بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: تفسیر قرآن

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
13918
متن پرسش
منظور قرآن از هفت آسمان و زمین چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در بحث سوره‌ی «ق» در این مورد شده است. خوب است به مباحث صوتی آن رجوع شود. موفق باشید

13907
متن پرسش
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته: اولاً پوزش بنده را بپذیرید که زیاد از حد مصدع اوقات شریف حضرتعالی می شوم. اما من باب عنایتی که حضرت حق به شما داشته و وجود گرانقدرتان را برای بنده حقیر و بی سوادی مثل من بعنوان پل وصل به حضرات معصومین و معارف قرآنی قرار داده به خودم جسارت می دهم که سئوالاتم را از محضرتان بپرسم. و اما بعد: در قرآن حدود محرم و نامحرم به صراحت ذکر شده و نیز در آیه «و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا» اشاره به بحث زندگی اجتماعی دارد. و عنایت به نسبت های سببی و نسبی در زندگی دنیا و... 1. اگر کسی از دنیا برود و مثلا فرزند یا برادر و یا اقوام بر سر قبرش بروند آیا او می فهمد چه کسی بر مزارش حاضر شده؟ و آیا نسبتهای دنیوی در برزخ وجود دارد؟ 2. با عنایت به کلام امیرالمومنین (ع) درخطبه های نهج البلاغه در خصوص عالم برزخ و اموات، مبنی بر همسایگی اموات ولد دوریشان از هم و....؛ و توجه به شرح حضرتعالی بر کتاب معاد، این موضوع چگونه است؟ 3. با توجه به احادیث در خصوص خیرات برای اموات؛ بنده تمام نوافل نمازهای یومیه، اذکار، دعاهای منقول در مفاتیح و صحیفه سجادیه و تلاوت قرآن و ... را به نیابت از برادر، پدر و همه اموات بجا می آورم. آیا نیت نیابت درست است یا باید هدیه کنم؟ حضرت علامه جوادی آملی (روحی فداه) می فرمایند: زرنگ باشید و این اعمال را به نیابت امام عصر (عج) به جا بیاورید و آن را هدیه کنید. از لطف و عنایت حضرتعالی برای پاسخگویی به سئوالات قبلی صمیمانه کمال تشکر را دارم و خدای سبحان را به خاطر فیض آشنایی با آثار حضرتعالی شاکرم ولولا فضل الله علیکم و رحمته ما زکی من احد منکم. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن می‌فرماید: «فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ» (101/ مؤمنون) چون در صور دمیده شود نسبتی بین انسان‌ها آن‌طور که در دنیا بود دیگر برقرار نیست. از این جهت فرد متوفی حضور افراد بر سر قبرش را می‌فهمد و می‌داند هم که در دنیا چه نسبتی با او داشته‌اند، ولی در آن‌جا با روح و انگیزه‌ی آن‌ها مرتبط خواهد بود و در برزخ هم روح‌ها با همان هویتی که دارند و جسم‌شان مطابق روح‌شان شکل گرفته است کنار همدیگر هستند. در مورد هدیه‌ی نوافل به متوفی، پیشنهاد حضرت آیت اللّه جوادی پیشنهاد بسیار عالمانه‌ای است وقتی انسان در افق امام معصوم عبادت خود را انجام دهد و در آن افق به بقیه‌ی نزدیکان هدیه کنند. موفق باشید

13896
متن پرسش
سلام: استاد مراتب شهود عرفانی از پایین تا بالا چیست؟ می توانید کمی توضیح دهید. کتابی هم اگر معرفی کنید ممنون میشم. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این موضوعات را باید در مقدمه‌ی کتاب «فصوص الحکم» و یا مقدمه‌ی «منازل السائرین» دنبال بفرمایید. شاید اگر بعد از مباحث ده نکته و برهان صدیقین، همراه با شرح صوتی آن‌ها به مباحث شرح سوره‌ی حمد امام رجوع فرمایید جواب سؤال‌تان را بگیرید. موفق باشید

13873
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با عرض سلام و خدا قوت خدمت استاد بزرگوار: بنده قبلا به شما عرض کردم که یک گروه هشت نفری حدود هفت سالی سیر مطالعاتی کتاب شما را داشتیم الحمدلله. ولی حدود یک سال سر وقت سی دی شما که تفسیر بود و سوره انعام شروع کردیم ولی حدود دو ماه هست کلاس خود بخود به بهانه ای کنسل شد یعنی پچه های سیر تمایلی نشون نمیدن نظرشون اینه که سی دی خسته کننده هست و کتاب بهتر بود راستش ما کتاب را هم می خواندیم بدون سی دی بود (من الحمدلله سعی می کردم سی دی گوش کنم) و حال بعضی نظرشون اینه که خودمون هر کتابی دوست داریم بخوانیم و در جلسه مطرح کنیم. من نظرم اینه که همچنان سی دی تفسیر انعام که الحمدلله کیفیت صدا هم خوبه ادامه بدیم اونا انگیزه ندارند. من از این بابت خیلی ناراحتم کاش می شد این جلسه را پربارتر اجرا کرد. استاد نمی دانم چکار کنم؟ برامون دعا بفرمایید و راهکاری پیشنهاد بدهید. خدا خیرتون بده اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند با هدایت شما به سوی سوره‌ی مبارکه‌ی انعام راه بسیار خوبی را جلوی شما گشوده‌است. در ادامه‌ی فهم ‌آن سوره استقامت بورزید زیرا بعد از مدّتی به برکاتی دست می‌یابید که در هیچ جای دیگر نمی‌یابید و تصور آن را هم نخواهید کرد. موفق باشید

13853
متن پرسش
باسمه تعالی سلام علیکم: استاد ضمن عذرخواهی، احتراما در مورد شبهاتی که پیرامون عقلانی نبودن داستانهای انبیاء (مطرح شده در قرآن) نظیر داستان حضرت یونس علیه السلام مطرح می شود به چه نحوی می توان پاسخ داد و این که اینها را دلیل بر بطلان قرآن مطرح می سازند و می گویند قرآن به مطلبی غیر واقعی اشاره می کند که امکان عقلی برای آن وجود ندارد. با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر با کدام عقل حرکت انبیاء را ارزیابی کرده‌اند که می‌فرمایند کار آن بزرگان عقلانی نیست؟! عقلِ واقعی عقلی است که ماوراء معادلات کمّی، متوجه معادلات کیفی و معنوی عالم باشد و انبیاء با چنین عقلی در صحنه‌های تاریخی حاضر شدند و به موفقیت رسیدند. موفق باشید

13846
متن پرسش
با سلام و درود: در فایل شرح ده نکته از معرفت نفس شما فرمودید: ادعیه از قرآن بالاترند. یکی از اساتید عرفان حوزه این مطلب را رد کردند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این‌که حضرت امام خمینی می‌فرمایند ادعیه، قرآن ثابت است، در مقابل این نکته است که قرآن می‌فرماید حقیقت قرآن نازل شده است. به آن معنا که وقتی قرآن صعود کند و به حقیقت باطنی خود برسد، همان ادعیه‌ای می‌شود که از ائمه صادر شده. پس در واقع ادعیه نیز از حقیقت قرآن خبر می‌دهد. موفق باشید

13829
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: بنده در سایتی خارجی عضو هستم که هزاران نفر از سراسر جهان بازدید کننده آن هستند و تبادل نظر می کنند. و من تصمیم گرفته ام که اگر خدا بخواهد قرآن و اسلام را از این طریق معرفی کنم. به نظر شما کدام آیه یا آیاتی از قرآن می تواند افرادی را که آشنایی با قرآن ندارند را به فکر فرو برد و آنها ترغیب به تحقیق کند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از سوره‌ی حجرات شروع بفرمایید. إن‌شاءاللّه نتیجه خواهید گرفت. موفق باشید

13827
متن پرسش
سلام علیکم: استاد گرانقدر در روزهای گذشته سئوالی از محضرتان پرسیدم و متعاقب آن تقاضای پاسخ از حضرتعالی داشتم اما متأسفانه پاسخی دریافت نکردم. عرض کردم که تمام لحظات زندگی بنده به واسطه بزرگی مصیبتی که بر بنده وارد شده تحت الشعاع قرار گرفته به طوری که به مرز جنون رسیده ام. و عرض کردم پاسخ حضرتعالی می تواند آبی باشد بر آتش درون حقیر. و شاید نجات من باشد از گرفتار شدن در ورطه هلاکت و وهمیات شیطانی. هرچه تلاش می کنم (با روزه، نماز، قرآن و ذکر) آرام نمی شوم. شاید قبل از این فکر می کردم در برابر هر مصیبتی قوی باشم و زانویم نلرزد، اما ...لذا مجدداً خواهش می کنم پاسخ سئوالات بنده را مرقوم بفرمایید. به حرمت خون شهدا جواب بدهید. برادر بنده سالک الی الله، حافظ بیت المال، اهل نماز شب، ذاکر با اخلاص امام حسین (ع) و عاشق اهل بیت (ع) و سرباز ولایت بود. اما متأسفانه او را از دست دادیم. خانواده بنده را به منزله یک پیکر تصور کنید که چشم او کور شده! این را گفتم تا جایگاه ایشان را بهتر درک کنید. نه تنها در خانواده، بلکه در محله، سپاه و شهر..
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سؤال جنابعالی طی شماره‌ی 13795- به این شکل جواب داده شده بود: باسمه تعالی: سلام علیکم: (شخصی) رحمت و برکات الهی نصیب او باد که خود را برای پاسداری از اسلام مجهز کرد تا به بهترین شکل دینداری کند. وقتی کسی در حین مأموریت برای مقابله با کفر به میدان آمده است، مصداق این آیه است که می‌فرماید: «وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً الى اللَّه وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوتُ فَقَدْ وَقَعَ اجْرُهُ عَلى اللَّه.(نساء/ 100) آری! اجر چنین افرادی فقط با خدا است و او اجر خود را از خدا گرفته است ولی نه به آن معنا که خدا خواسته است شما را تنبیه کند، او زندگی خود را در مسیر ابدیت‌اش شروع کرد و شما هم باید زندگی خود را در این دنیا ادامه دهید. خیلی نباید ذهن خود را مشغول خاطرات او کنید. زیرا او از این خاطرات عبور کرده است و در دنیایی دیگر با تعلقات مخصوص به آن دنیا زندگی می‌کند، شما نیز سعی کنید در دنیای خودتان و با تعلقات معنوی این دنیا زندگی کنید. طلب مغفرت برای او وظیفه‌ی شما است. موفق باشید

