بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: بدون دسته بندی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
11944
متن پرسش
با سلام استاد عزیز: لطفا بفرمایید چطور می توانم درباره عالم زر اطلاعات کامل کسب کنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت آیت اللّه جوادی در تفسیر موضوعی خود در جلد پنجم بحمداللّه به صورتی جامع موضوع فطرت را و به تبع آن بحث عالم «ذر» را دنبال کرده‌اند، همچنین در تفسیر آیه‌ی 173 سوره‌ی اعراف مطالب ارزشمندی فرموده‌اند. موفق باشید

11938
متن پرسش
سلام علیکم: 1) آیا عقل منبع شناخت است یا ابزار شناخت است؟ 2) اصل بدیهی اجتماع نقیضین محال است در کدام قوه نفس قرار دارد و چگونه در نفس به وجود آمده که ما به آن یقین داریم؟ آیا قضیه ای ذهنی است و یا فوق ذهن است؟ 3) آیا می توان گفت قضایای بدیهی دارای روح حقیقی و وجودند و نوعی موجود مستقل در عالم معنی و مجردات است که این قضایا در اوست و با نفس انسان از طریق عقل مرتبط است و این بدیهیات را به انسان افاضه می کند؟ 4) آیا قضایای بدیهی را خداوند به انسان افاضه کرده و نوعی نور الهی هستند که بر عقل هر انسانی می تابند تا راه خطا از ثواب تشخیص داده شود و چون دائما در حال موجود شدن هستیم دائما این نور الهی بر نفس افاضه می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: لازم نیست ما در احساس بدیهیِ خود مثل یک مفهوم ذهنی نظر کنیم تا گرفتار این سؤالات شویم. همان‌طور که در جواب سؤال شماره‌ی 11934 عرض شد همین‌که ما وجودی داریم که دارای حیات و علم است این نوع ادراکات را داریم و به تعبیر فلاسفه اتحادی بین ذات ما و وجود این ادراکات در ما هست زیرا به وجود ما ربط دارد همان‌طور که صفات خداوند عین وجود خداوند است. موفق باشید

11937
متن پرسش
سلام بر شما: سوال:1. آیا بدیهیات انسان ذهنی است و یا قلبی؟ 2. اینکه ما بدیهیات را به وضوح درک می کنیم آیا در نفس است یا اضافه بر نفس؟ 3. آیا بدیهیات را حضورا درک می کنیم یا حصولی است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در جواب سؤال شماره‌ی 11934 عرایضی داشتم لذا وقتی بدیهیات عین وجود ما است و ما وجود خود را حضوری درک می‌کنیم، بدیهیات را هم در همان فضا، وجودی درک می‌کنیم. موفق باشید

11934
متن پرسش
سلام: یک سوالی چند وقتی است که برای من پیش آمده و هر کاری می کنم به این سوال کم محلی کنم که برود نمی شود، مجبورم بپرسم: بدیهیات ما از کجا آمده؟ آیا بدیهیات در عقل است یا نوریست از خارج بر نفس م یتابد؟ آیا بدیهیات نظری هستند و فقط فکر می باشند یا خیر؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بدیهیات جزء مبنای وجودی انسان است از آن جهت که دارای حیات و علم است و لذا چیزی عارض بر انسان نیست که لازم باشد از جایی بیاید. موفق باشید

11924
متن پرسش
سلام: چرا نباید به همه چیز شک کرد و با استدلال بر شک خود غلبه کرد؟ چرا قضایا یا اموری که به آنها بدیهی می گوییم قابل شک کردن نیستند؟ آیا چون اموری که به آنها بدیهی می گوییم جبری هستند و جبرا به آنها معتقدیم و اعتقاد به آنها دست ما نیست قابل شک کردن نیستند و یا ما برای غیرقابل شک بودن اموری که بدیهی می نامیم دلیل دیگری هم داریم؟ لطفا توضیح دهید که چرا به اموری که بدیهی می نامیم نمی توان شک کرد؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: ما در باره‌ی چیزهایی استدلال می‌کنیم که برایمان روشن نیست و با استدلال آن‌ها را می‌پذیریم، ولی این‌که من احساس می‌کنم شما دارید با بنده صحبت می‌کنید چیز پنهانی نیست که نیاز باشد با استدلال متوجه آن شوم! موفق باشید

11922
متن پرسش
با سلام محضر استاد طاهرزاده: نمي دانم چرا در بين علما گويا کسي يافت نمي شود که درد ما را بشناسد پاسخ 11902 تان را بار ديگر مرور کنيد، ما که نه به مبدا معتقديم و نه معاد چگونه مي توانيم از ماه رجب استفاده کنيم؟ چرا شما علما نمي خواهيد بپذيريد بر شاک در اصول، عمل به ذره اي از فروع لازم نيست. زباني که ما متوجه مي شويم عقل است چرا ما را حواله به رجب و... مي دهيد که براي ما مفهوم نيست. باز از شما مي خواهم راهکاري ارائه کنيد تا از شکوک رهايي يابيم يا بگذاريد دراين باقي مانده سياهچال حيات به اندک لذايذ خوش باشيم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تصور بنده آن است که عموم انسان‌ها از جهت فطری متوجه حضور خدا و ابدیت خود هستند، می‌ماند که با تزکیه‌ی لازم آن را احساس می‌کنند و لذا در کنار روزه‌ی ماه رجب برای آن‌که عقل هم چموشی نکند و همراهی نماید مباحث کتاب «ده نکته در معرفت نفس» را همراه با شرح صوتی آن پیشنهاد می‌کنم. از طرفی فراموش نکنید اگر دغدغه‌ی رسیدن به حقیقت را داشته باشید راه‌کارها کمک می‌کند، و اگر مایلید به قول خودتان در سیاهچال حیات باقی بمانید کسی کاری به شما ندارد که می‌فرمایید بگذارید درآن حیات بمانیم!! موفق باشید

11919
متن پرسش
سلام علیکم: در رابطه با سوال شماره 11898 آدرس تهیه کتاب: جلد 1 http://www.ketabettelaat.com/shop/index.php?route=product/product&path=43&product_id=2803 جلد 2 http://www.ketabettelaat.com/shop/index.php?route=product/product&path=43&product_id=2807 استاد عزیز قسمت دوم سوال را جواب ندادید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با تشکر از لطفی که فرمودید حقیقت آن است که شرح قابل توجهی که ما را متوجه‌ی عمق عرفانی نگاه حافظ بکند نداریم، إلاّ «جمال آفتاب» که تا حدودی موفق بوده و دیگر شرح خود جناب آقای دینانی. موفق باشید

11917
متن پرسش
بسم اله الرحمن الرحیم با سلام: پاسخ سوالات خیلی کم رنگ است و با متن تقریبا همرنگ است. امکان بزرگتر کردن فونت هم وجود ندارد چشم خیلی اذیت می شود. لطفا اصلاح یا راهنمایی بفرمایید
متن پاسخ

به نام خدا

باسلام

موارد فوق بررسی می گردد.با این حال می توانید برای بهتر مطالعه کردن سوالات به قسمت نمایش چاپی سوالات که هر سوال جداگانه دیده می شود مراجعه فرمایید. باتشکر. مدیریت سایت

