بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: دفاع مقدس، شهادت ، شهدا، بسیج ، راهیان نور

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
22056
متن پرسش
با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما. در پاسخ به سوال ۲۲۰۴۷ در مورد مرحوم آیت الله سید محمدحسین طهرانی (ره) مطلبی نوشتید که شبهه جسارت به آن مقام شریف را دارد. هر چند در پرسش‌های پیشین رعایت ادب و احترام آن وجود نازنین شده بود اما احتمالا برخی رفتارهای فرزند کوچک ایشان (آقای سید محمد محسن) شما را بر آن داشت تا از لفظ «فرقه بازی» استفاده کنید والا آن مرحوم اگر می‌خواست فرقه بازی راه بیندازد بسیار می‌توانست در آن زمینه گروه و دسته شکل دهد. اما جسارتا چند نکته را از جایگاه یک دانشجو خدمت شما یادآوری می‌کنم. ۱. نقل قول مشهوری از پسر ارشد و همچنین داماد ارشد مرحوم شهید مطهری مطرح شده است (و بنده ندیدم این نقل توسط هیچ یک از فرزندان دیگر یا وابستگان آن شهید والامقام تکذیب شود) که آن شهید بنا بر رویای صادقه‌ای به دستور پیامبر اکرم (ص) و سید الشهدا (ع) در سال‌های آخر عمر و با هدایت مرحوم علامه طباطبائی (ره)، در کسب مقامات معنوی از مرحوم آیت الله طهرانی راهنمایی می‌گرفتند. عزیزان برای جزئیات ماجرا می‌توانند با جستجویی نقل قول‌ها را بخوانند. حال یا ما باید ناقلان آن ماجرا را دروغگو بدانیم یا اگر بپذیریم ماجرا واقعیت داشته و مرحوم شهید مطهری با وجود کبر سن و اعلمیت در علوم فلسفی نسبت به مرحوم آیت الله طهرانی و همچنین با وجود حاضر بودن مرحوم علامه طباطبائی (ره)، زانوی شاگردی نزد آن مرحوم زدند. حقیقتا برای اهل تحقیق این سوال در مواجهه با آن واقعه مطرح می‌شود که چرا باید خداوند متعال آن شهید والامقام را با آن درجه فهم و درک فلسفی و فقهی برای کسب فیوضات معنوی به در خانه آیت الله طهرانی بفرستد؟ و نکته عجیب‌تر ماجرا این است که طبق این نقل، شهید مطهری از استادشان (یعنی مرحوم علامه طباطبایی) سوال می‌کنند و با راهنمایی آن بزرگوار آن شهید به شاگردی معنوی مرحوم طهرانی می‌رود. برای اهل اندیشه همین ماجرا دارای درس‌های عمیقی است در مقام و مرتبه معنوی و جایگاه عرفانی مرحوم طهرانی و علم به این جایگاه نزد استادشان یعنی علامه طباطبائی. ۲. الفاظی که مقام معظم رهبری در مورد مرحوم طهرانی به کار بردند اتفاقا بسیار دقیق بیان کننده مراتب عرفانی آن بزرگوار است. البته شما و دیگران حق دارند در اموری از این دست با مقام رهبری موافق نباشند و نظر دیگری داشته باشند، اما سیره رهبری این است که در پیام‌های کتبی خود به شدت در به کار بردن الفاظ دقت دارند و اهل مبالغه نمی‌باشند. اینکه در مورد آن مرحوم آن الفاظ را به کار بردند و در مورد دیگران یا أصلا به کار نبردند یا موارد بسیار نادری بوده نشان از اعتقاد ایشان به جایگاه استثنائی و بسیار خاص مرحوم آیت الله طهرانی دارد. بر خلاف جنابعالی که به هر دلیل آن مرحوم را مانند دیگران برشمردید. ۳. این نقل مشهور از مرحوم آیت الله بهجت (ره) که افراد را تشویق به تبعیت از علم خودشان کردند و ظاهرا بر خلاف سیره استادشان (مرحوم آیت الله سید علی قاضی) شاگرد پروری نداشتند باعث شده برخی به اشتباه فکر کنند ایشان بالکل با روش استاد-شاگردی در مسائل سلوکی مخالف بودند. اما حقیقت امر آن است که آن بزرگوار این صحبت‌شان برای عموم بوده است و برای جلوگیری از راه افتادن شیادی در بازار سیر و سلوک. والا برای اهل تحقیق و کسانی که از نزدیک با ایشان ارتباط داشتند ایشان اتفاقا شاگردان سلوکی داشتند، به ایشان دستورات چله نشینی و ذکر هم می‌دادند و ارتباط شاگرد-استادی بین آن بزرگوار و خواصی از شاگردان (که ایشان در آنها صلاحیت ورود در این مسائل را می‌دیدند) وجود داشته است. بنده به نقل از دو بزرگوار از اساتید حوزه و دانشگاه و متخصصین این أمور و کسانی که از نزدیک با آن مرحوم و سیره ایشان اطلاع دارند این برداشت را دارم. ۴. متعجبم از جنابعالی که کتاب منتشر می‌کنید، سخنرانی می‌کنید، راهکار ارائه می‌دهید، اما در مسائل سلوکی به ظاهر این کلام مرحوم بهجت که «استاد شما علم شماست» اتکا کرده و نیاز به استاد سلوکی را علی الظاهر انکار می‌کنید. بله، در این أمور متاسفانه آنقدر کلاش و دغل باز زیاد است که أمثال مرحوم بهجت را وادار به اظهار آن دست عبارات کردند اما نه عقلا و نه بنا به سنت بزرگان رسیدن به مقامات معنوی بدون دستگیری استادی کامل ممکن نمی‌باشد (مگر در موارد نادر که النادر کالعدم). ۵. پسندیده‌تر بود شما نیز یا به سیره اهل احتیاط در اظهار نظر در مورد امثال آیت الله طهرانی سکوت می‌کردید یا اظهار ندانستن. نه اینکه صحبتی کنید که متاسفانه شائبه توهین دارد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که متوجه شده‌اید بحث در شخصیت علمی و سلوکی آیت اللّه حسینی طهرانی نیست. بحث در این است که عده‌ای می‌خواهند ایشان را تافته‌ای جدابافته نسبت به دیگر علماء قلمداد کنند و به انواع خواب‌ها هم متوسل می‌شوند. با این‌که این‌همه در روایات ما تأکید شده است که خواب، حجت نیست. و این نحوه برجسته‌کردنِ آیت اللّه حسینی موجب محروم‌شدن اهل دل از سایر علماء باللّه است به‌خصوص که تاریخ ما تاریخِ نظر به حقیقتی است که از طریق انقلاب اسلامی و حضرت روح اللّه «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» ظهور کرده است. به طوری‌که در این مکتب، حججی‌ها به میدان آمده‌اند که مورد حسرت و غبطه‌ی هزاران شب‌زنده‌دارِ اهل سلوک است. زیرا راه را در این زمانه درست پیدا کرده است و رهِ صدساله را یک‌شبه طی نموده. به آوینی‌ها بنگرید که چگونه در مکتب امام پروریده شده‌اند.

کسی با جنابعالی سخن می‌گوید که می‌تواند ادعا کند روی هم رفته همه‌ی آثار آیت اللّه طهرانی را مطالعه کرده و از بعضی از آن‌ها بهره‌مند شده. ولی با توجه به آن‌که علماء باللّه در ذیل اسلام و فرهنگ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» آن‌چه می‌نویسند و یا می‌گویند آثار إشراق و یافتی است که به آن‌ها می‌شود؛ بنده در مقایسه با سایر علماء باللّه ایشان را چیزی بالاتر از آن‌ها نیافتم و این بدین معنا نیست که شخصیت علمی و سلوکی ایشان را نفی نمایم. بلکه برعکس، بنده همواره رفقا را به مطالعه‌ی آثار ایشان توصیه می‌کنم. ولی باز تأکید می‌کنم به هیچ‌وجه این راه را درست نمی‌‌دانم که ایشان تافته‌ای جدابافته قلمداد شوند که در آن صورت رجوع طالبان راه حقیقت را به سوی سایر علماء باللّه به‌خصوص آثار حضرت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» که حقیقتاً قابل مقایسه با بسیاری از علماء نیست؛ مسدود کرده‌ایم. موفق باشید

22047
متن پرسش
سلام علیکم استاد گرامی: حضرت عالی علامه آیت الله سید محمد حسین حسینی طهرانی (قدس سره) را یک دانشمند اسلامی معرفی کرده اید. بحث سراین الفاظ نیست فقط میخوام بدونم فهم مبارک شما در شناخت علامه چگونه است و چرا ایشون را منحصر در دانشمند بودن کرده اید!؟ در صورتی که برای اهل عرفان صاحب نظر همچون جناب عالی، مقام عرفانی ایشان روشن است! کما اینکه آیت الله خامنه ای رهبری معظم در نوشته خودشون بعد ارتحال علامه می فرمایند: «ایشان (علامه طهرانی) از جمله فرزانگان معدودی بودند که مراتب برجسته علمی را با درجات والای معنویت و سلوک تواما دارا بودند و در کنار فقاهت فنی و اجتهادی به فقه الله اکبر نیز که از مقوله شهود و محصول تجربه حسی و مجاهدت معنوی است نایل گشته بودند...» و خود رهبری به عرفان آقای حداد و علامه طهرانی (قدس سرهما) عنایت داشته اند کما اینکه کتاب روح مجرد را فرمودند من هفت بار خوانده ام. و همچنین رهبر فقید انقلاب سید روح الله خمینی قدس سره در مورد ایشان می فرمایند: تمام افرادی که می بایست وارد نهضت و قیام مقدس شوند چه عالم و چه عامی می بایست از طریق ایشان (علامه طهرانی) وارد شوند و مورد سنجش ایشان قرار گیرند.» و تعبیرات بلند حضرات علما درباره ایشان (سید جمال گلپایگانی - آیت الله انصاری همدانی - علامه طباطبایی - آیت الله شیخ صدرالدین شیرازی و ... (رحمه الله علیهم)) حال بفرمایید تعبیر دانشمند اسلامی مطلقا از جنابعالی نسبت به حضرت علامه حاکی از چه مطلبی است؟ التماس دعا دارم از استاد عزیز.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم نظر مقام معظم رهبری در مورد ایشان، نظرِ صائبی است. ولی آن‌چه از امام در مورد ایشان گفته‌اند قابل اعتماد نیست. چرا بنا داشته باشیم آیت اللّه حسینی طهرانی را نسبت به سایرعلماء دین، تافته‌ای جدابافته بدانیم در حالی‌که بنده از آثار ایشان استفاده کرده‌ام و از آثار سایرین هم استفاده کرده‌ام و همان‌طور که عرض شد ایشان را یکی از دانشمند مفید جهان اسلام می‌دانم و نه بیش از این. دوران این نوع عرفان‌بازی‌ها و استادِ سلوکی این‌چنین‌داشتن گذشته است. به سخن آیت اللّه بهجت فکر کنید که فرمودند: «علمِ تو استاد توست». و امروز در آینه‌ی انقلاب اسلامی، سالکان راستین حججی‌ها هستند که باید آموزه‌هایی که ما را در این راه وارد می‌کند را دنبال کنیم، و آن خط حضرت روح اللّه «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» است آن‌هم به روشی که ایشان راه را به سوی ما و شهداء گشودند، نه آن فرقه‌بازی‌ها که متأسفانه عده‌ای امروز گرفتار آن‌ هستند. موفق باشید

