بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان، فلسفه، کلام

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
17611
متن پرسش
با سلام خدمت استاد؛ حضرتعالی برای تبیین این مطلب که «هست» های اطراف خود عینی هستی نیستند و لا جرم باید به عین هستی منتهی شوند از قاعده«کل ما بالعرض لا بد ان ینتهی الی ما بالذات» استفاده کردید. حال سوال بنده این است که آیا مگر وجود و هستی عارض بر ماهیات خارجی می شود که ما بحث وجود را منطبق با قاعده فوق کنیم و برای تبیین و توضیح شوری آب را مثال بزنیم؟ آیا مگر وجود و هستی برای ماهیات مانند شوری برای آب است؟ (از جهت بحث عرض) // جنابعالی مستحضرید که صدر المتالهین طبق مبنای اصالت وجود عبارت «انسان موجود» رو از باب عکس الحمل می دانستند. اگر ممکن است راجع به صحیح بودن استفاده از قاعده فوق در بحث وجود و هلیات بسیطه توضیحی بفرمایید. ممنونم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مثال مناقشه نیست ولی به هرحال از قاعده‌ی مذکور برمی‌آید که یا ماهیات باید عین هستی باشند و یا از آن جهت که در ذات خود، ممکن‌الوجودند به عین هستی ختم شوند و این همه‌ی مطلب است. موفق باشید

17614
متن پرسش
استاد عزیز بنده محل اشکالم در سوال ۱۷۶۱۱ مثال حضرتعالی نبود، بلکه اصل استفاده از قاعده ـ «کل ما بالعرض لا بد ان ینتهی الی ما بالذات» ـ در اثبات اینکه اگر موجودی عین هستی و وجود نباشد لا بدا باید به عین هستی منتهی شود، بود. بدین معنا که برای اثبات گزاره فوق نمی توان از قاعده فارابی استفاده نمود. ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سخن فارابی یک امر بدیهی است و نه یک سخن منحصر به یک فیلسوف. به همین جهت در جوابی که عرض شد با نظر به وجهِ بدیهی که هرکس نزد خود دارد، عرض شد. بالاخره ماهیات یا عین وجودند و یا به عین وجود ختم می‌شوند. موفق باشید

17604
متن پرسش
در مورد رابطه ی معرفت نفس و حضرت حجة (عجل الله تعالی) قصد دارم تحقیق کنم چه کتابهایی میتونه کمکم کنه؟ نهایت تشکر را از زحماتتون دارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شرح صوتی «ده نکته در معرفت نفس» و کتاب‌های «خویشتن پنهان» و «مبانی معرفتی مهدویت» إن‌شاءاللّه افق‌هایی را در مقابل شما می‌گشاید. موفق باشید

17595
متن پرسش
با سلام: استاد در پاسخ یکی از عزیزان که در مورد مقام سلوکی پرسیده بودند فرمودید این مقام عموما از منزل 50 به بعد اتفاق می افتد. منظورتان از این عدد برای این مقام چیست؟ (لطفا منبعی برای مطالعه معرفی بفرمایید) با تشکر فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در آن جواب، نظر به کتاب «منازل‌السائرین» خواجه عبداللّه بود که 100 منزل را مدّ نظر سالک قرار می‌دهد. موفق باشید

17594
متن پرسش
سلام استاد عزیز: اولین مرحله برای رسیدن به خدا در عمل چیست؟ با تشکر فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از طریق رعایت تقوا، حجاب‌های بین انسان و حضرت حق، رقیق و رقیق‌تر می‌شود. موفق باشید

17597
متن پرسش
سلام: با توجه به اینکه گفته اید هدف باید غیر از زندگی مادی دنیوی باشد، قبول اما سوال این است که چگونه این سخن را در دل خود بگنجانیم که هدف خداست پس نباید به غیر خواسته های الله تعالی برویم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به بحث اخیر در تبیین سوره‌ی آل‌عمران تحت عنوان «رنج غفلت از هدف‌داری نظام هستی» که در قسمت جلسات روز شنبه است، رجوع نمایید. موفق باشید

17577
متن پرسش
سلام علیکم خدمت استاد عزیز: سوالی دارم در خصوص فرمان آقا در بحث اقتصاد مقاومتی، بنده انسان ثروتمندی هستم و نیازی به کار کردن ندارم. می توانم برم سراغ بحث و درس و یا بروم به دنبال تاسیس شرکت دانش بنیان و تولید ملی، بیم آن دارم که وقت عزیز را در این راه گذاشته و ناخودآگاه آلوده به رشوه و فسادهای بازار شوم. می توانم شروع به درس و بحث شوم و مالهایم را انفاق کنم و زندگی راحت تر و بی دردسرتری داشته باشم. هنوز عزم جدی برای فعالیت ندارم چون از نظر مبنایی نمی دانم کدام راه درست است و فعلا زندگی آرام و بی دغدغه دارم و الحمدلله. چه کنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به روحیه‌ی خودتان بستگی دارد که در کدام راه مستعدتر می‌باشید. لذا اگر روحیه‌ی شما فعالیت اقتصادی است، با رعایت تقوا مسلماً نتیجه‌ی کامل را خواهید گرفت. موفق باشید

