بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان، فلسفه، کلام

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
19250
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد عزیز و فرزانه: جناب استاد ختمی از حضرت امیر علی علیه السلام در کتاب شمس المعارف الکبری وارد شده است که حضرت می فرماید اسرار عجیبی در آن نهفته شده است (سرا ای سر) بدین صورت که بعد از نماز صبح سوره حمد را 30 بار بعد از نماز ظهر 25 بار بعد از نماز عصر 20 بار بعد از نماز مغرب 15 بار بعد از نماز عشاء 10 بار که مجموعا می شود صد بار. حال جناب استاد در نماز های جماعت فرصت این که تعداد یاد شده را بخوانیم بین دو نماز داده نمی شود چه باید بکنیم آیا به خواندن نماز ظهر و مغرب اکتفا کنیم و بلافاصله ختم را بجا بیاوریم و بعد نماز عصر و عشاء را فرادی بخوانیم و یا نماز عصر و عشاء را قضا نیت کنیم بعد ختم را بخوانیم و بعد ادای آن را به جا بیاوریم و شق سوم این که آیا می شود برای این که جماعت را از دست ندهیم نمازهای ظهر و عصر و مغرب و عشاء را با هم بخوانیم و بعد تعداد ذکر شده را یکجا بخوانیم؟ با کمال تشکر و التماس دعا. در ضمن چند وقتی است به ایمیلم چیزی ارسال نمی شود لطفا پاسخ را در سایت بگذارید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید مطابق دستور عمل کنید تا نتیجه حاصل شود لذا راه‌کارِ دوم منطقی است که نماز عصر و عشاء با نیت قضا بخوانید. موفق باشید

19241
متن پرسش
بنام خدا با سلام: مدتی به تزکیه نفس پرداختم به مراحل و نتایج خوبی رسیدم اما بعد از مدتی به طرز عجیب و وحشتناکی در دلم شک و شبهه افتاد که هر کاری کردم نتوانستم آنها را از خود دور کنم، اکنون هم در توهم و خیالات زندگی می کنم هر مطلبی و یا موضوعی را گوش می کنم فورا ذهنم برای آن پاسخی می دهد حس و حال معنوی را از دست ام آنچه بر من چیره گشته ذهن و توهمات است و بس. دل و عقلم در معارف و معنویات خیلی کم سو شده. من که عاشق خدا و ائمه و معنویات بودم نمی دانم چرا هیچ حال و هوای سابق را ندارم. لطفا راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این را لطف خدا بدانید، زیرا آن‌چه در برزخ در مقابل نکیر و منکر با آن روبه‌رو می‌شوید حالا سراغ شما آمده تا خود را درست شکل دهید. لذا مباحث معرفت نفس برای این شکل‌دهی، شروع خوبی است. موفق باشید

19236
متن پرسش
با سلام: آیا نفس اماره میل و امر به سوء ندارد؟ خوب از خداوند جز انتظار خیر نمی رود. این موضوع و وجود دیگر شرور چگونه قابل تفسیر است؟ تشکر فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان به جهت آن‌که باید با انتخاب خود، کمال خود را به‌دست آورد حضرت حق او را در مقابل دوگونه میل یعنی میل به بدی‌ها و میل به خوبی‌ها قرار می‌دهد و می‌فرماید: «انّا هدیناه السبیل امّا شاکراً و امّا کفوراً» ما او را در مقابل جاده‌ای قرار می‌دهیم که می‌تواند از آن استفاده کند و یا از آن منحرف شود. موفق باشید

19239
متن پرسش
سلام و خدا قوت بر استاد طاهرزاده عزیز: ممنون که بخشی از وقت ارزشمندتون رو صرف سوالات جوانان میکنین: 1. چرا در دین داشتن آرزوهای بلند مذمت شده در حالی که در دنیای امروز تا این اندازه تشویق به داشتن آرزوهای بزرگ می شود و آن را راه رسیدن به موفقیت می دانند؟ 2. می دانیم که حضرت حجت (ع) «حضور» دارند ولی «"ظهور»" ندارند، پس چرا در دعای عهد می خوانیم که اللهم اکشف هذه الغمه عن هذه الامه بحضوره؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آرزوهای بلند دنیایی یا «طول الأمل» انسان را مشغول دنیا می‌کند و گرفتار انواع کثرت می‌گردد و از نظر به حضرت احدی باز می‌ماند و از این جهت رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌فرمایند: «أَخْوَفَ مَا أَتَخَوَّفُ عَلَيْكُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ‏ لِأَنَّ اتِّبَاعَ الْهَوَى يَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ طُولَ الْأَمَلِ‏ يُنْسِي الْآخِرَة»[1]

و به ‏راستى ترسناك ‏ترين چيزى كه از آن بر شما بيم دارم دو چيز است: يكى پيروى از هواى نفس، و ديگر آرزوى دراز، زيرا پيروى از هواى نفس انسان را از حقيقت باز دارد، و درازى آرزو آخرت را به‏ دست فراموشى سپارد.

پس اين‏كه به ما مى‏ فرمايند از آرزوها حذر كنيد منظورشان اولًا: آرزوهاى دنيايى است. ثانياً: آرزوهايى كه با وَهميات و خيالات همراه است كه از آن تعبير به «طولُ الْامل» يا آرزوهاى دراز مى‏ شود. در بسيارى از روايات و دعاها آرزو به معنى «طول‏الأمل» است. 2- بالاخره تنها از طریق ظهور وجود مبارک آن حضرت است که حضرت به صورت عملی و مستقیم إعمال ولایت می‌کنند و جهان به سامان می‌رسد. موفق باشید

 


[1] ( 1)- الإرشاد فى معرفه حجج الله على العباد، ج 1، ص 236.

19238
متن پرسش
با سلام: در خصوص فنای در ذات غیب الغیوبی نظر شما را در سوالات متعدد دوستان مشاهده کردم. که جنابعالی معتقد هستید که مراتب فنا در نهایت به فنای در ذات عیب الغیوبی منتهی می شود. حالا 4 سوال برایم هست. 1. آیا در این مقام امکان این هست که گفته شود مثلا مولا علی در مقام فناء، خود خداوند است؟ و علی و ذات حق یکی است؟ 2. این که در این مقام هیچ چیز احساس نمی شود جز ذات حق، آیا این بدان معنا است که تعینات هم اصلا دیده نمی شود و فقط ذات حق احساس می شود؟ و یا اینکه تعینات و محدوده ها دیده می شود اما هیچ گونه استقلالی به تعینات داده نمی شود؟ چون در یکی از فرمایشات فرمودید این که در فنا کثرات دیده شود حق خلق ادا شده و اینکه استقلالی برایشان نبینیم و وحدت را غالب ببینیم حق حق داده شده. 3. پاسخ شما به هر کدام از دو وجه بالا باشد آیا در نهایی ترین حال عارف کثرات ولو به نحوه کاملا غیر مستقل مشهود است یا خیر؟ 4. یه نظر می آید در فنای در ذات جایی برای سخن راندن از بقای عین ثابت نباشد چون عین ثابت در مقام واحدیت مطرح می شود. این طور نیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سالک در فنای ذات، خود را به نور حق احساس می‌کند و از منیّت خود فانی می‌شود و نه از احساس خود. و هرگز در این حالت برای عبد این احساس پیش نمی‌آید که او خدا است. و در این رابطه است که همه‌ی مخلوقات را محل تجلی انوار الهی می‌یابد و از این جهت حقِ خلق نیز ادا شده و عین ثابته‌ی هر مخلوقی را نیز محلِ تجلی انوار الهی می‌بیند. خوب است که در این مورد به جواب سؤال شماره‌ی 19156 رجوع فرمایید. موفق باشید

