بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان، فلسفه، کلام

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
9844
متن پرسش
سلام علیکم: استاد در خصوص صدور کثرت از وحدت به مثال شما بسنده کردم. یعنی همان مثال نور و منشور. یک نور بی رنگ در اوج وحدت و یگانگی وارد می شود و نورهای کثیر با محدودیت خارج می شود. اما وقتی خواستم بحث الیه راجعونی را با همین مثال منشور توضیح بدهم دیگر نتوانستم. اگر بخواهیم این هفت تا نور را دوباره به مقام جامعیت برسانیم چگونه می توان مثال را توضیح داد؟ خب عقل میگه اگر هفت تا نور را هم داخل منشور کنی که نور بی رنگ در نمیاد. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مثال شما به همان معنایی که نور بی‌رنگ وقتی از منشور گذشت هفت نور می‌شود. اگر بتوانیم آن هفت نور را از منشور عبور دهیم آن طرف یک نور خواهیم داشت ولی این یک مثال است و در حدّ یک مثال ارزش دارد. بحث صدور کثرت از وحدت را باید با اعیان ثابته مخلوقات حل کنید که خداوند با اسماء خود بر آن‌ها تجلی می‌کند. که بحث آن مفصل است. عجله نکنید، در عرفان حل می‌شود. موفق باشید
9845
متن پرسش
سلام علیکم: استاد وقتی جوهر سیب شدت می گیرد و رنگ و بوی آن هم شدید می شود چه چیزی باعث می شود که سیب رنگ قرمز یا مثلا فلان بو را انتخاب کند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اعراض محل ظهور کمالات جوهرند، هر اندازه زمینه‌ی ظهور کمالات جوهر فراهم باشد آن کمالات در اعراض ظهور می‌کنند. موفق باشید
9846
متن پرسش
سلام علیکم: استاد مخالفین صدرا به استغفار یا همان توبه نامه صدرا در اسفار استناد می کنند. من خودم آن متن مرحوم صدرا را نخوانده ام که چه چیزی گفته است. یعنی از این توبه کرده که فلسفه ی یونان را خوانده و وقت خود را به هدر داده است؟ خب اگر آن فلسفه ها را نمی خواند که نمی توانست کاری را که شیخ اشراق و بوعلی تمام نکردند تمام کند. بالاخره لازم بوده تا عمر خود را بر روی فلسفه بگذارد و گرنه نمی توانست اینگونه تعقل کند و شرح اصول کافی بنویسد. و سوال دوم اینکه من هنوز جایگاه شیخ اشراق و فلسفه اش برایم مبهم است می توانید کمی توضیح دهید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- متأسفانه مخالفین نه فلسفه‌ی صدرا را می‌فهمند و نه این‌که به خود نهیب می‌زنند خود را از مفاهیم به حقایق عبور بدهند مثل این‌که در اشعار امام هست که چرا عمر خود را صرف جمع کتب و فلسفه و عرفان کردم در حالی‌که در آخر عمر به گورباچف نامه می‌نویسند و او را به ملاصدرا و محی‌الدین دعوت می‌کنند 2- به وقتش می‌رسید. جناب حجت‌الاسلام و المسلمین آقای یزدان‌پناه نکات خوبی دارند. موفق باشید
9822
متن پرسش
سلام علیکم: استاد بنده در حال تنظیم یک جزوه در خصوص حرکت جوهری هستم. سوالاتی از حضورتان داشتم. اگر می شود لطفا کمی مفصل توضیح دهید یا اینکه بنده را به کتابهایتان ارجاع دهید. سوال اول: شما فرمودید حرکت در مجردات راه ندارد چون فعلیت محض هستند، پس تکامل برزخیان در عالم مثال چگونه قابل توجیه است؟ سوال دوم: چرا بعضی از اعراض نفس مثل خشم می تواند در جوارح حسی ظهور کند ولی بعضی از اعراض مثل حسادت و یا صدق و دروغ نمی تواند ظهور کند؟ آیا این به خاطر محدود بودن بدن مادی است یا دلیلی دیگر دارد؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در کتاب معاد روشن شد که تکامل برزخیان به رفع حجاب از آن‌ها است و نه تبدیل قوه به فعل 2- صفاتی مثل خشم تا حدّ بدن می‌تواند نزول کند ولی بعضی از صفات صرفاً در محدوده‌ی نفس حضور دارند. موفق باشید
9823
متن پرسش
سلام علیکم: استاد بنده چند وقت پیش سوالی با مضمون زیر از حضورتان پرسیدم: یکی از دوستان می گفت اگر نفس مجرد است حرکت از قوه به فعل در مجردات چگونه معنا پیدا می کند؟ بنده بعدا که به سوال اش فکر کردم یاد مثال شما افتادم. فرمودید که پیری وجود دارد ولی انسان باید بهش برسد. حال پس مقام تجرد هم اینگونه است، یعنی مقام تجرد وجود دارد ولی شخص باید به آن برسد. خب مثلا علامه طباطبائی در 20 سالگی به مقام تجرد رسیدند و ما هم معلوم نیست تا کی بتوانیم برسیم، از طرفی نمی توان منکر حرکت در جوهر و رسیدن از قوه به فعل شد، پس قبل از اینکه نفس ما به مقام تجرد برسد از جنس چیست؟ یعنی تا قبل از رسیدن به مقام تجرد مجرد بودن نفس معنا نمی دهد؟ یعنی الآن نفس ما مجرد نیست؟ سپس شما جواب دادید: این در بحث حرکت جوهری روشن شد که چون تجرد نفس ناطقه نسبی است و به بدن تعلق دارد، حرکت جوهری بدن به نفس سرایت می‌کند با این تفاوت که در نفس حرکت به صورت لَبْسِ بعد از لَبس صورت می‌گیرد و نه به صورت خَلع و لبس. به همین جهت شما در عین آن‌که 20 ساله شده‌اید در 5 سالگی خود نیز حاضرید. در جزوه‌ی جدید «حرکت جوهری» که به صورت مختصر تهیه شده، این نکته طرح شده است. حال می خواستم بگم من هرچه جواب را خواندم هیچ چیزی متوجه نشدم. برایم هم مقدور نبود تا با پست از حاج آقای نظری جزوه را تهیه کنم می شود این قضیه را توضیح بدهید تا بتوانم آن را در جزوه ام درج کنم؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرض کردم تجرد نفس در ابتدای امر نسبی است، بدین معنا که از جهتی دارای تجرد است و زمان‌بردار نیست و می‌تواند گذشته و آینده را در خود جمع کند و از طرفی دارای حرکت است و می‌یابد این جوان امروزی در اثر تغییرِ آن کودک دیروزی به‌وجود آمد. در ضمن فایل جزوه‌ی جدید حرکت جوهری خدمت مسئول محترم سایت ارسال شد تا بر روی سایت قرار گیرد. موفق باشید
9824
متن پرسش
سلام علیکم: استاد در یک سوال دیگر به یکی از دوستان فرموده بودید که می شود بعد از این عالم کنونی و پس از به فعلیت رسیدن آن عالمی دیگری با توجه به بحث حرکت جوهری پیدا شود. چند تا سوال داشتم. می شود دلایل نظری این قضیه را به طور مبسوط برای من بفرمایید تا من خودم روی آن کار کنم و در جزوه ام درج کنم؟ و سوال دوم اینکه اگر عالمی دیگر پدید بیاید با توجه به حقیقت نوری اهل بیت (ع) که صادر اول هستند و آن مقامات خاص را دارند و ولی خدا در تمام هستی هستند یعنی پیامبر و امام آنها وجود نازنین معصومین (ع) هستند؟ تکلیف کتاب و قبله اشان چه می شود؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بعد از آن‌که فایل‌های صوتی حرکت جوهری از کتاب «از برهان تا عرفان» را دنبال فرمودید و جزوه‌ی جدید را هم مطالعه فرمودید احتمالاً جواب این سؤالات را می‌گیرید و اگر باز مشکلی باقی ماند در آن صورت با توجه به اطلاعات جدیدی که ملاحظه می‌فرمایید، سؤال کنید. همین اندازه انتظار داشتم که وقتی چندین‌بار تذکر داده می‌شود که حرکت جوهری مربوط به عالم ماده است، دیگر این سؤال در مورد مقامات فوق عالم ماده که در معرض حرکت جوهری نیستند مطرح نمی‌شد. موفق باشید
9827
متن پرسش
سلام علیکم استاد: استاد چندی پیش ازتان سوال پرسیدم که بعضی از عرفا می گویند همین بدن دنیوی مرتبه ی نازله ی نفس است. ولی به نظر بنده حرف محکمی نبود، چون اولا نفس و بدن در عالم طبع حالت انضمامی دارد و نه اتحادی، ثانیا جسم محدود قابلیت تجلی آن همه ملکات نفسانی را ندارد و ثالثا هم با آیات قرآن به نظرم سازگاری ندارد چون در قرآن متذکر می شود که در قیامت تمام ملکات نفسانی به صحنه می آید و ظهور و بروز اش را در ابدان اخروی می گذارد و قرآن نفرمود ظهور این ملکات در ابدان دنیوی می باشد. اما بنده در کتاب یکی از همین عرفای معاصر دیدم که نوشته بدن مرتبه نازله نفس است. در جایی دیگر هم که یکی از آثار مکتوب حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای وکیلی برا می خواندم ایشان هم گویی همین بحث را با عنوان (قاعده الظاهر عنوان الباطن) مطرح می کنند و معتقدند که بدن مرتبه ی نازله ی روح است. سپس مطلبی را هم از استاد بزرگوارشان حضرت آیت الله حسینی طهرانی رضوان الله علیه می آورند که گویای همین مطلب است. حال بنده کلام آیت الله حسینی طهرانی را که در جلد دوم معادشناسی ص 284 – 288 می باشد را در زیر آورده ام. می شود بفرمایید کدام قول صحیح است. مثلا شما همیشه فرموده اید در عالم طبع و ماده روح و بدن حالت انضمامی دارند و نه اتحادی، ولی آیت الله حسینی طهرانی می فرمایند : «.... بدن‌ طبیعی‌ هر حیوان‌ ـ که‌ یک‌ نوع‌ اتّحاد با نفس‌ آن‌ حیوان‌ دارد ....» که در زیر می توانید متن کامل را بخوانید: متن کتاب معاد شناسی: افرادی‌ که‌ در این‌ دنیا زندگی‌ می‌کنند همه‌ به‌ صورت‌ انسانند ولی‌ اخلاق‌ آنان‌ متفاوت‌ است‌؛ آن‌ اختلاف‌ اخلاق‌ و ملکات‌ و تفاوت‌ غرائز، موجب‌ اختلاف‌ شکلها و صورت‌ها گردیده‌ است‌؛ و این‌ مسأله‌ از دقیق‌ترین‌ مسائل‌ علوم‌ الهیّه‌ و کیفیّت‌ نزول‌ وحدت‌ در عالم‌ کثرت‌ است‌. بطوریکه‌ اگر فرض‌ کنیم‌ علوم‌ مادّیّه‌ به‌ سرحدّی‌ ترقّی‌ یابد که‌ بتواند روابط‌ مادّه‌ با معنی‌ را کشف‌ کند، در اینصورت‌ از أشکال‌ مختلفۀ انبیاء و ائمّه‌ و اولیاء خدا پی‌ به‌ حقیقت‌ مقام‌ باطن‌ آنها خواهد برد، و از اشکال‌ و سیمای‌ متفاوت‌ هر فردی‌ از افراد پی‌ به‌ غرائز و ملکات‌ و اخلاقیّات‌ او خواهد برد؛ همچنانکه‌ برای‌ انبیاء و ائمّه‌ و اولیای‌ خدا این‌ معنی‌ ثابت‌ است‌ که‌ با ملاحظه‌ و مشاهدۀ هر فرد یکباره‌ اخلاقیّات‌ و ملکات‌ او را در می‌یابند؛ و حقّاً می‌توان‌ گفت‌ که‌ این‌ معجزۀ قرآن‌ کریم‌ است‌ آنجا که‌ میفرماید: وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی‌ اللَهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ و وَ الْمُؤْمِنُونَ. [237] «و بگو ای‌ پیغمبر! که‌ شما هر چه‌ عمل‌ کنید به‌ زودی‌ خدا و رسول‌ خدا و مؤمنان‌ عمل‌ شما را خواهند دید.» اختلاف‌ شکل‌ و صور حیوانات‌ نیز مبنی‌ بر اختلاف‌ غرائز و ملکات‌ و صفات‌ آنهاست‌؛ یک‌ حیوان‌ به‌ صورت‌ گربه‌ است‌، یکی‌ به‌ شکل‌ سگ‌، یکی‌ به‌ شکل‌ روباه‌، یکی‌ به‌ شکل‌ گرگ‌، یکی‌ به‌ شکل‌ شیر، یکی‌ به‌ شکل‌ فیل‌ و هکذا سائر اصناف‌ حیوان‌ از درندگان‌ و خزندگان‌ و حشرات‌ و مرغان‌ هوا و ماهی‌های‌ دریا و حتّی‌ مگس‌ و پشه‌ و أمثالها. این‌ اختلاف‌ در اثر اختلاف‌ کمّیّت‌ و کیفیّت‌ غرائز و صفات‌ آنهاست‌. اختلاف‌ کیفیّت‌ سازمان‌ روحی‌ و ملکوتی‌ آنها، موجب‌ اختلاف‌ کیفیّت‌ صور و اشکال‌ و کمّ و کیف‌ بدن‌ مادّی‌ و جسم‌ طبیعی‌ آنها شده‌ است‌ و بدن‌ طبیعی‌ هر حیوان‌ ـ که‌ یک‌ نوع‌ اتّحاد با نفس‌ آن‌ حیوان‌ دارد ـ متشکّل‌ به‌ شکل‌ نازلِ نفس‌ آن‌ حیوان‌ شده‌ است‌، بطوریکه‌ اگر با نردبان‌ معرفت‌ از بدن‌ یک‌ حیوان‌ بالا رویم‌ به‌ نفس‌ ملکوتی‌ او خواهیم‌ رسید و آن‌ نفس‌ را کما هی‌ حقّها ملاحظه‌ و مشاهده‌ خواهیم‌ نمود؛ و نیز اگر نفس‌ ملکوتی‌ حیوانی‌ را که‌ ابداً شکل‌ ظاهری‌ و بدن‌ جسمانی‌ و طبیعی‌ او را ندیده‌ایم‌ به‌ ما ارائه‌ دهند، می‌توانیم‌ در صورت‌ وجدان‌ نیروی‌ معرفت‌، شکل‌ ظاهری‌ آن‌ حیوان‌ را کما هو حقّه‌ ترسیم‌ نموده‌ و توصیف‌ کنیم‌. و شاید أشعار قصیدۀ معروف‌ فیلسوف‌ و عارف‌ بزرگوار، مرحوم‌ میر فندرسک‌ إفادۀ معنای‌ عامّی‌ را دهد که‌ شامل‌ این‌ مسألۀ مبحوث‌ عنها نیز گردد، آنجا که‌ می فرماید: ( بنده شعر را نیاوردم چون زیاد بود ) گربه‌ای‌ را که‌ ملاحظه‌ می کنید با این‌ شکل‌ و قیافه‌، به‌ علّت‌ آنست‌ که‌ دارای‌ یک‌ صورت‌ ملکوتی‌ خاصّی‌ است‌ که‌ اگر آن‌ صورت‌ ملکوتی‌ را بخواهیم‌ به‌ لباس‌ مادّی‌ ملبّس‌ کنیم‌ غیر از این‌ شکل‌ و قیافه‌ گربه‌ نخواهد شد. صورت‌ ملکوتی‌ سگ‌، درندگی‌ و غضب‌ و وفا و نیز احترام‌ به‌ غنیّ گذاردن‌ و فقیر را دندان‌ گرفتن‌ است‌ و لذا لباس‌ مادّی‌ و جسمی‌ طبیعی‌ او بدین‌ شکل‌ است‌. خرس‌ را چون‌ از آن‌ عالم‌ نزول‌ داده‌اند طبعاً دارای‌ چنین‌ شکل‌ و صورتی‌ شده‌ است‌. گوسفند را ببینید، در چشم‌ این‌ حیوان‌ نگاه‌ کنید، یک‌ دنیا حکایت‌ از سلامت‌ نفس‌ او می کند؛ و لذا خوردن‌ گوشتش‌ در اسلام‌ جائز است‌. خوک‌ که‌ حیوانی‌ است‌ شهوت‌ران‌ و بی‌عفّت‌ و بی‌عصمت‌، صورت‌ روحانیش‌ چنین‌ است‌، و بنابراین‌ چون‌ بواسطۀ خوردن‌ گوشت‌ او، از آن‌ ملکات‌ و اخلاق‌ به‌ شخص‌ خورنده‌ و آکل‌ انتقال‌ می‌یابد لذا در شریعت‌ اسلام‌ استفاده‌ از گوشت‌ آن‌ حرام‌ است‌. بر اساس‌ همین‌ معیار و مناط‌، نمی‌توان‌ محرّمات‌ در اسلام‌ را فقط‌ منوط‌ به‌ اشیائی‌ دانست‌ که‌ ضرر جسمی‌ داشته‌ باشند بلکه‌ بالاتر از ضرر جسمانی‌ ضرر روحی‌ است‌ و انتقال‌ خواصّ معنوی‌ مأکول‌ است‌ که‌ به‌ آکل‌ متوجّه‌ می گردد. اسب‌ روحاً با صفا و با وفا و ذاتاً نجیب‌ است‌ و بدین‌ شکل‌ متشکّل‌ شده‌، در چشمانش‌ بنگرید یک‌ دنیائی‌ از معنی‌ و آرامش‌ و صبر و تحمّل‌ می‌یابید. سوسمار و بزمجّه‌ را نیز شاید در بیابانها دیده‌ باشید، از چشمانش‌ حِقد و حسد و کینه‌ نمودار است‌ و آن‌ سرسختی‌ که‌ در او ملاحظه‌ می‌شود کاملاً از دیدگانش‌ مشهود است‌. امّا انسان‌ طُرفه‌ معجونی‌ است‌ که‌ از تمام‌ این‌ غرائز و صفات‌ در او به‌ ودیعت‌ نهاده‌ شده‌ است‌؛ اگر به‌ دنبال‌ عقل‌ رود و تمام‌ غرائز و ملکات‌ خود را مقهور و مغمور این‌ ملکۀ قدسیّه‌ سازد، به‌ صورت‌ حقیقی‌ انسان‌ در عالم‌ برزخ‌ متصوِّر می گردد. و....