13838
متن پرسش
آیا آیه 71 سوره «ص»: «انی خالق بشر من طین» با آیه 11 سوره شوری «لیس کمثله شیئ» تناقض دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همانی که شبیه هیچ مخلوقی نیست، خالق بشر از خاک می‌باشد. موفق باشید

13834
متن پرسش
سلام علیکم: جنابعالی در صحبت ها و کتاب های مربوط به غرب شناسی مرتب مسیله ی نابودی و هلاکت تمدن غرب را گوشزد می کنید و این تمدن را بی دوام و از بین رفتنی می دانید. ۱. آیا منظورتان از هلاکت بی ثمر و پوچ بودن این تمدن است یا هلاکتی از جنس قوم ثمود و عاد؟ بالاخره این تمدن مدت طولانی دوام آورده و در طول آن یک عده آمدند و خوردند و بردند... و هیچ اتفاقی هم برایشان نیفتاد نه به هلاکت افتادند و عشق و حالشون رو هم کردند (از منظر خودشان). 2. آیا این مهلت دادن سنت خداست و اگر هست که هست می شود برایش زمان و یا قاعده و قانونی فهمید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید بین انحطاط یک تمدن و سقوط آن باید تفکیک کرد. همه‌چیز حکایت از آن دارد که تمدن غربی گرفتار انحطاط است، حال آیا چگونه این انحطاط به سقوط می‌انجامد، موضوعی است که حضرت حق روشن می‌کند. خداوند می‌فرماید: «وَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ × وَ أُمْلي‏ لَهُمْ إِنَّ كَيْدي مَتينٌ» (183 و 182 اعراف) آن‌هایی که آیات ما را تکذیب می‌کنند به تدریج به سوی سرنوشت هلاکت‌باری می‌کشانیمشان که خودشان هم متوجه نمی‌شوند. به آن‌ها فرصت می‌دهیم و نقشه‌های ما بسیار متین و بی‌سر و صدا است. موفق باشید

13816
متن پرسش
سلام علیکم استاد: چرا خداوند در قرآن توصیف هایی از بهشت داشته است که در بسیاری از موارد جنسی است؟ مثلاً: «و کواعب اترابا» خیلی ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در شرح و تبیین سوره‌ی واقعه در این مورد شده است، مبنی بر آن‌که این صورت‌ها، صورت‌های عقاید و اعمال انسان‌ها است که به جهت ظرائف خاصّ صورت‌ها و اُنسی که با روح و روان ما دارند به این شکل جلوه می‌کنند. موفق باشید

13807
متن پرسش
با سلام: چند تا سوال داشتم لطف میکنین اگه جواب بدید. یکی اینکه مجرد نسبی یعنی چی؟ یکی اینکه نفس زمانی که به عالم عقل کل میرسه چه ویژگی پیدا میکنه؟ آیا اینکه مراتب نفس ما حس و خیال و عقل است نفس با عقلانی شدن در عالم مجردات چه تغییری میکنه؟ فرق بین صادر اول یا عقل کل و ماده در چه چیزهایی است؟ معاد جسمانی یا روحانی کدام است؟ با توجه به اینکه نور عقل روشنگر است و خود نور است ولی خود مخلوق است ربط بین نور عقل مخلوق و جسم ادراک شده با آن نور چیست؟ فرق اسماء و صفات در علم آدم اسماء کلها چیست؟ اجسام روح ندارند اما معنی این جمله ی عارفان که برون عکس درون است چیست؟ آیا اگر از ماده بالا رویم اجتماع نقیضین انجام می شود؟ فرق وحدت حقه حقیقیه و ظلیه چیست؟ آیا می شود طی الارض جسمی نباشد؟ آن چراغ در آیه سی و پنج سوره نور چیست؟ تجلی ذات برای ذات یعنی چه؟ و آخر اینکه نسبت علم و ذات حق تبارک و تعالی؟ تک تک این سوالت برای من یه دنیا ارزش داره ممنون میشم جواب بدین.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مجرد نسبی یعنی موجودی که هنوز همه‌ی قوه‌هایش بالفعل نشده است. برعکسِ مجرد کامل که همان مقام عقل کلّ است. نفس انسان همه‌ی مراتب حس و خیال و عقل را داراست ولی شخص ما، معلوم نیست که در کدام‌یک از این مراتب، بالفعل شده‌ایم؟ اولیاء الهی در مقام عقل، بالفعل‌اند و کودکان، در مقام حسّ. از این به بعد سؤالاتتان طوری است که برای فهم آن‌ها باید مطالعات طولانی داشته باشید تا حلّ شود و جواب مناسب بگیرید. پیشنهاد ما آن است که با سیر مطالعاتی که بر روی سایت هست کار را شروع کنید و با حوصله ادامه دهید تا إن‌شاءاللّه جواب سؤالات خود را دریافت فرمایید. موفق باشید

13774
متن پرسش
نظر شما درباره غیر معتقدین اخلاقی چیست؟ یکی خداناباور باشه اما پایبند به اخلاق انسانی در اجتماع. فایده و جایگاه و ضرورت دین برای این گونه انسان ها یا شایدم مدعیان چیست؟ مثلا یکی این جور میگه: زمانی در قم طلبه بودم، به علت خامی و بی ارتباطی با جامعه معتقد بودم، فقط کسی که در قم باشد و روحانی، با فضیلت است. اما وقتی در دوره ای که دانشگاه تهران بودم با اشخاص با فضیلت روبه روشدم فهمیدم که در خارج از قم و در افراد غیر روحانی افراد ارزشمند وجود دارد، اما.... ! باز شیعه بودن را شرط اصلی می دانستم، بعد با سفر به کشورهای عربی فهمیدم که بین سایر فرقه اسلامی هم انسان ارزشمند یافت می شود. پس از سفربه اروپا به این نکته واقف شدم که در بین سایر ادیان نیز انسان ارزشمند هست ولی در ژاپن حادثه ای برایم رخ داد که فهمیدم فضیلت و انسانیت به زبان و مکان و نژاد و مذهب و رنگ نیست. برای غذا به رستورانی بزرگ و شلوغ در توكيو رفتم و به جاهای دیگر سری زدم چند ساعت بعد ناگهان یادم آمد که ساکم را که تمام زندگیم داخل آن بود در آن رستوران جا گذاشته ام با عجله رفتم و با کمال ناباوری دیدم ساکم همانجاست و پیرمردی کنار آن نشسته او گفت: وقتی دیدم ساکت را فراموش کردی با اینکه وقت دندانپزشکی داشتم ماندم تا برگردی، از او تشکر کردم. ولی او "به دین اعتقادی نداشت"
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که ایشان می‌فرمایند اخلاق و انسانیت در تمام ملل و اقوام هست و فلسفه‌ی کانت برای اروپاییان به زیباترین شکل، اخلاق را تعریف کرده است و سال‌های سال بعد از رنسانس، غرب با اخلاق کانتی در بین خود زندگی را می‌گذراند. ولی وقتی اخلاق با شریعت الهی جهت قیامتی و توحیدی نگیرد ملاحظه کردید که چگونه در همان غرب، تجاوز و استعمار به سایر ملل و قتل و کشتار جنگ جهانی اول و دوم شکل گرفت. زیرا اخلاق وقتی با شریعت همراه باشد و انسان را به توحید الهی برساند، انسان و جامعه در سعادتی ابدی قرار می‌گیرد وگرنه در بحران‌های مختلف همان دستورات اخلاقی را زیر پا می‌گذارد. قرآن می‌فرماید: ««مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أُوْلَئِكَ هُوَ يَبُورُ» اگر كسى عزت مى‏خواهد، عزت تماماً از آن خدا است. معناى عزت در قرآن يعنى نفله نشدن، پوچ نشدن. اگر كسى مى‏خواهد حياتش نفله و بى‏ثمر نباشد، بداند «فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا» همه عزت نزد حضرت حق است، بايد نظر را به خدا بيندازد. «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ»[1] عقايد پاك و صحيح به سوى حضرت عزت صعود مى‏كند، «الْكَلِمُ الطَّيِّبُ» يعنى سخن پاك و عقيده‏اى كه از هرگونه باطلى پاك باشد. و سپس در ادامه مى‏فرمايد: «وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ» و عمل صالح اين عقيده پاك را بالا مى‏برد. آيه عجيبى است، سه نكته اساسى در رابطه با شناخت حقايق مطرح مى‏كند. مى‏گويد: اى انسان‏ها! آيا شما از پوچ‏شدن نمى‏ترسيد؟ پوچ شدن يعنى بيست سال نماز بخوانيد ولى در آخر مثل همان اول باشيد، اگر بيست سال نماز من موجب نشود كه خشم من در اختيارم باشد، اخلاق من هنوز خراب باشد، اگر بيست سال نماز من حبّ دنيا را در من از بين نبرده باشد، يقين بدانيدكه خطر فرو افتادن در پوچى را از بين نبرده است. چرا؟ براى اين‏كه به خداى عزيز متصل نشده‏ايم. «ارْضُ الْعَزِيز» يعنى زمينى كه آب بر آن غلبه نمى‏كند و به اصطلاح آب بر آن سوار نمى‏شود. معنى عزت يعنى عدم انفعال، عدم فرسايش. بر همين اساس مى‏توان «عزت» را عدم پوچى معنى كرد. خداوند مى‏فرمايد هركس عزت مى‏خواهد: «مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ» اگر كسى همواره در پى نجات از پوچى است و براى آن برنامه‏ريزى كرده، راهش نزديكى به عزت محض يعنى خداوند است. بعضى از مردم اصلًا نگران پوچى خود نيستند، سوار اتوبوس مى‏شود، با اين‏كه در ايستگاه بعدى پياده خواهد شد، شروع مى‏كند از وضع فرزندانش و اين‏كه چند فرزند دارد براى شما صحبت‏كردن، فكر نمى‏كند كه آيا اين صحبت‏ها نتيجه‏اى هم دارد؟ كار اين فرد را نمى‏گويند طلب عزت كه مصداق‏ «مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ» باشد، چون او برنامه‏اى براى نجات از پوچى نريخته است. قرآن مى‏فرمايد اگر كسى مى خواهد سراسر حياتش پوچ نشود و مى‏خواهد از زندگى‏اش نتيجه واقعى بگيرد، فقط بايد مسأله‏اش را با خدا حل كند، زيرا تمام عزت و عدم‏فرسايش از خدا است. خداوند در جايگاه يك مرشد مطلق است، چون رب انسان‏ها است. مى‏پرسى چطورى من به عزت برسم و از خوارى و پوچى نجات يابم؟ با زيبايى تمام با آدم حرف مى‏زند و مى‏فرمايد: بايد به طرف عزت بروى كه فرسايش پيدا نكنى و همه عزت نزد خداوند است‏ «فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً». به واژه‏ «جميعاً» عنايت داشته باشيد؛ پس هر جا عزتى هست، ريشه‏اش در تجلى صاحب عزت است. وقتى اين نكته را با تمام صراحت اعلام فرمود، حالا راه‏رسيدن به عزت را نشان مى‏دهد، مى‏فرمايد: «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ» عقيده پاك به سوى صاحب عزت مى‏رود، پس آن كسى هم كه قلبش حامل آن عقيده است به صاحب عزت نزديك مى‏گردد و در نور پايدار او، پايدار مى‏ماند. پس اولين كار براى كسى كه برنامه‏ ريخته تا از پوچى نجات پيدا كند، داشتن عقيده پاك است و همچنان‏كه عرض شد، عقيده پاك «خدادارى» است به همان معناى توحيدى‏اش، و سپس در ادامه راهكارِ نزديكى به صاحب عزت مى‏فرمايد: «وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ» عمل صالح - كه همان اعمال شرعى باشد - آن عقيده را رفعت و ارتقاء مى‏بخشد و در سير صعودى به سوى صاحب عزت به انسان كمك مى‏كند تا هر چه بيشتر آن عقيده، شايسته نزديكى به خدا گردد و صاحب خود را نيز به خدا نزديك كند، پس بايد در انجام اعمال شرعى نهايت تلاش را كرد تا در نزديكى به صاحب عزت ضعفى به وجود نيايد. موفق باشید

