بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: بدون دسته بندی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
28952
متن پرسش
سلام استاد: ببخشید طبق این صحبت آقای جوادی آدم بهتره بره دنبال ادامه تحصیل و مطالعه و اینا یا مثلا بره دنبال معلم شدن تو زمانه ما؟ «جامعه را اخلاق می سازد، نه علم»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر این دو قابل جمع نیست؟ آری! ابتدا علمی می‌خواهیم که بفهمیم تزکیه چگونه باید انجام شود و بعد به کمک تزکیه است که آموخته‌های ما جهت درستی پیدا می‌کنند. موفق باشید

28936
متن پرسش
با عرض سلام و ادب: با آن بینش و آینده نگری و آن احاطه فوق العاده امام (ره) خصوصا در مسائل سیاسی، چگونه ممکن است امام (ره) با نماز جمعه که رکن رکین انقلاب است مخالف باشد اما علامه طهرانی (ره) ایشان را روشن سازد و موافق کند و امام دست از مخالفت بردارد؟ سوال حقیر صرفا جزیی نیست بلکه بسیار بسیار سوال مهمی است، لازم است جایگاه علامه طهرانی در انقلاب روشن شود، اینکه این شبهه عظیم هنوز وجود دارد که این علامه طهرانی بودند که هسته اولیه حکومت اسلامی را ایجاد کردند و بعد امام رو هم پیشوا فرمودند و بعدشم هم موارد خطای امام (ره) را اصلاح کنند، این شبهه بسیار خطرناک است، این صدق و صفا و اعتماد مردم به امام و رهبری را از دست می دهد، چرا که ملت چهل سال زیر بیرق امام خمینی سینه بزنند و کاشف به عمل بیاید مطلب جور دیگری است، خب چرا آقا زاده های ایشان صریحا این مطلب را حلاجی نکرده و منقح ننمودند؟ این مبحث اصلا ربطی به مشورت گرفتن امام از علامه طهرانی و از الله بهجت و بها الدینی و دیگر بزرگان نیست، بلکه جنبه هدایت دارد یعنی علامه طهرانی امام را هدایت می کرد، مشکل اینجاست. با این وجود یقینا مجلس خبرگان که مرکب از اعاظم فقها است به خطا رفته که چرا بعد از رحلت امام، فردی مثل علامه طهرانی را که خود امام را هم هدایت می کردند را برای رهبری کشف و انتخاب ننموده بلکه رفتند سراق آقای خامنه ای؟ یا به عنوان مثال در زمان حیات امام (ره) چگونه ممکن است اهم مطالب حکومت مثل نماز جمعه را امام مخالف باشد اما علامه طهرانی توجیهشان کند؟ آیا کسی که نمی داند نماز جمعه برای یک ملت لازم است یا خیر لیاقت رهبری اجتماع را دارد؟ یعنی امام (ره) به این بلوغ سیاسی نرسیده بودند که نماز جمعه را لازم بدانند؟ خواهشا خواهشا لطف بفزمایید منت بگذارید جواب این شبهه را عنایت کنید تا منقح شود و جسارتا صرفا به این که مثلا علامه طهرانی از امام دفاع می کرد و تایید می کرد و غیره اکتفا نفرمایید بلکه لازم است برای رفع این شبه قضیه منتقح شود با سند و مدرک با سپاس بسیار و با تشکر از لطفتان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر «تحریر الوسیله» را مطالعه فرمایید که زمانی نوشته شده که هیچ نوع ارتباطی بین حضرت امام و آیت اللّه طهرانی نبوده؛ متوجه خواهید شد که قضیه چیز دیگری است. هم‌چنانکه عرض شد آیت اللّه طهرانی خود را در حدّ گرد پای امام هم حساب نمی‌کردند و حقیقتاً اصلاً نباید بنا به فرمایش آیت اللّه اراکی، بعد از معصوم کسی را با حضرت امام مقایسه کرد. آری! توصیه‌کردن یا به اصطلاح، نصیحة الملوک کار خوبی است همچنان‌که صعصعه به جناب امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» نصیحت می‌کرد و خود حضرت نیز به صعصعه می‌فرمودند: «عِظنی». ولی این به این معنا نیست که نتیجه بگیریم جناب صعصعه باید در مقام ولایت باشد! موفق باشید

28938
متن پرسش
مثل همیشه ممنونم از پاسختان، نمی‌خواهم بهانه بیاورم، اما تا مربی نباشد روح غفلت زده ما بیدار نمی شود، مذکّر می خواهیم تا داد بزند سرمان و ما را بیدار کند. مجالست با بندگان صالح خدا باعث بیداری ما می شود، و ما نیازمند به مجالست با آن‌ها هستیم. باید نزد بندگان صالح خدا برویم، رفتارشان را ببینیم و به گفتارشان و مواعظ اون‌ها عمل کنیم، تا نشاط معنوی پیدا کنیم، آن‌ها اطبای روح هستند که بسیار کمیابند، البته جوینده یابنده هستش، و خدا طبیب روحم را به من نشان داده، و قصه تلخیست که از او دور مانده ام. سوال شما: با سلام و ادب و آرزوی قبولی عزاداریهایتان با قلبی غم زده باید بگویم: متاسفانه فعلا در هجرت به اصفهان شکست خوردم، امیدوارم از دعا و توجه خیر شما از این راه دور محروم نمانم. اگر دهان به ذکر دلایل پیش آمده و بهانه ها باز کنم، خبر از لنگی پای ارادت ماست، لذا فعلا سکوت را بر تکلم ترجیح می‌دهم. نمی‌دانم اینطور سازوکاری دارید یا نه، ولی اگر برایتان مقدور بود، برایم نسخه های خصوصی ارسال کنید، تا مرتبا تحت تعلیم و تربیت نفس شما باشم. امیدوارم هرچه زودتر زیارتتان کنم. ببخشید از اینکه وقتتان را گرفتم. خدانگهدار. پاسخ: باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدلله آن‌چنان راه‌های رجوع به حضرت حق در هر کوی و برزن گشوده شده است که کافی است در مسیر محبت به حق و ترک خودخواهی و غمِ مردم خوردن، را مدّ نظر قرار دهید و آنچه پیش می‌‌آید را بهشت خود بدانید. موفق باشید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! وجود استاد یعنی گشوده شدن جهانی که با حضور در آن جهان، همه‌ی مناسبات شکل خاص خود را به خود می‌گیرد و این‌جا است که وقتی شخصیت‌هایی مثل حضرت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در مقابل انسان به ظهور آید، حضرت آیت اللّه بهجت«رحمت‌اللّه‌علیه» می‌توانند بفرمایند «علم تو استاد توست». زیرا در این شرایط، معارف الهیه با نظر به جهانی که حضرت امام در مقابل ما گشوده‌اند، مناسبات خاص خود را به ظهور می‌آورند. موفق باشید

