بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان، فلسفه، کلام

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
15611
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد محترم: سفر اول از اسفار اربعه مربوط به قوس نزول است یا صعود؟ آیا این برداشت صحیح است مقام ماه رجب مقام فیض اقدس (ماه ولایت) است و شعبان مقام فیض مقدس (اولین تجلی فیض اقدس) و رمضان مقام تجلی ثانی فیض اقدس و ظهور اعیان می باشد چون روایت می فرماید رمضان ماه امت من است که ناظر به ظهور اعیان است و روایت دیگری رمضان را ماه خدا می داند که می شود همان علم حق که اجمال در عین تفصیل است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- تمام اسفار اربعه مربوط به قوس صعود است و در رابطه با اختیار انسان می‌باشد 2- فیض اقدس از شئون الهی است و تجلی حق است برای خودِ حق. ولی فیض مقدس، مقامِ اولین مخلوق یعنی عقل اول یا مقام محمد و آل محمد«علیهم‌السلام» می‌باشد که به یک معنا، مظهر مقام خلیفة‌اللهی است. بدین جهت فکر می‌کنم تطبیقی که می‌فرمایید مشکل باشد. موفق باشید

15607
متن پرسش
با سلام: سوالاتی از خدمتتان داشتم. یکی اینکه آیا با وقوع قیامت عالم ماده کلا برچیده می شود؟ یکی در مورد این بحث از قرآن که خداوند می فرمایند با نفوذ شیاطین به آسمان برای دزدیدن اخبار آسمان شهاب هایی آنها را دور می کند که شما فرمودید انوار عقلی است که توهمات شیطانی را دور می کند حال آیا این بحث شکل خارجی هم دارد؟ آیا این شهاب های آسمان ظاهری هم همان سنگ پرتاب شده بسوی شیاطین است؟ سوم اینکه در سوره بروج منظور از بروج که برج های آسمان است، در آسمان اصلی و وجودی ما آیا عالم عقل است اگر آری علت اینکه آن را به شکل بروج ترسیم فرمودند چیست؟ تفسیر المیزان را مطالعه کردم. و در آخر اینکه هر فرشته مظهر اطاعت از خداوند است طبق فرمایشتان حال در کتابی از کتابهایتان خواندم که بال فرشتگان اسما آنهاست چرا بال آنها اسما آنهاست؟ خواهشا به تمام سوالاتم پاسخ دهید. بخشی از تفسیر المیزان و بر خی کتابهایتان را هم مطالعه کرده ام. ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در حرکت جوهری روشن می‌شود که این عالم ماده ذاتاً از عالمِ ماده‌بودن خارج می‌گردد ولی باز فیض خدا عالَمی را با همین هویت، متجلی می‌سازد 2- موضوع شهاب‌های مدّ نظر قرآن هیچ ربطی به سنگ‌های آسمانی که نام آن را شهاب گذاشته‌اند، ندارد. این سنگ‌ها با برخورد با طبقات آسمانی آتش می‌گیرند 3- بروج، از نظر لغت یعنی آن‌چیزی که نمایان است و در مسیر عالم غیب، حقایقی که نمایان می‌شوند بروج نامیده می‌شوند مثل آن‌که در سفرهای قدیم، آن‌چه از دور نمایان می‌شد برجِ مربوط به آن شهر بود 4- اسماء الهی مظاهرِ مقام احدی هستند و فرشتگان از آن جهت که مأمور تجلیّات انوار الهی می‌باشند، اسماء الهی را متجلی می‌کنند که در صورتِ مثالی آن‌ها، آن تجلیّات به صورت بال‌های آن‌ها ظاهر می‌شود. موفق باشید

15591
متن پرسش
استاد خدا ما رو خلق کرده که یه مدت تو دنیا زندگی کنیم و اصلاحا به تکامل برسیم و بعد بریم تو جهنم یا بهشت خوب برای چی؟ اگر ما خلق نمی شدیم چه اتفاقی می افتاد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر ما خلق نمی‌شدیم از جهت حضرت حق چیزی نمی‌شد، ولی از آن‌جایی که حضرت حق سمیع است و تقاضای پدیدارشدنِ ما را می‌شنود، طلبِ ما را بی‌جواب نگذاشت. و در همین رابطه حضرت موسی«علیه‌السلام» در مقابل فرعون، همراه با برادرشان حضرت هارون، در معرفی خداوند می‌فرمایند: «رَبُّنَا الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏»(50)/ طه) پروردگار ما آن کسی است که خلقت هرچیزی را به آن چیز می‌دهد و سپس هدایتش می‌کند. ملاحظه می‌کنید که در این آیه روشن می‌کند که هرچیزی، خلقت خاص خود را دارد و خداوند آن خلقت را که آن چیز، طالب است به آن می‌دهد. موفق باشید 

15589
متن پرسش
سلام علیکم: پیرو سوال شماره 15567 بنده به کتاب آشتی با خدا مراجعه کردم اما جوابم را نگرفتم. استاد آیا خلق شدن ما در دنیا جبری بوده یا نه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که در آن کتاب ملاحظه فرمودید خلق‌شدن، طلبِ ذاتی هر موجودی است و خداوند جواب آن طلب را می‌دهد. به همین جهت هم اگر بخواهید وجود را از انسان‌ها بگیرید، آن‌ها فرار می‌کنند و ناراحت می‌شوند. موفق باشید

