بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان، فلسفه، کلام

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
19606
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز و آرزوی قبولی طاعات: استاد راجع به روایت معروفی که ساعات زندگی مومنین را به ۴ قسمت تقسیم می کند و یکی از ساعات را دیدار با برادران دینی ذکر می کند، سوال دقیقی خدمتتان داشتم. اول آنکه چه دلیلی برای تقسیم بندی ساعات به این شکل بوده است!؟ توجیه شما! دوم آنکه در این زمانه چگونگی و کیفیت دیدار با برادران را با توجه به سیره ی پیامبر و ائمه توضیح دهید!؟ چرا بخش مهمی از زندگی مومنین باید دیدار با برادران دینی خود باشد!؟ اعتدال این قسمت از ساعات چگونه است!؟ (دوری از افراط و تفریط) با تشکر از شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی فضای تاریخی فضای ایمان و نظر به افقی باشد که از طریق اسلام گشوده شده است، یکی از زمینه‌های تعالی انسان مجالست با اهل ایمان است و در این فضاست که بزرگان فرموده‌اند: «انسان با انسان ها، انسان می‌شود» به شرطی که در کنار همدیگر تذکر به مسئولیت‌ها و ابدیت پیش رویمان، محور ارتباط باشد. موفق باشید

19599
متن پرسش
استاد عزیزم، سلام علیکم: جنابعالی در اعتکاف رمضان سال گذشته بحثی را مطرح کردید درباره صرف الوجود که به طرز عجيبي قلب و جان ما را اسیر خودش کرد و از آن زمان بارها کل این بحث را مرور کرده ام و هر بار که جرعه ای از این اقیانوس راز آلود می نوشم تشنه تر و تشنه تر می شوم و حسرت می خورم که چرا چنین موضوع بی انتهایی فقط در 6 جلسه ارائه شده است. خودتان در جای جای بحث به مجمل بودن آن و نیاز برای شرح بیشتر اشاره می کنید و انتظار این بود که دوره های بسیار مبسوط تری را به بحث درباره وجود اختصاص دهید اما این انتظار به هر دلیل برآورده نشد و جان ما مدام در حسرت جرعه ای بیشتر می سوزد. مخلص کلام اینکه برای ما بیشتر بگویید، خیلی بیشتر. اگر این بحث صرف بیان دانش و اطلاعات بود اصرار نمی کردم چنانکه اطلاعات از همه جا می ریزد اما این چند جلسه برای بنده حکم نماز را دارد که هر بار تکرار می کنم در ذکر تازه ای فرو می روم و در حین بحث حضور دیگری را تجربه می کنم. استاد عزیزم، برای ما از وجود بیشتر بگویید بگذارید بیش از پیش پرنده جان ما در افقهای تازه ای که در سخنان شما گشوده می شود پرواز کند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌رسد اگر بر روی کتاب «معرفتِ نفس و حشر» تأمل کنید جواب طلب و عطش خود را بیابید. در ضمن از شرح تفسیر سوره‌ی حمد حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» غفلت ننمایید. همان‌طور که متوجه شده‌اید نظر به «وجود» از طریق «دل»، غوغا می‌کنند. موفق باشید  

19601
متن پرسش
سلام استاد عزیز: نمی دانم چگونه بگویم و چگونه راز دل خود را افشا کنم که حرفم را گفته باشم؛ ای کاش به جای گفتن ناقصم، چشم نافذ و بینای شما بود تا اعماق دل مرا می دید و از زبان شما می شنیدم که چه شده است این دل شیدای من. که چه اتفاقی در حال رخ دادن است و چه باید بکنم. استاد عزیزتر از جان، دلم حیاتی جدید یافته است از جنس مرگ؛ مرگ را چنان حس می کنم که گویی در حال جان کندن هستم و با جان کندن در حال جدایی از دنیا. می دانم که می دانید چقدر لذت بخش است؛ این قدر لذت دارد که حاضر نیستم دنیایی را بگیریم و این حضور را به کسی بدهم. اما استاد وحشتناک نیز هست، گویا میان جلال و جمال در تکاپو هستم. حاضر نیستم جان خود را تقدیم کنم و حاضر هم نیستم مرا از این خواسته دور کنند. این قدر دنیا برایم کوچک شده است که هیچ چیز مرا قانع نمی کند که نگاه غفلت آمیز به این حیات بیفکنم و این قدر هراسانم از دنیای دیگر که زانوهایم یاری نمی کند قدم از قدم بردارم. گویی مرگ دقیقا کنار من نشسته است و به خود نهیب می زنم مگر صادق نیستی پس «فتمنوا الموت» اما نمی شود و لبیک نمی گویم. گویی پای بند چیزی هستم که هستم ولی اگر پای بند بوده ام پس چرا مرا وارد این حضور کرده اند؟ شک کردن به این حضور مترادف با شک کردن در وجود خودم شده است. چقدر مرگ شیرین است و چقدر هراسناک. نمی توانم استاد از زن و فرزند و عشق به جهاد دل بکنم و لبیکی بگویم و کامل وارد این جنت شوم. جایی نخوانده بودم و نشنیده بودم که عشق به جهاد هم حجاب می شود و گمان می کردم جهاد را با مرگ عجین است ولی استاد بیش از زن و فرزند پای بند جهاد شده ام. نمی توانم وارد شوم و می ترسم این حضور را بدون درک کمال و تمام از دست بدهم. باورم نمی شود این چنین ضعفی داشته ام و خبر نداشته ام؛ ای وای از تزیین و تسویل نفس. استاد عزیز، نکند بعد از قبول این حضور و قبول مرگی روح افزا، نتوانم در آن جهان پر ابهام قدمی بردارم؟ مگر بعد از مرگ توشه ای از دنیا نمی خواهند؟ توشه ای ندارم... آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ، وَ طُولِ الطَّرِيقِ، وَ بُعْدِ السَّفَرِ، ... نکند در آنجا پایم در جایی بماند و از طی طریق بمانم؟ می ترسم استاد کسی دست مرا نگیرد و تا ابدیت در فراق یار بمانم. نکند به من تشر بزنند که با دست خالی آمده ای و ادعایی به بلندای عرش داری؟ ترس وجودم را می گیرد وقتی به آن سوی مرز دنیا می نگرم و بهجت تمامی ارکان وجودم را به شور می آورد وقتی خود این حضور را لمس می کنم؛ چنان که گویی زمزمه می کنند « مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ» آه چقدر زمزمه ی شیرینی است ولی مگر می شود این زمزمه را کنار نهاد ولی چگونه عهد من خود مانع تصدیق من گشته است؟ چرا عهد خود بر جهاد را نمی گذارم و تصدیقی در خور آن انجام نمی دهم؟ ولی استاد هر چه می کنم نمی شود... وا مانده ام چه کنم این حضور غریب را؟ گویی هزاران سال است منتظر این لحظه بوده ام و حال جرات پریدن در آغوش آن را ندارم. باورم نمی شود این قدر ضعیف و حقیرم. گمان می کردم شهامتی صدها برابر داشته باشم ولی به عینه دیدم که هیچ ندارم. نه این که استاد گمان کنید به لطف و کرم حضرت دوست ایمان ندارم... ایمان دارم ... و شاید هم نداشته باشم. دیگر تمامی سخنان خودم را تکذیب می کنم و شاید این هم دروغ دیگری باشد و در عمق جانم خبری از ایمان نیست. اگر نروم و اگر این حضور را از دست بدهم هیچ گاه خودم را نخواهم بخشید. احساس می کنم که این حضور را آن چنان نگه نمی دارند که هر گاه خواستم تصمیم بگیرم ولی با علم به این حقیقت باز هم نمی توانم. استاد ای کاش عشق به جهاد نبود تا چنان تنگ تنگ در آغوشش می گرفتم که تمامی وجودم از حس داشتنش سیراب شود ولی نمی شود. می شود از خود گذشت ولی از شوق به جهاد نه؟ این چه حیاتی است که این قدر زیبایی دارد و این قدر ترس؟ گمان می کردم خوف فقط در این جهان است و هنگامی که به مرگ رسیدی دیگر ترسی نیست ولی گویا خوف عجین بشر است. ای کاش دستگیری داشتم از جنس اولیاء الله که مرا به مرکز این حضور پرتاپ می کرد و به جانم می فهماند «الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» چرا حضرت صاحب الزمان به بالین چنین شکسته بالی نمی آید؛ نمی توانم بی حضور آنها این چنین تصمیمی بگیرم. اصلا چرا همچون وجود حقیری را تا به این جا آورده اند؟ مگر می شود این چنین مسکینی را به این حضور دعوت کنند؟ اگر دعوت کرده اند چرا شهامت ورود را ندارم... این سرگردانی کشنده تر از نبودن حضور است؛ چقدر عشق آسان می نمود و چقدر مشکل در پیش رو دارد. گاهی اوقات شیطان وسوسه می کند که برگرد، راه از آنی که فکر می کردی سخت تر است و به خود امید می دهم که «ان الراحل الیک قریب المسافه» استاد به فریادم برسید. می خواهم وارد طریق شوم ولی نمی شود...چه کنم؟ مانده ام میان خودم و این حضور و نزدیک است که دیگری چیزی برای از دست دادن نداشته باشم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با جمع بین عقل و قلب، این حضور را به جامعیت برسانید تا اولاً: برایتان با استحکام لازم پایدار بماند، ثانیاً: وسعت یابد. توصیه‌ی بنده در این مورد شرح مبحث «ده نکته در معرفت نفس» و حمد حضرت امام است. از این جهت قلب، به جهت‌گیری خوبی می‌رسد. در این مورد سبک سلوکی حضرت امام که جمع بین عقل و قلب است، به‌خصوص در این تاریخ، بیشتر مؤثر می‌باشد. موفق باشید

