بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: تفسیر قرآن

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
31817
متن پرسش

سلام و عرض ادب: چرا گاهی اوقات مثلا با دیدن شخصی آشنا ، سوالی در مورد آن شخص به ذهن ما به صورت گذرا خطور می‌کند و بعد هم فراموش می‌کنیم اما بعد از مدتی گویی تمام کائنات هستی دست به دست هم می‌دهند تا پاسخ آن سوال خطور کرده در ذهن را به ما نشان دهند و نتیجه به وجود آمدن یک سنگینی در روح است و انگار می‌خواهند آدم را متنبه کنند. کتاب ادب خیال را خوانده ام، اما خب هنوز کنترلی بر خیالات نیست.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! آن‌قدر ای دل که توانی بکوش. همان‌طور که علامه حسن‌زاده می‌فرمایند اگر ما خود را با معارف الهی و قرآنی مشغول نکنیم، قوه واهمه ما را با وَهمیات خود مشغول می‌کند. تعمق در معارف الهی کارساز است. موفق باشید

31812
متن پرسش

سلام علیکم: بنده زندگی پر از پستی و کمی بلندی داشتم، و نظرم اینست که این پستی ها در من نهادینه شده است، هم اکنون در حوزه علمیه تحصیل می‌کنم، شدت علاقه ام به گناه بسیار است، هرچند که حاضر به انجام آنها نیستم، اما به شدت روح و روان من را آشفته کرده و از زندگی باز مانده ام، با متعدد افرادی هم در میان گذاشتم اما جواب نگرفتم، زندگی برایم سرد و سیاه شده، می‌دانم برای عبادت آفریده شده ام اما فقط می‌دانم و ایمان ندارم، کل ماجرای حوزه آمدنم هم معجزه بود، هیچ چیز مرا خوشحال نمی‌کند، فقط به فکر اینم که بروم پی دنیا و اشتباه کردم که اینجا آمدم، اما میدانم که کامل با پوچی روبرو می‌شوم، دلم مرگ می‌خواهد، التماس دعا، خیر خدا سمت شما ریزان.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که علامه حسن‌زاده می‌فرمایند اگر ما خود را با معارف الهی و قرآنی مشغول نکنیم، قوه واهمه ما را با وَهمیات خود مشغول می‌کند. تعمق در معارف الهی کارساز است. موفق باشید

 

31808
متن پرسش

سلام استاد وقتتون بخی: رضایت خدا نصیبتون ان شاالله، استاد ۲ تا سوال در رابطه با دعا داشتم خدمتتون در شرح نامه ۳۱ در مبحث دعا فرمودین که ما بدون هیچ واسطه ای با خدا میتونیم مرتبط باشیم و نیازی به واسطه نداریم (نقل به مضمون) اما برخی از بزرگان می‌فرمایند که ما نمیتونیم مستقیما با خداوند مرتبط باشیم و فقط ایمه میتونن بدون واسطه با خداوند این ارتباط رو داشته باشن، حالا چه جوری میشه بین فرمایش شما و ایشان ارتباطی برقرار کرد؟ و مطلب دوم اینکه شما در پاسخ سوالی در رابطه با دعا فرمودین که دعا حتما تاثیر داره و ما باید دعا کنیم، باز بعضی از بزرگواران اظهار می‌دارند به اینکه اصل و نفس دعا برای ارتباط با خداست، وگرنه خداوند هر جور که خودش صلاح بدونه عمل میکنه و دعای ما تاثیری نداره، چه اینکه خیلی از دعاهای ما برآورده نشده و کلا درصد کمی از دعاها اجابت میشه و دعای ما در تحقق خواست ما خیلی نقشی نداره. استاد ممنون میشم این ۲ ابهام رو پاسخ بفرمایید. خیر ببینین

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! آن‌جا که فرمود: «وَإِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنّي فَإِنّي قَريبٌ ۖ أُجيبُ دَعوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ ..» نظر به نسبت حضرت حق با ما در میان است که بین او و ما حجابی نیست. لذا فرمود: « فَإِنّي قَريبٌ ۖ». ولی آن‌جایی که نسبت ما به سوی او است، این‌جا است که واسطه‌ها در میان هستند به همان معنایی که فرمود: «وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ» که مصداق تامّ و تمام وسیله‌ای که ما را به سوی او می‌برد و می‌رساند، ائمه «علیهم‌السلام» هستند.

2- اما این‌که وظیفه ما دعاکردن است به همان معنا می‌باشد که فرمود: «قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ ۖ» بگو که اگر دعای شما نبود خدا به شما هیچ توجه و اعتنایی نداشت. آری! اگر مصلحت ما نبود که آن دعا مستجاب شود، فرمودند ثواب آن دعا برای ما می‌ماند و در قیامت چیزی بهتر از آنچه به ما در این دنیا به جهت دعای‌مان ندادند؛ عطا می‌کنند. پیشنهاد بنده آن است که سری به کتاب «دعا در آغوش خدا» بزنید. موفق باشید     

31791
متن پرسش

با سلام خدمت استاد اصغر طاهر زاده چند سوال داشتم : ۱. در مورد سوال ۳۱۷۷۸ برای داشتن ایمانی راسخ فرمودید معرفت بالله که معرفت نفس برای شروع این امر طریقه خوبی است و تقوای الهی را باید مد نظر داشت و اگر ممکن است بفرمایید برای تقوای الهی مهمترین عامل چیست؟ ۲. تاریخ به چه درد می‌خورد؟ و از تاریخ چه استفاده ی مفیدی می‌توان کرد؟ ۳. برای بحث کتب انقلاب اسلامی شما ابتدا کتب غرب شناسی شما مطالعه شود خوب است؟ ۴. برای بحث قرآن، آن سوره هایی که تفسیرش را گفته اید، هر چه که دل کشید و در واقع با مبانی آن سوره حال کرد خوب است تفسیرش را کار کنیم؟ یا باید بر اساس سیر مطالعاتی باشد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. تقوای الهی چیزی نیست جز همان کنترل خود در رعایت حرام و حلال الهی. ۲. تاریخ، محل حضور سنن الهی است تا با نظر به آن سنن آینده خود را شکل دهیم. ۳. فکر خوبی است. ۴. خیر، همان‌که روح‌تان با آن سوره تغذیه می‌شود، حضور در عالَم معنا را تجربه خواهید کرد. موفق باشید