15582
متن پرسش
با عرض سلام و احترام: سال گذشته از یکی از اساتید، سوالی پرسیدم در رابطه با اینکه بعضاً خواب‌های ترسناک می‌بینم. ایشون توصیه هایی کردند مثل تقویت جسمی و ورزش و بویژه «ترک جدی هر گونه مستحبات» . گفتند به خاطر مستحباتیه که انجام میدم. هر ذکر و مستحباتی رو نهی کردند و گفتند حتی نماز واجب رو هم تند بخونم و خیلی روی آن متمرکز و متوجه نشم. از موقع توصیه ی ایشون، دیگه اون مدل خواب ترسناک رو ندیدم و مشکلم حل شد ولی خیلی از خدا دور شدم چون نمازهای خیلی تند و بی اهمیت بدون هیچ ذکر و دعایی، خیلی باعث دوری از خدا شد. می خواستم ماه رجب با یاری و توفیق خدا، از نو شروع کنم و تلاش برای نزدیکی به خدا رو از سر بگیرم ولی حرفای ایشون منو کمی ترسونده. آقا راهنمایی کنید اگه الآن مداومت کنم به اذکار ماه رجب ممکنه دوباره خواب‌های ترسناک رو ببینم؟ می ترسم فرصت ماه رجب از دستم بره و اصلاح نشم، واقعا چه باید کرد؟ منی که هر هفته دعای کمیل و ندبه ام ترک نمی شد، مدت هاست که حتی یک دعای ندبه و کمیل هم نخوندم، و به خاطر توصیه ی ایشون مستحبات رو ترک کردم کاملا. نظرتون چیه؟ زیاد گفتن ذکر استغفروالله، با توجه خاص به این ذکر، چه عوارضی داره؟ لطفا یه کتاب هم توصیه کنید که تو ماه رجب، روزی یکی دو ساعت روش وقت بذارم. منتظر راهنمایی خوبتون هستم. خیلی التماس دعا. یاعلی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کار شیطان ترساندنِ انسان‌ها است و با ایجاد آن حالت می‌خواسته است شما را از ادامه‌ی سلوک منصرف کند. راه‌کارِ اصلی آن است که شما عبادات خود را ادامه دهید تا از آن نقشه‌ها و حیله‌ها که شیطان می‌آفریند، عبور کنید. مولوی این موضوع را در بحث «مسجدِ مهمان‌کُش» که بنده در کتاب «هنر مردن» آورده‌ام، به‌خوبی تبیین می‌کند. کتاب «المراقبات» در رابطه با پاس‌داشتِ ماه رجب کمک می‌کند. موفق باشید. 

قسمتی از کتاب «هنر مردن» را خدمتتان ارسال می‌دارم. مسجد مهمان‏ كُش‏

در راستاى آن كه بايد زندگى را ماوراء مرگ بشناسيم و از آن ديدگاه با آن برخورد كنيم، مولوى داستان مسجد مهمان كُش را در مثنوى مطرح مى كند. او در اين داستانِ بلند در راستاى تحليل صحيح از مرگ براى خوب زندگى كردن، نكات ارزنده اى را به بشريت هديه كرده است و كسى كه‏ دغدغه ى درست فهميدن زندگى را دارد، مى تواند از نكات اين داستان استفاده هاى خوبى ببرد كه بنده خلاصه ى آن را عرض مى كنم، به اميد آن كه زواياى خوبى در درست زندگى كردن به ما ارائه دهد. مى گويد:

يك حكايت گوش كن اى نيك پى‏

 

مسجدى بُد بر كنار شهر رى‏

     

 

هيچ كس در وى نخفتى شب ز بيم‏

 

كه نه فرزندش شدى آن شب يتيم‏

     

 

هر كسى گفتى كه پريانند تُند

 

اندر او مهمان كشان با تيغ كُند

     

 

در مورد رمز كشته شدن مهمانان در آن مسجد شايعاتى بر سر زبان ها بود، عده اى مى گفتند: جنّيان بدون آن كه با تيغ سر ببرند، آن مهمانان را مى كشند.

آن دگر گفتى كه سحر است و طلسم‏

 

كين رصد باشد عدوّ جان و خصم‏

     

 

و عده اى هم مى گفتند: كه با هنرِ سحر و جادو، جان هاى مهمانان گرفته مى شود. بالأخره در چنين فضايى كه شهرت مهمان كشى آن مسجد به همه جا رسيده بود:

تا يكى مهمان درآمد وقت شب‏

 

كو شنيده بود آن صيتِ عجب‏

     

 

گفت: كم گيرم سرو اشكمبه اى‏

 

رفته گير از گنج جان، يك حبّه اى‏

     

 

عمده تفاوت در همين موضع گيرى نسبت به مرگ و زندگى است كه اين فرد جديد نسبت به قبلى ها داشت كه گفت: گيرم اصلًا اين تن را نداشتم و از گنج جان يك حبه اى كم بشود، مگر چه مى شود؟ گفت:

صورت تن گو برو من كيستم‏

 

نقش، كم نايد چو من باقيستم‏

     

 

اگر صورتِ تن برود، جان من كه يك حقيقت باقى است كه نمى رود.

چون تمنّوا موت گفت: اى صادقين‏

 

صادقم، جان را بر افشانم برين‏

     

 

خدا فرمود: اگر در دوستى خدا صادقيد، تمناى مرگ كنيد، حالا من مى خواهم به جهت اثبات دوستى ام به حق، جانم را بدهم و لذا مرا از مرگ نترسانيد.

قوم گفتندش كه هين اين جا مَخسب‏

 

تا نكوبد جان ستانت همچو كسب‏

     

 

كه غريبى و نمى دانى ز حال‏

 

كاندر اين جا هر كه خفت، آمد زوال‏

     

 

مردم آن شهر به او گفتند: اين جا نخواب وگرنه مثل تفاله كنجد كه وقتى روغنش را گرفته باشند به آن «كسب» مى گويند، جانت گرفته مى شود و استثناء هم ندارد. مردم آن مرد را از مرگى مى ترساندند كه براى او ترس آور نبود و رمز موفقيت آن مردِ غريب در برخورد با اين مسئله ى دنيايى يعنى مرگ، همين نوع موضع گيرى خاصش بود.

گفت او: اى ناصحان! من بى ندم‏

 

از جهانِ زندگى سير آمدم‏

     

 

منبلى ام، زخم جو و زخم خواه‏

 

عافيت كم جوى از منبل به راه‏

     

 

من مثل آن منبلى هستم كه اگر هر روز چند زخم چاقو نخورم، اصلًا راحت نيست.

مرگ شيرين گشت و نَقلم زين سرا

 

چون قفس هِشتن، پريدن مرغ را

     

 

من مثل كارى كه مرغ مى كند و قفس را مى گذارد و مى پرد، مرگ را مى بينم.

آن قفس كه هست عين باغْ در

 

مرغ مى بيند گلستان و شجر

     

 

مثل يك قفسى كه در وسط باغى است و اطراف آن هم مرغ ها آزاد در حال خواندنِ قصه و سرود آزادى خويشند.