17580
متن پرسش
سلام استاد عزیز: استاد بنده الحمدلله رب العالمین تفسیر سوره احزاب جنابعالی را گوش دادم اما چند سئوال از محضر جنابعالی دارم. 1. جنابعالی در جلسه دوم به نامه حضرت امام (ره) به آقای الویری (البته اگر اشتباه نکنم) اشاره نمودید و فرمودید همین نامه یک دستگاه بزرگی دارد. بنده در گوگل جستجو کردم اما چیزی نیافتم، لطف کنید متن این نامه را برای این حقیر ارسال نمایید؟ 2. در جلسه از این سوره فرمودید اگر کسی اشک شب و شب زنده داری میخواد باید ساده زیست باشد و با کتاب و درس بدست نمی آید که در واقع این آثار فردی ساده زیستی می باشد، اما سئوال بنده این است که ساده زیستی من بچه مذهبی معمولی چه آثار اجتماعی را در بردارد؟ در واقع چه کمکی به انقلاب و ایجاد تمدن اسلامی می کند؟ 3. و این که استاد شما در همین جلسات دو یا سه بار فرمودید ما اگر می خواهیم تمام معضلات فرهنگی کشور حل بشود تنها راهش آن است که نگاه تمدنی به انقلاب داشته باشیم، لطف بفرمایید مقصود از این حرف مشخصا چیست؟ و اگر کسی بخواهد در ایجاد این تمدن نقش آفرین باشد چه مطالعات یا اقداماتی صورت دهد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- خود بنده هم سال‌های قبل آن نامه را دیدم و با توجه به آن‌که در آن زمان هنوز فضای مجازی به این صورت راه نیفتاده بود، فکر نمی‌کنم در فضای مجازی بتوانید آن را پیدا کنید. همین اندازه در ذهن دارم که در زمان نخست وزیری آقای موسوی بود، نامه‌ای ظاهراً در 14 بند 2- حداقل در نوعِ انتخاب ما در راستای دامن‌نزدن به اشرافیت، مؤثر خواهد بود و این‌که روح انسان از آلودگی به دنیا مصون می‌ماند 3- در نگاه تمدنی هرچیزی در نسبت به اجتماعِ مورد قبول عقل و فطرت، مدّ نظر قرار می‌گیرد و از نگاهِ فردگرایانه، انسان را آزاد می‌کند. با کتاب «تمدن‌زایی شیعه» می‌توانید شروع کنید. موفق باشید

17569
متن پرسش
باسمه تعالی با عرض سلام و احترام: بنده بعد از گوش کردن به سخنرانیهای معرفت النفس، برهان صدیقین، حرکت جوهری، در حال گوش کردن به شرح سوره حمد حضرت امام (ره) می باشم. سوالم این هست که هنوز بنده با تمام وجود فرم نازله معنایی برایم حل نشده هست. برای این منظور جنابعالی دو مثال زده اید، اولی مثال نور است و دومی مثال روح، عقل و خیال. هر چند به نظر بنده مثال دوم بسیار گویا تر هست اما به هر حال نفس بنده با نفس علی یا تقی فرق می کند. چگونه می شود هم قایل به وحدت وجود بود هم قایل به تفاوت نفس بین مثلا دو انسان یا بین یک روح حیوان یا روح یک نبات بود. با تشکر فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: إن‌شاءاللّه با ادامه‌ی کار و با نظر به عین ثابته‌ی هر مخلوق و امکانِ ذاتی آن‌ها متوجه خواهید شد تفاوت مخلوقات، مربوط به امکانِ ذاتی خودشان است و از این جهت از تشکیک وجود که بحثِ نازله‌‌بودنِ وجود را پیش می‌کشد؛ عبور خواهید کرد و تشکیک در ظهور مطرح می شود. موفق باشید

17565
متن پرسش
سلام استاد عزیز: این که حضرتعالی در کتاب مبانی نظری و عملی حب اهل بیت علیه سلام به کرات اشاره می کنیدکه غایت قرب هر انسانی امام معصوم علیه السلام هست یا تعبیراتی با این مضامین چند سئوال پیرامون این مطلب از جنابعالی دارم. 1. اگر شخصی به مقام «فنا در فنا» که اگر اشتباه نکنم نهایت قرب الهی می باشد، نایل گردد به نهایت قرب الهی که امام معصوم علیه سلام هست نایل گشته؟ 2. کشف و شهود در کدامین از منازل سیر و سلوک معنوی واقع می شود؟ 3. وقتی ما به مقام فنای در فنا برسیم درست هست بگوییم که در نفس ناطقه مانند معصومین علیه سلام شده ایم؟ 4. آیا مقام عرفانی دکتر چمران با حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه یکسان هست؟ 5. مقصود از حق الیقین همان مقام فنای در فنا هست؟ 6. آیا می توان گفت مقام قرب حضرت عباس علیه السلام با حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه یکسان می باشد؟ فرق این دو بزرگوار در چیست؟ 7. آیا کسی که به مقام فنای در فنا نایل گشته در واقع تمام اسمای الهی بر قلبش تجلی شده؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- آری! 2- عموماً از منزل 50 به بعد پیش می‌آید ولی به خودِ شخص هم بستگی دارد 3- آری! ذیل امام معصوم 4- نه! یکی واصل است و یکی تابع 5- آری!  6- چگونه دو اقیانوس را می‌توان با هم مقایسه کرد؟ 7- آری. موفق باشید

