بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان، فلسفه، کلام

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
18230
متن پرسش
باسمه تعالی سلام علیکم: جهت اطلاع بیشتر استاد، چندی پیش تصویری در خروجی سایت قرار گرفت که در آن تصویر سید حسن مصطفوی (نوه حضرت امام خمینی) در کنار قطب فرقه نعمت اللهی گنابادی نشسته بود. در یکی از نظرات خوانندگان در این باره آمده بود که دراویش گنابادی از حضرت امام دست خط دارند و همه می‌دانند که امام با ایشان مشکلی نداشتند و فرموده بودند این دراویش را آزار نکنید. آیا این واقعیت دارد یا خیر؟ قبل از پاسخ به این سوال باید توضیح نسبتا بلندی در این باره بدهم. بحثی که در مورد فرقه صوفیه مطرح می شود بحث در این است که صوفیه با یک ترفندی می آیند حضرت امام را به خودشان منصوب می کنند و معتقد هستند که حضرت امام مدافع آنها بوده و بلکه خود ایشان نیز صوفی بوده اند. و استناداتی هم می آورند که ما به ذهنمان می رسد در این فرصت بخشی از این مطالب را نقد کنیم. اولا: همین جا من این مطلب را عرض کنم که هر کسی و بلکه هر گروه و فرقه ای باید برای ادعاهای خود مستندات و دلایل محکمی داشته باشد در غیر این صورت به این گونه ادعاها، ادعاهای واهی و پوچ گفته می شود. در مورد حضرت امام، خود ایشان در انتهای وصیتنامه شان چند مطلب را متذکر می شوند که بسیار دارای اهمیت است، ایشان می فرمایند: اکنون که من حاضرم بعض نسبت های بی واقعیت به من داده می شود و ممکن است پس از من به حجم آن افزوده شود. لهذا عرض می کنم آنچه به من نسبت داده می شود تصدیق نیست مگر آنکه صدای من یا خط و امضای من باشد با تصدیق کارشناسان، یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم. بنابراین هرکسی نمی تواند ادعا کند که امام درباره ما چنین گفته یا چنان، مگر اینکه سند ارائه دهد. که ما تا به حال همچنین سندی در تأیید دراویش از حضرت امام ندیده ایم. بلکه این را عرض کنم که اتفاقا با رجوع به تألیفات و آثار حضرت امام و همچنین سیره عملی ایشان عکس این قضیه صادق است. حضرت امام با اینکه خود یک عارف به تمام معنا و حقیقی بود، همیشه در مقابل عرفانهای صوفیانه و فرقه ای می ایستادند و موضع گیری می کردند. که ما در ادامه مباحثمان به آن خواهیم پرداخت. ثانیا: اگر افرادی از خانواده یا طایفه ی حضرت امام ، گفتار یا رفتاری داشتند ما نباید آنها را به حساب حضرت امام بگذاریم یا هرکاری که منتسبین به ایشان انجام دادند لزوما به این معنا نیست که مورد تأیید امام راحل نیز هست بلکه بهتر است بگویم: راه امام و خط امام یک ایدولوژی مبتنی بر دین مبین اسلام است نه ژنتیکی و مورثی، لهذا مواضع خانواده امام باید با مواضع امام ارزیابی و منطبق باشد نه مواضع حضرت امام با مواضع منتسبین و بازماندگانش. ثالثا: برخی از بزرگان فرقه تصوف به خاطر سالوس و اسلام نمایی و کسب مشروعیت و نیز مصونیت، خود را به بعضی از خانواده حضرت امام نزدیک می کنند و این در حالی است که موضع گیری آنان بر علیه انقلاب و نظام مبارک جمهوری اسلامی، بخصوص در طول این چند سال چه از طریق سخنرانی هایشان و یا سایتهای مرتبط با این فرق و یا مواضع سخنگوهای اروپا نشین و آمریکا نشینشان امثال مصطفی آزمایش (جاسوس فرانسه) و زارا نورایی و دیگران، و همچنین نقش دراویش در جریان فتنه 88 ، بر کسی پوشیده نیست. اما در اینکه حضرت امام فرقه صوفیه و داراویش را تأیید کرده باشند همانطور که عرض کردم چنین چیزی را سراغ نداریم، اتفاقا من در اینجا می خواهم اسنادی را از حضرت امام إرائه دهم که دقیقا برعکس این ادعا است. 1. حضرت امام که خودش یک شخصیت عارف و حکیم است در کتاب چهل حدیث باب کبر حدیث چهارم بعد از بحثی که در مورد حکیم و عارف دارند می فرمایند که: آن بیچاره ای که خود را مرشد و هادی خلائق می داند (معمولاً اقطاب دراویش خودشان را مرشد و هادی خلائق می دانند) و در مسند دستگیری و تصوف قرار گرفته، اصطلاحات این دو دسته عارف و حکیم را به سرقت برده و سر و صورتی به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود نموده (کاری که اقطاب می کنند کارشان الهی نیست. اولیاء خدا و اهل بیت علیهم السلام کارشان این بود که واسطه فیض بودند واسطه دست گیری بودند واسطه این بودند که دست مردم را بگیرند و به سمت خدا ببرند. منتهی این یک نکته خیلی کلیدی است که امام می فرمایند: دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود می کنند، یعنی خود پرستی می کنند و برای خود دکان باز کرده اند). و آن بیچاره صاف (درویش تازه جذب فرقه شده) و بی آلایش را به علما و سایر مردم بدبین نموده؛ برای رواج بازار خود فهمیده یا نفهمیده پاره ای از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بیچاره داده و گمان کرده با لفظ «مجذوبعلی شاه» یا «محبوبعلی شاه» حال جذبه و حب دست می دهد. (حافظ چه خوب سروده که: آه آه از دست صرافان گوهر ناشناس / هر زمان خر مهره را با دُّر برابر می کنند) یک سری افراد هستند، اینها قطبی را که به قول شاعر در حکم خر مهره است را برای رواج بازار خود فهمیده یا نفهمیده به جای دُّر - امام معصوم - قالب می کنند. یا در آن جایی که حضرت امام اشاره به لقب طریقتی اقطاب صوفیه می نمایند «مجذوبعلی شاه» یا «محبوبعلی شاه» خیلی نکته کلیدی است، این نشان می دهد که حضرت امام (ره) اطلاع کافی در مورد دراویش داشته اند و اتفاقا فرقه تصوف نعمت اللهی را خطاب خویش قرار داده است. چرا که تنها فرقه ای که لقب طریقتی به این شکل برای خودش قائل است و بر روی اقطاب خود می گذارند، صوفی نعمت اللهی است که علیشاه پسوند لقب طریقتی آنها است. بنابراین حضرت امام از انحرافات و بدعتهای این فرقه آگاه است و ضمن مخاطب قرار دادن آنها دارند آنان را رد می نمایند. امام در ادامه به اقطاب صوفیه اشاره می کنند و می گوید: «ای طالب دنیا و ای دزد مفاهیم. این کار تو هم اینقدر کبر و افتخار ندارد. بیچاره از تنگی حوصله و کوچکی کله گاهی خودش هم بازی خورده و خود را دارای مقامی دانسته، حب نفس و دنیا به مفاهیم مسروقه، و اضافات و اعتباراتی که به آن می افزاید پیوند شده یک ولیده ناهنجاری پیدا شده و از انضمام اینها یک معجون عجیبی و اخلوطه غریبه ای فراهم شده! و خود را با این همه عیب، مرشد خلائق و هادی نجات امت و دارای سر شریعت، بلکه وقاحت را گاهی از حد گذرانده، خود را دارای مقام ولایت کلیه دانسته! این از کمی استعداد و قابلیت و تنگی سینه و ضیق قلب است». پس مخاطب این سخنان امام که «خود را با این همه عیب مرشد خلائق و هادی نجات امت و دارای سر شریعت دانسته» امثال اقطاب صوفیه ای همچون ملاسلطان گنابادی مؤسس فرقه نعمت اللهی گنابادی است. چرا که او اینگونه سخنان را بر زبان رانده است. یعنی حضرت امام ادعاهای امثال ملا سلطان را به خوبی می شناسد و این کلمات را در مورد این فرقه بکار می برد. لذا آن کسی که کارشناس است می داند که حضرت امام (ره) با یک دید باز و آگاهی خوبی، نسبت به نظرا ت سران فرقه، این جملات را بیان می کنند. بولتن : یعنی شما معتقد هستید که مخاطب فرمایشات حضرت امام در سند فوق، اقطابی همچون ملا سلطان گنابادی است؟ آیا دلایلی هم دارید؟ بله. مثلا جایی که حضرت امام (ره) می فرماید: «خود را با این همه عیب مرشد خلائق و هادی نجات امت و دارای سر شریعت دانسته» ، بر گرفته از آشنایی با ادعاهای سلطان محمد گنابادی است. ملاسلطان در کتاب سعادتنامه صفحه 162 انتشارات حقیقت سال 1383 می گوید: «طالب و مرید چون اراده حضور نزد قطب نماید، چنین داند که به خدمت پادشاه مقتدری می رود و به بخشش او امیدوار باشد که به یک آن دو عالم را بی سبب به او ببخشد. و خیال را مشغول صورت شیخ دارد» آیا در مطلب مذکور، ملاسلطان گنابادی در برابر مرید و طالب، خود را با این همه عیب مرشد خلائق و هادی نجات امت قرار نداده است؟؟ آیا کلام قطب فرقه درباب جایگاه قطبیت و پادشاه مقتدر دانستن خویش همان تعبیر حضرت امام نسبت به ایشان نیست که فرمودند: خود را دارای مقامی دانسته؟ یا در جایی دیگر قطب فرقه اضافه می کند: «چون وارد حضور شیخ گردد در کمال فروتنی که شیوه نیازمندان است صورت بر خاک مذلت گذارد و به شکرانه این نعمت سجده شکر به جای بیاورد» آیا اشاره به این مطلب نیست که: دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود نموده ؟ در جایی دیگر ملا سلطان می گوید: «مقصود از خلقت تو این طاعت و اقتدا است (یعنی تو خلق شدی که به ما اقتدا کنی و ما را اطاعت کنی!) و بعد می گوید: بلکه می گویم ارسال رسل و انزال کتب و زحمت انبیاء و مشقت اولیا از برای ارادت و اقتدا است (به ادعای ملا سلطان، اصلا خداوند، پیامبر و قرآن و اهل بیت را برای اقتدا به ملا سلطان فرستاده!) آیا بنظر شما این همه ادعا از تنگی حوصله و کوچکی کله نیست که گاهی خودش هم بازی خورده و خود را دارای مقامی دانسته است؟ برای مثال: حضرت امام در آنجایی که می فرمایند: دارای سر شریعت دانسته بلکه وقاحت را گاهی از حد گذرانده دارای مقام ولایت کلیه دانسته این از کمی استعداد و قابلیت و تنگی سینه و ضیق قلب است، می خواهم بگویم دقیقا اشاره به ادعای ملاسلطان است. چراکه وی می گوید: «صاحب ولایت کلیه مطلقه را الله توان گفت با این نظر و این لحاظ که فانی است در جهت غیب بینی و علی توان گفت به این اعتبار که مضاف به کثرات و مستولی بر کل است و رب توان گفت که تربیت کل موکول با اوست. خالق توان گفت به این اعتبار که خالقیت حق تعالی به واسطه او ظهور پیدا می کند» و یا آیا این عوام فریبی در چینش مطالب، تصدیق گفتار حضرت امام در باره آنان نیست؟ که فرمودند: حب نفس و دنیا به مفاهیم مسروقه، و اضافات و اعتباراتی که به آن می افزاید پیوند شده یک ولیده ناهنجاری پیدا شده و از انضمام اینها یک معجون عجیبی و اخلوطه غریبه ای فراهم شده! و قص علیهذا... این بخش کوچکی از نظرات حضرت امام در باره اینهاست. پس کجا امام با دراویش و متصوفه مشکلی نداشتند؟ اینکه همش شد مشکل و مخالفت جدی! اتفاقا امام با آن درایت و شناختی که از این فرقه ها دارند اینچنین ساختارشان را به هم می ریزد و پنبه شان را می زند. امام خمینی در چهل حدیث مطالب زیادی در این رابطه دارد که به خاطر تنگی وقت، فرصت پرداختن به آن نیست و خوانندگان محترم را ارجاع می دهیم به این کتاب شریف. بولتن: آیا حضرت امام در جایی دیگر بجز کتاب چهل حدیث صوفیه را رد کرده اند؟ بله دیوان اشعار حضرت امام پر است از نقد و رد تصوف فرقه ای. برای مثال امام در صفحه 94 دیوان اشعارش، این اشعار را در رد صوفیه به صراحت می سرایند: از صوفی ها صفا ندیدم هرگز / زاین طایفه من وفا ندیدم هرگز زین مدعیان که فاش اناالحق گویند/ با خود بینی فنا ندیدم هرگز یا در جایی از دیوانش، امام با مخالفت شدید از صوفی ریاکار که اهل آداب و بدعت است بیزاری و دوری می جوید و اینگونه منش ها را مانع راه خود می داند: خار راه منی ای شیخ ز گلزار برو / از سر راه من ای رند تبهکار برو تو و ارشاد من ای مرشد بی رشد و تباه / از بر روی من صوفی غدار برو ای غلندر منش ای باده به کف خرقه بدوش/ خرقه شرک تهی کرده و بگذار و برو اینها معمولا یکی از آدابشان خرقه پشمینه است که قدمای آنها به نشانه زهد و دوری جستن از دنیا بر تن می کردند. بعضی از متصوفه چون به شکل دائمی در زمستان و تابستان از این نوع لباس استفاده می کردند کم کم دچار ریا و به تعبیر حضرت امام شرک می شدند. اگر از بحث شعر هم که بگذریم کافیست نظریات مرحوم امام را درباره تصوف فرقه ای بررسی کنیم به این نتیجه خواهیم رسید که آثار بجا مانده از ایشان نظیر صحیفه نور و نامه هایی که حضرت امام به احمد آقا دارند و دیگر اسنادی که از حضرت امام در دسترس هست، کم نیست که اخلاق صوفیانه به سبک دراویش نعمت اللهی و صوفیه فرقه ای را رد کرده اند مثلا امام در نامه ای به مرحوم احمد آقا درکتاب وعده دیدار ص 125 چنین می نویسد: پسرم نه گوشه گیری صوفیانه دلیل پیوستن به حق است، و نه ورود در جامعه و تشکیل حکومت، شاهد گسستن از حق. لهذا گفتار و منش حضرت امام خود گویای این است که عرفان امام، عرفان صوفیانه و انزواطلبانه نبود بلکه عرفان ولایی و حماسی بود. امام همیشه وسط میدان بودند و با تمام جنود شیطان که عینیت پیدا کرده بودند در احزاب و نحله ها و فرقه ها و قدرتها و بلوک شرق و غرب مبارزه می کرد. با ادبیات صوفیانه و فکر و ذکر خالی و همچنین قائل بودن به پلورالیسم و تکثرگرایی و سکولاریسم که گرده خوبی برای سواری دادن به دشمنان دین و دنیای مردم است نمی شود در برابر دشمن ایستاد. از همین جا می فهمیم که عرفان امام عزیز ما از جنس عرفان ائمه علیهم السلام است و صد و هشتاد درجه با عرفان های فرقه ای متفاوت است. یا در بحث تبعیت از حضرت امام در همین فرقه نعمت الهی گنابادی که خیلی مدعی هستند حضرت امام از آنهاست و آمده اند برای ایشان شجره نامه صوفیانه درست کرده اند. و به هر دلیلی شدیدا به دنبال تأییدیه از طرف ایشان برای خود هستند! باید پرسید که آیا عملا باید سیره حضرت امام را تبعیت کنند یا زبانا؟ کسی که می گوید امام از ماست و امام را می خواهد به خودشان منتسب بکند آیا امام را می خواهید زبانی به خودتان منصوب کنید یا ایدئولوژیک؟ آیا افکارش را می خواهید منصوب کنید؟ اگر افکارش را می خواهید منصوب کنید این بدعت هایی که در باب اعتقادات در باب فقه و در باب اخلاق نهاده اید چیست؟ این عشریه از کجا آمده؟ آیا این بدعتی نیست که در فقه گذاشتید؟ عشریه یعنی یک دهم مال به جای خمس و زکات. ملا سلطان گنابادی یک جمله دارد می گوید: یک عشر از ارباح مکاسب و زراعات داده شود، مغنی از زکات زکویه و خمس است. این فتوای بی پایه و اساس چیست؟ مگر 32 آیه قرآن راجع به زکات نیست؟ پس سوره انفال آیه 41 راجع به خمس چه می شود؟ یا 32 آیه قرآن در باب زکاتی که 26 تای آنها با صلاه آمده چه؟ دهها روایت راجع به خمس و زکات آمده چه می شود؟ آیا در برابر نص صریح آیات و روایات ایستادن و از خود فتوا دادن آن هم با این همه بینه شرعی!!! و گفتی نمی خواهید خمس و زکات بدید و یک دهم مال را رد کن بیاد برا قطب!!! حالا تبعیت از امام چی میشه؟ حالا هم تأیید امام لازمه؟ نظر فقهی حضرت امام چه؟ اما جهت تأیید و تبعیت از حضرت امام به اتفاق دراویش نعمت اللهی گنابادی سری بزنیم به توضیح المسائل ایشان در باب خمس، امام بزرگوار در مساله 1790 می فرماید: تا خمس مال را ندهند نمی توانند در آن مال تصرف کنند. اگر چه قصد دادن خمس را داشته باشند. کسی قصد داشته منتها هنوز خمس نداده نمی تواند در آن مال تصرف کند. حالا تکلیف عشریه چه می شود؟ نه تنها نظر حضرت امام بلکه تمام مراجع بلا استثناء در مورد عشریه معتقدند که پرداختن و گرفتن عشریه به جای خمس و زکات جایز نیست و کفایت از خمس و زکات نمی کند و عشریه دراویش بدعت است و حرام و گیرندگان آن باید به جامعه معرفی شوند تا مردم گول آنان را نخورند. حالا قضاوت با خود خوانندگان، آیا با این اوصاف حضرت امام به عنوان یک فقیه جامع الشرایع که در طول حیات پر برکتشان زیر بار هیچ بدعتی نرفته است و تا پایان عمر مبارکشان مقید به انجام فرائض دینی و شرعی ست به خاطر دل بیمار عده ای هوس ران و دکان دار و همچنین تأیید آنان، دو تا از واجبات و فرائض دین یعنی خمس و زکات را ترک کند و - بلکه بیشتر - و راضی به اعمال این قوم بشود حاشا و کلا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: البته در این‌که جریان تصوف و صوفی‌گری از قرن دهم به بعد با نفوذ استعمار گرفتار اباحه‌گری شد و بیشتر در خدمت اهداف استعمار قرار گرفت، بحثی نیست. می‌ماند که آیا آیت اللّه حاج ملا سلطان محمد گنابادی صاحب تفسیر «بیان السعادة» از تحصیل‌کرده‌های نجف اشرف و سامرا که مورد احترام امثال میرزای شیرازی بوده‌اند و سعی کرده‌اند با تأسیس فرقه‌ی گنابادی از آن نقشه‌های استعماری عرفان را نجات دهند؛ هم‌مصداقِ فرقه های انحرافی خواهند بود، یا نه؛ این قابل تأمل است. به خصوص که حضرت امام در تفسیر سوره‌ی حمد خود از تفسیر مرحوم ملا محمد گنابادی یاد کردند. و رفقایی که تا حدّی بعضی از افراد این فرقه را می‌شناسند نظرشان آن است که نمی‌توان با همان چوبی که سایر فرقه‌ها را راند، این‌ها را نیز با همان چوب برانیم. زیرا علاوه بر آن‌که مقیّد به دستورات شرع و فقه فقیهان می‌باشند؛ نسبت به انقلاب و رهبری و تقابل با استکبار هم‌نوا با نظام هستند. حال اگر مثل همیشه افرادی به اسم عرفان حیله‌های خود را إعمال می‌کنند بحث دیگری است. بنابراین نمی‌توان به کاری که جناب آقای سید حسن‌آقا خمینی انجام داده‌اند ایراد گرفت به‌خصوص که از شرح «فصوص‌الحکم» که ایشان دارند، مشخص می‌شود در موضوع عرفان نظری به‌خوبی صاحب‌نظر می‌باشند. سایت مربوط به ایشان، فایل‌های صوتی فصوص را در معرض استفاده‌ی کاربران قرار داده است. موفق باشید  