31781
متن پرسش
سلام: دو چیز می‌رود اندک ایمانم را به باد دهد تو را به آنچه قبول دارید راهکاری قانع کننده بفرمایید. یک کرونا مرا به این نتیجه رساند نه حس حجیت دارد و نه وجدانیات حتی لحظه ای شک کردم شاید مرده ام و فکر می‌کنم زنده ام. علامه طباطبایی گویا فرمودند عقل از خود چیزی ندارد. پایان نقل. بنابرین اتکا می‌کند به حس و وجدان عدم حجیت این دو را به علم حضوری یافتم پس عقل و به تبع آن بدیهیات فرومی‌ریزند. عقل در من به پایان رسیده است و به قول سوفسطاییان رسیدم اما راه دل اندکی ممکنست باز باشد یادش بخیر با اینکه در وجود خدا مردد بودم از صمیم قلب چه ﴿أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَیکشِفُ السُّوءَ) هایی می گفتم دو قصیده لبید عامری هرچه می اندیشم بالاتر از قرآن شاید باشد.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده زمانی با روبه‌روشدن با سخنان لائوتسه این حالت برایم پیش آمد و با اُنس با روایات بخصوص با ارتباط با کتاب شریف «تحف‌العقول» متوجه عمق شخصیت اهل‌البیت «علیهم‌السلام» شدم و جایگاه نبوت نبی که چنین انسان‌هایی را تربیت کرده‌اند، برایم بحمدلله روشن شد و این‌که قرآن با عمق معرفتی خاصی به اموری اشاره دارد که در حدّ هیچ بشری نمی‌تواند باشد. موفق باشید

31722
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم: من ۱۶ سالمه و امسال کلاس دهم هستم و رشته انسانی رو با مشورت های زیاد انتخاب کردم. من اومدم این رشته که واقعا یه کار اساسی بکنم. خدا رو شکر حدود سه سال قبل تونستم کل قرآن رو حفظ کنم و خدا رو شکر الان هم مسلط هستم چند تا سوال داشتم: ۱. برای اینکه توی علوم انسانی واقعا موفق و اثرگزار بشم و واقعا علم بدست بیارم و بتونم به بهترین وجه ازش استفاده کنم چیکار کنم؟ ۲. من الان دقیق نمیدونم وظیفه ام و توانایی ام بیشتر توی کدوم قسمت علوم انسانی است و خیلی هم آشنایی با بعضی رشته ها ندارم و دیدم باز نشده برای این چه کار کنم؟ ۳. برای اینکه به صورت اسلامی کار کنم چیکار کنم؟ ۴. چه مهارت هایی نیاز دارم در طول مسیر؟ ۵. برای مبانی فکری اسلامی خودم چیکار کنم؟ ۶. برای اخلاق چه برنامه ای بریزم؟ کلا یه برنامه برای ادامه مسیرم می‌خواستم که به بهترین وجه از زمان بهره ببرم. خیلی ممنون ببخشید که مزاحم شدم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: رشته بسیار خوبی را انتخاب کرده‌اید و ظرفیت‌های زیادی دارد البته به شرطی که خودتان کار را جلو ببرید و محدود به دروس رسمی نباشید، در عین آن‌که دروسی که برای این رشته انتخاب شده است را به خوبی مطالعه کنید. و در رابطه با معارف قرآنی، مباحث «معرفت نفس» و مباحث فلسفه اسلامی را در برنامه داشته باشید. جدّیت در طول مسیر، نقش‌آفرین است. در افق کارِ خود آرام‌آرام بنای رجوع به تفسیر المیزان را از دست ندهید، ولی نه حالا. و در مورد سیر مطالعاتی، پیشنهاد می‌شود سیر مطالعاتی موجود در سایت را مدّ نظر قرار دهید. موفق باشید

31721
متن پرسش
باسمه تعالی سلام استاد: سوالی راجع به اختلاف قرائات قرآن کریم دارم اینکه در آیات دارای وجوه اعرابی مختلف است آیا این را ظرفیت برای قرآن می دانید یا باید بگوییم قرائت یک قرائت است زیرا بالاخره قرآن با یک قرائت نازل شده است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً ظرفیت قرآن به جهت ابعاد ملکوتی‌اش طوری است که با هر کدام از قرائت‌های پذیرفته شده با ما سخن دارد و چنانچه ملاحظه کنید علامه طباطبایی بعضاً در ارائه مقصد بعضی از آیات از قرائت مشهور استفاده نمی‌کنند. موفق باشید

31720
متن پرسش
بسمه تعالی بازخوانی هویت دینی و ملی محضر طربناک استاد سلام علیکم: آیا خداوند علاوه بر هدف حیات زمینی هر انسانی که ظهور اسما الهی می‌باشد؛ آیا هدفی جمعی و به طور مستقل از هدف فردی؛ برای جمیع بشریت در نظر دارد؟ به بیان دیگر آیا اهداف جمعی مانند عدالت و رعایت حریم زن و مرد و حقوق انسانی و .... که در شریعت های الهی برای نظامی که انسانها می‌خواهند در آن زندگی کنند تعریف شده است؛ به این سبب است که چون انسان موجودی اجتماعی است و نابسامانی در نظام های اجتماعی بر سلوک فردی او اثر می‌گذارد؛ پیامبران در پی نظام سازی بودند تا با برقراری تعادل در نظام اجتماعی؛ سلوک فردی هر انسان با مشکل و مزاحمت مواجه نشود؟ و یا اینکه نظام سازی در جوامع انسانی از دیدگاه خالق و رب عالم یک موضوع مستقل و یک هدف مستقل است که اگر چنین است؛ آن هدف مستقل چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان در ذات خود موجودی است که برای به ظهورآمدن همه ابعادش باید به شخصیت قرآنی و جمعی خود در بستر شریعت حاضر شود و در همین رابطه حضرت حق می‌فرمایند: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا» ملاحظه کنید که تأکید بر «جمیعا» هست یعنی باید اعتصام به حبل الهی به صورت اجتماعی و جمعی باشد مگر آن‌که شرایط اجازه ندهد. موفق باشید

31700
متن پرسش
سلام و عرض خداقوت: من از مهر پارسال شروع به خواندن کتب شما کردم و الحمدلله تا به امروز کتاب‌های «جوان و انتخاب بزرگ»، «ده نکته از معرفت نفس»، «آشتی با خدا»، «از برهان تا عرفان»، «هدف حیات زمینی آدم»، «معاد بازگشت به جدی ترین زندگی»، «چگونگی فعلیت یافتن باورهای دینی»، «هنر مردن» و «روزه» را مطالعه کردم. پس از خواندن سیر مطالعاتی انسان شناسی شما بنده استادی داشته و با ایشان شروع به مباحثه درباره معرفت نفس و شناخت قوا کردیم تا شهریور امسال، الان بنده می خواهم سیر مطالعاتی جدیدی از کتب شما را شروع کنم می‌خواستم بپرسم که از نظر شما کدام سیر مثال مطالعاتی و کتب برای من مناسب است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: إن‌شاءالله مباحث انقلاب اسلامی می‌تواند به حضور تاریخیِ جنابعالی کمک کند و در کنار آن از مباحث قرآنی و نهج‌البلاغه نباید غفلت شود. موفق باشید

