بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان، فلسفه، کلام

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
18473
متن پرسش
با سلام: حضرت استاد شما در مصباح الهدایه فرمودین که در چینش نظام هستی مقام ذات غیبی و اسم احدیت و اسم واحدیت مطرح هست. سوال 1. آیا جناب ملاصدرا توانسته اند با طرح مساله علم اجمالی در عین کشف تفصیلی این 3 مقام را به زبان فلسفی اثبات کنند به این بیان که ذات حق که علم اجمالی در عین کشف تفصیلی به خود دارد. در مقام تطبیق بگوییم ذات حق در گفته ملاصدرا مساوی همان ذات در لسان عرفاست. مرتبه علم اجمالی همان اسم احدیت و مرتبه کشف تفصیلی همان مرتبه واحدیت و اسم الله اعظم و اعیان ثابته است در عین وحدت محض حق تعالی... و بعد تجلیات خلقی که مساله وحدت در عین کثرت بیان می شود این همان ظهور علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است. سوال 2. چطور در عین وحدت محض بین ذات و صفات مقام وساطت در صقع ربوبی و... پیش می آید و اصولا آیا این تناقض نیست که در وجودی که صرف وحدت است قائل به وساطت احدیت بین ذات و واحدیت و... شویم؟ چرا که طبق بیان آقایان این وساطت صرف اعتبار عقل یا صرفا شهود عارف هم نیست بلکه تکوینا عرفا این مقامات و تجلیات را در صقع حق تعالی قائل هستند. آیا باید این مراتب را مانند بحث معقولات ثانیه در فلسفه دانست که مابازائی ندارند و وجودشان به عین وجود موضوع آنهاست به هر حال راه حل چیست؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- یادم نیست که ملاصدرا در این رابطه سخن خاصی فرموده باشد. ولی طرح شما را طرح خوبی می‌دانم 2- حضرت حق در ذات خود عین وحدت است و علمِ به ما، علمِ به اعیان ثابته‌ای است که در مقام علمِ الهی است از آن جهت که علم او عین ذات اوست. و لذا تجلیات حضرت حق برای خودِ اوست تا مقام وحدت محضه‌ی او، ثابت و پایدار باشد و او در نسبت با ما صورتِ واحدیت و به صورت صفات ظهور می‌کند به همان معنایی که تشکیک در ظهور، آن را تبیین می‌نماید. موفق باشید

18469
متن پرسش
با سلام و تقدیم احترام محضر استاد عزیز و بزرگوارم: کجاست مأوایی که در این زمانه ی بی پناهی و گریز و ترس، "بتوان" در آن پناه گرفت؟ کجاست تفکّری که سرگرمی نیست؟ کجاست تفکّری که تنها مسکِّنِ وهم، نیست؟ کجاست حقیقت و ذاتش چیست؟ کجاست "آرام - گاه"ِ حقیقی؟ غرر آیاتی را که از من روی می گردانند، بفرستید؛ شاید... با سپاسگزاری پیشین
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن‌گاه که انسان خود را در اوجِ معلّق‌بودن هیچ هویتی را نتوانست برای خود بیابد إلاّ تعلقِ محض به بیکرانه‌ای که هم هست و هم نیست، هم همه‌ی تکیه‌گاه انسان است و هم هیچ‌گاه به تملک انسان در نمی‌آید؛ از سرگرمی‌های وَهمی خواهی نخواهی آزاد خواهد بود و با خدایِ پیامبرانِ ابراهیمی آشنا خواهد گشت به همان معنایی که امام الموحدین«علیه‌السلام» در مناجات شعبانیه از حضرت حق می‌خواهد که همه‌چیز را برای او ویران کند تا معلّق به عزّ قدس او باشد. که این معنایِ «فنایِ در فنا»ست. بنگر چگونه با خدای خود این بنیادین‌ترین نحوه‌ی حضور و وجود، رابطه برقرار می‌کند! آن‌گاه که می‌گوید: « «إِلَهِي هَبْ‏ لِي‏ كَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ»؛ خدايا! نهايت بريدن از غير خودت را به من مرحمت كن، و چشم‏هاى قلب‏هاى ما را به سوى نظر به خودت بگشا، تا آن حدى كه چشم‏هاى دل، حجاب‏هاى ظلمانى دل و حجاب‏هاى نورى را نيز پاره كند و هيچ واسطه اى بين ما و تو نماند، پس وصل شود آن قلب به معدن عظمت و شكوه تو، تا انوار الهى بى‏ واسطه بر قلب ما تجلى كند و روح‏هاى ما معلق و متصل به مقام عزّ قدست گردد. چنانچه ملاحظه مى‏ فرماييد اگر راه عقل براى لقاء او بسته است، راه عشق و قلبِ مطهر جهت آن رويت بسته نيست، مشكل انسان‏ها عدم طهارت و عدم فنا است. به گفته امام خمينى «رحمةالله ‏عليه»:

اين‏ ما و منى جمله ز عقل ‏است‏ و عقال است‏

 

در خلوت مستان نه منى هست و نه مايى‏

     

توجه قلبى به حق، موجب ظهور نور ذُلّ عبوديت در قلب انسان مى‏ شود و انسان براى پايدارى در اين توجه، سعى فراوان در طهارت قلب از تكبّر و حسد و انواع رذايل دارد، و همين امر باعث مى ‏شود كه قرآن به عنوان ذكر الهى غذاى جان او گردد، ولى بر عكسِ توجه قلبى، اگر انسان نسبت به حق و حقايقْ در محدوده مفاهيم عقلى متوقف شد، از ظهور ذُلّ عبوديت در قلب خود محروم مى‏ شود و ما و منى او ظاهر مى‏ گردد و لذاست كه مى ‏فرمايد: «اين ما و منى جمله ز عقل است و عقال است» عقل در اين مسير همچون عقال و پايبند است، چون انسان را متوقف مى‏ كند، ولى وقتى قلب به ميان آمد و انسان مست جمال جانان شد، نه منى مى‏ ماند و نه مايى و در اين حالت انسان قرآن را ذكرٌ للعالمين مى ‏يابد و از ظاهر عبارات متذكر باطن آنها مى‏ گردد.

