بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان، فلسفه، کلام

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
11986
متن پرسش
سلام استاد گرامی: بنده 32 سال سن دارم و تا 40 سالگی چیزی نمانده، وقتی که به برخی از دوستانم نگاه می کنم می بینم که خیلی در تهذیب نفس و اخلاق و در مسیر خودسازی پیشرفت کرده اند، اما متاسفانه من از قافله عقب مانده ام و تا 40 سالگی هم جهت خودسازی چیزی نمانده، نمی دانم چکار کنم و چه مسیری را طی کنم تا بتوانم عقب افتادن از قافله حق و حقیقت را جبران کنم، لطفا شما که مرد صحنه دین و دیانت هستید بنده را راهنمایی کنید و از تجاربتان در این راه امثال بنده را بی نصیب نگردانید. با تشکر صلوات التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم اگر سیر مطالعاتی روی سایت را دنبال بفرمایید خوب باشد. موفق باشید

11968
متن پرسش
سلام استاد: یک راه و روش به ما نشان دهید که در مسیر رسیدن به کمال و کسب معرفت در این مسیر در مفهوم و تفکر نمانیم یا بهتر بگویم در علم الیقین نمانیم و بتوانیم به منزل عین الیقین و بعد از آن به منزل حق الیقین برسیم؟ بنده بعضی مواقع در راه شناخت و معرفت به حقیقت مخصوصا معرفت النفس آنچنان از شناخت و معرفتی که بدست می آورم شور و شعف دارم که نمی توانم وصف کنم اما وقتی خوب توجه می کنم می بینم هنوز در مرحله علم الیقینم و درگیر مفاهیم هستم و درک مفاهیم است که باعث شعف بنده می شود، که فهم این موضوع خود باعث نوعی غصه و اندوه در من می شود، بنده نمی خواهم در این مرحله و در حد مفاهیم و علم بمانم اما نمی دانم چه کنم و از چه راه و روشی از دنیای مفاهیم بیرون بیایم و به اصل و عین برسم و بعد از آن بتوانم به حق الیقین و.... لطفا استاد گرامی بنده را راهنمایی کنید. التماس دعا صلوات بر محمد و آل محمد
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف همان است که در جواب سؤال شماره‌ی 11968 عرض شد. بعد از آن بحث کتاب «معاد» را با شرح آن دنبال کنید.

«کار ما از خلق شد بر ما دراز  / چند از این مشت گدای بی‌نیاز»

«تا نمیری از خود و از خلق پاک   /  بر نیاید جان ما از خلق پاک»

«محرم این پردة جان آگه است   /  زندة از خلق نه مرد ره است».

موفق باشید

11966
متن پرسش
سلام علیکم: شما در جواب سوال 11934 فرمودید که: بدیهیات جزء مبنای وجودی انسان است از آن جهت که دارای حیات و علم است و لذا چیزی عارض بر انسان نیست که لازم باشد از جایی بیاید آیا منظورتان از جواب این بوده که از ابتدای خلقت و وجود هر انسانی بدیهیات در وجود او هست؟ یعنی حصولی نیست و حضوری است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است. وجود ما به عنوان موجود مدرِک، عین علم به خودمان است و بدیهیات عین علم به خودمان می‌باشد مثل وجود اختیار که به صورت حضوری، آن را داریم. موفق باشید