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این از مسلّمات مبانی فکری این عزیزان است که بدن از نظر وجودی تجلی روح نیست ولی همین‌طور که در سخنان آیت‌اللّه طهرانی ملاحظه می‌کنید؛ صورت بدن مظهر روح است و از این جهت می‌توان گفت که روح گوسفند در بدن گوسفند تجلی کرده و این به‌طور کلّی در مورد انسان نیز صادق است، با این تبصره که در هر صورت بدن انسان ظرفیت ظهور کامل ملکات روح را ندارد زیرا بدن علت معدّه و بستر ظهور ملکات روح است. موفق باشید
9788
متن پرسش
با عرض سلام و طول عمر با عزت برای استاد: 1) راه و روش طهارت قوه خیال بعنوان سلطان قوای نفس چه می باشد؟ 2) مراد مولوی از خاموشی بعنوان مرکب چوبین برای سیر در دریا چه نوع خاموشی است؟ همان صمت است؟ توضیح بفرمایید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: سری به کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» بزنید، إن‌شاءاللّه کارساز است و بعد از آن از کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» از حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» غافل نباشید. بنده هم عرایضی در شرح این کتاب داشته‌ام. از همه مهم‌تر از ذکر استغفار غافل نشوید، هر روز 70 بار به نیت این‌که از حضرت حق طلب می‌کنید که آن صورت‌ها و موانعی که بین شما و اوست را بپوشاند و اظهار رجوع به او را در شما تقویت نماید. آری خاموشی که در عرفان مطرح است همان صمت است که در روایات متعدد به آن توصیه شده است در موقعی که قلب خود را آماده کرده است تا از نفحات الهی بهره‌مند گردد. موفق باشید
9782
متن پرسش
سلام: اگر می شود جزوه جدید حرکت جوهری را رو سایت بگذارید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اقدام می‌شود. موفق باشید
9785
متن پرسش
سلام علیکم: ملاصدرا رحمه الله علیه در جلد 6 اسفار در مورد برهان صدیقین می فرماید: «محکم ترین و برترین برهان، برهانی است که در آن حد وسط، غیر از واجب نباشد» می خواستم اگر ممکن است جمله ایشان را توضیح دهید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در شرح برهان صدیقین عرض شد که اگر شما بفرمایید چون دور و تسلسل باطل است، پس واجب الوجود هست، عملاً شما برای اثبات خدا بطلان دور و تسلسل را واسطه قرار داده‌اید و در نظر شما به خدا، بطلان دور و تسلسل در میان است. ولی اگر نظر به «وجود» داشته باشید دیگر در هرچیزی به حقیقت وجود نظر دارید حتی اگر آن چیز ممکن‌الوجود باشد شما به وجود نظر دارید و حقیقت وجود، خداوند است و عقل توانسته بدون حدّ وسطی به واجب الوجود برسد. موفق باشید
9786
متن پرسش
سلام علیکم: استاد جنابعالی همیشه توصیه می فرمایید به حرفهایی که مردم پشت سر شما می زنند اعتنا نکنید چرا که خدا همه کاره است؛ خدا خیر حافظا هستش، عزت برای خدا و رسول و مومنین هستش و ... استاد آیا این موضوع برای مواقعی که شخصی با دادن اطلاعات و یا خبر غلطی حقی را در موردمان ضایع کرده هم شامل می شود؟ آیا این بدین معنی است نباید هیچ کاری کرد؟ بنده اخیرا درگیر چنین موضوعی شده بودم از یک طرف خیلی ناراحت بدم که چرا این شخص این ناحقی را در حق بنده کرده و شیطان شدیدا وسوسه می کرد که برو این کارو بکن، برو اون کارو بکن. اما هر بار به یاد توصیه های شما افتادم و بالاخره هیچ کاری نکردم ام از طزف دیگه عقلم (نمی دانم یا شاید همان شیطان) بهم می گفت که حقی ذایل شده و باید برای احقاق حق به پا خیزی. استاد ممنون میشم اگه راهنمایی بفرمایید اینجور مواقع چکار باید کرد؟ آیا نباید هیچ کاری کرد؟ سوال دوم بنده اینه که با این که به ظاهر بنده آگاهانه هیچ کاری در مقابل این ناحقی انجام ندادم اما تمام قلبم مشغول بود و در پایان کار احساسم این بود که تو این آزمایش شکست خوردم چرا که این کار کل روز تمام ذهن و قلبم را مشغول کرده بود. استاد توصیه تان برای اینکه اگه با این که یک کاری را به دستور شریعت انجام می دهیم چطوری این کار را با طیب خاطر انجم دهیم و حاشیه های این کار تمام ذهن و قلبمونو اشغال نکنه چیه؟ شاگرد ارادتمند و دعاگویتان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ما همیشه باید نظرمان به خدا باشد منتها اگر شرایطی پیش آمد که حقوقی از ما ضایع شد وظیفه داریم در آن حدّ که می‌توانیم از حق خود دفاع کنیم بدون آن‌که در این امر حریص باشیم. وقتی به حکم وظیفه و با آرامش کامل از حق خود دفاع کردیم دیگر جایی برای مشغول‌شدن ذهن نمی‌ماند چون در نزد خود می‌گویید من آنچه باید انجام دهم انجام دادم. موفق باشید
9773
متن پرسش
