بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: بدون دسته بندی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
18868
متن پرسش
با عرض سلام و وقت بخیر: استاد گرامی بنده دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد رشته مهندسی صنایع هستم. از آنجایی که موظف به ارایه کنفراسی درباره تاریخ طراحی صنعتی و انقلاب صنعتی و مباحث مدرنیته و پست مدرن هستم از شما می خواهم که راهنمایی بفرمایید (برای دانشجویانی که هیچ زمینه مطالعاتی جز دروس دانشگاهی موجود را ندارند و کاملا تحت تاثیر مطالب آموزشی به ظاهر علمی غربی هستند) چگونه بعد از این ارائه کنفرانس می توانم ایشان را به فضاهای نقد مدرنیته و توسعه یافتگی غربی دعوت کنم که هم برایشان جذاب باشد و هم به تشخیص درست برسند؟ در قالب چه جملاتی یا معرفی چه کتابهای ابتدایی برای ورود به دنیای نقد توسعه یافتگی به سبک غربی؟ شما معرفی کتاب تمدن و تزلزل غرب شهید آوینی و فرهنگ مدرنیته و توهم خودتان را تایید می فرمایید؟ سوال دوم. در پاسخ به این نقد اساتید مهندسی که مرتب سر کلاس فضای صنعتی کشور را نقد می کنند و از عدم اخترعات و آپدیت نشدن صنعتی ایراد می گیرند باید چه گفت؟ آیا واقعا این قدر باید فن آوری ها زیاد و بروز و روزافزون باشند؟ بسیار ممنونم از راهنمایی های دلسوزانه جنابعالی. اجرتان با چهارده معصوم (ع) و عاقبتتان ختم بخیر ان شاءلله
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌رسد شما مستقیماً وارد نشوید. بلکه بد نیست در این مورد نظر منتقدان به مدرنیته را به میان بکشید. به این صورت که مثلاً کتاب «مبانی توسعه و تمدن غرب» از شهید آوینی را مطالعه فرمایید و به عنوان کنفرانس، گزارشی از آن کتاب بدهید به این معنا که منتقدین چنین و چنان می‌گویند و خودتان مستقیماً موضع نگیرید. از این طریق شاید قسمت دوم سؤال‌تان نیز حل شود. موفق باشید

18865
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز: چرا به فردی مثل اصغر فرهادی به خاطر ساختن این فیلم اشغال و مزخرف «فروشنده» این جوایز را می دهند؟ اصلا کی به این فرد بی حیا اجازه ساخت این فیلم را داده؟ از اول تا آخر فیلم قبح عفاف و معصومیت در یک جامعه اسلامی ریخته می شود. اصلا چرا من طلبه پایه یکی باید این حرف ها را بزنم؟ بزرگان حوزه، بزرگان دین چرا نهیب به مردم نمی زنند؟ تقوا کجا رفته که در این فیلم زنان بازیگرِ بی حیای بد حجاب ِاحمق هر چه دیالوگ مخالف با موازین شرعی قدسی و انسانی است را بر زبان می آورند؟ یکی نیست بگوید که چرا به اصغر فرهادی به خاطر این فیلم اسکار دومش را داده اند؟ می گویم به خاطر کیفیت فیلمبرداری که نیست، می گویم به خاطر بازیگران که نیست، می گویم به خاطر موسیقی که نیست. خوب پس برای چی است؟ غیر از این است که سیاست هایی اسلام ستیز پشت این قضیه خوابیده در دو فیلم این فرد به ظاهر هنرمند جامعه اسلامی به شدت تخریب شده بلکه به نظر بنده جایزه اسکار را به فیلم نداده اند بلکه به فکر و اندیشه فرهادی اسکار داده اند. فکر کنم منظورم را استاد فهمیده اند و گرنه بنده حرف ها برای زدن دارم، اما می دانم وقت استاد کم است خواهش می کنم نظرتان را بدهید و بنده در کل چه کم؟ سؤال دوم من این است: آقا چرا بعضی ها برای اینکه اظهار فضل کنند راهش را در مخالفت با هر موضوع حقی که یک شخصیت مذهبی می گوید می دانند؟ یعنی می خواهند بگویند حرف شما درست است ولی همه ی قضیه این نیست و شما با عقل مادونتان حقایق بالاتری را که ما درک می کنیم را ظرفیت ندارید چون با چشم متعصب و کوتاه بین دینی مسایل را نگاه می کنید. نمونه اش برادرم، من در جمعی به این فیلم که پیامش را دادم به شدت حمله کردم آنها هم مصداق بارز تعریف بالا بودند (از عمد این کار را کردم از بس حالم از این فیلم به هم می خورد) آنها هم سعی بر توجیه فیلم و نشان دادن بنده به عنوان فردی تندرو بودند. من هم گفتم یک بازنگری به فطرت خودتان بکنید و ببینید ریختن قبح گناه این شفاف سازی است؟ اگر اینطور است پس خاک بر سر..... خیلی از این افراد بدم می آید. بگید فقط چه طور درگیرشان شوم؟ چون اصلا نمی توانم در مقابل چرت و پرت هایشان صبر و رافت اسلامی کنم در دو پیام اگر بی ادبی کردم به بزرگیتان ببخشید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده فیلم را دیدم و به رفقا عرض کردم هیچ محتوایی نداشت و به هیچ نکته‌ی مهمی اشاره نمی‌کرد، ولی داستان را خیلی خوب سر هم کرده بود و در مقایسه با بازیگرانی که ما در فیلم‌های خود داریم، هر سه شخصیت فیلم خیلی خوب بازی کرده بودند. از آن مهم‌تر آن خانم به شوهرش متذکر می‌شد که همه‌ی تقصیرها را به گردن آن پیرمرد هوس‌باز نباید انداخت. آن پیرمرد با خانم قبلی مرتبط بوده و در عین حال به آن‌ها هم کمک می‌کرده و برای فرزند آن خانم دوچرخه هم خریده. حالا سراغ آن خانم آمده و زنگ می‌زند و در باز می‌شود و بعد هم در حمام برایش باز می‌شود. این‌جا است که با منظره‌ی به قول خودش که منجر به وسوسه‌اش شد روبه‌رو می‌شود. و این اندازه انحراف ما را به این نتیجه نمی‌رساند که آقای فرهادی بنا است قبح عفاف و معصومیت را در جامعه بریزد.

فکر می‌کنم با توجه به سؤال بعدی‌تان و درگیری‌ای که با برادرتان داشته‌اید، جنابعالی جایی برای فکر بقیه باز نمی‌کنید. همیشه باید متوجه باشیم اندازه‌ی بدی‌ها چقدر است؟ آیا بدی آن پیر مرد هوس‌باز در ابتدای امر به اندازه‌ی یک مرد متجاوز به یک زن عفیف بوده؟ و یا به قول خودش وقتی در مقابل چنین صحنه‌ای واقع می‌شود؛ وسوسه می‌گردد؟ آقای اصغر فرهادی یک حادثه در مقابل بیننده می‌گذارد که به نظر بنده محتوایی که پیامی برای زندگی او باشد، از طریق این هنر هفتم ظهور نمی‌کند هرچند در فرهنگ غربی که بیشتر در فضای سوبژه به‌سر می‌برد، هر سه بازیگر اصلی به‌خوبی نقش خود را بازی کرده‌اند و از نظر آن‌ها موضوع مهمی را متذکر انسان‌ها شده‌اند که در جنایت‌ها، عوامل بیرون از تصمیم جنایت‌کاران از نظرها پنهان نماند. و از این جهت شأن چنین فیلمی خارج از معادلات سیاسی استحقاق داشتن یک اسکار را دارد. موفق باشید

18847
متن پرسش
با سلام محضر مبارک استاد گرانقدر: بنده قبلا از حضرتعالی مجموع سئوالات مرتبطی را پرسش که یکی از این سئوالات عبارت بود از این که آیا مقام عرفانی دکتر چمران و امام عزیزمان یکسان است که جنابعالی فرمودید که خیر امام در مقام واصل است و دکتر چمران تابع، پیرامون این پاسخ سئوالاتی دارم: 1. استاد عزیز مگر غیر از آن است که خداوند متعال این دو را تربیت و هدایت کرده!؟ پس چرا باید یکی تقرب و توحیداش بیشتر باشد؟ 2. آیا حضرتعالی معتقد هستید که رسیدن به مقام توحیدی امام رضوان الله تعالی علیه دست نیافتنی است؟ 3. استاد بنده با فرمایش جنابعالی موافق هستم که امام در مقام واصل هستند و دیگر بزرگوران در مقام تابع ولی در پیشگاه حضرت حق امام و دیگر بزرگوران نمره ی واحد دارند! مثلا اگر مقام توحیدی امام 20 هست و فرضا آیت بهشتی (ره) 17 هست اگر آقای بهشتی که به امام اقتدا کردند مثل امام نمره تقرب و توحیدشان در پیشگاه حق یکی است و هر دو بیست هستند آیا موافق هستید با نظر این حقیر؟ 4. لازم به ذکراست بنده دقیقا معانی واصل و تابع را نمی دانم اگر مایلید توضیح دهید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- این‌جا بستگی به قابل دارد نه فاعل. آری! حضرت حق هادی مطلق است ولی انسان‌ها در رجوع به حق متفاوت هستند 2- خیر 3- حرف خوبی است. شواهد در روایت هم این نکته را تأیید می‌کند که بعضاً ائمه به بعضی از اصحاب فرموده‌اند شما در بهشت با ما خواهید بود 4- این موضوع در شرح مقدمه‌ی کتاب «عقل و ادب ادامه‌ی انقلاب اسلامی» در جلسه‌ی اول در حدّ ممکن تبیین شده است از آن جهت که صاحب نور توحید جاری در زمانه‌ی خاص که نور حق به قلبش اشراق شده است، واصل است و آن عده که با نظر به آن صاحبِ نور توحید با حق مرتبط‌اند، تابع خواهند بود. موفق باشید

18841
متن پرسش
سلام استاد: 1. اگر بنده مسئول جلسه بچه های کلاس سوم، چهارم، پنجم باشم چه کتابی از شما بخوانم؟ 2. هدف ما چه باید باشد در امر تربیتی؟ 3. چه مسائلی را باید بدانند از کجا شروع کنیم؟ 4. چرا حضرت علامه حسن زاده خبری ازشان نیست مگر نه عارف باید هم در جامعه باشد هم در سیاست؟ 5. گاهی پدر و مادر نهی می کنند و اگر ما از این نهی شان سر پیچی کنیم و متوجه نشوند حرام نیست؟ حال سوال این است که از نظر اخلاقی بهتر این نیست که انجام ندهیم آیا در مستحبات این چنین است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا خوب است کتاب‌هایی مثل «جوان و انتخاب بزرگ» و «ده نکته در معرفت نفس» و «آشتی با خدا» و «چه نیازی به نبی» را خودتان مطالعه کنید و سپس با زبان قابلِ فهم برای جوانان، ان‌ها را مطرح نمایید. در آن کتاب‌ها روشن می‌شود چه مسائلی را باید با آن‌ها در میان گذاشت و از کجا شروع کرد 2- آیت اللّه حسن‌زاده به جهت کهولت سن و ناتوانایی‌هایی که در این سن برایشان پیش آمده است در منزل فرزندشان در تهران ساکن شده‌اند 3- به ما فرموده‌اند با والدین‌مان مدارا کنیم، ولی جایی که عقل و شرع تکلیف‌مان را روشن کرده است، باید کار خودمان را بکنیم در عین مدارا با والدین. موفق باشید