 


[1]

13771
متن پرسش
سلام: استاد رائفی پور تو یکی از سخنرانی هاشون در خصوص فیلم های مستهجن و مضررات شدید اون میگفتن که خیلی هم جالب بود، یه دلیل روانشناسی هم که آوردن این بود که دیدن این تصاویر برای جوانی که در آینده قرار هست ازدواج کند از این جهت بسیار خطرناک است که باعث میشه او تنوع طلب بشه، متاسفانه می بینید که دشمن چقدر این موضوع را تو اینترنت گسترده کرده و پسر و دختر جوان میلیون ها از این فیلم ها رو میتونن ببینن و این در آینده برای زندگی مشترکشون مشکلی جدی بوجود میاره و همسرشون از لحاظ جنسی براشون خسته کننده میشه، چرا که بهترین ها رو تو فیلم ها دیدن و نفسشون تنوع طلب شدن حالا سوال بنده از شما این هست، فیلم که قطعا به اندازه رابطه فیزیکی اثر ندارد، بنظر شما ازدواج موقت یه جوان 18 ساله در آینده براش مشکل نمیشه؟ با این حکم شرعی میشه قبل ازدواج دائم با صد ها نفر دیگر رابطه داشت، این تنوع طلبی رو تشدید نمیکنه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ازدواج موقت از جهت روح و روحانیت غیر از ازدواج دائم است که دارای عهد قلبی بین زوجین می‌باشد و خداوند در وصف آن می‌فرماید: «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (21/روم) بین آن دو ارادت و رحمت ایجاد کردیم. در حالی‌که نگاه حرام و یا نعوذ باللّه زنا، موجب می‌شود مسیر تجلی آن مودت و رحمت از بین برود. موفق باشید

13769
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: جناب استاد آیا رابطه ای بین انکار معاد و انکار خدا وجود دارد یا نه؟ از قبیل عموم و خصوص من وجه است یا از قبیل عموم مطلق است؟ آیا آیه ای دلالت دارد بر این امر یا نه؟ با تشکر فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که قرآن می‌فرماید: «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَميعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمينِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ (67/ زمر) رابطه‌ی کاملی بین شناخت خدا و قیامت هست و در واقع آن کسی که خدا را به عنوان رب‌العالمین قبول نداشته باشد نمی‌تواند متوجه ابدیت مخلوقات حضرت رب‌العالمین باشد. موفق باشید

13767
متن پرسش
با عرض سلام و خدا قوت، به استاد بزرگوار، استاد طاهرزاده: بنده حدود هفت سال هست مشغول تحصیل در حوزه هستم، دو سال بخاطر داشتن فرزند نتونستم سر کلاس برم، و الان که فرزندم کلاس اول دبستان هست، بعد از هفت سال تحصیل دست و پا شکسته دو سال دیگه از تحصیلم مونده، برایم دو سوال پیش اومده که بین دو راهی موندم و ازتون میخوام راهنماییم کنید. اول اینکه خیلی تلاش می کنم تحصیلم رو ادامه بدم. برای دومین بار هست امتحان بازپذیری میدم که ادامه بدم، اما هر بار با مشکلات عدیده ای مواجه میشم، یا مشکلات خود دروس، یا خانواده همسر و... اما هر بار عزم کردم حتما حداقل سطح دو رو به پایان برسونم و الان در فکرم این موضوع هست که امکان داره آقا نخوان من درس رو تموم کنم. شاید صاحب الزمان راضی نباشن از سهم ایشون بنده گناهکار بجایی برسم برای همین مشکلات زیاد میشه. دوم سوالم اینه در صورتیکه درسم تمام بشه، چه وظیفه ای دارم؟ بنده خیلی دوست دارم ادامه تحصیل بدم یا حوزه یا دانشگاه، اما میخوام از لحظات زندگیم کمال استفاده رو بکنم، از طرف دیگه افزایش جمعیت یکی از مسئولیت هایی است که به عهده ما خانمها گذاشته شده، و اگر بخوام به این مسئولیت برسم، علایقم اون طور که دوست دارم نمیتونم ادامه بدم. همونطورکه میدونید تربیت فرزند اونهم طوریکه مورد رضای خداوند قرار بگیره خیلی سخته. تحصیل علم هم مشکل هست. حال میخوام لطف کنید و راهنماییم کنید. سوم اینکه خیلی خیلی درنماز صبح کاهلم. راههای زیادی هم رفتم اما نفسم اجازه نمیده نماز صبح بخونم یا شیطان. همیشه شش و نیم تا هفت بیدارم اما نماز صبح.... یک معظل بزرگی در زندگیم شده. کمکم کنید. باعث شده به بقیه عباداتم هم امیدوار نباشم چون میدونم نماز صبح از چه جایگاهی برخورداره. حتی به همسرم گفتم شده آب بریزند روی صورتم بریزند اما بیدارم کنند. ایشون چند روز این کار رو کردند و دیگه کمکی نکردند. التماس دعای فرج و شهادت برای حقیر ان شاءالله.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سعی کنید به عنوان مادر خانه با تعمق در معارف الهی و تفسیر قرآن و تدبّر در روایات، کار را جلو ببرید و با آرامش خاطر به امور همسرداری بپردازید. با تعمق در روایات مثل «اصول کافی» و «تحف‌العقول» مشکل سوم هم إن‌شاءاللّه حل می‌شود. عرایضی در شرح روایت «یابن‌الجندب» شده است، می‌توانید با صوت آن، آن روایت را دنبال کنید. موفق باشید

13760
متن پرسش
سلام: آیا یک شخص میتونه با همین بدن خاکی به عوالم بالا صعود کنه به این معنی که به تجرد مثالی و عقلی حتی همین بدن خاکی برسد؟ و بعد دوباره به عالم ماده نازل شود؟ برخی این موضوع که حضرت مسیح در آسمان است را اینگونه تفسیر کردند که منظور از آسمان، عوالم غیر مادی است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مباحث «برهان صدیقین» و «حرکت جوهری» روشن شده است که اگر ماده از مرتبه‌ی مادی‌بودن بالاتر رود، دیگر از مادی‌بودن در می‌آید و این‌که قرآن می‌فرماید حضرت مسیح«علیه‌السلام» را به بالا برده است، باید بالابردن رتبه‌ای باشد که یک‌نوع برگشت به هویتِ مجرد است و این غیر از بالابردن مکانی است. موفق باشید