19202
متن پرسش
سلام استاد: در کتاب ادب عقل و خیال و قلب اشاره فرمودید که برای تربیت عقل روی کتابهای برهانی و امثال کتابهای ملاصدرا برنامه ریزی بشود و برای تربیت خیال روی کتابهای مولوی و حافظ کار شود برای تربیت قلب چه کنیم؟ تربیت قلبی خیلی سخت است. بنده خودم به شدت به یکی از بستگانم کینه دارم هر چه تلاش می کنم تا این کینه از دل من برود نمی شود چه کنم؟ و خیلی صفت های بد دیگر. چه کنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر اندازه اُنس با حضرت حق و شوق عبادت را در خود بیشتر کنیم، بیشتر قلب به اصلاح، گرایش می‌یابد. موفق باشید

19200
متن پرسش

با سلام و احترام و ارادت خدمت استاد عزیز: یک بحث مهم: همچنان که استحضار دارید عالمان و عارفان متعددی داشتیم و داریم (در همین عصر) که در زمان نونهالی و نوجوانی معنویت چشم گیری داشتند!!! سئوالی که مطرح می شود این است که نوجوان و جوان امروزی به سختی و دشواری می تواند این معنویاتی را که عالمان و عارفان در زمان نوجوانی و جوانی داشتند، داشته باشند، چند سئوال: 1. به نظر حضرتعالی علل این تفاوت در چیست؟ 2. روح مدرنیته و عالم غربی که در قیاس با 40 سال پیش تشدید شده چقدر می تواند در سلوک معنوی جوان امروزی دخیل باشد؟ 3. به نظر حضرتعالی چه عواملی می تواند یک نونهال 13 ساله یا نوجوان 17 ساله که به اقتضاء سن خویش در معرض توهمات و عدم بلوغ هست دارای مراتب معنوی باشد و به تهذیب نفس بپردازد مثل آیت الله بهجت (ره)؟ 4. آیا انتخابی قبل از ورود به عالم ماده داشتیم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم انتخاب‌هایی از قبل داشته‌ایم ولی همان روحیه‌ی انتخابگری همچنان برای انتخاب راه‌های دیگر در نزد ما است. بنده در همه‌ی جواب شما، یک آوینی را در آستین دارم که نشان دهم؛ چگونه فهمید؟ چه چیزی را ببیند؟ و در کدام جاده قدم زند؟ راهِ گشوده‌ی جوانان ما، شهید آوینی است با آن اشارت‌های آسمانی‌اش. با تمام وجود باید خود را در او بیابیم. موفق باشید

19198
متن پرسش
با سلام: استاد عزیز ملاک و معیار بیرون رفتن کینه افراد از دل انسان یا بخشیدن آنها چیست؟ آیا باید حتما فرد مورد کینه را دوست بداریم بجای نفرت یا نه همین که از انتقام و میزان نفرت کاسته شود کافیست؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: متوجه باشید آزار و اذیت او، حتماً منفعتی برای شما دارد. لذا غضب و کینه نسبت به او در میان نمی‌آید. موفق باشید

19186
متن پرسش
به نام خدا استاد عزیزم سلام: متن های رنج دوران دوستان را خواندم، بعضا حرف دل خیلی از ماست، کاش این قلم مادی می‌توانست حال مرا آنگونه که می شود برایتان بنویسد، کاش من هم می‌توانستم رنجم را بگویم. از خانه خسته بودم، صبح شنبه ای آمده ام امام زاده نزدیک منزل مان اینجا برایتان بنویسم، تنهای تنها، هیچ کس اینجا نیست، جز من و گنجشک ها و امام زاده. استاد دل مرده شده ام، دل خسته، دل زده، از دنیا، گرفتار تنهایی ام، بانوی مذهبی و به اصطلاح دین دار، اما دین داری ام حال دلم را خوب نکرد، اینها هستند با من، منتها هر از گاهی در کشاکش زمان گم می‌شوند. اما می آیند باز و جواب می خواهند از من. دل طلب ها کرد،طلب های زیادی، هیچ کس و هیچ چیز اما پاسخگوی این طلب ها نبود، سعی ام را کردم، مراقبت کردم، توجه کردم که قلب را زنده نگه دارم ولی نمی‌شود. از خودش خواسته ام، صبر و استقامت کرده ام، چرا دری گشوده نمی‌شود بر حال ما؟ استاد نمی دانم چیست در درونم که اینقدر مرا می آزارد؟ این چیست که جان ما می خواهد و نمی یابد؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: به قول غزالی:

ما جامه نمازي به سر خم كرديم      بر خاك خرابات تيمّم كرديم

شايد به در ميكده ها دريابيم          آن عمر كه در مدرسه‌ها گم كرديم

به نظر بنده این انقلاب موجب می‌شود تا قصه‌ی ما آن گردد که بگوییم:

 ای بخت سعید من،  ای وعد و وعید من                       ای روی تو عید من از مات سلام الله

هم اسعد و مسعودی، هم مقصد و مقصودی                 هم احمد و محمودی از مات سلام الله

هم جان جهانی تو، هم گنج نهانی تو                           هم اَمن و امانی تو، از مات سلام الله

چون یافتمت جانا، بشناختمت جانا                                جان باختمت جانا از مات سلام الله

امروز مراقبه‌ای که ما را به خدا می‌رساند، نزدیکی به روحی است که با انقلاب اسلامی در این تاریخ ظهور کرده. آری! خدا را باید در مظاهر دید و مظهر ظهور خدا امروز در آن چیزی است که آینه‌ی انقلاب اسلامی به نمایش گذاشته است. حتماً شنیده‌اید که سالکانِ دل‌داده، نیمه‌شبان اشک‌ها می‌ریزند زیرا به نحوی با خدای محبوب خود روبه‌رو می‌شوند و در این تاریخ آن نیمه‌شب‌ها در نیمه‌های روز و در جمال تاریخی ظهور می‌کند که شهدا و امام شهدا و نایب امام به صحنه آورده‌اند. مراقب باشید تاریخی که در آن انقلاب ظهور کرده است را گم نکنید وگرنه خدایی را گم کرده‌اید که می‌توان با او اُنس گرفت. تجربه‌ی حقیقت در بستر نظر به سیره‌ی انسان‌هایی ممکن است که عارف به زمانه‌ی خود باشند به همان معنایی که گفت:

 در خدا گم شو وصال این است و بس         گمشدن گم کن کمال این است و بس

اگر بناست با قصه‌ی «تعرف الأشیاء باضدادها» به موضوعات نگاه کنیم، آیا دشمنیِ خبیث‌ترین و بی‌خداترین انسان‌های عالَم با انقلاب اسلامی حجت بالغه‌ای نیست که شیاطین عالَم با تمام وجود متوجه‌ی گوهر انقلاب اسلامی شده‌اند و به کفرِ نسبت به آن کمر بسته‌اند؟! و ما باید انقلاب اسلامی را همان‌طور که شیطان می‌بیند، ببینیم ولی به جایِ کفرِ بدان، ایمانِ به آن را پیشه کنیم. موفق باشید