18837
متن پرسش
سلام علیکم: در باور برخی افراد این چنین مطرح است که به جز مجتهد کسی حق اظهار نظر ندارد و در مقابل هم هر سخنی را از کسی که اجتهاد دارد می پذیرند. اکنون در این باره سوالاتی از محضرتان داشتم؛ 1. اگر چه بفرموده حضرت عالی فقه در علوم اسلامی نقش علوم پایه را دارد و یقینا صحیح هم هست ولی مگر تعبیر بزرگان از اجتهاد به ملکه نیست؟ و ملکه هم بدست آوردنی است نه اعطایی، آن بزرگواری هم که به یک شخص اجتهاد می دهد در حقیقت وجود ملکه در او را تائید می کند نه اینکه کار او به منزله دادن ملکه به شخص باشد. سوال اینجاست که اگر کسی به واقع ملکه اجتهاد در او حاصل شده بود ولی بر فقیهی که صاحب اجازات اجتهاد است عرضه نکرده بود نمی توان او را مجتهد و صاحب نظر دانست؟ آیا ما باید تابع دلیل اقوال افراد باشیم یا مدرک اجتهادشان؟ 2. فقه کنونی با همه توانش نظری اش خلأهای چشمگیری دارد که بر همین اساس هم ارتقاء نظام فقاهت توسط حضرت امام و رهبری مطرح و توسط بعضی آقایان فاضل پیگیری شد. مطمئنا فقهی که امثال آیت الله میرباقری در نظر دارند با فقه برخی افراد دیگر بسیار تفاوت دارد و درجات اجتهادی هم که اعطا می شود با نظر به همان سبک فقه مصطلح است. آیا صرف داشتن مدرک اجتهاد در این فقه موجب این می شود که انسان در هر زمینه ای حق اظهار نظر پیدا کند؟ 3. اساسا آیا اظهار نظر در حوزه دین نیاز به مدرک اجتهاد دارد یا فهم اجتهادی؟ آیا می توان گفته کسی را که بر طبق تفکر اجتهادی است به بهانه نداشتن مدرک اجتهاد رد کرد؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً اگر کسی در مدت لازم با سیره‌ی اجتهادی جاری در حوزه‌های علمیه مأنوس باشد و در خود استعداد لازم را احساس کند پس از مدتی فهم اجتهادی مورد نظر در او پدید می‌آید و ربطی به مدرک اجتهادی ندارد. می‌ماند که همان اساتیدی هم که ایشان در محضر آن‌ها تلمذ کرده است، فهم اجتهادی او را تأیید می‌نماید. موفق باشید

18836
متن پرسش
انه من سلیمان و انه بسم الله الرحمن الرحیم عرض سلام و ادب خدمت وجود با برکت و با سعادت شما استاد عزیز و بزرگوار: ان شاء الله مشمول رحمت خاصه باری تعالی و دعای ویژه حضرت حجت (عج) هستید. استاد ما چند روز پیش در خصوص کسب نظر حضرتعالی پیرامون موضوع پایان نامه ارشد جامعه شناسی پیغام فرستادیم و بعد از آن مکرر پرسش ها را رصد کردیم اما پاسخ ما را مرحمت نفرمودید. خواهش می کنم به حقیر عنایت داشته باشید. سپاسگزاریم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در جواب سؤال قبل عرض شد: باسمه تعالی: سلام علیکم: متأسفانه حتی آن زمانی که استاد راهنما بودم عقلم در مورد موضوع پایان‌نامه‌ها به هیچ‌چیزی قد نمی‌داد. قبلاً هم در جواب سؤال شماره‌‌های 15300 و 10958 و 12594 عرض شده، واقعاً نمی‌توانم حقایق عالم را به صورت گزینشی و موضوعی بنگرم. زیرا لازمه‌ی این کار، نظر به کثرت است در وحدت، که توان بنده در این حدّ نیست. موفق باشید   

18832
متن پرسش
سلام علیکم استاد: از حضرتعالی دو سوال زیر را قبلا پرسیدم: 1. تحلیل حضرتعالی از حضور جریان دکتر احمدی نژاد در انتخابات پیش رو و حضور مهندس بقایی به عنوان نماینده این جریان چیست؟ 2. به نظر شما حضور این جریان در انتخابات چه تاثیری در حرکت انقلاب اسلامی چه خواهد داشت؟ شما پاسخ دادید: اجازه بدهید در این موارد وارد نشویم. موفق باشید اکنون این بار از حضرتعالی تقاضامندم که حداقل ضرورت عدم ورود به این موضوع را توضیح فرمایید. مگر می شود چشم را بر تحولات عرصه سیاست بست؟ اصلا فرض کنیم که بشود آیا سیاست دست از سر ما بر می دارد؟ من متوجه نمی شوم چرا حضرتتان مدتهاست چشم بر عالم سیاست بسته اید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هنوز شرایط بسیار پر ابهام است. باید منتظر بمانیم تا چهره‌های مختلف ظهور کنند. چطور انتظار دارید در این شرایط پر از توهّم و ابهام ما ورودی داشته باشیم؟! مضافاً این‌که مقام معظم رهبری در تاریخ 2/2/92 می‌فرمایند کسانی که در کار فرهنگی ورود دارند سعی کنند در امور موسمی حتی در انتخابات با همه‌ی اهمیتی که دارد ورود نکنند. موفق باشید

18830
متن پرسش
با سلام: استاد سوالاتمان را جناب علامه حسن زاده جواب می دهند یا استاد طاهر زاده؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فدای حضرت آیت اللّه حسن‌زاده«حفظه‌اللّه» بشوم، مگر به راحتی می‌شود به ایشان دسترسی پیدا کرد تا جواب سؤال بدهند؟!! ایشان در حال سیر در ملکوت‌اند، ایشان را با ما زمینیان چه‌کار؟!!! موفق باشید

18820
متن پرسش
سلام عیکم: استاد عزیز با تشکر از زحماتتون. می خواستم اصول و بندهایی که رهبر معظم انقلاب درباره ی احیای تمدن نوین اسلامی عرض کرده را بفرمایید. مثل احیای ورزش، طب، اقتصاد و...
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چیزی در این مورد تنظیم نکرده‌ام اگر سؤال معرفتی در موضوع معارف اسلامی داشته باشید و در حدّ توان بنده باشد؛ در خدمت‌تان هستم. موفق باشید

18825
متن پرسش
عرض سلام استاد: کسانی هستن که به شما انتقاد دارن که استاد مدرنیته را رد میکنن ولی سایت دارن و کانال تلگرام دارن و یا از وسائل مدرن استفاده میکنن و میگن رهبر انقلاب هم به شدت آقای طاهرزاده مدرنیته را نزده. خواهش می کنم بنده را روشن کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مدرنیته به عنوان یک فرهنگ هرگز مورد تأیید رهبری نیست و می‌توان از سخنان‌شان این نکته را فهمید و مدرنیته به عنوان ابزار، امروز چیزی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت، می‌ماند فرهنگی که پشت این ابزارها خوابیده است که مقام معظم رهبری در صحبت خود در مورد سبک زندگی روشن کردند که باید متوجه بود این ابزارها ما را گرفتار سبک زندگی غربی نکند و توجه‌دادن به این امر را به عهده‌ی محققین گذاشتند و این آن امری است که نباید از آن غفلت کرد که در هر صورت، هر تکنیکی فرهنگی را با خود می‌آورد و باید نسبت به آن فرهنگ، خودآگاهی پیدا کرد تا اسیر آن نشویم. موفق باشید

18821
متن پرسش
سلام: ببخشید امسال عید که می خواهم به خانه اقوام بروم آنها چون می دانند بنده تازه طلبه شده ام هر کدام می خواهند یه متلکی بگویند چگونه با آنها برخورد کنم؟ می توانم جواب حرف هایشان را بدهم اما سکوت کنم و بخندم و یا نه سفت و محکم جوابشان را بدهم تا دیگر جرات بی احترامی به طلاب را نکنند. تا همین الان یه عالمه فحش شنیدیم کلا حالا که در این موضع هستم جواب متلک ها را بدهم یا نه و چگونه بدهم؟ ببخشید مزاحم شدم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اصلاً جدالی به میان نیاورید با مهربانی بگویید دعا بفرمایید تا همه در خدمت قرآن و معارف اهل‌البیت«علیهم‌السلام» باشیم و بتوانیم به مردم خدمت کنیم. موفق باشید

18807
متن پرسش
بسمه تعالی. سوال من بسیار دردناک است می دانم و مدت هاست که دارم با این درد دست و پنجه نرم می کنم و البته به درمان هایی هم رو می آورم اما گویی که این درد لاعلاج است اما می دانم که علاج درد به لاپوشانی نیست فلذا لب باز می کنم تا شاید راهی خدا جلوی پای من بگذارد. جوان مجردی هستم دوستدار رهبری و انقلاب، پیگیر مباحث تمدنی حول انقلاب اسلامی، هیاتی و البته الان دانشجوی مهندسی در مقطع ارشد در شهر تهران. چشمم دیگر طاقت مرا بریده است. از بس که مرا به گناه می اندازد و مرا به دیدن فیلم های آنچنانی می خواند و انگار نه انگار که این ملک از آن او نیست و او هم مستاجر چند روزه ی این تن است. می ترسم که از سر همین حال حتی عاقبت به خیر هم خدایی ناکرده نشوم و به سرنوشت های غریب تاریخ مبدل گردم. نمی دانم که باید چه کنم؟ ازدواج خب یک شبه که نمی شود در این مدت چه کنم؟ - روزه بگیرم؟ (بازه ای بود که در ذهن دارم قسم زیادی از شعبان را روزه گرفتم و به رمضان متصل کردم اما نشد که نشد...) - مداومت بر دعایی کنم؟ دارم احساس می کنم که در مقابل بهمنی از وسوسه ها هستم وسوسه هایی که مرا به آتش هم انداخته است و سوزانده اما نمی دانم که چه باید بکنم؟ امید دارم که خداوند از زبان شما رهنمایی برای من برساند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مطمئن باشید به کمک این آتشی که به نور ولایت به جان‌تان افتاده است، چیزی نمی‌گذرد که از این آخرین دام شیطان با عالی‌ترین اسلحه‌ی حق که آن محبت به اولیای الهی است، رها می‌شوید. عمده آن است که بخواهید تا خدا مشکل شما را حل کند و نه خودتان! وگرنه شیطان به کمک خودتان مشکل را حل می‌کند تا باز در اردوگاهِ خودخواهی از عبودیت حق مزه‌ی لازم را نبرید. زیارت ائمه«علیهم‌السلام» را فراموش نکنید. موفق باشید 