2- در مورد آیات در ابتدای امر نظر جنابعالی را به این مطلب معطوف می‌دارم که حضرت حق جایگاه تمام عالم را با تمام مراتب‌اش در آینه‌ی این آیه این‌طور توصیف می‌کند: « «وَ إِن مِّنْ شَىْ‏ءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَائِنُهُ‏ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ»[1] هيچ‏ چيز نيست مگر آن‏كه خزينه‏ هاى آن چيز نزد ماست، و نازل نكرديم مگر به ‏اندازه ‏اى محدود و معلومى از آن را. پس خزينه‏ ى همه چيز حتّى خزينه وجود شما پيش خداست چون مى‏ فرمايد: «عِنْدَنَا»! يعنى مقام انسان در ابتدا مقام وصل به حق بوده است. بعد به اين دنيا آمده است و گم شده است! و حالا راه نجاتش «الَيْهِ رَاجِعُون» است. يعنى انسان بايد به خدا برگردد و در غير اين صورت در اين دنيا در به‏ در و سردرگم است و احساس پوچى و بيهودگى مى‏ كند، چون اتّصالش را از مقام خزينه ‏اى ‏اش كه نزد خدا بوده بريده ‏است.

بنگر که چگونه به هرچه بنگری تو را به باطنی که از آن نازل شده است راهنمایی می‌کند و باز آن باطن، باطنی را در مقابل ما می‌گشاید تا آن‌جایی که هرچیز را در نزد خدا و در آینه‌ی وجود خدا بیابیم. حال نمی‌دانم در این حالت، خدا را به مخلوق می‌یابیم، یا مخلوق را به خدا؟! یعنی هر مخلوقی خودش را در حضوری برتر به ما می‌نمایاند، مگر آن‌که ما از حضورِ برتر او غافل باشیم. شگفت‌آیه‌ای است برای تحلیلِ همه‌ی عالم و آدم. این‌جا است که انسان راه خود را در نسبت با هر مخلوقی می‌یابد. موفق باشید


[1] ( 1)- سوره حجر، آيه 21.

18455
متن پرسش
سلام استاد: چه کنم خودم رو با دیگران مقایسه نکنم؟ از لحاظ اینکه مثلا مشکلات من را ندارد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید به راهی که خداوند در مقابل ما گشوده است تا به قرب او برسیم، راضی باشیم و آن راه با آن‌چه به ما داده است گشوده می‌شود نه به وسیله‌ی آن‌چه به ما نداده است. موفق باشید  

18464
متن پرسش
سلام: خدا قوت استاد عزیز: خواستم بدونم مطالب زیر را به شمس و مولوی نسبت می دهند یا واقعیت دارد: مولوی: بی ادبی یه حضرت زهرا علیها سلام و زاهد خواندن ایشان نه عارف و درخواست خوف از پیامبر شمس: کدورت گرفتن دل او با خواندن قرآن و رساله عوام خواندن قرآن
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تمام اهل سنت مثل شیعه نسبت به حضرت زهرا«سلام‌اللّه‌علیها» بالاترین احترام را قائل‌اند. باید متوجه باشیم منظورشان از به‌کاربردنِ واژه‌ها چه بوده است؟ در حالی‌که امثال مولوی، مقام حضرت زهرا«سلام‌‌اللّه‌علیها» را از همه‌ی عرفا بالاتر می‌دانند. 2- باید منظور جناب شمس در جملاتش فهمید، زیرا فرهنگ عرفا آن است که قرآن را کشف تامّ می‌دانند که بالاتر از آن کشفی نیست و کشف‌ و شهود خود را همواره با قرآن مقایسه می‌کنند تا صحت و سقم آن کشف برایشان روشن شود. موفق باشید

18463
متن پرسش
استاد سلام: یک سوال دارم بی زحمت اگر پاسخ میدید به کتابی چیزی ارجاع ندید خیلی ممنونم. خداوند متعال هدف خلقت رو عبادت بیان می کند. از طرفی انسانهایی رو خلق میکنه که توی چند دسته اونا رو میگم 1. در شکم مادر فوت می کنند. 2. سقط عمدی میشن 3. ناقص الخلقه اند (خصوصا اون هایی که از لحاظ ذهنی مشکل دارن) 4. کودکانی که در سنین قبل از تلکیف مثل 3 یا 4 سال فوت میکنن خب اینا چی از عبادت میفهمن! میگن چون پدر و مادرشون مثلا حرام خورده اند بچه ناقص میشه! خب آیا خداوند نباید جلوی این نقص جنین رو بگیره تا هدف آفرینش بهتر محقق شه؟ خیلی ممنونم ازتون. التماس دعا. یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: درست است که همان‌طور که می‌فرمایید هدف نهایی خلقت انسان عبادت است برای خدا. ولی این عبادت هدفِ مخلوق است و نه هدف خدا، پس اگر مخلوق عبادت نکرد، آن مخلوق به هدف نرسیده. حال چه عواملی موجب می‌شود که مخلوق به هدف نرسد؛ آن عوامل متفاوت است یکی از آن عوامل، حدّ محدودی است که آن موجود برای خود انتخاب کرده است حال چه انسانِ بیست‌ساله باشد و چه کودک سقط‌شده، آن کودک، همین اندازه‌ «بودن» را برای خود انتخاب کرده و در همین حدّ هم اگر قصد بندگی داشته باشد، به هدف خود رسیده. موفق باشید