28943
متن پرسش
سلام و عرض ادب: عزاداریها و طاعات قبول استاد عزیز بنده به لطف خدا انسان فکور و اهل تأملی هستم، از لحاظ تحصیلی هم دانشگاه و حوزه رشته فلسفه غرب و اسلامی خواندم و فعالیت دارم، بعداز تحصیل دانشگاه به لطف خدا بیش از یک دهه است که با آثار شما هم کتب و هم صوتها آشنا شده و بهره بردم حتی نسبت به فرمایشات اخیر شما در مورد درک جهان دیگری و گشودگی نسبت به فکر و فهم دیگران هم بیگانه نیستم و در خودم حس حضور و درک این فرمایش را دارم ولی اخیرا با دوستان مذهبی و دغدغه مندی آشنا شدم که آنها هم کمابیش مأنوس با آثار شما هستند و همدیگر را به تفکر و اندیشه ورزی دعوت می‌کنند چند جلسه شرکت کردم و در موضوعات مختلف از زوایای مختلف صحبت شده و استفاده هم کردم ولی وقتی از جلسه خارج میشم یا چند روز بعد که بهش فکر می‌کنم لزوم آن را درک نمی‌کنم تازه احساس می‌کنم جز یک سری درگیری ذهنی یا مقداری فکر و تحلیل چیز دیگری به بنده اضافه نشده و دریچه جدیدی به رویم باز نشده درحالیکه مثلا شرح حدیث عقل و جهل را یا فرمایشات استاد میرباقری در محرم امسال را که گوش می‌کنم حقیقتا بهره می‌برم. حظ می‌برم و احساس اتصال به خدا اغلب می‌کنم و این وقت و انرژی که می‌گذارم بعد پشیمان نمی‌شوم. چه کنم آیا بحث با اون دوستان را ادامه ندم یا محدودش کنم نمی دانم حد تفکر تا کجاست؟ بر سر چه موضوعی و تا چه میزان باید فکر و تحلیل کرد؟ رغبت ندارم خیلی به این گونه جلسات تفکر گفتگو محوری که تجربه کردم آیا خودم را تغییر دهم یا به احساسم احترام بگذارم؟ ببخشید طولانی شد امیدوارم منظورم را رسانده باشم. خیلی ممنون. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: یکی از رفقا در رابطه با دغدغه‌های جنابعالی، دغدغه‌های خود را طیّ نامه‌ای با بنده در میان گذاشتند. فکر می‌کنم مطالب ایشان و جواب بنده بتواند در راستای تفکری که بناست در آینده‌ی تاریخ خود دنبال کنیم؛ مفید افتد. ذیلاً آن نامه را تقدیم می‌کنم. موفق باشید

سلام علیکم: اعظم الله اجورنا و اجورکم

یادداشت متضمن یکی دوتا سوال در باب جلسات یکشنبه خدمت‌تان می‌فرستم ان‌شاءلله که مفید باشد برای جلسات. همزبانی با هگل در زمانه ناهمزمانی

ایده اولیه جلسه با جزوه "جهانی میان دو جهان" متولد شد. یادداشتی که ناظر به مقاله "ایران مسایل و مشکلاتش" به نگارش در آمده بود. وقتی آن جزوه را مطالعه می‌کنیم متوجه می‌شویم که نگارنده گویی حرفی تازه دارد در نسبت با یادداشت دکتر داوری. چگونه باید از برزخ توسعه نیافتگی نجات بیابیم؟ از کجا باید شروع کرد؟ داوری معتقد است اگر اهل رسوخ در توحید نیستید لااقل از توسعه و خرد متناسب با آن انصراف ندهید تا لااقل اندکی از مشکلات‌تان بکاهید. رسوخ در «توحید» اما استاد طاهرزاده را به فکر واداشته و او را مجددا متذکر تراث غنی و قوی حکمی و عرفانی‌مان نموده است. البته شاید واژه "مجددا" چندان گویا و صحیح نتواند ماجرای طاهرزاده را بنمایاند. لااقلش این است که این "مجددا" به معنای تکرار نیست. اینبار "طاهرزاده‌ای" غیر از طاهرازده‌ی "مدرنیته و توهّم" به ماجرای فکر غربی رجوع نموده است. اما او همچنان همان طاهرزاده است. به نظر می‌رسد او این‌بار در صدد است تاریخ تفکر غربی را به گونه‌ای دیگر روایت و قرائت نماید. روایتی که طبیعتا و شاید هم تعجبا مذمت و ان قلت عده‌ای را برانگیزاند. شاید بتوان از این تعبیر زیبا و شاعرانه خود استاد کمک گرفت: طاهرزاده به پشتوانه تراث حکمی و البته انقلاب اسلامی خود را همچون اقیانوسی می‌بیند که توانایی مواجهه با هر رودخانه‌ی گل آلودی را دارد. طبعاً چنین موقفی که استاد فی الحال برگزیده است مواضع انتقادی و بعضا اتهاماتی همچون التقاط و ... را هم در پی دارد.اما به نظر می‌رسد باید به طاهرزاده اکنون دل داد و با او همراهی و همدلی نمود. چه اینکه وقتی او معتقد است ما اقیانوس شده‌ایم چه جای التقاط و ..

دو نکته و ابهامی که ذهن مرا درگیر کرده است خدمت استاد عرضه داشته و امیدوارم که به روند جلسات کمک کنند انشاللّه.

۱ - اینکه از دغدغه اجتماعی هگل، ما به سمت مباحث عرفانی و وحدت وجودی سوق داده شدیم و جهش معلوم نیست. استاد به درستی اشاره کردند که دغدغه داوری به تبع هگل اجتماع است و حس احساس مسئولیت اجتماعی که متاسفانه در میان ملت ما مغفول است. یکی دو جلسه ای هم به هگل پرداختیم اما ناگهان از دو جلسه پیش یعنی جلسات نهم و دهم گویی استاد در حال تنقیح مبانی خود برای این نحوه رجوع به تفکر غربی است. اینکه ما در حال و وضع اقیانوسی باشیم و بتوانیم با هگل و کانت و هیدگر و ... همدلی کنیم هر چند جای خطرناکی است، اما نشان از آن دارد که استاد در رابطه‌ی موضوع نحوه‌ی مواجهه‌ی ما با تفکر غربی حرف تازه‌ای دارند. طبیعتا این حرف را باید با صبر و همدلی شنید، اما دغدغه‌ی من همچنان بحث اجتماع است. اگر بپذیریم که جهان جدید چیزی به نام فرد و حیطه فردی باقی نگذاشته و هر چه هست در اجتماع رقم می‌خورد بایستی دوباره به اجتماع بازگشته و خودِ نحوه حضور اجتماعی در دوران مدرن را مورد دقت قرار دهیم.

۲- یکی از دغدغه‌های جدّی دکتر داوری شناختن جهان جدید و خلط نکردن آن با اقتضائات دوران قدیم است. ایشان در جای جای مباحث به مخاطب خود متذکر می‌شود که اساسا با فکر و عقل جهان قدیم نمی‌توان مسائل جهان جدید را حل کرد. از باب نمونه به موارد زیر توجه بفرمائید:

" مسلماً چیزی از اکنون و گذشته در تاریخ آینده باقی خواهد ماند اما آینده اگر آینده است تکرار گذشته نیست و تعلق به گذشته ساخته نمی شود اگر ما نیازمند رجوع به گذشته ایم از آنروز که اقتضای آینده همین رجوع است چنان که توجه به تاریخ نیز مقتضی رویکرد به آینده و نشانه این رویکرد است و غفلت از آن با بی اعتنایی به آینده ملازمت دارد ما باید بهتر از پیش کلمات اولیای دین و آثار بزرگانی چون شیخ مفید و فارابی و فردوسی و ابن سینا و غزالی و سهروردی و سعدی و مولانا و حافظ و ملاصدرا و دیگر بزرگان گذشته را بخوانیم اما بدانیم آنها به مسائل اکنون ما نیندیشیده اند و راه حلی برای آنها پیشنهاد نکرده اند ما از آنها یاد نمی گیریم که چه پاسخی به پرسش های امروز بدهیم بلکه می‌توانیم از آنها رسم و راه تفکر بیاموزیم و یاد بگیریم که چگونه مسائل را بیابیم و طرح و حل کنیم. خرد و توسعه ص ۲۰۱»