جمع مرغان از برون گِرد قفس‏

 

خوش همى خوانند ز آزادى قصص‏

     

 

مرغ را اندر قفس، زان سبزه زار

 

نه خودش مانده است، نه صبر و قرار

     

 

سر ز هر سوراخ بيرون مى كند

 

تا بود كين بند از پا بركند

     

 

حال اگر چنين مرغى را در چنين حالتى از قفس آزاد كنند چه خدمتى به او كرده اند؟

چون دل و جانش چنين بيرون بود

 

آن قفس را درگشايى، چون بود؟

     

 

در واقع مى گويد: شما نوع تحليل تان از مرگ، غير از تحليلى است كه من از مرگ دارم، شما از ترس مرگ هر روز مى ميريد، برعكس آن مرغ كه خود را در ميان قفسى مى داند كه در وسط باغ است، شما مرگ را رها شدن مرغ از قفسى مى دانيد كه اطرافش را گربه هاى عربده جو احاطه كرده اند و

لذا اين مرگ برايتان جانكاه است، و آرزو مى كنيد كه نه در يك قفس بلكه در صد قفس باشيد.

نه چنان مرغِ قفس در آن دهان‏

 

گِرد بر گِردش به حلقه گربكان‏

     

 

كى بود او را در اين خوف و حزن‏

 

آرزوى از قفس بيرون شدن؟

     

 

او همى خواهد كزين ناخوش حصص‏

 

صد قفس باشد به گرد اين قفس‏

     

 

وقتى انسان آزادشدن خود از قفس تن را چنين ديد كه با بيرون آمدن از آن با انواع سختى ها و هلاكت ها روبه رو مى شود تمام آرزويش اين است كه از اين دنيا بيرون نرود و هر چه بيشتر دنيايش را محكم مى كند و كلًا نوع زندگى اش، بيشتر فرورفتن در سوراخ هاى دنياست و دنيا را وطن اصلى خود مى گزيند و به آن دل مى بندد.

مرغ جانش موش شد، سوراخ جو

 

چون شنيد از گربكان او، عرَّجوا

     

 

گويا دارد از گربه هاى اطراف قفسِ تن مى شنود كه دارند مى گويند: بيا بالا تا تو را بدرانيم، بيرون رفتن از تن را اين طور مى بيند.

 

زان سبب جانش وطن ديد و قرار

 

اندرين سوراخ دنيا موش وار

     

 

هم در اين سوراخ بنّايى گرفت‏

 

در خور سوراخ، دانايى گرفت‏

     

 

پيشه هايى كه مر او را در مزيد

 

اندر اين سوراخ كار آيد گزيد

     

 

جهان بينى اش در حدّ سوراخ دنيا و مطلوبش در حد وسعت دادن به اطلاعات دنيايى گشت، همّتش در حدّ بيشتر دانستن از دنيا شد و همه ى آن را صرف دنيا كرد و كارآيى خود را در حدّ موفقيت در دنيا ارزيابى كرد و چون جهت جان خود را به طرف عالم غيب نينداخت، آرام آرام راه هاى رهيدن از دنيا و وصل شدن به عالم غيب نيز برايش پنهان شد.

زآن كه دل بركند از بيرون شدن‏

 

بسته شد راه رهيدن از بدن‏

     

 

ولى بالأخره چه؟!

عاقبت آيد صباحى خشم وار

 

چند باشد مهلت؟ آخر شرم دار

     

 

 

جستن مهلت، دوا و چاره ها

 

كه زنى بر خرقه ى تن پاره ها

     

 

فرصتِ آماده شدن براى ابديت را به هر چه بيشتر بر تن وصله زدن تبديل كردى!

عذر خود از شه بخواه اى پر حسد

 

پيش از آن كه آنچنان روزى رسد

     

 

در حالى كه وظيفه ى تو آن است كه چشم خود را باز كنى و قبل از آن كه با مرگِ سختى روبه رو شوى به سوى خداوند برگردى و استغفار كنى.

بالأخره آن مرد غريبه براى مردم آن شهر روشن كرد كه موضوعِ شما مرگ نيست، چراكه از مرگ، گريزى نيست، مشكل، نوع نگاهى است كه به مرگ داريد. شما از نوع نگاه خود مى ترسيد.

قوم گفتندش مكن جَلدى برو

 

تا نگردد جامه و جانت گرو

     

 

در جواب مردم كه به او مى گفتند: اين جا جاى بى باكى نيست، اين جا قصه ى مرگ و زندگى است، گفت:

اى حريفان! من از آن ها نيستم‏

 

كز خيالاتى در اين ره بيستم‏

     

 

من از آن هايى نيستم كه با خيالات و وَهميات از مسير خود برگردم. با چنين روحيه و تحليلى نسبت به مرگ، به قصد خوابيدن در مسجد وارد مسجد شد.

خفت در مسجد، خود او را خواب كو؟

 

مرد غرقه گشته چون خسبد بجو؟

     

 

نيم شب آواز با هولى رسيد

 

كايم آيم بر سرت اى مستفيد

     

 

در مقابل اين صداهاى ترسناك تهديدآميز، آن مرد:

بر جهيد و بانگ بر زد كى كيا

 

حاضرم، اينك اگر مردى بيا

     

 

همين كه خود را نباخت و جان بر كف با آن تهديد مقابله كرد، شرايط برايش تغيير كرد.

در زمان بشكست ز آوازش طلسم‏

 

زرهمى ريزيد هر سو قِسْم قِسْم‏

     

 

بل زر مضروبِ ضرب ايزدى‏

 

كو نگردد كاسد، آمد سرمدى‏

     

 

وقتى تهديد مرگ را به چيزى نگرفت، پرده ها در مقابلش فرو ريخت و حقايق عالم و آدم برايش آشكار شد و ديگر

روحيه ى تنگ دنيادوستى و محدود كردن خود در حدّ دنيا در او نماند، زرهاى بصيرت و روشنگرى جان او را فراگرفت.