13756
متن پرسش
سلام: خسته نباشید و خدا قوت استاد گرامی: غرض از مزاحمت، روشی نوین در ترجمه و تفسیر قرآن توسط استاد محمد تقی فیاض بخش حفظه الله ارائه شده که تفسیر واژه محور قرآن کریم نام دارد. که متن توضیح آن را پس از سوال هایم در زیر برایتان می گذارم و نمونه عملی آن را در سایت رادیو قران گذاشته اند. حال چند سوال داشتم: 1. مرحوم جناب علامه (ره) در المیزان از این روش هم استفاده کرده اند؟ 2. این روش برای تقویت بنیه ی تفسیری خوب است؟ 3. ما ابتدا این روش را کار کنیم یا مستقیما وارد المیزان شویم؟ التماس دعا. این هم توضیحات روش: بسمه تعالی. مقدمه ای بر تفسیر واژه محور قرآن کریم آن چه در این مقال بدان پرداخته می شود بحث تفسیر واژه محور آیات قرآن کریم است. رویکردی که تاکنون کمتر بدان عنایت شده؛ در حالی که نقش شناخت واژه در کلام وحی اولین قدم در تفسیر قرآن است و عمق این مسأله در فرهنگ قرآن از اساسی‏ ترین مسائل در بحث اعجاز قرآن و نیز رابطه‏ ی تأویل با تنزیل در کلام الهی است. (مقدمه کتاب ترجمان وحی) آن چه در این مقال بدان پرداخته می شود بحث تفسیر واژه محور آیات قرآن کریم است. رویکردی که تاکنون کمتر بدان عنایت شده؛ در حالی که نقش شناخت واژه در کلام وحی اولین قدم در تفسیر قرآن است و عمق این مسأله در فرهنگ قرآن از اساسی‏ ترین مسائل در بحث اعجاز قرآن و نیز رابطه‏ ی تأویل با تنزیل در کلام الهی است. توضیح آن که: ما معتقدیم قرآن معجزه نبوی است و خطابات آیاتی که قرآن دیگران را به تحدّی فرا می‏ خواند و اعجاز خود را اثبات می‏ کند عام است یعنی اولاً خطاب تحدّی به قرآن شامل گروه خاصی نمی‏ شود و همه جن و انس را در همه ازمنه و اعصار در برمی‏ گیرد: «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَ الْجِنُّ عَلَی‏ أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْءَانِ لَا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ‏ی وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ظَهِیرًا[1]» بگو: اگر انس و جن گرد آیند تا نظیر این قرآن را بیاورند، مانند آن را نخواهند آورد، هر چند برخی از آن‏ها پشتیبان برخی [دیگر] باشند. و ثانیاً اعجاز قرآن محدود به جهت خاصی نمی‏ شود، بلکه برای همه انسان‏ ها است و از هر جهتی که به حوزه‏ ی معارف وحی باز می‏ گردد معجزه است قرآن برای حکیم در گشودن ابواب حکمت و برای متکلم و فیلسوف در استدلال و مناهج گوناگون برهان و خطابه و برای فقیه و اصولی در مباحث حقوقی بهترین و عالی‏ ترین روابط فردی و اجتماعی را به ارمغان می‏ آورد و در انسان‏ شناسی و معرفت النفس یا جامعه‏ شناسی و روان‏شناسی و نیز تاریخ امت‏ ها و فلسفه‏ ی تاریخ و سایر حوزه‏ های اندیشه‏ ی بشری بهترین لعالی و دُرر را در بهترین قالب‏ ها عرضه می‏ دارد و هر کس در حد فهم و استعداد خود از گنجینه‏ ی بی‏ پایان وحی بهره می‏ برد. چنان که مولا امیرمؤمنان علی - علیه‏ السّلام - به گوشه‏ هایی از عظمت قرآن این گونه اشاره فرمود: «ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْهِ الْکِتابَ نُوراً لا تُطْفَأُ مَصَابِیحُهُ... وَ بَحْراً لا یُدْرَکُ قَعْرُهُ... فَهُوَ مَعْدِنُ الْإِیمانِ وَ بُحْبُوحَتُهُ وَ یَنابِیعُ الْعِلْمِ وَ بُحُورُهُ... جَعَلَهُ اللَّهُ رِیّاً لِعَطَشِ الْعُلَماءِ وَ رَبِیعاً لِقُلُوبِ الْفُقَهاءِ... وَ دَواءً لَیْسَ بَعْدَهُ داءٌ... وَ سِلْماً لِمَنْ دَخَلَهُ...[2]» سپس خداوند بر نبی اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - قرآن را نازل کرد و نوری است که هرگز چراغ آن خاموش نمی‏ شود... و دریایی است که کسی به ژرفای آن نمی‏ رسد... قرآن معدن و مرکز ایمان و سرچشمه‏ های همه علوم و دریاهای بی‏ پایان علم است... خداوند قرآن را سیرابی عطش علمی همه علما قرار داد و طراوت و شادابی برای قلب‏ های فقیه و در یک کلام قرآن برای بشریت دارویی است که با آن هیچ دردی عارض نمی‏ شود... و جای امنی است برای کسی که در پناه آن قرار گیرد... ولی ریشه ‏ی اعجاز قرآن را در سرچشمه آن باید جستجو کرد خداوند در آغاز سوره‏ ی هود می‏فرماید: «الر کِتَبٌ أُحْکِمَتْ ءَایَتُهُ‏ و ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ خَبِیر[3]ٍ» الف، لام، راء. کتابی است که آیات آن استحکام یافته، سپس از جانب حکیمی آگاه، به روشنی بیان شده است. بنابراین، حقیقت قرآن نه کتابی است از سنخ کلمه و کلام مکتوب بلکه آن حقیقتی است نوری که برای بشر تفصیل داده شد تا قابل فهم برای آن‏ها گردد. و از آن حقیقت نوری گاه به لوح محفوظ و یا کتاب مکنون و یا ام الکتاب تعبیر فرمود که هر یک با ظرایفی اشاره به جهتی از بلندای مرتبه حقیقت قرآن دارد. «بَلْ هُوَ قُرْءَانٌ مَّجِیدٌ * فِی لَوْحٍ مَّحْفُوظِ[4]» آری، آن قرآنی ارجمند است، که در لوحی محفوظ است. وجه مشترک همه این اشارت‏ ها در آن است که آن چه پیش روی ما است منزَّل آن حقیقت نوری است که به برکت وجود مقدس نبی اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - لباس حرفی و کلامی پوشید و به گونه‏ای قابل فهم برای ما خاکیان طی بیست و سه سال تلاوت شد. «وَ قُرْءَانًا فَرَقْنَهُ لِتَقْرَأَهُ‏و عَلَی النَّاسِ عَلَی‏ مُکْثٍ[5]» و قرآنی [با عظمت را] بخش بخش [بر تو] نازل کردیم تا آن را به آرامی بر مردم بخوانی. و رابطه ‏ی آن حقیقت با قرآن نازل رابطه‏ ی روح با جسد و چراغ با چراغدان و ملکه علمی یک مجتهد با تفصیل بیانات کلامی یا کتابی او است. طبعاً آن چه در لوح محفوظ و کتاب مکنون است از سنخ کلمه و کلام و ادبیات رایج در میان ما نیست و اصولاً سنخ مکالمات کَرّوبیان در عوالم ربوبی با ناسوتیان تفاوت اساسی دارد. عالم دنیا که ادنی مرتبه‏ ی خلقت است به لحاظ مرتبه‏ ی وجودی سراسر آکنده از حجاب ماده و ظلمت جسمانیت و کدورت گناه و غفلت است و کون و فساد و تغییر و تحول و مرگ و حیات لازمه‏ ی لا ینفک آن است در چنین عالمی ارواح و نفوس در ارتباط با یکدیگر چاره ‏ای جز استفاده از زبان و قلم و کلام و کتابت ندارند و معانی در قالب کلمه و کلام به دیگران منتقل می‏ شود و الفاظ مَعْبَری برای انتقال معانی می‏ گردند اما در عالمی که سراسر تجرد و نور است و حجابی در ارتباط ارواح و عقول با یکدیگر نیست نیازی به ابزار کلامی و زبان و قلم و کتابت متعارف نیست در آن جا اگر سخن از لوح و قلم و املاء و کتابت است اشاره به جهات دیگر از انتقال معنا از مبدأ فاعلی به قابلی و ثبت آن در خزائن الهی است و هر اسمی در هر عالم به تناسب آن عالم باید معنا شود و تطبیق آن‏ها به عالم دنیا اشتباه بزرگی است چنان که در مراتب روح انسانی نیز هنگامی که یک معنای لطیف از مرتبه‏ ی عقلی تا مرتبه‏ ی لفظی تنزل پیدا می‏ کند در هر مرحله احکام خاص خود را دارد و هرگز ملکه اجتهاد یک مجتهد در مرتبه‏ ی عقلی از سنخ کلمه و لفظ نیست اما هنگامی که در مقام بیان و تعلیم و تعلم تفصیل می‏ یابد و به صورت کتبی یا کلامی درمی‏ آید به کتاب جواهر الکلام در فقه یا اسفار اربعه در حکمت متعالیه و یا تجرید الاعتقاد در کلام ظاهر می‏ شود و رابطه‏ ی این تفصیل با آن حقیقت رابطه‏ ی جسم با روح و لفظ با معنا است. حقیقت قرآن نیز در خزینه‏ ی غیب الهی و در احکم و اتقن و اشرف مراتب نزد پروردگار است و آن مرتبه به حدی مجید و علی و حکیم است که جز کرّوبیان و اولیای الهی که مطهّر از همه‏ ی ارجاس و آلودگی‏ ها هستند هیچ کس را یارای رسیدن به آن مرتبه نیست. «إِنَّهُ‏ و لَقُرْءَانٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَبٍ مَّکْنُونٍ * لَّا یَمَسُّهُ‏ و إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ[6]» که این [پیام‏] قطعاً قرآنی است ارجمند، در کتابی نهفته، که جز پاک‏شدگان بر آن دست نزنند. و حتی اگر به مراتب نازله‏ ی این حقیقت در آسمان‏ های میانی و قبل از آسمان دنیا گوش نامحرم و دست ناپاکی بخواهد نزدیک شود به سختی گرفتار شهاب نگهبانان خزائن الهی می‏ گردد. «وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّمَآءَ فَوَجَدْنَهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِیدًا وَ شُهُبًا * وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن یَسْتَمِعِ الْأَنَ یَجِدْ لَهُ‏و شِهَابًا رَّصَدًا[7]» و ما بر آسمان دست یافتیم و آن را پر از نگهبانان توانا و تیرهای شهاب یافتیم. و در [آسمان‏] برای شنیدن، به کمین می‏ نشستیم، [امّا ]اکنون هر که بخواهد به گوش باشد، تیر شهابی در کمین خود می‏ یابد. بنابراین حقیقت کلام الهی هنگامی که از آن مرتبه علی و حکیم به مراتب نازله‏ ی عوالم پایین‏ تر فرود می‏ آید در هر مرتبه لباس مناسب آن مرتبه را به خود می‏ گیرد و در انزل مراتب لباس عالم دنیا را بر تن می‏ کند تا برای اهل آن قابل فهم باشد و به این ترتیب آن معارف نوری لباس کلمه و کلام به خود گرفت و آن حقیقت لا حد و بی‏ انتها مقیّد به لباس الفاظ و حروف شد و طبعاً مثل سایر حقایق بلند که هرگز همه‏ ی معنا با همه گستردگی در قالب لفظ قابل انتقال نیست و هر ظرفی به مقدار استعداد و گنجایشی که دارد کمالات مظروف خود را اظهار می‏ نماید کلام عِلْوی در قالب سِفلی بر بشر خاکی عرضه شد تا هر کس در حد استعداد و ظرفیت روحی که دارد از اشارت‏ های قرآن به حقایق پشت پرده پی ببرد، مثلاً این که در اولین آیه سوره‏ ی بقره می‏ خوانیم: «الم * ذَ لِکَ الْکِتَبُ لَا رَیْبَ فِیهِ[8]» الف، لام، میم. این است کتابی که در [حقانیت‏] آن هیچ تردیدی نیست. و هنگامی که می‏ پرسیم چرا نفرمود: «هذا الکتاب» و به قرآن با اسم اشاره به دور خطاب کرد، جواب می‏ شنویم چون «ذلک» برای اشاره به مقام بلند و عظیمی که قابل اکتناه نیست نیز به کار می‏ رود و از این اشارت هر کس به مقدار درکی که از کتاب الهی دارد به عظمت آن پی می‏ برد و یا هنگامی که در اول سوره‏ ی توحید می‏ خوانیم: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» و از ضمیر بدون مرجع بارز «هو» سؤال می‏ کنیم ادیب پاسخ می‏ دهد که این گونه ضمائر در اول کلام را ضمیر شأن می‏ گویند و برای بیان عظمت خبر خود ذکر می‏ شوند مثل: «هو الامیر قادمٌ.» او است امیر بزرگ که می‏ آید. اما اگر از این اشارت قرآن به حقیقت معنای اللَّه در «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» توجه کنیم و این که هر ضمیری اشاره به اسم بارزی دارد و مرجع در ضمیر شأنِ «هو» در این آیه هر چند اسم بارزی نیست، اما اشاره به حقیقت آشکار و روشنی دارد که ندای فطری هر موجودی به آن مشیر است و لذا در این جا نیز این اشارت قرآن بیانگر حقیقتی است که به طور صریح‏ تر در آیه‏ ی 172 سوره‏ ی اعراف بیان شد و فرمود: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی‏ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَی‏ أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَی‏ شَهِدْنَآ» و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریّه‏ ی آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: [آری ما یکتایی تو را دیدیم و ]شهادت دادیم. بنابراین اشارت کوتاه «قُلْ هُوَ اللَّهُ» نه فقط همان ضمیر شأن است بلکه دریا دریا سخن‏ های نهفته در درون خود دارد که با اهلش در میان می‏ گذارد و هر کس از آیات کتبی قرآن به آیات آفاقی و انفسی قرآن به میزان درک و استعداد و سعه صدر و طهارت دلی که دارد پی می‏ برد و قرآن صامت برای او به همان مقدار ناطق می‏ شود و چه زیبا فرمود امیر بیان و مولای متقیان علی - علیه‏ السّلام - : «ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ یَنْطِقَ وَ لَکِنْ أُخْبِرُکُمْ عَنْهُ، أَلا إِنَّ فِیهِ عِلْمَ ما یَأْتِی وَ الْحَدِیثَ عَنِ الْمَاضِی وَ دَواءَ دائِکُمْ...[9]» آن قرآن بلندمرتبه است، او را به سخن آورید ولی با شما سخن نمی‏ گوید ولی من از آن خبر می‏ دهم، بدانید که در قرآن علوم گذشته و آینده است، و دوای همه‏ ی دردهای شما... و اگر کوه‏ ها پرتوی از تجلی الهی را نتوانستند تحمل کنند و مندک شدند و موسای کلیم نیز بیهودش بر زمین افتاد پس چگونه است که امام صادق - علیه‏ السّلام - فرمود: «لَقَدْ تَجَلَّی اللَّهُ لِخَلْقِهِ فِی کَلامِهِ وَ لکِنَّهُمْ لا یُبْصِرُونَ.[10]» به درستی که خداوند در کلامش بر بندگانش تجلی کرد ولی آن‏ها او را نمی‏ بینند. ولی در مساجد و معابر و مجالس ختم و عزا قرآن خوانده می‏ شود، اما هیچ اتفاقی در کسی نمی‏افتد و کسی منقلب نمی‏شود. ریشه ‏ی همه‏ ی این غفلت‏ ها و کج‏روی‏ ها در آن است که ما در عبارت باقی ماندیم و از اشارت‏ ها غافل شدیم، و از آیه به ذو الآیه و از سایه به آفتاب پی نبردیم و الّا بودند در میان اولیای الهی کسانی که با شنیدن یک آیه و تکرار آن از خود بی‏خود می‏ شدند، چنان که امام صادق - علیه‏السّلام - در هنگام تلاوت سوره‏ ی حمد در نماز هنگامی که به آیه‏ ی «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» رسیدند آن را آن قدر تکرار کردند تا به آن جا که حال غشوه به حضرتش دست داد و وقتی از ایشان درباره‏ ی علت آن سؤال کردند حضرت فرمود: «لازِلْتُ أُکَرِّرُها حَتّی‏ سَمِعْتُها مِنْ قائِلِها.[11]» دایماً آیه را تکرار کردم تا آن را از گوینده‏ اش شنیدم. و خداوند خود در آیه‏ ی 23 سوره‏ ی زمر حال اولیای خود را در تلاوت آیات الهی این گونه بیان می‏ فرماید: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَبًا مُّتَشَبِهًا مَّثَانِی تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلَی‏ ذِکْرِ اللَّهِ» خدا زیباترین سخن را [به صورت‏] کتابی متشابه، متضمّن وعده و وعید، نازل کرده است. آنان که از پروردگارشان می‏ هراسند، پوست بدنشان از آن به لرزه می‏ افتد، سپس پوستشان و دلشان به یاد خدا نرم می‏ گردد. اما چه شد که ما اشارت‏ ها را فدای عبارت‏ ها و رعایت‏ ها را فدای حکایت‏ ها کردیم و قرآن را به کتابت و قرائت‏ های گوناگون و تلاوت را در صوت و لحن و یا حفظ محدود کردیم و آیا هشدار امام جواد - علیه‏ السّلام - در معنای دور افکندن کتاب خدا پیرامون آیه 101 سوره‏ ی بقره کافی نیست، آن جا که فرمود: «نَبَذَ فَرِیقٌ مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَبَ کِتَبَ اللَّهِ وَرَآءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ» گروهی از اهل کتاب، کتاب خدا را پشت سر افکندند، چنان که گویی [از آن هیچ ]نمی‏ دانند. و امام - علیه‏ السّلام - در معنای «نبذ الکتاب» فرمودند: «و کان مِنْ نَبْذِهِمُ الکتابَ أَنْ أَقامُوا حُرُوفَه و حَرَّفُوا حُدودَه، فَهُمْ یَرْوُونَه و لا یَرْعُونَه وَ الجُهّالُ یُعْجِبُهُم حِفْظُهم لِلرّوایةِ، وَ العلماءُ یَحْزَنُهم تَرکُهُمْ لِلرِّعایَةِ.[12]» دورافکندن کتاب خدا به این بود که حروف و ظاهر کتاب را گرفتند، ولی حقیقت آن را رها کردند، آن‏ها کتاب خدا را می‏ خواندند و برای دیگران بیان می‏ کردند اما عمل به احکام و فرامین آن نمی‏ نمودند. افراد نادان و جاهل از این که آن‏ها قرآن را به خوبی می‏ خوانند و یا حفظ می‏ کنند خوشحال می‏ شدند، اما علمای ربانی از این که آنان از حقیقت قرآن فاصله گرفتند و در عبارت‏ ها ماندند محزون می‏ شدند. آن چه عرض شد پرتوی از انبوه اشارت‏ های قرآن و کلام معصوم - علیه‏ السّلام - بود تا مبادا کسی گمان کند قرآن محدود به همین یکصد و چهارده سوره و شش هزار و ششصد و اندی آیه است و هنگامی که خداوند در پانزده مورد صریحاً خطاب به رسول اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - [ما ادریک‏] و یا [ما یدریک ] می‏ فرماید و به خصوص در آیات 17 و 18 سوره‏ ی انفطار که سخن از روز قیامت و روز ظهور حقیقت قرآن و تأویل کتاب الهی است. دو بار به رسول اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - خطاب «مَآ أَدْرَلکَ» می‏ شود تکلیف امثال ما روشن است!! «وَ مَآ أَدْرَلکَ مَا یَوْمُ الدِّینِ * ثُمَّ مَآ أَدْرَلکَ مَا یَوْمُ الدِّینِ» و تو چه دانی که چیست روز جزا. باز چه دانی که چیست روز جزا؟ بنابراین اگر رابطه‏ ی حکایت‏ های قرآن با اشارت‏ های آن و تنزیل با تأویل رابطه‏ ی ظاهر با باطن است و قرآن نازلی که در میان ما است پرتوی از حقیقت قرآن در لوح محفوظ است پس امت اسلام مأمور به فهم حقیقت قرآن و دسترسی به روح کلام الهی است و چنان که جسم بی‏ روح و چراغ دان بی‏ نور ارزشی ندارد و در روابط متعارف اجتماعی مخاطب جسم‏ها ارواح آن‏ها است و کسی با مرده‏ ی بی‏ روح سخنی نمی‏ گوید. قرآن خالی از حقیقت نیز تنها الفاظی است که می‏ تواند دست‏آویز هر نا اهلی قرار گیرد و روزی بر منبر پیامبر اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - از دهان بوزینگان اموی و مروانی خارج شود و روز دیگر بر سر نیزه‏ ها رود و در جنگ صفین دست‏آویز قاسطین زمان بر علیه ولی دوران و همه ایمان امیرمؤمنان علی - علیه‏ السّلام - قرار گیرد. ولی در هر صورت از همین ظاهر می‏ باید به باطن رسید و با تدبر در همین قرآن نازل روح را صیقل داد و به مقدار صفا و طهارت از سفره‏ ی ادبستان الهی بهره‏ مند شد. پیامبر گرامی اسلام - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - می‏ فرماید: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ مَأْدُبَةُ اللَّهِ، فَتَعَلَّمُوا مِنْ مَأْدُبَتِهِ مَا اسْتَطَعْتُمْ.[13]» این قرآن سفره‏ ی گسترده ادب الهی است. پس هر چه می‏ توانید و فرصت دارید از این سفره بهره‏ مند شوید. پس همه سخن به چگونگی بهره‏ مندی از این ظاهر برای نزدیک شدن به روح قرآن است. یعنی این قرآنی که در میان شما است، سفره‏ ی گسترده‏ ی الهی در روی زمین است و تا در عمر کوتاه خود فرصت دارید، و تا آن جا که می‏ توانید از این خوان نعمت الهی بهره ببرید که با بانگ رحیل ملک الموت و تمام شدن فرصت عمر دنیایی، شما را از کنار این سفره - چه بخواهید و نخواهید - برمی‏ دارند پس تا فرصت‏ها از دست نرفته است و تا آن جا که می‏ توانید از این خوان گسترده‏ ی الهی بهره ببرید. نویسنده‏ ی لسان العرب - به نقل از ابوعبیده - «مَأدُبَه» را «مَأدَبَة»، مصدر میمی از ادب می‏ داند و می‏ گوید: «مَأدَبَة» با سیاق روایت سازگاری بیشتری دارد، به این ترتیب معنای روایت این چنین می‏ شود: ای انسان‏ها! بدانید این قرآنی که بین شما است، مجموعه‏ ی ادب الهی در روی زمین است. پس تا آن جا که می‏ توانید از این ادبستان الهی بهره گیرید، زیرا با جمع شدن بساط زندگی در دنیا و کوچ به عالم آخرت، حسرت از محرومیّت از قرآن فایده‏ای ندارد. در هر حال، خداوند در سوره‏ ی زخرف می‏ فرماید: «حم * وَ الْکِتَبِ الْمُبِینِ * إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْءَانًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ * وَ إِنَّهُ ‏و فِی أُمِ‏ّ الْکِتَبِ لَدَیْنَا لَعَلِی حَکِیمٌ[14]» حاء، میم. سوگند به کتاب روشنگر. ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم، باشد که بیندیشید. و همانا که آن در کتاب اصلی [لوح محفوظ] به نزد ما سخت والا و پرحکمت است. معنای ام الکتاب در آیه‏ ی شریفه چنان که از واژه امّ و کتاب [به معنای مکتوب ] برمی‏ آید یعنی گنجینه و خزینه‏ ای که مرکز و محور سایر کتاب‏ ها و خزائن است و این حقیقت از یکسو متصف به علوّ و تعالی است که تنها اولیای الهی و مطهرین به آن دسترسی دارند و از سوی دیگر حکیم و ریشه‏ دار و محکم و در هم پیچیده است و برای فهم و تعقل در آن باید به لباس تفصیل و کتابت و در قالب حروف به زبان عربی در آید تا قابل بیان و تعلیم و تعلم گردد. از سوی دیگر عقل حکم می‏ کند بین ظرف و مظرف باید تناسبی وجود داشته باشد و هر لباسی زیبنده‏ ی شخصیت خاص خود است و طبعاً حقیقت قرآن و کتاب مکنون الهی هنگامی که از مرتبه علی و حکیم خود بر عالم دنیا عرضه شود و لباس کلمه و کلام بر خود بپوشد در احسن کلمات و زیباترین ترکیب‏ ها بر قلب رسول اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - نازل می‏ شود و سرّ اعجاز قرآن در همه ابعاد علمی و هنری و ادبی و بلاغی در همین نکته است، و هر معنای بلندی هنگامی که در قالب لفظ مقید می‏ شود محدود به اعتبارات قراردادی و لفظی می‏ گردد و هرگز کلمات لفظی نمی‏ توانند تمام بار معنای حقیقت خود را به طور کامل به مخاطب حمل کنند، چنان که یک نویسنده یا سخنران هر مقدار تلاش کند نمی‏ تواند تمام بار معانی بلندی را که در نظر دارد در کتابت یا خطابه به دیگری منتقل کند و به همین دلیل است که در ادبیات عرفانی ما باب تشبیه و مجاز و کنایه باز شد و از شدت شوق عبد به معبود خود به عشق و از بی‏خودی بنده در درگاه مولا به مستی و از افاضات خاص الخاص مولا به بندگان خاص خود و در نتیجه از خودی گرفتن آن‏ها به مِی و شراب و از ظرف دل عبد در برابر جلوه‏ های گوناگون مولا به پیاله و جام و خم از وسائط فیض جمالی و جذبی حق به ساقی و یا گردش جام تعبیر شد. و آیا می‏ توان از کلام دیگری که ظرفیت تحمل این همه معنا را داشته باشد استفاده کرد؟، اجازه بدهید به دو نمونه از غزلیات خواجه شیراز اشاره‏ ای کنیم و درک لطایف آن را به نکته سنجی خوانندگان عزیز واگذاریم. اَلْمِنَّةُ لِلّه! که دَرِ میکده باز است‏ وین سوخته را بر دَرِ او روی نیاز است‏ خُم‏ها همه در جوش و خروشند زِ مستی و آن مِی که در آن جاست، حقیقتْ نه مجازاست[15] * * * نوش کن جامِ شرابِ یک منی‏ تا بدان بیخِ غم از دل برکنی‏ چون ز جامِ بی‏خودی رطلی کشی‏ کم زنی از خویشتن لافِ منی‏ دلِ به مِی دربند تا مردانه‏ وار گردنِ سالوس و تقوی‏ بشکنی[16] اکنون اگر صاحب کلام خود خالق کلام باشد و اگر اشرف و امتن و اتقن و احسن معارف را بخواهد از گنجینه علی و حکیم خود بر عالم دنیا نازل کند، آیا جز در قالب احسن حدیث و ابلغ موعظه نازل می‏ کند؟ «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَبًا مُّتَشَبِهًا[17]». بنابراین، گستره‏ ی اعجاز قرآن محدود به ادب و بلاغت و بیان و یا پیشگویی‏ هایی تاریخی نمی‏ شود، بلکه سرّ اعجاز قرآن در قدرت حمل خزینة لا یتناهای الهی است که بتواند آن کتاب مکنون را که در لوح محفوظ و ام الخزائن و ام الکتاب است در قالب الفاظ و کلمات به بهترین وجه منتقل نماید تا هر کس در حد استعداد و فهم و طهارت و خلاصه شرح صدری که دارد از نردبان کلمات معبر الفاظ قرآن به حقیقت این کتاب عزیز که «لَّا یَأْتِیهِ الْبَطِلُ مِن‏م بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ»(20) دست یابد. بنابراین، هر چند آن چه در میان ما است صورتی از آن حقیقت و لباسی از آن معنا است، ولی راه رسیدن به آن معنا نیز از همین صورت و لباس عربی آغاز می‏ گردد و رابطه‏ ی این صورت با آن حقیقت و باطن رابطه‏ ی طولی است که هرگز انفکاک‏ پذیر نیستند. «إِنَّآ أَنزَلْنَاهُ قُرْءَانًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ * نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَآ أَوْحَیْنَآ إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْءَانَ[18]» ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم، باشد که بیندیشید. ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحی کردیم. بنابراین، نتایج به دست آمده را در چند عبارت کوتاه تکرار می‏ کنیم: 1. قرآن حقیقتی ذو مراتب است و آن چه در دست ما است انزل مراتب این حقیقت است. 2. حقیقت قرآن از سنخ کلمه و کلام و ادبیات رایج نیست، بلکه حقیقتی نوری و از سنخ مجردات و اسمای مجرده‏ ی الهی است. 3. رابطه‏ی آن حقیقت و این کتاب نازل رابطه‏ ی ظاهر و باطن و جسم با روح و تلألؤ چرغدان با چراغ داخل آن است. 4. به دلیل سنخیت عقلی ظرف و مظروف آن حقیقت علی و حکیم با همه‏ ی گستره‏ ای که دارد اگر بخواهد در قالب ادبی و لفظی درآید در بهترین قالب باید عرضه شود و سر اعجاز قرآن و گستره‏ ی اعجاز این کلام الهی و تحدّی قرآن در همه‏ ی ابعاد و در همه‏ ی اعصار در همین نکته است. «وَ إِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَی‏ عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ[19]» و اگر در آن چه بر بنده‏ ی خود نازل کرده‏ ایم شک دارید، پس - اگر راست می‏ گویید - سوره‏ ای مانند آن بیاورید. 5. راه رسیدن به آن حقیقت عِلوی از طریق همین ظاهر لفظی و نیل به حقیقت قرآن با تدبر در همین قرآن نازل است، هر چند که شرط لازم آن طهارت باطن از همه‏ ی آلودگی‏ های شرک و کفر و گناه است. اکنون می‏ گوییم: اولاً ظاهر ادبیات قرآن به زبان عربی است و هر چند عربیت قرآن به دلیل مبدأ نزول این کتاب عزیز در میان قوم عرب بوده است. «وَ مَآ أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ[20]» اما زبان عربی به دلیل ویژگی‏ های خاصی که دارد در میان سایر زبان‏ ها بهترین محمل در حمل کلام وحی است. گستره‏ ی واژه‏ ها، اشتقاق‏ های گوناگون اسمی و فعلی این زبان و حتی رابطه‏ ی ریشه‏ های لغات با معنای آن‏ها و به وجود آمدن انواع اشتقاق‏ های صغیر و کبیر و اکبر در لغت و کشف روابط ظریفی که میان معنای هر واژه و حروف آن وجود دارد که علم اصوات را در این زبان رغم زده است و ده‏ها لطایف دیگر در مفردات کلماتِ این زبان قدرت انتقال معنا را در انتخاب واژگان بیش از هر زبان دیگری به صاحب سخن می‏ دهد و این همه در کنار ادبیات این زبان در ترکیب لغات و علم نحو و بلاغت و معانی و بیان که به جرأت می‏ توان ادعا کرد هیچ زبانی در تاریخ بشریت قدرت خلق این همه آثار ادبی و هنری در رشته‏ های مختلف نظم و نثر را نداشته است و در این فضا است که معجزه‏ ی الهی در بهترین قالب‏ها بر زبان رسول اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - جاری می‏ شود و آن چنان قلب‏ ها و فکرها را مجذوب خود می‏ کند که دوست و دشمن در برابر عظمت این کتاب الهی زانو می‏ زنند و جز تحسین و یا سکوت راه دیگری ندارند و اگر راهی داشتند نیازی به این همه جنگ و خونریزی و هزینه در مبارزه با قرآن نبود، تنها کافی بود یک سوره‏ ی دو سطری شبیه به قرآن می‏ آوردند و قلم قرمز بر همه‏ ی سخنان رسول اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - و تحدّی و هم‏ آوری قرآن می‏ کشیدند. سخن ما در کتاب «ترجمان وحی» از همین جا آغاز می‏ شود که اگر راه درک قرآن از ادبیات آن آغاز می‏ شود و معجزه قرآن در انتخاب بهترین واژگان و در بهترین قالب‏ ها و ترکیب‏ ها است. پس تحقیق واژه‏ های قرآنی و کشف ظرافت‏ های چگونگی قرار گرفتن این واژه‏ ها در ترکیب جملات و بررسی ادبی و بلاغی آن‏ها اولین قدم در فهم معارف بلند قرآن است. گفتیم در زبان عرب به دلیل گستردگی لغات برای یک معنا صاحب سخن می‏ تواند از کلمات مترادف فراوانی در انتقال معنای خود استفاده کند، اما این به میزان تسلط او بر معانی ظریف واژگان و لطافت وزن و ترکیبی است که آن واژه دارد تا بتواند به بهترین وجه معنای مورد نظر خود را به مخاطب منتقل کند و قطعاً این امر در قرآن اتفاق افتاده است تا به آن جا که برخی معتقدند اصولاً در قرآن کلام مترادف وجود ندارد و هر واژه‏ ای که به کار رفته معنای خاص خود را داشته که در فضای آیه معنای منحصر به فرد خود را دارد به گونه‏ ای که اگر وزن و حتی ماده لغتی را با واژه‏ ی دیگر عوض کنیم معنا تغییر می‏ کند. اجازه بدهید با مثالی مسأله را روشن‏ تر کنم، ما سوره‏ ی حمد را در قرآن فراوان می‏ خوانیم و حداقل در هر شبانه‏ روز هفده بار آن را با دقت و مخارج حروف در نماز تلاوت می‏ کنیم در آیه‏ ی دوم می‏ فرماید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ‏ّ الْعَلَمِینَ». چه تفاوتی میان حمد با مدح یا شکر دارد و چرا نفرمود «المدح للَّه» و یا «الشکر للَّه رب العالمین» و در میان اسمای الهی چرا بر اللَّه تکیه شد و نفرمود «للرحمن» و وصف رب می‏ توانست با واژه‏ ی قریب المعنای دیگری مثل «مالک» یا «مربی» یا «سیّد» ذکر شود و به جای «مالک» نیز «صاحب» بگوید و آیه‏ ی شریفه این گونه باشد: «المدح للرحمان صاحب العالمین» و بر همین قیاس آیات دیگر سوره‏ ی حمد. بنابراین شناخت ظرافت ‏های معنای هر واژه اولین قدم در فهم کلام وحی است و قدم دوم شناخت ظرافت‏ های اوزان هر واژه است مثلاً در آیه‏ ی سوم که می‏ فرماید: «الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» چه تفاوتی میان این دو وزن وجود دارد و اگر به جای اوزان فعلان و فعیل از سایر اوزان صیغه مبالغه یا صفت مشبهه استفاده می‏ شد چه مانعی داشت و بالاخره قدم سوم شناخت ظرافت‏ های ترکیبی واژه‏ های قرآن است که تفاسیر بلاغی و ادبی قرآن معمولاً بر محور این مهم نوشته شده‏ اند. هدف اوّلیه‏ ی ما ترجمه‏ ی قرآن - با عنایت به لغات پر استعمال قرآنی - بر محور لغت بود. هر چند مجموعه‏ ی لغات قرآن - بنابر نقل راغب در مفردات - حدود 1550 لغت است، امّا حدود 15 آن (300 لغت)، خیلی استعمال شده که با فراگیری آن‏ها می‏ توانیم بیش از 80% آیات را ترجمه کنیم. سپس هدف اصلی دقت در واژه‏ه ای قرآنی و معانی گوناگون آن در آیات قرآن است. ما معتقدیم اگر قرآن معجزه‏ ی الهی است، در همه‏ ی جهات معجزه است. اگر در میان حقایق عالم غیب و شهادت در تاریخ گذشتگان و احتجاج با مشرکان و منافقان و بیان معارف الهی معجزه است، از جهت ادبی و بلاغت نیز معجزه است، به خصوص که خود به عربی بودن و تعقل در ادبیات قرآن تصریح می‏ نماید، مثلاً در سوره‏ ی زخرف، می‏ فرماید: «حم * وَ الْکِتَبِ الْمُبِینِ * إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْءَانًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ[21]»؛ قسم به کتاب روشن قرآن و این که ما آن را قرآنی به زبان عربی قرار دادیم تا شما در آن تدبّر کنید. هر چند حقیقت قرآن در مقامی علی و حکیم نزد حق است: «وَ إِنَّهُ‏ و فِی أُمِ‏ّ الْکِتَبِ لَدَیْنَا لَعَلِی حَکِیمٌ[22]» امّا مقام زمینی و ظاهری قرآن در میان ما، به صورت کتابی با زبان عربی است و در همین بخش نیز معجزه است، یعنی کتابی است که همتا ندارد. به عبارت روشن‏تر اگر قرآن در فَصاحت و بلاغت و بیان معانی در زیباترین جمله‏ ها و ترکیب‏ ها همتا ندارد، در انتخاب واژه‏ ها و کلمات و ربط میان الفاظ و معانی مفردات قرآن نیز معجزه‏ ی الهی است. فَصاحت در ترکیب، متوقّف بر فصاحت در کلمه است و فصاحت در کلمه را هم این طور معنا می‏ کنند که چون در تکلّم، هدف انتقال معانی از گوینده به شنونده است، اگر ابراز معنای مورد نظر با انتخاب بهترین کلمه باشد تا این معنا را به صورتی روشن و روان و زیبا به شنونده القا کند، در آن صورت فصاحت در کلمه تحقق می‏ یابد و اگر ترکیب کلمات نیز به بهترین وجه انجام گیرد، فَصاحت در کلام و گفتار حاصل می‏ شود، در حالی که بیشتر معجزه‏ ی قرآن را در فَصاحت در گفتار و موزون بودن کلمات می‏ دانند، در حالی که شالوده‏ ی فصاحت یک کلام، از زیبایی و حسن انتخاب واژگان استفاده شده‏ ی در آن کلام سرچشمه می‏ گیرد و اگر قرآن معجزه است باید دقت شود هر کلمه در آیه، چگونه بر معنای مورد نظر دلالت می‏ کند؛ به گونه‏ ای که اگر کلمه‏ ی دیگری به جای آن انتخاب شود، آن معنا را نمی‏ رساند. در زبان عربی با توجه به گستردگی لغات، رابطه‏ ی نزدیکی میان لفظ و معنای یک لغت وجود دارد. بنابراین کثرت لغات برای یک معنا، به معنای مترادف بودن آن لغات نیست، بلکه در ظرافت‏ ها با هم اختلافاتی دارند که در صورت بیان معانی دقیق لغت، نمی‏ توانند به جای هم استعمال شوند. مثلاً خداوند متعال در سوره‏ ی مدثر، اعراض کنندگان از قرآن را به خران یا گورخرانی تشبیه فرموده که از مقابل شیر درنده‏ ای فرار می‏ کنند، ولی لفظ شیر با «قَسْوَره» آمده نه «اسد»: «کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُّسْتَنفِرَةٌ * فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةِ» زیرا در این آیه منظور هر شیر و حتّی شیر عصبانی و در حال حمله هم نیست، بلکه بر قدرت و غلبه و مصمّم بودن شیر در گرفتن شکار تکیه دارد لذا به دلاور شجاع یا تیرانداز ماهر و یا صیاد مصمّم هم «قسور» گفته شده. بنابراین خداوند در این آیه از یک سو بر بلادت، کودنی و نفهمی مخالفان قرآن اشاره دارد که آنان را با لغت «حمار» تعبیر فرمود و از سوی دیگر درباره‏ ی قرآن بر قدرت، غلبه، قاهر بودن غیر مقهور و مصمم بودن در تبلیغ و ابراز حق و سیطره‏ ی قرآن بر قلب‏ ها و دل‏ ها تکیه می‏ کند که آن را با لغت «قَسْوَرَه» بیان فرمود. این همه زیبایی، در سایه‏ ی دقت و به کارگیری لغت «قَسْوَرَه» به دست می‏ آید. در هر حال، در کتاب ترجمان وحی سعی بر آن شده در تفسیر دو سوره‏ ی مزمّل و مدّثر کمتر به بحث‏ های روایی در توضیح آیات پرداخته شود و تنها بر کشف معانی لغات تکیه شده تا با شناخت ظرافت‏ های آن و فضایی که در ترکیب آیه معنای هر لغت ایجاد می‏کند به دقایق لطایف آیات الهی برسیم و گامی لرزان به سوی درک حقیقت قرآن برداریم. تجربه مختصر ما در این نوع نگاه به قرآن به خصوص در جزء اول و سی‏ام و بخشی از جزء 29 که در برنامه ترجمان وحی از شبکه قرآن صدای جمهوری اسلامی ایران به آن پرداخته شده نشان داد که دقت و تأمّل در واژه‏ های قرآنی بسیاری از لطایفی را که در روایات اهل بیت - علیهم‏ السّلام - به آن‏ها اشاره شد در خود آیه کشف می‏ گردد. روش عملی ما در گام اول یعنی کشف معنای اصلی هر لغت به این ترتیب است که ابتدا ریشه‏ ی هر لغت در آیه شریفه از کتاب‏ های لغت عرب بررسی می‏ شود و سعی می‏ گردد معنای اصلی ماده لغت با مقایسه معانی گوناگونی که برای آن ذکر شده روشن شود و سپس با مراجعه به کتاب‏ های لغت قرآنی و سپس تفاسیر مربوطه به خصوص تبیان و مجمع البیان و المیزان و در مواردی تفسیر کشاف و بیضاوی معنای لغت روشن شود. در قدم بعدی این معنا با کمک سایر لغات آیه‏ ی شریفه در ترکیب آیه و سپس در سیاق آیات روشن‏ تر می‏ شود و ظرایف ادبی و بلاغی آن مورد توجه قرار گیرد. این روش در آغاز هر چند حوصله فراوان می‏ طلبد، ولی با توجه به این که اغلب لغات قرآن از واژه‏ های کثیرالاستعمال قرآنی است سرعت آن به مرور بیشتر می‏ شود و در عین حال ربط آیات مختلف قرآنی با واژه‏ های مشترک و فهم ابعاد گوناگون لغات قرآن در هر آیه برای ما روشن می‏ شود و افق‏ های جدیدی از کلام وحی را با مدد روایات اهل بیت - علیهم‏ السّلام - بر ما می‏ گشاید. این روش هر چند مشکل و طولانی است، امّا ثمراتی که در فهم آیات الهی و ظرافت‏ های معانی آیات قرآن برای ما به ارمغان می‏ آورد، بسیار با ارزش است. در هر حال باید دانست که هر مقدار در فقه اللّغه‏ ی قرآن کار شود، دُرهای بیشتر و لعالی با ارزش‏تری از دریای بی‏ کران کتاب الهی نصیب ما خواهد شد، ان شاء اللَّه. به امید آن که پروردگار ظرف دل و روح ما را مستعد بهره‏ گیری از عنایات خود و تلألؤ انوار قرآن قرار بدهد و از راهنمایی اهل نظر محروممان نگرداند. مطالب مرتبط: اخبار- ترجمان وحی به چاپ رسید محصولات - ترجمان وحی [1] سوره اسراء، آیه 88 [2] نهج البلاغه، خطبه 198 [3] سوره هود، آیه 1 [4] سوره بروج، آیات 21 و 22 [5] سوره اسراء، آیه 106 [6] سوره واقعه، آیات 77- 79 [7] سوره جن، آیات 8 و 9 [8] سوره بقره، آیات 1 و 2 [9] نهج البلاغه، خطبه 158 [10] بحار الانوار، ج 92، ص107 [11] ر.ک: مفتاح الفلاح، ص292؛ فلاح السائل، ص211. [12] کافی، ج8، ص53، حدیث 16 [13] مستدرک الوسائل، ج 4، ص233. [14] سوره زخرف، آیات 1 تا 4 [15] دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل 110، ابیات 1 و 2 [16] دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل 592، ابیات 1، 3 و 4 [17] سوره زمر، آیه 23 [18] سوره یوسف، آیات 2 و 3 [19] سوره بقره، آیه 23 [20] سوره ابراهیم، آیه 4 [21] سوره زخرف، آیات 1- 3 [22] سوره زخرف، آیه 4
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با نگاه گذرایی که بنده نسبت به آن مقاله داشتم فکر می‌کنم نکات خوبی را استاد در رابطه با قرآن متذکر می‌شوند. البته علامه طباطبایی به صورت اجمال این نوع مباحث را داشته‌اند و ایشان بحمداللّه از آن نکات استفاده نموده‌اند. موفق باشید

