بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: اخلاق، تعلیم و تربیت

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
2321
متن پرسش
به نام خدا سلام استاد خدا قوت با توجه به سخن حضرت علی در نامه ی 31 نهج البلاغه و شرحی که روی ان دادید مبنی بر این که کاری که بر عهده ات نیست را انجام نده میخواستم ببینم در اسلام چه وظیفه ای برای یک فرد در رابطه با اصلاح جامعه و سنت های غلط و دیگر افراد و خطاهایی که احیانا از انها سر میزند تعریف شده است؟در رابطه با خطاهای دیگران چه موضع گیری در خودمان و بیرون داشته باشیم تا هم دچار کبر و عجب نشویم و هم در انجام وظیفه کوتاهی نکرده باشیم ؟معنای این کار پیامبر که هیچ گاه دیگران را سرزنش نمی کردند چیست ؟ایا کافیست که با عملمان دیگران را از کار درست مطلع کنیم ؟ .یا به عبارت دیگر تاچه حد وظیفه داریم در اصلاح دیگران تلاش کنیم و چگونه باید این کار را انجام دهیم؟ قدرت تشخیص درستی یک عمل در موارد خیلی جزئی که به طور صریح در روایات ذکر نشده را چگونه به دست بیاوریم ؟ اگر ممکن است کتابی به اینجانب معرفی نمایید تا با استفاده از احادیث و روایات قدرت تشخیص و تصمیم گیری در زندگی امروز را پیدا کنیم . با سپاس
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: إن‌شاءالله کتاب «معراج السعاده» و «مفاتیح الحیاة» جواب سؤال‌تان را می‌دهد و اُنس ممتد با کتاب‌های اخلاقی قدرت تشخیص شما را در امور جزیی بالا می‌برد. موفق باشید
2296
متن پرسش
با سلام بنده ده سالی است که با یکی از شاگردان اقای دولابی در دانشگاه آشنا شدم ایشان روحانی و استاد است و من مسائل مختلف پیرامون راههای رسیده به خدا و مسائلی از این دست را با ایشان مطر ح می کنم در خلال این سالها علاقه قابل توجهی در قلبم به ایشان دارم بنظر شما تحلیل این محبت چیست ؟ با توجه به اینکه روش سلوکی ایشان و اقای دولابی هم محبت است
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: سعی کنید توجه قلب خود را به حقیقت باطنی اهل‌البیت ‌علیهم‌السلام بیندازید تا برای ایشان هم زحمت درست نکنید. موفق باشید.
2270
متن پرسش

بسمه تعالی . . . سلام علیکم استاد عزیز. . . بنده همون جوانم که تغییرم دادید(سوال 22 35)،استاد همه اون زمان، تغییر منو محال و معجزه دونستن ما قدر ندونستیم،الحمد لله جواب اون سوالم که فرمودید شب قدر 23 به ما رسید و برای ما ساخت و تکمیل شدیم و انشاالله منتظریم ببینیم عید فطر چی قراره بدن. . . ولی استاد یه چی هست اونکه یه غمی اومده تو دلمون از بقیه ماه رمضان که داره تموم میشه نمیدونیم بعدش چیکار کنیم،یعنی میمونه نمیمونه راستش این دعای 45 رو که فرازاش رو میخونیدیم دیدیم راسته والا. . . خلاصه استاد یه چیزی بگید ببینیم با این غم باید چه کنیم؟چه کنیم که بعدش بتونیم شکمو دست بگیریم،زبونو کنترل کنیم،تحملو زیاد کنیم و . . . از بقیه برکات ماه برامون دائمی بشه؟اگر منبع مطالعاتی هست بفرمایید؟(استاد وقتی جوابمون رو میدید این دلمون با بعضی حرفاتون صفا میشه،وقتی رو جوابتون فکر میکنیم میبینیم انگار این جواب قبلش تو دلمون بود اما توجه نداشتیم. . . استاد وقتی جامعه رو گرفتن ازمون به شدت ناراحت شدیم و با خدا درگیر شدیم،آقا رو تحدید کردیم که دیگه جامعه نخونیم خب استاد سخته بخدا بگیرن،به درو دیوار میزنید تا بخونید اما نمیشه،البته نه اینکه ایشون محتاجن،خواستیم ارواح عممون این بحر رحمت دل آقا رو به جوشش در بیاریم تا اینکه شب قدر که سخنرانی 40 حب اهل البیت رو گوش دادیم رسیدیم به اینکه و " بالمومنین رعوف رحیم" آره میدونستیم،اما اون شب با اون جواب شما و اون بخش از ابوحمزه که فرمودید و یه فراز از ابوحمزه انتخاب کردیم که در این فراز از قضا همون حرف شما بود. . . دیگه آخر شبمون ساخته شد و شرمندگی گرفت تمام وجودمون رو و سوختیم از بی غیرتی. . .خدا کنه انشاالله خداوند به حقیقت صاحب الامر علیه السلام برای تمام مسلمانان جهان بهترین تقدیر رو رقم بزنه از جمله شما استاد عزیز و بقیه علماء و بخصوص رهبر عزیزمون و انشاالله نظام اسلامی رو برای ما حفظ کنه. . . ) موفق باشید.

متن پاسخ

باسمه تعالی؛ علیکم السلام: حفظ روحانیّت ماه رمضان با ورع ممکن است و ورع به آن معنی است که نه تنها از گناهان فاصله‌ بگیریم، از شبهات نیز باید فاصله بگیریم. امام باقر می‌فرمایند: «إِنَّ أَشَدَّ الْعِبَادَةِ الْوَرَعُ» سخت‌ترین عبادت ورع است. معلوم می‌شود «ورع» چیزی بالاتر از عمل به اعضاء و جوارح است، بلکه باید در سخت‌ترین میدان که میدان قلب است وارد شد و در آن حوزه عمل نمود و شخصیت خاصی را برای خود شکل داد. در واقع «ورع» بیش از آن که یک عمل باشد ایجاد یک «عالَمی» است برای خود که خصوصیات خاص خود را دارد. حضرت صادق برای رسیدن به عالَم «وَرع» می‌فرمایند: «الْمُتَوَرِّعُ یَحْتَاجُ إِلَى ثَلَاثَةِ أُصُولٍ، الصَّفْحِ عَنْ عَثَرَاتِ الْخَلْقِ أَجْمَعَ وَ تَرْکِ خَوْضِهِ فِیهِمْ وَ اسْتِوَاءِ الْمَدْحِ وَ الذَّم» شخصی که اهل ورع است باید سه اصل اساسی را رعایت کند، از لغزش‌های مردم کاملاً چشم‌پوشی کند، در امور مردم دخالت و تجسس نمی¬کند و مدح و نکوهش مردم برایش مساوی است. حضرت در ادامه می‌فرمایند: «أَصْلُ الْوَرَعِ دَوَامُ الْمُحَاسَبَةِ وَ صِدْقُ الْمُقَاوَلَةِ وَ صَفَاءُ الْمُعَامَلَةِ وَ الْخُرُوجُ مِنْ کُلِّ شُبْهَةٍ وَ رَفْضُ کُلِّ عَیْبَةٍ وَ رِیبَةٍ وَ مُفَارَقَةُ جَمِیعِ مَا لَا یَعْنِیهِ وَ تَرْکُ فَتْحِ أَبْوَابٍ لَا یَدْرِی کَیْفَ یُغْلِقُهَا وَ لَا یُجَالِسُ مَنْ یُشْکِلُ عَلَیْهِ الْوَاضِحُ وَ لَا یُصَاحِبُ مُسْتَخِفِّی‏الدِّینِ وَ لَا یُعَارِضَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَا یَحْتَمِلُ قَلْبُهُ وَ لَا یَتَفَهَّمُهُ مِنْ قَائِلٍ وَ یَقْطَعَ مَنْ یَقْطَعُهُ عَنِ اللَّه‏» اصل ورع آن است که انسان همواره به حساب خود برسد و راست سخن بگوید و ارتباط خود را با مردم نیک سازد، از شبهات دورى کند، شک و شبهه و عیب‏ها را از خود جدا سازد، از هرگونه لغوی خوددارى نماید، درهائى را به روى خود باز نکند که بعد نتواند آن‌ها را ببندد، با کسى که او را خوب نمى‏شناسد هم‏نشین نگردد. با کسانى که دین را سبک مى‏شمارند رفاقت نداشته باشد، در مسائلى که تحمل آن را ندارد و دلش آن‌ها را قبول نمى‏کند معارضه نداشته باشد، اگر سخنى را از گوینده‏اى نفهمید با او مخالفت نکند و گفته‌ی کسى را که از خدا قاطعانه سخن مى‏گوید بشنود. وقتی انسان در چنین عالَمی که روایت فوق متذکر آن است قرار گرفت، در عالَم «ورع» وارد شده و نتیجه‌ای نصیب او می‌شود که همه‌ی اسلام برای تحقق آن نتیجه آمده است. رسول خدا می‌فرمایند: «مَن لَقَی اللّهَ سُبْحانَهُ وَرعاً أعْطاهُ اللّهُ ثَوابَ الإسلام کُلّه»هرکس در حالی‌که دارای ملکه‌ی «ورع» است، خدا را ملاقات کند خداوند ثواب تمامی اسلام را به او عطا می‌فرماید. به همین جهت حضرت صادق می‌فرمایند: «عَلَیْکُمْ بِالْوَرَعِ فَإِنَّهُ لَا یُنَالُ مَا عِنْدَ اللَّهِ إِلَّا بِالْوَرَع‏» بر شما باد که «ورع» پیشه کنید زیرا به دست نمی‌آید آنچه نزد خدا است مگر از طریق «ورع». این یک قاعده است که با «تمرکز» بر پاکی‌ها و نظر به عالم معنویت و دوری از گناه، آرام‌آرام ملکه‌ی وَرع در جان انسان ظهور می‌کند. «ورع» بالاتر از تقواست و حالتی از حذر است که اگر در انسان شکل گرفت او را بسیار محتاط می‌نماید تا آنجا که نه‌تنها از گناه که حتی از شبهه هم بیمناک و فراری است و حریمی را در اطراف خود ایجاد می‌کند که روایات در وصف آن به سپر نام برده‌اند و امیرالمؤمنین در این رابطه می‌فرمایند: «الْوَرَعُ جُنَّةٌ مِنَ السَّیِّئَات‏» ورع همچون سپر است در مقابل گناهان و زشتی‌ها. در حالی‌که برای تقوا تعبیر لباس را به کار می‌برند و می‌فرمایند: «لِباسُ التَّقْوَی» یعنی تقوا لباس است. اصل قضیه از این قرار است که ابتدا باید با تمرکز و توجه قلب بر روی وظیفه و اوامر و نواهی الهی، روحیه‌ی نگهداریِ خود از لغزش‌ها در ما ایجاد شود. اگر توجه انسان بر روی حرام الهی شدید شد و مواظب بود گرفتار گناه نشود آرام‌آرام ملکه‌ی «ورع» در او ظهور می‌کند. ورع دریچه‌ای است بسیار متعالی و آنچنان انسان را از حجاب‌های بین خود و پروردگارش آزاد می‌کند که تا ملاقات خداوند و نظر به اسماء حسنای او جلو می‌برد. تا تمرکز قلبی و روحیه‌ی نگهبانی از خود نسبت به محارم الهی در انسان پیدا نشود، «ورع» شروع نمی‌شود در همین رابطه در حدیث قدسی داریم: «ابْنَ آدَمَ اجْتَنِبْ مَا حَرَّمْتُ عَلَیْکَ تَکُنْ مِنْ أَوْرَعِ النَّاس‏» ای فرزند آدم! از آنچه بر تو حرام شده اجتناب کن تا با ورع ترین مردم باشى. یک وقت ممکن است ما قالب و صورت ظاهری گناهان را بشناسیم و انجام ندهیم، مثل آن که دزدی نمی‌کنیم، ولی یک وقت دل ما بر دوری از گناه تمرکز دارد و از خود طوری نگهبانی می‌کند که به گناه نزدیک نشود، در این حالت است که «وَرع» ظهور می‌کند. با توجه به مجموعه‌ی روایات می‌توان این طور نتیجه گرفت که «ورع» آن توانایی و قدرتی است که به توفیق حق، اجتناب از گناه و دوری از محرمات را در نفس انسان پدید می‌آورد تا انسان بتواند در ساحت آن ورع، مراتب ترقی و کمال را با سرعت طی کند و به کسب فضائل بیشتری نائل آید و به مقام قرب الهی برسد. موفق باشید.