18226
متن پرسش
با سلام و عرض ادب خدمت استاد طاهرزاده: غرض از مزاحمت این است که بنده پس از پیگیری هایی که در زمینه رشد معنوی خودم داشتم نهایتا به این نتیجه رسیدم که با مصاحبت و نشست و برخاست فراوان با اساتید خبره اخلاق و معنویت است که می تواند بنده را امیدوار به ادامه راه کند آیا این شرایط برای بنده امروزه فراهم است؟ آیا اساتید اخلاق چنین فرصتی را دارند که به دیگران بدهند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: امروز بحمداللّه با در دسترس‌بودنِ کتاب‌هایی که سیره‌ی سالکان إلی اللّه را گزارش می‌دهند؛ می‌توان تا حدّی آن نقیصه را جبران کرد. موفق باشید

18221
متن پرسش
سلام و خسته نباشید: من به تازگی از مدرسه راحت شدم و الان دانشجو روانشناسی هستم. از قبل همیشه این فکرو داشتم که وقتی مدرسه ام تموم شه وقت آزاد بیشتری دارم و میتونم خیلی بهتر برای زندگیم وقت بزارم. اما الان واقعا نمیدونم دقیقا باید چه جوری از وقتم استفاده کنم و چه جوری زندگی کنم با توجه به اینکه این سن و جوونی همین چند صباح بیشتر نیست و تا چشم رو هم بزارم پیر خواهم شد همینطورم همیشه تو کتابامون بود که ما باید به کمال برسیم و خودمونو برای زندگی بعد از مرگ آماده کنیم و.... لطفا منو راهنمایی کنید تو این سن چه کاری انجام بدم و چه جوری زندگی کنم که وقتی بعدا برگشتم و به زندگیم نگاه کردم ازش پشیمون نشم و حسرتشو نخورم. تشکر و سپاس
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم اگر سری به کتاب «آشتی با خدا» بزنید لااقل جواب اولین سؤال‌های خود را پیدا خواهید کرد. کتاب در قسمت نوشتارهای سایت هست. موفق باشید

18219
متن پرسش
با سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار: نظر حضرت عالی در مورد برخی فرقه های صوفی گری مانند فرقه ی گنابادی چیست؟ چگونه این فرقه ها را می توان به چالش کشید؟ چرا برخی از افراد شناخته شده در کسوت روحانیت روی خوش به این گروه نشان داده اند؟ آیا این گونه برخورد با این فرقه ها به نوعی تایید این گروه نمی باشد؟ تصویری از جناب سید حسن خمینی در کنار قطب این گروه وجود دارد که نمی دانم آیا واقعی است یا خیر. اگر واقعی است توجیه این کار چیست؟ آیا امام خمینی (ره) تاییدیه بر این گروه داشته اند؟ با تشکر از حضرت عالی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت امام از جناب حاج ملا سلطان محمد گنابادی صاحب تفسیر «بیان السعادة» تجلیل نمودند. مرحوم  گنابادی مورد احترام شدید میرزای شیرازی بوده و بنیان‌گذار سلسله‌ی گنابادی است. موفق باشید

18218
متن پرسش
سلام علیکم: آیا جایز است شرعاً و عرفاً و اخلاقاً کتاب مثنوی را با توجه به حجم فراوان، انحرافاتی که در آن است به عنوان یک کتاب معتبر به عرفان آن عمل کنند، یا جایز نیست با توجه به اینکه امامت نوعیه ای را که مولوی قبول دارد و در اشعارش آورده مخالف است با عقاید حقه مذهب حقه شیعه اثنی عشری و ایشان مقامات بلندی را که برای دشمنان امیرالمومنین علیه السلام و ... در اشعارش آورده و تقاضاهای نامشروع شمس از مولوی که مولوی آنها را عملی ساخت و مذهب مولوی را که سنی جبری بوده و استاد شهید مطهری و اکثر اهل فلسفه و عرفان و حتی افرادی از خود آنها مثل صفی علیشاه و جامی و ... تصریح کرده اند و خود مولوی نیز در اشعارش اعتراف کرده که قیام امام حسین علیه السلام را کورکورانه می داند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که فهم سخن عرفا کار آسانی نیست، حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در نامه‌ای که به احمدآقا یعنی به فرزندشان داشتند فرمودند مواظب باش اگر سخن آن‌ها را نفهمیدی، ردّ نکنی. و در همین رابطه بعضی از علماء، مولوی را شیعه می‌دانند. به قول آيت‏الله انصارى همدانى «رحمةالله‏عليه» سالك تا آخر عمر به مثنوى مولانا نيازمند است. اخيراً كه مقام معظم رهبرى «حفظه ‏الله ‏تعالى» در جلسه ‏اى كه با شعرا داشتند فرمودند: مثنوى همان طور كه مولوى مى ‏گويد: «هُوَ اصولُ اصولِ اصولِ الْدّين»[1] و گفتند مرحوم مطهرى هم با من هم عقيده بود. کسانی می‌توانند در مورد مولوی نظر دهند که مدتی با تفکرات عرفانی او مرتبط باشند. موفق باشید

 


[1] - مقام معظم رهبرى« حفظه‏الله‏تعالى» در ديدار با شهداء در سال 1387- مولوى در ديباچه‏ى دفتر اول مى‏گويد: هذا كِتابُ الْمَثنَوى، وَ هُوَ اصولُ اصولِ اصولِ الْدّين، فى كَشْفِ أَسْرارِ الْوصولِ وَ الْيقين

18214
متن پرسش
سلام استاد: موضوع: ضرورت استاد سیر سلوک و چگونگی مواجهه با آنها 1. قضیه این پیش استاد اخلاق و عرفان رفتن ها چیست؟ برنامه می گیرند و احاطه دارند بر آنها و چیزهایی را می بینند و تاثیرات وجودی که استاد بر آنها می گذارد و...؟ آیا بهتر نیست ما که فقه خودمان را (همین واجب و حرام) را درست نه می شناسیم و نه عمل می کنیم بریم اینها را انجام بدهیم و بعد برویم سراغ اساتید و.... 2. و این که هر کسی یک سبک تربیتی دارد این قضیش چیست ما از کجا باید متوجه بشویم که با توجه به سبک های مختلف کدام یک از آنها بدرد ما می خورد؟ مثل سبک تربیتی آقای سعادت پرور و آُسید هاشم حداد و آقای بها الدینی و.... که با یکدیگر مشرب آنها تفاوت دارد، از کجا اطلاع پیدا کنیم؟ ببخشید خیلی محاوره شد و در ضمن مطلع هستم حضرت عالی در کتاب ادب خیال و... فرموده اید: اگر استاد اخلاق پیدا کردید سراغش بروید و اگر هم پیدا نکردید استاد تو علم توست و خدا پیش راه تو می گذارد. به همین جهت پرسیدم این سوالات رو. با تشکر و خدا قوت و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً در جواب کاربران عزیز عرایضی شده است که عیناً آن را خدمتتان ارسال می‌کنم تا خودتان به عنوان صاحب‌نظر در این امر بتوانید جواب سؤالات خود را بیابید. موفق باشید

بسم الله الرحمن الرحیم

نحوه‌ی رجوع به استاد در امور اخلاقی و سلوکی

سؤالی که خدمتتان داشتم در رابطه با استاد اخلاق و استاد سلوک بود که در حال حاضر ما چگونه می‌توانیم استادی را پیدا کنیم که در اصلاح رذائل خود موفق باشیم و خدای ناکرده طوری نباشد که پس از 70 سال قصه‌ی ما قصه‌ی آن سنگی باشد که به قعر جهنم سقوط کرد؟

همان‌طور که می‌فرمایید همه باید تلاش کنیم تا مسیر زندگی‌مان رو به سوی جهنم و ارضای امیال نفسانی نباشد و حتماً در این امر استاد و نمونه‌ای متعالی نیاز داریم. ولی بحث در چگونگی استاد سلوکی و نحوه‌ی سلوکی است که ما باید دنبال کنیم.