19594
متن پرسش
سلام: استاد واقعا ببخشید که مزاحمتان می شوم. این حقیر نوجوانی پانزده ساله هستم. گاها حالات معنوی خوبی به بنده دست می دهد ولی بعد از مدتی حتی برای گناهی کوچک از بین می رود و با اینکه بسیار استغفار می کنم دوباره آن حالت باز نمی گردد. احساس می کنم که در کارم گیر هایی هست فقط نمی دانم گیر هایم را از کجا متوجه شوم. لطفا مرا کمک کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خاصیت قلب، تبدیل و تحول و تقلیب است و در این رابطه گاهی در «ادبار» قرار می‌گیرد و نسبت به رجوعِ به حقیقت جلو نمی‌رود که در این حالت، انسان باید با صبرِ بر فرائض، بندگی خود را به نمایش بگذارد. و لازم نیست که تصور کنیم حتماً به جهت گناهان ما، قلبْ در ادبار قرار گرفته است. در ضمن خوب است به جواب سؤال‌های شماره‌ی 8144 و 8224 رجوع فرمایید. موفق باشید

19595
متن پرسش
سلام استاد طاعات و عباداتتون مورد قبول حق، ببخشید استاد سوالی داشتم حضورتون، آیا ما در مقابل همه توهینایی که بهمون میشه باید سکوت کنیم؟ بنده توی این زمینه با مشکل مواجه شدم، اگر بنده باعث رنجش شخصی بشم باید عذرخواهی کنم و رفع کدورت و اگر طرف مقابل باعث ناراحتی بنده بشه بازم من باید عذرخواهی کنم، پس کی طرف مقابل باید بفهمه که رفتارش اشتباهه؟ نمیدونم اصلا توی هیچ زمینه ای به خودم حق نمیدم و انگار فقط باید بقیه از من راضی باشن، چون توی حدیث عنوان بصری هم همچین دستورالعملی اومده تقریبا. واقعا عکس العمل درست چیه؟ تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با بزرگواری از لغو گذشتن، غیر از آن است که اشتباهات طرف مقابل را به او متذکر نشدن. آری! مراء و بحث و جدل است که فرموده‌اند قلب را می‌میراند. موفق باشید

19592
متن پرسش
سلام بر استاد عزیز: باز هم در رابطه با سوال 19567 درست است وقت شما بسیار کم است ولی خواهشمندم لطف بیشتری بفرمایید. این درست است که بگوییم قیامت باطن این دنیاست و حیات دنیا ظاهری دارد که ما الان می بینیم و باطنی که در سیر وجودی به آن می رسیم انسان با مرگ به باطن عالم می رسد و قیامت او اتفاق می افتد و عالم دنیا انتهایی ندارد و همچنان بشر به زاد و ولد و زندگی دنیا تا بی نهایت ادامه می دهد که ممکن است این کره خاک را ترک کند و به سیارات بهتر برود و خلاصه زندگی دنیا را پایانی نیست و قیامت باطن همین زندگی بی نهایت است یا نه باید گفت چند سال دیگر که مقدارش را نمی دانیم یک مرتبه زلزله ای هولناک وجود عالم را دگرگون می کند و زندگی محدود به همین کره خاکی می شود و بساط دنیا جمع می شود. به زبان بهتر سوالم را بپرسم: به نظر شما تعداد انسانها به بی نهایت می رسد یا نه در یک عدد خاص تمام می شود؟ همین سوال خلاصه را بفرمایید من جوابم را می گیرم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم تعداد انسان‌ها چه اندازه بشود، بی‌نهایت حساب می‌گردد! همان‌طور که در حرکت جوهری روشن شد، بحث بر سر آن است که هرگاه قوه‌های ذات عالمِ ماده به فعلیت رسید، عالَم، قیامت می‌شود و دیگر ما با عالَمِ دیگری روبه‌روئیم. موفق باشید

19582
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار: طاعاتتون قبول. ببخشید مزاحم وقت جنابعالی میشم. بعد از یک سال دنبال نفس رفتن راهی هست تا بشه ان شاءالله شب قدر رو درک کرد؟ من همیشه برای مناسبتها و اعمال استرس دارم. الانم نمیدونم اون تقدیراتی که درخواست می کنیم برامون رقم میخوره؟ گمان می کنم اینطور نبوده! آیا این درسته که فقط برای حضرت دعا کنیم؟ به دیگران التماس دعا داشته باشیم؟ تشکر. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شب قدر شب گشایش آغوش حضرت حق است به سوی هرکس که در آن شب به او رجوع کند و از آن جهت که بهترین رجوع، رجوعِ مولایمان صاحب الأمر و زمان حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» است کافی است ذیل رجوع آن حضرت، رجوع ما واقع شود. به این معنا که حسّ خود را با حضور آن حضرت در محضر حق بیاوریم، بقیه‌اش مربوط به خداوند است و این‌که بدانیم: «تو مگو ما را بدان شَه راه نیست / با کریمان کارها دشوار نیست». قبلاً عرایضی در مورد شب قدر شده است عیناً آن را خدمتتان عرضه می‌دارم: موفق باشید