11963
متن پرسش
با سلام محضر استاد عزیز: در مباحث مربوط به علم باری در «نهایه الحکمه» مطلبی را استاد فیاضی در خصوص اعتقاد صوفیه مبنی بر اعیان ثابته بیان کرده اند (البته به نقل از علامه در رد اعیان ثابته) که برایم سوال ایجاد کرده. ابتدا صحبت ایشان را برایتان می آورم: «صوفیه معتقدند به اینکه عالم هستی مراتبی دارد. مرتبه ی اول مرتبه ی «احدیت» است. یعنی همان مرتبه ی ذات واجب، مرتبه ای که هیچ اسمی ندارد و ذات محض است که به آن مرتبه ی «غیب الغیوب» هم می گویند. (که به این مرتبه نه عقل هیچ حکیم و فیلسوف و نه شهود هیچ عارفی به آن می رسد) مرحله و مرتبه ی دوم مقام «اسماء و صفات» است. که به آن مقام «واحدیت» هم می گویند. (که همه ی حرفهای حکما و شهود عرفا به این مرتبه تعلق می گیرد. یعنی اگر عارفی خدا را شهود می کند با یک اسمی است، مثل غفار و رحیم و ... اما خود ذات را احدی نمی تواند مشاهده کند) مرحله سوم مرحله تجلی واجب تعالی است به «اعیان ثابته» و این مرحله مرحله ای است که خداوند متعال ماهیات «ماهیات» را «ثبوت» می دهد. منتهی ماهیات که ثابت می شوند به «ثبوت علمی» است و نه «ثبوت عینی» (یعنی نظیر آنچه که مشاء درباره ی علم باری معتقدند، می گویند ماهیات ثبوت علمی پیدا می کنند که اسم آن را گذاشته اند «اعیان ثابته») به این «اعیان ثابته» ، «فیض اقدس» هم می گویند، یعنی آن فیضی که در آن فیض، همه ی اشیاء بوجود می آیند اما هیچ نوع کثرتی نیست، برای اینکه هر چه هست همان «اعیان ثابته» است که به وجود «واحد بسیط» موجود اند و «کثرت» بعد از آن است که آن وجودهایی که در «فیض اقدس» موجود شدند بعد به «وجود عینی» تبدیل بشوند. مرحله ی چهارم مرحله ای است که خداوند متعال این اشیائی را که در «فیض اقدس» به آنها «ثبوت علمی» داده به «وجود عینی» موجود می کند که به آن «فیض مقدس» می گویند. بنابر این در مرحله ی «فیض اقدس»، «ماهیات» بوجود می آیند و ماهیات خودشان تقاضا دارند که موجود بشوند به «وجود عینی» و خداوند متعال با «فیض مقدس» آنها را ایجاد می کند. آن وقت می گویند علم خداوند متعال به آن اشیائی که بعد ایجاد خواهد شد عبارت است از همان «اعیان ثابته». آقای طباطبایی می فرمایند که این همان قائل شدن به ثبوت معدومات است. یعنی اشیائی که معدوم هستند و هنوز موجود نشده اند اینها برایشان یک نوع «ثبوت» قائل شده اند. ما برای چیزی که «وجود» ندارد نمی توانیم «ثبوت» فرض کنیم. حالا چه «ثبوت عینی» باشد که معتزله می گویند و چه «ثبوت علمی» باشد که صوفیه می گویند.» سوالات: 1. آیا نظر صوفیه در مورد «اعیان ثابته» دقیقا همین است که استاد فیاضی بیان کردند؟ 2. آیا علامه طباطبایی نظر صوفیه درباره ی وجود «اعیان ثابته» و «وجود علمی» را قبول ندارند؟ 3. آیا قائل شدن به «اعیان ثابته» نوعی اصالت دادن به «ماهیت» است؟ چون قبل از اینکه «ماهیت» وجود خارجی داشته باشند ما برای آنها نوعی «ثبوت و وجود علمی» قائل شده ایم. با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بحث ماهیات که عرفا و امثال شیخ اشراق و میرداماد قائل‌اند غیر از ماهیاتی است که در حکمت متعالیه در مقابل وجود است . عرفا  صورت علمی موجودات نزد خدا را ماهیات می‌گویند که قرآن در باره‌ی آن می‌فرماید: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» امر خدا آن است که چون خواست چیزی را ایجاد کند به آن می‌گوید: «بشو» و می‌شود. خطاب خدا به صورت علمیه‌ی آن موجود تعلق می‌گیرد که به یک اعتبار عین ثابته‌ی آن موجود است و به اعتبار دیگر ماهیت آن موجود. به نظر می‌رسد در این متنی که ارائه فرموده‌اید خلطی بین وجود علمی و وجود عینی شده، آری اگر موجودی معدوم باشد ثبوتی ندارد به آن معنا که نحوه‌ای از وجود برای آن قائل باشیم، ولی صورت علمیِ آن موجود نزد خدا ربطی به وجود آن موجود ندارد تا بگوییم چگونه معدوم ثبوت دارد. 2- نقد علامه به معتزله و ثبوتی که آن‌ها می‌گویند ربطی به ثبوتی که عرفا می‌گویند ندارد 3- همچنان که عرض کردم قائل‌شدن به اصالت ماهیت به معنایی که عرفا می‌گویند ربطی به ماهیتی که در حکمت متعالیه مطرح است ندارد. موفق باشید