31697
متن پرسش
سلام: بنظرم در سوال قبل به سوالم جواب قانع کننده نفرمودید. حال اصلا کار به مثل قرآن آوردن نداریم دو کلام را کنار هم قرار می‌دهیم می‌خواهیم ببینیم کدام والاتر است یک آیه قرآن «کل شی هالک الا وجهه» و دیگری «الا کل شی ما خلا الله باطل» از عامری من برای عامری استدلال کردم شما هم استدلال کنید والا مطالب کلی که مطلب را حل نمی‌کند بعد هم بحث اقتباس را مطرح کردم آن که اصلا پاسخ ندادید و بعید هم است درین سوال پاسخ بدهید کم کم دارم ازینکه سوالی بفرستم و قانع بشوم مایوس می‌شوم. مطلب بعد بحث سوره برخی، فکرکنم جناب قرائتی و برخی دیگر هم دیدم فرمودند، به استناد فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ‌ . حدیث را به معنای آیه می‌دانند سیر تحدی از کل قرآن به یک آیه بفرض هم همچنان بر سوره اصرار داشته باشید جایی نگفته که سوره چند آیه ای باشد و چون قرآن گفته از جن و انس مدد بگیرید من از جناب عامری مدد می‌گیرم سوره ای تک آیه ای یا دو آیه می آورم با هر سوره ای خواستید مقایسه کنید برتری آن سوره را نشان دهید. بسم الله الرحمن الرحیم ألا کلّ شیء ماخلا الله باطل (1) و کلّ نعیم لا محالة زائل (2) صدق الله العلی العظیم اگر به بیت دوم توجه کنید بحث نعیم را می آورند که مستلزم نعمت دهنده و نعمت گیرنده است پس دراینجا اثبات می‌شود در حالیکه در بیت قبل نفی شده بود پس این بحث محی الدین در مورد آیاتی چون مارمیت و لیس کمثله می‌بینیم منحصر به قرآن نیست و قبل از قرآن هم بوده است. اما مطالب کنفسیوس فکر کنم اخلاقی باشد اگر مطالب عرفانی داشته باشد سابق گفتم که در متون هند مطالب عرفانی موج می‌زند و چرا قرآن اینقدر از نظر عرفانی غنی نیست حال شما متون چین هم افزودید.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که متوجه شده‌اید بنده و امثال بنده در افقی که خودمان مطالب را دنبال می‌کنیم در خدمت رفقا هستیم. ملاحظه کنید که در آیه 215 سوره بقره می‌فرماید: «يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَليمٌ» ای پیامبر! از تو می‌پرسند چه چیزی انفاق کنند؟ ولی خداوند در جواب به جای این‌که مستقیماً سؤالِ سؤال‌دهنده را جواب دهد؛ مطلب را در میدان دیگری می‌برد که آنچه انفاق می‌کنند کار خوبی است و این‌که به چه کسانی باید انفاق کنند. اساساً این سایت، جوابگوی سؤالاتی است که کاربران محترم در مواجهه با کتاب‌هایی که بنده خدمت رفقا تألیف کرده‌ام و یا مباحثی که شده است؛ وگرنه اگر بنا را بگذاریم که در مواجهه با دریای سؤالات کاربران، خود را جوابگو بدانیم نه توان آن را داریم و نه فرصت آن را. از این‌که از صراحت آیه عدول می‌فرمایید که می‌فرماید: «قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ» به آیه‌ای که می‌فرماید: «فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ»‌ و حدیث را به معنای آیه می‌گیرید، باید تعجب کرد. موفق باشید 

31690
متن پرسش
با عرض سلام: در قصیده مرحوم لبید عامری دو نکته به نظرم رسید یک تعبیر «الا کل شی ما خلا الله باطل» که می دانید از حیث عرفانی در عرش است ما را در اینکه نمی توان مثل قرآن آورد به تردید انداخت. آیا این مثل قرآن و حتی فوق نیست چون در قرآن تعبیر «کل شی هالک الا وجهه» است اما باز بنظر می‌رسد تعبیر لبید چیز دیگریست چون از هالک بذهن متبادر می‌شود که هر چیزی می میرد ولی تعبیر لبید فصیح مشخص است چه می گوید و از این حیث برتری دارد و اگر هالک را به این معنی بگیریم همین الان هر چیزی جز خدا در هلاکت است باز کافی نیست چون هالک یعنی یک چیزی بود بعد نابود شد بر خلاف باطل که از ابتدا سالبه به انتفاء موضوع می‌کند مثال بزنم خدایان هالکند یعنی خدایانی بودند که بعد الان در حال هلاکتند اما خدایان باطلند یعنی خدایانی در کار نیست وحده لا اله الا هو فصاحت بیت لبید بنظر می‌رسد بالاتر است و عامری تعبیر الله را آورده که هم از وجهه روشن تر است هم الله را می‌توان الله ذاتی در نظر گرفت که فوق العاده عمق می یابد بر خلاف وجهه که تازه در روایات فکر کنم به معصومین اطلاق می‌شود بنابرین نهایت به انسان کامل یا قول بعض محققین را بپذیریم تعین اول اما الله را می‌توان تا ژرفترین ژرفنای حق هم سرایت داد اما سوال دوم در قصیده عامری آمده است «وَكُلُّ اِمرِئٍ يَوماً سَيَعلَمُ سَعيَهُ» در قرآن کریم هم به این مضمون آمده است «أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُري» حال سوال اینست که عامری که قبل از قرآن همین را گفته بود امکان دارد اقتباس صورت گرفته باشد چون سابق خوانده بودم که اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ از امرو القیس است گویا ایشان می فرمایند دنت الساعه و انشق القمر من غزال صاد قلبی و نفر محبت کنید در مورد اقتباس های قرآن توضیح دهید. اما لینک آن قصیده غرای مرحوم عامری رضوان الله تعالی علیه واقعا هر چه فکر می‌کنم فوق آن مصرعش امکان ندارد کلامی گفته شود و هر چه آیت الحق ابن عربی اعلی الله مقامه الشریف را با اندک دانشم مورد مداقه قرار می‌دهم باز احساس می‌کنم جز بسط آن کلام عرشی چیز دیگری نیست. https://www.aldiwan.net/poem21189.html
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید آنچه قرآن به عنوان معجزه و کلام خدا مطرح می‌کند، سوره‌های قرآن است با آن نوع انسجامِ خاصی که سازمان فکری انسان را شکل می‌دهد و لذا می‌فرماید: «وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ» وگرنه جملات و اشعار خوب در هر فرهنگی می‌توان پیدا کرد. آیا جناب کنفسیوس چنین جملاتی حکیمانه کم دارند؟! موفق باشید

