بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: سایر موضوعات

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
4400
متن پرسش
باسلام استاد آیا کتاب معراج السعاده هم جزء اخلاق اعتباری است لطفا توضیح بدهید؟ و چگونه از این کتاب استفاده کنیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بستگی به رویکرد ما دارد وگرنه کتاب «معراج السعاده» بسیار کتاب خوبی است در صورتی‌که ما با قلب خود به آن رجوع کنیم. موفق باشید
4403
متن پرسش
باسلام استاد شما دردفاع خودبه آقای دهقانی فقط فرمودیدکه اگراینهاخشونت را کنار بگذارندهمه چیز درست می شود و فرمودید جدل نمی کنم سئوال این است پس چرا کسان دیگری در سایت با شما این همه تند صحبت می کنند جوابشان را می دهید ولی یه ایشان که اشکالات اساسی برهندسه فکری شما دارند جوابی نمی دهید؟ اگر شما جواب نمی دهید و دفاع نمی کنید اجازه بدهید کسانی که مباحث شما را درککرده اند دفاع کنند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در خدمت عزیزانی هستم که سؤال بفرمایند و در حدّ توان خود جواب دهم ولی آن عزیزان در آن دی‌وی‌دی قضاوت کردند و بر آن نظر و برداشت خود تأکید داشتند. مگر جایی برای جواب‌دادن مانده؟ مگر مراء جز آن است که کسی یک نظر را بدهد و بر آن تأکید کند؟ دستور دین آن است که در این حالت وارد بحث نشویم. موفق باشید . اجازه دهید برای روشن شدن موضوع مراة بحثی را که تهیه کرده ام تا بعدا به شرح نامه 31 اضافه کنم خدمتتان ارسال دارم شاید مفید افتد. انگیزه های خطر ناک در علم آموزی. حضرت علی (ع) در توصیه به فرزندشان می‌فرمایند: «فَاِنْ اَبَتْ نَفْسُکَ اَنْ تَقْبَلَ ذلِکَ دُونَ اَنْ تَعْلَمَ کَما عَلِمُوا فَلْیَکُنْ طَلَبُکَ ذلکَ بَتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ لابِتَوَرُّطِ الشُّبُهاتِ وَ عُلُوِّ الْخُصوُماتِ» فرزندم! اگر نفس تو به تمکین از گذشته‌گان تن نمی‌دهد و دانستن مبانی علومِ آنان را ترجیح می‌دهد، بکوش که تلاش‌ات از سر فهمیدن و آموختن باشد، نه آن که با آموختن‌ها بخواهی به ورطه شبهات بیفتی و به دشمنی‌ها دامن بزنی. ممکن است نفس انسان از پذیرفتن آنچه که گذشتگان بر آن مسیر رفتند اِبا کند با این حال باید بداند اگر مى‏خواهد مثل گذشتگان خودش زندگی را از ابتدا تجربه کند و به دنبال علمی است که با آن زندگی را جلو ببرد، لااقل به دنبال علمی نباشد که او را گرفتار انواع مغالطات و شبهات و دشمنی‌ها کند. با این انگیزه جلو رود که بخواهد حقیقت را بشناسد نه آن‌‌که از دانائی به دنبال قدرت‏نمایى و فضل‏فروشى باشد که عملاً در آن صورت در ورطه شک و شبهه درغلتیده و کارش به جدال و مراء با دیگران می‌کشد. این تذکر، تذکر بسیار ارزشمندی است، به گفته‌ی بزرگان: «عالم حقیقى آن کسی است که بداند چه چیزی آموختنى و چه چیزی ناآموختنى است». کسى عالم حقیقى است که حدّ عقل خود را بشناسد و در ذیل اخلاق و معارف دینی و سیره اولیاء الهی عقل خود را جلو ببرد تا اسیر مراء و جدال‌های بی‌جا نگردد. اگر شما به گونه‏اى هستید که فکر کردید هرچه به ذهنتان رسید می‌توانید بر زبان آورید و نظام خاص فکری برای بررسی معلومات خود نمی‌شناسید بدانید که هنوز عقل خود را نشناخته‏اید. آدمى که راه را گم کرده است نمی‌تواند از استعدادهای خود استفاده کند و لذا عقل خود را صرف مغالطات می‌کند و با فروافتادن در انواع جدل‌ها عمر خود را ضایع می‌گرداند. از آنجا که چنین انسانی، انسان سرگشته‏اى است به راحتی به هر راهى تن مى‏دهد و از آنجا که استعدادهای خود را در ذیل یک شخصیت الهی قرار نداده نمى‏تواند تشخیص دهد که چه چیزهائی را باید بداند و از دانستن چه چیزهائی باید صرف‏نظر کند. عرض شد در جواب آن‌هایی که می‌گویند: «دانستن همه‌ی این مطالب که در دنیای امروز مطرح است، چیز بدى نیست» و باید بگوییم اتفاقاً چیز بدى است، چون فرصت‌های ما را می‌سوزاند و از امور مهمِ تعالیِ خود باز می‌مانیم. گیرم که آنقدر عالم شدی که هر وقت اراده کردی تا به کسی اشکال بگیری، توانستی؟ بعد از آن چی؟ مگر دانایی برای چنین کارهایی است؟ هر انسانى در ابتدا باید بفهمد در مسیر علم به دنبال چه چیز مى‏گردد و چه چیزى را طلب مى‏کند، و چگونه آنچه را که مى‏خواهد باید به‌دست ‏آورد. اگر شما بخواهید بدانید در قیامت کدام اعمال شما پذیرفته است و کدام اعمال شما نفعی برای شما ندارد نمى‏توانید به هر کسى رجوع کنید بلکه باید به پیامبر اکرم مراجعه نمائید که حقیقت را می‌شناسد و خودش مى‏فرمایند: «الاْنَ قِیامَتى قائِمٌ» یعنى همین حالا قیامت من قائم است و من ناظر بر آن هستم. در غیر این صورت هر قدر هم که مطالعه کنید نباید انتظار رسیدن به پاسخ مناسب را داشته باشید، چون مسیر درستی برای رسیدن به مطلوب‌تان را نرفته‌اید. هنر بعضى‏ها آن است که خیلى زود پى مى‏برند عقل واقعى، عقل پیامبر است و با عقلشان به عقل پیامبر پناه می‌برد، در این راستا می‌توان گفت: چه بسیار کورها که بینا هستند و چه بسیار بیناها که کورند! کورى که دستش را به دست یک بیناى بصیر مى‏دهد هیچ گاه به دلیل کور بودنش زمین نمى‏خورد امّا بیناهایى که به تجربه دیگران نظر نمى‏کنند دوباره به همان چاهى مى‏افتند که گذشتگان با بی‌محلی به گذشته‌گان خود، به آن چاه افتادند. کسى که از بی‌‌بند بار بودن فردى خبر دارد و مى‏داند که او آبروى خود و خانواده را برده است، با این حال سعی نمی‌کند از آن نوع زندگی فاصله بگیرد، با داشتن چشم، کور است! ولی کسانى که اطلاع زیادى از مسائل ندارند ولى رسیده‌اند به این نکته که عقل خود را به دست یک نفر عاقل‏تر و باتجربه‌تر از خود بسپارند، خیلی عاقل‌تر از آن‌هایی‌اند که با اطلاعات زیاد از تجربه‌ی گذشتگان استفاده نکرده‌اند به قول معروف مقلدان محقق آن‌هایی هستند که چون عاقلى را یافتند از او تقلید مى‏کنند و به یک معنا خود را در تجربه‌های او شریک می‌گردانند. هیچ‌کس نمى‏تواند بگوید من با عقلم فهمیده‏ام که چرا نماز صبح، دو رکعت است. اما می‌تواند بفهمد که پیامبر خدا عاقلانه‌ترین حقایق را از طرف خدا آورده و عاقلانه‌ترین کار آن است که عقل‌اش را به او بسپارد و به کمک عقل‌اش در دین خدا تدبّر کند. این افراد از سرگرمى‌های فرصت‌سوز بیزارند و از سرگردانى نجات یافته‌اند، برخلاف عده‌ای که سرگرم شدن و سرگردان بودن در این دنیا را زندگی پنداشته‌اند و معلوم است که تفاوت این دو گروه از زمین تا آسمان است. آفت علمی که مراء افزاید حضرت مى‏فرمایند: فرزندم! اگر مى‏خواهى خودت تحقیق کنى و علمِ لازم جهت ادامه امورات را خودت کسب کنی مانعی نیست ولی مواظب باش به بهانه‌ی عالم‌شدن در گرداب شبهات غرق نگردی و در ورطه مجادلات و مراءهای برتری‌طلبانه گرفتار نشوی. «فَلْیَکُنْ طَلَبُکَ ذلکَ بِتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ لابِتَوَرُّطِ الشُّبُهاتِ وَ عُلُوِّ الْخُصوُماتِ»: به گونه‏اى به دنبال دانایی مباش که ناخودآگاه در ورطه شک و شبهه بیفتى و یا به حالت برتربینى گرفتار شوی. زیرا تحقیقى که براى اثباتِ مهم‏تر بودن محقق صورت پذیرد، جان را نورانى نمى‏کند. حتى ممکن است به سراغ قرآن مجید برویم و آیات مختلف آن را بررسى کنیم تا به رقیبمان ثابت کنیم نظرش اشتباه است و سواد خودمان را به رخ او بکشیم. حضرت مى‏فرمایند این برترى‏طلبىِ خصمانه، آفت هدایت‌یافتگی است. و نفعى براى انسان ندارد. گاهى نیز اطلاعات خود را گسترده می‌کنیم تا دائم از دیگران اشکال بگیریم این در اسلام نهی شده و در روایت داریم که رسول خدا فرمودند: «وَ أَوْرَعُ النَّاسِ: مَنْ تَرَکَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ کَانَ مُحِقّاً.» پارساترین مردم کسى است که مراء را ترک و نماید و اگر چه حقّ با او باشد. از على داریم «ثَمَرَةُ الْمِرَاءِ الشَّحْنَاء» میوه مراء دشمنى است . چون تو حرف خود را مى‌گوئى او هم حرف خود را مى‌گوید بى آن‌که رجوع به خیرى در کار باشد ‏ و یا حضرت می‌فرمایند: «مَنْ عَوَّدَ نَفْسَهُ الْمِرَاءَ صَارَ دَیْدَنَهُ» کسى که خود را به مراء عادت دهد خوى او تغییر می‌کند. و لذا عاقل باید براى سلامت دل و جانش و حفظ شخصیت و حرمتش از آن بپرهیزد. امیر مؤمنان می‌فرمایند: «إِیَّاکُمْ وَ الْمِرَاءَ وَ الْخُصُومَةَ فَإِنَّهُمَا یُمْرِضَانِ الْقُلُوبَ عَلَى الْإِخْوَانِ وَ یَنْبُتُ عَلَیْهِمَا النِّفَاق‏» . از مراء و خصومت بپرهیزید که این‌ها دل‌های برادران را بیمار می‌کند و نفاق را می‌رویاند. از زبان چند نفر از صحابه داریم: «خَرَجَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ یَوْماً وَ نَحْنُ نَتَمَارَى فِی شَیْ‏ءٍ مِنْ أَمْرِ الدِّینِ فَغَضِبَ غَضَباً شَدِیداً لَمْ یَغْضَبْ مِثْلَهُ ثُمَّ قَالَ «إِنَّمَا هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ بِهَذَا ذَرُوا الْمِرَاءَ فَإِنَّ الْمُؤْمِنَ لَا یُمَارِی ذَرُوا الْمِرَاءَ فَإِنَ‏ الْمُمَارِیَ قَدْ تَمَّتْ خَسَارَتُهُ ذَرُوا الْمِرَاءَ فَإِنَّ الْمُمَارِیَ لَا أَشْفَعُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ذَرُوا الْمِرَاءَ فَأَنَا زَعِیمٌ بِثَلَاثَةِ أَبْیَاتٍ فِی الْجَنَّةِ فِی رِیَاضِهَا وَ أَوْسَطِهَا وَ أَعْلَاهَا لِمَنْ تَرَکَ الْمِرَاءَ وَ هُوَ صَادِقٌ ذَرُوا الْمِرَاءَ فَإِنَّ أَوَّلَ مَا نَهَانِی عَنْهُ رَبِّی بَعْدَ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ الْمِرَاء» روزى پیغمبر اکرم بر ما وارد شدند در حالى‌که مشغول مراء در یک مسئله‌ی دینى بودیم، پیغمبر به شدت غضبناک شدند که او را تا آن زمان آن‌گونه ندیده بودیم سپس فرمود: اقوام قبل از شما به خاطر همین کارها هلاک شدند. مراء را رها کنید که مؤمن مراء نمى کند، مراء را رها کنید زیرا مراءکننده گرفتار خسارت کامل مى‌شود، مراء را رها کنید که من روز قیامت براى مراءکننده شفاعت نمى کنم ، مراء را رها کنید که هرکس آن را رها کند هرچند حق بگوید من ضامن سه خانه‌ی بهشتى براى او هستم؛ خانه‌اى در ریاض بهشت و خانه‌اى در وسط و خانه‌اى در بالاى بهشت. مراء را رها کنید که اولین چیزى که خداوند بعد از بت پرستى مرا از آن نهى کرد مراء بوده است. در حدیث دیگرى از پیغمبر اکرم آمده است: «ذَرُوا الْمِرَاءَ فَإِنَّهُ لَا تُفْهَمُ حِکْمَتُهُ وَ لَا تُؤْمَنُ فِتْنَتُه‏» ؛ مراء را ترک کنید چرا که حکمتى از آن فهمیده نمى شود و از فتنه آن در امان نخواهید بود. از امام صادق آمده : «الْمِرَاءُ دَاءٌ رَدِیٌّ وَ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ خَصْلَةٌ شَرٌّ مِنْهُ وَ هُوَ خُلُقُ إِبْلِیسَ وَ نِسْبَتُهُ فَلَا یُمَارِی فِی أَیِّ حَالٍ کَانَ إِلَّا مَنْ کَانَ جَاهِلًا بِنَفْسِهِ وَ بِغَیْرِهِ مَحْرُوماً مِنْ حَقَائِقِ الدِّین‏»؛ مراء درد بدى است و هیچ صفتى براى انسان بدتر از آن نیست و آن ، اخلاق ابلیس و منسوبین به او است و