18462
متن پرسش
سلام خسته نباشید: بنده این کونه متوجه شدم که حرکت جوهر در عراض آن ظهور می کند پس جوهر داری حرکت است حرکت جوهر در خودش هست، یعنی جوهر که عین الحرکه است در حرکت حرکت می کند و سیر حرکت اش از عدم به وجود است، پس جوهر در مکان خودش که همان حرکت هست، حرکت می کند پس دارای حرکت مکانی است و چون دارای تقدم و تاخر هست دارای زمان نیز هست و چون از امکان موجود شدن به وجود حرکت می کند پس دارای حرکت کیفی هم هست اگر اینگونه نیست پس نوع حرکت جوهر چیست؟ ببخشید بنده به خاطر نداشتن استاد می ترسم دچار اشتباه فهم شوم به خاطر این مزاحم شدم با سپاس
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف خوبی است ولی عنایت داشته باشید مکان برای جوهرِ عالم ماده، همان حرکتِ ذاتی آن است. یعنی مکان‌مندی، اقتضایِ همان ذاتِ متحرک است، نه آن‌که جوهر در مکان یا در زمان باشد. خودِ جوهر عین زمان است زیرا زمان، مقدارِ حرکت است و جوهر که عین حرکت است، عین زمان می‌باشد و ذهن، آن زمان را از حرکت انتزاع می‌کند. موفق باشید

18453
متن پرسش
با سلام: استاد عزیز: در جوابی به سوال یکی از کاربران فرموده بودید که در روایات و... اصلا چیزی مبنی بر اینکه تقدیر انسان قابل تغییر باشد نیامده که هر چقدر انسان تلاش کند و سعی به عبودیت کند، از این تقدیر بهره مند می شود. حال در بحث عین ثابت انسان، فرمودید که عین ثابت انسان همان انتخاب بنیادین اوست، هر چند اگر بخواهد می تواند آن را تغییر دهد ولی آن را برای خود اصل گرفته، در اینجا فرمودید که عین ثابت انتخاب بنیادین است که آن هم انسان می تواند تغییرش دهد، حال آیا در این صورت که انتخاب تغییر کند، عین ثابت او هم تغییر نمی کند؟ پس در اینصورت دیگر اسم عین ثابت برای چیست؟ و دوم اینکه آیا در این صورت تقدیر هم قابل تغییر نیست؟ لطفا کمی توضیح فرمایید. من کتابهای زیبای شما را خوانده ام. با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرض شد تقدیر نسبت به خدا از آن جهت که خدا مثلاً تقدیر فرموده است که ظالم را به سزایش برساند، قابل تغییر نیست. ولی این بدین معنا نیست که انسان ظالم نتواند خود را تغییر دهد. آری! وقتی انسانی انتخابی بنیادین برای شخصیت خود کرده باشد، تقدیر مناسب آن انتخاب برایش جاری می‌شود مگر آن‌که انتخاب خود را تغییر دهد. موفق باشید  

18442
متن پرسش
سلام استاد: ۱. احساس می کنم نیاز دارم در کنار برنامه مطالعاتی شما، یک برنامه عملی سیر رو هم شروع کنم، ولی نمیدونم چی؟ اگه میشه معرفی کنید. ۲. و یه سوال هم در زمینه علم و عمل، عمل به برنامه سلوکی رو تا چه جایی پیش بریم که با علممون هماهنگ باشه، یعنی ملاک تشخیص این هماهنگی چیه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- دعای «مکارم الاخلاق» خوب است 2- انسان باید سعی کند در راستای علم به دستورات الهی در حدّی که برایش ممکن است، آن دستورات را عمل کند. موفق باشید

18428
متن پرسش
سلام استاد قلب! 1.در یک پاسخی فرمودید یه همچین چیزی که کشف و شهود در مرحله 50 یا بعد از آن رخ می دهد. من هنوز منازل را نمی دانم اگر می شود چند کتاب درباره این منازل بدهید که بدانم مرحله پنجاه کجاست؟ آیا اشکالی دارد طی الارض را برای خدا از خدا طلب کنیم تا به مشهد برویم آیا به هیچ وجه نمی شود طلب طی الارض یا امثال آن با نیتی خوب نه سو استفاده، مورد رضای الهی باشد؟ 3. اگر بنده بتوانم حرفهای جالبی بزنم و سخنرانی کنم و إن شاءالله تاثیر مثبت روی جامعه بزارم ولی روحیه کبر می گیرم الان تکلیف چیست؟ من از کبر بدم میآید آیا تا زمانی که کبر دارم باید برای اینکه به کبرم میدان نداده باشم اصلا خدمت علمی نکنم و مردم محروم بمانند؟ یا اگر بروم خدمت علمی کنم آیا برای خودم مضر نیست با وجود کبر غیر اختیاری؟ استاد من شما را دوست دارم. یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به کتاب «منازل السائرین» یا «صد میدان» خواجه عبدالله انصاری رجوع فرمایید. 2ـ این احوالات و کرامات در ازای سلوک مربوطه خودش می‌آید. 3ـ در مسیر تبلیغ دین و بی محلی به کبری که می‌آید، ان‌شاءالله نور تواضع ظهور می‌کند. موفق باشید