11962
متن پرسش
سلام خدمت استاد بزرگوار: شرمنده من نمیدونستم این مطلب رو کجا بنویسم. کتاب «فرزندم این چنین باید بود» جلد اولش رو تو سایت پیدا نکردم. ظاهرا هم برای جلد اول و هم جلد دوم به اشتباه لینک جلد دوم گذاشته شده ممنون میشم پیگیری کنید.
متن پاسخ

به نام خدا

با سلام: فایلهای جلد اول «فرزندم اینچنین باید بود» اصلاح شده و قابل استفاده می باشد. مدیریت سایت

11974
متن پرسش
سلام: چرا نمی توان برای قضایای بدیهی استدلال آورد؟ می گویند اگر برای بدیهیات دلیل بیاوریم دور پیش می آید، لطفا این را توضیح دهید چگونه دور پیش می آید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً عرض شد استدلال در جایی معنا می‌دهد که موضوع روشن نباشد، در حالی‌که بدیهیات برای ما روشن است. مثل آن‌که برای اثبات وجودِ دیواری که در مقابل شما است دلیل نمی‌خواهد تنها باید آن را احساس کرد. موفق باشید

11961
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید خدمت استاد گرامی 1. آیا در قیامت زمان و مکان برچیده می شود؟ 2. آیا خداوند «شرّ» را هم آفریده است یا هر چه که خداوند آفریده است خیر است. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- زمان و مکان به این معنا که مخصوص عالم ماده است در آن‌جا نیست ولی اعمال ما در برزخ و قیامت جسم و صورت دارند مثل صورت‌های ذهنی که جسم دارند ولی جنس آن‌ها مادی نیست 2- از آن جهت که هرچه در عالم هست در قبضه‌ی اختیار خداوند است می‌توان گفت آنچه خداوند خلق کرده وجهی از شرّ هم دارد که شما در قرآن دارید: «مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ» یعنی به خداوند پناه ببرید از شرّ آنچه او خلق کرده ولی همان‌طور که حضرت امام در ابتدای کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» می‌فرمایند: لازم نمی‌آید خداوند مستقیماً شرّ را خلق کند، بلکه همین‌که خیر را و رحمت را خلق نکرده، شرّ موجود می‌شود مثل آن‌که نبود نور موجب ظلمت است، حال بر اساس چه مصلحتی بعضاً رحمت و خیر خود را ظهور نمی‌دهد، بحث دیگری است که شهید مطهری«رحمة‌اللّه‌علیه» در کتاب «عدل الهی» بدان پرداخته‌اند. موفق باشید