21998
متن پرسش
سلام: خسته نباشید. با توجه به فرمایشات رهبری در زمانهای محتلف متوجه شدم که ایشان کتاب رمان خیلی می خوانند و به آثار بسیاری از رمان نویسان معروف داخلی و خارجی، قدیم و جدید آشنایی دارند و حتی مثلا تاکید بر خواندن رمان بینوایان دارند سوالی که برای من ایجاد شده است. 1. آیا رمان خواندن باعث تقویت و سیطره قوه خیال نمی شود؟ 2. با چه دیدگاهی باید به سمت این کتابها رفت تا بهترین استفاده ها را کرد و چه وجهی از کتاب باید مد نظر باشد؟ 3. نظر جنابعالی در مورد خواندن این دست کتاب ها چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: رمان‌های مهم دنیا توسط اندیشمندان بزرگ نوشته شده و در متن آن‌ها متذکر روحِ زمانه‌ی خود شده‌اند و سخن‌های مهمی را با زبان شخصیت‌های رمان بیان کرده‌اند و لذا به نظر می‌رسد در این زمانه که مشکلات ما از مشکلات فرهنگ غربی جدا نیست، مطالعه‌ی رمان‌های اندیشمندان غرب مفید خواهد بود. البته فکر می‌کنم از آن مهم‌تر مطالعه‌ی روح و احوال شهدا و اسرای دفاع مقدس است که متذکر روح انقلاب است آن‌طور که آن‌ها را فرا گرفته بود و آینده‌ی ما را معنا می‌کند. موفق باشید   

21869
متن پرسش
سلام استاد عزیز: در تاریخ ۲۲ فروردین ماه ۱۳۹۷ آیت الله وحید خراسانی در درس خارج فقه گفته‌اند: «........این مملکت باید در عزای حضرت امام موسی بن جعفر علیهما السلام یک پارچه سیاه پوش بشود اگر زمامداران مملکت غیرت دینی داشته باشند باید این ایام تعطیل رسمی بشود. این عمل است که باید انجام بشود اگر زعمای مملکت انجام دادند و الا ما به حول و قوه ی خدا این مطلب را عملی می کنیم تا نتیجه ی مطلب ظاهر بشود هفت سال در ظلم مطامیر آن هم مملکتی که یک طرف پسر او و یک طرف دختر او ، روز شهادت او مردم مشغول به کسب و کار باشند؟! ای غیرتمندان شیعه فردا همت کنید بازارها را ببندید به این حکومت اعلام کنید که اگر شهادت این امام تعطیل رسمی نشود ما مالیات به این حکومت گمراه نمی پردازیم.» ۱) استاد این جملات آیت الله وحید را چگونه تحلیل می کنید؟ منظور از حکومت گمراه کیست؟ ۲) اصولاً این دسته مواضع آقای وحید که قبلا هم به نوعی دیگر ابراز شده را چگونه باید تفسیر کرد ؟ ۳) جایگاه آقای وحید در این نظام و انقلاب کجاست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که بعضی از بزرگان حوزه و دانشگاه متذکر شده‌اند آقایان غفلت دارند که در زمان طاغوت چگونه حتی اجازه‌ی کوچک‌ترین حرکات مذهبی را با سختی برخورد می‌کردند و حالا در بستر انقلاب اسلامی که حاصل زحمات امام و رهبری و شهدای ولایی است این‌چنین آزادانه دعوت به نحوه‌ای از تقابل با نظام می‌کنند نظامی که همه‌ی همتش احیای همان دینی است که ائمه‌ی ما برای آن شهید شده‌اند. تأسف ما از آن جهت است که چگونه فقه اصغر منهای فقه اکبر حالت همه‌جانبه به خود می‌گیرد و خود را عین دیانت می‌داند. در حالی‌که وقتی فقه اصغر کاربرد لازم را دارد که مبتنی بر بصیرتی باشد که الهیات تاریخی یعنی زمان‌شناسی در میان باشد. موفق باشید

21864
متن پرسش
سلام علیکم: عرض ادب و تبریک به مناسبت فرا رسیدن ماه عزیز شعبان و میلاد ابا عبدالله الحسین علیه السلام و برادر بزرگوارشون ابوالفضل العباس علیه السلام و امام الساجدین زین العابدین علیه السلام. استاد عزیز نظر مبارکتون در مورد شخصیت و نگاه جناب آقای کامران غضنفری چیست!؟ کتاب ایشون (راز قطعنامه) چیست!؟ و مقاله اخیر ایشون در مورد آقای حسن روحانی که مسائل بسیار جنجالی رو مطرح کردند! لینک مقاله: http://razeghatname.ir/media/2018/04/%D8%B1%D9%88%D8%AD%D8%A7%D9%86%DB%8C-3.pdf بنظرتون اینطور نگاه ها در این برهه زمانی انقلاب چه جایگاهی دارند!؟ استاد در صورت امکان اگر یک نگاهی به این مقاله بکنید و نظرتون رو بفرمایید ممنون میشم. الله تعالی شما رو حفظ کنند و توفیق بهترین اعمال و برکات رو تو این ماه عزیز نصیبتون کنند.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در جریان آن کتاب هستم. حقیقتاً ایشان انصاف را رعایت نکرده‌اند و طوری آخرِ جنگ را ترسیم می‌کنند که ابداً با واقعیت، نمی‌خواند. آری! روحیه‌ی لیبرالیته نگذاشت تا ملت ما با ایثار تمام جنگ را ادامه دهند. ولی این مربوط به صرف آقای هاشمی نبود، همه مقصر بودند. در مورد آن مقاله، کار بسیار بدتر است و عملاً آن‌چه روزنامه‌ی هاآرتز اسرائیل می‌خواست، عمل شددر حالی‌که اولاً: آن آقا به عنوان نماینده‌ی آمریکا در مصاحبه شرکت کرده بود، هرچند که در پنهان اسرائیلی باشد، ثانیاً: بالاخره آقای روحانی به عنوان یک دیپلمات باید حرف‌هایی می‌زد که از زیر زبان دشمن، حرف می‌کشید. این دلیل همراهی با دشمن نیست. ثالثاً: آیا باید به سخنان یک روزنامه‌ی اسرائیلی اعتماد کرد؟! پس قضیه‌ی «اذا جاءکم فاسق بنبأٍ فتبیّنوا» چه می‌شود؟ موفق باشید

21758
متن پرسش
سلام علیکم: در جلسات اعتکاف فرمودید شهیدان یافتی داشتند که با زبان امروزی قابل وصف کردن نیست. سوال بنده اینست که پس چگونه باید انتظار داشته باشیم زبان گزارشگر وجود شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی انسان‌ها متذکر آن یافتی باشند که حقیقتِ دوران در جان‌شان متجلی کرده، با زبانی سخن می‌گویند که دیگر یک زبانِ معمولی روزمرّه نیست، زبانِ تفاهم است و نه زبانِ اطلاع‌دادن و تعلیم. موفق باشید

21749
متن پرسش
بسم رب المهدی. سلام علیکم استاد: درونیات من. می خواهم خودم باشم. «خود واقعی» ام. خودی که دیگر نمی تواند تقابل و تضاد را بپذیرد. می خواهم آرامشی را در درونم ابدی کنم که نشان از جایگاه واقعی ام باشد. می خواهم بدانم در این جهان جایم کجاست؟ فکر نکنم توقع زیادی داشته باشم. بس است تضاد دیدن از درونم و بیرونم. انگار اعمال و رفتارم پاسخگوی آن چیزهایی نیستند که در درون به دنبال آنها هستم. حتی گاهی اوقات می خواهم خودم نباشم و تمام کنم این بازی سر دو باخت را. خسته شدم از این همه متفاوت بودن. متفاوت بودن را به معنای خاص شدن نمی گویم از این جا که دیگر خیلی از اطرافیانت آن چیزی نیستند که انگار تو به دنبال آنی. افراد انگشت شماری فقط تو را می فهمند. دردی که اکنون شاید در وجودت حس کردی را فقط با تعداد اندکی از افراد می توانی بازگو کنی. تمام زندگی ام شده مواجه شدن با دوگانه هایی که نمی دانم اکنون کدام یک بر دیگری غلبه دارد. همیشه راهی غیر از این دو راه هم برای هر شخصی تصویر می شود که باید به آن سمت گسیل داده شود. کاش زندگی ام مانند همه ی کسانی که بی خیال زندگی می کنند، تداوم داشت. البته این عبارتی است که زمانی که خیلی از همه چیز خسته می شوم به کار می برم. با اینکه می دانم این راه هم نمی تواند مرا جواب دهد. حسم این است که انسان وقتی در عالمی زندگی می کند معنا می شود با آن. وقتی تو در عالمی زندگی می کنی که با عالم غرب و پست مدرن و مذهب و اسلام و سنت و همه و همه درگیر شده است چگونه می خواهی خودت باشی؟ اصلا چگونه می خواهی یک نفر باشی؟ انگار خودم هم به دو نیم تبدیل شده ام نیمه ام غربی و نیمه دیگرم شرقی شده است. باید بتوانی افقی را فرا روی خودت متصور شوی که با آن هم نواشوی ولی افق کجاست؟! من و انقلاب می توانیم حرف مشترکی برای هم داشته باشیم؟ راستی آخر کلام این را هم بگویم که من یک "دختر"م و باتمام ویژگیهای دخترانه ام حس و حالم را بازگو می کنم. راستی خود جدیدم چه شکلی است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حضور در تاریخی که انسان می‌خواهد در عین قدسی‌بودن از ارتجاع و مدرنیته یعنی از نیهیلیسم عبور کند، ساز و کار خاص خود را می‌خواهد. معارف بلند مطرح‌شده در آثار امام مثل کتاب «آداب الصلواة» مقدمه‌ی کار است. فهم تاریخی انقلاب بر اساس آن‌چه بر روح و روان شهداء می‌گذشت، بسیار کارساز است. حضور در چنین فضایی، خود به خود راهی است که چون نوری در میان جنگلی انبوه، خود را می‌نمایاند. موفق باشید

