بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: انقلاب اسلامی و حکومت دینی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
10388
متن پرسش
با سلام: در برخی از مجالس عزاداری دیده می شود که هنگام سینه زنی، در کنار ذکر برخی از مصائب امام حسین (ع)، درباره مقام معظم رهبری نیز اشعاری خوانده شده و برای آن اشعار نیز سینه زنی می شود. نظر شما در این مورد چیست و آیا می شود درباره افراد دیگر نیز شعر خواند و سینه زنی کرد یا خیر؟؟؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید آن اشعار دیده شود که آیا باز رجوع‌اش به مقام منیع عاشورا است و مظاهر آن را نشان می‌دهد یا نه؟ کاری که ما در نسبت بین شهدای انقلاب اسلامی و شهدای کربلا می‌کنیم خوب است همان‌طور اگر نسبت بین شهداء با امام حسین«علیه‌السلام» را امروز در نسبت بین یاران انقلاب با مقام معظم رهبری بدانیم خوب است. موفق باشید
10373
متن پرسش
اگه کسی امکان استفاده از سهمیه ای که به ایثارگران و شهدا رو میدن واسه تحصیلات استفاده کنه،‌ مخصوصا در زمینه های مالی، ‌به نظر شما با خط و راه اصلی که شهدا واسش رفتن،‌ در تضاد نیست؟ آیا بهتر نیست کسی که میتونه ازش استفاده کنه،‌ هر چند نیاز هم داشته باشه، ‌استفاده نکنه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این امکانات، امکاناتی است که نظام اسلامی برای جبران خساراتی که به آن خانواده‌های گرامی رسیده است، قرار داده‌اند و دلیل ندارد برای جبران یک‌هزارم آن خسارات از آن امکانات استفاده نکنید. حقی است که نظام برای آن‌ها قائل شده. موفق باشید
10376
متن پرسش
سلام:خسته نباشید. من می خواستم این سوال رو رودر رو از شما بپرسم اما نشد. می خوام بدونم تکلیف ما در وضع فعلی برای مبارزه با داعش چیه؟ این تکلیف به گردن من هست که در جبهه نبرد با دائش حضور داشته باشم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی بحمداللّه ما در زیر سایه‌ی رهبری عزیز به عنوان نایب امام زمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» زندگی می‌کنیم باید گوشمان به دستورات ایشان باشد، تکلیف ما را ایشان تعیین می‌کنند، فعلاً نخواسته‌اند نظام اسلامی مستقیما جبهه‌ای در مقابل داعش باز کند. موفق باشید
10363
متن پرسش
سلام استاد گرامی: صحبت‌های استاد جوادی آملی در خصوص مرحوم آیت الله مهدوی کنی رو می دیدیم و مشاهده کردم استاد، دایم روی این نکته تاکید می‌کردند که در واقع آیت الله مهدوی کنی به هرجا رسیده از این بوده که صادقانه و خالصانه قصدش خدمت به جمهوری اسلامی ایران، اعتلای جمهوری اسلامی، تقویت جمهوری اسلامی و ...بوده. استاد سوالم این است آیا واقعا خدمت به نظام جمهوری اسلامی می تواند انسان را عاقبت بخیر کند؟ با توجه به اینکه در سلوک آیت الله مهدوی کنی در قبال نظام اسلامی واقعا این رویکرد وجود داشت که ایشان منیتی برای خود در مقابل نظام قایل نبود، در واقع اگر نیاز به حضورشان بود حضور پیدا می کردند اگر نیاز احساس نمی کردند مطلقا به کارهای دانشگاه می رسیدند و اینطور نبود که بگویند نه الّا و بلّا من باید خودم وسط صحنه باشم، که واقعا این روحیه، کار می برد. نظر شما چیست؟ آیا با خدمت به نظام برای ما نیز چنین اتفاقی می افتد؟ استاد سوال دومم این است که در یکی از پاسخهایتان نوشته بودید آیت الله مهدوی کنی، عاقبت بخیر شدند، از کجا معلوم؟ آیا اینکه ولی فقیه و قاطبه علما خدمات ایشان را تأیید می کنند کافی است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آیت‌اللّه مهدوی کنی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» عالمی بود که متوجه شده بودند در این تاریخ خداوند از طریق انقلاب اسلامی خود را به صحنه آورده و اگر کسی بخواهد با خدای حقیقی و نه خدای ذهنی، مرتبط شود باید با تمام وجود خود را سرباز فداکار انقلاب اسلامی معنا کند که عاقبت به‌خیری تنها در این جاده نهفته است. موفق باشید
10349
متن پرسش
سلام: با توجه به اینکه هر عارفی می تواند با توحیدی کردن قلب خود، آماده ظهور حقیقت حضرت حجت (عج) در قلبش باشد، پس جامعه نیز می تواند با توحیدی کردن خود شرایط را برای ظهور حقیقت مهدوی آماده کند. حال سؤال بنده اینجاست که با ظهور حقیقت امام زمان، دیگر چه نیازی به ظهور صورت بشری ایشان است. و به تعبیری دیگر همانگونه که حقیقت ایشان (و نه صورت بشریشان) در قلب مومن ظهور می کند، در جامعه نیز بعد از ظهور حقیقتشان دیگر چه نیازی به ظهور صورت بشری ایشان است؟؟!! با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آدم حسابی! این چه حرفی است که می‌زنی؟! آیا می‌توانستیم بدون نظر به سیره‌ی مبارک حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» که پرتوی از انوار مبارک حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» است، تا این‌جاها بیاییم؟ با ظهور سیره‌ی مبارک مولایمان بسیاری از حرف‌های گفته نشده ظهور می‌کند. حقیقتاً باید گفت: «ای لقای تو جواب هر سؤال / مشکل از تو حل شود بی قیل و قال». خدایا بر ما منت بگذار که قلب مبارک امام زمان را از ما راضی گردان و فرج مبارک او را تسریع فرما. موفق باشید
10329
متن پرسش
ناظر مالى بازار اهواز دزدى می کرد، در مسائل اقتصادى خلاف شرع می کرد، به حضرت امیر خبر دادند، حضرت دستور داد که فورى عزل اش کن، بازداشت اش کن، تمام حقوق اش را از بیت المال قطع کن، ببرش به زندان، ملاقات ممنوع! کسى نیاید به او امید بدهد که کمک ات می کنیم بیایى بیرون و راههاى دروغگویى را یادش بدهد، به زنجیر ببندش و فقط موقع نماز یا هواخورى زنجیرش را باز کن، جمعه هم در نماز جمعه جلو همه مردم شلاقش بزن که تمام مردم ببینند که ما با یک مدیر خائنى که به حقوق مردم خیانت مالى می کند، تعارف نداریم. البته برخى می گویند آقا مواظب آبروى متهم باشید!!! باید به آنها گفت، حفظ آبروى این، آبروى اسلام را می برد، اگر الآن بخواهى آبروى این فرد را حفظ کنى، آبروى حکومت اسلامى را می برى، چون مردم می گویند همه اینها دزد اند، هواى همدیگر را دارند، باید جلوى مردم بى آبرویش کنى، حضرت امیر فرمود در بازار اهواز اعلام کنید که این متهم از هرکس رشوه اى گرفته یا مالش را خورده، بیاید و حق اش را بگیرد. یک روز هم سوار الاغ بکنیدش و در اهواز بچرخانید تا همه او را ببینند. این منطق مدیریت اسلامى است، مدیرانى که دزدى می کنند از بیت المال و حق مردم را می خورند و خیانت می کنند، باید بى آبرو شوند «اسلام، حکومت در اتاق شیشه اى ٢ / سال٩١ / استاد ازغدی» می خواستم بپرسم که کشور ما چه قدر اسلامی است؟؟؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اولین ضعف ما آن‌که متأسفانه قضات ما عموماً مجتهد نیستند و همین امر از بسیاری از ابتکارات در امر قضاوت قضات محترم ما را محدود می‌کند و ضعف‌های دیگری که یکی دو تا نیست، ولی با این‌همه به تنها جایی که امید داریم قضاوت اسلامی در آن به‌وقوع بپیوندد نظام جمهوری اسلامی است. موفق باشید
10288
متن پرسش
با سلام: استاد بزرگوار اخیرا در دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران همایشی با عنوان اقتصاد بدون ربا برگزار شده و تعدادی از صاحب نظران و مسئولین صحبت کردند. آقای مصباحی مقدم رئیس کمسیون برنامه و بودجه نیز مطالبی گفتند که قسمتی از بیان ایشان در ذیل آمده است: متاسفانه در بانکداری کشور بر خلاف بانکداری اسلامی به سپرده‌گذاران قبل از سپرده‌گذاری وعده نرخ سود سالانه و یا ماهانه داده می‌شود که این مسئله همان ربا است که شریعت خدا آن را جنگ با خدا می‌داند. مسئله بانکداری ربوی و جنگ با خدا حدودا دو سال پیش در برنامه راز با حضور دکتر عباسی نیز مطرح شد و از صدا و سیما پخش شد. سوال اینجاست که آیا مسئله ربا و جنگ با خدا تبدیل به یک مسئله عادی شده است؟ آیا بسیاری از مشکلات ما از جمله خشکسالی و تورم ناشی از همین جنگ با خدا نیست؟ آیا با پرداخت سود سپرده های آنچنانی کسی به دنبال تولید می رود؟ آیا اجرای اقتصاد مقاومتی که این همه مورد تاکیید مقام معظم رهبری است با چنین بانکداری محقق می شود؟ اگر نمایندگان مجلس و دولتها کاری نکنند چه کسی قرار است این مسئله را حل کند؟ آیا گروهی که منافع آنها در پایداری چنین سیستم بانکداری است مانع از اجرای حکم الهی می شوند؟ به نظر شما راه حل چیست و از کجا باید شروع شود؟ با تشکر و آرزوی توفیق الهی
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره باید علماء با تأکید بیشتر بر موضوعِ جلوگیری از ربوی‌شدن امور این مشکل را حل کنند، احتیاج به کار فرهنگی است مثل همین همایشی که برگزار شد. موفق باشید
10247
متن پرسش
با سلام محضر استاد محترم: به یقین از جنایات داعش و سربریدن های ناجوانمردانه این گروهک باخبرید، وظیفه این حقیر در این زمان چیست، دعا کردن؟ کمک مالی فرستادن به شیعیان؟ حضور یافتن و مبارزات؟ و یا هر چیز دیگری...؟ لطفا راهنمایی فرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ما هرکاری که در دفع این گروه خونخوار بتوانیم بکنیم باید بکنیم، همان‌طور که نظام مقدس جمهوری اسلامی در تقویت جبهه‌ی مقابله با این گروه بهترین کارها را انجام می‌دهد. ولی فراموش نکنید این‌ها بازیچه‌ی استکبار جهانی‌اند، باید تقابل فکری فرهنگی خود را با آن فرهنگ هرچه عمیق‌تر گردانیم. موفق باشید
10253
متن پرسش