11925
متن پرسش
استاد عزیز سلام در جواب بعضی از دوستان که در برخی امور دچار شک شده اند متن زیر را که گفته های آقای مصباح است قرار می دهم شاید راه گشا باشد. بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحيم آن چه پيش ‌رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت ‌الله مصباح ‌يزدي (دامت ‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 07/06/90 ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد. شعبه هاي شک توجيه شاکله حديث وَالشَّكُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى التَّمَارِي وَالْهَوْلِ وَالتَّرَدُّدِ وَالِاسْتِسْلَامِ فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَيْدَناً لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ وَمَنْ هَالَهُ مَا بَيْنَ يَدَيْهِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَمَنْ تَرَدَّدَ فِي الرَّيْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِكُ الشَّيَاطِينِ وَمَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَكَةِ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ هَلَكَ فِيهِمَا؛ در جلسات اخير بحث درباره حديثي از اميرالمؤمنين سلام‌الله‌عليه بود كه در پاسخ سؤال از ايمان بيان فرموده بودند. عرض كرديم که طبعا با شناخت اضدادِ يک حقيقت، شناخت انسان به آن حقيقت هم بيشتر مي‌شود. شايد از اين جهت است که حضرت در پايان حديث، به حسب اين نقل که در نهج البلاغه آمده، سخن از كفر و شك را هم به ميان مي‌آورند. اميرالمؤمنين عليه‌السلام بعد از بيان پايه‌هاي کفر مي‌فرمايند: شك داراي چهار شعبه است. حضرت درباره ايمان فرمودند: ايمان چهار پايه دارد و براي هر پايه چهار شعبه ذکر فرمودند، و درباره کفر فقط فرمودند: کفر چهار پايه دارد و آثار هر يک از اين پايه‌ها را ذکر کردند، و اکنون درباره شک فقط مي‌فرمايند: شک چهار شعبه دارد. در توجيه اين ترتيب مي‌توان به طور كلي‌ گفت: انسان نسبت به حقايق دين، يا شناخت كافي دارد و به آنها ايمان مي‌آورد، يا با اين‌كه شناخت دارد يا شناخت براي او ميسر است حقايق دين را انكار مي‌كند، يا در حالت شك باقي مي‌ماند. آخرين فراز اين حديث شريف در مقام توضيح حالت شک است. طبيعتا اگر كسي دنبال شناخت حقايق باشد هيچ‌گاه به حالت شك اكتفا نمي‌كند. ولي گاهي انسان در اثر عروض حالاتي خاص، به دنبال حقيقت نمي‌رود و در همان حالت شك متوقف مي‌شود. ظاهرا چهار شعبه‌اي كه حضرت براي شك ذكر فرموده‌اند چهار نوع حالت است كه شخص شاك مي‌تواند داشته باشد. مراء، شعبه اول شک التَّمَارِي؛ «تماري» باب تفاعل از مراء است. گاهي انسان در مقام شناخت حقيقت است، اما چنان حالت مراء براي او ملکه مي‌شود که ديگر موفق به ادامه تحقيق خود نمي‌شود و به نتيجه نمي‌رسد. كسي كه در مقام تحقيق برمي‌آيد بايد شقوق مختلف مسأله مورد تحقيق را بررسي کند و براي هر يک از آنها به دنبال دليل باشد و اگر شبهه‌اي دارد سؤال کند. اين روش هيچ اشكالي ندارد و اين سؤال و جواب‌ها تتمه تحقيق محسوب مي‌شود. اما وقتي كسي بنا بگذارد بر اين‌كه با هر کس بحث مي‌كند سعي كند حرف او را رد كند و در سخن او تشكيك كند، اين حالت كم‌كم براي او ملكه مي‌شود و هميشه سعي او بر اين است که هر حرفي را ابطال کند. به اين کار «مراء» گويند. يکي از ويژگي‌هاي روح آدمي که در عرصه‌هاي مختلف ظهور پيدا مي‌کند اين است که وقتي روي انجام کاري تمرکز پيدا کند و آن را تکرار کند، کم‌کم روح او با آن کار انس مي‌گيرد و ترک آن کار براي او سخت مي‌شود. اين حالت در امور طبيعي و مادي محسوس‌تر است. کسي که براي بار اول سيگار مي‌کشد وقتي دود تلخ سيگار وارد حلق او مي‌شود به سرفه مي‌افتد و ناراحت مي‌شود. اما چند مرتبه که اين کار را تکرار کرد کم‌کم تلخي آن را احساس نمي‌کند و به آن عادت مي‌کند، به گونه‌اي که اگر سيگار به او نرسد گويا گمشده‌اي دارد. در امور روحي، رواني و اخلاقي هم چنين خصلتي وجود دارد. در روايات آمده است که: «إِنَّ لِلشَّرِّ ضَرَاوَةً كَضَرَاوَةِ الْغِذَاء؛1 کارهاي بد هم مانند عادت به غذا به صورت عادت در مي‌آيند.» حالت وسواس ابتدا از دقت‌هاي بي‌جا شروع مي‌شود. احيانا خود شخص هم مي‌داند چنين دقت‌هايي بي‌جاست، اما به آن‌ها اهميت مي‌دهد و آن‌ها را تکرار مي‌کند. سرانجام کار او به جايي مي‌رسد که پنجاه بار دست خود را مي‌شويد و باز مي‌گويد: نشد! سوفسطائيان گروهي از اهل بحث و نظر در يونان قديم بودند كه در بحث، از روش مغالطه استفاده مي‌كردند. نظرياتي هم كه اکنون به آن‌ها نسبت داده مي‌شود همه نظرياتي توأم با شك و انكار است. گفته مي‌شود که اين افراد ابتدا معلماني بودند كه راه بحث و جدل را به ديگران مي‌آموختند. كم‌كم در اين مسير تصميم گرفتند كه به شاگردان خود روش‌هايي را تعليم دهند كه بتوانند هر سخني را رد كنند. اين اشتغال دائم و ممارست در تشكيك و رد سخن ديگران، كم‌كم خود آن‌ها را هم دچار شك كرد و سرانجام در همه ادراکات تشکيک کردند و شكاك شدند. اين رويه به آن‌جا رسيد که يكي از فيلسوفان غربي اين احتمال را مطرح كرد که: شايد من اصلا خواب باشم و همه چيزهايي که مي‌بينم خوابي بيشتر نباشد. تفاوت مراء با جدال مراء با جدال فرق دارد. جدال اين است که انسان در ميدان بحث براي اقناع طرف مقابل از روش جدل استفاده کند تا زودتر او را قانع کند. خاصيت جدل اين است که مخاطب را قانع مي‌کند. با اين روش ممکن است مطلب صحيحي القا شود و مخاطب قانع شود و احتمال هم دارد که مطلب نادرستي القاء شود. همچنين ممکن است انسان ابتدائا بحثي را با روش جدلي مطرح کند، يا براي اعتراض به ادعاي کسي از جدل استفاده کند و بخواهد طرف خود را قانع کند. همه اين شقوق، «جدال» نام دارند. قرآن کريم برخي جدال‌ها را خوب و برخي جدال‌ها را بد شمرده است. درباره جدال مذموم مي‌فرمايد: وَ مِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ؛2 و درباره جدال مطلوب مي‌فرمايد: وَ لَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ؛3 به خود پيغمبر هم مي‌فرمايد: ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ؛4 جدال أحسن با دعوت با حکمت متفاوت است. در دعوت با حکمت، از برهان عقلي استفاده مي‌شود که به بديهيات ختم مي‌شود. اين کار گرچه ممکن است، اما احيانا مشکل است. اما در جدال أحسن همان مطلب حق را با مقدماتي بيان مي‌کنند که مخاطب قبول دارد و قانع مي‌شود. چند نمونه از جدال أحسن در قرآن آمده است. مثلا خداوند خطاب به مشرکاني که داشتنِ دختر را عيب مي‌دانستند مي‌فرمايد: أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنثَى * تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَى؛5 شما که داشتن دختر را عيب مي‌شماريد چرا مي‌گوييد ملائکه دختران خدا هستند؟! آيا سهم شما پسر است و سهم او دختر؟! عجب تقسيم ناعادلانه‌اي! اين بحث جدلي است و خصم را محکوم مي‌کند، اما برهاني نيست. گاهي اين‌گونه بحث‌ها راه را نزديک مي‌کند و کار بدي شمرده نمي‌شود. در جدال أحسن مطلب حقي به‌سادگي و با روشي قانع‌کننده بيان مي‌شود. خداي متعال مي‌فرمايد: با اهل کتاب جدال أحسن کنيد. به آن‌ها بگوييد: ما و شما خداي يگانه را مي‌پرستيم و هر دو مي‌گوييم در برابر هر چه که خدا نازل کرده تسليم هستيم. بياييد منصفانه بررسي کنيم ببينيم آيا خدا بعد از تورات و انجيل کتاب ديگري هم نازل کرده است يا نه؟ بحث را از جايي شروع کنيد که طرف احساس کند به شما نزديک است. اما مراء اين‌گونه نيست. کسي که مراء ملکه او شده هميشه مي‌خواهد دليل طرف مقابل را ابطال کند و به حق يا باطل بودن آن کاري ندارد. اين حالت موجب مي‌شود که او در حال شک باقي بماند و با اين حال، نمي‌توان اميد داشت که حق را پيدا کند و به ايمان مطلوب برسد. شعبه دوم، خودباختگي و هراس وَالْهَوْلِ؛ عامل ديگري که ممکن است موجب ‌ابتلاي انسان به شک شود و مانع رسيدن انسان به ايمان صحيح شود، عدم اعتماد به نفس در بحث و تحقيق است. وقتي با مسأله‌اي مواجه مي‌شود به جاي اين‌که درباره آن فکر کند گمان مي‌کند قابل حل نيست و خود را با آن مسأله درگير نمي‌کند. به تعبير روايت مبتلا به هول مي‌شود (هَالَهُ) و حالت خودباختگي و هراس به او دست مي‌دهد و عقب‌نشيني مي‌کند (نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ). چنين انسان تنبل و ترسويي هم به ايمان صحيح نخواهد رسيد. ترديد، سومين شعبه شک شعبه سوم شک اين است که انسان قدرت تصميم‌گيري و تشخيص قاطع را نداشته باشد به گونه‌اي که در ميان اقوال نمي‌تواند يکي را انتخاب کند. مدام يک قدم پيش و يک قدم پس مي‌گذارد. کم‌کم اين حالت براي او ملکه مي‌شود و وسواس ذهني پيدا مي‌کند و ذهنش قدرت تصميم‌گيري پيدا نمي‌کند. دليل روشن را مي‌يابد و مي‌داند که قابل قبول است، ولي دوباره سخنان مخالفان از ذهنش مي‌گذرد و ذهن او را به آن طرف مايل مي‌کند. اما با سخن آن‌ها هم قانع نمي‌شود و برمي‌گردد. به اين صورت، بين دو طرف رفت و آمد مي‌کند و نمي‌تواند خود را قانع کند و تصميم بگيرد. اين هم نوعي بيماري رواني است. اگر انسان معمولي و نرمالي بود با ديدن دليل روشن تصميم خود را مي‌گرفت و مطلب را قبول مي‌کرد. اما وقتي حالت وسواس ذهني پيدا کرد هرچه بگويند مطمئن نمي‌شود و در حالت شک باقي مي‌ماند. تسليم هلاکت شدن، چهارمين شعبه شک قسم چهارم شک در انسان‌هاي بي‌خيالي و ماجراجو وجود دارد. برخي افراد خود را به آب و آتش مي‌زنند و کارهاي عجيب انجام مي‌دهند، به اين اميد که رکوردي به نام آن‌ها ثبت شود و مورد تشويق تماشاچيان قرار گيرند. بسياري از آن‌ها هم در اين راه هلاک مي‌شوند، ولي اهميت نمي‌دهند. براي چنين افرادي زندگي خيلي اهميت ندارد. تنها همين حالت هيجان و کف و سوت زدن تماشاچيان است که براي آن‌ها خيلي مهم است. وقتي چنين افرادي را از مرگ و آتش جهنم بيم مي‌دهي با بي‌تفاوتي از کنار آن مي‌گذرند يا مي‌گويند: «اگر جهنمي وجود داشت، بالاخره يک کاري مي‌کنيم!» با مسايل ديني هم ماجراجويانه برخورد مي‌کنند. به تعبير اميرالمؤمنين عليه‌السلام حالت استسلام دارند و هر سرنوشتي پيدا کنند براي آن‌ها مساوي است. تنها چيزي که براي آن‌ها اهميت دارد لذتي خيالي است که براي خود ترسيم کرده‌اند. نتايج شعبه‌هاي شک فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَيْدَناً لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ؛ «دَيدن» به معناي عادت ثابت است. چه زيباست تعبير حضرت! مي‌فرمايند: اگر مراء کردن براي انسان عادت شد شب او به صبح نمي‌رسد و از اين تاريکي‌ها به روشني نخواهد رسيد. کسي که کار او تنها رد کردن سخن ديگران است به ايمان نمي‌رسد. وَمَنْ هَالَهُ مَا بَيْنَ يَدَيْهِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ؛ کسي که در مواجهه با هر مسأله‌اي که نياز به تحقيق و فکر دارد هول سر تا پاي او را مي‌گيريد، روي پاشنه‌هاي پاي خود عقب عقب مي‌رود و هميشه از مقابل مسايل مهم فرار مي‌کند. روشن است که چنين کسي هم هيچ‌گاه به مقصد نمي‌رسد. وَمَنْ تَرَدَّدَ فِي الرَّيْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِكُ الشَّيَاطِينِ؛ حضرت درباره آثار دو شعبه اول شک تنها فرمودند به نتيجه نمي‌رسد. اما براي دو شعبه ديگر نتايج خطرناکي را برمي‌شمارند. مي‌فرمايند: کسي که به حالت تردد و رفت و آمد بين دو قطب عادت کرده است و نمي‌تواند تصميم بگيرد، در بين راهْ شياطين به او حمله مي‌كنند و زير سُم آن‌ها له مي‌شود. اين هشدار حضرت به اين معناست که اين حالتي بسيار خطرناك است و بايد مراقب بود که وسواس در فكر پيدا نكنيم. بايد بدانيم که شناختن دليل صحيح، راه و روش عقلي دارد و براي بررسي هر علم و هر گزاره‌اي راه تحقيق و متدي صحيح و عقلايي وجود دارد که همه عقلاي عالم کم‌وبيش آن را مي‌پذيرند و از آن استفاده مي‌کنند و اگر در بعضي جزئيات آن، اختلافي وجود داشته باشد قابل اغماض است. مثلا همه شکل اول قياس منطقي را ـ اگر مقدماتش يقيني باشد ـ مفيد يقين مي‌دانند. لذا وقتي برهاني بر اساس شكل اول با مقدمات بديهي شكيل مي‌گيرد، انسان سالم نمي‌تواند آن را رد كند. مانند حساب دو دوتا چهارتاست. اما کسي که ترديد براي او ملکه شده، ديگر راهي براي اصلاح ذهن و عقل او باقي نمانده است. لذا شياطين به او حمله مي‌كنند و او زير سم خود له مي‌كنند. وَمَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَكَةِ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ هَلَكَ فِيهِمَا؛ کسي که مانند ماجراجويان با دست خود، خود را تسليم هلاکت مي‌کند و باكي ندارد که چه بر سرش مي‌آيد روشن است که وضعيت او از همه سخت‌تر است. آيا كسي كه خود را از بالاي كوه به اعماق دره پرت مي‌كند نجات پيدا مي‌كند؟ اگر انسان چنين حالتي پيدا كند طبعا از ايمان و سعادت دنيا و آخرت باز مي‌ماند. حضرت درباره ايمان و کفر، تعبير دعائم (پايه‌ها) را به کار مي‌برند. اما درباره شک، مي‌فرمايد: شک چهار شاخه دارد. يعني گويا شك‌هايي كه مزاحم ايمان مي‌شوند چند نوع هستند و كساني كه مبتلا به شك مي‌شوند چند دسته‌اند که در سايه اين شكاكيت از ايمان محروم مي‌شوند و سعادت دنيا و آخرت را از دست مي‌دهند. أعاذنا الله و ايّاكم. من در بين دعاها يک دعا را خيلي دوست دارم و آن دعايي است كه بعد از زيارت ائمه اطهار عليهم‌السلام مي‌فرمايد: «وَ اجْعَلْ حَظِّي مِنْ زِيَارَتِكَ تَخْلِيطِي بِخَالِصِي زُوَّارِك؛6 حظّ و بهره من را از اين زيارت، مخلوط شدن با زوّار خالصت قرار بده!» من خودم اين لياقت را ندارم كه بگويم از زوّار تو هستم تا به من اعتنا كني. اما در بين زوّار شما كساني هستند كه شما آن‌ها را دوست ‌داريد و دعاهاي آن‌ها را آمين مي‌گوييد و براي آن‌ها شفاعت مي‌كنيد. ما را هم با آن‌ها قاطي كنيد و براي همه ما شفاعت كنيد. خدايا! ما را هم جزء كساني قرار بده كه در اين ماه، گناهان آن‌ها را آمرزيدي و عاقبت آن‌ها را ختم به خير مي‌كني.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جواب دوستانی که دچار شک هستند از نگاه آیت اللّه مصباح. موفق باشید