2281
متن پرسش
سلام من اهل اراک هستم و با دوستانم سیر مطالعاتی ایشان را شروع کرده ایم سوالم این است که چرا ایشان لباس روحانیت را نمیپوشند و این که با وجود این افکار متعالی این قدر سطحی در مورد مسایل سیاسی صحبت میکنند و اصلا شخصیتی مثل ایشان چرا باید وارد مسایل بیخود سیاسی شوند.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: این‌که می‌فرمایید چرا بنده معمّم نمی‌شوم علّتش آن است که کسی باید لباس روحانیّت به تن کند که علاوه بر علم به معارف اسلامی، به فقه نیز مسلط باشد و بنده در علم فقه مبتدی هستم و این‌که می‌فرمایید چرا در امور سیاسی نظر می‌‌دهم به نظر خودم تلاش بنده آن است تا عزیزان سخنان مقام معظّم رهبری را ـ‌که ایشان را در امور سیاسی کامل‌ می دانم‌ـ با دقت بیشتری دنبال‌کنند و بنده تنها بر سخنان ایشان تأکید می‌کنم و سعی می‌کنم رفقای عزیز، آزاد از جو سازی‌های احزاب و گروه‌ها به سخنان رهبری نظر بفرمایند. از خود نمی‌پرسید چرا ایشان در همین ماه رمضان امسال به دانشجویان نصیحت کردند و فرمودند : «خب، در مسئله‌ى اخلاق، این نکته را هم عرض بکنم - این را بعداً میخواستم عرض کنم؛ چون میترسم وقت بگذرد، جلوتر عرض میکنم؛ زیرا جزو اساسى‌ترین مسائل است - پرهیز از قول به غیر علم، از غیبت، از تهمت. من خواهش میکنم شما جوانهاى عزیز به این مسئله اهتمام بورزید. همین طور که در زمینه‌هاى مختلف اهتمام به طهارت عملى دارید - به نماز اهتمام دارید، به روزه اهتمام دارید، به پرهیز از تعرضهاى جنسى اهتمام دارید - به این مسئله هم اهتمام داشته باشید. اگر چنانچه ما چیزى را به کسى نسبت بدهیم که در او نیست، خب این میشود تهمت. اگر چنانچه چیزى را بگوئیم که به آن علم نداریم؛ مثلاً یک شایعه است - یک نفرى یک حرفى را از قول یکى نقل میکند، ما هم همان را دوباره تکرار میکنیم - خب، این کمک کردن به شایعه است، این شایعه‌پردازى است؛ قول به غیر علم است. قول به غیر علم، خود قولش هم اشکال دارد، عمل کردن به آن امر غیر معلوم و بدون علم هم اشکال دارد؛ «و لا تقف ما لیس لک به علم».(4) «لا تقف»، یعنى چیزى را که علم به آن ندارى، دنبال نکن، دنبال نرو. دنبال کردن، هم در زمینه‌ى عمل هست، هم در زمینه‌ى گفتار هست. وقتى شما یک چیزى را گفتید که به آن علم ندارید، این هم اختفاء امرى است که انسان به آن علم ندارد. لذا دنبالش میفرماید: «انّ السّمع و البصر و الفؤاد کلّ اولئک کان عنه مسئولا » 6۱۳۹۱/۰۵/۱». موفق باشید. .
2252
متن پرسش
با سلام بنده از کتابهای استاد بسیار استفاده کردم وتا به حال کتابهای ایشان را به افراد زیادی معرفی کرده ام واثر آن را هم دیده ام. مشکل اینجاست هم من وهم اطافیان من که کتابهای استاد را مطالعه میکنیم دچار نوعی افراط میشویم در عمل وهمین باعث میشود که مشکلاتی درست شود میخواستم خود استاد جواب دهند که دلیل این امر چیست وچگونه از آن جلوگیری کنیم وقتی که به شخصی کتاب ایشان را معرفی میکنیم. موفق وموید باشید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: شاید اشکال از آن‌جا باشد که عزیزان متوجه نیستند زمینه‌ی آن‌چه را حق می‌دانند فراهم نیست و نباید فکر کنند از فردا آن‌چه را حق تشیخیص دادند بدون کم و کاست باید عمل کنند در حالی که خود شریعت مطالب را به واجب و حرام و مستحب و مکروه تقسیم نمود تا در ابتدا تنها از واجب شروع کنیم و به حرام رجوع ننماییم. از طرفی جامعه‌ی ما آن‌چنان گرفتار غرب‌زدگی تاریخی است که نمی‌تواند به راحتی برگشت به اسلام را در سبک زندگی‌اش تحمل کند و اگر کسی خواست به سبک زندگی دینی رجوع کند متهم به افراط‌گری می‌شود. موفق باشید.
2242
متن پرسش
بناکم خدا سلام علیکم - استاد عزیز در جواب یکی از سو الات فرمده بودید وظیفه پدر اینست که تا جاییکه ضربه به قیامت او نخورد شرایط ادامه زندگی فرزندان را تهیه کند. خواستم بپرسم آیا این وظیفه شرعی است و اگر پدری انجام ندهد مدیون فرزند است حتی فرزندی که به سن بلوغ را عبور کرده است.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: همچنان که در کنز‌العمال از رسول خدا«صلی‌الله‌علیه‌وآله» نقل‌شده که می‌فرمایند: «مَن بَلَغَ وَلَدُهُ النِّکَاحَ وَعِندَهُ مَاینکَحُهُ فَلَم ینکَحْهُ ثُمَّ أحْدَثَ حَدَثًا فَالإثْمُ عَلَیه» هر کس فرزندش به سن ازدواج برسد و بتواند وسایل ازدواج او را فراهم کند و کوتاهی نماید، اگر از آن فرزند خطایی سرزد، آن پدر در گناه او شریک است، در سایر نیازمندی‌های فرزند نیز قضیه از این قرار است زیرا شرایطی که فرزند بتواند لباس و مسکن و غذای همسر خود را تهیه کند پیرو ازدواج فرزند پیش می‌آید. موفق باشید.
2245
متن پرسش

باسلام و دعای خیر حضور استاد گرانقدر در مراسم اعتکاف ماه رجب سال جاری با عنایت خداوند متعال وپس از توصیه جنابعالی به انجام دستور حضرت ایت اله حسن زاده آملی جهت رفع خطورات ذهنی در روز بعد از اعتکاف انچنان لذت معنوی برایم حاصل شد که قابل توصیف نیست ولی با گذشت زمان ان حالت کمرنگ شد،این خطورات که عمد تاً در قضاوت نسبت به بنده گان خدا وکسانی که در ظاهر مسائل شرعی را رعایت نمی کنند و این خطورات مزاخم حضور قلب هستند ،لذا خواهشمندم من را برای رفع آن و جهت حفظ حالت خلاصی از این حطورات راهنمایی فر مایید. با تشکر و توفیق روز افزون برا ی جنابعالی در راه نشر معارف اسلامی

متن پاسخ

باسمه تعالی؛ علیکم السلام: وقتی یاد گرفتیم خطورات که آمدند دنبال نکنیم انشاءالله به جایی می‌رسید که هر خطوراتی میهمان ناخوانده خواهد شد و می‌رود. دستور‌العمل آیت‌الله بهجت«رضوان‌الله‌علیه‌» را فراموش نکنید که فرمودند: «آن خطورات را دنبال نکنید و نگران آمدن آن هم نباشید تا مأیوس شوید». خوشحال باشید که خداوند لطف کرده به طوری که خطورات، شما را به دنبال خود نمی‌برد. موفق باشید.