سلام علیکم: برای فعالیت در فضای گفتمان انقلاب اسلامی و مباحث مربوط به جنبش نرم افزاری از جمله کارهایی که انجام می شود، برگزاری دوره های تربیتی و آموزشی است. موضوعی که اینجا مطرح است اینکه دو مقوله دغدغه مندی و مسئله مندی افراد در حیطه فعالیتهای فکری اهمیت دارد. اول اینکه به طور خاص دغدغه مندی و مسئله مندی چه تعاریفی دارند و نقاط اشتراک و افتراق این دو چیست؟ و یا به عبارتی چه نسبتی با هم دارند و به کدام بعد وجودی انسان برمی گردند (گرایشی، بینشی و ...)؟ و همچنین ار نظر تقدم و تاخر چه نسبتی بین این دو هست؟ آیا می توان مسئله مند بود ولی دغدغه مند نبود و بالعکس؟ دوم اینکه چگونه می توان دانشجویان را دغدغه مند و مسئله مند بار آورد؟ سوم، مسائل عمده انقلاب اسلامی از نظر شما چه مواردی هستند؟ (مثلاً اداره جامعه مبتنی بر نگاه دینی و ...)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: انقلاب اسلامی ظرف اراده‌ی الهی است جهت آن‌که ملت‌ها از ظهور مدرنیته عبور کنند، اگر کسی دغدغه‌‌اش این‌چنین شد و حقیقتاً متوجه ظلمانی‌بودن فرهنگ مدرنیته گشت، مسئله‌ی عبور از آن را با توجه بیشتر شناخت غرب از یک طرف و فهم جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی از طرف دیگر مدّ نظر قرار می‌دهد. موفق باشید
10219
متن پرسش
سلام اخوی کارتون بعضی وقتا حرف داره در عین این که خودتون حرف ندارید سوال کرده بودم این نامه سرگشاده ای که امام به رهبری عزیز نوشتن و گفته بودن شما معنای ولایت فقیه رو نفهمیدید جریانش چیه اصلاح طلبای دانشگاه پدرمو در اوردن کمک کنید چند روزه منتظر جوابم جوابو رو سایت نذاشتید نمیدونم چرا با تشکر
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: البته سؤال‌تان ارسال نشده. این که می فرمائید یک موضوع علمی است که دامنه و وسعت ولایت فقیه تا چه اندازه است و این غیر از آن است که یکی ولایت فقیه را قبول داشته باشد و دیگری منکر آن باشد. امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در جواب صحبت مقام معظم رهبری که در نماز جمعه داشتند، طی نامه‌ای نظر خود را اعلام کردند و روشن فرمودند دامنه‌ی ولایت فقیه در حدّ اختیارات رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» است. قبل از آنکه اصل ماجرا را بازگو نماییم لازم است از کسانی که به این ماجرا ایراد می گیرند بپرسیم، بالاخره شما نظر امام(ره) مبنی بر مطلقه بودن ولایت فقیه را قبول دارید یا نظر آن موقع رییس جمهور وقت را می پسندید؟ نوع رفتار این گونه افراد نشان داده است که متاسفانه هیچ پایبندی به ولایت مطلقه فقیه و حتی ولایت فقیه نیز ندارند و سعی می کنند از اینگونه مسایل در جهت نیات خود سوء استفاده نمایند. و حال اصل ماجرا... حضرت امام(ره) در پاسخ شورای نگهبان نوشتند: دولت حق دارد تا از تصرف بیش از حق عرفی شخص و اشخاص جلوگیری نماید. این معادن (نفت و گاز) چون ملی است و متعلق به ملتهای حال و آینده است که در طول زمان موجود می گردند از تبعیت املاک شخصیه خارج است و دولت اسلامی می تواند آنها را استخراج کند. ... [امام خمینی ، صحیفه نور، ج 20، ص 155 (مورخ 1366/8/3)] امام(ره) در پاسخ وزیر کار درباره جواز قراردادن شروط الزامی نسبت به کارفرمایانی که از خدمت دولتی بهره مند می شوند نوشتند: «چه در گذشته، چه در حال، دولت می تواند شروط الزامی را مقرر نماید». [همان ، ج 20، ص 163 (مورخ 1366/9/16)] امام(ره) در پاسخ به استفسار شورای نگهبان درباره پاسخ ایشان به وزیر کار نوشتند: دولت می تواند در تمام مواردی که مردم استفاده از امکانات و خدمات دولتی می کنند با شروط اسلامی و حتی بدون شرط قیمت مورد استفاده را از آنان بگیرد و این جاری است در جمیع مواردی که تحت سلطه حکومت است و اختصاص به مواردی که در نامه وزیر کار ذکر شده ندارد، بلکه در انفال که در زمان حکومت اسلامی امرش با حکومت است می تواند بدون شرط یا با شرط الزامی امر را اجرا کند. [همان ، ج 20، ص 165 (مورخ 1366/9/26)] آیت الله خامنه ای، امام جمعه تهران (لازم به ذکر است ایشان به فرمان امام(ره) بر خلاف سایر امام جمعه های تهران - به غیر از آیه الله طالقانی - به عنوان امام جمعه دائم تعیین گردیده بودند) و رئیس جمهور وقت در توضیح نامه شورای نگهبان و نظر امام در نماز جمعه 11/10/1366 این گونه اظهارنظر کردند: «اقدام دولت اسلامی، در برقرارکردن شروط الزامی به معنای برهم زدن قوانین و احکام پذیرفته شده اسلامی نیست ... امام که فرمودند دولت می تواند هر شرطی را بر دوش کارفرما بگذارد، این هر شرطی نیست، آن شرطی است که در چهارچوب احکام پذیرفته شده اسلام است، و نه فراتر از آن. سوال کننده سوال می کند: برخی این طور از فرمایشات شما استنباط می کنند که می شود قوانین اجاره و مضاربه، احکام شرعیه و فتاوای پذیرفته شده مسلم را نقض کرد. و دولت می تواند برخلاف احکام اسلامی شرط بگذارد، امام می فرمایند: این شایعه است، ببینید قضیه چقدر روشن و جامع الاطراف است.» [روزنامه جمهوری اسلامی، شنبه 12/10/1366، ص 9، خطبه های نمازجمعه حجت الاسلام والمسلمین سیدعلی خامنه ای] این سخنان سبب خیر گشت و باعث شد حضرت امام خمینی (ره ) طی نامه ای تاریخی پرده از حقیقت ولایت مطلقه فقیه بردارند: بسمه تعالی جناب حجت الاسلام آقای خامنه ای، رئیس محترم جمهوری اسلامی - دامت افاضاته پس از اهدای سلام و تحیت، من میل نداشتم که در این موقع حساس به مناقشات پرداخته شود. و عقیده دارم که در این مواقع سکوت بهترین طریقه است. و البته نباید ماها گمان کنیم که هر چه می گوییم و می کنیم کسی را حق اشکال نیست. اشکال، بلکه تخطئه، یک هدیه الهی است برای رشد انسانها. لکن صحیح ندانستم که جواب مرقوم شریف و تقاضایی که در آن شده بود را به سکوت برگزار کنم. لهذا، آنچه را که در نظر دارم به طور فشرده عرض می کنم . از بیانات جنابعالی در نماز جمعه اینطور ظاهر می شود که شما حکومت را که به معنای ولایت مطلقه ای که از جانب خدا به نبی اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - واگذار شده و اهم احکام الهی است و بر جمیع احکام شرعیه الهیه تقدم دارد، صحیح نمی دانید. و تعبیربه آنکه اینجانب گفته ام حکومت در چهارچوب احکام الهی دارای اختیار است بکلی برخلاف گفته های اینجانب بود. اگر اختیارات حکومت در چهارچوب احکام فرعیه الهیه است ، باید عرض حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوضه به نبی اسلام - صلی الله علیه و آله و سلم - یک پدیده بی معنا و محتوا باشد و اشاره می کنم به پیامدهای آن، که هیچ کس نمی تواند ملتزم به آنها باشد: مثلا خیابان کشیها که مستلزم تصرف در منزلی است یا حریم آن است در چهارچوب احکام فرعیه نیست. نظام وظیفه، و اعزام الزامی به جبهه ها، و جلوگیری از ورود و خروج ارز، و جلوگیری از ورود یا خروج هر نحو کالا، و منع احتکار در غیر دو - سه مورد، و گمرکات و مالیات، و جلوگیری از گرانفروشی، قیمت گذاری، و جلوگیری از پخش مواد مخدره، و منع اعتیاد به هر نحو غیر از مشروبات الکلی، حمل اسلحه به هر نوع که باشد، و صدها امثال آن، که از اختیارات دولت است، بنابر تفسیر شما خارج است؛ و صدها امثال اینها. باید عرض کنم حکومت، که شعبه ای از ولایت مطلقه رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - است، یکی از احکام اولیه اسلام است؛ و مقدم بر تمام احکام فرعیه، حتی نماز و روزه و حج است. حاکم می تواند مسجد یا منزلی را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند. حاکم می تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند؛ و مسجدی که ضرار باشد، در صورتی که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند. حکومت می تواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است، در موقعی که آن قراردادمخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یکجانبه لغو کند. و می تواند هر امری را، چه عبادی و یا غیر عبادی است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامی که چنین است جلوگیری کند. حکومت می تواند از حج، که از فرایض مهم الهی است، در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی دانست موقتا جلوگیری کند. آنچه گفته شده است تاکنون، و یا گفته می شود، ناشی از عدم شناخت ولایت مطلقه الهی است. آنچه گفته شده است که شایع است، مزارعه و مضاربه و امثال آنها را با آن اختیارات از بین خواهد رفت، صریحا عرض می کنم که فرضا چنین باشد، این از اختیارات حکومت است. و بالاتر از آن هم مسائلی است، که مزاحمت نمی کنم. ان شاءالله تعالی خداوند امثال جنابعالی را، که جز خدمت به اسلام نظری ندارید، درپناه خود حفظ فرماید. 16دی 1366 -روح الله الموسوی الخمینی در جواب، امام جمعه تهران در نامه ای خطاب به امام اعتقاد خود را به ولایت مطلقه فقیه ابراز داشت، در نامه آیت الله خامنه ای به ایشان آمده است: بسم الله الرحمن الرحیم محضر مبارک رهبر معظم انقلاب حضرت امام خمینی - مدظله العالی پس از عرض سلام و ارادت، مرقوم مبارک در پاسخ به معروضه اینجانب را استماع و زیارت کردم و از ارشادات آن حضرت که مانند همیشه ترسیم کننده خط روشن اسلام است متشکرم. نکته ای که بیان آن را لازم می دانم آن است که بر مبنای فقهی حضرتعالی که اینجانب سالها پیش آن را از حضرتعالی آموخته و پذیرفته و بر اساس آن مشی کرده ام، موارد و احکام مرقوم در نامه حضرتعالی جزو مسلمات است و بنده همه آنها را قبول دارم. مقصود از حدود شرعیه در خطبه های نماز جمعه چیزی است که درصورت لزوم مشروحا بیان خواهد شد. امید است سالهای متمادی این ملت عزیز و فداکار و مسئولان آن و همه امت بزرگ اسلام از فکر بیدار و روشن و رهبری بی بدیل جنابعالی بهره مند گردند و خداوندعمر شریف شما را تا حضور ولی عصر - ارواحنا فداه - مستدام بدارد. 