هیچ‌کس در هیچ حالى مراء نمى‌کند مگر کسى که نسبت به موقعیت خود و دیگران جاهل است، و از حقایق دین محروم مى‌باشد. در حدیثى آمده است که مردى به امام حسین عرض کرد بنشین تا در مسائل دینى با یکدیگر مناظره کنیم . امام در پاسخ او فرمود: «یَا هَذَا أَنَا بَصِیرٌ بِدِینِی مَکْشُوفٌ عَلَیَّ هُدَایَ فَإِنْ کُنْتَ جَاهِلًا بِدِینِکَ فَاذْهَبْ وَ اطْلُبْهُ مَا لِی وَ لِلْمُمَارَاةِ وَ إِنَّ الشَّیْطَانَ لَیُوَسْوِسُ لِلرَّجُلِ وَ یُنَاجِیهِ وَ یَقُولُ نَاظِرِ النَّاسَ فِی الدِّینِ کَیْلَا یَظُنُّوا بِکَ الْعَجْزَ وَ الْجَهْلَ» ‏ ؛ اى مرد! من نسبت به دینم آگاهم و هدایتم براى من روشن است تو اگر نسبت به دینت جاهل هستى برو و تحقیق کن، مرا با مراء چکار و (بدان ) شیطان پیوسته انسان را وسوسه مى کند و در گوش او مى گوید با مردم مناظره و جر و بحث در دین کن تا گمان نکنند تو جاهل و ناتوان هستى. این بحث را با حدیث دیگرى از پیغمبر اکرم ادامه مى دهیم که فرمودند: «لَا یُؤْمِنُ رَجُلٌ حَتَّى یُحِبَّ أَهْلَ بَیْتِی وَ حَتَّى یَدَعَ الْمِرَاءَ وَ هُوَ مُحِقٌّ»؛ هیچ‌کس ایمان نمى‌آورد مگر این‌که اهل بیت مرا دوست دارد و مراء را هرچند حق با او باشد ترک کند. مراء؛ حجاب حقیقت تأکیدهاى فراوانی که در آیات قرآن و روایات متواتر اسلامى در مذمت جدال و مراء و جرّ و بحث‌هاى پرخاشگرانه وارد شده به خاطر آن است که اوّلا: نخستین اثر منفى این کار پرده‌افکندن بر چهره‌ی حقایق است و بدترین حجاب را میان انسان و درک حقایق ایجاد مى‌کند به گونه‌اى که بعضاً واضح‌ترین بدیهیات انکار می‌شود و این نیست مگر به خاطر این‌که انسان وقتى مشغول مراء و جدال مى شود همه‌چیز را غیر از آنچه خودش مى‌گوید، انکار مى‌کند. این‌که در بعضى از روایات فوق خواندیم مراء، قلب را بیمار مى‌کند ممکن است اشاره به همین معنى باشد زیرا قلب به معنى عقل است و بیمارى آن به معنى عدم درک حقایق می‌باشد. و نیز اگر در حدیث امیرمؤمنان على آمده کسانى که به جدال روى آورند کارشان به کفر مى‌کشد و یا این‌که جدال موجب شک در دین خدا و فساد یقین مى گردد، همه‌ی این‌ها اشاره‌ی لطیفى است به آنچه در بالا گفته شد. دیگر از آثار منفى این اخلاق رذیله ایجاد عداوت و دشمنى در میان دوستان و فراموشى یاد خدا و کشیده‌شدن به انواع دروغ‌ها است که در احادیث گذشته به آن‌ها اشاره شده بود دلیل آن هم روشن است زیرا کسى که مى خواهد با جدال و مراء بر دوستان خود غلبه کند و برترى بجوید آن‌ها را بر ضدّ خود تحریک مى کند و غالبا گفتار آن‌ها به تحقیر و دشنام یکدیگر مى‌کشد و اینها بدترین اسباب نفاق و جدائى است حتّى گاهى براى توجیه سخنان خود به انواع دروغ‌ها متوسّل مى‌شوند که این خود بلاى بزرگ دیگرى است و مجموع این‌ها سبب مى‌شود که انسان از خدا دور گردد و در دام شیطان گرفتار شود و انسان را به هلاکت معنوى بیفکند. به همین دلیل در احادیث گذشته خواندیم که انسان به حقیقت ایمان دست نمى یابد تا زمانى که مراء و جدال را ترک گوید هر چند خود را بر حق بداند زیرا سخنان ستیزه جویانه در مسائل حق نیز سبب انواع خصومت‌ها و عداوت‌ها است و گاه انسان را به انواع گناهان دیگر مانند تحقیر مؤمن و اهانت از طریق سخن یا اشارات دست و چشم و ابرو و دروغ و کذب و تکبّر و برترى جوئى آلوده مى کند. چه بهتر که انسان بحث‌هاى خود را با دیگران با محبّت و دوستى و تواضع و مهربانى و به صورت جستجوى حق برگزار کند که هم از علم و دانش آنها بهره گیرد و هم آنها از علم و دانش او بهره‌مند شوند و با کمک یکدیگر بتوانند مطالب پیچیده را بشکافند و به واقعیّتها برسند و این همان جدال بر حق است . از عوامل مهّم جدال و مراء کبر و غرور است که به انسان اجازه نمى‌دهد به آسانى در برابر حق تسلیم شود و او را وفادار مى‌کند که براى حفظ برترى‌جویىِ خود حق را از طریق جدال و مراء انکار نماید لذا در حدیثى از امام صادق از پدران بزرگوارش نقل شده است که فرمود: «إِنَّ مِنَ التَّوَاضُعِ أَنْ یَرْضَى الرَّجُلُ بِالْمَجْلِسِ دُونَ الْمَجْلِسِ وَ أَنْ یُسَلِّمَ‏ عَلَى مَنْ یَلْقَى وَ أَنْ یَتْرُکَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ کَانَ مُحِقّاً وَ لَا یُحِبَّ أَنْ یُحْمَدَ عَلَى التَّقْوَى‏»؛ در این حدیث امام چهار چیز را نشانه تواضع دانسته : نشستن در هر جاى مجلس که میسّر باشد و سلام‌کردن بر هرکسى که ملاقات مى‌کند و ترک مراء هرچند حق با او باشد و عدم خشنودى از ستایش ستایش‌گران در برابر تقوا. یکى دیگر از انگیزه هاى جدال و مراء آن است که انسان بخواهد فضیلت خویش را به بقیه نشان دهد یا بخواهد در برابر ارباب فضل جایى براى خود بگشاید، در این رابطه از امام حسین داریم که فرمودند: «إِنَّ الشَّیْطَانَ لَیُوَسْوِسُ لِلرَّجُلِ وَ یُنَاجِیهِ وَ یَقُولُ نَاظِرِ النَّاسَ فِی الدِّینِ کَیْلَا یَظُنُّوا بِکَ الْعَجْزَ وَ الْجَهْل‏»؛ شیطان پیوسته انسان را وسوسه مى‌کند و در گوش او مى‌خواند و مى‌گوید با مردم در امر دین مناظره کن تا گمان نکنند تو عاجز و نادانى. نفرین امام بر اهل مراء امام صادق طالبان علم را به سه گروه تقسیم مى‌کنند؛ گروهى که براى جدال و مراء طالب علم‌اند و گروهى براى فخرفروشى بر مردم و گروه دیگرى براى فهمیدن و اندیشیدن. سپس در توصیف گروه اوّل مى‌فرماید: «فَصَاحِبُ الْجَهْلِ وَ الْمِرَاءِ مُوذٍ مُمَارٍ مُتَعَرِّضٌ لِلْمَقَالِ فِی أَنْدِیَةِ الرِّجَال‏»؛ آن‌کس که علم را براى جدال و مراء مى‌طلبد سخنانش آزاردهنده و پرخاشگرانه است، در مجالسى که شخصیت‌ها حضور دارند سخن مى‌گوید و خودنمایى و اظهار فضل مى‌کند و در پایان حدیث امام به او نفرین مى‌کنند و مى‌گویند: «فَدَقَّ اللَّهُ مِنْ هَذَا خَیْشُومَهُ»‏؛ خداوند بینى او را بر خاک بمالد. از دیگر انگیزه‌هاى مراء جهل و نادانى نسبت به مقام خویشتن و دیگران است چرا آن‌کس که می‌خواهد مراء کند، خود را بزرگ‌ترین و عالم‌ترین مى‌پندارد و دیگران را جاهل و نادان لذا در حدیثى که قبلا از امام صادق نقل کردیم بعد از آنکه امام مراء را یک بیمارى دردناک مى‌شمرند و آن را از صفت‌های شیطانى معرّفى مى‌کنند مى‌فرمایند: «فَلَا یُمَارِی فِی أَیِّ حَالٍ کَانَ إِلَّا مَنْ کَانَ جَاهِلًا بِنَفْسِهِ وَ بِغَیْرِهِ»؛ هیچ‌کس در هیچ حالى مراء نمى‌کند مگر آن‌که نسبت به موقعیّت خود و دیگران جاهل است . انتقام‌جوئى و حَسد، دو انگیزه‌ی دیگر از انگیزه هاى جدال و مراء است ؛ براى اینکه آبروى طرف مقابل را ببرند و از او انتقام بگیرد و حسادت خود را اعمال نمایند و از قدر و مقام او در نظرها بکاهند متوسّل به جر و بحثهاى تواءم با توهین و تحقیر مى شوند تا از این طریق آبى بر آتش کینه و حَسد که در دل‌شان نهفته است بپاشند. همچنان که تعصب و لجاجت نیز از عوامل مهم جدال و مراء است، چرا که اشخاص ‍ متعصّب و لجوج حاضر نیستند به آسانى دست از عقائد فاسد خود بردارند لذا روى آن مى‌ایستند و پیوسته جرّ و بحث مى‌کنند، آسمان و ریسمان را به هم مى‌بافند و به هر حشیشى متشبث مى‌شوند تا اعتقاد فاسد خود را بر کرسى بنشانند کوتاه سخن این که عوامل منفى فراوانى دست به‌دست هم مى‌دهد و انسان را به مراء و جرّ و بحث‌هاى دور از ادب و انسانیّت و انصاف مى‌کشاند و او را وادار مى‌کند که با لجاجت و سرسختى در برابر حق بایستند و در برابر باطل دفاع کند. قرآن در مورد مراء مى فرماید: «أَلا إِنَّ الَّذینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَةِ لَفی‏ ضَلالٍ بَعید» آگاه باشید آن‌ها که در وجود قیامت مراء مى‌کنند در گمراهى عمیقى هستند. هرگاه حالت مراء و به تعبیر روایات، جدال غیر اَحْسن در درون انسان ریشه بدواند، و به صورت خُلق و خُوى او درآید، دین و ایمان و تقوای چنین انسانى در مخاطره قرار مى‌گیرد، و لازم است براى نجات از خطراتى که ناشى از این صفت رذیله است دست به کار شود و آن را درمان کند، و خود را از شرّ آن رهایى بخشد. نخستین راه درمان که شاید جزء مقدّمات یا یک عامل تسکین دهنده محسوب شود تا به درمان عمقى بپردازد، اختیار سکوت است در هر جا که احتمال مى‌دهد مراء در میان آید سکوت را اختیار کند و هرگاه این سکوت را مدّتى ادامه داد، و به اصطلاح دندان برجگر بگذارد و مشکلاتش را تحمل کند، زمینه‌ی بسیار مساعدى براى درمان نهایى فراهم مى‌شود. دورى از افراد لجوج و متعصب و پرهیز از گفتگو با این گونه افراد که خواه ناخواه انسان را به مراء و جدال مى کشاند یکى دیگر از راه‌هاى درمان مراء است . در حدیثى از امیرمؤمنان على مى‌خوانیم: «مَنْ جَالَسَ الْجَاهِلَ فَلْیَسْتَعِدَّ لِقِیلٍ وَ قَال» کسى که با آدم جاهل همنشین شود باید آماده‌ی قیل و قال و جدال و مراء باشد. نقطه‌ی مقابل مراء و جدال، انصاف در بحث است، یعنى انسان به سخنان دیگران آن گونه بنگرد که به سخنان خویش مى‌نگرد و از آن همان گونه دفاع کند که از سخن خویش دفاع مى‌کند و به تعبیر دیگر طالب حق باشد و آن را در نزد هرکس و هرجا بیابد پذیرا شود هرچند گوینده‌ی حق یک فرد عادى باشد و او عالمى بزرگ و پُرآوازه، حتّى اگر کودکى یا کافر و ظالمى سخن حقى بگوید آن را بپذیرد. در حدیث معروفى مى‌خوانیم که امام صادق فرمودند: «سَیِّدُ الْأَعْمَالِ ثَلَاثَةٌ- إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِکَ- حَتَّى لَا تَرْضَى بِشَیْ‏ءٍ إِلَّا رَضِیتَ لَهُمْ مِثْلَهُ وَ مُوَاسَاتُکَ الْأَخَ فِی الْمَالِ وَ ذِکْرُ اللَّهِ عَلَى کُلِّ حَال‏»؛ برترین اعمال سه چیز است: رعایت انصاف در حق مردم نسبت به خویشتن تا آنجا که چیزى را براى خود نخواهى مگر این‌که همانندش را براى آن‌ها بخواهى و مواسات با برادر دینى در مال و ذکر خدا در هر حال. جالب این‌که در بعضى از روایات مى بینیم که امام صادق هنگامى که چهارخانه‌ی بهشتى را در برابر چهار عمل تضمین مى‌کنند ترک مراء را سوّمین عمل و انصاف‌دادن در برابر مردم را چهارمین عمل بر مى‌شمرند که ممکن است اشاره‌اى به انصاف در سخن بوده باشد. مراء؛ دروازه‌ی ورود به اخلاق رذیله اساتید اخلاق یکی ا زشاخه‌های خودپسندی را مراء می‌دانند. مراء و جدال یعنی حالتی که انسان بخواهد حرفش را به هر صورتی شده بر کرسی بنشاند با این فرض که از ابتدا در مورد موضوع مورد بحث قضاوت خود را کرده و حالا به دنبال اثبات آن است، بدون آن‌که ابتدا از طرف مقابل سؤال کند که آیا برداشت او از سخن آن فرد درست است و یا منظور گوینده چیز دیگری بوده. «مراء» یعنی حرف را بردن و آوردن! مرتب بگوید دو دفعه بشنود و بگرداند دو مرتبه بگوید و کوتاه نیاید. قرآن می‌گوید مراء و جدال از آن شیطان است که به تو وسوسه می‌کند. «إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلى‏ أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ» شیطان دوستان خود را به مراء‌ و جدال با شما وامی‌دارد. لذا هرکس در زندگی خود سعی در مراء و جدال دارد بداند شیطان دوست