2163
متن پرسش
بندگی با بردگی چه تفاوتی دارد؟مگر غیر از این است که بندگی خداوند همان بردگی اوست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بندگی خدا با انتخاب خودمان انجام می‌گیرد ولی در بردگی، برده انتخابی ندارد. ما انتخاب می‌کنیم که حکم خدای حکیم را به جای میل نفس امّاره‌ی خود قرار دهیم. به گفته حافظ: گدای کوی تو از هشت خلد مستغنی است ..... اسیر بند تو از هر دو عالم آزاد است .موفق باشید
2166
متن پرسش
باسلام و دعای خیر برای استاد طاهرزاده با عرض پوزش از اینکه در ماه مبارک رمضان و قت باارزش شما را می گیرم . متن زیر از طرف یک دانشجوی برادر شهید که در خارج کشور مشغول تحصیل است در مورد روش زندگی حضرت محمد (ص) برای من ارسال شده ، آیا با واقعیت تاریخ پیامبر تطابق دارد . از طرفی ایشان با آقای کدیور در خارج در مورد معارف دینی قبلا مکاتبه داشته و من از این بابت نگرانم. باتشکر و آرزوی توفیق روز افزون آن مرد آسان بود سلام در سال های جوانی، من و دوست هایم خیلی افتاده بودیم تو خط اخلاق و اعتقاد. نتب کلاس و جلسه اخلاقی و تقوایی داغ بود. تلویزیون پشت هم از همین برنامه ها و توصیه ها پخش می کرد. یک دنیا دستور نکنید و بکنید توی سرهای ما چرخ می خورد. می خواستیم خوب باشیم و خوب بودن آن روزها خیلی سخت شده بود. مدام داشتیم خودمان را مجبور می کردیم که مثل حضرت رفتار کنیم. نمی شد. نمی توانستیم. به خودمان فحش می دادیم. ناامید می شدیم. فکر می کردیم عیب های اساسی داریم و دیگر درست شدنی نیستیم.‏ چند سالی طول کشید تا فهمیدیم گره کار توی همین مجبور کردن است. ماجرا زورکی نیست. فهمیدیم آدم ظریف است و یک شبه نمی شود به اش شکل داد. مثل کار سفالگری می ماند که اگر فشار دستت را زیاد کنی، به جای شاهکار هنری از زیر دستت هیولای گلی می آید بیرون. ولی دیگر خیلی دیر شده بود. خیلی از همسفرهایمان خیال کرده بودند دین یعنی همین زور و فشار و گفته بودند ما نخواستیم و خداحافظ. ‏ در روایت های معتبر هست که همان پیامبری که ما داشتیم خودمان را هلاک می کردیم مثل او بشویم، توی مدینه یکی را تو اوضاع و احوالی شبیه ما می بینند. به اش تشر می زنند که: با خودت با مدارا رفتار کن! آن هایی که به خودشان زیاد فشار می آورند مثل سواری اند که برای زود رسیدن، آن قدر به مرکبش شلاق می زند که اصلا به کل نمی رسد. ولی وقتی ما این روایت ها را خواندیم دیگر دیر شده بود. رفقایمان شلاق را زده بودند، مرکبشان از حال رفته بود و حالا دیگر اصلا توی راه نبودند که بشود به شان گفت پیامبر(ص) دینی که شما ازش رمیده اید، جور دیگری بوده. ‏ روایت ها می گویند مرد آسانی بود. نرم و روان. نمازش از همة نمازها سبک تر و خطبه اش از همة خطبه ها کوتاه تر بود. کارهای خوب که می کرد، حظ می کرد. دقیقا همان حلقه ای که ما آن سال ها گم کرده بودیم. لذت اخلاق. این که از درستی و راستی کیف کنی. می دانم که می گویند این مرحله های جوششی بعد از کوشش می آید. اول آدم باید به خودش سخت بگیرد تا بعد لذتش را ببرد. ولی فکر کنم این سعی، این دویدن، این کوشش یا هر چی که هست، باید آرام باشد. درست مثل راه رفتن حاجی ها بین صفا و مروه. روان و متین. بعضی جاها را فقط باید هروله کرد. همین. وگرنه بقیة راه را باید جوری پا از پا برداری که یکی اگر از دور تو را ببیند، فکر کند داری رو ابر راه می روی. به همان سبکی، به همان لذت. به همان دقت. چون همیشه این احتمال هم هست که رشته های نازک زیر قدم هایت پاره بشوند و معلق بمانی. می گویند حضرتش به همین اعتدال بود.‏ مرد راحتی بود. سیره های تاریخی، این را می گویند. ما به کسی می گوییم آدم راحت که از زیر مسؤولیت ها آسان شانه خالی کند و بی خیال باشد. اما حضرتش، هم بار را بر شانه داشت هم راحت بود. باورش سخت است. چون ما به یکی از این دو تا عادت داریم. ما به صورت عبوس همة مردانی که کارهای سختی دارند، عادت داریم. برای ما اصولا بام، جایی است که از یکی از دو طرفش باید افتاد. تجسم یکی که راحت و متعادل روی لبة باریک بام بایستد و بیش از همة مردم متبسم باشد، سخت است. مرد عربی چیزی آورد. گفت: این، هدیة شما! کمی که گذشت، گفت: حالا پول هدیه ام را بدهید. پیامبر(ص) خندید. از ته دل. روزهای بعد، هر وقت غمگین می شد می گفت: آن اعرابی چه شد؟ کاش دوباره می آمد. روایت ها می گویند اهل مزاح بود. اگر یکی از اصحاب، گرفته بود، شوخی می کرد تا او را به خنده وادارد. همان روایت ها هم می گویند کلماتی که بر او نازل می شدند آن قدر سنگین بودند که در روزهای سرد، اگر وحی می آمد صورتش غرق عرق می شد. ‏ چقدر دوست داریم که یکی، این دوتایی های محال را کنار هم داشته باشد. هم این باشد، هم آن. سال هاست که همه مان یکی از این دوتاییم. عادت کرده ایم آدم عمیق، آدمی با فکرهای پیچیده و لایه های متفاوت، خیلی تودار باشد. هیچ حسی توی صورتش پیدا نباشد. راحت قاطی حرف های دیگران نشود و اصلا نشود فهمید چه فکری دارد می کند. ولی اوصافی که از پیامبر (ص) در سیره ها آمده، اصلا شبیه عادت همیشگی ما نیست. کتاب های معتبر همه این را گفته اند که وقتی خوشحال بود یا وقتی از چیزی خوشش می آمد صورتش می درخشید. بعضی راوی ها گفته اند مثل آیینه. بعضی هم گفته اند مثل قرص ماه. اگر هم از چیزی غمگین بود، چشم ها و صورتش گرفته می شد. تار می شد. ما فقط بچه ها و آدم های ساده دل را سراغ داریم که موقع شادی صورتشان برق بزند. از خوشی چشم هایشان بدرخشد. اصلا باورمان نمی شود جسم هیچ متفکری این قدر شفاف باشد. ‏ مردم حرف درآورده بودند که این مرد، ساده لوح است. این را خود قرآن می گوید. بس که قاتی مردم می شد و رویش نمی شد حتی وقتی کار دارد، بهشان بگوید پا شوند بروند. می گویند با هر کس دست می داد، دست خود را نمی کشید تا طرف دست خود را بکشد. با هر کس می نشست، آن قدر صبر می کرد تا خود او برخیزد و آن قدر حرفش را گوش می کرد تا خود او حرفش را قطع کند. اصحابش گفته اند وقتی از چیزی به خنده می افتادیم، با ما می خندید؛ وقتی تعجب می کردیم، با ما تعجب می کرد. از آخرت حرف می زدیم، با ما دربارة همان حرف می زد. از دنیا می گفتیم، با ما از همان می گفت. از خوردنی ها و آشامیدنی ها هم حرف می زدیم، او هم از همان حرف می زد.‏ تصورش سخت است؟ نه؟ دلمان برای مردانی که بلد باشند روی این لبه های تیز راه بروند تنگ شده. آخرین باری که یکی از این ها را دیدیم، کی بود؟ کاش می آمد این دور و بر هم سری می زد. ‏ روایت ها می گویند: وقتی از او کاری می خواستند اگر موافق بود می گفت آری و زود انجام می داد. اگر نمی خواست انجام بدهد، فقط سکوت می کرد. هیچ وقت نمی گفت: نه! هیچ وقت نمی گفت: نه! ‏ ******************* روایت های به کار رفته در متن یادداشت، همه از کتاب سنن النبی نوشتة علامه طباطبایی برداشته شده اند.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: متنی که ارسال فرموده‌اید متن خوبی است و همین‌طور که نوشته‌اند مبتنی بر کتاب سنن النبی است. موفق باشید
2150
متن پرسش
به نام خدا سلام علیکم خواهشمند است نکات کلیدی و راهکارهای دینی در درمان تسویف به صورت کامل را بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: انسانی که به جنبة مجرد خود توجه نکند و سیر به توحید صمدی نداشته باشد، همواره در زمان فانی به‌سر می‌برد و زمان هم که عبارت است از بَعدِ بعد از بعد. چنین انسانی در تصمیم‌های اساسی گرفتار بَعد و بعد می‌شود که به آن «تسویف» می‌گویند و لذا رسول خدا(ص) می‌فرمایند:«یَا أَبَاذَرٍّ إِیَّاکَ وَ التَّسْوِیفَ بِأَمَلِکَ فَإِنَّکَ بِیَوْمِکَ وَ لَسْتَ بِمَا بَعْدَه»، ای اباذر: بر حذر باش از «تسویف» و بَعدگفتن در رابطه با آرزوهایی که داری، زیرا که تو در امروز هستی، و نه در بعد از امروز.حضرت امام باقر(ع) در رابطه با حذر از «تسویف» می‌فرمایند: «إِیَّاکَ وَ التَّسْوِیفَ فَإِنَّهُ بَحْرٌ یَغْرَقُ فِیهِ الْهَلْکَى» ،‏ بپرهیز از «تسویف»، و به تأخیرانداختن، که آن دریایی است که بسیاری از افراد را هلاک کرده است. به بحث «وفت » صفحه 340 از کتاب آنگاه فعالیت های فرهنگی پوچ می شود رجوع بفرمائید. موفق باشید
2130
متن پرسش
سلام جناب استاد.خدا قوت. سوالی از حضور مبارکتان داشتم وا رد دنیایی شده ام که به شدت تشنه ی الله گشته ام و اورا همه کاره ی عالم میبینم تشنه ی ذکر هستم به مباحث شما هم با عمق وجود و نه یکبار بل چندین بار گوش جان میسپرم اما به این نتیجه رسیدم گفتن ذکر بدون داشتن استادی که دستور ذکر بدهد شاید راه به جایی نبردن باشد چرا که اذکار اعدادی دارند که اگر با اون اعداد تکرار بشن نتیجه خواهند داد که البته من به علم اعداد در اذکار اگاه نیستم اولا در صورت صلاح خواهش میکنم به بنده اذکاری بدهید که در طول روز تکرار کنم به همراه اعدادشان ثانیا من که استادی ندارم که مرا به شاگردی خود بپذیرد باید چه کنم مرا در این مهم راهنمایی فرمایید.چراکه بزرگان فرموده اند بدون استاد به حایی نخواهی رسید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده به‌جز اذکاری که در مفاتیح الجنان هست همراه با تعدادی که ائمه علیهم‌السلام گفته‌اند چیزی نمی‌دانم مثلا چون فرموده‌اند در ماه شعبان هفتاد بار بگوییم «استغفرالله و اسأله التوبه» اگر فراموش نکنم می‌گویم، ولی نمی‌فهمم چگونه باید به حروف ابجد اعتماد کنیم و بر اساس آن اذکار را تنظیم کنیم. درمورد استاد هم نظر شما را به جوابی که سوال شماره .( 1819) داده‌ام جلب می‌نمایم: ""س: باسمه تعالی: پس از سلام؛ سؤالی که خدمتتان داشتم در رابطه با استاد اخلاق و استاد سلوک بود که در حال حاضر ما چگونه می‌توانیم استادی را پیدا کنیم که در اصلاح رذائل خود موفق باشیم و خدای ناکرده طوری نباشد که پس از 70 سال قصه‌ی ما قصه‌ی آن سنگی باشد که به قعر جهنم سقوط کرد؟ ج: باسمه تعالی علیک السلام همان‌طور که می‌فرمایید همه باید تلاش کنیم تا مسیر زندگی‌مان رو به سوی جهنم و ارضای امیال نفسانی نباشد و حتماً در این امر استاد و نمونه‌ای متعالی نیاز داریم. ولی بحث در چگونگی استاد سلوکی و نحوه‌ی سلوکی است که ما باید دنبال کنیم. قلب ما حتماً باید به صورتی خاص تربیت شود و جهت بگیرد تا عبادات ما برایمان در آن راستا مفید افتد و تا برنامه‌ای برای خود نریزیم به آن تربیت خاص قلبی نمی‌رسیم و در راستای داشتن برنامه و تربیت خاص قلبی به طور جدّی موضوعِ ضرورتِ نظر به استاد به میان می‌آید. حال این سؤال پیش می‌آید که آیا آن استاد باید کسی باشد که با او رابطه‌ی خاصی داشته باشیم و او هرکس را بر اساس روحیات مخصوصی که شاگرد دارد راهنمایی کند یا در ذیل سیره و سنت رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و ائمه‌ی معصومین«علیهم‌السلام» می‌توانیم به سیره و آثار علمایی مثل علامه طباطبایی و حضرت امام«رحمة‌الله‌علیهما» نظر کنیم و راه‌کار خاص سلوکی خود را به‌دست آورد و عقل و قلب خود را تربیت نماییم؟ بنده در جمع‌بندی و بر اساس مختصر تجربه‌ای که دارم معتقدم اگر کسی بتواند با حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در این زمان رابطه‌ای قلبی پیدا کند و شخصیت و اندیشه و آثار علمی ایشان را مبادی عقل و قلب و عمل خود قرار دهد به همان جامعیتی می‌رسد که عرفای بزرگ طالب آن بودند و اکثراً به آن دست نیافتند که نمونه‌ی روشن آن را در بسیاری از شهداء و سرداران جنگ تحمیلی می‌توان یافت. عنایت داشته باشید که آن طور نیست که همه‌ی آن عزیزانی که به سراغ اساتید مسلّم اخلاق و عرفان رسیدند، همه موفق به کسب درجات معنوی شدند. پس باید بدانیم استاد علت معدّه است و همّت و صداقت خودِ انسان علت حقیقی است، اگر آن کسانی که با همت بلند به اساتید اخلاق رجوع می‌کنند و خود را مقیّد می‌کنند که همه‌ی دستورات استاد را مو به مو عمل کنند به نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه که حضرت به امام حسن«علیه‌السلام» نوشته‌اند، رجوع کنند مسلّم به نتایج درخشانی می‌رسند. بنده در راستای نظر به نتایجی که بسیجیان و سردارانی مثل حاج‌حسین خرازی و مهدی باکری و احمد متوسلیان و ردانی‌پور و میثمی و... به آن رسیدند نظر شما را به پیام حضرت امام به رزمندگان در 10/1/61 در رابطه با عملیات فتح‌المبین جلب می‌کنم تا روشن شود چرا می‌گویم می‌توان در ذیل شخصیت حضرت امام به درجاتی رسید که عرفای بزرگ به دنبال آن بودند. ایشان می‌فرمایند: بسم الله الرّحمن الرّحیم‏ «إِنّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فى سَبیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصْ ... در جنگ‌هاى جهان نمونه است که در ظرف کمتر از یک هفته آن چنان مات شوند که هر چه دارند بگذارند و فرار نمایند و یا تسلیم شوند، به صورتى که قواى مسلح ما تا کنون نتوانند اسیران و کشتگان و غنایم را به شمار آورند و گرچه تمام این امور بر خلاف عادت به صورتى معجزه‏ آسا تحقق یافت، لکن آنچه انسان را در مقابل رزمندگان جبهه‏ ها و پشتیبانان آنان... به خضوع وادار مى‏کند، بُعد معنوى آن است که با هیچ معیارى نمى‏توان سنجید و با هیچ میزانى نمى‏توان عظمت آن را دریافت. ما عقب‌ماندگان و حیرت‌زده‏گان، و آن سالکان و چله‏ نشینان و آن عالمان و نکته‏ سنجان و آن متفکران و اسلام‏ شناسان و آن روشنفکران و قلمداران و آن فیلسوفان و جهان‏ بینان و آن جامعه‏ شناسان و انسان‏ یابان و آن همه و همه، با چه معیار این معما را حل و این مسأله را تحلیل مى‏کنند که از جامعه مسمومى که در هر گوشه آن عفونت رژیم ستمشاهى فضا را مسموم نموده بود، بازار و مغازه‏ هایش مسموم، خیابان‌ها و گردشگاه‌هایش مسموم، مطبوعات و رسانه‏ هاى گروهى‏اش مفتضح و مسموم، از کودکستان تا دانشگاهش مسموم، و نونهالان و تازه جوانان ما در یک چنین محیطى به جوانى و رشد رسیده بودند که به حسب موازین و عادت باید سرشار از مسمومیت و فساد اخلاق و عقیدت باشند، که اگر معلم و مربى اخلاق و مهذب نفوس بخواهد تنها یکى از آن‌ها را با صرف سال‌هاى طولانى متحول گرداند میسر نگردد، چگونه در ظرف سال‌هاى معدود از بطن این جامعه و انقلاب - که خود نیز اگر معیارهاى عادى را حساب کنیم باید کمک به فساد کند- یک همچو جوانان سرشار از معرفت الله و سراپا عاشق لقاء الله و با تمام وجود داوطلب براى شهادت، جان نثار براى اسلام که پیران هشتاد ساله و سالکان کهنسال به‏ جلوه‏اى از آن نرسیده‏اند، بسازد؟ جز دست غیبى و دستگیرى الهى و تصرف ربوبى، با چه میزان و معیار مى‏توان تحلیل این معما کرد؟ این جانب هر وقت با یکى از این چهره‏ها روبه‌رو مى‏شوم و عشق او را به شهادت در بیان و چهره‌ی نورانى‏اش مشاهده مى‏کنم احساس شرمسارى و حقارت مى‏کنم. و هر وقت در تلویزیون، مجالس و محافل این عزیزان که خود را براى حمله به دشمنِ خدا مهیا مى‏کنند، و مناجات و راز و نیازهاى این عاشقان خدا و فانیان راه حق را در آستانه هجوم به دشمن مى‏نگرم که با مرگ دست به گریبان هستند و از شوق و عشق در پوست نمى‏گنجند، خود را ملامت مى‏کنم و بر حال خویش تأسف مى‏خورم. اکنون ملت ما دریافته است که: «کُلُّ یَومٍ عاشُورا وَ کُلُّ ارْضٍ کَرْبِلا». مجالس حال و دعاى اینان شب عاشوراهاى اصحاب سید الشهداء«علیه‌السلام» را در دل زنده مى‏کند. جوانان عزیزم و فرماندهان محترم، شما توقع نداشته باشید که من بتوانم از عهده‌ی ثناى شما و شکر عمل شما برآیم. شما را همان بس که محبوب خداى تعالى هستید، و خداى شما فرموده که شما را که چون سدى محکم و بنیانى مرصوص در مقابل دشمنان خدا و براى رضاى او ایستاده‏اید، دوست مى‏دارد. و این است جزاى شما و این است عاقبت عمل شما». در روش سلوکیِ فردی، انسانی که مؤدّب به آداب اسلامی است و عموماً از معارف اسلامیِ خوبی برخوردار است می‌رود در خدمت یک استاد اخلاق و بر وارستگی‌ها و فضائل خود می‌افزاید. ولی در روش سلوکیِ رزمندگانی که حضرت امام به آن‌ها اشاره فرمودند. اولاً: انسان‌های عادی بودند که به آن درجه‌ رسیدند که حقیقتاً همان‌طور که حضرت امام فرمودند قلم امکان توصیف آن را ندارد. ثانیاً: در روش سلوکِ فردی اساتید اخلاق، یک انسان ساخته می‌شود، ولی در روش سلوکی حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» یک جامعه ساخته می‌شود و بنده فکر می‌کنم باید به دنبال سلوکی بود که مافوق سلوک فردی، شخصیتی مدّ نظر قرار گیرد که در نتیجه‌ی شخصیت او، تمدنی ساخته شود همراه با فضائل اخلاقی و شهدا و سرداران بزرگِ جبهه‌ی نبردِ دفاع مقدس هشت‌ساله با رجوعِ قلبی به حضرت امام این راه را طی کردند. مشکل ما آن است که هنوز نتوانسته‌ایم حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را پیدا کنیم و ملاک اصلاح نفس را تنها در محدوده‌ی امور فردی می‌شناسیم، در حالی‌که با رجوع قلبی به حضرت امام تمام ابعاد ما متعالی می‌شود که وجوه فردیِ ما یکی از ابعاد آن است. به نظرم با حضور حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»، تاریخ ما ورقی دیگر در مسیر اصلاح نفس در جلو ما قرار داده ولی ما هنوز در عهد گذشته به‌سر می‌بریم. بنده سعی کرده‌ام در کتاب «سلوک ذیل شخصیت اشراقی امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»» همین نکته را مطرح کنم. فکر می‌کنم اگر کتاب مذکور را با حوصله مطالعه فرمایید سؤالاتتان را که در آخر فرموده‌اید نیز حل شود. در روایت داریم که معاویة بن عمّار می‌گوید: به امام صادق«علیه‌السلام» عرض کردم: «رَجُلٌ رَاوِیَةٌ لِحَدِیثِکُمْ یَبُثُّ ذَلِکَ إِلَى النَّاسِ وَ یُشَدِّدُهُ فِی قُلُوبِ شِیعَتِکُمْ وَ لَعَلَّ عَابِداً مِنْ شِیعَتِکُمْ لَیْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرِّوَایَةُ أَیُّهُمَا أَفْضَلُ قَالَ رَاوِیَةٌ لِحَدِیثِنَا یَبُثُّ فِی النَّاسِ وَ یُشَدِّدُ فِی قُلُوبِ شِیعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِد» مردى است راوى احادیث شما که آن‌ها را در میان مردم نشر مى‏دهد و در قلوب شیعه شما جایگیر مى‏سازد و مرد دیگرى است اهل عبادت که این خصوصیت را ندارد، آیا کدام یک از آن دو برتر است؟ فرمودند: «راوى حدیث ما که آن را در میان مردم نشر دهد و در قلوب شیعیان جایگیر سازد، از هزار عابد برتر است. ملاحظه کنید وقتی حضرت صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند آن فردی که سعی می‌کند روایات را در فرهنگ جامعه نهادینه کند و جهت‌گیری قلبی شیعیان را در راستای فرهنگ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» شکل دهد افضل است، به این معنا است که در سیر إلی الله مسیر را بهتر طی کرده و به درجات بالاتری نایل شده نسبت به کسی که در سلوک فردی تلاش می‌کند. بنده فکر می‌کنم اگر بتوانیم امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را درست بنگریم، سیره‌ی علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» و المیزانِ ایشان نیز برای ما معنای دیگری پیدا می‌کند و در مسیر سلوک جامعِ معنوی نقش به‌سزایی دارد. شما از یک طرف متوجه‌اید علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» شاگرد مبرز مرحوم آیت‌الله قاضی است و از طرف دیگر شاهکار علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» را در المیزان ملاحظه می‌کنید که شدیداً جنبه‌ی اجتماعی آن بر جنبه‌ی فردی آن غلبه دارد. آیا به این نتیجه نمی‌رسیم که سلوک فردی جای خود را به سلوک جامع فردی، اجتماعی داده؟ و باید ملاک خود را در نظر به استاد سلوکی تغییر دهیم؟ با این فرض قداست را باید در سلوک جامع دنبال کرد، سلوکی که حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» متذکر آن هستند. والسلام. موفق باشید.""
