بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: بدون دسته بندی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
586
متن پرسش
باسمه تعالی با سلام خدمت استاد گرامی در زیارتنامه های معصومین علیهم السلام از جمله زیارت امام حسن عسکری علیه السلام خطاب به ایشان داریم که "السلام علیک یا عصمه المتقین" یا در دعای ندبه"..خلقته لنا عصمه وملاذا"یادر زیارت ناحیه مقدسه"کنت..عصمه الانام". اگر متقین را کسانی بدانیم که دارای توان باز داری خوددر برابر هواها یا قدرت به تعویق انداختن در پاسخ به نیازها را دارند یا کسانی که در پرتوی معرفت و دانسته هایشان ,به عمل به دانسته ها و تنظیم رفتار می پردازند؛ و آنچه در این عبارات به امام معصوم میدهیم(عصمه:نگهدارنده) در حقیقت همان توان بازداری متقین است یعنی آنچه یا انکه متقی را متقی میکندامام معصوم است. استاد گرامی این چگونه صورت میگیرد؟1- چگونه ولایت یا محبت سبب این تقواست؟ایا منظور فقط تغییر در گرایشات اوست(از کار بد بدش بیاید و به نیکی علاقمند میشود) و یاچیزی قدرتمند تری به دست می اورد؟2-ایا رابطه ولایت با تقوا انحصاری میشود یعنی هر که ولایت پذیر باشد-به معنای حقیقی-متقی میشود و برعکس که هر متقی است درپرتو و اثر تقواست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: نتوانستم منظور اصلی شما را از سؤال‌تان دریافت کنم.
585
متن پرسش
سلام علیکم.مدتی است که در دانشگاه جمعی از اعضای یک تشکل هستیم که قصد رفتن به حوزه را داریم و این در حالی است که به نظر میاید که این انتخاب و زمینه های آن از زمانی که با شما به طور جدی همراه شده ایم در پیش رویمان قرار گرفته است. و همچنین که کار خیلی سختی نباشد پیشبینی این موضوع که بقیه ی اعضا تشکل مذکور نیز همین کار را انجام دهند دلیل اصلی این موضوع را هم به نظر میرسد این باشد که ما این نتیجه را از دل مبانی شما و تبیین فلسفی آن ازجمله در کتاب مدرنیته و توهم و عالم انسان دینی و...گرفته ایم وحرفهای دیگری که انصافا به ما حیات دیگری داد و این را به وضوح میتوان در دوستان مشاهده کرد ولی موضوعی که مطرح است این است که انتقادی به مجموعه میشود که: ((شما میگویید که ما در مقام گذار از غرب باید باشیم نه این که از آن فرار کنیم وبه دل حوزه پناه ببریم تا از کثرت زدگی دانشگاه که از حوزه بیشتر است دور بمانیم واگر میخواهید حرفی برای دانشگاه داشته باشید باید مدلی متناسب باگذار بدهید که همه بتوانند استفاده کنند وبه عنوان الگو مطرح شویدکه افرادی باشید در دل دانشگاه منتها عالم دینی خود را هم حفظ کنید)).و طبیعی است که پاسخ به آن حتما باید از دل مبانی خودمان و همراه با تبیین فلسفی موضوع باشد که ما از ماندن در دانشگاه احساس خسران نکنیم و حرف برای دیگران هم داشته باشیم وگرنه از یک طرف موضوع خوب تبیین شده که فرد با کمی تفکر این را میفهمد که چه حیاتی را میتواند داشته باشد و الان چقدر بدبخت است وناچار با حذف گزینه های پیش رو به حوزه روی میاورد ولی از طرف دیگر سوالی که با آن روبرو هستیم حرفهای آقا و دوران گذار و...را چگونه تبیین کنیم یا اینکه اصلا جنس دانشگاه کثرت زدگی و بی عالمیست و درمانی بر آن نیست و اینکه آیا میتوان وحدانی زیست همراه با دروس و فضای کثرت زده؟.لذا خواهشمندیم با تبیین فلسفی موضوع نه توجیه وتوصیه ی اخلاقی ما را از راهنماییهای حکیمانه ی خود بهره مند کنید.باتشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی؛ علیک السلام:
1- با توجه به جواب سوال شماره572،تا این‌جا نظرمان با هم هماهنگ است که باید تلاش کنیم برای خود «عالَم دینی» دست و پا کنیم و برای رسیدن به عالم دینی با تمام جدیّت باید معارف الهیه را بشناسیم و از زمان‌زدگی و کثرت‌زدگی آزاد شویم و صاحب «وقت» گردیم و اگر در دوران جوانی این راه را بر قلب خود باز نکردیم، بعداً دیر می‌شود.
2- صحبت از این‌جا شروع می‌شود که شرایط نزدیکی به عالم دینی را چگونه فراهم کنیم و در کجا بهتر فراهم می شود و آیا دوستانی که از دانشگاه به حوزه می‌روند صِرفاً برای رسیدن به عالَم دینی به این کار دست می‌زنند و یا مسئولیت دیگری را در کنار آن موضوع احساس می‌نمایند؟
بنده هرچه فکر می‌کنم نمی‌توانم راحت بپذیرم جهت ورود به عالم انسان دینی اگر کسی بخواهد به آن برسد در دانشگاه شرایط برایش فراهم نیست، به همین دلیل که می‌فرمایید توانسته‌اید حیات دیگری را در حین درس در دانشگاه بشناسید و با آن اُنس بگیرید. تجربه‌ی دوران دانشجویی خود ما هم همین‌طور بود که شرایط عزم زندگی دینی و انقلابی بودن را در اختیار داشتیم و فراموش نفرمایید که یک طلبه در حوزه‌ی علمیه مثل دانشگاه با انبوه درس‌هایی روبه‌رو است که هیچ ربطی به تحقق عالم دینی‌اش ندارد. تفاوت دو دانشجویی که یکی در حوزه و یکی در دانشگاه می‌خواهند در عالم دینی وارد شوند مثل کاپیتان تیم فوتبال است با سایر بازی‌کنان، که در بازی در میدان هیچ تفاوتی بین آن ها نیست و همه در مدت 90 دقیقه در عالَم بازی هستند، منتها کاپیتان تیم مسئولیتی را در میدان به عهده دارد تا بازی مدیریت شود – نه این‌که بیشتر بازی کند – دانشجویی که تصمیم می‌گیرد به حوزه برود موضوعی را می‌خواهد دنبال کند که یک مهندس به نحوه‌ای دیگر باید آن موضوع را دنبال نماید و آن ورود در نهضت نرم‌افزاری و تئوری‌پردازی در علومی است که نظام اسلامی به آن نیازمند است.
بنده فکر می‌کنم موضوع وحدت بین حوزه و دانشگاه موضوع بسیار مهمی است که تا کنون تحقق نیافته و اگر از جهتی حوزه به دانشگاه سر زد و معارفی را با خود آورد، روح دانشگاه – به عنوان نوعی عقل که زمانه نمی‌تواند چشم خود را نسبت به آن ببندد – به حوزه نرفت و جامعیتی که باید حاصل وحدت بین حوزه و دانشگاه باشد و نتیجه آن عقل خاصی است که در دوران جدید می‌تواند جامعه را جلو ببرد و مشکلات به‌جا مانده را حل کند، پدید نیامد، عقلی که اگر در حوزه است زبان طرح موضوعات را با مبانی حوزه در دانشگاه دارد و اگر در دانشگاه است بتواند با حوزه تعامل و گفتمان داشته باشد و بیگانگی موجود بین حوزه و دانشگاه به واقع از بین برود و شعور جدیدی متولد شود که یک طور دیگر فکر ‌کند و یک طور دیگر سخن ‌گوید. در راستای پدیدآمدن چنین عقلی اگر تشکل‌های دانشجویی به این نتیجه برسند که باید بعضی از دانشجویان با روح دانشجویی به حوزه بروند ولی دانشجو بمانند و در تمام مدت خود را متعهد کنند که رابطه‌شان را با تشکل خود حفظ کنند، فضایی به‌وجود می‌آید که دانشجویی که متصل به حوزه شده و طلبه‌ای که متصل به دانشگاه است، در آن فضا به تعقل برتر دست می‌یابند، در این حال دانشجو در خودآگاهی خاصی قرار می‌گیرد که زهر کثرت‌زده و بی‌عالَمی دانشگاه در او نفوذ ندارد و طلبه نیز در خودآگاهی خاصی قرار می‌گیرد که زهرِ ایزوله‌شدن و به دور از تفکر دوران به محفوظات خود مشغول بودن، در او نفوذ نخواهد کرد. با توجه به چنین رسالتی است که باید دانشجویان رسالت تاریخی حضور بعضی از دانشجویان را در حوزه بشناسند و معتقد باشند در متن دانشگاه و برای حفظ هویت دانشگاه این کار انجام می‌شود، نه این‌که دانشگاه به نفع حوزه مصادره گردد.