در جای دیگر داوری این‌گونه می‌نویسد:

" وضعیت توسعه یافتگی در واقع یک جهان نیست بلکه تقلیدی از جهان توسعه یافته است، این جهان بیشتر قوام‌اش بر تقلید و نیازمندی به کالاها و اشیاء مصرفی و مصرف است و تقلید و مصرف نیاز به عقل ندارد. البته عقل و نظام و عقلی هم با آن محقق نمی‌شود، این وضع تاریخی را با عقلی که از نیاکان به ارث برده‌ایم نمی‌توانیم بشناسیم زیرا این عقل شناسنده مفاهیم و معانی کلی است و به درک جهان جدید که آدمی در آن دائر مدار امور است کاری ندارد این که عقل‌ها گوناگون‌اند، شهرِ جهانی عقل خاص دارد نظری است که به آسانی فهمید و پذیرفته نمی شود حتی بسیاری از اهل فلسفه آن را سخن بیهوده می دانند و به نظرشان عقل یکی است و آن قوه‌ی ادراک است که همه‌ی آدمیان از آن بهره دارند(خرد سیاسی ص ۲۱۰) همچنین می‌نویسد:

"تاریخ تجدد از همه تاریخ های دیگر ممتاز است و فرهنگی دارد که فرهنگ سراسر روی زمین و همه مردم آن شده است اما همه مردمان و ساکنان مناطق روی زمین بهره یکسان از این فرهنگ ندارند و آنها که بهره کمتر دارند با صفات معنی‌دار عقب مانده و توسعه نیافته وصف می‌شوند. عقب افتادگی و توسعه نیافتگی در قیاس با وضع کنونی اروپای غربی و آمریکای شمالی و ژاپن است. گویی غایت تاریخ وضع اروپای غربی و آمریکای شمالی و ژاپن است و همه باید وقتی می‌گوییم به راهی بروند که به منزل و مقام کنونی آمریکا می‌رسد. این که با سیاست آمریکا موافق یا مخالف باشیم در این باب اهمیت ندارد، زیرا همه طالب توسعه علمی تکنیکی مشابه با وضع آمریکا هستند، مگر نمی‌بینید حتی ما که بستگان جمهوری اسلامی هستیم بیش از آن که به اخلاق و معرفت دلبسته باشیم و پیشرفت در علم و تکنولوژی علاقه داریم و نشانه های کمال را در آن می جویم وجه آن هم این است که جهان یک جهان است و آن جهان تکنیک و تکنولوژی است در تاریخ این جهان بعضی کشورها پیشرواند .....وقتی میگوییم ملاصدرا و ابن سینا همزمان اند مراد این است آنها به یک دوران تاریخی و به اصول و مبادی خاص آن دوران بستگی دارند وقتی دکارت و ملاصدرا را همزمان نمی‌دانیم و زمان و دوران‌شان را متفاوت یافتیم، دکارت در آغاز جهان تجدد قرار دارد و فیلسوف بنیانگذار دوران خویش است، اما ملاصدرا فیلسوف عالم اسلام و به اعتباری ختم فیلسوفان دوره‌ی اسلامی است. پس کارت و ملاصدرا زبان و زمان مشترک ندارند و دیدیم که حتی از وجود همدیگر با خبر نشدند آن‌ها ناهمزمان بودند و ناهمزمانی‌شان به بیگانگی میان دو زمان باز می‌گردد اکنون نمی‌دانیم آیا در کنار زمان تجدد که دوران تکنیک و زمان پیشرفت است، زمان و دوران دیگری وجود دارد و جایی هست که در آن از اصولی جز اصول تاریخ و تجدد غربی پیروی شود؟ مسلماً آداب و رسوم و آیین‌ها و ادیان در مناطق گوناگون جهان پیروان پایدار در اعتقاد خود دارند، اما دوران‌های تاریخی را با آداب و رسوم ظاهر تعیین پیدا نمی‌کنند بلکه تعیین شان به اندیشه و نگاهی است که در آن‌ها به جهان و به غایات زندگی می‌شود اکنون مردم جهان از دیندار و غیر دیندار، سفید و زرد و سیاه، خواهان توسعه و پیشرفتِ علم و رفاه و برخورداری از امکان‌های توسعه تکنولوژیک هستند آن‌ها مدرسه و دانشگاه و می‌خواهند تا به جهان تکنولوژیک راه پیدا کنند دین منافاتی با توسعه ندارد و حتی گاهی چنان توصیه می‌شود غاایتی جز رسیدن به مقاصد جهان متجدد نداشته باشد(خرد سیاسی ص ۳۱۴)

داوری در موارد فوق و در جای جای مباحث خود ما را متذکر به تاریخی بودن انسان و عقل و فهم او می نماید. اینکه جهان خود را بشناسیم و امکانات و محدودیت ها را بدانیم و البته بدانیم که همه چیز تحت اراده و قدرت ما نیست.

با این مقدمه طولانی از استاد طاهرزاده باید پرسید آیا با رجوع به مبانی و معارف تراث عرفانی برای حل معضلات امروز ما موجه است؟ آیا وضعیت ناهمزمانی را فراموش کرده ایم که اینگونه به صراحت از عرفان سخن به میان می‌آوریم؟ و اساساً مگر غیر از این است که عرفان و قرآن هم تاریخی‌اند و باید مجرا و مجلایی برای ظهور خود بیابند؟

احتمالا اینجا گفته شود که استاد در مباحثی همچون "ندای بی صدا" و مطالب مربوط به شهادت حاج قاسم در پی تبیین و اشاره به همین مجری و مجلا هستند و قصد دارند مخاطب خود را متذکر و متوجه این ندا نمایند. ندایی که او را در برگرفته است. با فرض پذیرش این نکته اما همچنان باید تکلیف ناهمزمانی که در بالا مورد اشاره داوری بود را روشن نماییم. ما در کدام زمان هستیم؟ در زمان تجدد یا در زمان انقلاب یا هر دو یا هیچکدام؟ هر چه هستیم دلبسته و آرزومند تجدد و تکنولوژی هستیم. و در این تردیدی نیست. البته برای ما جمع دین و مدرنیته هم ممکن شده است.

اگر بپذیریم که در زمانه‌ی نیست انگاری امکان این وجود دارد که حتی انقلاب و حتی شهادت حاج قاسم هم نیست انگارانه تفسیر شود - و مگر رویکرد فردی و شخصی به این پدیده ها خود چیزی غیر از نیست انگاری است- آن وقت آیا نباید با احتیاط بیشتر به سراغ تراث حکمی و عرفانی خود برویم؟

البته این نکته مهم را هم نباید از نظر دور داشت که شاید طاهرزاده در صدد است تا ما را از دوگانه جهان جدید و قدیم برهاند. همان چیزی که او خود آن را در وجود امام و شهدا به نظاره نشسته حالا در صدد تبیینش برای ماست. باید منتظر ماند و صبور بود.