18426
متن پرسش
با سلام: عرض ادب و احترام خدمت استاد بزرگوار: ضمن تقدیر و تشکر از حضرتعالی که وقت شریفتان را صرف ملاحظه و پاسخگویی به سوال اینجانب و همه دوستان می فرمایید. طی سوال اینجانب از یکی از علما ایشان فرموده اند مقام صدیقین بالاتر از عرفا است. اینجانب خوابی از حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) دیده و وقایعی اتفاق افتاد که تعبیر خواب در نظر دو نفر از بزرگواران عالم و عارف حوزه علمیه قم سه موضوع است 1. از بزرگان خواهید شد یعنی به علم و عرفان می رسید. 2. از محضر بزرگانی که به علم و عرفان دسترسی دارند استفاده و از شاگردانشان می شوم. 3. شهادت، که البته در تفسیر این تاویل ایشان فرمودند هر کس طبق روایت معصوم (علیه السلام) به مقام صدیقین برسد اگر بمیرد ولو در بستر بیماری، شهید از دنیا رفته است. حال یک سوال مطرح است. در قرآن کریم اشاره شده بعد از انبیا بالاترین مقام مربوط به صدیقین است اما از طرفی صدق جزء مراتب عرفان نیز هست یعنی لازمه رسیدن به عرفان داشتن مقام صدق نیز هست. از سویی مقام عرفا مقام بالایی است به جهت اینکه مقام هدایت بندگان را به عهده دارند. پس چگونه مقام صدیقین بالاتر است؟ و آیا عرفا صدق را ندارند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همه‌ی مؤمنین منور به نور صدق‌اند ولی صدّیقین در اصطلاح دینی مقامی است که شخص آن‌چه معتقد است، عین حق‌ است و از هر گونه کدورت وهم مبرّا است. موفق باشید

18435
متن پرسش
با سلام: از اینکه وقت حضرتعالی را می گیرم عذرخواهی می کنم: نگرانی بنده این است که وارد دهه چهارم عمر شده ام اما هنوز به نافله شب تقید ندارم. در دوران نوجوانی تا جایی که در توان بود مقید بودم اما اکنون بیدار شدن در دل شب برایم بسیار سخت است. خدا می داند این آرزو هیچ وقت از یاد من نرفته است و یکی از دعاهای بنده در حرم های اهل بیت (ع) روزی شدن نافله شب است. می دانم که رسیدن به مقام بندگی کامل بدون نافله شب میسر نیست اما از پس خودم برنمی آیم. لطفا راهنمایی و دعا فرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اساتید اهل فن می‌فرمایند «در این حالت در روز قضای نافله‌ی شب را به جا آورند». موفق باشید

18418
متن پرسش
با سلام: جناب استاد جنابعالی در دروس مصباح الهدایه می فرمایید جایگاه علمی اعیان ثابته در اسم احد است و اسم واحد جایگاه عینی آن است. این بدان معناست که در حضرت اسم احدیت اعیان ثابته بدون تمایز و به بساطت و فانی در اسم احد هستند و در حضرت واحدیت به طور مجزا و کثرت در عین وحدت ... آیا اولا درست متوجه شدم؟ و ثانیا طبق این بیان هویت غیبیه چه می شود؟ آیا علم به اعیان ثابته در مرتبه غیب الغیوب نیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: درست متوجه شده‌اید؛ عنایت داشته باشید وقتی اعیان ثابته به صورت علمی در مقام حضرت احدیت باشند، وجود علمی دارند و در واقع حضرت حق در میان است و علم ذاتی خودشان به خودشان حال عده‌ای این مقام را غیب الغیوب قلمداد می‌کنند و عده‌ای همین مرتبه‌ی احدیت را هویت غیبیه می‌دانند؛ تفاوت چندانی در میان نیست. موفق باشید