مسئولیت دانشجویی که می‌رود در حوزه شبیه مسئولیت علامه‌طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» است در تدوین تفسیر المیزان، تا هرکس خواست در قرآن تدبّر کند زمینه‌ی کار برایش فراهم باشد. انصافاً می‌توان گفت امروز دانشگاه کم‌تر از حوزه از المیزان استفاده می‌کند یا باید گفت علامه«رحمه‌الله‌علیه» تشخیص دادند این نقیصه را رفع کنند تا همه بتوانند در تفکر قدمی جلو بگذارند و در حال حاضر دانشجویان ما کم‌تر از طلاب از المیزان بهره‌مند نیستند. پس کار علامه«رحمه‌الله‌علیه» کاری بود برای دانشجویانی که می‌خواستند با عقل قرآنی راه را ادامه دهند. یا شبیه کار موسسه‌ی آیت‌الله مصباح«حفظه‌الله» که بعضی طلاب را به اروپا و آمریکا فرستادند تا زبان تفکر آن دیار در حوزه تجزیه و تحلیل شود و بیگانه از آن عقل و آن زمان نباشند.
خلاصه باید دو موضوع از همدیگر تفکیک شود؛ یکی موضوع رسیدن به عالَم دینی که ربطی به دانشگاه و حوزه ندارد و دیگر موضوع رسالتی که در سنگر نهضت نرم‌افزاری و تئوری‌پردازی در علومی که نظام اسلامی به آن نیاز دارد – اعم از علوم انسانی یا علوم فنی – همه باید در آن سنگری کاری را به عهده بگیرند و برای عبور از فرهنگ غربی تلاش کنند و مسلّم اگر رویکرد عزیزان – در حوزه یا دانشگاه - موضوع اخیر شد، به‌خوبی در عالَم دینی خود همچون سربازی فداکار از الطاف عالیه‌ی حضرت صاحب‌الأمر«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» برخوردار می‌شوید و مددهای خاص حضرت به شما خواهد رسید. إن‌شاءالله
موفق باشید

583
متن پرسش
1)) با سلام و احترام خدمت استاد گرامی. اگر اشتباه نکنم شما در خطاب به طلاب فرموده بودید که انسان از سن 20 تا مثلا 30 به بالا احساس میکند میخواهد با یک نفر انس بگیرد و نیز فرمودید بزرگان به همان نسبت که برخی ازدواج نکرده بودند به همان نسبت هم پختگی هایی را نداشتند. سوال بنده این است که 1) آیا مطلبی که فرمودید عمومیت دارد؟ اگر عمومیت دارد پس چرا بنده که 21 سال دارم در خود نه تنها چنین احساسی ندارم بلکه همواره دلم میخواهد تنها باشم . همه چیز و همه کس را اضافی احساس میکنم ؟ حتی گاهی لباس ها و ساعت مچی هم بر من سنگینی میکند یا حتی روشنی چراغ بویژه در مواقع انس بیشتر با حضرت حق مثل نماز صبح .و بندگی ام را در این یافته ام که به جز مواقعی که ناچارم درس بخوانم وقت خود را به شناخت و معاشقه با پروردگار خود بگذرانم لذا فایلی در ذهن خود ندارم که بتوانم انس با حضرت حق را با حرف های لغو چند ساعته با شخصی دیگر جمع کنم .؟ 1_2) سوال دیگر بنده این است که الان یه جوری شده که طرفین ازدواج ساعت ها میشینن با هم حرف میزنن ! آیا این ها حرف لغو محسوب میشود یا نه ؟؟ 1_3) اگر حرف لغو است چگونه میتوان به این ذلت تن نداد و در عین حال همسر را از خود راضی نگه داشت؟ 1_4) آیا قبل از ازدواج باید این موارد در نظر گرفته شود ؟ 1_5) اگر حرف لغو نیست لطفا بفرمایید که تفاوت حرف بیهوده زدن با همسر و حرف بیهوده زدن با یک شخص دیگر چیست ؟ مگر نه این که هر دو قساوت می آورد ؟ 2)) سوال دیگر این حقیر این است که بعضاً از این جهت که مجبورم با یک نامحرم در جلسات خواستگاری صحبت کنم به راحتی افراد رو رد میکنم . آیا این کار درستی است ؟ چگونه میتوان از آفات این جلسات خود را حفظ کرد ؟ 3)) سوال دیگر بنده این است با توجه به این که پدر و مادر نازل شده حقیقت ولایت در عالم ارض هستند و وجود و هستی ما در عالم ارض (ماده) از آنان است و با توجه به این که آدمی از سپاسگزاری مقام ولایت از جانب خداوند عاجز است ،3_1) سوال اول بنده این است که آیا امکان دارد که ما بتوانیم حق لطفی که پدر و مادر در حق ما داشته اند را ادا کنیم ؟ 3_2) سوال دوم بنده در این بخش این است که چگونه میتوان ناسپاسی از والدین را جبران کرد ؟ و چگونه میتوانیم بیشتر به آن ها محبت کنیم ؟؟؟ 4)) با توجه به این که ائمه فرموده اند بهترین لباس لباسی است که تحصیل آن آسان باشد و هزینه اش کم باشد و ... در خانواده ی ما به گونه است که برای تهیه ی لباس به تنهایی اقدام نمیکنم و مامان نقش مهمی در تهیه آن دارد . از طرفی حتی اگر لباسم کهنه باشد با وجود این که استطاعت مالی داریم اما وجدانم اجازه نمیدهد که مادر را برای تهیه ی لباس دنیوی به زحمت بیندازم . 4_1) آیا اگر لباسی کهنه اما تمیز باشد اشکالی دارد در حالی که از نظر مالی مشکلی نداریم و میتوانم لباس نو تهیه کنم ؟ 4_2) در چه مواردی کار درستی است که ما از خانواده درخواستی داشته باشیم در حالی که می‌بینیم با درخواست ما آنها به زحمت دنیوی دچار میشوند ؟ و گاها درخواست ما را خیلی جدی میگیرند و خود را به زحمت می اندازند ؟؟ خیلی خیلی از شما ممنونم . انشالا خدا سایه ی شما رو از سر ما کم نکنه . با تشکر فراوان / التماس دعا.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: در مورد طلاب سخن علمای بزرگی مثل شهید ثانی در کتاب شریف «منیة‌المرید» که مخصوص طلاب علوم دین نوشته، آن است که اگر طلبه نیاز جنسی به جنس مخالف ندارد، زود ازدواج نکند و عرض کردم به همین جهت حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در 27 سالگی ازدواج کردند. و اگر جنابعالی احساس نیاز به ارتباط با جنس مخالف ندارید با این‌که در 21 سالگی هستید بهتر است بیشتر ذهن خود را مشغول دروس بفرمایید تا آن‌ها ملکه‌ی شما شود. ولی این‌که شهید مطهری می‌«رحمة‌الله‌علیه» فرمایند: اساتید ما که ازدواج کرده بودند و مسئولیت یک زندگی را بر عهده داشتند پخته‌تر بودند، به جهت آن است که انسان با واقعیات بیشتری از زندگی روبه‌رو می‌شود. وقتی روح انسان نیاز به اُنس با جنس مخالف داشت مثل غذاخوردن که نیاز بدن است، آن اُنس نیز نیاز قوه‌ی خیال است و در حدّ منطقی آن لغو محسوب نمی‌شود. وقتی احساس نیاز به ازدواج ندارید چرا خواستگاری می‌روید که بی‌خود افراد را ردّ کنید؟ احترام به پدر و مادر همان حقی است که ما باید نسبت به آن‌ها رعایت کنیم و ادامه‌ی احترام به آن‌ها جبران مافات را می‌کند. لباس باید شأن انسان را پایین نیاورد و عزّت انسان را حفظ کند، هرچند نباید موجب فخر شود. پدر و مادر دوست دارند که حوائج منطقی فرزندشان را برآورده کنند و این موجب زحمت ان‌ها نمی‌شود. موفق باشید
584
متن پرسش