21728
متن پرسش
سلام و عرض ادب: چرا شهدا در وصیت نامه های خود رنگ چادر بانوان را رنگین تر از خون خود معرفی کرده اند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شهیدان تا مرز شهادت جلو رفتند تا شریعت الهی پایدار بماند و وقتی خانمی با حجاب خود نشان دهد که مقیّد به حاکمیت شریعت الهی است، عملاً نشان داده است که شهادت شهیدان به ثمره و نتیجه‌ی خود رسیده است. موفق باشید

21471
متن پرسش
با سلام: جمله ای از شهید باقری نقل است که خطاب به رزمندگان می گوید: «نکند خدای نکرده جنگیدن را به عنوان یک حرفه نگاه کنیم.» چند روزه که این جمله منو به خودش مشغول کرده. آخه کار حرفه ای و تخصص که خوبه! اگه بد باشه اونوقت خیلی از تلاش های ما تو زندگی بد میشه چون دنبال تخصص هستیم. حالا یا تخصص تو صنعت، یا تو فن، یا هنر، حتی تخصص تو برخی علوم حوزوی و... نظر شما چیه؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: منظور آن شهید بزرگوار آن است که جنگیدن با دشمنان نظام اسلامی یک وظیفه‌ی الهی است، نه آن‌که بخواهد با این جمله تخصصی‌جنگیدن را نفی کند. موفق باشید

21403
متن پرسش
مثل ِ یک قطار ِ در حال ِ حرکت ، چهره ها به سرعت و به نحوی از کنار َم عبور می کنند که هر لحظه ممکن َست در ایستگاهی توقف کند و مرا برای ِ مدتی به خود مشغول سازند. سالهاست به آلبر کامو مشغول َم . گویی هر ایستگاه سراغ َم می آید و می پرسد فرق ِ ما با هم چیست؟! و من در عملی دردناک، ناچار َم تراوشات ِ خونین ِ روح َم را کنار ِ بند بند ِ سخنان ِ او بچینم و این چنین خود را از سیل ِ اتهامات تبرئه کنم. اینکه با تمام ِ شواهدی که بر علیه ِ من سخن می گویند، چرا تلاش می کنم بگویم سوداگر ِ پوچی و بیهودگی نیستم؟! گاهی اشتراک ِ الفاظ مرا به زحمت می اندازد و من ناچار َم روح ِ زخم خورده َم را بیش از اینها حفاری کنم تا شاید بفهمم در عمق ِ پریشانی، این کدام نجوا ست که این چنین در گوش ِ روح َم فریاد می شود؟! اما به راستی من چه هستم؟! این سوالی ست که یقینا گوش َش از شنیدن ِ مطلق ِ لفظ، سرریز شده و در صدد َست آن را بیابد. این سوال با صدها کتاب و خاطره و حادثه همراه بوده است که هر یک اشاراتی به آن گمشده ی من َست. کامو در بندی از نوشتار ِ خویش پیرامون ِ خودکشی می گوید: داوری جسم کاراتر از داوری جان است و‌ جسم همواره در برابر نیستی پا پس می کشد. ما پیش از آنکه به اندیشیدن خو کنیم به زیستن عادت می کنیم. و من گفتم: آنگاه که حقیقتی دیر می کند، برخی انسان ها تنها دارایی ِ شان را گروگان می گیرند، جسم ِ شان را. اما تماشاچیان همیشه به آخر ِ ماجرا می رسند. گاهی احساس می کنم من وارث ِ تمام ِ گذشتگان ِ شرق و غرب هستم و قرار َست پرتوی ِ دیگری ظهور کند که این جان کندن های ِ پی در پی بشارت ِ طلوع ِاوست. اما آنچه به طرز ِ خاصی دردناک َست آن َست که من هم کامو را چشیده َم هم آوینی را، گویی با هر دو آشنا و خویش َم اما از هر دو هم عبور کرده َم ولی چه کنم که در نظر ِ دیگری بیشتر کامو مآب جلوه می کنم. میان ِ این دو زیست ِ از سر گذشته، چنان در حال ِ فشار َم که نمی دانم آیا جسم می تواند این حجم از طلب ِ روح را برتابد و فردا صبح باز هم آفتاب رخ می دهد ؟! من دیگر نه می توانم با سیاهی ِ عصیان ِ کامو نفس های ِ باقی مانده َم را بگذرانم نه با بدهکاری ِ رنگارنگ ِ آوینی. و هیچ چیز آنقدر تلخ و دشوار نیست که امروز تمام ِ تلاش ها معطوف ِ به آن شود که تو را با آوینی قانع کنند. از نوجوانی تا جوانی تمام ِ تلاش َم را کرده َم که به معلمان ِ هنجار پرست َم بگویم مرا این چنین مطیع و خط کشی شده بار نیاورند و یک بار بگذارند در فهرست ِ منابع بگوییم: خود َم! اما در دنیایی که هنوز هم ما را دنباله رو می پرورانند انتظار ِ آنکه کسی در عالَم ِ خود به سلوک ِ حسین بن علی، رها بیندیشد می توان گفت انتظار ِ لااقل دشواری ست. این روزها پس از سالها تلاش های ِ به ظاهر ناکام فهمیده َم تنها و تنها و تنها اگر در ضمیر ِ صادقان دربدر ِ حقیقت باشم تمام ِ عالَم در خود َم یافت می شود. با این همه به من بگویید برای ِ آنکه خویش ِ آلبر کامو و آوینی ست چه راهی جز طلبکاری می شناسید؟!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: زمانه، زمانه‌ی تصمیم است. دوره‌ی بی‌تصمیمی به امید آن‌که زمانه‌ای بیاید تا ببینیم چه کنیم، گذشته است و فشاری که روح‌‌های حساس نسبت به حقیقت را در برگرفته است، حوالتِ این تاریخ است. تاریخی که اجازه نمی‌دهد نسبت به حقیقتی که ظهور کرده، بی‌تفاوت باشیم. حقیقتی که با انقلاب اسلامی ظهور کرد. شهداء دیدند و معطل نشدند و همسران شهداء نیز آن را درک کردند و در عین شهادت همسرشان که به جان‌شان آتش زد و با سوز جگرشان آن را لمس کردند، توانستند آن را تحمل کنند و زیباترین غمِ این تاریخ را بیافرینند. راستی! اگر حضرت زینب«سلام‌اللّه‌علیها» متوجه‌ی حقیقتی که حسین«علیه‌السلام» متذکر آن بود، نشده بود و آن را نمی‌شناخت، چگونه می‌توانست آن غمِ بزرگ را تحمل کند که نه‌تنها از پایش نینداخت، بلکه بالی شد تا او پرواز کند و پوچیِ دوران را به‌کلّی زیر پا بگذارد.

چرا به آلبرکامو حق ندهم که این‌چنین در عطش رسیدن به حقیقت، سوخت وقتی در دورانِ غروبِ حقیقت به‌سر می‌برد؟! و چرا به آوینی حق ندهیم وقتی متوجه طلوع حقیقت شد و سعی کرد زبانِ لوگوسِ این دوران باشد تا حقیقتِ «وجود» را در این دوران بیان کند و عهدی را که با وجود بسته بود را بنمایاند؟!

راستی! حقیقتی که ما باید به دنبال آن باشیم چیست، و چگونه باید آن را یافت؟!

چیست امر اندیشیدنی‌ترین در این تاریخ که تا به آن نیندیشیم، هنوز اندیشه نمی‌کنیم. در فهم انقلاب اسلامی چه چیزی نااندیشیده مانده است که ما هنوز نتوانسته‌ایم به اهداف انقلاب اسلامی که در آغاز مدّ نظر بوده است، دست یابیم؟ جز این است که انقلاب اسلامی حقیقی‌ترین اندیشه در این تاریخ را در افق جان ما قرار داد تا ما انسانی شویم که این اندیشه برای او آرامش‌بخش باشد؟ هرچند ممکن است در برهه‌ای از یک دوران تاریخی، افق زمان پوشیده و «وقت» گم شود و البته آن‌جا همگی از «وقت» برخوردار نیستند.

ما با درک بی‌واسطه‌ی خود می‌توانیم با حقیقت انقلاب اسلامی مرتبط باشیم، در آن صورت زبان ما، زبان انقلاب اسلامی خواهد بود. زبانی ماوراء زبان روزمرّگی. مثل آن‌که شعر، شاعران را در بر می‌گیرد و شاعر با سرودن شعر شاعر می‌شود. شاعر و متفکر به یافت‌هایی می‌رسند که در قصدشان نمی‌گنجد و آن یافت، بزرگ‌تر از تصور شاعر و متفکر است زیرا آن‌ها سخنِ تاریخ خود را می‌گویند.