13754
متن پرسش
سلام: طلبه ای هستم 41 ساله. بیست سال است طلبه ام و از اول طلبگی تقریبا هیچ گناهی نکردم. و از زمینه های گناه هم فرار کرده ام. بعضا عنایاتی هم به من شده است. دائم به قبض و بسط زنده ام به حمدلله. تقریبا تمام عرفان نظری را خواندم. الان بین فصوص و فتوحات مطالعه دارم. از مباحث اخیر شما هم استفاده برده ام. کتاب رساله الولایه و مصباح الهدایه که شرح فرمودید. کل المیزان را یکبار اجمالی خوانده ام. یکبار هم بعضی سوره ها را تفصیلا خواندم. اسفار را سه بار مطالعه کردم و از محضر استاد جوادی استفاده زیادی بردم. اینها را خدمت استاد عرض کردم تا موقعیتم را درک کنید و راهنماییم کنید. وگرنه قصد دیگری نداشتم. وگرنه هم بنده می دانم و شما هم بهتر از بنده می دانید که همه اینها هم او نمی شود. گرچه کمک می کند. دانایی است نه دارایی به قول خودتان. حال سوالی دارم: احساس می کنم دیگر نمی توانم بالاتر بروم. احساس راکد بودن در سیر می کنم. گرچه فیوضات می رسد ولی بعد از این بیست سال که اکثر مستحبات را هم ملکه خود کردم. تمام رذایل را با کمک اساتید از بین بردم. گناه را هم اصلا فکرش را نمی کنم. فقط الان نمی دانم ادامه راهم را بی استاد می توانم طی کنم یا نه؟ راهنمایی بفرمایید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این‌که می‌فرمایید احساس راکدبودن می‌کنم، در این سیر این حالت، حالتِ به تکوین‌رسیدن است که جناب خواجه عبداللّه انصاری مثلاً در مورد «حال» می‌گوید: از جلوات شهود الهی است در دیدن حقایق، و راهِ باقی‌ماندن آن «شهودُ الحقيقةِ لا كسباً، و رفضُ الدَعْوَى لا علماً، و البقاءُ مع نورِ اليقظةِ لا تَحَفُّظاً.»