باسمه تعالی

سلام بر عزیزی که به‌راحتی تسلیم دغدغه‌های خود نمی‌شود تا خود را راحت کند و آنچه در پیش رو دارد را نادیده بگیرد. آنچه می‌توانم به عنوان گفتگویی با شما در میان بگذارم عبارت است از:

1- ما خواستیم در این تاریخ با انقلاب اسلامی وارد جهانی شویم که جهان سیطره‌ی فرهنگ غرب نباشد، ولی بالاخره ناخودآگاه خود را در حاشیه‌ی جهان مدرن یافتیم. فعلاً به دنبال مقصر نمی‌گردیم و بر این هم تأکید نمی‌کنم که ظرفیت آن را داشتیم که در جهانی حاضر شویم که جهان سیطره‌ی غرب نبود. ولی هرچه هست فعلاً این‌جا هستیم که از جهاتی - و نه در همه‌ی جهات- در حاشیه‌ی جهان مدرن هستیم و نیازمند نوعی بازخوانی هستیم که فعلاً در این تاریخ که تاریخ ابتدای انقلاب و آن آمادگی نیست، چه باید باشیم و چه باید بکنیم که با خود نوعی احساس بودن داشته باشیم، بودنی که از خودمان باشیم و احساسِ «حق‌الیقینی» را کم و زیاد در خود احساس کنیم که در این زمانه گویا این تنها معنای بودنی است که می‌توانیم خود را بپذیریم.

2- آری! همان‌طور که انقلاب اسلامی همچون موجودی زنده مراحلی را به سوی بلوغ دارد، نسبت ما نیز با این ودیعه‌ی الهی مناسب حضور تاریخی‌اش در مراحل گوناگون به یک معنا متفاوت می‌شود- بدون انکار اصلِ وجود تاریخی‌اش- در این رابطه می‌توانم بفهمم چرا می‌فرمایید بنده در حال تنقیح مبانی خود در رابطه با نحوه‌ی رجوع به تفکر غربی هستم از آن جهت که وسعت توحیدی انقلاب اسلامی حالت اقیانوسی به خود گرفته که به یک معنا می‌فهمیم چگونه می‌توان دغدغه‌های کانت و هگل و هایدگر را در مواجهه با تاریخ مدرن درک کرد، بدون آن‌که از بستر تاریخی خود غافل گشت و از خودِ اسلامی- ایرانیِ خود در جای دیگر حاضر شد. ولی از این هم نباید ترسید که برای حاضرشدن در جهانی که انقلاب اسلامی بنا دارد در آن حاضر شود تا عقیم نماند، نمی‌توان از شناگری در اقیانوس ترسید. آری! آن‌هایی که آمادگی چنین حضوری را ندارند نباید وارد شوند و به نظر می‌آید عرفان و حکمت اسلامی در کنار فهم قرآن به قرائت علامه‌ی طباطبایی «رحمة‌اللّه‌علیه»، شرط چنین حضوری است وگرنه این آتش نمرودی به گلستان تبدیل نمی‌شود تا فرهنگ انقلاب اسلامی را جهانی کند و تنها در محدوده‌ی حضور سیاسی در مقابل استکبار که آن هم امر مبارکی است، باز می‌ایستیم و معنای دعوت گورباچف را که حضرت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» او را به ملاصدرا و ابن‌عربی دعوت کردند، در نطفه می‌ماند.

به جمله‌ی آقای دکتر داوری که متذکر آن شده‌اید باید فکر کرد که می‌فرمایند: «اگر بپذیریم که جهان جدید چیزی به نام فرد و حیطه فردی باقی نگذاشته و هر چه هست در اجتماع رقم می‌خورد، بایستی دوباره به اجتماع بازگشته و خودِ نحوه حضور اجتماعی در دوران مدرن را مورد دقت قرار دهیم.»

3- همه‌ی عرض بنده در دعوت رفقا به همراهی نسبت به مباحث اخیر، توجه‌دادن به عقلی است که جهان مدرن را ساخته و آن را تحت عنوان «خرد مدرن» با رفقا در میان گذاردم و بر این باورم آن عقل در فضای تاریخیِ ما می‌تواند از نظر فلسفی از آنِ ما شود، بدون آن‌که بخواهیم آن را در عقل حکمت متعالیه و یا عقل مطرح در عرفان جای دهیم  و از درک خاص آن که بسیار حساس است، خود را غافل کنیم.

در جلسات اخیر با تذکر به این نحوه تعقل، یادداشت‌های خود را عرضه کردم تا این «عقل» به ظهور آید، نه این‌که فکر کنیم با عقلی که جهانِ جدید را درک می‌کند با آن عقل بتوانیم در مواجهه با مشکلات از آن‌ مشکلات عبور کنیم مگر آن‌که در فضای تاریخیِ خود این مواجهه صورت گیرد. با نظر به مسائلی که ما در این شرایط با آن روبه‌رو هستیم که در بسیاری از موارد با مسائل امروزِ دنیای مدرن متفاوت است، ولی در هر حال مشکلات امروز ما در جهان مدرن مطرح است و متفکران جهان مدرن مثل کانت و هگل و هایدگر نسبت به آن‌ها فکر کرده‌اند و اقتضای رجوع مجدد به آن متفکران بنیاداندیش در حال حاضر برای ما پیش آمده تا به جای نگاه جزئی به غرب، به بنیانِ اندیشه‌ی آن‌ها در مواجهه با تاریخ مدرن فکر کنیم.

4- بنده معتقد هستم قرآن و حتی عرفان، اموری فراتاریخی می‌باشند و مبانی آن‌ها ملکوت است، با سعه‌ی ذاتی که عالَم ملکوت دارد و هرکس با نظر به ملکوت در هر زمانی، می‌تواند جایگاه مسائل خود را به خوبی بشناسد و در همین رابطه با فهم خردِ مدرن اگر به قرآن و عرفان رجوع شود می‌توانیم حقیقتاً در جهانی حاضر شویم که جهانِ توهّمات مدرنیته نیست، هرچند انسان، جهانی شده و از جهانی‌شدنِ انسان نمی‌توان فرار کرد و یا چشم‌پوشی نمود، همچنان‌که به هیچ‌وجه نمی‌توانیم از روایات و آیاتی که متذکر آخرالزمانیِ ما می‌باشند و نحوه‌ی خاصی از توحید را جهت آن حضور متذکر می‌شوند؛ غفلت نمود وگرنه یا غرب‌زده می‌شویم، یا همچون قدیسی خواهیم بود که به جنگل پناه برده و خدای خود را نیایش می‌کند و با او سرگرم است، غافل از آن‌که به تعبیر نیچه، آن خدا مرده است.[1] و یا به تعبیر آموزه‌های دینیِ ما، آن خدا به حکم «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في‏ شَأْنٍ» در شأن دیگری به ظهور آمده و ما از حضور او و نسبتی که باید با او پیدا کنیم و حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» متذکر آن بودند، غافل خواهیم شد.

5- اگر بپذیریم «خرد مدرن» مربوط به همین تاریخی است که ما در آن به‌سر می‌بریم و متفکرانی مثل کانت و هگل و هایدگر اندیشمندانه با آن مواجه شده‌اند، پس بحث ناهمزمانی با آن‌ها را از نظر تاریخی نمی‌توان در میان آورد، هرچند مسائل‌مان یکی نباشند، ولی معاصرت را با فهم مسائل خود و رجوع به دغدغه‌های آن‌ها می‌توان درک کرد و این غیر از فرهنگ غربی است که با نوعی توهّم همراه است و هایدگر در مقاله‌ی «پرسش از تکنولوژی» به‌خوبی متذکر آن است.