تفکر، امری است تاریخی یعنی یک دوران تاریخی را بنیاد می‌نهد و آن را «راه» می‌برد و نگهداری و نگهبانی می‌کند به قسمی که این تاریخ در سایه‌ی آن تفکر دوام و بسط می‌یابد و با آن زندگی می‌کند و دوام می‌آورد. این تاریخ، امری جدا از ما نیست و حقیقت در متن تاریخ، خود را می‌نمایاند تا ما سرگردان نمانیم. موفق باشید 

21323
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: این سوال به شدت ذهنم را مشغول در رابطه با مبحث معرفت شناسی و اینکه ما هر مبدای که برای بدیهیات بگیریم و یا هر چیز دیگری اعم از اجتماع نقیضین و... باز هم در حالتی انسان می تواند تصور کند که شاید آیندگان حرف های ما را رد کنند پس ما به این امور عمل می کنیم اما نباید بطور قطع یقین بگوییم و اصالتا انسان در این دنیا راهی ندارد برای شناخت مطلق و این را در رابطه ی با دین عزیز و اهلبیت مان چکار کنیم؟ الان دیگر دارم به این نتیجه می رسم امثال آقای ملکیان بیراه نمی گویند که انسان هر لحظه باید به دنبال حقیقت باشد که البته شما گفتید که ایشان ما را در بی افقی قرار می دهند، درست است اما حقیقت گویی همین است. 2. استاد من اصلا ادبیات شما و عقلانیتی که به آن اشاره می کنید را نمی فهمم مثلا در سوالی شما نسبت به نظری که آقای عبدالکریمی در رابطه با انقلاب گفته بودند در سوالی جواب داده بودید من نمی دانم ایشان به کجا نظر می کنند که حضور تاریخی انقلاب را نمی بینند حالا سوال من اینجاست این چه عقلانیتی است که در و پیکر ندارد؟ معیارش چیست؟ بیشتر کسانی که در این ادبیات سوالاتی برای شما ارسال می کنند احساس می کنم جوری فرار رو به جلوست و بیشتر دنبال لفظ عقلانیت برای خواست های قلبیشان است. اما باید به این تلخی انسان تن داد چرا که راهی نیست. احساس می کنم این عقلانیتی که شما می گویید بیشتر شبیه عرفان است ولی اسم عقلانیت روی آن قرار گرفته. با تشکر از استاد عزیزمان.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- آیا به این روایت فکر کرده‌اید که حضرت صادق «علیه‌السلام» جهت توجه به بنیادی‌ترین بنیادِ روحانی هر انسان روشن می‌کنند ‏كه اولًا: قلب انسان كاملًا با خدا آشنا است و خداوند در نزديك‏ترين شرايط به انسان است. ثانياً: مى ‏تواند با خدا روبه ‏رو شود، ما را متوجه نكته ‏اى مى‏ كنند كه خداوند در قرآن به آن اشاره فرموده است كه‏: «فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ‏ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ»،[1] و هنگامى كه بر كشتى سوار مى‏ شوند خدا را با تمام خلوص مى ‏خوانند و چون آن‏ها را به سوى خشكى رساند و نجاتشان داد، در همان حال شرك مى‏ ورزند. بعد از طرح اين آيه حضرت فرمودند: آن‏ وقت كه فرد در دريا اميد به هيچ‏ چيز ندارد و به قدرتى لايزال متوسل مى‏ شود «فَذَلِكَ الشَّيْ‏ءُ هُوَ اللَّهُ‏ الْقَادِرُ عَلَى الْإِنْجَاءِ حَيْثُ لَا مُنْجِيَ وَ عَلَى الْإِغَاثَةِ حَيْثُ لَا مُغِيثَ»،[2] آن قدرت لايزال كه در آن حالت، آن فرد بدان متوسل مى‏ شود همان خدايى است كه قادر بر نجات است، در آن موقعى كه هيچ نجات دهنده ‏اى براى او نيست، و او فريادرس است، در شرايطى كه هيچ فريادرسى را در منظر خود نمى ‏يابد.

حديث مذكور؛ از بهترين نكته‏ ها براى خدا يابى است. چون اولًا: ما را متوجه خدايى مى ‏كند كه مافوق خداى مفهومى است و در آن شرايط خاص او را روبه ‏روى خود مى ‏يابيم، يعنى همان خدايى كه از طريق قلب بايد با آن مرتبط شد. ثانياً: اين خدا را انسان در وجود خود مى‏ شناسد و احتياج نيست با كتاب و درس و مدرسه وجود او را براى خود اثبات كند. ثالثاً: و از همه مهم‏تر اين‏كه كافى است حجاب‏هايى كه خود را براى ما نجات‏ دهنده و فريادرس مى‏ نمايانند كنار رود، يك‏ مرتبه قلب ما خود را با آن خدا روبه ‏رو مى‏ بيند. به همين جهت حضرت مى ‏فرمايند: او خداى قادر بر نجات است آن موقعى كه هيچ نجات‏ دهنده ‏اى نيست، «حَيثُ لا منجى». وقتى در منظر جان انسان مشخص شود كه هيچ نجات ‏دهنده‏ اى نيست و همه آنچه ما به عنوان نجات‏ دهنده به صورت وَهمى و دروغين به آن‏ها دل بسته بوديم، از منظر قلب كنار رفته ‏اند، و وقتى روشن شود همه آنچه ما به عنوان فريادرسِ خود به آن‏ها دل بسته بوديم، از صحنه جان رخت بربسته ‏اند، خداوند در عمق جان ما به عنوان فريادرس ظاهر مى‏ گردد و ما با او روبه ‏رو مى ‏شويم. 2- چرا به گفته‌ی هایدگر نظر نداشته باشیم که «تفکر» را نظر به بنیادی‌ترین و سرآغازینِ حقیقت می‌داند که در تاریخ ظهور می‌کند؟ بنده تفکر در این تاریخ با نظر به حقیقت وجودی انقلاب اسلامی می‌دانم و این را عقلانیتِ این دوران می‌شناسم. برای روشن‌شدنِ مطلب، یادداشتی که در این مورد داشته‌ام را خدمتتان ارسال می‌دارم:

برای بیشتر فهمیدن انقلاب اسلامی و تفکر در آن از آن جهت که به جهت وجودی‌اش «تفکرناشدنی» باقی می‌ماند در صورتی ممکن است که به تقدیری فکر کنیم که در جان انسان‌ها رخ داد و نه به حرکات و فعالیت آن‌ها. انقلاب اسلامی یک رخداد تاریخی بود که از طریق آن انسان‌ها در جان خود شنوایِ سخنی شدند که باید تاریخ دیگری را رقم بزنند بدون آن‌که متوجه‌ی شنیدن آن پیغام درونی باشند، در عین آن‌که همیشه در طول تاریخ انسان‌های فرزانه به صدای حقیقت گوش داده‌اند که البته روشنفکران ما نتوانستند آن پیغام درونی تاریخیِ خود را درک کنند.

آن پیغام، مردم ایران را فراخواند تا با او از درِ هم‌سخنی درآیند و حقیقتاً مردم ایران در مقامِ انسانی‌شان دلبسته‌ی کمند آن مشیت تاریخ‌ساز شدند و از آن به بعد عده‌ای را می‌یابید که همچون پیکی، مدام حاملِ آن پیغام می‌باشند، پیغامی که از سوی خدا در این تاریخ به انسان می‌رسد تا متوجه شود می‌تواند با حضور خدا در این تاریخ حاضر گردد و از دوگانگیِ بین سوبژه و اُبژه عبور نماید و خودش، زبانِ حقیقت دوران گردد به آن صورت که حقیقت او را فرا می‌گیرد و مشکل روشنفکران ما چه در لباس ادبیات هایدگر سخن بگویند و چه عرفان‌نمایی کنند؛ آن است که پیغام تاریخیِ خود را که در بستر انقلاب اسلامی ظهور کرد و شهداء شنیدند، را نشنیدند. موفق باشید


[1] ( 1)- سوره عنكبوت، آيه 65.

[2] ( 1)- قَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ (ع) يا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ دُلَّنِى عَلَى اللَّهِ مَا هُوَ فَقَدْ أَكْثَرَ عَلَى الْمُجَادِلُونَ وَ حَيرُونِى فَقَالَ لَهُ يا عَبْدَ اللَّهِ هَلْ رَكِبْتَ سَفِينَة قَطُّ قَالَ: نَعَمْ قَالَ: فَهَلْ كُسِرَ بِكَ حَيثُ لَا سَفِينَة تُنْجِيكَ وَ لَا سِبَاحَة تُغْنِيكَ قَالَ: نَعَمْ قَالَ فَهَلْ تَعَلَّقَ قَلْبُكَ هُنَالِكَ أَنَّ شَيئاً مِنَ الْأَشْياءِ قَادِرٌ عَلَى يخَلِّصَكَ مِنْ وَرْطَتِكَ قَالَ: نَعَمْ قَالَ: الصَّادِقُ( ع) فَذَلِكَ الشَّى‏ءُ هُوَ اللَّهُ الْقَادِرُ عَلَى الْإِنْجَاءِ حَيثُ لَا مُنْجِى وَ عَلَى الْإِغَاثَة حَيثُ لَا مُغِيثَ.« معانيالأخبار»، ص 4-« توحيد صدوق»، ص 231.« بحارالانوار»، ج 3، ص 41.

21165
متن پرسش
با سلام و دعای خیر خدمت استاد عزیز طاهرزاده سؤال: بعضی وقتها باورم هست که هرگونه خلق با من رفتار می کنند خواست خداست و احساس راحتی می کنم. ولی بعضی وقتها این گونه نیست و احساس می کنم این مطالب (خواست خدا، برگرداندن این احکام تکثیر به توحید و ... توجیه کارهای غلط دیگران است و دارم خودم را گول می زنم و بسیار غمگین و افسرده می شوم.) لطفاً راهنمائیم بفرمائید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بین قضا و مقضی باید فرق گذاشت. آری! قضای الهی بود که انقلاب اسلامی در دفاع مقدس 8 ساله به رشد خوبی برسد که امروز هیچ دولتی نتواند به آن حمله کند. ولی مقضی که تجاوز صدام باشد، مورد رضایت ما نیست که با تجاوز خود فرزندان ما را به قتل رساند. لذا در مورد سؤال جنابعالی از آن جهت که موضوع به خدا مربوط است، باید راضی به اراده‌ی الهی بود و آن قسمت که به اراده‌ی افراد مربوط است، باید مورد نقد و بررسی قرار گیرد. موفق باشید