11906
متن پرسش
با سلام ‌و عرض ادب خدمت استاد گرامی بدون مقدمه چند سؤال از محضر شریفتان می پرسم ۱- نظرتان راجع به استفاده کاملا اسلامی ما از شبکه های اجتماعی بالاخص واتساپ و وایبر چیست؟ با توجه به اینکه عضویت در بسیاری از سایتهای اسلامی جهت دریافت اخبار و نظرات از طریق همین واتساپ است. نظر حضرتعالی برای این حقیر قطعا نافذ است ۲- آیا شما جهت اعلام نظرات گرانقدرتان و یا.... ارسال بصورت جیمیلی یا شبکه های اجتماعی دارید که ما هم با افتخار عضو شویم و بهره مند گردیم؟ ۳- جسارتٱ می شود راجع به وبلاگی که من از اشعار پدرم که محب خالص و صدیق اهلبیت علیهم السلام بود و من همیشه آرزو داشتم آنها را چاپ کنم و بدلیل فقر مالی نتوانستم، اینک وبلاگی با نام تحفةالزهرا (س) ،که پدرم بر اشعارشان گذاشته بودند ساخته ام با آدرس http://dousty.blog.ir نظر گرانقدرتان را مرقوم بفرمایید با تشکر و التماس دعای ویژه یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بنده خودم فضای این شبکه‌ها را نمی‌شناسم ولی می‌دانم که نمی‌توان در این نوع فضاها حاضر نشد، می‌ماند که هرکس باید خودش خود را حفظ کند که گرفتار جنبه‌ی انحرافی این نوع شبکه‌ها نشود ولی نمی‌شود در آن‌ها تصرف نکرد. گفت: «در تو نمرودی است در آتش مرو / گر که خواهی رفت، ابراهیم شو» 2- خدا رحمت کند پدر گرامی‌تان را، اشعار زنده‌ای است و افق جان انسان را به حقیقی‌ترین انسان‌ها که مظهر توحید حضرت حق‌اند می‌اندازد تا طلب انسان از زمین کنده شود و آسمانی گردد. موفق باشید

11913
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم: دوست عزیز سؤال کننده در سؤال 11881 باید عنایت کنند که اولا: استاد موضوع قرار دادِ لوزان را صرفا بهانه ای قرار دادند تا مصداقی از آنچه که امروز جامعه ی ما برای آزاد اندیشی در ذیل انقلاب اسلامی نیاز دارد را خوب متذکر شوند. کاری که قبلا هم به بهانه های مختلف انجام داده اند. ثانیا: نشان دادند که چگونه می توان با «حکمت حسینی» دشمن را بیچاره کرد به نحوی که نه بهانه ای در دست داشته باشد تا عملی علیه انقلاب صورت دهد و نه بتواند انقلاب را تحمّل کند! چون همواره بر آرمان هایش پافشاری می کند. همان کاری که آقا سید الشهدا علیه السلام در حرکت حکیمانه و حماسی خود صورت دادند که نه تنها هیچ بهانه ای برای کشتن خود به دست دشمن ندادند بلکه با تمام وجود تلاش کردند کار به آنجا کشیده نشود هر چند که کشته شدنشان را که - تلاش می کردند کوفیان به دام آن نیفتند - مدیریت کردند و به زیباترین شکل ممکن آن را صورت دادند. یعنی در حقیقت آقا سید الشهداء سلام الله علیه خودکشی نکردند لکن کشته شدنی که تقدیرشان شده بود را زیبا کردند. شاید جمله آقا رسول الله صلی الله علیه که به آقا امام حسین علیه السلام فرمودند: «انّ الله قد شاء ان یراک قتیلا» به همین موضوع اشاره داشته باشد. نگفت خدا اراده کرده است که خودت را بکشی! بلکه فرمود خدا اراده کرده تا تو را کشته ببیند. یعنی ای حسین این تقدیر توست. وقتی آقا امام حسین علیه السلام کاملا برایشان روشن شد که خدای متعال چه چیزی را برای او اراده کرده اند تلاش کردند که اختیار خود را تماما در ذیل اراده ی الهی قرار دهند. که البته باید تمام حرکات و گفتار امام را در دل این دستگاه در نظر گرفت. چه آنجا که به حرّ فرمودند که اگر نمی خواهید برمی گردم. یا آنجا که در روز عاشورا با تمام وجود کوفیان را نصیحت می کنند که چرا می خواهید فرزند رسول خدا و علی مرتضی و صدیقه کبری علیهم السلام را بکشید. آقا امام حسین علیه السلام نمی خواستند با این نصایح کاری کنند که کشته نشوند بلکه می خواستند کشته شدنی که از طرف خدا برای ایشان اراده شده بود را مدیریت کنند. و با این کار انگیزه دشمن را به کلی زیر سؤال برده و این سؤال را برای بشریت نمایان کردند که بشر از خودش بپرسد به راستی چرا حسین علیه السلام را این قدر مظلومانه کشتند؟ گناه او چه بود؟ جرم او چه بود؟ جرم یاران او چه بود؟ کودک شیرخوار او چه گناهی داشت؟ چرا بر جسدِ او اسب تازاندند؟ و رهبری عزیز انقلاب هم همان راه را در پیش دارند! ثالثا: از همه مهم تر اینکه این نوع ورود به مسائل سیاسی که استاد طاهرزاده ورود پیدا می کنند لازمه مبادیِ ایشان است. ایشان چاره ای جز این نوع ورودها ندارند. دستِ خودشان نیست. مبادی ایشان چنین اقتضائاتی دارد. وقتی ایشان پذیرفته اند که انقلاب اسلامی ظرف ظهور اراده ی پروردگارشان در این دوران است پس ایشان در حقیقت با ورود به مسائل سیاسی به دنبال ردّ پای پروردگارشان در حوادثی هستند که در ظرف انقلاب ظهور می کند. یعنی رجوع ایشان به ظهورات مختلف پروردگار در حوادث این دوران است. رویکرد ایشان به سیاست، به کلی غیر از سیاسیونی ست که مسائل سیاسی را - دانسته یا ندانسته - از مبادیِ آن می بُرند و جدا می کنند. ایشان از اول سیاست را از عبودیت و دیانت جدا نمی دانند تا این اشکال پیش بیاید که چرا ایشان به مسائل سیاسی به این نحو ورود پیدا کرده اند. مگر ایشان سیاست را جدا از دیانت می دانند؟ ایشان سیاست دینی را از مظاهر دین می دانند که وسیله تحقق دین است. مثل ظاهر نماز که وسیله تحقق باطن آن است. فکر می کنم ایشان با همان دقتی که آیات قرآن را با ریزه کاری های مخصوص به خود، مورد تدبر قرار می دهند حوادث مربوط به انقلاب را هم با همان دقت مورد ارزیابی قرار می دهند. ایشان در مباحث مربوط به انقلاب اسلامی روشن کرده اند که انقلاب اسلامی را آیتی از آیات پروردگار می دانند که در این دوران به صحنه آمده است و در هر صحنه ای به دنبال گوهر انقلاب اسلامی هستند و سعی دارند آن را برای دیگران نمایان کنند. این اشکال دوست عزیز ما به طریق اولی به مثلا مولی علی علیه السلام می تواند وارد باشد که چرا ایشان با آن مقام قدسی و والا به ریزترین حوادث و مسائل سیاسی-اجتماعی که در ظاهر در شآن مولی نبود، ورود پیدا می کردند. آقا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کجا و مشک آب به دوش کشیدن برای آن زن کجا؟ و بعد هم بازی کردن با کودکان آن زن به آن شکل که در تاریخ آمده کجا؟! پس قبل از اینکه دوست عزیز ما به استاد چنین اشکالی کنند بهتر است مبادی ایشان را بیشتر مورد تأمل قرار دهند که آیا ایشان می توانند به مسائل مربوط به انقلاب چنین ورودهایی نداشته باشند یا ایشان چاره ای از چنین ورودهایی ندارند؟ رابعا: آنچه بنده از سیاق کلام استاد در راستای شعار امسال یعنی هم دلی و هم زبانی با دولت فهمیدم این بود که ما باید این دولت را درک کنیم. نه اینکه نقد نکنیم. درک کردن به این معنا که باید بفهمیم این دولت برای خودش مبادی ای دارد که هیچ چاره ای جز فکر کردن و عمل کردن مطابق آن مبادی ندارد. استاد عزیز در کتاب سلوک ذیل شخصیت حضرت امام رضوان الله تعالی علیه روشن می کنند که تفکر ریشه در مبادی دارد و مستقل از مبادی نیست. بر عکس عده ای که با یک نحوه نیست انگاری افکار را بدون ریشه می پندارند و توهم می کنند افراد و جریانات مختلف هر جور خواستند می توانند تفکر کرده و افکارشان را بر دیگران تحمیل کنند. این دولت چاره ای جز آنچه فعلا فکر می کند و در نتیجه عمل می کند ندارد. چون عمل ریشه در تفکر و در مبادی دارد. اگر این موضوع خوب روشن شود جایگاه هم دلی و هم زبانی هم روشن می شود. لذا به جای برخوردهای صرفا سیاسی و کینه توزانه و ایدئولوژیک با همدیگر، به تفاهم یعنی فهم همدیگر می رسیم. یعنی همان هم دلی و هم زبانی. و دولت را کمک می کنیم حتی با انتقاداتمان. آنچه بنده از رویکرد رهبری عزیز حفظه الله فهمیدم این است که ایشان سعی دارند تا آنجا که این دولت توان و تحملش را دارد و کشش آن را دارد، او را کمک کرده تا به مبادی انقلاب رجوع کنند تا بر آن اساس فکر کرده و عمل کند. همان کاری که یک استاد سلوکی با یک شخص در مسائل شخصی انجام می دهد و مبادی میل او را که منحرف شده است را تغییر می دهد. مگر بنده و شما در مسائل شخصی هیچ گونه انحرافی در مبادی نداریم که انتظار داریم این دولت هم در جایگاه خودش هیچ انحرافی نداشته باشد؟ در این قراد داد لوزان ما تا حدی شاهد این قضیه بودیم. مخصوصا در روحیه ی وزیر محترم امور خارجه. برداشت بنده از سخنان وزیر محترم این بود که ما درخت هسته ای را از ریشه در نیاورده ایم لکن شاخه هایی از آن را زده ایم تا حربه را از دست دشمن خارج کنیم. ما دانش هسته ای داریم دانش را که نمی توان از چنگ ملت درآورد. بنده خیلی از جزئیات قرار لوزان اطلاع ندارم و سر در نمی آورم لکن این را می‌فهمم که روح انقلاب فراتر از طرفین این قرار داد که دولت باشد و گروه 1+5، حضور دارد. به دلایلی که در بالا گفته شد. این یعنی جایگاه تاریخی قراداد لوزان در نسبت با انقلاب اسلامی. نمی دانم چقدر این اظهارات با حقیقت منطبق است. امیدوارم استاد فکور بنده ی بیچاره را هم از تذکراتشان محروم نفرمایند. ملتمس دعا. یا کریم
متن پاسخ

- باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده خدا را از این‌همه همزبانیِ جنابعالی و دلسوزیِ آن رفیق ناصح شکر می‌کنم. از عظمت انقلاب همین بس که چنین ناصحانی فهیم و آن دلسوزانی ناصح را تربیت نموده که هر دو دغدغه‌ی درخشش انقلابی را دارند که در این تاریخ طلوع کرده است. نمی‌دانم از دلسوزی آن عزیز ناصح بیشتر باید شکر کرد که این چنین دغدغه‌مند تلاش دارد معارف نورانی الهی در حجاب نرود و در غبار سیاست‌زدگی قرار نگیرد؛ یا از همدلی جنابعالی که با سخن خود در نوشته‌ی فوق بهتر از آن‌چه من می‌خواسته‌ام بگویم از زبان بنده اظهار فرموده‌اید. آیا این معجزه‌ی انقلاب نیست که در حال پروراندن چنین شخصیت‌هایی عجیبی است که ره صدساله را در ذیل انقلاب نورانی حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» یک‌شبه طی کرده‌اند؟! گفت: «زان‌که او کف دید و دریا را ندید / زان‌که حالی را دید و فردا را ندید» بیچاره آن‌هایی که انقلاب مقدس اسلامی را می‌خواهند در آینه‌ی خیابان‌ و ادارات و بازاری که هنوز گرفتار روح مدرنیته‌است پیدا کنند و متوجه نیستند در باطن این تاریخ چه روح‌های بزرگ و چه شعورهای متعالی در حال تولد است.

بنده حرفی بیشتر از آنچه که حضرتعالی در جمع‌بندی هوشیارانه‌ی خود زده‌اید ندارم. امیدوارم خداوند از ما قبول فرماید که از این طریق راهِ اُنس خود و دوستان را به خدایی که توسط حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در این تاریخ ظهور کرد، رهنمون باشم.

گفته می‌شود بعد از آن‌که مرحوم علامه محمدتقی جعفری آن حکیم عارف که برای آینده‌ی خود سخت به روحانیت او محتاجیم، پس از شرح مثنوی، مولوی را در خواب دید که با تعجب از او می‌پرسد که مثنوی ما این‌همه معنا داشت و ما نمی‌دانستیم! و این قصه‌ی بین من و شماست که گویا بنده باید متن جنابعالی را چندبار بخوانم تا بفهمم چه چیزهایی گفته‌ام. آیا با توجه به چنین افرادی جای آن نیست که باید شدیداً به آینده‌ی انقلاب امیدوار بود؟! موفق باشید

11902
متن پرسش
با سلام محضر استاد طاهر زاده: در سوال قبل گفتم که یک سال است که دچار شکوک عدیده ای شدم و شما ده نکته با شرح صوتی تان را توصیه نمودید اگر خاطرتان باشد چند سال پیش شب قدر بعد از نماز صبح از مسجد تا منزلتان در خدمتتان بودم و گفتم که شما استدلالی در این کتاب بحث نمی کنید مثلا برای اثبات فرا زمان و مکان بودن نفس به رویای صادقه استناد می کنید لکن ما نه رویای صادقه را تجربه نمودم و نه به فرض داشتیم قانع کننده می بود. در این کتاب برهانی چندان بحث نکردید و ما در چند سال پیش که می خواستم بر آن کار کنم بسی اذیت شدم و به توصیه خودتان دست از ادامه کار کشیدم و هم اکنون نیز دست از سایر آثارتان کشیدم. اکنون درخواست داریم بگویید چه کنم یا شجاعانه بگویید دست از شریعت بکشم و تارک الصلاه شوم کما که بعضا شدم یا راهی پیش پای ما بنهید غزالی دو ماه در شک بود و چه دردناک بود برایش من مشابه شک او بلکه بسی بدتر از آن دچارم آن هم بیش از یکسال نه از عنایات الهی خبری شد بلکه روز بروز بدتر شدم و فساد اخلاقی امان فزون تر گردید. غزالی به تصوف پناه برد ما را اندیشه بر این است که به مواد مخدر پناه برم شرابی (موادی) تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش / که تا یکدم بیاسایم ز دنیا (عقبی) و شر و شورش
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شراب تلخ همان سلوک است و ریاضت و زیر پاگذاردن هوای نفس، و ماه رجب برای چنین سلوکی در پیش است. ماهی است که شما را از دنیا و عقبی آزاد می‌کند و إن‌شاءاللّه خدایی می‌شوید برای یافتن حق باید ناز خدا را بکشید نه این‌که ناز کنید زیرا: «گر جمله‌ی کائنات کافر گردند / بر دامن کبریای‌اش ننشیند گرد». موفق باشید

11900
متن پرسش
سلام استاد: شما در جلسه روز دوشنبه فرمودید که چون انسان خواست از طبیعت سردر بیاورد و وارد منیت شد پس نور خدا را ندید و در طبیعت دستبرد و با طبیعت تعامل نکرد. آیا برخی تحقیقات و تفکرات فلسفی هم مثل همین اصرار بشر در سردر آوردن از طبیعت نیست؟ آیا لازم بوده که اینقدر بشر در مسائل ریز شود که برخی مواقع باعث شک و انحراف شود؟ آیا سر در آوردن که باعث می شود نور خدا دیده نشود شامل فلسفه هم می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: درست تشخیص داده‌اید، فلسفه و کلام از جهتی همین‌طور است که می‌فرمایید که بشر در زیر سایه‌ی انوار الهی نه نیاز به فلسفه دارد و نه نیاز به کلام و یا عرفان نظری، می‌ماند که وقتی با انواع سؤالات و شبهات روبه‌رو می‌شویم مجبوریم از طریق فلسفه و کلام آن شبهات را جواب دهیم و از طریق عرفان از ظلمات سطحی‌نگری نسبت به اشارات شریعت الهی خارج گردیم. از این جهت قصّه‌ی روزگار ما رجوع به فلسفه و کلام و عرفان است تا آن‌ها را بفهمیم ولی از آن‌ها عبور کنیم بدون آن‌که آن‌ها را زیر پا بگذاریم. موفق باشید

11898
متن پرسش
سلام علیکم: نظرتون درباره کتاب "شعاع شمس: غزلیات شمس تبریزی به روایت دکتر دینانی " چیه؟ کدام شرح حافظ را بهتر می دانید؟ (اصلا نیازی هست که بعد از شرح مولانا؛ شرح حافظ کار کنیم؟)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب را ندیدم ولی آقای دکتر دینانی انصافاً دیدنی و پسندیدنی است و لذا فکر می‌کنم شعاع شخصیت ایشان هرکجا بتابد موجب گرمی است چه آن شعاع از طریق حافظ بر ما بتابد و چه از طریق مولوی. لطفاً آدرس تهیه‌ی کتاب را مرقوم فرمایید. موفق باشید