17559
متن پرسش
سلام استاد: یه منبع برای اصطلاحات و لغات منطقی و فلسفی و عرفانی می خواستم معرفی کنید. سیر ده نکته با شرح رو که فرمودید، آیا شرح ده نکته همون خویشتن پنهان میشه؟ و آیا برهان صدیقین که فرمودید منظورتون کتاب از برهان تا عرفان هست؟ من که فلسفه نخوندم به مشکل نمی خورم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- کتاب «فرهنگ علوم عقلی» در رابطه با شرح لغات فلسفی و تا حدّی عرفانی هست. ولی همین‌که مطالب را دنبال بفرمایید به مرور متوجه معنای مطالب می‌شوید 2- آری! کتاب «خویشتن پنهان» شرح ده نکته است. ولی جنابعالی شما «ده نکته» و برهان صدیقین را که در کتاب «از برهان تا عرفان» هست با شرح صوتی آن‌ها دنبال فرمایید. موفق باشید

17558
متن پرسش
با سلام و عرض قبولی عزاداری ها: استاد شاید هر سال این داغ ما بعد محرم تازه می شود و سراغ شما می آییم راستش حدود 12 ساله یه هیاتی داریم که این هیات را سعی کردیم طبق مبانی نظام و انقلاب و مبارزه با آمریکا و زنده نگاه داشتن فرهنگ شهادت و شهدا با کم و زیادش نگهش داریم، تو این سالها ریزش داشتیم رویش هم داشتیم، بچه هایی که پای درس های شما نشستن و به اصطلاح معرفتشون بیشتر شد ما رو تنها گذاشتن و می گفتن این هیات ها مثمر ثمر نیست، شاید اینها میدیدن که افرادی که میان تو هیات یه سریشون اهل مطالعه، اهل تفقه نیستن چه بسا مشکلات اخلاقی هم دارن اصن چه بسا فسق ظاهری هم دارن ولی همینا میان تو هیات و وقتی اسم شهدا میاد اشکشون جاری میشه. حالا صحبت سر اینه که میگن شما هم که دارید برا اینا و برا این برگزاری این مراسما وقت میذارید دارید وقتتون را تلف می کنید و وظیفه شما نیست. آیا باید این هیات را که در راستای تقویت نظام و رهبری داره قدم بر میداره ولی این نقایص را هم داره تعطیل کرد؟ راهکار چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً هم عرض شد راهِ گشوده‌ی این تاریخ برای نجات از آتش نمرودیانِ زمانه، نظر به حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» و روحیه‌ای است که با عزاداری برای آن حضرت پیش می‌آید هرکس با سبک و سلیقه‌ی خودش عزاداری می‌کند و همه‌ی آن‌ها به نحوی از خطرات دوران نجات پیدا می‌کنند و این ماوراء درس و کتاب و بحث است. موفق باشید

17548
متن پرسش
با سلام و عرض ادب: سوالی همواره از کودکی در ذهن من بوده و باعث شده نتوانم خدا را دوست داشته باشم و آن اینکه چرا ما به اجبار خلق شده ایم و باید این همه نکبت و سختی را تحمل کنیم؟ می گویند می خواسته شناخته شود آخر شناساندن به چیزی که خود خلق کرده یعنی چی؟ با این خلقت اجباری بردن به جهنم نهایت نامهربانیست و دلیل اینکه دوست داشتنی نیست. نهایتا آیا می توان ازش خواست ما را کلا از جهان هستی حذف کند؟ نه دنیا را می خواهم نه آخرت. می خواهم اصلا نباشم آیا می شود؟ این سوال را از شما می پرسم چون معروفید که خدا را دوست دارید. می خواهم بدانم چطور شد که بهش علاقه مند شدید؟ لطفا کتاب معرفی نکنید چیزی بگید که تکلیفم را مشخص کند و بر جانم بنشیند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فلاسفه و عرفا روشن می‌کنند که هر مخلوقی در ذات خود ممکن‌الوجود است و امکان مربوط به خود مخلوق است و از این جهت هر مخلوقی طلب خلق‌شدن و موجودشدن بر اساس امکان خود دارد و خداوند این طلب را جواب داده. به همین جهت وقتی فرعون از حضرت موسی و هارون«علیهماالسلام» می‌پرسد که خدای شما چگونه خدایی است، جواب می‌دهند: «قالَ رَبُّنَا الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏ (50)/طه) پروردگار ما آن کسی است که خلقتِ مخصوص هر موجودی را به او می‌دهد و پس از آن‌که موجود شد، هدایتش می‌کند. ملاحظه فرمایید که می‌گویند: «خلقه»، یعنی خلقت ِ مخصوص آن موجود که در امکان ذاتی آن موجود بود. موفق باشید