قلب ما حتماً باید به صورتی خاص تربیت شود و جهت بگیرد تا عبادات ما برایمان در آن راستا مفید افتد و تا برنامه‌ای برای خود نریزیم به آن تربیت خاص قلبی نمی‌رسیم و در راستای داشتن برنامه و تربیت خاص قلبی به طور جدّی موضوعِ ضرورتِ نظر به استاد به میان می‌آید.

حال این سؤال پیش می‌آید که آیا آن استاد باید کسی باشد که با او رابطه‌ی خاصی داشته باشیم و او هرکس را بر اساس روحیات مخصوصی که شاگرد دارد راهنمایی کند یا در ذیل سیره و سنت رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و ائمه‌ی معصومین«علیهم‌السلام» می‌توانیم به سیره و آثار علمایی مثل علامه طباطبایی و حضرت امام«رحمة‌الله‌علیهما» نظر کنیم و راه‌کار خاص سلوکی خود را به‌دست آورد و عقل و قلب خود را تربیت نماییم؟

بنده در جمع‌بندی و بر اساس مختصر تجربه‌ای که دارم معتقدم اگر کسی بتواند با حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در این زمان رابطه‌ای قلبی پیدا کند و شخصیت و اندیشه و آثار علمی ایشان را مبادی عقل و قلب و عمل خود قرار دهد به همان جامعیتی می‌رسد که عرفای بزرگ طالب آن بودند و اکثراً به آن دست نیافتند که نمونه‌ی روشن آن را در بسیاری از شهداء و سرداران جنگ تحمیلی می‌توان یافت.

عنایت داشته باشید که آن طور نیست که همه‌ی آن عزیزانی که به سراغ اساتید مسلّم اخلاق و عرفان رسیدند، همه موفق به کسب درجات معنوی شدند. پس باید بدانیم استاد علت معدّه است و همّت و صداقت خودِ انسان علت حقیقی است، اگر آن کسانی که با همت بلند به اساتید اخلاق رجوع می‌کنند و خود را مقیّد می‌کنند که همه‌ی دستورات استاد را مو به مو عمل کنند به نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه که حضرت به امام حسن«علیه‌السلام» نوشته‌اند، رجوع کنند مسلّم به نتایج درخشانی می‌رسند.

بنده در راستای نظر به نتایجی که بسیجیان و سردارانی مثل حاج‌حسین خرازی و مهدی باکری و احمد متوسلیان و ردانی‌پور و میثمی و... به آن رسیدند نظر شما را به پیام حضرت امام به رزمندگان در 10/1/61 در رابطه با عملیات فتح‌المبین جلب می‌کنم تا روشن شود چرا می‌گویم می‌توان در ذیل شخصیت حضرت امام به درجاتی رسید که عرفای بزرگ به دنبال آن بودند. ایشان می‌فرمایند:

بسم الله الرّحمن الرّحيم‏

«إِنّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلُونَ فى سَبيلِهِ صَفّاً كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصْ ... در جنگ‌هاى جهان نمونه است كه در ظرف كمتر از يك هفته آن چنان مات شوند كه هر چه دارند بگذارند و فرار نمايند و يا تسليم شوند، به صورتى كه قواى مسلح ما تا كنون نتوانند اسيران و كشتگان و غنايم را به شمار آورند و گرچه تمام اين امور بر خلاف عادت به صورتى معجزه ‏آسا تحقق يافت، لكن آنچه انسان را در مقابل رزمندگان جبهه‏ ها و پشتيبانان آنان... به خضوع وادار مى‏ كند، بُعد معنوى آن است كه با هيچ معيارى نمى‏ توان سنجيد و با هيچ ميزانى نمى ‏توان عظمت آن را دريافت. ما عقب‌ماندگان و حيرت‌زد‏گان، و آن سالكان و چله ‏نشينان و آن عالمان و نكته ‏سنجان و آن متفكران و اسلام ‏شناسان و آن روشنفكران و قلم داران و آن فيلسوفان و جهان‏ بينان و آن جامعه‏ شناسان و انسان ‏يابان و آن همه و همه، با چه معيار اين معما را حل و اين مسأله را تحليل مى‏ كنند كه از جامعه مسمومى كه در هر گوشه آن عفونت رژيم ستمشاهى فضا را مسموم نموده بود، بازار و مغازه‏ هايش مسموم، خيابان‌ها و گردشگاه‌هايش مسموم، مطبوعات و رسانه ‏هاى گروهى ‏اش مفتضح و مسموم، از كودكستان تا دانشگاهش مسموم، و نونهالان و تازه جوانان ما در يك چنين محيطى به جوانى و رشد رسيده بودند كه به حسب موازين و عادت بايد سرشار از مسموميت و فساد اخلاق و عقيدت باشند، كه اگر معلم و مربى اخلاق و مهذب نفوس بخواهد تنها يكى از آن‌ها را با صرف سال‌هاى طولانى متحول گرداند ميسر نگردد، چگونه در ظرف سال‌هاى معدود از بطن اين جامعه و انقلاب - كه خود نيز اگر معيارهاى عادى را حساب كنيم بايد كمك به فساد كند - يك همچو جوانان سرشار از معرفت الله و سراپا عاشق لقاء الله و با تمام وجود داوطلب براى شهادت، جان نثار براى اسلام كه پيران هشتاد ساله و سالكان كهنسال به‏ جلوه‏اى از آن نرسيده‏ اند، بسازد؟ جز دست غيبى و دستگيرى الهى و تصرف ربوبى، با چه ميزان و معيار مى‏توان تحليل اين معما كرد؟

اين جانب هر وقت با يكى از اين چهره‏ ها روبه‌رو مى‏شوم و عشق او را به شهادت در بيان و چهره‌ی نورانى ‏اش مشاهده مى‏ كنم احساس شرمسارى و حقارت مى‏ كنم. و هر وقت در تلويزيون، مجالس و محافل اين عزيزان كه خود را براى حمله به دشمنِ خدا مهيا مى‏ كنند، و مناجات و راز و نيازهاى اين عاشقان خدا و فانيان راه حق را در آستانه هجوم به دشمن مى‏ نگرم كه با مرگ دست به گريبان هستند و از شوق و عشق در پوست نمى‏ گنجند، خود را ملامت مى ‏كنم و بر حال خويش تأسف مى‏ خورم. اكنون ملت ما دريافته است كه: «كُلُّ يَومٍ عاشُورا وَ كُلُّ ارْضٍ كَرْبِلا». مجالس حال و دعاى اينان شب عاشوراهاى اصحاب سيد الشهداء«علیه‌السلام» را در دل زنده مى‏ كند.

جوانان عزيزم و فرماندهان محترم، شما توقع نداشته باشيد كه من بتوانم از عهده‌ی ثناى شما و شكر عمل شما برآيم. شما را همان بس كه محبوب خداى تعالى هستيد، و خداى شما فرموده كه شما را كه چون سدى محكم و بنيانى مرصوص در مقابل دشمنان خدا و براى رضاى او ايستاده‏ ايد، دوست مى‏ دارد. و اين است جزاى شما و اين است عاقبت عمل شما».

در روش سلوکیِ فردی، انسانی که مؤدّب به آداب اسلامی است و عموماً از معارف اسلامیِ خوبی برخوردار است می‌رود در خدمت یک استاد اخلاق و بر وارستگی‌ها و فضائل خود می‌افزاید. ولی در روش سلوکیِ رزمندگانی که حضرت امام به آن‌ها اشاره فرمودند. اولاً: انسان‌های عادی بودند که به آن درجه‌ رسیدند که حقیقتاً همان‌طور که حضرت امام فرمودند قلم امکان توصیف آن را ندارد. ثانیاً: در روش سلوکِ فردی اساتید اخلاق، یک انسان ساخته می‌شود، ولی در روش سلوکی حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» یک جامعه ساخته می‌شود و بنده فکر می‌کنم باید به دنبال سلوکی بود که مافوق سلوک فردی، شخصیتی مدّ نظر قرار گیرد که در نتیجه‌ی شخصیت او، تمدنی ساخته شود همراه با فضائل اخلاقی و شهدا و سرداران بزرگِ جبهه‌ی نبردِ دفاع مقدس هشت‌ساله با رجوعِ قلبی به حضرت امام این راه را طی کردند.

مشکل ما آن است که هنوز نتوانسته‌ایم حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را پیدا کنیم و ملاک اصلاح نفس را تنها در محدوده‌ی امور فردی می‌شناسیم، در حالی‌که با رجوع قلبی به حضرت امام تمام ابعاد ما متعالی می‌شود که وجوه فردیِ ما یکی از ابعاد آن است. به نظرم با حضور حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»، تاریخ ما ورقی دیگر در مسیر اصلاح نفس در جلو ما قرار داده ولی ما هنوز در عهد گذشته به‌سر می‌بریم. بنده سعی کرده‌ام در کتاب «سلوک ذیل شخصیت اشراقی امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»» همین نکته را مطرح کنم. فکر می‌کنم اگر کتاب مذکور را با حوصله مطالعه فرمایید سؤالاتتان را که در آخر فرموده‌اید نیز حل شود.