21/10/66 - سید علی خامنه ای حضرت امام خمینی (ره ) نیز در پاسخ ضمن تجلیل از ایشان آن را تایید نمودند، که در پاسخ حضرت امام خمینی (ره ) هم به ایشان آمده است: بسم الله الرحمن الرحیم جناب حجت الاسلام آقای خامنه ای، رئیس محترم جمهوری اسلامی - دامت افاضاته مرقوم شریف جنابعالی واصل و موجب خرسندی گردید. اینجانب که از سالهای قبل از انقلاب با جنابعالی ارتباط نزدیک داشته ام و همان ارتباط بحمدالله تعالی تاکنون باقی است، جنابعالی را یکی از بازوهای توانای جمهوری اسلامی می دانم و شما را چون برادری که آشنا به مسائل فقهی و متعهد به آن هستید و از مبانی فقهی مربوط به ولایت مطلقه فقیه جدا جانبداری می کنید، می دانم و در بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانی اسلامی از جمله افراد نادری هستید که چون خورشید، روشنی می دهید. مع الاسف جمهوری اسلامی و سران محترم آن به جرم اسلام خواهی و بسط عدالت اسلامی درجهان مورد تاخت و تاز تبلیغاتی جهان خواران شده اند و مثلا اگر بگویند آفتاب روشن است، فردا تبلیغات جهانی به شرح و تفصیل و توجیه و تحلیل پرداخته و جمهوری اسلامی و یاران آن را به طوری محکوم می کنند و چون آشنا به فقه اسلامی و به ملت فداکار اسلام و ایمان راسخ آنان نیستند، بسیاری از اوقات تبلیغات آنان به نفع جمهوری اسلامی تمام می شود. و البته ما متوقع نیستیم که با قیامی که بر پایه اسلام عزیز نمودیم و "نه " به شرق و غرب و عمال آنان گفته ایم، آنان به ما و شماها و به ملت عزیز جان بر کف ما بارک الله بگویند. و خوشبختانه اخیرا در همین موضوع حدود ولایت فقیه نویسندگان و گویندگان متعهد و آگاه به مسایل اسلامی، مسئله را در مجالس و روزنامه ها تا آنجا که دیدم مورد بحث قرارداده که من از تمامی آنان تشکر می کنم و امید است ائمه محترم جمعه و بویژه امثال جنابعالی که در بیان مسائل دست توانا دارید، مسئله را تعقیب و در خطبه های نماز جمعه اذهان ناآگاهان را روشن و زبان دشمنان اسلام را قطع فرمایید. و جنابعالی و ملت بزرگوارخواهند دید که در اطراف همین نامه چه شیطنتها و تحلیلها در رسانه های گروهی مخالفین اسلام و همدستان آنان خواهد صورت گرفت. در خاتمه سلامت و سعادت جنابعالی را از خداوند خواستار و امید است امثال جنابعالی در مقاصد عالیه خود پیروز وسربلند گردید. والسلام علیکم و رحمه الله- 21 دی ماه 66 -روح الله الموسوی الخمینی
10200
متن پرسش
با سلام: استاد چه تغییری در نفوس بشر در حال به وجود آمدن است که باعث شده به سمت ماوراء گرایش پیدا کنند و از شواهد آن به وجود آمدن فرقه های عرفانی یا عرفان های نوظهور است و این تغییر تا کجا ادامه پیدا می کند؟ فردی می گفت بشر با ادامه این مسیر حجاب ها را کنار خواهد زد (به صورت اجتماعی)، تا اینکه حضرت را که واسطه فیض هستند حاضر می یابد و آن وقت زمان ظهور حضرت برای انسان است نظر شما چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: با به بن‌بست‌رسیدن وعده‌های مدرنیته که مدعی بود برای بشر بهشتی فراهم می‌کند که جواب‌گوی جسم و جان اوست، بشری که فطرتاً به دنبال معنویت اصیل و حقیقی است، اراده کرده است تا نظر به حقیقت بیندازد و همان‌طور که آن فرد فرموده‌اند اگر چند روزی هم در شناخت مصداق‌های رجوع به حقیقت اشتباه کنند، فراموش نکنید تجدد یک دین است و در تعارض با هر دین دیگری که غیر آن باشد در حالی‌که بخش اعظم تاریخ بشر تاریخ دینی است که انبیاء الهی آن را آوردند و نگاه مدرنیته نگاهی است که این تاریخ را نادیده گرفت و یا آن را بد فهمید و انقلاب اسلامی آمد تا بشر نگاه درستی به دین بیندازد و بشر نه‌تنها از تجدد و دین قلابی بهائیت نجات یابد، حتی از وهّابی‌گری و سلفی‌گری که اسلام تجددمآب است نیز نجات یابد، بالاخره می‌فهمد که حقیقت در کجا است. در همین راستا حضرت باقر«علیه‌السلام» می‌فرمایند: . «أَیُّهَا النَّاسُ أَیْنَ تَذْهَبُونَ وَ أَیْنَ یُرَادُ بِکُمْ بِنَا هَدَی اللَّهُ أَوَّلَکُمْ وَ بِنَا یَخْتِمُ آخِرَکُمْ فَإِنْ یَکُنْ لَکُمْ مُلْکٌ مُعَجَّلٌ فَإِنَّ لَنَا مُلْکاً مُؤَجَّلًا وَ لَیْسَ بَعْدَ مُلْکِنَا مُلْکٌ لِأَنَّا أَهْلُ الْعَاقِبَةِ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِین» ؛ اى مردم! کجا مى‏روید و شما را به کدام جهت مى‏برند؟ خداوند اولِ شما را به دست ما هدایت نمود و به دست ما آخرِ شما را به انجام مى‏رساند، اگر شما دولت زودگذر دارید، دولت پایدار از آن ما است. بعد از حاکمیت ما، حاکمیت دیگرى که بیاید و حاکمیت ما را ساقط کند نخواهد بود، زیرا ما اهل عاقبت هستیم و خداوند فرمود: عاقبت کار از آن متقین است. موفق باشید
10170
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز و گرانقدر: مدت ها پیش، درست آن زمانی که دوران اضطراب و پوچی خود را سپری می کردم آرام آرام خود حقیقی خویش را یافتم و هر روز با نزدیکتر شدن به شاگردان شما که امروز اساتید من هستند بیشتر و بیشتر احساس حیات و آرامش نمودم. در واقع من پاسخ سوال از کجا آمده ام را یافته بودم و حالا نوبت به این سوال رسیده بود که اینجا چه می کنم؟ همین سوال باعث شد سیر مباحث را ادامه دهم و ابتدا از رشته فنی به هنر و سپس به حوزه روی آورم. چرا که تا اینجا به این نتیجه رسیده بودم که راه همین است که می روم. اما وقتی وارد حوزه شدم فاصله ای عمیق بین آنچه می خواستم و آنچه وجود داشت یافتم که این سوال مرا جدی تر کرد. اما این بار بجای اینجا چه می کنم؟ از خود پرسیدم ما این جا چه می کنیم؟ پاسخ این سوال باعث شد به تمام آنچه امام و رهبری در مورد حوزه و روحانیت گفته بودند علاقه مند شوم و سیر مطالعاتی خود را در این زمینه آغاز کنم. بخصوص پس از شرکت شما در برنامه گره و اینکه فرمودید خداوند امام (ره) را چون پیغمبران برای هدایت امروز بشر پروریده و پس از انتشار کتاب سلوک ذیل اندیشه امام (ره) یقیین کردم که راه سعادت را در کلام امام و رهبری باید جست و کاوید و با تمام قلب باور کردم و پذیرفتم که آنچه امام عصر (عج) از ما می خواهند پیروی از مقام ولایت است که حالا بهتر آن را درک می کردم. آرام آرام و با نزدیک شدن به مباحث غرب و انقلاب اسلامی و تمدن زایی و سلوک دریافتم که خبری هست بسیار بزرگتر و عظیم تر از آنچه تصور می کردم. حالا بهتر می فهمیدم چرا رهبر انقلاب می فرمودند نسل شما از عظمت و مجد اسلام چیزهایی را خواهد دید که سابقه نداشته است. فرمودند جهان از این رو به آن رو خواهد شد و جالب آنکه فرمودند این تحولات را نسل ما خواهد دید. حالا احساس می کنم فضای هم سن و سالان خود در دوران انقلاب را کم کم بیشتر احساس می کنم و آن شور را بهتر می فهمم ولی: آنچه فکر و دغدغه جدی من شد این جمله رهبر انقلاب بود که انقلاب آغاز راهی است که باید به تمدن اسلامی ختم شود تا دین به تمامه به صحنه بیاید و امکان تعالی بشر به تمامه فراهم شود. تا جهان ظرفیتی پیدا کند تا توحید به تمامه با ظهور حجت ظهور یابد و اینچنین ظرفیتی زمانی ایجاد می شود که حوزه های علمیه به عنوان شالوده های این انقلاب و ستون های نظام اسلامی و به عنوان کارگزاران فکر و اندیشه در تمدن نوین اسلامی به صحنه بیایند و در تاریخ خود حضوری جدی داشته باشند. به همین جهت بود که اولین مقاله خود را بر اساس مباحث شما و به زبان معرفت النفس نوشتم و با این برنامه که : 1- توحید را به علم حضوری درک کنیم. 2- بدانیم انقلاب به صحنه آمدن توحید است. 3- متوجه شویم اگر در تاریخ خود حضور نداشته باشیم از حقیقت دور خواهیم شد و در خیال به سر خواهیم برد. 4- حوزه های علمیه اساس حرکت انقلاب و شکل گیری تمدن اسلامی است. مباحث را پیش ببرم. مقاله اول را به آدرس زیر تقدیم می کنم: http://uplod.ir/y2jfhsb6tmaz/01_-_جایگاه_تمدن_اسلامی_در_حیات_تاریخی.pdf.htm استاد عزیز با این توضیحات در این جا چند سوال دارم که محضر شما طرح می کنم؟ 1- آیا تحلیل من از آنچه واقعیت امروز است نگاه درستی است و می توان آن را دنبال کرد؟ 2- آیا این توانایی را در مقاله حاضر که تقدیم شد احساس می کنید تا بنده آن را ادامه دهم؟ 3- با توجه به ضعف های علمی و روحی که دارم برای تحقق این هدف (که شاید بتوان مباحث نوشته شده را در کتابی به نام (هویت تاریخی طلبه عصر انقلاب) برای رهانیدن صدها طلبه جوان از سردرگمی اینکه چه باید بکنیم؟ گرد آورد)، چگونه می توانم به پیش بروم؟ چرا که امروز با آنکه می دانم سعادت بشر زمانی محقق خواهد شد که از مسیر شریعت تمام تشریع او با تکوینش به واحد برسد و یگانه شود اما در عمل از این اعتقاد فاصله بسیار دارم. 4- چگونه امروز خود را از عالم بی عمل بودن رها سازم و امروز که نگاهی دقیق تر و صحیح تر و گسترده تر به هستی و حیات خود یافته ام خود را از خطر معرفت بدون عمل نجات دهم تا در ابدیت خود دچار پوچی نشوم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: با آن‌که نتوانستم آدرس مربوطه را باز کنم - گویا باید عضو شویم تا فایل‌ها را باز کند - ولی از طرز نگارش مطالبی که در همین نوشته ارائه فرموده‌اید حقیقتاً به وجد آمدم، این‌همه نظم و دقت و حضور در عالَمی ماوراء این عالم بر شما گوارا باد، بحمداللّه در جای خوبی دست گذاشته‌اید. چهار نکته‌ای که مطرح کرده‌اید باطل‌السحر دنیای مدرن است. با همین روح، جلو بروید تا کالبدی بس عظیم‌تری را بیابید که در آن کالید تاریخی چهره‌ای قابل تصور به صحنه می‌آید. نگو چگونه باید پیش بروم؛ «تو پای به راه در نِه و هیچ مپرس/ خود راه بگویدت که چون باید کرد». در چنین حضوری است که افق نمایان می‌شود و آرام‌آرام انسان به عهدی که با خدا بسته برمی‌گردد و عمل‌اش در مسیر اعتقاد توحیدی‌اش قرار می‌گیرد. پیروزی انقلاب اسلامی در آن شرایط خاص که عملاً عبور از نظام استکباری به‌حساب می‌آمد، چیزی نبود جز نوید پیروزی بزرگی که محدوده‌ی آن از مرزهای ایران بیرون است و لذا باید یاد بگیریم خود را در میدانی به وسعت انقلاب اسلامی ظاهر کنیم با همه‌ی مشکلاتی که در پیش روی ما است. ولی باید بدانید انقلاب اسلامی و ایران اسلامی در تار و پود آینده‌ی سایر کشورها تنیده شده و نمی‌توان به انقلاب طوری نگاه کرد که گویی تنها محدود به جزیره‌ای است به نام ایران، کشورهای دیگر آینده‌ی خود و جهان را در آینده‌ی انقلاب اسلامی جستجو می‌کنند و این انتظار، کار را برای انقلاب اسلامی و برای ما مشکل‌تر می‌کند. این‌ها همه موضوعاتی است که با انقلاب اسلامی به وقوع پیوسته و ما به ندرت می‌توانیم عظمت این موضوع را درک کنیم. ولی این زمان نه وقت سرمستی است و نه وقت جشنِ پیروزی، وای به حال کسی که در حال حاضر که تنها جهان آماده‌ی تحولی بزرگ می‌باشد، خود را در آغوش پیروزی احساس کند. ما تنها در نفی نظام شاهنشاهی پیروز شده‌ایم، در حالی‌که ظرفیت انقلاب اسلامی برای پیروزی‌های با شکوه‌تر بسیار بیشتر است. موفق باشید
10141
متن پرسش
ممنون از زحمتی که می کشید. اگر هر کدام از سوالات جداگانه و به ترتیب و به تفصیل پاسخ داده شوند ممنون می شوم. 1- با سلام. ممنون از اینکه فرصتی در اختیار خبرگزاری مهر قرار دادید. سوالات من درباره آسیب هایی است که ممکن است اندیشه های غرب شناسی داشته باشد. قبل از اینکه بنده آسیب هایی که مدنظر دارم را طرح کنم. مایلم بدانم جنابعالی چه آسیب هایی برای این جریان متصورید؟ آیا انحرافاتی در مباحث غرب شناسی چه به صورت بالفعل چه به صورت بالقوه مشاهده می کنید که قابل ذکر باشد؟ 2- شما در کتاب فرهنگ مدرنیته و توهم می گویید معرفت شناسی غرب جدید بر بنیان توهم بنا شده است و فرهنگ مدرنیته توهم زده است. ضمن اینکه کمی این مسأله را باز می فرمایید بفرمایید چطور این موهومات اینقدر می توانند سیطره پیدا کنند؟ تجدد به هر حال واقعیتی است که پیش روی ماست و از آن فراتر وضعیتی است که ما در درون آن به سر می بریم. نسبت ما با این واقعیتی که به گفته شما بر مبنای موهومات بنا شده چگونه نسبتی باید باشد؟ 3- آیا احساس نمی کنید که وزن دادن بیش از حد به تجدد القای نوعی روحیه ناامیدی و تسلیم شدن در برابر آن را در پی دارد؟ مواجهه ما با مدرنیته باید واقع بینانه باشد یا آرمان گرایانه؟ 4- مباحث غرب شناسی غالباً به محافل نخبگانی محدود شده است. آیا اساساً امکان این وجود دارد که این مباحث در دایره ای وسیع تر و برای عامه مردم طرح شود؟ به عبارت دیگر عامه مردم را چطور می توان نسبت به مفاهیمی مانند غربزدگی و مدرنیته دچار خودآگاهی کرد و آیا چنین کاری اساساً مطلوب و ممکن است؟ با تشکر از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید."خبرگزاری مهر"
متن پاسخ
.باسمه تعالی: سلام علیکم: 1ـ غرب شناسی باید با رویکرد و هدفی مشخص انجام گیرد و گرنه در غرب به عنوان اجتماع انسان ها، انسان‌های خوب و بد داریم ولی اگر رویکرد ما به مبانی فکری تمدّن غربی شد، غرب شناسی ما مبنای علمی به خود می‌گیرد و از این جهت هدف ما از غرب شناسی باید مشخص باشد که با چه هدفی می‌خواهیم غرب را بشناسیم. آیا هدف ما در رابطه با آینده‌ی تمدّن غربی است و این که زمینه‌ی چه تمدّنی پس از افول تمدن غربی فراهم است؟ یا صرفا به سازمان موجود تمدن غربی نظر داریم؟ 2ـ این مسلّم است که تنها خداوند حق و عین واقعیت و هستی محض است و هر گونه رجوع اگر به سوی حضرت حق نباشد، به سوی یک نوعی از توهم رجوع دارد و این در امور فردی انسان‌ها به فراوانی محسوس است. حال اگر یک تمدّن با عقل منقطع از وَحی شکل گرفت و به تعبیر کانت بر این تأکید داشت که بشر برای زندگی خود قیّم نمی‌خواهد حتی اگر آن قیّم خدا باشد، مسلّم آن تمدّن به حق رجوع نکرده و گرفتار انواع توهمات و نیاز‌های کاذب می‌شود؛ چیزی که شما با آن روبرو هستید و علت سیطره‌ی غرب آن است که وهمیات انسان‌ها را مورد خطاب قرار داده و نیازهای نفس اماره‌ی انسان‌ها را جواب می‌دهد. 3ـ ما وظیفه داریم مبانی تفکر غربی را نقد کنیم تا طی فرایندی فرهنگ عبور از آن، در جامعه فراهم شود و این، غیر از نقد غرب در حرکات روبنایی آن است. در نقد تفکر غرب، شما به تفکری برتر می‌رسید و زندگی خود را نوع دیگری غیر از آن طور که غرب تعریف کرده‌است تعریف می‌کنید. 4ـ این یکی از مشکلاتی است که غرب برای ما ایجاد کرده و بحمدالله انقلاب اسلامی و مقام معظم رهبری سعی دارند مردم نسبت به غرب به خودآگاهی لازم برسند و رسالت اصحاب فکر و فرهنگ نیز در همین رابطه باید باشد. موفق باشید
10120
متن پرسش
با سلام و احترام: سوال مهمی برای من هست که جنابعالی در تفسیر جلسه شنبه ها، بسیاری از آیات را با انقلاب اسلامی تفسیر می کنید، انگار انقلاب کل اسلام و عین اسلام است و آیات قرآن درباره انقلاب ما نازل شده است هر چند انقلاب ما عزیز است و بسیاری از فرمایشتتان درست است، ولی این مقداری افراط نیست که شما تقریبا همه آیات را با انقلاب تفسیر می کنید؟ بنظر می رسد جلسه جنابعالی تفسیر قرآن برای انقلاب است در صورتی که قرآن تاریخ و ابعاد کلی تری را بیان می کند. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که قرآن حقیقتی است که در هر زمان، مصداقی دارد و وظیفه‌ی من و شما آن است که از طریق قرآن متوجه مصداق‌هایی شویم که قرآن بدان مصداق‌ها نظر دارد، وگرنه قرآن کتاب زندگی امروز ما نخواهد بود. موفق باشید
10121
متن پرسش
سلام علیکم: با عرض ارادت استاد درباره آیات 60 و 61 سوره احزاب سوال داشتم. بالاخره منِ نوعی ممکن است قلبم هنوز نوعی نفاق داشته باشه و یا در قلبم مرض باشد، آیا شامل خطاب آیه 61 می شویم؟ 2. ممکن است ما به آن مرحله از ایمان نرسیده باشیم که مظاهر آیات الهی را در عالم مشاهده نماییم این به معنی پوشاندن و نوعی کفر محسوب می شود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر دقت بفرمایید موضوعات آیات مذکور به رویکرد آن‌ها نسبت به نظام اسلامی نظر دارد که چون از نظر تمدنی هنوز نظام جاهلیت را قبول دارند مردودند، نه از آن جهت که هنوز فضائل اخلاقی لازم را به‌دست نیاورده‌اند. موضوع، موضوع رویکرد است که آیا معتقد به نظام اسلامی هستید؟ و یا چون فرماسیونرها در عین پذیرفتن عبادات فردی اصالت را به تمدن غربی می‌دهید؟ موفق باشید
10081
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز: یک نظری هست که می گویند نظر مبنا و معیار و شاخص گفتمان انقلاب بر مبنای نظرات 4 شخص حضرت امام، رهبری، شهید بهشتی و مطهری هست. خصوصا در بحث غرب شناسی. و می گویند بقیه نظرات از جمله فرهنگستان علوم قم، فردیدی ها و حضرتعالی و... در مباحث غرب شناسی متعلق به گفتمان انقلاب نیست. افراد متعلق به نظریات دسته دوم که نام بردم اگر چه علاقمند به انقلاب اسلامی هستند، اما گفتمان فکریشان در چارچوب گفتمان انقلاب نمی گنجد. یعنی نمی شود نظرات گاها متناقض استاد مطهری و فردید، هر دو را متعلق به گفتمان فکری انقلاب دانست. دسته دوم اگرچه علاقمندند به انقلاب، اما مبنای فکریشان مبنای انقلاب نیست. نظر شما چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌رسد این نوع تقسیم‌بندی‌ها مربوط به افرادی است که تحقیق کامل نسبت به اندیشه‌ی افرادی که نام بردید نکردند. اصل حرف آن است که انقلاب اسلامی ظهور یک تمدن توحیدی است و غرب حجاب ظهور این تمدن است و هرکس نسبت به انقلاب اسلامی چنین عقیده‌ای دارد سعی می‌کند به نحوی از حجاب غرب عبور کند هرچند راه‌کارها متفاوت باشد. موفق باشید
10082
متن پرسش
سلام استاد عزیز: در سوال مربوط به شیخ فضل الله نوری به نظر شما این سنخ برخورد شما با مسئله درست است؟ در این حرف که با تغییر تصمیم سرنوشت هم تغییر می کند شکی نیست. اما آیا اینکه بگوییم تقدیر ما چنین بود و با اشتباه ما طور دیگری رقم خورد درست است؟ با عرض معذرت و ارادت
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند چند بار تقدیر این بود که حکومت به ما برگردد، ولی خطای شیعیان کار را عقب انداخت. این ادبیات در متون دینی ما مطرح است و حکایت از بصیرت خاصی دارد. موفق باشید
10084
متن پرسش