11897
متن پرسش
سلام علیکم استاد: لطفا کمی راجع به انجیل توضیح دهید چند نوع انجیل داریم آیا انجیل هم مانند قرآن وحی است؟ تورات چطور؟ التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در این مورد متخصص نیستم ولی آن را می‌توانید در سایت‌های مختلف دنبال کنید. موفق باشید

11908
متن پرسش
سلام علیکم خسته نباشید. چند وقت پیش یه سخنرانی از آقا دیدم در سایت ایشان راجع به دولت آقای احمدی نژاد - در تاریخ 92/04/23 تحت عنوان بیانات در آخرین دیدار رئیس چمهور و هیئت دولت دهم - که چقدر از دولت ایشان تعریف و تمجید کرده بودند هماننند همان تعریفهایی که از اول از ایشان داشتند - علیرغم اتفاقات و قضایایی که پیش آمد - این سؤال برایم پیش آمد که دولتی که اینجوری مورد حمایت آقا قرار می گیرد و من تا با حال این تعریفها را نشنیده بودم - اونهم برای دولتی که هشت سال سرکار بود و آقا تأکید داشتند روی انقلابی بودن این دولت - و افراد و گروههای مختلف حرفهای آقا را حجت می دانند و قبول دارند چطور تمام حرفهای رهبری را قبول ندارند و دولت نهم و دهم را هنوز هم که هست مورد بی انصافی قرار می دهند و لعن و نفرینش می کنند و به او فحش می دهد. چطور حرفهای رهبری را در مورد مذاکرات هسته ای اینقدر تحویل می گیرند و از اون طرف هم به آقای احمدی نژاد فحش می دهند؟ قسمتی از سخنرانی آقا در آن جلسه را می آورم تا همه بفمنهد آقای احمدی نژاد تا آخرین لحظات - حتی بعد از تحویل پستشان و تمام شدن کار دولتشان - همچنان مورد حمایت هستند و کسی بی انصافی نکند.: «آنچه که من امروز باید به دوستان عرض کنم، در درجه‌ی اول خداقوّتی است؛ ان‌شاءالله که خسته نباشید. هشت سال کار کردید، تلاش کردید، کارهای خوبی انجام گرفت، تحمل زحمات کار شبانه‌روزی را شماها نشان دادید؛ یعنی دیده شد، احساس شد، همه فهمیدند که رئیس جمهور محترم و همکارانشان در دولت حجم کارشان بسیار بالا و پرشتاب نسبت به همه‌ی دوره‌های دیگر بود و هست؛ این نقطه‌ی برجسته‌ای است که نباید این را نادیده گرفت. همه‌ی کسانی که میخواهند درباره‌ی دولتها، درباره‌ی کابینه‌ها، درباره‌ی رؤسای جمهور قضاوت کنند - چه پیش خودشان، چه در منظر عموم - و نظری بدهند، خوب است به این نکته هم توجه کنند: حجم کار بالا و تلاش خستگی‌ناپذیر و اعراض از آسایشها و آسودگی‌ها و امتیازاتی که معمولاً مسئولان کشورها در دنیا دارند؛ استراحت میکنند، تفریح میروند، امتیاز میگیرند؛ اینها را نخواستن، ندیدن، طلب نکردن، امتیاز بزرگی است که این دولت بحمدالله از این امتیاز برخوردار بود. یک نکته‌ی دیگر هم که در مورد این دولت در طول این هشت سال مورد نظرم بود و بارها هم به آن اشاره کردم، این است که این دولت بحمدالله توانست شعارهای انقلاب را سر دست بگیرد و به آنها افتخار کند و آنها را در جامعه مطرح کند. یکی از کارهای مهمی که جبهه‌ی ضدانقلاب - چه انقلاب ما، و چه انقلابهای دیگر - در طول تاریخ و در عرض دنیا داشتند و میکردند، این بوده است که سعی کنند ارزشهای انقلاب را کمرنگ کنند. به اینجا هم محدود نمیشود؛ اول ارزشها را کمرنگ میکنند، بتدریج آنها را محو میکنند؛ اگر میدان پیدا کنند، آنها را تبدیل به ضدارزش میکنند؛ این کاری است که در دنیا معمول است؛ این را ما در تاریخ انقلابهای دنیا مشاهده میکنیم؛ و در انقلابهائی هم که زمان خود ما - در طول این عمر طولانی‌ای که ما کردیم - دیدیم و خبر شدیم، این را مشاهده کردیم. جبهه‌ی مقابل انقلاب و ضدانقلاب، شعارهای انقلاب را هرگز فراموش نخواهد کرد؛ یعنی میداند که در این رویاروئی، در این هماوردی، آن چیزی که توانست جبهه‌ی انقلاب را پیروز کند و جبهه‌ی ضدانقلاب را به هزیمت وادار کند، در درجه‌ی اول این شعارها بود؛ که هرچه شعارها پرمغز و جذاب و واقعی و برای مردم مفهوم و ملموس بود، کمک آن به پیشرفت انقلاب بیشتر شد. سعی میکنند این شعارها را بتدریج محو کنند، کمرنگ کنند. در مورد کشور و انقلاب ما هم این کار را دشمن شروع کرد؛ البته موفق نشدند؛ خدا را شکر میکنیم. دشمن نتوانست شعارهای انقلاب را کمرنگ و سپس محو کند. به نظر من یک بخش عمده‌ای از این هم مربوط میشود به هوشیاری امام بزرگوارمان. آنچه که امام بزرگوار از اظهارات خود، از گفته‌های خود، از نوشته‌های خود در میان ما باقی گذاشت، بیّنات است، محکمات است؛ متشابهات نیست که کسی آنها را نفهمد. آخرین سخن امام هم وصیتنامه‌ی امام است. من همیشه به مسئولین و کسانی که در دولتهای گوناگون یک کار مهمی دستشان بوده است، توصیه میکردم که به وصیتنامه‌ی امام مراجعه کنند. وصیتنامه‌ی امام، لبّ ارزشهای مورد نظر امام است؛ اینها را امام باقی گذاشته، زنده گذاشته است. لذاست که این ارزشها قابل تحریف نیست، قابل تغییر نیست. بله، ندیده گرفتن اینها امری است که میسر است برای کسانی که بخواهند ندیده بگیرند. این دولت این شعارها را مطرح کرد، برجسته کرد، سر دست گرفت، به آنها افتخار کرد؛ در مجامع جهانی، احساس شرم از انگیزه‌های انقلابی و از اهداف انقلابی و از شیوه‌های انقلابی نکرد؛ این خیلی کار بزرگی بود.»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: یکی از راه‌هایی که جریان مقابل ارزش‌های انقلاب از دولت سازندگی تا حال در پیش گرفته احترام به رهبری بود و در عین حال کار خود را کردن، و لذا سعی می‌کرد با ابزارهایی که در اختیار داشتند صحبت‌های مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» را نسبت به دولت آقای احمدی‌نژاد نادیده بگیرند و از این جهت است که ما معتقدیم این جریان‌ها برای خود نسبت به انقلاب برنامه‌ای غیر از برنامه‌ی ولیّ فقیه دارند هرچند برنامه‌ی آن‌ها خیانت به انقلاب نباشد و لذا باید آن‌ها را درست دید و دقیق فهمید که در کجای انقلاب جای دارند. حیف که آقای احمدی‌نژاد با آن یکشنبه‌ی سیاه و طرح آن ویدئو خاطر رهبر عزیز را مکدر کرد و خودش بهانه به دست کسانی داد که مثل او دلسوز انقلاب نبودند و حیف که نیروهای اصول‌گرا متوجه نقش مفید آقای احمدی‌نژاد برای انقلاب نبودند. موفق باشید

