بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان، فلسفه، کلام

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
20985
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: استاد عزیز اکنون در فصل ۳ کتاب آشتی با خدا هستیم و همانطور که فرمودید سوالاتمان را ادامه می دهیم: استاد اگر تنوع طلبی افراطی از نشانه ی افرادی است که بیشتر اسیر دنیا شده اند + مثالی از امام آورده اید در مورد اینکه پیشنهاد دیدن کنار شط را رد میکنن یعنی آیا تنوع طلبی مانند کمال گرایی یک ویژگی فطری نیست؟ آیا به هر نحوی باید با آن مبارزه کرد؟ چون این مثال رفتار امام خمینی را واقع نمی توانم تحلیل کنم!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بستگی به شرایط انسان دارد. آری! در ابتدای امر نمی‌شود انسان تنوع‌طلبی‌های مشروع را کنار بگذارد، ولی کار در این مسیر تا آن‌جا جلو می‌رود که مصداق آن شعری می‌شود که فرمود: هرکه در خانه‌اش صنم دارد/ گر نیاید برون چه غم دارد. موفق باشید

20980
متن پرسش
عرض سلام و ادب و احترام خدمت استاد گرامی: شما در بحث مبانی معرفتی امام زمان می فرمایید مثل امام زمان در هستی مثل من است در تن، يعني همان طور كه من تن را اداره مي كند و تن هر کاری که انجام می دهد با اذن و اجازه من است، هیچ اتفاقی در هستی بدون اجازه امام زمان رخ نمي دهد و هر حرکت در تن با اذن من است پس هر حرکت و اتفاقی در عالم با اذن و اجازه امام زمان است، حال آیا بدی ها، ظلم ها و گناه ها هم با اذن و اجازه امام زمان رخ مي دهد؟ آیا همان طور كه من در همه جای تن حضور دارد امام زمان هم در همه جای هستی حتی در جایی که گناه و ظلم هست هم حضور دارند؟ ممنون از وقتی که می گذارید. سپاسگزارم.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: از نظر تدبیر نفس توسط بدن، آن مثال، مثال خوبی است با این تفاوت که تدبیر امام زمان «عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» در عالم در عین رعایت اختیار انسان‌ها انجام می‌گیرد. مثل آن‌که وقتی خداوند عالم را تدبیر می‌کند اختیار ما را وامی‌گذارد تا نشان دهیم چگونه انسانی هستیم. موفق باشید

20978
متن پرسش
سلام استاد: خدا قوت. فرمودید وقتی ما متواضع میشیم اون حقیقت غیبی به ما نظر کرده، یعنی هر صفت اخلاقی نیکو یک حقیقت غیبی داره که باید نظر کنه مثل نماز که باید نظر کنه تا حضور قلب به وجود بیاد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید. منتها بعضی از انوار الهی ذیل نوری جامع‌تر قرار دارند و همه ذیل اسم جمال و جلال هستند. موفق باشید

20963
متن پرسش
با سلام: استاد چند سوال داشتم 1. برای آغاز سلوک چه کار هایی باید بکنیم و چگونه؟ 2. آیا مدد خواستن از غیر خدا کار صحیحی است؟ برای مثال می گوییم یا علی مددی. آیا این کار صحیح است و چرا؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- با معرفت نفس شروع کنید، خوب است  2- توسل به اولیاء معصوم، توسل به غیر خدا نیست، بلکه توسل به نور خداست که در آن‌ها ظهور کرده است. موفق باشید

20967
متن پرسش
سلام استاد: بعد از مدتی بحث با شخصی که دکترای فلسفه خوانده و شاید اجتهاد در فلسفه داشته باشد گفته شد که «شرایط بد دخلی به سعادت انسان ندارد».بله! ممکن است شخصی بر اثر شرایط بد انتخاب های بدی داشته باشد ولی این انتخاب ها حقیقی نیست چون ممکن است غلبه شرایط بوده باشد و اسلام غالب نیست تا دل جذبه به این دین الهی پیدا کند و خدا این اثر را بی اثر می کند ولی این گونه نیست که آن شخصی که در شرایط بد است رها شده باشد، خیر هیچ کس رها شده نیست ولی انتظار خدا از همه متفاوت است، و با انتخاب های حقیقی کار دارد اگر در جایی انسان را مجبور کنند که فلان کار را انجام دهد و آن شخص هم از ترس جان یا مال یا.. مرتکب شود، اگر انسان در اثر غلبه فساد یا به وجود آمدن در خانواده کافر یا ... مجالی برایش نگذارند که میل به اسلام پیدا کند و این ها باعث انتخاب و اختیار کردن بدی باشد این انتخابها حقیقی نخواهند بود و شاید خدا از شخصی در دنیا فقط همین را بخواهد که کمی مخالفت با نفس کند به علت شرایط نتواند همه کار انجام دهد اگر این شخص در بدیها گرفتار شده، این انتخاب درونی را داشته باشد برای خدا کافی است که او را در برزخ آیت الله بهجت کند، بالاخره انتخاب حقیقی هم لوازمی دارد که از جمله آن ۱. حجت بر انسان تمام شده باشد چون عقل به تنهایی قادر نیست کار پیامبران را انجام دهد. ۲. شرایط بد خیلی غالب نباشد نه اینکه نباشد طوری باشد که خلاف جهت رفتن خیلی خیلی سخت نباشد و محال نباشد، الحاصل:۱. خدا به انتخابهای حقیقی جزا یا عذاب می دهد. 2. انتظارش از اشخاص متفاوت است این صحبت ها را اگر تایید می کنید لطفا صریح صریح بفرمایید نه حاشیه ای، و اگر اشتباه هستند اصلاح فرمائید، لطفا سر سایت قرار دهید. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف غلطی نیست و حتماً باید به شرایط مکانی و زمانی افکار و افراد نظر داشت. ولی عنایت داشته باشید که خداوند با فطرت توحیدی که در جان انسان‌ها قرار داده، قدرت تشخیص حق و باطل را به آن‌ها داده است. خداوند در این رابطه می‌فرماید: «وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ يَوْمَ الْقِيَامَة إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ»[1]