11973
متن پرسش
سلام استاد: لطفا در مورد این قسمت از سوالی که یکی از کاربران پرسیده بودند توضیح دهید و با خواندن جه کتابهایی می توان به این نتیجه رسید ؟ «من به تازگی با اثر «رسایل» علامه طباطبایی (ره) آشنا شده ام (خیلی مبتدی هستم) مثلا فهمیده ام که انسان بر اساس عملی که دارد هر لحظه در حال تغییر است (حرکت جوهری)، و بهشت خودش است و جهنم هم البته بهشت و جهنم هم وجود دارد (براساس عمل خیر درونش روح و ریحان و نورانی می شود و برعکسش هم تبدیل به یک موجود جهنمی می شود) انسان تا لحظه ی مرگش همینطور هر لحظه دارد خودش را می سازد یعنی انگار کار خیر کنی یک مشت خاک بهشتی درون خودت ریخته ای تا اینکه لحظه ی آخر عمر انسان با ملکاتی که برای خودش ساخته منتقل می شود... آیا این مطالب را صحیح آموخته ام؟» با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف درستی است و درست می‌فرمایند. پیشنهاد می‌کنم بعد از مطالعه‌ی کتاب «ده نکته در معرفت نفس» همراه با شرح آن و کتاب «از برهان تا عرفان» را همراه با شرح آن مطالعه بفرمایید تا إن‌شاءاللًه این معارف را به لطف الهی بیابید. موفق باشید

11971
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز: در تعریف تفکر داریم که: تفکر حرکت الی المبادی، و من المبادی الی المراد، است. با توجه به این تعریف با تفکر بالقوه های ما بالفعل می شود چون تفکر حرکت است، درست است؟ حالا هر نوع تفکری در ما فعلیتی ایجاد می کند؟ یعنی حتی اگر تفکرات ریاضی و هندسه داشتیم؟ در حرکت جوهری داشتیم که بالفعل شدن باعث شدت وجود می شود، این تفکرات چه شدت وجودی ایجاد می کنند؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن تعریف در علم حصولی است ولی آن تفکری که موجب شدیّت وجود می‌شود تفکری است که در تعریف آن داریم: «تفکر، رفتن از باطل سوی حق / به جزو اندر بدیدن کلّ مطلق» که در اوائل کتاب «امام خمینی و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه‌» بحث آن شده که: رفتن از باطل به سوى حق، در عرفان به معنى عبور از مشهورات زمانه و توجه به حقايق ثابت هستى است. عرفاى بزرگ مى‏فرمايند: تا كسى از عادات زمانه‏ى خودش عبور نكند نمى‏تواند سلوك را شروع نمايد. با تعريفى كه عرفا از فكر دارند وقتى نتوانيم از مشهورات زمانه و عادات اجتماعى عبور كنيم هنوز تفكر را در خود شروع نكرده‏ايم. در نتيجه براى فكركردن بايد زمانه‏ى خود را بشناسيم تا گرفتار مشهورات و عادات آن نشويم، بايد به درستى بفهميم چرا زمانه‏ى ما فعلًا زمانه‏ى بى‏فكرى است تا عادات و مشهورات زمانه را مبادى فكر خود قرار ندهيم و در بى‏فكرى گرفتار نشويم. تفكر، گذشتن از حجاب كثرت و شهود حق در تمامى موجودات است و تفكر به اين معنا بدون حضور و دل‏آگاهى تحقق نمى‏يابد. موفق باشید

11960
متن پرسش
با سلام: ممنون می شویم با توجه به نزدیکی ماه رجب، کتاب ماه رجب ماه یگانه شدن با خدا رو برای دانلود بذارید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فایل کتاب «ماه رجب، ماه یگانه‌شدن با خدا» بر روی سایت هست و امکان دانلود‌شدن نیز دارد. موفق باشید

