بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: اخلاق، تعلیم و تربیت

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
38250
متن پرسش

با سلام و تحییت خدمت شما استاد طاهرزاده: وقتی که داریم به حرف دلمان گوش می‌دهیم چه کنیم که گوش به حرف شیطان ندهیم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مهم نظر به عبودیتی است که باید مدّ نظر باشد از آن جهت که مشکل شیطان در مقابل امر الهی، تکبّر بود به جای عبودیت و بدین لحاظ هر صدایی که ما را از روح عبودیت منصرف کند، صدای شیطان است. و هر صدایی که ما را از خودبینی و خودخواهی و دنیاطلبی آزاد کند، صدای پروردگار ما برای تعالی ما می‌باشد به همان معنایی که جناب مولوی فرمود: «هر ندایی که ترا بالا کشید / آن ندا می‌دان که از بالا رسید. هر ندایی که ترا حرص آورد / بانگ گرگی دان که او مردم درد. موفق باشید

38249
متن پرسش

با سلام و تحییت خدمت شما استاد طاهرزاده: چگونه می‌توان انسانی را که تمام ویژگی‌های یک انسان منافق در درون او است را شناخت؟ و چگونه می‌توان او را به دیگران معرفی کرد تا مردم ارتباطشان را با این فرد قطع کنند؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ما را چه به این حرف‌ها. ماییم و وظیفه حمل بر صحت نسبت به گفتار و رفتار افراد. حتی اگر خلافی واقع شد در همان حدّ تذکر می‌دهیم. مهم سبک و سلوکی است که حضرت امام خمینی و رهبر معظم انقلاب پیش آوردند تا هر آن کس را که روحانیت لازم در او نبود، خود به خود به حاشیه می‌رود چه طلحه و زبیر باشند و چه رزمندگان دیروز که امروز اهل رانت و آقازاده بازی شده‌اند. «از همه محروم‌تر خفاش بود / که عدوی آفتابِ فاش بود». خوشا به حال شهدا، خوشا به حال مادران شهدا که از مسیر فرزندانشان جدا نشدند. و بدا به حال سیاست‌زدگان که گمان کردند این نظام الهی جایگاه چپاول اموال ملت است!! اینان خود به خود رسوا و رسواترند. مهم سبک و سلوک ما می‌باشد. موفق باشید

38237
متن پرسش

بسمه تعالی؛ سلام علیکم: درد فضولی را چگونه درمان کنیم؟ حریم شخصی برایم معنایی ندارد و جایی که فرصتش پیش بیاید، در حریم دیگران تجسس می‌کنم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در جهان گسترده خود باید حاضر بود به جای آن‌که بخواهیم به دنبال احوالات دیگران باشیم که مایل نیستند ما از آن‌ها آگاهی پیدا کنیم. موفق باشید

38235
متن پرسش

سلام و ادب و آرزوی سلامتی برای استاد بزرگوار: ۱۰ سالی می‌شود که در حال ابتلا و امتحانی هستم، در طول این ۱۰ سال بسیار تغییر کرده و ان‌شاءالله رشد کرده‌ام. این رنجِ امتحان، با تمام سختی‌ای که داشت، پر از نور بود و رشد الحمدلله. اما هنوز به سرانجام نرسیده و مشکل برطرف نشده‌ است. احساس خستگی و بی رمقی دارم. کورسویی از امید مانده اما دلسرد شده‌ام. حس گدایی را دارم که ۱۰ سال درب خانه‌ی کریمی را زد، ۱۰ سال صدا زد، اما درب باز نشد، التماس کرد، اما باز نشد، فریاد زد، اما باز نشد. فرمان صبر آمد، از آن به بعد صبورانه نشست تا صاحبخانه به وقتش در را باز کند اما هنوز باز نشده. دعایی نیست نخوانده باشم، نمازی نیست نخوانده باشم، به هر نحوی که بلد بودم صدایش زدم و نشد. اما مشکل، حالِ الانِ من است. آن گدای ۱۰ ساله، اکنون از پشت درب رفته و سر کوچه نشسته. بلاتکلیف و خاموش! چشمش هنوز به در آن خانه است. دلش می‌خواهد برکد پشت در و درب بزند اما نمی‌تواند. دلش می‌خواهد خواهش کند اما نمی‌تواند. دیگر صدایی نمانده. دست و دل به دعا کردن دیگر نمی‌رود. مگر نه اینکه اگر بخواهد، خودش می‌دهد؟ او که می‌داند چه کسی در کوچه منتظر است. سرد و خاموش شده ام. از آن تشویش و سوز و گدازی که بود خبری نیست. به تبع آن، آن حلاوت در نماز و دعا هم نیست. فقط به انجام واجبات اکتفا می‌کنم. و ناراحتم از این کم شدن ارتباطم با خدا. چرا این نفس تمکین نمی‌کند؟ این بی میلی به مستحبات از کجاست؟ از این دوری ناراحتم اما انگار همه‌ی وجود من یخ زده. نمی‌دانم اسمش قبض روح است یا چه. اما خیلی بد است. بسط چگونه حاصل می‌شود؟چطور رها شوم؟ حس خاکستری را دارم که آتشش خاموش شده، اما آماده‌ی شعله‌ور شدن است. بسیار ملتمس دعا هستم. هم برای به سرانجام رسیدن این امتحان ۱۰ ساله، هم برای برطرف شدن این مشکل روحم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به این فکر کنید که نباید بر آن موضوعی که تحقق آن حتی با اصرار انجام نمی‌شود، بیش از اندازه تأکید کرد. گویا مصلحت ما را در جای دیگری دیده‌اند. موفق باشید