سلام علیکم: قاعده ی 1: استاد در بحث علت و معلول اثبات شد که معلول عین ربط به علت است و معلول چون وجود استقلالی ندارد باید مدام از علت فیض بگیرد. حال اگر معلول فعلی را انجام دهد این فعل به نفس او باز می گردد و چون نفس معلول قائم به خویش نیست پس فعل او هم قائم به نفس خویش نیست. و نمی توان فعل او را جدا و مستقل از علت اصلی اش که خداوند است تصور کرد. پس می توان گفت تمام افعال به خدا باز می گردد. قاعده 2 : از طرفی هم خداوند عین وجود است و عین وجود نیز عین کمال و عین خیر است. عین خیر که بود دیگر شر معنا نمی دهد. مثل اینکه در دریا که عین تری است خشکی معنا نمی دهد. در نور ظلمت معنا نمی دهد. پس می توان نتیجه گرفت که شر از جنس عدم است. آیت الله جوادی هم در قسمتی از تفاسیرشان فرموده بودند که شر از جنس عدم است. پس شر هم مثل جهل است. حال سوال: از طرفی گفته می شود تمام افعال در عالم هستی به خدا باز می گردد و از طرفی از خداوند شر نمی رسد و می گویند شر عدمی است. پس باید هرچه در عالم رخ می دهدخیر باشد و بگوییم هیچ شری در عالم نیست. و سوال پیش می آید افعالی که در عالم رخ می دهد مثل حمله ی اسرائیل به غزه فعل خدا هست یا فعل خدا نیست؟ اگر فعل خدا هست پس باید خیر محض باشد. ولی در ظاهر ما آن را شر می پنداریم. می شود توضیحی بدهید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید خداوند عین وجود است و از وجود جز وجود صادر نمی‌شود، ولی هر وجودی در هر مرتبه‌ای که باشد به جهت آن مرتبه‌اش خاصیت خاص خود را دارد که آن خاصیت را نباید به خدا نسبت داد، بلکه باید به آن مرتبه نسبت داد مثل حرکتی که در جوهر ماده هست و به همین جهت نمی‌گوییم خدا عین حرکت است. در مورد انسان هم وجود انسان از خدا است ولی این انسان در این مرتبه‌ی وجودی دارای اختیار است که این مربوط به خودش است و لذا هر فعلی که در اثر اختیار او انجام می‌شود مربوط به خودش می‌باشد. موفق باشید
9753
متن پرسش
با سلام. از اونجایی که نماز ستون دین است و اقامه ی اون به بهترین شکل و با حضور قلب بیشتر خیلی به سلوک دینی و ارتباط بیشتر با عالم معنا کمک میکنه و از اونجایی که یکی از را های افزایش معرفت و بصیرت نسبت به نماز، مطالعه کتاب های بزرگان درباره نماز است، بزرگانی که با نمازشون به جایی رسیدند و این راه رو قبلا رفتند، می خواستم ازتون درخواست کنم تعدادی از این کتابها که بیشتر موثر است رو معرفی کنید. ممنون.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم کتاب «آداب الصلات» از حضرت امام و کتاب «اسرار الصلات» از آیت‌اللّه ملکی و کتاب «راز نماز» از آیت‌اللّه جوادی خوب باشد. موفق باشید
9748
متن پرسش
سلام علیکم: من دچار بلای بزرگی شده ام تا قبل از آشنا شدن با مسایل سلوکی و اخلاقی و حضوری ابتلایم به کبایر کمتر بود. در 1 سال گذشته که با آثار شما آشنا شدم هر چه سفت تر مراقبه و محاسبه می کنم کبایر بزرگتری انجام می دهم. مصداق این آیه شده ام که «و لا یزید الظالمین الا خسارا» از سالک بودن بشیمان شده و فکر کنم در غفلت باشم بهتر از ابتلا به کبایر باشد. در قرآن چندین نوع مرض برای قلب ذکر شده بفرمایید من دچار کدامشان شده ام؟ چون به شما دسترسی حضوری ندارم اعمال را عرضه می دارم جهت راهنمایی و دستور و تایید و تکذیبشان 1ربع برای نماز شب/ نافله صبح / برای تعقیبات ذکر حضرت زهرا / 7 بار حوقله / 11 بار توحید/ 19 بار بسم الله الرحمن الرحیم/ سلام مختصر به امام حسین (ع)/ یک حمد و 3 توحید هدیه به امام زمان (عج)/ یک فاتحه برای اموات خودم و شما 100 بار لا اله الا الله/ 3هزار بار صلوات / 4 قل/ نوافل در حد داشتن زمان / زیارت عاشورا گاهی / و لا غیر// فقر معنوی آزارم می دهد. در درون طلب داشتن تمام مستحبات را دارم اما در عمل هیچ ندارم بیشتر از اینکه عمل کنم فکرشان را می کنم. استاد در حال آماده کردن دل برای محرمم. اگر افتخار دهید و عنوان شاگرد را در موردم قبول کنید با یک خیال نورانی به طرف رفیقتان حسین و خدا قدم بر می دارم. قول می دهم هر دستوری بدهید همه را انجام دهم. می دانم به خاطر عمومی بودن سایت و خطر برداشتهایی افراط و تفریطی کلی باسخ می دهید اما در عین حال فقیر را هم دریابید. به خاطر تمام کبایر از خدا و اهل بیت و شما عذر می خواهم. اگر قبولم کنید از گناهان دست کشیده و با خدا معامله کرده و ثواب تمام اعمالم را به شما هدیه می کنم . به حق نبی فرق شکافته، بهلوی شکسته، جگر باره عطشان کربلا، دل زینب، سجده سجاد، و انتظار «م ح م د» مرا دعا کرده و درییابید عاقبتتان ختم به خیر. ضمنا از تلاوت هم غافلم با چه سوری مانوس شوم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن می فرماید شیطان قسم خورده در مسیری که به سوی حق ختم می شود می نشیند و مانع سیر افراد می شود و انسان باید از همین جا که شیطان را در مقابل خود فعّال می یابد فکر کند باید با مقاومت کامل شیطان را مأیوس کند، همه ی کارهایی که می کنید خوب است، پس از مباحث معرفت نفس و معاد به فکر سلوک ذیل شخصیت حضرت امام باشید تا راه صدساله را همچون سرداران شهید یک شبه طی کنید و مفتخر به تصدیق قلبیِ رهنمودهای مقام معظم رهبری انقلاب گردید. موفق باشید
