متن پرسش
سلام استاد: بعد از مدتی بحث با شخصی که دکترای فلسفه خوانده و شاید اجتهاد در فلسفه داشته باشد گفته شد که «شرایط بد دخلی به سعادت انسان ندارد».بله! ممکن است شخصی بر اثر شرایط بد انتخاب های بدی داشته باشد ولی این انتخاب ها حقیقی نیست چون ممکن است غلبه شرایط بوده باشد و اسلام غالب نیست تا دل جذبه به این دین الهی پیدا کند و خدا این اثر را بی اثر می کند ولی این گونه نیست که آن شخصی که در شرایط بد است رها شده باشد، خیر هیچ کس رها شده نیست ولی انتظار خدا از همه متفاوت است، و با انتخاب های حقیقی کار دارد اگر در جایی انسان را مجبور کنند که فلان کار را انجام دهد و آن شخص هم از ترس جان یا مال یا.. مرتکب شود، اگر انسان در اثر غلبه فساد یا به وجود آمدن در خانواده کافر یا ... مجالی برایش نگذارند که میل به اسلام پیدا کند و این ها باعث انتخاب و اختیار کردن بدی باشد این انتخابها حقیقی نخواهند بود و شاید خدا از شخصی در دنیا فقط همین را بخواهد که کمی مخالفت با نفس کند به علت شرایط نتواند همه کار انجام دهد اگر این شخص در بدیها گرفتار شده، این انتخاب درونی را داشته باشد برای خدا کافی است که او را در برزخ آیت الله بهجت کند، بالاخره انتخاب حقیقی هم لوازمی دارد که از جمله آن ۱. حجت بر انسان تمام شده باشد چون عقل به تنهایی قادر نیست کار پیامبران را انجام دهد. ۲. شرایط بد خیلی غالب نباشد نه اینکه نباشد طوری باشد که خلاف جهت رفتن خیلی خیلی سخت نباشد و محال نباشد، الحاصل:۱. خدا به انتخابهای حقیقی جزا یا عذاب می دهد. 2. انتظارش از اشخاص متفاوت است
این صحبت ها را اگر تایید می کنید لطفا صریح صریح بفرمایید نه حاشیه ای، و اگر اشتباه هستند اصلاح فرمائید، لطفا سر سایت قرار دهید. ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف غلطی نیست و حتماً باید به شرایط مکانی و زمانی افکار و افراد نظر داشت. ولی عنایت داشته باشید که خداوند با فطرت توحیدی که در جان انسانها قرار داده، قدرت تشخیص حق و باطل را به آنها داده است. خداوند در این رابطه میفرماید: «وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ يَوْمَ الْقِيَامَة إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ»[1]
آنگاه كه از فرزندان آدم، از پشت نسلهايشان، تعهد گرفتيم، خودشان را گواه بر خودشان گرفتيم، كه آيا من ربّ شما نيستم؟ گفتند: آرى شهادت مى دهيم. اين كار را كردم تا روز قيامت نگويند ما نسبت به ربوبيت تو غافل بوديم. آيه فوق خبر از تعهد فطرى انسان در مقابل خدا مى دهد مبنى بر اينكه انسان ذاتاً حق را مى شناسد و ربوبيت او را پذيرفته است. سپس در ادامه مى فرمايد: «أَوْ تَقُولُواْ إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّة مِّن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ»[2] و نيز نگويند كه پدران ما مشرك بودند و ما هم فرزندان آنها بوديم و از كفر و شرك آنها اطلاعى نداشتيم، آيا ما را هلاك مى كنى به جهت كارى كه آن باطلان كردند؟
آرى آيات فوق نشان مى دهد انسان ربوبيت حق را پذيرفته و اذعان نموده و لذا جان او با حق آشناست، اينطور نيست كه شرايط و محيط نقش اصلى در انتخابهاى انسان داشته باشند و اگر در شرايط غير الهى به دنيا آمد، شرايطى كه هيچكس متذكر پروردگار عالميان نبود، جان انسانها از پروردگارشان بىخبر باشد. با دقت در محتواى آيات فوق روشن مى شود كه ذات همه انسانها با پروردگار خود روبه رو شده است و همه بدون استثناء ذاتاً به رببودن خداوند شهادت داده اند. به طورى كه همه پروردگار خود را با يك علم ذاتى و حضورى مى شناسند. و لذا در قيامت بدكاران نمى توانند بگويند ما از ربوبيت خداوند بى اطلاع بوديم، چون جانشان چنين تصديقى را همواره داشته، هرچند با مشغول كردن خود به دنيا، آن صدا را در خود خاموش كرده و در نتيجه نمى شنوند. با توجه به فطرتِ آشناى به پروردگار هستى، نمى توانند بگويند چون پدران ما مشرك بودند ما هم مشرك شديم و محيط و تربيت خانوادگى را بهانه اى براى انحراف خود از بندگى پروردگار قرار دهند، زيرا ريشه اصلى بد بودن و خوب بودن هر كس، خودِ فرد است و محيط و خانواده و پدر و مادر و جامعه و ژن، همه علت مُعِدِّه و يا شرايط مى باشند و علت اصلى خود انسان است كه در مقابل نداى فطرت چه موضعى بگيرد و چه انتخابى بكند. چه بسا از والدين غير صالح و در محيطى فاسد، انسانهايى متعالى سربرآورند، زيرا اين انسانها نگذاشتند صداى فطرتدر جانشان خاموش شود.