21115
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز و گرامی: استاد یک سوالی خیلی وقتها ذهن بنده را به خود مشغول کرده و آن هم این که رهبر معظم انقلاب (مد ظله العالی) بسیار علاقمند به مطالعه رمان های ارزشمند هستند چه خارجی مثل بینوایان و چه داخلی و در مورد شهدا و به جوانان نیز توصیه هایی در مورد مطالعه این آثار می کنند. می خواهیم بدانم خواندن این ها وقت تلف کردن نیست؟ البته بنده به آیت الله خامنه ای عزیز اعتماد و اطمینان کامل دارم ولی بعضی از مسایل را شنیدم که مثلا بعضی (مثل شیخ رجبعلی خیاط) می خواهند مثنوی بخوانند ولی یک ندای غیبی به ایشان می گوید که این کار را نکند البته عمده بحث بنده این است که کلا خواندن رمان و داستان های مشهور و ارزشمند است نظر اخلاقی چه رمان های خارجی چه داخلی وقت تلف نیست؟ با تشکر و عرض پوزش از گرفتن وقت ارزشمند شما. والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: رُمان‌های بزرگی مثل بینوایان و یا برادران کارامازوف، قصه نیست تذکر به روحی است که در آن جامعه جاری بوده است و نویسنده راه حل‌های عبور از آن را متذکر می‌شود. آری! اگر با این رویکردها رُمان‌ها خوانده شود، مفید خواهد بود و خواندن خاطرات شهداء نیز، قصه‌ی عزمی است که خداوند در این مردم ایجاد کرده و در شهداء به عالی‌ترین شکل به ظهور آمده. موفق باشید

21065
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد عزیز: استاد جان به خدا قسم وقتش است دست به قلم شوید. استاد فقط که نباید جواب سروش و کدیور و..... را داد گاهی باید یک دوست را آگاه کرد ضربه ای که یک دوست می زند خیلی بیشتر از معاند است. استاد آقای جوادی دارد انحراف هاشمی و حزب کارگزاران را تائید و نهادینه می کند و چه ظلم بزرگی است. خوب استاد اگر شماها دست بکار نشوید و آگاه نکنید چه کسی این کار را بکند؟ استاد نفرمائید استاد بزرگ ماست و احترام دارد ما که نمی گوئیم بی احترامی کنید حقیقت را روشن کنید. مگر شیخ مفید شاگرد شیخ صدوق نیست مگر شیخ صدوق مرد بسیار بزرگی نبود اما مگر شیخ مفید به نقد استادش نپرداخت تا جایی که بعضی جاها عقیده او را این چنین به نقد می کشد 1ـ مخالفت با قرآن؛ 2ـ مخالفت با ساير احاديث؛ 3ـ استناد به احاديث مفرد، ضعيف، شاذ و...؛ 4ـ برداشت ناصحيح از احاديث؛ 5ـ تأثيرپذيري از مذاهب و مکاتب فکري غيرشيعي (اماميه) يا هماهنگي با نظرات آنان؛ 6ـ مخالفت با قواعد زبان و لغت عربي. استاد تو را خدا نامه ای سر گشاده به آقای جوادی بنویسید شما که غرب را می شناسید شما که لیبرال دموکراتهای مسلمان را می شناسید که به رهبری هاشمی چه کردند، شما که نامه برای رهبر نوشتید که سخنان هاشمی غفلت می آورد برای جوادی هم بنویسید. بنویسید رهبری در پاسخ هاشمی که نوشت دنیای فردا دنیای گفتمان است نه موشک فرمودند کسی که این حرف را بزند یا خائن است یا جاهل تا نگوید هاشمی نلغزید و مردم را هم از لغزیدن نگه داشت، بنویسید نامه بی سلام و السلامش چگونه زمینه را برای فتنه نابودگر 88 فراهم کرد تا نگوید هاشمی نلغزید؟! بنویسید هاشمی می خواست زنان خوبرو بین مردم باشند تا مردم از این خوبرویان محروم نباشند تا فکر نکند هاشمی مصداق خلق عظیم بود. و هزاران موارد دیگر که گوسفندها هم فهمیدند! استاد جان ما که داریم یک یک از این علما بریده می شویم. آخر این همه علم و عرفان و تفسیر که تا این اندازه حقایق واضح را نمی بیند به چه دردی می خورد؟ شاید اگر شما نبودید اکنون بین تظاهر کنندگان بودیم. شما بنویسید تا نسل جوان بفهمد هنوز نقد عالمانه شیخ مفیدها وجود دارد و شاید آقای جوادی از نهادینه کردن این انحراف دست بکشد. آخر یکی نیست به این آقای جوادی بگوید اگر نیاز بود کسی ببانیه برای این همایش بدهد شخص رهبری بود نه شما! استاد لطفا جوابی به این درخواست ما بدهید و از کنار سوال بدون پاسخ رد نشوید. با تشکر و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فدای شما شوم! اولاً خدا را شکر کنید که زبانِ رهبر خود را که حقاً نایب امام زمان «عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» است، متوجه‌اید. ثانیاً: بحث، بحثِ تذکر نیست، بحث، بحثِ تصوری است که آیت اللّه جوادی از آینده‌ی انقلاب اسلامی دارند که در جواب سؤال شماره‌ی 21057 مدّ نظر رفقا قرار گرفت و این موضوع بسیار مهمی است. آینده‌ای که حضرت روح اللّه «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» برای ما تعیین فرموده‌اند، تا آن‌جاست که در آخرین پیام‌هایشان در وصف آن فرمودند: «مگر بيش‏ از اين است كه فرزندان عزيز اسلامِ ناب محمدى در سراسر جهان بر چوبه ‏هاى دار مى‏ روند؟ مگر بيش‏ از اين است كه زنان و فرزندان خردسال حزب الله در جهان به اسارت گرفته مى ‏شوند؟ بگذار دنياى پست ماديت با ما چنين كند ولى ما به وظيفه‏ ى اسلامى خود عمل كنيم.»[1] مسلّم آقای هاشمی چنین آینده‌ای را برنمی‌تابد. حضرت سیدالشهداء «علیه‌السلام» ادامه‌ی اسلام را در تاریخی که فرهنگ اُموی سیطره دارد تا مرز شهادت برای خود قبول کرده است. ولی امثال آقای هاشمی معتقدند مردم آماده‌ی چنین حضوری در تاریخ نیستند و همین نگاه است که منجر به تحمیل صلح با صدام توسط آقای هاشمی به حضرت امام شد و قصه‌ی آن جام زهر. و همین نگاه است که آقای هاشمی را مجبور کرد در فتنه‌ی 88 مرعوب حرکات ضد انقلاب شود و همین نگاه است که نسبت به چنگ و دندان استکبار، ما را مجبور به پذیرش برجامِ نافرجام نمود. در حالی‌که بنده معتقدم باید در منظر رهبر عزیز به نسلی از نسل حججی‌ها که امثال شماها باشید، خود را در آینده حاضر کرد، مرزی که شهادت را برای تحقق تاریخِ توحید، کرامت می‌داند. رزقنی اللّه و ایّاکم. موفق باشید 


[1] ( 1)- امام خمينى «رضوان الله تعالى عليه»، در تاريخ 8/ 1/ 68.

21018
متن پرسش

سلام استاد: ۱. امام علی اسد الله غالب می فرمایند که من با زنان جوان سلام نمی کنم چون می ترسم از صدایشان خوشم آید و...(شاید). خب الان بالفرض بنده حقیر برای خدا می خواهم بروم انگلیسی یاد بگیرم، برای این باید صدای زن جوان را گوش کنم برای مکالمه، یا صوت درسها و... خب آیا کلاس زبان رفتن اخلاقا اشکال داره؟ انگلیسی یاد بگیریم تا اسلام را ترویج کنیم، اگر کلاس بروم صدا زن جوان گوش دادن اشکالی نداره پس چرا امام علی...؟ ۲. ما هم می توانیم ظرفیت بزرگانی مثل رهبری و امام و...را با دعا بدست آوریم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سلام‌نکردنِ مولایمان به زنان جوان به جهت آن بود که آن‌ها گمان بد به خود راه ندهند و مشکل برای آن‌ها به‌وجود نیاید 2- حضور در جبهه‌ی حق در مقابل باطل با رعایت احکام الهی هرکسی را بزرگ می‌کند. مگر بزرگیِ امثال چمران و خرازی و باکری و قاسم سلیمانی از همان بزرگیِ حضرت امام و رهبری نیست؟! موفق باشید  

20890
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیزم: استاد در حال تدوین یک داستان هستم، با موضوع محوری سیره عملی و احوالات معنوی و اهداف متعالی شهداء، بنده طبق سخن خودتون که در یکی از آثارتان فرموده بودید که ما قبل از پیروزی انقلاب کارد به استخوان مان رسیده بود!! بنده بنا دارم که این حالت پژمردگی را در این داستان توصیف کنم و همچنین حالات یک مادر شهید، منتهی چند سوال دارم: 1. بفرمایید که بنده چگونه این حالت کارد به استخوام رسیدن جامعه قبل از انقلاب را شرح بدم؟ لطف کنید مصادیق اقدامات و احوالات فرهنگی آن تاریخ را بیان کنید؟ به عبارتی بهتر بفرمایید چه حالاتی بر جامعه ی آن زمان مستولی شده بود، که حضرتعالی آن را حس می کردید، آن حالات را تشریح نمایید. 2. نقش و سیره عملی «مادر» شهید را چگونه توصیف کنم؟ 3. قبل از پیروزی انقلاب، رابطه ی همین شهداء با امام عزیز چگونه بود، چه نگاه نسبت به هم داشتند؟ اشراقی بود آیا؟ استاد لطف کنید کامل و دقیق به سئوالات بنده پاسخ دهید.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که در این موارد بایدبا جمع‌بندیِ لازمی وارد کار شوید. امثال بنده نهایتاً می‌توانم راه‌هایی را به صورت کلی نشان دهم. 1- از یک جهت در جزوه‌ی «ریشه‌های انقلاب» و از جهت دیگر در مقاله‌ی «ای امام» می‌توانید در رابطه با فضای انقلاب اسلامی تأمّل کنید 2- این‌که فرزندانشان را برای اسلام تربیت می‌کردند و نه برای خود 3- روح حاکم در محافل مذهبی تنفر به نظام شاهنشاهی بود و ارادت به امام، ولی به صورت کلی. و همین امر منجر شد تا وقت مناسب، عکس‌العمل لازم را نشان دهند. موفق باشید