38215
متن پرسش

سلام و عرض ادب: یک فرد معمولی و اصیل و مومن و بسیار تلاشگر را تصور کنید. تقریبا در تمام زندگی اش،‌ در مسائل دینی کم توفیق بوده. مسئله اش خیلی عجیبه شبیه سحر یا اتفاقات عجیب. مثلا سالها قبل، گفت قصد دارد به قم برود تا پشت آیت الله بهجت نماز بخواند، یک هفته بعد آیت الله به رحمت خدا رفتند. یا بارها و بارها برای سفر زیارتی اقدام کرد و موفق نشد. هر بار تصمیم داشت قدمی بردارد به عجیب و مبهمی نشد. این مسئله بارها و بارها و بارها برایش در تمام ایام سال تکرار شد. گاهی جگرش سوخت و گریه کرد و گاهی وانمود کرد اتفاقی نیفتاده درحالیکه سخت پریشان خاطر بود. می خواستم بپرسم علت این بی توفیقی در امور دینی با دلایل عجیب و غریب در این فرد چیست؟‌ با دایمی و همیشگی بودن این بی توفیقی. با تلاش های فراوانش؟ علتش رو بگید و چه باید بکند؟ او به سالهای پایان عمرش نزدیک شده. آیا از سوی خداوند طرد شده و به دلش مهر خورده که اینطور میشه؟ چه راهکاری دارید؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مهم آن است که در موقعیتی که قرار داریم به عالی‌ترین شکل بندگی خدا را داشته باشیم بدون این‌که ما برای خدا تکلیف معلوم کنیم، بلکه در تقدیری که از طرف خدا مقدّر شده است راضی باشیم. موفق باشید

38181
متن پرسش

همه عمرم تلاش کردم پوچیه زندگیه مردم رو بهشون گوشزد کنم، با وجودم با حضورم با اعمالم. خیر خواه بودم ولی باهام بد شدن. عزیزانم انسانهای خوب تنها هستند در حالی که بیشترین شوق رو به ما دارند. آدمهای خوب تا زمانی خوبند که با بهتر از خودشون برخورد نکنند، ازین رو سرداران صدر اسلام در برخورد با وجهه های انسانی اعلا تر حضرات معصوم، تازه فهمیدند چقدر بدند. قلب من متوجه مردی شده که از همه بهتره، ازین رو همه باهاش دشمنی دارند. نمی‌دونم حدود هزارسال تنهایی در روی کره زمین، با وجود دشمنی همه مردم کره زمین، و غربت و تنهایی در میان مردمان چه رنج بزرگیه؟ بیایید اورا هم ببینیم و دوست بداریم، او سرشار از زندگی است. او حضرت حجت ابن الحسن، معشوق خداست او همان زندگی است، که بدون پوچی در جاودانگی، شور، عزت و عشق منتظر ماست.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه منجر می‌شود تا انسان به زندگی خود معنا ببخشد در بستر احترام به انسانیت انسان‌ها در عین تواضع و خوش‌بینی می‌باشد. موفق باشید

38169
متن پرسش

با سلام و احترام: تفاوتها زمانی موجب بن بست است چگونه راهی که آن را جامعه کور می‌خوانند به تمام سرشاخه ها متصل می‌شود ولی در شیوه ظاهری رعایت مدارا نکند، ما اینجا بهر تغییر آمده ایم تا چه حد؟ این تلخیها قراراست تا کجا بجوشد؟ لازم دیده شد که آفتی باید رخ دهد یا این اشتباه اختیار است؟ مشاهده می‌کنم که روز به روز عمر این پیوند در حال غروب است اینکه چقدر کدام بنیاد درآن موثر است را نمی‌دانم این طی طریق صحیح است یا غلط؟ نتیجه فرآیند به خودی خود کافیست! مگر می‌شود پس عشق چه چیز می‌سراید؟! این آزارها از کدام جهت است درمان چیست چه باید کرد همراهی نونهالان را؟ اکل میته در جهالت هم جایز است؟ چه شد که دعا به عکس واقع شد؟! هجویری عارف تبعیت عیسی کرد ولی برای هرکسی راهی نمود آیا خودش را نشان داد یا قطعه ایی از حقیقت؟ اما او این شیرینی را دور نمی نمایاند پس چه چیز در جای خود قرار نگرفت یا نگرفته؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این ماییم که باید در جای خود قرار گیریم تا در دل تقدیر الهی، احساس کنیم چه اندازه افقی که تقدیرات الهی می‌گشاید، زندگی‌ساز است. موفق باشید

38167
متن پرسش

امروز نشستم جدی به خودم در زندگی زمینی و جسم طبیعی نگاه کردم و بررسی کردم. در این لحظه شرایط طوری شده که هیچ راه حلی و امیدی برای بنده وجود نداره. صفر یا صد! مرگ یا زندگی!؟ هرچی فکر می‌کنم آدم خودخواهی مثل من هرگز به خودش اینقدر بد نمی‌کرد، و خداییش من این کارهارو با خودم نکردم. دو کار تا نهایت سی چهل روز دیگه باید با خودم بکنم: یکی خودکشی یا دومی اتفاق معجزه! راه حل یا شروع تا تلاش غیر ممکنه. غیر از این دو گزینه ندارم برای انتخاب و مجبورم یکیشون بپذیرم. این رو گفتم چون نامردی بود از خودم خبر ندم و اینطوری حجت رو برای خودم و خدا و اولیاء و دوستان روشن کردم و حرفی نمی‌مونه. با شاید واقعاً من آدم خاص یا متفاوت و یا بدی برای شماها بودم نمی‌دونم اما چیزی که می‌دونم اینه شماها رو دوست داشتم و براتون راه اومدم و نتیجه گرفتیم. شاید همین برای من کافی باشه. مثل خودم دوستتون داشتم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی خود را در تاریخی احساس کنیم که حاج قاسم سلیمانی خود را در آن تاریخ احساس کرد؛ هزاران راه در مقابل ما گشوده است. مهم آن است که خود را در این تاریخ و در افقی که رهبر معظم انقلاب متذکر هستند، حاضر کنیم. موفق باشید