استقامت احوال، استقامت در شهود حقیقی است که کسباً به‌دست نیامده و سعی کند آن شهود و آن برق بماند و یا لااقل زود نرود و نیز در استقامت احوال ادعا را بردارد ولی نه به صورت علمی. طوری شود که از حالش بجوشد که ادعا نکند و به حسب حال رفض ادعا کند و نیز در استقامت احوال بر نور یقظه باقی باشد ولی نه از سر تکلّف بلکه به اقتضای همان حال. رویکرد سالک باید در این مرتبه چنین باشد که حال را که شهود حقیقت است و به سراغ او آمده حفظ کند، و در ادامه‌ی این استقامت در آن حالِ خوش معنوی، نظر به خود نداشته باشد تا دعوی نقش‌داشتن در این امر بکند و این غیر از آن است که از نظر علمی خود را متذکر کند که همه‌چیز از آن خدا است و من هیچ‌کاره‌ام. در حضوری قرار گیرد که «إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّه»(آل‌عمران/154) و در ادامه باقی بماند به آن نور یقظه که در ابتدا بدان منور شد و از این طریق خود را از هر غفلتی محفوظ بدارد. البته به وقتش این موضوعات بیشتر روشن می‌شود. لذا پیشنهاد می‌شود منازل‌السائرین را با شرحی که جناب حجت‌الاسلام و المسلمین استاد یزدان‌پناه داده‌اند، دنبال کنید. موفق باشید