آن زرى كه دل از او گردد غنى‏

 

غالب آيد بر قمر در روشنى‏

     

 

شمع بود آن مسجد و پروانه او

 

خويشتن درباخت آن پروانه جو

     

 

در واقع نظر به مرگ، نظر به روشنايى برترِ سير حيات است تا با ابتكار زندگى كنى، و با شجاعت بميرى. اين جاست كه عرض مى كنم تمدن غربى آنچنان مقاصد انسان را دنيايى كرده كه هنر مردن از انسان گرفته شده به طورى كه بيمارستان ها وسيله ى غفلت از مرگ گشته و بشر را در پاى مرگ ذليلانه به التماس واداشته اند، حاصل كار بيمارستان ها بيش از آن كه درمان حقيقى باشد، تحقير كردن انسان در مقابل مرگ است وگرنه اصل درمان با هنر مُردن تضادى ندارد. چرا بايد اين همه از مرگ ترسيد؟ چرا بايد فضاى ترس از مرگ، سراسر زندگى بشر را اشغال كند؟ و از بصيرتى كه مى توان در زندگى با عبور از مرگ به دست آورد محروم شويم؟

15581
متن پرسش
سلام: از یکی از اساتید اخلاق، ظاهرا مرحوم خوشوقت شنیدم که می فرمودند: اگر به ظواهر دینی عمل نکنیم و درگیر بواطن شویم و ... آنوقت هم ظواهر را از دست می دهیم هم بواطن را.... هر وقت دارم کارهای فلسفی انجام می دهم این جمله ذهنم را مشغول می کند. فکر کنم من اشتباه متوجه شدم استاد. به من کمی توضیح بفرمایید. التماس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف درستی است. باید ظاهر و باطن را جمع کرد تا مزه‌ی حقایق باطنی از طریق رعایت ظاهر به قلب بنشیند. موفق باشید

15566
متن پرسش
استاد عزیز سلام علیکم و رحمته الله: ببخشید مزاحم اوقات شریف میشم. می خواستم ببدونم این برداشت من از حرکت جوهری صحیح است یا نه و گرنه اصلاح بفرمایید. طبق حرکت جوهری، جهان ماده هر لحظه جهان جدیدی است یعنی هر آنی و هر لحظه این دنیای ماده و حتی بدن من حقیر از بین میره و دوباره شکل میگره منتهی کاملتر... یعنی مدام از بین میره و دوباره به قدرت الهی سر پا میشه...از بین مبره سرپا میشه .. از بین میره سرپا مبشه درسته! ممنون میشم راهنمایی بفرماببن
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است. ولی اگر کار را ادامه دهید فهمِ تبدّلِ آن به آنِ جهان، به احساسِ روحانیِ این تبدّل تبدیل خواهد شد به همان معنایی که قرآن می‌فرماید: «کُلَّ یومٍ هو فی شأن». بدین معنا که هر لحظه‌ای خداوند با تجلّی جدیدی عالَم را ایجاد می‌کند. موفق باشید

15562
متن پرسش
سلام علیکم استاد گرامی: برای وارد شدن در عالم علمای عالم دار این سیر را مناسب می بینید: آثار شهید مطهری، المیزان، آثار امام خمینی(ره)، فلسفه صدرایی و در نهایت عرفان نظری. آیا این ترتیب خوب است؟ آثار آیت الله جوادی یا آیت الله مصباح در کجا جا دارند؟ البته پاسخ خود را با توجه به اینکه بنده طلبه ام بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: طرح خوبی است. در رابطه با تفصیل بیشتر فلسفه‌ی صدرایی، آثار آیت اللّه جوادی و آیت اللّه مصباح کمک می‌کند. در ضمن از مباحث تفسیریِ آیت اللّه جوادی غفلت نشود. موفق باشید  

15548
متن پرسش
با عرض سلام و خدا قوت: سوال: به نظر حضرتعالی نفس هم حرکت جوهری داره یا نه؟ اگه ممکنه نظر علامه طباطبایی و ملا صدرا را هم در این مورد بفرمایید؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: لازم است بحث «حرکت جوهری» را دنبال بفرمایید در آن‌جا گفته می‌شود که نفس به جهت تعلق به بدن، به تبع حرکت جوهریِ بدن دارای حرکت جوهری است ولی در مقامِ نفسیت. بحث «حرکت جوهری» را در کتاب «از برهان تا عرفان» که روی سایت هست، همراه با شرح صوتی آن چنان‌چه دنبال بفرمایید، نظر علامه و ملاصدرا را می‌یابید. موفق باشید

15551
متن پرسش
با عرض سلام و ادب و احترام: استاد بزرگوار آیا خالق از مخلوق کاملا جدا ست یا مخلوقات همه مظهری از خالق هستند. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند وجود مخلوق را می‌دهد پس مخلوق، از نظرِ کمالاتی که دارد، مظهرِ کمالات خداوند است. بحث «برهان صدیقین» در این رابطه در کتاب «از برهان تا عرفان» همراه با شرح صوتی آن بر روی سایت هست، می‌توانید رجوع فرمایید. موفق باشید

15530
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد طاهر زاده: 1. ببخشید نظر شما درباره علامه طهرانی چیست و از نظر عرفانی ایشان به کمال رسیده بودند؟ و همچنین از نظر جنبه علمی چه از دیدگاه نظریات و چه از دید کتابها و نوشتجاتشان، ایشان را در چه سطح و در حد کدام یک از علما می دانید؟ و هم از نظر عرفانی ایشان را در حد کدام عارف می دانید؟ 2. آیا شما کسی را به نام آیت الله شیخ علی رضایی طهرانی می شناسید؟ گویا ایشان از شاگردان علامه حسن زاده و آیت الله جوادی و در سیر و سلوک شاگرد علامه طهرانی بوده اند. نظرتان را درباره ایشان و جنبه علمی شان بفرمایید؟ 3. نظر شما درباره آیت الله سید محمد صادق حسینی طهرانی دام ظله فرزند ارشد علامه طهرانی، چیست؟ جوابهایتان به من کمک بزرگی در زندگی ام می کند. لطفا از جواب دادن مضایقه نفرمایید. با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بنده جناب آیت اللّه حسینی تهرانی را یک دانشمند اسلامی می‌دانم که آثار خوبی در رابطه با مباحث عرفانی به جای گذاشته‌اند و بیش از این نتوانستم از ایشان استفاده کنم 2- نه 3- نمی‌دانم ولی این تاریخ را، تاریخ حضور خدا توسط حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» می‌دانم و معتقد به قطب عرفانی و نیابت‌های مطرح بین عرفای گذشته نیستم. موفق باشید