31677
متن پرسش
سلام استاد عزیز: خدا قوت. در تفسیر المیزان در مورد آیه ۱۰۶ سوره مبارکه یونس آمده: دو تعبير شريف در اين آيه شريفه. در اين آيه دو تعبير لطيف آمده: يكى اينكه وقتى سخن از دعاء دارد، تعبير «ما لا ينفعك و لا يضرك» - ما: چيزى كه - را آورده و چون سخن از عبادت دارد، تعبير «الذين تعبدون من دون اللّه» - الذين : كسانى كه - را مى آورد، و لطف اين دو تعبير از اين جهت است كه عبادت به حسب طبع اقتضاء دارد كه معبود داراى عقل و شعور باشد، و معلوم است كه درباره چنين معبودى بايد تعبير «الذين» آورده شود، ولى دعا هر چند كه همواره و توأم با عبادت و خود نوعى عبادت است، ليكن وقتى مدعو متصف باشد به صفت «لا ينفع و لا يضر» ديگر جا ندارد تعبير الذين آورده شود، چون اين تعبير ذهن شنونده را دچار اشتباه مى سازد، و شنونده خيال مى كند كه هر موجودى كه مصداق تعبير «كسانيكه» باشد، يعنى صاحب علم و عقل مى تواند نافع و مضر باشد، بدين جهت به جاى آن تعبير، تعبير «چيزى» كه را آورد تا اشاره كند به اينكه اين خدايان كه شما دست به دعايشان بر مى داريد جمادند، و در حق جمادات كسى اين احتمال را نمى دهد كه روزى اراده نفع رساندن و يا ضرر زدن كنند. میشه لطفا واضح تر توضیح بدین. در حال حفظ هستم و رجوعی به تفسیر داشتم ولی متوجه عبارات فوق نشدم. سوال ۲: استاد گرامی دبیر کامپیوتر دوره متوسطه هستم. چگونه می توانم دانش آموزانم را از پوچی گرایی نجات دهم و دید آنها را نسبت به زندگی عوض کنم؟ کتابی یا سخنرانی یا ..؟ لطفا مرا راهنمایی کنید. سوال ۳: عاشق قرآن هستم و دوست دارم که بهتر بفهمم و از ظاهر قرآن فراتر بروم و علاوه بر حفظی که انجام میدم عمق هم پیدا کنم. آیا مثلا تحصیل در رشته قرآن و حدیث یا... می تونه کمک کنه؟ چه کنم؟ سوال ۴: لطفا منبعی کامل برای مطالعه تاریخ اسلام و وقایع آن معرفی بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. همچنان‌که علامه طباطبایی می‌فرمایند بحث در آن است که شرک، نفی شود و بیان می‌کنند که شرک، انسان را در زمره ظالمین وارد می‌نماید و آدمی مستحق مجازات‌هایی می‌شود که خداوند در کلام خود به ظالمین وعده داده است. لذا خداوند می‌فرماید: غیر از خداوند کسی را به عنوان منشأ اثر نخوانید، در حالی‌که نه برای شما توان ایجاد نفعی را دارد و نه توان دفع ضرری را. ۲. بقیه جواب سؤال خود را در جواب سؤال شماره 31672 دنبال بفرمایید. موفق باشید