با حضور در جهانی که با انقلاب اسلامی به ظهور آمده، نه از جهان قدیم منقطع می‌شویم و نه خرد مدرن را نادیده می‌گیریم و این بدون تراث حکمی و عرفانیِ ما که ملکوت را مقابل ما می‌گشاید ممکن نیست، در این حالت کم و زیاد به حضور تاریخیِ «حق الیقینیِ» خود راه می‌یابیم و عبور از نیهیلیسم را تجربه می‌کنیم. چیزی که شواهد موجود در انقلاب اسلامی حکایت از آن دارد که خداوند چنین اراده‌ای کرده و در این راستا شهدا سر از پا نشناختند. البته هنوز ابهاماتی در میان است که فکر می‌کنم با گفتگوهای بیشتر، کم و کم‌تر شود.

طاهرزاده

 


[1] - به کتاب «چنین گفت زردتشت» صفحه‌ی 21 رجوع شود.

28929
متن پرسش
سلام علیکم: حضرت استاد در فرمایشاتی که به بعضی ها داشتید که شامل بعضی از دستورات عملی بود از قبیل آیه الکرسی و ...، کل آیات آیه الکرسی را مدنظرتان است یا فقط آیه اول؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آیت الکرسی فقط به آیه‌ی اول گفته می‌شود و در مورد روایت فوق، منظور آیه‌ی اول است. ولی آیت اللّه قاضی به شاگردان‌شان توصیه کرده بودند هر سه آیه را بخوانند. موفق باشید

28934
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد گرامی: در جزوه نتایج نهضت کربلا در سطوح مختلف در یک واقعه تاریخی آورده اید که زمانی که عبید الله بن زیاد به عیادت آن شخص بیمار می آیند، قرار است که جناب مسلم پشت پرده پنهان شده و او را به قتل برساند بعد یادش می آید که به قول پیامبر (ص) ترور و غافلگیری در اسلام حرام است. و از این کار منصرف می شود. این واقعه رو با حرکت شهید نواب صفوی و فدائیان اسلام چگونه جمع بندی کنیم؟ یا حق
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً این‌طور که مرحوم شهید مهدی عراقی می‌فرمودند مرحوم نوّاب از علمای نجف اجازه می‌گیرند. موفق باشید

28920
متن پرسش
با سلام: ضمن عرض خدا قوت به شما می خواستم بدانم صفت خالق بودن برای انسان هم مصداق دارد. در مباحثه ای طرف مقابل مدعی شد که «علم الادم الاسما کلها» همه اسما نیست مثل اسم خالق بودن که مخصوص خداوند است. مثل صفت کبر و ... در کل برایم پارادوکس ایجاد شد. ممنون می‌شوم اگر راهنمایی بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی فرمود همه‌ی اسماء را به آدم تعلیم دادیم؛ تا می‌توانیم نباید استثنا قائل شویم. آری! ما در حدّ خود خالقِ صور ذهنی خود می‌باشیم. یا کبر به معنای کبریایی برای انسان‌های بزرگی مثل حضرت امام پیش می‌آید. موفق باشید

28922
متن پرسش
عرض سلام و ادب خدمت استاد محترم: ممنون می شوم اجمالا جایگاه علامه طهرانی (ره) را در شکل گیری و تداوم انقلاب بفرمایید؟ آیا طرح اولیه انقلاب اسلامی را ایشان دادند؟ در پاره ای از موارد و خاطرات بحث مشورت ایشان به امام (ره) نیست بلکه بحث حالت نشان دادن راه و هدایت امام (ره) و هدایت انقلاب است که گمان میرود هادی انقلاب ایشان بودند، ممنون می‌شون توضیح بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّماً  اگر از مرحوم علامه طهرانی در رابطه با حضرت امام سؤال می‌شد؛ ایشان اقرار می‌کردند که حضرت امام خمینی بالاتر از این حرف‌ها هستند که کسی را با ایشان مقایسه کنند. موفق باشید

28917
متن پرسش
سلام علیکم: آیا با توجه به اینکه مقوله تهاجم فرهنگی اساسا تغییر سبک زندگی بصورت شبکه ای است می‌توان گفت آنگاه که در دوره سازندگی و با روندهایی که توسعه گرایی و لیبرالیزم اقتصادی را شروع کرد پیوستش لیبرالیزم فرهنگی و توسعه سیاسی مدرن در دوره اصلاحات بود و اینها بصورت یک پیوست و چرخه و منظومه است که اگر لیبرالیزم و توسعه اقتصادی را بپذیریم، بتدریج لیبرالیزم فرهنگی و توسعه سیاسی مدرن هم به دنبالش می آید تا حدی‌که گفته شود باید از اسلام انقلابی گذار کنیم و حتی از ولایت فقیه دست بکشیم یا محدودش کنیم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کاملاً همین‌طور است. ما فعلاً در حال هزینه‌دادن آن غفلت هستیم و عملاً ناخواسته در حاشیه‌ی دنیای مدرن قرار گرفتیم هرچند از نظر سیاسی بحمدللّه جهان ما جهان بیرون از دنیای مدرن است. آنچه شدیداً بنده را امیدوار می کند روحیه‌ی توحیدی و سعه‌ی صدری است که در ذات انقلاب اسلامی نهفته است که می‌تواند همه‌ی عالم را از آن خود کند و استکبار را از جهان بیرون نماید که البته این بحث، عرضِ عریضی دارد و اگر نتوانیم درست موضوع را تبیین کنیم، ما را به یک خوش‌باوری متهم می‌کنند. شاید در سلسله بحث‌های «انقلاب اسلامی، طلوعی بین دو جهان» که در «خانه‌ی طلاب» بحث می‌شود بتوان موضوع را تا حدّی روشن نمود و معنای حضور در آینده به شکل حقیقی خود تبیین شود.

ما خواستیم در این تاریخ با انقلاب اسلامی وارد جهانی شویم که جهان سیطره‌ی فرهنگ غرب نباشد، ولی بالاخره ناخودآگاه خود را در حاشیه‌ی جهان مدرن یافتیم. فعلاً به دنبال مقصر نمی‌گردیم و بر این هم تأکید نمی‌کنم که ظرفیت آن را داشتیم که در جهانی حاضر شویم که جهان سیطره‌ی غرب نبود. ولی هرچه هست فعلاً این‌جا هستیم که از جهاتی - و نه در همه‌ی جهات- در حاشیه‌ی جهان مدرن هستیم و نیازمند نوعی بازخوانی هستیم که فعلاً در این تاریخ که تاریخ ابتدای انقلاب و آن آمادگی نیست، چه باید باشیم و چه باید بکنیم که با خود نوعی احساس بودن داشته باشیم، بودنی که از خودمان باشیم و احساسِ «حق‌الیقینی» را کم و زیاد در خود احساس کنیم که در این زمانه گویا این تنها معنای بودنی است که می‌توانیم خود را بپذیریم.