18806
متن پرسش
با سلام: آقای عبودیت در مورد کیفیت انتزاع ماهیت از وجود در دروس خود اینطور اظهار می دارند که ماهیت از خود وجود شیء انتزاع می شود. و این را نقطه مقابل قول آقایان دیگه قرار می دهند که ماهیت را انتزاع از حد وجود می دانند. این که ماهیت از وجود شیء انتزاع میشه (قول آقای عبودیت) مشخصه مثلا من به علم حضوری در خود قوه عاقله را می بابم و مفهوم نطق انتزاع می کنم. اما اینکه ماهیت از حدود وجود انتزاع شده یعنی چی؟ یعنی مثلا از نداریهای وجود انتزاع شده به این شکل که ما هر وقت خواستیم ماهیت شیء ای را بیابیم ببینیم اون شیء چه کمالاتی رو نداره؟ این که معنا نمیده و منظور آقایون هم قطعا این نیست. یا اصلا منظور آقایانی که گفتند ماهیات انتزاع میشه از نداری و نفاد و حد وجود منظور دیگه ای دارند؟ من این سوالو چن بار از آقایون پرسیدم اما به نتیجه نرسیدم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان وقتی با کثرات روبه‌رو می‌شود از یک طرف وجود را به علم حضوری می‌شناسد و از طرف دیگر متوجه می‌شود آن‌چه در مقابل اوست موجوداتی هستند که وجود دارند. لذا نتیجه می‌گیرند که این‌ها «هست‌هایی» هستند که موجودند به محدودیتِ پرتقال و زمین و آسمان. و این یعنی انتزاعِ ماهیت از وجود با نظر به محدودیت ماهیات. موفق باشید 

18814
متن پرسش
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1. چرا اسم حضرت لوط (ع) با فعل نامشروع قوم لعنت شده اش شباهت دارد؟ 2. و آیا نام مبارکشان معنی خاصی دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: لوط اسم مبارک آن حضرت بوده. مثل آن‌که می‌گوییم قوم حضرت نوح یا قوم حضرت موسی، گفته می‌شود قوم حضرت لوط 2- معنای واژه‌ی لوط را نمی‌دانم. موفق باشید

18813
متن پرسش
سلام خدمت استاد بزرگوار جناب طاهرزاده: استاد در مورد رسالت طلبه عصر انقلاب اسلامی کتاب یا جزوه معرفی می فرمایید؟ همچنین توضیحی در مورد هویت طلبه این عصر می فرمایید که امروز وقتی طلبه ایی متوجه جایگاه تاریخی این انقلاب شده است چگونه باید در راستای نظام سازی و ایجاد تمدن رسالت خود را به احسن وجه در حوزه های مختلف انجام دهد؟ قطعا نباید مثل طلاب قبل از انقلاب حرکت کند اما با توجه به نظام آموزشی حوزه های علمیه و نگاه غیر انقلابی آن، حال طلبه در این نظام آموزشی چگونه رسالت عظیم خودش را تعریف کند و موضوع درامد اقتصادی خود را چه کند استاد؟ باور کنید ذهنم درگیر این موضوع شده استاد خواهشمندم کمکم کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- عرایضی در جزوه‌ی «طلبه‌ی عصر انقلاب» که بر روی سایت هست شده است 2- در مورد رسالت تاریخی که یک طلبه دارد و باید در عین به صحنه‌ی اجتماعی‌آوردنِ متون مقدس مثل قرآن و روایات، تلاش کند با مقایسه‌ی با آموزه‌های سایر مکاتب، انسانی را معنا نماید که آن انسان بتواند از فضای سکولاریته به فضای حیات قدسی سیر کند و این با روش و فکر حضرت امام خمینی قابل عمل است. موفق باشید

18812
متن پرسش
سلام: چرا آیه ۴۳ سوره نسا خطاب به مردان است از آنجایی که در آخر گفته «او لامستم النسا» و زنان کجایند در این آیه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آیت اللّه جوادی می‌فرمایند به جهت احترام به زنان و رعایت عفاف، مستقیماً زنان را در این موارد مورد خطاب قرار نداده است تا مسئولیت اصلی به دوش مردان باشد و جنبه‌ی نرم‌افزاری آن را مدیریت کنند. موفق باشید

18811
متن پرسش
سلام علیکم: 1. تحلیل حضرتعالی از حضور جریان دکتر احمدی نژاد در انتخابات پیش رو و حضور مهندس بقایی به عنوان نماینده این جریان چیست؟ 2. به نظر شما حضور این جریان در انتخابات چه تاثیری در حرکت انقلاب اسلامی چه خواهد داشت؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اجازه بدهید در این موارد وارد نشویم. موفق باشید

18805
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار: خواهشمندم جواب سؤالم رو خصوصی بفرستید. نوشته ای که براتون می فرستم حاصل 5 سال تجربه در شبکه های اجتماعیه که البته خوشبختانه یا بدبختانه اگر تجربه انس با تلویزیون رو از اوایل کودکی تا چندی پیش در نظر بگیرید تجربه ی چندین و چند سالست. خیلی از روزها فکر می کردم تا بتونم این نوشته رو بنویسم. حتی با رفقا خیلی بحث می کردیم و این نتایج تقریبا مربوط به سال سومیه که بنده به طور جدی در شبکه های اجتماعی کار می کردم. ولی نمیتونستم در موردش بنویسم چون نه با اصول نوشتم آشنا بودم و نه زبان مخصوص به این نوشتار به قلبم میومد. تا حدود چند وقت پیش بدون این که ذره ای فکر کنم شاکله ی اصلی این نوشتار به ذهنم میومد و نوشتم و بعد کمی به اون اضافه کردم که البته این موضوع با پی نوشت آخر منافاتی نداره. می خواستم نظرتون رو در موردش بدونم: هوالمحبوب استیقاظ بررسی فضای مجازی علی رغم باور عده کثیری که آن را تک جنبه ای می انگارند، به نظر حقیر دارای دو جنبه است: 1. جنبه ذاتی آن 2. جنبه ی فعلی و تحمیلی آن یعنی جنبه ای که خواه نا خواه در آن واقع شده ایم و باید از آن گذر کنیم. جنبه ثانویه فضای مجازی موضوع این نوشتار نیست. موضوع این نوشتار در مورد جنبه اولیه آن است: جنبه ذاتی فضای مجازی نیز بر خلاف باور عده ی کثیری مثل چاقو نیست. اینکه ما بینگاریم فضای مجازی مانند چاقویی است که گاه در دست پزشک قرار می گیرد و گاه در دست قاتل، به قول بزرگی یک دروغی آرامش بخش است. بهتر این است که بگوییم نظریه چاقو!!! به فرض صحت مربوط به جنبه دوم است. ذات فضای مجازی برای «سیر دادن» انسان به سوی «مجاز» است. ابداع فضای مجازی در راستای تحقق نظریه بهشت زمینی است که غرب برای آینده خود ترسیم کرده بود. غرب به دنبال بهشت است. بهشتی زمینی. و یقینا بهشتی که جاودانگی در آن نباشد بهشت نیست فلذا جاودانگی جزو اصلی آن است و اگر جاودانگی را نمی توان به دست آورد فعلا «احساس» آن کافی است. ذات فضای مجازی سیر دادن انسان از واقعیت به سوی مجاز است. هر چه این سیر بیشتر باشد، دور شدن انسان از واقعیت بیشتر است. این سیر تا جایی ادامه می یابد و انسان جاودانه خواه را با خود می کشد که دیگر او «واقعیتی» نمی شناسد. در این سیر همه چیز «مجاز» است ولی به «اسم واقعیت». «وهم» است به اسم «حقیقت». «وهم» دروغگوست و بزرگترین دروغ او «معرفی خودش» است. او خود را واقعیت و حقیقت معرفی می کند و انسان نیز در سیر خود در این فضای وهمی فریفته اوست... در این دنیا همه چیز دروغی است. حتی جذابیت، دنیای مجازی بیش از آنکه جذاب باشد خود را جذاب معرفی می کند و چه فریبی از این بالاتر؟ انسان بیمار می شود. بیماری که یا نمی داند بیمار است و یا اگر بداند نمی داند دقیقا دردش چیست و یا اگر بداند دچار «استیقاظ» می شود. استیقاظ یعنی طلب یقظه، طلب بیداری. استیقاظ نوعی بیماری شبیه استسقاست. همانطور که در استسقا بیمار طلب آب می کند ولی هیچ گاه سیراب نمی شود در استیقاظ نیز طلب بیداری می کند ولی هیچگاه بیدار نمی شود. استیقاظ طلب بیداری است، طلب واقعیت است. واقعیت گمشده، انسان مسیطر فضای مجازی هرچه سعی کند که از این فضا دور شود بیشتر در آن غرق می شود. گوید او چندان که افزون می دوی / از مراد دل جداتر می شوی و این خواسته غرب است. این همان رمان «دنیای شگفت انگیز نو» است. چقدر زیبا هاکسلی این نانوشته را بر جبین تمدن غرب دید و برای ما نوشت. نیل پستمن نیز شاید به تبعیت از او هنگامی که تلویزیون در آمریکا جایگزین دستگاه چاپ شده بود این نکته را تذکر داد. فضای مجازی اطلاعات را به کالا تبدیل می کند. بی ارزش می کند. دیگر اخبار دردناک انسان را به درد نمی آورد و اخبار لذت بخش لذت حقیقی را به انسان هدیه نمی دهد. انسان در این عالم بدون لمس واقعیت یک گل زیبا با دیدن عکس آن لذت می برد و وقتی با گل حقیقی روبرو شد دیگر لذتی حقیقی در کار نیست و اگر باشد بسیار نازل تر از لذت حقیقی است. لذت حقیقی آنجایی است که من با هیچ گل مجازی خو نگرفته باشم و فقط گل دیده باشم نه عکس آن. ولی انسانی که در این دایره ی وهم آلود سرگردان است لذت حقیقی نمی برد و متوجه نمی شود که لذت نبرده. وقتی هم با حادثه دردناکی مثل پلاسکو مواجه می شود بدون احساس درد گوشی خود را بیرون می آورد تا فیلم بگیرد برای پست اینستاگرامش. انسان در این عالم از طبیعت لذت نمی برد. آن را از خود نمی داند و طبیعت نیز با وی سخن نمی گوید. طبیعت بیگانه است پس اگر آن را نابود کند در درون خود هیچ عذاب وجدانی متحمل نمی شود. انسان در این عالم با خانواده اش بیگانه است. نمی تواند با خانواده خود انس بگیرد. محبت چنین انسانی مفتضحانه است پس به راحتی حاضر است همسر خویش را طلاق دهد و به سراغ دیگری برود. انسان در این عالم تنهای تنهای تنهاست. دل او هرزه گرد شده و با همین هرزه گردی هر دم به کاری مشغول است. فضای مجازی همه چیز را از معنا تهی می کند. لذت، ترس، شجاعت، عشق و محبت و همه و همه را، جتی همین نوشته را هم عده ای - اگر آن را تا آخر بخوانند - بعد از تصور در ذهن خود بدون اندیشه رها می کنند و به سراغ پست بعدی خواهند رفت و در این حالت اگر خیلی آدم مهربانی باشند یک لایک نثار بنده می کنند تا دلم را نشکنند. در فضای مجازی عمق معنا ندارد. همه چیز ظاهری است فلذا بحث های عمیق به طرز فاجعه باری به ابتذال و استهجان کشیده می شوند. این به افتضاح کشیده شدن بسته به میزان غلبه مجاز در آن فضا شدت و ضعف پیدا می کند پس طبیعتا در رادیو کمتر و در شبکه های اجتماعی بسیار بیشتر است. این تهی شدن از معنا اولین تهدیدش متوجه خود انسان است. تهی شدن انسان از معنا یقینا منجر به پوچ انگاری وی خواهد شد و پوچ انگاری نیز انسان را افسرده می کند. افسردگی و پوچ انگاری کمترین نتیجه ی استیقاظ هستند و نیز استیقاظ کمترین نتیجه ی افسردگی و پوچ انگاری است. اینکه بینی خسته و افسرده ای / زان بود که ترک سرور کرده ای دور می بینی سراب و میدوی / عاشق آن بینش خود می شوی آنچه تو گنجش توهم کرده ای / از توهم گنج را گم کرده ای سیر به مجاز انسان را معتاد می کند. تخدیر می کند. بدین معنا که اول انسان را دچار هیجان و لذت کاذب و نشئگی می کند و بعد که این حالت از بین رفت و خمار شد بلافاصله با همان دروغ قبلی دوباره او را نشئه می کند تا مبادا وجدان او بیدار شود و به هر چه دروغ است پشت کند. در چنین عالمی همه چیز دروغ است ولی برای انسان همه چیز واقعیت جلوه می کند. عالم انسان تحت سیطره تمدن غرب به خودی خود مجازی هست. او به اشیاء از دریچه ی نفس اماره می نگرد. درست مثل انسانی که عینکی دودی بر چشم زده و همه چیز را دودی می بیند. چنین انسانی یقینا با ظاهر اشیاء نیز بیگانه است چه برسد به باطن آنها. اثبات اینها کار مشکلی است ولی با اندکی تفکر در اعماق خویش کاملا می توان آن را حس کرد. در این عالم حرف از «ایمان» زدن یعنی حرف مفت، در عالم انسان غربی به راحتی می توان غیب را انکار کرد. باور کنید اصلا کار سختی نیست. اگر انسانی این چنین باشد و سپس حرف از ایمان به غیب به میان آورد باید تعجب کرد و باید از او پرسید کدام غیب؟ انسانی که در این عالم «زیست» و «تنفس» می کند و بعد ادعای ایمان دارد به عقیده ی من باید به ایمان او شک کرد. جایگاه ایمان حقیقی در حقیقت، قلب انسان است، در حالی که جایگاه ایمان انسان مسیطر غرب در بهترین حالت «ذهن» اوست. انسان مسیطر غرب در توهم خویش ایمان دارد و «وهم »چه ادعاها که ندارد، او «ذهن» خود را و در واقع «خود» را مبدأ عالم می انگارد و در عین حال حرف از ایمان می زند، پس با این توصیفات فضای مجازی سیر از مجاز به مجاز است بلکه از مجاز سفلی به مجاز علیا، اینها همه اش تراوشات «ذهنِ» من است و قطعا من نیز در این گرداب شیطانی گیر افتاده ام. چرا که به روش غربی به نقد غرب پرداخته ام. مسئله این است که من اگر بخواهم آنگونه که مشهورات زمانه مرا به آن دعوت می کند فکر نکنم چه باید بکنم؟ داشتن همین مسئله درون من یعنی استیقاظ، من طلب یقظه می کنم و در این گرداب دست و پا می زنم ولی گرداب کار خود را خوب بلد است. استیقاظ یعنی همین حس حضوری فلاکت دوران ما، و انقلاب اسلامی رایحه نوید دهنده ایست برای رهایی انسان از این لحظات دلتنگی اگر قدر آن را بدانیم. جنس انقلاب اسلامی استیقاظ (طلب بیداری) است ولی نه بدان معنا که قبلا ذکر کردیم. استیقاظ در انقلاب اسلامی دیگر بیماری نیست زیرا به رهبری کسی به ثمر نشست که قلب او به مبدأ لا یزال هستی متصل بود فلذا بن بستی در پیش راه خود نمی بیند و به بیماری بدل نمی شود. پس گویا راه چاره مشخص شد. در پایان باید گفت که ما باید تکلیف خود را با این انقلاب روشن کنیم. اگر کسی داعیه ی استیقاظ به معنای دوم - که معنای حقیقی آن است - دارد باید بین خود و این انقلاب و بنیانگذار آن - با وصفی که برای ایشان ذکر کردیم - نسبتی برقرار کند. چرا که او توانست استیقاظ به معنای حقیقی را به میدان آورد. پس باید از او بپرسیم که چگونه؟ و او پاسخ دهد. این پرسش و پاسخ مسئله ایست که نیاز به تفصیل دارد و در این نوشتار مجال آن نیست. پس اگر روزی - که اگر خدا بخواهد آن روز دور نیست - از توسعه نیافتگی و اکنون زدگی آزاد شدیم و مسأله خود را یافتیم و به عهد اسلامی خود آنچنان که هست و باید باشد بازگشتیم، در مقابل فضایی که ما را به مجاز سیر می دهد باید ابزاری بسازیم که با آن بتوان به سوی واقعیت و از واقعیت به واقعیت و بعد از آن به واقعیتِ همه واقعیت ها سیر کرد. البته اگر در آن زمان شأن ابزارسازی برای انسان قائل باشیم؟! والعاقبة للمتقین پی نوشت: 1. منظور از فضای مجازی در این نوشتار اعم از رادیو، تلویزیون، تلفن، ماهواره، شبکه های اجتماعی و... است. 2. در اینجا حقیقت و واقعیت مترادف بکار گرفته شده است. 3. برای آگاهی بیشتر از دیدگاه نیل پستمن نسبت به بی اعتبار شدن خبر و آگاهی با آمدن تلویزیون به کتاب وی با عنوان «زندگی در عیش، مردن در خوشی» با ترجمه دکتر سید صادق طباطبایی رجوع فرمایید. 4. سیر از واقعیت به واقعیت به معنای سیر از واقعیت نازل به واقعیت برتر است و این پیرو نظریه تشکیک وجود است. لفظ واقعیت از مباحث برهان صدیقین علامه طباطبایی به عاریت گرفته شده است. 5. بنده نیز به این تجربه رسیده ام که نوشتن انسان را به تفکر رهنمون می سازد فلذا نوشتم تا تفکر کنم. تفکر در اعماق خویش، بنده خود و جامعه ام را - و بخصوص خود را - دیدم و نوشتم. در تمام لایه های عمرم قدم زدم و نوشتم. پس شاید قلبا با دیگران همصدا باشم. و این همصدایی حکایت از درد مشترک دارد. این همصدایی دلیل بر تکراری بودن نیست. پس به بنده خرده نگیرید و از بنده توقع یک مقاله به سبک مشهور نداشته باشید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده این بصیرت که متذکر آن هستید یک حرف اساسی است. می‌ماند که ما در این تاریخ باید با توجه به چنین حجابِ غلیظی که فضای مجازی ایجاد کرده است، در آن فضا حاضر شویم و متذکر این امر باشیم؛ و یا به‌کلّی از آن فاصله بگیریم. مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» در صحبتی که در تاریخ 19/8/95 که با جبهه‌ی انقلاب فرهنگی داشتند؛ در جواب سؤالی که از ایشان شده بود، می‌فرمایند: «درباره‌ی استفاده و ورود به شبکه‌های اجتماعی و مجازیِ خارجی، ورود هوشمندانه به شبکه‌های اجتماعی و مجازی خارجی‌ها – که سؤال شده است – خوب است اما به شرطی که خودمان غرق نشویم و مثال آن غلام و آب جو نشود «شد غلامی که آب جوی آرد/  آب جوی آمد و غلام ببرد» ورودِ تهاجمی لازم است و گرفتن میدان از دست دشمن. موفق باشید