38165
متن پرسش

سلام علیکم استاد: مسئله‌ای برای بنده پیش آمده که نمی‌توانم با تغافل از آن روی‌گردان شوم. بنده طاهرزاده متأخر را شنیده‌ام فی‌المثل بنده با فرمایشات جناب‌تان راجع به نیهیلیسم زمانه، همذات پنداری کرده و آنرا درک می‌کنم؛ حتی آن‌را چشیده‌ام. گویا با این نگاه هایدگری‌طور و داوری‌طور به زمانه و مسائلش می‌اندیشم لکن پدر بزرگوارم از تبار طاهرزاده اول است. ایشان منکر نیهیلیست زمانه است منکر بی‌تاریخی ماست این صحبت‌ها برایشان نامأنوس است و مبهم این صحبت ها برایشان بوی افسردگی می‌دهد بوی پوچی می‌دهد بوی تنبلی می‌دهد بوی از زیر کار در رفتن و انداختن تقصیرات گردن دیگری، می‌دهد ایشان معتقدند چرا باید دچار پوچی شویم وقتی که ثابت قدم باشیم و تلاش کنیم وقتی که خدارا داشته باشیم وقتی که یاد خدا کنیم وقتی که حتی نماز شب بخوانیم و به بنده می‌گویند من در و گوهر و خلاصه هرچه که سالیان سال طول کشید تا متوجه شوم به تو می‌گویم. نمی‌دانم چقدر می‌توانم با فرمایشات‌شان راه بر خودم بگشایم و راه روم اما فی الحال گیر کرده‌ام. ایشان به قدری شیوا سخن می‌گویند که گاهاً با خودم می‌گویم شاید واقعا همینطور است عقلم مجاب می‌شود لکن قلبم می‌گوید تو خودت قبل از آشنایی با طاهرزاده و مباحث بی‌تاریخی و نیهیلیستی که مطرح می‌کنند دچار نیهیلیست زمانه شده بودی چطور می‌توانی این صحبت‌ها را قبول کنی هرچند عقلت متقاعد شود؟! فی الحال با اوصافی که عرض شد امکان دیالوگ و گفتی راهگشا بین بنده و پدرم نیست فرضاً اگر باشد هم صرفاً باید به اثبات اندیشه‌مان بپردازیم که از حوصله خارج است. موضوعی دیگر اینکه گویا «رسیده‌ام به خدایی که اقتباسی نیست» نمی‌دانم چگونه بگویم اما نمی‌خواهم با پیگیری مباحث‌تان طاهرزاده‌ایسم شوم. می‌خواهم خود بروم و خدای خویش را پیدا کنم عقلم منعم می‌کند و می‌گوید «ره چونان رو که رهروان رفتند» چون کار عبثی است که بخواهم با آزمون و خطا پا در مسیری قراردهم که می‌شود متقن و محکم بدون آزمون و خطا پیش رفت، چونان رهروانی که عمری رفته‌اند و بعد از سالیان بهترین راه را، این‌راه فهمیده‌اند. اما قلبم می‌گوید خدا برای هرکس به گونه‌ای است برو و خودت خدای خودرا بشناس. خدا اقتباسی نیست درمانده‌ام و سرگردان پریشان و مشوش با خود گفتم بپرسم ازجناب‌تان، یحتمل گفتی سخنی از جانب شما مرهمی باشد بر آشوب درونی‌مان و چراغی شود برای افقی که دیری است در آسمان پر از ابرمان ناپیداست یا فانوسی که بتوانیم به دست بگیریم و به راه افتیم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که می‌فرمایید پدرتان و امثال ایشان در حضوری ملکوتی، خود را ادامه می‌دهند و مسلّماً قابل احترامند. چرا نباید آنها را و دغدغه‌هایشان رادرک کنیم و راهی که مقابل ما می‌گشایند را نپذیریم؟ آری! اگر احساس شد امکانی برای حضوری بیشتر و یا حضوری دیگر در میان است و نیاز داریم آن حضور را از آن خود کنیم؛ معلوم است که بدان افق و بدان حضور سیر خواهیم کرد و البته این نیاز همه افراد نیست و به همین جهت چنانچه در رابطه با حضوری که به نور انقلاب اسلامی برایمان پیش آمده می‌توانیم خود را ادامه دهیم، چرا به خود سخت‌گیری نماییم و از این جهت به رفقا نیز عرض شده، مخاطب بحثهای بنده همه افراد نیستند. موفق باشید  

38148
متن پرسش

بسمه تعالی. سلام و درود خدا نمی‌دانم چگونه بنویسم؛ ممکن است سوالم خیلی حساس و یا سخیف باشد. چند وقتیست که از حد آنچه که می‌دانستم اشتباه است فاصله گرفتم و خود را مشغول به جنود عقل و جهل و اذکار کرده ام و میلی به زیاده خواهی غذا ندارم، مشغولیتی ندارم. شب ها مسبحات نیز خوانده می‌شود. ورزش نیز مستمر دارم. خلاصه به گمانم ظواهر را از هر جهت رعایت کرده ام. اما گمان می‌کنم آن موقع که گناهی سر می‌زد با آتشی رو برو می‌شدم که مرا چنان از جا می‌کند و متحیر می‌کرد و نیروی راسخی برای حرکت میافتم. از طرفی گناه در حد اعلا، از طرفی توبه و تضرع و تلاش دردمندانه برای رسیدن به انتهای این تونل وحشت؛ که چه برکاتی داشت. اما حال که به ظاهر عبادات مشغولم، سکون یافتم و از حرکت باز ایستادم و دچار خمودگی و مردگی شدم. مردگی ای نه از آن‌جهت که قوه واهمه دارد ضعیف می‌شود و من خود را آن واهمه بیابم و در عذاب باشم که ظاهرا دارم از دست می‌روم و بخواهم باز گردم به همه آن کاری که توهمم را زنده کند، نه، این نه. بلکه غیر از این میابم که به خواب رفته ام و حرارتی برای تحرک ندارم. عجب نعمتی شد این گناه! عجب فرصتی شد این عصیان! عجب رفیقسیت این شیطان! استاد امیدوارم توانسته باشم مقصود را برسانم؛ در خواست دارم در صورت اشتباه بودن، آن را با صرف نه گفتن انکار نکنید که بنده بخواهم تعبدا بپذیرم راز گناه و شیطان چیست؟ چه جایی باید در زندگی مان برایش متصور باشیم؟ به سمت گناه همچون طاعت بشتابم تا باز با تنفر روبرو شوم؟ بلکه عائدی حاصل آید.