19194
متن پرسش
میدونید اکثریت ما ایرانیها حتی پدر و مادرخودم تا وقتی که خوش هستیم به ندرت یاد خدا می افتیم، نماز میخونیم ولی یادی که از اعماق قلب بیرون میاد فاصله اش زیاده اما وقتی که توی بن بست های زندگی افتادیم آموقع آسمان را نگاه می کنیم که ای خدا مثلا این پسر من دانشگاه قبول بشه من یک گوسفند نذر می کنم و آن موقع خدای بزرگ بی نیازه و هیچ احتیاجی به آن گوسفند نداره تا دیروز وقتی کباب می خوردی و دودش می رفت خانه بغل دستی ات که دو ماهه اصلا شکل گوشت را ندیدن اما وقت گرفتاری خودت میری دویست گرم گوشت بهش میدی آن هم به خاطر معامله پایاپای که کردی، برادر معامله اینطور با خدا منسوخ و باطله شما اگر راست میگی اول نذر کن و بعد توقع داشته باش، به قول معروف اول برادری ثابت کن و بعد ادای ارث کن. ما از انسان بودن فقط اسمش را یدک می کشیم اگر نه اشرف مخلوقات اینها که می بینیم نیستن که بخاطر مال دنیا شرافت می فروشند. سعدی بزرگ میگه: تن آدمی شریف است بجان ادمیت / نه، همین لباس زیباست نشان آدمیت / رسد آدمی بجایی که بجز خدا نبیند / بنگر تا چه حد است مکان آدمیت. به نظر شما آیا هست؟ من میخوام کاری برای شخصی انجام بدم و غیر ممکنش را ممکن کنم. باید طهارت بگیرم سه روز غذای درستی نخورم و بعد طی یک جریان کاری براش انجام بدم میگم. آنقدر پول بفرست که من بیکارم. باید کار شما را انجام بدم، باید بگی که آقا این کلاهبرداره، عارف نباید مسایل مادی داشته باشه، مگر ما جز شتر هستیم یارو ماهی میخواد بگیره باید قبول کنه شلوارش خیس بشه.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با همه‌ی این احوال اولاً: خدای کریم به دنبال بهانه است تا لطفش را از ما دریغ ندارد. ثانیاً: بالاخره ما در حدّ توانایی‌های خود وظیفه هایی نسبت به همدیگر داریم و هراندازه در این امر، درست عمل کنیم، نتیجه‌ی آن برای ما و جامعه ظهور خواهد کرد. گفت: «ره چنان رو که رهروان رفتند». موفق باشید

19184
متن پرسش
با عرض سلام و تشکر: چرا مکاشفه آيت الله ميرزا مهدي اصفهاني را طرفداران و مخالفان او به 2 گونه نقل کرده اند. طرفداران مي گويند که حضرت مهدي (ع) در آسمان با خطي سبز براي او نوشت که طلب المعارف من غير طريقنا اهل البيت مساوق لانکارنا – ولي مخالفان مي گويند در مكاشفه‌ای می‌بیند كه حضرت بقیّةالله ارواحنا فداه كاغذی به او دادند و در پشت آن كاغذ به خطّ سبز نوشته است: أنا الحُجّة‌ُ ‌ابْنُ الحَسَن. خودش این مكاشفه را تعبیر به بطلان سیر و سلوك خود نموده؛ و از آنجا از عرفان و پیمودن راه خدا زده می‌شود.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در جریان نیستم. ولی مگر مشکل ما امروز، این حرف‌هاست؟ در تاریخی که دشمنان اسلام هزاران شبهه مطرح کرده‌اند که تنها باید با استدلال‌های عقلی و فلسفی در مقابل آن‌ها ایستاد. موفق باشید

19160
متن پرسش
با سلام: استاد عزیز ملاک و معیار اینکه بفهمیم یک چیزی و عملی، ملکه ی ما شده و در قیامت با آن مواجهیم چیست؟ یعنی از کجا بفهمیم یک چیزی ملکه ی ما شده؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی چیزی ملکه‌ی انسان شد، بدون هر تعللی و تردیدی، اگر آن چیز عقیدتی باشد آن را تصدیق می‌کند و اگر عملی باشد آن را انجام می‌دهد. موفق باشید

19157
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: ما یک گروه پنج نفره هستیم که دور هم جمع شدیم. چیزی که ما را دور هم جمع کرده این است که یک جوان شیعه ی انقلابی تو سال 96 ، چه کارهایی باید انجام دهد؟ در چه زمینه هایی باید روی خودش کار کند؟ در چه کارهایی باید سررشته داشته باشد؟ امام زمان از ما انتظار انجام چه کارهایی را دارند؟ امام و رهبری چه انتظاراتی از ما جوانان دارند؟ تصمیم گرفتیم برای رسیدن به این موارد سیری را برنامه ریزی کنیم. به همین خاطر برآن شدیم نظر چندتن از اساتید را در مورد این موضوع جویا شویم تا بتوانیم برنامه ای کامل و جامع را طرح ریزی کنیم. به همین خاطر به مساعدت افرادی همچون شما داریم. در ابتدا برای اینکه شناختی کلی به افراد گروه داشته باشید بای عنوان کنم که همه ی ما دانشجو هستیم. دانشجو رادیولوژی دانشگاه اصفهان - دانشجو پرستاری اصفهان - مهندسی عمران آزاد نجف آباد - بیوشیمی آزاد نجف آباد - صنایع جهاد دانشگاهی خمینی شهر. همه بچها متولد 75 - 76 هستن. چهار نفر خمینی شهری و یک نفر آبادانی. جدای از این برنامه ای که سعی در انجام آن داریم، تمام اعضای این گروه در برنامه ای دیگر تحت عنوان (سیر معرفتی استاد طاهرزاده) شرکت دارند که در آن روی کتاب های شما کار می کنیم و تا الان معرفت النفس و برهان صدیقین را کار کردیم. (سیر اعتقادی است) تصمیم گرفتیم که در این حلقه ی جدید مباحثی را علاوه بر مبحث سیر فوق کار کنیم. تحقیقاتی انجام دادیم که نتایج آن: مطالعه نهج البلاغه - مطالعه قرآن به همراه معنی - مطالعه ی صحیفه ی امام - مطالعه ی زندگی نامه و وصیتنامه شهدا - مطالعه و بررسی صحبت های رهبری - کار کردن روی معارف دعاهایی همچون مناجات خمس عشر و ... بود که هر کدام به نوبه ی خود نیاز به انجام و کار کردن دارد. و اما درخواست ما از شما: اولا که بنظر شما ما روی چه مباحثی کار کنیم؟ (آیا همین مباحث گفته شده یا چیزی دیگر؟) دوما چون مسلما مطالبی که باید کار شود (چه چیزهایی که مطرح شد، چه چیز های دیگری که نیاز است) بسیار زیاد است خواهشمندم برنامه ی پیشنهادی خود برای اولویت بندی و اهم و مهم کردن مباحث و تحت یک سیر درآوردن مباحث، را برای ما ارسال کنید. تا از برکات تمامی این مباحث به نوبه ی خود بهره مند شویم و همچنین اگر موضوعی هست که لازم است علاوه بر این مباحث کار کنیم را به ما گوشزد نمایید. مخلص کلام : چهار پنج تا جوونیم. میخوایم رو خودمون کار کنیم. یه برنامه به ما پیشنهاد بدین. هم از لحاظ محتوایی هم از لحاظ شیوه ی اجرا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید فعلاً خوب است که در دو جبهه‌ی معرفتی و زمان‌شناسی کار شود. مسیر معرفتی را بعد از «برهان صدیقین» با مباحث معاد و شرح صوتی آن ادامه دهند و زمان‌شناسی را با مباحث «انقلاب اسلامی» از کتاب «انقلاب اسلامی بازگشت به عهد قدسی» تا کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» دنبال کنند تا إن‌شاءاللّه کار به مباحث قرآنی بکشد. به‌خصوص اگر بتوانند سری به بحثی که در رابطه با سوره‌ی آل‌عمران شده است بزنند که شروع خوبی است. موفق باشید 