20833
متن پرسش
بسمه تعالی: با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد محترم. آیا به نظر دکتر داوری در زمان ما جهانی جز جهان توسعه یافته در جلوی ما نیست؟ آیا واقعا چنین است و اگر نه راه رجوع به آن عالم غیر توسعه یافته چیست؟ با تشکر از حضرتعالی.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده از طریق انقلاب اسلامی و راهی را که شهداء به‌خصوص شهدای مدافع حرم با نفیِ داعش در مقابل ما گشودند، ما می‌توانیم به راهی ماوراء توسعه‌یافتگی و توسعه‌نیافتگی فکر کنیم، البته به شرطی که متوجه‌ی توسعه‌نیافتگیِ تاریخیِ خود بشویم. کاری که دکتر داوری در کتاب «خرد سیاسی در زمان توسعه‌نیافتگی» متذکر آن شده‌اند. موفق باشید

20694
متن پرسش

سلام استاد طاهرزاده‌ی عزیز، هنوز تشریف نیاورده اید؟ دلم برایتان خیلی تنگ شده است. دیشب به علت همین دلتنگی تا ساعت ۲ نیمه شب، آخرین سخنرانی های منتشر شده ی جنابعالی را گوش می دادم. در این روزها، که لحظات راهجویی من در راه تفکر هستند؛ من دائما هلاکت را تجربه می کنم. شاید برای اخذ راه-نمایی از اساتیدی چون شما، باید صادقانه تر از قبل سخن بگویم. راستش را بخواهید، از کودکی، کششی دینی در درونم بیداد می کرد و وقتی ناگهان در راه تفکر درافتادم، اولا به سراغ الهیات رفتم و به اندیشه هایی گرایش داشتم که رنگ و بوی دینی داشتند و این تا این لحظه ادامه داشته است؛ اما... تا اینجا راه به جایی نبرده ام و در تجربه ای که در حد بضاعت ناچیزم، تا اینجا در عرصه ی الهیات و عرفان داشته ام، یک ناکام، به معنای حقیقی کلمه بوده ام. از سویی نحوی جنون متافیزیکی در درونم هست که با مطالعه ی آثار یا نوسته ها یا گفته هایی درباره ی کانت و هگل و ملاصدرا و اکهارت و هایدگر به وجد می آیم و از سوی دیگر، فلسفه ای را می طلبم که مرا به دروازه های عرفان برساند تا با ورود در آن وادی، خدا را بجویم و از همه ی تنگناهای وجودی ام رهایی یابم. فکر می کنم، این آزادی، می تواند غایتی مطلوب برای من تلقی شود که در برابر هجوم بی امان پرسش"برای چی؟" مرا حفظ کند. در این یکی دو روز، صفحاتی از کتاب خواندنی "وحدت تجربه ی فلسفی" اتین ژیلسون را می خواندم و خود را به فلسفه ی قرون میانه، محتاج یافتم. تا اینجا در تلاش بوده ام که در ذیل موضوع هرمنویتیک، به برقراری نسبتی فراخور با فلسفه، عرفان، الهیات و هنر (خصوصا شعر) توانا شوم؛ اما گاها احساس می کنم، با نزدیک شدن به هرمنویتیک، از آن کشش درونی که در آغاز به آن اشاره کردم، دور می شوم. می خواستم در صورت امکان در این باب قدری با من سخن بگوئید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چه اندازه مشتاقم که در موضوعاتی این‌چنینی با همدیگر سخن داشته باشیم. گویا تاریخِ ناظربودن بر مفهومِ حقیقت به سرعت به سوی یگانه‌شدنِ انسان با حقیقت، در حالِ تحول است و این تاریخ جدید حاصل گذشته‌ای است که اگر آن را درست نشناسیم نمی‌توانیم به درستی با این تاریخ مواجه شویم.

من از هرمنوتیک به دنبال نحوه‌ی حضور خدا در تاریخِ گذشته‌ام. حضوری که در، «یافت»ِ متفکرانِ گذشته تجلی کرده و آنان را به گفت آورده است. راستی علامه طباطبایی بعد از آن مراحل عالی علمی و سلوکی به دنبال چه‌چیزی است که کمترین سخن با هانری‌کربن را غنیمت می‌شمارد و خود را به زحمت‌های طاقت‌فرسا می‌اندازد تا مصاحبه با کربن را از دست ندهد؟[1]

در نوشته‌ی قبلی از کانت گفتید و من در جواب آن سؤال‌ها عرایضی دارم تا باب تفکر گشوده شود و به طریقی که علامه‌ی طباطبایی در جستجو بود، با کانت و هگل و هایدگر رابطه برقرار کنیم.

می‌فرمایید: «آیا غیبی که قابل شناخت باشد، غیب باقی می ماند یا به قلمرو شهادت کشیده خواهد شد؟

آیا لازم نیست که ما، اینها را از فلسفه ی اسلامی و عرفان نظری اسلامی بپرسیم؟

این مباحث عظیمی که در فلسفه اسلامی در باب اثبات وجود خدا و حدوث و قدم عالم و معرفت النفس شده است، چقدر ما را به ایمان نزدیک و به عمل صالح توانا می کند؟

می‌پرسید: آیا ما، به همراهی با پرسش های کانت نیاز نداریم؟ اگر" با استدلال های نظری بتوانیم، وجود خدا و معاد و بقای نفس را اثبات کنیم، آنگاه به مبنای لازم برای عمل صالح رسیده ایم؟ اگر این استدلال ها، گره از مشکل ما نگشایند، آنگاه به چه چیز می توانیم، امید ببندیم؟»

سخن در نکته نکته‌ی آن چیزی است که در جملات فوق مطرح کرده‌اید. چه نکته‌ی خوبی است که می‌فرمایید: «کانت پرسش انسان چیست را در کدام افق می‌فهمد و طرح می‌کند». و یا این‌که می‌گویید: «بحث ایمان به غیب و شناخت غیب چگونه شناختی است» که البته می‌دانید اگر شناختِ مفهومی باشد، دیگر غیب، غیب نیست. شناخت غیب مواجهه با راز است نه تسلط بر آن.

می‌پرسید: «آیا لازم نیست که ما، اینها را از فلسفه ی اسلامی و عرفان نظری اسلامی بپرسیم؟

آری! در فضای اصلی فلسفه و عرفان اسلامی این پرسش‌ها مطرح نبود زیرا به تعبیر هایدگر موضوعاتِ در دستی بودند نه بیرونِ دستی. ولی امروز چگونه می‌توان نسبت به این پرسش‌ها بی‌تفاوت بود؟

می‌پرسید: این مباحث عظیمی که در فلسفه اسلامی در باب اثبات وجود خدا و حدوث و قدم عالم و معرفت النفس شده است، چقدر ما را به ایمان نزدیک و به عمل صالح توانا می کند؟ آیا ما، به همراهی با پرسش های کانت نیاز نداریم؟

عنایت داشته باشید اگر یقین، تاریخی است موضوعاتِ اثبات خدا و حدوث و قدم در زمان خود مسائلی بودند که موجب تحقق یقینِ تاریخی می‌شدند. ولی این نوع مسائل، قصه‌ی امروز ما نیست و اگر بخواهیم در آستانه‌ی عبور از متافیزیک قرار گیریم به نظر می‌آید که نیاز به همراهی با پرسش‌های کانت داریم. و این نه بدان معنا است که بخواهیم جواب کانت را بدهیم مثل بعضی از فیلسوفان اسلامی و یا به نام غنای فلسفه‌ی اسلامی از کانت چشم بپوشیم، بلکه به این معنا که با همراهی او و به همراهِ او، خود را در بنیاد این پرسش‌ها بگذاریم. 

می‌پرسید: "اگر" با استدلال های نظری بتوانیم، وجود خدا و معاد و بقای نفس را اثبات کنیم، آنگاه به مبنای لازم برای عمل صالح رسیده ایم؟ اگر این استدلال ها، گره از مشکل ما نگشایند، آنگاه به چه چیز می توانیم، امید ببندیم؟

مسلّم امروز، بشرِ این دوران یعنی بشر دوره‌ی آخرالزمان به بنیادها نظر دارد. از یک طرف به بنیادی‌ترینِ نحوه‌ی وَهم و توهّم که جواب آن را در فضای مجازی جستجو می‌کند. که فکر می‌کنم هرگز در طول تاریخ تا این اندازه توهّم، میدانِ حضور پیدا نکرده است و بالاتر از این نمی‌تواند چیزی باشد. و از طرف دیگر بنیادی‌ترین نحوه‌ی تفکر که رجوع به «وجود» است به میان آمده است. و ما ادرائک مالوجود؟ ضرورت فعل اخلاقی نحوه‌ای از حضور در در آغوشِ وجودی است که ما را در بر گرفته است و این در اربعینِ این سال‌ها احساس می‌شود.

جای تو بسیار خالی بود که چگونه در فضای اربعینی، دوگانگی بین انسان‌ها به‌کلّی از بین رفته بود و حقیقت، آن‌چنان به ظهور آمده بود که نه سوبژه‌ای وسط بود و نه اُبژه‌ای. هیچ تمایزی بین سوبژه و ابژه احساس نمی‌شد. کجایند آن بی‌خردانی که انقلاب اسلامی را که اربعینِ این روزها، شأنی از شئون آن رخدادِ بزرگ است، بسطِ مدرنیته و نیهیلیسم می‌داند؟ اینان نه نیهیلیسم را می‌شناسند و نه عبور از آن را. مگر جز این است که وقتی حقیقت، جامعه‌ای را فرا گرفت و دوگانگی‌ها از میان رفت و انسان در آغوش حقیقت، خود را از یاد برد، دیگر دورانِ نیهیلیسم تاریخی که حاصل فرهنگ مدرنیته است، به سر آمده است؟ آیا حاصل آن فتح بزرگ معنادارنمودنِ شهادت که با انقلاب اسلامی به تاریخ ما برگشت، در حماسه‌ی اربعینیِ این روزها به صورت ایثار و تواضع توسط خدّام زوّار اباعبداللّه«علیه‌السلام» به میان نیامده است؟ این نابینایانِ به تمام معنا نابینا، چه می‌بینند که این چشم‌اندازهای بزرگ حقیقت دوران خود را نادیده می‌انگارند. می‌گویند: «قصه‌ی اربعین، قصه‌ی نیهیلیسم دوران است، یکی با فساد و بزه‌کاری در نیهیلیسم قدم می‌زند و دیگری در پیاده‌روی اربعینی، و هر دو مساوی‌اند». آیا سخن اینان قصه‌ی چرک و خون جهنم نیست که از دهانِ به ظاهر روشنفکریِ اینان بیرون می‌آید؟!