بسم الله الرّحمن الرّحیم

جایگاه معرفتی شب قدر

این که دوستان سؤال می‌فرمایند، با چه نوع آمادگی‌هایی با شب قدر برخورد کنیم تا بهترین بهره را بگیرند، عرض می‌شود:

1- ابتدا باید به موضوع شب قدر، معرفتی در حدّ موضوع داشت یعنی متوجه بود که آن شب یک حقیقت قابل درک به کمک قلب و به علم حضوری است، و همین‌که خواستیم با علم حصولی و مفهومی با آن روبه‌رو شویم آن حقیقت از منظر ما در حجاب می‌رود. ولی اگر به قلبْ آموخته باشیم باید به حقایق نگاهی ماوراء نگاه به ماهیات و مفاهیم نمود، متوجه می‌شویم شب قدر ظرفی است برای نظر به عالی‌ترین حقایق قدسی. گفت:

نظر را نغز کن تا نغز بینی

 گذر از پوست کن تا مغز بینی

2- قرآن می‌فرماید: ملائکه و روح در آن شب نازل می‌شوند؛ پس اولاً: ملائکه و روح به عنوان موجودات مجرد بر جنبه‌ی مجرد انسان‌ها نازل می‌شوند و قلب‌‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهند. ثانیاً: چون ملائکه حامل اسم یا اسمایی از حضرت «الله» هستند و با نزول خود جان انسان‌ها را با اسماء الهی آشنا می‌کنند و موجب توجه قلب انسان‌ها به اسماء حسنای الهی می‌شوند، در آن شرایط قلبْ مستعد پذیرش تجلیات اسماء الهی می‌گردد. ثالثاً: چون می‌فرماید علاوه بر ملائکه «روح» هم نازل می‌شود و روح نسبت به ملائکه در مقام جامعیت و قرب بیشتری است و خداوند در قرآن در رابطه با «روح» می‌فرماید: «يُنَزِّلُ الْمَلآئِكَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ»[1] خداوند ملائکه را از طریق «روح» نازل می‌کند که از امر اوست؛ این آیه می‌رساند ملائکه در عین متفاوت‌بودنشان در تجلی اسماء الهی، همه و همه از مقام «روح» صادر می‌شوند که عالی‌ترین مخلوق است، و لذا این‌که می‌فرماید: در شب قدر علاوه بر ملائکه، روح هم نازل می‌شود، مژده‌ی بزرگی است به بشریت، حاکی از آن‌که اسماء الهیه به صورت جامع در آن شب بر قلب‌های مستعد نازل می‌گردند و انسان‌ها با خداوند به صورتی که فوق تجلیات اسماء کثیره است آشنا می‌شوند. و معنی «مِنْ کلِّ امر» از طریق «روح» بهتر محقق می‌گردد.

3- از طرفی مقام اصلی انسان «روح» است که تا حدّ نفخه در بدن،نازل شده و در مقام «مِنْ روحی» جای گرفته، حال که در شب قدر «روح» نازل شده تا راه انسان را به سوی جامعیت حق بگشاید و او را بالا ببرد، عملاً از این طریق انسان را به حقیقت خود برمی‌گرداند تا از حالت «ثُمَّ رَدَدْناهُ اَسْفَلَ سافِلین» آزاد شود و خود را در حیطه‌و ساحتی بیابد که از یک جهت عالی‌ترین مخلوق است به عنوان «روح»، و از جهتی بازگشت به خودِ راستین است، به عنوان موجودی که حقیقت او همان «روح» است. برای تقریب به ذهن، نزول ملائکه مثل تجلیات نورهای سبز و زرد و سفید و آبی و قرمز و نیلی و بنفش از منشور است، که هر کدام از نورها، نوری هست و نورها نیست. ولی نزول روح مثل تجلی نور بی‌رنگ است بدون واسطه‌ی منشور، که در عین این‌که هفت نور را در خود دارد، در وحدت و جامعیت قرار دارد و با نزول خود در عین بی‌رنگی، از شدیّت خود ضعیف می‌شود ولی کثیر نمی‌گردد.

4- وقتی ملائکه و روح نازل شدند دل انسان با حقایق عالم به صورت جلوات کثیره‌ی اسماء الهی در منظر ملائکه از یک طرف، و به صورت حقیقتی جامع در منظر روح از طرف دیگر، آشنا می‌شود و چنین انسانی توان رؤیت کثرت در وحدت، و وحدت در کثرت را می‌یابد. و از آن مهم‌تر قلب مستعد در شب قدر با نزول ملائکه و روح به نحوی کامل با خدای خود آشنا می‌شود و حق را در هر امری از امور عالم مشاهده می‌نماید و به لطف خدا راه زندگی به سوی پروردگارش را خواهد شناخت. به طوری که در آن شب «یُفْرَقُ کُلُّ اَمْرٍ حکیم»[2] هر امری که در عالم غیب به صورت حکیم و به جامعیتِ خاص مستقر بود نازل می‌شود و در راستای نزولش حقایق موجود در آن، متمایز و قابل شناخت می‌گردد. همان‌طور که قرآن از مقام حکیم و جامعیتِ خاص، در آن لیله‌ی مبارکه نازل شد و موجب تمایز حقایق برای قلبی شد که در آن شب قرآن برایش نازل گشت. البته این نزول از مقام حکیم و جامعیت یک نوع نزول است که در عین تمایز حقایق، کثرت الفاظ در آن‌جا نیست،[3] ولی نزول از غیب در طول 23 سال، نزولی است که تا حدّ کثرت در الفاظ موضوع تنزل یافته.

5- حقایق قرآنی از مقام قلم اعلی که جامعیت محض است بر لوح محفوظ نازل گشت که در عالم اَنفسیْ لوح محفوظ، حکم قلب انسانِ کامل را دارد و بالتّبعِ آن قلب، قلب مؤمنین است که نسبت خود را با حضرت صاحب‌الزّمان«عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه» محفوظ داشته‌اند و از منظر قدسیِ قلب آن حضرت خود را مستعد ریزش فیوضات ملائکه و روح گردانده باشند. گفت:

اسرار شریعت نشود حلّ به سؤال / نی‌نیز به درباختن حشمت و مال

تا دیده و دل خون نکنی پنجه‌سال / از قال تو را ره ننمایند به حال

جهت دیده و دل را از عادت ‌ نگاه‌کردن به پدیده‌های محسوس از طریق حسّ، و پدیده‌های معقول از طریق عقل و مفهوم، باید آنچنان تغییر داد که خودِ قلب با وجودِ حقایق مرتبط شود. که گفت:

بس بلا و رنج بایِست و وقوف / تا رهد آن روح صافی زین حروف

این حروف واسطه‌ای یار غار / پیش واصل خوار باشد، خوارِ خوار

باید به دنبال رویکردی بود که دل نظر به حقایق بکند که در این حالت آن لحظه از هزارماه و به عبارت دیگر از یک عمر بهتر است، چون تمام عمر برای آن است که انسان بتواند با حقیقت مرتبط گردد و شب قدر شرایط چنین ارتباطی است. تمام دستوراتی که ما را از نظر به دنیا و محسوسات و وَهمیات به نظر به حق دعوت می‌کنند برای تغییر رویکرد ما است از محسوس و مفهوم و ماهیات، به حقیقت و وجود. (موضوع فوق را می توانید در کتاب «آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود» دنبال کنید).