18798
متن پرسش
سلام استاد عزیز: برای فهم «عین ثابته» بصورت مبنایی، به کدام مباحث حضرتعالی مراجعه کنیم؟ به غیر از مطالب پرسش و پاسخها. در پناه حق. طلبه کارشناسی فلسفه ام.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در جواب سؤال شماره‌ی 18795 و  18800شده است خوب است که عرفان را با دروس جناب حجت‌الاسلام یزدان‌پناه شروع کنید. موفق باشید

18791
متن پرسش
سلام استاد: خسته نباشید. چه کتابی برای شرح حافظ معرفی می کنید؟ آیا خودتان کتابی در این زمینه دارید؟ چرا شعر خواندن در شب خوب نیست؟ چه اشکالی داره؟ نظرتون در مورد دیوان فیض چیه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- متأسفانه شرح جامعی از دیوان حافظ نمی‌شناسم شاید هم انتظار بی‌جایی باشد که یک شرح با یک نگاه خاص بتواند حافظ را بیان کند. شرح سودی از نظر فهم واژه‌ها بد نیست. شرح دکتر دینانی هم از جهت توجه به بعضی از اشارات حافظ خوب است. نرم‌افزار «عرفان» و نرم‌افزار حافظ مرکز کامپیوتری شرح‌های قابل توجهی دارد 2- می‌فرمایند چون شعر در حدّ خیال است، هرچند خیالِ پاک را مدّنظر قرار دهد و شب، بسترِ صعود به عالم بالاتر است؛ خود را در حدّ خیال متوقف نکنید. 3- به طور مستمر با دیوان جناب فیض مرتبط نبوده‌ام، ولی در همان حدّ هم که رجوع داشته‌ام صفایی دارد. موفق باشید

18794
متن پرسش
باسمه تعالی سؤال: شبکه‌ی 4 تلویزیون در تاریخ‌های 27 بهمن و 4 اسفند در برنامه‌ای تحت عنوان «زاویه» در ، مناظره‌ای بین آقایان دکتر زرشناس و دکتر عبدالکریمی در رابطه با «نفوذ» ترتیب داده بود که منجر به بحث‌های دقیقی از هر دو طرف شد ولی در عین حال سؤالاتی را برای ما پیش آورد که آیا نظر آقای دکتر عبدالکریمی را بپذیریم که به نحوی باور ندارند «نفوذ» به معنای امنیتیِ آن وجود دارد و نفوذ را مثل نفوذی که استاد نسبت به شاگرد خود می‌تواند داشته باشد، می‌دانند و به تعبیر خودشان معتقدند نفوذ به معنای یک پروژه در میان نیست. یا نظر آقای دکتر زرشناس را بپذیریم که معتقدند در عین آن‌که ما ضعف هایی داریم، «نفوذ» در کار است بدین معنا که حرکت‌های سازمان‌یافته‌ای که به ظاهر فرهنگی است، از طرف نظام مدرن در نسبت با انقلاب طراحی می‌شود و آن‌ها در حوزه‌ی فرهنگ هم سیاسی عمل می‌کنند تا با نفوذ خاصی انقلاب اسلامی را به استحاله بکشانند، زیرا عقلانیت غربی با ظهور انقلاب اسلامی، با عقلانیت تازه‌ای مواجه شده است و تلاش دارد تا این عقلانیت تازه یعنی انقلاب اسلامی در رقابت با عقلانیت غرب در این ستیز ببازد، و این بدان علت است که انقلاب اسلامی به تعبیر دکتر زرشناس رو به گشودگی تازه‌ای دارد.
متن پاسخ

باسمه تعالی

جواب: 1- بنده آن برنامه را تعقیب کردم و از هر دو استاد سخنانی جدّی و قابل تفکری شنیدم. جا دارد در بندبندِ سخنان هر دو استاد دقت شود تا هرکس متوجه شود در کدام‌یک از دو نگاه قرار دارد وگرنه ممکن است ما به اسم احساس همدلی با هایدگر، در جایی قرار داشته باشیم که هیچ ربطی به حضور در تاریخی که باید در آن بیندیشیم، نداشته باشد و در نحوه‌ای از بی‌تاریخی به‌سر بریم.

