مسئله ایست که در ادامه به آن اشاره خواهم نمود. همانطور که در متنی که پیرامون آزادی، جمهوریت و انقلاب اسلامی نگاشته بودید و در ضمن آن بیان فرمودید، «آزادي را احساسی می دانید که بشر این دوران خود را با آن معنا کرده و احساس آزادي را براي خود از هوایی که باید با آن تنفس کند، مهمتر می داند و لذا می خواهد آن را به دست آورد. زیرا آزادي یک نوع موجودیت به انسان می دهد و امروز بشر نسبت به این امر به خودآگاهی رسیده یعنی بیش از پیش احساس نیاز به آزادي را در خود احساس می کند» و حتی شاید بتوان گفت همانطور که انقلاب در آغاز خود با در دست گرفتن پرچم عدالتخواهی و خداباوری، طومار مارکسیسم را به هم پیچید، امروز هم باید علم آزادی خواهی را در دست بگیرد تا بتواند از چنگال لیبرال دموکراسی خارج شود. با توجه به این مسئله ای که ما را به آن متذکر شده اید، به نظر مفهوم آزادی را باید در کار فرهنگی و نسبت خود با جامعه درک کنیم. ما در کار فرهنگی خود، به نظر باید به آزادی انسان ها توجه کنیم و ضمن تلاش برای تذکر جامعه به آزادی، خود نیز در کار فرهنگی خود جایی برای آزادی انسان ها باز کنیم و آزادی آن ها را ببینیم. در کار فرهنگی برخورد ما با اندیشه ها و احساسات اجتماعیست که باید آن ها را در دل واقعیت ها به حقیقت تذکر دهیم. اما به نظر در دیدن آزادی جامعه توسط ما مسئله مهم ضمن تعریف آزادی در کار فرهنگی چگونگی تذکر دادن است که به تعریف از آزادی مربوط است و اینکه حال سوال ما این است که تعریف آزادی در فعالیت های اجتماعی چه می تواند باشد و ما چگونه باید جامعه را متذکر شویم که همچون غرب به مدیریت و کنترل انگیزه های اجتماعی دچار نشویم و آزادی انسان ها را در آن دیده باشیم؟ اینکه ما متذکر می شویم، را بیشتر می خواهیم فهم کنیم و ببینیم هادی جامعه، که همه را به حقیقت متذکر می شود، چه نسبتی را باید با جامعه خود برقرار کند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این ابتدایِ راه است. بسیار خرسند هستم که متوجه‌ی حساسیت موضوع شده‌اید. حال به این موضوع فکر کنید که انسان می‌خواهد آزادانه آن‌چه را مایل است و باور دارد، عمل کند. در این صورت اگر خواسته‌ها و باورهایش متعالی شد وقتی خود را آزاد می‌داند که شرایط مقابلِ او، مانعِ تحقق آن خواسته‌ها نباشد و این عالی‌ترین نحوه‌ی تربیت فرهنگی است که انسان، خود را آزاد بداند و آزادیِ او برای او فضیلت و کمال باشد. این‌جا است که از یک طرف از آزادی به معنایی که غرب از آن تلقی إباحه‌گری دارد فاصله می‌گیریم و وارد تاریخی می‌شویم که تحجر و ارتجاع نیز برداشت‌های تنگ‌نظرانه‌ی خود را بر ما تحمیل نمی‌کند و از این جهت تأکید دارم که این اولِ راه است. و چه اندازه زیباست که هنر و هنرمند بتواند معنایِ آزادی را با فضیلت انسانی یگانه کند تا بشریتِ دوران متوجه شود نه‌تنها تکالیف الهی مانع زندگانی آزادانه‌ی او نیست، بلکه بستر بهترینِ انتخاب او به حساب می‌آید. موفق باشید  