آنگاه كه از فرزندان آدم، از پشت نسل‏هايشان، تعهد گرفتيم، خودشان را گواه بر خودشان گرفتيم، كه آيا من ربّ شما نيستم؟ گفتند: آرى شهادت مى‏ دهيم. اين كار را كردم تا روز قيامت نگويند ما نسبت به ربوبيت تو غافل بوديم. آيه فوق خبر از تعهد فطرى انسان در مقابل خدا مى‏ دهد مبنى بر اين‏كه انسان ذاتاً حق را مى ‏شناسد و ربوبيت او را پذيرفته است. سپس در ادامه مى ‏فرمايد: «أَوْ تَقُولُواْ إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّة مِّن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ»[2] و نيز نگويند كه پدران ما مشرك بودند و ما هم فرزندان آنها بوديم و از كفر و شرك آن‏ها اطلاعى نداشتيم، آيا ما را هلاك مى‏ كنى به جهت كارى كه آن باطلان كردند؟

آرى آيات فوق نشان مى ‏دهد انسان ربوبيت حق را پذيرفته و اذعان نموده و لذا جان او با حق آشناست، اين‏طور نيست كه شرايط و محيط نقش اصلى در انتخاب‏هاى انسان داشته باشند و اگر در شرايط غير الهى به دنيا آمد، شرايطى كه هيچ‏كس متذكر پروردگار عالميان نبود، جان انسان‏ها از پروردگارشان بى‏خبر باشد. با دقت در محتواى آيات فوق روشن مى ‏شود كه ذات همه انسان‏ها با پروردگار خود روبه ‏رو شده‏ است و همه بدون استثناء ذاتاً به رب‏بودن خداوند شهادت داده‏ اند. به طورى كه همه پروردگار خود را با يك علم ذاتى و حضورى مى‏ شناسند. و لذا در قيامت بدكاران نمى ‏توانند بگويند ما از ربوبيت خداوند بى‏ اطلاع بوديم، چون جانشان چنين تصديقى را همواره داشته، هرچند با مشغول ‏كردن خود به دنيا، آن صدا را در خود خاموش كرده و در نتيجه نمى‏ شنوند. با توجه به فطرتِ آشناى به پروردگار هستى، نمى‏ توانند بگويند چون پدران ما مشرك بودند ما هم مشرك شديم و محيط و تربيت خانوادگى را بهانه ‏اى براى انحراف خود از بندگى پروردگار قرار دهند، زيرا ريشه اصلى بد بودن و خوب بودن هر كس، خودِ فرد است و محيط و خانواده و پدر و مادر و جامعه و ژن، همه علت مُعِدِّه و يا شرايط مى‏ باشند و علت اصلى خود انسان است كه در مقابل نداى فطرت چه موضعى بگيرد و چه انتخابى بكند. چه بسا از والدين غير صالح و در محيطى فاسد، انسان‏هايى متعالى سربرآورند، زيرا اين انسان‏ها نگذاشتند صداى فطرت‏در جانشان خاموش شود.

چنانچه ملاحظه بفرماييد اين نوع رويارويى با پروردگار كه از طريق علم حضورى و شهود قلبى انجام مى ‏گيرد، جاى انكار و عذرى باقى نمى ‏گذارد. وچون انسان فطرت و ذاتى دارد كه آن ذات و فطرت، خدا را مى‏ شناسد، انسان مى ‏تواند با فعّال نگه‏داشتن فطرت، حق را از باطل تشخيص دهد.

كار مربى در اصلاح انسان‏ها «ذكر و تذكر» به حقايق است تا انسان براساس فطرتش به خود آيد و به خودِ حقيقى ‏اش كه از رسيدن به آن راضى است، دست يابد، نه از خود گرفته شود. و نقش اصلى را در پذيرفتن نداى فطرت و يا پشت‏ كردن به آن، خودِ فرد به‏ عهده دارد و به همين جهت هم مى‏ شود از يك پدر و مادر در شرايط مساوى دو فرزند به ‏وجود آيد كه يكى كاملًا به فطرت خود پشت كرده باشد و يكى نه. لذا نبايد نقش محيط و خانواده و امثال اين‏ها را عمده كرد و انحراف منحرفين را از دوش آن‏ها برداشت، و يا والدين را علت اصلى انحراف فرزندان به حساب آورد.[3]

عَنِ‏الصَّادِقِ (ع) «أَنَّهُ سُئِلَ مَا تِلْكَ الْفِطْرَة قَالَ هِى الْإِسْلَامُ»[4]

از امام صادق (ع) پرسيدند مراد از فطرت الهى چيست؟ ايشان فرموند همان اسلام‏ است. يعنى انسان فطرتاً خدا را هم «خالق هستى» و هم «ربّ هستى» و هم «اله و معبود هستى» مى‏ شناسد. به عبارت ديگر فطرت انسان، توحيد را در همه ابعاد آن درك مى‏ كند. لذا امام ‏باقر (ع) مى‏ فرمايند: «فَطَرَهُمْ عَلَى‏التَّوحيد»[5]

يعنى انسان براساس توحيد سرشته شده. و در نتيجه در عمق جانش مى ‏فهمد خدايى در صحنه است كه هم خالق هستى و هم رب هستى و هم معبود اوست.

در رابطه با اين‏كه انسان‏ها در عمق جان خود با پروردگار خود عهد كرده‏ اند شيطان را نپرستند و خداوند را بپرستند؛ قرآن مى ‏فرمايد: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِى آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ، وَأَنْ اعْبُدُونِى هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ»[6] اى فرزند آدم! مگر به شما سفارش نكردم و شما تعهد نكرديد كه شيطان را نپرستيد، زيرا كه او براى شما دشمنى آشكار است، و مرا بپرستيد كه راه مستقيم همين است و بس؟ موفق باشید

 


[1] ( 1)- سوره اعراف، آيه 172.

[2] ( 1)- سوره اعراف، آيه 173.