آری! همان‌طور که انقلاب اسلامی همچون موجودی زنده مراحلی را به سوی بلوغ دارد، نسبت ما نیز با این ودیعه‌ی الهی مناسب حضور تاریخی‌اش در مراحل گوناگون به یک معنا متفاوت می‌شود - بدون انکار اصلِ وجود تاریخی‌اش- در این رابطه می‌توانم بفهمم چرا می‌فرمایید بنده در حال تنقیح مبانی خود در رابطه با نحوه‌ی رجوع به تفکر غربی هستم از آن جهت که وسعت توحیدی انقلاب اسلامی حالت اقیانوسی به خود گرفته که به یک معنا می‌فهمیم چگونه می‌توان دغدغه‌های کانت و هگل و هایدگر را در مواجهه با تاریخ مدرن درک کرد، بدون آن‌که از بستر تاریخی خود غافل گشت و از خودِ اسلامی- ایرانیِ خود در جای دیگر حاضر شد. ولی از این هم نباید ترسید که برای حاضرشدن در جهانی که انقلاب اسلامی بنا دارد در آن حاضر شود تا عقیم نماند، نمی‌توان از شناگری در اقیانوس ترسید. آری! آن‌هایی که آمادگی چنین حضوری را ندارند نباید وارد شوند و به نظر می‌آید عرفان و حکمت اسلامی در کنار فهم قرآن به قرائت علامه‌ی طباطبایی «رحمة‌اللّه‌علیه»، شرط چنین حضوری است وگرنه این آتش نمرودی به گلستان تبدیل نمی‌شود تا فرهنگ انقلاب اسلامی را جهانی کند و تنها در محدوده‌ی حضور سیاسی در مقابل استکبار که آن هم امر مبارکی است، باز می‌ایستیم و معنای دعوت گورباچف را که حضرت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» او را به ملاصدرا و ابن‌عربی دعوت کردند، در نطفه می‌ماند.

موفق باشید

28912
متن پرسش
سلام و عرض ادب: در مورد مبحث فصوص الحکم: برخی که آشنایی با مباحث حضرتعالی را ندارند و فقط مباحث عرفانی فلسفی را به حد مطلوبی کار کرده اند که بتوانند وارد فصوص بشوند، آیا این افراد بهتر نیست که برای اینکه یک عرفانی گوشه گیر و به دور از اجتماع و انقلاب برای خود خدایی ناکرده بسازند، حداقل سلوک ذیل شخصیت امام خمینی (ره) هم به ایشان پیشنهاد شود، تا با حضور در این تاریخ و نوع سلوک این تاریخ هم آشنا شوند، و سپس رجوع به فصوص داشته باشند؟ آیا چنین چیزی صلاح است برای برخی افراد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تذکر به جایی است. اتفاقاً وقتی بنده مباحث «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی» را تدوین می‌نمودم، همواره در ذهن بنده این نکته بود که با دنبال‌کردن مطالب آن کتاب، رفقا بهتر می‌توانند با موضوعات مطرح‌شده در کتاب «فصوص» همراه شوند. همچنان‌که قبل از همه، حداقل باید مباحث «معرفت نفس» و «برهان صدیقین» و شرح کتاب «معاد» را دنبال کرده باشند. موفق باشید   

28908
متن پرسش
سلام علیکم و رحمت الله: استاد عزیز جسارت بنده را ببخشید، خیلی واضح می پرسم وظیفه اهل علم و طریق است که راه را برای سالکین روشن بنمایند، این روشن بخشی گاهی به صورت رفع کامل شبهات مهم مسکوت است. برای من شبهه است که شخص اول این انقلاب کیست؟ جوانان حق دارند بدانند شهدا پای رکاب چه کسی خون دادند؟ از بعضی مطالبی که درباره مرحوم حضرت آیت الله علامه طهرانی (ره) نقل شده خصوصا خاطرات ایشان و امام (ره)، عملا ایشان به امام می فرمودند چه بکن و چه نکن، خب اگر واقعیت این است، اعلام کنید همه بدانیم، چرا امام از ایشان چند بار می پرسند الان چه کنیم؟ الان چه کنیم؟ و طبق نظر ایشان عمل می کنند خب اگر این است چرا امام رهبری را تسلیم ایشان نکردند؟ اگر تشخیص ایشان بهتر از امام بود که گاهی نظر ایشان را در اعلامیه و نماز جمعه و غیره عوض می کردند حتما ایشان لایق رهبری بودند نه امام. خواهشا استدعا دارم جواب این شبهه را مبسوط بفرمایید. در ضمن این مطالب نقل قول و این ها نیست بعضی خاطرات خود جناب علامه طهزانی است لذا جسارتا نمی توان گفت افراد دیگر درست کردند و فرقه بازی ایجاد کردند. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بر فرض که این اطلاعات درست باشد، مگر اگر حضرت امام در بعضی موارد نظر ایشان را خواسته باشند، دلیل بر آن است که ایشان در کلیت، جهتِ اداره‌ی نظام اسلامی کافی بوده‌اند؟ مگر حضرت امام در بعضی موارد به آیت اللّه بهاء الدینی و یا آیت اللّه بهجت رجوع نداشته‌اند؟ موفق باشید

28903
متن پرسش
سلام استاد عزیز و دلسوز جناب آقای طاهر زاده: سوالی برایم پیش آمده درباره ارزیابی های شما از بعضی از شخصیت ها، مشتاقم تا نظرتان را بدانم. ابتدا لازمست مقدمه کوتاهی عرض کنم بعد سوال را می‌نویسم. با توجه به آثار مکتوب و صوتی هایتان که استفاده کردم، متوجه شدم که جنابعالی بشدت نسبت به اعلام نظر درباره افراد حساس هستید و جانب تقوی را رعایت می‌کنید. الا اینکه بقول شما فسق شان برای شما محرز شده باشد مثل کرباسچی و ملک مدنی که هیچ آبایی از بردن نامشان بعنوان ظالم و فاسق ندارید و گمان کنم حق هم همین باشد. و از طرفی در مورد له افراد هم همینطور بسیار سعی می‌کنید تا از کسی بی جهت تعریف نکنید؛ خوب با این مقدمه کوتاه در فایل صوتی که از شما می‌شنیدم (تفسیر سوره مائده، سال ۹۷) در چند جا ضمن تایید ضمنی آقای رفیق دوست و بشدت توصیه می‌کنید که حتما دوستان دو جلد کتاب خاطرات ایشان را بخوانند. بنده در نقد کتاب خاطرات ایشان که تا کنون چندین نظریه نقادی از آن شده و بسیاری از محتواهای کتاب را بی سند و بدور از واقعیت می‌دانند و کلا ردیه های قوی بر این کتاب نوشته شده، اصولا کاری ندارم؛ مضافا به اینکه تحلیلی وجود دارد مبنی براینکه بعد از آنکه احمدی نژاد، کافه میز دزدها را در کشور بهم زد و دودمان همگی شان را بر باد داد عناصری مثل ناطق و رفیق دوست به دست و پا افتادند و برای احراز هویت خود عجولانه، اقداماتی از جمله انتشار کتاب فوق کردند که از منظری دیگر بسیار جای تأمل دارد؛ عرض شد بنده با این قسمت ساختاری موضوع کاری ندارم؛! ولی از شما عزیز صاحب الزمانی سوالی دارم: شما که ماشاءالله از فیها خالدون مسائل سیاسی باخبرید که حتی از نوع لباس پوشیدن همسر بازرگان در یک جلسه اطلاع دارید، چطور نادیده گرفتید که باب اولین فساد در کشور توسط محسن رفیق دوست و برادرش مرتضی رفیق دوست، پایه گذاری شد، و عامل ‌سهل الوصول کردن دزدی و فساد از این فرد شکل گرفت! ‌ظلم فاحش و عظیم دیگری که آقا محسن کرد، این بود که با وعده های فریبنده، فاضل خداداد را از خارج بداخل آوردند و به او گفتند که تضمین می‌دهیم هیچ خطری تو را تهدید نخواهد کرد! لکن آن فلک زده بدبخت را بجای مرتضی بدار مکافات دادند! (اگر به این مسئله قضایی ناآگاهید که بنده بعید می‌دانم چنین باشد، حتما از سیستم قضایی دنبال کنید تا به صحت عرایض بنده برسید) بحال، تایید ضمنی ایشان توسط شما با این توضیحی که عرض شد، بشدت برایم جای سوال دارد که خواستارم اگر صلاح می‌دانید بنده را روشن کنید؛ متشکرم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر عنایت داشته باشید در آن جلسات نکاتی از سخنان آقای رفیق‌دوست در خاطرات‌شان را متذکر می‌شوم که مربوط به هویت انقلاب است و روحیه‌ای که ایشان در این راستا داشتند. آری! این بدین معنا نیست که تأیید کلی بشود کرد. البته فکر نمی‌کنم بتوانیم شخصیت ایشان را با برادرشان در یک تراز قرار بدهیم. موفق باشید