17554
متن پرسش
سلام علیکم: با توجه به اینکه فرمودید بحث در عرفان نظری نسبت به راز خلقت، در نظرِ حق به جمال خود است در مقام تفصیل. این سوال از «چرایی» این مسئله همچنان باقی است. توضیح اینکه چرا خداوند می خواست در مقام تفصیل به خود بنگرد؟ مگر علم به ذات خود به طور کامل نداشت؟ اگر ممکن است توضیحی در رابطه با عبارت فوق بفرمایید. حقیقتا برای بنده این تعبیر از هدف و راز خلقت، نامفهوم و گیج کننده است. ممنونم از لطف حضرت استاد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فلاسفه و عرفا ابتدا روشن می‌کنند زیبایی کمال است و دوست‌داشتنِ زیبایی نیز کمال است و خدا کمال مطلق است؛ پس هم زیباست و هم خود را دوست دارد و از آن‌جایی که کمال خود را دوست دارد، نظر به تفصیل آن کمال در مخلوقات می‌کند و آن‌ها را می‌آفریند تا در آینه‌ی آن‌ها خود را بنگرد. به همین جهت جناب حافظ می‌فرماید: «نظری کرد ببیند به جهان قامت خویش / خیمه در مزرعة آب و گِل آدم زد». موفق باشید

17546
متن پرسش
به نام خدا با عرض سلام و احترام: چگونه می توان شفا بودن تربت سید الشدا را با عرفان نظری تبین نمود؟ با تشکر فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که نسبتی بین جسم انسان و روح او بر قرار است، نسبتی بین تربت حضرت امام حسین«علیه‌السلام» با وجود قدسی آن حضرت و محل دفن ایشان برقرار است. و در این رابطه خداوند در تربت آن حضرت شفا قرار داده است. موفق باشید

17542
متن پرسش
سلام علیکم: در عرفان نظری و در باب هدف خداوند از خلقت و اینکه چرا او دست به خلق زده اند مسئله حب ذات و همچنین استجلا را مطرح کرده اند؛ حال سوال بنده این است که «آیا خداوند چون می خواست خود را در کثرات ببیند ممکنات را ایجاد کرد» یا «چون می خواست ظهورات او به واسطه معرفت به او به کمال برسند ممکنات را ایجاد کرد؟» ممنونم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در عرفان نظری نسبت به راز خلقت، در نظرِ حق به جمال خود است در مقام تفصیل. و اگر هم فرمود: «فخلقت الخلق لکی ان اُعرف» برمی‌گردد به این‌که باز در آیه‌ی مخلوق می‌خواهد خود را به تفصیل در قلب عارف باللّه ببیند. موفق باشید