برای تکمیل بحث خلاصه نظر حضرت آیت‌الله جوادی«حفظه‌الله» در شب قدر را خدمتتان عرضه می‌دارم. ایشان می فرمایند: «شب قدر يعني شبي که «خيرٌ مِنْ اَلفِ شهر» از هزار ماه برتر است، ولي «وَ ما اَدْراکَ مَا لَيلَةُ الْقدر» چه مي‌تواني درک کني از شب قدر؟ اگر فهميدن آن مشکل است، پيداکردن آن مشکل‌تر است، منتها اگر کسي با «مفهوم» انس گرفت، درک اين معاني براي او مشکل است... عقل نمي ‌تواند بفهمد يک‌شبه مي‌شود ره صدساله رفت. عقل با مفهوم و برهان و استدلال کار دارد. از عميق‌‌ترين برهان تا سطحي‌ترين دليل، همه را عقل مي‌تواند درک کند. اما پرکشيدن، ديدن، همين‌جا که نشسته است بهشت را ببيند، همين‌جا که نشسته است جهنم را ببيند، ناله جهنمي‌ها را بشنود، اين نه کار دست و پا و چشم و گوش است، نه کار عقل، اين کار دل است. اين کار در درون انسان‌ها تعبيه شده است. هيچ‌کس با «دانايي» به جايي نرسيد تا علي‌بن‌ابي‌طالب(ع) در باره آن‌ها بفرمايند؛ «فَهُمْ وَالْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَاها فَهُمْ فيها مُنَعِّمُون»؛[4] آن‌ها همين حالا که در دنيا نشسته‌اند، دارند بهشت را مي‌بينند و از نعمت‌هاي آن بهره‌مند مي‌شوند. هرکس به اين مقام رسيد از «دارايي» رسيد، نه از «دانايي». يعني با مفهوم نمي‌شود بهشت را ديد، با دل مي‌شود بهشت را ديد. در ديار دل، اين معارف فراوان است. و ليلة‌‌القدر براي آن است که انسان، اين دلي را که خوابيده است بيدار کند، اين بندها را از دست و پايِ دل بردارد، اين مرغ باغ ملکوت را آزاد کند، يک‌شبه ره صدساله را طي کند. ما با بار گناه و با بار خيال و وَهم توان پَرش نداريم، بايد شستشو کنيم. آنچه به عنوان توبه، به عنوان نيايش در اين شب‌ها مطرح است براي شستشو و رُفت و روب و گردگيري است، منتها شستشوي ملکوتي- نه اين‌که خاک‌ها را از اين‌جا پاک کنيم و در جاي ديگر قرار دهيم - شستشو، اما با کيمياگري و محو و اثبات که کار ملکوتي ذات اقدس إله است و ليلة‌‌القدر هم شب کيمياگري و شب محو و اثبات است. ما اگر مي‌خواهيم گناهانمان را با توبه شستشو کنيم، مثل جاروکردن نيست که اين آلودگي را از خود منتقل کنيم به جاي ديگر، ما تبديل مي‌کنيم، به محو و اثبات. اين‌که ذات اقدس إله سَيئات را به حسنات تبديل مي‌کند، کيمياگري است[5]

با التماس دعا


[1] - سوره نحل، آیه 2

[2] - سوره دخان، آیه 4

[3] - این مرتبه از نزول همان حالتی است که مولوی در وصف آن می‌گوید:

ای خدا جان را تو بنما آن مقام کاندر او بی‌حرف می‌روید کلام

[4] - «نهج‌البلاغه»، خطبه 193 (خطبه متقين).

[5] - روزنامه کيهان 9/7/86، سخنراني مراسم إحياء شب قدر، حرم مطهر حضرت معصومه(س).

 

19569
متن پرسش
با سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار: از آنجایی که مجردات فاقد زمان و مکانند این عالم با تمام کهکشانها و ستارگان و زمین و هر چه در این زمین است از نظر درجه وجودی پایین ترین مرتبطه وجود است عالم ماده یا عرض گویند و زمان و مکان مختص این عالم است و نیز در حرکت جوهری گویای این است که زمان در این عالم همان تاخر و تقدم است و ذات عالم در حرکت و جنبش است و این ذات جز حرکت چیزی نیست پس همواره در تغییر است سوالم این است که این عالم که ماده است و مجرد نیست و زمان در آن همان تقدم و تاخر است مکان چگونه است آیا مکان همان مجموع اعراض نیست که ریشه در جوهر عالم دارد یا مکان در این عالم مفهوم دیگریست؟ با تشکر
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: مکان، همان بُعد است. وقتی حرکت جوهری در صحنه است، لازمه‌ی حرکت، مکان می‌باشد و از این جهت، زمان و مکان، وصفِ عالَم ماده است که ذات آن عین حرکت می‌باشد. موفق باشید  

19554
متن پرسش
با سلام و تهیت خدمت معلم گرامی: طاعات و عباداتتان قبول، حضرت استاد، آیا کمک به افرادی که در خیابان و ... تقاضای کمک مالی می‌کنند کار صحیحی است؟ یا این عمل امروز موجب گدا پروری می شود و زمانه فرق دارد؟ چه باید کرد؟ ضمنا این حقیر مدتی است علی رغم تلاش برای کظم غیظ زود عصبانی می شوم. لطفا دعا بفرمایید برای این شاگرد بی انضباط.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اگر احتمال بدهیم که طرف محتاج است و بتوانیم به آن کمک کنیم، نباید کوتاهی کرد، وگرنه، نه. 2- در مورد کظم غیظ، سعی کنید برای خود برنامه‌ریزی کنید با رجوع به روایاتی که کظم غیظ را منع می‌کنند و خوش‌بینی و خوش‌رویی را توصیه می‌کنند. کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» از حضرت امام کارساز است. موفق باشید