18411
متن پرسش
با سلام و عرض وقت به خیر: اینجانب در مسیر پیاده روی اربعین امسال با شما استاد گران قدر صحبت کردم. راجع به استاد اخلاق و ادامه تحصیل در حوزه و البته در حال حاضر هیئت علمی دانشگاه در رشته مهندسی کامپیوتر هوش مصنوعی هستم. متاسفانه در حوزه که ترم اول بودم علی رغم توانایی های زیادی که داشتم اجازه ندادند ادامه بدهم چون با کلاس های دانشکاه تداخل ذاشت. البته من خیلی پیگیر مباحث شما هستم چون نور واقعی را در آنها دیدم حتی بیش تر از حوزه که الان تقریبا مثل دانشگاه شده است. قصد دارم مباحث شما را ادامه بدهم و کار کنم. الان در قسمت های آخر حرکت جوهری هستم و مباحث مربوط به تمدن غرب و جامعه شناسی و... شما را هم دنبال می کنم. استاد شما خیلی در زندگی من نقش داشتید (البته با اراده الهی). سوال من دو قسمت است اگر لطف کنید و پاسخ دهید. ۱. من خیلی با مباحث ارتباط برقرار کردم اما در عمل به آن ها هنوز خیلی مشکل دارم. چه کنم؟‌ مشتاقم ولی درگیر ماده. ۲. از بچگی طبع شعری داشتم و الان در موسسه سها شعر کار می گنیم. کتاب ادب خبال عقل و قلب را خوانده ام. شرح غزلیات شما را هم می خوانم. دوست دارم شعرم جهت پیدا کند. چه کسی بهتر از شما می تواند من را راهنمایی کند؟ می دانم خیال ام باید ادب شود ولی استاد: که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها ۳. استاد! من الان در مرتبه مربی در دانشگاه هستم. از طرفی باید دکتری بگیرم از طرفی نفس ام به هوش مصنوعی و سیستم ها هوشمند که (ذاتا حاصل تمدن و فلسفه غرب است و من قبولش ندارم) دیگر کششی ندارد. البته چون در دانشگاه شریف خواندم فکر نمی کنم در دکتری ایران چیز بیشتری نصیبم شود و البته مشکلات خارج را هم می دانم. البته خیلی مهم است که من یک زن هستم از جهت وظایف نه حقیقت وجودی. وظایف مادری و همسری و فرزندی ام مهم تر از همه است و فکر می کنم حتما هم نباید دکتری بگیرم باید خودم باشم. زن وقتی شعر می نویسم خودم ترم! به خوذم نزدیک ترم... یا شاید به حقیقت ام. استاد من کی ام؟ کدام اونها منم؟ این همه علایق و ابعاد... و در عین حال هیج کدام وه چه بی‌رنگ و بی‌نشان که منم کی ببینم مرا چنان که منم گفتی اسرار در میان آور کو میان اندر این میان که منم کی شود این روان من ساکن این چنین ساکن روان که منم بحر من غرقه گشت هم در خویش بوالعجب بحر بی‌کران که منم این جهان و آن جهان مرا مطلب کاین دو گم شد در آن جهان که منم فارغ از سودم و زیان چو عدم طرفه بی‌سود و بی‌زیان که منم گفتم ای جان تو عین مایی گفت عین چه بود در این عیان که منم گفتم آنی بگفت‌های خموش در زبان نامده‌ست آن که منم گفتم اندر زبان چو درنامد اینت گویای بی‌زبان که منم می شدم در فنا چو مه بی‌پا اینت بی‌پای پادوان که منم بانگ آمد چه می دوی بنگر در چنین ظاهر نهان که منم شمس تبریز را چو دیدم من نادره بحر و گنج و کان که منم التماس دعا سپاس فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- این یک امر طبیعی است که انسان بعد از آشناشدن با حقایق عالم، باید به مرور افقِ عمل به آن را در زندگی ظهور دهد 2- «گر خون نکنی دیده و دل پنجاه سال / از قال تو را ره ننمایند به حال»، صبر و پایداری را برای همین جاها گذاشته‌اند 3- به نظرم انسان این تاریخ، وسعت آن را دارد که طوری بین سنت و تجدد جمع کند که نه تجدد هرطور خواست خر خود را براند و نه ما به اسم فرار از تجدد بخواهیم به گذشته برگردیم. این نکته‌ای است که هایدگر در بحث بسیار دقیق خود تحت عنوان «گَشتْ» به ما تذکر می‌دهد. موفق باشید

18410
متن پرسش
سلام استاد عزیز: در تفسیر سوره حمد هنگامی که بحث وحدت شخصی وجود مطرح می شود می فرمایید مثلا میز یا دیوار چیزی نیستند که بخواهند شامل این بحث شوند اما بالاخره این دو وجود مادی یعنی پایین ترین مرتبه وجود را که دارند و با این دید می توانند مظهر الله باشند لطفا بفرمایید آیا این مطلب درست است یا خیر؟ با تشکر از جنابعالی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! میز و دیوار به اعتبار میز و دیواربودن، حقیقتی غیر از وجود مادی ندارند و چون با نگاه وجودی به عالم بنگریم، بحث وجود مطلق و مظاهر وجود مطلق به میان می‌آید که با وحدت شخصی وجود می‌خواند و تشکیک در مظاهر به میان می‌آید و نه تشکیک در مراتب وجود. موفق باشید

18408
متن پرسش
سلام استاد: مرز تفکیک بین حب دنیا و لذت درست از اون چیه؟ مثلا من یه لباس میخرم، یه تفریح میرم، یه خونه میخرم و همه اینا، یه شادی به من میده، مثلا دریا یا کوه یه فرح میده، حالا از کجا بدونم این لذت برای من ضرر داره و حب دنیا میاره یا نه؟ و اینکه ملاک لذت از زندگی باید چی باشه تا بدونیم کجا داریم دنیایی میشیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ملاک، عبودیت است. چیزی که مانع عبودیت ما نشود که شریعت معین کرده است، مباح است. موفق باشید