20025
متن پرسش
با تقدیم سلام و احترام: حضرت استاد اینکه بنده در ۲۰۰۰۹ بحث کفر و ایمان در عین ثابته را به میان کشیدم از این جهت بود که فکر می کنم سوال همه ی ما این است که چطور یک نفر، رحم زناکار، طلاق، فقر و منفی ها را با رضایت انتخاب کرده؟ بحث بر سر دوست داشتن و رضایت است که چطور باید این را حل کرد کسی الان از وضعیتش ناراضی است و در عین حال میگن تو با رضایت قبلا انتخاب کردی! بنده فکر می کنم کسی که وظیفه اش مثلا حفظ زندگی مشترک بوده ولی طلاق گرفته اولا قطعا رضایت داشته و طلاق گرفته و ثانیا طلاق در این شرایط صورت کفر بوده پس به کفر رضایت داده. چون کفر را دوست داشت صورتهای کفر را هم یقینا دوست داشته همانطور که وقتی کسی را دوست داریم یادگاریها و آثارش را هم یقینا دوست داریم پس باطن همه ی ما از وضعیت فعلی دوست داشتن است و ظاهرش نارضایتی یکی می رود توی چاه حین رفتن می گوید شاهد باشید من چاه را دوست نداشتم!! باطن این نارضایتی رضایت است. درست است جناب استاد؟ ۲. اینکه جناب لاهیجی در شرح گلشن راز فرموده اند: «اعیان مجعول به جعل جاعل نیستند چون جعل در موجودات خارجیه استعمال می شود نه صور علمیه» به چه معناست؟ ۳. کتاب مقالات را مطالعه شده اما سالک در تشخیص صحت و سقم مکاشفه همچنان مشکل دارد ضمن اینکه برخی مطالب در خواب حل می شود اما در بیداری چیزی یادمان نمیاید که در جزوه آن بحث یادداشتش کنیم یا بسیار کم یادمان نمیاید چه کنیم؟ چه فایده از این عنایات وقتی چیزی در خاطرمان نمی ماند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر حال انتخاب‌هایی که انسان می‌کند به یک معنا برایش مقبول است. مگر انتخاب‌های امروزینِ ما که با سختی روبه‌رو می‌شویم، همین‌طور نیست؟ 2- اعیان ثابته به اعتبار امکانِ ذاتیِ موجودات مربوط به وجودِ امکانیِ خودشان است و خداوند در علم خود، عالِم به نحوه‌ی امکانیِ آن‌ها است. لذا جعلِ به جاعل نیست، و به تعبیر محی‌الدین «ما شمّت رائحة الوجود» یعنی وجودی به عنوان پدیده‌ی خارجی ندارد، مگر آن‌که خدا به آن‌ها وجود دهد 3- کشف، یک موضوعِ حضوری است ولی آن‌چه در حافظه می‌ماند، موضوعِ حصولی است. موفق باشید

19993
متن پرسش
سلام استاد: اگر جوانی به مرتبه‌ای از ظلمت! برسه که فرق بین معصیت و عدم معصیت رو حس نکنه، چه باید بکنه؟ خدا خیرتون بده.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ممکن است در ابتدا چنین باشد که می‌فرمایید. ولی با رعایت دستورات شرع الهی آرام‌آرام فطرت انسان بیدار می‌شود و می‌یابد که اطاعت خداوند غذای جان اوست. موفق باشید

19964
متن پرسش
سلام و خدا قوت: استاد بزرگوار در پاسخ به یکی از کاربران در مورد طب اسلامی خواندم که مرقوم فرموده بودسد رضا خان طب اسلامی و اطباء اسلامی را نابود کرد. منظورتون از این کلام اینه که الان طبیب طب اسلامی وجود نداره؟ جدیدا آیت الله تبریزیان که به عنوان پدر طب اسلامی ازشون نام می برند مدعی هستند که طبیب طب اسلامی هستند و شاگردانی نیز تربیت کرده اند شما تا چه حد به کار ایشان اعتماد دارید؟ آیا کارشونو تایید می فرمایید؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در جریان کار ایشان هستم و کتاب‌های ایشان را هم دیده‌ام ولی «سال‌ها باید که آید مشتِ پشم از پشتِ میش/ عابدی را خرقه گردد یا حماری را رسن». موفق باشید