[3] ( 1)- جهت تحقيق بيشتر به كتاب« تربيت اسلامى» از آيت‏الله‏حائرى شيرازى رجوع فرماييد.

[4] ( 2)- كافى، ج 2، ص 12.

[5] ( 1)-

\iُ« وَ عَنِ الْبَاقِرِ( ع) فَطَرَهُمْ عَلَى التَّوْحِيدِ عِنْدَ الْمِيثَاقِ عَلَى مَعْرِفَته أَنَّهُ رَبُّهُمْ ... ثُمّ قَالَ لَوْلا ذَلِكَ لَمْ يَعْلَمُوا مَنْ رَبُّهُمْ وَ لا مَنْ رَازِقُهُمْ»\E

هنگام ميثاق، آن‏ها را سرشت بر شناخت اين‏كه او پروردگارشان است وگرنه ندانستند پروردگارشان و روزى‏دهشان كيست.( توحيد صدوق، ص 330).

[6] ( 2)- سوره يس، آيه 60 و 61

20965
متن پرسش
با عرض سلام و آرزوی توفیقات روزافزون برای استاد گرامی، چند سوال داشتم از شما 1. شما در کتاب از برهان تا عرفان درباره برهان صدیقین گفته اید که این برهان مدعی است برای اثبات وجود خداوند نیاز به هیچ مقدمه و واسطه ای نیست. و بالاتر از برهان امکان و وجوب است. در حالی که اگر به متن برهان صدیقین که توسط شما تقریرشده دقت کنیم؛ می بینیم که در این برهان هم ابتدا کار را از موجود و نه وجود شروع می کنیم. و گفته شده که "موجودات" اطراف ما یا باید عین وجود باشند و یا به عین وجودی ختم بشوند. بنده اصل برهان صدیقین ملاصدرا را در اسفار ندیده ام. ولی طبق تقریر شما، ادعای برهان با خود برهان ناسازگاری دارد و باز هم در اینجا پای موجود و نظر به موجود در میان است. یعنی نظر به موجود، تقدم دارد بر نظر به وجود. خواستم در این زمینه توضیحاتی بفرمایید. 2. شما در کتاب فرهنگ مدرنیته و توهم و البته به طور پراکنده در بقیه گفته ها و آثار خود و به تاسی از فلسفه اسلامی، از دوگانه هستی و چیستی سخن گفته اید و چیستی را جنبه عدمی شیء و ماهیت را حد وجود دانسته اید. این نگاه، برکات و ثمرات خود را دارد. بنده هم مدتی با آن اقناع می شدم. اما به نظر می رسد چنین نگاهی تا حدی نادقیق و زمخت می باشد. طبق این نگاه، دیگر فرقی میان یک پیراهن و یا فرش خوش رنگ و دل انگیز با یک پیراهن و یا تصویر زشت و بدرنگ نیست. چرا که در هر دو، زنگ جنبه عدمی شیء هست؛ بر طبق مثال منشور و نور بی رنگ. در حالی که بنده فکر می کنم سیطره چنین نگاهی باعث می شود تا ما نتوانیم بسیاری از زیبایی ها و ظرافت های عالم ماده را ببینیم. چرا که این امور، جنبه عدمی آن هاست و ما باید به وجود و هستی شان نظر بیندازیم. مثلا ما می توانیم از رنگ سبز درختان در جنگل، به طراوت خود وجود منتقل بشویم. در حالی که هستی درخت با هستی یک شیء معمولی تر، تفاوتی ندارد. نمی دانم تا چه حد این اشکال بنده را وارد می دانید و راه حل شما برای رفع این مشکل چیست؟ شاید نیاز باشد دیوار میان چیستی و هستی اشیاء برداشته شود. 3. در بحث تشکیک وجود، کل عالم ماده یک مرتبه از وجود به حساب می آید. در حالی که به نظر می رسد این نگاه هم در عین راه گشا بودن، زمخت و ناپخته است. درست است که به اعتبار مجرد نبودن، تمام عالم ماده را می توان یک مرتبه از وجود به حساب آورد؛ اما شاید بتوان از منظرهای دیگر این نگاه را زیر سوال برد. مثلا از منظر عدم تعین. یعنی به این اعتبار که وجود امری بی تعین و بی صورت است؛ به نظرم باید میان مثلا نور بی رنگ و سنگ و یا نور آبی تفاوت قائل شد. چرا که نوربی رنگ مادی امری بی صورت و بی تعین است و همین امر باعث شده که ظرفیت بالایی برای تمثیل های عرفانی داشته باشد. یعنی خود عالم ماده را نمی توان یک دست دید. می خواستم نظر شما در این رابطه را نیز جویا شوم. 4. فکر می کنم بر خلاف گفته شما که تفکر اصالت وجودی ملاصدرا را بالاترین تفکر می دانید؛ تفکری بالاتر از آن هم وجود دارد و البته خودتان هم با این تفکر آشنایی کافی دارید و آن هم تفکر معنوی-تاریخی است که در واقع در آن اصالت نه با وجود، که با "ظهور تاریخی وجود" است و به واقع آن چه که در صحنه است، نه وجود، که "تقدیر وجود" است. به نظرم این تفکر، حقیقی ترین تفکر است و فکر می کنم تعلق و یا شاید تعصب شما به تفکر ملاصدرا این اجازه را به شما نداده که به این ضعف بنیادی و اساسی حکمت متعالیه و فلسفه اسلامی - که در نهایت بیرون از تاریخ متافیزیک نیست - ؛ به طور جدی اشاره کنید. فکر می کنم ناتوانی اصحاب فلسفه اسلامی در شنیدن ندای وجود در این تاریخ و بیرون از تاریخ بودن قریب به اتفاق آن ها، خود گواه محکمی بر ضعف بنیادین تفکر صدرایی و فلسفه اسلامی باشد. 5. در مورد نسبت حرکت جوهری و حرکت مکانی سوالی داشتم. آیا می توان گفت حرکت مکانی به این دلیل در عالم ماده وجود دارد که در ذات این عالم حرکت هست. (یا ذاتش عین حرکت هست.) آیا عقلا محال است که مرتبه ای از وجود در صحنه باشد؛ که حرکت جوهری داشته باشد؛ اما حرکت مکانی نداشته باشد؟ و همیچنین برعکس آن. یعنی آیا عقلا محال است که در مرتبه ای از وجود، ما حرکت جوهری نداشته باشیم؛ اما حرکت مکانی داشته باشیم؟ این سوال را از این جهت می پرسم که شما در ابتدای جزوه حرکت جوهری تان گفته بودید که بحث جرکت جوهری می تواند در این زمانه سرعت و شتاب، تحلیل خوبی در مورد حرکت و نسبت آن با ذات عالم ماده به ما بدهد. یعنی به نوعی خواسته بودید میان حرکت مکانی و حرکت جوهری، ارتباط برقرار کنید. 6. در برهان صدیقین و فضای عرفانی، برای نشان دادن نسبت میان مخلوقات (عالم) با خداوند، از مثال دریا و موج استفاده می شود. اما بنده فکر می کنم با توجه به عدم تشکیک ذاتی وجود، این مثال چندان به صواب نیست. نسبت میان حق و خلق را شاید بتوان به مانند نسبت میان "معنای عقلی" و "کلماتی" است که ما بر زبان می آوریم. یعنی وجود، امری "مطلقا دیگر" است و وجود و موجود، از دو جنس اند در نهایت. اگر چه وجود با مخلوقات هست، اما یگانه با آن ها نیست. همانند معنای عقلی که همراه با کلمات هست. اما یگانه با آن نیست. در حالی که مثال موج و دریا خیلی نمی تواند این "دیگر بودن وجود" را بنمایاند. با تشکر از شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- همین‌که از موجود، نظر به وجودِ‌ مطلق شود دیگر هیچ مقدمه‌ی عقلانی در میان نیست و به تعبیر علامه‌ی طباطبایی در تقریر «برهان صدیقین» در کتاب «اصول فلسفه»، «کافی است سوفسطائی نباشیم» یعنی همین‌که به واقعیت اطراف آگاه هستیم، می‌توانیم عین وجود را بیابیم  2- عنایت داشته باشید در آن‌جا که گفته می‌شود ماهیت، حدّ وجود است؛ نمی‌خواهد ماهیت را به عنوان مظهر وجود نفی کند 3- عالم ماده از نظر وجود، پایین‌ترین مرتبه‌ی وجود است ولی از نظر مظهریت کمال، یکسان نیست. مثل شدیت مظهریتِ چشم نسبت به کف پا در نشان‌دادن حالات نفس. ملاصدرا تحت عنوان «تفاوت مشهدبودنِ مخلوقات» این بحث را دنبال کرده است 4- اگر صدرا در وجودشناسی درست درک شود، اتفاقاً بهترین مبنا برای فهم وجود در آینه‌ی تاریخ سخن او خواهد بود در آن حدّ که هایدگر نیز از بحث هستی و زمان در شخصیت متأخر خود به هستی و تاریخ نظر می‌کند، یعنی وجود حقیقی در آینه‌ی تاریخ خود را به شکل حضوری و آزاد از انتزاعیات نشان می‌دهد و این از برکات تفکر صدرایی است به شرطی که با نگاهِ مشائی‌گری، صدرا را مطالعه نکنیم 5- اساساً وقتی حرکتِ مکانی یک حرکت عرضی باشد، مسلم ذاتی که محلِ پذیرش چنین حرکتی است که باید عین حرکت باشد در میان است 6- ذات حق، تشکیکی نیست ولی وجود، تشکیکی است و بحث در مورد وجود است، نه ذاتِ حق. موفق باشید   