9749
متن پرسش
با عرض سلام و خدا قوت به عزیز دلمان استاد طاهرزاده: اینجانب دارای یک فرزند دو ساله و نیم هستم و فرزند بعدی هم انشالله در راه است. فرزندان و مادر آنان تمام وقت اینجانب را گرفته اند به طور که حتی نمی توانم یک کتاب هم بخوانم و مطالعه ای انجام دهم. از زمانی که از سر کار می آیم تا زمانی که دوباره سر کار می روم تمام وقتم صرف خانواده و امورات آنان می باشد خواهشمند است با توصیه های حکیمانه اینجانب را ارشاد فرمایید. باور کنید از صمیم قلب دوستتان دارم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره از حضور در یک جلسه در هر هفته و دنبال کردن مطالب مطرح شده در آن جلسه خود را محروم نکنید. موفق باشید
9732
متن پرسش
سلام استاد: چندی پیش فایل صوتی ای از مرحوم علامه امینی شنیدم که به شدت به جناب مولانا و حافظ حمله می کردند و به کسانی که به اشعار و افکار این دو بزرگوار گرایش دارند نهیب می زدند که چرا به جای قرآن به سراغ این افراد می روید. می گفتند اصول اصول اصول دین قرآن است نه مثنوی. خیلی با حرارت و غضب این مطلب را می گفتند. البته بنده ضمن احترام ویژه ای که برای این شخصیت بزرگ قائلم اعتقاد دارم عدم آشنایی کافی این مرد بزرگ با معارف ناب توحیدی، ایشان را به این مقایسه ناخواسته وادار کرده است. آخر کجا مولوی خواسته است مثنوی را مقابل قرآن قرار دهد که شما می خواهید این قیاس را ابطال کنید. اما سؤالی برای بنده پیش آمد که راستی با این فرض صحیح که کلام مولانا حکیمانه و از روی حساب است، چطور او مثنوی را اصل اصل اصل دین می داند. با اینکه واقعا چنین تعبیری جز به وزان خود قرآن کریم جور در نمی آید؟ در شرح ملاهادی سبزواری توضیحی آمده است که به نظر کافی نمی آید. ایشان تا اصل اصل دین پیش رفته است. اما برای مرحله سوم چیزی نفرموده است. با تشکر. التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم مولوی با بحث وَ هُوَ اصولُ اصولِ اصولِ الْدّین، فى کَشْفِ أَسْرارِ الْوصولِ وَ الْیقین‏ در وصف مثنوی خواسته بگوید مثنوی نظر به باطن قرآن دارد نه این‌که بخواهد بگوید مثنوی تا تعیّن اول و مقام ذات جلو رفته، هرچند بعضی از مضامین آن حکایتی است از صقع ربوبی و تعیّن اول که در این شهر متذکر آن است .. منبسط بودیم یک جوهر همه.... بی‌سر و بی پا بدیم آن سر همه یک گهر بودیم همچون آفتاب.... بی گره بودیم و صافی همچو آب چون بصورت آمد آن نور سره.... شد عدد چون سایه‌های کنگره گنگره ویران کنید از منجنیق.... تا رود فرق از میان این فریق شرح این را گفتمی من از مری.... لیک ترسم تا نلغزد خاطری نکته‌ها چون تیغ پولادست تیز .... گر نداری تو سپر وا پس گریز پیش این الماس بی اسپر میا .... کز بریدن تیغ را نبود حیا زین سبب من تیغ کردم در غلاف .... تا که کژخوانی نخواند برخلاف . موفق باشید
9737
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: یادم است در پاسخ به پرسشی فرموده بودید از دیدگاه ابن سینا عالم مادی از نظر ابعاد و اندازه محدود است؟ آیا فلسفه اسلامی کلا نظرش همین است؟ می شود دلایل ابن سینا را بفرمایید یا آدرس دقیق مراجعه به استدلال های ایشان را لطف کنید؟ آیا بی نهایت بودن عالم مادی تناقضی در خود دارد؟ عالم خیال (مثال) و عقل و لاهوت بی نهایت است زیرا همین که مثلا تصور کنیم عالم خیال محدود است می توان حد آن را در خیال کنار زد و به همین صورت عوالم بعدی. حالا در این عوالم بی نهایت چه اشکالی دارد که عالم ماده بی نهایت باشد یا بی نهایت عالم محدود مادی داشته باشیم تا استدلال های عده ای از فلاسفه که کلا بعد مادی را محدود می دانند هم رد شود؟ تشکر فراوان.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث محدودبودن عالم مادی یک امر بدیهی است زیرا وقتی ماده از نظر ذات حدّ دارد اگر میلیاردها کیلومتر هم وسعت داشته باشد از حدّ داشتن خارج نمی‌شود. موفق باشید
9739
متن پرسش