19961
متن پرسش
با سلام خدمت استاد معظم جناب طاهرزاده: آقای طاهرزاده. یک شبهه و سوالی برام پیش اومده که داره ریشه و بنیان عقایدم رو از بین میبره. و اون اینست که از طرفی می بینم ائمه گفتند که دنیا سرای عبورکردن است و نه سرای ماندن. و یا اینکه حضرت علی در نهج البلاغه فرمودند که اگر کسی بنا بود نردبانی برای رسیدن به جاودانگی پیدا می کرد یا راهی برای دفع کردن موت از خودش، بی شک او سلیمان فرزند داوود بود چون او کسی بود که خداوند سلطنت بر جن و انس و.... را تحت تسخیرش قرار داده بود و احادیثِ دیگری در این مساله که صراحتا میگن کسی در این دنیا جاودان باقی نمی ماند و به قول قرآن کل نفس ذائقه الموت. اما آقای طاهرزاده خب قطعا در زمان ائمه علوم خیلی پیشرفت نکرده بود. اما الان علم خیلی پیشرفت کرده و همین طور هم داره پیشرفت میکنه و تحقیق کردم تو اینترنت و مقالاتی خوندم تو این زمینه، متوجه شدم که دانشمندان به این نتیجه رسیدند که جاودان ماندن و دفع مرگ از انسان غیر ممکن نیست و اگر فعالیت های علمی شان درست پیش بره انتظار دارند که حدود سی چهل سال اینده بتونن به این تکنولوژی برسند که جلوی مرگ رو بگیرن و انسان را جاودانه کنن. البته دانشمندان می گویند که در حال حاضر هم نوعی مرجان دریایی است که به دلیل فعالیت و مکانیسم پیچیده ای که دارد پس از طی کردن مراحل زندگی اش با فرایند های پیچیده ای خودش را به مرحله اول تولدش می برد و دوباره همینطور زندگی می کند و این موجود قابلیت این را دارد که تا بینهایت بار این کار را کند و تا ابد زنده بماند اما به دلیل عواملی مثل شکار شدن توسط شکارچی ها یا بیماری و... می میرد و نمی تواند جاودانه بماند. حالا آقای طاهرزاده این شبهه برام پیش اومده که اگه اینطور که این دانشمندان میگن بشه پس یعنی کلام معصومین و کلا ضروریات دین استغفرالله کشک میشه. و به صورت واضح علم بر دین غلبه پیدا می کند. ممکنه بگید خب ممکنه بتونن در انسان قابلیت جاودانه زندگی کردن را ایجاد کنند ولی خب آدم در اون صورت به وسیله بلاهای طبیعی و حوادث و.... می میرد. اما آقای طاهرزاده این شبهه برام پیش اومده که دانشمندانِ جونِوَر که تونستن انسان رو به قابلیت جاودانگی برسونن شاید بتونن راهکارهایی پیدا کنن که انسان رو از عواملی که باعث مرگ میشه، مثل حوادث و... حفظ کنند. استاد خواهش می کنم راهنمایی ام کنید که داره عقایدم سست میشه و می ترسم نعوذ بالله اعتقاداتم فاسد شه و فکر کنم علم انسان رو به همه جا میرسونه و دین در برابر علم مغلوب است. خواهشا کمکم کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شناخت نفس انسان، غیر از شناخت جسم انسان و عکس‌العمل‌هایی است که جسم از خود نشان می‌دهد. علوم تجربی در حوزه‌ی جسم انسان می‌تواند صاحب‌نظر باشد و نفس انسان یک موضوعِ مجرد است و در تفکر فلسفی مورد بحث قرار می‌گیرد به همان معنایی که جنابعالی می‌توانید در کتاب «ده نکته در معرفت نفس» و شرح صوتی مربوط به آن که بر روی سایت هست، آن را دنبال کنید. در آن‌جا روشن می‌شود که نفس انسان پس از آن‌که از بدن خود به عنوان ابزار رسیدن به کمالات استفاده کرد، آن را رها می‌کند. مثل نجاری که پس از آن‌که صندلی مورد نظرش را ساخت، ارّه و چکش خود را رها می‌نماید. موفق باشید