13751
متن پرسش
سلام استاد خسته نباشید: چرا خداوند اصل استعدادها را در اعیان متفاوت قرار داده است؟ مگر اعیان فیض اقدس نیست؟ و فیض هم از خود او ساطع می شود پس می توان نتیجه گرفت که استعداد ها را هم خداوند تعیین کرده چون اعیان هم ظهور اسما هستند. معمولا در جواب به سوال بالا مسئله قابلیت اعیان و ذاتی بودن تفاوت ها را مطرح می کنند و همانطور که در جواب سوالات شما هم مطالعه کردم همین جواب را داده بودین ولی به نظر می رسد این جواب مشکل را حل نمی کند چون دوباره این سوال مطرح می شود که خود ذاتی بودن هم خدا تعیین می کند زیرا او خالق است و موجودات در صحنه وجود که نبودند تا قابلیتی داشته باشند و ظرفیت وجودی ممکنات هم خداوند تعیین می کند که ظرف و مظروف از اوست. تقاضای راهنمایی در این مسئله را دارم ممنون التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع امکان ذاتیِ اشیاء، بحث مفصلی است که در جلسات اولیه‌ی شرح تفسیر سوره‌ی حمد امام خمینی بحث شده است مبنی بر این‌که امکان ذاتی شیئ از خودِ شیئ است و حضرت حق آن شیئ را، آن شیئ نکرده است بلکه به او «وجود» داده است و به قول ابن‌سینا: «ما جعل اللّه المشمشة، مشمشمة بل اوجدها» خداوند زردآلو را زردآلو نکرده است بلکه به آن «وجود» داده است و از این لحاظ، حجت خدا برای هر مخلوقی تمام است از آن جهت که آن مخلوق، خودش، خودش است و بدین لحاظ قرآن می‌فرماید: وقتی خداوند خواست چیزی را خلق کند به آن چیز می‌گوید «بشو» و «می‌شود» پس آن چیز در علم خدا هست و خدا در خطاب به آن می‌گوید «بشو و می‌شود» و خلقت یعنی همین. موفق باشید