سلام علیکم: خدا قوت. استاد بنده طلبه ای 23 ساله و در حال شروع پایه 6 حوزه هستم و برنامه مطالعاتی ام اینگونه بود که دروس حوزه را اصل قرار داده بودم و دنبال می کردم و در کنار حوزه دانشگاه را به طور غیر حضوری، تنها و صرفاً با پاس کردن واحد ادامه می دادم (رشته علوم قرآن و حدیث) برای مطالعات غیر درسی هم سیر مطالعاتی شما را دنبال می کردم و قصد داشتم پس از آن سیر مطالعاتی شهید مطهری را بخوانم. تا اینکه چندی پیش با یکی از علماء راجع به برنامه ریزی ام مشورت کردم و ایشان گفتند که : «همت اصلی دروس حوزه باشد و دروس را هم با هفت مرحله ای که شهید ثانی علیه الرحمه گفتند بخوان (پیش مطالعه، پیش مباحثه، درس، پس مطالعه، پس مباحثه، خلاصه برداری و درس دادن) و گرنه خودت را فریب داده ای و به فقاهت نمیرسی ... در دانشگاه فقط واحد پاس کن چون ارزش بیش از آن ندارد ... و درباره مطالعه غیر درسی هم گفتند آبشخور جنابعالی و شهید مطهری و ... همه قرآن و حدیث است پس شما در هر بین الطلوعین یک آیه قرآن را حفظ کن و تفسیر آن را فعلاً از یک تفسیر روان مثل نمونه بخوان و خلاصه اش را روی برگه ای بنویس و در جیبت بگذار. تا شب ذکرت منطوق آیه و فکرت مفهوم آیه باشد و هرجا توانستی برگه را بیرون بیاور و تفکر کن. شب ها هم قبل از خواب آنچه بر ذهنت ترشّح کرده با این پیش فرض که تفسیر به رأی نیست در پشت برگه بنویس و... ضمن اینکه من هر سه ماه یکبار یادداشتهایم را به ایشان نشان دهم تا مطالعه کنند» ایشان گفتند اگر این برنامه را انجام دهی یوم الحسره را درک نخواهی کرد و... من بعد از دو هفته تفکر روی این برنامه قصد داشتم آن را انجام دهم که یکی از رفقا که بنده را بیشتر می شناسند گفتند: آیا آن عالم این دستورات را بر اساس عین ثابته تو داده اند یا در کشفی غیبی فهمیده اند یا اینکه یک تجربه است؟ و حرفهایی زدند که شاید این برنامه مطابق با زندگی و شرایط تو نباشد و این برنامه برای خودشان که پدرشان آیت الله بوده و لقمه و نطفه و زندگی متفاوت داشته اند اینقدر خوب جواب داده و شاید برای تو جواب ندهد و بعد از بیست سال دستت خالی باشد ... و من نزدیک دو هفته است که گویی له شده ام، از درس و زندگی افتاده ام. فکر به این موضوع به من تپش قلب و اضطراب و دلشوره می دهد، نمی دانم چه کار کنم؟ نه خودم را از تفکر جنابعالی و شهید مطهری بی نیاز می بینم و نه می توانم از آن جمله بسیار سنگین آن عالم بگذرم که گفتند یوم الحسره را درک نمی کنی... ناگفته هم نماند که طبق گفته همان عالم و آنچه از شما یاد گرفته ام قصد داشتم دروس معقول را بعد از گذراندن سطوح حوزه شروع کنم ... استاد این تشتّت آراء باعث شده من به هر نظری بدبین شوم و بترسم که حرف کسی را گوش بدهم؛ از کجا که اگر روشی را انتخاب کنم و بروم در آینده غبطه بیش از آن را نخواهم خورد؟ از کجا که در سلوک در راه امام خمینی (رحمه الله علیه) چه روشی مطابق با عین ثابته بنده است؟ علامه حسن زاده(روحی فداه) بودند که گفتند مطابق عین ثابته ام از امام رضا (علیه السلام) علم خواستم، منِ کور باطن که در عیوب ظاهری ام هم مانده ام تا چه رسد دیدن عین ثابته ام تا مطابق آن برنامه بریزم. خود شما هم در سوال 4215 عرض کردید «تنها آن‌هایی تا آخر در این راه‌ها می‌مانند که از کمتر از اُنس با عین ثابته‌ی خود قانع نباشند». هر رفیق و استادی آن روشی را در این مسیر پیشنهاد می کند که خودش رفته ... کتاب ادب خیال را خوانده بودم، مرور هم کردم اما نتیجه نگرفتم. استاد چه کار کنم؟ کمکم کنید. (با اینکه آنچه اندر دل بود / اظهار آن مشکل بود) اما بابت طولانی شدن کلام حلالم کنید. یاحسین علیه السلام
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم:مگر نشنیده اید که طریق الی اللّه به عدد انفاس خلایق است، پس چرا نگران هستید؟ مطمئن باشید همه ی راه هایی که در ذیل اسلام و فرهنگ اهل البیت«علیهم السلام» مطرح است به قرب الهی ختم می شود، زیرا همه ی این راه ها می خواهند ما را از امور جزئی آزاد کنند و به حقیقت کلی خودمان که عین ثابته ی ما است برسانند. موفق باشید
9740
متن پرسش
با سلام خدمت شما استاد گرامی: لطفا این پاورپوینت را در آدرس زیر مشاهده کنید و درستی یا نادرستی آن را بفرمایید و اگر قسمت نادرستی داشت لطفا توضیح دهید یا یک کتاب معرفی کنید. با تشکر فراوان از زحمات شما http://s5.picofile.com/file/8135809092/Quran_Dimension.pptx.html
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: برای بررسی این‌گونه فایل‌ها نیاز به فرصت دارد که بنده چنین فرصتی در اختیار ندارم. چنانچه سؤالی از موضوع خاص آن فایل دارید با طرح آن موضوع بفرمایید، بنده در خدمتتان هستم. با این‌همه آنچه بنده برداشت کردم تهیه‌کننده‌ی مطلب مورد اشاره درک روشنی از «وجود» و مراتب عالم غیب و معنویت ندارد و لذا با واژه‌هایی مثل بعد چهارم و بعد پنجم در مورد موضوعات غیبی، بر ابهامات موضوع اضافه می‌شود. موفق باشید
9730
متن پرسش
سلام: خدا قوت. چرا خدای الرحمن الراحمین با اینکه می داند چه کسانی عاقبتشان جهنم است آنها را از ابتدا خلق می کند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند به حکم جُود خود هرکس را که امکان خلق‌شدن دارد خلق می‌کند ولی او را جهنمی خلق نمی کند بلکه او خودش تصمیم می‌گیرد جهنمی شود و خداوند این را از قبل می‌داند که او با اختیار خود جهنمی می‌شود، حال اگر او را خلق نکند، خلقت او را به او نداده و این با اسم «جواد» و جُود خدا نمی‌خواند. موفق باشید