11896
متن پرسش
سلام علیکم بر استاد عزیز: بنده پاسخ بسیاری از پرسش های خود را گرفتم، امیدوارم واقعا بتوانم آن را حس کنم و در راهی که شما از روح الله آدرس می دهید گام بردارم. ان شاء الله نگاه شما به سخنان مخالف بتواند بیش از پیش هنر و مهارت الهی صبر با همدیگر را در شاگردان شما پرورش دهد. استاد بنده دو سوال دیگر را خدمت شما عرض کنم تا به امید توضیحات حضرتعالی نگرش شما برای بنده شفاف تر شود. اول این که استاد، بنده با نگاه اشراقی شما به حقیقت انقلاب آشنایی اندکی دارم و به همین جهت بعد از سخنرانی مدرسه ولیعصر(عج) که فرمودید امکان این وجود دارد با انحراف خواص و به دنباله آن عوام انقلاب ما دچار سرنوشت مشروطیت شود، از شما در راه برگشت سوال کردم، این سخن را واقعا از جانب خودتان فرمودید و یا صرفا یک تشر به طلاب بود و جواب فرمودید: «نه خیر من از قول بقیه این سخن را گفتم و باید عمق سخن امام را مورد توجه قرار داد که اگر من هم سازش کنم ملت اسلام بر نمی گردد» عرض بنده این بود، به چه جهت باید دولت اصلاحات را بعد از دولت موقت دانست؟ صرف نظر از افراد چه تفاوتی میان مرام و مبانی فکری نهضت آزادی با اصلاحات چی هایی مثل خاتمی وجود دارد؟ کسی که با جورج سوروس دیدار آنچنانی می کند و سخن از جامعه باز و روش های ایجاد آن در ایران می زند و هزینه های تبلیغاتی خود را از آل سعود تامین می کند را باید بعد از دولت موقت دانست؟ (وقتی به مجموع اسناد دیدار خاتمی با سوروس نگاه می کنیم همدیگر را پشتیبانی می کند و قابل انکار نیست) بله رهبر معظم انقلاب در پی نجات ایشان بودند ولی خوب ایشان به قول پدر مرحومشان به شدت غرب زده اند و جز غرب نمی بینند. بنده هم معتقد به نقش والای مردم در پیشبرد اهداف انقلاب هستم. واقعا باید به همدلی و همزبانی میان دولت و ملت فکر کرد و دولتها باید خودشان را مدام با مردم 22 بهمن سازگار کنند و مردم هیچ انتظار نا به جایی از دولت نداشته باشند و دولت را رفیق خود ببینند. بیشتر سوال بنده در زمینه هسته ای به این نکته برمی گشت که چگونه شما راهبرد دولت را غلط می دانید و در عین حال سیستمی که براساس آن چیده شده است را تا آن حد تایید می فرمایید که شایسته عنوان «صلح حدیبیه» می دانید. راهبرد این دولت به رسمیت شناختن نگرانی های غرب و تلاش برای رفع آن است؛ به هر حال غرب حق دارد از ما نگران باشد ما 28 مرداد 32 در آمریکا کودتا کردیم، ما شاه ستمگر آنها را پشتیبانی کردیم، ما علیه آنها 8 سال جنگیدیم؛ ما به دشمنان آنها بمب شیمیایی دادیم و بدتر از آن ایران تنها استفاده کننده از سلاح هسته ای است و از این جهت باید نگرانی های آنها را در زمینه هسته ای رفع کنیم. شما قطعا و یقینا با چنین راهبردی مخالفید و از خارج کردن بهانه از دست دشمن سخن گفته اید که هیچ تناسبی با این راهبرد دولت ندارد. در بحث رآکتور اراک به عینه می توان ظهور چنین راهبردی را مشاهده کرد؛ رآکتور اراک پلوتونیوم تولید می کند ولی پلوتونیوم آن به دلیل تفاوت در عدد اتمی اساسا نمی تواند در بمب اتم مورد استفاده قرار گیرد و این چیزی نیست که از لحاظ فنی بر غربی ها پوشیده باشد. در عمل در لوزان چه شد؟ به جای این که با شدیدترین سیستم نظارت موافقت کنند، قرار است قلب راکتور را دیسترویت کنند و یا صادر کنند؛ همچنان که معمر قذافی تاسیسات هسته ای اش را صادر کرد!!! در عین حال قبول کرده اند پلوتونیوم های راکتور جدید هم از کشور خارج شود؟ خوب اگر قرار باشد ما بمب بسازیم که پلوتونیوم خارج می شود و چه معنایی دارد ما پیچ و مهره های قلب رآکتور را از هم باز کنیم؟ این مضحک نیست؟ استاد این راهبرد چه نسبتی با صلح حدیبه دارد؟ پیامبر اکرم (ص) نگرانی های مشرکین را به رسمیت شناخت و یا از یک موضع برابر بهانه های مشرکین مبنی بر از دست رفتن افراد قبیله هایشان را از چنگ آنها خارج کرد و امکان ائتلاف کفار را به صفر رسانده و فرصت فرهنگی به دست آورد؟ راه حل هایی که در لوزان به دست آمد به هیچ عنوان حتی یک توافق خوب با عقلانیت ابزاری هم نیست و همچنان که ما باید برای یک مذاکره عقب نشینی های هدفمندی انجام دهیم؛ باید دستاوردهایی هم داشته باشیم. استاد به نظر حقیر باید صلح حدیبیه و ایجاد ظرفیت فرهنگی در جهان اسلام و جهان غرب را در القصیر، حمص، جرف الصخر ، تکریت و قنیطره جست و جو کرد. آنجا که دست قدرت اسلام برای اولین بار در تاریخ اسلام دوگانه جعلی شیعه – سنی را تبدیل به دوگانه حقیقی اسلام اموی – علوی کرده است. آنجا که آمیخته شدن خون شهدای لبنانی و ایرانی به همگان نشان داده است که چیزی به نام اسلام خشن و اسلام طالبانی وجود ندارد و این همان صهیونیست ها هستند؛ نشان به نشان قنیطره، نشان به نشان حضور حزب الله در جنگ با داعش. آنجا که خون شهدای مدافع حرم نشان داده است؛ دعوایی هم اگر میان مسلمانها هست بر سر حقیقت تاریخی اهل بیت (ع) است و میان قریب به اتفاق مسلمانان در عین فضیلت بودن این خاندان اتحاد مبنایی وجود دارد. آنجا که برای اولین بار وهابیت تندروی افراطی نمی تواند خود را پشت لوای اسلام مخفی کند و باید سر ببرد و وحشی گری کند و اگر استراتژیست های هفت خط صهیونیست احتمال حضور این چنینی جمهوری اسلامی را در صحنه می دادند هرگز انگاره ی 150 ساله اسلام وهابی را این چنین ارزان در طی 5 سال نابود نمی کردند. سعی کرده بودند اسلام هراسی را در متن جامعه غربی نهادینه کنند و در اویل بحران سوریه نیز مسلمانان جهان تحت فشار بودند ولی الان سیر رجوع به اسلام حزب الله لبنان و سپاه قدس در حال شتاب گرفتن است. لوزان بیشتر شبیه احد است تا حدیبیه و ما دلواپسیم که هند جگر خواری هوس جگر حمزه ما را کرده باشد. دلواپسیم نکند عده ای به طمع دنیا حاضر باشند جان فرمانده کل قوا را به خطر بیاندازند؟ ببخشید استاد وقتتان را گرفتم؛ تمام این سخنان را نوشتم تا بگویم استاد دلم برای حضرت روح الله تنگ شده است، با این که او را همیشه از سیاهی بر سفیدی دیده ام و یا از سفیدی بر سیاهی. اگر نبود «ولاتیاسو من روح الله» هر آیینه دق می کردم. نمی دانم چرا این قدر بهانه گیر شده ام؛ این قدر با خودم حرف می زنم که صبور باش ولی صبرم طعم بغض دارد، آنچنان که مرادم هم از من گله کند که چرا دعوا می کنی. به آینده امیدوارم ، آن سان که مطئنم عهد، عهد انقلاب و انقلابی است ولی گلویم دیگر توان فرو بردن بغض هایم را ندارد. دلم به نفس های پر شور سید علی خوش است ولی سینه ام آرام نمی گیرد، تلاش می کنم ولی ضمیرم آرام نمی شود. دلم تنگ شده استاد ...
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این غم مقدس شما به لطف الهی شما را آن‌چنان بزرگ می‌کند که از آن به بعد مجبورید تنها با رازهای سینه‌ی خود به‌سر ببرید مگر آن‌که خداوند اجازه سخن‌گفتن به شما بدهد لذا هیچ اشکالی در اصل قضیه نمی‌بینم که دولت را در مسیری نمی‌بینید که انقلاب اسلامی عزیز بنا دارد در آن مسیر وارد شود و این نشانه‌ی هوشیاری و بصیرت شما و امثال شما است. بحث بر سر آن است که ما باید آن حضوری را که خارج از محتوای بیانیه‌ی لوزان، در جهان غرب پیدا کرده‌ایم را نادیده بگیریم و به اسم آن‌که از طریق این دولت انجام شده؟ و یا جایگاه تاریخی بیانیه‌ی لوزان چیزی است از جنس انقلاب که با قاطعیت‌های مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» تحقق یافت و در مسیر محدودیت‌هایی که رهبری عزیز آن را تأکید کردند ما کار بزرگی را در این تاریخ شکل دادیم که دشمن سال‌های سال طول می‌کشد تا بفهمد ما چه کردیم و با درایت رهبری عزیز چه فرهنگی را وارد اردوگاه نظام استکباری نمودیم! دشمن کوتاه‌بین است و نمی‌فهمد مواضع ما چه بلایی بر سر او خواهد آورد وقتی هیبت تمامیت‌خواهی‌اش از طرف ما به رسمیت شناخته نشد مطمئن باشید ما آینده‌ی بسیار درخشانی خواهیم داشت وقتی با هیبت رهبری در انقلاب جلو چشمان جهانیان اُبهت استکباری غرب چون مومی در حال ذوب‌شدن است. هرچند پیروزی‌هایِ از جنس حضور ما در القصیر و جرف الصخر بسیار زلال‌تر است. موفق باشید

11883
متن پرسش
سلام: سوالی از مدیریت سایت داشتم: چرا در قسمت دانلود کتاب «فرزندم این چنین باید بود» هم برای جلد یک و هم برای جلد دو ؛ جلد دو بارگذاری شده است؟ با تشکر
متن پاسخ

به نام خدا

باسلام

به جواب سوالات 11803 و 11831 مراجعه فرمایید.

با تشکر. مدیریت سایت

11882
متن پرسش
با سلام: آیا بدی موجود است یا خیر؟ در بعضی جاها مثالی که زده اند مثال نور است بدین صورت که هرجا نور در آن مکان به حداقل خود برسد آنجا را تاریکی می نامند و این در صورتی است که اگر همه ی وجودات، موجودیت خود را از خدا می گیرند و ما بخواهیم به مثال بالا استناد کنیم در آن صورت یک عدم وجود دارد که خدا در آنجا نیست و این حضور تام خدا را زیر سوال می برد. حال اگر پاسخ شما در تایید موجود بودن بدی است انتصاب آن به هستی خدا چگونه خواهد بود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم «شرّ» عدمِ «خیر» است و مسلّم چون «عدم» غیر از «وجود» است، عدم خیر نیست و موجود شرّ از آن جهت که وجود دارد و خیر است به خدا منسوب است نه از آن جهت که نسبت به ما شرّ است. مثل سیل که از جهت آب‌بودن خیر است، ولی آب از آن جهت که روان است نسبت به ما به عنوان سیل شرّ می‌شود که با درست‌عمل‌کردن می‌توانیم خود را در معرض شرّبودن آب قرار ندهیم. و در همین رابطه در قرآن داریم: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ * مِنْ شَرِّ ما خَلَق‏» یعنی اگر در زیر سایه‌ی حضرت حق زندگی کنید و از این طریق به او پناه ببرید از وجه شرّی مخلوقات در امان خواهید بود. موفق باشید