31681
متن پرسش
بسمه تعالی بازخوانی هویت دینی و ملی محضر باطراوت استاد سلام علیکم: کتاب جایگاه رزقتان را دو بار خوانده ام ولی متاسفانه حس می‌کنم این کتاب نیاز به بازنگری و ویرایش جدی و اساسی دارد امید است همانگونه که در کتاب فرزندم چنین باید بود بازنگری و ویرایش اساسی انجام شد این کتاب پر ابهام جایگاه رزق هم مورد عنایت مجدد استاد قرار بگیرد. باشد که در فضای روزی زدگی حاکم بر بشر امروز راهگشای انسانهای آزاده باشد. من برای تبیین ابهامات خود به سوالات سایت رجوع کردم اما متاسفانه در پاسخ های شما نوعی انفعال و تردید در موضوع رزق می‌بینم گویا خود شما نیز همچنان در این موضوع ابهاماتی دارید. با موشکافی دقیق به این ابهامات می‌پردازم و تمنا دارم استاد نیز با حوصله ای فراتر از سایر سوالات سایت تامل نموده و پاسخ فرمایید. تشکر ۱. شما مکررا جمله ای را می‌فرمایید که «در هر حال رزق مقسوم انسان به او می‌رسد» اما در جواب سوال ۳۰۷۹۹ در قسمتی از پاسخ فرموده اید: (البته در بعضی موارد عده ای رزق جوانان را می‌قاپند) جسارتا و واقعا اگر این در پاسخ های شما نوعی تناقض آشکار نیست پس چیست؟ بالاخره رزق مقسوم (در هر حال) می‌رسد یا عده ای می‌توانند آن را بقاپند؟ ۲. اگر ما در قرآن کریم آیه ای با این صراحت داریم که «اگر شکر کنید بر آن می افزاییم» و یا دستورات ائمه برای افزایش رزق را داریم پس چرا در جواب سوال ۲۸۷۳۱ می‌فرمایید: «بعضی را اگر زندگی همراه با رزق محدود بدهد، کافر می‌شوند و بعضی برعکس» چرا این گونه جواب می‌فرمایید که این فکر مسموم در ذهن برخی شکل بگیرد که فقرٰٰ مقدر الهی است و کاری برای رفع آن نمی‌توانند انجام دهند. آیا این گونه جملات شما به شکل گیری تفکر افراطی در موضوع جبر و اختیار دامن نمی‌زند؟ ۳. وقتی شما در پاسخ سوال ۲۹۵۶۹ صراحتا می فرمایید «ریشه‌ی هر قحطی، قحطی‌زدگی است و غفلت از سعه‌ی رحمت الهی» پس دیگر پاسخ شما در ۲۸۷۳۱ که می‌فرمایید: «بعضی را اگر زندگی همراه با رزق محدود بدهد، کافر می‌شوند و بعضی برعکس» چه معنا دارد؟ اگر ریشه قحطی را قحطی زدگی بشر می‌دانید پس دیگر وارد کردن مقدرات خداوند چه معنا دارد؟ ۴. شما در پاسخ به سوال ۲۲۵۶۹ که در رابطه با قحطی یکصد سال پیش ایران که ناشی از سیاست انگلستان و بی عرضگی شاهان بود جواب داده ایدکه «از طرف دیگر وسیله‌ای شده‌اند تا با مرگ خود آن‌هایی که باید از نظر بی‌مسئولیتی شناخته شوند، مشخص گردند» آیا این از عدل و حکمت خدای متعال به دور نیست تا عده ای با گرسنگی و اثرات ناشی از آن که مرگ است از نعمت حیات و به فعلیت رساندن استعداد های خود در این حیات زمینی محروم شوند تا صرفا عده ای ظالم شناخته شوند؟ آیا اساسا این جواب شما در فضای تفکر دینی مطرح شده یا برداشت شخص جنابتان است؟ ۵. از طرفی در پاسخ ۲۲۵۵۹ می‌فرمایید: «خالق عالم و خالق همه‌ی مخلوقات، خدایی است که هیچ‌چیزی مانع رزّاقیت آن نمی‌شود» از طرفی در پاسخ۱۹۸۳۶ می‌فرمایید: «به قول مرحوم دکتر علی شریعتی آری! خداوند رزق هرکس را تعیین کرده است ولی باید ببیند که چه کسی از او قاپیده است؟ و یا چه کسی می‌خواهد از او بقاپد؟» بالاخره هیچ چیز مانع رزاقیت خدا نمی‌شود یا انسانهای ظالم مانع رزاقیت خدا می‌شوند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدلله دقت خوبی در موضوع داشته‌اید. ولی عنایت بفرمایید که در رجوع به روایات، بعضاً امام با توجه به محدودیت سؤال‌کننده جواب داده‌اند و بعضاً مبنایی از سنت رزّاق بودن خداوند را در نظر دارند و در این رابطه خوب است که ما نیز به روایات رجوع داشته باشیم. آری! ۱. مقسوم‌بودن رزق به این معناست که هرکس تلاش عادی خود را انجام دهد به آن می‌رسد ولی به این معنا نیست که کسی نتواند در آن رزق تصرف کند و از آن طرف وقتی انسان متوجه باشد رزق، مقسوم است می‌داند که راهی برای برگرداندن رزق مقسوم‌شده هست و لذا تلاش می‌کند تا آن را برگرداند. ۲. رزق، مقدّر شده نه آن‌که فقر، مقدّر شده باشد. به آیه «اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» در این مورد توجه شود، خوب است که محدودکردن رزق در مقابل بسطِ آن، فقر به حساب نمی‌آید. ۳. قحطی‌زدگی که بعضی جوامع گرفتار آن می‌شوند به جهت آن است که نگرانند نکند رزق مقسوم به آن‌ها نرسد و تأکید بر مقسوم‌بودن رزق، چنین جوامعی را مدد می‌رساند. ۴. مگر تن به ظلم دادن که مذموم است، همین نیست که انسان راضی به محرومیت‌هایی که توسط ظالمان می‌شود، نگردد؟ ۵. آری! از طرف خدا رزق، مقدّر و مقسوم است ولی اگر بنده تن به ظلم بدهد و کسی رزق او را بقاپد، مقسوم‌بودن رزق منتفی نیست. با تشکر از دقت‌هایی که در این مورد داشتید. موفق باشید   

31673
متن پرسش
با سلام خدمت استاد محترم: قبل از هر چیز تشکر کنم که حدود ۳ الی ۴ سال، به صورت پیاپی، مطالب شما رزق بنده شد و بسیار بهره بردم هر لحظه و هر ماه، بهترین و به جا ترین رزق علمی و معنوی بود. مساله دوم اینکه، من حدود ۴ سال پیش آزمایشی توی مسیرم قرار گرفت، که حب و عشق روحانی را خداوند از فردی، در دلم قرار داد و به گفته شما این علاقه نیروی عجیبی بود که سرعت دهد و جلو بیاورد و به حب اهل بیت برساند و از آن حب زمینی به حب روحی، معنوی برساند. توی این ۴ سال هم نتوانستم جدی به موارد خواستگارها فکر کنم، چون از حب قبلی عبور نکرده بودم. ولی حالا که جدی و عقلانی و با توکل بر خدا به موردی از خواستگارها فکر می کنم، اصلا باب حب و علاقه و دوست داشتن در این مدت باز نشده است. درست است که قلب باید علاقه به خدا را داشته باشد، ولی آیا می شود، بدون دوست داشتن، با فردی زندگی کرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که قرآن می‌فرماید: «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» اگر در ابتدای امر تمایل اولیه‌ای هرچند ضعیف باشد؛ خداوند می‌فرماید خودش مودّت و رحمت را در جان زوجین القاء می‌فرماید. موفق باشید

31663
متن پرسش
سلام حاج آقا وقت بخیر: ببخشید من می‌خواهم دلیل تکوینی یا به طور کلی دلیلی که انسان از طین صلصال کالفخار و حما مصنون و تراب آفریده شده را بدونم و اینکه مثلا چرا اینجا گفته تین و جای دیگر صلصال مگر فرقشان چیست و دلیلش چی هست؟ میشه چند تا کتاب معرفی کنید؟ این هم می‌خواهم بدونم هر کدام چه مزیتی داره نسبت به آفرینش؟ مثلا توی علل الشرایع نوشته بود طین میشه صلصال چون آب شور با آب شیرین قاطی میشه که اگر آب شور بیشتر باشه دشمن خدا و اگر آب شیرین باشه دوستان خداوند هستند و اینکه چون آب شیرین جواب خدا را داده متعلق به دوستان و دیگری چون جواب نداده متعلق به دشمنان خدا. تاثیر هرکدام در روح را می‌خواستم بدونم در این باره چند تفسیر را نگاه کردم چیزی نبود. و اینکه مطالب بیشتری می‌خواهم چون برای تحقیق هست و اینکه منظور از آب در قرآن چیست که مخلوط آن با خاک که وجود آدمی را می‌سازد؟ تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. فکر می‌کنم در تفسیر قیّم المیزان بتوانید نکاتی را بیابید. ۲. در ظاهر، قضیه از این قرار است که می‌فرماید انسان بسترِ ظهورش در پایین‌ترین درجه عالم یعنی عالم ماده بوده است که همان «طین» گفته می‌شود و در تبیین آن، عنوان «صلصال کالفخّار» به کار می‌برد به معنی گل کوزه‌گری. و این در حالی است که به صورت «حمأ مسنون» یا لجنی در می‌آید که بستر رشد موجودات آلی خواهد بود و در اصطلاح زمین‌شناسی به آن زاپروپل‌های پرکامبرین می‌گویند که منشأ تک سلولی‌های اولیه است. موفق باشید