9710
متن پرسش
سلام استاد گرامی: از اینکه وقت می گذارید کمال تشکر را دارم. 1- در محیط خود (خوابگاه) دوستانی می بینم که آرامش را در وجود آنها احساس می کنم و فکر می کنم دارای یک سیر واحدند و تذبذب ندارند، چه طور می شود کسی این طور می شود؟ 2- من هم سعی می کنم مواد شرعی را رعایت کنم با مستحاباتش تا جایی که روحم می کشه ولی احساس اینکه در یک مسیرم، احساس اینکه دارم درست میرم، احساس اینکه ارتباط با خدا و... ندارم چرا؟ (البته من وسواس دارم و وسواسم هم بخاطر نگاه عقلی به مسائل شرعی است و صفر و یکی می بینم و در نتیجه مثلا یک چیزی که هیچ کس اعتنا نمی کند من می بینم و مجبور به طهارت و یا... می شوم) 3- بعضی از این افراد را که می بینم نمی دانم چرا خوشم نمی آید ازشان، به نظر شما چرا؟ و چکار باید کنم؟ مثلا یکی از آنها همیشه زیر لب دارد قرآن یا ذکر می گه همیشه راه میره ظرف می شوره کلاس میره ... همیشه! ولی من خوشم نمی یاد در صورتی که می دانم کار خوب را او انجام می دهد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- هر اندازه انسان عقاید توحیدی خود را محکم کند به همان اندازه جایی برای غیر خدا نمی‌ماند تا انسان را مضطرب کند 2- سعی کنید با تدبّر در قرآن بهترین برخورد را با وسواس خود بکنید. در این موضوع وسواس به خرج دهید که هرچه بیشتر به عمق مقصد آیات برسید 3- باید همیشه حرکات مؤمنین را حمل بر صحت کرد و از خدا بخواهید نسبت به مؤمنین غِل و کینه نداشته باشید. موفق باشید
9713
متن پرسش
سلام حضرت استاد: وقتتان بخیر. نظرتان در مورد استفاده از کتاب «حافظ معنوی» که به روایت دکتر دینانی هست، برای فهم حافظ و البته در کنار سیر شما، چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نگاه جناب دکتر دینانی به حافظ نگاه ارزشمندی است و در سلوک کمک‌تان می‌کند. موفق باشید
9697
متن پرسش
سلام علیکم: در کتاب جادوگر و جن در خصوص تجلیات خیال صحبت کرده بودید. اینکه نفس ناطقه ی بعضی ها با صورت های وهمیه ی که در ذهن اشان ساخته اند برای آنها تجلی می کند بطوریکه این تجلی آن قدر قوی است که حتی بر شخص تاثیر می گذارد آیا این قضیه شبیه به مکاشفات غلط بعضی از اهل کرامات هست؟ چون اهل کرامات هم گاهی اوقات چیزهایی می بینند که واقعیت ندارد بلکه تجلیات نفسانی اوست. حال این تجلیات صور خیالی اشخاص را اگر بخواهیم استدلالی بیان کنیم کدام کتاب و کدام بحث را پیشنهاد می کنید. ثانیا استاد بنده با اینکه یک سالی هست بطور مداوم آثارتان را می خوانم بازهم مباحث خیال برایم گنگ است.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اهل مکاشفه با همت خود در ذیل اسم خالقِ حضرت حق چیزی را در خارج خلق می‌کنند ولی قوه‌ی واهمه تصور می‌کند که چیزی در خارج هست 2- وقتی آرام‌آرام به مبانی بحث‌ها رسیدید، مباحث برایتان از ابهام در می‌آید. موفق باشید
9698
متن پرسش
سلام علیکم: یکی از دوستان می گفت اگر نفس مجرد است حرکت از قوه به فعل در مجردات چگونه معنا پیدا می کند؟ بنده بعدا که به سوال اش فکر کردم یاد مثال شما آمدم. فرمودید که پیری وجود دارد ولی انسان باید بهش برسد. حال پس مقام تجرد هم اینگونه است. یعنی مقام تجرد وجود دارد ولی شخص باید به آن برسد. خب مثلا علامه طباطبائی در 20 سالگی به مقام تجرد رسیدند و ما هم معلوم نیست تا کی بتوانیم برسیم. از طرفی نمی توان منکر حرکت در جوهر و رسیدن از قوه به فعل شد. پس قبل از اینکه نفس ما به مقام تجرد برسد از جنس چیست؟ یعنی تا قبل از رسیدن به مقام تجرد مجرد بودن نفس معنا نمی دهد؟ یعنی الآن نفس ما مجرد نیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این در بحث حرکت جوهری روشن شد که چون تجرد نفس ناطقه نسبی است و به بدن تعلق دارد، حرکت جوهری بدن به نفس سرایت می‌کند با این تفاوت که در نفس حرکت به صورت لَبْسِ بعد از لَبس صورت می‌گیرد و نه به صورت خَلع و لبس. به همین جهت شما در عین آن‌که 20 ساله شده‌اید در 5 سالگی خود نیز حاضرید. در جزوه‌ی جدید «حرکت جوهری» که به صورت مختصر تهیه شده، این نکته طرح شده است. موفق باشید
9700
متن پرسش
با عرض سلام و توفیق روز افزون برای استاد: در بحث جهاد اکبر و جهاد جدی با نفس برای جلوگیری از سرخوردگی و سرباز زدن نفس از آن که تن هم همراهی می کند مثلا تن را به خواب می برد تا در فرمان جهاد نباشد و... چه باید کرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر حال این نفس ناطقه‌ی انسان است که باید بین گرایش نفس امّاره و فطرت خود یکی را انتخاب کند و انسان به اندازه‌ی انتخاب‌های مثبتی که داشته است بزرگ است. موفق باشید
نمایش چاپی