17528
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم خدمت استاد عزیز. در این ایام عظیم محرم در روضه ی سید الشهدا علیه السلام، سوال بسیار مهم و اساسی برایم پیش آمد. چه چیزی باعث شد کسانی که تا شب عاشورا همراه سید الشهدا علیه السلام بودند ولی در شب عاشورا هنگام خاموش شدن مشعل ها، امام زمانشان را تنها گذاشتند و بالعکس، کسانی که تا لحظه ی آخر در لشکر یزید ملعون بودند، ناگهان مسیرشان را عوض کردند و به سید الشهدا پیوستند. در دفاع مقدس هم همینطور بود؛ یعنی خیلی از آنهایی که ادعای دینداری داشتند و به ظاهر حزب اللهی هم بودند و شرایط جنگیدن هم برایشان فراهم بود (یعنی عذری نداشتند) حتی یک بار هم پایشان به جبهه باز نشد ولی خیلی از همین جوانهای کف خیابان و ظاهرا سوسول که نه ریش بلندی بر صورت داشتند و نه انگشتر عقیقی در دست، که برخی، آنها را گمراه و منحرف و اراذل اوباش می نامند، یک باره قدم آخر را خوب برداشتند و دعوت پیر خمین را لبیک گفتند. استاد به راستی منشأ این تحول و تغییر مسیر ناگهانی - چه آنهایی که خوب بودند ولی قدم آخر را بد برداشتند و چه آنهایی که بد بودند ولی قدم آخر را خوب برداشتند - در کجاست؟ به عبارت دیگر، آنهایی که تا شب عاشورا همراه با سید الشهدا بودند ولی در آن شب، امام زمانشان را رها کردند چه خصلت مذمومی در وجودشان بود که در لحظه ی آخر، مانع از این شد که با سید الشهدا همراه باشند و چه سرّی در درونشان نهفته بود که در یوم تبلی السرائر، آشکار شد و سید الشهدا علیه السلام تنها شد؟ چه خصلتی داشتند که با اینکه ایمان داشتند ولی نتوانستند «آمنوا» را به «عملوا الصالحات» گره بزنند؟ حقیقتا می ترسم که نکند من که ادعای ولایی بودن دارم، در لحظه ی آخر و در همان یوم تبلی السرائر که باید امام زمان علیه السلام و نائبش را یاری کنم، یکدفه تغییر مسیر بدهم. یعنی می خواهم بدانم که آنهایی که شب عاشورا امام علیه السلام را تنها گذاشتند چه مشکلی داشتند؟ تا من هم ببینم که اگر آن مشکل را داشتم، اصلاح نمایم که نکند امام زمانم را در لحظه ای باید یاری نمایم، تنها گذارم. و بالعکس؛ آنهایی که در لحظه ی آخر از لشکر یزید ملعون، به سید الشهدا علیه السلام پیوستند، چه مرام و مسلک و سرّی و صفت خوبی در درونشان بود که آشکار شد و آنها را به امام علیه السلام رسانید. چه کنیم در لحظه ای که باید وظیفه را بشناسیم و به آن عمل کنیم، دچار غفلت نشویم؟ منشأ این تغییر مسیر ناگهانی در کجاست؟ شاید این حرفم درست نباشد که اگر درست نباشد خدا مرا ببخشد ولی من نه دوست دارم حُر بشوم و نه مختار و نه از توابین باشم بلکه می خواهم از ابتدا تا انتها با امام زمانم باشم و لحظه ای او را تنها نگذارم. خیلی می ترسم. آخه از بزرگی شنیدم که یوم تبلی السرائر، روز غدیر است و به تعبیر دیگر، روز ولایی شدن و ولایی ماندن است که در این روز خیلی ها سرّشان آشکار می شود و... ببخشد طولانی شد. یا علی مدد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر انسان از ابتدا معنای بودن خود را در این دنیا درست تعریف کند و خود را بنده‌ی خدا بداند و سعی کند همواره این معنا را عمیق نماید، صحنه‌های حق و باطل را به‌خوبی خواهد شناخت. عمده عمیق‌شدن در بندگی است و دینداریِ عقلی همراه با درک قلبی. در این صورت حق از باطل برای او روشن خواهد بود. موفق باشید

17529
متن پرسش
سلام علیکم: استاد اگر کسی برای اینکه کسی را فراموش کند رو به خدا بیاورد و بعدا خدا را خالص بخواهد. آیا این روش برای رسیدن به خدا صحیح هست؟ با تشکر. استاد میشه هر سوالی داشتیم اینجا بپرسیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- چرا که نه. 2- سؤال‌های عقیدتی را آری، ولی مشاوره‌ای را نه. موفق باشید

17511
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی و عرض تسلیت ایام سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین(ع): بنده از نوجوانی سعی کردم تا «به دلیل رضای خدا» دروغ نگویم و به تدریج طوری شد که اصلا نمی توانستم دروغ بگویم و از آن متنفر شدم، اما چندی پیش که صحبتهای شما در مورد نوع عبادت شیطان را شنیدم کمی تامل کردم در نحوه و نیت دروغ نگفتنم و متوجه شدم که اکنون علاوه بر نیت رضای خداوند، عزت نفسم اجازه نمی دهد دروغ بگویم، یعنی به خود می گویم که آن فرد یا آن چیز اصلا در حدی نیستند که تو بخواهی خود را آن قدر ضعیف ببینی که دروع بگویی و به خود می گویم تو عزتت خیلی بیشتر از آن است که به هر دلیلی دروغ بگویی! حال سوال بنده اینجاست که آیا من هم مانند شیطان در انجام این عمل خود را دیده ام و دیگر خدا در صحنه نیست و ارزشی در این عمل نیست؟ هر چند در ابتدا نیت خدا بود! با تشکر. التماس دعا
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: عزت نفس غیر از تکبّر است. عزت نفس یعنی ما شأن خود را جهت سقوط نکردن در  امور دنیایی حفظ کنیم ولی تکبّر یعنی در مقابل حق و سخن حق خود را ترجیح دهیم. موفق باشید