در روایت داریم که معاوية بن عمّار می‌گويد: به امام صادق«علیه‌السلام» عرض کردم: «رَجُلٌ رَاوِيَةٌ لِحَدِيثِكُمْ يَبُثُّ ذَلِكَ إِلَى النَّاسِ وَ يُشَدِّدُهُ فِي قُلُوبِ شِيعَتِكُمْ وَ لَعَلَّ عَابِداً مِنْ شِيعَتِكُمْ لَيْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرِّوَايَةُ أَيُّهُمَا أَفْضَلُ قَالَ رَاوِيَةٌ لِحَدِيثِنَا يَبُثُّ فِي النَّاسِ وَ يُشَدِّدُ فِي قُلُوبِ شِيعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِد» مردى است راوى احاديث شما كه آن‌ها را در ميان مردم نشر مى‏ دهد و در قلوب شيعه شما جايگير مى ‏سازد و مرد ديگرى است اهل عبادت كه اين خصوصيت را ندارد، آيا كدام يك از آن دو برتر است؟ فرمودند: «راوى حديث ما كه آن را در ميان مردم نشر دهد و در قلوب شيعيان جايگير سازد، از هزار عابد برتر است.

ملاحظه کنید وقتی حضرت صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند آن فردی که سعی می‌کند روایات را در فرهنگ جامعه نهادینه کند و جهت‌گیری قلبی شیعیان را در راستای فرهنگ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» شکل دهد افضل است، به این معنا است که در سیر إلی الله مسیر را بهتر طی کرده و به درجات بالاتری نایل شده نسبت به کسی که در سلوک فردی تلاش می‌کند.

بنده فکر می‌کنم اگر بتوانیم امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را درست بنگریم، سیره‌ی علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» و المیزانِ ایشان نیز برای ما معنای دیگری پیدا می‌کند و در مسیر سلوک جامعِ معنوی نقش به‌سزایی دارد. شما از یک طرف متوجه‌اید علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» شاگرد مبرز مرحوم آیت‌الله قاضی است و از طرف دیگر شاهکار علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» را در المیزان ملاحظه می‌کنید که شدیداً جنبه‌ی اجتماعی آن بر جنبه‌ی فردی آن غلبه دارد. آیا به این نتیجه نمی‌رسیم که سلوک فردی جای خود را به سلوک جامع فردی، اجتماعی داده؟ و باید ملاک خود را در نظر به استاد سلوکی تغییر دهیم؟ با این فرض قداست را باید در سلوک جامع دنبال کرد، سلوکی که حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» متذکر آن هستند.

والسلام

18205
متن پرسش
با عرض سلام: آیا خواندن ادعیه، نمازهای مستحبی، تعقیبات، قرآن و امثال اینها اگر همراه با کسالت انجام شود اشکال ندارد یا اینکه اگر انجام نشود بهتر است؟ مثلا در تعقیبات نماز صبح بعضی مواقع بخاطر کسالت، در حالت خواب آلودگی تعقیبات را می خوانم (با اینکه شب را زود می خوابم) و چیزی نمی فهمم. آیا به همین روش ادامه دهم یا آن را کنار بگذارم؟ ممنونم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عبادات، لازم است که با حضور باشد مگر این‌که خود را عادت دهیم که وقتی در حضور هستیم، از آن عادت استفاده نماییم. موفق باشید

18193
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: جایگاه گذشت از مال خویش در نگاه اهل بیت سلام الله علیهم چگونه هست؟ مثلا روایتی هست که حق گرفتنی است و اگر کوتاه بیایی معصیت کردی! مثلا اگر کسی حق شخصی را در ارث و میراث تضییع کند یا کسی در ازاء انجام کاری گران فروشی کرده و بی انصافی می کند. حال ما باید بالاخره گذشت کنیم از حق مالی خویش یا این حق مالی را تا آخر حتی با شکایت کیفری و حقوقی بگیریم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکدام در جای خود. گذشت در جایی است که می‌خواهیم جامعه‌ی اسلامی بدون تشنج جلو رود و خود را مشغول دعواهای جزئی نکنیم. و گرفتن حق در جایی است که اگر کوتاه بیاییم، حقی ضایع می‌شود و ظالم قدرت می‌گیرد. موفق باشید

18190
متن پرسش
با سلام و عرض ادب: استاد شنیدم که شخصی، گویا مرحوم حائری بودن، از استاد مطهری پرسیدن در نماز به چه فکر می کنی، ایشان می فرمایند به معنای کلمات و الفاظ و جواب شنیدن که پس کی نماز می خوانی؟! استاد به راستی در نماز باید چه کرد؟ به هر حال نمیشه به هیچی فکر نکرد یا در خلسه بود، افرادی مثل حضرت امام خمینی (ره) در نماز چه می کرده اند. آیا این فکر است که غوطه ور می شود و نماز معراج انسان می شود و اگر آری چه فکری و اگر نه پس چه باید کرد؟ ممنونم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این قضیه در ملاقات مرحوم شهید مطهری با مرحوم هاشم حداد اتفاق افتاده. آری! گفت: «مراد من از نماز آن بُوَد که در خلوت / حدیث درد و فراغ تو با تو بگذارم». نماز رجوع به قبله‌گاهی است که انسان با پروردگار خود قصه‌ی دوری خود را نجوا کند و این مثل سخن‌گفتِ دو رفیق است با همدیگر. موفق باشید

18188
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم استاد عزیزتر از جانم سلام علیکم: نمی دانم چطور سوالم را تقدیم کنم؟ ببینید استاد نسبت یگانگی در عالم با درک آن و با احساس آن و با حقیقت آن متفاوت هست؟ چیزی که حقیر درک نموده ام این است که جز من چیزی در عالم وجود ندارد، یعنی من نیستم و خدا باشد و عالم هم باشد، این همه را یکی می بینم، من دم دستی ترین نامی است که می توانم به آن نسبت دهم، البته توجه به این دارم که حضرت حق بصورت من تجلی نموده است و در محل من، اما من احساس دوگانگی بین خودم و او نمی کنم، اینها همه هست اما اتفاق خارق العاده ای دردرون من نیوفتاده است، مثلا وسعت نفسی یا نماز با حضور تری یا درک عمیق تری از حقایق. اگر اینها وحدت هست پس اثرات و تجلیاتش کجاست؟ و یا اگر نیست پس این احساس یگانگی چیست؟ ممنونم بابت حوصله ای که به خرج می دهید. خدا پدر و مادر شما را بیامرزد. یا علی مدد
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: گفتک «صد هزاران خلق در زُنّار شد / تا که عیسی محرم اسرار شد. صد هزاران جان و دل تاراج یافت / تا محمد یک شبی معراج یافت». این حالت را همچنان نگه دارید و باز با رجوع به حق به‌خصوص در عبادات خود را آماده‌ی یافتنی کنید که در جهان‌بودگیِ شما، شما را تا فنایی جلو ببرد که گفت: «در خدا گم شو وصال این است و بس / گمشدن گم کن کمال این است و بس. پیش شیری آهوئی بی‌هوش شد / هستیش در هست او روپوش شد» موفق باشید

18181
متن پرسش
سلام: دوباره آیت الله حسن زاده آملی گفتن که به فرض پیر بشوی و بلرزی و با چهار دست و پا راه بروی، نفست بالا نیاید و کسی را صدا نزنی که بگویی تو بیا دست مرا بگیر! این کار را نکن! این با غیرت انسانی سازگار نیست! غیرت، دفع غیر می کند. حق را هم که می گوییم غیور است، برای اینکه دفع غیر کرده است و دیگر حرف از عدم در نظام هستی پیش نمی آید، غیرتش غیر در جهان نگذارد. انسان باید آنچنان غیور و غیرتمند بشود که بی نیاز مطلق باشد! یعنی هیچ در درون خودش نخواهد! طلب نکند! حالا آن وقت باید ببیند که چه خبر می شود و چه چیزها پیش می آید! یعنی چی هیچ در درون خودش نخواهد طلب نکند؟ منظورش چیه؟ معنی این پاراگرافو متوجه نمیشم احساس می کنم اگر اینو بفهمم و عمل کنم کلا زندگی از این رو به اون رو میشه.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا ایشان را حفظ کند. حرف درست و با ارزشی فرموده‌اند. منتهی این غیر از آن است که در مسیر اهداف خود از وسایل مورد نیاز استفاده نکنیم، بلکه سخن آن است که تا آن‌جا که ممکن است کارهای خود را، خودمان انجام دهیم در آن حدّ که آن صحابی خدمت رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» رسید که چگونه راه بهشت را برای خود بگشایم؟ حضرت فرمودند: به کسی دستور مده. او در آن حدّ این مسئله را رعایت کرد که وقتی در حین مقاتله با دشمنان خدا دست راست او که با آن شمشیر می‌زد، قطع شد و نیاز بود کسی شمشیر را از دست افتاده بر زمین به او بدهد تا بدون آن‌که از اسب پیاده شود با دست راست به جهاد ادامه دهد؛ خودش پیاده شد و شمشیر را از بین انگشتانش در آورد و با سختی تمام دوباره سوار اسب شد و به مقاتله ادامه داد. موفق باشید