31661
متن پرسش
سلام استاد گرامی: بنده در زندگی و تعامل با اطرافیان همیشه در مقابل رفتار های بد و خطاها مشی گذشت اختیار کرده ام و همه بنده رو به این صفت می شناسند. اما استاد بعضی افراد دائما توهین می کنند و وقتی ما مکرر گذشت می کنیم متجری می شوند و رفتار های زشت خود رو شدید تر می کنن گوییا فکر می کنند ما نادان و ناتوانیم به نظر شما با اینها چه جور برخورد کنیم خصوصا وقتی از اقوام باشند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً آن‌ها خوب می‌دانند ما برای توهین‌های آن‌ها ارزشی قائل نیستیم و مسیری که انتخاب کرده‌ایم را با اطمینان و آرامش جلو می‌بریم و به همین جهت عصبانی هستند. زیرا قرآن به ما فرموده است مؤمنین: «وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا» چون با امر لغوی روبه‌رو شوند بزرگوارانه از آن می‌گذرند و خود را همسنگِ چنین اموری نمی‌کنند. موفق باشید

31653
متن پرسش
با سلام و ادب: منظور از برهان رب که در قرآن آمده چیست؟ لطفا توضيح دهید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: یعنی همان نورانیتی که حضرت یوسف «علیه السلام» در دل آن نورانیت، زشتی آن گناه را دیدند. در این مورد خوب است که به تفسیر قیّم «المیزان» رجوع فرمایید و از دقت‌های آن مرد بزرگ در رابطه با آیه فوق یعنی آیه ۲۴ سوره یوسف بهره‌مند شوید. موفق باشید

31646
متن پرسش
با عرض سلام: با توجه به سوال قبل آیه مبارکه نفرموده است که روح را در او دمیدم بلکه فرموده از روحم در او دمیدم و این دو متفاوت است. مطلب بعد همچنان نطق زمین، حیوان و نفوس ناطقه فلکیه بی پاسخ ماند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در نکته دهم کتاب «ده نکته در معرفت نفس» نکاتی در این مورد مطرح شده است که عیناً خدمتتان ارسال می‌شود:

 - قرآن در مورد روح انسان مى گويد: «فَاذا سَوَّيتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ‏ روُحى‏ ...... (۷۲/ ص) يعنى چون بدنش را آماده كردم و از روح خود در آن دميدم، به ملائكه گفتم به او سجده كنند.

از اين آيه نتيجه مى گيريم كه: الف- انسان «از روح خداست» و نه «روح خدا». چون فرمود: «مِنْ روُحي» و نفرمود: «روُحي»، يعنى روح انسان صورت نازله اى از روح خداست.

ب- روح، مخلوقى است از مخلوقات خداوند و نزديك ترين مخلوق به خداوند است و حتى از ملائكه هم بالاتر است. و در همين رابطه قرآن مى فرمايد: «ينَزِّلُ الْمَلائِكَة بِالرُّوحِ مِنْ امْرِه» (۲/ نحل) يعنى خداوند ملائكه را به كمك روحى كه از «امر» خداست نازل مى كند. بنابراين نبايد براى خدا مثل انسان يك روح قائل شويم و تصور كنيم روح خدا يعنى خود خدا، چرا كه خود خداوند در قرآن «روح» را يكى از مخلوقات معرفى مى كند و مى فرمايد: از روح خودم در جسم انسان دميدم. و اين كه مى فرمايد: از روح خودم؛ يعنى روحى كه يكى از مخلوقات من است، ولى چون مرتبه اين روح بسيار بلند است خداوند آن را به خودش نسبت داد، همان طور كه خانه كعبه را به خودش نسبت داد، اين به جهت شرافت آن مكان است، نه اين كه خداوند واقعاً خانه داشته باشد. پس:

اولًا: ملائكه به كمك روح نازل مى شوند، يعنى روح اصل است و ملائكه تجلى آن روح هستند.

ثانياً: روح از «امر» الهى است و مقامش مقام‏ «كُنْ فَيَكُون» است چون خداوند درآيه ۸۲ سوره مباركه يس فرمود: «انّماامْرُهُ اذا ارادَ شَيئاً انْ يقُولَ لَهُ كُنْ فَيكُون»، يعنى: ( «امر» خدا آن است كه چون‏ اراده كند چيزى را ايجاد كند، مى گويد بشو، و مى شود). پس روح كه از امرالهى است، نظام مادى و تركيبى و تدريجى ندارد.

ثالثاً: اصل اساسى انسان همين روح است كه فوق ملائكه است و جلوه مستقيم حق است و حامل همه اسماء و صفات الهى و همان وجه الله است و خليفه او در عالم وجود است، و چون آن روح مخلوقِ بى واسطه حق است، جامع همه كمالات الهى است، برعكسِ ملائكه كه هركدام كمال خاصى از حق را ظاهر مى كنند، به طورى كه يك ملك مظهر اسم عليم خدا است مثل جبرائيل، و يكى مظهر اسم مميت خدا است مثل عزرائيل ولى مقام روح كه حقيقت انسان نيز هست جامع همه اسماءالهى است، منتهى به ايجاد حق موجود است و از خود وجودى ندارد.

رابعاً: اين سوى دنيايى انسان «اسفل سافلين» و مقام بدن و ماده است و آن سوى انسان، روح است و مقام قرب بى واسطه، و لذا انسان ها از جهت روح خود به خدا نزديك اند، ولى به واسطه جسم خود كه از گِل آفريده شده، از او دورند. حال هرطرف را انتخاب كند، آنجايى خواهد شد.

3- آخرين و پايين ترين مرتبه و منزل روح، جاى گرفتن در بدنِ تسويه و تصفيه‏[1] شده است كه در اين مرتبه كه روح در بدن جاى مى گيرد آنقدر روح تنزّل يافته است كه تقريباً از آن مقام اصلى اش خبرى نيست. به طورى كه در اين حالت فراموش مى كند اصل و منزل اصلى اش كجاست. آنچه در بدن انسان دميده شده، صورت تنزّل يافته روح است. و نبايد فراموش كرد كه وقتى موجودى يا حقيقتى در مرتبه پايين ترى تنزّل مى كند، مرتبه اصلى و صورت اوليه آن به جاى خود محفوظ است، و در عين اينكه همان موجود و يا همان حقيقت در مرتبه اصلى خود بوده و صورت اصلى خود را دارد، در صورت پايين تر و در مرتبه پايين ترى هم تجلّى مى كند و صورت بعدى هم در حقيقت جلوه اى از صورت اصلى آن حقيقت است. در مراتب طولى تجلّيات يك موجود، هر اندازه كه پايين تر بياييم، به همان اندازه چهره اصلى و صورت اوليه موجود را ضعيف تر و محدودتر خواهيم يافت و به عكس آن، در رجوع و برگشت، در اوايل مراتب طولى، چهره اصلى و صورت اوليه موجود را كمى روشن خواهيم يافت و هراندازه بالاتر برويم، چهره اصلى موجود را بيش از پيش يافته و با آن بيشتر آشنا خواهيم شد و اگر همه مراتب تجلّى را پشت سر بگذاريم، با چهره اصلى اش روبه رو خواهيم شد.