با سلام: 1. جلسات تفسیر شما چه تفاسیری که فرمودید و چه تفاسیری که الان می فرمایید آیا شرح المیزان رو می کنید یا تفسیر خودتان است؟ 2. ما می گوییم عالم جدیدی آغاز شده و امام خمینی تحولی ایجاد کردند، خب این یک مدعا است چه استدلال هایی باید برای این مدعا بیاوریم تا ثابت کنیم؟ 3. کتاب کربلا مبارزه با پوچی ها آیا مقدمه می خواهد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: روش بنده آن است که المیزان را تبیین کنم، زیرا معتقدم علامه«رحمة‌اللّه‌علیه» خوب متوجه ظلماتی شدند که روح مدرنیته به میان آورده، البته برای به روزآوردنِ آیات مثال‌هایی که می‌زنم بیشتر به روز است 2- در 6 جلسه‌ای که در مدرسه‌ی معصومیه‌ی قم صحبت شد و جزوات آن‌ها بر روی سایت هست، عرایضی شده که خبر از آن می‌دهد که اراده‌ای خاص از طرف حضرت حق به صحنه آمده تا دین به جامعه‌ی بشری برگردد. مقام معظم رهبری در جلسه‌ای که با خبرگان داشتند پنج عامل را در این رابطه شمردند 3- کتاب‌هایی که حاصل سخنرانی بنده است عموماً نیاز به مقدمه ندارد زیرا رویهمرفته مخاطبان جلسات عموم افراد بوده‌اند ولی کتاب‌هایی که نوشته‌ام تا تدریس شود آن‌ها نیاز به مقدمه دارد. و «کربلا مبارزه با پوچی‌ها» حاصل سخنرانی بنده است. یکی از منتقدین در رابطه با بعیددانستن تحقق تمدن اسلامی حرفشان به بنده این بود که بر خلاف آنچه شما می‌گویید واقعیت جامعه‌ی ما این را نشان نمی‌دهد و نمونه‌هایی از ضعف‌های موجود در جامعه را در همه‌ی سطوح مطرح کردند. در جواب ایشان گفته شد: تأمل بر نحوه‌ی ظهور سنت‌های بزرگ در تاریخ می‌تواند مقدمه‌ی مناسبی باشد برای آن‌که بدانیم آینده چگونه شکل می‌گیرد. این‌که شاه به عنوان مظهر خودباختگی یک ملت نسبت به تفکر غربی، رفت و این‌که در حال حاضرآمریکا هر تصمیمی که با روحیه‌ی استکباری‌اش می‌گیرد موفق به انجام آن - آن‌طور که او تصمیم می‌گیرد - نمی‌شود و این‌که روح مردم جهان به سوی معنویت گرایش پیدا کرده؛ حکایت از آن دارد که خداوند تقدیر دیگری را برای ما رقم زده، هرچند برای حاکمیت آن تقدیر باید فرایندی طی شود. بنده نمی‌گویم آنچه در حال وقوع است بدون تفکر در منظر دید همگان قرار می گیرد تا شما بفرمایید چرا قابل رؤیت نیست. مگر آن زمانی که حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» فرمودند: «شاه رفتنی است» در ظاهرِ جامعه چیزی نمایان بود؟ یا وقتی از شکست مارکسیسم لنینیسم خبر دادند، از ظاهر حرکات کشور شوروی و مردم آن می‌شد چنین شکستی را دید؟ اگر بتوانیم ماوراء آنچه ظاهر است، با آنچه تفکر حضوری در اختیار ما می‌گذارد مأنوس شویم، در تاریخ زمانه‌ی خود حضوری از تقدیر الهی را احساس می‌کنیم که مانند هوایی تازه می‌خواهد تاریخ جدیدی را بسازد و ما در صورتی از حضور در این فرآیند محروم نمی‌شویم که احساس خود را از چهارچوب مفهوم، به چیزی بالاتر معطوف داریم که آن «وجود» است. در آن حال در منظر خود انسانی مدّ نظر ما است و با او سخن می‌گوییم که در حال ظهور است و نه با انسانی که دوره‌اش گذشته، و آن‌وقت برایتان روشن می‌شود چگونه حرکتی که مربوط به این دوره‌ از تاریخ نیست نمی‌ماند همان‌طور که حرکات شاه و صدام نماند. به نظر شما چه کسی در دوران خود زندگی می‌کند؟ آن کسی‌که با وضع موجود همرنگ است یا آن‌هایی که نسبت خود را با تاریخی که شروع شده، تعریف کرده‌اند؟ شهدای عزیز ما سنت جاری‌شده در تاریخ را با تذکر حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» شناختند و همرنگ تاریخی شدند که با وجود خود باید احساس می‌کردند و البته احساس کردند. آن‌ها چون می‌خواستند باشند، متفاوت از ظاهر زمانه‌ی خود شدند و مسئولیت تحقق تاریخی را که شروع شده است به گردن دیگری نینداختند، مسئولیت دوران خود را به تنهایی به دوش کشیدند. این درک دیگری است از زمانی که در آن زندگی می‌کنیم. خواستم روشن کنم سایر سنت‌ها و تمدن‌هایی هم که در تاریخ شروع شده‌اند در ابتدا چندان ملموس نبوده و تمدن حاکم مانع از آن بوده که به‌خوبی دیده شوند ولی در دل همان نطفه‌ی اولیه‌ی خود رشد می‌کردند و عالم‌گیر می‌شدند. وقتی حضرت علی «علیه السلام» به عنوان نوجوانی 11 ساله با آن انسان 40 ساله بیعت کردند در ابتدا در آن فضای حاکمیت فرهنگ جاهلیت، اصلاً حسابی روی آن‌ها باز نمی‌شد ولی حقیقتاً اگر امیرالمؤمنین«علیه السلام» نبودند آیا اسلام پا می‌گرفت؟ یا درست در نقطه‌های عطفی که فرهنگ جاهلی همه‌ی توان خود را آورده است تا کارها را تمام کند، علی«علیه السلام» است که موازنه را به نفع اسلام تغییر می‌دهد؟ در جنگ خندق عمرو بن عَبدوَد آمده است این طرف خندق و عربده می‌زند کسی بیاید با من بجنگد، می‌گوید خسته شدم از بس عربده زدم و هیچ‌کس برای مبارزه با من نیامد. ملاحظه کنید در این فضا تنها امیرالمؤمنین«علیه السلام» است که بلند می‌شود و کار را به نفع اسلام تمام می‌‌کند. به همین جهت زهرای مرضیه«سلام الله علیها» در آن خطبه‌ی مشهور می‌فرمایند: «کُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اطْفَأَهَا اللهُ» هرگاه که آتش جنگ برافروختند، خدا خاموشش فرمود. «اوْ نَجَمَ قَرْنٌ لِلشَّیْطانِ» یا هر هنگام که شاخ شیطان سربرآورد. «اوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ» یا اژدهایى از مشرکین دهان باز کرد. «قَذَفَ اخاهُ فی لَهَواتِها» رسول خدا «صل الله علیه و آله» برادرش‏على«علیه السلام» را در کام اژدها و گلوگاه آن افکند. عرضم این‌جا است که تأمل بر نحوه‌ی ظهور سنت‌ها در تاریخ کمک می‌کند تا ما به موضوعِ حضور انقلاب در آینده با تأمل بیشتری فکر کنیم و گمان نبریم اگر حاکمیت تمدن مدرن در نظام ما نفوذ کرده پس آینده از آنِ فرهنگ مدرنیته است. تجربه‌های تاریخ گذشته نشان می‌دهد می‌باید نسبت به آینده امیدوار بود. حوادثی که در عالَم در حال وقوع است مثل رفتن شاه ایران و گرایش مردم جهان به سوی معنویت و ... حکایت از آن ندارد که خداوند تقدیر دیگری برای بشر امروز رقم زده است؟ هرچند برای حاکمیت آن تقدیر باید فرایندی طی شود و این احتیاج به زمان دارد تا قلعه‌ی تمدن مدرن آرام‌آرام بی‌سکنه شود و یا آرام‌آرام با تمدنی روبه‌رو شوید که نظر به ملکوت عالم دارد و به ابعاد متعالی انسان‌ها توجه می‌کند. در جلسات قبل در معنای فرایندی‌بودن هر انقلابی عرایضی داشتم و روشن شد واژه‌ی فرایند یعنی یک شروع طولانی، و عرض شد حتی تمدن غربی که نسبت به تمدن‌های گذشته از نظر زمانی نزدیک‌ترین تمدن به ما است، در طول 200 سال ظهور کرد و حالا بعد از چهارصدسال شما با فرایند سقوطش روبه‌رو شده‌اید. ابتدا دویست سال قبل از رنسانس یک فضای تاریخی ایجاد شد تا آن‌که فرانسیس بیکن در سال 1627 کتاب «آتلانتیس نو» را نوشت و آرام‌آرام آرمان‌های آن تاریخ ظهور کرد و آنچه در ابتدا به عنوان یک آرمان مطرح بود به مرور به فعلیت رسید. در مورد تمدنی هم که با انقلاب اسلامی ظهور می‌کند، بنده نمی‌گویم بدون تفکر حضوری در منظر دید همگان قرار می‌گیرد تا شما بفرمایید چرا قابل رؤیت نیست بلکه عرض بنده آن است که ملاحظه کنید چگونه در زیر پوست این ظاهر، سنتی در حال وقوع است که آن ادامه‌ی فرهنگ غربی نیست. باز تأکید می‌کنم؛ مگر آن زمانی که حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» فرمودند: «شاه رفتنی است» در ظاهر جامعه چیزی نمایان بود؟ یا وقتی از شکست مارکسیست و لنینیسم خبر دادند از ظاهر حرکات کشور شوروی و مردم آن چیزی پیدا بود؟ اتفاقاً گورباچف آمد تا پروستاریکای مارکسیسم لنینیسم را احیاء کند و شتاب بخشد، با یک امیدی هم آمد، حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» همان وقت برایش نوشتند دیگر باید سراغ مارکسیسم و لنینیسم را در موزه‌ها گرفت. چون امام با شعورِ حضوری خود متوجه تقدیری شده بودند که در آن تقدیر دیگر مارکسیسم لنینیسم امکان ادامه‌‌یافتن نداشت و این بصیرت با نگاه «وجودی» به عالم قابل درک است. موفق باشید
10039
متن پرسش
سلام استاد: میشه لطفا و جهت رفع ابهام از ما پاسخ این نقد رو بدین: http://www.asriran.com/fa/news/356175/ سه سؤال محترمانه از آیت الله مصباح درباره یک صبحانه سیاسی در قبل از انقلاب
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم اگر مباحثی که آقای سید حمید روحانی مطرح کرده‌اند را دنبال کنید مشخص می‌شود که آقای هاشمی خدمت آیت‌اللّه مصباح می‌رسند تا ببینند چه شده است که در مبارزات خود توقفی به نظر آقای هاشمی ایجاد کرده‌اند و آقای مصباح روشن می‌کنند که چون آقای هاشمی رابطه‌ی تنگاتنگ با مجاهدین خلق(منافقین) پیدا کرده‌اند از این طریق مبارزات خود را متوقف می‌نماید و بهانه می‌آورند که من می‌خواهم به کارهای فکری و فرهنگی بپردازم. و اتفاقاً این نشان می‌دهد که آیت‌اللّه مصباح در قبل از انقلاب آن‌قدر در مبارزات مؤثر بوده‌اند که آقای هاشمی روی ایشان حساب باز می‌کرده و باز نشان می‌دهد که چقدر هوشیاری در آیت‌اللّه مصباح بوده است و همین مسائل است که چون مقام معظم رهبری در جریان آن بوده‌اند موجب می‌شود که از ایشان آن تعریف‌های غلاظ و شداد را داشته باشند. موفق باشید
10031
متن پرسش
سلام علیکم: آیا می شد در دوران مشروطه مردم با روی آوردن به سخنان شیخ فضل الله نوری غرب زده نشوند و ما اکنون این قدر دچار معضل نمی شدیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: تقدیر ما آن بود که از طریق هدایت‌های شیخ فضل اللّه به چیز دیگری غیر از رضاخان برسیم ولی غفلت کردیم. موفق باشید
10011
متن پرسش
با سلام حضور استاد عزیز: نظرتان راجع به مطالب استاد مصطفی ملکیان با عنوان «عقلانیت و معنویت» و غیر عقلانی بودن تعبد دینی در صورت صلاح دید مرقوم فرمایید. برخی از اثار ایشان در سایت زیر مشهود است neeloofar.org
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع شخصیت فکری آقای ملکیان را باید در نگاه کلّی و کلان مدّ نظر داشت همان‌طور که کانت نکات اخلاقی خوبی را مطرح می‌کند، ولی حاصل آن، غربی است که شما با آن روبه‌روئید. جایگاه تاریخی تفکر آقای مصطفی ملکیان چیزی غیر از آن مشیّتی است که حضرت حق برای عبور از غرب و رسیدن به یک تمدن اسلامی برای ملت ما اراده کرده است. موفق باشید
9999
متن پرسش