15518
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: من خانمی هستم ... ساله دارای ...فرزند کوچک که فرصت های ناب جوانی خود را در غفلت و بی برنامگی از دست داده ام و فقط سرمایه ی اندکی از عمر برایم باقی مانده. 1. استاد گرامی آیا برای شروع سیر و سلوک (برای من) دیر نشده؟ اگر فکر می کنید دیر نشده، آدمی با شرایط من از کجا شروع کند؟ 2. آیا راه یا راه های میانبری برای من وجود دارد؟ ( که بتوانم با رفتن آن راه های میانبر کمی از عمر از دست رفته را جبران کنم) 3. من مشغول به تحصیل در رشته فلسفه و کلام اسلامی در دانشگاه ....هستم و نیمی از تحصیل خود را پشت سر گذاشته ام و هدفم از تحصیل این است که با پشتوانه ای محکم بتوانم در روستایی که ساکن آن هستم کار فرهنگی بکنم. ( آیا توصیه ای در این زمینه برای بنده دارید ؟)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- سیر مطالعاتی روی سایت، إن‌شاءاللّه برای شروع خوب است 2- خود خداوند به حکم «إن‌ّ الحسنات یُذهبن السیئات» ضعف‌های گذشته را جبران می‌فرماید 3- مباحث رشته‌ی خود را جدّی بگیرید و سری هم به کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» بزنید. موفق باشید

15527
متن پرسش
عرض سلام و ادب و احترام و توفیق برای حضرتعالی از در گاه خداوند منان ممنوناز پاسختان به سوال بنده در مورد مولوی. استاد چه کتابی را توصیه می فرمایید که مطالعه آن کتاب ما را با اصطلاحات عرفا در اشعار عرفانی آشنا کند و کلا با زبان و ادبیات عرفانی آشنا سازد و سوال دیگر اینکه آیا جناب محیی الدین نیز شیعه بوده است؟ و سوال دیگر اینکه چرا بسیاری از علما قدیم و معاصر این دو شخصیت عرفانی را قبول ندارند و حتی مریدانشان آنها را ملحد می دانند؟ ممنون از روشنگریهایتان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خوب است که با کتاب «عرفان نظری» آقای یزدان‌پناه شروع کنید 2- خوب است در این مورد به جواب سؤال شماره‌ی 15511 رجوع فرمایید 3- حضرت امام در رابطه با نقش استعمار و نفوذ آن‌ها در حوزه‌های علمیه می‌فرمایند: آن‌چنان تحجر حاکم بود که ظرف فرزندشان که از آن آب نوشیده بود را، آب می‌کشیدند. موفق باشید

15507
متن پرسش
سلام و ارادت، عقلی که تاریخ ما را نجات می‌دهد، نه عقل مدرن است و نه عقل فلسفی و نه عقل عرفانی. عقلی است که با امام خمینی (ره) آمد. البته معلوم است این عقلی که با امام خمینی (ره) آمد، عقلی است که در ذیل اسلام و ولایت علی«علیه‌السلام» قرار دارد، ولایی است. یادتان باشد خدایِ مرحوم قاضی طباطبایی هم برای نجات ما در امروز کافی نیست، باید در ذیل شخصیت إشراقی امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» نجات ملت خود را جستجو کنیم. این عقل، آن عقلی است که ظلماتِ شما را در این دوران از بین می‌برد؛ وگرنه اگر شما سراغ استاد اخلاق بروید تا بفرماید نگاه به نامحرم نکن، غیبت نکن؛ این خوب است، اما برای این‌که بتوانیم در تاریخ زندگی کنیم، توصیه‌ها کافی نیست. شما سی‌صدسال پیش هم باید این کارها را در امور اخلاقی می‌کردید، ولی در این تاریخ زندگی نمی‌کردید، عالِم به زمانه‌بودن، اقتضائات خود را دارد. آیا منظور حضرتعالی از این مطلب چیست؟ عقل عرفانی مگر همان عقل امام خمینی (ره) نیست؟ مگر عقل عرفانی همان عقل ملاصدرا و ابن عربی نیست؟ منظور حضرتعالی از تفاوت عقل عرفانی با عقل امام خمینی (ره) چیست؟ سپاس فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عقل عرفانی به آن صورت که بتوانیم روح زمانه را درک کنیم، بسیار مهم است و شخصیت إشراقی حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» نمونه‌ی مجسم آن عقل‌اند و آن سلوک که شهداء به او اقتدا کردند و ره صدساله را، یک‌شبه طی نمودند. ولی عقل عرفانیِ آموختنی و یا عقلِ عرفانیِ بیگانه از زمانه، در این تاریخ کارساز نیست. موفق باشید

15505
متن پرسش
سلام و عرض ادب: دو سوال از محضرتان داشتم: اول: کتابهای مرحوم مغفور آیت الله سعادت پرور در کتب عرفانی مورد اعتمادند یا خیر؟ کلا این مرحوم شخصیت قابل اعتمادی هستند؟ دوم: آیت الله جوادی آملی را می توان یک استاد عرفان هم دانست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آیت اللّه سعادت پرور آثار ارزشمندی از خود به‌جا گذاشته‌اند که همه، متذکر اسلام اصیل و فقاهتی است 2- آیت اللّه جوادی به‌واقع یک استاد عرفان از همه جهات می‌باشند. موفق باشید