2- ماورای یک مناظره، ما با دو تفکر روبه‌روئیم و جا دارد با دقت هر دو تفکر دیده شوند و گرایش‌های متفاوت ما نسبت به هر یک از دو استاد موجب نگردد نسبت به تفکر استاد دیگر فکر نکنیم و سخن او را به عنوان نمونه‌ای از تفکر مدّ نظر قرار ندهیم. همچنان که خود بنده بسیار راضی‌ترم که مخالفان سخنان بنده بفهمند بنده چه می‌گویم، هرچند قبول نداشته باشند، نسبت به کسانی که نمی‌فهمند بنده چه می‌گویم، هرچند طرف‌دارم باشند.

3- همان‌طور که می‌فرمایید آقای دکتر عبدالکریمی «نفوذ» را به عنوان توطئه‌ای از طرف غرب نمی‌پذیرد و اصرار دارد ما امروز جهان را نمی‌شناسیم و به همین جهت نمی‌دانیم با این جهان می‌خواهیم چه کنیم. لذا در یک بی‌افقی به‌سر می‌بریم. این حرف به‌خصوص قسمت آخر آن برای بنده بسیار عجیب بود که آیا حقیقتاً می‌توان گفت انقلاب اسلامی در نسبت به وَجه استکباری غرب در بی‌افقی به‌سر می‌برد و در یک بصیرت تاریخی متوجه روح استکباری غرب نشده است؟ مگر بنا است ما در نسبتی که با غربِ استعمارگر داریم صرفاً کانت و هگل و هایدگر بخوانیم تا نسبت به غرب در بی‌افقی نباشیم؟ نحوه‌ای از دیده‌شدن غربِ فلسفی نباید موجب شود تا دشمنیِ غرب به عنوان یک روحیه‌ی خودبنیاد دیده نشود و عملاً از این طریق خود را گرفتار بی‌هویتیِ تاریخی ببینیم.

4- بنده آقای دکتر زرشناس را ماورای اطلاعاتِ تاریخی، صاحب بصیرتی می‌بینم که متوجه‌ی فضایِ حضورِ تاریخیِ ما می‌باشد، در عین این‌که از ضعف‌های ما غافل نیست. لذا به جهت همین بصیرت است که رخداد انقلاب اسلامی را به‌عنوان یک گشودگی برای عبور از ضعف‌های تاریخی می‌بیند و این اوج تفکر یک متفکری است که تاریخ خود را می‌شناسد.

5- آقای دکتر عبدالکریمی جایگاه تاریخی برای انقلاب قائل نیستند و به تعبیر خودشان آن را یک حرکت ایدئولوژیک می‌دانند که به نظر بنده این یکی از نقطه‌های افتراق‌ ایشان با دکتر فردید است، دکتر فردیدی که متوجه شده بود انقلاب اسلامی طلیعه‌ی همان چیزی است که هایدگر به دنبال آن بود و این بدان معنا نیست که دکتر فردید تصور می‌کرد از فردایِ انقلاب همه‌ی ضعف‌های تاریخی ما و خوارج‌گریِ ما از بین می‌رود، بلکه مثل آقای دکتر زرشناس متوجه بود که ما در دورانِ گذاریم و عمل انقلابی بخشی از تفکری است که برای این عبور نیاز داریم هرچند گرفتار نئولیبرالیسم هستیم. ولی مواجهه‌ی تمام‌عیار ما با امپریالیسم بحثِ اصلی ماجراست که متأسفانه هیچ اثری از این نحوه درک تاریخی در سخنان آقای دکتر عبدالکریمی دیده نمی‌شود.

6- عجیب است از جناب آقای عبدالکریمی که می‌گویند «ما نمی‌دانیم با این جهان می‌خواهیم چه‌کار کنیم، لذا در یک بی‌افقی به‌سر می‌بریم». آیا واقعاً انقلاب اسلامی در کلیّت خود در نسبتی که با فرهنگ غربی پیش آورده، دچار بی‌افقی است و نمی‌داند در تاریخی که سکولاریته معنای حقیقی انسان را از او گرفته، باید متذکر نگاه قدسی به عالَم و آدم شد؟ آیا در این راستا انقلاب اسلامی ماورای شعارهای ایدئولوژیکِ احزاب سیاسی، یک حضور تاریخی را به صحنه نیاورده است؟ آیا معنای دشمنی‌هایی که با انقلاب اسلامی می‌شود این را نمی‌رساند که چنین دشمنانی با چه انگیزه‌ای مانعِ حضور تاریخی این انقلاب هستند؟ که ایشان نفوذ سیاسی - امنیتی آن‌ها را نادیده می‌گیرند؟ در این‌جا خوب است به کتاب ارزشمند جناب دکتر رفیع‌پور تحت عنوان «دریغ است ایران که ویران شود» نظر کنیم که چگونه ایشان با ظرایف نگاهِ جامعه‌شناسانه‌ی خود به استناد واقعه‌های تاریخی، ما را متوجه‌ی نفوذ ریشه‌دارِ فرهنگ استعماری می‌کند که امروز در انقلاب اسلامی به خوبی سر برآورده است. دکتر زرشناس در این رابطه نکته‌ی با ارزشی را مدّ نظرها قرار می‌دهند که چگونه غرب‌زدگیِ قبل از انقلاب اسلامی پس از انقلاب توسط بعضی از غرب‌زدگانِ داخلی که در بعضی از دولت‌ها نفوذ کردند، به مرکز تصمیم‌گیری برگشت نموده و غرب‌زدگی شبه مدرن که با انقلاب اسلامی دست‌خوش یک نوع عقب‌نشینی شده بود به تدریج باز در وَجه اقتصادی و فرهنگی جا پیدا کرد تا اغراض سیاسی خود را دنبال کند و علوم انسانی یکی از بسترهای اصلی پروژه‌ی این نفوذ است.

7- دکتر عبدالکریمی منکر ریشه‌های ظلم غرب نسبت به ما نیست، ولی مخاطب خود را کمک نمی‌کند آن ظلم را و آثار آن را در کشور ما و در جای‌جایِ مشکلات ما ببیند و از این جهت مخاطب او گرفتار یک نوع سرگردانی و بی‌معنایی نسبت به رخداد انقلاب اسلامی می‌شود. گویا ما هیچ هویتی در این جهان نداریم چون مثل ایشان جهان غرب را با نگاه فلسفی نمی‌شناسیم. این حرف کاملاً درست است که متن فلسفه‌ی غرب، یک تفکر است و نه یک جریانِ حزبی. ولی در روبه‌روئی با ما و با ملت ما این غرب آن غربی نیست که در فلسفه‌ی آن موجودیت دارد، بلکه غرب استعمارگر است که با ما درگیر است. چرا نباید به طور جدّی با این غرب و به سرنوشتی که این غرب برای ما به‌وجود آورده است، فکر کرد؟

8- وقتی آقای دکتر عبدالکریمی جایگاه قابل توجهی برای انقلاب اسلامی قائل نیستند و معتقدند انقلاب اسلامی یک امر ایدئولوژیک است و به قول ایشان انقلاب اسلامی اگر امکاناتی را فراهم آورده، بحران‌هایی هم پدید آورده؛ در این تاریخ مخاطب خود را جهت ذکر و فکر به تاریخی که در آن است، به چه دعوت می‌کند؟ آری! به گفته‌ی ایشان همان‌طور که نیچه می‌گوید: برهوت هر روز بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود و بدا به حال آن‌ها که برهوت را نادیده بگیرند. حقیقتاً وضعیت کنونی برهوت است. ولی بحث در این است که آیا در این برهوت، انقلاب اسلامی به عنوان ایّام اللّه این تاریخ نمی‌تواند به عنوان افقی که ما را متوجه راهی ماورای این برهوت می‌کند، نقش داشته باشد در حالی‌که در بعضی برهه‌ها مثل دفاع مقدس نشان داده چنین استعدادی در آن نهفته است، این‌جا است که می‌توان گفت با تذکر به «ایّام اللّه» به همان معنایی که خداوند به پیامبر خود می‌فرماید: «وَ ذَكِّرْهُمْ بِأيَّامِ اللَّه‏»، فکر و ذکر شروع می‌شود، آیا می‌توان از این نکته غفلت کرد که انقلاب اسلامی بستر فکر و ذکر این تاریخ است؟

9- آقای دکتر زرشناس، انقلاب اسلامی را یک گشودگیِ تازه‌ای می‌داند که نظام مدرن با سیاستِ معطوف به قدرت، هر روز سعی می‌کند به روش فرهنگی آن را استحاله نماید تا اراده‌ی معطوف به حق را که ملت ایران اراده کرده است، تغییر دهد. زیرا باطن نظامِ جهانی سلطه است و اگر کشوری بخواهد از آن جدا شود و گفتار تازه‌ای به‌وجود بیاورد، با تمام وجود مانع می‌شود. در حالی‌که بنا به عقیده‌ی دکتر زرشناس، ما از طریق انقلاب اسلامی به سمت یک گشودگی می‌رویم تا ماورای نظام لیبرال دموکراسی، جهان دیگری بسازیم و جناب آقای دکتر عبدالکریمی توجه به این امر را تقلیل مسئله می‌دانند و می‌فرمایند ما فکر می‌کنیم جهان را می‌شناسیم، در حالی‌که موانعی نسبت به فهم جهان داریم. معتقدند ما هنوز خود را با جهان مدرن مواجه و هماهنگ نکرده بودیم که با سونامیِ پُست‌مدرن روبه‌رو شدیم و در نتیجه اندیشه‌ی ما با دو دره‌ی بزرگ مدرنیته و پست‌مدرن روبه‌رو است و از این جهت ما فاقد اندیشه‌ی فهم این جهان هستیم تا بتوانیم دست به کنش بزنیم. این سخنان در جای خود قابل قبول است، اما نه به آن معنا که جایگاه انقلاب اسلامی در رویارویی با این سونامی باید نادیده گرفته شود. بلکه تنها و تنها ما در تاریخ خود از طریق همین انقلاب اسلامی می‌توانیم برخوردی عالمانه با مدرنیته و پست‌مدرن داشته باشیم تا نه مرتجعانه جهان را نادیده بگیریم و نه روشنفکرانه آن‌چنان شیفته‌ی غرب شویم که خود را نادیده بگیریم. اتفاقاً امروز در زمین انقلاب اسلامی به بهترین نحو می‌توانیم مواجهه با غرب را سازماندهی کنیم و نشان دهیم زمانی پدید آمده که امکان تصرف تحول‌گرایانه در علوم انسانی همین امروز است. معلوم نیست چرا آقای دکتر عبدالکریمی می‌فرمایند: «مسئله‌ی ضعف علوم انسانی، مسئله‌ی کنونی ما نیست و این ناشی از عدم  درک موقعیت جهان و عدم درک موقعیت خودمان است». معلوم نیست آقای دکتر عبدالکریمی از تحول در علوم انسانی چه تصوری دارند که آن را مسئله‌ی اکنون ما نمی‌دانند. مگر ما می‌توانیم با غفلت از معنای درستی که باید از انسان داشته باشیم، درک درستی از خودمان و از جهان داشته باشیم. در حالی‌که همه‌ی صاحب‌نظران و از جمله خود ایشان معتقدند هر تاریخی با معنایی که انسان از خود پیدا می‌کند ظهور می‌نماید؟

10- نکته‌ی بسیار ارزشمندی که دکتر زرشناس متوجه است جایگاه بحرانی‌شدنِ فرهنگ غرب است و این‌که در شرایطِ از نفس‌افتادنِ آن فرهنگ، فضا برای بقیه‌ی تفکرها باز می‌شود. و ما از طریق انقلاب اسلامی می‌توانیم به سوی گشودگیِ تازه‌ای سیر کنیم، و این علاج مشکلاتِ ما است و دشمن با نفوذ فکری، فرهنگیِ خود مانع این گشودگی است و به قول دکتر زرشناس مشکلات ما حقّانیتی برای مدرنیته نمی‌آورد که آقای دکتر عبدالکریمی می‌گویند جهان اسلام هم از جهت وجود بحران‌ها بهتر از غرب نیست، بلکه این اثبات ظلمی است که غرب به ما داشته است و ما باید راهِ عبور از مشکلات خود را در زمین و فرهنگ خود جستجو کنیم در این حالت است که انسدادِ ایجادشده توسط غربِ استعمارگر شکاف برمی‌دارد و آن مردمی که آقای عبدالکریمی می‌فرمایند برای زیست انسانی در انقلاب اسلامی به آن‌ها نیازمندیم؛ ظهور می‌کنند، مثل همان مدافعانی که در متن دفاع مقدس ظهور کردند به جهت آن‌که حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» بستر مقابله با استکبار را در اختیار پروژه‌ی تعیین‌شده توسط غرب قرار ندادند بلکه از ذخیره‌های تفکر اسلامی و مکتب عرفانیِ خود بهره جستیم وگرنه همچنان به عقلانیت مدرن خیره می‌ماندیم.