18178
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار خسته نباشید. بنده یه نوجون هستم و یه سری مشکلاتی دارم و واقعا نمیدونم چطوری باید حلشون کنم! اگر لطف کنید یه پاسخ جامع و ساده و با توضیحات کامل بهم بدید ممنون میشم! خانواده من افرادی هستن که نماز میخونن روزه میگیرن و عزاداری های ماه محرم هم میرن و در همین حد هستن! هر جه قدر من راجع ب خمس و زکات احادیث و امر به معروف و نهی از منکر و ... میگم اصلا اینا رو قبول ندارن. با ولایت فقیه مشکل دارن و از این جور ادمان. خودم دیگه کلافه شدم. منو مسخره میکنن چون به یه اصولی پایبندم و پافشاری دارم بر اونا. اصرار دارن ته من از بعضی عاقایدم دست بردارم و مثل خودشون دین رو خیلی ساده و سطحی بگیرم و کاری به کار کسی نداشته باشم و تمایلم به غرب باشه و در مجالس اهل بیت شرکت نکنم. هر بار که من بخوام برم هیات روضه و... والدینم ناراحت و عصبانی میشن و من مجبورم از تمام مومن ها عقب باشم و خودمو توی خونه خودمون و خونه مادربزرگ و پدر بزرگ زندانی کنم، نمیزاره با دوستام به هیات برم. اما میزاره باهاشون اخر هفته برم کافی شاپ و بازار و... میگه مجالس اهل بیت همش من در اورده و برای تقویت انقلاب و همش به نفع اونایی که از دین نون میخورن و تو بچه ای حالیت نیس! اما نمیدونه اون مجلس غیبت و چرت و پرت و لغو خودشون هست که گمراه کننده است و مجلس اهل بیت محل ارامشه! پدرم میگه فقط درس! در کنارش نماز هم بخون! امسال سال خوبیه بنده سال سوم تجربی هستم و امسال امتحانات نهایی کشوری با ماه رمضان مقارن شده! و جلوجلو مادرم میگه نمیخواد روزه بری! حاضرن امر خدا رو به خاطر یه چیز مسخره ای به اسم کنکور و نمره و... تعطیل کنن! اغلب اوقات میریم خونه پدر بزرگم و اونجا با من بحث (خصوصا سیاسی و راجب علما و احکام) میکنن و من مجبورم سکوت کنم و تا حالا فکر نکنم بیش از 30% متوجه انقلابی بودن من شده باشن و می ترسم که اینو اعلام کنم! و می ترسم حرفی بهشون بزنم! مثلا یه بار بحث کردیم اون هی تعریف کار های رضا شاه داد و گفت راه اهن آورد امنیت آورد و کشف حجاب کرد کار خوبی کرد! منم جواب داشتم اما حرف نزدم البته اولش یه جیزهایی گفتم ولی بعدش نه! و همون شب نماز شبم قضا شد! بعد از بحث ها روحیه معنویمو از دست میدم نمیدونم چرا و اینم یکی از دلیل هایی هست که سکوت می کنم و می ترسم اینجوری از اهل قعود بشم. دوست ندارن با پسر های مذهبی دوست باشم اما مشکلی با یه پسر مشروب خوری که دنبال دختر ها و پسر(!) های مردم هست دوست باشم. طرف دار علما و روحانی ها هستم اما هر وقت ابراز می کنم یا مثلا جملاتی رو ازشون میگم خیلی خوردم میکنن و میگم به قول معروف جمع کن بساطتو! واقعا نمیدونم دیگه باید چیکار کنم! بار ها به خودشون از سر شوخی یا طعنه گفتم لحظه شماری می کنم برای رفتن به دانشگاه تا که ازتون دور بشم و بتونم به همه چیزم برسم! نمیزاره نماز جمعه هم برم! میگم بابا واحبه میگه نه! خب خودشون اینا رو قبول ندارن من چی کنم! اگر سر خود رفتم نماز جمعه و برگشتم باهام بد اخلاق میشن و هزار تا حرف بارم میکنن. استاد یه راهنمایی بکنید لطفا و لطفا نگید باهاشون بساز و تحمل کن و مهربانی و.... اینا رو هم انجام بدم روی اونا اثر نداره و توجه کنید منم یه آدمم و دل دارم! جطوری میتونم ببینم تمام دوستام میرم با هم هیات و... و من باید شب جمعه تو گوشه اتاقم باشم و برای وضعیت خودم گریه کنم! واقعا خستم.... امیدوارم اول درکم کنید استاد بعد پاسخ بدید! شدیدا به کمکتون نیاز دارم. ممنون واقعا یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر جناب مولوی نفرمود: «گر شوم مشغول اشکال و جواب / تشنگان را کی توانم داد آب». فعلاً جان تشنه‌ی خود را سیراب کن و ابداً مشغول اشکال و جواب با چنین افرادی نباش که موجب کدورت روح و قلب می‌شود. و مگر خداوند نفرمود: «ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون»  ایشان را واگذار تا در خوض و تفکرات بیهوده‌ی خود مشغول بازی باشند. خداوند از طریق دیگر برکاتی که به رفقایتان می‌رسد را به شما می‌رساند و نتیجه‌ی این نوع درگیرنشدن را با انسان‌های جاهل بعداً خواهید دید. موفق باشید

18165
متن پرسش
سلام علیکم خدمت استاد عزیزم: استاد به دادم برس که دیوانه شدم و دینم دارد از دست می رود. به دلیل مشکلات بزرگی که دارم، مدام این شبهه برایم پیش می آید که چرا خدا مرا خلق کرده که حالا من باید اینهمه سختی و بار مسئولیت انسانیت را به دوش بکشم؟ بحث امکان ذاتی ممکن الوجود، اصلا برایم قابل هضم نیست. شما می فرمایید طلب ذاتی هر انسانی، وجود داشتن و خلق شدنش بوده است و خدا این طلب ذاتی را پاسخ داده است. چگونه این حرف را اثبات می کنید؟ بله شما می گویید نشانه اش این است که اگر کسی بخواهد وجود را از انسان بگیرد، انسان ناراحت می شود. این حرف برایم قابل درک نیست زیرا مثلا کسی که به من هدیه ای می دهد، با وجود اینکه من آن هدیه را طلب نکرده بودم و او خودش این هدیه را به من داده، ولی اگر آن هدیه را از من بگیرند، من ناراحت می شوم، آیا این ناراحتی دلیل بر این است که من از قبل ان هدیه را طلب کرده بودم؟! فرمودید که: قال ربنا الذی اعطی کل شی خلقه یعنی اینکه خداوند خلقت مخصوص هر شیء را که امکان ذاتی اش بوده به او داده (و به او لطف کرده و با این لطفش هم پدر پدر بزرگ انسان را در آورده!). امکان ذاتی با طلب ذاتی خیلی فرق می کند؛ یک وقت هست که یک ذاتی امکان دارد که وجود و خلقت پیدا کند و خدا هم خلقت مخصوص او را به آن ذات داده است. تا این جا درست، ولی از کجا معلوم که وجود، طلب ذاتی ما بوده؟ من غلط بکنم اگه همچین وجودی را که سراسر مسئولیت و بدبختی و بیچارگی است را طلب کرده باشم! اگر هم طلب کردم و خودم خبر ندارم، به خدا به پیر به ییغمبر، غلط کردم که طلب کردم. حالا چه خاکی به سرم بریزم؟ کلمه ی «ذاتی» را نمی فهمم. اگر قبلا ما ذاتی داشته ایم که می دانم داشته ایم، خب مگر همان ذات را خدا جبرا به وجود نیاورده؟ آن ذات ما که دیگر طلب ما نبوده است. چون قبل از ذات که دیگه ما عدم بودیم و عدم که چیزی نمی تواند طلب کند؟ فرمودید که فردای قیامت کسی نمی تواند بگوید چنین شدم که هستم زیرا در جواب گفته می شود که خداوند آنچه را که تو بودی وجود داده. بعدشم بگیم جبر نبوده. همش تو ذهنم میاد که خدا خواسته خودشو نشون بده.... وگر چه نیازی به خلقت ما ها.... اینهمه کشت و کشتاد و فقر و بدبختی انسان ها.... اون دنیا هم که ذره ذره ازمون حساب میکشن و پدرمون رو در میارن. آخه این شد خدا؟ اینه اون خدایی که مهربونه؟ کریمه؟ چرا خدا از ما گله کنه؟ چرا ما از خدا گله نکنیم که وسط این ظلمات آخرالزمان، وسط این گناهان، ما رو بدون امام گذاشته؟ بذار هر چی گلایه دارم بگم. من که دیگه بی خیال همه چیز شدم. اون دنیا هم سرمو مثل بچه آدم میندازم پایین و می رم جهنم. اون چه خدایی که داره می بینه به ناموسش تو سوریه دارن تجاوز می کنن و هیچ کاری نمی کنه. اون چه خداییه که گذاشت سه هزار زن و بچه به بردگی گرفته بشن؟ این چه خداییه؟ پس کو کریمی؟ کو رحیمی؟ کو غیاث المستغیثینی؟ استاد ببخش اگه ناجور حرف زدم. استاد حالم خیلی بده. به دلیل مشکلات و گناهانی که پدرمو در آورده، با خدا قهر کردم. دیگه به نماز اهمیت نمی دم. دوست ندارم باهاش قهر باشم ولی مدام این شبهه ی خلقت اجباری، تو ذهنم می چرخه. کمک کن. آخه چقدر امید الکی. من میگم ده ساله مرتکب یه گناهی هستم، هر چی توسل هر چی خدا خدا.... ولی خبری نیست. شما هم که هی میگی اونقدر توبه کن تا موفق بشی. دیگه چقدر؟ ده سال؟ بیست سال؟ می ترسم موهام سفید بشه ولی هنوز مرتکب او گناه باشم. تا حالا چند مرتبه این سوال رو پرسیدم. خواهشا نه به کتاب ارجاع بده و نه به جای دیگه. یه جوری خودمونی بگو که بفهمم. می دونم سرتون خیلی شلوغه..... ان شاءالله خدا خیرتون بده.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نه رفیق!! خدا پدر پدر بزرگت را در نیاورده. از دو جهت موضوع قاطی شده: یکی این‌که می‌گویی امکان ذاتی را چرا خدا به ما داده، غافل از این‌که «امکان» که چیزی نیست که خدا داده باشد، یک ظرفیت است از طرف مخلوق. دیگر این‌که فکر کرده‌ای که باید با این گناهان که انجام می‌دهید مأیوس شوید؟ و از همه بدتر از ظلم‌هایی که در این عالم می‌شود، به جای آن‌که یقه‌ی ظالم را بگیری یقه‌ی خدا را گرفته‌ای!! غافل از آن‌که تاریخ همیشه ثابت کرده پیرو این صحنه‌ها چه حکمت‌هایی نهفته است. گفت: «صد هزاران طفل سر بُبْریده شد / تا کلیم اللّه صاحب‌دیده شد». این‌که تصمیم گرفته‌اید در قیامت سر خود را پایین بیندازید و راحت بروید جهنم، اخلاق خوبی است. چون در روایت داریم: خداوند به ملائکه‌ی خود می‌گوید این بنده‌ی سر به راهِ مرا برگردانید و به بهشتش ببرید. باریک اللّه که دوست نداری با خدا قهر کنی! ولی حیف که بین خلقتِ بر مبنایِ تکوین و اختیارِ فردی تفکیک نمی‌کنید و می‌گویید من‌که وجود طلب نکردم که خدا بخواهد آن را به من هدیه کند، غافل از آن‌که شما در ذات امکانیِ خود، چیزی غیر از شخصی هستید که باید در قوس صعود خود را بسازید. موفق باشید

