بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: دفاع مقدس، شهادت ، شهدا، بسیج ، راهیان نور

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
10680
متن پرسش
سلام علیکم: بهترین عملی که می توان بر سر مزار دو گروه یعنی علما و شهیدان برای پیدا کردن ارتباط روحی و بهره معنوی هر چه بیشتر انجام دهیم چیست؟ دعا، نماز، سکوت...؟ چگونه ارتباط نفسها با یکدیگر محقق می شود؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کمی کار می‌برد ولی همه آنچه فرمودید کارساز است. موفق باشید
10673
متن پرسش
سلام: امام خمینی «ره» با آن جایگاه عظیم توحید و تقوا، که زیاده گویی و حرف غیرحق از ایشان دیر است چه چیزی در شهادت حسین فهمیده می بینند که می فرمایند: رهبر من آن نوجوان ۱۳ساله است که نارنجک بر کمر خود می بندد و زیرتانک می رود؟ در سخنان شما شنیدم که در مورد آقای بنی صدر امام خمینی فرمودند: آن آقا هم برگردد و تدریس خود را ادامه دهد، پس آن همه جنایت این شخص چه می شد؟ یعنی آقای بنی صدر بی گناه بوده؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آن روح الهی که در آن زمان بر عالم تجلی کرده بود تا خداوند دشمنان اسلام را شکست دهد، در قلب مبارک آن جوان 13 ساله ظهور کرد و نشان داد در آن روز خدا از ما چه‌چیزی می‌خواهد و حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» از این جهت فرمودند: رهبر ما آن جوان 13 ساله است. بنی‌صدر تا قبل از آن‌که به پاریس برود اشتباهات فاحشی داشت، ولی مقابل نظام اسلامی نبود و حضرت امام از آن جهت فرمودند برگردد و به تدریس خود در دانشگاه ادامه دهد تا بلکه از این طریق او را از مهلکه‌ای که گرفتار شده بود نجات دهند. موفق باشید
10536
متن پرسش
سلام استادعزیز: نظر شما درباره ی این که به گروهی از دختران نوجوان عکس شهدا را نشان دهند و بگویند هر کدامشان که بانگاهش بیشتر با شما حرف می زنه و لبخندشان با شما حرف داره را به عنوان دوست شهیدت انتخاب کن یعنی از این شهید کمک بخواه و سعی کن همیشه یادش باشی چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کار غلطی است، باید از عکس گذشت و رابطه‌ی روحی با شهدا پیدا کرد و در آن حالت است که انسان میهمان حضور معنوی‌شان می‌شود. تا در محدوده‌ی عکس‌ها حاضریم، هیچ انتقال وجودی و واقعی به حقیقت شهدا برایمان واقع نمی‌شود. و در همین راستا نباید عکس اموات را بالای قبرشان قرار داد زیرا رابطه‌ی وجودی با اموات از بین می‌رود. موفق باشید
10388
متن پرسش
با سلام: در برخی از مجالس عزاداری دیده می شود که هنگام سینه زنی، در کنار ذکر برخی از مصائب امام حسین (ع)، درباره مقام معظم رهبری نیز اشعاری خوانده شده و برای آن اشعار نیز سینه زنی می شود. نظر شما در این مورد چیست و آیا می شود درباره افراد دیگر نیز شعر خواند و سینه زنی کرد یا خیر؟؟؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید آن اشعار دیده شود که آیا باز رجوع‌اش به مقام منیع عاشورا است و مظاهر آن را نشان می‌دهد یا نه؟ کاری که ما در نسبت بین شهدای انقلاب اسلامی و شهدای کربلا می‌کنیم خوب است همان‌طور اگر نسبت بین شهداء با امام حسین«علیه‌السلام» را امروز در نسبت بین یاران انقلاب با مقام معظم رهبری بدانیم خوب است. موفق باشید
10393
متن پرسش
سلام علیکم: هر چند وقتی که شهدای گمنام را تفحص می کنند، از چه طریقی هویت ایرانی بودنشان معلوم می شود؟ آیا امکان ندارد که استخوانهای مردم عراق با استخوانهای ایرانی اشتباه شود؟ اگر بخواهند از طریق dna متوجه شوند هزینه آن بسیار بالاست. این سوالی بود که شخصی از بنده پرسید و گفت که این شهدای گمنامی را که هر چند وقت یکبار استخوانشان پیدا می شود را قبول ندارد، چون ممکن با استخوانهای عراقی اشتباه شود. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اخیراً مسئولان بنیاد شهید شرح دادند که با برنامه‌ای که از طریق گرفتن dna خانواده‌ها شکل داده‌اند این کار را می‌کنند. بنده در همین حدّ اطلاع دارم. موفق باشید
10373
متن پرسش
اگه کسی امکان استفاده از سهمیه ای که به ایثارگران و شهدا رو میدن واسه تحصیلات استفاده کنه،‌ مخصوصا در زمینه های مالی، ‌به نظر شما با خط و راه اصلی که شهدا واسش رفتن،‌ در تضاد نیست؟ آیا بهتر نیست کسی که میتونه ازش استفاده کنه،‌ هر چند نیاز هم داشته باشه، ‌استفاده نکنه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این امکانات، امکاناتی است که نظام اسلامی برای جبران خساراتی که به آن خانواده‌های گرامی رسیده است، قرار داده‌اند و دلیل ندارد برای جبران یک‌هزارم آن خسارات از آن امکانات استفاده نکنید. حقی است که نظام برای آن‌ها قائل شده. موفق باشید
10358
متن پرسش
با عرض سلام و احترام: با خواندن این جمله : «فراموش‌کردنِ هدف اصلی دین‌داری، کار را به شهادت اولیاء الهی کشاند»، سر جایم خشک شدم. واقعا فراموش کردن هدف اصلی دین داری کار را به شهادت اولیای الهی می کشاند؟؟ از کجا معلوم؟؟ یعنی نمی شود من هدف اصلی دینداری رو فراموش کنم ولی به شهادت اولیای الهی منجر نشود؟؟ مثل خیلی آدم های معمولی که نه دینداری می کنند نه در قتل امام شرکت می کنند؟؟ اگر این جمله درست باشه همون بهتر که خلق نمی شدیم چون از پس دینداری بر نمی آییم. ( چه جالب ، باورم نمی شود دارم با استاد طاهرزاده صحبت می کنم و شما برای شنیدن حرف من وقت می ذارین!) چه قبلا که خیلی فضای معنوی داشتم چه الآن که تهی از معنویت هستم به "یا لیتنی کنت ترابا" رسیدم. استاد عزیز کار ما از گناه و توبه و این چیزها گذشته، برای همین به کربلا به عنوان رهایی از خروارها گناه، نظری ندارم و اون متن رو نخوندم. سال ها توبه کردیم. چی شد ؟! به یار نرسیدیم. یعنی کربلا نمی تواند راهی پیش پای من بگذارد که یهو همه چی تغییر کنه و بنده ی خدا بشیم؟؟ بالاخره کی قراره مولایم دست من را بگیرد تا ملاقاتش کنم؟؟ یعنی امام (ره) که راه رو برای 300000 شهید گشودند، فکری به حال ما نکردند که نخواهیم سال ها توبه کنیم و تغییری نکنیم؟؟ مثل اینکه کسی مریض باشه و هی دارو مصرف کنه تاخوب بشه و این دور هی تکرار بشه. بالاخره کی قراره در سلامت به سر ببریم؟؟ اصلا نکند عرفا یا حتی امام (ره) ، به ما آدرس غلط دادند که لقمه را دور سر خود می چرخانیم؟؟ به همین سادگی 9 سال از تحولم می گذرد. 9 سال است که توبه می کنم و مسیری تکراری رو می روم، گاه در اوج معنویت و گاه در حضیض گناه. یعنی شما هم سال ها توبه کردید تا به یقین رسیدید؟؟؟ هرچند 9 سال سرگرم شدن به توبه و ... بهتر از اینه که در گناه غوطه ور بشیم ولی واقعا راه رسیدن به مولایمان چیست؟؟، 26 سالمه، حس می کنم صدای پای میانسالی و پیری می آید. انگیزه ای برای توبه و استمرار در آداب و ... نیست. فکر نمی کنم شما هم اگر بودید با این حرفها و با توبه ها و شب بیداری ها و معارف و انقلاب و ... به جایی می رسیدید. معلوم نیست شما چه طوری به اینجا رسیدید. چون نفس آنقدر قوی است که از هر طرف بخواهی مقابلش بایستی، خیلی بدتر آدم رو زمین می زنه. جهاد با نفس کار بشر نیست و بلاشک به افراط و تفریط منجر میشه. از طرفی آگاهی ها که بالا میره دیگه نمی تونیم خودمون رو به هیچ استاد سلوکی بسپریم چون یک استاد همه ی نیازهای ما رو پاسخ نمی دهد و نسبت به اساتید سلوک و روش سلوکی سوال دارم، و آنقدر این اساتید محترم اند که نمی شود به یکی محدود شد. چه باید کرد واقعا؟؟ یعنی امام حسین (ع) و کربلا حرفی برای من و امثال من ندارند؟؟ درست است که لیاقت ندارم، ولی این همه شهید کربلا هیچ کدام ما رو به مهمانی خدا دعوت نمی کنند؟؟ به خدا دلم می خواهد ولی چرا همه ی اولیاءالله من رو تنها گذاشتند و خودشون در محفل یار جمعند؟؟ یعنی دلشون برای من نمی سوزد و اشکی برایم نمی ریزند؟؟ یعنی سال ها می گذرد و شهدا سراغی از من نمی گیرند؟؟ یعنی مولایم و امامم به بدبختی ما رحم نمی کند؟؟ یعنی اشکهایم به زمین می ریزد و از زمین گلی نمی روید؟؟ یعنی مولایم حاضر نیست حداقل بیاید تا باهم گریه کنیم؟؟ هر گاه جمله ای می خوانم که مثلا فلان عبادت یا ریاضت، فلان نتیجه ی معنوی رو داره، بی اختیار می دوم به سراغ آن کار ولی بعد از چند ثانیه به خود می آیم که تا کی می خواهی بدوی؟؟ یادت رفته چقدر دویدی و جز افراط و تفریط کاری ازت برنیامد!! أین الحسن و أین الحسین؟؟ أین ابناء الحسین؟؟ شما چی شد که بارتون رو بستید استاد؟؟ یهو شد؟؟؟؟؟ خودتون متوجه شدید که چی شد یا نه؟؟؟؟؟ کاش شهدا ما رو لایق می دونستن که حداقل بگن چی شد که شهید شدن؟؟ کاش حداقل می گفتین اونجا چه خبره و چرا بعضی ها رو راه می دن؟؟؟ اصلا نمی خواد جواب بدین. خیلی معذرت می خوام از این بی ادبی ، ولی شما ما رو درک نمی کنید و به سوالات ما به صورت فرمایشی نگاه می کنید و فکر می کنید اگر از خودتان بگویید نفسانیت دارید و این دست سوالات رو با جوابهای صوری و فرمایشی پشت گوش می اندازید... آخه چه ربطی داره، ما که می دانیم همه چیز دست خداست و بندگان خدا هیچ کاره اند. ولی بالاخره بگین که چطور بنده ی خدا شدید... و چگونه و چندساله بار خودتان را بستید؟؟؟ سالهاست از اینکه «چه شد که کار به قتل حسین رسید» نوشته اید، برای یکبار هم که شده از این بگویید که «چه شد کار به یاری حسین (ع) کشید؟». از اینکه حرف من رو شنیدید سپاسگزار و گریانم. یا حق.
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: باید به فرهنگ به شهادت رساندن اولیاء الهی نظر کرد که چگونه هیچ چیز را مقدس نمی‌دانند و فقط ظاهر دین برایشان ملاک است و این همان فراموش‌کردنِ هدف اصلی دینداری است در حالی‌که هدف دینداری قرب است، حال اگر رویکرد انسان چنین باشد، اولیاء در مقابل‌اش مقدس می‌شوند و احترام آن‌ها مدّ نظر قرار می‌گیرد و حسین«علیه‌السلام» به قتلگاه نمی‌رود. می‌گویید نکند عرفا و یا حضرت امام به ما آدرس غلط داده‌اند که هنوز به آنچه باید برسیم نرسیده‌ایم؛ آیا اگر امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» نبود هرگز گناه برایت معنا داشت که توبه ظهور کند؟ آری بنده همچنان در توبه‌ام و با نظر به افقی که حسین«علیه‌السلام» می‌نمایاند زمین‌خوردن‌های خود را می‌فهمم. فراموش کرده‌ای در فضای گناه آلود قرار داری، نه آن‌که گناه را انتخاب کرده‌ای؟ این را «مکر لیل و نهار» می‌گویند. تصوری که باید امروز از خوب‌شدن داشته باشید نباید در گذشته جستجو شود. خوب‌های زمان ما یعنی شهداء مثل همین جوانان بودند که روی دل به رهبری دارند ولی بعضاً گرفتار گناه می‌شوند بدون آن‌که به آن گناهان راضی باشند. شما اولیاء الهی در این تاریخ را در جمال شهدایی بنگرید که چنین بودند که عرض کردم. نخواهید مثل عرفای گذشته باشید که اصلاً در فضای گناه‌آلود به‌سر نمی‌بردند. چرا گمان می‌کنید نمی‌شود مثل شهید چمران و باکری شد با همه‌ی خوبی‌هایشان و آن‌همه شیطنت‌هایی که به اقتضای شرایط ظلمانی" مکر لیل و نهار" بدان گرفتار بودند؟ شهدا همه‌ی حرف‌شان را با همه‌ی ابعاد زندگی یعنی با خوبی‌ها و بعضاً لغزش‌هایشان برای ما زدند، ولی ما آن‌ها را در قاب شیشه‌ای عصمت گذاشته‌ایم تا حرفشان را نشنویم، گویا فکر کرده‌ای بنده در این تاریخ به آن معنایی که افراد را در قاب عصمت قرار داده‌اید بار خود را بسته‌ام و چون شما چنین نکرده‌اید پس وضع‌تان خراب است. وضع‌تان از این جهت خراب است که تاریخ خود را نمی‌شناسید تا صدای حسین«علیه‌السلام» که امیدوارانه دارد با همین شماها گفتگو می‌کند بشنوید. حرّ به گناهان خود که در فضای امویان گرفتار آن بود نگاه نکرد و در نتیجه صدای حسین«علیه‌السلام» را شنید و تا قله‌ی انسانیت صعود کرد، در آن حدّ که عرفای بزرگ به آستان‌بوسی‌اش می‌روند. چرا متوجه نیستید حسین«علیه‌السلام» با شما در زیر خروارهای گناه تان سخن می‌گوید و ماوراء سدّ نفوذناپذیر مدرنیته گفتگوهای مهرآمیز با شما دارد؟ چرا افتادن‌هایت را می‌بینی ولی بلندشدن‌هایت را نمی‌بینی؟ مقاله‌ی «عظمت کربلا در نجات انسان‌ها از زیر خروار ها گناه» را در این رابطه در روزهای آینده کامل می‌کنم و در رابطه با حرّ نوشته‌ای تنظیم شده و بر روی سایت قرار دارد که معلوم می‌کند معنای نجات در این زمانه در زیر سایه‌ی حسین«علیه‌السلام» چگونه است و چرا با این‌که حسین«علیه‌السلام» این‌همه شما را نجات داده، خود را درست نمی‌بینید و با نگاه انتزاعی هدایت را دنبال می‌کنید و نه با نگاه وجودی و تشکیکی. به گفته‌ی مرحوم فیض کاشانی: "گفتم رخت ندیدم گفتا ندیده باشی/ گفتم ز غم خمیدم گفتا خمیده باشی. گفتم ز گلستانت گفتا که بوی بردی/ گفتم گلی نچیدم گفتا نچیده باشی. گفتم ز خود بریدم آن باده تا چشیدم/ گفتا چه زان چشیدی از خود بریده باشی. گفتم لباس تقوی در عشق خود بریدم/ گفتا به نیک نامی جامه دریده باشی. گفتم که در فراقت بس خوندل که خوردم/ گفتا که سهل باشد جورم کشیده باشی. گفتم جفات تا کی گفتا همیشه باشد/ از ما وفا نیاید شاید شنیده باشی. گفتم شراب لطفت آیا چه طعم دارد/ گفتا گهی ز قهرم شاید مزیده باشی. گفتم که طعم آن لب گفتا ز حسرت آن / جان بر لبت چه آید شاید چشیده باشی. گفتم بکام وصلت خواهم رسید روزی/ گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی. خود را اگر نه بینی از وصل گل بچینی/ کار تو فیض اینست خود را ندیده باشی". موفق باشید