او، و او دوست شیطان است و بداند که مراء و جدال کار شیطانی است نه کار رحمانی. فقیه بزرگ شیعه، شهید ثانى در کتاب «منیة المرید فى آداب المفید والمستفید» در آفات و نتایج سوء مراء و جدال مى‏گوید : باید متوجه باشیم مناظره‏اى که به منظور غلبه بر دیگران و اسکات طرف و تمایل به اظهار فضل صورت مى‏گیرد، منبع و سرچشمه‌ی همه خوى‏ها و رفتارهایى است که از نظر خداوند متعال ناستوده ولى از دیدگاه ابلیس ستوده است. همان‏گونه که اگر کسى میان شرب خمر و سایر گناهان و زشت‏کارى‏ها مخیّر باشد و شرب خمر را به خاطر ناچیزشمردن جرم آن، بر دیگر گناهان ترجیح دهد و در نتیجه‌ی همین گناه به طرف گناهان دیگر کشیده شود، همین‌گونه نیز اگر بر روحیه‌ی کسى حس علاقه به غلبه بر دیگران و اسکات آن‏ها در مناظره و جاه‌طلبى و مباهات بر دیگران چیره و مستولى گردد، این‏گونه تمایلات او را به اظهار و ارتکاب علنى تمام پلیدى‏ها سوق مى‏دهد و باید دانست که جدالِ غیرِ احسن و مراء دروازه‌ی ورود به آفات فراوان اخلاقی و روحی است. حضرت امام باقر می‌فرمایند: «مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِیُبَاهِیَ بِهِ الْعُلَمَاءَ أَوْ یُمَارِیَ بِهِ السُّفَهَاءَ أَوْ یَصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النَّاسِ إِلَیْهِ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ الرِّئَاسَةَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا لِأَهْلِهَا» هرکس علم بجوید، تا به وسیله‌ی آن بر دانشمندان مباهات و فخرفروشی کند، یا با سفیهان، ممارات و جرّ و بحث نماید، یا چهره‌ها را به سوی خود برگرداند، جای خود را در دوزخ آماده سازد، همانا ریاست، جز برای اهلش شایسته نیست. شیوه‌ی مراء، ناشی از عدم صداقت است و مفهوم آن ، به تعبیر مرحوم نراقی: عبارت است از طعن در سخن دیگری برای آشکارساختن خلل آن، و هدفی جز تحقیر و توهین نیست و مرائی، می‌خواهد برتری هوش خودرا بنمایاند. سیره‌ی ائمه‌ی دین در این‌که چه وقت با دشمن، بحث می‌کردند و چه موقع، از بحث اعراض می‌نمودند و در چه شرائطی سکوت می‌کردند جهت روشن‌شدن بحث بسیار مهم است. اگر بحث، برای افزایش[ معرفت] وارشاد گمراهان به نیت کشف حقیقت باشد، خوب است. گرچه شنیدن حرف مخالف، دشواراست، اما تحمل‌کردن و صبوربودن و از کوره، در نرفتن، شجاعت است. [تحمل ناپذیری] نسبت به افکار دیگران، راه را به روی یک بحث آزاد و مناظره سالم می‌بندد و تکفیر و تفسیق و تهدید، هیچ‌وقت جلوی فکری را نمی‌گیرد واندیشه‌ای را از رسوخ و نفوذ، باز نمی‌دارد. لیکن؛ باید آمادگی قبول و حسن نیت و قدرت درک طرف مقابل را سنجید و به همان میزان، پیش رفت. به گفته‌ی فردوسی: مجال سخن تا نیابی، مگوی.....چو میدان نبینی، نگهدار، گوی اگراستعداد پذیرش نباشد، قوی‌ترین بحاث هم کاری از پیش نمی‌برد و تیغش در میدان جدل نمی‌بُرد واگر لجاجت و عناد در کار باشد که بدتر! به قول سعدی: فهم سخن چون نکند مستمع.......قوت طبع ،از متکلم مجوی فسحت میدان ارادت بیار .........تا بزند مرد سخنگوی ، گوی توصیه‌ی امام صادق چنین است: با مردم مخاصمه نکنید، مردم اگر[ توانائی] داشته باشند که ما را دوست بدارند، دوست می‌دارند، خداوند از مردم میثاق و پیمان گرفته و کسی در آن میثاق، هرگز کم و زیاد نمی‌تواند بکند» یعنی بر سر مسائل مکتبی و اعتقادی و پذیرش ولایت ائمه هم، نباید با دیگران که فاقد زمینه‌ی لازم‌اند جرّ و بحث و دعوا کرد. ادب مناظره مرحوم فیص کاشانی برای مناظره، شروط و آدابی می‌شمارد، به قرار زیر: 1. هدف باید، رسیدن به حق و آشکارشدن آن باشد، نه آشکارشدن درستی نظر من و فورعلم ...! که این، مراء است و از آن نهی شده است. قصد حق از آنجا دانسته می شود که امید تأثیر و پذیرش در طرف باشد، و اگر انسان بداند که صحبت بی‌تأثیراست و طرف از رأی خود بر نمی‌گردد، این مناظره جایز نیست، چون آفاتی بر آن مترتب می‌شود. 2. مناظره‌کننده، صاحب‌نظر در مسئله باشد و اگر حق، بر زبان طرف مقابل جاری شد، از موضع فکری خود، به رأی طرف مقابل عدول کند. 3. اَهم و مهم مسئله و ضرورت بحث و مجادله را محاسبه کند و سپس وارد بحث شود. 4. مناظره، کمتر در ملاء عام باشد، زیرا در حضور مردم، انگیزه‌های [ریا] و [حرص] و [برتری‌جوئی] بیشتر آشکار می‌شود و عمل می‌کند. 5. در پی‌جوئی حق، مثل آن باشد که دنبال گمشده‌ای است که اگر یافت، خوشحال شود، هرچند در کلام حریف باشد و او را یاور خویش در یافتن گمشده ببیند، نه دشمن . 6. هرگاه رقیب می‌خواهداز سؤالی به سؤالی و از دلیلی به دلیلی دیگر منتقل شود، جلوگیر نشود، بلکه او را در رسیدن به مقصود و نکته‌ی مورد نظر، یاری کند. 7. با کسانی، مناظره کند که استقلال علمی دارند، تا اگر جویای حق است، از آنان بهره ببرد. بسیاری از افراد از بحث و مناظره با زبردستان و پختگان پرهیز می‌کنند، تا مبادا حقی بر زبان آنان جاری شود، بلکه بیشتر علاقه‌مند به بحث با افراد پائین‌تر و ضعیف‌ترند تا باطل خود را ترویج کنند. جدال احسن و بحث آزاد، کار هرکس نیست. هم سعه‌ی صدر و وسعت نظر می‌خواهد، هم تسلط برمطلب، هم قدرت بر استدلال لازم دارد، هم حوصله‌ی نتیجه‌گیری . امامان معصوم به ما تذکر داده‌اند که هرگاه انسان با دانشمندى مراء کند، وى پى مى‌برد که آن فرد در جست و جوى علم نیست و دانش خویش را عرضه نمى‌کند و اگر با جاهل مراء کند، جاهل او را خوار و پست مى‌سازد؛ پس انسان در هر دو صورت باید از این عمل بپرهیزد. امام صادق از وصیت ورقه بن نوفل بن خدیجه مى‌فرماید: «لَا تُمَارِی جَاهِلًا وَ لَا عَالِماً فَإِنَّکِ مَتَى مَارَیْتِ جَاهِلًا أَذَلَّکِ وَ مَتَى مَارَیْتِ عَالِماً مَنَعَکِ عِلْمَهُ وَ إِنَّمَا یَسْعَدُ بِالْعُلَمَاءِ مَنْ أَطَاعَهُمْ الْخَبَر» با فرد نادان و با دانشمند مراء نکن؛ زیرا اگر با جاهل مجادله کنى، آزارت مى‌دهد و اگر با دانشمند مجادله کنى، علمش را به تو عرضه نمى‌کند. کسانى به وسیله‌ی دانشمندان سعادتمند مى‌شوند که خواهان علم، و در برابر دانش و دانشمند فروتن باشند. حضرت رضا مى فرمایند: «لَا تُمَارِیَنَّ الْعُلَمَاءَ فَیَرْفُضُوکَ وَ لَا تُمَارِیَنَّ السُّفَهَاءَ فَیَجْهَلُوا عَلَیْک‏» با دانشمندان مراء نکن ، تا تو را از خودشان دور نسازند و با نادانان نیز مراء نکن، تا با تو جهالت نکنند. امام صادق در جاى دیگرى مى‌فرمایند: «لَا یُمَارِیَنَّ أَحَدُکُمْ سَفِیهاً وَ لَا حَلِیماً فَإِنَّهُ مَنْ مَارَى حَلِیماً أَقْصَاهُ وَ مَنْ مَارَى سَفِیهاً أَرْدَاه‏» هیچ‌یک از شما نباید با بردبار و نادان مراء کند، همانا هرکس با بردبار مراء کند، بردبار او را (از خود) دور مى‌سازد و هرکس با سبک‌مغز مراء کند، آن نادان او را به نابودى مى‌کشاند. مراء موجب نابودى اعمال نیک انسان مى‌شود. امام صادق به محمد بن نعمان فرمودند: «یَا ابْنَ النُّعْمَانِ إِیَّاکَ وَ الْمِرَاءَ فَإِنَّهُ یُحْبِطُ عَمَلَک‏» اى پسر نعمان! از مراء بپرهیز، همانا مراء عمل تو را از بین مى‌برد. پیامدهاى مراء غیر از این‌که در وجود خودِ فرد آشکار مى‌شود، به اجتماع نیز سرایت مى‌کند. این رفتار ناپسند سبب مى‌شود از محبت دو طرفه کاسته شود تا به آن‌جا که شاید این محبت، از بین برود. امام صادق فرمودند: «إِذَا أَحْبَبْتَ رَجُلًا فَلَا تُمَازِحْهُ وَ لَا تُمَارِه‏» اگر کسى را دوست دارى با او شوخى و مراء نکن . امیرمؤمنان على هم مى‌فرمایند: «لَا مَحَبَّةَ مَعَ کَثْرَةِ مِرَاء» هیچ محبتى با مراء بسیار پایدار نخواهد ماند. خرده‌گیرى از گفتار دیگران، دوستى‌ها را از بین برده، دل‌ها را از هم چرکین مى‌کند تا جایى که در پى آن دشمنى و کینه پدید مى‌آید. در این صورت شخص یا دشمنى خودش را ظاهر مى‌کند یا اگر نتوانست، به ظاهر ادعاى دوستى کرده، در باطن کینه مى ورزد که این رفتار، دورویى است. امام صادق به نقل از حضرت على مى‌فرمایند: «إِیَّاکُمْ وَ الْمِرَاءَ وَ الْخُصُومَةَ فَإِنَّهُمَا یُمْرِضَانِ الْقُلُوبَ عَلَى الْإِخْوَانِ وَ یَنْبُتُ عَلَیْهِمَا النِّفَاق‏» از مراء و دشمنى بپرهیزید. همانا این دو، دل‌هاى برادران (دینى) را بیمار مى‌کند و نفاق بر آن دو مى‌رویاند. مراء نه‌تنها انجام‌دهنده‌ی خویش را به وادى گناه مى‌کشاند، بلکه طرف مقابلِ او را نیز به نفاق وا مى‌دارد. عامل مراء چه بسا مى‌کوشد تا طرف مقابل را با دروغ، تهمت و توهین، کوچک کند یا حتى براى رسیدن به هدف خود سخنان رکیک و ناهنجار بر زبان آورد. از حضرت زین العابدین چنین روایت شده است: «وَیْلُمِّهِ فَاسِقاً مَنْ لَا یَزَالُ مُمَارِئاً» واى بر آن امت فاسقى که خلق و خوى آن ها مراء است . امام صادق فرمودند: «لَا تُمَارِ فَیَذْهَبَ بَهَاؤُک‏» مراء نکن تا ارزش تو از بین نرود. روشن است که رشد و کمال جامعه به دو چیز بستگى دارد: یکی وحدت و یگانگى قلب‌ها و دیگری پیشرفت دانش. حال اگر در جامعه‌اى مراء و پیکار لفظى رایج شد، پیوند قلب‌ها گسسته، یک‌پارچگى از بین مى‌رود. همچنین در آن جامعه دیگر دانشمند علمش را عرضه نمى‌کند، و بیش‌ترِ افراد گرفتار فسق، بدبینى و بى‌منطق مى‌شوند؛ در نتیجه، دانش از رشد باز ایستاده، جامعه از ارزش تهى می‌شود. بهترین توصیه در علم‌آموزی همه‌ی‌ این روایات طولانی به این جهت عرض شد تا بدانیم چرا حضرت مولی‌الموحدین به فرزندشان می‌فرمایند: اگر به دنبال علم و دانش هستی قصد تو فهمیدن و آموختن باشد و نه برای طرح شبهات و برتری بر دیگری و دشمنی‌ورزیدن بر رقیبان، که تحت عنوان نهی از مراء در روایات ما مطرح شده است. یکى از بیمارى‏هایى که در راه علم به جان انسان مى‏افتد همین روحیه‌ی مراء است. بعضى‏ها وارد علم کلام و فلسفه مى‌شوند تا بتوانند اشکال کنند و رقیب را بشکنند، و این حالت براى تحقیق بسیار خطرناک است، حتى بعضاً انسان مطلبى را براى فهمیدن مى‏خواند ولى همین که قلب او آماده‌ی پذیرش شده ناگهان شیطان خود را وارد انگیزه‌ی انسان می‌کند که «خیلی خوب است یاد بگیر تا بتوانی بر رقیبان خود پیروز شوی» این هم یکی از آفاتی است که در راه علم‌یابی باید متوجه آن بود چون در جای خودش به انسان ضربه مى‏زند و او را متوقف می‌کند در این که نور آن علم به قلب او برسد. به همین جهت حضرت در ادامه می‌فرمایند: «وَ ابَدَأْ قَبْلَ نَظَرِکَ فى ذلِکَ بالاسْتِعانَةِ بِاِلهِکَ وَ الرَّغْبةِ اِلَیْهِ فى تَوْفیقِکَ وَ تَرْکِ کُلِّ شائِبَةٍ اَوْلَجَتْکَ فى شُبْهَةٍ اَوْ اَسْلَمَتْکَ اِلى ضَلالَةٍ» فرزندم! پیش از قدم‌گذاشتن در این راه، ابتدا از خدایت کمک بخواه و این‌که توفیق تو را در این راه، در رغبت به سوی خودش قرار دهد، و این که ترک کنی هر انگیزه‌ی آلوده و یا فرورفتن در شبهات و ضلالت را. وقتی معلوم شد مى‏خواهید به عنوان یک شخصیت علمی زندگی خود را دنبال کنید، باید قبل از این‌که تحقیق را آغاز کنید از خدا کمک بخواهید که در این راه توفیق لازم را مرحمت کند، چون خودتان تجربه کرده‌اید بسیارى