15512
متن پرسش
با سلام و تحیت خدمت استاد طاهر زاده: بابت راهنمایی که کردید ممنون و کاملا درست می فرمایید که باید به مطالعه عرفان نظری به طور تفصیلی البته زیر نظر استاد خبیر پرداخت تا این مسایل به طور کلی واضح و فهمیده شود ولی بنده در وضعیتی و شرایطی هستم که امکان خواندن عرفان نظری ندارم ولی قصد دارم که در یکی دو سال آینده زیر نظر استاد شروع به خواندن عرفان کنم. ولی از شما خواهشمندم فقط به این دو سه سوال من تا جایی که امکان دارد به صورت مفصل پاسخ دهید و من هم دیگر در این مورد سوالی نمی کنم تا ان شاءالله خداوند توفیق بده در تحت اشراف یک استاد شروع به خواندن عرفان کنم. 1. در جایی خواندم. ان اولیا الهی که علاوه بر جنبه سلوکی، عالم و درس خوانده هم باشند، وقتی که به کمال می رسند در عالم بقا که عرفا بر اساس سعه وجودی مقام دارند و هر که سعه بالاتری داشته باشد، در عالم بقا مقام بالاتری دارد؛ نسبت به اولیا الهی که درس خوانده نیستند و فقط به ضروریات دینی اکتفا کرده اند، اولیا درس خوانده در عالم بقا مقام بالاتری دارند. خواستم از شما بپرسم که آیا طبق این حرف، در عالم بقا سعه عرضی هم تاثیر زیادی دارد و آنهایی که با کسب علوم زیادی، سعه عرضی خود را زیاد کرده اند، مقام بالاتری دارند؟ 2. آیا سعه ذاتی همانند سعه عرضی، تغیر می کند و یا زیاد می شود؟ 3. مقام عرفا در عالم بقا بر اساس سعه ذاتی است یا سعه عرضی یا هر دو با هم تاثیر دارند؟ 4. آیا خداوند سعه وجودی و عین ثابت افراد را بر اساس حکمت و علم خود تعین کرده که مثلا یکی سعه وجودی بالایی دارد ولی دیگر سعه کمی؟ یا اینکه خود شخص در همان عالم الست و عالم قبل از دنیا، سعه و عین ثابت خود را تعین کرده که مثلا من در دنیا سعه بالایی دارم و دیگری سعه پایینی انتخاب کرده؟ یا اصلا هیچکدام نیست و اینطور است که امکان ذاتی هر انسانی فقط در یک عین ثابت مشخصی می تواند لباس وجود را به تن کند و به دنیا بیاید و در غیر آن سعه و عین ثابت نمی تواند به این دنیا بیاید و لباس وجود به تن کند؟ کدام یک از این تقریر ها درست است؟ 5. اگر افراد با کسب علوم می توانند سعه عرضی خود را زیاد کنند و در عالم بقا مقام بالاتری داشته باشند، خواستم از شما بپرسم مگر نه علوم بی نهایت هستند پس یعنی شخص می تواند همینطور سعه وجودی خود را زیاد کند؟ مگر عین ثابت محدود کننده سعه وجودی نیست که اجازه می دهد سعه انسان تا حدی رشد کند. پس چگونه است؟ در دفعه قبل به این سوال آخر جواب دادید ولی مقداری مبهم بود. لطفا اگه ممکنه مقداری مفصل تر مطلب را باز کنید. با تشکر. خواهش می کنم اگر می شود از جواب دادن سوالات دریغ نفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- علم واقعی که نظر به حقیقت دارد، مسلّم انسان را در دنیا و آخرت وسعت می‌دهد و با جان انسان متحد می‌گردد و لذا دیگر عرضی و ذاتی در میان نمی‌ماند. بر عکس اطلاعات، که همه‌ی این‌ها تا دم برزخ هست و از آن به بعد، مائیم و عقاید و اراده‌های ما 2- انسان‌ها در قیامت با چیزهایی روبه‌رو می‌شوند که فکرش را هم نمی‌کردند و به یک معنا برایشان رفع حجاب می‌شود و با تجلیّات جدیدی روبه‌رو می‌گردند به همان معنایی که قرآن می‌فرماید: «بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ» (47/ زمر) برای آن‌ها از طرف خدا چیزهایی آشکار می‌شود که حسابش را هم نمی‌کردند. 3- هر دو موجب تجلیّات جدید می‌شود 4- امکان ذاتی هر شخص مشخص است و در آن محدوده می‌تواند سیر کند. مثل این‌که یک زن در محدوده‌ی زن‌بودن خود به کمالات عالیه‌اش دست پیدا می‌کند، ولی نمی‌تواند مرد شود و برعکس 5- عرض شد قلب انسان، ظرفیت گرفتن بی‌نهایت تجلیّات الهی را جهت قرب دارد و محدودبودن عین ثابته، در رابطه با سیر إلی اللّه نیست؛ این راه برای هرکس باز است. موفق باشید

15495
متن پرسش
سلام استاد عزیز: با تمام وجود سپاسگزار شما هستم زیرا با آن دید گاه توحیدی ناب معرفت النفسی تان زندگی تازه ای به من بخشیدید سوالی داشتم. آیا افسردگی که ظاهرا هم منشا جسمی دارد و هم منشا روحی و نمی دانم شاید هم فقط منشا آن فقط روحی باشد. آیا انسانهای مومن حقیقی را هم مبتلا می کند؟ مثلا عارفان را که بر نفس خود مسلط می باشند با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: افسردگی ریشه‌های مختلفی دارد. آری! بعضاً جسمی است و بعضاً روحی که  مورد روحی آن بعضاً به جهت جواب‌ندادن به نیازهای معنوی است. و بعضاً هم سالک در غم غربت حق، به یک معنا افسرده است. ولی نه از آن جهت که در سیر خود متوقف باشد، بلکه به جهت طلب بیشتر. موفق باشید