با سلام و احترام . شما در مباحث ولایت فقیه فرمودید که ولایت فقیه از امور حسبیه محسوب میشود . و بعد آن را شرح فرمودید . استاد انقلاب ما سر کلاس گفتند که امام این را قبول نداشتند که ولایت فقیه از امور حسبیه است و استاد ما گفتند که از امور حسبیه بودن ولایت فقیه با ولایت مطلقه بودن فقیه در تضاد است . و گفتند که امور حسبیه 4 الی 5 مورد محدود است که ولایت فقیه به آنها محدود نمیباشد بلکه ولایت فقیه در همه ی امور است . لطفا در این باره توضیح بفرمایید . البته استاد رحیم پود ازغدی میفرمودند که ولایت فقیه از هر سه ولایت حسبیه , فتوا و قضا اثبات میشود . نظر شما چیست ؟ علاوه بر آن لطفا بفرمایید که اگر بخواهیم تحقیقی برای درس انقلاب بنویسیم بهتر است از کدامیک از کتب شما استفاده شود و کدام بخش آن ؟ با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: همان‌طور که استاد محرمتان فرموده‌اند حضرت امام «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» ولایت فقیه را امور حسبه یا حسبیه نمی‌دانند و آیت‌الله خویی آن را از امور حسبه می‌دانند و به واقع ولایت فقیه ادامه‌ی امامت امام معصوم است توسط فقیهی که کارشناس کشف حکم خدا است و به همین جهت همه‌ی اموری که مربوط به رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و ائمه‌ی هدی«علیهم‌السلام» هست به ولایت فقیه تسری می‌یابد. جزوه‌ی «ولایت در قرآن» و جزوه‌ی «ولایت فقیه؛ موافقت‌ها و مخالفت‌ها» در جواب آقای کدیور إن‌شاءالله مفید خواهد بود. در مورد انقلاب اسلامی چهار کتاب از بنده چاپ شده می‌توانید به آن‌ها رجوع کنید. موفق باشید
581
متن پرسش
با سلام خدمت استاد ارجمند .در مباحث فلسفی و عرفانی که در هر مجلس گفته میشود مولانا جلال الدین بلخی جایگاه ممتازی دارد .اما در مباحث وی اثری از ولایت پذیری نیست .در ست است که در مدح حضرت علی شعر گفته اما معنی ولایت ومعصوم بودن او و سایر ائمه را نمیدهد .در اشعار سعدی وفردوسی و.... هم در مدح عمر وابوبکر بسیار گفته شده .سئوالی که دارم این است که این بزرگواران آیا مثل ما فکر نمیکرده اند.حضرت مولانا با این سواد فلسفی وعرفانی چطور صراحتا به ولایت اشاره نکرده ؟میدانم اعتقادات شیعه از زمان شیخ صدوق قرن 5 ثبت شده اما چرا این بزرگواران در اشعار خود در مدح عمر وابوبکر هم که شیعه انان را غاصب ومنحرف کننده مسیر اسلام میداند شعر سروده اند ایا نااگاه بوده اند؟ایا فهم دیگری از دین داشته اند ؟لطفا مرا راهنمایی کنید که بد جوری ذهن من و امثال من را مشغول کرده است.با تشکر و صبر و حوصله شما.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: در کد شماره‌ی 575 إن‌شاءالله جواب خود را می‌گیرید. موفق باشید
582
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز.علامه طهرانی در کتاب معادشناسی در ذیل مطلبی پیرامون ارتباط فرشتگان و جنیان با پدیده های عالم مادی می فرمایند که لباس سیاه لباس اهل جهنم است و پوشیدن آن شدیدا کراهت دارد.در جای دیگری از یکی دیگر از علما دیدم که پوشیدن لباس سیاه حتی در عزاداری اهل بیت-- بجز امام حسین --- مکروه است.آیا مطلب از این قرار است و آیا روایتی در این زمینه است؟ سوال دیگرم اینست که آیا اصل علمی و فلسفی وجود دارد که بیان کند که جنیان با پدیده های شوم و زشت این عالم وجهه گیری می کنند؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: همان‌طور که فرمودیدآقایان بر اساس روایات مطرح‌شده، در مورد لباس سیاه نظر می‌دهند. قسمت دوم سؤال‌تان را در کتاب «جایگاه جن و جادوگر و شیطان» دنبال بفرمایید. موفق باشید
579
متن پرسش
با عرض سلام بنده به این مشکل دچارم که هر گاه می خواهم مثلا درباره برزخ_قیامت_نظم هستی و... تفکر کنم سریع ذهنم منحرف میشود و به عبارتی نمیتوانم تفکر کنم لطفا مرا راهنمایی فرمایید. با تشکر فراوان التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: اگر بتوانید چنین موضوعاتی را با کسی مباحثه کنید، ذهنتان بهتر تمرکز می‌یابد. موفق باشیدم
580
متن پرسش
باعرض سلام خدمت استاد 1-می خواستم با توجه به مطلبی که چهارشنبه ی هفته ی پیش پیرامون آیات 1-5 سوره ی نازعات مطرح کردید.فرشتگان الهی و قوانین فیزیکی درتحولات این عالم هر کدام دارای چه جایگاهی هستند.مثلا در فیزیک علت کنده شدن سیب از درخت را اینگونه توجیه میکنیم که نیروی گرانش زمین یا هر نیروی دیگری بر نیروی بین ذره ای ساقه ی سیب و درخت غلبه کرده است حال نقش حضرت عزرائیل در این پدیده چیست؟ 2-آیا شما وجود اتم،الکترون،پروتون و... را به عنوان مخلوق قبول دارید؟ 3-می خواستم بدانم برای انجام فعالیت های فرهنگی در مدارس مقطع متوسطه با توجه به کوتاه بودن دوره ی زمانی و وجود سنین مختلف و گرایشات فکری متفاوت وشرایط روحی،روانی این مقطع اولاً از کجا باید این فعالیت ها را شروع کرد و چگونه ادامه داد که باعث جذب قلب دانش آموز به دین ،بازگشت از پوچی به فطرت الهی و جدا شدن از محیط فساد انگیز پیرامون او شود؟ و آیا می توان در این مقطع مطالب روشنگرانه ی سیاسی بدون خط وخط بازی را برای مقابله با جنگ نرم فکری وسیاسی ارائه داد؟ دانش آموزسال سوم ریاضی -فیزیک
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: 1- وقتی متوجه باشیم عالم ماده تحت تدبیر عالم ملکوت است – مثل این‌که بدن ما تحت تدبیر نفس ناطقه‌ی ما است – متوجه می‌شویم هر حرکتی و فعل و انفعالی که در زمین انجام می‌گیرد بر اساس تدبیر عالم ملکوت است که اگر از زاویه‌ی حسّ و تجربه‌ی مادی با آن روبه‌رو شویم، همان دریافت‌هایی می‌شود که در علوم تجربی می‌شناسیم. مثل این‌که در یک حادثه وقتی نفس شما بترسد عکس‌العمل فیزیولوژیک آن ترشح هورمون آدرنالین در خون و در نتیجه تپش قلب است، در حالی‌که اصل قضیه ریشه در ملکوت شما یعنی نفس ناطقه‌ی شما دارد. لذا توجه به نقش ملائکه در تدبیر عالم، توجه به مبادی اصلی عالم است. 2- فراموش نفرمایید که طرح وجود اتم و الکترون و پروتون و نوترون مربوط به اتم، یک تئوری است که «دالتون» طرح کرده و این تئوری تضادهایی در درون خود دارد که باید اهلش به آن بپردازد. 3- اگر از طریق خودشناسی شروع کنیم خوب است و موضوع را به معاد بکشانیم. آری کار بسیار خوبی است اگر دانش‌آموزان را متوجه جنگ نرمی کنیم که دشمنان برای این ملت طرح‌ریزی کرده‌اند.