19156
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید خدمت استاد طاهرزاده: ببخشید استاد خواستم اگه ممکنه نظرتون رو در مورد متن زیر که در کتاب الله شناسی جلد 1 علامه طهرانی است، بفرمایید. استاد سوال من این است که آخر نفهمیدم که اگه می توان در کنه ذات خدا فانی شد، پس چگونه نمی توان به آن علم پیدا کرد؟ متن: و محصّل‌ و نتيجه‌ حاصله‌ از گفتار اين‌ عارف‌ ربّانيّ (شبستری) آن‌ است‌ كه‌: خداوند را با صفات‌ او مي‌توان‌ شناخت‌ ؛ و ذاتش‌ را نمي‌توان‌ شناخت‌. در اينجا اين‌ سوال‌ پيش‌ مي‌آيد كه‌: چرا ذات‌ خدا را نمي‌توان‌ شناخت‌؟! لابدّ پاسخ‌ آن‌ مي‌باشد كه‌ چون‌ او لايتناهي‌ است‌ و انسان‌ محدود و متناهي‌؛ لهذا احاطه‌ كه‌ لازمه معرفت‌ و شناخت‌ است‌، از مقيّد و محدود و متناهي‌ به‌ ذات‌ لايتناهي‌ محال‌ است‌. سوال‌ مي‌شود: همانطور كه‌ احاطه بر ذات‌ غيرمتناهي‌ محال‌ است‌، احاطه بر صفات‌ غيرمتناهيه‌ نيز محال‌ است‌، بنابراين‌ شناخت‌ خدا را با صفات‌ همچنين‌ بايد محال‌ باشد. ص 227 اگر جواب‌ داده‌ شود: شناخت‌ خدا با صفات‌ و آثار متناهيه‌ او مي‌باشد، نه‌ صفات‌ كلّيّه‌ عامّه‌ لازمه‌ ذات‌ كه‌ غيرمتناهي‌ است‌. سوال‌ مي‌شود: در ذات‌ هم‌ همينطور دنبال‌ وجود جزئي‌ و ذات‌ جزئي‌ كه‌ مترشّح‌ از ذات‌ اوست‌ مي‌روند نه‌ دنبال‌ ذات‌ كلّي‌ و وجود مجرّد بسيط‌ لايتناهي‌ وي‌. بنابراين‌ وجه‌ استحاله‌ آن‌ چيست‌؟! اگر در پاسخ‌ گفته‌ شود: آري‌، شناخت‌ خدا با صفات‌ غيرمتناهيه‌ او نيز محال‌ است‌ همانطور كه‌ شناخت‌ ذات‌ او استحاله‌ دارد، ولي‌ شناخت‌ خدا با صفات‌ بوسيله فناي‌ در صفات‌ صورت‌ مي‌گيرد؛ و در فناء حدّ و قيد و تناهي‌ معني‌ ندارد. سالك‌ راه‌ خدا در صفات‌ غير متناهيه‌ او نيست‌ و نابود مي‌گردد. جواب‌ آن‌ است‌ كه‌: در ذات‌ نيز اينچنين‌ است‌، شناخت‌ ذات‌ خدا با فناي‌ در ذات‌ تحقّق‌ مي‌پذيرد. پس‌ در ذات‌، عنوان‌ سالكي‌ نيست‌ تا خدا را بشناسد؛ خداست‌ كه‌ خدا را مي‌شناسد. در صفات‌ هم‌ ايضاً اينطور مي‌باشد. زيرا در مقام‌ فناء محض‌ در صفات‌ كلّيّه حقّ تعالي‌ عنوان‌ و اسمي‌ از سالك‌ باقي‌ نمي‌ماند تا به‌ صفات‌ وي‌ پي‌ برد؛ بلكه‌ خداست‌ كه‌ صفات‌ خدا را مي‌شناسد و امّا در صفات‌ جزئيّه‌ و در ذات‌ جزئيّه‌، علم‌ و معرفت‌ بدون‌ اشكال‌ است‌. اگر گفته‌ شود: خدا ذات‌ جزئي‌ ندارد بلكه‌ موجودات‌ طلوع‌ و ظهور وجود اويند، گفته‌ مي‌شود: خدا صفات‌ جزئي‌ نيز ندارد بلكه‌ صفات‌ موجودات‌ طلوع‌ و ظهور صفات‌ اويند. بالجمله‌ اين‌ سخن‌ كه‌ خدا را با صفات‌ مي‌توان‌ شناخت‌ نه‌ با ذات‌؛ اگر منظور و مراد صفات‌ كلّيّه‌ است‌ آن هم‌ امكان‌ ندارد، و اگر مراد صفات‌ جزئيّه‌ است‌ ميان‌ ذات‌ و صفات‌ تفاوت‌ نيست‌ و امكان‌ فنا و استحاله‌ و اندكاك‌ همانطور كه‌ در صفات‌ او جلّ و علا ممكن‌ است‌، در ذات‌ او جلّ و علا نيز ممكن‌ است‌. ص 228
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مقام فنایِ ذات به جای علمِ خودمان به خودمان، با علمِ خدا، خود را عالِم به خدا می‌یابیم که بحث آن مفصل است و خواجه عبداللّه در منزل «توحید» از آن سخن گفته است که در آن‌جا می‌فرماید:

]التوحيدُ تنزيهُ اللّه تعالى عن الحدَث. و إنّما نَطَقَ العلماءُ بما نَطقوا به، و أشارَ المحقّقونَ بما أشارُوا إليه‏ في هذا الطريقِ لقصدِ تصحيحِ التوحيد. و ما سواهُ من حالٍ أو مقامِ، فُكلُّه مصحوبُ العِلَل.[

توحید تنزیه حضرت الله عزوجل است از وجود هر مخلوق و حادثی در کنار او و آنچه را علماء در رابطه با تصحیح توحید بیان کرده‌اند و اهل تحقیق بدان اشاره نموده‌اند - اعم از بیان حال و مقام - همه با نقص همراه است.

تنزیه توحید از حدث یعنی تنها خدا بماند و بقیه یعنی حادثات معنا نداشته باشند و در این رابطه تمام منازل و مقاماتی که گذشت نسبت به این توحید با نقص همراه بود.