17518
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار وقتتون بخیر: ایام شهادت سالار شهیدان؛ امام حسین رو تسلیت عرض می کنم خدمتتون، ببخشید استاد مساله ای ذهن بنده رو درگیره خودش کرده، بنده تقریبا یک سالی هست و مراقبه دارم و توی این یک سال تا جایی که ذهنم همراهی میکنه گناه غیبت به اون شکل نداشتم یعنی از فضل خداوند این گناه رو کنترل کرده بودم، خیالم تا حدودی راحت بود تا اینکه چند شب پیش گله و شکایت کردم که چرا من دائم الحضور نمیشم و مگه مراقبت فقط مواظبت بر انجام واجب و ترک محرم هستش و من از این مرحله عبور کردم و باید وارد مراحل دیگه مراقبه بشم و نا امید که چرا نمیشم، تا اینکه دقیقا یک شب بعد از این گلایه و شکایت خیلی یه دفعه ای مرتکب گناه غیبت شدم، خیلی شوکه شدم اصلا باورش سخت بود برام که به این آسونی مرتکب گناه کبیره شدم، استاد سوالم اینه که آیا این به خاطر گلایه و شکایتم بود و آیا کسی که در این مسیر هست گناه کبیره میکنه آیا امید خیری بهش هست؟ از خودم نامید شدم، میگم اگه دوباره تکرار شد چی؟ ضربه بدی بود، خواهش می کنم راهنمایی بفرمایید که به این قضیه چه جوری نگاه کنم که ناامید نشم. تشکر، ببخشید طولانی شد. یا علی و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در روایت داریم برای آن‌که بنده‌ای گرفتار عجب نشود، او را به گناه می‌کشانیم زیرا آن عجب بدتر از این گناه است. از طرفی دیگر، ما تا آخر همواره باید بین خوف و رجاء زندگی کنیم به این معنی که نسبت به خود همواره بد بین و نسبت به لطف و کرم حضرت حق همواره خوش‌بین باشیم. موفق باشید

17503
متن پرسش
سلام و عرض تسلیت ایام محرم حسینی قهرمانی که (به قول مرحوم شریعتی تشنه لبیک بود تا آب و درد دین داشت تا زخم تیر و نیزه) حیف برای ما فقط مقاتل را حفظ می کنند و یک عمر است می خوانند. سوالم در رابطه با همین مساله است که با توجه به حفظی بودن و غیر مفهومی بودن اغلب آموزش ها در سیستم های ما به خصوص در آموزش پرورش و در زمینه دین و معرفت چطور می توان این اصل مهم و کلیدی اسلام و ایمان که هیچ چیز مستقل از خدا نیست و همه چیز از جزیی تا کلی زندگیمان دست خداست را در عمق وجود بچه ها بیدار کنیم چون می فرمایید همه در جان خود دارند. اما بچه ها واژه توحید را فقط حفظ کرده اند و حتی مفهومش را. مثلا بچه های سن 11 می پرسند چطور گردش خون ما دست خداست خب ما بدنمان خودش کار می کند و همین طور بیشتر مسایل علمی دنیا. یا وقتی اثبات می شود اگر خدا دو تا شد نظم جهان به هم می ریزد می گوییند پس چرا ما دو نفر با هم مبصر کلاس بودیم و همکاری کردیم و کارها بهتر پیش می رود و.... لطفا راهنمایی ام کنید که مدیون بچه ها نباشم آیا باید از راه فلسفی اثبات کرد یا؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده اگر مباحث «معرفت نفس» و «برهان صدیقین» را از یک طرف و بحث «صفات خدا» در جزوه‌ی «کلام 1» را از طرف دیگر کار کنید، می‌توانید جواب سؤال‌های خود را بگیرید زیرا این نوع مباحث، مباحثی نیست که با سؤال و جواب حل شود. موفق باشید