18146
متن پرسش
با سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی: بنده حقیر از دو ماه قبل از طریق سایتتان با شما آشنا شدم و یک سری از کتاب هایتان را مطالعه کردم خصوصا کتابهایی که در مورد آقا صاحب الزمان روحی ارواحنا له الفدا نوشته بودید را خواندم بسیار مطالب مفید و عالی بود که در کتابهایی دیگری نه دیده بودم و نه شنیده ام خداوند متعال شما را در راه احیای اسلام ناب محمدی یاری فرمایید. بنده حقیر با یکی از دوستانم 12 سال قبل از دانشگاه فارغ التحصیل شده و تقریبا 11سال قبل با یکی از اولیا الله آشنا شده و شاگردی وی را می کنم وی ساکن گرگان و بنده ساکن کرمان می باشم. البته از سه سال قبل به دلیل بوجود آمدن یکسری مشکلات رابطه ما با وی قطع شده است ولی ما هنوز با شاگرد ارشد وی در کرمان در ارتباط هستیم وی شاگرد آیت الله کشمیری رضوان الله علیه بوده و روش وی در سیر و سلوک بصورت چله ای ذکر و توسل به اهلبیت و مراقبه است ولی از دو سال قبل حالات روحی ام عوض شده، حال ذکر گفتن و قرآن خواندن را ندارم ولی توفیق نماز شب و گاهی مواقع زیارات اهل بیت (ع) و دعا و قرآن می خوانم و یک احساس خستگی مفرطی درخودم احساس می کنم و سرم خیلی سنگین است و بی حوصله شده ام. اوایل فکر می کردم مشکل جسمانی دارم ولی با مراجعه به پزشکان متخصص دیدم که از لحاظ جسمانی اصلا مشکلی ندارم با اساتید هم صحبت کردم به نتیجه ای نرسیدم. گاهی اوقات فکر می کنم که این به خاطر ذکرهای سنگینی است که گفته ام و این باعث خستگی شدید روحم شده است و روح دیگه کشش نداره، چون وقتی می خواهم عبادت کنم و یا ذکر بگویم قلبم می گیره و اعصابم بهم می ریزد. و از اینکه نمی توانم با خداوند متعال رابطه بگیرم و از اینکه چندین سال راه خدا را دارم می روم و شناختی از خداوند متعال ندارم و برای آخرت دستم خالیه یا به قول شما به عالم دینی یا غیب وارد نشده سخت آشفته و پریشانم چه چیز بدتر از اینکه انسان نتواند یاد خدا کند این دوری از خداوند نیست؟ از عبادت نکردنم پریشانم از قران نخواندنم بسیار ناراحتم. کارم شده غصه و غم خوردن از اینکه چرا من این جوری هستم، نکنه نفسم دستم را از دامان حق کوتاه کنه خیلی مضطربم جوری که زخم معده گرفته ام و از لحاظ جسمانی نیز مریض شده ام و از طرفی هم خودم را دلداری می دهم که هر کسی در راه خدا یک نوع ابتلائات و سختی ها دارد که ابتلائات و سختی های من هم از این نوع است (البته ناگفته نماند که بنده به توفیق اهل بیت علیهم السلام هیچ نوع کم وکمبودی در زندگی دنیوی ام ندارم و فقط غصه من به همین دلیل است) و این ابتلائات و سختی ها هم قسمتی از سیر و سلوک است و انسان تو این سختی ها رشد می کند و پخته می شود و خداوند هیچ موقع بنده اش را رها نکرده و نمی کند، حالا نمی دانم چکار کنم و مشکل کارم از کجاست؟ تمام سعیم را هم در بندگی خداوند می کنم. لطفا در این خصوص راهنمایی فرمایید آیا مشکل از بنده است یا نه. من الله توفیق. نگاه پر مهر و محبت زهرای مرضیه سلام الله علیها بدرقه عمر و زندگیتان باد. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مشرب و ذوق انسان‌ها در سلوک الی الله متفاوت است. امید داشته باشید از طریق سلوک ِ وجودی - عقلی مثل تأمل در مباحث معرفت نفس، که روش سلوکی حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» بوده است، خود را جلو ببرید. پیشنهاد می‌شود در راستایِ این نوع سلوک، کتاب «ده نکته در معرفت نفس» و بحث «برهان صدیقین» و کتاب «معاد» را همراه با شرح صوتی آن با حوصله‌ی تمام دنبال فرمایید و سپس کتاب «خویشتن پنهان» را مطالعه کنید. کتاب‌ها و شرح‌های صوتی بر روی سایت هست. موفق باشید

 

18155
متن پرسش
سلام: سوالم اینکه: اگه موجودی نبود که بتونه خدا رو بشناسه چه انسان به تعقل و چه نباتات و جمادات به حضوری که شاید برای ما ناشناخته هست، مثلا به غریزه مثل ملائکه ها. در این صورت آیا خدا شناخته می شد؟! آیا ما می تونیم بگیم که خدا برای شناخته شدن موجود را آفرید!؟ در این صورت اگر به خاطر شناخته شدن باشه آیا تناقضی با بی نیاز بودن خدا نداره!؟ ممنون
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: در «برهان صدیقین» روشن می‌شود هر موجودی دارای درجه‌ی وجودی خاص خودش می‌باشد و «وجود» در هر مرتبه‌ای دارای کمالات خاص آن مرتبه که علم و حیات است، می‌باشد. و بدین لحاظ هر موجودی به خود و به خالق خود علم حضوری دارد و از این جهت طرح چنین بحثی منتفی است. موفق باشید

18134
متن پرسش
با حضور در جبهه های نبرد دفاع مقدس به لطف پروردگار حال خوشی پیدا کردم به طوری که به هنگام خواندن نماز و ادعیه لذت وافری می بردم. اما به علت عدم اطلاع و نبودن راهنما و دوری از جبهه ها کم کم این حال خوش رو به افول گذاشت طوری که وسوسه ها و تشکیک آزارم می داد اما به هر ترتیب آنها را اداره کرده و زندگی می کردم تا اینکه در اواخر سال 90 یکباره احساس کردم دلم از از ایمان خالی شده است و وسوسه های خطرناکی درباره ذات پاک ربوبی در دلم جای گرفت الان فشار بسیار زیادی بر روحم احساس می کنم و فقط می توانم نمازهای واجب را بخوانم (البته اگر بتوان نام نماز بر رویشان گذاشت) احساس ناامیدی دارم و نمی دانم چگونه از این ظلمات رهائی پیداکنم. ظلماتی که با غفلت خویش مسبب آن بودم. خواهش می کنم به دادم برسید و مرا برای نجات از این حال یاری فرمائید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به چنین حیرانی و سرگردانی که در جوانی گرفتار بودم، سعی شد راهی را که خداوند در مقابلم گشود در سیر مطالعاتی این سایت به امثال شما عزیزان ارائه دهم. امتحان کن ببین می‌توانی آن را درمانِ دردت بیابی؟!! موفق باشید