18398
متن پرسش
بسم الله النور با سلام و تقدیم احترام: 1. حقیر 21 ساله هستم و دانشجوی کارشناسی. تا بحال بعلت علاقه زیاد به حوزه علمیه لمعه و منطق و.. را خوانده ام. از طرفی مباحث استاد پناهیان و استاد میرباقری را پیگیری کرده ام. از سویی غالب آثار حضرت امام را خوانده و یا دارم و مراجعه می کنم و با بیانات مقام معظم رهبری مانوسم. و علاقه زیادی به کتب حدیثی دارم و مستقیما رجوع کرده و بهره ها می برم. حقیر در طول هفته به جهت استعدادی که خداوند مرحمت فرموده 6 یا 7 جلسه در خوابگاه ها ارائه مطلب دارم و مباحثم را ذیل نگاه امام خمینی (روحی فداه) عرض می کنم. از آنجایی که بورسیه قضایی هستم نمی توانم رسما به حوزه علمیه بروم ولی علاقه بسیاری به تلبس و تبلیغ دین و ادامه مسیر حوزه تا اجتهاد دارم. سختی زیادی را برای مطالعه معارف اسلامی در دانشگاه متحمل شده ام البته در راه خدا، یقینا اینها هیچ نیست ولی عرضم این است که حاضرم جان در گرو کار بگذارم. ولی یک مسئله ای هست و آن اینکه در متون عرفانی متعدد از علامه طهرانی، علامه طباطبایی، آیت الله سعادت پرور، علامه حسن زاده و سایر آقایان بزرگوار، لزوم رجوع به استاد کامل را دیده ام. ولی هر استاد عرفانی که آثارش را مطالعه کرده ام خلا تمدن سازی و جامعه پردازی و سلوک اجتماعی را در آن دیده ام و اکنون فقط و فقط یک شخصیت را ذیل معارف اسلامی می توانم قبول کنم و لا غیر و ایشان، حضرت امام خمینی است. اما هیچ استاد را نمی یابم که بتوانم دسترسی مطلوبی به ایشان داشته باشم و خودشان با سیر امام حرکت کنند غیر شما. سر شما نیز بحمدالله شلوغ است و وقتی برای امثال ما نیست. حال باید چه کرد؟ نه استاد در دسترس برای سلوک خود دارم و نه از بین آقایان فعلی، کسی را در حد و اندازه امام و حتی در اندازه شاگردی سلوکی اجتماعی و فردی ایشان نمی بینم. مرحمت بفرمایید بگویید که آیا همین رویه را ادامه بدهم و آن رویه این است مطالعه آثار علما و عرفا و تطبیق آن با متون امام و پیروی از امام یا باید پای درس استاد زانو بزنم و بر اساس سیر ایشان پیش بروم؟ سپاس و پوزش بابت اطاله کلام. التماس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده می‌توان با نظر به افقی که حضرت امام و رهبر انقلاب در مقابل ما قرار داده‌اند، عبادات خود و معارف خود را جهت داد. در این رابطه که امروزه بنا به فرمایش آیت اللّه بهجت؛ «علم تو استاد توست»، عرایضی در جزوه‌ی «روش سلوکی آیت اللّه بهجت» که بر روی سایت است، شده است. موفق باشید

18376
متن پرسش
سلام: میگن آیت الله ناصری یه دختری بهش گفت حاج آقا این گل رو بعنوان یادگاری از من قبول میکنید؟ ایشون گفتن نه. دوستانم میگن میتونست باعث شه این دختر بدین بیاد اگر قبول می کرد و افراطه این قضیه ایشون 80 سالشون بود و اون دختر جوون. بعد اینکه میگن عکس گرفتن یه دختر با یه هنرمند سبکی نیست چه اشکال داره دوستم میگه من عکس نمی گیرم ولی ربطی به حیا و غرور زنانه م نداره. شیخ 37 ساله ای با دخترای دبیرستانی عکس گرفت آیا کار این دخترا اشتباه بوده؟ آیا کار این شیخ اشتباه بوده؟ منظورم دو سه تا دختر هست که شاگردشن و میرن پیشش میگن باهامون سلفی بگیرید حاج آقا. حالا می خواستم نظر شما رو بدونم. من سوالات دیگه ای هم ذهنمو مشغول کرده ان شاءالله در آینده ازتون می پرسم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: برای عالمانی که در عالَم روحانیِ خودشان به‌سر می‌برند خارج‌شدن از آن عالَم برای آن‌ها مثل فرورفتن در دیگ آب جوش است؛ تا این حدّ روح‌شان به زحمت می‌افتد. از این جهت باید امثال آیت اللّه ناصری را درک کرد. ولی این در مورد افرادی که در چنین عالَمی مستقر نیستند، فرق دارند. در این رابطه مولوی می‌گوید: «کار نیکان را قیاس از خود مگیر /  گرچه باشد در نوشتن شیر شیر». گفته اینک ما بشر ایشان بشر ** ما و ایشان بسته‌‌ی خوابیم و خور. این ندانستند ایشان از عمی ** هست فرقی در میان بی‌‌منتها.  موفق باشید

18378
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز: برای بالفعل شدن باور ها و دوری از جسم و ماده آیا نظر به خود مجردمان مفید تر است یا نظر به خدا؟ اگر این دو برای فردی که تجردش ضعیف است قابل جمع نباشد را عرض می کنم و الا بله بعد مجرد عین اتصال است. 2. استاد عزیز چه کنیم که مباحث معرفت النفس آقای صمدی را و بعضی از مباحث شما را بفهمیم؟ خدا به علمتان بیفزاید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- از خود مجردمان باید شروع کرد و علامه‌ی طباطبایی در این راستا کتاب «رسالة‌الولایه» را تنظیم کرده‌اند 2- بعد از «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» و «معاد» با شرح صوتی آن‌ها، مباحث جناب آقای صمدی آملی هم برایتان روشن می‌شود. موفق باشید