20957
متن پرسش
سلام استاد: 1. لطفا آدرس بدید که این بحث دقیق عرفانی که انسان انتخاب های خود را در قبل دنیا کرده در چه کتابهایی است؟ فارسی باشند بهتره چند کتاب را نام ببرید. ۲. چرا خدا شیطان را در حالی که می دانست خود را جهنمی می کند آفرید؟ بله، برای کسی که جهاد اکبر می کند وسوسه ها مفید است ولی استاد توجه بفرمایید که خدا بعضی انسانهای مومن را اجازه سربلند شدن برای نماز شب نمی دهد چون برایشان ضرر دارد پس چرا از آفریدن شیطان، یزید، معاویه و... خودداری نمی کند در حالی که برایشان ضرر دارد آیا صحیح است که چیزی آفریده شود که می دانیم جهنمی خواهد شد و شقی ازل و ابد می شود؟ فکر می کنم که این جواب که وجود خیر محض است و ماهیتشان طلب موجود شدن می کند جواب کاملی نباشد یک بچه اگر آتش را طلب کند ما به او اجازه نمی دهیم پس این چگونه...؟ با تشکر اگر می شود استاد عزیز جواب تفصیلی بفرمایید که باعث سوالات متعدد نگردد و در آینده این جواب تفصیلی مورد رجوعتان باشد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع مباحث در کتاب‌های مربوط به عرفان تحت عنوان «اعیان ثابته» مطرح می‌شود. کتاب «مبانی و اصول عرفان نظری» از استاد حجت‌الاسلام و المسلمین آقای یزدان‌پناه نکاتی در این مورد در اختیار شما می‌گذارد 2- در مباحث «عدل الهی» و جزواتِ مربوطه عرایضی شده است و مرحوم شهید مطهری نیز در کتاب «عدل الهی» به این موارد پرداخته‌اند. فراموش نکنید که خداوند به عنوان حکیم مطلق، حجت را بر همه تمام می‌کند. لذا اگر شیطان و یزید آفریده نمی‌شدند، فردای قیامت که باید جایگاه هرکس معلوم شود، آن‌ها طلب‌کار بودند. از طرفی خداوند جواب طلبِ وجودیِ آن‌ها را داده است و نظام عالم را به آن‌ها نبخشیده که از کنترل خدا خارج کند. موفق باشید