17502
متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوار و تشکر از عنایت شما: حقیقت این است که بین جهت و سیره عملی رهبر انقلاب حفظه الله با امام خمینی سلام الله علیه هیچ تفاوتی در هیچ ساحتی مشاهده نمی شود و گویا رهبر انقلاب حفظه الله تفصیل و امتداد امام خمینی سلام الله علیه هستند. با توجه به اینکه در انطباق عملی در این سطح از گستردگی و پیچیدگی حتما انطباق فکری و معرفتی در حد عمیق لازم است و این در حالی است که ظاهرا رهبر انقلاب حفظه الله در مباحث معرفتی از امام خمینی سلام الله علیه تلمذ نکرده اند. این وحدت مبنایی که گویا از یک منبع سرچشمه دارد چگونه توضیح داده می شود؟ آیا با تبیین از ولایت فقیه به شکل مرسوم قابل تفسیر است یا نیاز به سطح بالاتری از تبیین است؟ منایع آن چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «سلوک ذیل....» شواهدی آورده شده حاکی از آن‌که مقام معظم رهبری به‌خوبی حکمت متعالیه را کار کرده‌اند ولی بنا نداشته‌اند به عنوان استاد فلسفه و عرفان مشهور شوند. جناب آقاى دكتر حداد عادل‏ در رابطه با آشنائى رهبر انقلاب با فلسفه مى فرمايند: درباره‏ ى آشنايى آيت‏الله خامنه ‏اى با حوزه‏ ى فلسفه - چه فلسفه‏ ى غرب و چه فلسفه‏ ى اسلامى - من يك جمع‏ بندى اجمالى از جايگاه فلسفه در ذهن ايشان دارم. ايشان برخلاف اين‏كه از حوزه ‏ى مشهد برخاسته ‏اند، نظر رايج در حوزه‏ ى مشهد نسبت به فلسفه ‏ى رسمى را ندارند. در حوزه‏ ى مشهد - نگاهى كه به مكتب تفكيك موسوم شده - با فلسفه بر سر لطف نيستند؛ البته به درجات گوناگون. آقاى خامنه‏ اى هم به همان حوزه تعلق دارند و در آن‏جا نشو و نما كرده‏ اند اما نظر منفى نسبت به فلسفه ‏ى اسلامى پيدا نكرده‏ اند؛ بلكه نظر مثبت دارند. ايشان در فلسفه، به اعتبارى، فرزند فكرى علامه‏ ى طباطبايى هستند، نه فرزند آقاشيخ مجتبى قزوينى كه البته بسيار براى اين بزرگوار احترام قائل هستند. ايشان به من مى‏ فرمودند ما در محضر آقاشيخ مجتبى دو تا درس مى‏ خوانديم. ساعت اول ايشان فلسفه و منطق به ما درس مى‏ داد؛ خيلى دقيق، درست و فنى. ساعت بعد همان حرفها را مطابق نظريه‏ ى مكتب تفكيك رد مي كرد. بنابراين آقاى خامنه ‏اى هر دو نگاه را در حوزه ‏ى مشهد تجربه كرده است. ولى خطى كه ايشان دنبال كرده و نسبت به آن نظر دارد، خط يا مشرب فلسفى علامه‏ ى طباطبايى و آقاى مطهرى است. ايشان بار اولى كه مي خواستند در سال 1360 رئيس‏ جمهور شوند، در تلويزيون راجع به خودشان صحبت كردند. آن‏جا ايشان به نحوه ‏ى استفاده خودشان از محضر علامه‏ ى طباطبايى اشاره مى‏ كنند. اصولًا يكى از جهاتى كه ايشان با آقاى مطهرى آن‏ همه رفاقت، انس، همكارى و همفكرى داشتند، همين هم ‏افقى و ديد مشترك نسبت به فلسفه‏ ى اسلامى است. البته ايشان تا كنون اثر فلسفى‏ اى ننوشته‏ اند و درس فلسفه هم داير نكرده‏ اند اما فلسفه‏ ى اسلامى را خوب مي دانند. هنگامى كه ايشان رئيس‏ جمهور بودند، گاهى ما در حضور ايشان جلساتى داشتيم تا مشخص كنيم در كتاب‏هاى معارف اسلامى دانشگاه چه مطالبى بايد بيايد؟ و چگونه بايد اين كتاب‏ها را نوشت؟ بحثهاى كلى زياد بود. يك روز بحث به مسائل خاص، فنى و دقيق فلسفه كشيده شد. اشخاصى كه آن‏جا بودند - برخى دانشگاهى و برخى ديگر حوزوى - كسانى بودند كه بالفعل مشتغل به فلسفه بودند. آن زمان هم دوران سخت جنگ بود و مرتباً اخبار خوش و ناخوش جنگ حتى در ميانه‏ ى جلسات اينچنينى به آقا مي رسيد. گاهى در ضمن جلسات پوشه‏ اى به دست ايشان مي دادند و خبر مى ‏رسيد كه مثلًا يك هواپيما سقوط كرده يا يك حمله‏ اى عليه ما شروع شده است. ايشان اين‏گونه اشتغالات ذهنى بسيار داشتند اما به آن مباحثه‏ ى فلسفى وارد شدند و من ديدم كه كاملًا حاضرالذهن هستند و با استدلال خوب و روشن ديدگاهشان را مطرح كردند. انگار كه هيچ كار ديگرى غير از آموزش فلسفه ندارند! اين براى من خيلى تعجب‏ آور بود و نشان مى ‏داد كه ايشان فلسفه‏ ى اسلامى را خوب خوانده و فهميده‏ اند و به آن اعتقاد دارند. از نشانه‏ هاى ديگر اهميتى كه ايشان به فلسفه‏ ى اسلامى مي دهد، تشويق طلاب است نسبت به جدى گرفتن فلسفه و كلام اسلامى و نيز كمك به مؤسساتى كه فلسفه‏ ى اسلامى را آموزش مى‏ دهند و يا در اين حوزه پژوهش مي كنند كه يكى از آن‏ها «بنياد حكمت اسلامى صدرا» ست كه با حمايت ايشان تأسيس و فعال شده است. ايشان ضمن آن‏كه توجه دارند كه در مواجهه با تمدن غرب، صرفاً استناد به نقل كارساز نيست و بايد در اين ميدان چهره ‏ى عقلانى و استدلالى تمدن اسلامى به ميدان بيايد، اعتقادشان به فلسفه‏ ى اسلامى، صرفاً از باب محاجه و احتجاج و رفع شبهه نيست و نگاه ابزارى به فلسفه و ترويج آن ندارند ... (پايگاه اطلاع‏ رسانى دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت ‏الله خامنه‏اى 1/ 1/ 1388). موفق باشید