حال آيا متوجّه شدى يعنى چه كه گفته شده: روح يا حقيقت انسان در حين استقرار در منزل اصلى خود، در مراتب نازله خود محدود و محجوب شده تا مرحله اى كه در واقع از آن حقيقت خبرى نيست؟ و آيا معلوم شد يعنى چه كه انسان داراى دو چهره است، يكى چهره قدسى والهى و يكى هم چهره اسفل سافلى؛ كه در تنزّل به سوى اسفل سافل، از آن چهره اصلى نبريده و جدا نشده است. نفس انسان بين روح كه مخلوق بى واسطه حق است و جسم قرار دارد. يعنى نه نور محض است، نه ظلمت محض، و به همين جهت هر صفت الهى را به صورت خاص و مبهم دارا است.

به وسيله نفس يا خيال، مقام عالى وجود و مقام دانى وجود به يكديگر مى پيوندد و در مرتبه نفس انسانى، نورانى و ظلمانى يكى مى شوند. پس به خودى خود نفس يا خيال انسان؛ نه عالى است و نه دانى؛ نه روح است و نه جسم، ولى ممكن است در ظلمات دنياى مادى سقوط كند و به مقامى دون مقام انسانيت فرو افتد. چنانچه پيامبر خدا «صلواة الله عليه وآله» فرمود: «النّاسُ نِيامٌ فَاذا ماتُوا انْتَبِهُوا» يعنى مردم هم اكنون كه در اين دنيا هستند در خواب اند و چون مُردند، بيدار مى شوند. پس در حالت اوليه مردم در يك بِينابِينى به سر مى برند، مگر اين كه با نور روح، ظلمت خود را از بين ببرند. موفق باشید


[1] ( 1) ۲۵- تسويه يعنى متعادل شده و تصفيه يعنى از ناخالصى ها پاك گشته

31641
متن پرسش
با عرض سلام: با توجه به سوال قبل چرا می فرمایید همه موجودات آگاهی از خالق خود دارند و نمی فرمایید آگاهی از خود دارند درحالیکه نمی‌شود از خالق آگاه بود و از خود نبود (مگر در مراتب بالای فنا که آنهم لابد تجرد بالایی می‌خواهد) به هر حال اگر از خالق هم فقط آگاه باشند این آگاهی نشان از تجرد دارد در آن سوال حقیر کار به آیات تسبیح نداشتم (که همان تسبیح هم نشان از تجرد است گر چه حقیر همه ی این امور که بوی تجرد می‌دهند را مادی می‌دانم) روی سخنم بر دو دسته آیات بود یکی آیاتی که زمین و آسمان سخن می‌گویند یا آیه امانت یا سوره اذا زلزلت، دسته دیگر صحبت حیوانات که فوق تجرد مثالیست که صدرا مطرح می‌کند به داستان هدهد نگاه کنید هدهد واقعا از تجرد مثالی فراتر است و به وضوع تجرد عقلی آن‌هم در چه رتبه بالایی مشخص است «وَجَدْتُهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ» مطلب بعد نفوس فلکی که سابق مطرح می‌شد و در عرفان نیز پذیرفته شده است را چه می‌کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: لازمه داشتن روح و تجرد آن، بودن نفس یا روحی است که بدنی را تدبیر کند. در این مورد خوب است به آیه‌ای که می‌فرماید: «فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ» (ص/۷۲) نظر بفرمایید. موفق باشید

31638
متن پرسش
با سلام و نور حق: با توجه به مباحث هستی شناسی نظام عالم بر اساس خیر هست و از یک طرف می گوییم مکرالله، چطور این دو با هم جمع می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: «مکر الله» در إزای مقابله با حضرت حق در مقابل جریانی است که بنا دارد نظام خیر هستی را به هم بزند و این نیز جزء خیربودنِ نظام است که عین تعادل است. موفق باشید

31637
متن پرسش
با عرض سلام: در سوال قبل فرمودید علم به خود دلیل تجرد نفس است حقیر سابق کم و بیش ادله تجرد نفس را خواندم و تقریبا هیچ کدامش قانع کننده نبود چون قدما چندان با جسم آدمی بخصوص مغز آشنا نبودند پیچیدگی های مغز درین عصر نیز باقی است و به اندکی از آن پی برده اند بله علم به خود هم فقط در مغز صورت می‌گیرد و علم به خود مطلب ساده ایست که حسب آیات قرآن در جماد و حیوان هم است و اگر دلیل تجرد بود باید قایل به تجرد همه چیز بشویم بعض آیات را می آورم مگر آنکه دست به تاویل ببریم که بنظر حقیر نیازی نیست در کدام آیه و روایت آمده روح داریم اینها مطالبیست که از یونان ظاهرا آمد اما آیات: ۱. «ثُمَّ اسْتَوي‏ إِلَي السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ» ضمیر نا به خوبی نشان می‌دهد که آسمان و زمین به خود علم دارند. ۲. داستان هدهد در سوره نمل و صحبت های مورچه ها در آن سوره و سایر مواردی که حیوانات صحبت کردند در قرآن، و نیز تعبیر منطق الطیر که بر خلاف تعبیر ارسطوییست که فقط انسان را حیوان ناطق می‌دانست همه ی اینها حاکی از علم تمام اشیا و موجودات به خود است پس قائل به تجرد همه چیز شوید در حالیکه نیازی نیست قدما ماده را دست کم گرفتند ماده دارای توانایی های فوق العاده ایست که مجردترین اموری هم که فکر می‌کنیم در خود می‌گنجاند و تجرد ویژگی منحصر به فرد حضرت حق است و بس.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که می‌دانید بحث «تجرد نفس» بسیار مفصل‌تر از این حرف‌ها است حتی آگاهی به مغز نشان می‌دهد که نفس ماورای مغز است. در این مورد جلد هشتم «اسفار» صدرا حرف‌های اساسی دارد. آری! همه موجودات از آن جهت که تسبیخ خدا را می‌کنند، آگاهی به خالق خود دارند ولی این به معنای نفس ناطقه با هویت خاص «نفختُ من روحی» به حساب نمی‌آید. موفق باشید