20952
متن پرسش
ضمن عرض سلام و ادب و احترام خدمت استاد گرامی: شما در فایل صوتی مربوط به مبحث حرکت جوهری فرموده اید که: «جسم مثالی حاصل حرکت جسم طبیعی است» یعنی جسم مادی در اثر حرکت جوهری به جسم مثالی تبدیل می شود. این در حالی است که انسانها در خواب هم دارای جسم مادی هستند و هم جسم مثالی و جسم مادی به مثالی تبدیل نشده! یا وقتی کسی می میرد جسم مادی هنوز ماده است و به جسم مثالی تبدیل نشده ولی متوفی در برزخ جسم مثالی خود را داراست. استدعا دارم این ابهام ذهنی بنده را روشن بفرمایید. بی نهایت از الطافتان سپاسگزارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جسم مثالی که حاصل حرکت جسمِ طبیعی است، آن جسمی است که انسان پس از مرگ با خودش در قوس صعود دارد و مربوط به خود اوست. ولی آن‌چه فعلاً به‌عنوان جسم مثالی دارد، مربوط به قوس نزول است و بعد از مرگ، مثل همین جسم که برای او از بین می‌رود، جسم مثالی قوس نزول هم از بین می‌رود و خودش می‌ماند و اعمال او و جسمی که حاصل اعمال و عقاید اوست. موفق باشید 

20938
متن پرسش
سلام استاد: چرا شخصی در آمریکا در بدترین شرایط به وجود می آید و شرایط بر روی او موثر می شود و خودش با دست خودش، خودش را به گنداب گناه می اندازد در حالی که اگر در ایران می بود این گونه نمی شد واقعا چرا؟ لطفا به کتابی ارجاع ندهید و نفرمایید خدا به اندازه توان می خواهد. تشکر از استاد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک بحث دقیق و عمیق عرفانی است که هرکس قبل از تولدش، خودش زندگیِ زمینی خود را و نحوه‌ی آن را انتخاب می‌کند و خداوند سمیع و علیم جواب طلب او را می‌دهد به همان معنایی که قرآن می‌فرماید: «قالَ رَبُّنَا الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» ‏(50/طه) پروردگار ما کسی است که به هر موجودی خلقتِ مخصوص آن موجود را می‌دهد و پس از آن هدایتش می‌کند. حال اگر کسی طلب خلقت در آمریکا را داشت، خداوند همان را به او می‌دهد، منتها از هدایت او باز نمی‌ماند تا در همان شرایط نیز بتواند حق را از باطل تشخیص دهد. موفق باشید  

20937
متن پرسش
برای مراحل بالای تزکیه و کنترل قوه واهمه و خیال، انسان باید عزلت داشته باشه، به معنای اینکه در ابتدا اموری که انسان رو متأثر میکنه ترک بشه، اما وقتی این سخن به مرحله ی عمل میرسه نقاط مبهمی بوجود میاد که برای اون نقاط سوال داشتم خدمتتون. اول اینکه در طول روز بعد از انجام کارهایی مثل مطالعه کردن و سخنرانی گوش دادن و ذکر گفتن و غیره، ساعاتی هست که حال مطالعه و ذکر و سخنرانی نیست، از طرفی اموری که انسان رو متأثر میکنه باید ترک بشه، مثل تلوزیون دیدن و تلگرام رفتن و بازی کردن و غیره... در این ساعات چه کاری باید کرد؟ و دوم اینکه هر کاری که انسان رو متأثر میکنه و فکر رو مشغول میکنه به طور کامل یعنی چی؟ یعنی عکس دوران قبل رو دیدن هم شامل میشه؟ و یا نوع پیراهن پوشیدن؟ و یا خیلی از مسائل عادی روزمره دیگه؟ لطفا اگر میشه به طور کامل توضیح بدید، ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اُنس با رفقا، صله‌ی رحم، رفع حاجات خانواده و ورزش اموری است که در کنار مطالعه و عبادت می‌تواند مفید باشد 2- در ابتدا باید از هرگونه عملی که سالک را از عالَمش خارج می‌کند، خودداری شود ولی بعد از مدتی با وسعت بیشتری که پیش می‌آید این امور عادی، مُخلّ سلوک نخواهد بود. موفق باشید