2124
متن پرسش
بسمه تعالی سلام علیکم خداقوت درمورد اینکه فرد بایددرسیروسلوک خودش استاد داشته باشدلطفاتوضیح دهیدکه مابایدبه دنبال استادباشیم وپیدا کنیم یانه واینکه استادبرای سیر وسلوک چه شرایطی بایدداشته باشد؟
متن پاسخ
بسمه تعالی سلام علیکم به سوال و جواب شماره(1819) مراجعه فرمایید.
2126
متن پرسش
سلام و وقت بخیر من دختری هستم 26 ساله چطوری در کشاکش گناه مقاومت کنم ؟ روحم خیلی خسته شده . از کجا شروع کنم برای شناخت خدا و خودم ؟ تصویر روشنی از خودم می خواهم . به دنبال فهم عملی هستم . کمکم کنید تا راه را بشناسم و عمل کنم . چه مقدماتی لاز م است ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: اول باید متوجه ابدیت خود بشوی و بدانی در ابدیت خودت هستی با خودت، آیا انسانی که همه‌ی فکر خود را مشغول امیال بدن خود کرده است در آن‌جا با چه کسی زندگی می‌کند؟ با خودی که هیچ بهره‌ای از اُنس با خدا ندارد؟ یا با خدایی که در دنیا با عبور از امیال خود پیدا کرده؟ کتاب «آشتی با خدا» إن‌شاءالله ما را با خود و با دیگران و با خدا آشتی می‌دهد و از این‌همه نظر به امیال بدنی آزاد می‌کند. میل به گناه مثل میل به خاراندن سری است که گرفتار قارچ کچلی است، هرچه بخارانی می‌خارد و تا خون‌افتادن پوست سر کار ادامه می‌یابد، کافی است انسان در مقابل این سرخاراندن مقاومت کند تا از سرخاراندن پی در پی نجات یابد. موفق باشید
2115
متن پرسش
با سلام و ادب و احترام خدمت استاد گرامی در خصوص ارتباط فرزند بامادر و همسر آیا می توان گفت بر اساس آیات قران تقدم مادر بر همسر برداشت می شود؟ همسر بنده فردی متدین و متعهد است منتهی بعضا (هر چند خودم ایشان را به دیدار و ارتباط با مادرشان همیشه تشویق می نمایم و ابدا از این کار منع نمی کنم)در این زمینه من احساس می کنم حق من را ادا نمی فرمایند و می گویند تقدم با مادر است و آن کاری که من از ایشان تقاضا کرده ام را انجام نمی دهند. سوال دیگر این است که ما در روایات مشاهده می کنیم که به همکاری مرد در امور منزل و کمک به همسر توصیه فراوانی شده و شاهد مثال همکاری حضرت علی ع در امور منزل به حضرت زهرا س است.من احساس می کنم همسرم علی رغم مذهبی بودن تمایلی به این گونه روایات در عمل نشان نمی دهند و در امور منزل همکاری ندارند و حتی در شرایط سخت مانند بارداری کمکی در امور منزل ندارند و می گویند من از کار منزل خوشم نمی آید.(البته کمک قطره ای ایشان را نادیده نمی گیرم و متشکرم).چگونه می توان نگرش ایشان را تغییر داد چون واقعا بعضی مواقع به دلایل شرایط جسمی نامساعد انجام کار برایم مقدور نمی باشد.با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- والدین و همسر هرکدام حق خودشان را دارند و عدم رعایت حق هرکدام معصیت خود را دارد. چون عموماً وقتی انسان ازدواج کند والدین را فراموش می‌کند، بر حقوق والدین تأکید شده 2- به همان اندازه که زن و مرد کمک‌کار همدیگر باشند ثواب و برکات الهی را نصیب خود می‌کنند و مرد باکمک به همسرش در مواقعی که همسر نیاز به کمک دارد هنر عشق‌ورزیدن را در خود رشد می‌دهد. موفق باشید
2073
متن پرسش
باعرض سلام منظور ازتقویت اعتماد بنفس درعرف معمول ودیدگاه دین جیست وتقویت کدام نفس است لطفا جندکتاب معرفی بفرماییید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: اعتماد به نفس به معنای واقعی همان اعتماد بر حق است و صورت عملی آن همان توکل است. با تدبّر در قرآن و روایات توحیدی مسأله حل می‌شود. موفق باشید
2017
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید به تمام کسانیکه در این سایت مشغول فعالیت و نشر معارف دین و اسلام هستند و این معارف و سخنان شیرین استاد را در خدمت ما نسل جوان ها قرار می دهند . أجرتان با آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف . ((با عرض عذر خواهی بابت اینکه صفحه کلید این حقیر 4 حرفی را که در زبان عربی موجود نیست اما در فارسی هست را ندارد و آن 4 حرف به شکل ( ب . ک . ج ) نوشته شده است )) با سلام خدمت استاد عزیزتر از جانم استاد ما به شما افتخار می کنیم که جنین معارف عظیمی را در خدمت ما نسل جوان ها قرار می دهید که ره را کم نکنیم آن هم با بیانی شیوا و دلنشین که کمتر کسی می تواند اینکونه باشد ان شاءالله که خداوند طول عمر با برکت و توفیقات روزافزون نصیب شما بکرداند . استاد تقاضا دارم عنایت بفرمایید واین 2 صفحه را مطالعه کنید شرمنده از اینکه وقت عزیزتون را اشغال می کنم و وقت با ارزشتان را در اختیار این حقیر میکذارید . استاد طلبه ای هستم که به سال بنجم 5 حوزه مشغول هستم لذا در این 5 سال حوزه هیج کاری نکرده ام و هیج اقدامی انجام نداده ام از لحاظ درسی و علمی که خیلی ضعیف هستم و شاید الآن از طلاب سال اول حوزه هم ضعیف تر باشم و از لحاظ خدمت به جامعه هم که جون دستم خالی است کاری نکرده ام و در این 5 سال خدمتی هم نکرده ام نه مطالعات هدفمند و نه برنامه ای هدفمند و فقط این 5 سال را طی کرده ام و در دروس هم بیشتر و شاید هم همه اش به دنبال کسب نمره بوده ام . بعضا در طول این 5 سال برنامه ریزی هایی هم می کردم هم علمی و هم معنوی اما دریغ از عمل کردن و شاید هم نهایت عمل کردن 1 یا 2 هفته بوده . از لحاظ معنوی هم برنامه ریزی هایی هم می کردم برای خودم اما این را هم 2 الی 3 روز یا نهایت 1 هفته انجام و بعد رها می کردم . و از همان اوایل حوزه هم به مساءل معنوی و عرفانی بیشتر بهاء می دادم و هم بیشتر علاقه مند بودم و هم بیشتر دوست داشتم . و لذا در این ضمینه کتابهایی زیاد از بزرکان عرفاء و علماء مطالعه کرده ام و بعضا بعد از مطالعه ی این کتب مدتی برنامه ی عرفانی تنظیم می کردم اما باز هم همان مشکل . و لذا فکر می کردم که باید دنبال استاد اخلاق و عرفان و سیر و سلوک بود و لذا مدتی یا شاید سالیانی را هم با این فکر طی کرده و مشغول این کار بوده ام . و بعد هم که در این مساءل زدکی برایم بیش می آمد نه تنها مساءل عرفانی را رعایت نمی کردم بلکه دجار معصیت هم می شدم وباز توبه می کردم و جند وقت خوب اما باز هم دجار معصیت می شدم و همینطور ... لذا احساس می کنم در این 5 سال یا در حال افراط بوده ام یا تفریط . بعضا برنامه ی معنوی از این قبیل می ریختم : 40 شب نماز شب با 40 نماز جناب جعفر همراه دعای عهد و زیارت آل یس و خلوت و محاسبه و ... یا برنامه های دیکر اما باز هم همان مشکل ... . و یا برنامه ی علمی هم همینطور و هدف این بود که بتوانم خودم را برسانم و عقب موندکی هایم را جبران کنم و لذا مفید که نبود ضربه هم بیشتر می خوردم . و یا بعضا ماه های رمضان و شعبان و رجب یا ... هم که می رسید باز برنامه ی معنوی به همان صورت می ریختم که شاید دیکر بتوانم جبران کنم اما باز هم همان مشکل ... . (( در ضمن این مشکلاتی که ذکر میکنم بعضا هم هنوز کرفتارم . )) و الآن بعد 5 سال که می بینم تمام زندکی و این مدت طلبکی ام در این مساءل طی شده و با این مشکلات و حال دست خالی از همه جیز ... . و مدتی هم که با مباحث شما آشنا شدم و مبحث 10 نکته ی شما را 4 نکته اش را کار کردم و احساس کردم که دنیای جدیدی به رویم باز شده یا باز کردید که مشکلاتم برطرف شود اما باز مدتی در این فکرها بودم و باز هم همان مشکل ... . و لذا حدود 80 درصد کتاب های شما را خرید کردم بخاطر شیوه ی مباحث شما که متفاوت با بقیه بود و خیلی لذت می بردم و هم اکنون هم همینطور هستم حتی تا قبل از آشنایی با مباحث شما طرح مطالعه ی کتب شهید مطهری را در ذهن داشتم زیرا فکر می کردم خلأ علمی ام را بر طرف می کند اما وقتی با کتب شما آشنا شدم طرح کتب شهید را از ذهن باک کردم و سیر شما را جایکزین کردم اما خب فقط کتاب های شما را خریداری و فقط هر روز نکاهشان میکنم و هی امروز و فردا میکنم لذا الآن 5 سال کذشته . و الان هم نه کتاب های شما را می خوانم و نه کتب شهید را . و لذا الآن احساس یأس و نا امیدی دارم هم اینکه در مساءل معنوی 19 سال سن دارم و کاری نکرده ام و به جایی نرسیده ام و یا حتی قدمی هم بر نداشته ام و هم در مساءل علمی که احساس می کنم از طلاب سالهای اول هم ضعیف تر هستم . و لذا می بینم که دوستان و رفقا در هر 2 ضمینه کوی سبقت را ربوده اند و من مانده ام با این مشکلات . و الآن بعد از 5 سال حوزه احساس خلأ شدید می کنم . و لذا تقاضا دارم که راهنمایی بکنید که باید جه کنم , دیکه از این وضع خودم خسته شده ام و احساس نا امیدی به طلبکی دارم بخاطر هم مساءل علمی که اینطور عقب افتاده ام که حتی امکان مرور دروس رو هم در خودم نمی بینم بخاطر اینکه هر سالی دروس خودش رو داره و وقت خودش رو می طلبه و هم مساءل معنوی که در رأس امور است آن طور . و در حال حاضر هم همین مشکلات را دجار هستم ... لذاصمیمانه از شما که خود اینقدر باعث برکت برای ما و دیکران و اجتماع هستید و خود راه را بیموده اید هم علمی و هم بخصوص معنوی لذا تقاضا دارم که راهنمایی ام بکنید که باید جه کنم و از این وضع جکونه خارج یا خلاص شوم ... ان شاءالله خداوند تبارک و تعالی در وقت و عمرتان برکت قرار دهد تا هر جه بیشتر بتوانید به این دین و نظام و انقلاب و کشورمان خدمت کنید در سایه ی طول عمر با برکت و با عزت ان شاءالله . با تشکر که وقت با ارزشتان را در اختیار این حقیر قرار دادید . در بایان از مسءولین بزرکوار سایت درخواست میکنم اکه امکانش هست جواب این نامه را برایم ایمیل کنند با تشکر . velayat_88@yahoo.com