مواقع به دنبال یک تحقیق علمی رفته‏اید ولى چون مدد الهی در میان نبوده نه تنها نور ایمانمان در آن مسیر افزون نگشته بلکه گرفتار حجاب‌هایی شده‌ایم که از همه‌ی حجاب‌ها غلیظ‌تر بوده، همان حجاب‌هایی که در موردش فرموده‌اند: «الْعِلْمُ هُوَ الْحِجابُ‏ الاکْبَر» علم حجاب بزرگی است. در جلسه‌ی‏ تفسیر قرآن شرکت کرده‏ایم امّا به جاى این‌که با انگیزه‌ی الهى مطالب را دنبال کنیم که ذکری برای قلبمان باشد، با انگیزه‌ی کسب دانایى وارد شده‌ایم و همین انگیزه حجاب ما گشته و روحیه‌ی فخرفروشی بر دیگران را به همراه آورده. حضرت مى‏فرمایند قبل از این‌که وارد تحقیق شوى از پروردگارت کمک بخواه، به او بگو: خدایا! در این راه کمکم کن تا آنچه تو مى‏خواهى بشوم. «وَ الرَّغْبَةِ اِلَیْهِ فى تَوْفیقِکَ» و در جهت به‌دست‌آوردن رستگاری و توفیق مخلصانه روی به سوی او بیاور، «وَ تَرْکِ کُلِّ شائِبَةٍ اَوْلَجَتْکَ فى شُبْهَةٍ اوْ اسْلَمَتْکَ اِلى ضَلالَةٍ» و هرگونه آلودگی که تو را در شبهه اندازد و یا به گمراهی بسپارد را ترک کن. بعضاً ملاحظه می‌کنید که علمایی مثل علامه‌ی طباطبایی«رحمت‌الله‌علیه» به اندازه‌ی فلان آقا درس خوانده امّا مسائلى که براى علامه‌ی طباطبایی«رحمت‌الله‌علیه» به صورتی روان و زلال و نورانى و صریح روشن شده براى آن آقا لاینحل مانده و با این که اطلاعات زیادى دارد ولی هنوز اندیشه‌اش پر از شبهات است به طوری که این سخن‌اش با سخن دیگرش موافق نیست و هر دو سخن او با سومین سخنش هماهنگی ندارد. چیزهاى زیادى مى‏داند امّا اندیشه‌اش پاک و یک‌دست نیست چون آن استعانت و دستگیری الهی به کمک‌اش نیامده، به همین دلیل به شما پیشنهاد مى‏شود کتاب هر کسى را نخوانید. بگردید نوشته‌های افراد مطمئن و شناخته شده را بخوانید تا از طریق آن افراد نوری یگانه و هماهنگ به شما برسد. بعضى‏ها سخنان مهمی دارند ولى به جاى این که جواب سؤالات ما رابدهند تحیّر و سرگردانى ما را افزون مى‏کنند. حضرت می‌خواهند ما گرفتار این نوع علم‌یابی‌ها نشویم لذا مى‏فرمایند طورى در علم‌یابی سیر نکن که در شبهه و ضلالت بیفتى. از خدا بخواه یک اندیشه ناب و صریح و زلال به تو بدهد. بعد مى‏فرمایند: وقتی مطمئن شدی که قلب‌ات صفا و جلاء لازم را یافته و خاصعانه پذیرای حقیقت شده است و افکارت از پریشانی درآمده و همت‌ات در یافتن حقیقت، همت واحدی شده، نظر کن بر آنچه برایت روشن کردم. در آن حال است که وصیت‏هاى من به دردت مى‏خورد وگرنه، نه ! ممکن است فردى به جلسه‏اى که مباحث قرآنی می‌شود برود تا ببیند سخنران چه مى‏گوید که عده‏اى جوان به دور او جمع شده‏اند. معلوم است که این فرد از اوّل تا آخر جلسه، چیزى به دست نمى‏آورد چون قلب او به دنبال مطلب دیگرى بوده است. بعضى‏ها مى‏گویند ما «تفسیر المیزان» را خوانده‏ایم، مطلب مهمى ندارد! آیا واقعا «المیزان» مطلب مهم ندارد یا آنها به دنبال مطلب دیگری بودند که المیزان برای آن نوشته نشده است. معلوم است که نمى‏توان آن مطالب را از المیزان استخراج کرد و بعد جلوى مردم خودنمایى نمود. «المیزان» آنقدر عجیب است که گاه مطلبى بسیار مهم و قیمتى را به قدرى آسان و روان بیان مى‏کند که خواننده گمان مى‏کند اصلاً علامه‌ی طباطبایی«رحمت‌الله‌علیه» چیزى نگفته‌اند. چون علامه نمى‏خواهند فخرفروشى کنند بلکه مى‏خواهند حرف حقی که به نظرشان رسیده است بزنند. در داستانى آمده که مرغ و غاز حرفشان شد، غاز گفت: نمى‏دانم چرا با این که تخم‏هاى من بزرگتر و از لحاظ مواد غذایى مقوى‏ترند، مردم بیشتر به سراغ تخم مرغ مى‏روند!؟ مرغ گفت: چون ما مرغ‌ها قبل از تخم‌کردن، مدتی «قُدقُد» مى‏کنیم تا دیگران به ما توجّه کنند. بعد هم که تخم کردیم آن قدر به قدقدمان ادامه را مى‏دهیم تا همه متوجه شوند تخم گذاشته‏ایم. امّا شما غازها یواشکى به گوشه‏اى مى‏روید و تخم خود را می‌گذارید و مى‏روید پى کارتان. از آن‌جا که مردم ساده‏اند، فریب تبلیغات ما مرغ‌ها را مى‏خورند و این است که تخم مرغ گران مى‏شود! حالا حکایت ما آدمیان هم همین است. بعضى‏ها وقتى مى‏خواهند سخن بگویند آن قدر مطلب‏شان را در بوق و کرنا مى‏کنند که همه خیال مى‏کنند واقعاً مطلب مهمى است. در برابر این‌گونه افراد، عده‏اى هستند که بدون سر و صدا، با بى‏تکلّفى نظراتشان را بیان مى‏کنند و با وجود این‌که نظر این‌ها مهم‌تر و عمیق‏تر است امّا مردم قدر آن را نمى‏فهمند. حضرت می‌فرمایند: «فَاِذا اَیْقَنْتَ اَنْ قَدْ صَفا قَلْبُکَ فَخَشَعَ وَ تَمَّ رَاْیُکَ فَاجْتَمَعَ، وَ کانَ هَمُّکَ فى ذلِکَ هَمّاً واحِدا فانْظُرْ فیما فَسَّرْتُ لَکَ». فرزندم! چون مطمئن شدى که قلبت صفا یافته و روحیه‌ی خودنمائی در آن نیست و خاشع و خاضع است و همت تو بر این کار جمع است که نمی‌خواهی خودنمایی کنی، بنگر به آن چه از حقایق برایت آشکار کردم. از تأکید حضرت بر این نکته معلوم می‌شود اگر متوجه شدید جلسات دینى و تحقیق در معارف الهی بر روی قلب شما اثر نمى‏گذارند بفهمید که یا گوینده، قلب صاف و همت کامل ندارد، یا شنونده، انگیزه‌ی درستى ندارد و یا هر دو. در یک تحقیق صحیح، سلامت محقق نقش به‌سزایى دارد. و محقق سالم کسى است که اولاً: صفاى قلب و نیّت سالم داشته باشد و همین‌که به حقى رسید در مقابل آن خشوع مى‏کند، ثانیا: هدفش واقعاً تحقیق است نه چیز دیگر. انگیزه‌ی شایسته در تحقیق حضرت در ادامه مى‏فرمایند: «وَ اِنْ اَنْتَ لَمْ یَجْتَمِعْ لَکَ ما تُحِبُّ مِنْ نَفْسِکَ وَ فَراغِ نَظَرِکَ وَ فِکْرِکَ فاعْلَمْ اَنَّکَ اِنَّما تَخْبطُ الْعَشْواءَ وَ تَتَوَرَّطُ الظَّلْماءَ» اگر آن همت واحدى که مى‏طلبى و به دنبال آن هستی در تو جمع نشد و در طول تحقیق، فکر و نظر تو آسوده نبود، بدان که راه به خطا برده‌ای و به ورطه سیاهی غلتیده‌ای. انسان در آن حال هرچند که انسان با اطلاعی باشد، چونان شتر مستى می‌ماند که جلوش را نمى‏بیند و تلوتلوخوران به این طرف و آن طرف مى‏خورد و عملاً با آن همه دانائی، در ورطه‌ی تاریکى‏ها مى‏افتد. تعبیر بسیار دقیقی است برای توصیف عالمانی که از انگیزه‌های الهی محروم‌اند، آدمى که هم مست باشد و هم جلوش را نبیند چگونه پرت و پلا مى‏رود و دائم زمین مى‏خورد؟ چنین عالمانه این‌گونه زندگی می‌کنند. در جامعه افراد زیادى داریم که مطالعات زیادى کرده‏اند و استادان مختلف دیده‏اند امّا از آنجا که انگیزه زلال و قلب خاشع و همت واحد نداشته‏اند، دردسرهاى زیادى براى جامعه درست کرده‏اند. آرزو مى‏کنم خداوند چشم جوانان ما را بیدار کند تا خودشان مواظب خودشان باشند و به ظاهر کلمات و رفتارهای افراد بسنده نکنند. بعضاً کتاب‏هایى را مشاهده می‌کنید که پر از آیه و روایت است ولى نورى نمى‏دهد که انسان را به امام معصوم نزدیک کند. این‌ها نکاتى است که باید به آنها توجّه داشت. حضرت مى‏فرمایند اگر اهل تحقیق و مطالعه بودى امّا نیّت پاک، قلب خاشع، نظر جمع و اندیشه متحد نداشتى، بدان مانند شتر مستى هستى که در ورطه‌ی تاریکى‏ها افتاده است و کسى که مى‏خواهد دین را پیدا کند با این خصوصیات، راه به جایى نمى‏برد. «وَ لَیْسَ طالِبُ الدّینِ مَنْ خَبَطَ اَوْ خَلَطَ» طالب دین، پیوسته این طرف و آن طرف نمى‏افتد و حق و باطل را ممزوج نمى‏کند. انگیزه افراد خیلى مهم است. کسى که مى‏خواهد در مورد دین تحقیق کند باید متواضع باشد و پیامبران را نوکرى کند تا بهره‌ی لازم را از معارف الهی ببرد. خدا با کسى که از ابتدا مقابل دین سینه سپر مى‏کند و مى‏گوید: «من این حرف‌ها را قبول ندارم» که سخنى ندارد. سخن با طالب دین است، اوست که لجبازى ندارد و سوز دارد و به انسان‌های معصوم که نمونه‌ی کامل دینداری هستند، نظر می‌کند. محققى که دلِ خاضع و پرسوز نداشته باشد ممکن است دانا بشود امّا هیچ‌گاه حکیم نمى‏شود تا با استحکام شخصیت راهنمای حقیقت باشد و در همین راستا به کسانى که اندیشه‌ی زیکزاکى و پراکنده دارند نباید اعتماد کرد، چون اگر امروز یک نظر دارند فردا معلوم نیست بر همان نظر باقی باشند. در مقابل این عده، افرادی هستند که سخنانشان از ابتدا نور دارد و هرچه زمان مى‏گذرد نورشان بیشتر مى‏شود. شهید مطهرى«رحمت‌الله‌علیه» را مى‏توان در زمره‌ی این‌گونه افراد نام برد. اگر دقت کنید پى مى‏برید که اولین سخنان شهید مطهرى هیچ‌گونه ضدیّتى با آخرین سخنان ایشان ندارد. و این امتیاز است که تفاوت ایشان را با کسانى که سخنانشان پر از شلوغى است ثابت مى‏کند. سوز حقیقت‌یابی لذا حضرت در ادامه مى‏فرمایند: «وَ الاِْمْساکُ عَنْ ذلِکَ اَمْثلُ». اگر دیدى هنوز در طلب دین قلب‌ات خاضع نیست، خودداری کن! که در چنین حالى، امساک ورزیدن و خودداری کردن سزاوارتر است. چون کسی که سوز طلبِ حقیقت ندارد به اسم علم ما را مشغول حاشیه‌ها می‌کند و انسان در حین نداشتن انگیزه‌ی زلال به نام علم به دنبال جواب به سؤالاتی می‌رود که هیچ ارزشی ندارد. مولوى مى‏گوید کسانى که سوز ندارند، سؤالات‌شان هم بیهوده است. در مثنوى آمده که فردى با دستش محکم به پشت گردن دوستش مى‏زند. دوستش یقه‌ی او را مى‏گیرد و مى‏پرسد: «فلان فلان شده.... چرا زدى؟!» مى‏گوید: «صبر کن! اوّل من یک سؤال مى‏کنم، تو جواب مرا بده، بعد می‌خواهی مرا بزنی بزن!» مى‏پرسد: «سؤالت چیست؟» مى‏گوید: «وقتى که من با دست‌ام به گردنت زدم یک صدایى بلند شد. بگو ببینم این صدا مربوط به دست من بود یا مربوط به گردن تو!؟» آن یکى زد سیلیى مر زید را حمله کرد او هم براى کید را گفت سیلى‏زن سؤالت مى‏کنم پس جوابم گوى وانگه مى‏زنم بر قفاى تو زدم آمد طراق یک سؤالى دارم اینجا در وفاق این طراق از دست من بوده است یا از قفا گاه تو اى فخر کیا؟ گفت از درد این فراغت نیستم که در این فکر و تأمل بیستم تو که بى‏دردى همین اندیش این نیست صاحب درد را این فکر هین یعنى تو چون سوز ندارى فکرت دنبال این سؤال است که این صدا از گردن من است یا از دست تو. انسانی هم که سوز حقیقت‌یابی ندارد در مسیر علم‌یابی به بیراهه مى‏رود و به دنبال چیزهایى است که هیچ ربطی به ارتباط او با حقایق عالم ندارد. بعد مولوى ادامه مى‏دهد که: دردمندان را نباشد فکر غیر خواه در مسجد برو خواهى به دیر کسى که درد اصلى خود را شناخت، که دردش بى‏خدایى است و می‌داند تمام حقیقت نزد خداست و با دورى از خدا از همه‌چیز خود دور شده است، این آدم دنبال این‌که چگونه اوقات فراغتش را بگذراند نمى‏رود، این آدم تحقیقش براى گذراندن عمر نیست، این آدم به هر کوى و برزن و کتاب و جلسه‏اى که سر مى‏زند دنبال گمشده‏اش می‌باشد و به همین جهت هم نمى‏شود او را با این سرگرمی‌ها فریب داد. مى‏گوید: غفلت و بى‏دردى‏ات فکر آورد در خیالت نکته بکر آورد جز غم دین نیست صاحب درد را مى‏شناسد مرد را وگرد را انسان صاحب درد فریب نمى‏خورد چون غم دین و انگیزه‌ی رفتن در مسیرى را دارد که به حق ختم ‌شود و لذا مدعى علم را از عالم واقعى تشخیص مى‏دهد، غم دین ریشه در غم غربت دارد و این غربت تنها با اُنس با خدا جبران می‌شود. «والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته
4332
متن پرسش
سلام استاد عزیز عذرخواهم که مجددام مصدع اوقات شریفتان می شوم. بنده در وبلاگم دو پست دارم در مورد دو قطعه موسیقی غربی که برداشتم این است که دارای درون مایه های عرفانی هستند. در این زمینه دو سوال داشتم: یکی این که تقاضا داشتم که اگر وقتتان اجازه می دهد تفسیری که بر این دو قطعه نوشته ام را در وبلاگم مطالعه و مرقوم بفرمایید که آیا چنین تفسیری از این اشعار آن طور که بنده برداشت کرده ام صحیح است. یکی: توصیفاتی از خدا در موسیقی باغ اسرار http://imagesofgod.mihanblog.com/post/6 دومی: قایقی به سوی تو (قطعه ی تبعید) که گویی غم غربت انسان در هنگام دوری از خدا را توصیف می کند http://imagesofgod.mihanblog.com/post/8 سوال دوم هم این است که گوش دادن به این قطعات و انس گرفتن با آن ها با توجه به این که خواننده شان زن هست از لحاظ سلوکی چه حکمی دارد؟ از لحاظ فقهی در نظر بعضی از مراجع از جمله آیت الله خامنه ای در صورت عدم دخالت هوس و لذت جنسی اشکال ندارد. حکم فقهی "گوش دادن به نواری که خواننده اش زن باشد و از سروده های شعرایی مثل حافظ ومولوی و .... استفاده کند ، چه حکمی دارد ؟ امام ، بهجت ، صافی ، مکارم و وحید: گوش دادن به آن جایز نیست . تبریزی ، خامنه ای ، سیستانی و نوری : گوش دادن به آواز زن اگر غنا نباشد و باعث التذاذ جنسی و تهییج شهوت نشود و مفسده ای بر آن مترتب نگردد ، اشکال ندارد . تبصره : « غنا » عبارت است از ترجیع صدا ، به نحوی که طرب انگیز و مناسب با مجالس لهو و گناه باشد." (منبع: http://artesfahan.ir/Default.aspx?page=687
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: البته بنده می‌دانم که همچنان‌که شعر حقیقی صورت ملکوت عالَم است که بر قلب شاعر الهام می‌شود و صورت آهنگین آن عالم را در کلمات می‌نمایان. بنده با اُنس مختصری که با شعر این‌چنین شاعران دارم می‌توانم این حالت را تصدیق کنم که شاعر در شعرش به کجا اشاره دارد و همین‌قدر می‌دانم که موسیقی حقیقی نیز از همین جنس است . و آن‌چه در وبلاگ http://imagesofgod.mihanblog.com/post/6 بنده گوش دادم متوجه‌ی چنین روحانیتی شدم. فکر می‌کنم آن‌چه علمایی مثل مقام معظم رهبری مدّ نظر دارند از این جنس است، هرچند بنده در این وادی استعداد خود را رشد نداده‌ام ولی وقتی توصیف شهید آوینی را نسبت به موسیقی می‌شنوم می‌فهمم که او چیزی از آن موسیقی ملکوتی می‌فهمد که بنده و امثال بنده متوجه آن نیستیم. موفق باشید
4327
متن پرسش
سلام. دختری هستم 26ساله.حدود یک سال است عقد کرده ام. ولی به دلیل مشکلات اقتصادی همسرم هنوز نتوانسته ایم زندگی مستقلی را شروع کنیم.پدرم فرد ثروتمندی است .اما او وبرادرانم اعتقاد دارند که پدر فقط در مورد مسائل مادی پسران بعد از ازدواج موظف است و در مورد دختر و داماد وظیفه ای ندارد و اگر هم کاری انجام دهد لطف کرده.نظر اسلام در این مورد چیست؟آیا اسلام در مورد کمک به معاش پس از ازدواج همانند ارث بین پسر و دختر تفاوتی قائل است؟ باتشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بی‌خیال ثروت پدرتان شوید. ثروت شما آن چیزی است که خداوند در دست شما قرار داده و تنها از این طریق راه صحیح را می‌توانید طی کنید. رسول خدا«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» فرمودند: «وَ مَنْ أَتْبَعَ بَصَرَهُ مَا فِی أَیْدِی النَّاسِ طَالَ هَمُّهُ وَ لَمْ یُشْفَ غَیْظُه»‏ هرکس چشم‌اش به چیزهایی باشد که در دست مردم است، اندوهش طولانی می‌شود و غیظ‌اش هرگز شفا نیابد. موفق باشید
4278
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز من خیلی به کار فرهنگی علاقه دارم و یه سری وقت ها یه طرح هایی به سرم می زند و روی آن فکر می کنم و ... البته چون مقام اجرایی ندارم کاری صورت نمی گیرد کار ندارم به هر حال غیر از کار فرهنگی برای توسعه دین انقلاب عظمت پیدا کردن معصومین علیهم السلام مقام معظم رهبری و و و فکر می کنم و طرح ها و پروژه هایی به ذهنم می رسه آیا چنین فکر هایی که در عمل به دلیل نداشتن بعد اجرایی تحقق پیدا نمی کند کار شیطان است؟ یا نه کار عقل است و خدا دوست می دارد ؟ سؤال دوم اینکه جواب اول را برایم مهم می کنداینکه این فکر و دغدغه فرهنگی برام ارزشمند بود و فکر می کردم که خیلی کار خوبی حتی صرف همین فکر کردن چراکه ممکن است در آینده بتوانم نفوذ اجرایی پیدا کنم اما اما یه روز با این تفکرم احساس بدی کردم قضیه این بود که بعد از ماجرایی این جمله درست یا نادرست در ذهنم شکل گرفت که «وقتی امام زمان(عج)تشریف بیارند دیگر تمام دنیا مسلمان می شند و مردم دیگر این ناهنجای های امروز را انجام نمیدهند ...» در آن لحظه گفتم چه دورانی؟ دیگه کارفرهنگی نمیشه کرد چه قدر ناخشه(جالب نیست) واین بودکه به نوعی فهمیدن خر پیداکردن کار من شده! و هدف را گم کردم با این شرح حال بازهم بدون اینکه اول هدف مد نظرم باشد بازهم چنین فکر هایی مثل تهیه طرح تحول حوزه ووو به ذهنم میرسه که به نظرم بدهم نیست ولی قضیه بالاست چه کار باید بکنم؟ با این طرح هایی ابتکاری چه کنم پرورشش بدم ؟ ولش کنم؟ یا ؟؟باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1-بالاخره روی طرح‌های خود فکر کنید و هر روز آن‌ها را پخته‌تر نمائید تا نسبت به شرایط موجود امکان عملیاتی‌شدن داشته باشد و بعد به مراکز مربوطه ارائه دهید 2- وقتی وجود مقدس حضرت مولایمان صاحب‌الزمان«عجل‌الله تعالی‌فرجه» ظهور کنند تازه زمینه‌ی کار فرهنگی با جهت‌گیری درست آن شروع می‌شود. پس اولاً: کارهای فرهنگی ما باید در راستای ایجاد زمینه برای ظهور حضرت باشد، مثل همین انقلاب اسلامی که زمینه‌ی ظهور حضرت است. ثانیاً: خود را برای سربازی حضرت به لطف الهی باید آماده کنید تا اهداف آن حضرت را با توانایی لازم عملیاتی کنیم. موفق باشید
4285
متن پرسش
سلام استاد من چند وقتی است که خوابم را در 5 ساعت در شبانه روز کردم. به دلیل مشغله ای زیادی که دارم برای پیدا کردن فرصت مطالعه نیاز دارم که از خوابم بزنم. به نظرتان در این عصر انقلاب خوابم را به چند ساعت برسانم خوب است و چه کار کنم که بدنم اذیت نشود. چوم الان بدنم سست و ضعیف شده و مدام خمیازه می کشم با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: علامه طباطبایی«رحمت‌الله‌علیه» فرموده بودند از یک‌سوم تا یک‌چهارم از شبانه‌روز خواب ضرر ندارد یعنی کم‌تر از 6 ساعت نشود و بیشتر از 8 ساعت نگردد تا نه قوه‌ی واهمه میدان بگیرد و نه قوه‌ی بهیمیه رشد کند. موفق باشید
4219
متن پرسش
سلام . راجب اهداء عضو فرموده بودید احتمالا نفس آزار میبینه . اول اینکه در مورد زندگی نباتی و تفاوتش با مرگ مغزی ببینید سایت اهدا عضو چه جوابی داده اند: زندگی نباتی چیست و چه فرقی با مرگ مغزی دارد؟ زندگی نباتی، با مرگ مغزی کاملا متفاوت است.این وضعیت تقریبا همیشه در پی کما رخ می دهد. با اینکه شخص بیدار بنظر می رسد (چشمانش باز است) و دارای یک سری حرکات غیر ارادی اعضای خویش است، هیچ عملکرد ذهنی و شناختی ندارد. این ها در واقع بیمارانی هستند که بدنبال آسیب شدید مغزی، برای سالهای متمادی زنده می مانند و به نظر هوشیارند، بدون اینکه بتوانند با محیط اطراف خود ارتباطی برقرار کنند. اما راجب مرگ مغزی این جواب را داده اند: مرگ مغزی چگونه رخ میدهد؟ هر گونه آسیب شدید به مغز می تواند منجر به تورم بافتی شود. از آنجاییکه مغز در یک فضای بسته (استخوان جمجمه) قرار دارد و جایی برای این افزایش حجم وجود ندارد، بر بخش های پایین تر مغز (ساقه مغز) فشار آورده، مانع جریان گردش خون به قسمت های بالا یی می گردد و بیش از پیش مانع اکسیژن رسانی میشود. این فرایند ممکن است چند دقیقه یا چند روز بدرازا بکشد. قلب به کمک دستگاه تنفس مصنوعی به فعالیت ادامه داده، به اعضای دیگر اکسیژن می رساند، در حالیکه بافت مغز و ساقه مغز که وظیفه کنترل تنفس و ضربان قلب را بر عهده دارند از این ماده حیاتی(اکسیژن) محروم مانده، دچار مرگ می شوند. چرا در مرگ مغزی، بیمار تا مدتی دارای ضربان قلب و تنفس می باشد؟ قلب تا زمانی که دارای اکسیژن رسانی باشد، به ضربان خود ادامه میدهد. در بیمار مرگ مغزی، دستگاه تنفس مصنوعی ( ونتیلاتور ) اکسیژن لازم را برای ضربان قلب فراهم خواهد کرد و به محض جدا کردن دستگاه از بیمار قلب هم از کار خواهد افتاد. خب،بنابراین مرگ مغزی با حیات نباتی فرق دارد و در مرگ مغزی تنها دستگاه تنفس هست که با خالی و پر کردن شش ها باعث باقی موندن حرکت قلب میشه درحالیکه بافت های مغز به مرگ دچار شده اند . آیا :1 : با این تفاسیر باز هم نظر شما این هست که در مرگ مغزی احتمالا روح برای اهدا عضو خیلی اذیت میشود؟ 2: بعضی عضو ها بعد از مرگ هم قابلیت اهدا را دارند . در این موارد چطور؟یعنی فرد کاملا مرده است و ظرف یکی دو روز اول از جسد وی اندام هایی برداشته شود... تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا عنایت داشته باشید که وقتی فقهای گرامی اهداء عضو را در شرایط مرگ مغزی جایز می‌دانند به آن معنا است که آن شخص گرفتار عقوبتی در برزخ و قیامت نیست ولی از نظر معرفت نفس بحث آن است که تا زمانی که نفس، بدن را رها نکرده و به نحوی بدن‌اش را تدبیر می‌کند به آن بدن تعلق دارد و اگر در آن شرایط عضوی از بدن او را جدا کنیم نفس اذیت می‌شود و این تنها در شرایطی است که نفس هنوز بدن را رها نکرده ولی با انصراف از بدن، دیگر تعلق او تعلق روحی و عاطفی است و نه تعلق تکوینی و به جهت رعایت تعلق روحی و عاطفی که نفس نسبت به بدن خود دارد گفته شده آن را در قبر قرار دهید و مستقیماً بر روی بدن او خاک نریزید چون فشارهایی که بر بدن او وارد می‌شود را در خود احساس می‌کند ولی نه به آن صورت که در حالت تعلق تکوینی احساس می‌نماید. موفق باشید
4200
متن پرسش