18131
متن پرسش
سلام: مگر مي شود كسي كه با قرآن مانوس است آلزايمر بگيرد؟ غير از علامه طباطبايي و حسن زاده املي آيا نمونه ديگري براي اين بيماري در بين عرفاي تاريخ وجود دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آلزایمر به این معنا که امروزه انسان‌ها بدان گرفتار می‌شوند و یک بیماری به حساب می‌آید، برای اهل ایمان و سالکانِ إلی اللّه نیست. قضیه‌ی آن‌ها عبور از مفاهیم و معانیِ جزئیه به حقایق کلیه است، به طوری‌که دیگر نظری و ارتباطی با معانی جزئیه نخواهند داشت، مگر در إزای وظیفه و مأموریتی که دارند. موفق باشید

18130
متن پرسش
سلام استاد: کلماتی مثل توهم، وهم، واهمه، تخیل، خیال، عقل و قلب و .... که در مباحث مطرح می کنید از کدام منظر است، فلسفه و یا عرفان؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این واژه‌ها هم در حکمت متعالیه و هم در عرفان به‌کار می‌روند ولی همان‌طور که در پاورقی کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» عرض شد، باید بین واهمه به معنای اخلاقیِ آن با واهمه به معنای فلسفیِ آن که یکی از مراتب ادراکِ معانیِ جزئیه است، فرق گذاشت. موفق باشید

18125
متن پرسش
با سلام خدمت شما استاد گرامی: نظر شما در مورد کشیدن سیگار چیست؟ البته فقط سیگار نه دخانیات دیگر. با تشکر التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: رویهم‌رفته کار لغوی است و یکی از صفات مؤمن «عنِ اللغو معرضون» است و از امور لغو دوری می‌کند تا با جدیت تمام بتواند اهداف متعالی خود را دنبال کند. موفق باشید

18124
متن پرسش
سلام: از کجا باید متوجه بشوم که واقعا به خدا توکل کرده ام؟ اساسا توکل به خدا یعنی چه؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: سعی کنید متوجه‌ی حضور خداوند در همه‌ی امور باشید و خود را تنها احساس نکنید. مطالعه‌ی کتاب «شرح جنود عقل و جهل» از حضرت امام در این مورد کمک می‌کند. موفق باشید

18118
متن پرسش
سلام علیکم حضرت استاد: خواهشمندم متن زیر را بخوانید: «همانگونه که به عرض رسانديم قوة خيال اگر درست تطهير شود مي تواند دستگاه عکسبرداري نفس نسبت به ماوراي طبيعت باشد. اينجاست که شخص خوابهاي خوش مي بيند و تمثّلات شيرين زلالي پيش مي آيد، حقائق آينده را مي بيند، باطن افراد را مي بيند، مي تواند با بو کردن انسانها را بشناسد و بعد با ايشان ارتباط برقرار کند و ... يعني عقل به واسطة قوة خيال مي تواند اسرار عالم و اسرار درون مردم را عکسبرداري کند. انسان هر وقت ديد نمي تواند آن را که در ذات افراد نهفته است ببيند و عکسبرداري کند، معلوم مي شود که هنوز قوة خيالش را تطهير نکرده است. لذا در مورد انبياء آمده است که ايشان به محض پا گذاشتن در اجتماع و وارد شدن در جمع مردم مي توانستند تشخيص دهند که چه کسي سر به راه است و چه کسي منحرف شده است. ايشان به واسطة دستگاه عکسبرداري‌شان درون افراد را مي بينند و اعلام مي دارند که اين درون خراب است ولو اينکه نماز شب خوان هم باشد و آن ديگري ذات پاکي دارد ولو اينکه شرابخوار باشد يا حجابش را رعايت نکند. اين است که حضرت عيسي «عَلَيهِ السَلام» هميشه به دنبال اوباش بود و سعي داشت از بين همين لاتها صحابه انتخاب کند. بعضي از خواص به ايشان مي گفتند: «آقا مگر ديوانه شده اي؟ به دنبال ما بيا و از بين ما صحابه بگير». حضرت مي فرمود: «نه! در بين همين ها کساني هستند که قابليت دارند و بايد به دام من بيفتند». اتفاقاً آن حواريوني که از خواص حضرت عيسي «عَلَيهِ السَلام» بودند نوعاً از بين ياغيهاي بيابانها به شکار حضرت در آمده بودند.» متنی را که خواندید قسمتی از شرح معرفت نفس علامه حسن زاده آملی توسط استاد صمدی آملی می باشد. چند سؤال برایم پیش آمده و آن اینکه آیا عرفا همیشه خوب یا بد بودن آدم‌ها را می ببینند یا اینکه بعضی وقتها این حالت برایشان پیش می آید؟ اگر بعضی وقتها این حالت برایشان پیش می آید خب چرا؟ این‌ها (عرفا) که دائما قوه‌ی خیالشان طهارت دارد پس دائما هم باید اسرار عالم و درون مردم برایشان مکشوف باشد. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع ستارالعیوب‌بودنِ خداوند را فراموش نکنید که خداوند بعضاً اسرار بنده‌ی خود را برای احدی فاش نمی‌کند مگر برای کسانی‌که امکان هدایت آن بنده در آن‌ها هست و آن‌ها نیز مظهر ستارالعیوبی خداونداند. موفق باشید

18100
متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمت استاد گرامی: اثبات وحدانیت خداوند از طریق برهان نظم چگونه ممکن است؟ به فرض این شبهه: نظم حاکم بر جهان ثابت می‌کند حتماً دارای ناظم و آفریننده هست اما لزوماً این آفریدگار یکی نیست ممکن است چند خدا باشند که هماهنگ با هم و با مشاوره‌ی هم این جهان را خلق کرده باشند و دلیلی ندارد چند خدایی را باعث افتراق و بی‌نظمی بدانیم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: برهان نظم به گفته‌ی شهید مطهری بیشتر یک تذکر روحانی است تا اثبات وجود خدا و یا یگانگی او. با این‌همه نظم هماهنگ عالم و اندام‌وارِ او حکایت از حضور یک اراده‌ی مطلق می‌کند. موفق باشید

18099
متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمت استاد گرامی: آیا می‌توان رابطه‌ی ملت و امت را رابطه‌ی فرد و خانواده در نظر گرفت و بدین‌ترتیب هر دو را دارای اصالت و حقانیت دانست بدین ترتیب که همانگونه که هر فردی توأمان نسبت به خود و خانواده‌اش مسئول است و از سود و زیانی که به هر کدام برسد متقابل خواهد بود در مورد ملت و امت هم چنین است؟ بنده ملت را شامل جماعتی دارای باورهای بنیادین جزئی مشترک (مثل آداب و روسم، زبان، فرهنگ و تاریخ) ترجمه کرده و امت را ملت‌هایی دارای باورهای بنیادین کلی مشترک (مثل دین و اهدافی نظیر عدالتخواهی) می‌دانم آیا این درست است؟ تکلیف ملت‌ها و کشورها پس از ظهور چیست و اگر هنوزم رسمیت خواهند داشت ملاک تشکیل دولت - ملت چه خواهد بود؟ با تشکر
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر زمانی حتی در زمان ظهور، انتخاب و اختیار انسان‌ها محفوظ است و هرکس می‌تواند نسبت به حاکمیت با آن‌همه حقانیتی که پیش آمده است، انتخاب درست یا غلط داشته باشد. موفق باشید

18111
متن پرسش
سلام علیکم: استاد فلسفه ما می گوید درباره خدا چیزی به نام عقل و استدلال عقلی نداریم؛ چون هر نوع استدلالی برای اثبات خدا بیاوریم می توان استدلالی برای رد آن هم آورد، و فقط باید گوش کرد، قبول کرد و اطاعت کرد. نظرتان چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خیر. این مربوط به سخن کانت است و از طرفی مشکل کلیسا و مسیحیت است که در «برهان نظم» متوقف‌اند. در حالی‌که در فلسفه‌ی اسلامی با طرح برهان «امکان و وجوب» و «برهان صدیقین» به‌خوبی می‌توان وجود خدا را اثبات نمود. موفق باشید

18110
متن پرسش
سلام علیکم: در زیارت جامعه کبیره پس از ذکر برخی مقامات شگفت انگیز حضرات معصومین (علیهم السلام) در جایی از زیارت می گوییم که (اشهد ان هذا سابق لکم فی ما مضی). سوالم این است: 1. آیا اعمال و عبادات اهل بیت (ع) در کمال ایشان تاثیر داشته یعنی عبودیتشان برای قرب الهی بوده یا این عبادات را در اثر درک بالای خود از اسماء و صفات الهی انجام می داده اند؟ 2. چه شد که معصومین (ع) شدند معصوم و ما نشدیم؟.یعنی ما همین که هستیم شدیم؟ 3. چه شد که عده ای شیعه 12 امامی هستند و خیلی ها نه؟ مثلاً در همین دوره فعلی یکی در ایران به دنیا می آید و به هرحال به او شیعه می گویند و دیگری در جای دیگر متولد می شود و لائیک می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- عرایضی در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» در این باره شده است مبنی بر این‌که ائمه«علیهم‌السلام» با عبادات خود عصمت خود را حفظ می‌کنند و ما با عبادات خود به سوی عصمت حرکت می‌کنیم 2- حضرت حق در علم خود می‌دانست که این بزرگان می‌توانند مأموریت نبوت و امامت را به‌خوبی انجام دهند 3- بستگی به انتخاب خودشان دارد، حتی انتخاب قبل از تولد که در بحث «طیباً لِخَلْقِنا وَطَهارَةً لاِنْفُسِنا» در زیارت جامعه‌ی کبیره در این مورد عرایضی شده است. موفق باشید

نمایش چاپی