]و التوحيدُ على ثلاثةِ وجوهٍ: الوجه الأوّل: توحيد العامّة الذي يَصِحُّ بالشواهد.[

]و الوجه الثاني: توحيدُ الخاصَّةِ و هو الذي يثبتُ بالحقائق[

]و الوجه الثالث: توحيدُ قائمٌ بالقِدم و هو توحيدُ خاصّة الخاصّة.[

و توحید بر سه وجه است. وجه اول: توحید عامه است که از طریق شواهد به دست می‌آید – اعم از تذکر شریعت یا استدلال به صنایع عالم صنع – و وجه دومِ توحید: توحید خاصه است که آن توحیدی است که از طریق حقایق برای سالک اثبات می‌شود. و وجه سوم توحیدی است که قائم به قِدَم است و آن توحید خاصة الخاصه است.

همچنان که ملاحظه فرمودید توحید عامه با نظر به شواهدی به دست می‌آید که حاکی از حضور یگانه حضرت حق در عالم است، بدون آن که رؤیتی در میان باشد حال چه آن توحید با تفکر در عالم صنع به دست آمده باشد و چه با تذکری که شریعت می‌دهد و فطرت انسان‌ها را مورد خطاب قرار می‌دهد و اما توحید خاصه با نظر به افعال الهی و الهامی که از طرف خدا برای سالک صورت می‌گیرد پدید می‌آید و مربوط به سالکی است که به مرحله‌ی احوال رسیده و منور به فهم عین الله شده و قضا و قدر الهی برایش حل شده و توحید خاصة الخاص توحیدی است که به ازلیّت و قِدَم الهی قائم است یعنی توحیدی است که به خودِ خدا قائم است و اوست که در میان است و می‌گوید یکی بیش نیست. در این مرحله علمِ به شهود برداشته می‌شود و همه چیز حتی وجود سالک در عین جمع متلاشی می‌گردد.  

]فأمّا التوحيدُ الأوّلُ فهو شهادةُ أن «لا إله إلّا اللّه» وحدَه لا شريك له، الأحدُ الصمد، الذي‏ «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» هذا هو التوحيدُ الظاهرُ الْجَليُّ الذي نَفَى الشركَ الأعظم، و عليه نُصِبَتِ القبلةُ، و به وَجَبَت الذمَّةُ، و به حُقِنَتِ الدماءُ و الأموال، و انفصلت دارُ الإسلامِ من دارِ الكفر، و صحَّتْ به الملَّةُ للعامّة و إن لم يقوموا بحقّ الاستدلال، بعد أن سَلِموا من الشبهة و الحيرة و الريبة، بصدق شهادة صَحّحها قبول القلب.[

اما توحید اول همان شهادت«لا إله إلّا اللّه» وحده لا شريك له، اَلَأحدُ الصمدُ الّذي‏ «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» است. این توحید، توحید ظاهرِ جَلی است که موجب نفی شرک اعظم یا شرک جلی می‌گردد و براساس این توحید قبله تثبیت می‌شود – مکه قبله افراد قرار می‌گیرد – و بر اساس این توحید است که ذمه و حرمت هر مسلمان بر مسلمان دیگر واجب می‌گردد و خون و مال آن‌ها محفوظ می‌ماند و دار اسلام از دار کفر مشخص می‌گردد و دین برای عامه‌ی مردم پذیرفته می‌شود اگر چه نتوانند بر آن دلیلی اقامه کنند بعد از آن که از شبهه و گمراهی و شک سالم باشند، با صدق و شهادتی که پذیرش قلب را صحت بخشد و قلب قبول کند.

]هذا توحيدُ العامّةِ اَلَّذي يصحُّ بالشواهد. و الشواهدُ هي الرسالةُ و الصنائع، يجب بالسمع، و يوجد بتبصير الحقّ، و ينمو على مشاهدة الشواهد.[

این توحید عام است که با شواهد درست می‌شود و شواهد عبارت است از رسالت و صنایع عالم صنع و نظام متقن عالم وجود که واجب می‌شود پذیرش این توحید با شنیدن آن و حاصل می‌شود آن توحید با نور ایمانی که حق بر قلب انسان القاء می‌کند و با مشاهده شواهدی از توحید در عالم آن ایمان دمبدم افزوده می‌شود.

]و أمّا التوحيد الثانيِ الذي يثبتُ بالحقائق، فهو توحيدُ الخاصَّة. و هو إسقاطُ الأسبابِ الظاهرة و الصعودُ عن منازعاتِ العقول، و عنِ التعلّقِ بالشواهد. و هو أن لا تشهدَ في التوحيدِ دليلاً و لا في التوكُّلِ سبباً، و لا للنجاةِ وسيلةً[

و توحید مرحله‌ی دوم توحیدی است که از طریق حقایق شکل می‌گیرد و توحید خاصه است و آن عبارت است از اسقاط اسباب ظاهری برای سالک – همه به عنوان فعل حق ظهور می‌کنند – و بالا رفتن از منازعات و کشمش‌های عقلی و استدلالی و صعود و عبور از تعلق به شواهد و استدلال و این صعود در آن است که در توحید به دنبال دلیل عقلی نگردی و نه در توکل به دنبال سبب بگردی و نه در نجات به دنبال وسیله‌ای باشی.

همچنان که گذشت در توحید افعالی که مربوط به خاصه بود فهم سالک با الهام الهی شکل می‌گیرد و نه به کمک استدلال و لذا اسباب ظاهری که در بنی آدم معروف‌اند در منظر او نقشی ندارند، سالک در این مقام  همه اسباب را مجاری افعال الهی می‌یابد و چون با نور فهم الهی می‌بیند قیل و قال‌های عقلی از میان می‌رود و این توحید از آنجایی که نوری است از طرف خداوند تعلق به شواهدی که بخواهند آن را اثبات کنند ندارد همچنان که می‌بیند «لا مؤثر فی الوجود الا الله» پس به جهت شهودی که پیش آمده همه اسباب در مسبب الاسباب متلاشی می‌شود و جای اعتماد به وسایل نمی‌ماند بلکه نجات خود را نیز در اعمال صالحه خود جستجو نمی‌کند.

]فتكونُ مشاهداً سبقَ الحقِّ بحكمِه و علمِه و وضعِه الأشياءَ مواضعَها و بِتَعْليقِه إيّاها بأحايينها و إخفائِه ايّاها في رسومها، و تَحِقّق معرفةَ العلل، و تُسْلُكُ سبيل إسقاط الحدَث.[

]هذا توحيدُ الخاصّة، الذي يصحُّ بعلم الفناء، وَ يَصْفُو في علمِ الجمع، و يَجْذِبُ إلى توحيد أربابِ الجمع.[

در این مقام سابق بودن حق تعالی را به حکم و علم ازلی‌اش مشاهده خواهی کرد – که هر چیزی همان گونه که در حکم ازلی تعیین شده و در علم ازلی برای خود معلوم گشته خواهد بود – و نیز مشاهده خواهی کرد که حق تعالی از ازل هر چیزی را در جای خود قرار داده و آن را بر زمان خود معلق ساخته و او آن‌ها را در رسوم‌شان پنهان داشته – چیزی که برای محجوبین از تصرف و تقدیر الهی روشن نیست – پس چون در این مرحله سابق بودن حق تعالی در این امور برایت روشن شد، معرفت نقصِ اشیاء برایت محقق خواهد شد و سلوک می‌کنی به سوی اسقاط حدَث و واقعیت پنداشتن مخلوقات.