19541
متن پرسش
با عرض سلام و آرزوی قبولی طاعات. التماس دعا. استاد گرامی نظر شریف شما راجع به این عقیده که آنچه در این دنیا به ما می رسد نتیجه کارهایی است که در عالم ذر کرده ایم چیست؟ مثلا می گویند باید ببینیم چه خطا و کوتاهی ای کرده ایم که از قافله کربلا و امام حسین سلام الله جامانده ایم. استاد مگر در عالم ذر انتخاب و اختیار و عرضه دین بوده است؟ یک سخن دیگر نیز در این باب شنیده ام که برخی بزرگان اشاره کرده اند به اینکه گاهی انسان با برخی افرادی که آنها را نمی شناخته و تازه مواجه می شود ولی احساس نزدیکی و خوشایندی با آنها دارد و این حالت به عالم ذر برمی گردد یعنی مثلا من و آن شخص در آن عالم از لحاظ فکری و عقیدتی به هم نزدیک بوده ایم. احساس قرابتی که انسان ناخوداگاه با برخی افراد دارد به عالم ذر برمی گردد؟ بنده با مطالعاتی که داشتم عالم ذر را عالم فطرت می دانم لطفا راهنماییم بفرمایید. ممنونم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- خداوند طبق آیه‌ای که می‌فرماید: «ربّنا الذی اعطاء کلّ شیئ خلقه ثم هدی» خلقت ما را به ما داده و آن‌چه از او طلب کرده‌ایم را به ما داده است، ولی این غیر از آن است که شما می‌فرمایید. ما در همه‌وقت دارای اختیار هستیم و این انتخاب‌های ما است که شخصیت ما را شکل می‌دهد تا به لشکر حسین«علیه‌السلام» بپیوندیم یا نپیوندیم 2- در مورد قسمت دوم سؤال، این احساس‌ها ربطی به عالم ذر ندارد بلکه چون نفس انسان مجرد است، می‌تواند آن‌چه هنوز برایش پیش نیامده است را تا حدّی بیابد. در این مورد می‌توانید به کتاب «ده نکته در معرفت نفس» با شرح صوتی آن که بر روی سایت هست، رجوع فرمایید. موفق باشید

19546
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: بنده مطالعه ای داشتم از کتاب مبانی عرفان نظری از استاد یزدانپناه و در این کتاب استاد می فرماید که تعیین اول یا همان مقام احدیت اولین صادره از خداست و عقل اول با اول ما خلق الله العقل، اول مخلوق و تعیین خلقی است و مقام احدیت در صعق ربوبی است در حالی که عقل اول موطنش صعق ربوبی نیست پس تعیین اول از عقل فعال ملاصدرا کامل تر است در حالی که در مباحث معرفت نفس و حشر شما فرمودید عقل اول فرقش با خدا اینست که خدا فوق تمام ولی عقل اول تمام است در حالی که مقام احدیت که مقام اهل بیت است کاملتر است و مطلب دوم این که موطن قیامت موطن عقل فعال است یا مقام احدیت؟ چون طبق بحث های جنابعالی در معاد فرمودید خدا به اسم احد جلوه می کند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مواظب باشید بین تقسیم‌بندی‌های عرفانی که استاد یزدان‌پناه در آن کتاب مطرح می‌کنند و تقسیم‌بندی‌های فلسفی که جناب ملاصدرا به میان آورده‌اند؛ خلط نشود. هرکدام را باید در جای خود و جدای از همدیگر قرار داد. موفق باشید

19545
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: از بین مباحث سلوکی مثل ای اباذر، حدیث عنوان بصری، جنود عقل و جهل، از کدام یک شروع کنیم جهت عمل کردن در زندگی و سیر کردن؟ موفق باشید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بعد از بحث «ده نکته در معرفت نفس» اگر بخواهیم با سادگی موضوع سلوک اخلاقی را دنبال کنیم؛ مباحث «ای اباذر» کارساز است و اگر بخواهیم کمی با شدت بیشتر، کار را شروع کنیم مباحث «یابن جندب» کمک می‌کند. موفق باشید

19504
متن پرسش
با سلام و احترام خدمت استاد بزرگوار: از آنجایی که من انسان فقط هست و چیستی آن همان هستی آن است و این هستی حتما نیاز به یک عین هستی دارد و آن هم خدای احد است و هر چه هست تجلی خداست و طبق آیه قرآن خدا شبیه هیچ چیزی نیست و فقط هست و با توجه به روایات معصومین «لا تفکر فی ذات الله» در کیفیت و چگونگی خدا تفکر نکنیم ولی مثلا در صفات خدا مجازیم سوال این است که: با توجه به اینکه آنچه در فکر آید خدا نیست آنچه نیاید خداست چرا گاهی اوقات این ذهن وسوسه و کنجکاو می شود که در ذات خدا تفکر کند؟ ایا این نشانه وسوسه شیطان است که شک و شبهه ایجاد کند یا ذهن و فکر ما به پختگی نرسیده که کنجکاوی می کند و چطور برای همیشه از این موضوع رهایی یابیم تا از حس عقل قلب به یقین برسد که تفکر نکند و حجاب نگردد امیدوارم راهنمایی بفرمایید. با تشکر و سپاس
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر اندازه به توحید نزدیک شویم، قلب ما متوجه‌ی نور خدا می‌شود و عملاً کنجکاوی‌هایی برای دنبال‌کردنِ چیستی خدا از ذهن ما خارج می‌شود. عنايت داشته باشيد كه نظر به ذات أحدى غير از تفكر در كنه ذات است كه بخواهيم جنس ذات را بدانيم، آنچه در روايات نهى شده، به تعبير امام خمينى «رحمةالله ‏عليه»؛ «تفكر در كنه ذات و كيفيت آن است».[1] ايشان در ادامه مى‏ فرمايند: «اما نظر در ذات براى اثبات وجود توحيد و تنزيه و تقديس آن، غايت ارسال انبياء و آمال عرفا بوده و قرآن كريم و احاديث شريفه مشحون از علم به ذات و كمالات اسماء الهى است و كتب معتبره اخبار مثل «اصول كافى» و «توحيد صدوق» غور در اثبات ذات و اسماء و صفات‏. نموده ... ليكن مصيبت در آن است كه در قرون اخير بعضى جاهلان در لباس اهل علم پيدا شده كه نديده و نسنجيده و از كتاب و سنت عارى و برى بوده، مجردِ جهلِ خود را دليل بطلان علم به مبدأ و معاد دانسته، براى رواج بازار خود، نظر در معارف را كه غايتِ مقصد انبياء و اولياء (عليهم السلام) است و سر تا پاى كتاب خدا و اخبار اهل بيت (عليهم السلام) مشحون از آن است را حرام شمرده و هر ناسزا و تهمتى را از اهل آن دريغ ندانسته و قلوب بندگان خدا را از علم به مبدأ و معاد منصرف كرده و اسباب تفرقه كلمه و شتات جمعيت مسلمين گرديده، و اگر سؤال شود كه اين‏ همه تكفير و تفسيق براى چيست؟ متشبث شود بر حديث‏ «لا تَتَفَكَّروُا فِي ذاتِ الله» اين بيچاره جاهل از دو جهت در اشتباه و جهالت است: يكى آن‏كه گمان كرده حكماء تفكر در ذات مى‏ كنند، با آن‏كه تفكر در ذات را و اكْتِناهِ آن را ممتنع مى‏ دانند و اين خود يكى از مسائل مبرهنه آن علم است. و ديگر آن‏كه معنى حديث را ندانسته گمان كرده مطلقاً راجع به ذات مقدس نبايد اسمى برده شود».[2] حضرت امام خمينى «رحمةالله‏عليه» در فضيلت تفكر در مورد خدا و اين‏كه آن مقدمه و لازمه سلوك انسانيت است، روايتى از حضرت صادق (ع) مى‏ آورند كه حضرت فرموده ‏اند: «افْضَلُ الْعِبادةِ ادْمانُ التَّفَكُّر فِى‏ الله و في قُدْرَتِهِ»[3] افضل و برترين عبادت، استمرار تفكر در مورد خدا و قدرت اوست. و نتيجه مى‏ گيرند پس تفكر در حق و اثبات ذات و تفكر در قدرت و ساير اسماء و صفات، علاوه بر آن‏كه مورد نهى نيست، افضل عبادات است. و در جواب آن‏هايى كه منع تفكر در ذات را مطرح مى ‏كنند، مى ‏فرمايند: اين‏كه روايت مى ‏فرمايد؛ «تَكَلَّمُوا فِي خَلْقِ اللَّهِ وَ لا تَتَكَلَّمُوا فِي اللَّهِ فَإِنَّ الْكَلامَ فِي اللَّهِ لا يَزْدَادُ صَاحِبَهُ إِلّا تَحَيُّراً»،[4] در رابطه با خلق خدا سخن بگوييد، نه در مورد خدا، زيرا كلام در خدا جز تحير به‏ بار نمى ‏آورد. اين حديث شريف خود دلالت دارد بر آن‏كه مقصود از تكلّم در اكتناه ذات و كيفيت آن است به مناسبت تعليل آن، و إلّا تكلّم در اثبات ذات و ساير كمالات و توحيد و تنزيه آن موجب حيرت نگردد. و نيز احتمال مى‏ دهند كه ممكن است نهى به جهت آن باشد كه مردم معمولى استعداد ورود به اين مباحث را ندارند. موفق باشید