دیروز یارانِ مولایمان حضرت حسین«صلوات‌اللّه‌علیه» برای معنابخشیدن به خود، نهایت ایثاری که تاریخِ آن روز ظرفیت داشت را، به میدان آوردند. زیرا حسین«علیه‌السلام» را که حقیقت تاریخ‌شان بود را یافتند و از خود فانی‌شدن نسبت به آن حقیقت را معنای خود دیدند و از تاریخِ پوچِ یزیدی عبور کردند. امروز همان ایثار و همان تواضع در آن حدّی که بالاتر از آن تصور نمی‌شود و اگر تصور شود، به فعلیت در می‌آید، در این تاریخ ظهور کرده است تا از بن‌بستِ نیهیلیسم راهی به بیرون گشوده شود. موفق باشید  

 


[1] - «دکتر دینانی می‌گوید: اندکی پیش از انقلاب بعضی از دوستان انقلابی ما به من و آقای صانعی زنجانی گفتند: این جلسه و تشکیل آن از اول کار درستی نبود! بعضی از دوستان [حاضر در] جلسه شما این طور و آن طورند و خود هانری کربن هم ما نمی دانیم کیست. الان چیزی به پیروزی انقلاب نمانده است. صلاح نیست ادامه پیدا کند. شما به علامه طباطبائی بگویید جلسه را تعطیل کند. بر اثر فشار دوستان، من خدمت علامه طباطبائی عرض کردم که دوستان می گویند صلاح نیست این جلسه ادامه پیدا کند. من الان وقتی آن لحظه یادم می آید، گریه ام می گیرد... ایشان حالش بد شد و رعشه مختصری که دست شان داشت، چند برابر شد و صورتش قرمز شد. وقتی آن چهره ایشان به خاطرم می‌آید ناراحت می شوم. ایشان چند بار گفت: عجب! و بعد فرمودند: به عنوان شخصی که در گوشه ای نشسته ام و چیز می نویسم تنها راه من به جهان و تفکر جهان این جلسه است، این را هم نمی توانند برای من ببینند. تازه فهمیدم که ایشان ـ در این جلسات ـ می خواست بداند در دنیا چه می گذرد؟ و تازه ترین بحث های فکری جهان چیست؟...» (سرشگفت و گوهای: کریم فیضی با استاد دینانی. «مردی به نام طباطبائی، مردی به نام کربن»، چاپ مؤسسه اطلاعات، 1389)

بد نیست که به این سخن دکتر دینانی در مورد علامه طباطبایی نیز توجه شود که می‌گوید: « علامه طباطبایی برایش مهم نبود که سنّت گذشته فلاسفه را حفظ کند

روایت "غلامحسین ابراهیمی‌ #دینانی" از سه فیلسوف اسلامی؛

مرحوم [سید ابوالحسن] رفیعی‌ قزوینی بسیار محافظه‌کار بود و می‌خواست در چارچوب سنت بماند.

من در مورد آقای [علامه سید محمدحسین] #طباطبایی بارها گفته‌ام که او یک آزاداندیش به تمام معنای کلمه بود.

او ضمن احترامی که به سنت داشت، برایش اصلا مهم نبود که چیزی را که در گذشته بوده، حفظ کند.

البته تا آنجا که معقول بود، حفظ می‌کرد اما اگر خودش سخن تازه‌ای داشت، می‌گفت.

علامه [ #طباطبایی ] بالاخره اکتشافاتی نیز دارد؛ درست است که رژیم ملاصدرا را نتوانسته است که دگرگون کند و نظام تازه‌ای بیاورد اما حرف‌های تازه زیاد دارد و از گفتن آنها هم ابا نکرده است. این خیلی مهم است.

از همه این ها گذشته، آقای طباطبایی گوش شنوا داشت. ما هرچه می‌گفتیم گوش فرا می‌داد و برای حرف‌های تازه گوش شنیدن داشت.

اما با سید ابوالحسن رفیعی‌قزوینی ما هیچ حرفی خلاف حرف ملاصدرا نمی‌توانستیم بزنیم. اگر از غرب می‌گفتیم که ایشان به تندی برخورد می‌کرد. ما که شاگردش بودیم، نمی‌توانستیم حرفی خلاف عقیده‌اش بزنیم ولی آقای طباطبایی هرچه می‌خواهد، دل تنگت بگو؛ در او بود!

آقای [سید جلال‌الدین] #آشتیانی هم حافظ سنت بود. او هم چیز تازه ندارد.

آشتیانی در احاطه به متون فلسفی خیلی قوی بود و شاید در اسفار کم‌نظیر بود.

آثار را دیده و خوانده بود و خوب می‌فهمید؛ در این شکی نیست ولی اصلاً اهل ابداع و ابتکار نبود و میل هم نداشت. روش‌اش درست مثل روش آقای رفیعی‌قزوینی بود تا روش آقای طباطبایی و به همین علت او [علامه طباطبایی] را نمی‌پسندید

ولی من با صراحت تمام آقای طباطبایی را بیشتر می‌پسندم.

20649
متن پرسش
سلام استاد گرامی وقتتون بخیر: ببخشید اینی که آیت الله بهجت در مورد اشک و بکا فرمودن که از اعلی علیین است مخصوصا اشک برای امام حسین (ع) و برای دعا، یه کم برای بنده مبهم هست، یعنی حتی در این دو مورد هم که ما به خودمون تلقین کنیم و با تلاش اشکمونو جاری کنیم بازم اذن از بالا میاد؟ تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر اندازه با نظر به حقیقتی که حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» در مقابل ما گشودند و ما با اشک خود، طلبِ اتصال به آن حقیقت را داشته باشیم، آن اشک از اعلی علیین خواهد بود. عمده آن است که منشأ اشک ما نظر به افق گشوده‌‌ای باشد که در مقابل ما قرار می‌گیرد، مثل آن‌چه که امروز شهداء این افق را می‌گشایند. موفق باشید

20641
متن پرسش
با سلام محضر استاد طاهرزاده: در سوال 20616 متاسفانه جسارتی به حضرتعالی مرحوم فردید و هایدگر صورت گرفت که طلب حلالیت از شما می کنم البته اگر چه شاید غرور و هوای نفس موجب آن توهین به شما شد و لکن حقیر چون عامل اصلی غیبت امام عصر (عج) را سقیفه می دانم بغض شدیدی نسبت به عمر دارم و در اسلامش تردید جدی و نیز جناب روحانی را دیدیم که با حکمت چگونه آمریکا را منزوی نمود ولی احمدی نژاد کاری کرد که اجماع جهانی علیه ما پیش آمد و حتی روسیه و چین نیز لا اقل راضی نشدند رای ممتنع بدهند و محدودیت های هسته ای هم بقول ترامپ پس از مدت محدودی برداشته می شود اما راجع به خودتان که گفتید تفضیل اجمال غرب ستیزی امام را در داوری و فردید یافتید به نظر حقیر با توجه به نص سخن امام که با سینما و مظاهر تجدد مخالف نیست نمی توان رای آن بزرگان را تفضیل امام دانست چون امام نزاعشان با غرب بیشتر فقهی و به علت مستکبر بودن آنهاست ولی آن بزرگان تقابلشان فلسفی است کما اینکه خودتان در پاسخ به یکی از سوالات بدین اشاره کردیده اید البته ایراد ندارد کسی از آن موضع دفاع کند لکن شما به نحوی سخن می گویید که انگار موضع امام و رهبری هم همین است در حالی که بسیار بعید می دانم امام با هایدگر کوچکترین آشنایی داشته باشد، درد حقیر این است که چرا شما به وضوح روشن نکردید که متاثر از فردید هستید و حقیر با خواندن مقاله شاید ده صفحه ای در مورد فردید باید با اعجاب بدین نتیجه برسم که شاکله فکری شما فردیدی ست و یا چرا نگفتید بحث عالم را که مطرح می کنید ماخوذ از هایدگر و حتی کلمه عالم را مرحوم فردید بیان کردند و از جهان استفاده نکردند. در پناه حق باشید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: روح انقلاب اسلامی نفحه‌ای الهی است جهت عبور از استکبار، استکباری که حجاب توحید است و این روح بر قلب حضرت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» اشراق شد و رهنمودهای ایشان موجب شد تا بنده و امثال بنده در نقد فلسفه‌ی غرب و تفکر غربی به نوشته‌های امثال دکتر داوری و هایدگر رجوع نماییم که عملاً تفصیل رهنمودهای حضرت امام بود. این حضرت امام بودند که در ابتدا، ما را متوجه‌ی ظلمات غرب کردند. در این رابطه معتقدم اگر نیروهای انقلاب نتوانند زبان فلسفیِ فرهنگی که حضرت روح اللّه به صحنه آوردند را، به میان آورند؛ عملاً مسئولیت خود را نسبت به انقلاب اسلامی درست انجام نداده‌اند. در آخر گفتگوی خود را با یکی از اساتید تفکر غرب خدمت‌تان ارسال می‌دارم. موفق باشید

سؤال: به نظر شما، کدام فلسفه می تواند مرا را به امام خمینی نزدیک و شبیه کند؟ کدام فلسفه می تواند مرا تا ابتدای راه نجات ببرد؟ کدام فلسفه دست مرا در دست خمینی می تواند بگذارد؟

جواب: با سلام: شما خودتان می‌دانید که خردمندانِ هر تاریخ کسانی‌اند که متوجه‌ی ظرفیت زمانه‌ی خود می‌باشند، ظرفیتی که در زمانی دیگر غایب می‌شود[1] و تفاوت «شهادت» با «انتحار» در همین جا است. در انتحار، احساساتی کور و بی‌آینده در میان است ولی در شهادت، خردمندی خاصی در راستایِ فهم ظرفیت تاریخی به میان آمده است و به همین جهت شهادت، تاریخ‌ساز است. زیرا شهید، خردمندترین انسان روزگار خود می‌باشد و بیش از همه به مسائل روزگار خود فکر کرده است. از این جهت آن صوت را برای جنابعالی ارسال داشتم، چون می‌دانستم در فهم تفکر تاریخی به کمک می‌آیید و قصه‌ی آن روز که عرض کردم باید با ملکوتِ هگل مرتبط شد، عطش فهم کشف تاریخیِ خودمان را باید به کمک آن معلم بزرگ به همان معنایی که هایدگر از او تعلیم گرفت و ابتدا خواست «وجود» را در «زمان» بیابد و هگل افقِ عمیق‌تری را در مقابل او گذاشت که آن آینه‌، تاریخ است و نه «زمان». زیرا با نظر به «زمان» هنوز در چمبره‌ی مفاهیم گرفتاریم. وای! اگر ما با ادعایِ فهمِ هگل و هایدگر، فهمِ تاریخی را از آنِ خود نکنیم و در این روز و روزگار، در راستای جستجوی «وجود» به چیزی جز آینه‌ی انقلاب اسلامی نظر داشته باشیم. آیا وقت آن نیست که از طریق انقلاب اسلامی، تفکر را، آری تفکر در «وجود» را به خود و جامعه‌ی خود برگردانیم؟