28901
متن پرسش
سلام و احترام: در مورد پرسش و پاسخ 28884 ثبت شده در کانال: چه حرف بی منطقی! صدای حق و حقیقت و کلام ناب اسلام خاموش باشه و صدای برخی مداحان و خطیب با مطالب بعضا بی سند و بی محتوا بلند باشه! کسی که چند سال بیاد پای درس استاد اینقدر سواد دار میشه که نتونه تشخیص بده اقتضائات زمانی و... و مهمتر اینکه استاد رو نشناسه! شاید راه رو اشتباه اومده این بزرگوار. این پرسش و پاسخ اگه بین استاد و مخاطب می موند بهترنبود؟! و لب المیزان منتشر نمی کرد اینجور مطالبی که چالشی و جنجالی و حاشیه دار و حساسیت برانگیزه. چون جنس مباحث استاد در این زمانه خیلی متفاوته. اصلا وقت و حوصله این حواشی ساختن توسط هر شاگرد و مخاطبی نیست. و قابلیت انتشار نداره به نظر. شرمنده وقتتون رو گرفتم. خدا قوت و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده خوب است که مخاطبان ما متوجه‌ی این نوع نگاه‌ها نسبت به مثلاً جلسه‌ای که بنده در آن حاضر شدم؛ باشند و واقعاً سؤال‌کننده‌ی محترم نگران است که آن مباحث در جایگاه خود قرار نگیرد. و حقیقتاً خودِ بنده نیز تا حدّی دغدغه‌مند بودم. ولی امیدواری به عنایت حضرت اباعبداللّه «علیه‌السلام» موجب شد که دعوت عزیزان را که دلسوزانه به دنبال مواجهه‌ی این مباحث با شرکت‌کنندگان آن جلسات بودند، بپذیرم و امیدوارم با آن مباحث، اشارتی و تذکری برای حضور در آینده‌ی قدسیِ این انقلاب به میان آمده باشد. موفق باشید

28900
متن پرسش
سلام: تشکیل خانواده اسلامی از راه ازدواج سبز {اسمش اسلامی راهش هم اسلامی یعنی از راه ظلم و خیانت و... نبید} یــــــــــــــا ازدواج سیاه {اسمش اسلامی اما راهش غیر اسلامی و از راه ظلم و خیانت و... به دیگران} یــــــــــــــــا ازدواج سفید {نه اسمش اسلامی نه راهش} کدام؟ کدام اسلامی و کدام غیر اسلامی است؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم. موفق باشید

28899
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با عرض سلام: بنده در کشور پاکستان برای پایان نامه کارشناسی ارشد در رشته فلسفه دارم مطالعاتی را انجام می دهم. چند پرسش برای بنده پیش آمده است که امیدوارم پاسخی عنایت می فرمایید: ۱. آیا صعود در ادراکات از حس به خیال و از آن به ادراک کلیات از طریق انتزاع صورت می پذیرد؟ ۲. اگر نه، الف. در بین این مراحل ادراک چه رابطه ای استوار است؟ چرا برای هر صورت خیالی، یک صورت حسی، و برای هر صورت عقلی یک صورت خیالی در نفس باید موجود باشد؟ چرا از موجودات قابل حس نمی توان صورت عقلی داشت بدون آن که آن را حس کرده باشی؟ ب. صورت های عقلی و خیالی چگونه برای نفس پدید می آیند؟ آیا کاوش فکری انتزاعی در آن به صورتی دیگر دخیل است؟ ۳. اگر بله، چگونه صورتهای کلی از ادراکات جزئی انتزاع می شوند؟ تا وقتی که من درکی از یک مفهوم کلی نداشته باشم مصادیق آن را نمی توانم از ادراکات متعدد جزئی اخذ کنم و مفهوم کلی از آن انتزاع کنم. مثلا، فرض کنیم انسان در ادراک حسی خود یک مستطیل سفید، دایره سفید، مربع سفید و مثلث سفید می بیند. ذهن او در مقایسه همه آنها، می بیند که همه ی آنها در یک جهت مثل هم هستند، و در یک جهت از هم متفاوت اند. آن جهت مشترک فیه را اخذ کرده جهات اختلاف را از آن حذف می نماید تا صورت کلی سفید بدست آید. اما اگر این طور است پس چگونه اول امر توانست جهات مختلف آ‌ن ادراک حسی را از هم تفکیک کند؟ معلوم می شود او از اول سفیدی را می شناخت که توانست سفیدی را در ادراک حسی خود از حجم و شکل و وضع آن تفکیک کند. و البته مهم تر، چگونه توانست از جریان ادراک حسی خود که آن چنان سیال است، صورت های مخصوصی را انتخاب کند که همه رنگ سفید داشتند تا آنها را با هم مقایسه کند؟ معلوم می شود او سفیدی را می شناخت که از آن جریان سیال مدام در حال تغییر، معدود صورتها را برای مقایسه اخذ کرد که همه در این جهت مشترک بودند. و اگر این گونه است نمی تواند از این مقایسه آن مفهوم کلی را انتزاع کرده باشد. پیشاپیش از پاسخ شما کمال تشکر را دارم و از طولانی شدن سوال عذرخواهی می کنم. و از شما اجازه می خواهم که اگر پاسخ شما سوالاتی دیگر ایجاد کرد، آن را نیز به شما عرض کنم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. مطالب، گسترده‌تر از آن است که بتوان در محدوده‌ی سؤال و جواب گنجاند. آری! ادراک حسی خود به خود بُعدِ خیالی انسان را فعّال می‌کند و انسان وجه خیالی محسوس را ابداع می‌نماید؛ با این‌حال از این جمله‌ی جناب صدرا غفلت نفرمایید که می‌فرماید: «هر علم حصولی، مسبوق به علم حضوری است» و از آن طرف نحوه‌ای از رابطه‌ی حضوری با آن صور در نفس ایجاد می‌شود. ۲. اگر با نگاهِ هستی‌شناسانه به محسوسات بنگریم، صورت عقلانیِ آن را نفس ابداع می‌کند. از طرفی جنس نفس ناطقه آن است که اگر به وجه خیالی آن محسوس نظر کند، صورت خیالی آن محسوس به ظهور می‌آید. ۳. به پیش‌فرض‌های ذهنی در این موارد باید فکر کرد که ذهن با آن پیش‌فرض‌ها حکم می‌کند که مثلاً آن اشکال سفید است. به همین جهت گفته می‌شود هیچ معرفتی بدون پیش‌فرض نیست. حال آیا این پیش‌فرض را ما با عنوان کلّی فرض کنیم؟ یا اساساً در هر رابطه ی محسوسی جزء و کلّ در هم ادغام هستند یعنی هیچ جزئی بدون کلّ نمی‌شود، و هیچ کلّی بدون جزء نیست. موفق باشید