19939
متن پرسش
سلام علیکم: اگر کسی امام زمان (عج) را در خواب ببیند، آیا خود امام زمان (عج) از اینکه به خواب آن شخص آمده آگاهی دارند؟ خواهشمندم مرحمت فرموده با ذکز مستندات پاسخ را بیان فرمایید. قبلا از وقتی که برای پاسخ می گذارید متشکرم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اساساً خواب چیزی نیست که بتوان بر روی آن حساب کرد چه برای کسی که خواب دیده باشد، چه برای کسی که در خواب می‌آید. مباحث «معرفت نفس» نکاتی در این مورد دارد. موفق باشید

19927
متن پرسش
سلام خدمت استاد بزرگوار: شما بفرمائید با این دوران سخت جوانی سرشار از نیازهای گوناگون عدم امکان پاسخ به آنها در حال حاضر چه کنیم؟ شما جوان بودین چه ميکردين؟ چگونه از این خواسته ها ی آزار دهنده رهایی پیدا کنیم؟ دعوامون کنید استاد عزیز.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: واقعاً جایگاه مشکلی است. آیت اللّه ابراهیم امینی جهت این موضوع که برای جوانان این دوره پیش آمده، اشک می‌ریختند. فقط باید به خدا پناه برد تا اولاً: راهِ حلی پیش بیاورد و ثانیاً: جوانان را از گناه حفظ کند تا لااقل خودشان متوجه شوند همان خدایی که این میل را در آن‌ها گذاشته است، وقتی می‌فرماید باید مواظب باشند از طریق حرام آن میل جواب داده نشود، می‌داند که می‌شود در مقابل آن مقاومت کرد و بهره‌ی فوق‌العاده‌ای گرفت. موفق باشید

19932
متن پرسش
سلام: در سوالی که یکی از کاربران پرسیده بوده گفتید در دنیای مدرن بیماریهایی بوجود آمده که فقط طب جدید آن را می شناسد و باید به طبیبان جدید رجوع کرد. ولی به نظر بنده روح پزشکی مدرن بنای درمان انسانها را ندارد و فقط به فکر منافع است. و اسلام و طب اسلامی که برای همه زمانهاست برای همه دوره ها تا ظهور حضرت مهدی (عج)، حرف و برنامه دارد. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد طب اسلامی حقیقتاً همان است که می‌فرمایید ولی فراموش نکنید به قول حضرت امام «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» رضاخان هم اطبایِ طب اسلامی را از بین برد و هم طب اسلامی را. موفق باشید

19931
متن پرسش
سلام استاد: سلامت باشید. در باتلاق موسقی گیر افتادم چه کنم؟ با این که همه ی جور اطلاعاتی نسبت به آن داریم اما آدم رو بدجوری می کشه چه کنم؟ و منظورم موسیقی حرام نیست، موسیقی حلال است که ساز آن، صدای زیبای اشخاص و...آدم رو می کشد. و این خود سبب می شود که انسان دائم الذکر (حتی زبانی) دیگر نباشد. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نقش موسیقی در حوزه‌ی خیال است. اگر با تعمق در معارف بتوانید خود را در موطن عقل وارد کنید، خود به خود جذبه‌ی موسیقی کم می‌شود. موفق باشید

19923
متن پرسش
سلام استاد محترم: من به ایمیلم مراجعه کردم جواب سوالم رو نداده بودید. شماره سوالم ۱۹۹۱۴.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این‌طور جواب داده شده بود:  19914- باسمه تعالی: سلام علیکم: در دو حوزه باید تلاش بفرمایید: یکی آن‌که خیال خود را مشغول کنید تا خیالات شما، شما را مشغول نکند و به اشاراتِ غیر قابل پذیرش شما را بکشاند که در این رابطه بعد از مطالعه‌ی کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» مباحث معرفت نفسی را از کتاب «ده نکته در معرفت نفس» همراه با شرح صوتی آن دنبال شود و ورزش هم فراموش نگردد. و در حوزه‌ی دوم در حین نوع فعالیت اول، به روان‌پزشک نیز رجوع شود. موفق باشید