17506
متن پرسش
با عرض سلام و تحیت خدمت استاد: بنده چند وقتی است با مطالعه متون فلسفی سوالی در ذهنم متبادر شده است؛ اینکه چه تفاوتی است بین «تشکیک وجود در فلسفه و وجود ممکنات را رقیقه وجود حق دانستن» و «وحدت شخصیه وجود در عرفان که همه چیز را تجلی و نمود حضرت حق می دانند نه عین حق و خدا» توضیح اینکه؛ در عرفان تلویحا پذیرفته شده است که وجود ممکنات وجه تمایزی با حضرت حق دارند (چرا که عین حق نیستند) و تنها تجلی و ظهور وی هستند و در فلسفه نیز همین مطلب بگونه ای دیگر است که تفاوت را ناشی از شدت و ضعف وجود می دانند. اگر در تقریر وحدت شخصیه وجود معتقد به همه خدایی نباشیم باید وجه تمایز موجودات از ذات حق را چه چیزی بدانیم؟ چیزی غیر از شدت و ضعف وجود؟ که این همان مطلب فلسفه اسلامی است. ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این بحث مهمی است. همین اندازه عنایت داشته باشید که در وحدت شخصی وجود کسی نمی‌گوید آن‌چه از ممکنات در صحنه است، خداوند است بلکه گفته می‌شود حق، از طریق ممکنات و در محدوده‌ی ممکنات ظهور می‌کند و عارف بصیر از یک طرف متوجه‌ی محدوده‌ی ممکنات است و از طرف دیگر متوجه‌ی ظهور حق در آینه‌ی ممکنات، و بدین لحاظ می‌گوید حق در صحنه است، نه این‌که ممکنات حق‌اند. در تشکیک وجود تنها وجودِ مطلق حق است و سایر وجودات به نحوی غیر حق و جدای از حق می‌باشند و این با بی‌نهایت‌بودنِ خدا نمی‌سازد. موفق باشید    

17489
متن پرسش
حضرت استاد سلام علیکم: حضرت استاد دوستی دو سال پیش بر اثر توفیقاتی از جانب پروردگار عالم صاحب علمی بیکران شد. از آن پس او را عجب گرفت و سقوط کرد.حال او در رفع این معضل ناتوان است، هر چند می داند آن علم از سوی خداوند است. لطفا راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره هرکس باید خودش بداند که دارایی واقعی، بندگی و خشیّت است و این دو، انسان را هرگز به عُجب نمی‌رساند. موفق باشید

17473
متن پرسش
با سلام خدمت استاد طاهرزاده: علامه طباطبایی در شرح آیه 264 بقره می فرمایند: يا ايها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتكم ... «اين آيه شريفه دلالت دارد بر اينكه آزار و منت بعد از صدقه اجر آن را حبط كرده و از بين مى برد، و بعضى با اين آيه استدلال كرده اند بر اينكه هر معصيت و يا حداقل هر گناه كبيره باعث از بين رفتن و بى اجر شدن اطاعت هاى قبل از آن معصيت مى شود، و ليكن ما چنين دلالتى در آيه نمى بينيم، و دلالت آيه تنها در بى اجر شدن صدقه به وسيله خصوص منت و اذيت است، كه گفتار مفصل اين بحث در مبحث حبط گذش.» مبحث علامه طباطبایی درباره حبط آرایش خوبی به ذهن من داده است و ایشان فرمودند موارد حبط در قرآن مشخص شده است و هر عمل اجر خود و گناه عقاب خود دارد و شما هم این موضوع را تایید کردید ولی جایی به شخصی فرمودید صدقه شامل اعمال خیر دیگر می شود و با اذیت و منت باطل می شود. با توجه به اینکه نظرات جنابعالی با تفسیر المیزان منطبق است این نظر شما باعث شد آرایش ذهنی ما به هم بریزد. از طرفی چون پاسخ و نظر علامه طباطبایی کاملا روشن است و کاملا صراحت دارد جسارتا با نظر حضرتعالی قابل جمع نیست و حضرتعالی هم چون حق را بیان می فرمایید منتظر رفع این ابهام هستم. اگه کسی صدقه را با نیت خیر می دهد و می داند بعد دچار منت و اذیت هم می شود. ایا با توبه اجر صدقه بر می گردد؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- با توجه به معنای صدقه که عبارت است از عملی که موجب تصدیق وعده‌ی الهی می‌باشد نمی‌توان صدقه را منحصر به موضوعات اقتصادی نمود و در نتیجه معنای«لا تبطلوا صدقاتکم» تا آن‌جا وسعت می‌یابد که مواظب باشید اعمال دینی شما که نشانه‌ی تصدیق وعده‌های الهی است باطل نگردد. چرا که مثلا در ورایت داریم: «المتکبر مع المتکبر الصدقه» یعنی این‌که انسان در مقابل شخص متکبر تواضع نداشته باشد نیز یک نوع تصدیق حکم خدا است که فرموده‌ است مؤمن باید عزت خود را حفظ کند. پس اگر خدمت فرهنگی هم با تکبر همراه باشد، عملاً آن خدمت بی‌نتیجه خواهد بود به همان معنایی که در روایت داریم انسان متکبر، بوی بهشت هم به مشامش نمی‌رسد، یعنی عمل او قبول نمی‌شود 2- إن‌شاءاللّه با توبه آن مشکل حل می‌شود. موفق باشید

نمایش چاپی