18384
متن پرسش
سلام علیکم: بیماری عدمی است یا وجودی؟ آیا طهور اسم خدا هم هست یا نه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بیماری، عدمِ ملکه است یعنی عدمی است که باید به جایش سلامتی باشد 2- آری! حضرت حق طهور مطلق است از آن جهت که خودْ عین پاکی و قدوسیت است و در ضمن، پاک‌کننده‌ی گناهکاران نیز هست. موفق باشید

18365
متن پرسش
سلام استاد عزیز: در جواب به بعضی از کاربران فرمودید: «بعضی مناجاتی اند و بعضی خراباتی» این دو را کمی می توانید شرح دهید تا تفاوت آن دو را بفهمیم؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خراباتی کسی است که جذبه‌ی الهیه بر او غلبه دارد و مناجاتی سعی می‌کند به آن جذبه برسد. خواجه عبداللّه انصاری در کتاب منازل السائرین پس از مقدمه‌ای عرفانی می‌فرماید: کتاب منازل السائرین را در صد مقام تنظیم کردم که در ده بخش جای می‌گیرد.[1] و متذکر می‌شود هرچند سالکان در این مقامات مختلف‌اند و بعضی «محبوبِ مراد»‌اند و بعضی «محبّ مُرید»[2] ولی در هر صورت با این‌همه در این نوشتار حال محبی در نظر گرفته شده که استعدادی متوسط دارد.

   عرفا به طور کلی متفق‌اند که نهایات تصحیح نمی‌شود مگر با تصحیح بدایات و تصحیح بدایات عبارت است از 1- امتثال امر الهی 2- مشاهده اخلاص و این‌که انسان در خود ببیند برای خدا خواسته 3- رعایت سنت 4- تعظیم نهی در عین مشاهده خوف از عقاب الهی 5- شفقت بر عالم با بذل خیرخواهی و این که بار خود را بر روی دوش مردم نیندازد 6- دوری از همنشینی که وقت را تباه می‌کند 7- دوری از هر سببی که دل را مفتون و شیفته می‌نماید.

می‌فرماید: مردم در این بیان و شأن سه دسته‌اند: آن‌که بین خوف و رجاء عمل می‌کند، با توجه به محبت و همراه با حیاء، که چنین کسی را «مرید» گویند.[3] و آن‌که از وادی تفرقه و پراکندگی به وادی جمع ربوده شده‌ که او را «مراد» نامند[4] و غیر از این دو هرکه هست مدعی و نیرنگ‌باز است.

می‌توان گفت: همه‌ی مقامات در سه مرتبه جمع می‌شوند. رتبه‌ی نخست که مساوی است با آغاز کار سالک در سیر سلوک. رتبه‌ی دوم با داخل‌شدن سالک در غربت شروع می‌شود و رتبه‌ی سوم دست‌یابی سالک به مشاهده‌ای است که او را به سوی عین توحید در طریق فنا می‌کشاند و جذب می‌کند.

در معنای رتبه‌ی نخست که آغازکردن کار سالک در سیر و سلوک بود، در روایت از رسول خدا (ص) داریم: «سیروُا سَبَقَ الْمُفْرِدون» سیر کنید که مُفْرِدون پیشی گرفتند. مردم سؤال کردند ای رسول خدا مفردون چه کسانی هستند؟ فرمودند: «المهترّون، الذين يهترّون في ذكر الله عزّ و جلّ، يضع الذّكر عنهم أثقالهم فيأتون يوم القيامة خفافا» متحیرون آن‌هایی که در یاد خدا سرگشته‌اند و یاد خدا بارهای گران را از ایشان برمی‌دارد، از این روی در قیامت سبک بال خواهند آمد. (ترمذی، کتاب‌الدعویات، باب 129)

در رابطه با مرتبه‌ی دوم که واردشدن در غربت است از رسول خدا (ص) داریم «طَلَبُ الْحَقِّ غُرَبةٌ»[5] طلب‌کردن و خواستن حق، غربت است. و در رابطه با مرتبه‌ی سوم که دست‌یابی به مشاهده است در روایت داریم که جبرائیل از رسول خدا (ص) پرسید: «مَا الإحْسان؟» احسان چیست؟ حضرت فرمودند: «اَنْ تَعْبُدَ الله کَاَنَّکَ تَراه فَاِن لَمْ تَکُن تَراه فَاِنَّه یَراک»[6] احسان آن است که خدا را به گونه‌ای عبادت کنی که گویا او را می‌بینی و اگر او را نمی‌بینی پس بدان او تو را می‌بیند. که این حدیث اشاره جامعی است به مذهب عرفا و متصوفه.

خواجه عبداللّه انصاری می‌فرماید: من درجات هر مقام را به تفصیل برایت باز می‌گویم تا درجه‌ی عامه و سالک و محقق را در هر مقام بشناسی زیرا برای هر یک نشانی است که به سوی آن برانگیخته می‌شود. موفق باشید

 


[1] - آن ده بخش عبارت‌اند از: 1- بدایات 2- ابواب 3- معاملات 4- اخلاق 5- اصول 6- اودیه 7- احوال 8- ولایات 9- حقایق 10- نهایات. 