11881
متن پرسش
سلام: حیف شما که با ورود در مباحث سیاسی هم نگاه ها را به خودتان تغییر می دهید و هم فضای سایت را سیاسی می کنید. شاید بفرمایید که سیاست عین دیانت است ولی وقتی فضای امروز این را نمی فهمد، چرا نگوییم حکمت اقتضا می کند که سکوت کنیم؟ استاد محترم من در صدد نصیحت نیستم که شکسته باد دهانم که چون شمایی را نصیحت کنم ولی خدا شاهد است این روشی که حضرت عالی دارید و در انتخابات و توافق نامه ها و بیانیه ها و هر ریزه خرده ی سیاست وارد می شوید نه مد نظر آقا ست و نه مطلوب مخاطبینتان کافی است نیم نگاهی به نحوه ی سوال و جواب ها بیاندازید تا ببینید نتوانسته اید حتی شاگردان خود را متوجه کنید که به این قضایا سیاسی صرف نگاه نکنند؟ حضرت استاد شما را به خدا این چنین وارد مباحث سیاسی نشوید تا فعالیت های فکری ـ فرهنگی فعلی و بعدی تان در محاق نرود. حضرت استاد شما مال خودتان نیستید تا بتوانید از خودتان خرج کنید. شما مال جبهه ی فرهنگی انقلاب هستید. خواهشا فرض کنید در این قضایای لوزان وارد این صحبت ها نمی شدید. الآن چه اتفاقی افتاده بود؟ آیا مخاطبتان گمراه شده بود؟ آیا الآن که وارد شده اید توانستید حرف تان را تفهیم کنید؟ به نظرم بهتر است در این فضاها با بیان کلیات فکری و توجه دادن به مبانی بدون ورود مستقیم به متن بیانیه و این خرده ریزه های زهر ماری هم جامعه را هدایت کنید هم گرد زمانه را بر وجهه ی خود نریزید. خدا حفظتان کند حفظکم الله عن الزلل
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تذکر مشفقانه‌ای است، با توجه به این‌که بنده هرگز نمی‌خواهم خودم و کاربران عزیز را گرفتار امور سیاسی جزیی و موسمی کنم خوب است که سایر کاربران عزیز مثل این عزیز نظر خود را در این مورد بفرمایند تا به بنده کمک کرده باشند. ما باید در هر زمانی به بهانه‌های مختلف جامعه را به سوی تفکری دعوت کنیم که اقتضای تاریخی است که در آن زندگی می‌کنند و از این طریق می‌توان به شکل حضوری در ذیل اراده‌ی الهی قرار گرفت. آیا در این کار موفق هستم یا نه؟! آیا با ورود به چنین بحث‌هایی کمکی به شخصیت قدسی و معنوی کاربران در این زمانه می‌شود؟ یا آن‌ها را مانند بعضی از روزنامه‌ها مشغول امور سیاسی زودگذر می‌کنیم؟ موفق باشید

11879
متن پرسش
سلام: استاد عزیز علت تطابق علم ما با عالم خارج چیست؟ یا بهتر است بگویم علت تطابق وجود ذهنی با وجود عینی در خارج چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: علت نمی‌خواهد، این یک امر و احساس بدیهی است. موفق باشید

11890
متن پرسش
سلام استاد و خدا قوت: استاد ببخشید با اجازتون میخوام یه مطلبی رو در تایید حرف دوستان به عزیزان منتقد تندرو عرض کنم البته نه منتقدین منصف و دلسوز ... بهشون عرض می کنم که لطفا کتاب انسان دویست و پنجاه ساله مقام معظم رهبری رو با حوصله و از اول تا آخرش مطالعه کنن تا به سیره و روش اهل بیت (ع) در اداره کردن و پیش بردن مکتب تشیع در دل تاریخ و رسوندن اون تا این مرحله اشنا بشن و اینقدر بیقراری نکنند و جلوتر از ولی زمان خودشون حرکت نکنن رفقا مطالعه کنید که جهل بزرگترین دشمن انسان هست و باعث تمام انحرافات و هلاکت آدم میشه این رو گفتم چون که اکثر این آقایون منتقد تند رو که من حداقل اطراف خودم می شناسم اهل تفکر و مطالعه نیستن اگه هم باشن خیلی سطحی در حد همون کتاب های درسی حوزه و دانشگاه اما اصلا مطالعه ریشه ای در مورد غرب شناسی، سیره اهل بیت (ع)، حقیقت انقلاب و این چیزها رو ندارن ... استاد معذرت و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:همان طور که در جواب شماره 11881 عرض شد ما باید در هر زمانی به بهانه‌های مختلف جامعه را به سوی تفکری دعوت کنیم که اقتضای تاریخی است که در آن زندگی می‌کنند و از این طریق می‌توان به شکل حضوری در ذیل اراده‌ی الهی قرار گرفت. آیا در این کار موفق هستیم یا نه؟! موفق باشید

11865
متن پرسش
با سلام: بنده بعضی مواقع که اعتقادات و طرز تفکر بعضی انسانها در زمانهای قدیم و حال را می خوانم در اینکه چرا این انسانها دچار چنین اعتقادات و یا باورها شده اند دچار حیرت و سرگشتگی می شوم که این ها مگر عقل نداشته اند که به این افکار و باورها دچار شده اند، مثلا کسانی که ادعای خدایی می کرده اند و یا کسانی معجزات را با اینکه می دیدند انکار می کردند، و یا همین افرادی که عالم خارج را انکار می کردند و یا همین که یکی از کاربرانتان در سوالی درباره انکار وجود توسط گرگیاس پرسیده بود، درک این چیزها و فهم این چیزها که از بدیهیات است، مگر این انسانهای منکر، عقل نداشتند؟ این طرز تفکرها و اعتقادات اینگونه افراد باعث مشغول شدن فکر بنده و حیرتم می شود و نمی توانم این موضوع را هضم کنم و دلیل قانع کننده برای خودم بیاورم که به این دلیل اینها اینگونه اعتقاداتی پیدا کرده اند، چون به نظرم هیچ توجیهی برای اینگونه اعتقادات و باورها وجود ندارد، وقتی اینگونه اعتقادات را در کتابی می خوانم نوعی ناراحتی در من به وجود می آید که به چه دلیل نمی فهمیدند؟ چه سودی برایشان داشته، آیا واقعا این واضحات و بدیهیات را نمی فهمیدند و یا خود را به نفهمی زده بودند؟ این قانع نشدن در بنده نوعی حیرت نامطلوب و آزاردهنده به وجود می آورد که فکرم را مشغول می کند، لطفا راهی جلوی پای بنده بگذارید و دلیلی قانع کننده برای بنده بیاورید که بتوانم دلیل این همه نفهمی و انکار بدیهیات توسط این افراد را درک کنم و حیرتم برطرف شود.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که در جواب سؤال شماره‌ی 11855 عرض شد ریشه‌ی این نوع موضع‌گیری‌ها یا سیاسی بوده و یا قبیله‌ای و یا مثل بهائیت جریان‌های استعمار دنبال این حرکات بوده، حتی دعوای اشعری و معتزلی را راه انداختند تا اهل‌البیت«علیهم‌السلام» و شیعه دیده نشود، چیزی که امروز ملاحظه می‌کنید. باید سعی کرد در این نوع موضع‌گیری‌ها جایگاه تاریخی آن‌ها را پیدا کرد. موفق باشید

11872
متن پرسش
سلام استاد و خدا قوت: استاد اگه اجازه بفرمایید می خواستم به این عزیزان منتقد توافق عرض کنم که دلواپسی شما بجا اما انقلاب اسلامی و امت اسلامی فقط تو بچه حزب الهی با اون فهم و بصیرت و رحیه انقلابی نیستی عزیز من، بلکه تمام اقشار جامعه باید با این انقلاب بیان بالا و رشد کنن، بصیرت پیدا کنن تا انقلاب هم رو به جلو بره، نمیشه بهشون گفت شما بچسبید به زندگیتون کاری به چیزی نداشته باشین تا ما خودمون انقلاب رو اداره کنیم. بزارین یه مثال بزنم برا بهتر روشن شدن موضوع. در فتنه 88 آقای حجت الاسلام راشد یزدی می گفتند که در اوج فتنه و اغتشاشات و اون همه آبروریزی برای نظام من با رهبر انقلاب داخل ماشین نشسته بودیم و به (قم یا جمکران درست یادم نیست) می رفتیم که من داشتم خدمت آقا شکوه می کردم و می گفتم که چقدر بد شد چه ضربه حیثیتی خورد نظام، اما آقا در جواب فرمودند که این حرفا درست اما این انقلاب هم باید بیمه بشه قوی بشه رشد کنه. ببینید رفقای حزب الهی عزیز در اوج اون اتفاقات در ظاهر بسیار تلخ حضرت آقا چه نوع دیدی دارن کجاها رو می بینن و این همون بصیرت و باطن بینی اولیای الهی هست از شناخت دقیق و عمیق سنت های الهی حاصل میشه. شما این جمله آقا رو در ابتدای این مذاکرات که فرمودند به مذاکرات خوش بین نیستم اما به اذن الله از آن ضرری هم نمی کنیم رو با همین دید نگاه کنید. عزیزان ولی خدا که به منبع نور وصل هست داره این حرف رو میزنه و دیر یا زود تحقق این حرف رو خواهیم دید همینطور که تحقق اون حرف اقا به آقای راشد در مورد فتنه 88 رو داریم الان می بینیم. این در مورد داخل کشور بود اما در مورد خارج از کشور هم تقریبا همینطوره یعنی اینو بدونیم که این انقلاب قراره در دل کل ملتها و نظام های این جهان بدرخشه و پیش بره و دعوت خودش رو به سمت معنویت و گذر از ظلمات مادی گری پیش ببره و همه ملتها فقط اون ملت های طرفدار نظام اسلامی نیستن بلکه بسیاری تحت تاثیر تبلیغات و القائات رسانه های صهیونیستی دید منفی به این انقلاب و کشور دارن و این نظام رو جنگ طلب خشن و غیر قابل تعامل و گفتگو میدونن نه فقط ملت ها بلکه بعضا دولتها و سیاست مداران اونها هم همین دید رو دارن که این گفتگو ها و امتیاز دادن ها برای رفع بهانه جویی که ان شاءلله با نقض عهد طرف مقابل و کارشکنی مداوم و لجاجت اونها میتونه باعث بشه که این دید هم در خارج و هم در در داخل تا حدود زیادی از بین بره و زمینه درخشش بیشتر و سرعت سیر بیشتر انقلاب اسلامی در دل تاریخ فراهم بشه. پس عزیزان بفرموده رهبر انقلاب بهتره عجله نکنیم و ببینیم آخرش چی میشه. این نکته هم بگم که این جمله حضرت آقا مقام معظم رهبری قبل از انتخابات ریاست جمهوری 92 در دانشگاه افسری امام علی من رو خیلی به خودش مشغول کرده و خیلی قابل تامله و شما هم روش تامل کنید تامل فراوان، اقا فرمودند ما نمی دانیم خداوند چه تقدیری برایمان در نظر گرفته و قلب ها رو به چه سمتی هدایت میکنه، انتخابات ریاست جمهوری مورد نظر ایشون بود. استاد معذرت می خوهام دعام کنید و خدانگهدار
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده با شما موافق هستم که باید در نحوه‌ی حضور خودمان در این تاریخ جدّاً فکر کرد. تفکر، یک موضوع تاریخی است و انسان‌ها و ملت‌ها باید در بستر تاریخی که دارند مراحل تفکر را یکی بعد از دیگری طی کنند تا قدم قدم به تفکر نهایی که متناسب با اهدافی است که برای خود در نظر گرفته‌اند، برسند از این رو ما باید متوجه باشیم فعلاً در کدام مرحله از تفکرِ تاریخی خود قرار داریم تا جایگاه خود را پاس داریم و موقعیّت خود را جدّی بگیریم.