578
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی،بنده کتاب های بسیار خوب شما را مطالعه می کنم و اخیرا کتاب "جایگاه جن ،شیطان و جادوگر در عالم " را مطالعه کردم و سوالها و اشکالاتی برایم بوجود آمده که احتیاج به صبر و جواب حضرتعالی دارم: 1- تمام علما و مراجع بالاتفاق میگویند یادگیری سحر برای دفع سحر اشکال ندارد و بعضی میگویند واجب کفایی است و مراجعه به ساحر برای این امور نیز خالی از اشکال است. 2- اینکه شما میفرمایید که ما توجهی به سحر نداشته باشیم پس چرا مراجع بزرگوار میفرمایند برای ابطال سحر حتی میتوان از سحر استفاده کرد(به اصطلاح فقهی دفع سحر به سحر و یا حتی دفع مفسده به سحر،کتاب فقه الصادق جلد 14 این موضوعات را کاملا از دید فقهی واشکافی کرده است) و بزرگان این قضیه را به بیماری و مراجعه به پزشک که اسباب است تشبیه کرده اند (تصاویر استفتائات موجود است) 3- چرا بعضی بزرگان مانند ابن سینا ، میرداماد ، ملا حسین کاشفی (اسرار قاسمی)و ... کتاب درباره علم طلسمات و تسخیرات دارند؟ 4- نقش چیزهایی که بعنوان طلسم چال می کنند که متشکل از چیزهای عجیب (مانند استخوان مرده ،موی مرده ،اب غسالخانه و ...)است چیست؟ 5- شما که فرموده اید احضار روح حرام است چرا خودتان در جلسه احضار ارواح شرکت می کنید؟(در سخنرانی حضرتعالی در بحث معاد و قضیه رجعت و سوال از روح درباره امام خمینی(ره)) و یا امثال شاگرد برادر علامه (ره) و از کجا معلوم کسی که به شما درباره رجعت اطلاعات داده شیطان نبوده؟ 6- با هیپنوتیزم میتوان به عالم برزخ سیر کرد؟ 7- اگر کسی بخواهد واقعا با روح مرده ای ارتباط برقرار کند (حداقل از احوالاتش آگاه شود) از چه روشی میتواند بهره بگیرد؟( از روش های شرعی) 8- در صفحه 97 به بحث دنبال خواب رفتن پرداخته اید و آنرا خیلی درست نمیدانید در صورتیکه در مفاتیح چند دستور دینی برای خواب دیدن فرد یا موضوع موردنظر داریم، این دو چطور با هم تفسیر میشوند؟ 9- ایا جنیان قابلیت تغییر در جسم مثالی خود دارند،مثلا در جایی فرمودید که دو وجب قد دارند و در جای دیگر در هنگام تشرف خدمت معصوم فرموده اید به هیبت انسانهای هندو بوده اند
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: به گفته‌ی شیخ انصاری در مکاسب محرمه، یکی از اعمالی که فی‌نفسها تحریم‌شده و فاعل آن معاقب است، سحر است و همان‌طور که فرمودید در ابطال سحر به کمک سحر استفاده از جادو تجویز شده، ولی باز تأکید می‌کنند که حرام‌بودن سحر از ضروریات دین است و کسی که آن را حلال بداند محکوم به کفر است. امیرالمؤمنین در خطبه 79 می‌فرمایند: « ِ الْمُنَجِّمُ کَالْکَاهِنِ وَ الْکَاهِنُ کَالسَّاحِرِ وَ السَّاحِرُ کَالْکَافِرِ وَ الْکَافِرُ فِی النَّارِ » کاهن چون ساحر، و جادوگران همانند کافران و کافر در آتش است. و نیز حضرت فرمودند: هر آن‌کس جادوگری را فرا بگیرد کم باشد یا زیاد، کافر شده است.(وسائل‌الشیعه، ج 12، ص 107). آنچه بنده در آن کتاب عرض کردم تأکید بر روی آیه‌ی102 سوره‌ی بقره است که تأکید دارد ساحر به خودی خود نمی‌تواند نقشی در سرنوشت انسان‌ها داشته باشد مگر به اذن خداوند که خداوند بخواهد کسی را از طریق جادوگر تنبیه کند. می فرماید:« ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ ‏ »پس راه اصلی مقابل سحر ساحران توسل به خداوند و توکل به اوست و به نظرم این بهتر است از این‌که بخواهیم سحر بیاموزیم تا سحر ساحران را خنثی کنیم. آیه‌ی مذکور به ما کمک می‌کند که عمرمان را صرف این امور نکنیم ، زیرا در مورد آن می‌فرماید: « وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُم » چیزی را می‌آموزند که نه ضرری به آن‌ها می‌رساند و نه نفعی. اما در مورد علم طلسمات که امثال میرداماد به آن دست زده‌اند، علم به علوم غریبه است که علم مخصوصی است و از حوزه‌ی اطلاعات بنده بیرون است و موضوع کتاب مذکور نیست، ولی طلسم به همان معنایی که بعضی از جادوگران به آن دست می‌زنند مثل همان‌که فرمودید از استخوان مرده و امثال آن استفاده می‌کنندة در حوزه‌ی جادو است و به کمک شیاطین انجام می‌شود و حرف در این موارد همان حرفی است که در مورد جادو و جادوگری زده شد که هیچ نقش استقلالی ندارند و با توسل به خداوند توکل به او به‌کلی بی‌اثر خواهند بود. در مورد احضار روح، حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» احضار ارواح را از قبیل سحر می‌دانند که تعلیم و تعلّم و عمل به آن را حرام می‌دانند(تحریرالوسیله، ج 2، ص 352، مسئله‌ی 16). ولی آنچه آیت‌الله حسینی تهرانی در کتاب «معادشناسی» در مورد برادرِ علامه طباطبایی«رحمه‌الله‌علیه» می‌فرمایند؛ که شاگردی داشتند که با روح علماء ارتباط پیدا می‌کرد و یا آن جلسه‌ای که بنده عرض کردم که روح علامه یا شاگردان علامه انتخاب کرده بودند از طریق یک جوانی پیام‌هایی را به افراد بدهند و یا پرسش‌هایی را جواب دهند، هیچ ربطی به احضار روح ندارد و هیچ‌کس در آن جلسه برنامه‌ای برای احضار روح نداشت و از شواهد می‌توان احتمال داد که جریان شیطانی نباشد، ولی هرگز چنین مواردی نمی‌تواند مبنای فکر و تصمیم کسی باشد. هیپنوتیزم هیچ ربطی به سیر به عالم برزخ ندارد و از طرف ما راهی جهت ارتباط با ارواح مردگان وجود ندارد، مگر آن‌که آنان اذن داشته باشند و در خواب به سراغ ما بیایند که اولاً: قابل اعتماد نیست. ثانیاً: عموماً پیام‌ها با احوالات کسی که خواب می‌بیند مخلوط می‌شود. در مورد این‌که جنّیان می‌توانند صورت‌های مختلف به بدن خود بدهند، ظاهراً قضیه از همین قرار است. موفق باشید
577
متن پرسش
باسلام. و تشکر.سئوالم این است که تا کی باید شیعه به یک دسته احادیث استناد کند و خود را محق معرفی کند واهل سنت هم احادیث دیگری در فضل عمر وابوبکر بیاورند که حق با انان بوده است .تا کی شیعه باید ولایت پذیری را اصل دین بداند و بی ولایتان را دوزخی قلمداد کند وسنی ها هم با یک دسته دیگر احادیث جور دیگری صحبت کنند .باور کنید ذهن افراد تحصیل کرده پر از شبهات است .تا کی باید شیعه به احادیث اهل سنت احتجاج کند و ولایت علی (ع) را اثبات کند و اهل سنت از این احادیث برداشت دیگری کنند.تا کی اهل سنت از کتب شیعه احادیث جعلی در بیاورد و به رخ شیعه بکشد (همچنان که شبکه جهانی نور دارد این کار را میکند).تا کی باید ذهنمان پر از شبهه باشد . تا کی باید ذهنمان در خم کوچه اول گیر کند.ایا من و امثال من که از نظر علم دین عوام هستیم چطور به خودمان بقبولانیم علامای اهل سنت که عمری را تحصیل میکنند نتوتنند از دین درک درست داشته باشند .واقعا سخت است به ماها باید حق داد که سر در گم هستیم .باتشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: بالاخره شرایط طوری است که مجبوریم محققانه با مسئله برخورد کنیم وگرنه همین‌طور که می‌فرمایید گرفتار سردرگمی می‌شویم. موفق باشید
575
متن پرسش