10360
متن پرسش
استاد، با حادثه ی اسیدپاشی می ترسیم از خونه بیایم بیرون، از نگاه وجودشناسانه میشه تحلیل کنید این مسئله رو؟ و ما چطور نگاه کنیم که نترسیم و واقعیت رو دیده باشیم؟؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر بناست تروریست‌ها و اسیدپاش‌ها برای ما تصمیم بگیرند و زندگی ما را مدیریت کنند؟ اگر رزمندگان هم در ذیل مدیریت صدام می‌خواستند تصمیم بگیرند هرگز ما متوجه حضور خداوند در صحنه‌های زندگی انقلابی خود نمی‌شدیم. زنان مجاهد و مبارز ما این‌ها را به هیچ می‌گیرند. موفق باشید
10084
متن پرسش
با سلام: 1. جلسات تفسیر شما چه تفاسیری که فرمودید و چه تفاسیری که الان می فرمایید آیا شرح المیزان رو می کنید یا تفسیر خودتان است؟ 2. ما می گوییم عالم جدیدی آغاز شده و امام خمینی تحولی ایجاد کردند، خب این یک مدعا است چه استدلال هایی باید برای این مدعا بیاوریم تا ثابت کنیم؟ 3. کتاب کربلا مبارزه با پوچی ها آیا مقدمه می خواهد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: روش بنده آن است که المیزان را تبیین کنم، زیرا معتقدم علامه«رحمة‌اللّه‌علیه» خوب متوجه ظلماتی شدند که روح مدرنیته به میان آورده، البته برای به روزآوردنِ آیات مثال‌هایی که می‌زنم بیشتر به روز است 2- در 6 جلسه‌ای که در مدرسه‌ی معصومیه‌ی قم صحبت شد و جزوات آن‌ها بر روی سایت هست، عرایضی شده که خبر از آن می‌دهد که اراده‌ای خاص از طرف حضرت حق به صحنه آمده تا دین به جامعه‌ی بشری برگردد. مقام معظم رهبری در جلسه‌ای که با خبرگان داشتند پنج عامل را در این رابطه شمردند 3- کتاب‌هایی که حاصل سخنرانی بنده است عموماً نیاز به مقدمه ندارد زیرا رویهمرفته مخاطبان جلسات عموم افراد بوده‌اند ولی کتاب‌هایی که نوشته‌ام تا تدریس شود آن‌ها نیاز به مقدمه دارد. و «کربلا مبارزه با پوچی‌ها» حاصل سخنرانی بنده است. یکی از منتقدین در رابطه با بعیددانستن تحقق تمدن اسلامی حرفشان به بنده این بود که بر خلاف آنچه شما می‌گویید واقعیت جامعه‌ی ما این را نشان نمی‌دهد و نمونه‌هایی از ضعف‌های موجود در جامعه را در همه‌ی سطوح مطرح کردند. در جواب ایشان گفته شد: تأمل بر نحوه‌ی ظهور سنت‌های بزرگ در تاریخ می‌تواند مقدمه‌ی مناسبی باشد برای آن‌که بدانیم آینده چگونه شکل می‌گیرد. این‌که شاه به عنوان مظهر خودباختگی یک ملت نسبت به تفکر غربی، رفت و این‌که در حال حاضرآمریکا هر تصمیمی که با روحیه‌ی استکباری‌اش می‌گیرد موفق به انجام آن - آن‌طور که او تصمیم می‌گیرد - نمی‌شود و این‌که روح مردم جهان به سوی معنویت گرایش پیدا کرده؛ حکایت از آن دارد که خداوند تقدیر دیگری را برای ما رقم زده، هرچند برای حاکمیت آن تقدیر باید فرایندی طی شود. بنده نمی‌گویم آنچه در حال وقوع است بدون تفکر در منظر دید همگان قرار می گیرد تا شما بفرمایید چرا قابل رؤیت نیست. مگر آن زمانی که حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» فرمودند: «شاه رفتنی است» در ظاهرِ جامعه چیزی نمایان بود؟ یا وقتی از شکست مارکسیسم لنینیسم خبر دادند، از ظاهر حرکات کشور شوروی و مردم آن می‌شد چنین شکستی را دید؟ اگر بتوانیم ماوراء آنچه ظاهر است، با آنچه تفکر حضوری در اختیار ما می‌گذارد مأنوس شویم، در تاریخ زمانه‌ی خود حضوری از تقدیر الهی را احساس می‌کنیم که مانند هوایی تازه می‌خواهد تاریخ جدیدی را بسازد و ما در صورتی از حضور در این فرآیند محروم نمی‌شویم که احساس خود را از چهارچوب مفهوم، به چیزی بالاتر معطوف داریم که آن «وجود» است. در آن حال در منظر خود انسانی مدّ نظر ما است و با او سخن می‌گوییم که در حال ظهور است و نه با انسانی که دوره‌اش گذشته، و آن‌وقت برایتان روشن می‌شود چگونه حرکتی که مربوط به این دوره‌ از تاریخ نیست نمی‌ماند همان‌طور که حرکات شاه و صدام نماند. به نظر شما چه کسی در دوران خود زندگی می‌کند؟ آن کسی‌که با وضع موجود همرنگ است یا آن‌هایی که نسبت خود را با تاریخی که شروع شده، تعریف کرده‌اند؟ شهدای عزیز ما سنت جاری‌شده در تاریخ را با تذکر حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» شناختند و همرنگ تاریخی شدند که با وجود خود باید احساس می‌کردند و البته احساس کردند. آن‌ها چون می‌خواستند باشند، متفاوت از ظاهر زمانه‌ی خود شدند و مسئولیت تحقق تاریخی را که شروع شده است به گردن دیگری نینداختند، مسئولیت دوران خود را به تنهایی به دوش کشیدند. این درک دیگری است از زمانی که در آن زندگی می‌کنیم. خواستم روشن کنم سایر سنت‌ها و تمدن‌هایی هم که در تاریخ شروع شده‌اند در ابتدا چندان ملموس نبوده و تمدن حاکم مانع از آن بوده که به‌خوبی دیده شوند ولی در دل همان نطفه‌ی اولیه‌ی خود رشد می‌کردند و عالم‌گیر می‌شدند. وقتی حضرت علی «علیه السلام» به عنوان نوجوانی 11 ساله با آن انسان 40 ساله بیعت کردند در ابتدا در آن فضای حاکمیت فرهنگ جاهلیت، اصلاً حسابی روی آن‌ها باز نمی‌شد ولی حقیقتاً اگر امیرالمؤمنین«علیه السلام» نبودند آیا اسلام پا می‌گرفت؟ یا درست در نقطه‌های عطفی که فرهنگ جاهلی همه‌ی توان خود را آورده است تا کارها را تمام کند، علی«علیه السلام» است که موازنه را به نفع اسلام تغییر می‌دهد؟ در جنگ خندق عمرو بن عَبدوَد آمده است این طرف خندق و عربده می‌زند کسی بیاید با من بجنگد، می‌گوید خسته شدم از بس عربده زدم و هیچ‌کس برای مبارزه با من نیامد. ملاحظه کنید در این فضا تنها امیرالمؤمنین«علیه السلام» است که بلند می‌شود و کار را به نفع اسلام تمام می‌‌کند. به همین جهت زهرای مرضیه«سلام الله علیها» در آن خطبه‌ی مشهور می‌فرمایند: «کُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اطْفَأَهَا اللهُ» هرگاه که آتش جنگ برافروختند، خدا خاموشش فرمود. «اوْ نَجَمَ قَرْنٌ لِلشَّیْطانِ» یا هر هنگام که شاخ شیطان سربرآورد. «اوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ» یا اژدهایى از مشرکین دهان باز کرد. «قَذَفَ اخاهُ فی لَهَواتِها» رسول خدا «صل الله علیه و آله» برادرش‏على«علیه السلام» را در کام اژدها و گلوگاه آن افکند. عرضم این‌جا است که تأمل بر نحوه‌ی ظهور سنت‌ها در تاریخ کمک می‌کند تا ما به موضوعِ حضور انقلاب در آینده با تأمل بیشتری فکر کنیم و گمان نبریم اگر حاکمیت تمدن مدرن در نظام ما نفوذ کرده پس آینده از آنِ فرهنگ مدرنیته است. تجربه‌های تاریخ گذشته نشان می‌دهد می‌باید نسبت به آینده امیدوار بود. حوادثی که در عالَم در حال وقوع است مثل رفتن شاه ایران و گرایش مردم جهان به سوی معنویت و ... حکایت از آن ندارد که خداوند تقدیر دیگری برای بشر امروز رقم زده است؟ هرچند برای حاکمیت آن تقدیر باید فرایندی طی شود و این احتیاج به زمان دارد تا قلعه‌ی تمدن مدرن آرام‌آرام بی‌سکنه شود و یا آرام‌آرام با تمدنی روبه‌رو شوید که نظر به ملکوت عالم دارد و به ابعاد متعالی انسان‌ها توجه می‌کند. در جلسات قبل در معنای فرایندی‌بودن هر انقلابی عرایضی داشتم و روشن شد واژه‌ی فرایند یعنی یک شروع طولانی، و عرض شد حتی تمدن غربی که نسبت به تمدن‌های گذشته از نظر زمانی نزدیک‌ترین تمدن به ما است، در طول 200 سال ظهور کرد و حالا بعد از چهارصدسال شما با فرایند سقوطش روبه‌رو شده‌اید. ابتدا دویست سال قبل از رنسانس یک فضای تاریخی ایجاد شد تا آن‌که فرانسیس بیکن در سال 1627 کتاب «آتلانتیس نو» را نوشت و آرام‌آرام آرمان‌های آن تاریخ ظهور کرد و آنچه در ابتدا به عنوان یک آرمان مطرح بود به مرور به فعلیت رسید. در مورد تمدنی هم که با انقلاب اسلامی ظهور می‌کند، بنده نمی‌گویم بدون تفکر حضوری در منظر دید همگان قرار می‌گیرد تا شما بفرمایید چرا قابل رؤیت نیست بلکه عرض بنده آن است که ملاحظه کنید چگونه در زیر پوست این ظاهر، سنتی در حال وقوع است که آن ادامه‌ی فرهنگ غربی نیست. باز تأکید می‌کنم؛ مگر آن زمانی که حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» فرمودند: «شاه رفتنی است» در ظاهر جامعه چیزی نمایان بود؟ یا وقتی از شکست مارکسیست و لنینیسم خبر دادند از ظاهر حرکات کشور شوروی و مردم آن چیزی پیدا بود؟ اتفاقاً گورباچف آمد تا پروستاریکای مارکسیسم لنینیسم را احیاء کند و شتاب بخشد، با یک امیدی هم آمد، حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» همان وقت برایش نوشتند دیگر باید سراغ مارکسیسم و لنینیسم را در موزه‌ها گرفت. چون امام با شعورِ حضوری خود متوجه تقدیری شده بودند که در آن تقدیر دیگر مارکسیسم لنینیسم امکان ادامه‌‌یافتن نداشت و این بصیرت با نگاه «وجودی» به عالم قابل درک است. موفق باشید
9980
متن پرسش
با سلام: از استاد تقاضا دارم در پاسخ سوالات دو قسمتی که با 1 و 2 نوشته نشده دقت فرمایند که کامل جواب داده بشه چون بعضا قسمت دوم سوال بی جواب می ماند. نظیر سوال 9950 و ...
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر عنایت بفرمایید هر دو سؤال جواب داده شده است منتها «آری‌آری‌های» قسمت اول جواب قسمت دوم است که می‌پرسد؛ آیا امیدواری هست که چون رزمندگان در شب عملیات عبادت کنیم؟ موفق باشید
9927
متن پرسش
با سلام: از سخنان زیر استفاده می شود که عصر جدیدی آغاز شده، برای مثال حضرت آقا می فرمودند اینکه امام توصیه به خواندن وصیت نامه شهدا می کردند بخاطر این بود که این جوان راه چندین ساله عرفا را در 15 روز گذراند، فقط سوالی که باقی است این است که اگر اینگونه است که شهدا راه عرفا را یک شبه رفتند و این هم بخاطر تحول جدیدی است که آغاز شده این روایت مداد العلما افضل من دما الشهدا را چگونه تفسیر کنیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: امثال حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به عنوان عالمی بزرگ بستری را فراهم کرد تا فرهنگ شهادت به آن صورت به صحنه آمد، نقش علماء در ایجاد فرهنگ شهادت بسیار مهم است. موفق باشید
9875
متن پرسش
سلام علیکم: با احترام محضر مبارک استاد طاهرزاده: یکی از موضوعاتی که در خصوص شهدا مورد پرسش اقشار مختلف مردم خصوصا علاقمندان به فرهنگ ایثار و شهادت است، عبارتست از اصل و کیفیت حیات شهید بعد از شهادت و به تعبیر دیگر اینکه آیا شهید بعد از شهادت - آنگونه که قرآن اشاره فرموده است - حیّ است؟ این حیات آیا بقای روح او در عالم برزخ است؟ که در اینصورت همه اموات هم چنین اند و معنا ندارد که خداوند بفرماید: ولاتحسبنّ ... امواتا! و یا حیات مادی و استمرار حضور و تاثیرگذاری و تاثر از امور دنیاست؟ نوع و کیفیت این حیات از نظر جنابعالی چگونه است؟ خداوند بر توفیقات شما و همه مرزداران اندیشه و حکمت اسلامی بیافزاید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که خود حضرتعالی مستحضرید حیات بعد از مرگ تنها منحصر به شهداء نیست و قرآن هم از این جهت در مورد شهداء سخن نمی‌گوید، بلکه در دو آیه‌ای که بحث حیات شهداء را مطرح می‌کند نظر به حیات خاصی دارد. در آیه‌ی 154 سوره‌ی بقره می‌فرماید: «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ» نگویید آن‌کسی که در راه خدا کشته شده به آن صورت که همه می‌میرند، مرده است بلکه نوعی از حیات دارند که شماها متوجه‌ی آن حیات نیستید. در حالی‌که عموماً متوجه حیات بعد از مرگ هستند. و در آیه‌ی 169 سوره‌ی آل‌عمران نوع حیاتی را که شهداء دارند تبیین می‌کند و می‌فرماید: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون‏» آن حیات طوری است که در نزد پرودگارشان مرزوق هستند و روزی داده می‌شوند، مثل آن‌که یک انسان زنده روزی داده می‌شود، با این تفاوت که شهداء جسمی ندارند که برای ادامه‌ی حیات رزق جسمانی به آن‌ها داده شود، بلکه برای ادامه‌ی برنامه‌هایی که در دنیا داشته‌اند مثل یک انسان زنده روزی داده می‌شوند تا بتوانند آن برنامه‌ها را به ثمر برسانند و تا آن‌جایی دست آن‌ها در حیات دنیایی باز است که در آیات بعدی یعنی آیات 170 و 171 سوره‌ی آل‌عمران نوع حضور آن ها را در ادامه‌ی کارشان روشن می‌کند که چگونه همچون سرداری خط‌شکن به سایر رفقایشان که هنوز شهید نشده‌اند خبر می‌دهند، بدون خستگی راه را ادامه دهید که این راه، راه بدون شکست است و راهی است که نه‌تنها انواع نعمت‌های الهی در آن هست بلکه نتیجه‌ی این مبارزه‌ی توحیدی بیش از آن‌که شما تصور می‌کردید خواهد بود «آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه‏». و شما امروز با حضور انقلاب اسلامی در معادلات جهانی صدق بشارت آن‌ها را ملاحظه می‌کنید. خدا کند یک لحظه از اُنس دائم با این سرداران جهاد و شهادت که در حیات برزخی خود نیز در حال گشودن راهی هستند که ما باید در آن وارد شویم فاصله نگیریم. موفق باشید
9801