31626
متن پرسش
با سلام: استاد عزیز خواستم در مورد عبارت قرآنی «lفزادهم ایمانا» در قرآن بدانم. در صوت انقلاب اسلامی و وظیفه ای که داریم سخنانتان را گوش دادم. استاد عزیز در شروع مقاطع خاص مثل شروع انذار و بشارت انبیا و سختی های همراهش و صدر اسلام و در معاصر انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، اگر اینها را نقطه های عطف تاریخ بدانیم که نیاز به درک و فهم حضور تاریخیِ جدیدی دارد، استاد عزیز آن کسانی که در این مقاطع، مصداق «فزادهم ایمانا» می شوند یا برای آنکه بشویم، استاد این افراد در دوره قبل ظهور انبیا و تاریخ جدید، چه مدل افرادی بودند؟ آیا اینها اجمالی را دریافته بودند؟ آیا این سعه صدر و بصیرت در عین ثابته آنها بوده؟ فکر که می کنم،حضرت علی (ع) که در مورد رویت خدا از ایشان سوال کردند و فرمود خدایی که نبینم نمی پرستم، جدای از ایشان و عظمت شان، افراد ذیل ایشان را چگونه دریابیم؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدلله در جستجوی نکته مهمی هستید که برای ورود به آن نیاز است مقدماتی را طی کنید. در بحث سوره «فتح» به لطف الهی آن مقدمات و ظرائف مطرح شده است. خوب است در این مورد به کتاب «سوره فتح و آینده روشن مجاهدان سالک» که روی سایت هست، مراجعه فرمایید. موفق باشید

31617
متن پرسش
سلام علیکم: قبلا از صراحت صحبتهایم پوزش می طلبم. برای رسیدن به خواستها یا باید استعداد آن کار داشت یا پول و یا تلاش مضاعف و در کنار آنها توکل. پسرم مهندس کشاورزی است بیشتر از ده سال که در این زمینه فعالیت کرده اول خوب بوده ولی شرایط کشور بازار سیاه و..‌. دختر اولم نزدیک ۴۰ سالشه مهندس کامپیوتر نه کار نه ازدواج اونم کار براش جور میشه ولی انتظارات کارفرماها مانع ادامه میشه. ازدواج پیس میاد ولی جور نمیشه دختر دومم تشنج کرد بعد از پیش دانشگاهی، با وجود اینکه شاگرد برتر کلاس بود درسش را ادامه ندارد. با توکل، تلاش، نذر، انواع توصیه ها، هیچ کدام حتی در یک مورد هم جواب نداده و نمیده. دیگه ناامید شدم کتاب پیشنهادی شما را هم مطالعه کردم آشتی با خدا. بفرمایید اشکال کار کجاست؟ چکار باید انجام دهم که از این مخمصه رهایی بیابم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که می‌دانید در دعای قرآنی خود از حضرت حق می‌خواهیم: «رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ ۖ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا ۚ أَنْتَ مَوْلَانَا...» یعنی نمی‌توان تصور کرد زندگی بدون بلا و سختی و امتحان ممکن است. از او باید تقاضا نمود ظرفیت درک آن مشکلات را به ما بدهد تا در دل همین مشکلات، آب‌دیده شویم و راهی که راه کمال ما است برایمان گشوده شود. موفق باشید

31613
متن پرسش
سلام علیکم استاد ارجمند: لطف می‌کنید اشکالی اگر در متن زیر هست بفرمایید: «مساله اینه همان طور که رئیس جمهور بر اساس رای اکثریت مردم انتخاب میشه هر چند که فرد شایسته ای نباشه و ولی فقیه هم رای اکثریت مردم را میپذیرن هر چند نظر شخص خودشون چیز دیگه ای باشه، در مورد دیگر موضوعات جامعه هم همین طوره ولی فقیه پا به پای فهم و ظرفیت مردم قدم برمیدارن و مطابق آنچه که اکثریت مردم خواهان آن هستن نظر کارشناسان را مطرح میکنن نه نظر شخصی خودشون را. مثلا الان که اکثر مردم گوش شون به حرفهای پزشکی رایج و سازمان بهداشت جهانی هست، نظر کارشناسان آنها را اعلام میکنن و بر اساس اون پیش میرن. وظیفه کسانی که با تحقیق و تعقل و یا بر اساس تخصص خودشون به این نتیجه رسیدن که نظر کارشناسی اعلام شده صحیح نیست، اینه که مردم را آگاه کنن و به بالا رفتن ظرفیت و فهم عموم مردم کمک کنن تا خواست اکثریت مردم به سمت دیگه ای برگرده مثلا خواستار درمان با طب سنتی بشن، دقیقا مثل انتخابات که خواص جامعه سعی میکنن مردم را در مورد اصلح بودن کاندیدایی آگاه کنن. وقتی خواست اکثریت مردم تغییر کرد ولی فقیه هم نظر آن کارشناسان را اعلام میکنن، ولی فقیه مثل پدر و مادری هستن که دست بچه را میگیرن و هواش را دارن تا خودش راه رفتن را یاد بگیره و البته از خطرات جدی حفظش میکنن»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به همان صورت که حضرت حق به رسول خود فرمود: «وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ ۖ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ) (آل‌عمران/ 159) رهبر معظم انقلاب نیز در این بستر عمل می‌کنند و اگر نظر مردم را تفویض می‌نمایند، با آن نگاه است که در مجموع، آن انتخابات مخالف مقاصد شریعت نمی‌باشد. در سایر مواردی هم که رهبری پس از مشاوره با کارشناسان نظر صریح داده‌اند باید نظر ایشان را دنبال نمود به اعتبار این‌که در موقعیت «حکم» هستند حتی مراجع تقلید نیز معتقدند وقتی حاکم اسلامی که فقیه باشد حکم کند بر همه مراجع تبعیت از حکم ایشان واجب است. موفق باشید        

31597
متن پرسش
سلام علیکم و رحمه الله: در مورد سئوال ۳۱۵۸۹ ممنون از محبتتون. لطف کردید، منت گذاشتین جواب حقیر رو دادید. بی ادبی بنده رو ببخشید دوباره می‌پرسم پس مبحثی مثل فصوص و غیره رو نخونم و ان شاءلله به لطف خدا و دعای شما وارد تفاسیر شوم؟ دوستتان دارم. یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم به لطف الهی وارد سوره‌های مذکور بشوید، قدم‌های خوبی در توحید نصیب‌تان می‌شود. آری! به هر حال به معارف مربوط به فصوص هم نزدیک شوید، کار خوبی است. حال هر طور که خودتان نسبت به احوالات‌تان می توانید عمل کنید. موفق باشید

نمایش چاپی