13742
متن پرسش
به نام خدا سلام خدمت استاد عزیز - ان شاءالله سلامت باشید. 1. آیا قوه واهمه همیشه کارکرد منفی و غیر کمالی دارد؟ 2. اگر وهم کارکرد مثبت نیز دارد، وجه تمایزش با عقل عملی چیست؟ 3. آیا تسویل (تزیین زشتی ها برای فرد) در قرآن مصداقی از عملکرد وهم است؟ ممنون از راهنمایی شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- همان‌طور که می‌دانید قوه‌ی واهمه قوه‌ای است که معانی را صورت می‌دهد 2- وقتی نفس ناطقه در عین حفظ قوه‌ی واهمه، به عالم معنا سیر کند صورت آن معانی در قوه‌ی واهمه ظهور می‌کند که صورت‌های ارزشمندی است. ولی در مورد عقل عملی تنها می‌توان گفت که عقل وقتی به معنای افعالی که باید انجام دهد نظر داشته باشد و انسان موانع اراده‌ی آن اعمال را برطرف کرده باشد، منوّر به عقل عملی است. حال آیا این دو در بعضی موارد شبیه همدیگر عمل می‌کنند ظاهراً همین‌طور است وقتی که تصور عملی را قوه‌ی واهمه داشته باشد و عقل عملی نیز موانع اراده به آن عمل را برطرف کرده باشد، این دو در کنار همدیگرند 3- همین‌طور است که می‌فرمایید که نفس در این موارد از نفس امّاره پیروی می‌کند. موفق باشید

13727
متن پرسش
سلام استاد: به نظر شما چه لزومی داره که بعضی قرآن حفظ می کنند. اینکه وقت زیادی باید بذارن و تازه ممکنه یادشون هم بره اگه همین فرصت را برای تفسیر بذارن بهتر نیست. اینکه میگن مقدمه تدبر در قرآن هست درست آیا فایده دیگه ای هم داره؟ اگه توضیح بدید ممنون میشم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که متوجه‌اید ما مأمور به تدبّر در قرآن هستیم و حفظ قرآن به معنای مواظبت از اشارات قرآن است که دچار  تحریف نشود، با این‌همه چقدر خوب است که انسان بتواند بین تدبّر در قرآن و حفظ الفاظ آیات آن را جمع کند زیرا در آن صورت توانسته است بهترین کلمات را در ارائه‌ی حق و حقیقت به کار برد. موفق باشید

13729
متن پرسش
سلام: خسته نباشید استاد: 1. برای شیوه سخنرانی و منبر چه کنم و چه کتابی بخوانم؟ 2. از شاگردتان که ظاهرا همان داماد شریفتان می باشد شنیدم که شما صبح ها به پیاده روی یا کوه می روید. حال سوالم این است که پیاده روی صبح گاهی به همان قضیه ی تسلط روح به بدن که فرموده بودید کمک می کند؟ چه مقدار روی تهذیب اثر دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- شما سعی کنید اطلاعات قرآنی و روایی خود در کنار مسائل فقهی رشددهید و بقیه را جهت منبر و خطابه به خدا واگذارید 2- به هر صورت پیاده‌روی برای آن‌که بدن تحت تأثیر توهّملات کمتر قرار بگیرد، خوب است. در این مورد عرایضی در قسمت آخر  کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» شده است. موفق باشید

13702
متن پرسش
با سلام: اگر بخواهیم سحرها مناجاتی با خدا داشته باشیم از زبان اولیا و بزرگان دین، برای شروع شما چه پیشنهادی می دهید؟ خدا خیرتان دهد. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه  تعالی. سلام علیکم. در عین این که نماز شب به خودی خود یک نوع مناجات است، خواندن قرآن و خواندن یکی از مناجات‌های خمسه عشر و مناجات شعبانیه برکت‌های خاص خود را دارد. موفق باشید
 

13691
متن پرسش
سلام: استاد یک سردر گمی برایم پیش آمده در مطالعه آثارتان. الان نمی دانم اول کدامیک ازینها را که الان عرض می کنم بخوانم: «مقالات» ، «شرح سوره حمد» ، «جلد 8 و نه اسفار». یا وارد مباحث اهل بیت شوم. لطفا راهنمایی فرمایید و اگر هم جزوه ای لازم می دانید بخوانم بفرمایید. چون ترتیب خواندن جزوات را اصلا نمی دانم. خوب میشد اگر موسسه المیزان به لطف خدا یک سیر مطالعاتی برای جزوات تنظیم می کرد با مشورت شما. تا بیشتر و بهتر ان شاءالله استفاده کنیم. التماس دعای فراوان از استاد عزیز داریم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر فرصت مناسب دارید بعد از ده‌نکته و برهان صدیقین و معاد - همراه با شرح صوتی آن‌ها - شرح سوره‌ی حمد را شروع کنید و بعد از جلد اول «مقالات» همراه با شرح صوتی آن، به جلد 8 و 9 اسفار بپردازید. موفق باشید

نمایش چاپی