20923
متن پرسش
استاد عزیزم سلام: یکی از شاگردان تان هستم. البته با یک واسطه. مدتی است فوق العاده ذهنم را درگیر کرده است. اوایل مسائل بنیادین خیلی درگیرم می کرد مثل اصل وجود خدا و ... می دانید، رفتار و گفتار خیلی از آنها که منتسب به دین بودند به دلم نمی نشست. همانند مسئله ای چون قتل که با وجودم سازگار نبود، این تنها مشکل خودم نبود. می توان گفت ۹۹ درصد جامعه به همین مشکلات گرفتار اند که من هم جز آنها بودم. بعضا حرف ها و دستور العمل های شخصیت های لیبرال و تمدن مدرن بهتر به دلم می نشست و جریان منتسب به توحید را وجدم قبول نمی کرد. چه از حرف هایی که از عرفان می زدند و طوری لیدر های خود را معرفی می کردند که چون کاهنان معابد از آنها و هر چه منتسب به آنها بود بدم می آمد. تنها چیز خوب شان اصل خود توحید بود. آن هم نه تمام توصیفاتی که از توحید ارائه می کردند. ائمه را هم جوری توصیف می کردند که انسان با مقایسه ی با ملحدان، ملحدان را به خد نزدیک تر می یافت. اما هیچ گاه کامل دلم با جریان مدرن و امانیسم پاک نمی شد تا اینکه بالاخره به درس های معرفت النفس و برهان صدیقین شما رسیدم. گویا آن وقت محبوب حقیقی خود را یافتم. دیگر سر از پا نمی شناختم. بنده که تا مدت ها به فردی لیبرال شناخته می شدم، زیبایی توحید تمام جذابیت لیبرالیسم را برد. حال سالها می گذرد. تا مسئله ی تمدن نیز رسیدم و خیلی خوب بسیاری از اهدافم مشخص شد در زندگی و هویتی پیدا کردم. اما هنوز در ارتباط با جریان خودی و رجوع به منابع زدگی هایی برایم حاصل می شود که گاهی آنقدر سخت است که این ظن به ذهنم می رسد که همه چیز را کنتر بگذارم و همان زندگی قبلی خودم بهتر بود، اما در این مواقع همه چیز را کنار می گذارم و با دلم پیش مبدا عالم می روم و مستقیم بدون در نظر گرفتن همه ی حرف هایی که می زنند پیش خودش می روم و خیلی خودمانی با او صحبت می کنم. آخر گاهی برخی برداشت ها آنقدر سنگین است که انسان می ترسد حتی با او صحبت کند. فکر می کند بنده هایش مهربان تر از اویند. آنوقت تکیه ام را می گذارم بر وجود خودم. آنوقت می بینم که نه آنها غلط بود ولی باز نمی توانم درست برخی برداشت ها را درست هضم کنم. رفتار برخی از بزرگان را آنطور که دیگران می گویند اصلا درک نمی کنم اما با خودشان مستقیم که مرتبط می شوم اصلا شخصیت دیگری از آنها می بینم. مثلا تا مدتی پیش از علامه حسن زاده اصلا تصور خوبی نداشتم تا آنکه تعدادی از صوت هایشان را گوش کردم. فوق العاده بودند. یا مثلا علامه طباطبایی. تا آنکه با آثارشان مستقیما ارتباط گرفتم. خیلی فرق می کردند. تعریف دیگران همانند کاهنان بود و ارتباط مستقیم همچون آب زلال. یک بار هم با علامه مصباح ارتباط مستقیمی داشتم. خیلی خودمانی. خیلی عالی بود. اما نمی توانم خیلی چیز ها را درست درک کنم. مثلا یکی در مسائل اجتماعی، در ارتباط با دیگران و‌ مسئله ی عذاب و گناه، اینکه می بینم خوب همه تقریبا گناه کم و زیاد دارند اما اینکه آیا وارد عذاب می شوند؟ اینکه مغضوب خدایند؟ و اینکه نباید با مغضوب خدا انس گرفت؟ همه چیز می پاشد. از خانواده کمی ترس دارم. و هزاران مشکل از این دست. سر کلاس های معارف هم عمده ی دوستانم از آنطور خدا برایشان با دین معرفی شده که الحاد را بهتر می دانند. نه اینکه مسائل برایشان حل شده باشد و طغیان کنند. خوب بعضا با نگاهی که به دین دارند حق را به آنها می دهم. هفته ی پیش هم یکی از دوستانم چون نتوانست درست مشکلات فکری خود را در ارتباط با خدا حل کند در حمام خوابگاه خودکشی کرد. می دانید این مشکلات دارد خفه مان می کند و هیچ کس را هم نداریم. تنها چیزی که داریم در نهایت عمق دلمان تکیه به وجودی است مهربان که بعضا با آنچه از خدا برداشت می شود خیلی متفاوت است. این سردرگمی ها و این مشکلات دارد خفه ام می کند. و هیچ کس را جز همان مهربان ندارم.می دانید بعضی وقت ها حتی نمی توانم به قرآن هم رجوع کنم چون آنچه برداشت می کنم خیلی بد است. اگر می شود کمکم کنید. ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:چرا باید از روح و روحیه‌ای که نمی‌خواهد با بازی‌های زمانه خود را فریب دهد؛ گله‌مند باشید؟ نهیبی که در درون شما هست، نهیبی است به سوی سعادت ولی همین راهی را که شروع کرده‌اید را آرام‌آرام ادامه دهید، مطمئن باشیدآن زمانی که گذرتان به روایات و آیات افتاد صدبرابرِ زمانی که با آثار مستقیم آن عالمان بزرگ روبه‌رو شدید، روحیه می‌گیرید و متوجه می‌شوید معنایِ خلقت شما چه اندازه دقیق و حساب‌شده و حکیمانه و عالمانه بوده است. فراموش نکنید بعضی از این مطالب که فعلاً شما از آن‌ها سرخورده‌اید، مربوط به تاریخِ خودش بوده است و در آن زمان، معنای خوبی داشته است. اشکال ما در آن است که متوجه نیستیم تفکر، تاریخی است هرچند متون مقدس، ماوراء تاریخ است. موفق باشید

20922
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: در بحث روانشناسی ما شاهد این هستیم که استاد روانشناس سرکلاس وقتی از تغییر جنسیت صحبت می کند آن را صرفا یک گرایش و یک نیاز عادی در انسان هایی معرفی می کند که این کشش نسبت به رفتار های جنس مخالف در او هست و این را کاملا عادی می دانند و رفتار جامعه را از بسته بودن ذهن معرفی می کند و آن را یک حق انسانی معرفی می کنند حداقل در مورد اساتید بنده اینگونه هست. نظرتون رو لطف بفرمایید در مورد این موضوع. استاد من یه مدتی کتب جنابعالی رو کار می کردم در حد چند کتاب نخست اما بعد از مدتی جذب فلسفه و فلسفه اسلامی شدم و اون زمان اختصاص داده شده رو با فلسفه جایگزین کردم خواستم راهنمایی کنین بنده رو که آیا اون روند قدمی رو ادامه بدم و به خودشناسی و سایر مباحث بپردازم یا روند فلسفه را که تازه شروع کرده ام ادامه بدم؟ خودم حس کردم مطالعات قبلی به عنوان یک پایه و اساس احتیاج دارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- خداوند میل به جنس مخالف را در انسان قرار داد جهت بقای نسل، و لذت‌بردن، فرعِ آن است و موضوع گرایش به تغییر جنسیت به دلایل واهی مثل این‌که از جنس دیگر لذت می‌برد، کافی نیست برای به رسمیت‌شناختن آن الااین‌که واقعاً از نظر فیزیولوژیک مانعی در میان باشد که مانع ظهور جنسیتِ واقعی طرف شده است که موضوع آن متفاوت است 2- به نظرم مقدمات فلسفی حداقل در حدّ «بدایة الحکمه» کار را جلو می‌برد. موفق باشید