15494
متن پرسش
سلامی از اعماق جانم بر استاد عزیزم: خیلی خیلی عذر میخوام آقای طاهرزاده موقعی که مورد سرزنش افراد خانواده قرار می گرفتم این حالات برایم اندکی پیش می آمد. الان هم به لطف الهی حالی بسیار خوش دارم این حالات اکثرا در شب ها هنگامی که بر روی پشت بام ستارگان آسمان و ماه را می بینم برایم پیش می آید. چون هنگام دیدن اینها یاد این شعر می افتم. یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد خواهش می کنم بگویید چه کنم که این حال عمیق معنوی از بین نرود و در طول روز هم باشد نه فقط شب ها چون پارسال بعد از مدتی این حال رفت و ما قدر نشناختیم و بعد از آن بسیار حسرت خوردیم. باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب خواجه عبداللّه انصاری می‌گوید: «حال» از جلوات شهود الهی است در دیدن حقایق، و راهِ باقی‌ماندن آن «شهودُ الحقيقةِ لا كسباً، و رفضُ الدَعْوَى لا علماً، و البقاءُ مع نورِ اليقظةِ لا تَحَفُّظاً.» استقامت احوال، استقامت در شهود حقیقی است که کسباً به‌دست نیامده و سعی کند آن شهود و آن برق بماند و یا لااقل زود نرود و نیز در استقامت احوال ادعا را بردارد ولی نه به صورت علمی. طوری شود که از حالش بجوشد که ادعا نکند و به حسب حال رفض ادعا کند و نیز در استقامت احوال بر نور یقظه باقی باشد ولی نه از سر تکلّف بلکه به اقتضای همان حال. رویکرد سالک باید در این مرتبه چنین باشد که حال را که شهود حقیقت است و به سراغ او آمده حفظ کند، و در ادامه‌ی این استقامت در آن حالِ خوش معنوی، نظر به خود نداشته باشد تا دعوی نقش‌داشتن در این امر بکند و این غیر از آن است که از نظر علمی خود را متذکر کند که همه‌چیز از آن خدا است و من هیچ‌کاره‌ام. در حضوری قرار گیرد که «إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّه»(آل‌عمران/154) و در ادامه باقی بماند به آن نور یقظه که در ابتدا بدان منور شد و از این طریق خود را از هر غفلتی محفوظ بدارد. البته به وقتش این موضوعات بیشتر روشن می‌شود. موفق باشید. استاد سلام: این سوال دوستمون دغدغه اصلی ذهن منه. اما استاد راستش و بخواین متوجه جواب شما نشدم یعنی اگر میشه و امکان داره ساده تر بفرمایین که منم استفاده کنم چون واقعا برام مهمه...خیر ببینین
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف آن است که باید در مسیر شریعت، استقامت داشت و با آمدن آن احوالات معنوی شکر کرد و با رفتن آن حالات، صبر نمود تا انسان از «حال» به «مقام» برسد که در آن صورت تلوّن آن به تمکّن تبدیل می‌شود. «مقالات» آیت اللّه شجاعی را پیشنهاد می‌کنم. بنده نیز حدود 100 جلسه آن سه جلد را شرح کرده‌ام. می‌توانید در این مورد با جناب آقای مهندس نظری به شماره‌ی 09136032342 تماس بگیرید. موفق باشید

15492
متن پرسش
سلام استاد عزیز: انسان ضمن رعایت حدود الهی برای تقرب الی الله و نایل شدن به مقامات عرفانی چه اقدامات یا بسترسازی های را باید در وجود خویش صورت دهد تا «سریع تر» و «بیشتر» به او کمالات و مقامات دهند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: روش معرفت نفس روش قابل اعتمادی است. اگر بعد از مباحث ده نکته و برهان صدیقین به «رسالة الولایة» رجوع فرمایید، إن‌شاءاللّه نتایج خوبی خواهید گرفت. هر سه بحث، همراه با شرح صوتی آن بر روی سایت هست. موفق باشید

15477
متن پرسش
سلام و ارادت: همه‌ی اسماء خداوند، از اسمِ رحمان خداوند سرچشمه می‌گیرند، بطوری که این اسم، ریشه و مادر، همه‌ی اسماء خداوند است. رحمت خداوند همه‌ی موجودات و مخلوقات را در بر گرفته است و همه‌ی مراتب عالم، جلوه‌های رحمانیت و رحیمیت خداوند هستند. آیا این مطلب صحیح است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است. منتها دلایل و مبانی آن را باید در مباحث عرفان نظری دنبال بفرمایید. موفق باشید

15491
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم استاد عزیزتر از جانم، سلام علیکم: سال 1395 بر شما و خانواده محترمتات مبارک و میمون باشد و ان شاءالله شاهد بهترین اتفاقات و از جمله مهمترین ها فرج و ظهور امام زمان (عج) باشید. وقت گرانبهایتان را نگیرم، اصل سوالم یک نمونه عرض حال و حدیث نفس است در صورت صلاحدید و اقتضا مورد تفقد و راهنماییم قراردهید. در چند ماهی که به فضل الهی توفیق توبه یافته ام حالاتی بر من گذشته که پیشتر مصدع شده بودم و عرض نمودم. نکاتی که جدیدا به نظرم آمده است این است که یک سری تغییراتی به حمدالله در رفتار و کردارم پیدا شده و باعث شیرینی کام و شادی روانم شده است و تغییراتی گنگ و مبهم که نمی دانم منشاء آن چیست و آن این است که در برخی از ساعات اشتیاق زیادی برای عبادت و تمرین بندگی دارم و بعضی وقتا نه؛ به طوری که گاهی احساس می کنم به پلشتی و دونی گذشته بازگشته ام و برخی صفات رذیله در من هویدا شده که سابقه ی چندانی ندارد مانند حسد و بخل و ... و این حالات به اینجا ختم نمی گردد که آن احساس ضعف و عدم حضور قلب در هنگام بعضی عبادات و نگرانی و عجله در زمان زیارت بقاع متبرکه که بسیار آزار دهنده شده است به طوریکه بیش از یک نماز و یا یک نماز واجب نمی توانم در این بقاع بمانم و احساس می کنم دافعه عجیبی بین من و آن بقعه متبرک وجود دارد. مثلا شب جمعه ای در حرم مطهر حضرت معصومه (س) بودم نماز مغرب و عشاء را که خواندم راهی مسجد جمکران شدم که در آنجا بیتوته و صبح جمعه به مسجد بروم و رفتم موضوعی باعث شد که از مسجد خارج شدم اما موقع بازگشت نمی دانم چه چیزی باعث شد که دیگر نتوانم وارد مسجد شوم و مجبور به رفتن از آنجا شدم و با احساس بهت و پشیمانی و دلگیری عجیبی ترک کردم و هنوز دراین موضوع مانده ام که چه باعث شد که آنطور فرار کنم. عرض معذرت فراوان به جهت تصدع اوقات شریفتان. خدا عاقبت کار ما و شما را ختم بخیر و عافیت بگرداند . اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم یا علی مدد
متن پاسخ

- باسمه تعالی: سلام علیکم: باسمه تعالی: سلام علیکم: أميرُ المؤمنين علي (عليه السَّلام) می‌فرمایند: "إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَى النَّوَافِلِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى الْفَرَائِض.» برای قلب‌ها اقبال و روی‌آوری به معانی و یا ادبار و فاصله‌گرفتن از معانی است. پس چون قلب در حالت اقبال بود، اعمال مستحبی را بدان عرضه کنید. و چون در حالت ادبار بود، به واجبات بسنده کنید تا فشاری بر روی شما نیاید. شما نیز همین کار را انجام دهید و زیاد به خود زحمت ندهید تا إن‌شاءاللّه قلبْ به تعادل لازم برسد. موفق باشید