این توحید، توحید خاصه‌ای است که از طریق علم به فناء شکل می‌گیرد – نه عین فناء بلکه علم فناء – و در علمِ الجمع خالص و صاف می‌گردد – نه در عین الجمع بلکه در علم الجمع – و چنین شخصی که در این مقام از توحید است آرام‌آرام به توحید ارباب جمع – که وحدت شخصیه است – جذب می‌گردد.

توحید خاصه با علم به فناء حاصل می‌شود و سالک در این مرحله می‌داند تجلی ذاتی یعنی چه در حالی که خودش در حضرت واحدیت است یعنی در مرحله قبل از فناء در ذاتِ احدی. در این مقام سالک ناظر حضور حق است در همه‌ی عالم با تجلیات اسماء و صفاتش و حکم ازلیِ هر چیزی را مشاهده می‌کند که چگونه علم حق مبتنی بر معلوم ازلی، حکم مخصوص آن معلوم را از ازل جاری ساخته است.  

]و أمّا التوحيدُ الثالث: فهو توحيدٌ اِخْتَصَّهُ اللهُ لنفسه، و استحقَّه بقدره، و ألاحَ منه لائحاً إلى أسرارِ طائفةٍ من صفوتهٍ و أخرسَهم عن نعتهِ و أعجزَهم عن بثَّه.[

و توحید مرحله‌ی سوم توحیدی است که خداوند به خود اختصاص داده و مخصوص خودِ خداوند است و او سزاوار چنین توحیدی است آن طور که قدر اوست و خداوند پرتوی از آن توحید را بر سرّ طائفه‌ای از برگزیدگانش آشکار کرده و آن‌ها را نسبت به توصیف آن توحید لال کرده و از انتشارش عاجزشان نموده.

توحید مرحله‌ی سوم توحیدی است که غیر حق از آن نصیبی نمی‌برد و کسی در آن راه ندارد، آری عده‌ای از برگزیدگان خالص شده را بالا می‌برد تا آن‌ها آن موطن را حسّ کنند و این‌ها با چشم حق می‌بینند که حق این گونه است و به همین جهت کسی نمی‌تواند آن مقام را توصیف کند زیرا تا خلق تماماً فانی نشود خداوند این موطن خود را نشان‌شان نمی‌دهد و غیر خدا کسی به حقیقت و کنه آن گاه نمی‌شود همان‌طور که آیه کریمه می‌فرماید: «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»(انعام/91) و آنچه در بیان عرفا می‌آید، پرتوی است از طرف حضرت حق تا ما از آن مقام خبردار شویم، از زبان عرفایی که به مقام بقاء بعد از فناء رسیده‌اند و تنها به حق باقی‌اند.

]و الذي يُشارُ بِه إليه على ألْسُنِ الْمشيرين: «أنَّه إسقاطُ الحدَثِ و إثباتُ القِدم» على أنَّ هذا الرمزُ في ذلك التوحيد علّةٌ لا يصحُّ ذلك التوحيدُ إلّا بإسقاطِها.[

و آنچه از توحید بر زبان اشاره کنندگان بدان اشاره می‌شود عبارت است از آن که توحید «اسقاط حَدَث و اثبات قِدَم» است در حالی که در این اشاره و رمز جهت توصیف توحید نیز نقص هست و توحید صحت نمی‌یابد جز با اسقاط همین رمز و اشاره.

با توجه به این که در فراز قبلی فرمود حضرت حق عده‌ای را به توحید خود راه می‌دهد و هر کس به آنجا رفته و بخواهد خبر دهد تنها می تواند چنین بگوید که توحید اسقاط حدث و اثبات قِدَم است به این معنا که توحید نفی هر گونه مخلوق و اثبات حضور ازلی حق است می‌فرماید البته چنین اشاره کردنی در مورد توحید حضرت حق با نوعی خِلل توحیدی همراه است زیرا حتی این توضیح هم موجب حجاب توحید حق می‌شود زیرا توحید جایی است که تنها خدا، خدایی می‌کند و جایی برای توضیح دهنده نمی‌ماند.

]هذا قطبُ الإشارةِ إليهِ على ألسُنِ علماء هذا الطريق، و إن زَخْرَفوا لهُ نعوتاً، و فَصِّلوه فصولاً، فانَّ ذلك التوحيد تَزيدُه العبارةُ خفاء، و الصفةُ نفوراً، و البسطُ صعوبة.[

این توصیف از توحید که در بالا ذکر شد قطب و مرکز اشاره‌ای است که بر زبان علماء طریق عرفان جاری می‌شود اگر چه بر آن صفاتی را آراسته‌اند و فصولی را افزودند با این همه آن توصیفات موجب افزایش فنای آن توحید می‌شود و صفت موجب دور کردن افراد می‌گردد و بسط موضوع کار را سخت‌تر می‌کند.      

]و إلى هذا التوحيد شَخَص أهلُ الرياضةِ و أربابُ الأحوالِ و له قَصَدَ أهلُ التعظيم، و إيَّاه عَنَى المتكلّمون في عين الجمع. و عليه تَصْطَلِمُ الإشاراتُ، ثمّ لم ينطق عَنُه لسانٌ، و لم تُشر إليه عبارةٌ. فإنَّ التوحيد وراءُ ما يُشيُر إليه مكوَّنٌ، أو يَتَعاطَاهُ حينٌ او یُقِلُّه سببٌ[

و اهل ریاضت و صاحبان احوال به سوی این توحید روانه‌اند – تا تنها برای آن‌ها خدا بماند و دیگر هیچ نماند – و اهل تعظیم به دنبال چنین توحیدی هستند و معنا و مواد گویندگان عین جمع این توحید است و اشارت‌ها بر آن قطع می‌شود، سپس هیچ زبانی نمی‌تواند از آن سخن بگوید و هیچ عبارتی نمی‌تواند آن را توضیح دهد زیرا که توحید برتر است از آنچه مخلوقِ به وجود آمدهِ «مکوّن» بدان اشاره کند تا زمانی آن را برگیرد و یا سببی از آن برگوید.

هر کس در مورد توحید عبارتی گفت یا اشارتی کرد آن را یا در زمانی اداء کرد و یا به سببی نظر نمود در حالی که این کارها با فضای توحیدی که جز حق نباید بماند سازگار نیست. با آمدن توحید، اثنینیّت از میان می‌رود لذا نه اشاره‌ای در میان خواهد ماند و نه زبانی.

]و قد أجَبْتُ في سالفِ الزمان، سائلاً سألنى عن توحيد الصوفية بهذه القوافي الثلاث:[

در زمان‌های پیشین کسی از من در باره توحید صوفیه پرسید، با این سه بیت پاسخ گفتم.

ما وَحَّدَ الواحدَ من واحد                       إذ كلُّ مَن وحَّدُه جاحدٌ

احدی واحد قرار نداد خدای واحد را زیرا که هر کس او را واحد قرار دهد منکر توحید شده. زیرا توحید طوری است که با حضور او کسی نمی‌ماند تا او را تثبیت کند.

توحيدُ مَن ينطقُ عن نعته‏                      عاريةٌ أبطلها الواحدُ

توحیدی که کسی در وصف خدا بر زبان می‌آورد عاریه‌ای است، خدای واحد آن را باطل می‌کند. زیرا وقتی توحید مطلق به صحنه آید وجود همه‌ی مخلوقات عاریه‌ای می‌شوند.