سلام علیکم: به نوشته ای از شهید آوینی برخورد کردم که سخنرانی منتشر نشده ایشان بود (احتمالا). مفید دیدم دوستان دیگر هم مطالعه کنند. سخنرانی منتشر نشده‏ شهید آوینی/ شبکه ایران: "آوینی سخنران" با "آوینی نویسنده" متفاوت است. هنگام سخنرانی باید مقدمه چینی کند و یک شمای کلی از مبانی و معتقداتش بگوید اما در حین نوشتن یک مقاله چنین نیست. او چنان فاتحانه و با اطمینان می‏نویسد که گاه شاید لازم نمی‏بیند که از آغاز همه مبانی تفکرش را بگوید. این سخنرانی در جمع تعدادی از طلاب صورت گرفته و شاید در هیچ یک از متون و سخنان منتسب به سید مرتضی آوینی، او چنین آشکار و مدون اصول فکری خودش درباره تمدن غرب، فلسفه و سینما بیان نکرده است.********** سید مرتضی آوینی: تصوری که از پیش درباره جمع حاضر داشتم این بود که آنها عده‏ای از دوستان هستند که درباره فیلمنامه نویسی تحقیق می‏کنند و قصدم نیز آن بود که تذکراتی را در این باره با آنان درمیان بگذارم؛ اما وقتی به اعلانی که زده بودند برخوردم، دیدم عنوانی که برای این بحث گذاشته‏اند «حکمت سینما» است. عنوانی که انتخاب شده خیلی بزرگتر از آن چیزی است که من توقع داشتم و باید بگویم این کلاهی است که بر سر ما گشاد است؛ اما به هر تقدیر، حسب الامر دوستان، آنچه را به نظرم می‏رسد در ذیل تذکراتی چند عرض می‏کنم. امیدوارم که مرضیّ خدا واقع بشود و نیز مورد استفاده دوستان قرار بگیرد. 1. اوّلین تذکری که می‏خواستم عرض کنم این است که تمدن امروز اصلاً محصول فلسفه است؛ شجره‏ای است که ریشه‏اش فلسفه است و بالطبع همه لوازم و محصولات تمدن امروز موالید فلسفه هستند؛ و نیز سینما، چه آن را همچون هنر بنگریم و چه همچون صنعت. ممکن است ارتباط آنچه به مثابه ثمره این تمدن در خارج محقق شده است با ریشه‏اش، یعنی فلسفه، چندان واضح نباشد، یعنی فی المثل نتوان از همان آغاز نسبت ماشین رختشویی را با فلسفه پیدا کرد اما در باطن امر، با کمی تأمل همراه با تفکر در سیر تاریخی تمدن غرب، خواهیم دید که این تمدن و لوازمش ثمرات درخت فلسفه هستند. مگر گلابی چقدر با اصل درخت خویش شباهت دارد؟ باغبان است که این تناسب و تشابه را باز می‏یابد نه هر ناآشنایی که نظر در باغ کند. اینکه اصلاً چرا من به این تذکر پرداخته‏ام علتی دارد و آن اینکه ما در قرن پانزدهم هجری قمری، با واقعه عظیمی در کره زمین مواجه هستیم که انقلاب اسلامی است و اعتقاد این حقیر بر آن است که با این انقلاب، سیر اضمحلال و فروپاشی تمدن غرب از نقطه عطف تاریخی خویش گذشته و در قوس نزول افتاده است. تاریخ آینده تاریخ غرب نیست، تاریخ اسلام است و البته این مدعا نیاز به توضیح بیشتری دارد که برای حفظ اجمال و ایجاز باید از آن درگذریم. با این فرض، در آینده میان ما و غرب مبارزه‏ای همه جانبه درگیر خواهد بود که هنوز بیش از یک دهه از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته، آثار آن در سراسر دنیا مشهود است. این مبارزه تنها یک مبازره نظامی نیست و مبارزه نظامی در حقیقت جلوه آن مبارزه فرهنگی، فکری و فلسفی است که میان ما درگیر است. مبارزه نظامی فقط ظاهر این مبارزه است و در باطن جنگی بسیار عظیم‏تر در جریان است که تعبیر من از آن «جهاد فکری» است. لازمه پای نهادن در این مبارزه آن است که ما ماهیت غرب را بشناسیم و نسبت میان آثار و لوازم تمدن غرب را با ریشه‏هایشان پیدا کنیم و این جز از طریق فلسفه ممکن نیست، چرا که اصلاً غرب و تمدن منتسب به آن مولود فلسفه است. از آغاز قرون جدید، یعنی در رنسانس، بنیان فکری تمدن حاضر با رجوع به تفکر فلسفی یونان گذاشته شد و هر آنچه اکنون وجود پیدا کرده، موجودیت خویش را مدیون این بنیان نخستین و بسط تاریخی آن است؛ پس ما خود را بی نیاز از فلسفه ندانیم. بسیاری از ساده انگاریهایی که در برخورد با غرب وجود دارد ناشی از این عدم شناخت است و این نقص جز به مدد فلسفه علاج نمی‏شود و اصلاً کسی که غرب را بدون عنایت به بنیانهای فلسفی آن بنگرد، امکان تحقیق در ماهیت آن را پیدا نمی‏کند و به تبع آن، لزوم این مبارزه را نیز در نمی‏یابد. البته در باب این مسأله که انسان برای رسیدن به حق بالذات محتاج به خواندن فلسفه باشد سخن بسیار است و نگفته روشن است که انسان برای طی طریق حق ضرورتا نیازمند به فلسفه نیست، اما سخن ما در مبارزه با غرب است. وقتی می‏گوییم غرب، شرق سیاسی را هم در نظر داریم؛ مارکسیسم و کمونیسم نیز مظاهری از همان تفکر واحدی است که در غرب حاکم است. اینها همه ثمرات و شاخ و برگ درختی هستند که ساقه‏اش «اومانیسم» است. برای مثال، اخیرا در یکی از همین مجلاتی که این روزها انتشار پیدا می‏کند سخنی دیدم که یکی از انتلکتوئلهای پیر این جامعه گفته بود؛ اینکه «روشنفکر مدافع چیزی نیست!» اگر با پشتوانه تفکر فلسفی غرب به سراغ این سخن نرویم، اصلاً امکان درک آن برای ما موجود نیست. ما با این تفکر مخالفیم اما بنیان این مخالفت باید بر مبنای شناختی که از این سخن داریم بنا شود. ممکن است گوینده این سخن فلسفه نداند، که همین طور هم هست، اما این سخن که از دهانش برآمده لزوما سخنی فلسفی است زیرا از دهان کسی برآمده که شخصیتش را مدیون غربزدگی است. هیچ یک از نحله‏های فکری یا حتی محصولات تکنیکی این تمدن را جز با فلسفه نمی‏توان بررسی کرد و به اعتقاد اینجانب بخشی از روشن بینی معجزآسای حضرت امام(ره) در برابر غرب نیز از اینجا مایه گرفته است که ایشان ید طولایی در فلسفه و عرفان نظری دارند؛ و البته بنیان اصلی احاطه حکیمانه ایشان را بر همه مسائل باید در جایی دیگر جستجو کرد که در اینجا محل بحث ندارد. 2. تذکر دومی که می‏خواستم عرض کنم این است که بشر امروز وجود انسان را عین حیوان می‏داند. تعریفی که قدما از انسان داشتند، یعنی «حیوان ناطق»، با آن تعریفی که بشر غربی از انسان دارد به طور کلی متفاوت است. قدما نطق را فصل وجود انسان از حیوان می‏دانستند؛ حقیقتی که چون در وجود بشر تحقق یابد، تحولی ذاتی و ماهوی اتفاق می‏افتد و انسان از نظر تعالی وجود بـه مرتبه‏ای می‏رسد که دیگر نمی‏توان او را حیوان دانست. در حکمت اسلام، نفس انسان را نفس ناطقه می‏نامند و این نطق را نباید فقط به معنای ظاهریِ «سخن گفتن» گرفت. سخن گفتن انسان ریشه در تفکر و تعقل او دارد، چنان که لفظ «منطق» را هم از ریشه نطق گرفته‏اند. اما امروزه به تبعیت از تفکر غربی، بشر را اصالتا با رجوع به حیوانیت او معنا می‏کنند. اگر توجه نکنیم که تمدن غرب و آثار و لوازمش در ذیل این تعریف قرار دارد، امکان تحقیق در ماهیت آن از دست می‏رود. اگر انسان این چنین تعریف شود، آثار این تعریف در همه اموری که مربوط به انسان است به نسبت قرب و بعد ظاهر خواهد شد؛ مثلاً در علوم انسانی این تأثیرات ظهور بیشتری دارد تا علوم تجربی. در اقتصادِ امروز بنگرید که نیازهای حیوانی وجود بشر را اصل می‏گیرند، یا فی المثل در تعبیر آنها از آزادی. اشتباه در تعریف انسان کار را به آنجا کشانده که امروز بعد از چند قرن، انسان به یک از خود بیگانگی ذاتی دچار آمده و به نوعی حیوان اجتماعی تبدیل شده است. این اصلاً تفاوت اصلی دوران ماست با دورانهای دیگری که بر کره زمین گذشته است. تفاوت اساسی آنجاست که پیش از این عصر، چه بسا انسانهایی وجود داشته‏اند که این تعبیر در موردشان مصداق داشته؛ انسانهایی که از حقیقت وجود خویش دور افتاده بوده‏اند و غیر اهل حق، همه این چنین‏اند؛ اما هیچ گاه کار به آنجا نرسیده که در تفکر غالب بشریت، این تعریف وارونه پذیرفته شود و مثل امروز همه تأسیسات و مناسبات و معاملات اجتماعی بر همین اساس وارونه بنا شود. بعد از چند قرن اکنون در غرب آثاری مشهود است دال بر اینکه آنها به پایان راه رسیده‏اند و وقت آن است که به این اشتباه کلی خویش در تعریف انسان پی ببرند و توبه کنند، و به اعتقاد اینجانب این «عصر توبه بشریت» با انقلاب اسلامی ایران آغاز شده است و هر چه بگذرد ما با تحولات اجتماعی و سیاسی عمیق‏تر و وسیع‏تری دالّ بر یک توبه کلی به سوی دین و دینداری و حق پرستی مواجه خواهیم شد. قرن آینده، این چنین قرنی است و آثار اولیه آن نیز از هم اکنون ظهور یافته است.انسان را باید همچنان که در حکمت اسلام مطرح است با نفس ناطقه از حیوان جدا دانست و اصل در وجود انسان، همین روح است که متعالی و الهی است. بین انسان و حیوان نسبتی که غربیها قائلند برقرار نیست و اگر ما برای خصوصیات حیوانی وجود انسان قائل به اصالت شویم، باعث دوری انسان از وجود حقیقی خودش خواهیم شد، آنچنان که اکنون در غرب رخ داده است. 3. تذکر سومی که باید عرض کنم مستقیما راجع به خود سینماست. اگر سؤال این باشد که «چه چیزی سینما را از این جذابیت برخوردار کرده است؟» در جواب باید گفت: «توهّم واقعیت». اما ما معنی توهّم واقعیت را نمی‏توانیم بفهمیم مگر اینکه بدانیم این جذابیت چه چنگ آویزی در درون ما دارد. هر آنچه بیرون از ما، ما را به خود جذب می‏کند، اگر نسبتی با وجود ما نداشته باشد و چنگ آویزی در وجود ما نیابد تا خود را به آن بیاویزد اصلاً ما به طرفش نخواهیم رفت. این توهّم واقعیت چیست، چگونه ایجاد شده و چه خانه‏ای در درون ما دارد که ما را به خود جذب می‏کند؟ جستجوی جواب این سؤالها برای شناختن ماهیت سینما لازم است و البته ما در طی این یک جلسه نمی‏توانیم به همه سؤالها جواب بدهیم و فقط طرح سؤال می‏کنیم، چرا که در خود این سؤالها نیز تذکراتی بسیار جدی وجود دارد. اگر این توهّم واقعیت یا واقعیت سینمایی سیری داستانی به خود نگرفته بود، باز هم این همه جذابیت نداشت. جذابیت سینما در آنجاست که چنگ آویزهایی در فطرت ما یافته است و فی المثل درباره داستان باید گفت که بشر از آنجا که در نسبت بین مرگ و زندگی و مبدأ و معاد و نسبتی که بین او و زمان برقرار می‏شود وجود پیدا می‏کند، به سیر داستانی و قصه و تاریخ گرایش دارد و به همین علت است که جذابیت قصه و داستان و تاریخ برای انسان امری فطری است، یعنی ریشه در فطرت انسانی دارد. اگر بشر نمی‏مرد و جاودانه بود، علاقه‏ای هم به قصه و تاریخ نداشت. یکی از مهمترین صفاتی که واقعیت سنیمایی را از جذابیت فعلی برخوردار کرده سیر داستانی است و جذابیت سیر داستانی هم در نسبتی است که بین انسان و مبدأ و معاد و مرگ و زندگی وجود دارد. از داستان گذشته، سینما آن گونه که اکنون در دنیا محقّق شده این صفات فطری را اغلب در جهت ضعفهای بشری خوب شناخته و بر همین اساس رابطه خویش را با انسان بنا نهاده است. 4. تذکر چهارم اینکه سینما، یا به عبارت بهتر، تماشای فیلم جز به توسط الیناسیون انسان تحقق پیدا نمی‏کند. الیناسیون را از خود بیگانگی ترجمه کرده‏اند و مصداق اتمّش را در مجانین می‏یابیم. دیوانه‏ها بدون آگاهی از هویت اصلی خودشان شخصیتی موهوم برای خود تصور کرده‏اند و در آن فرو رفته‏اند. تعبیر الیناسیون در نحله‏های مختلف فلسفی در غرب معانی مختلفی پیدا کرده است، ولی ما بدون توجه به این تفاوتها الیناسیون را به معنایی گرفته‏ایم که با فرهنگ ما بیشتر سازگاری دارد. دنیا دار المجانین بزرگی است و بجز اهل حق، یعنی کسانی که بین خود و حقیقت مطلق رابطه‏ای آنچنان که باید برقرار کرده‏اند، همه انسانها کم و بیش و در صورتهای مختلف دچار جنون هستند چون در عوالمی ساخته و پروده توهّمات خودشان زندگی می‏کنند. یکی در جهانی زندگی می‏کند که خدایی ندارد و در آن جهانِ وهمی، یکباره در وسط آسمان، روی یک کره کوچک صورتهای ابتدایی حیات به وجود آمده و بدون علتی معلوم در یک جهت احتمالی، پیچیده‏تر و پیچیده‏تر شده و کمال یافته است تا اینکه انسان پای به عرصه وجود نهاده و شروع به تفکر درباره خود و جهان خارج از خود کرده است! دیگری در جهانی زندگی می‏کند که همه مثل گرگ مترصّد دریدن یکدیگر هستند و در چنین دنیایی تنها قانون است که آنها را از تجاوز به یکدیگر باز می‏دارد، دنیایی که در آن همه دزدند مگر کسانی که قدرت دزدی ندارند... و اما حقیقت چیست؟ وقتی کسی بدون آگاهی از اینکه هویت حقیقیش چیست خود را ناپلئون می‏داند یا مثلاً بزرگترین روشنفکر جهان سوم می‏پندارد بدون آنکه نگران حقیقت امر باشد، این شخص دچار الیناسیون است و از خود بیگانگی به معنای اتمّ در مورد او اتفاق افتاده است. تعبیری در قرآن مجید وجود دارد که در ذهن من با این مسأله الیناسیون یا از خود بیگانگی مربوط است و آن «خوض» است که به معنای فرو رفتن آمده: «قل اللّه‏ ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون»: رهایشان کن تا در این حالت فرورفتگی و استغراق که دارند، مشغول بازی باشند. همه این تعبیرات محل بحث هستند،بحثهایی اساسی؛ اما نه در جلسه‏ای با این محدودیت. انسانها به طور معمول گرفتار غفلتی هستند که با خوض در امری خارج از خودشان محقّق شده است. وقتی انسان در چیزی خارج از وجود خودش فرو برود و در آن غرق شود، از خود غافل می‏شود و به همه تقدیر معنای از خود بیگانگی به نحوی از انحاء درباره‏اش مصداق می‏یابد. همه انواع این از خود بیگانگی مذموم نیست، چنانکه انسان در هنگام عبادت نیز در امری خارج از خویش مستغرق می‏شود. اما ما خدا را وجودی «غیر خود یا ناخود» نمی‏دانیم که با فنای در وجود او معنای از خود بیگانگی درباره ما صدق کند؛ خدا غایت الغایات وجود ما و اصل حقیقت هستی است و فنای در وجود او، در واقع امر «بازگشتن به خویش» است. معنای لفظی «توبه» نیز همین است: بازگشت؛ بازگشت به حقیقتی که از آن دور افتاده‏ایم. آنچه در شریعت مذموم است از خود بیگانگی ذاتی است یعنی فی المثل همان امری که امروزه درباره بشریت به طور عام و بشر به طور خاص اتفاق افتاده: انسان به نوعی حیوان اجتماعی و ابزار ساز استحاله یافته است. دیوانه‏ها بیمارانی بیش نیستند؛ اغلب یک نقص جسمی یا عصبی باعث شده است که جنون پیدا کنند، اما مجانین واقعی آدمهایی هستند که نه فقط نسبت به هویت حقیقی خویش آگاهی ندارند بلکه خود را کس دیگری می‏انگارند. در بعضی از روایات وجود دارد که حضرت رسول(ص) از جایی گذر داشته‏اند. برخورده‏اند به مردمی که دور بنده خدایی جمع آمده‏اند. می‏پرسندکه این کیست و جواب می‏دهند که مجنونی است. سخنی می‏فرمایند قریب به این مضمون: او بیماری بیش نیست، مجنون حقیقی کسی است که با تکبر روی کره زمین راه می‏رود. یک بشر متکبر یا مستکبر مصداق کاملی است برای آن از خود بیگانگیِ ذاتی که مورد نظر ماست. قراردادی که بین تماشاگر فیلم و فیلمساز وجود دارد آن است که تماشاگر با پای خودش می‏رود و در فضای تاریکی روی صندلی می‏نشیند و خودش را تسلیم فیلمساز می‏کند تا به هر سان که می‏خواهد او را در یک واقعیت موهوم غرق کند، آنچنان که در تمام مدت تماشای فیلم اصلاً هویت حقیقی خویش را به یاد نیاورد و رجعتی به خویش نداشته باشد. مع الاسف میزان توفیق فیلمساز نیز در همین جاست؛ فیلم خوب فیلمی است که در تمام مدت تماشاگر را زمین نگذارد و با رشته این جذابیت سحرانگیز تا آنجا او را گرفته باشد که امکان رجعت به خویش را به او ندهد. وقتی به بچه‏هایی که در حال بازی هستند بنگریم، درمی یابیم که تعبیر «خوض» در قرآن چقدر عمیق و بلیغ است. بچه‏ها در نقش موهوم خویش در بازی آن همه فرو می‏روند که غرق می‏شوند و زندگی غیر اهل حق نیز این چنین است؛ بازی موهومی بیش نیست. اینها از جهان خارج از خودشان توهّمی دارند که اصلاً مطابق با واقع نیست و ما میزان صحت ادراک را مطابقت با واقع یا نفس الامر می‏دانیم. جهانی که اینان بر اساس شناخت خویش پیرامون خود آفریده‏اند، جهانی غیر واقعی و خیالی است و از همین روست که عرض کردم جهان دارالمجانین بزرگی است. 5. تذکر پنجم این است که بشر امروز از این غفلتی که نسبت به حقیقت و وجود حقیقی خویش دارد استقبال می‏کند. وقتی خود آگاهی انسان با درد و رنج همراه است، غفلت ملازم بالذت است و این چنین، غالب انسانها، جز اولیای خدا، خود را به آن می‏سپارند. در نهادهای اجتماعی بشر امروز، موارد مختلفی از مصادیق و شواهد این مدعا را پیدا خواهیم کرد: دیسکوتکها، کاباره‏ها، میخانه‏ها، شهرهای بازی، قمارخانه‏ها، سینماها، کلوبهای مختلف بیلیارد، بولینگ و بسیاری از بازیهایی که تحت عنوان ورزش پنهان شده‏اند... همه و همه مظاهری هستند از همان معنایی که گفته شد: غفلتکده‏هایی که بشر امروز برای فرار از عقل و اختیار و خودآگاهی ساخته است. نقطه گرایش انسان به سوی مستی، ترک عقل و اختیار و آسودگی از رنجهای وجود و حیرت و دهشتی است که با آن همراه است. سینما نیز آنچنان که امروز به طور عموم وجود دارد، مفرّی است که بشر برای گریز از خود ساخته است و البتّه همان طور که بعدها عرض خواهد شد، ما سینما را منحصر در این غفلتکده‏ای که امروز کمپانیهای تجارتی فیلمسازی بنا کرده‏اند نمی‏دانیم و برای آن وظایف دیگری نیز قائل هستیم... هر چند آنچه اکنون وجود دارد همان است که گفتیم. بشر در هنگام تماشای فیلمی که همه وجود او را به خود جذب کند، به نحوی از بیخودی و غفلت و مستی دست می‏یابد که بسیار لذتبخش است؛ این لذت است که انسان را به سوی سینما می‏کشاند. اگر در تعبیرات عرفانی ما، مستی و بیخودی بالاترین مرتبه‏ای است که انسان بدان نائل می‏شود، نباید این هر دو را به یک معنا گرفت. از این نظر بیخودی مقامی همسنگ با ولایت است، چرا که وجود انسان عین ربط و تعلق به حق است، اما نفس یا خود، حجاب این تعلق می‏شود و لذا وجود حقیقی انسان هنگامی ظاهر می‏گردد که «خود» او از میان برخیزد. بزرگ‏ترین حجاب میان انسان و خدا، خود یا نفس اوست و از همین رو وقتی انسان موفق شود که از خود بگذرد خدا از وجود او ظاهر خواهد شد و این همان مرتبه بیخودی است؛ همسنگ با ولایت. در اینجا همان طور که عرض کردم، تعبیر از خود بیگانگی درست نیست چرا که اصلاً بیگانگی واقعی در این خود است که انسان را از خدا باز می‏دارد. 6. تذکر ششم اینکه شاخص اصلی وجود انسان همین عقل و اختیار اوست. حرکت بالاراده در مورد حیوانات نیز تحقق دارد و آنچه انسان را متمایز می‏سازد اختیار است نه حرکت ارادی که حیوانات نیز به یک معنا از آن برخوردار هستند. باز به همین علت است که این اختیار را به همان امانتی تفسیر کرده‏اند که انسان از ازل عهده دار آن شده است. تماشاگری که با پای اختیار به فضای تاریک سینما می‏رود و خود را در صحنه واقعیت سینمایی غرق می‏کند، اصلاً بدون ترک اختیار امکان پرداختن به فیلم و تماشای آن را پیدا نمی‏کند، یعنی استغراقش در آن واقعیت، موکول به این امر است. برده یا بنده به کسی اطلاق می‏شود که از خود اختیار ندارد و از آن آزادی که شاخص وجود بشر است برخوردار نیست. غربیها هم با اینکه آزادی را طور دیگری معنا کرده‏اند اما آن را شاخص وجود بشر می‏دانند. در مقابلِ لفظ بنده یا برده، کلمه حرّ یا آزاد وجود دارد. پس انسانی که اختیار ندارد، بنده یا عبد است اما عبودیت نیز مطلقا مذموم نیست. عبودیت به معنای ممدوح آن، قله غایی تکامل و تعالی روح بشر است و مقام عبداللهی همان مقام خلیفة اللهی است. آنچه هست این است که اگر لازمه تماشای فیلم ترک اختیار و گذشتن از خود و خودآگاهی است، پس این کار فی نفسه نوعی عبودیت یا عبادت است که هم می‏تواند ممدوح باشد، هم مذموم. میزان حسن و قبح این عمل، در جواب این پرسش است که آیا فیلم جانب حق را نگاه داشته است یا خیر؟ 