20917
متن پرسش
سلام: طلبه هستم می خواستم در رشته علوم تربیتی کار کنم به نظرتون غیر از مطالعات حوزوی چه مطالعات دیگه ای نیازه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر از من بپرسید علوم تربیتیِ واقعی «عرفان عملی و نظری» است یعنی «منازل‌السائرین» و «فصوص‌الحکم». موفق باشید

20909
متن پرسش
سلام: آیا ممکن است اجتماع متقابلین در وجود لا بشرط صورت پذیرد اگر آری تفضیل این بحث را در کجا می توان یافت؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی وجود لا بشرط شد، ظرفیت لازم را جهت بسیاری از امور دارد مثل وجود لا بشرط مقسمی، که نَفَس رحمانی باشد که هم مظهر حیات و هم مظهر ممات. موفق باشید

20907
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: در سوال 20670 ، پرسیده شده است که «چگونه از محدود بودن یک موجود، بالعرض بودن وجودش نتیجه گرفته می شود؟ آیا ممکن نیست یک وجود مقید، همان وجود مقیدش را از خود داشته باشد؟» و در پاسخ فرموده اید که «هر وجودی که عین وجود نیست، نمی‌شود وجودش از خودش باشد چون عین وجود نیست.» در این پاسخ، به نظر می رسد ایرادی هست. یعنی الف ممکن نیست ب باشد، چون الف است. در حالی که اصل سوال این بوده که چرا الف نمی تواند ب باشد؟ در واقع ربط «بالذات و یا بالعرض بودن وجود یک موجود» و «کامل (نامحدود) و یا ناقص (محدود)» بودن یک موجود، حداقل برای بنده چندان بدیهی نیست. یعنی موجودی را تصور کنید که عین وجود نیست، و ناقص است، اما آن وجود محدود را از خودش دارد، و بضاعتش همین قدر بوده است. چرا غیر ممکن است موجودی که ذره ای عدم در او راه یافته، وجودش را از خودش داشته باشد. مثل این که بگوییم یک موجود، وجودش را از چندین موجود دیگر دارد، که یکی از این چند موجود خودش است، بنابراین قسمتی از وجودش از خودش است و قسمتی دیگر (و همچنین نقصش) از دیگری یا دیگران است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چطور موجودی که وجودش محدود است، آن وجودِ محدود را از خود دارد؛ در حالی‌که لازمه‌ی محدودیت، معلولیت است و اگر آن موجود، معلولِ موجود دیگری نبود و ذاتش به اعتبار آن‌که وجودش از خودش است عین وجود بود، دیگر جایی برای غیر وجود نمی‌ماند. در حالی‌که محدودیت به این معناست که جایی برای غیرِ آن موجود هم در صحنه باشد. موفق باشید

20901
متن پرسش
سلام استاد عزیز: آیا معنیه این روایت که مولا می فرماید. «کن لدنیاکَ کَاَنّ تعیش ابداً.» این نیست که حالا فرض کن دنیا همیشه هست و کارای دنیا دیر نمیشه تا حواسمون پرت مسائل دنیا نشه؟ بعضی ها هم میگن معنیش اینه که برای دنیا اون قدر پس انداز کن طوری که انگار تا ابد هستی. البته با خوندن جواب سوال 20888 این سوال برام پیش اومده. نظر شما چیه؟ با تشکر و عذر خواهی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت در آن روایت متذکر تعادل بین دنیا و آخرت می‌شوند که نه آن‌چنان به دنیا پشت کن که فکر کنی فردا می‌میری، و نه آن‌چنان به آن توجه کن که آخرتت را فراموش کنی. موفق باشید

20897
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام استاد: لطفا بفرمائید فرق کتاب «جامع السعادات» با «معراج سعاده» در چیست؟ التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مرحوم مهدی نراقی چون کتاب شریف «جامع السعادات» را تنظیم نمودند، فرزند شریف ایشان احساس کردند خوب است که آن را به فارسی ترجمه کرده و کمی هم خلاصه کنند و حاصل کار ایشان «معراج السعاده» شد. هر دو خوب است. موفق باشید

20893
متن پرسش
به نام خدا سلام جناب استاد عزیز: آیا به کتاب مصباح الشریعه به همراه شرح جناب آقای مصطفوی می توان به عنوان یک دوره سیر و سلوک عملی نگاه کرد؟ با تشکر و التماس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب خوبی است ولی با توجه به این‌که تنظیم آن توسط غیر معصوم بوده و او تنها شواهدی برای سخن خود از معصوم آورده است؛ نمی‌تواند به خودی خود یک کتاب سلوکی باشد. موفق باشید

20885
متن پرسش
سلام علیکم خدمت استاد عزیز آقای طاهرزاده: استاد بنده چند ماهی هست که نامزد کردم و خودم هم طلبه هستم. موضوعی که در این چند وقت به شدت من رو درگیر کرده مسئله اختلاف نظر و اختلاف سلیقه بین مادر بنده و همسر بنده است. استاد بنده متوجه هستم نه دل مادر باید بشکند و نه دل همسر و هر دو در جایگاه خود برای بنده ارزش و احترام دارند. اما استاد سوالم این است که کدام در اولیویت هستند و من در بعضی از شرایط باید چه کنم به خانم خودم نه بگویم یا به مادر خودم ؟ استاد بعضی از بحث ها موضوعاتی است که اصلا من نباید درگیر آن ها شوم ولی مادرم و یا خانمم من را درگیر می کنند به طوری که تمرکز برای فکر کردن و مطالعه درست از بنده گرفته شده و عبادت های من هم دائم با این مشغله ها همراه هست. استاد چه کنم شما راه حلی برای بنده قرار دهید که بنده با آرامش و نشاط بتوانم این موضوعات رو حل کنم و خودم و ذهنم درگیر آن نشود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث بر سر حقی است که هر کدام دارند. ابتدا هر دوی آن‌ها را از این نگرانی درآورید که خداوند برای هرکدام حقی قرار داده و شما حق هرکدام را در حدّ توان ادا می‌کنید، تا هیچ‌کدام انتظار نداشته باشند به خاطر یکی، حق دیگری را نادیده بگیرید. موفق باشید