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: به خودتان سخت نگیرید خودتان را هم با دیگران مقایسه نکنید همین‌طور با حوصله جلو بروید در انجام واجبات و ترک محرمات کوشا باشید و خدا را از این بابت شکر کنید، همین‌طور هم درس‌تان را ادامه دهید خداوند همچنان شما را در پناه خودش دارد و جلو می‌برد و إن‌شاءالله وسیله‌ی خدمت به بقیه می‌شوید. موفق باشید
1843
متن پرسش
سلام استاد گرامی. خداوند به شما توفیق روزافزون عنایت کند. استاد"صمت و سکوت" در روایات اسلامی به شدت مورد توجه و تاکید قرار گرفته است منتهی در آیات قرآن اشاره ای به این امر نشده، آیا اهمیت سکوت بقدری نبوده که در آیات بدان اشاره شود؟سوال دومم این است که در مقاله ایی در خصوص سکوت در عرفان اسلامی بخشی را مطالعه کردم و مایل بودم این بخش را شما بخوانید و نظرتان را در این خصوص اعلام کنید که فرق سکوت در عرفان اسلامی و غیر اسلامی چیست؟ این بخش بدین گونه است: «یکی از خصوصیات انسانی این است که با آن که ساکت و خاموش است سخن می گوید و با خود حرف می زند. انسان همواره با خود سخن می گوید. این سخنگوئی، ذاتی انسان است و نمی توان دمی را در سکوت مطلق بگذراند. آن چه مساله است این که این سخنان درونی از راه زبان منتقل می گردد؛ زیرا بسیاری از گفت وگوهای درونی و سخنانی که درجان آدمی است قابل گفتن نیست. اصولا انسان با سخن گفتن تفکر می کند و سخن ذاتی و درونی است که به او کمک می کند تا تفکر و تدبر کند و راه و چاه را بشناسد و علم درونی بیابد. ولی این سخن درون است که می بایست کنترل و مدیریت شود و بیراهه نرود. این مرحله نخست است و آن گاه نیز می بایست بهترین سخنان درون را بر زبان جاری ساخت. انسان باید از بسیاری تفکر و سخن گفتن درونی، تنها سخنانی را بر زبان جاری می کند که برای خود و دیگری مفید و سازنده باشد. درعرفان های غیر اسلامی، راهکاری برای تعالی به دست می دهند و آن این که مدیریت سخن ذاتی و درونی را به دست گیرد. البته این امر، بسیار دشوار و گاه ناشدنی است؛ زیرا اصولا تفکر و اندیشه بدان انجام می شود ولی مساله ای که هست اصل این مطلب است که سخن گفتن تا چه اندازه می تواند درکمال و یا سقوط انسان موثر باشد از این رو در عرفان های غیر اسلامی سخن از سکوت درونی است و این که ذهن به گونه ای تربیت شود تا حتی سخنگوی درونی ساکت وخاموش شود. روش اسلام برای ترتیب قوه ناطقه در اسلام روش دیگری برای مدیریت سخنگوی درونی بیان شده و آن این که اذکار خاص را در درون بخواند و آن را تکرار کند تا سخن گوی درونی در هنگامی که درحال تفکر نیست به بیراهه نرود. این که در اسلام و قرآن به ذکر و یادکرد، بسیار خدا توجه داده شده برای هنگامی است که شخص در گوشه ای نشسته و سخنگوی درون، مدیریت او را در دست گرفته و او را به هر سوی و سخنی می برد. دراین جاست که با ذکر و دعا او را به مسیر خاص هدایت می کنند. اما بهترین کار آن است که از این سخنگوی درونی برای تفکر و اندیشه در هستی و کمال استفاده شود. براین اساس تفکر یک ساعت، از عبادت هفتاد سال برتر دانسته شده است. این بدان معنا نیست که شخص درگوشه ای بنشیند و ذکری را بگوید بلکه باید همانند متفکران و فلاسفه و دانشمندان درموضوعی تفکر کند و سخن گوی درون را در مسیر کمالی و برای آن استفاده کند. مسئله تفکر و تدبر، از اصول اساسی در راه و روش قرآنی برای رسیدن به کمالات است. تفکر در انسان تدبر درکائنات، اصلی است که قرآن بارها و بارها بر آن تاکید داشته است. انسان سالک کسی است که در آفاق ( بیرون) و انفس (درون) خود تفکر می کند. اما در زمانی که انسان بی کار است ومشغول تفکر نیست می بایست خود را به ذکر مشغول دارد تا سخن گوی درونی بیراهه نرود. این گونه سکوت و خاموشی است که کمالی است نه هرگونه خاموشی دیگر؛ زیرا گوشه ای نشستن و درخود فرو رفتن و زمام امور را به سخنگویی سپردن که وی را به هر بیراهه ای می برد عین گناه است. بنابر این انسان بهتر است تا زمانی که خاموشی را برگزیده، به تفکر بپردازد در غیر این صورت به سخنگوی درون خویش ذکری را بیاموزد تا بیراهه نرود. »
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام در مراحلی توصیه به صمت و سکوت می‌شود که قلب انسان منوّر به معارف الهیه شده است و حالا آماده می‌شود که آن معارف بر قلب تجلی کند در این موارد سخن‌گفتن حجاب است و لذا در سلوکی که حضرت موسی«علیه‌السلام» باید در ذیل شخصیت حضرت خضر به‌دست ‌آوردند شرط اولیه‌ی حضرت خضر آن بود که «قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلَا تَسْأَلْنِی عَن شَیْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْرًا» یعنی یک کلمه هم نباید بپرسی. در عرفان می‌گویند همان‌طور که زبان داری که سخن بگویی، گوش داری که بشنوی، پس یک دمی هم گوش بده، ملکوتیان ندا می‌کنند: «گوش دل را یک دمی این سو بیار.... تا بگویم با تو از اسرار یار» در هر حال هرگونه سکوتی مبتنی بر معرفتی است وگرنه سکوت محض معنا نمی‌دهد و نکته‌ی دوم سخن‌تان نکته‌ی خوبی است که تحت عنوان «روش اسلام برای قوه‌ی ناطقه» مطرح کرده‌اید. موفق باشید
1839
متن پرسش
بسمه تعالی باسلام اینجانب درحال نوشتن مقاله ای درموردنقش کرامت انسان درمعناداری زندگی هستم.پیداکردن کرامت انسانی درگفتمان قرآنی،تفاسیرو...زیادمشکل نیست.امااینکه چگونه این مقوله درمعناداری زندگی اثربخش است.برایم مشکل سازشده.درواقع تبیین این موضوع وچگونگی اثرگذاری درمعناداری زندگی برایم سخت است.لطفاراهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام مرحوم شهید مطهری«رحمه‌الله‌علیه» در کتاب تعلیم و تربیت در اسلام از جلسه‌ی 9 به بعد رابطه‌ی کرامت نفس و بهترین موضع‌گیری‌هایی که انسان در سایه‌ی کرامت نفس انجام می‌دهند را به میان می‌کشند و از آن طرف روشن می‌کنند که چگونه کسی که احساس کرامت نفس ندارد به انواع پلیدی‌ها مبادرت می‌کند به سخن امام هادی«علیه‌السلام» استناد می‌کنند که حضرت می‌فرمایند: « مَنْ هانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فَلاتَأْمَنْ شَرَّه» آن‌کس که نفس او برایش خوار و بی‌ارزش است کسی از شرّ او در امان نیست. توصیه می‌کنم به آن کتاب رجوع فرمایید تا إن‌شاءالله نفش کرامت نفس در زندگی روشن شود. موفق باشید
1819
متن پرسش
