متن پرسش
سلام علیکم: استاد در مورد کارهای خیری که با تلاش و زحمت انجام میدهیم در ادعیه و مناجات معصوم میفرماید که تمام این کارهای خیر از ناحیه خداست و من نبودم که فلان کار خیر را انجام دادم بلکه خدا بود که توفیق داد. استاد وقتی من این قضیه از نظر فکری برایم حل نیست چطور میتوانم آن را به قلبم برسانم؟ آخه هر چی فکر میکنم این خودم هستم که مثلا تصمیم میگیرم غیبت نکنم و دروغ نگم و کمک به فقرا و... بکنم. دیگه نقش خدا این وسط چیه که در ادعیه تماما این افعال را به خدا نسبت میدهند؟ تازه میفرماید تو هیچ کاره بودی و همه اش خدا بود. چه کار باید بکنم؟ چه کتابی با چه موضوعی باید بخوانم؟ جزوه جبر و اختیار جنابعالی را که در سایت هست خواندم ولی جواب من نبود.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان هر اندازه در مسیر شریعت الهی بیشتر جلو برود بهتر و بهتر مییابد که اگر توفیق الهی در امور خیر و عبادات حضرت حق برایش نباشد، دلِ او را شیطان در اختیار میگیرد. لذا در مسیر شریعت است که به مرور و آرامآرام انسان احساس میکند خداوند قدم به قدم خود را و نقش خود را به ما نشان میدهد و قدم به قدم خودبینیِ خود را از ما میستاند. به نگاه جناب فیض کاشانی در این امر نظر کنید که میگوید:
دل از من بردى اى دلبر به فن، آهسته آهسته
تهى کردى مرا از خويشتن آهسته آهسته
کشى جان را بنزد خود ز تابى کافکنى در دل
بسان آنکه مى تابد رسن آهسته آهسته
ترا مقصود آن باشد که قربان رهت گردم
ربائى دل که گيرى جان ز من آهسته آهسته
چو عشقت در دلم جا کرد و شهر دل گرفت از من
مرا آزاد کرد از بودِ من آهسته آهسته
به عشقت دل نهادم زين جهان آسوده گرديدم
گسستم رشته جان را ز تن آهسته آهسته
ز بس گشتم خيال تو، تو گشتم پاى تا سر من
تو آمد رفته رفته، رفت من آهسته آهسته
سپردم جان و دل نزد تو و خود از ميان رفتم
کشيدم پاى از کوى تو من آهسته آهسته
جهان پر شد ز حرف (فيض) و رنديهاى پنهانش
شدم افسانهی هر انجمن آهسته آهسته
موفق باشید