چنانچه ملاحظه بفرماييد اين نوع رويارويى با پروردگار كه از طريق علم حضورى و شهود قلبى انجام مى گيرد، جاى انكار و عذرى باقى نمى گذارد. وچون انسان فطرت و ذاتى دارد كه آن ذات و فطرت، خدا را مى شناسد، انسان مى تواند با فعّال نگهداشتن فطرت، حق را از باطل تشخيص دهد.
كار مربى در اصلاح انسانها «ذكر و تذكر» به حقايق است تا انسان براساس فطرتش به خود آيد و به خودِ حقيقى اش كه از رسيدن به آن راضى است، دست يابد، نه از خود گرفته شود. و نقش اصلى را در پذيرفتن نداى فطرت و يا پشت كردن به آن، خودِ فرد به عهده دارد و به همين جهت هم مى شود از يك پدر و مادر در شرايط مساوى دو فرزند به وجود آيد كه يكى كاملًا به فطرت خود پشت كرده باشد و يكى نه. لذا نبايد نقش محيط و خانواده و امثال اينها را عمده كرد و انحراف منحرفين را از دوش آنها برداشت، و يا والدين را علت اصلى انحراف فرزندان به حساب آورد.[3]
عَنِالصَّادِقِ (ع) «أَنَّهُ سُئِلَ مَا تِلْكَ الْفِطْرَة قَالَ هِى الْإِسْلَامُ»[4]
از امام صادق (ع) پرسيدند مراد از فطرت الهى چيست؟ ايشان فرموند همان اسلام است. يعنى انسان فطرتاً خدا را هم «خالق هستى» و هم «ربّ هستى» و هم «اله و معبود هستى» مى شناسد. به عبارت ديگر فطرت انسان، توحيد را در همه ابعاد آن درك مى كند. لذا امام باقر (ع) مى فرمايند: «فَطَرَهُمْ عَلَىالتَّوحيد»[5]
يعنى انسان براساس توحيد سرشته شده. و در نتيجه در عمق جانش مى فهمد خدايى در صحنه است كه هم خالق هستى و هم رب هستى و هم معبود اوست.
در رابطه با اينكه انسانها در عمق جان خود با پروردگار خود عهد كرده اند شيطان را نپرستند و خداوند را بپرستند؛ قرآن مى فرمايد: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِى آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ، وَأَنْ اعْبُدُونِى هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ»[6] اى فرزند آدم! مگر به شما سفارش نكردم و شما تعهد نكرديد كه شيطان را نپرستيد، زيرا كه او براى شما دشمنى آشكار است، و مرا بپرستيد كه راه مستقيم همين است و بس؟ موفق باشید
[1] ( 1)- سوره اعراف، آيه 172.
[2] ( 1)- سوره اعراف، آيه 173.
[3] ( 1)- جهت تحقيق بيشتر به كتاب« تربيت اسلامى» از آيتاللهحائرى شيرازى رجوع فرماييد.
[4] ( 2)- كافى، ج 2، ص 12.
[5] ( 1)-
\iُ« وَ عَنِ الْبَاقِرِ( ع) فَطَرَهُمْ عَلَى التَّوْحِيدِ عِنْدَ الْمِيثَاقِ عَلَى مَعْرِفَته أَنَّهُ رَبُّهُمْ ... ثُمّ قَالَ لَوْلا ذَلِكَ لَمْ يَعْلَمُوا مَنْ رَبُّهُمْ وَ لا مَنْ رَازِقُهُمْ»\E
هنگام ميثاق، آنها را سرشت بر شناخت اينكه او پروردگارشان است وگرنه ندانستند پروردگارشان و روزىدهشان كيست.( توحيد صدوق، ص 330).
[6] ( 2)- سوره يس، آيه 60 و 61