در غرب وقتی رنسانس از حالت شورِ احساسی‌اش جلوتر آمد و به طور طبیعی به بازخوانی خود نشست، زمینه ظهور یک نوع تفکر شروع شد که حاصل آن بازخوانی، شخصیت‌هایی مثل هگل و شلینگ و فیخته شد که پدران فکری فرهنگی غرب‌اند. در انقلاب اسلامی نیز این سیر در حال وقوع است ولی با رویکرد قدسیِ مخصوص به خود.

در غرب بعد از شور احساسیِ رنسانس، آرام‌آرام اندیشیدن نسبت به تاریخی که در آن قرار گرفتند به صورتی جدّی پیش آمد و در واقع می‌توان گفت هگل و هم‌دوره‌ای‌هایش حاصل میز فکرهایی‌اند که بعد از آن شورِ رنسانسی ظهور کرد. این کار مهمی است که افرادِ متعلق به انقلاب اسلامی نیز بتوانند آرام‌آرام وارد فاز اندیشیدن نسبت به تاریخی شوند که در آن قرار دارند و معلوم است که فکرکردن فضای خاص خود را می‌خواهد و باید افق خاصی در میان باشد. بنده معتقدم ما نیز می‌توانیم آرام آرام خود را به تاریخی وارد کنیم که تاریخ تفکر نسبت به جایگاه انقلاب اسلامی است و بدانیم انقلاب اسلامی در مسیر حرکتِ خود به جلو در حال ظهور و طلوع زمینه‌ی تفکرِ خاصی است که می‌خواهد به طور همه جانبه خود را بیابد، البته نمی‌گویم در آن فضا قرار گرفته‌ایم، معتقدم در حال ورود به آن نوع فکر هستیم.

البته چون آن فکری که امثال هگل بدان نظر داشتند در زمینه‌ای مطرح شد که از یک طرف ارسطوئی و از طرف دیگر از تثلیث کلیسائی متأثر بود، به آن نتیجه‌ای که باید برسد نرسید و با آن همه دقت که هگل نسبت به هندسه فکری خود داشت و واقعاً هم چیز عجیب و غریبی بود. با این همه به بن بستی که آن مکتب در مقابل خود داشت و کلیسا نتوانست با طرح فلسفی سیاسی هگل خود را بازخوانی کند، کلیسا نتوانست به نتیجه‌ای که هگل می‌خواست برسد، برسد إلاّ آن‌که بگوئیم زمینه‌ای شد جهت ظهور نهضت پدیدارشناسی.

هگل با آن حیطه‌ی تفکر و عمقی که به فرهنگ غرب داد تصور می‌کرد می‌تواند همه مسائل را حل کند و واقعاً کسی که در آن تاریخ با آن اندیشه روبه‌رو می‌شد گمان می‌کرد هگل ابهامات حرکت مدرنیته را جهت رسیدن به مقصدی که مدرنیته برای خود طراحی کرده رفع می‌کند و غرب به مطلوب خود برسد. هگل یک شخصیت مذهبی است و می‌خواهد کتاب مقدس را به تاریخ خود برگرداند، البته جایگاه تاریخی هگل بسیار پیچیده‌تر از این حرف‌ها است که بنده بتوانم به این راحتی توصیف‌اش کنم. عرض بنده تنها آن است: همان‌طور که رنسانس در مسیر خود به منزل‌هایی رسید که در نهایت به هگل و امثال هگل منجر شد، ما نیز به یک معنا باید این مسیر را طی ‌کنیم تا بتوانیم در شرایط تاریخیِ تفکرِ نسبت به انقلاب اسلامی وارد بشویم و این نشست‌ها می‌تواند ما را در آن شرایطِ تاریخی قرار دهد که نتیجه‌اش هگل می‌شود، البته با رویکرد قدسیِ مخصوص انقلاب اسلامی و نظر به نور مهدی(عج)، هر چند ما هنوز به آن بلوغ از تفکر که شایسته هدف بزرگ انقلاب اسلامی است نرسیده‌ایم. افق ما بحمدالله حضرت مهدیg است و همین امر انقلاب اسلامی را آینده‌دار کرده است. هگل به نکات ظریفی از معرفت نزدیک می‌شود حتی به حرف‌هایی که محی الدین در عرفان نظری پیش می‌کشد نظر دارد، ولی نمی تواند بهره لازم را از آن نکات ببرد زیرا زیرساخت‌های فکری فرهنگیِ لازم در آن زمین موجود نبود[1] و ما در جایی هستیم که در سیر حرکت انقلاب اسلامی می‌توانیم قدرت تفکر را إن‌شاءالله به جامعه‌مان برگردانیم. با این فرض که عزیزان در شرایطی از آمادگی و تفکر قرار دارند که نحوه‌ای از تاریخ‌سازی به صورتی که انبیاء داشتند را در خود دارا می‌باشند.

موفق باشید

 


[1] - انقلاب فرانسه سرچشمه‌ی تفکر هگل است و می‌توان گفت انقلاب اسلامی می‌تواند سرچشمه‌ی تفکری شود که روح انقلاب اسلامی را در خودآگاهی مخصوص به خود تبیین کند و به یک معنا انقلاب اسلامی، هگل خود را متولد نماید. در رابطه با شخصیت فکری هگل به کتاب «هگل» از آقای دکتر علی اصغر مصلح، از انتشارات علمی رجوع فرمائید.

11871
متن پرسش
سلام مجدد استاد: بنده حقیر پرسشگر سوال 11852 هستم. ابدا بنا ندارم با حضرتعالی جدل کنم. چرا که خود را در این مقام نمی بینم. پس جسارت دوباره بنده را ببخشایید. 1- استاد عزیز! ما خود می دانیم که منطق مذاکره برای توافق، منطق بده بستان است. یعنی همین که ما پای به عرصه مذاکره گذاشته ایم، پذیرفته ایم که باید چیزهایی بگیریم و چیزهایی بدهیم. مهم توازن بین داده ها و ستانده هاست. (ما در اینجا تقریبا با منطق دولت فعلی هم نظریم، که اگر رگ انقلابی مان باد کرده بود، از اساس این مذاکرات را نفی می کردیم. چرا که ورود به مذاکره برای تصاحب «حق» هسته ای، عملا به چشم پوشی بر بخشی از حقوقمان منجر خواهد شد.) پس اینکه قسمتی از سخنان رهبری مبنی بر پذیرفتن محدودیت را خاطرنشان فرمودید، مسئله ای نیست که کسی با آن مخالف باشد. آنچه که مهم است (همانطور که عرض کردم)، توازن بین امتیازات داده شده و گرفته شده است. 2- رهبری در چند مورد فرموده اند که در جزئیات مذاکرات دخالت نمی کنند. یعنی اینکه طرف ایرانی چه تعداد محدودیت هایی را بپذیرد، ابدا به معنای رضایت رهبری نیست که اگر می بود محتوای سخنرانی اخیر ایشان زیر سوال می رفت. آن بخش از سخنان رهبری که در پاسخ خود آورده بودید و در آن محدودیت های پذیرفته شده از طرف تیم ایرانی را برشمرده شده بود، چه چیزی را ثابت می کند؟ جز اینکه رهبری نفیا و اثباتا در مورد مطلوبیت و یا عدم مطلوبیت این تعداد محدودیت نظر خود را بیان نکردند؟! اتفاقا اگر رهبری با این توافق و نیز محدودیت ها موافق بودند، بسیار منطقی و لازم بود که حداقل جمله ای در ستایش آن بگویند تا آرامش به کشور برگردد و منتقدان دهان خود را ببندند. فقط گفته اند که این منطق مذاکرات است و تیم ما منطقی عمل کرده است. یعنی به تعهدات خود پایبند بوده و این ابدا مسئله قابل تأملی نیست و اتفاقا نکته ای عیان است. 3- اگر فرض کنیم که رهبری به طور مستقیم و کامل به متن توافق اشراف داشتند و از قضا به آن رضایت نیز داشته اند، آیا این مجوزی برای به به و چه چه کردن در له این توافق می شود؟! گمان نمی کنم که اگر رهبری سیاهی شب را انکار کردند، بنده و شما نیز چنین اجازه ای داشته باشیم! بنده می دانم دو دو تا چهارتاست و هیچکس حتی شخص ولی فقیه نیز نمی تواند بگوید دو دو تا پنج تاست و بنده را ملزم به پذیرش آن کند. 4- بنده در خلوص شما هیچ شکی ندارم. می دانم که قصد دارید به منویات رهبری عزیز جامعه عمل بپوشانید. اما به نظرم در مصداق دقت بیشتری بفرمایید. اگر کسی یا گروهی با زبانی حقوقی و فنی (ولو با لحنی تند) این توافق را نقد کرد، شما می توانید پاسخش را با نقدی فنی بدهید، نه اینکه به بهانه نامگذاری امسال، به او بگویید لطفا فکر نکن! به قول نسیم شمال: «لال شوم کور شوم کر شوم، لیک محال است که من خر شوم!» بله استاد! بعضی خفت ها در طول تاریخ با آب چشمه زمزم هم پاک نمی شود. هیچکس نمی تواند توافق گلستان و ترکمنچای، توافق هسته ای سعدآباد، قرارداد 1919، دارسی و امثالهم را تطهیر کند و منتقدان را به همدلی توصیه کند. شما نهایتا می توانید بفرمایید که بنا به دستور ولی فقیه فعلا بنا بر مصلحت ها نباید با ظلم و دروغ شاخ به شاخ شوید! این قابل قبول است. به شرط آنکه بنده هم به این جمع بندی برسم که ولی فقیه امروز چنین مطالبه ای دارند که البته در حال حاضر به این نتیجه نرسیدم. بلکه اتفاقا بیشتر عکس این گزاره را مشاهده می کنم. در پایان عذر بنده را به خاطر این زبان سرخ بپذیرید. خمینی به ما یاد داد که حق را همیشه فریاد بزنید، حتی اگر متهم به هزار انگ و برچسب شوید. ببخشید اگر برخی مواقع احیانا پا را از جاده ادب فراتر گذاردم. یا حق!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده این حساسیت و احساس مسئولیت جنابعالی را ارج می‌نهم، ولی باز فکر می‌کنم وقتی خود مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» از قبل خبر دادند که محدودیت‌هایی را ایران پذیرفته است؛ ما با این دید باید به محتوای بیانیه‌ی لوزان نگاه کنیم و فکر کنیم آیا پذیرش این محدودیت‌ها یک نوع عقب‌نشینی از مواضع انقلاب است و یا اثبات دروغ‌بودن ادعای دشمن در تسلیحاتی‌بودن فعالیت‌های هسته‌ای؟! موفق باشید

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!