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد خوب است به عرایضی که در جلسات سوم و چهارم مربوط به سوره تغابن پیش آمد، توجه فرمایید. https://eitaa.com/matalebevijeh/17260 و https://eitaa.com/matalebevijeh/17341 . موفق باشید

38147
متن پرسش

سلام استاد: عرض ادب و احترام، ببخشید در مورد خوردن گوشت چه نظری دارید؟ با توجه به اینکه در قرآن هست که از شیر و گوشت آنها تغذیه کنید و یه حدیث هست که می‌فرماید شکم خود را قبرستان حیوانات نکنید، حس می‌کنم بعد از خورد گوشت دچار خشم و ناراحتی میشم، درود های بیکران

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که اهل سلوک فرموده‌اند بهتر است هر روز گوشت نخوریم و در ۴۰ روز حداقل یک بار گوشت خورده شود. موفق باشید

38141
متن پرسش

سلام و رحمت خدمت استاد. دوتا سوال دارم: اول اینکه من از یک کسی که ناراحت میشم بخاطر رفتار بدش باهام و حقم خورده میشه، حتی بعد از چندین ماه، گاهی به یاد شخص میفتم. و این یاد هم اذیت کننده هست. دلیلش چیه و چطور از شر این افکار آزاردهنده نجات پیدا کنم؟ دوم اینکه مبتلا به یک عملی هستم که شاید گناه نباشه اما خیر هم نیست. هرچه تلاش می‌کنم به تقوا یا به بستن راه تکرار اون عمل، مثل کسی که هیچ قدرتی به کنترل نداره میشم و تسلیم. فرض بفرمایید شبیه سیگار کشیدن که فرد میدونه آسیب میرسه به بدن خودش و بقیه و می‌خواد که ترک کنه اما یه عاملی مانع میشه. بنظر شما استاد عزیز، این مانع چیه؟ و چطور باید رفعش کنم تا از این کراهت روح خلاص بشم؟ روزه زیاد موثر نبوده. نمازها هم اول وقتند. سپاس بی‌کران

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. این موارد با اغماض مرتفع می‌شود در آن حدّ که از  حضرت علی (علیه السلام)  داریم: «وَ إِنَّ الْعَاقِلَ نِصْفُهُ احْتِمَالٌ وَ نِصْفُهُ تَغَافُلٌ» به درستی که نیمی از رفتار عاقل تحمل و نیمی از رفتار او نادیده‌گرفتن است و یا می‌فرمایند: «أشرَفُ أخلاقِ الكريمِ تَغافُلُهُ عَمّا يَعلَمُ» برترین اخلاقِ انسان بزرگوار، نادیده‌گرفتن آن چیزی است که می‌داند. امری که در شهید حاج قاسم سلیمانی به وضوح ملاحظه می‌کردید و برای ادامه انقلاب اسلامی نیاز داریم این روحیه را در جامعه و در خود رشد دهیم به همان معنایی که اقیانوس، آب‌های گِل‌آلود را در بر می‌گیرد و آلودگی‌های آن را فرو می‌گذارد و آب را در آغوش می‌گیرد. ۲. در این رابطه خوب است به کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که روی سایت هست رجوع فرمایید. موفق باشید

38130
متن پرسش

دامن آلوده و روی سیاه آورده ام، گرچه آهی در بساطم نیست، آه آورده ام... نا امیدی را بزرگ ترین گناه می داند، و من هم نا امید نیستم، البته از او...، وگرنه دیگر هیچ امیدی به خودم ندارم، مدتهاست که از خودم بریده ام، هوس ها و یک زندگی سطحی مرا دفن کرده، من یک زنده بگورم تنها با این تفاوت که هنوز نفس می کشم! این زندگی نیست، این قبری است که برای خودم ساخته ام و با گناه و بطالت، عمیق و عمیق ترش می کنم. نه خواندن دیگر فایده ای داردم، نه نوشتن، و نه حتی رفتن! من و خودم دوتایی محکم به سافل ترین نوع زنده بودن چسبیده ایم و ریسمان محکم کرده ایم که هرجا برویم باز در بند همین جاییم. همه دعا دعا می کنند کربلا بروند و کلی دست و پا می زنند و التماس می کنند شرایطش فراهم شود و حال آن که من به لطف خدا همه شرایطم هست و با میل خودم نمی خواهم بروم! همه چیزم آماده است غیر خودم! کجا بروم، بروم دوباره باز با بار تعفن گناه و شرمندگی برگردم؟! حتی امام رضا هم انگار دیگر از من روی گردانده! حالا که همه در آرزوی جهاد اند، من گرفتار یک زندگی حیوانی ام! حتی نمی خواهم دیگر به جهاد هم فکر کنم! جوهر زندگی ام عیب دارد، حالا هرچه هم با اخلاق و اعمال زیبا بخواهم حیاتم را تزئین کنم فایده ندارد، اصل ماجرا دچار فساد است، دیگر به ابدیت هم نمی خواهم فکر کنم، هر چه می خواهد بگذار بشود، فقط این را بگویم که من از این نوع زندگی که مدتها و مدتهاست بی روح و بی ثمر و باطل و یکنواخت شده خسته شده ام، چرا خدا پس خسته نشده هنوز؟!! می خواهد با من چه کند با این حال و این روزم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! این قصه، قصه بشر امروز است و نیست‌انگاری و نیهیلیسمی که او را فراگرفته، چه به زبان بیاورد و چه به زبان نیاورد. چه با انواع مشغولیات، حتی عبادات ظاهری این حالت را پنهان کند و چه بدان اقرار نماید؛ تا ما در تاریخی که مقابل‌مان گشوده شده مانند حاج قاسم‌ها حاضر نشویم، همچنان این نوع سرگردانی را با خود داریم. در جواب این نکات و در جواب سؤال بعدی خودتان ان شاءالله عرایضی که در مواجهه با غزل شماره ۱۳۴ شد، بتواند راهگشا باشد. موفق باشید