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز: در مورد بحث با اکبرجباری، در دو سه مورد فکر نمی کنید تندروی کردید؟ از جمله نسبت دادن اینکه ایشان ماموریت دارند و اینطور حرفها؟ آیا شما شناخت قبلی از ایشان دارید که این مطلب رو فرمودید یا صرف از لابه لای همین مطلب جباری به این رسیدید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به رفقا عرض کردم در راستای تحقق تمدن اسلامی باید طوری خود را تربیت کنیم که همه ی سلایقی که در ذیل اسلام و انقلاب جای می گیرند قابل احترام باشند ولی آنجایی که فرد یا جریانی حجاب تحقق تمدن اسلامی است تساهل و مسامح عین بی غیرتی است نسبت به خون شهدا و غفلت از جایگاه خطرناکی است که افکار امثال آقای جباری در نظام اسلامی پدید می آورند. عنایت داشته باشید حرف ایشان این نبود که بعضی رویات ضعیف و غیر موثق است، حرف ایشان آن بود که هیچ یک از کتب روایی ما قابل اعتماد نیست! این یعنی نفی کلّی اهل البیت«علیهم السلام». موفق باشید
9767
متن پرسش
سلام: در حدیثی آمده است که مرد می تواند به زن وعده بدهد در حالی که قصد انجام آن را ندارد. استاد من که زن هستم از اینکه چنین رفتاری با من بشود بسیار ناراحت می شوم. منظور روایت چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فراموش نکنید این نوع روایات در چه شرایطی و در مقابل با چه زنانی گفته شده. زنانی که دائماً در آرزوهای وَهمی به‌سر می‌برند و اصلاً معنای جدّی‌بودن زندگی را به جهت حاکمیت نظام جاهلی نمی‌فهمند و اساساً نظام جاهلی برای زن جایگاهی قائل نبود تا زنان رشد کنند، مدّ نظر است؛ نه بزرگ‌زنانی چون حضرت زینب«سلام‌اللّه‌علیها» که تحمل فهم اساسی‌ترین موضوعاتی را دارند که مردانِ مرد از تحمل آن کمر خم می‌کنند و عمان سامانی در مورد آن حضرت می‌گوید: «زن مگو مردآفرینِ روزگار.... زن مگو بنت الجلال اُختُ الوقار × زن مگو خاک درش نقش جبین .... زن مگو دست خدا در آستین × همتی باید قدم در راه زن .... صاحب آن خواه مرد و خواه زن × غیرتی باید به مقصد ره نورد .... خانه‌پردازِ جهان چه زن چه مرد × شرط راه‌آمد نمودن قطع راه .... بر سر رهرو چه مِعجَر چه کلاه». آیا انقلاب اسلامی چنین زنانی به صحنه نیاورد و چنین زنانی را در آینه‌ی وجود مبارک مادران و همسران شهداء نشان نداد؟ موفق باشید
9748
متن پرسش
سلام علیکم: من دچار بلای بزرگی شده ام تا قبل از آشنا شدن با مسایل سلوکی و اخلاقی و حضوری ابتلایم به کبایر کمتر بود. در 1 سال گذشته که با آثار شما آشنا شدم هر چه سفت تر مراقبه و محاسبه می کنم کبایر بزرگتری انجام می دهم. مصداق این آیه شده ام که «و لا یزید الظالمین الا خسارا» از سالک بودن بشیمان شده و فکر کنم در غفلت باشم بهتر از ابتلا به کبایر باشد. در قرآن چندین نوع مرض برای قلب ذکر شده بفرمایید من دچار کدامشان شده ام؟ چون به شما دسترسی حضوری ندارم اعمال را عرضه می دارم جهت راهنمایی و دستور و تایید و تکذیبشان 1ربع برای نماز شب/ نافله صبح / برای تعقیبات ذکر حضرت زهرا / 7 بار حوقله / 11 بار توحید/ 19 بار بسم الله الرحمن الرحیم/ سلام مختصر به امام حسین (ع)/ یک حمد و 3 توحید هدیه به امام زمان (عج)/ یک فاتحه برای اموات خودم و شما 100 بار لا اله الا الله/ 3هزار بار صلوات / 4 قل/ نوافل در حد داشتن زمان / زیارت عاشورا گاهی / و لا غیر// فقر معنوی آزارم می دهد. در درون طلب داشتن تمام مستحبات را دارم اما در عمل هیچ ندارم بیشتر از اینکه عمل کنم فکرشان را می کنم. استاد در حال آماده کردن دل برای محرمم. اگر افتخار دهید و عنوان شاگرد را در موردم قبول کنید با یک خیال نورانی به طرف رفیقتان حسین و خدا قدم بر می دارم. قول می دهم هر دستوری بدهید همه را انجام دهم. می دانم به خاطر عمومی بودن سایت و خطر برداشتهایی افراط و تفریطی کلی باسخ می دهید اما در عین حال فقیر را هم دریابید. به خاطر تمام کبایر از خدا و اهل بیت و شما عذر می خواهم. اگر قبولم کنید از گناهان دست کشیده و با خدا معامله کرده و ثواب تمام اعمالم را به شما هدیه می کنم . به حق نبی فرق شکافته، بهلوی شکسته، جگر باره عطشان کربلا، دل زینب، سجده سجاد، و انتظار «م ح م د» مرا دعا کرده و درییابید عاقبتتان ختم به خیر. ضمنا از تلاوت هم غافلم با چه سوری مانوس شوم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن می فرماید شیطان قسم خورده در مسیری که به سوی حق ختم می شود می نشیند و مانع سیر افراد می شود و انسان باید از همین جا که شیطان را در مقابل خود فعّال می یابد فکر کند باید با مقاومت کامل شیطان را مأیوس کند، همه ی کارهایی که می کنید خوب است، پس از مباحث معرفت نفس و معاد به فکر سلوک ذیل شخصیت حضرت امام باشید تا راه صدساله را همچون سرداران شهید یک شبه طی کنید و مفتخر به تصدیق قلبیِ رهنمودهای مقام معظم رهبری انقلاب گردید. موفق باشید
9615
متن پرسش
سلام خدمت استاد: مقام معطم رهبری در دیدار با خانواده یکی از شهدا این جمله را فرمودند: «به مجرد این که شهید روی زمین افتاد، قبل از آن‌که به آن دنیا برود، ملائکه به استقبالش می‌آیند و به او مژده می‌دهند. او همه اینها را با همین چشم مادی می‌بیند. خدا هم همه گناهانش را می‌بخشد.» سوال بنده در رابطه با دیده شدن ملائکه با چشم مادی است. لطفا تشریح بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: منظورشان با چشم نفس ناطقه است وگرنه باید سایرین هم که اطراف او هستند ببینند. موفق باشید
9565
متن پرسش
با سلام: استاد گرامی بنده برایم سوال شده چرا تو جامعه اسلامی همه باید چند رو بگردند؟ به این خاطر می گویم که این خدشه به دین می زند و مردم دین گریز می شوند. روی هم رفته چیزهایی دیده می شود از بسیجیان و مومنان و افرادی که در محیط بیرون با حجاب کامل دیده می شوند. مثلا با توجه به اینکه من در شهرستان هستم و خیلی به قول خودمان بد حجابی سرایت نکرده (یا به قول شما محیط دینی) قرار گرفتیم، دوستان در مورد عروسی خانمی تعریف می کردند که ایشون بسیجی اهل دعای ندبه و همسرشون سپاهی و چنان رفتاری در مجلس عروسی با نامحرمان دارند که ایشون می گفت این قشر فقط خودشون هستند و حرفهاشون. حال چرا باید این طور باشد و این دردی از جامعه ما را دوا نمی کند که فلان بسیجی چنان کاری کند و بدبینی را افزایش و روحیه بسیجی را بد جلوه می دهد. چرا ما از درون به مرحله ای رسیدیم که خودمان هم از خودمان گریزان باشیم. چرا جوان مومن ما از خانمش می خواهد از شهر خود که دور می شود آرایش کند و در انظار دیگران باشد. استاد گرامی بنده خودم مجردم،اینها را که می بینم خیلی حرص می خورم واقعا تاسف می خورم و اگر از این رفتار ها نکنی عقب افتاده ای. ین آقایان را که می بینم نگران می شوم نکند کسی همسر بنده شود که چنین خواسته هایی داشته باشد. موفق باشید..