[1] ( 2)-« چهل حديث»، حديث شماره 12، باب تفكر.

[2] ( 1)-« چهل حديث»، حديث شماره 12، باب تفكر.

[3] ( 2)-« كافى»، ج 3، ص 91.

[4] ( 3)-« اصول كافى»، ج 1، ص 125.

19503
متن پرسش
با سلام: استاد بزرگوار بنده در زمینه جبر و اختیار، از مسئله ازدواج و کارهای روزمره گرفته تا آن پیشانی پینه بسته هایی که لعن حضرت علی علیه السلام کردند و روز عاشورا را تبرکا روزه گرفتند یا اینکه تصمیم داریم کاری را برای رضای خدا انجام دهیم همان کار ما را به مسیر شقاوت و بدبختی می کشاند و سال ها انسان را عقب می اندازد و سرنوشتی که از قبل نوشته شده پس چرا حق تعالی دعا و تلاش را آنقدر دوست دارند و دایم به بندگان دستور دادند؟ بسیار سوال و شبهه در این زمینه (جبر و اختیار) دارم چه منابعی را پیشنهاد می کنید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر اراده‌ی اصلی انسان‌ها تنها و تنها رجوع به حق باشد و انگیزه‌ی مطرح‌کردن خود در میان نباشد و اگر هم هست به قصد عبور از خودخواهی‌ها، عبادت کند آرام‌آرام حقیقت در برابرش رُخ می‌گشاید و عملاً در مقابل هر حقی تواضع خواهد کرد. هرچه هست در اراده‌ی اصلی و نیّت اولیه‌ی انسان‌ها نهفته است. به قول خواجه عبداللّه انصاری: «همه از آخر می‌ترسند و من از اول». موفق باشید

19501
متن پرسش
استاد عزیز سلام: استاد من از عبادت لذت نمی برم مثلا الان حدود 10 ساله نماز اول وقت میخونم. نافله ها رو میخونم (وایل با اداب کامل ولی الان چند ساله نشسته یا در حال راه رفتن). اوایل روزی یه جز قران می خوندم و الان نیم جز میخونم. حدود دو سال زیارت عاشورا با صد لعن و سلام میخوندم. احساس می کنم این مستحبات مناجات با خدا رو در من خیلی کم کرد و من فقط بر اساس عادت همین جوری انجامشون میدم (بی توجه). هر جا سر کار میرم نمیتونم دوام بیارم اصلا نمیتونم این محیط ها و آدما رو تو محیط کار تحمل کنم. تصمیم گرفتم دیگه این مستحبات رو انجام ندم شاید این مستحبات یه غرور پنهانی در من به وجود آورده که من از این عبادات لذت نمی برم و آدما رو نمیتونم تحمل کنم. فکرم مشغول اینه که یه کاری پیدا کنم تا خرج زن و بچه ام رو در بیارم تا دیگران و خانوادم نگن پدرش کار میکنه و من مفت می خورم. نظر شما چیه در مورد اینکه دیگه این مستحبات رو نمیخوام انجام بدم.
متن پاسخ

بباسمه تعالی: سلام علیکم: در هر حال، افراط و تفریط در هر کاری خوب نیست. سعی کنید مثل سایر متدینین عمل نمایید و در عین حال، فعالیت‌های اجتماعی و اقتصادی داشته باشید. مؤمن باید اهل الفت با دیگران باشد. عرایضی در شرح «دعای مکارم» شده است خوب است به آن رجوع فرمایید. – در قسمت صوتِ سایت، و یا در قسمت جلسات هفتگی جلسه‌ی روز دوشنبه آن‌ها را می‌توانید بیابید-. در این تاریخ، ارادت به رهبری به‌عنوان عقلِ ولیّ الهی در این تاریخ، نورِ لازم را به عبادات و حرکات شما می‌دهد. متوجه باشید که آن‌چه دیندار را به نتیجه می‌رساند تنها انجام تکلیف نیست، بلکه زندگی در هوایِ حقیقت است و دغدغه‌ی زندگیِ بقیه‌ را داشتن. موفق باشید

19493
متن پرسش
با سلام و قبولی طاعات و عبادات: حاج آقا ما با چه چشمی باید به عالم نگاه کنیم؟ با چشم مدرسه یا با چشم دانشگاه یا با چشم خانواده هامون؟ بدیهی است که شما بگویید با چشم قرآنی ولی این چشم را چگونه بیابیم که هر چه شک و تردید و غفلت هست رخت بر بندد. ای کاش یه جواب بلندی می دادید تا تکلیف ما رو روشن کنید. با تشکر یکی از ارادتمندان شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با تدبر در قرآن بسیاری از مشکلات رفع می‌شود و بصیرت‌هایی سراغ ما می‌اید 2- جواب بلند در این مورد همان دو کتاب قطور «فرزندم؛ این‌چنین باید بود» است. چرا با آن دو جلد کتاب رفیق نباشید؟! موفق باشید

19488
متن پرسش
با سلام و قبولی طاعات: استاد طاهرزاده، آیا انسان به ما هو انسان در این عالم تنهاست؟ شما با چه نگاهی با عالم نگاه می کنید؟ چگونه باید به گناه بودن گناهی پی ببریم و نسبت به دوری از آن پی ببریم؟ چرا می بایست غرب یک کل یک پارچه باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان از نظر وجودی عینِ ربط به خدا است و با عبادات خدا این را باید در شخصیت خود شکل دهد 2- شریعت الهی گناه را مشخص می‌کند. موفق باشید