38121
متن پرسش

با عرض سلام و ادب: سوالی رو محضر استاد گرامی داشتم. بنده چندی پیش کتابی رو مطالعه کردم به اسم در محضر علامه طباطبایی (ره) که نویسنده پرسش و پاسخ هایی که از جناب ایشون شده را در کتاب آورده اند. یکی از این پرسش و پاسخ ها برایم شبهه ناک شد. سوال بنده این هست: آیا شخص با وجود توبه واقعی کردن باز هم از بعضی از نعمات آخروی در بهشت محروم هست؟ در حدیث زیر آمده که حتی اگه توبه کند در بهشت آن نعمت را ندارد. این متن سوال و جواب است: سوال ۴۲۹: معنای روایت زیر چیست که می فرمایند: سامع الغنا محروم من سماع اصوات شجره طوبی، و شارب الخمر من الرحیق المختوم، و الملوط من الجلوس علی سرر الرحمه، و ان تابوا و دخلوا الجنه. کسی که به آوازخوانی گوش فرا دهد، از شنیدن صدای درخت طوبی، و شراب خوار از (نوشیدن) شراب سر به مهر، و کسی که لواط شده از نشستن به تخت های بهشت محروم خواهد بود، اگر چه توبه کنند و به بهشت وارد شوند. جواب: یعنی درک این اشخاص محدود می شود بحيث لا يشعرون با محروميه من الرحيق و الجلوس على سرر الجنه، بل يدركون و يشعرون غيرها من النعم. و لايكونون بحيت يدركون و يشعرون الم المحروميه من هذه النعم، لمنافاته قوله تعالى: لا لغو فيها‌. (طور: ۲۳) به گونه ای که به محرومیت خود از شراب و نشستن بر تختهای بهشتی توجه ندارند، و تنها دیگر نعمتهای بهشتی را درک می کند و فقط به آنها توجه دارند، البته ناراحتی و رنج محرومیت از این نعمتها را نیز درک نمی‌کنند و به آن توجه ندارند زیرا در این صورت روایت با فرمایش خداوند متعال که می فرماید (هیچ کار بیهوده ای در بهشت نیست) ناسازگار می گردد. ممنونم از اینکه پاسخ می‌فرمایید‌.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با این‌همه بستگی به درجه توبه دارد. وقتی شخص تماماً شخصیت خود را به کلی نسبت به آنچه مرتکب شده، تغییر دهد؛ شامل آن روایت می‌شود که از رسول خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» داریم: «من تاب لذنب کمن لا ذنب له» هر آن‌کس که از گناهی توبه کند در آن حدّ است که گویا آن گناه را انجام نداده است. پس از این جهت با توبه، گناهان مانع حضور انسان ذیل رحمت او نخواهند بود. حال بستگی دارد که انسانِ تائب در مسیر سیر إلی الله چه اندازه همت به خرج دهد تا مصداق «إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ» باشد که تنها سیئات او با توبه برطرف می‌شود و یا مصداق «إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ  وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا» باشد که حتی به جهت همت بلندش، گناهان او به حسنات تبدیل می‌شود و این مصداق همان جناب حرّ است. موفق باشید

38096
متن پرسش

با سلام: بنده مدت مدیدی است دچار مشکل عجیبی شده ام واضح است که انسان برای زندگی نیازمند به عقل است و اگر نخواهد عمیق بشود خیر دنیا و آخرت و کمالات را از دست می‌دهد. بنده مدت زیادی با تقکر عمیق و مطالعه و عقلانیت زندگی می‌کردم و افسار نفس در دستم بود منشا تمام احساساتم را مورد واکاوی قرار می‌دادم و داوری و سپس عمل می‌کردم اما یک هو در عین اینکه ضرورت مسئله برایم واضح است اما نمی‌دانم چه شد حسی به من دست داد که انگار تفکر کردن برایم سنگین میآید یا اینکه می‌دانم کار سختی نیست اما باز به قلبم خطور می‌کند خیلی کار سنگینی است و نمی‌توانم در هیچ امر دنیوی و اخروی متمرکز شوم و طبعا حرکتی ندارم و لابد عقب گرد و افتادن به ورطه های خطرناک نصیب بنده می‌گردد اما باز هم نمی‌دانم چرا این حس ولم نمی‌کند و راضی نمی‌شوم خوب فکر و تصمیم بگیرم نمرات درس ام فلج شده آینده ام تحت تاثیر قرار گرفته در روابط انسانی دچار مشکل شده ام. لطفا کمکم کنید نمی‌دانم چکار کنم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این موارد توصیه شده است حرکات و رفتار کسانی که مورد پذیرش‌تان هستند، مدّ نظر قرار دهید تا نفس به تعادل خود برگردد. موفق باشید

38088
متن پرسش

سلام استاد: برای افزایش سعه صدر و رفع تنگی خلق و تندخویی، توصیه ای بفرمایید. برای رفع این مشکل، مطالعه و تدبر و تعمق در چه موضوعاتی مفید است؟ یا گفتن چه اذکار و انجام چه اعمالی؟ با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مهم آن است که در نسبت با انسان‌ها، وجه انسانی آن‌ها را مدّ نظر قرار دهیم و تا آن‌جایی که امکان دارد حرکات آن‌ها را حمل بر صحت نماییم. موفق باشید 