بسمه تعالی. . .سلام علیکم استاد عزیز. . .نمیدانیم این مطلبی را که به خدمتتان عرض میکنیم شما هم بدان رسیده اید یا خیر. . .اما پیگیری که از صحبت های بزرگان داریم،مشاهده میکنیم که کمتر دعوت به عمل می آید از بچه های بسیجی در امر ورود به اقتصاد انقلاب اسلامی،امری که واقعا اگر بچه های ولایی در این مسئله قدم بگذارند،قطعا گام بلندی به سوی حماسه اقتصادی برخواهیم داشت. . . مواردی که ما مشاهده میکنیم که تا یک بچه ولایی در امر اقتصاد قدم میگذارد و دقیقا بر اساس نرخ تصویبی خودش و حلال و حرامش قدم برمیدارد و چقدر برکت برای خودش و بقیه می آورد. . .امری که اگر ولایی ها دعوت به همکاری شوند واقعا ورود و حضور این نیرو چه بسا مارا به سمت ابر قدرت اقتصادی هم پیش ببرد. . .اما یک نیروی ولایی از مهم شدن و ثروت مند شدن میترسد و اینکه ما به انها این مطلب را رسانده ایم که پول بد است،حال آنکه قدم برداشتن در ذیل انقلاب اسلامی و تلاش برای اقتصاد بسیار عالی که ذیل فرمایش رهبری هست بسیار لازم است،اما چه کنیم که بزرگان و مراجع دعوت به همکاری از جوانان ولایی نمیکنن. . . ما هم که دستمان به جایی بند نیست. . .خلاصه استاد احساس فقر شدید ولایی ها در امر اقتصادی میکنیم و البته این دولت کار بزرگی کرد که الان مشاهده میکنیم در این امر افراد خوبی قدم گذاشتند چه اینکه اگر یک ولایی با آن ویژگی هایی از جمله کار مفید بالا،احترام متقابل به ارباب رجوع،راهنمایی به بهترین نحو و اصلا همان سبک زندگی اسلامی و... به عرصه قدم بگذارد چه ها که نمیشود.. . .لطفا این مطلب را مد نظر شریفتان هم قرار دهید و در این امر هم احساس وظیفه ای بکنید. . . این حقیر را ببخشید که به خودش اجازه توصیه به استادش را داد. . . موفق باشید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف بسیار درستی است و به گفته‌ی آیت‌اللّه‌جوادی«حفظه‌اللّه» کشوراسلامی باید ثروتمند باشد و با تولید این کار عملی است، هرچند افراد باید قناعت پیشه کنند. موفق باشید
4203
متن پرسش
باعرض سلام.جناب استاد بنده وگروهی از دوستان در پی ساخت مستندی پیرامون موضوع مهدویت وترویج فرهنگ انتظار می باشیم.واستارت پروژه حدود یکسال ونیمه پیش به غیر ازچند سالی که به صورت پراکنده درگیر مساله مهدویت بوده ایم خورده است.بدین صورت که ما می خواهیم نگرش جامعه را نسبت به مقوله مهدویت در طیف های گوناگون جامعه بررسی کرده وبعد ودر نهایت بتوانیم آن را باهنر سینما ونوع مستند آن به گونه ای که شهید والا مقام واندیشمند قرن آوینی پرداخته بودند ان شاالله بپردازیم.پروژه ما به دودسته ی پژوهش وتحقیقات روی متون اصلی ودینی آنالیز این متون وبعد از آن تحقیقات میدانی وآمارگیری ودر بخش دوم بتوانیم با روایتی هنری آن را به تصویر بکشیم.در مسیر تحقیق وپژوهش کتب بسیاری را مطالعه کرده ولی متاسفانه خیلی مطالب تکراری بوده وسطحی در باره ی این مهم نگاشته شده است به جز اندکی از مطبوعات و کتب شما که واقعا اعضای گروه را امیدوار کرد که اشخاصی وجود دارند که از درب درست به مقوله ی معارف مهدوی وارد شده انداکثر اعضای گروه سیر مهدویت شما را چندین بار خوانده اند. الان که فاز تحقیقاتی وپژوهشی مستند در این باره به سروسامان نسبی رسیده است گروه وارد فاز ماقبل تصویر سازی یعنی نگارش کلیات فیلم نامه شده اند .وبامطالعه متون دینی قصد گرفتن الهام از این منابع وسپس تبدیل آن به تصویر شده ایم.در این سیر ما به چندین مهم که باید در این مستند القا شود به مخاطب رسیده ایم: 1.بحث هدفمند بودن تاریخ وتاریخ سازی انبیا ونقش آنان در تاریخ وتمدن سازی واتفاقی نبودن رویدادهای تاریخی تابه حال 2.نشان دادن این که انقلاب اسلامی در امتداد نورانی اهداف انبیا از آدم تاخاتم بوده است 3.نشان دادن غرب وتمدن آن به عنوان ظلمات آخرالزمان 4.تحمیل سبک زندگی غرب به دنیا و از بین بردن فرهنگ ملل 5.ریشه های تئوریک غرب(پوچ گرایی مصرف زدگی بی هدف بودن و پست هدف بودن فرار یا بی خبری ازآرمانها وواقعیت زدگیه منفی وایستا و...) و وجود رگه هایی از آن در زندگی حال مردم جهان به ویژه ایران 6.روزمره زدگی مردم وتعلق به فرهنگ تکنولوژی وموارد بسیار دیگر... این موار بالا که عنوان شد مربوط به قسم اول مستند می باشد که بیان واقعیات زندگی امروز در قرن21در امتدادحرکت هدفمند تاریخ که مردم از آن بی خبرند!!در قسم بعدی مستند قرار است که زوایای مختلف مقوله وفرهنگ عظیم مهدویت مورد بررسی و آنالیز قرار بگیرد وزوایای ناپیدای آن بررسی ومعرفی شود وعلل مظلوم واقع شدن این فرهنگ در امروز ایران اسلامی وهمینطور کل جهان وهستی وعوامل غفلت از آن که به قول خود شما انگار ابلیس تمام سواره وپیاده نظام خود را برای غفلت هر چه بیشتر ما از این فرهنگ تمدن ساز بسیج کرده است.در این بخش مصاحبه ها ی زیادی با متخصصین این حوزه که با نگرشی متفاوت به این مقوله پرداخته اند در نظر گرفته شده است که با شناسایی افراد وبررسی آثار وحوزه ی تخصص آنها در حال تلاش برای مصاحبه با این افراد گرفته ایم. در این بخش زوایای ناپیدای معارف مهدوی نظیره تمدن مهدوی (که در این بخش باید تفاوت آن با تمدن امروزی بیان شود شاید باعث کمرنگ شدن تعلق بشر به این دجال شود) با تمام قسم هایش نظیر فرهنگ سیاست اقتصاد شهرسازی وتکنولوژیک و....ونقد برخی نگرشهای موجود و آسیب زای این عرصه که در چند سال اخیر ازسال88به این سمت اوج گرفت والان در پی افول است که آن نگرش دشمن شناسی افراطی وسطح پایین ونمادگرایی که از شما استاد عزیز پوشیده نیست که خیلی از افکار را به این سمت معطوف کرد ومتاسفانه بیش از آن که خیر برسان شرش دامن گیر فرهنگ عظیم مهدویت شد.بی شک در مقوله ی مهدویت یک رکن اساسی دشمن شناسی است اما اگر سطح این دشمن تا نماد گرایی نزول کند آسیب زا می باشد ودشمن اصلی فرهنگ مدرنیته وغرب است که باید شناخته شود وشناخت آن وارائه ی راه کار برای رهایی ازآن بی شک جزئی از پازل دین شناسی می باشد.(البته نمادشناسی ودشمن شناسی به سبک قبل برای عده ای متخصص بی فایده نیست اما عمومی کردن آن وپیوند زدن آن با معارف مهدوی چیزی جز آسیب به فرهنگ مهدوی نداشته است)ونشان دادن ارگانه ای مسئوا و متخصص در کم کاری در حوزه های مختلف نظیر کتاب مفید نمایش سینما بازی رایانه ای و...که با عرض تاسف در مراسمات صداوسیما در نیمه شعبان با موضوع مهدویت فیلمی ساخته نشده به جز یک فیلم به نام خواب زمین که در کوران انواع برنامه های سبک در رسانه ی ملی جایگاه خود را پیدا نکرد وجای بسی تاسف که گروهی شیعه پاکستانی در انگلیس راجع به امام مهدی (ع) فیلم سازی می کنند. ودر بخش دیگر این قسمت از مستند موضوع های مختلفی نظیر انتظار منفی وایستا می پردازیم که به عنوان مثال روستای ایستای طالقان موضوع خوبی است که می توانیم در کنار زندگی به دور از موعود شهرنشینان امروزی وغوطه ور در تکنولوژی وروزمره گری این روستا را به عنوان سمت دیگر نگاه تفریطی به موعود به عنوان افراط گری در این مقوله بیان کنیم. ودر بین قسم اول مستند بیان واقعیات وقسم دوم بیان مهدویت به عنوان جایگزین تمدن غرب حدالمقدور بتوانیم راه کاری برای این جمود تاریخی ارائه دهیم. این یک کلیات خیلی مختصر از پروژه بود که خدمتتان ارائه شد. ازشما به عنوان کسی که در منابع اسلامی به شیوه ای عقلانی وعمیق نظر دارید وهم چنین غرب وپایه های تئوریک آن را می شناسید قائل به جایگزین بودن مهدویت برای آن هستید وهم چنین جزء بهترین اشخاصی هستید که آوینی وشیوه ی کارآن بزرگوار ودغدغه های آن را می شناسید تقاضا داریم این خادمان ناچیز امام مهدی را در این پروژه از راهنمایی های خود محروم نکنیدوهرکمک وپیشنهادی را برای بهتر ساخته شدنه این مستند رابه ما بگویید تا روی چشم گذاریم.یامهدی التماس دعا(گروه اویس)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا را شکر که متوجه ضرورت چنین امر مهمی شده‌اید، مطمئن باشید وقتی نگاه انسان به موضوع درست بود، جای خود را در نظام الهی و فطرت انسان‌ها باز می‌کند، همین‌که دست به کار شدید مددهای الهی ظهور می‌کند و پس از مدتی به چیزهایی می‌رسید که در ابتدای امر تصور آن را هم نمی‌کردید. به تعبیر قرآن: «... یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا» همانند زراعتى که جوانه‏هاى خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پاى خود ایستاده است و بقدرى نموّ و رشد کرده که زارعان را به شگفتى وامى‏دارد؛ این براى آن است که کافران را به خشم آورد(ولى) کسانى از آنها را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمى داده است‏. موفق باشید
4204
متن پرسش
سلام.از افراد گروه اویس هستم همانی که از شما راهنمایی خواست. ما برای ابتدا وشروع مستند قصد داریم سیر تاریخ را به نحوه ای هدفمند نشان دهیم تا مخاطب خود را در تاریخ واثرگذاری در آن حس کند. برای همین ابتدا خواستیم از حضرت آدم وبه عنوان مثال قتل هابیل توسط قابیل شروع کنیم که به نوعی تقابل خیرو شر را ازابتدای تاریخ تا به حال به تصویر بکشیمولی نظرمان عوض شد وخواستیم از ابتدای خلق هستی شروع به کار کنیم وبه نوعی اول ما خلق الله نورنا نبی اکرم را تصویر سازی کنیم چون در تمامی تصویر سازی های غرب برای پیدایش هستی بحث بر سر یک بیگ بنگ تصادفی می باشد که بعد ازآن زندگی کم کم شروع می شود برای این که بتوانیم خلقت را از نظر شیعی واصیل آن را به تصویر بکشیم نیاز به کمک شماداریم.برای اینکه بتوانیم نشان دهیم در ابتدا حقایق غیبی که اهل بیت (ع)می باشند واولین صادره از حق تعالی این خاندان هستند نیاز به کمک داریم تا هم تصویرسازی با واقعیت بیشتر مطابق باشد وهم از خطرکجروی در این زمینه کم شود. در ضمن کتبی که در این زمینه کم وبیش شما بحث کرده اید را خوانده ایم نظیر مبانی معرفتی مهدویت وحقیقت نوری اهل بیت و مقام لیلـه القدری فاطمه زهرا و واسطه فیض شما را.ممنون التماس دعا(گروه اویس)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید متن نمایش را با حدیث «کنت کنزا مخفیّا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لاعرف‏» بتوان شروع کرد زیرا در این حدیث بحث آن است که خداوند می‌خواست خلق بتوانند او را بشناسند و از این طریق به عالی‌ترین معرفت دست یابند. از طرفی باید افراد را متوجه کرد آن مخلوقی که بتواند خدا را نشان دهد و خلق به‌طور کامل به خدا معرفت پیدا کنند جز انسان‌های کامل نیستند و لذا خلقت از انسان‌های کامل شروع شد و فلسفه‌ی خلقت همه‌ی موجودات انسان کامل است و خطاب حضرت حق به حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» نیز در همین راستا است که فرمود: «لولاک لما خلقت الافلاک» اگر تو مدّ نظرم نبودی افلاک را خلق نمی‌کردم. زیرا همه‌ مقدمه‌اند تا محمد و آل محمد«علیهم‌السلام» بتوانند اسماء و انوار الهی را بنمایانند و خلق از این طریق به معرفت حقیقی خداوند دست یابند. موفق باشید
4194
متن پرسش
با سلام خدمت حضرتعالی ضمن آرزوی تاییدات ربانی در مباحث مربوط به "ذکر" فرموده اید که" قلب" همان "خود"انسان است در حالیکه "خود" طبق تعالیم قرآنی از تغییر و تبدیل مبراست و دچار دگرگونی نمی شوددر حالیکه از خصوصیات قلب انقلاب و دگرگونی است. ایا این مطلب را اشتباه فهمیده ام یا منظور شما چیز دیگری است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان در عمق وجود خود همان قلب است و دائماً در معرض تجلیات از عالم بالا است، حال یا درست می‌گیرد و به عالم بالا نزدیک می‌شود و یا چون شوره‌زار آب باران را تبدیل به خس و خاشاک می‌کند. موفق باشید
4169
متن پرسش