با سلام ، چند سوال و شبهه درباره مولوی و استفاده از اشعارش برایم بوجود آمده: - آیا واقعا درست می گویند مولوی صوفی بوده ؟ومذهب تسنن داشته؟وآیا شریعت را نفی کرده؟ وآیا مولوی معتقد است که امامت، نوعی است؟ 2-آیا واقعا درست می گویند مولوی بعضی احادیث جعلی را در کتاب خود آورده است؟مثل حدیث افتراق؟ بهر این فرمود پیغمبر که من همچو کشتی ام زطوفان زمن ما و اصحابیم چون کشتی نوح هرک دست اندر زند یا بد فتوح (مثنوی معنوی/دفتر دوم/ص652/چاپ امیر کبیر) همچنین او لفظ "مولا "را در حدیث غدیر به معنای "دوست دانسته"نه ولی وسرپرست؟ وپدر حضرت علی(ع) را مشرک دانسته؟(حضرت ابوطالب) 3-آیا واقعا درست می گویند،که مولوی قائل به( جبر) است ؟ وهمچنین مولوی به توصیف "عمربن خطاب ومعصوم خواندن" او می پردازد؟(مثنوی/دفتر اول/ص104به بعد)؟ وحتی عمربن خطاب را "امیرالمومنین" دانسته؟(مثنوی معنوی/نسخه میرخوانی ص74 و همچنین نسخه وصال همان صفحه) وحتی برای فرد شناخته شده و رسوایی چون(معاویه) کرامت می سازد و برخی ضعف های خلفا که اهل سنت نیز نقل کرده اند، به صورت یک کرامت جلوه می دهد؟ 4-آیا واقعا مولوی افراط در رقص و سماع و موسیقی داشته است؟وآن را موجب تقرب به خدا دانسته؟ لطفا بنده را راهنمایی بفرمایید ،در کل نظرتان در مورد مولوی چیست وآیا منحرف از مذهب تشیع است یا نه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: مولوی نیز خود را صوفی می‌داند و از نظر فقهی سنی مذهب است هرچند در عقاید می‌توان او را در بسیاری جهات به شیعه نزدیک دانست. آری انتظار از مولوی بود که به عنوان یک دانشمند اسلامی در مورد احادیث جعلی تحقیق بیشتر می‌کرد تا تحت ‌تأثیر بعضی از آن‌ها قرار نگیرد. ولی روی‌هم‌رفته دقت‌هایی در ظرایف روحی و روحانی دارد که مثنوی مولوی را قابل استفاده کرده، به طوری که مقام معظم رهبری«حفظه‌الله‌تعالی»در دیدار با شعراء در سال 1387 می‌فرمودند: «مثنوی همان طور که مولوی می‌گوید: «هُوَ أُصولُ أُصولِ أُصولِ الْدّین» است . در ضمن آیت‌الله تهرانی در کتاب «روح مجرد» مبسوطاً در مورد مولوی مطالبی را مطرح فرموده‌اند و با نظر مثبت به ایشان نظر کرده‌اند. موفق باشید
576
متن پرسش
با عرض سلام و ادب و احترام خدمت استاد بزرگوار جناب آقای طاهرزاده در مباحث تبیین براهین اثبات وجود خدا مثلا :در برهان نظم و سایر براهین (بجز برهان صدیقین) اگر با افرادی مثلا ماتریالیست ها که هیچ اعتقادی به حقیقت اشیاء ندارند روبرو شدیم با چه مبانی و رویکردی باید با آنها وارد بحث شد تا در آخر،بحث را از آثار وجود خداوند به وجود صرف الوجود خداوند ربط داد؟آیا قبل از اینکه با آنها وارد بحث شد،باید پیشفرضی به اسم حقیقت و حقیقت کل را به آنها قبولاند یا راه حل دیگری را باید پیمود؟ باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: شهید مطهری«رحمة‌الله‌علیه» می‌فرمایند برهان نظم بیشتر یک تذکر است و برای کسی مفید است که خالقیت خداوند را از قبل پذیرفته باشد و چون کلیسا بیشتر بر برهان نظم تأکید می‌کرد نتوانست در مقابل ماتریالیست‌ها مقاومت کند. موفق باشید
573
متن پرسش
با سلام و تشکر از استاد ارجمند.در قران امده کسی که در راه خدا جهد کند سبل (راه خود )را به او نشان خواهد دادو خود او را هدایت میکند. حالا سئوال من این است که اگر بپذیریم مسیحییت دین منسوخ میباشد وپیروان ان راه سعادت را پیدا نکرده اند آیا بین مسیحیان و حتی راهبان مسیحی یک نفر جهد کننده در راه خدا وجود ندارد .در خصوص اهل تسنن هم که ما به علت ولایت ناپذیری آنها را فرقه ناجیه نمیدانیم آیا در بین علمای آنها کسی نیست که در راه خدا جهد کند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: برادر عزیز همه‌ی مشکل را علماء رسمی فرقه‌های مذکور ایجاد کرده‌اند که با انجمادی که در فهم دین به‌خرج می‌دهند راهی به سوی خدا در مقابل‌شان گشوده نمی‌شود وگرنه مردم کوچه و بازار به راحتی آماده‌ی شنیدن حق‌اند. وقتی آن عالِم وَهابی می‌گوید: شیعیان کافرند، و یک قدم بر نمی‌دارد ببیند حرف شیعیان چیست و یا وقتی جناب پاپ در سخنرانی که سال گذشته در بروکسل داشت در نهایت بی‌پروایی می‌گوید: اسلام دین غیر عقلانی است، آیا چنین روحیه‌هایی می‌توانند در راه خدا مجاهده کنند یا امثال روژه گارودی‌ها یا فریتیوف شوان‌ها و مارتین لینگرها هستند که بدون انجماد فکری با اسلام روبه‌رو می‌شوند و اسلام را زیباترین راه برای ارتباط با خدا تشخیص می‌دهند و یا امثال دکتر تیجانی عالم اهل سنت که شیعه شده می‌گوید: «اگر برای علی میسّر شده بود که سی‌سال طبق سیره‌ی پیامبر«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» بر مردم حکومت کند، همانا اسلام امروز جهان را فرا گرفته بود و عقیده‌ی متین و محکم در قلوب مسلمانان جایگزین شده و فتنه‌های کوچک و بزرگ رخ نمی‌داد و نه کربلایی می‌بود و نه عاشورایی. اگر همان‌طور حکومت سایر ائمه که پیامبر آنان را به نام وصیّ خود قرار داده بود، ادامه می‌داشت، جز مسلمانان، ملتی بر روی زمین وجود نداشت و دنیا نه چنین بود که امروز مشاهده می‌کنیم و زندگی ما به معنای واقعی‌اش، زندگی انسانی بود.» موفق باشید
569
متن پرسش
عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما استاد گرانقدر. می خواستم بدانم که شما در استان گیلان شاگردی دارید و یا اینکه کسی را در استان گیلان می شناسید که بتواند در جلسات هفتگی مجموعه مباحث معرفت النفس و یا از برهان تا عرفان را همانند شما، در جمع دانشجویان ارائه دهد؟ خواهشمند است در صورتی که می شناسید لطفا معرفی کنید. اگر هم نمی شناسید لطفا بشناسید (!) و معرفی کنید. با آرزوی توفیقات بسیار برای شما
متن پاسخ
بسمه تعالی . پس از سلام :بنده فعلا کسی را نمی شناسم .
568
متن پرسش
باعرض سلام و ادب خدمت جنابعالی در بیت «همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید اخر ....نهان کی ماند ان رازی کز او سازند محفلها » بنده با توجه به اینکه شرحهای مختلفی را دیده ام رابطه مصرع اول را با دوم نمیفهمم.