19486
متن پرسش
با سلام و عرض ادب: ان شاءالله طاعات و عباداتتان مقبول درگاه حضوت حق قرار گرفته باشد. استاد از خدمتتون سوالی داشتم: ۱. می خواستم نظرتان را در مورد آقای دانشمند و موضع ایشان نسبت به مقام معظم رهبری (حفظه الله تعالی) را بدانم؟ خواستگاری داریم که مقام معظم رهبری حفظه الله تعالی را قبول دارد ولی اینطور نیست که همیشه سخنان حضرت آقا را گوش بدهند و عمل کنند. مثلا برای انتخابات ایشون گفتند من شرکت نکردم چون واقعا مردد بودم و از آن طرف هم رهبر گفته بودند مراقب باشید رای شما حق الناس است و در آن دنیا برای این رایی که می دهید پاسخگو هستید اما از آن طرف هم گفتند رای ندادنم به این معنا نبود که مخالف رژیم باشم (چون ایشون لفظ رژیم رو آوردند بنده هم همان لفظ را به کار بردم) آیا این نوع صحبت این آقا پسر را می توان به حساب بی بصیرتی شون گذاشت؟ ۲. در مکان کلاس آموزشی هستم (آموزش هنری) که مدام به آن مربی مراجعه می شود و ایشان تبلیغ کلاسهای عرفان کیهانی رو می کنند و از آن طرف هم می دانند که من مخالف هستم، باید بگویم که این فردی که تبلیغ می کنند از افراد خانواده بنده هستند و نمی دانم باید در مقابل این تبلیغاتشان چه کنم؟ سعی کردم فردی که آمده بود و از ناامیدی و بی انگیزگی صحبت می کرد با معرفی کتاب راهنمایی اش کنم ولی باز بی فایده بود و انگار آمده بود که فقط این کلاسها را برود. استاد هر روز شاهد این هستیم که مردم زیادی به سراغ این کلاسها می روند. مگر نه اینکه سر دسته این عرفان آقای محمدعلی طاهری مرتد شناخته شده است پس چرا هیچ برخورد و مجازاتی نمی شود؟ متاسفانه از بچه های کلاس خودشان شنیدم در این دولت آزاد شده اند. استاد وظیفه ی این حقیر در مقابل این تبلیغاتی که می شود چیست؟ استاد اگر امکان دارد پاسخمان را در خصوصی بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اگر آن خواستگار رویهمرفته انسان نجیب و سالمی است می‌شود در این موارد حساس نبود. 2- بالاخره هر اندازه ما عرفان حقیقی را مطرح نکنیم، این گرایش‌ها به جریان‌های انحرافی عرفانی در میان خواهد بود. به استاد خود بفرمایید چرا با عرفان عمیق و دقیقی که امثال حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در تفسیر سوره‌ی حمدشان مطرح کرده‌اند، مرتبط نیستند؟! موفق باشید

19490
متن پرسش
سلام بر استاد عزیز: واقعا چه باید کرد؟ و کی باید جواب گرفت؟ کاربری از بارقه ای که بر او شده بود سخن گفته بود و شما شعر عاشق شده ای ای دل را برای او فرستادید، غبطه ی عجیبی خوردم، چه باید کنیم، ماه رمضان هم در غفلت و گرفتاری و رذایل، فقط سحرها به حال خودم گریه و از او می خواهم این فاصله کم شود، خیلی وقت است در سر هوای سیر و سلوک کرده ام ولی نمی توانم و در این کاروان مشتاق خدا اضعف هستم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با کتاب «آداب الصلواة» حضرت روح اللّه خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» شروع کنید. شرحی از این کتاب توسط حقیر انجام شده، ان‌شاءاللّه مفید خواهد بود 2- کتاب «اصول کافی» در صفای باطن کمک‌تان می‌کند. موفق باشید

19478
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار اوقاتتون خوش و طاعات و عباداتتون مورد قبول پروردگار یکتا: استاد مدتی از اینکه احساس حضور و ذکر قلبی ام کم شده بود خیلی گلایه و شکایت داشتم تا اینکه خدا رو شکر در این ماه رمضون بهتر شده اما مدام این وسوسه میاد سراغم که این حالت موقتی هست و چون لطف خداوند در این ماه خاص هست و شیاطین در غل و زنجیر هستن این حال و پیدا کردی و بعد از ماه رمضون بازم میشی همون و حالت هم به حال سابق برمیگرده، این وسوسه بنده رو آزار میده و خیلی ترس دارم از اینکه این حال و از دست بدم، ممنون میشم راهنمایی بفرمایید. یا علی و التماس دعا استاد
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قضیه تا آخر همین است که گاهی انسان در «قبض» است و گاهی در «بسط». به گفته‌ی مولوی:

ای برادر عقل یک‌دم با خود آر

دمبدم در تو خزان است و بهار

عمده آن است که بدانیم در حال بسطِ بهاری شکر پیشه کنیم و در حالت بسطِ پاییزی صبر. موفق باشید

19472
متن پرسش
سلام و عرض ادب و ارادت خدمت جان دلم: از هنگامی که بارقه ی بی وصف آن وجود نازنین به قلب این حقیر سراپا فقر رسیده نمی توانم مطالعه ای انجام بدم اصلا انگار دیگر سوالی ندارم چه بگویم حضرت استاد که حال غریبی دارم و چه بگویم که هرچی می نگرم اوست این چه حالی است که اینگونه قالی را علت است چه کنم یا صاحب الزمان روحی فداک.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به گفته‌ی جناب مولانا جلال‌الدین رومی:

عاشق شده ای، ای دل سودات مبارک باد... از جا و مکان رستی، آنجات مبارک باد

از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور.... تا مُلک و مَلَک گویند، تنهات مبارک باد

ای پیشرو مردی، امروز تو برخوردی.... ای زاهد فردایی فردات مبارک باد

کفرت همگی دین شد تلخت همه شیرین شد.... حلوا شده ای کلی حلوات مبارک باد

در خانقه سینه غوغاست فقیران را.... ای سینه بی‌کینه غوغات مبارک باد

این دیده دل دیده اشکی بد و دریا شد.... دریاش همی‌ گوید دریات مبارک باد

ای عاشق پنهانی آن یار قرینت باد.... ای طالب بالایی بالات مبارک باد

ای جان پسندیده جوییده و کوشیده.... پرهات بروییده پرهات مبارک باد

خامش کن و پنهان کن بازار نکو کردی.... کالای عجب بردی کالات مبارک باد

موفق باشید

19466
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: با توجه به اینکه با حرکت جوهری بدن مادی به مرور بدن برزخی شکل می گیرد نوزادی که در روزهای اولیه تولد فوت می کند بدن برزخی او به چه شکلی توجیه می شود و چگونه شکل می گیرد در حالی که هنوز ابتدای حرکت جوهری جسم مادی بوده است؟ ممنونم از زحماتتون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نفس ناطقه‌ی کودک مثل هر نفس ناطقه‌ای دارای مراتب جسم و مثال و عقل است و از این جهت بعد از فوتش، بدنِ مثالی با نفس او هست، منتها از آن‌جایی که آن بدنِ مثالی با ادامه‌ی زندگی شکل خاصی به خود می‌گیرد که صورت اخلاق و اعمال اوست، برای او چنین نیست و بدنی است بسیط و اولیه. موفق باشید

19444
متن پرسش
با سلام: اگه مداوم با زبان دعا کنم و از خداوند همسر بخواهم آیا ممکن است انجام گیرد با توجه به اینکه وقتش دیر شده. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ما موظف هستیم دعا کنیم و راهِ گشوده‌ی خدا را در مقابل خود هرگز بسته نپنداریم، ولی شاید تقدیر ما چیز دیگری باشد. لذا افقِ ارتباط با خداوند را محدود به یک یا چند آرزو نکنیم. موفق باشید