28884
متن پرسش
سلام بر طاهرزاده‌، پیرِ دورادورِ روزهای جوانی‌ام سالها از دورترین نقاطِ شهر، تنِ رنجور و سَرِ پُرغرورَم را تا مسجد انبیاء می‌کشاندم تا ساعتی روبه‌روی مردی بنشینم که آدمِ خودش است؛ در زهدان دین خمینی پرورده‌شده. نه آویزانِ کسی است و نه کسی را به خودش آویزان می‌کند. کسی که هنوز پولدارهای مذهبیِ بازاریِ مهوّع اصفهان زیرِ پایش منبر نگذاشته‌اند و شامِ مجلسش را تقبّل نکرده‌اند. سال گذشته با رغبت بسیار، خودم را به یکی از جلساتش در ساختمانی به نام سها کشاندم. یکّه خوردم. دیدم جوانانی را دور خودش جمع کرده که حرف‌های تروتازه‌‌اش را بیات کنند و بر سر هر کوی و برزن به‌قاعده‌ی ضبط صوت بپراکنند. امسال هم تصویرِ همان طاهرزاده را روی بنرِ یکی از هیئت‌های سطح شهر دیدم. دوزاری ام افتاد که او هم تمام شده و بالآخره برای دوام آوردن در این شهر برای خودش نقابی برگزیده و سایه‌کِش و رکاب‌گیر دورِ خودش جمع کرده است. پیرِ روزگارِ جوانی‌ام. برای من بگو که چه شد که آن مردِ عقاب‌خویِ خود به کَندنِ پر و بالِ خویش نشسته؟ آهای پیرمرد. مأوای جوانی ام. ما پاپَتی ها را جا نگذار.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که به دوستان عرض کردم جای بنده در آن جلسات آن‌چنان گشوده‌ی عاشورائیان نیست. ولی رجوع برادران بسیار عزیز و واسطه قراردادن شخصیتی که قابل احترام بود؛ بنده را مجاب کرد که نباید به آن تقاضاها بی‌محلی کرد به‌خصوص که فرمودند عده‌ای از جوانان اعتراض دارند که چرا بحث‌ها، تکراری است. نمی‌دانم در جریان محتوای عرایض بنده در آن جلسات بودید یا نه؟ عنوان بحث «کربلا، و سعه‌ی صدر گمشده» بود که امروز ما شدیداً به‌خصوص جریان‌های مذهبی نیاز داریم که به این امر بیندیشیم. موفق باشید

28885
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز: آیا اگر برای کسی ثابت شد حاکم کنونی جامعه واقعا بر حق است (ولی فقیه) آیا اطاعت از حاکم واجب است؟ آقای پناهیان فرموده بودند که عدم اطاعت از رهبری جهنمی شدن در پی دارد! (مضمون صحبت)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! وقتی حجت تمام باشد در حقانیت حاکم، پشت‌کردن به حکم او در حکم پشت‌کردن به حق است. موفق باشید

28879
متن پرسش
سلام: شما قبلا کتاب ملت عشق را یک اثر لائیک و سکولار دانستید. چه تحریفی از شمس و مولوی در این کتاب هست؟ آیا نباید نقاط مثبت کتاب که تبلیغ میراث عرفانی ماست را هم در نظر گرفت؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر کمی در رابطه با جناب مولوی و شمس مطالعه شود، معلوم می‌شود چگونه تحریفات فوق‌العاده‌ای انجام شده است. تازه، مترجم کتاب بسیاری از مطالبی که این کتاب را به عنوان یک کتاب لائیک شکل می‌دهد؛ حذف کرده است و در دنیا این کتاب به عنوان یک کتاب تشویق به لائیتیسه مشهور است. همین اندازه فکر کنید که خانمی خیلی راحت از همسرش جدا می‌شود و با آقای عزیز زندگی می‌کند و بعد دوباره برمی‌گردد به خانواده‌ی خود. موفق باشید

28881
متن پرسش
سلام استاد: استاد من با اینکه مباحث عمیق معرفتی رو مطالعه کردم و حدودا یک سال و نیم هست که درگیر کتاب مصباح الهدایه و رساله الولایه هم هستم، ولی انگار این مباحث به جان من ننشسته. استاد من با اینکه متاهل هستم ولی شدیدا حس بی کسی و بی هویتی دارم. الان ۲۸ سالمه ولی فقط درس خوندم تا الان و هیچ کس نیستم.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد می‌کنم سری به شرح غزل 88 حافظ که روی سایت هست بزنید. موفق باشید

28877
متن پرسش
سلام استاد عزیز: در مورد کیفیت ارتباط و تاثیرگزاری غذا بر روح انسان لطف کنید توضیح دهید، غذایی که تغذیه جسم است چطور بر روح اثر می‌گذارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این موضوعات، مواردی نیست که بنده بتوانم نظر بدهم. موفق باشید

28870
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم. استاد ارجمندم، سلام و عرض ادب. اگر حضرتعالی خدای ناکرده سه چهار میلیارد تومان اضافه بر معونه داشتید و می‌خواستید، بعنوان باقیات الصالحات و صدقه جاریه کاری انجام دهید، چه کار می‌کردید؟ با تشکر از زحمات حضرتعالی و سَروران سایت لب المیزان.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در عین کمک به آشناهای نزدیک که نیازمند هستند در موضوع تقویت حوزه و زندگی طلاب می‌توان نتایج خوبی گرفت. موفق باشید

28868
متن پرسش
سلام و ادب: استاد ارجمند دل تنگ و ابهامات زیادی دارم. تقاضای ملاقات حضوری داشتم. قبلا از حسن نظر شما کمال تشکر را دارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: متأسفانه در شرایطی نیستم که به‌جز از طریق سایت بتوانم در خدمت رفقا باشم. موفق باشید

28874
متن پرسش
سلام علیکم: می‌خواستم نظر استاد را راجع به مطلب زیر بدانم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کدام مطلب؟! موفق باشید

28863
متن پرسش
سلام: در کتاب کربلا مبارزه با پوچی ها فرموده اید فرهنگ اهل‌بیت و فرهنگ کربلا فرهنگ نیایش است از طرفی هم فرموده اید که در فرهنگ معاویه صوفی ها هم جای دارند و صوفی ها هم بدون مشکل کار خود را می‌کنند. حال سوال بنده این است که مگر صوفی ها اهل نیایش نیستند اگر صوفی ها اهل نیایش هستند پس چطور با کربلا کنار نمی آیند؟ اگر هم صوفی ها اهل نیایش نیستند پس چه فکر و فرهنگی دارند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: صوفی‌گری به عنوان فرقه‌های پراکنده و مشغول تنهایی و عبادات‌های فردی، غیر از فرهنگ نیایش برای حضور در جهان دیگری است که جهان سلطه‌ی استکبار اُموی و غربی نباشد. نیایشی که در راستای حضور نظام توحیدی نباشد، یک نوع فردگرایی است. موفق باشید

28858
متن پرسش
سلام علیکم و عرض ادب: با توجه با تکمیل شدن کارهای کتاب شرح فصوص، و احتمالا تا هفته آینده چاپ شدن آن، بنظر حضرتعالی ادامه مباحث را با همان صوت کار کنیم بهتر است، یا از طریق کتاب دنبال کنیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حتما باید متن فصوص با شرح صوتی آن دنبال شود. اساسا این نوع متون به صرف ترجمه و شرح آن خود را ظهور و بروز نمی‌دهد. موفق باشید

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!