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر انسان متوجه حقیقت دین باشد و ایمان داشته باشد دستورات دین در همین دنیا ذات انسان را در راستای قرب الهی متحول می‌کند، هرگز آن‌طور که شما می‌گویید عمل نمی‌کند. ولی از طرف دیگر ما نباید فکر کنیم دین اسلام دین خشکی است، زیرا اسلام اجازه می‌دهد در عین رعایت حرام و حلال الهی زمینه‌های نشاط زندگی را از دست ندهیم. مواظب باشید برداشت خودتان را از بعضی قسمت‌های اسلام، عین اسلام ندانید در عین آن‌که اگر کسی به نام بسیجی خلاف اسلام عمل کرد هم توجیه نکنیم و صریحاً به آن‌ها تذکر دهیم. موفق باشید. (در ضمن به عرض جنابعالی و سایر کاربران عزیزی که آدرس الکترونیک و یا ایمیل خود را ثبت نمی‌کنند می‌رسانیم که این سایت از آن‌جایی که بنا دارد سؤالاتی را در معرض دید کاربران قرار دهد که بیشتر در رابطه با معارف اسلامی و سلوک اخلاقی و یا مربوط به مبانی انقلاب اسلامی است، چنانچه ایمیل خود را ثبت نفرمایید از جواب‌دادن معذوریم)
9532
متن پرسش

سلام علیکم: پاسخ شما به سوال شهید آوینی چیست؟ ایشان(به این مضمون) می فرمایند: «اون چیه که روایت فتح را از باقی روایت ها و مستندهای جنگی جدا می‌کنه. مثلا اگر دو فیلمبردار که یکی برای مستند روایت فتح و دیگری برای جای دیگر کار می‌کنه، از یک صحنه هر کدام برداشت متفاوت دارند و یکی روایت فتح می‌شه و دیگری نه»

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تفاوت در نگاه به جایگاه تاریخی حادثه‌‌ها است. شهید آوینی مخاطب خود را متوجه جایگاه تاریخی انقلابی می‌کند که رزمندگان ما بنا است در آینده به ظهور برسانند. موفق باشید

9389
متن پرسش
سلام علیکم: شما در آثارتان وقتی که نحوه سلوک در عصر حاضر را تبیین می کنید به عنوان مصداق کامل به دفاع مقدس و شهدا توجه می کنید. ولی من هنوز متوجه نشدم که در زمان حاضر و الآن وظیفه ما چیست که به اون سلوک شهدا برسیم؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این را بحمداللّه در جلسه‌ی پنجم جزوات «امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و تقدیر تاریخی زمانه» تا حدّی شرح داده‌ام مبنی بر این‌که اگر امروز با نظر به حقیقت انقلاب اسلامی و نظر به نور اشراقی آن از مقام معظم رهبری و نگاه او استفاده کنیم، حجاب‌هایی که بین ما و حضرت حق هست برطرف می‌شود زیرا صورت مشیت اراده‌ی الهی جهت هدایت بشر در این زمان در راستای شریعت اسلام، بر قلب حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» اشراق شد و آن روحی گشت در کالبد انقلاب اسلامی، مثل حضور نفس در بدن، و لذا در صورت اتحادی خاص با انقلاب اسلامی از طریق سلوک ذیل شخصیت امام خمینی، می‌توانیم با خداوند به صورتی حضوری مرتبط شویم و راه رجوع به خدا را در مقابل خود بگشاییم. این است آن سلوک إلی اللّه که امروز خداوند در مقابل شما گشوده است. تا ما با مشیت الهی در این دوران مرتبط نگردیم نمی‌توانیم از انس با خدا به معنای واقعی آن سخن بگوییم. راه‌های رسیدن به خدا به عدد انفاس خلایق است ولی همه‌ی این راه‌ها امروز از مسیر انقلاب اسلامی می‌گذرد که می‌خواهد دوران نسیان بشر از خدا را پشت سر گذارد. از این جهت تأکید می‌شود امروز رجوعِ به حق با انقلاب اسلامی ممکن است. وقتی انقلاب اسلامی را آینه‌ی گفتگوی خدا با بشرِ امروز دیدید - مشروط بر این‌که انقلاب را در نظام اجرایی محصور ندانید- به مشیت و اراده‌ای نظر کرده‌اید که در کالبد انقلاب اسلامی ظهور کرده و در معادلات جهانی در حال تعیّن بخشیدن خویش است، مثل نفخه‌ی روح در جسم و تعیّن آن روح در حرکات و سکنات انسان که در عین ظهوری محدود در حرکات بدن، نامحدودبودن خود را حفظ می‌کند و در عضوی محصور نمی‌شود، انقلاب اسلامی نیز در دولتی محصور نمی‌گردد بلکه زاینده‌ی همه‌ی آن‌ چیزی خواهد بود که بشر امروز به آن نیاز دارد. موفق باشید
9364
متن پرسش
سلام علیکم: فرموده اید به ما دستور داده‌اند از قضای الهی راضی باشیم و نه از مقضی. اگر میشود این جمله را توضیح دهید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مثلاً ما در دفاع مقدس هشت‌ساله به این راضی نبودیم که صدام جوانان ما را شهید کند، به اراده‌ی الهی راضی بودیم که با تحقق این دفاع، اسلام و تشیع، عظمت خود را نشان داد. موفق باشید
9259
متن پرسش
سلام استاد: می خواستم ببینم این جمله ی حضرت امام که فرمودند: حفظ نظام اسلامی از حفظ یک نفر ولو امام عصر (عج) اهمیتش بیشتر است. را چگونه ارزیابی و تحلیل می فرمایید. خواهشا به تفصیل بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در این حدّ جمله‌ی امام را در ذهن دارم که فرمودند: «حفظ نظام از اوجب واجبات است» چون می‌دانید تا نظام اسلامی محقق نشود، مقصد و هدف شریعت الهی که این‌همه پیامبر برای آن تلاش کردند و حتی سیدالشهداء«علیه‌السلام» جان مبارک خود را در راه آن فدا کردند، صورت عملی به خود نمی‌گیرد. در راستای حفظ نظام اسلامی بود که ما این‌همه شهید دادیم تا زمینه‌ی تحقق اهداف شریعت الهی فراهم شود. موفق باشید
9169
متن پرسش

سلام استاد: من با متون شهید آوینی می گریم؛ شما چطور؟ استاد این عبارات، مثلا عباراتی که در زیر می آید آیا احساس ما را نشانه می رود که ما اینقدر منقلب می شویم؟ یا عقل ما را؟ همان عقل قدسی؟ استاد جان؛ یعنی شهید آوینی شهود می کرده و می نوشته یا با احساساتش می نگاشته؟ آخرین روز اسفند ١٣٦٧، اندیمشک‌ ‌‌اگر بپرسی دوکوهه کجاست، چه جوابی بدهیم؟ بگوییم دوکوهه پادگانی است در نزدیکی اندیمشک که بسیجی‌ها را در خود جای می‌داد و بعد سکوت کنیم؟ پس کاش نمی‌پرسیدی که دوکوهه کجاست، چرا که جواب گفتن به این سؤ‌ال بدین سادگی‌ها ممکن نیست. کاش تو خود در دوکوهه زیسته بودی که دیگر نیازی به این سؤ‌ال نبود. اگر آنچنان بود، شاید تو هم امروز با ما به دوکوهه می‌آمدی؛ ماه‌ها بعد از ختم جنگ، روز تحویل سال. گفته‌اند: شرف المکان بالمکین _ اعتبار مکان‌ها به انسان‌هایی است که در آنها زیسته‌اند _ و چه خوب گفته‌اند. دوکوهه پادگانی است در نزدیکی اندیمشک که سال‌های سال با شهدا زیسته است، با بسیجی‌ها، و همه‌ی سر مطلب در همین‌جاست. اگر شهدا نبودند و بسیجی‌ها، آنچه می‌ماند پادگانی بود درندشت، با زمین‌هایی آسفالته، خشک و کم دار و درخت، ساختمان‌هایی معمولی، کوتاه و بلند، و تیرک‌هایی که بر آن پرچم نصب کرده‌اند. اما دوکوهه سال‌ها با شهدا زیسته است، با بسیجی‌ها، و از آنها روح گرفته است؛ روحی جاودانه. دوکوهه مغموم است، اما اشتباه نکنید! او جنگ را دوست ندارد، جمع باصفای بسیجی‌ها را دوست دارد، جمع شهدا را؛ آرزومند آن عرصه‌ای است که در آن کرامات باطنی انسان‌ها بروز می‌یابند. ‌‌داخل پادگان خالی دوکوهه‌ ‌یک بار دیگر، سلام دوکوهه. قطارها دیگر در کنار دوکوهه نمی‌ایستند و بسیجی‌ها از آن بیرون نمی‌ریزند. قطارها دوکوهه را فراموش کرده‌اند و حتی برای سلامی هم نمی‌ایستند. بی‌رحمانه می‌گذرند. اما شهدا انسی دارند با دوکوهه که مپرس. با ذره ذره‌ی خاکش، با زمینش، با دیوارهایش، با ساختمان‌هایش، با همه‌ی آنچه در چشم ما هیچ نمی‌آید. می‌گویی نه؟ از حوض روبه‌روی حسینیه‌ی حاج همت باز پرس که همه‌ی شهدای دوکوهه با آب آن وضو ساخته‌اند. در حاشیه‌ی اطراف حوض تابلوهایی هست که به یاد شهدا روییده‌اند. اما الفت شهدا با این حوض نه فکر کنی که به سبب تابلوهاست! من چه بگویم؟ اینها سخنانی نیست که بتوان گفت. تو خودت باید دریابی. و اگرنه، دیگر چه جای سخن؟ زمین صبحگاه نیز هنوز در جست و جوی رازداران خویش است. اگر زبان خاک را بدانی، نوحه‌اش را در فراق آنها خواهی شنید، هر چند او همه‌ی لحظات آنچه را که دیده است و شنیده، به خاطر دارد؛ صدای آسمانی شهید گلستانی را گاهِ خواندن دعای صبحگاه: اللهم اجعل صباحناً صباح الصالحین... نهرهای رحمات خاص حق جاری می‌شد و باغ‌هایی از اشجار بهشتی لا اله الا الله می‌رویید و زمین صبحگاه بقعه‌ای می‌شد از بقاع رضوان. آنان که در دوکوهه زیسته‌اند طراوت این جنات را در جان خویش آزموده‌اند و هنوز از سکر آن چهار نهر آب و عسل و شیر و شراب سرمستند. جا دارد که دوکوهه مزار عشاق باشد، زیارتگاه عشاقی که از قافله‌ی شهدا جا مانده‌اند. ای قدمگاه بسیجی‌ها، ای قدمگاه عاشق‌ترین عاشقان، تو خوب می‌دانی که چه سایه‌ی بلندی را از کف داده‌ای. بوسه‌های تو بر قدم‌هایی می‌نشسته است که استوارتر از عزم آنان را زمین به یاد ندارد. یادهایت را در خود تجدید کن تا آنجا که اگر هزارها سال نیز از این روزها بگذرد، تو را با این نام بشناسند که قدمگاه بسیجیان بوده‌ای. شب را به یاد بیاور که انیس عُشاق است؛ آن شب را، بعد از عملیات والفجر یک. ‌‌شب بعد از عملیات والفجر یک، حسینیه‌ی حاج همت‌ ‌‌ای دوکوهه، تو را با خدا چه عهدی بود که از این کرامت برخوردار شدی و خاک زمین تو سجده‌گاه یاران خمینی شد؟ و حال چه می‌کنی، در فراق پیشانی‌هایشان که سبب متصل ارض و سما بود، و آن نجواهای عاشقانه؟ دوکوهه، می‌دانم که چقدر دلتنگی. می‌دانم که دلت می‌خواهد باز هم خود را به حبل دعای شهدا بیاویزی و با نمازشان تا عرش اعلی بالا روی. می‌دانم که چه می‌کشی دوکوهه! عمر تو هزارها سال است و شاید هم میلیون‌ها سال. اما از آن روز که انسان بر این خاک زیسته است، آیا جز اصحاب عاشورایی سیدالشهدا کسی را می‌شناسی که بهتر از شهدای ما خدا را عبادت کرده باشد؟ تو چه کرده‌ای که سزاوار کرامتی این‌همه گشته‌ای که سجده‌گاه یاران خمینی باشی؟ چه پیوندی بوده است میان تو و کربلا؟ کدام رسول بر خاک تو زیسته است؟ تو کهف اعتکاف کدام عارف بوده‌ای؟ اشک کدام عزادار حسین بر تو چکیده است؟ چه کرده‌ای دوکوهه؟ با من سخن بگو... حسینیه‌ات نیز سکوت کرده است و دم بر نمی‌آورد. ما که می‌دانیم: زمان، بستر جاری عشق است تا انسان‌ها را در خود به خدا برساند و حقیقتِ تمامی آنچه در زمان حدوث می‌یابد باقی است. پس، از حسینیه‌ی حاج همت بخواه که مهر سکوت از لب برگیرد و با ما سخن بگوید. اینجا حرم راز است و پاسداران حریم آن، شهدایند؛ شهدایی که در آن نماز شب اقامه کرده‌اند و با خدا راز گفته‌اند؛ شهدایی که در حسینیه، چشم مکاشفه بر جهان غیب گشوده‌اند؛ شهدایی که همسفران عرشی امام بوده‌اند و اکنون میزبان او هستند. عمق وجود من با این سکوت رازآمیز آشناست؛ سکوتی که در باطن، هزارها فریاد دارد. من هرگز اجازه نمی‌دهم که صدای حاج همت در درونم گم شود. این سردارِ خیبر، قلعه‌ی قلب مرا نیز فتح کرده است. شهید همت سخن می‌گوید: «برای اینکه خدا لطفش و رحمتش و آمرزشش شامل حال ما بشه، باید اخلاص داشته باشیم. و برای اینکه ما اخلاص داشته باشیم، سرمایه می‌خواد که از همه چیزمون بگذریم. و برای اینکه از همه چیزمون بگذریم، باید شبانه‌روز دلمون و وجودمون و همه چیزمون با خدا باشه. این‌قدر پاک باشیم که خدا کلاً ازمون راضی باشه. قدم بر می‌داریم، برای رضای خدا. قلم بر می‌داریم روی کاغذ، برای رضای خدا. حرف می‌زنیم، برای رضای خدا. شعار می‌دیم، برای رضای خدا. می‌جنگیم، برای رضای خدا. همه چی، همه چی، همه چی خاص خدا باشه، که اگر شد، پیروزی درش هست. چه بکُشیم چه کشته بشیم، اگه اینچنین بشیم پیروزیم و هیچ ناراحتی نداریم و شکست معنا نداره برای ما. چه بکشیم چه کشته بشیم پیروزیم اگه اینچنین باشیم، و خدا غضب خواهد کرد اگر خدای ناکرده، یک ذره و یک جو هوای نفس در فرماندهان ما، در فرمانده گردان و گروهان و دسته و یا خدای ناکرده در افراد بسیج ما پیدا بشه و ما حس کنیم که امکانات مادی و این جنگ‌افزارها و این آلات، اینها می‌تونه کمک کنه به ما. نه عزیزان، نصرت دست خداست.» گوش بسپار تا ناله‌های حاج عباس کریمی را نیز در سوگ شهادت او بشنوی. شهید حاج عباس کریمی، فرمانده لشکر ٢٧، می‌گوید: «همت واقعاً برای ما فرمانده بود و برای ما مولا بود. همت عزیزی بود که از میان ما هجرت کرد و به دیار عاشقان پیوست. همت عاشق بود و همراه با یاران خود به دیار عاشقان رو آورد.» حسینیه‌ی حاج همت قلب دوکوهه بوده است. حیات دوکوهه از اینجا آغاز می‌شد و به همین‌جا باز می‌گشت. وقتی انسان عزادار است، قلب بیش از همه در رنج است و اصلاً رنج بردن را همه‌ی وجود از قلب می‌آموزند. دوکوهه قطعه‌ای از خاک کربلاست، اما در این میان، حسینیه را قدری دیگر است. کسی می‌گفت: کاش حسینیه را زبانی بود تا با ما بگوید از آن سر‌ی که میان او و کربلاست. گفتم: حسینیه را آن زبان هست، کو محرم اسرار؟ هر که می‌خواهد ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند، اگرچه خواندن داستان را سودی نیست اگر دل کربلایی نباشد. چه بگوییم در جواب اینکه حسین کیست و کربلا کدام است؟ چه بگوییم در جواب اینکه چرا داستان کربلا کهنه نمی‌شود؟ از باب استعاره نیست اگر عاشورا را قلب تاریخ گفته‌اند. زمان هر سال در محرم تجدید می‌شود و حیات انسان هر بار در سیدالشهدا. نه این حیات دنیایی که جانوران نیز از آن برخوردارند؛ حیاتی که در خور انسان است، حیات طیبه، حیاتی آن‌سان که امام داشت، زیستنی آن‌سان که امام زیست. حسینیه‌ی شهدا نیز اکنون در جست و جوی گم‌کرده‌ی خویش است. او امام را ندید، اما یاران امام را دید و از آنان بوی خمینی را شنید، از آنان که در حقیقتِ خمینی فانی شدند و از این طریق، بقایشان نیز به بقای او پیوند خورد. دوکوهه، خاک و آب و در و دیوارهایش، همه‌ی وجودش با این حضور آن‌همه انس داشته است که اکنون، در این روزهای تنهایی، جایی مغموم‌تر از آن نمی‌یابی. دوکوهه مغموم است و در انتظار قیامت. دلش برای شهدا تنگ شده است، برای بسیجی‌ها. همین جا بود، در همین میدان رو به روی ساختمان گردان مالک. از همین‌جا بود که خون حیات یک بار دیگر در رگ‌های زمین و زمان می‌دوید، همین‌جا بود که عاشورا تکرار می‌شد. اما این بار امام حسین غریب و تنها نبود؛ خمینی بود، یاران خمینی هم بودند. همین‌جا بود که عاشورا تکرار می‌شد، اما این بار دیگر امام حسین به شهادت نمی‌رسید؛ بسیجی‌ها بودند، فداییان امام، گردان گُردان، لشکر لشکر. جواد صراف و اسماعیل‌زاده هم بودند. باقی شهدا را من نمی‌شناسم، تو بگو. هر جا که هستی، هر شهیدی که می‌بینی نام ببر و به فرزندانت بگو که چهره‌ی او را به خاطر بسپارند تا علم خمینی بر زمین نماند. علم خمینی بر زمین نمی‌ماند؛ مگر ما مرده‌ایم؟ امسال عید هم گروهی از بچه‌ها آمده‌اند تا دوکوهه از غصه دق نکند. از جانب آنها مصطفی مأمور شده است که با دوکوهه سخن بگوید. مصطفی زبان دوکوهه را خوب می‌داند. می‌گوید: «... تو را دوست دارم ای دوکوهه، تو را دوست دارم که بوی بهشت می‌دهی. تو را دوست دارم که دامنت برای یک بار هم آلوده نشد. تو را دوست دارم که به بودنم هستی دادی. تو را دوست دارم که تو با حسینم آشنا کردی. تو را دوست دارم که زندگی را تو برایم تفسیر کردی.» این‌همه مغموم مباش دوکوهه. امام رفت، اما راه او باقی است. دیر نیست آن روز که روح تو عالم را تسخیر کند و نام تو و خاک تو و پرچم‌هایت مظهر عدالت‌خواهی شوند. دوکوهه، آیا دوست داری که پادگان یاران امام مهدی نیز باشی؟ پس منتظر باش!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انصافاً این مرد با زندگی در ذیل شخصیت امام و اُنس با ملکوت حضرت روح‌الله«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» با عالم ملکوت آشنا شده و گزارش آشنایی خود را با ملکوت مخلوقات به رشته‌ی تحریر در آورده. آری قصه‌ی ملکوت دوکوهه همان است که شهید اهل قلم گفت. خدا می‌داند هر بار که محاوره‌ی او را با ملکوت دوکوهه می‌خوانم گویا در مرکز هستی قرار گرفته‌ام و حقیقت وجود برایم منکشف گشته. سخنان شهید آوینی راست‌ترین سخنان تاریخ امروز ما است. موفق باشید

9090
متن پرسش
سلام: بله استاد در سوالی که بنده اسم شهید فهمیده را بردم متوجه بودم شما در جزوه عرفای نجف اسم ایشان را نیاورده بودید ولی چون کار ایشان شبیه مثالهایی که زده بودید بنده هم آوردم - در ادامه سوال قبل سوالم این است که به نظر شما چرا آن رابطه ای که بین امام (ره) و شهدا بود (که جنسش جنس اشراق و معنویت و شهود و حتی در اوقات بسیاری جنسش جنس معجزه و کرامت بود) بین حضرت آقا و جوانها نیست یا اگر هست چرا اینقدر در حجاب هست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده معتقدم بحمداللّه به همان شکلی که سرداران و شهدای ما توانستند نسبتی اشراقی بین خود و حضرت امام ایجاد کنند، خداوند بصیرتی به جوانان ما داده که همان نسبت را با مقام معظم رهبری حضرت امام خامنه‌ای«حفظه‌اللّه» پیدا کرده‌اند و این را یک لطف الهی به این ملت می‌دانم. موفق باشید
9057
متن پرسش
با سلام. بنده کتاب «ادب خیال، عقل و قلب» را مطالعه کردم و بسیار لذت بردم. سوال بنده از استاد محترم اینجاست که برای پر کردن خیال از چیزهای خوب به منظور جلوگیری از ورود خیالات فاسد و بی ثمر، آیا فکر کردن و تلقین کردن به اینکه، داریم با یک شهید زندگی میکنیم و او همیشه همراه ماست و ما هم داریم در خیالات با او صحبت میکنیم و خلاصه افکار خود را صرف انس با او کرده ایم، برنامه مناسبی است به جهت قدسی شدن خیال؟ اگر هست ملزومات این کار و راه های با برکت تر کردن این برنامه چیست؟ ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: با نظر به رویکرد شهداء که همیشه نظر به جنبه‌ی متعالی زندگی داشتند، می‌توان این کار را کرد و این نظر به واقعیت است، از آن بالاتر می‌توانیم دائماً در زیر سایه‌ی مولایمان حضرت صاحب‌الأمر«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» زندگی کنیم. موفق باشید
9042
متن پرسش
سلام: شما در جزوه عرفای نجف و تمدن سازی به این مضمون فرمودید: شهدای انقلاب به مقام فنا رسیدن چرا که به راحتی جان خود را دادند مثل حسین فهمیده که خود را تکه تکه کرد. 1- آیا این کار به تنهایی کافیست که انسان به مقام فنا در فنا برسد (چون یکی از عرفا فرموده بودن که فقط امام (ره) و آقای بهاالدینی به این مقام رسیدند) 2- چه فرقی بین کار حسین فهمیده ها و وهابییونی که به خود بمب میبندند و خود را منفجر میکنند هست؟
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر انسان در فضای حضور حضرت حق در عالم و جهت رجوع به حق و با احساس حق الیقینی عمل کرد در مقام فناء قدم گذاشته، ولی اگر با تحریک احساسات دینی و وعده‌ی حوریه‌های بهشتی بدون تعقل لازم انسان‌های بی‌گناه را به کشتن داد، در فنای در نفس امّاره سقوط می‌کند. بنده یادم نمی‌آید در این موارد از شهید بزرگوار حسین فهمیده نام برده باشم. موفق باشید
نمایش چاپی