 11- ما می‌خواهیم زنجیرِ وابستگی به غرب را پاره کنیم و فرهنگ غربی از طریق رسانه مانع آن است. اگر به تعبیر دکتر عبدالکریمی عقلِ مدرن چشم‌ها را خیره کرده است و اگر جایی که باید متفکر صحبت کند، نامتفکر صحبت می‌کند و اگر با انقلاب اسلامی در شرایط بسطِ سکولاریسم قرار داریم؛ آری اگر اینچنین است که ایشان به درستی می فرمایند، فراموش نکنیم این‌ها همه در راستای غفلت از آن چیزی است که می‌تواند ما را به خود آورد و انقلاب اسلامی آن مسیر را در مقابل ما قرار داده است. در چنین بستری است که متوجه‌ی ناتویِ فرهنگی خواهیم شد و با روحیه‌ی خوارجی‌گری نیز می‌توانیم مقابله کنیم و تفکر را به جامعه‌ی خود برگردانیم، آیا راهِ دیگری هست جهت آن بحرانی که ایشان به‌خوبی متوجه‌ی آن هستند؟! و آیا توجه به راهِ گشوده‌ی انقلاب اسلامی همان خودآگاهیِ تاریخی ملت ما به حساب نمی‌آید که باید به آن پرداخت؟ و در این خودآگاهیِ تاریخی متوجه شد مسئله‌ی ما بیش از توسعه‌نیافتگی، استقلال خود و نشان‌دادنِ الگویی متفاوت از توسعه‌ی غربی است که در آن با نظر به انسان قدسی، عدالت‌طلبی و عبور از اقتصاد سرمایه‌داریِ شبه مدرن ، مدّ نظرها باشد؟

آن‌چه موجب کدورت روح بنده نسبت به سخنان آقای دکتر عبدالکریمی می‌شود عدم توجه ایشان به عقل تاریخی انقلاب اسلامی است. ایشان از یک طرف می‌فرمایند: «عقلی که تاریخ  را درک می‌کند عقل انتزاعی نیست» و به خوبی تأکید می‌کنند زمانی که با عقل انتزاعی و ایدئولوژیک با مسائل برخورد می‌کنیم، فهمی از واقعیت نداریم. ولی خودشان هیچ توجهی به حضور تاریخی این ملت از طریق انقلاب اسلامی ندارند و معلوم نیست پس ایشان در چه تاریخی به‌سر می‌برند؟

12- آقای دکتر عبدالکریمی می‌فرمایند: در مواجهه با غرب، آیدوسِ انقلاب اسلامی کجا است؟ نمی‌دانم ایشان عنایت ندارند که چگونه انقلاب اسلامی در بستر فرهنگ تشیع از یک طرف نظر به غدیر و حاکمیت امامی معصوم جهت تحقق عدالت دارد و در افق خود حاکمیت امام مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» را قرار داده؛ و از طرف دیگر با نظر به روحیه‌ای که در کربلا توسط حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» جهت استکبارستیزی نهادینه شده، انقلاب اسلامی به‌خوبی با ایده‌ای واقعی ولی متعالی، خود را تعریف کرده؟ و می‌رود با عبور از تنگناهای تاریخی که عموماً جریان نفوذ در ما پدید آورده، چهره‌ی درخشان آن ایده را بنمایاند؟ آیا راه دیگری هست؟!! و آیا معجزه‌ی خودآگاهی که ایشان متذکر آن هستند جز از همین طریق صورت می‌گیرد و ما را از نگاه پلیسی و امنیتی در حوزه‌های فرهنگ و سرمایه می‌رهاند؟ آیا همان‌طور که دکتر زرشناس متذکر می‌شوند ما تا حدّی از این خودآگاهی بهره‌مند نیستیم و به همین دلیل تلاش می‌شود تا اقتصاد و فرهنگ، از دست نئولیبرالیسم خارج شود؟ رویهم‌رفته مناظره‌ی مفیدی بود و قدمی به سوی تفکر در آن احساس می‌شد.

والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته

18790
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز: شهادت حورا انسیه فاطمه زهرا (س) را طوری تسلیت عرض می کنم که زمینه قرب بیشتر به آن حقیقت آسمانی باشد. استاد، پیامبر (ص) قبل از بعثت به دین مسیحیت بودند!؟ زیرا قبل از اسلام آخرین دین آسمانی مسیحیت بوده است، آن زمان هم که اسلام نیامده بود!؟ یا مانند جد بزرگوارشان به آیین ابراهیم خلیل الله ع بودند!؟ خدا شما را برای ما وانقلاب حفظ کند. التماس دعا. در پناه خدا
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌‌و‌آله» می‌فرمایند:  «كُنْتُ‏ نَبِيّاً وَ آدَمُ بَيْنَ الْماءِ وَ الطّين»[1] ؛ يعنى من نبى بودم و آدم بين آب و گل بود. پس رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌‌و‌آله» حقیقت نبوت‌اند و نبوت همه‌ی انبیاء به نورِ نبوت آن حضرت است؛ پس لازم نمی‌آید که آن حضرت بر غیر نبوت خود مقیّد باشند. موفق باشید


[1] ( 1)-« بحارالانوار»، ج 16، ص 403.

18782
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار: اگر بخوایم سؤالی از شما بپرسیم که در سایت قابل مشاهده برای عموم نباشه باید چکار کنیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سؤالاتی که رفقا بخواهند به صورت شخصی برایشان جواب دهیم، به صورت شخصی به ایمیل‌شان فرستاده می‌شود. موفق باشید

18781
متن پرسش
سلام علیکم: آقای طاهرزاده تصمیم گرفتم که با تفکرات فلسفی هایدگر، کانت، هگل آشنا بشم ولی نمیدونم کدوم یک از کتابهاشون رو و با چه ترتیبی مطالعه کنم؟ ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: متأسفانه چند کتابی که از هایدگر ترجمه شده به راحتی قابل درک نیست. پیشنهاد بنده آن است که با کتاب‌های دکتر داوری شروع کنید و مباحث شرح کتاب «خِرد سیاسی در زمان توسعه‌نیافتگی» از دکتر داوری را که بر روی سایت هست دنبال کنید. کتاب «حقیقت انسان» که بررسی نظرات محی‌الدین با هایدگر است به تألیف آقای دکتر مصلح نکات قابل توجهی را با شما در میان می‌گذارد. موفق باشید

18767
متن پرسش
سلام و درود بر استاد گرامی: پسر هجده ساله ای که در خانواده دینی بزرگ شده و خانواده عادت نماز و روزه و احکام را از کودکی به او آموزش داده اند و در جلسات دینی با مفاهیم دینی آشنا شده است در سن پانزده سالگی به حقانیت دین بدبین شده و از متدینان خطاکار بیزار شده است، می گوید مفاهیم قرآن برای من قابل قبول نیست و قرآن را نمی توانم به عنوان معجزه قبول کنم و به نبوت پیامبر اعتقاد پیدا کنم. اولا جواب عقلانی به این سوال او چیست؟ «من که معجزه ای ندیده ام چگونه پیامبر را به پیامبری قبول کنم» دوم بفرمایید در حالیکه او نسبت به مفاهیم دینی بیزار شده است و نماز را ترک کرده پدر و مادر چگونه با او رفتار کنند تا ان شاءالله باز هم به دین علاقمند گردد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن شرط درکِ اعجاز خود را تدبّر در آن گذاشته است و می‌فرماید: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً»[1] آيا اين منكران قرآن در قرآن تدبّر و تفكر نمى‏ كنند تا متوجه شوند اگر از طرف غيرخداوند صادر شده بود، حتماً در آن اختلاف و تضاد مى‏ يافتند زيرا: اولًا: فكر انسان دستخوش تحول و تكامل است، و در آخر عمر عموماً اشتباهات اول را ندارد. ثانياً: افكار انسان در طول زندگى تحت تأثير حالات متفاوت روحى ‏اش قرار دارد و سخنانش هماهنگ آن حالات، و گاهى متفاوت و بعضاً متضاد خواهد بود. ثالثاً: كسى كه كارش بر دروغ باشد در طول عمر حتماً به تناقض و اختلاف مى‏ افتد، در حالى‏ كه هيچ‏ كدام از موارد بالا در قرآن نيست و يگانگى و وحدت كاملى بر آن حاكم است.

پس هرکس خواست متوجه اعجاز قرآن شود باید مدتی در آن تدبّر نماید 2- پدر و مادر نسبت به فرزندی که در چنین سنی قرار دارد، مسئولیت شرعی ندارند، باید خودِ او زندگی‌اش را انتخاب کند و چون معاند نیست و نمی‌خواهد با حق مقابله کند، نباید رفاقت‌شان را به هم بزنند. در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» که بر روی سایت هست، بحثی تحت عنوان «دریچه‌های اعجاز قرآن» آمده است که قسمتی از آن را خدمتتان ارسال می‌دارم. موفق باشید

دريچه‌هاي اعجاز قرآن

قرآن مي‌فرمايد: «وَ اِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلي عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه»[2] اگر در معجزه‌بودن آنچه بر بنده‌ي ما نازل شده شك داريد، سوره‌اي مانند آن بياوريد. مبناي برهان اين است كه او يا به‌واقع پيامبر است و اين آيات از طرف خدا بر او نازل شده و يا پيامبر نيست و با استعدادهاي بشري‌اش اين آيات را تنظيم کرده است. در حالت دوم این می‌شود که از آن جهت كه بشر است اين آيات را آورده، پس شما هم كه بشر هستيد، مسلم اگر همه‌ي شما جمع شويد مي‌توانيد يك سوره ‌مثل سوره‌هاي اين قرآن بياوريد و اگر نمي‌توانيد، معلوم مي‌شود كه او از جنبه‌ي بشري‌اش به چنين توانايي نرسيده، پس او پيامبر خدا است.