سلام علیکم چرا با اینکه اعمالی که ثواب بسیار زیادی در منابع معتبر برای آنها نوشته شده است را انجام می دهیم اثر آن را در روح خود نمی بینیم؟مثلا تسبیح حضرت زهرا که اثر هزار نماز را دارد اثر محسوسی در حد هزار نماز ندارد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اولا: از کجا می‌دانید در روح شما اثر نمی‌گذارد و روحتان را تغذیه نمی‌کند؟ آیا هوایی که شما تنفس می‌کنید چون احساس نمی‌کنید بی‌فایده است؟ کمی نفس نکشید تا معلوم شود چقدر اثر دارد. اگر آن اعمال مستحبی را ترک کردید و روح شما هیچ احساس خلائی نکرد، آن‌وقت معلوم می‌شود آن اعمال تأثیر نداشته. ثانیاً: ما با این اذکار روح خود را جهت می‌دهیم تا به بهترین نحو در قیامت حاضر شود. موفق باشید
4131
متن پرسش
بسمه تعالی با سلام و تحیات اینجانب طلبه ای هستم که پایه دهم را سپری میکنم از آرزوهای دیرینه ام این بوده که در طول شبانه روز بیشترین مقدار مطالعه را داشته باشم و دقیقه ای را هدر ندهم. سوالاتم از شما اینست که اولا جنابعالی در شبانه روز چند ساعت مطالعه دارید؟(با عرض معذرت از طرح این سوال که به زندگی خصوصیتان مرتبط است.) ثانیا بفرمایید که بهترین راه از بین بردن خستگی مطالعه بدون اینکه اتلاف وقتی صورت پذیرد چیست؟ والسلام علیکم و رحمه الله
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در حال حاضر کاری جز مطالعه و یا نوشتن مطالبی که به صورت کتاب چاپ می‌شود ندارم که برای آن‌ها نیز به متون دینی رجوع دارم و یا سؤالات عزیزانی که از طریق سایت سؤال می‌کنند را می‌دهم که آن نیز یک نحوه مطالعه است و ساعتی هم سایت‌های خبری را می‌بینم که آن هم یک نحوه مطالعه به حساب می‌آید و یا کتاب‌های جدید را مطالعه می‌کنم و به نحوه‌ی ورود و خروجشان نسبت به موضوعاتی که ممکن است بشناسم، دقت دارم یا برای چند جلسه‌ای که در طول هفته دارم مطالعه می‌کنم. در مورد از بین‌بردن خستگی مطالعه همان پیشنهادی را دارم که قسمت دوم کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» تحت عنوان «ضرورت مطالعه و نحوه‌ی آن» عرض کردم. در هر صورت از یادداشت‌برداری موضوعاتی که مطالعه کردید غافل نباشید. ورزش هم یادتان نرود. موفق باشید
4101
متن پرسش
1- آیا کسانی که سبک خوابند و با کوچکترین صدایی بلند میشوند،‌تعلق نفسشان به بدنشان زیادست یا نه ؟ اگر نه،‌چراسریع به بدن برمیگردند؟ 2- طبق صفحه 310خویشتن پنهان ،‌آیا نفس نازله ی روح است؟ چه طور؟اگر بله،‌آیانفس درباره به روح صعودمیکند؟ 3- گاهی اوقات هنگام خواب نوار قرآن روشن میکنم تاآرام بخوابم.آنموقع صدابرایم یکنواخت بودطوریکه قبلانمیفهمیدم چه وقت خوابم می برد.ولی به تازگی درست لحظه ای که میخواهد خوابم ببردصدابرایم بلند میشود و به همین واسطه بیدار مشوم دوباره روح به بدنم برمیگردد.علت چیست؟ 4- شدت وجودی با شدت تجلی باشدت ظهور چه فرقی باهم دارند؟ 1- حدیث "شمارکسانیکه دراثرنیکوکاری زنده میمانند،‌بیش از کسانیست که اندازه عمر معینشان عمرمیکند.."اگر کسی بدی کند عمرش کوتاه میشود و این اجل غیرحتمی سات.سؤالم ایسنت که کسی که خوبی کند چه طور عمرش از اجل حتمی اش بیشتر میشود؟ 2- مدتی بود که کلاس اخلاق میرفتم دعای اللهم عجل لولیک الفرج را بعدنمازهامیخواندم و باخودم عهدکردم که بانامحرمی همکلام نشوم الا با استاداخلاقم،‌وبرای حاجتی چله زیارت عاشورابرداشتم.شبی ساعت 10ونیم که از جلسه دعای کمیل فامیلی برگسته بودم ،‌خوابیدم ودرخواب دیدم ساعت 11شب است و کسی که لباس عربی به تن دارد در بالای خانه مان نماز میخواند و در سجده است.از برادرزاده ام که آمده بود خانه مابخوابد پرسیدم این کیست گفتم نمیدانم.به دلم افتاد امام زمان است. گفتم بااو حرف بزنم که ندایی از طرف راستم گفت: تو که وعده کردی با هیچ مردنامحرمی حرف نزنی جز با استاد اخلاق .جواب دادم استادرارهاکن.بعد ندایی از درونم گفت الان حاجتت را از امام بخواه ولی من گفتم چه طور از او بخواهم من که هیچ کاری برای ظهورش نکردم چه طور رویم میشود از او حاجت بخواهم.این بی چشم و رویی ست که کاربرایش نکردم حاجت هم بخواهم.گفتم صدایش کنم با چه واژه ای؟آمدم بگویم آقاجان !‌فکر کردم این کلمه سبکی است و هیبت امام مانع شد.لذافریادزدم یاامام زمان!‌ در اینحالت ، دیدم ایشان همانطور که روبقبله نشستند با تمام صورت هم روبروی من هستند .و من مرتب این جمله رامیگفتم :‌آقاشرمندتم که کاری برات نکردم ....و ایشان هم بالبخندی ملیح به من نگاه میکردندومن همانطور جمله قبل را تکرار میکردم که برادرم هم با من همصداشد که آقابیا ماهیچ کاری بلد نیستیم آقابیا که ما هیچ نمیدانیم آقابیاکه ما حتی غذاخوردن بلدنیستسم . و با تکرار بلند جملات قبل وحرفهای برادرم از خواب یبدارشدم...سؤال من اینست که 1 - با وجود نشانه هایی که در خواب گفتم باور کنم که او امام نبوده ؟چون شمادر کتاب خویشتن پنهان صفحه 100نوشته اید : درخواب دیدن امام در صورتی رؤیای صادقه است که انسان قبلا صورت امام را دیده باشد.2 –اگر امام نبوده ،‌لطفا تعبیرخواب من را بفرمایید. 3- چراگاهی اوقات عصرجمعه غم شیرینی دارد؟ 4- آیا انسان بیهوش هم خواب میبیند ؟ چرا؟ 5- آیادر خواب که میترسیم و نفس سریع به بدن برمیگردد،‌اراده تکوینی نفس است ؟ یااراده خدا؟ 6- آیا اراده خداتکوینی است یا تشریعی ؟ اگر ایندو نیست پس چیست؟ 7- اجنه که طی الارض دارند چرادرجه وجودی کمتر از انسان دارند؟ د رکتاب جایگاه جن وشیطان چیز پیدانکردم. 8- چرا در هنگام خستگی،‌باید خستگیمان از بین برود تابعدخوابمان ببرد؟ 9- نفس ناطقه من از چه زمانی به بدن من تعلق گرفته ؟ آیا این تعلق به انتخاب واراده تکوینی نفس بوده یا به اراده خدا؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1ـ به صورت تکوینی نگران بدنشان هستند و نمی‌توانند راحت از آن جدا شوند. 2ـ حقیقت نفس همان روح است و اگر درست سیر کند به حقیقتش که همان روح است بر می‌گردد. 3ـ‌ حساسیت‌هایی است که روح پیدا کرده‌است. 4ـ شدّت وجودی مربوط به درجه‌ی برتر وجود است و شدّت تجلّی یا ظهور، مربوط به شرایط ظهور وجود است. مثل آن که روح در چشم، شرایط ظهور بهتری دارد. 1. کسی که خوبی کند،‌ عمرش از اجل مسمّایش بیشتر نمی‌شود بلکه به کمالی که برایش تقدیر شده می‌رسد. 2. بنده تعبیر خواب نمی‌دانم. جواب سوالات بعدی را با خواندن کتاب‌های «آشتی با خدا» و «از برهان تا عرفان» و «جایگاه جن و شیطان و ملک» دنبال بفرمایید. موفق باشید.
4046
متن پرسش
سلام استاد نظرتون راجع به این سخنان چیست؟ حجت الاسلام پناهیان در پاتوق هفتگی جوانان تهرانی/ مؤمنین به‏ عرصه‌های‎اقتصادی وارد شوند، تا ثروت به ‏خدمت دین گرفته‎شود‎ مشاور نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها با اشاره به اهمیت ورود مؤمنین به عرصه‌های اقتصادی و به استخدام درآوردن ثروت برای دین در روایات گفت: اگر ما بخواهیم منافقین زمین بخورند، باید امکان بازی با اموال جامعه را از دستشان بگیریم زیرا یکی از پایه‌های اصلی اتکاء منافقین مال است. به گزارش رجانیوز، حجت‌الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در بیست و هفتمین جلسه از سلسله سخنرانی‌ها هفتگی خود در هیئت شهدای گمنام که شبهای جمعۀ هر هفته در خیابان «فرهنگ» و در جمع جوانان پایتخت برگزار می‌شود، با اشاره به این‌که انسان باید در متن زندگی دنیا دینداری کند ولی غرق در آن نشود گفت: انسان نباید به خاطر امور معنوی عمل دنیایی خود را فراموش کند، و طبیعتا یکی از اعمال انسان در دنیا پرداختن به امر معیشت و تجارت است. بخشهایی از سخنان این مدرس حوزه و دانشگاه را در ادامه می‌خوانید: تجارت کنید تا خداوند به شما را برکت عنایت کند • ائمه معصومین(ع) در روایات، مؤمنین را به خرید و فروش و تجارت توصیه کرده‌اند. امام صادق(ع) می‌فرمایند: تجارت را ترک نکنید که خوار و بى‏مقدار خواهید گشت، و به تجارت بپردازید تا خداوند شما را برکت عنایت فرماید؛ لَا تَدَعُوا التِّجَارَةَ فَتَهُونُوا؛ اتَّجِرُوا بَارَکَ‏ اللَّهُ‏ لَکُمْ‏؛(کافی/ج5/ص149) • در روایات ما به فعالیت اقتصادی توجه شده است و بنابراین ما نباید به بهانۀ دین‌داری یا زهد تجارت و کسب و کار را ترک کنیم. این خیلی بد است که یک جوان مذهبی به تقویت توان اقتصادی خود نپردازد و آن را با بی‌اعتنایی به دنیا توجیه کند. فرهنگ ورود مؤمنین به فعالیت‌های اقتصادی برکات مهمی دارد • فرهنگ ورود مؤمنین به فعالیت‌های اقتصادی برکات و فوائد مهمی دارد و باید به طور ویژه به این فرهنگ توجه کرد. • تولید ثروت یکی از وظایف مؤمن است و وقتی مؤمنین وارد عرصه اقتصادی بشوند، ثروت به دست کافران نمی‌افتد. • امام صادق (ع) می‌فرماید: از جمله [عوامل] ماندگاری مسلمانان و بقای اسلام، این است که اموال در دست کسى باشد که حق و حقوق آن را بشناسد و نیکى کند، و از [عوامل] نابودى اسلام و نابودى مسلمانان، این است که اموال در دست کسى باشد که حق و حقوق آن را نشناسد و آن را در راههاى نیکو کارانه به مصرف نرساند. إِنَّ مِنْ بَقَاءِ الْمُسْلِمِینَ وَ بَقَاءِ الْإِسْلَامِ أَنْ تَصِیرَ الْأَمْوَالُ عِنْدَ مَنْ یَعْرِفُ فِیهَا الْحَقَّ وَ یَصْنَعُ فِیهَا الْمَعْرُوفَ فَإِنَّ مِنْ فَنَاءِ الْإِسْلَامِ وَ فَنَاءِ الْمُسْلِمِینَ أَنْ تَصِیرَ الْأَمْوَالُ فِی أَیْدِی مَنْ لَا یَعْرِفُ فِیهَا الْحَقَّ وَ لَا یَصْنَعُ فِیهَا الْمَعْرُوفَ؛ کافی/ج4/ص25) • به مسئله تأمین معاش باید با دید ثواب نگاه کرد؛ این همان نگاهی است که ائمه به ما یاد داده‌اند. برخی تنبلی و بی‌عرضگی خود را به‌ حساب تدین می‌گذارند درحالی‌که اگر طی یک فعالیت اقتصادی، ثروت تولید شده و در راه خدا مصرف شود، این یک چرخه کامل است. • امیرمؤمنان(ع) حتی نوع بهتر کسب درآمد را برای جوانان توصیه می‌فرمایند. در نامه 31 نهج‌البلاغه آمده است: در مسائل مالی سعی کن روزی‌ات دست کسی نباشد یعنی حقوق بگیر نباش بلکه حقوق دهنده باش. (إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلَّا یَکُونَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللَّهِ ذُو نِعْمَةٍ فَافْعَلْ فَإِنَّکَ مُدْرِکٌ قسْمَکَ وَ آخِذٌ سَهْمَکَ وَ إِنَّ الْیَسِیرَ مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ أَعْظَمُ وَ أَکْرَمُ مِنَ الْکَثِیرِ مِنْ خَلْقِهِ وَ إِنْ کَانَ کُلٌّ مِنْه‏؛ نهج البلاغه/نامه31) عدم تمرکز ثروت در دست منافقین، در نتیجه ورود مؤمنین به فعالیت‌های اقتصادی • عدم تمرکز ثروت در دست منافقین، در نتیجه ورود مؤمنین به فعالیت‌های اقتصادی و به استخدام درآوردن ثروت برای دین پدید می‌آید. • پیامبراکرم(ص) فرمودند: «علی(ع) یعسوب مؤمنین و مال یعسوب منافقین است؛ عَلِیٌّ یَعْسُوبُ‏ الْمُؤْمِنِینَ‏، وَ الْمَالُ یَعْسُوبُ‏ الْمُنَافِقِین‏»(امالی شیخ طوسی/ص355) و همچنین اگر ما بخواهیم منافقین زمین بخورند، باید بازی با اموال جامعه را از دستشان بگیریم، زیرا پایگاه اصلی اتکاء منافقین مال است. وقتی ما می‌خواهیم وابستگی منافقان به مال و ثروت را مذمت کنیم، باید قبل از آن به اهمیت وظیفۀ مومنان دربارۀ کسب درآمد حلال و مصرف آن در راه زندگی بهتر و بندگی بهتر گفتگو کرده باشیم. • منافق نسبت با ولایت، تعارض دارد و همانطور که ما رابطه عاطفی با امیرمؤمنان(ع) داریم، منافقین به مال وابستگی دارند. و اگر ما در جریان مبارزه با نفاق در ابعاد گوناگون موفق بشویم، زمینۀ ظهور امام عصر(عج) فراهم شده است. چون جامعۀ مهدوی ویژگی مهمش «تذل بها النفاق و اهله» است. • انفاق مال، تجارت با خدا است. و ما باید بتوانیم زندگی اقتصادی و مالی خود را آن‌طور که مورد رضایت خدا است سامان ببخشیم. لذا ما نباید توجه مؤمنین به مسائل اقتصادی و مالی را اموری غیر معنوی بدانیم. به این موضوع توجه کنید که چرا مقام معظم رهبری در چندسال اخیر برای سال‌ها نام‌های معیشتی و اقتصادی انتخاب می‌کنند.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: سخنان درستی است، حقیقتاً جامعه‌ی اسلامی باید توان تولید ثروت داشته باشد ولی افراد گرفتار ثروت‌اندوزی نشوند. چند سال پیش آیت‌الله جوادی«حفظه‌الله» مباحثی با همین عنوان مطرح فرمودند که راه‌کار خوبی بود و حتی مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» در سال‌های اخیر بحث تولید ثروت توسط علم را مطرح کردند. موفق باشید