7. تذکر این نکته نیز لازم است که ترک اختیار هنگام تماشای فیلم مطلق نیست و هر چه تماشاگر بیشتر در واقعیت موهوم پرده سینما غرق شود، از خود و اختیار خویش بیشتر و بیشتر فاصله می‏گیرد و این عمل بیشتر مصداق آنچه گفتیم واقع می‏شود. از یک سو تماشای فیلم برای انسانهای متکامل اصلاً با ترک اختیار همراه نیست و از سوی دیگر، درباره کودکان و انسانهای ضعیف النفس، سحر و جادوی فیلم تأثیر بیشتری دارد. تعبیری که یکی از دوستان فیلمساز ما داشت هیپنوتیزم بود؛ یعنی می‏گفت عملی که سینما با انسان می‏کند، هیپنوتیزم است. و او این را از ذاتیات سینما و اصلی‏ترین مشخصه ذاتی آن قلمداد می‏کرد و بشدت اعتراض داشت نسبت به آنان که درباره جذابیت سینما چون و چرا می‏کنند و می‏خواهند سینما را به سمتی بکشانند که از جاذبیتهای کاذب پرهیز کند. می‏گفت چه کسی می‏تواند بگوید که این جاذبیت کاذب است یا نه و می‏گفت که اصلاً هیپنوتیزم رکن اساسی سینماست و همان چیز است که سینما از طریق آن محقّق می‏گردد. نتیجه‏ای که او می‏خواست بگیرد درباره بچه‏ها بود؛ می‏گفت اصلاً سینما وسیله سرگرمی و تربیت بچه‏هاست؛ بزرگترها شخصیت نهایی خود را یافته‏اند و دیگر امکان تحول و تغییر ندارند. سینما متعلق به بچه‏هاست و از طریق سینما است که ما می‏توانیم نسل آینده انقلاب را بسازیم. مثالی که او می‏آورد در مورد آثار رودیارد کیپلینگ بود ـ هم او که متهم به فراماسونری است. می‏گفت: بعد از بیست سال همان قهرمانهای فراماسونرکیپلینگ، تمام سطح ممالک مستعمره امپراتوری بریتانیا را در جستجوی همان اهدافی که کیپلینگ داشت، پر کرده‏اند. می‏گفت که تأثیر معجزه آسای داستانهای او در سادگی و جذابیت آنهاست و بعد این نتیجه را با وضع فعلی خودمان قیاس می‏کرد. می‏گفت: از این جذابیتی که سینما دارد باید استفاده کنیم و نسل آینده انقلاب را بسازیم. باید اسوه هایی را برای جوانان و نوجوانان بسازیم که بعدها در وجود آنها محقّق بشوند. آنچه نقل به مضمون کردم، در همه وجوه و با همه وسعتش، منتهی به آن مطلبی که مورد بحث بود نمی‏شود؛ قصد حقیر فقط تکیه بر این گفته بود که ایشان هم اعتقاد داشت که تا آن هیپنوتیزم کذایی درباره تماشاگر اتفاق نیفتد، فیلم و سینما به معنای حقیقی تحقق نمی یابد. حالا اگر دقت کنیم خواهیم دید همان طور که بچه‏ها و انسانهای ضعیف النفس در برابر سینما کاملاً خلع اختیار می‏شوند، کسانی هم هستند که به راحتی در برابر فیلم از عقل و اختیار خود صرف نظر نمی‏کنند. بنده هم می‏شناسم کسانی را که اصلاً تحمل سینما و تلویزیون را ندارند و اصلاً نمی‏توانند خود را به فیلم تسلیم کنند؛ احتراز دارند و می‏گریزند، چرا که شرط اول تماشای فیلم و لذت بردن از آن، این است که انسان از خود خارج شود و در سیر عواطف و احساسات فیلم و حوادث آن شریک گردد و البته مقصود از این خود، «خودبالفعل» یا شخصیت فردی هر کس نیست بلکه مراد شخصیت حقیقی نفس است. حالا با توجه به این مقدمات می‏خواهم پرسشی طرح کنم و آن اینکه آیا مخاطب سینما عامه مردم نیستند؟ آیا سینما با انسانهای متکامل نیز می‏تواند ایجاد رابطه کند؟ آیا باید هدایت عام و خاص را از هم تفکیک کنیم و درباره وظیفه پرورشی سینما، بحث کنیم در این معنا که آیا سینما انسانهای متکامل و خواص را نیز مورد خطاب دارد؟ می‏دانید که اگر در سینما محاوره و مخاطبه‏ای در کار باشد، آنگاه فهم و درک مخاطب یکی از موازین اساسی است که باید رعایت گردد. به طور عموم در فیلمهای سینمایی و تلویزیونی بگردید و بعد از خود سؤال کنید که مخاطب عام سینما و تلویزیون کیست. تأثیرات سینما بر غالب مردم، جوانان و نوجوانان و بچه‏ها واقعا شگفت‏انگیز است و این واقعیتی است که بسیاری از جوانان اسوه‏های خویش را از سینما انتخاب می‏کنند؛ اما در عین حال نباید فراموش کرد که این حکم مطلق نیست. در همین جامعه خودمان و در همین جایی که اکنون جوانان بالای شهر غایات زندگی خویش را در فیلمهای آمریکایی می‏جویند، در شب بیست و سوم ماه رمضان، در غالب مساجد پایین شهر، جوانهایی هستند، شانزده، هفده و زیر بیست سال که نشسته اند و به خاطر چیزهایی که در چشم آن بالاشهریها موهوم، پرت و اصلاً دور از واقعیت است، زارزار گریه می‏کنند و اسم حضرت زهرا(س) که می‏آید، اختیار از کف می‏دهند. اینها آن نسبت مورد نظر را با سینما و تلویزیون ندارند و اعتنایی هم به تلویزیون و تئاتر ندارند، رمان هم نمی‏خوانند. اسوه‏هایشان را در تاریخ اسلام، ائمه معصومین(ع) و اولیای خدا می‏جویند و اصلاً دنیایشان دنیای دیگری است. هستند کسانی که این چنین‏اند و هستند کسانی که آنچنان. اما شکی نیست که چهره غالب اجتماعات ما را همانها می‏سازند که بشدت متأثر از تبلیغات رسانه‏های گروهی و فضای جامعه و مخصوصا تلویزیون هستند، چرا که اکنون تلویزیون می‏رود که بسیاری از وظایف کنونی سینما را بر عهده بگیرد. از تأثیر سینما و تلویزیون بر این اقشار عظیم انسانها نمی‏توان غافل شد و با کمال جدیت باید جوانها، نوجوانهاو مخصوصا بچه‏ها را دریافت. همان دوستی که از او صحبت کردیم بشدت اعتراض می‏کرد به اینکه چرا در مقام تئوری بافی برای سینما، در این روزگار عده‏ای عنوان می‏کنند که سینما نباید خودآگاهی تماشاگر را نفی کند. می‏گفت که اصلاً سینما با نفی خودآگاهی تماشاگر موجودیت پیدا می‏کند و وقتی گفته می‏شود که نباید سینما خودآگاهی تماشاگر را نفی کند، مثل این است که ما بگوییم «فیلمی بسازیم که فیلم نباشد!» می‏گفت که اصلاً این مباحث روشنفکرمآبانه را باید کنار گذاشت و از جذابیتی که سینما دارد باید برای جذب این نوجوانانی که اکنون آتاری همه زندگیشان را پر کرده است استفاده کرد. البته باید در این معنا تحقیق و تفکر کرد که سینما باید در چه جهتی حرکت کند. باید دست از نفی خودآگاهی تماشاگر بردارد و یا نه، از این سحر و جادو در جذابیت و تأثیر هر چه بیشتر سود بجوید؟ آیا در روی آوردن به جاذبیتهای سینمایی محدودیتی نیست؟ اصلاً این جذابیت چیست؟ وقتی انسان به سمت ظرف غذا کشیده می‏شود، مشخص است که چرا، معلوم است که غذا چه نسبتی با وجودش دارد؛ اما سینما چطور؟ جذابیت سینما در کجای وجود ما خانه دارد؟ به هر تقدیر ما باید سینما را بشناسیم و چون سینما محصول فلسفه است، خود را بی نیاز از فلسفه و چون و چرا کردن در بدیهیات مشهور و مقبول ندانیم. فطرت بشر را نیز بشناسیم، نه آنچنان که در علوم رسمی عنوان می‏شود. باید به سراغ راههایی برویم که به معرفت دینی و یقینی منتهی می‏شود، یعنی باید عالم را در نور حکمت اسلام بنگریم. ******************** http://nasr1212.blogfa.com/post/112

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً سخنان حکیم فرزانه شهید اهل قلم مرحوم آوینی چیزی است که تا انقلاب اسلامی ادامه دارد عامل قوت‌دادن و جلوبردن انقلاب اسلامی است و إن‌شاءاللّه افق را برای طلوع خورشید نهایی حقیقت فراهم می‌کند. موفق باشید

9970
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرانقدر: آیا مگر امروز به تعبیر حضرت عالی (در شرح برهان حرکت جوهری) تفکر غرب بی تفکری نیست؟ پس چگونه غرب در حال مقابله تمام قد با اندیشه انقلاب اسلامی است و توانسته در مواردی پیروزی های قابل توجهی را کسب می کند؟ مگر پیروزی بدون اندیشه قابل حصول است؟ اساس سوال بدین جهت در ذهن من شکل گرفت که اندیشه اصیل امام روح (ره) که بر پایه افکار ملاصدرایی (ره) که در دربار صفویه در مقابل (تفکر) دکارتی قرار گرفت، مگر می تواند به مقابله با بی تفکری! غرب برود؟ و من الله توفیق ...
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید تفاوت عقل و وَهم در آن است که عقل به حقایق رجوع دارد و وَهم به خیالات و در این رابطه تفکر از طریق عقل رجوع به حقایق است و بی‌تفکری از طریق وَهم، رجوع به خیالات است و از آن‌جایی که فرهنگ مدرنیته به حقیقتی رجوع ندارد و حقیقت را همانی می‌داند که انسان در ذهن خود آن را پذیرفته، گرفتار بی‌فکری است و لذا هرچه جلو ‌رود به ناکجاآباد می‌رسد و در همین رابطه هر تلاشی برای مقابله با انقلاب اسلامی می‌کند از آن جهت که انقلاب اسلامی نظر به حقیقت دارد، غرب ناکام می‌شود. مثل کاری که ابوسفیان‌های تاریخ در مقابل انبیاء انجام می‌دادند. موفق باشید
9945
متن پرسش
سلام علیکم: خدا قوت. چطور پیامبر و حضرت امیر علیماالسلام حاکمان و والیان خودشان را انتخاب می کردند، ولی امروز انتخاب رئیس جمهوری و رئیس مجلس را رهبر انتخاب نمی کند؟ سوال من این است که امروز جامعه ما قابلیت آن را هنوز ندارند یا باید سیاست اسلامی همینطور باشد؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در حاکمیت جامعه باید مردم شرکت داشته باشند. زیرا امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» به مردم می‌فرمایند: ای مردم! حکومت از آنِ شما است به هرکس که می‌خواهید بدهید. لذا یک روز بیعت با حاکم، نظر عمومی لحاظ می‌شده و امروز با انتخابات. در هر صورت باید نظر مردم در صحنه باشد. موفق باشید
9946
متن پرسش
سلام: فرق جمهوری با دمکراتیک چیست که امام فرمودند فقط جمهوری اسلامی نه جمهوری دمکراتیک اسلامی؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی بر روی «دموکراتیک»بودنِ جمهوری تأکید شود دیگر تنها نظر مردم ملاک است، حتی اگر مردم رأی به همجنس‌بازی بدهند. ولی در جمهوری اسلامی؛ تأکید بر اسلام است در عین نظر مردم، پس اگر مردم رأی به چیزی بدهند که صراحتاً شرع با آن مخالفت کرده، قابل اعتنا نیست. موفق باشید
نمایش چاپی