38084
متن پرسش

با سلام خدمت استاد محترم: ببخشید می شود تفاوت تجلیات بر سالک و در سالک را کمی دقیق توضیح دهید؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد هرکس باید خودش آن را تجربه کند. به گفته آیت الله تربتی در کتاب «فضیلت‌های فراموش‌شده» این امور، چشیدنی است و نه شنیدنی. موفق باشید

38063
متن پرسش

با سلام و تحییت خدمت شما استاد طاهرزاده: بنده یه سری مسائل شرعی را سختم هست تذکر بدهم. آیا شما راه حلی سراغ دارید که بتوانم راحت تر این مسائل را تذکر بدهم؟

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: همین طور که متوجه شده اید بالاخره نمی‌توان مستقیماً به افراد تذکر داد. عمده آن است که در بستر رفاقت‌هایی که پیش می‌آید، بتوانیم آن نوع تذکرات را بدهیم. موفق باشید

38062
متن پرسش

سلام و وقت بخیر: شب پیش با پدرم دعوای بدی کردم. پدرم در ابتدای۶۰ سالگی است. حرفایی زدم که دل ایشان به شدت شکست. رفتاری که کردم نه تنها شایسته پدرم بلکه شایسته یک انسان پست و ظالم هم نبود. در خالی که پدرم به طور کلی آدم مهربانی است و رابطه مان خوب است. آن شب حالم خیلی بد شد و تا صبح گریه کردم از پدرم دلجویی کردم. پدرم گفت تو پاره تن منی من برای تو همیشه دعای خیر می‌کنم. خیلی سعی کردم دل پدرم را به دست بیاورم. و از خدا خواستم مرا ببخشد. ولی می‌دانم باز هم آن حرفها آنقدر سنگین بوده که پدرم با وجود بخشیدن من قطعا فراموش نمی‌کند. من هم فراموش نمی‌کنم. حالم خیلی بد است. می‌دانم خدا توبه انسان را می‌پذیرد ولی دنیا هم حساب کتاب دارد از عواقب کارم می‌ترسم.‌ چه کار باید بکنم؟ با خودم گفتم قول می‌دهم نه با پدرو مادرم و نه با هیچ انسان دیگری اینطوری برخورد نمی‌کنم ولی آثار طبیعی این رفتارم را چه کنم؟ یه دستور العمل می‌خواهم هرچقدر سخت باشد مهم نیست. فقط‌ می‌خواهم به خدا بگویم که غلط کردم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! بنگرید که حضرت معبود چگونه دلِ پدرتان را این اندازه نرم کرده تا متوجه باشید خود حضرت حق چه اندازه نسبت به بندگانش مهربان است و سعی کنیم امیدوارانه بندگی او را داشته باشیم. موفق باشید

38061
متن پرسش

سلام علیکم: اهمیت صله رحم را خودتان می دانید قطعا و اینکه قطع آن چه عواقبی دارد. حتی اگر رحم کافر و مشرک و تارک الصلاة و شرابخوار باشد. در قرآن آمده است که حضرت ابراهیم پس از اینکه دید عمویش آزر دست از شرک و بت پرستی برنداشت با او قطع رابطه کرد و از او دوری جست و ترک گفت و گو و بی اعتنایی و ترک طلب آمرزش برای او کرد. همچنین آمده است در منابع که امام رضا با بردار خود قطع رابطه کرد و در احادیث هست با کسانی که هر گناهی را می کنند و ابایی ندارند و از این قبیل از هر قوم قبیله ای که باشند دوری کنید و با آنها ننشینید که شاید بلایی که سراغشان بیابد سراغ شما هم بیاید حال سوال اینکه با وجود اینها آیا باز هم انسان باید روابطش با رحم هایی که در مسیر اسلام نیستند را ادامه دهد و اگر باید ادامه داد این دست حرف ها که در قرآن و احادیث است چگونه معنی می شوند؟ با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تا می‌توانید در حالت عادی نباید قطع رحم کرد مگر آن‌که آن‌ها جبهه‌ای باشند مقابل اسلام و انقلاب و نزدیکی به آن‌ها موجب تقویت آن جبهه باشد. موفق باشید

38056
متن پرسش

با سلام خدمت استاد عزیز: بنده کمترین در دوران مجردی‌ام، به دلایل زیاد (که مطرح کردنش در این مختصر ممکن نیست) اسیر گناهی مربوط به غرایز جوانی بودم. سنم پایین بود. در زمان ما جوان کم سن و سال اگر پسر بود نه خواستگاری می‌رفت اگر هم دختر بود خواستگاری اش نمی‌آمدند. نه جرات داشت به والدینش بگوید اسیر گناهم باید ازدواج‌کنم. به مجرد اینکه شرایط ازدواج فراهم شد به والدینم گفتم می‌خوام ازدواج کنم. میخواستم از بند و اسار ت گناه راحت شوم. البته اهل نماز و روزه و قرآن خواندن و دعا و اینجور چیزها هم بودم اما همان‌طور که شما استاد عزیز واقفید اینجور گناهان سبب محرومیت‌های معنوی و چه بسا مادی می‌شود. من علت خیلی از عقب ماندگی‌های معنوی و مادی فعلی خودم رو همین مسئله میدونم و حسرت ها و اندوه های زیادی بخاطرش کشیدم. جوان‌های بسیاری را می‌بینم که روزی‌های معنوی و مادی زیادی دارند بخاطر اینکه تا ازدواج برایشان ممکن شود عفت ورزیدند. ولی من حسرت این روزی‌ها رو میخورم. می‌خواهم بدانم چگونه باید جبران کنم و راه توبه چیست؟ التماس دعای بسیار دارم از شما پدر معنوی و روحانی‌ام.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال این قاعده نظام الهی می‌باشد که با توبه، آثار گناه از میان می‌رود و نباید از این جهت نگران بود. آری! مولایمان امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» فرمودند: «انّ للقلوب اقبالاً و ادباراً» که به اصطلاح عرفا، «بسط» و «قبض» برای قلب هست و ما نباید قبضی که برایمان پیش می‌آید را حمل بر بی‌خدایی بکنیم، بلکه آن حالت را زمینه نشان‌دادن صبر بر بندگی بدانیم. زیرا خداوند دوست دارد تا ما در چنین حالاتی نیز بندگی خود را به نمایش بگذاریم و معلوم است که شیطان هم باید به میدان بیاید و آن افکار را که می‌فرمایید در ما بدَمد تا با مقابله با همین افکار و به دنبال عمیق‌شدن معارف خود بتوانیم جلو و جلوتر بیاییم. موفق باشید