لطفا در معنای کلی بیت و ربط دو مصرع تئضیحی بفرمایید با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: خدا رحمت کند لسان‌الغیب را که راز بزرگی از زندگی را در این بیت گوشزد کرده. می‌فرماید: به میل خود تن‌دادن و خودکامی را پیشه‌ی خودکردن، کار انسان را به بدنامی می‌کشاند و این بدنامی چیزی نیست که فکر کنیم اگر در نهان به میل‌های خود تن بدهیم، همچنان نهان می‌ماند، زیرا در تمام محافل غیب سخن از هوس‌بازیِ پنهان هوس‌بازان است و صاحبان غیب هر وقت مصلحت دانستند آشکار می‌کنند. مولوی نیز تلاش زیادی کرده است تا این نکته‌ی مهم را به ما گوشزد کند و لذا طی داستانی می‌گوید: « پوست دنبه یافت شخصى مستهان .... هر صباحى چرب کردى سبلتان‏» « در میان منعمان رفتى که من.... لوت چربى خورده‏ام در انجمن»‏ « دست بر سبلت نهادى در نوید..... رمز یعنى سوى سبلت بنگرید» « کاین گواه صدق گفتار من است..... وین نشان چرب و شیرین خوردن است‏» « اشکمش گفتى جواب بى‏طنین..... که أباد اللَّه کید الکاذبین‏» « لاف تو ما را بر آتش بر نهاد..... کان سبیل چرب تو برکنده باد» « گر نبودى لاف زشتت اى گدا..... یک کریمى رحم افکندى به ما» « آن شکم خصم سبیل او شده ..... دست پنهان در دعا اندر زده‏» « کاى خدا رسوا کن این لاف لئام ..... تا بجنبد سوى ما رحم کرام‏» « مستجاب آمد دعاى آن شکم ..... سوزش حاجت بزد بیرون علم‏» « چون شکم خود را به حضرت در سپرد ..... گربه آمد پوست آن دنبه ببرد» « از پس گربه دویدند او گریخت..... کودک از ترس عتابش رنگ ریخت‏» « آمد اندر انجمن آن طفل خرد..... آب روى مرد لافى را ببرد» « گفت آن دنبه که هر صبحى بدان..... چرب مى‏کردى لبان و سبلتان‏» « گربه آمد ناگهانش در ربود ..... بس دویدیم و نکرد آن جهد سود» « خنده آمد حاضران را از شگفت..... رحمهاشان باز جنبیدن گرفت»‏ « دعوتش کردند و سیرش داشتند ..... تخم رحمت در زمینش کاشتند» « او چو ذوق راستى دید از کرام..... بى‏تکبر راستى را شد غلام‏» موفق باشید
562
متن پرسش
سلام علیکم. چرا با تجلی اسم الله همه‌ی منیت‌ها نفی می‌شود؟ آیا بین تجلی "همه اسماء الهی" با "نفی همه منیت ها" نسبتی وجود دارد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: به همان اندازه که انسان نظر به خود دارد و برای خود استقلال و منیّت قائل است، به همان اندازه از توجه به خداوند که اصل و اساس همه‌چیز است محروم است و از آن جهت قلب او مأنوسِ با خداوند نیست. حال وقتی روشن شد «الله» جامع همه‌ی کمالات است ، وقتی قلب انسان آماده‌ی تجلی اسم «الله» می‌شود که هیچ‌گونه استقلال و منیّتی در خود باقی نگذارده باشد و عبد محض باشد و خود را در همه‌ی ابعاد نیازمند خدا ببیند و فقر ذاتی خود را یافته باشد. به گفته‌ی حافظ: طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک..... چو درد در تو نبیند، که را دوا بکند؟ موفق باشید
554
متن پرسش
با سلا:)1)تفاوت عقل فعال با عقل معاد چیست؟ 2) روش وسیره حضرت رسول(ص)و اهل بیت(ع)در{ تدبر و تبین }ایات قدان کریم چگونه می باشد ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: 1- موضوع عقل فعّال یک موضوع فلسفی است که فیلسوفان ما را متوجه مرتبه‌ای از عالم وجود می‌کنند که حقایق در آن مرتبه به صورت بالفعل موجوداند ولی اصطلاحی به نام عقل معاد نداریم. اگر منظورتان عقل معاش بوده، که همان استعدادی است که ما به کمک آن اقتصاد زندگی خود را مدیریت می‌کنیم، و منظورتان عقلی است که ابدیت خود را فراموش نکند که با این عنوان به‌کار نمی‌رود. 2- رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و امامان معصوم«علیهم‌السلام» به جهت مقام طهارتی که داشتند طبق آیات 77تا79 سوره‌ی واقعه حقیقت قرآن بر قلب مبارکشان متجلی می‌شود. وظیفه‌ی ما آن است که به کمک سخنان آن بزرگان در قرآن تدبّر کنیم که به نظرم کتاب شریف تفسیر المیزان چنین کاری را کرده است. موفق باشید
541
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید می خواستم بپرسم آیا با دلایل عقلی می توان اثبات کرد شهدا زنده هستند؟آیه که اشاره به زنده بودن دارد منظور از زنده بودن شهید چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: در سوالی که با کد شماره‌ی 526 جواب داده شد، جوابتان را می‌توانید پیدا کنید. موفق باشید
544
متن پرسش
جناب استاد طاهرزاده سلام علیکم. ضمن تشکر از مطالب ارزنده و کتابها و جزوات حضرتعالی که بهره‏های فراوان از آن بردم سؤالی از محضرتان داشتم که مدت زیادی است ذهن مرا درگیر خود کرده و احساس میکنم باید یافت های مهمی در درون آن نهفته باشد. شما در بخش پرسش و پاسخ کتاب مدرنیته و توهم به نکته بسیار مهمی اشاره کردید و آن هم این که هایدگر و ملاصدرا همچون آینه هایی هستند که یکدیگر را نشان می دهند. بنده با مطالعه آراء مرحوم دکتر فردید و آقای دکتر داوری( که البته در برخی از موارد تفاوت هایی هم با نظر دکتر فردید دارد) به یک اشراف کلی نسبت به این نظر شما پیدا کردم اما خود آقای دکتر فردید خود ملاصدرا را نیز با تعریفی غربزده میخواند. با فرض پذیرش مطلب شما که احساس میکنم باید درست باشد می توانید مسأله نسبت بین رویکرد پدیدارشناسی هرمنوتیک هایدگر و فلسفه ملاصدرا به ویژه بحث حرکت جوهری را بیشتر برایم باز کنید و در خصوص منابعی که میتواند راهگشا باشد هم بنده را راهنمایی نمایید. ضمناً بنده در مقطع کارشناسی ارشد رشته فلسفه علوم اجتماعی تحصیل میکنم و فکر میکنم برای ورود به مباحث این رشته باید این گره را که در سؤالم مطرح کردم در ابتدای کار بگشایم. اگر در خصوص نحوه ورود و کیفیت پرداخت و منابع فلسفه علوم اجتماعی هم نظری دارید با راهنمایی خود را من را به مصداق کلام امیر بیان علیه السلام که فرمود: « قد علمنی حرفاً فقد صیرنی عبداً » بنده خویش ساخته اید. یاعلی
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: آقای فردید در کتابی که آقای دکتر دیباج تحت عنوان «مفردات فردیدی» از سخنان ایشان منتشر کردند جمله‌ای دارند که قابل تأمل است. ایشان در آن‌جا در صفحه‌ی290می‌فرمایند: «من می‌خواهم از نو، ملاصدرا بخوانم تا آن‌جا که سوبژکتیو و ابژکتیویته در ملاصدرا محو شود، تفسیر من از ملاصدرا غیر از تفسیر خودبنیادانه‌ای است که حوالت دوره‌ی جدید است». از این جمله معلوم می‌شود سخنانی که در قبل نسبت به فلسفه‌ی ملاصدرا گفته‌اند و آقای مددپور در کتاب «دیدار فرهی» آورده، آخرین حرف دکتر فردید در رابطه با ملاصدرا نیست و تحول مهمی در دیدگاه ایشان به‌وجود آمده که متوجه شده‌اند «وجودی» که جناب ملاصدرا به آن نظر دارد در نهایت نظر به «وجود» در خارج دارد و نه به مفهوم وجود که عموماً فلسفه به آن می‌پردازد. در صفحه‌ی 231 آن کتاب می‌گوید: «ملاصدرا پریروز دارد». یا در صفحه‌ی 440 می‌گوید: «وقت ملاصدرا در مقایسه با وقت میرداماد دوری از طاغوت است». در مورد منظور شما از بحث حرکت جوهری ملاصدرا و پدیدارشناسی هرمنوتیلی هایدگر را درست نفهمیدم که از چه جهت سؤال دارید. موفق باشید
539
متن پرسش
با سلام خدمت حاج آقای طاهر زاده و با عرض خدا قوت. تعدادی از دانشجویان می خواهند ان شاالله مهر ماه همین امسال به حوزه بروند.اما تا زمانی که حوزه قطعی شود و انصراف تحصیلی بدهند در دانشگاه می مانند و از طرفی چون که قصد ادامه ی تحصیل در دانشگاه را ندارند درس نمی خوانند و کلاس نمی روند.می خواستیم نظر جنابعالی را پیرامون شرعی بودن یا نبودن ماندن در دانشگاه تا آن زمان بدانیم .با توجه به اینکه طبیعتا از امکاناتی مانند سلف دانشگاه و سایت و خوابگاه و غیره استفاده می کنیم. با تشکر. من الله توفیق.
متن پاسخ
بسمه تعالی . علیک السلام حد اقل باید یک وجاهت شرعی برای عمل خود داشته باشید ، مثل حضور در تشکل اسلامی دانشگاه جهت ایجاد هر چه بیشتر شکل دادن به جهت اسلامی دانشگاه موفق باشید.