15489
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید خدمت استاد معظم جناب اقای طاهرزاده: غرض از مراحمت، بنده از مبحث عین ثابت برداشتی کردم لطفا حضرتعالی در جاهایی که خلط یا اشتباه کرده ام تصحیح و در جاهای مورد نیاز توضیح بفرمایید. 1. گویا اینطور است که خداوند برای انسان مناسب با امکان ذاتی اش، ظرفیت وجودی اراده کرده است که برای هرکس متفاوت با دیگریست. بعد انسان یک سعه وجودی ذاتی دارد که به وسیله علم و عمل می تواند آن را افزایش دهد تا جایی که سعه وجودی او در نهایت به اندازه عین ثابتی که خداوند برای او اراده کرده است، می شود. خواستم از شما بپرسم که مگر علوم بی نهایت نیستند؟ پس انسان می تواند با کسب علوم، مدام سعه وجودی خود را زیاد کند. پس عین ثابت. که محدو کننده سعه وجودی است چه می شود؟ 2. همانطور که در پاسخ برخی از سوالات فرمودید، امکان ذاتی صدام بر اساس عین ثابتش؛ با اختیار خود می تواند شهید خرازی شود ولی هرگز امام خمینی نمی تواند شود. خواستم ازتون بپرسم که منظورتان از هرگز امام خمینی نمی شود اینست که عین ثابت صدام در نهایت آنقدر نیست که به اندازه عین ثابت امام حمینی (ره) شود یا منظورتان اینست که قابلیت رسیدن به مقام امام خمینی را ندارد که در اینصورت با آن مطلب که همه انسان ها قابلیت رسیدن به کمال دارند، منافات پیدا می کند و همچنین از آن جمله که فرمودید می تواند با اختیار خود شهید خرازی شود یعنی نهایت ظرفیت عین ثابت او آنقدر است که اگه تقریبا تمام استعدادات عین ثابتش را به فعلیت برساند در نهایت به مقام شهید خرازی می تواند برسد؟ لطفا توضیح دهید. 3. وقتی انسان گناه می کند از سعه وجودی او کم می شود. یعنی مقداری از استعدادات خود را می سوزاند و دوباره با توبه آن ها را خداوند به او می دهد. و می تواند با کسب علم و عمل به نهایت سعه وجودی خود که همان عین ثابت خود است، برسد؟ لطفا توضیح دهید. و همچنین بفرمایید که سعه ذاتی و عرضی چیست و گناه کردن، کدام را کم می کند؟ باتشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- انسان در همان سعه‌ی قلبی‌اش تا بی‌نهایت می‌تواند جلو رود زیرا قلب او برای درک حقایق عالم ظرفیت بی‌نهایتی دارد به همان معنایی که خداوند در حدیث قدسی می‌فرماید: «لا يَسَعُني اَرْضِي وَلا سَمائي و لَكِنْ يَسَعُني قَلْبُ عَبْدِي المُؤمِن» زمين و آسمانم گنجايش مرا ندارند ولى قلب بنده مؤمن من دارد. و از این جهت انسان‌ها تفاوتی نسبت به همدیگر ندارند 2- هرکس در مقام امکانِ ذاتی خودش به کمال لازم می‌رسد. حال اگر امکانِ ذاتی‌اش انسان باشد، می‌تواند به کمال ذاتی خود برسد، چه امام خمینی باشد و چه صدام. زیرا از نظر انسان‌بودن و داشتنِ ظرفیت تجلی همه‌ی اسماء تفاوتی ندارند 3- همین‌طور است. انسان با گناه، از سعه‌ی اصلی انسانی خود دور می‌شود و با توبه جبران می‌گردد 4- سعه‌ی ذاتی همان مقام امکانی افراد است و سعه‌ی عرضی آن چیزی است که انسان با اراده‌ی خود به‌دست می‌آورد. موفق باشید

15486
متن پرسش
با سلام: یک سری مسائل وجودی برایم حل شده؛ اکنون نیازمند ریاضت های شرعی می باشم. ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تعادل خود را با نامه‌ای که حضرت مولی‌الموحدین«علیه‌السلام» به فرزند خود در نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه داشته‌اند، به کمال لازم برسانید. آن نامه تحت عنوان کتاب «فرزندم؛ این‌چنین باید بود» که بر روی سایت هست، شرح شده است. موفق باشید

15485
متن پرسش
با سلام: استاد بزرگوارم بنده در مورد نظر آقای جوادی آملی از شما سوالی پرسیدم، در مورد نظر آقای جوادی در مورد نفی ماهیات با این موضوع که آقای جوادی ماهیات رو در خارج به طور کلی چه به عنوان منظر و مظهر وجود چه دارای تحقق به تبع وجود نفی میکنن و اصلا قائل به هیچ نوع ماهیتی در خارج نیستن. من سعی کردم مزاحم اوقات شما نشم اما نشد. حضرت استاد بالاخره ما در کارهای روزمره با ماهیات سر و کار داریم در صنایع، معادن، پزشکی و تمام شوون عملی زندگی، خب این ماهیات اگر در خارج نیستن چطوری ما این ها رو با نگاه به خارج داریم انشاء می کنیم کارهای روزمره رو بر اساسشون تنظیم می کنیم؟ من اینو متوجه نشدم مثلا بنده روی صندلی میشینم آب مینوشم درخت می بینم. چطور میشه این ها هیچ کدوم در خارج از ذهن من هیچ تحققی نداشته باشه؟ آیا این مبنا کاشفیت علوم از خارج رو نفی نمیکنه؟ و ما رو با تفکر سوفسطایی مواجه نمیکنه؟ با این فرض تمام یافته های علوم چون روی ماهیات داره پیاده میشه نفی نمیشه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با نگاه اصالت وجودی، چنان‌چه انسان سلوک لازم را در خود ادامه بدهد آن‌چه را تحت عنوان ماهیات می‌بیند، همه را مظاهر وجود در اعیان مختلفه می‌یابد و این غیر از سوفسطایی‌گری است. موفق باشید

15482
متن پرسش
با سلام: لطفا با توجه به نزدیک شدن ایام رجب در خصوص اعمال و توصیه ها در این ماه و چگونگی ورود به آن راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در کتاب «ماه رجب؛ ماه یگانه‌شدن با خدا» شده است. کتاب بر روی سایت هست. إن‌شاءاللّه مفید خواهد بود. موفق باشید

نمایش چاپی