38055
متن پرسش

سلام استاد عزیز: در مورد پرسش۳۸۰۳۶ می‌خواستم رفتار شخص جنابعالی با شخص و اینکه به عنوان مثال اون شخص خود جنابعالی رو (البته باعرض معذرت) هل بده که بخورید زمین یا اون چند مورد که گفتم یا اینکه شخص سیلی محکمی به خود جنابعالی بزنه شمایی که سخنرانی می‌کنید و سن و سالی ازتون گذشته میخام ببینم نوع کلماتتون واینکه به شخص چی میگید و به من بگید تا ازشما یاد بگیرم به چنین افرادی وقتی مواجه شدم با کدوم ادبیات صحبت کنم و بهشون چی بگم که دچار غضب نشم. دقیقا عین جملاتتونو میخام برام بنویسید استاد. لطفا بنویسید که بهشون چی میگید. جملاتتون برام مهمه. اون جملاتو برام بنویسید. مثلا طرف به من میگه خاک بر سر احمقت کنن تو خیلی احمقی تو آدم نیستی عقل نداری اصلا اونم تویک جمع مثلا چهل نفری ضمن اینکه اون چهل نفر هم دارن می‌شنوند و بهتون میگن جوابش رو بده چرا هیچی بهش نمیگی که بهت بی احترامی میکنه. اینارو میخام بدونم چی باید بهشون گقت؟ نوع کلمات و خود جملات شخص جنابعالی هنگام مواجهه با چنین جملاتی که شخص به خود شما میگه یا اینکه طرف شما رو جلوی چند نفر هل میده که بخورید زمین. شما چی بهش میگید جلو اون چند نفر میخام بدونم. بهشون چی میگید؟ ممنون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک امر طبیعی است که انسان باید در جای خود از قوه غضبیه خود در کلام و در حرکت استفاده کند. مسلماً اگر کسی به کسی بدون دلیل توهین کرد، چرا نباید غضبناک شود؟ و چرا نباید جواب او را در عین وارستگی، بدهد؟ آن‌جایی که فرمودند: «اذا مرّوا باللغوا مرّو کراماً» آن‌جایی است که با حرکت و یا گفتار لغوی روبرو شویم که ارزش جواب دادن نداشته باشد تا بزرگواری خود را حفظ کنیم ولی جایی که موجب زیر پاگذاردن عزت ما می‌شود حتماً باید عکس العمل نشان داد. موفق باشید