توحيدُه إيّاهُ توحيُده‏                  و نعتُ من يَنْعُتُه لاحدٌ

توحید او خودش را، توحید است، خودش می‌گوید من یکی هستم و این توحید اوست نه توحیدی که ما بگوئیم. و وصف کسی که او را وصف کند از مسیر خارج است و از حق فاصله دارد.

البته این مباحث، مباحثی است که باید با استادِ ره‌رفته‌ای دنبال کرد. موفق باشید

19167
متن پرسش
با عرض سلام: سوالی هست که مدتها ذهن من را مشغول کرده است و آن این است که چطور می شود در دنیا به تقدیراتی که داریم پی ببریم تا بدانیم چه نقشی در این عالم داریم و در پی روزی و جایگاه خود دچار سردرگمی نشویم؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً این از اسرار الهی است. تنها می‌توانیم به حکم وظیفه‌ی دینی خود عمل کنیم تا خداوند راه حق را در مقابل ما بگشاید. موفق باشید

19152
متن پرسش
سلام علیکم: من فایلهای صوتی مربوط به رساله الولایه علامه طباطبائی‌ رو از سایت شما گوش کردم، ممنون از زحمات جناب عالی‌. ان شا‌ءالله که خداوند خیر کثیر به شما بدهد. یک سؤالی داشتم و شاید هم که سوال خوبی‌ نباشد، پیشاپیش عذر می‌خواهم که وقتتون رو می گیرم. شما در آخر فایل ۶ از شرح رساله الولایه فرمودید که عمل انسان سبب حجب و فاصله بین او و خداوند می شود و به گوشه هایی از دعای شریف ابو حمزه ثمالی اشاره فرمودید و مثالی ذکر کردید که متأسفانه من مثال شما رو نمی‌فهمم. فرمودید مثلا شخصی‌ می‌خواهد هندونه بخرد به جای اینکه بگوید: «توکل به خدا، می رویم می‌خریم، هر چه که رزق مان است نصیبمان می شود» می‌گوید: «ان شا‌ءالله یک خرده ارزان به ما بدهد». من متوجه نمی‌‌شوم که چرا این طرز فکر و بیان حجاب می شود. ممنون می شوم اگر بتوانید کمی‌ بیشتر توضیح بدهید. با سپاس
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: منظور آن است که باید با نظر به آن‌چه خدا پیش می‌آورد به موضوع نظر کرد. موفق باشید

19139
متن پرسش
سلام علیکم خدمت استاد عزیزم: شاید سوالم نامربوط با مباحث معرفتی باشد. اگر جواب ندادید هم ناراحت نمی شوم. طلبه پایه چهارم هستم. روحیه ی خاصی دارم که برخی دوستانم آن را مذمت می کنند. می خواستم به شما بگویم که آیا این روحیه ای که دارم اگر مشکل اخلاقی محسوب می شود، که آن را اصلاح کنم، اگر نه، که خیالم راحت باشد و به حرف آنها گوش ندهم. زیرا برخی از افراد مدام مرا سرزنش می کنند که این روحیه ات را تغییر بده و فلان و فلان. بسیار بسیار کم حرف هستم و مقداری گوشه گیر. روابط اجتماعی ام خیلی پایین است. کم غذا هم هستم. البته فکر نکنید که اخمو و ترش رو هستم. هرگز! بلکه در اکثر اوقات مخصوصا در هنگام سلام کردن و صحبت با دیگران، لبخند بر لب دارم و خوشرو هستم. آیا من مشکل دارم یا دیگران؟ مثلا رفیقم که طلبه هم هست به من می گوید تو با این روحیه ات در آینده با مشکل مواجه می شوی، چرا در جمع نیستی و نمی گویی و نمی خندی و فلان و فلان... البته خنده و صحبتی که او می گوید، به گمانم منظورش قهقه زدن و حرف مفت زدن است! می گوید که: روایت است مومن خیلی شوخی می کند و اهل مزاح است. ولی من زیاد استعداد شوخی کردن را ندارم، دست خودم هم نیست بلکه روحیه ام اینطور است. کم حرفی ام هم همینطور. چه در خانواده، چه حوزه، خیلی به من می گویند که چرا تو اینقدر کم حرفی؟ استاد به نظر شما این روحیات، نقص محسوب می شود؟ آیا داشتن روابط اجتماعی بالا و شوخی کردنی که در روایات آمده از ملزومات مومن بودن، محسوب می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر کنم بنده‌ی حقیر هم همین‌طور هستم. البته اگر کسی سؤال کند جواب می‌دهم، ولی به ظاهر در تنهایی خودم بیشتر معنای زندگی را درک می‌کنم و به این نتیجه نرسیده‌ام که این خلاف سیره‌ی مؤمنین باشد. به قول مشهور: «حال من بد نیست در تنهاییم / با خودم در خلوتم تنها نِیَم». موفق باشید

19135
متن پرسش
با عرض سلام و تشکر فراوان: از قول عین القضات همدانی گفته شده که «اگر خدا آینه را خلق نمی‌کرد، معنای وحدت وجود و رابطه خالق و مخلوق دانسته نمی‌شد.» او قبل از محی الدین بوده و در زمان او وحدت وجود به این مفهوم هنوز تعریف نشده بود. پس آیا این نقل قول اشتباه است؟ پیشاپیش از پاسخ شما سپاسگزارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده این را از قول محی‌الدین دیده‌ام. ولی با توجه به سخنان عرفای قرن چهارم و پنجم و به‌خصوص با نظر به «منازل‌السائرین» پیر هرات، «وحدت وجود» موضوعِ روشنی در آن دوران بوده است. جناب محی‌الدین به صورتی از عقلانیت او را مطرح نمود. موفق باشید

19134
متن پرسش
با عرض سلام و تشکر فراوان: آیا عينيت اسماء الهي با ذات (صفات عین ذات) که متکلمین و فلاسفه شیعی به آن معتقدند با عینیت خالق و مخلوق در عرفان هم معناست؟ پیشاپیش از پاسخ شما سپاسگزارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عینیت در هر حال به آن معنا است که معتَقداتِ ما توهمی نیست و تحقق خارجی دارد و برای فیلسوف و عارف و متکلّم، موضوع یکسان است. موفق باشید

19133
متن پرسش
سلام استاد: بنده با دوست صمیمی ام از امروز قرار گذاشتیم تا ۴۰ روز محاسبه نفس کنیم به خاطر یک علت خاص و الهی، من یک روز رو لیست کردم اما نمیدونم چه طوری تنبیه این گناهانی رو که کردم رو حساب کنم لطفا راهنمایی بفرمایید. اینم لیست یاد مرگ فقط ۲ بار نماز ظهر در بیرون، لغزیدن دل با دیدن صحنه های خیابانی حداقل ۲۵ بار لغزیدن دل در مکان آموزشی حداقل ۲۰ بار نماز مسجد، لغزیدن دل حداقل ۲۰ دفعه حرف لغو های امروز حداقل ۲ ساعت عدم حضور قلب در نمازها و عبادات حداقل نود درصد ریا در نماز حداقل پنجاه در صد در ضمن من حتما باید این نماز های ظهر و عصر و مغرب و عشا را در مکان های مد نظر بخونم چون شغلم اقتضا میکنه. خدا شما رو خیلی حفظ کنه.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌که با کشیکِ نفس‌کشیدن متذکر لغزش‌ها هستید، و با مأیوس‌نشدن و انتظاراتِ زیاد از خودنداشتن، إن‌شاءاللّه پس از مدتی نتایج بسیار خوبی را می‌یابید. موفق باشید