می‌گویی: به نظر شما، کدام فلسفه می تواند مرا را به امام خمینی نزدیک و شبیه کند؟ کدام فلسفه می تواند مرا تا ابتدای راه نجات ببرد؟ کدام فلسفه دست مرا در دست خمینی می تواند بگذارد؟ به من بگو: فلسفه را که رجوع به «وجود» است باید در کجا جستجو کرد تا مثل بعضی‌ها، تازه نخواهیم هگل و هایدگر را در یک غالب متافیزیکی جدید قرائت کنیم؟

  درکِ آینده‌ی تاریخی که همان نظر به بیکرانه‌ی وجودی است که در مقابل ما گشوده شده است، با درکِ ظرفیتی رخ می‌دهد که خداوند برای آن ملت تقدیر کرده، اگرچه هنوز همه‌ی ملت متوجه‌ی آن نباشند ولی با اقدامی مناسب، عالمِ انسانیِ خاص آن ملت ظهور می‌کند و آن ملت بر خلاف باور نظام سلطه جای خود را در آن تاریخ باز می‌یابد و این نکته، هم در کربلا معلوم شد و هم در دفاع مقدس و هم در دفاع از حرم حضرت زینب کبری«سلام‌الله علیها». آیا در جای دیگری باید تفکر را و یا بگو فلسفه‌ای که از آنِ امروزِ تاریخ ما است، باید جستجو نماییم؟

آن‌چه آینده‌نگری و تدبیر را به یک ملت برمی‌گرداند توانایی برای قدم‌گذاشتن در راه آینده است و این با شناخت ظرفیت تاریخی پیش می‌آید. در این مسیر، نه خوش‌بینیِ بی‌جا کار را جلو می‌برد و نه بدبینیِ بی‌دلیل. تنها با درکِ درست امکاناتی که خداوند در مقابل آن ملت قرار داده کار جلو می‌رود که آن امکانات مخصوص آن ملت و مربوط به تقدیر تاریخیِ آن ملت است و شهدا در طول تاریخ هرکدام متوجه‌ی چنین تقدیری در تاریخ خود هستند و از این جهت نه کار را آسان می‌دانند و نه غیر ممکن، هرچند آن تقدیر به قیمت شهادت آن‌ها محقق شود.

بنده از دکتر داوری بزرگ استفاده‌های فراوانی برده‌ام و او بود که معنای فهم هایدگری را به بنده آموزش داد، ولی معلم من، یعنی معلم تفکر این دوران، روح اللّه خمینی است. کافی است که به اشارات او نظر کنیم در آن حال، آینه‌ای که آینه‌ی نظر به «وجود» است، در مقابل ما گشوده می‌شود. به همین جهت معتقدم سؤال و جواب بین ما و شما در حدّ تذکر معنای حقیقی گفتمان را به ما برمی‌گرداند، بدون آن‌که بخواهیم برای همدیگر استدلال بتراشیم. دوران، دورانِ تذکر و اشارت است به چیزی که می‌خواهد اسیر متافیزیک منجمدِ سردِ آزاردهنده نباشد. 

 


[1]- این همان غفلتی است که امثال توابین بعد از نهضت کربلا داشتند که دیگر آن ظرفیت که شهدا کربلا متوجه آن بودند برای آن‌ها غایب شد و عملا به اسم شهادت، دست به خودکشی زدند.

20599
متن پرسش
جایگاه تقیه و حضور تاریخی سلام استاد: مثال هایی که در مورد درک حضور تاریخی از شهدای بدر و کربلا و حتی آن 23 نفر زدید، برایم واضح شد ولی اینکه فرمودید اسیران حاضر نبودند برای حفظ جانشان به امام توهین کنند در صورتی که برای حفظ جانشان چنین کاری می کردند تقیه محسوب می شد؟ آیا تقیه هم نوعی درک حضور تاریخی است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر اسرا در آن حالت تقیه می‌کردند گناهی بر آن‌ها نبود ولی طوری با حضرت امام (ره)یگانه شده‌بودند که نمی‌توانستند خود را راضی کنند که در مقابل دشمن کوچک‌ترین اهانتی به حضرت روح الله بکنند و همین خود حماسه‌ای شد که دشمن متوجه باشد با جبهه‌ی بسیار مصممی روبرو است و موجب تضعیف روحیه‌ی دشمن شد. موفق باشید

20556
متن پرسش
سلام: در نشست اربعین روایتی ذگر کردید که زیارت امام حسین (ع) از خون صد شهید یا هزار شهید بالاتر است. و دلایل رو هم بیان کردید. حال در زمانی که جهاد واجب نیست اگر کسی با معرفت و رویکرد صحیح به زیارت امام حسین برود با خود می گوید چه کاریه که برم جهاد که هم جان خودم رو بدم و هم نتیجه کمتری داشته باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این‌که امام باقر (ع) می‌فرمایند: ‏«لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِي زِيَارَةِ قَبْرِ الْحُسَيْنِu مِنَ الْفَضْلِ لَمَاتُوا شَوْقا»، اگر مردم مى‏ دانستند كه در زيارت قبر حضرت حسين بن على «عليهم االسّلام» چه فضل و ثوابى است، حتماً از شوق و ذوق قالب تهى مى‏ كردند زیرا در تاریخی خود را حاضر می‌کردند که خدا در آن ظهور دارد. (كامل الزيارات، ص: 142) و در ادامه برای آن‌که ما را متوجه‌ی فتح تاریخی کنند حرکت شهدای بدر را مطرح می‌کنند که منشاء تاریخ اسلام شد. می‌فرمایند: «وَ أَجْرَ أَلْفِ شَهِيدٍ مِنْ شُهَدَاءِ بَدْر». این روایت با نظر به عمل کسی است که در هرکاری در زمانه‌ی خود به عنوان سرباز اسلام، دارِ خود را بر دوش گرفته است و بنابراین هرگز شامل آن چیزی نمی‌شود که می‌فرمایید. موفق باشید

20478
متن پرسش
با سلام: سردار سلیمانی در سخنرانی اخیرشان از شنودی صحبت کردند که رزمنده داعشی با فرمانده بر سر اینکه چرا نوبت عملیات انتحاری او را به یکی دیگر داده است مشاجره می نموده است حال با توجه به این صحبت مشخص می شود که داعش نسبت به حقانیت خویش یقین دارد و سوال پیش می آید که تفاوت آنها با شهدای ما مثل حججی در چیست چون بعید می دانم شهید حججی مستدلا حقانیت تشیع و انقلاب را یافته است پس چون او در فضایی شیعی زیست آن فضا را بسط داد و داعش نیز به همین سان.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خردمندانِ هر تاریخ کسانی‌اند که متوجه‌ی ظرفیت زمانه‌ی خود می‌باشند، ظرفیتی که در زمانی دیگر غایب می‌شود[1] و تفاوت «شهادت» با «انتحار» در همین جا است. در انتحار، احساساتی کور و بی‌آینده در میان است ولی در شهادت، خردمندی خاصی در راستایِ فهم ظرفیت تاریخی به میان آمده است و به همین جهت شهادت، تاریخ‌ساز است. زیرا شهید، خردمندترین انسان روزگار خود می‌باشد و بیش از همه به مسائل روزگار خود فکر کرده است.

از آن‌جایی که آینده‌نگری آموختنی نیست تا کسی با درس و مدرسه به‌دست آورد و آن با چشم و گوش بازِ کسانی که محرم راز زمانه‌اند حاصل می‌شود، می‌توان شهدا را که متوجه راز زمانه‌ی خود شده‌اند، بصیرترین انسان‌های تاریخ دانست از آن جهت که زمان و مقضیات زمانه‌ی خود را می‌شناختند و می‌دانستند چه می‌توانیم بکنیم و چه نمی‌توانیم انجام دهیم، بصیرتی که در داعشی‌ها نبود و نیست. موفق باشید 


[1]- این همان غفلتی است که امثال توابین بعد از نهضت کربلا داشتند که دیگر آن ظرفیت که شهدا کربلا متوجه آن بودند برای آن‌ها غایب شد و عملا به اسم شهادت، دست به خودکشی زدند.

20475
متن پرسش
با سلام: در ادامه سوال 20471 بنده بیشتر احساس کردم جوابی که دادید جنبه ظاهری و استدلالی برای شهادت بود. ولی از نظر جنبه باطنی و روح شهادت خون شهید چطور در تاریخ اثر می گذارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با نحوه‌ای از سلوک، انسان متوجه‌ی حضور تاریخی اراده‌ی الهی می‌شود و مبتنی بر آن عمل می‌کند. وقتی رعایت دستورات الهی را داشته باشد. موفق باشید

20471
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیزم: چگونه خون شهید موجب ساخته شدن تمدن و نظام اسلامی می شود و پایه های آن را مستحکم می کند؟ حضور تاریخی، مشخص نمودن نسبت ما با انقلاب و عمل به موقع قبول ولی این حضور تاریخی که شهید آن را متوجه است دقیقا چطور موجب حاکم شدن دین خدا و برگشت خدا به دنیا می شود؟ شاید نتونستم منظورم رو برسونم به هر حال متشکرم از پاسخگویی.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی انسان متوجه شد خداوند چه راهی را در مقابل او گشوده است، در تحقق آن می‌کوشد و معلوم است که با موانعی روبه‌رو می‌شود. لذا هم موشک می‌سازد و هم در سوریه برای دفعِ موانع حاضر می‌شود و این‌ها دست به دست هم می‌دهند و انقلاب اسلامی را به‌عنوان تمدنی غیر از تمدن غرب به میان می‌آورند. موفق باشید

نمایش چاپی