در رابطه با معجزه‌بودن قرآن نمونه‌هايي مورد اشاره قرار مي‌گيرد:

1 - از نظر فصاحت و بلاغت: قرآن از نظر هندسه‌ي كلمات و نظم خاصي که کلمات دارند، نه سابقه دارد و نه لاحقه، به طوري‌که نه تا آن زمان بشريت با اين ترکيب و نظم سخن گفته و نه بعد از آن انسان‌ها توانسته‌اند از آن تقليد کنند و با آن نظم و هندسه سخن بگويند. قرآن داراي آهنگ خاصي است که در عين دارا بودن مفاهيم معنوي، بدون تكلّف و تصنّع، عالي‌ترين معاني را در عالي‌ترين قالب‌هاي لفظي اظهار مي‌کند به طوري‌که معلوم نيست الفاظ تابع معاني‌اند و يا معاني تابع الفاظ.

قرآن در زماني به صحنه آمـد و مبـارز طلبيـد كه اوج تكامـل فصاحت عرب بود. از آن عجيب‌تر بعد از آمدن قرآن نيز سخن رسول خدا (ص) و حضرت‌ علي (ع) در عين فصاحت زيادي که دارد، اصلاً شكل و هندسه‌ي قرآن را ندارد. و لذا اين مبارزه طلبي هنوز هم به قوت خود باقي است که اگر می‌توانید یک سوره مثل سوره‌های قرآن بیاورید. مضافاً اين‌که تا حال كسي نيامده بگويد قبل از قرآن چنين كلماتي به اين شكل در فلان كتاب بوده ‌است. همچنان‌كه كسي نيامده بگويد من مثل آن را آورده‌ام و اتفاقاً هر قدر انسان فصيح‌تر باشد بيشتر متوجه مي‌شود كه فصاحت قرآن از نوع فصاحت بشر نيست. همچنان‌كه جادوگران متوجه شدند كار حضرت‌موسي (ع) از نوع سحر نيست.

2- از نظر عُلوّ معني و محتوي: بي‌گمان مطمئن‌ترين راه براي شناخت حقيقت قرآن، رجوع به متن قرآن و تأمل در توصيف‌ها و تعبيرهاي آن در باره‌ي خود مي‌باشد، توصيف‌هايي از قبيل «هُديً للنّاس»، «هُديً للمتّقين»، «تبياناً لكلّ شَيئ»، «حكيم» و «فرقان» که همه حکايت از آن دارد که وقتي مي‌فرمايد: اگر مي‌توانيد مثل آن را بياوريد، يعني آن چيزی که می‌آورید مثل قرآن از حيث هدايت‌گري و آوردن معارفِ هدايت‌گر و از حيث مطالب حكمت‌آميز، همسنگ دانش‌هاي قرآن باشد و از اين زاويه بشر را به آوردن چنين انديشه‌هايي در حد قرآن دعوت مي‌كند.

جامعيت و كمال قرآن بدين معني است كه قرآن مجيد تمامي مواد و مصالح علمي جهت رسيدن انسان به سعادت فردي و اجتماعي را دارا است و با معارف خود رابطه‌ي انسان با «خدا»، «خود»، «انسان‌هاي ديگر» و با «جهان» را تبيين مي‌كند و همه‌ي اين معارف داراي سطوح و لايه‌هاي متكثر هستند و در آن براي هرموضوعي بطن‌ها وجود دارد. در پايين‌ترين سطح با مردم عادي صحبت مي‌كند و هرچه مخاطب خود را دقيق بيابد، بطني از بطون خود را براي او مي‌گشايد و آوردن سوره‌هايي با اين حدّ از علوِّ در معاني به هيچ‌وجه در حدّ بشر نيست.

انساني که قرآن طرح مي‌کند وسعتي از قبل از تولد تا بعد از مرگ دارد و دستورات قرآن همه‌ي ابعاد اين انسان را با همه‌ي دقايق روحي‌اش فرا گرفته است، در حالي كه انسان معرفي شده از راه حس و انديشه‌ي بشري در ميان دو پرانتز (تولد) تا (مرگ) قرار دارد.

در قرآن همه‌ي اصولِ معارف قرآن از توحيد استنتاج شده و سپس گسترش يافته و به صورت اخلاق و عقايد و احكام در آمده به اين معني که هر حكمِ فرعيِ آن اگر تحليل شود به «توحيد» باز مي‌گردد و توحيد نيز اگر تفريع و باز شود، همان احكام و مقررات فرعي را تشكيل مي دهد. مي‌فرمايد: «كِتابٌ اُحْكِمَتْ اياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ خَبير»[3] قرآن كتابي است با آيات محكم که سپس به صورت تفصيل درآمده، يعني اين كتاب با آيات متعدد داراي غرض واحدي است كه وقتي به تفصيل در آيد، در يك مورد به صورت «اصول دين» و در مورد ديگر به صورت موضوعات «اخلاقي» در مي‌آيد و در جاي خود به صورت احکام شرعي ظاهر مي‌شود، به اين معني که هرچه نزول كند و از اصل به فرع برسد از آن غرض اصلي خارج نمي‌شود و از مسير توحيدي خود عدول نمي‌کند. به عنوان مثال: توحيدِ خدا در مقام اعتقاد عبارت است از اثبات «اسماء حسني» و «صفات عليايِ» الهي و در مقام اخلاق عبارت است از دارا شدن اخلاق كريمه مثل رضا، شجاعت و دوري از رذايل و همان توحيد در مقام اعمال عبارت است از به جاآوردن اعمال شايسته و پرهيز از محرمات و رعايت حلال و حرام. همه‌ي اين‌ها به توحيد برمي‌گردد و انسان را به توحيد مي‌رساند زيرا آيات قرآن يك جهت وحدت دارند و يك جهت كثرت، از جهت صدور از طرف خدا به سوي بشر، سيري از وحدت به سوي كثرت را دارا مي‌باشند ولي از جهت سير از طرف انسان به سوي خدا، سير از كثرت به وحدت را دارا هستند.

قرآن كتاب انسان شناسي است، اما آن‌گونه كه خدا انسان را آفريده و در همان راستا انسان را تفسير مي‌كند تا انسان از خود بيگانه نشود، به طوري‌که در تمام فرهنگ بشر – و نه در فرهنگ انبياء – انسان در حدّ سوره‌ي العصر هم مطرح نيست، یعنی انديشه‌ي بشر نسبت به انسان به اندازه‌ي تبييني که يك سوره‌ي كوچك قرآن در مورد انسان دارد گسترش ندارد.

قرآن پيوند با خدا را در همه‌ي شئون زندگي جريان مي دهد و انسان را در حد يك باور تئوريك متوقف نمي كند، بلكه خداي حاضر و محبوب را معرفي مي‌نمايد كه مي‌توان به او نزديك شد و با او انس گرفت. مرز ايمان و شرک در آن است که انسانِ موحّد توانسته است حقيقت وَحداني عالم را در هر مخلوقي بيابد و انسان مشرک پديده‌هاي عالم را مستقل از حقيقت وحداني مي‌نگرد.

3- اعجاز قرآن از جهت نبودن اختلاف در آن: قرآن در طول 23 سال بر پيامبر خدا (ص) نازل شد، آن هم در شرايط اجتماعي و روحي متفاوتي که براي رسول خدا (ص) پيش مي‌آمد، بدون آن که رسول خدا پيش‌نويسي داشته باشد و يا پس از نزول آن به حكّ و اصلاح آن بپردازند با اين همه هيچ‌گونه تناقض و اختلافي در ميان مطالب آن نيست. هرگز كسي نديد كه مثلاً پيامبر (ص) يادداشتي داشته باشند و مطابق آن يادداشت آيات را قرائت كنند و يا طوري آيات را بخوانند كه بعداً معلوم شود يك كلمه را اشتباه گفته‌ و بخواهند آن را تصحيح کنند، آن هم آياتي كه قبلاً هيچ‌كس چنين كلماتي در هيچ كتابي نگفته بود و بعداً هم كسي نيامد ادعا کند شبيه آن كلمات در كتاب‌هاي رومي‌ها و يا ايراني‌هاي متمدن آن زمان ديده شده است.

قرآن طوري است که آيه‌اي مفسّر آيه‌اي ديگر و مجموعه‌ي آن شاهد بر مجموع آن است و در عين تنوع - حتي در يك موضوع – وحدت نگاه کاملاً درآن حاكم است. مثلاً در مورد عبادت و يا تقوا هزاران نكته‌ي متنوع دارد ولي همه با يك بينش و يك جهت و يک نگاه.

خودِ قرآن مي‌فرمايد: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً»[4] آيا اين منكران قرآن در قرآن تدبّر و تفكر نمي‌كنند تا متوجه شوند اگر از طرف غيرخداوند صادر شده بود، حتماً در آن اختلاف و تضاد مي‌يافتند؟ زيرا: اولاً : فكر انسان دستخوش تحول و تكامل است ، و در آخر عمر عموماً اشتباهات اول را ندارد. ثانياً: افکار انسان در طول زندگي تحت تأثير حالات متفاوت روحي‌اش قرار دارد و سخنانش هماهنگ آن حالات، و گاهی متفاوت و بعضاً متضاد خواهد بود. ثالثاً: كسي كه كارش بر دروغ باشد در طول عمر حتماً به تناقض و اختلاف مي‌افتد، در حالي‌كه هيچ‌كدام از موارد بالا در قرآن نيست و يگانگي و وحدت کاملي بر آن حاکم است.

4- اعجاز قرآن از نظر جاذبه: قرآن در معرفي معني حيات و آزادشدن از اسارت نفس و خرافات آنچنان سخن مي‌راند كه انسان به هيچ‌وجه آن را از جان خود جدا نمي‌بيند و به‌خوبي جذب آن مي‌شود. قرآن انسان را بر عقده‌هاي دروني‌اش پيروز مي‌كند، مرگ را برايش معني مي‌نمايد، او را دعوت به تدبر در آياتش مي‌كند، مي‌گويد: «اَفَلا يَتَدَبَّروُنَ الْقُرانَ اَمْ عَلي قُلُوبٍ اَقْفالُها» آيا تدبّر در قرآن نمي‌كنند و يا بر قلب‌هاشان قفل زده شده است كه حقايق آن را نمي‌فهمند؟ به همين جهت عقل انسان در حين تدبّر در قرآن از عمق جان، حقانيت آن را تصديق مي كند و خودِ قرآن شرط تشخيص حقانيت خود را تدبّر در خودش قرار داده است. آيا تا حال ديده‌شده كسي در قرآن تدبّرِ لازم را كرده باشد و براي او در حقانيت آن ذره‌اي شك باقي بماند؟ و يا بيشتر كساني گرفتار شك نسبت به قرآن هستند كه از دور و بدون تدبّر در آن نظر مي‌دهند؟

5 - اعجاز قرآن از نظر اخبار غيبي: مثل آن واقعه‌هايي كه در حين نزول قرآن با فكر بشري درستي و نادرستي آن معلوم نبوده و در قرآن مطرح شده به طوري‌که بشر پس از سال‌ها به درستي آن پي‌برده است مثل: پيش‌بيني غلبه‌ي روم بر ايران در شرايطي كه در آن زمان چنين غلبه‌اي به ذهن‌ها هم خطور نمي‌كرد.[5]  و یا مثل حفريات باستان‌شناسان، كه پس از سال‌ها داستان حضرت يوسف و طوفان حضرت نوح و قوم سبأ را تأييد كرد. و يا اين‌كه قرآن براي فلك، مدار قائل است، برعكسِ پيشينيان كه فلك را جسم مدوري مي دانستند كه ستارگان در آن ميخكوب شده‌اند ولي بعدها معلوم شد که ستاره‌ها داراي مدار هستند و در مدار خود در گردش‌اند.