538
متن پرسش
با سلام و احترام خدمت استاد گرامی با توجه به کمک و راهنمایی شما , با مطالعه کتاب چگونگی ادب خیال و عقل و قلب که باعث شد طریقه طی کردن راه برای رسیدن به خدا و ائمه معصومین علیه السلام روشن بشود ؛ خواستار قبول کردن شاگردی بنده و نعمتهای به دریغ خداوند که به واسطه ائمه معصومین علیه السلام , علمای دین و استادان خاص خود همچون شما , نسیب بندگان خود می کند , در این راه طولانی راهنمای ما باشید . در درجه اول برای شروع مطالعه از کدام بخش کتابها و جزوات استاد عزیز (مباحث توحید , معاد و قیامت - تعلیم و تربیت - مباحث مهدویت - غرب شناسی و ...) برای استفاده بهتر در جهت شناخت ابعاد انسانی و قرار دادن خود در اختیار قرآن و ائمه معصومین علیه السلام و درک حقایق کنیم و از ثمره زندگی محروم نمانیم ؟ میتوانم از شما کمک بگیرم در برخورد با همسرم در طی کردن این راه ؟ چگونه می شود از گناهان گذشته ای که انجام داده ام و اطرافیان هنوز آنطور که باید این تغییرات در حالات و رفتارها را باور نکردند و گذشته ها را به یاد می آورند , جبران نمایم ؛؟ و درک این موضوع که ما همگی بنده الله هستیم و تمام کمال باید در اطاعت از او سیر کنیم و وسیله هایی که ما را از او دور میکند فاصله بگیریم , برای همه ما سخت شده است . در مورد شجره نامه توضیح کوتاهی بدهید (و درمورد راهنمایی بفرمایید )؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: 1- اگر ابتدا از مباحث معرفت النفس مثل کتاب «آشتی با خدا» و «ده نکته از معرفت نفس» همراه با سی‌دی آن شروع بفرمایید خوب است. سپس تفسیر سوره‌ی زمر و عنکبوت را گوش بدهید تا آماده‌ی فهم بحث برهان صدیقین از کتاب «از برهان تا عرفان» شوید و سپس به شرح مباحث توحیدی خطبه‌های 1 و 113 نهج‌البلاغه بپردازید تا آماده‌ی بحث معاد شوید و بعد از آن کتاب «گزینش تکنولوژی از دریچه‌ی بینش توحیدی» و کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» را مطالعه بفرمایید و از آن پس به سیری که در سایت هست رجوع فرمایید و به مطالبی بپردازید که مطالعه نشده. 2- رابطه‌ی بین خودتان و خدا را با توجه و استغفار اصلاح کنید و امیدوار باشید که خداوند نظر رحمت و لطف به شما دارد، و رابطه‌ی بین مردم و خودتان را به عهده‌ی خدا بگذارید، خودش اصلاح می‌کند و اصلاً نگران نباشید که مردم به شما به چشم شخصیت قبلی می‌نگرند، چنین نیست. 3- در مورد شجره‌نامه چیزی نمی‌دانم و دنبال این امور نرفته‌ام. موفق باشید
537
متن پرسش
آنچه در زیر آمده است خلاصه سخنان دکتر ابراهیم فیاض در همایش دانشکده حقوق دانشگاه تهران درخصوص کرسی های آزاداندیشی است که از سایت رجا دریافت کرده ام، به نظر شما این سخنان راجع به فلسفه صدرا یا انتساب امام و علامه طباطبایی در تبعیت از شیخ انصاری در فلسفه را می توان قبول کرد؟؟؟؟؟؟ (در حالی که امام در فقه نیز قایل به فقه جواهری بوده نه شیخ انصاری هر چند مکاسب تدریس می فرمودند، حالا چه رسد به فلسفه ) !!!!! (البته ایشان دلیلی برای مدعای خویش بیان نفرموده اند.) پاسخ شما برای امثال بنده که طلبه حوزه هستیم و مشغول تحصیل این دروس راهگشا خواهد بود و به لطف خدا بر بینش مان خواهد افزود تا بهتر و دقیقتر بتوانیم طی طریق کنیم با تشکر فراوان -- 25 / 1 / 1389 خلاصه سخنان دکتر ابراهیم فیاض: مردم ایران کوهپایه‌ نشین هستند و این از دیگر دلایل آرام بودن آنها است. ایرانی‌ها مردمی کوچ‌نشین هستند و ییلاق و قشلاق کرده پس یکجا نشین نیستند. با این ساختار تمدن ایران یک تمدن جهانی است و در مسیر و حرکت است؛ کوپر نظریه‌پرداز غربی در فلسفه سیاسی خود این مسئله را مطرح می‌کند که ایرانی‌ها می‌توانند یک فلسفه سیاسی پرقدرت را تشکیل دهند. متأسفانه ما پس از ملاصدرا به بی‌فلسفه‌گری محض رسیدیم و از زمان مشروطه به بعد فیلسوف، شاعر، فقیه و.... بزرگ نداشته‌ایم. بحث‌هایی که در دوره قاجاریه در خصوص فلسفه مطرح شده است همان فلسفه ملاصدرا است. در زمان پهلوی نیز فلسفه ملاصدرا ادامه پیدا کرد و در این زمان بود که عده‌ای در انجمن حکمت و فلسفه و انجمن دوستی ایران و فرانسه سعی داشتند حکومت پهلوی را به فلسفه اسلامی ملاصدرایی بسط دهند. علوم انسانی که اکنون مطرح است بر مبنای نظریات ملاصدرا است و ملاصدرا روان را به نفس و روح انتزاعی داده است. امثال افرادی چون علامه زنوزی، شهرانی و حسن‌زاده آملی سعی کرده‌اند با ایجاد بحث‌هایی این محیط بسته را کمی باز کنند. از نظر هانری کربن، معرفت‌شناسی را از اسلام باید گرفت پس همه فلسفه‌های اسلامی باید میان‌فرهنگی شوند و دیگر نباید فلسفه را به پستو برد و باید این مباحث را اکنون به روشنی مطرح کرد. فلسفه میان‌فرهنگی توسط سعید زیباکلام در حال پی‌ریزی، نیازمند جامعه است. ما اکنون به تقلید فعال در جامعه خود نرسیده‌ایم و هنوز در تقلید محض به سر می‌بریم. تحولات بسیار گسترده‌ای در حوزه فلسفه توسط شیخ انصاری صورت گرفت اما این در حالی است که ما وی را به عنوان یک فیلسوف نمی‌شناسیم و باید توجه داشت امام خمینی (ره)‌ و علامه طباطبایی در بحث فلسفه به نظریات شیخ انصاری رجوع کرده‌اند. دانشگاههای ما اکنون تشریفاتی و آئین‌نامه‌ایی هستند. در حال حاضر در دانشگاه تهران به میزان سه برابر استادان، کارمندان در حال فعالیت هستند و این نمونه‌ای از یک دانشگاه سازمانی است که از پایین به بالا حرکت نکرده بلکه بالعکس حالا به پایین حرکت می‌کند. اکنون در دانشگاههای کشورمان هر فرد اگر یک تز را ارائه دهد وی به عنوان پرفسور یا دانشمند معرفی می‌شود و این در حالی است که اکنون دانشجویان ما تنها در معرکه نمره گرفتن هستند. من در دفاعیه‌های دانشجویان به خصوص دانشگاههای مطرح کشور شرکت کرده و این معضلات و مشکلات را به وضوح مشاهده کرده‌ام. اکنون متأسفانه هیچ رابطه‌ای میان دانشگاه، صنعت و جامعه وجود ندارد. در حوزه‌ها فلسفه ملاصدرایی علم را بسته کرده است و اصول فقه بسته شد. پس از مشروطه ما هیچ فقیهی نداشتیم همانطور که شهید مطهری در برخی از سخنان خود اعلام کردند پس از دوران مشروطه فقط در جامعه مجتهد مقلد داشتیم. اگر بخواهیم به این مشکلات رسیدگی کنیم باید دوباره عرفان شیعی و ائمه را بررسی کنیم و این در حالی است که باید توجه داشت مجموع عرفان‌های نظریه‌پردازان غربی از جمله هگل و کانت خارج از مسئله اصلی ما است. ما باید سخنان قرآن کریم و ائمه اطهار را استخراج کرده و نظریات تمامی فلاسفه از جمله فلاسفه غربی و شرقی را بازشناسی کنیم.وی خاطرنشان کرد: عقلانیت اسلامی باید بازخوانی شود و اکنون باید به جای نهی از منکر در جامعه به امر به معروف در حوزه علوم اجتماعی بپردازیم. الان در زمان حال ما همواره در جامعه نهی از منکر می کنیم و به مسئله امر به معروف نمی پردازیم. بر همین اساس دین ما سازمانی می شود که مشکل عمده ی ما در حال حاضر همین مسئله است زیرا دین سازمانی مانع و ترمز است
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: بنده هرچه در سخنان ایشان فکر کردم – اگر درست به ما رسانده باشند – به این نتیجه رسیدم که در عین دلسوزی و شوق تحول، سخنان بسیار آشفته و پراکنده‌ای است که نشانه‌ی بی‌اطلاعی کامل ایشان از حکمت صدرایی و فقه حوزوی است و آنچنان آسمان را به ریسمان پیوند داده‌اند که بیشتر حیرت خواننده را می‌افزاید و انسان را انگشت به دهن می‌کند که این چه حرف‌هایی است. می‌خواهند کاری بکنند ولی در خارج از تخصص خود سخن گفته‌اند امید است شخصی چون ایشان که می توانند سرمایه خوبی برای هدایت جوانان باشند در اظهار نظر در چنین مواردی احتیاط بیشتری بفرمایند. موفق باشید