20882
متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوار: استاد سوالی داشتم درباره موضوع اراده، چند حالت پیش می آید، اگر بگوییم خداوند از آینده با خبر است، پس اراده ی انسان کجا می رود؟ و اگر بگوییم خداوند از آینده با خبر نیست کامل بودن خداوند زیر سوال می رود. لطفا جواب سوال بنده را بدهید و پاسخ را لطفا کامل بنویسید. خیلی ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم جزوه‌ی «جبر و اختیار» که بر روی سایت هست، در این مورد کمک‌تان کند. موفق باشید

20871
متن پرسش
جناب استاد با سلام: لطفا روشهای اثبات صفت حکمت خداوند را به صورت کامل بیان کنید، چه ارتباطی بین صفت حکمت و صداقت و علم خداوند وجود دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در «برهان صدیقین» کار کنید تا ثابت شود چون خدا عین کمال است، عین حکمت و صداقت و علم و .... هست. موفق باشید

20847
متن پرسش
با سلام به استاد گرامی‌: من یک مشکلی‌ داشتم، بعضی‌ وقتها خیلی‌ خوب و با پشتکار و علاقه واجبات و مستحبات را به جا می‌آورم، اما بعد از یک مدتی‌ اون علاقه و پشتکار کم رنگ می شود و فقط واجبات را (آن هم نه با حضور قلب مطلوب) به جا می‌آورم. به طور خلاصه در کارم پیوستگی نیست. می‌خواستم ببینم که شما راه خاصی‌ (مثلا دعای خاصی‌، توسلی یا ..) را می توانید به بنده پیشنهاد کنید که به من کمک کند تا به طور پیوسته (حداقل پیوسته تر) در این مسیر حرکت کنم. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خاصیت قلب، تبدیل و تحول و تقلیب است و در این رابطه گاهی در «ادبار» قرار می‌گیرد و نسبت به رجوعِ به حقیقت جلو نمی‌رود که در این حالت، انسان باید با صبرِ بر فرائض، بندگی خود را به نمایش بگذارد. و لازم نیست که تصور کنیم حتماً به جهت گناهان ما، قلبْ در ادبار قرار گرفته است. در ضمن خوب است به جواب سؤال‌های شماره‌ی 8144 و 8224 رجوع فرمایید. موفق باشید

20835
متن پرسش
سلام: یک سوال مربوط به کتاب برهان صدیقین داشتم: (من دارم گیج میشم، عالم ماده مگر نباید مادی و محسوس باشد پس خلا چیست چرا محسوس نیست) ما الان در عالم ماده قرار داریم و طبق آن چیزی که من از این کتاب فهمیدم مادیات اعم از سنگ و چوب و ... که وجود دارند وجودشان را از عین وجود که خدا باشد گرفتند حال سوال من این است که ماده تشکیل شده است از جامد، مایع، گاز هر کدام هم وجودی دارند که با گفته کتاب وجودشان به عین وجود برمی گردد حال حالتی را در نظر بگیرید که خلا باشد یعنی هیچ یک از صورت های سه گانه ماده را ندارد، مثلا جو خارج از زمین که نه گاز دارد و نه جامد و نه مایع، تکلیف این محدوده خلا چه می شود؟ این محدوده مخلوق خداست؟ و ...... 2. اگر جوابتان این باشد که این خلا چیزی است ماورا ماده و مادون غیب که هم می تواند ماده در آن باشد و هم می تواند نباشد و چیزی است مابین این دو که خصوصیات هر کدام را به لطافت دارد پس می توان به وجود روح بخاری برای انسان که چیزی است میان مجرد و ماده فکر کرد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر خلاء به معنای واقعی هم داریم؟! آری! بالای جوّ فضایی هست که نسبت به هیدروژن و اکسیژن خلاء است، ولی آن‌جا هم گازهای خود را دارد. موفق باشید

20830
متن پرسش
سلام: سالهای گذشته در جوانی شدیدا درگیر بازیهای کامپیوتری بودم همینطور بازی می کردم و همینطور از خدا می خواستم من را رهایی بخشد و در نهایت با لطف خدا و آشنایی با شما ترک کردم و همه دم و دستگاه رو فروختم. اخیرا در حالی که دوران جوانی دارد به انتها می رسد با این موبایلهای لعنتی و دنیای بی نهایت برنامه و بازی و خبر حس می کنم دارم درگیر می شوم به طوری که هنگام مسجد آمدن به جای اینکه از درون و عالم غیب برایم گشودگی ایجاد شود با روشن‌کردن صفحه موبایل این گشودگی ایجاد می شود!! اگر روزی خدایی ناکرده موبایلم را فراموش کنم همراهم جایی ببرم احساس می کنم حبس شده ام. چطور می شود رها شد؟ جز اینکه خدا باید این چیزها را در نظر بنده پوچ و پست جلوه دهد؟ ما چکار می توانیم انجام دهیم جز دعا و عمل به دستورات دین؟ ببخشید زیاد شد. متشکرم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به خودتان برنامه بدهید. بنا به فرمايش آیت اللّه جوادی: «همه‏ جا نرو، همه چيز نخور، همه چيز نگو و همه چيز نبين، تا حق با نور عزت و بقايش بر زندگى شما تجلى كند و همان طور كه حق باقى است شما هم به بقاء حق باقى شويد». در این رابطه بنا نیست ما هرچه می‌توانیم در موبایل‌ها دنبال کنیم، آن‌ها را دنبال نماییم. موفق باشید

20827
متن پرسش
سلام استاد: کسی که می خواهد قرآن بخواند اصلا حالش نیست و قلبش اعراض می کند و پشت کرده آن هم شدیدا، چه کند؟ برای نماز و مطالعه چه کند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آرزوهای بلند دنیایی و پرحرفی و کینه نسبت به افراد و ظلم به مظلوم، موجب چنین بلیه‌هایی است و همین امر موجب غفلت از وظیفه و ایجاد تنبلی می‌شود. موفق باشید

نمایش چاپی