6- اعجاز قرآن از نظر وسعت معارف و پهناوري مطلب: از طريق كسي كه برتري فوق العاده‌اي از نظر اطلاعات نسبت به ديگران نداشت و در محيطي آنچنان محدود زندگي مي‌کرد که از نظر عقب ماندگی مثال زدني است و از آن طرف آن شخص ثلث آخر عمرش تماماً مشغول جنگ با دشمنان دين بود، چنين قرآني با اين وسعتِ علمي و دقت روحي مطرح شود حکايت از آن دارد که از طرف خداي حکيم و عليم بر او نازل شده است.

دكتر واگليري، استاد دانشگاه ناپل مي‌گويد:

«كتاب آسماني اسلام نمونه اي از اعجاز است... قرآن كتابي است كه نمي‌توان از آن تقليد كرد... چطور ممكن است اين كتابِ اعجاز آميز كار محمد باشد؟ در صورتي كه او يك نفر عرب درس ناخوانده بوده است... ما در اين كتاب مخزن‌ها و ذخايري از دانش مي‌بينيم كه مافوق استعداد و ظرفيت با هوش‌ترين اشخاص و بزرگترين فيلسوفان و قوي‌ترين رجال سياست است».[6]

قرائني كه انديشه را بر صدق گفتار نبي مي كشاند

علاوه برمطالب فوق در مورد خود قرآن كه دليل است برمعجزه بودن آن ، توجه به شخصيت پيامبر (ص) نيز انديشه را به حقانيت شخص نبيّ مي‌کشاند و موارد زير از اين نوع مي‌باشد:

1- محيط دعوت: انديشه نمي‌پذيرد كه انساني درس نخوانده در محيطي چنان عقب افتاده از تمدن و آلوده به پائين‌ترين خرافات جاهلي، بدون ارتباط با خالقِ عليمِ هستي، چنين معارفي را ارائه دهد.

2- سابقه‌ي تاريخي و خصوصيات اخلاقي: 40 سال زندگي‌كردن در محيطي كه كوچك‌ترين خطاي اخلاقي نمايان مي‌شود ولی در عين حال هيچ نقطه ضعفي نداشتن، به طوري كه او را «اَمين» لقب دادند و حتي در اتهاماتِ بعد از بعثت، او را «ساحر» و «شاعر» و «مجنون» خواندند، ولي به جهت نوع عملکردش هرگز جامعه اتهام اخلاقي را نسبت به شخصيت او نمي‌پذيرفت. حالا چگونه انديشه مي‌پذيرد چنين انسان پاكي يك مرتبه دروغي به اين بزرگي بگويد که من پیامبر خدا هستم و 23 سال هم همه‌ي زندگيش را بر سر اين دروغ بگذارد و با آن همه مشکلات يك لحظه هم عقب‌نشيني نكند؟

3- محتواي مكتب و دعوت: مكتبي كه محور فكري خود را «توحيد» قرار داده و آن را چون خوني در رگ جامعه جاري ساخته و مدعي است هيچ‌كس جز خدا نجات‌دهنده‌ي انسان‌ها نيست و آورنده‌ي آن مکتب براي خود هيچ ادعايي جز بندگي خدايِ واحد ندارد و اجازه‌ي هيچ غلوّي را در مورد خود نمي‌دهد و مردم را به سوي خدا دعوت مي‌كند و بندگي غير خدا را بدترين گناه مي‌داند و در جامعه‌ي طبقاتي آن روز شعار برادري مي‌دهد و محيط كينه و جهل را به محيط برادري و دانش تبديل مي‌كند، چگونه انديشه مي‌پذيرد چنين مكتبي آورنده‌اش يك دروغ پرداز نابغه باشد و بدون ارتباط با غيب مطلق چنين مكتبي را ارائه دهد، یا بايد او پيامبر باشد و يا دغلكار، و چنين حركات و كلماتي هرگز از يك انسان دغلكار صادر نمي‌شود كه براي خود در ديني که آورده هيچ سهمي نخواهد و تماماً خود را نفي كند.

4- تأثير دعوت پيامبر در محيط: رسول خدا (ص) در طي 23 سال از قومي متروك كه ارزش استعمارشدن توسط دو قدرت ايران و روم را هم نداشت تمدني شگرف به‌وجود آورد به طوري كه جهانِ آن روز در قبضه‌ي مستقيم يا غير مستقيم آن دعوت قرار گرفت، به اين دليل انسان انديشمند نمي‌پذيرد بدون تأثير خالق هستي بر قلب ملت ها چنين تأثيري ممكن باشد، به اين معني که بايد همان خالق روح و قلب انسان، آورنده‌ي اصلي اين مكتب باشد که بين محتواي کتاب الهي و قلب انسان‌ها اين‌چنين هماهنگي حاكم می‌کند. يکي از دانشمندان هندي مي‌گويد: کشور هندوستان با اين‌همه پندهاي حکيمانه که از بزرگان دين هندو به ما داده شده، هنوز دچار شراب‌خواري و استعمال مسکرات است، اما محمد همين که شراب را حرام کرد پيروان او هرکجا خُم شراب را ديدند شکستند و همه از شراب‌خواري دست برداشتند.[7]

5- وسايل نيل به هدف: رسول خدا (ص) از طريق دستورات اخلاقي كه در آن دستورات هيچ انساني بي‌دليل تحقير نشود هدفش را پيـش مي‌برد، قرآن مي‌فرمايد: «وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى»[8] كارهاي ناشايستِ هيچ قومي، شما را به مقابله‌اي ناشايست وا ندارد، عدالت پيشه كنيد كه اين به تقوي نزديك‌تر است. و لذا پيامبر اسلام هرگز براي اهداف خود از وسايل نامشروع و يا جهل مردم استفاده نكرد، حتي در مرگ فرزندشان که مصادف با خورشيدگرفتگي شد و مردم مدينه آن را به مرگ فرزند پيامبر (ص) مربوط دانستند، حضرت آن را نفي فرمودند. به اين دلايل است كه انسان انديشمند نمي‌پذيرد چنين كسي با اين طرز رفتار، يك سياست باز حرفه‌اي و يا يك مدعي دروغين و يا يك شهرت‌طلب باشد زيرا رفتارش تأييدكننده‌ي اين حقيقت است كه او مأمور و فرستاده‌ي خداوند است و در افقي ماوراء دنيا زندگي مي‌کند و متذکر حقيقتي است بسيار متعالي.

6- ميزان ايمان پيامبر به هدف: رسول خداf آنچنان به هدف خود ايمان داشتند كه طاقت‌فرساترين مشكلات، ايشان را از راهشان منصرف نمي‌كرد، حتي در جنگ اُحد كه همه فرار كردند يك تنه ايستادند. حال چگونه انديشه مي‌پذيرد كه ايشان يك مصلح ساده و يا يك شهرت‌طلب باشد؟ زيرا آنگاه كه همه‌ي تحليل‌ها انسان را به اين نتيجه مي‌رساند که کار اسلام تمام است و هيچ شاهد عقلي هم دليل بر وقوع پيروزي نبود باز رسول خدا اميدوارانه مقاومت مي‌کردند. اگر باور و اعتماد به خدا در آن صحنه‌ها نداشتند هرگز اينچنين پايمردي نمي‌كردند و خيلي زود مأيوس مي‌شدند.

7- سرعت تأثير و دوام اثر: به طور طبيعي مي‌توان اقرار کرد که بايد اين دعوت از جان انسان ها و نوع آفرينش آن‌ها خبر داشته باشد كه اين چنين تأثيري عميق و دراز مدت در روان فرد و اجتماع گذاشته و اين نشان مي‌دهد که دعوت اسلام، عامل اتصال تكوين عالم و آدم با تشريع است، و انتخاب‌انسان‌ها نه تحميلي زورمدارانه و نه تبليغي پرغوغا و بدون محتوي بوده وگرنه وقتي زور مي‌رفت و غوغا فرو مي‌نشست بايد اثر آن دعوت خنثي مي‌گرديد، به‌خصوص كه چنين دعوتي در جامعه‌اي پر از کينه نسبت به همديگر پاي گرفت و ادامه يافت و بقيه‌ي تمدن‌ها را نيز تحت تأثير خود قرار داد. آري اين نشانه‌ي آن است که در اين دين تكوين با تشريع متصل است، يعني همان كه خالق هستي و خالق قلب انسان‌ها است، آورنده‌ی اين دين است و انسان‌ها بر اساس خلقت خود با آن آشنا هستند و آن را از خود مي‌دانند. به همين جهت اگر کسي با اسلام آشنا شد و آن را پذيرفت و بدان عمل کرد و جانش حقيقت آن را چشيد، جدايي از آن را مساوي جدايي از وجدان خود مي‌داند. اين‌ها همه نشان مي‌دهد که اين دعوت بايد از جان انسان‌ها خبر داشته باشد که اين‌چنين عميق و پايدار در طول تاريخ مانده است و ادامه مي‌يابد.

8- ايمان آورندگان: ارزش هر مكتبي به اطرافيان آن مكتب است، همچنان‌كه افراد ناصالح افرادي مثل خود را جذب مي‌كنند. حال آيا انديشه مي پذيرد با توجه به اطرافيان صالح و صادقي چون علي (ع) و سلمان و مقداد و بلال و ابوذر و... که همه الگوهاي صداقت و حكمت بودند اين مكتب انگيزه‌هاي دنياطلبانه داشته باشد؟ در تاريخ داريم که مغروران قريش خدمت رسول‌الله (ص) آمدند، آنگاه كه سلمان و صهيب و خَباب و ابوذر و عمار و ... حاضر بودند. جهت تحقير آن‌ها گفتند: اگر بوي عرق اين بي‌سر و پاها را از ما دور كني ما با تو خواهيم نشست و حرفت را خواهيم پذيرفت، آنچه مانع پذيرش ما شده افرادي هستند كه اطرافت را گرفته اند. پس آيه نازل شد: «وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ»[9] اي پيامبر روزگار خود را با كساني بگذران كه همواره پروردگار خود را مي خوانند و از آن‌ها چشم بر مدار. در حالي كه اگر پيامبر (ص) اهل قدرت و معامله‌ي دنيايي بودند بايد اين پيشنهاد را مي‌پذيرفتند.

 


[1] ( 1)- سوره‏ى نساء، آيه‏ى 82.

[2] - سوره‌ي بقره، آيه‌ي 23.

[3] - سوره‌ي هود، آيه‌ي 1.

[4] - سوره‌ي نساء، آيه‌ي 82.

[5] - در سال 617 ميلادي يعني هفتمين سال بعثت پيامبر اکرمf ايران بر روم پيروز شد و تا نزديک پايتخت روم پيش‌روي کرد، در همان سال قرآن پيش‌بيني پيروزي روم را در کم‌تر از ده سال نمود.(به آيات اوليه‌ي سوره‌ي روم رجوع شود).

[6]- كتاب «پيشرفت سريع اسلام »، ترجمه‌ي سعيدي، ص 49.

[7] - کتاب محمدf از نظر ديگران، ترجمه‌ي محمد علی خلیلی.

[8] - سوره‌ي مائده، آيه‌ي 8.

[9] - سوره‌ي کهف، آيه‌ي28.

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!