4008
متن پرسش
باسلام خدمت استاد عزیز بنده حقیر دانشجوی رشته تربیت بدنی هستم میخواستم بدانم من چگونه میتوانم دراین رشته به خدا برسم مثلا در فوتبال بازی کردنم چطور میتوانم هدف راخدایی کنم یا دردرس هایی چون فیزیولوزی انسان یا اناتومی بدن انسان ویا..... چگونه میتوانم این رشته را تبدیل به عبادت خدا کنم بطوریکه ازدرس خواندن لذت ببرم ومعرفتم نسبت به ذات اقدس اله بیشتر وبیشتر شودوبتوانم به هدف اصلی افرینش که تعالی انسان است برسم لطفا به طور کامل برایم بگویید.باتشکر از شما استاد زحمت کش وبه فکر نجات بشر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اولاً: دائماً در رفع نقائص معرفتی و اخلاقی برنامه داشته باشید به‌طوری که بتوانید از معارف قرآن عزیز بهره‌مند شوید ثانیاً: به عنوان سرباز نظام اسلامی به علوم رسمی دانشگاهی نظر کنید که می‌خواهید در گوشه‌ای از این کشور انجام وظیفه کنید. مقام معظم رهبری بعد از سوء قصدی که به ایشان شد و دست ایشان آسیب جدّی دید، فرمودند من حاضرم در این نظام امام جماعت یک مسجد کوچک در گوشه‌ای از کشور ایران باشم ولی به بهانه‌ی ناتوانی بدنی حاضر نبودند از خدمت‌گذاری به این نظام دست بردارند. موفق باشید
3985
متن پرسش
-مومیایی کردن از نظر اسلام مشکلی ندارد؟ 2-مومیایی شدن نمی تواند جلوی رجعت را بگیرد؟ 3- مومیایی شدن مانع از زنده بودن دائمی را نمی گیرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- حکم فقهی آن را نمی‌دانم 2- اگر فرض رجعت در مورد این افراد درست باشد شاید رجعت آن‌ها ربطی به این بدنشان نداشته باشد، با بدنی که نفس ناطقه‌ی آن‌ها ایجاد می‌کند رجعت ‌کنند 3- نه.عرایضی در مورد رجعت داشته ام می توانید به صوت آن بحث رجوع فرمائید. موفق باشید
3997
متن پرسش
سلام اگر نفس پیامبر همه جا و همشه حاضر است پس معراج رفتنشان چگونه است؟با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حضور همه‌جایی رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» در مکان غیر از حضور در مراتب عالی‌تر عالم است که با معراج محقق شد. موفق باشید
3957
متن پرسش
سلام حاج آقا انصافا کدوم سیر و سلوک کدوم نمایش حق در پشت انجام وظایف.برای آدمایی مثل من که می خوام دنبال معارف باشم تکالیفم رو درست انجام بدم ولی یه کلاس معرفتی که می رم یا می خوام برم نماز جمعه از طرف خانوادم متهم میشم به ولگردی گناه من چیه که توی یه شهر کوچیک زندگی میکنم و تفکرات مردمش پوسیدس .براشون دختر هیچ ارزشی نداره .چرا مایی که توی یه شهر کوچیک زندگی میکنیم حتی برای رفتن به جلسات مذهبی هم باید به خاطر حرف مردم مشکل داشته باشیم چون مجردیم هیچ جا نریم چون ممکنه فکر دیگه ای راجع به ما بشه .لطفا راهنماییم کنید .التماس دعا .من الله االتوفیق.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مریم‌وار باید در درون همین تضییقات و سخت‌گیری‌ها راه خود را با آرامش و امید و بدون دعوا و درگیری ادامه دهید تا نور روح الهی بر جانتان بدرخشد. چرا نسبت به راه‌هایی که خداوند در مقابل‌تان گشوده است ناشکرید؟ موفق باشید
3930
متن پرسش
سلام علیکم: من راستش اسم شما رو شنیدم. بگذریم. دانشجوی رشته راهنمایی ومشاوره دانشگاه اردبیل هستم ترم2. خواستم بگم من عقیده‌ای دارم مبنی بر اینکه تا ما خود را اصلاح نکنیم امام زمان«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» نمی‌آیند تا بشریت را از دست سلطه‌ی صهونیسم نجات بدهند. به همین دلیل عضو تشکل دانشجویی هستم، ولی دوستام نمیدونیم که چطور فعالیت بکنیم. به خدا وقتی می‌بینم که چطور بچه ها رو به انحراف کشیده می‌شوند افسوس می‌خورم و برام دغدغه هست. خصوصا مطلع هستید فعالیت فرهنگی کم هست. اگر بشه شماره تلفن خودتون بدید یا باجواب راهنمایی کنید فقط منتظرم چون ازکارهای بی اساس خسته شدم. خدا اجرتون بده .یاعلی
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید کتاب «بصیرت و انتظار فرج» شروع خوبی برای تفکر بر روی این موضوع باشد . متن کتاب بر روی سایت هست می‌توانید دانلود کنید. موفق باشید
3853
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی، در زمینه تعبیر خواب چه منابع یا اساتیدی را معرفی می نمایید. با تشکر از توجه حضرت عالی و التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد چیزی نمی‌دانم. موفق باشید
3851
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم خدا قوت استاد ما در شهر بابل یک گروه هفت نفره الحمدلله تشکیل دادیم. و کتاب جوان و انتخاب بزرگ و آشتی با خدا و فرزندم این چنین باید بود را مطالعه کردیم.حدود دو سال طول کشید کلاس سیر ما معمولا یک هفته در میون منزل همدیگر ، تمام اعضاء، فرهنگی جز یک نفر حوزوی. حالا سوال بنده این که نا خود آگاه حدود سه ما ه کلاس کنسل شد و همه نگران از این موضوع هستیم و احساس پوچی و نگرانی مکنیم ولی الحمدلله دوباره بعد از سه ماه اولین جلسه برگزار شد ولی این بار کتاب مبانی معرفتی مهدویت را انتخاب کردیم.عیب جلسه ی ما اینکه مجبوریم پچه ها را همراه خودمون ببریم حدود پنچ پچه ی زیر هفت سال و پنچ دختر راهنمایی و دبیرستانی هم جمع ما هستند ؟کنترل کردن سخته آنها وسط مباحثه پیش ما میاین .... خلاصه اینکه سوالات را خوب بلد نیسیم جواب بدیم فقط مبحثی که خوشمون اومد و برایمان جالب بود برای همدیگر به نوبت که از قبل مثلا پنجاه صفحه انتخاب می کنیم را توضیح می دهیم . نظرتون در مورد این کار چیست ؟ و چه راهکاری بهتر سفارش میکنین؟ و نظر شما در مورد پچه هامون چیه؟ لطفا برای ما دعا کنید اسم جلسه ی ما (سیر مطالعاتی لب المیزان )
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- وجود بچه‌ها اگر حساسیت به خرج ندهید اشکال ندارد، البته بهتر است یک کسی باشد که در گوشه‌ای از منزل بچه‌ها را مشغول کند 2- کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» نیاز به مقدماتی مثل «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» دارد، سعی بفرمایید آن دو کتاب را با سی‌دی‌های مربوطه‌اش زودتر کار کنید. موفق باشید
3834
متن پرسش

با عرض سلام وخدا قوت خدمت استاد عزیز!وبا عرض معذرت به جهت وقتی که از شما می گیرم!سوال این حقیر در مورد نسل امروز است,این حقیر یک طلبه هستم وسخت در گیر مسایل ومشکلات درونی اما از آن بیشتر در گیر وداغون از وضعیت ظاهری جامعه بخصوص نسل جوان.خدا می داند به جهت اصلی انقلاب ونظام ایمان دارم ولی به هر حال ما در مقابل این وضعیت موظفیم خدا می داند که از دیدن وشنیدن این وضعیت حجاب وروابط در جامعه چه فشاری به روح وقلب این حقیر می آید از طرفی شدیدا احساس عجز در مقابل این افراد ونسل می کنم انگار که فرسنگها باهم فاصله داریم که حتی از وضعیت ظاهری ماهم متنفر وگریزانند از آن جایی که گاهی با نوجوانان در ارتباطم حس می کنم از هم بیگانه ایم وهیچ رغبتی به رابطه برقرار کردن با ما وشنیدن حرف های ما را ندارند.وقتی از روابط ناسالم وخودکشی و فرار حرف می زنند گوشی برای شنیدن حر ف دیگری ندارند.من حتی با بچه برادر خودم هم مشکل دارم واز هم دوریم چه برسد به بقیه...!عاجزانه از شما تقاضامندم که بفرمایید واقعا باید چه کرد فقط افسوس خورد وتماشا کرد؟چه وظیفه ای داریم وچگونه باید عملی کرد؟چطور به این نسل به خصوص این افراد نزدیک شویم؟اصلا باید نزدیک شد یا فقط از دور مرتبط شویم؟چطور باید حق راشناخت ومعرفی کرد که جان آنها هم همراه شود؟غصه وفشاری که بر انسان هجوم می آورد خوب است یابد؟چگونه وقتی ناگزیر از رفتن در جامعه هستیم با این وضع برخورد کنیم یا فقط غصه بخوریم و داغون شویم؟با چنین فشاری به نظر شما این حقیر کار تبلیغی انجام بدهم یانه؟

متن پاسخ

مه تعالی: سلام علیکم: 1- وجه دیگر همین جوانان را در اعتکاف‌ها می‌توان دید 2- باید با زبان خودشان با آن‌ها رفاقت کرد بدون آن‌که کار آن‌ها را تأیید کنید 3- به مرور بعد از رفاقت با آن‌ها صاحب تجربه می‌شوید که از کجا شروع کنید 4- اگر آماده‌ی یک بحث علمی بودند روش کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» بد نیست. موفق باشید

3792
متن پرسش
سلام علیکم جوانی هستم 25 ساله در حال اتمام دوره ی فوق لیسانس رشته ی فنی مهندسی. دغدغه ی ذهنی اخیر بنده هم این است که تقریبأ راه را شناخته ام اما نمیدانم از کجا شروع کنم در حالی که احساس میکنم باید دینم را بطور کامل بشناسم و اینکه نسبت به آدمهایی اطرافم نمیتوانم بی تفاوت باشم و برای اینکه بتوانم به آنها در رسیدن به آرامش کمک کنم ابتدا خود باید از لحاظ معلومات پر باشم و با دلیل و استناد صحبت کنم و از طرفی با هر شخص دین شناسی که مشورت میکنم حوزه را به بنده پیشنهاد می دهند و از آنجاییکه مادرم با حوزه زیاد موافق نیستند.شما میفرمایید من چه باید بکنم؟اگر از طریق حوزه نتوانم پیش بروم از کجا و چطور می توان از لحاظ مذهبی پر باشم؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در سی دی‌ها بحثی تحت عنوان «حوزه یا دانشگاه» داریم در آن‌جا هر دو وجه بررسی شده، با گروه المیزان تماس بگیرید تا در اختیارتان قرار دهند. موفق باشید
3774
متن پرسش
سلام به نظر شما فرهنگ شخص زاده جامعه است یا فرهنگ جامعه زاده اشخاص جامعه یا اینکه در رابطه ای دوار شخص از فرهنگ جامعه میگیرد وبر فرهنگ ان می افزاید ودوباره از نو؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فرهنگ جامعه بستری است تا انسان متذکر آرمان‌هایش شود و متقابلاً برای هرچه بیشتر آن آرمان‌ها فرهنگِ مناسب را در جامعه ایجاد کند. موفق باشید
نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!