535
متن پرسش
ضمن سلام و احترام میخواهم بدانم که حسن و قبح عقلی مقدم است یا حسن و قبح شرعی ؟ چون استاد انقلاب ما گفتند ما در مورد بررسی یک مطلب از نظر عقلی و نیز شرعی صحبت میکردند. در حالی که تفکیک عقل و شرع موضوعیت ندارد . سپس استاد فرمودند ما ابتدا از نظر عقلی مطلب را میگوییم بعد میگیم اسلام هم همین را میگوید . چون حسن و قبح عقلی ارجعیت دارد و چون اسلام همان چیزی را میگوید که عقل میگوید لذا ... . در صورتی که به نظر این حقیر عکس این مطلب درست است یعنی چون اسلام و شرع فلان نظر را در مورد تحلیل یک پدیده تاریخی دارد پس ما این تحلیل را عقلانی میدانیم ؟ که البته حرف بنده نیز از جهات بسیاری مشکل دارد . در کل نظرتان چیست ؟ با تشکر فراوان.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: تقدّم این دو موضوع معنی نمی‌دهد. دو نوع فکر است که در تاریخ ابتدا معتزله بر روی حسن و قبح عقلی تکیه داشتند و در مقابل آن‌ها اشاعره بر حسن و قبح شرعی تأکید می‌کردند. ولی در مورد نکته‌ی دومی که می‌فرمایید: ابتدا عقلِ ما متوجه حقانیت دین می‌شود و نیز متوجه می‌شود که عقل محدودیت دارد و بعضی حقایق را وَحی درک می‌کند که عقل از درک آن ها ناتوان است ، حال به وَحی و سخن معصوم بیشتر از برداشت عقلی خود اعتماد می‌کند و سعی می‌نماید عقل خود را در فهم آنچه شرع گفته به‌کار گیرد تا عقل او در مسیر بالاتری رشد کند. موفق باشید
532
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم استاد ارجمند جناب آقای طاهرزاده سلام علیکم؛ همان طور که حضورا عرض شد، از حضرتعالی درخواست می شود فرصتی را جهت انجام مصاحبه با موضوع "عشق" اختصاص دهید. سوالات مد نظر به شرح ذیل تقدیم می گردد. موجب امتنان است مواردی را که حائز اهمیت می دانید و در سوالات به آن پرداخته نشده است نیز در مصاحبه طرح بفرمایید. تقاضا مندیم در پرداختن به سوالات علاوه بر طرح مباحث مبنایی، به مصادیق عینی و راه های عملی نیز اشاره نمایید. طبق صلاحدید حضرتعالی سوالات زائد قابل حذف می باشد. خواهشمند است پاسخ ها را بر روی سایت قرار ندهید و به صورت خصوصی جواب دهید تا در صورت روشن نشدن موضوع سوالات دیگری نیز پرسیده شود و ارزش مصاحبه حفظ شود. 1- آیا عشق اگر از نوع تمناهای پست شهوانی نباشد حقیقی است؟ یا اینکه عشق به غیر خدا و ائمه هرچه باشد مجازی است؟ 2- آیا این تصور صحیح است که اگر عشق مجازی به گناه نینجامد مذموم نیست؟ آسیبها و خسارات عشق مجازی کدامند؟ 3- آیا عشق اختیاری است و می توان از عاشق شدن خود داری کرد؟ 4- راه های جلوگیری از مبتلا شدن به عشق مجازی چیست؟ 5- چه نوع الگوی تربیتی و روابط عاطفی خانوادگی پرورش دهنده افرادی است که بیشتر در معرض عشق مجازی قرار می گیرند و آسیب پذیرترند؟ 6- چه افرادی، و با کدام الگوی زندگی، بیشتر در معرض عشق مجازی قرار دارند و آسیب پذیر ترند؟ ( به عناون مثال کسی که اوقات فراغت زیادی دارد؟ کسی که در حیات فردی و اجتماعی خود اهل مبارزه نیست؟ کسی که ورزش نمی کند؟ مثالها صرفا برای بیان مقصود سوال است) 7- راه صحیح برخورد با عشق مجازی برای کسی که نتوانسته از آن پیشگیری کند و مبتلا شده است چیست؟ 8- آیا می توان با عشق مجازی مبارزه کرد و آن را از بین برد؟ 9- راه های نظری و روشهای عملی مبارزه با عشق مجازی چیست؟ 10- برخی روشها مانند مشغول کردن ذهن با بازی های کامپوتری یا با تخیلات یا شمارش معکوس اعداد از صد به یک یا جمع زدن اعداد دو رقمی در ذهن برای منصرف کردن ذهن بیان می شود. آیا استفاده از این روشها از نظر دین پذیرفته شده است یا کنترل ذهن و خیال روش دیگری دارد؟ 11- آیا افراد عادی می توانند به عشق حقیقی دست یابند؟ 12- راه دستیابی به عشق حقیقی چیست؟ به طور مشخص کسی که می خواهد گام در مسیری بگذارد که به عشق حقیقی دستیابد چه باید بکند و چه نباید بکند؟ با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی . علیک السلام. بنده در این امر صاحب نظر نیستم، بیشترین حرف خود را در کتاب «مبانی نظری و عملی حبّ اهل البیت«علیهم‌السلام» زده‌ام که تا حدّی شامل جواب سؤالات جنابعالی می‌شود.
533
متن پرسش
سلام علیکم در تفسیر سوره مریم: 1- برای فهم معنای تمثل راهنمایی بفرمایید. آیا موقعی که خواب می بینیم آنچه دیده ایم همان تمثل حقایق است؟ چطور صور خیالی که انسان در ذهن درست می کند از تمثل واقعی قابل تفکیک است؟ آیا حرف سوفسطایی ها نیز از همین جا نشات گرفته که در موجودات شک می کنند، یا حرف آنها چیز دیگری است؟ 2- در "فناداها من تحتها ... " چه دلیلی بر اینکه کلام حضرت عیسی علیه السلام است وجود دارد. ظاهرا به جبرییل بیشتر منطبق است. 3- در "... و کنت نسیا منسیا" این کلام حضرت مریم با عبودیت چگونه قابل جمع است؟ یا با آیه "الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون" یا با علم حضرت مریم به حکمت الهی و... ؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: 1- این‌که فرمود: « فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا» پس روح خود را به سوى او فرستادیم تا به [شکل] بشرى خوش‏اندام بر او نمایان شد.(سوره‌ی مریم، آیه‌ی 17). نشان می‌دهد که حضرت جبرائیل به صورت مثالی برای حضرت ظاهر شده و نقش و تأثیری درونی داشته. آری صُوَری که در خواب می‌بینیم جنس صورت‌های مثالی است ولی معلوم نیست تمثل حقایق باشد، بلکه در بسیاری موارد قوه‌ی واهمه‌ی انسان بر اساس صورت محسوساتی که در خود ذخیره دارد آن‌ها را می‌سازد که بحث آن در کتاب «جایگاه جنّ و شیطان و جادوگر در عالم» آمده. تمثل واقعی را باید با مقایسه‌ی سخنان قرآن و ائمه«علیهم‌السلام» از تمثل‌های غیر واقعی تفکیک کرد و کار ساده‌ای نیست. سوفسطایی از درک یک امر بدیهی محروم شده و آن این‌که نفس ناطقه‌ی انسان به طور بدیهی می‌پذیرد که آنچه درک می‌کند ریشه در واقعیت دارد. 2- بعد که موضوع تمثّل تمام شد، می‌فرماید: «فَأجائَهَاالْمخاض» پس از مدتی درد زایمان به سراغش آمد و لذا با حرف «ف» موضوع را از موضوع قبل مجدا می‌کند و لذا ذهن راحت‌تر می‌پذیرد که گوینده آن سخن همان فرندی باشد که زاییده شده، چون موضوع جبرائیل دیگر منتفی است و اگر سخن، سخن جبرائیل بود باید آن را ذکر می‌کرد به‌خصوص که موضوع سخن‌گفتن حضرت عیسی«علیه‌السلام» موضوع آیات است و حضرت مریم«سلام‌الله‌علیها» هم چون سابقه سخن‌گفتن او را دانسته اشاره می‌کند که از او بپرسید و می‌فهماید که او خواهد با شما سخن بگوید و به همین جهت مردم گفتند: «کَیفَ نُکَلّمُ مَن کان فی الْمَهدِ صبیّاً» چگونه با کسی سخن بگوییم که کودک گهواره‌ای است. 3- حضرت مریم«سلام‌الله‌علیها» نگران آبروی خود بودند که به عنوان یک راهبه،متهم به خلاف شرع شوند و موضوع جهل مردم است، به همین جهت حضرت علی«علیه‌السلام» در آن‌جا که قرآن می‌فرماید: حضرت موسی«علیه‌السلام» از کار ساحران ترسیدند، می‌فرمایند: ترس حضرت موسی«علیه‌السلام» از جهل مردم بود که نکند بین «معجزه» و «سحر» فرق نگذارند و این خوف، خوف مذمومی نیست. آن خوفی مذموم است که انسان برای غیر خدا نقش قائل باشد و اولیاء الهی چنین خوفی را ندارند، هرچند در شرایط عادی باید خطر احتمالی را از خود دفع کنند، کاری که حضرت موسی«علیه‌السلام» در هنگامی که با مار روبه‌رو شدند انجام دادند. موفق باشید
نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!