19900
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیزم: استاد بنده به لطف الهی عمده ی آثار جنابعالی را مطالعه کردم و سعی هم داشتم تا با تفکر و تعمق مطالعه کنم! اما چند سئوال: 1. آیا موافق هستید که برخی از موضوعاتی که در آثارتان فقط در حد یک پاراگراف یا یک عبارت اشاره شده را توسط امثال بنده ابعاد مختلف آن در قالب یک موضوع و عنوان خاص تشریح و تفسیر و تبیین شود؟ 2. استاد جان! اگر موافق هستید با توجه به اینکه اکثر ما شرایط سخنوری را نداریم، چگونه ابعاد یک عنوان را در قالب یک کتاب مطرح کنیم که همان حالت حضوری و محاوره ی حفظ بشود، تا ان شاءالله خواننده نتایج بهتری را بگیرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- کار خوبی است 2- در مقدمه‌ی کتاب «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» عرایضی شده است مبنی بر آن‌که باید سعی کنیم فضای محاوره‌ای حفظ شود. موفق باشید

19840
متن پرسش
استاد، عبارت محی الدین ذیل فص داوودیه راجع به امر خلافت رو میشه گفت منظور وی خلافت ظاهری بوده؟ با این قرینه که در ادامه میگه: «لعلمه ان فی أمته مَن یأخذ الخلافة عن ربه.» یعنی این خلافت مذکور باید از جانب الله باشد؛ و پیامبر هم چون می دانست چه کسی ردای این خلافت رو بر تن خواهد کرد هیچ تنصیصی نکرد. قرینه دیگر هم اینه که در ساختار ادبی - نوشتاری محی الدین، هم کلمه «خلافت ظاهری» به چشم میخوره و هم «خلافت باطنی»؛ در فتوحات هم میگه بعضی ها صاحب هر دو خلافت بودن. نکته دیگر: در شرح فصوص حضرت امام این عبارت هست که کلام فوق را تایید می کند: «و ما نص بخلافته منه» ؛ الخلافة المعنویة التی هی عبارة عن مکاشفة المعنویة للحقائق بالاطلاع علی عالم الاسماء و الاعیان لا یجب النص علیها... نکته آخر هم اینه که صدرالدین قونوی شاگرد بلافصل محی الدین، در الفکوک (شرح فصوص) ذیل فص داوودیه هیچ اشاره ای به بحث خلافت بعد از نبی به معنای مصطلح فعلی نمیکنه. ممنونم نظر خود را بیان فرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌رسد با توجه به فضای فکری محی‌الدین، خلافت در آن فرهنگ به معنای خلیفه‌ی الهی و صاحب اسماء بودن است و نظر به خلافت به معنای حاکمیت، چندان برای او برجسته نیست و شارحین محترم هم اصراری ندارند که نظر محی‌الدین در خلافتِ ظاهری را غیر از آن‌چه بدانند که در تاریخ واقع شده. می‌ماند که اولاً: محی‌الدین خلافت ظاهری را چندان مهم نمی‌داند که به نظر می‌آید این یک خطا باشد زیرا انسان‌ها در بستر جامعه‌ی سالم به تعالی لازم می‌رسند. ثانیاً: محی‌الدین مقام علی «علیه‌السلام» را مقامِ صاحب سرّ با همه‌ی انبیاء می‌داند و چندان به مقام جانشینیِ حضرت در صورت ظاهر نظر نمی‌اندازد، شاید هم که تقیّه کرده باشد. جناب آقای دکتر حسین غفاری در کتاب «جدال با مدعی» در این مورد کند و کاو خوبی کرده‌اند. موفق باشید

19836
متن پرسش
بر اساس آیه قرآن رزق هر جنبنده بر عهده خداست پس بچه هایی که در آفریقا بر اثر گرسنگی می میرند رزق ندارند که بر عهده خدا نبوده رزق آنها؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به قول مرحوم دکتر علی شریعتی آری! خداوند رزق هرکس را تعیین کرده است ولی باید ببیند که چه کسی از او قاپیده است؟ و یا چه کسی می‌خواهد از او بقاپد؟ مسئله‌ی قحطی آفریقا خیلی گسترده‌تر از این صحبت‌ها است و بعضی از قسمت‌های آن ریشه در روانِ قومی دارد که رواناً قحطی‌زدگی به جانشان افتاده است و نه قحطی. این را می‌توانید در کتاب «ژئوپلوتیک گرسنگی» اثر «خوزه دو کاسترو» دنبال کنید. موفق باشید

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!