باسمه تعالی: پس از سلام؛ سؤالی که خدمتتان داشتم در رابطه با استاد اخلاق و استاد سلوک بود که در حال حاضر ما چگونه می‌توانیم استادی را پیدا کنیم که در اصلاح رذائل خود موفق باشیم و خدای ناکرده طوری نباشد که پس از 70 سال قصه‌ی ما قصه‌ی آن سنگی باشد که به قعر جهنم سقوط کرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی علیک السلام همان‌طور که می‌فرمایید همه باید تلاش کنیم تا مسیر زندگی‌مان رو به سوی جهنم و ارضای امیال نفسانی نباشد و حتماً در این امر استاد و نمونه‌ای متعالی نیاز داریم. ولی بحث در چگونگی استاد سلوکی و نحوه‌ی سلوکی است که ما باید دنبال کنیم. قلب ما حتماً باید به صورتی خاص تربیت شود و جهت بگیرد تا عبادات ما برایمان در آن راستا مفید افتد و تا برنامه‌ای برای خود نریزیم به آن تربیت خاص قلبی نمی‌رسیم و در راستای داشتن برنامه و تربیت خاص قلبی به طور جدّی موضوعِ ضرورتِ نظر به استاد به میان می‌آید. حال این سؤال پیش می‌آید که آیا آن استاد باید کسی باشد که با او رابطه‌ی خاصی داشته باشیم و او هرکس را بر اساس روحیات مخصوصی که شاگرد دارد راهنمایی کند یا در ذیل سیره و سنت رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و ائمه‌ی معصومین«علیهم‌السلام» می‌توانیم به سیره و آثار علمایی مثل علامه طباطبایی و حضرت امام«رحمة‌الله‌علیهما» نظر کنیم و راه‌کار خاص سلوکی خود را به‌دست آورد و عقل و قلب خود را تربیت نماییم؟ بنده در جمع‌بندی و بر اساس مختصر تجربه‌ای که دارم معتقدم اگر کسی بتواند با حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در این زمان رابطه‌ای قلبی پیدا کند و شخصیت و اندیشه و آثار علمی ایشان را مبادی عقل و قلب و عمل خود قرار دهد به همان جامعیتی می‌رسد که عرفای بزرگ طالب آن بودند و اکثراً به آن دست نیافتند که نمونه‌ی روشن آن را در بسیاری از شهداء و سرداران جنگ تحمیلی می‌توان یافت. عنایت داشته باشید که آن طور نیست که همه‌ی آن عزیزانی که به سراغ اساتید مسلّم اخلاق و عرفان رسیدند، همه موفق به کسب درجات معنوی شدند. پس باید بدانیم استاد علت معدّه است و همّت و صداقت خودِ انسان علت حقیقی است، اگر آن کسانی که با همت بلند به اساتید اخلاق رجوع می‌کنند و خود را مقیّد می‌کنند که همه‌ی دستورات استاد را مو به مو عمل کنند به نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه که حضرت به امام حسن«علیه‌السلام» نوشته‌اند، رجوع کنند مسلّم به نتایج درخشانی می‌رسند. بنده در راستای نظر به نتایجی که بسیجیان و سردارانی مثل حاج‌حسین خرازی و مهدی باکری و احمد متوسلیان و ردانی‌پور و میثمی و... به آن رسیدند نظر شما را به پیام حضرت امام به رزمندگان در 10/1/61 در رابطه با عملیات فتح‌المبین جلب می‌کنم تا روشن شود چرا می‌گویم می‌توان در ذیل شخصیت حضرت امام به درجاتی رسید که عرفای بزرگ به دنبال آن بودند. ایشان می‌فرمایند: بسم الله الرّحمن الرّحیم‏ «إِنّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فى سَبیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصْ ... در جنگ‌هاى جهان نمونه است که در ظرف کمتر از یک هفته آن چنان مات شوند که هر چه دارند بگذارند و فرار نمایند و یا تسلیم شوند، به صورتى که قواى مسلح ما تا کنون نتوانند اسیران و کشتگان و غنایم را به شمار آورند و گرچه تمام این امور بر خلاف عادت به صورتى معجزه‏ آسا تحقق یافت، لکن آنچه انسان را در مقابل رزمندگان جبهه‏ ها و پشتیبانان آنان... به خضوع وادار مى‏کند، بُعد معنوى آن است که با هیچ معیارى نمى‏توان سنجید و با هیچ میزانى نمى‏توان عظمت آن را دریافت. ما عقب‌ماندگان و حیرت‌زده‏گان، و آن سالکان و چله‏ نشینان و آن عالمان و نکته‏ سنجان و آن متفکران و اسلام‏ شناسان و آن روشنفکران و قلمداران و آن فیلسوفان و جهان‏ بینان و آن جامعه‏ شناسان و انسان‏ یابان و آن همه و همه، با چه معیار این معما را حل و این مسأله را تحلیل مى‏کنند که از جامعه مسمومى که در هر گوشه آن عفونت رژیم ستمشاهى فضا را مسموم نموده بود، بازار و مغازه‏ هایش مسموم، خیابان‌ها و گردشگاه‌هایش مسموم، مطبوعات و رسانه‏ هاى گروهى‏اش مفتضح و مسموم، از کودکستان تا دانشگاهش مسموم، و نونهالان و تازه جوانان ما در یک چنین محیطى به جوانى و رشد رسیده بودند که به حسب موازین و عادت باید سرشار از مسمومیت و فساد اخلاق و عقیدت باشند، که اگر معلم و مربى اخلاق و مهذب نفوس بخواهد تنها یکى از آن‌ها را با صرف سال‌هاى طولانى متحول گرداند میسر نگردد، چگونه در ظرف سال‌هاى معدود از بطن این جامعه و انقلاب - که خود نیز اگر معیارهاى عادى را حساب کنیم باید کمک به فساد کند- یک همچو جوانان سرشار از معرفت الله و سراپا عاشق لقاء الله و با تمام وجود داوطلب براى شهادت، جان نثار براى اسلام که پیران هشتاد ساله و سالکان کهنسال به‏ جلوه‏اى از آن نرسیده‏اند، بسازد؟ جز دست غیبى و دستگیرى الهى و تصرف ربوبى، با چه میزان و معیار مى‏توان تحلیل این معما کرد؟ این جانب هر وقت با یکى از این چهره‏ها روبه‌رو مى‏شوم و عشق او را به شهادت در بیان و چهره‌ی نورانى‏اش مشاهده مى‏کنم احساس شرمسارى و حقارت مى‏کنم. و هر وقت در تلویزیون، مجالس و محافل این عزیزان که خود را براى حمله به دشمنِ خدا مهیا مى‏کنند، و مناجات و راز و نیازهاى این عاشقان خدا و فانیان راه حق را در آستانه هجوم به دشمن مى‏نگرم که با مرگ دست به گریبان هستند و از شوق و عشق در پوست نمى‏گنجند، خود را ملامت مى‏کنم و بر حال خویش تأسف مى‏خورم. اکنون ملت ما دریافته است که: «کُلُّ یَومٍ عاشُورا وَ کُلُّ ارْضٍ کَرْبِلا». مجالس حال و دعاى اینان شب عاشوراهاى اصحاب سید الشهداء«علیه‌السلام» را در دل زنده مى‏کند. جوانان عزیزم و فرماندهان محترم، شما توقع نداشته باشید که من بتوانم از عهده‌ی ثناى شما و شکر عمل شما برآیم. شما را همان بس که محبوب خداى تعالى هستید، و خداى شما فرموده که شما را که چون سدى محکم و بنیانى مرصوص در مقابل دشمنان خدا و براى رضاى او ایستاده‏اید، دوست مى‏دارد. و این است جزاى شما و این است عاقبت عمل شما». در روش سلوکیِ فردی، انسانی که مؤدّب به آداب اسلامی است و عموماً از معارف اسلامیِ خوبی برخوردار است می‌رود در خدمت یک استاد اخلاق و بر وارستگی‌ها و فضائل خود می‌افزاید. ولی در روش سلوکیِ رزمندگانی که حضرت امام به آن‌ها اشاره فرمودند. اولاً: انسان‌های عادی بودند که به آن درجه‌ رسیدند که حقیقتاً همان‌طور که حضرت امام فرمودند قلم امکان توصیف آن را ندارد. ثانیاً: در روش سلوکِ فردی اساتید اخلاق، یک انسان ساخته می‌شود، ولی در روش سلوکی حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» یک جامعه ساخته می‌شود و بنده فکر می‌کنم باید به دنبال سلوکی بود که مافوق سلوک فردی، شخصیتی مدّ نظر قرار گیرد که در نتیجه‌ی شخصیت او، تمدنی ساخته شود همراه با فضائل اخلاقی و شهدا و سرداران بزرگِ جبهه‌ی نبردِ دفاع مقدس هشت‌ساله با رجوعِ قلبی به حضرت امام این راه را طی کردند. مشکل ما آن است که هنوز نتوانسته‌ایم حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را پیدا کنیم و ملاک اصلاح نفس را تنها در محدوده‌ی امور فردی می‌شناسیم، در حالی‌که با رجوع قلبی به حضرت امام تمام ابعاد ما متعالی می‌شود که وجوه فردیِ ما یکی از ابعاد آن است. به نظرم با حضور حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»، تاریخ ما ورقی دیگر در مسیر اصلاح نفس در جلو ما قرار داده ولی ما هنوز در عهد گذشته به‌سر می‌بریم. بنده سعی کرده‌ام در کتاب «سلوک ذیل شخصیت اشراقی امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»» همین نکته را مطرح کنم. فکر می‌کنم اگر کتاب مذکور را با حوصله مطالعه فرمایید سؤالاتتان را که در آخر فرموده‌اید نیز حل شود. در روایت داریم که معاویة بن عمّار می‌گوید: به امام صادق«علیه‌السلام» عرض کردم: «رَجُلٌ رَاوِیَةٌ لِحَدِیثِکُمْ یَبُثُّ ذَلِکَ إِلَى النَّاسِ وَ یُشَدِّدُهُ فِی قُلُوبِ شِیعَتِکُمْ وَ لَعَلَّ عَابِداً مِنْ شِیعَتِکُمْ لَیْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرِّوَایَةُ أَیُّهُمَا أَفْضَلُ قَالَ رَاوِیَةٌ لِحَدِیثِنَا یَبُثُّ فِی النَّاسِ وَ یُشَدِّدُ فِی قُلُوبِ شِیعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِد» مردى است راوى احادیث شما که آن‌ها را در میان مردم نشر مى‏دهد و در قلوب شیعه شما جایگیر مى‏سازد و مرد دیگرى است اهل عبادت که این خصوصیت را ندارد، آیا کدام یک از آن دو برتر است؟ فرمودند: «راوى حدیث ما که آن را در میان مردم نشر دهد و در قلوب شیعیان جایگیر سازد، از هزار عابد برتر است. ملاحظه کنید وقتی حضرت صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند آن فردی که سعی می‌کند روایات را در فرهنگ جامعه نهادینه کند و جهت‌گیری قلبی شیعیان را در راستای فرهنگ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» شکل دهد افضل است، به این معنا است که در سیر إلی الله مسیر را بهتر طی کرده و به درجات بالاتری نایل شده نسبت به کسی که در سلوک فردی تلاش می‌کند. بنده فکر می‌کنم اگر بتوانیم امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را درست بنگریم، سیره‌ی علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» و المیزانِ ایشان نیز برای ما معنای دیگری پیدا می‌کند و در مسیر سلوک جامعِ معنوی نقش به‌سزایی دارد. شما از یک طرف متوجه‌اید علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» شاگرد مبرز مرحوم آیت‌الله قاضی است و از طرف دیگر شاهکار علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» را در المیزان ملاحظه می‌کنید که شدیداً جنبه‌ی اجتماعی آن بر جنبه‌ی فردی آن غلبه دارد. آیا به این نتیجه نمی‌رسیم که سلوک فردی جای خود را به سلوک جامع فردی، اجتماعی داده؟ و باید ملاک خود را در نظر به استاد سلوکی تغییر دهیم؟ با این فرض قداست را باید در سلوک جامع دنبال کرد، سلوکی که حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» متذکر آن هستند. والسلام