[2] - «محبوبِ مراد» پیش از آن که قدم در راه سلوک گذارد با جذبه ربوده می‌شود و در نتیجه نهایات او پیش از بدایات او خواهد بود، برعکس «مُحب مرید» که باید قدم‌قدم منازل را طی کند.

[3] - مرید همان سالک مجذوب است که جز خدا را اراده نکرده و مراد همان مجذوب سالک است که خداوند او را اراده و جذب کرده.

[4] - حافظ در رابطه با عبور از تفرقه می‌گوید: «از فکر تفرقه باز آی تا شوی مجموع» که عبور از خلق به حق است و  به حق اشتغال‌یافتن.

[5] - تاریخ دمشق، ج 51، ص 832- کنز العمال، ج 1، ص 239

[6] - صحیح مسلم، کتاب‌الإیمان، ج 1، ص 37.

18373
متن پرسش
سلام علیکم استاد: با توجه به اینکه دلایل فراوان و مستدلی در رابطه با وحدت شخصی وجود در آثار بزرگان بیان شده (از جمله آن براهین: الف. وجود مساوق وجوب بالذات است. ب. وجوب بالذات مساوق وحدت است. وجود مساوق وحدت است) چطور بزرگانی مانند آیت الله مصباح و علامه جعفری آن را قبول ندارند و پذیرش آن را مستلزم نادیده گرفتن و انکار بدیهیات می دانند؟ آیا آنان نسبت به این براهین اطلاعی نداشتند یا اشکالات منطقی به براهین دارند؟ اشکالات چیست؟ ممنونم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید تصور آن‌هایی که وحدت شخصی وجود را نپذیرفتند آن باشد که پذیرفتن آن نفیِ مخلوقیتِ مخلوق است. در حالی‌که این با بحث ایجاد اعیان ثابته و تشکیکی‌بودنِ ظهور وجود حل می‌شود. موفق باشید

18370
متن پرسش
با سلام خدمت حضرت استاد: من نزدیک یک سالی هست که حضرتعای رو شناختم و در بعضی جلاساتتون حضور داشتم خدا رو شاکرم که راه رو نشونم داده و ای کاش این لطف خدا زودتر از اینا نصیبم می شد. سوال: چرا نمیتونم در بعضی از اعمالم پا روی نفسم بذارم؟ مثلا یه عملی رو میدونم گناهه اما در مقابلش کم میارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره این میل‌ها را باید حجابِ رجوع به حق دانست و هر اندازه کمتر به آن‌ها توجه شود، امیدشان برای غلبه بر ما کمتر می‌شود. موفق باشید

18369
متن پرسش
با عرض سلام و خدا قوت خدمت عزیز دلم: با تمامی این تفاسیر اعم از عین ثابته، اختیار، جبر و امثالهم نکته ای است ظریف و ملیح که وقتی هستی را با قدم قلب مشاهده می نمایید دچار تحیری می شویم از عظمت الله که چگونه در تمامی شئونات خود تجلی دارد دیگر آنجا همه ی مسائل فی نفسه مندک و منحل در آن ذات هستند که گوشه ای از آن اسرار را با سیر عقلانی تو ام با قلبی طالب پیدا می شود ولی چه کنیم که در جهان مثل گشته که جوینده یابنده است والا همه اوست و جز او چیزی نیست. لا هو الا هو
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از حجابِ تعیّنات عبورکردن و حضرت محبوب را در مظاهر تعیّنات دیدن، مقصد اصلی ما است تا مرحله‌ی قرب نوافل ظهور کند. موفق باشید

18349
متن پرسش
با سلام: استاد عزیز اینکه فرمودید عین ثابت هر انسان انتخاب بنیادین اوست، اول اینکه منظور از انتخاب بنیادین انسان کدام انتخاب است؟ دوم اینکه من هر انتخاب خود را با گذر زمان چه بسا عوض کنم اینکه دیگر ثابت نیست که من بعنوان عین ثابت انسان در نظر بگیرم. با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان در ابتدای امر شخصیتی را برای خود می‌پذیرد که چنین باشد و چنان، هرچند می‌تواند تغییر دهد ولی گویا آن را برای خود اصل گرفته است. موفق باشید

18359
متن پرسش
سلام استاد وقتتون بخیر و خسته نباشید: استاد نمیدونم چه جوری تشکر کنم از اینکه ما رو بی نصیب از علم و توجهتون نمیذارین و بدون هیچ چشم داشتی جواب ما رو میدین، اینجا جایی هست که بیشترین اطمینان رو میتونیم داشته باشیم که به جوابمون می رسیم و از سردرگمی درمیام، در یک جمله، خیر دنیا و آخرت نصیبتون ان شاءالله. استاد سوالی برای بنده پیش اومده که آیا اصلا چیزی به عنوان تلقین داریم یا نه و اگر هست آیا در بعد معنوی و سیر و سلوک هم میشه از این پتانسیل استفاده کرد و نحوه به کارگیری این توان در زمینه سلوک معنوی به چه طریق هست؟ تشکر استاد
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به آن معنا که انسانی فرهیخته که متوجه حقایق است و می‌داند در ما کمالاتی هست که از آن غافلیم، اگر به صورت تذکر ممتد ما را جلو ببرد، یک نحوه تلقین کرده است و از این جهت قابل پذیرش است و حضور در جلسات دینی جهت همین امر است. موفق باشید

نمایش چاپی