19126
متن پرسش
با سلام: با وجود اینکه خودم را آدم صادقی میدونستم دیشب در برابر سوال ناگهانی فردی، پاسخ دروغ گفتم، و با عذاب وجدان زیاد خوابیدم، و با وجود اینکه در این ماه رجب همواره سعی کرده‌ام روزه بگیرم و قبل از نماز صبح بیدار شوم، برای نماز صبح خواب ماندم. استاد عزیز، سوالم این است که چه کنم که عقاید و اعمالم هماهنگ شوند‌، چرا که بسیار از خودم نا امید شده‌ام. با تشکر فراوان.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان نوری که شما را متذکر چنین خطایی کرد، از انوار ماه رجب بود و اگر عزم خود را در همان مسیری که انتخاب کرده‌اید پایدار نگه دارید، إن‌شاء‌اللّه مشکل حل خواهد شد و هرچه بیشتر عقیده و عمل‌تان نزدیک می‌شود. موفق باشید

19131
متن پرسش
با سلام: جناب استاد شما در یکی از جلسات مصباح الهدایه فرمودید که در ادبیات دینی عقل به معنای همان عقلی است که اولین مخلوق است. و شاهد روایی هم از اصول کافی آوردید. آیا در لسان دین هر جا تعقل مطرح است منظور این تفکر فلسفی نیست؟ و آیا تمام حمایت قرآن و دین از عقل به معنای اتصال به مخلوق اول است؟ و به طور کلی عقل فلسفی چقدر مورد حمایت دین است!؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عقل فلسفی نظر به مفاهیم دارد که به طور نسبتاً مفصل در کتاب «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» نسبت به آن سخن گفته شده است. در حالی‌که عقلِ مدّ نظر اولیای الهی، نظر به نور عقلِ اول است. آری! عقل فلسفی وقتی از مفهومِ حقیقت خبر می‌دهد تازه ما می‌فهمیم که باید راه بیفتیم. سیمرغی در افق حاضر است. موفق باشید

19113
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز: با توجه به اینکه تنها راه طی حقیقی مسیر سیر و سلوک و البته ترک گناه و انجام طاعات، عشق است و عاشق خدا شدنT همانطور که در قرآن و روایات و مناجات ها (مثلا شعبانیه) و کلام بزرگان ذکر شده است. اساسا وظیفه ام چیست تا عاشق او شویم؟ تا بوسیله این عشق دیگر گناه رنگ ببازد و هرچه هست او بشود؟ راه عملی چیست؟ بعضی بزرگان می فرمایند راه رسیدن به عشق، اطاعت و طاعت است. اما مشکل این است که در عالم پیچیده مدرنیته، نفس اطاعت بدون انرژی عشق ناممکن و یا بعید است. متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در کتاب «مبانی نظری و عملی حبّ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» و شرح صوتی آن در این مورد شده است. آری! اگر با رویکردِ حبّی به حقیقت که جانِ ما به آن تعلق دارد نظر کنیم و موانع حبّ به حقیقت را که همان حجاب‌های خودخواهی است، برطرف نماییم و رعایت دستورات الهی را عملی سازیم، حبّ به حضرت حق و محبت به اولیاء الهی در ما سر برمی‌آورد. موفق باشید

19109
متن پرسش
با عرض سلام و تحیت: یکی از مسایلی که جناب عالی در مقالات مختلف روی آن تاکید دارید نقش زعمای دین و فهم تقدیر تاریخی به طور خود آگاه یا ناخودآگاه توسط آنهاست. قطعا در زمان ما زعیم شیعه امام خامنه ای حفظه الله تعالی می باشند. ایشان در دیداری که با مدرسین مجمع عالی حکمت اسلامی داشتند درباره عرفان و تربیت شاگرد توسط اساطین عرفان می فرمایند: «اعتقادم این است که ما نباید عرفان را به معنای الفاظ و تعبیرات و فرمولهای ذهنی مثل بقیه‌ی علوم ببینیم. عرفان، همان مرحوم قاضی است؛ مرحوم ملا حسینقلی همدانی است؛ مرحوم سید احمد کربلائی است؛ عرفان واقعی اینهاست. مرحوم آقای طباطبائی خودش فیلسوف بود، اهل فلسفه بود، بلاشک در عرفان هم وارد بود؛ منتها آنچه که در عرفان از ایشان معهود است، عرفان عملی است؛ یعنی سلوک، دستور، تربیت شاگرد؛ شاگرد به معنای سالک.» این در حالی است که جناب عالی با طرح سلوک اجتماعی و این مطلب که کسی که بخواهد به سلوک عرفانی عملی بپردازد به آن معنی که آقای قاضی می پرداخت و شاگرد پرورش می داد دچار بی تاریخی شده و سلوک در حال حاضر فقط همان سلوک اجتماعیست. در نقطه مقابل این را مد نظر قرار داده اید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ابداً نمی‌توان از معارف عرفانی به روش علمی عرفان غافل شد. بحث بر سر آن است که در مسیر عرفان به حکم «کلّ یومٍ هو فی شأن» با خدایی روبه‌رو شویم که در تاریخ انقلاب اسلامی ظهور کرده. یعنی با خدایِ سالکانی مثل شهدا. و هر اندازه در معارف اسلامی موفق‌تر باشیم، در اُنس با خدای خود موفق‌تر خواهیم بود. موفق باشید

19107
متن پرسش
با سلام محضر استاد گرانقدر: مدتی در روزه و به خصوص در این ماه مبارک اصرار کردم ولی متاسفانه جواب عکس گرفتم و به شدت از روزه و مستحبات زده شده ام با اینکه میل باطنی زیادی به روزه این سه ماه دارم ولی حس می کنم بدنم دیگر جوابگو نیست و به شدت در روزه تند خو و پرخاشگر می شوم و از کار های روزمره هم عقب می مانم چه رسد به مستحبات در اینگونه حالات چه راهنمایی برای بنده دارید؟ مدتی است تلاوت قرآن ندارم و هر چه تلاش می کنم تا مستمر شود باز هم وقفه می افتد و دلسرد می شوم و این در حالیست که تا چندی پیش چنان شوق تلاوت قرآن داشتم که اصلا نمی توانستم از قرآن جدا شوم و انگار قرآن مرا صدا می زد تا به سمتش بروم ولی حالا خیلی از این دوری خیلی ناراحتم، لطفا مرا راهنمایی کنید. اصلا نمی دانم چرا مرتبا این گونه حالات برایم پیش می آید و دوباره از بین می رود.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا سر به‌ سرِ بدنتان می‌گذارید تا این روحِ بیچاره را به زحمت بیندازید؟!! مگر واجب است که این روزه‌های مستحب را رها نمی‌کنید؟ این‌همه کار مستحب دیگر هست که می‌توانید انجام دهید، حالا چسبیده‌اید فقط به روزه‌ی ماه رجب؟!!! که در جای خود و برای کسی که تحمل آن را دارد، بسیار ارزشمند است. موفق باشید

نمایش چاپی