1822
متن پرسش
سلام علیکم: 1-نوع برخورد مبلغین دین و معلمان و متولیان فرهنگی که کار ابلاغ و ارشاد دیگران را دارند با متون دینی چگونه باید باشد تا اینکه از یک طرف مشمول لعن حدیثی نگردند که می فرماید «کسی که مطلبی را بخواند و بگوید خوب مطلبی است که به دیگران بگویم این فرد مورد لعن قرار می گیرد»و حداکثر استفاده شخصی را از مطلب دینی ببرد و از طرفی بتواند مطالب را به صورتی منظم بفهمد تا یک انسجام فکری داشته باشد که بتواند به دیگران برساند. چون برای هدف اول یعنی اینکه خود فرد یک روایت یا یک ایه را خوب بفهمد لازم است که قلبش بیش از فکرش در صحنه باشد و برای هدف دوم که نیاز است به دیگران برساند لازم است فکرش بیش از قلبش در صحنه باشد؟ خلاصه وجه جمع این دو هدف چگونه می تواند محقق گردد. 2-بسیار مشتاقم که توفیق فیض سحر خیزی را داشته باشم اما کمتر نصیبم می شود راه غلبه بر خواب زیاد و تسلط نفس برای بیداری در سحر چیست و شما چه توصیه ای برای این بی خبر از راهیان کوی دوست دارید. باتشکر و التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام 1- شریعت الهی وسیله‌ای است تا ما قیامت خود را در دنیا آباد کنیم و تمام دستورات دین را در همین راستا عمل نماییم حتی آن موقع که امر به معروف و نهی از منکر می‌کنیم. حال اگر جهت ایجاد شایستگی لازم برای قرب الهی موظف بودیم سخنی بگوییم و یا حدیثی را برای دیگری نقل کنیم توجه ما به وظیفه‌ای است که داریم حتی وقتی می‌خواهید آن روایت را خوب بفهمید که به دیگران برسانید قلب شما غرق انجام وظیفه‌ی الهی است، منتها در این حالت قلب و عقل در طول همدیگرند به این معنا که عقل در ذیل قلب عمل می‌کند. 2- علاوه بر این‌که لازم است بعد از نماز عشا زیاد بیدار نباشید و زود به رختخواب بروید و غذای کم حجم مصرف کنید، لازم است در روز ذهن و فکر خود را در امور کثیر دنیا خرج نکنید که موجب شود از نفوذ روح بر بدن کاسته شود. موفق باشید
1801
متن پرسش
سلام استاد.دوست دارم معرفتم به اهل بیت مخصوصاحضرت زهرا وامیر المومنین ومخصوصا امام زمان بیشتر شود ودوست دارم بتوانم درعزای آن حضرات اشک بریزم زیاد اما نمی توانم چکارکنم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام هر اندازه عقلاً و قلباً به آن ذوات مقدس معرفت پیدا کنید، به همان اندازه با یاد آن ها ، طالب نزدیکی به آن‌ها در جان شما شعله می‌کشد و اشک جاری می‌شود. پس تلاش کنید به مقام آن عزیزان معرفتی قلبی پیدا کنید. موفق باشید
1792
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد.همانطور که در کتاب عالم انسان دینی فرمودید سجده های طولانی بروید تا حالت بقا برایتان بماند در سجده چه گفته شود بهتر است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام ذکر سجده‌های مستحب همان ذکری است که در نمازهای یومیه می‌گویید. در ضمن ذکر یونسیه را نیز می‌توان در سجده‌های طولانی داشت که عبارت باشد از «لا إله إلاّ أنت سبحانک إنّی کنتُ من الظالمین». موفق باشید
1768
متن پرسش
با سلام. استاد گرامی دختری هستم که سعی دارم در سایه سار مذهب زندگی کنم. با توجه به اینکه محجبه هستم قاعدتا اطرافیان و مردم هر کاری که میکنم به اسم اسلام قلمداد می کنند.گاهی سعی می کنم چون افراد قشر مذههبی را نماد اسلام می دانند مثلا در جایی که از دست کسی عصبانی میشوم به خاطر اسلام و اینکه مردم به دین بدبین نشوند این عصبانیت را بروز ندهم و کارهایی از این دست. استاد آیا این ریاست؟ گاهی بخود میگویم نکند این ریا باشد. تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام «ریا» آن است که عملی را که صورت مذهبی دارد بدون اعتقاد به آن ،جهت جلب نظر مردم انجام دهید تا شما را هم جزء کسانی بدانند که معتقد به آن عمل هستند. در صورتی‌که شما عملی را انجام می‌دهید که به حقانیت آن اعتقاد دارید هرچند هنوز تماماً متخلق به آن عمل نیستید و این «ریا» نیست. این مثل آن توصیه‌ای است که امام صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند: «إذا لَم تَکُن حَلیماً فَتَحَلَّمْ» اگر هنوز به مقام حلم نرسیده‌ای، پس حلم را بر خود تحمیل کن تا حلیم شوی.
1763
متن پرسش
با سلام خدمت استاد طاهرزاده حضرت آیت الله قرهی (حفظه الله)-شاگرد آقای مولوی قندهاری(رحمه الله)- در درس اخلاق شان می فرمودند که مرحوم آقای شاه ابادی(رحمه الله) یک روز به جوانی که به درس اخلاق ایشان می آمده فرموده بودند که: می خواستید به مقاماتی برسید ولی دیگر نمی رسید چرا که دیروز پای خود را جلوی پدرتان دراز کرده اید . همچنین از قول استادشان می فرمودند که اگر کسی حتی فقط یک بار به والدینش بی احترامی کند حتی از سربازان درجه دو حضرت حجت (ارواحنا له الفدا) نمی تواند باشد. از وقتی که این صحبت ها را شنیده ام دچار نوعی یاس شده ام چرا که در گذشته از روی جهل و نادانی و ندانستن حرمت والدین مرتکب بی احترامی هایی به ایشان شده ام . می خواستم نظرتان را در رابطه با این صحبت ها جویا شوم و این که پس این همه که در قرآن از غفران ذنوب آمده و از یاس و قنوط منع داده شده پس چیست ؟ یعنی راهی را که رفته ایم دیگر نمی توانیم جبران کنیم ؟ یعنی تقدیر امثال من این است که باید تا آخر عمر بسوزند؟ همچنین می خواستم بدانم که اولیای خدا مثل حضرت امام و یا آقای بهجت(رحمه الله علیهم) از همان قبل از تکلیف استاد سلوک داشته اند و به حلال و حرام آگاه بوده اند و وجودشان به گناهی آلوده نشده بود اما ما که تازه در مسیر هدایت قرار گرفته ایم و گذشته مان همراه گناه بوده تکلیفمان چه می شود ؟ آیا ما دیگر از رسیدن به این مقامات باز مانده ایم ؟ یعنی راهی برای توبه نیست؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام شما در هر حال این وعده‌ی الهی را فراموش نکنید که در آیه‌ی 53 سوره‌ی زمر فرمود: «قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» ای پیامبر بگو: ای بندگان من که در مورد خود زیاده‌روی کردید و حریم‌های الهی را نگه نداشتید، از رحمت خدا مأیوس نشوید، خداوند همه‌ی گناهان را می‌بخشد – آری همه را – زیرا که او غفور و رحیم است. شاید آنچه آیت‌الله شاه‌آبادی فرموده‌اند مورد خاص بوده برای فردی خاص. موفق باشید
1761
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم.سلام علیکم استاد معظم:مدت زیادی است نسبت به انجام وظایف دینی و اجتماعی ام دچار ادبار شدید قلب شده ام. مثلا در نماز ، درس خواندن که از وظایف اصلی ما طلاب است ، دعا و مناجات.حتی حوصله انجام مستحبات کوتاه را هم ندارم ، واجبات را هم خیلی با اکراه و تنبلی انجام می دهم. و این خیلی روحم را اذیت می کند و سبب شده گاهی اوقات برای چند لحظه در حالتی مه و مات قرار گیرم. از لحاظ تحصیلی هم دچار مشکل شده ام با این که خدا را شکر هوش خوبی دارم. این سبب سستی و تنبلی و کسالت و فشلی در زندگی ام شده. هرچقدر کتاب هایی در مورد اصول برنامه ریزی و تقویت اراده از جمله روش مطالعه حضرتعالی و کتاب برنامه ریزی و تقویت اراده آقای آقاتهرانی و غیره را مطالعه می کنم ، در تئوری قبول دارم و معتقدم اما در عمل کم می آورم و برای اینکه آن مطالب ارزنده از جمله در جزوه عالم طلبگی را در خودم حضوری و ملکه کنم ، دچار مشکل هستم.علاقه به مطالعه هم دارم اما در عمل ... امیدوارم مثل همیشه از راهنمایی های ارزشمندتان بهره مند گردم.سپاس
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام سعی بفرمایید پرحرفی نکنید، فیلم و سریال‌های خیالی را دنبال نکنید، آرزوهای بلند دنیایی را دنبال نفرمایید، خیلی وقتتان را صرف اینترنت نکنید، تا وحدتتان به شما برگردد و کار جلو رود. موفق باشید
نمایش چاپی