19416
متن پرسش
سلام علیکم: خدا قوت. استاد نمیدونم اینا درد دل هست یا انتقاد. به هر حال دوست دارم با شخص شما مطرح کنم. تا ان شاءلله فرجی بشه. استاد گرامی بنده حدود سه سال است که با افکار شما آشنا شدم که از این بابت خدا را بسیار شاکرم. بیشترین چیزی که در شخصیت شما من را جذب کرد. تواضع و خوش خلقی شما بود. اما استاد متأسفانه این تواضع و خونگرمی و گشاده رویی را در بعضی از شاگردهاتون ندیدم. اولین باری که به مدرسه حضرت خدیجه (س) اومدم حس می کردم باید بوی بهشت را استشمام کنم چون تفکر دینی در اونجا وجود داشت اما متاسفانه بوی غریبگی به مشامم خورد. هیچ کس با گشاده رویی از من تازه وارد استقبال نکرد تا من جذب شوم. حس کردم بچه ها نمیخان کسی را به جمع خودشون جذب کنن و حتی با برخوردهای سردشون دور خودشون حصار کشیده بودن. در صورتیکه در همون ایام دقیقا در جو ادبی و مذهبی تازه وارد شده بودم (زیاد ادعای مذهب و دینشون نمی شد اما فوق العاده گرم من را در جمعشون پذیرفتند و همه را جذب خوش خلقیشون می کردند. همشون پیشتاز در سلام کردن بودند. روی گشاده و تواضع درشون موج می زد. حقیقتش خشکی رفتاری (البته منظورم در برخورد اول) را در بقیه مراکز مذهبی هم می بینم. مثلا در بسیج. یا در بین بقیه افراد که به مذهبی شناخته میشن. مثلا دو سال پیش با جمعی از دختران محجبه بسیجی به تهران رفتیم برای بازدید از خانه امام و‌... وقتی از ترمینال جنوب توی مترو نشستیم مترو خالی بود و همه مون تونستیم که بشینیم. در ایستگاه‌های بعدی خانم های بد حجاب هم سوار میشدن متاسفانه پچ پچ های محجبه ها زیر چادر شروع شد خنده های یواشکی و تمسخر و اشاره به بدحجابها. هیچ کدوم از چادریها نخواستن جذبی اتفاق بیفته. (در صورتیکه رهبر انقلاب خیلی به جذب قشر خاکستری اصرار دارند.) هیچ کسی از روی صندلیش پا نشد که مثلا زن بدحجابی که معلوم بود خیلی خسته است جاش بشینه. البته خودم این کار را کردم تا شاید کمی تصورشون از چادری ها مثبت بشه. من دوستان بد حجاب زیادی دارم. بدحجاب اما با دلهای پاک و معصوم. میگن که چرا چادری ها فکر می کنید فقط خدا مال اونهاست. چرا فکر می کنند و یا جوری برخورد می کنند که انگار اونا بهشتی اند و ما جهنمی. خیلی دوست دارم یکی از دوستام را همراه خودم به جلسات کتابخونه مرکزی بیارم اما از نگاه بد بهش می ترسم. می ترسم بیام ثواب کنم کباب بشه. به یکی از فرماندهان بسیج گفتم چرا شما فقط چادری ها و بسیجی‌ها را به مراکز مذهبی خانه امام و... می یارید. چرا جوری برخورد جذاب نداشتید که بدحجابها هم جذب دین بشند. گفت اونا اینجور جاها نمیان! یعنی فقط ما دنبال حقیقتیم؟ البته خدا رو شکر توی اردوی راهیان جنوب داره این اتفاق می افته که خیلی خوشحالم. استاد چرا نباید دیوار مدرسه حضرت خدیجه کبری (س) مزین به اشعار زیبای حافظ با خط خوش باشه تا تاره واردها را بیشتر جذب کنه. یا دوسه تا گلدان و گل طبیعی توی راهرو و کلاسها باشه (شایدم باشه ولی من چند باری اومدم ندیدم.) استاد یک بار برای یک مساله ای به دفتر یا همونجای که کتابخونه مدرسه هست گذرم افتاد واقعا دافعه داشت برام. میز پر از خاک. لیوانهای نصفه چایی. کاغذهای پر و پخش روی میز. بدتر از همه من که عاشق کتاب هستم و از دیدن یه کتابخونه بخصوص کتابهای مرجع و مذهبی به وجد میام، این بار فقط غصه خورم مثلا سراغ کتاب اصول کافی رفتم و می خواستم پر بکشم اما جلد پر از خاکش پر پروازم را شکوند. خلاصه اینکه کاش همه مذهبی ها مثل شهید آوینی و سایر شهدا جذاب بودند. تا این همه مردم خاکستری جذب ظواهر جذاب باطل نمی شدند. و این قدر غصه نمی خوردم که چرا یک نامزد انقلابی مومن نتونست آرای حداکثری جذب کنه و مجبوریم دوباره دولت اسلامی را دست نااهلش بسپاریم‌. من حس می کنم قشر مذهبی کوتاهی می کنند. حس می کنم خیلی جدی تر، هنرمندانه تر و سریع تر باید سرباز مهدوی جذب کنیم‌. خسته ام از غیبت حضرت مهدی (عج)، به امید فرج حضرتش. خدا به عمر شما و راه شما برکت عنایت کند. عاقبتتان بخیر و سایه تان بر سر ما مستدام.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:  همان‌طور که می‌دانید بالاخره شیطان قسم خورده در صراطی که به خدا ختم می‌شود، قرار گیرد و تا آن‌جا که ممکن است مانع سیر کسانی شود که در این مسیر هستند. از موانعی که شیطان در مقابل ما ایجاد می‌کند بدخلقی و عجب و بی‌انظباطی است که شما در امثال ما می‌بینید. امید است هرچه زودتر متوجه شویم اگر طالب آن هستیم که مسیر خود را به نتیجه برسانیم، از تلاش برای رفع چنین ضعف‌هایی کوتاهی نکنیم. آری! راه خدا بدون شیطان نیست. موفق باشید

19403
متن پرسش
با عرض سلام و خدا قوت خدمت شما عزیز دل: حقیر چند سال بود که گمشده ای داشتم که حقیقت بود بارقه ای باعث شد که تا حدودی دریافت کنم و احساسی باعث شد که سراغ کتاب فصوص بروم با اینکه هیچ بنیه ای علمی در مسایل این کتاب نداشتم اما وقتی می خواندم کانه مطالبش را می فهمیدم و با وجودم و ادراکاتم هم سنخ بود با اینکه نه اهل عبادات شاقه بودم و نه اهل ریاضات مرسومه اما اکنون تمام موجودات را عین آن حقیقت لا یتناهی می بینم و به قدر معلومش ایمان دارم و هرچه پیش می روم تحیر اندر تحیر است حضرت شما چه تشریح می فرمایید. قبلا از سعه صدر شما کمال تشکر را دارم و چه بگویم جز لا هو الا هو.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شرح‌هایی مثل شرح «بابا رکنا» از فصوص الحکم که اخیراً به بازار آمده و شرح «خوارزمی» می‌تواند در این امر کمک‌کار باشد. به نظر بنده سیر مطالعاتی در سایت به عنوان مقدمه کمک می‌کند. موفق باشید

نمایش چاپی