38036
متن پرسش

سلام علیکم: استادعزیز در بحث نفی منیت و ودوری جستن از حب نفس و خودیت که منشا غضب و سوء خلق هست و اینکه در روایات آمده که اگر کل مردم شهر جمع شوند و عرضه دارند که شما بدی اگر ناراحت شوی از مانیستی یا اینکه برسر پیامبر زباله خاکستر می‌ریختن و موارد بیشمار دیگری از این قبیل می‌خواستم باعنوان مثالی به پاسخ تمامی سوالاتم در مورد نفی غضب و نفی حب النفس برسم. شخصی صبح از خواب برمی‌خیزد باخانمش روبرو می‌شود به او سلام می‌کند او می‌گوید سلام و زهر مار چرا جورابات اون گوشه افتاده خیلی کثیف وو نامرتبی احمق بی شعور. اون شخص هیچی نمیگه و میگه باید کظم غیظ کنم هیچی نمیگه و سرشو میندازه پایین و میره لباساشو میپوشه و میره سرکار تو محیط کار یکی بهش میگه تو غلط کردی که اون وسیله رو گذاشتی اونجا بیشعور عوضی تو خیلی نفهمی (و حال آنکه افراد زیادی این مکالمه رو دارن میشنون) و با دست هلش میده و اون میخوره زمین و اون شخص میگه اگه من حرفی بزنم منیت هست و نباید چیزی بگم سرشو میندازه پایین و میره شخص دیگه ای از راه میرسه وبهش میگه خاک برسرت کنن حقته که هرکی از راه میرسه بهت میگه بیشعور و توهیچی نمیگی و سرتو میندازی پایین و میری چون جواب هیشکی رو نمیدی و میگی میخام برمنیتم غلبه کنم همه میزنن توسرت و هرچی دلشون میخاد بهت میگن. دوباره سرشو میندازه پایین و میگه چون بهم گفت خاک توسرت اگه جوابشو بدم و ناراحت بشم نتونستم بر هوای نفس و حب نفس غلبه کنم از اون گذشته دچار خشم و غضب میشم دوباره راهش رو میگیره و میره چند قدمی بیشتر جلو نمیره که یکی دیگه میاد و با پا میزنه پشت پاش و میخوره زمین با خودش میگه باید کظم غیظ کنم حضرت علی آب دهان تو صورتش پرتاب کردن هیچی نگفت که به هوای نفسش غلبه کنه منم باید از ایشون یاد بگیرم و با این شخص دعوا نکنم راهش رو میگیره میره و یکی از راه میرسه یه سیلی محکمی تو صورتش میزنه و فرار میکنه با خودش میگه خدایا یه سیلی کم بود یکی دیگه بهم بزن. صورتش سرخ میشه از سیلی ولی هیچی نمیگه راهش رو میگیره و میره تو یه جمع خانوادگی وقتی چیزی میگه یه نفر تو اون جمع بهش میگه تو خیلی بیخود کردی که این حرف رو زدی آشغال فلان فلان شده عقل نداری تو مگه. چند تا فحش تو اون جمع هم بهش میده و اون پیش خودش میگه تو جمع بهم توهین کردن اگه باهاش دهن به دهن بشم دچار خشم و غضب میشم خدا داره منو امتحان میکنه پس هیچی نمیگم که دچار غضب نشم یا میشینه تو اون جمع و سرش رو میندازه پایین و خورد میشه یا اینکه با جمع خدافظی میکنه. پیش خودشم شاید بگه من خوار شدم اما اشکالی نداره نباید هیچی بگم چون خدا اگه غضبناک بشم بر من غضب میکنه. (قابل ذکر هست که این شخص شخص محترمی هست و درنهایت عقل هم هست وهیچ کسی هم نمیدونه که این شخص آدم فوق العاده مومنی هم هست هیچ کسی نمیدونه) رفتار این شخص به نظر شما درسته؟ اگه اشتباهه بفرمایید که رفتارش چجور باید باشه که با تعالیم اسلامی که تو ذهنشه و اینکه مدام میگه نباید غضبناک بشم جور دربیاد و هرکسی از راه میرسه تو سرش نزنه و اونم بخاطر غلبه بر غضب و حب نفس چیزی نگه. لطفا مفصل توضیح بدید که وقتی مواجه میشه با این افراد بهشون چی باید بگه وقتی این رفتارها رو باهاش میکنن. این سوال، سوال خیلی از دوستانی هست که تو جلساتتون شرکت میکنن. لطفا مفصل جواب بدین تا با غضب روبرو نشیم. ممنون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: البته که در مسیر دفاع از حق باید هر سختی و توهینی را تحمل کرد. ولی این به معنای این نیست که از حفظ عزت نفس خود کوتاهی کنیم و از خود دفاع ننماییم. معلوم است که باید مخاطب ما بفهمد کار او غلط بوده است مگر آنکه سطح ما سطحی نباید باشد که همسنگ ِ افراد دون‌پایه شویم. و این نیز باید در راستای حفظ عزت نفس باشد. کسی حق ندارد عزت ما را نادیده بگیرد و ما نیز نباید نسبت به عزت نفس خود حساس نباشیم. حداقل اگر نمی‌توانیم و یا صلاح نیست مقابله کنیم باید نسبت خود را با چنین افرادی جدا کنیم. موفق باشید

38024
متن پرسش

با سلام: بنده حدود بیشتر از ۳ ماهه هر وقت می‌خوابم دیوانه وار خواب می بینم. گذشته و حال و وقایع متفاوت و افراد شناش و ناشناس و وقایع روز و... همه قاطی شده و باعث سنگینی مغز من می شود و پریشان از خواب بیدار می‌شوم. این چند وقت این خیلی معضل برای من شده و خیلی پریشانم. طوری که مثل آدمی که هراس کرده میخوام بخوام در هراس و ترسم، دوباره شروع میشند. استاد ممنون میشم راهنماییم کنید اگر ذکری، کاری، راهگشایی برای خلاص شدنمان از این حال وجود دارد. سپاسگزارم

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر اندازه در معارف اصیل توحیدی عمیق و عمیق‌تر شویم، به همان اندازه خیال ما از توهّماتی این‌چنینی آزاد می‌شود. در این مورد مباحث «معرفت نفس» و تدبّر در قرآن پیشنهاد می‌شود. موفق باشید‌

37982
متن پرسش

عرض سلام و درود خدمت شما آقای طاهرزاده عزیز: تازه‌ گی ها احساس نیستی می‌کنم و هیچی بودن. مثلاً قبلاً که صلوات می‌فرستادم برای آقا ولی عصر و ارتباط با ائمه اطهار و اعمال انجام می‌دادم. احساس غرور نمی‌کردم ولی یکم خودم را متمایز تر می‌دیدم اما نه متمایزی که دیگران فکر می‌کنند خلاصه. الان داخل آینه یا داخل شیشه تلویزیون نگاه می‌کنم میگم محمد رضا تو هیچی نیستی تو هیچکس نیستی همه چیز خدا است همه چیز امام زمان علیه السلام است اگر مثلاً دعا و صلوات برای آقا بعضاً نرفستم. احساس می‌کنم از ظهور آقا عقب افتاده ام تازه گی ها اگر قبلاً کسی را می‌دیدم یا نماز نمی‌خواند یا روزه نمی‌گرفت ولی بنده می‌گرفتم احساس بلند بودن می‌کردم اما نه بلندی که دیگران فکر می‌کنند ولی الان خدا شاهده هرکسی را می‌بینم اجازه غرور به خودم نمیدم و در دل خودم میگم که او شاید از بنده بهتر تر باشد یک سگی را می‌بینم در دلم میگم. شاید این از من بهتر باشد و در نهایت تازه گی ها خودم را هیچ و نیست می‌بینم که هیچی نیستم و هیچ کس نیستم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! ما در نسبت با خداوند هیچ هستیم، هیچ، مگر ذیل رحمت او. ولی نسبت به دیگر مخلوقات، انسان خلیفه اللّه است و مظهر انوار حضرت حق. و از این جهت است که انسان در نسبت با امام حسین «علیه‌السلام» که مظهر کامل انوار الهی است، احساس می‌کند نسبتی با آن حضرت دارد. موفق باشید

نمایش چاپی