11936
متن پرسش
سلام استاد گرامی: با توجه به نزدیک شدن ماه استثنائی رجب از محضرتون تقاضای چند تا راهنمایی داشتم. بنده متاسفانه از چند سال پیش نمازهای ظهر و عصر و مغرب عشام رو جداگانه می خونم. اولش فکر می کردم وقت فضیلت عصر و عشاء آخر وقته اما بعدا که متوجه اوقات فضیلت شدم دیگه عادت کرده بودم به این نوع نماز خوندن. الان نماز ظهر و مغربم رو اول وقت می خونم و عصر و عشام رو یک ربع مونده به مغرب و نیمه شب. متاسفانه برام سخته با هم بخونم با وجود این که معمولا نمازهام رو عجله ای نمی خونم و ذکرای رکوع سجده رو بیشتر می گم یا خود نماز رو آروم می خونم اما واقعا نماز خوندن واسم کار سختی شده. نماز اولمو که می خونم خوشحال می شم که تا غروب وقت دارم که نماز دوممو نخونم! نمی دونم برای این که ارتباطم با نماز بهتر بشه چی کار کنم. حاضرم دو ساعت بشینم یه جا دعا بخونم اما زورم میاد نماز بخونم. نمازهای قضا هم دارم که برام سخته بخونم. مثلا هر موقع نماز صبحم قضا شده نخوندم و مونده. بیرون که باشم اذان بشه می رم مسجد تا اول وقت بخونم یا نمازای ظهر مغربمو معمولا اول وقت می خونم اما خوندن نمازای عصر و عشاء بلافاصله بعد نماز ظهر و مغرب واسم سخته مگر این که بترسم اگر زود نخونم برام عذر شرعی پیش بیاد و قضا بشه که به زور خودمو وادار می کنم بخونم. نماز صبحمم به خاطر سنگینی خواب معمولا آخر وقته، نمی دونم علت بیگانگیم با نماز از چی هست. ممنون می شم راهنماییم کنید. مشکل دومم این هست که یک عهدی می بندم عمل نمی کنم تا به حال نشده من یک چله ای رو تمام کرده باشم روزهای اول یا اواسط ولش می کنم حتی اگه اون چله خیلی آسون باشه.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در مورد ورود به ماه رجب خوب است به کتاب «ماه رجب، ماه یگانه‌شدن با خدا» که روی سایت هست رجوع فرمایید و اخیراً هم مقاله‌ای تحت عنوان «روزه‌ی ماه رجب و نجات از برهنگی در بهشت آدم» بر روی صفحه‌ی اصلی سایت گذارده شده است. 2- با توجه به مشکلی که دارید و با توجه به این‌که پیامبر خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» و ائمه‌ی معصومین«علیهم‌السلام» در موارد متعدد نمازهای خود را جمع می‌‌خواندند بدون آن‌که محدودیتی داشته باشند. شما به آن‌ها اقتداء کنید و در جماعت شرکت کنید و هر دو نماز را به روحانی مسجد اقتداء نمائید و در نماز صبح هم به خودتان سخت نگیرید. در مورد قسمت آخر سؤال هم پیشنهاد می‌کنم فعلاً به خودتان سخت نگیرید، بعضی از کارها مربوط به بعد از چهل‌سال است. موفق باشید

11933
متن پرسش
سلام استاد: بنده بعضی مواقع در مسائل فلسفی خیلی ریز می شوم و به علت اطلاعات ناچیز و کم و عقل درگیر در کثرتها توان پاسخ به سوالی که برایم پیش می آید را ندارم و این عدم توان به پاسخ به سوالم باعث می شود نوعی بیقراری و ناراحتی در من به وجود بیاید که بنده را آزار می دهد، لطفا بنده را راهنمایی کنید که چه کار کنم که در مسائل زیاد ریز نشوم تا این حالت بد برایم پیش نیاید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم اگر ابتدا از طریق معرفت نفس موضوعات را برای خود حلّ کنید و سپس با نگاهی فلسفی بخواهید بر آن موضوعات نگاه کنید بهتر است. در ضمن متوجه باشید که فلسفه یک علم است و مثل هر علمی باید از طریق استاد آن را دنبال کرد. حداقل باید از طریق شرح اساتید محترم مطالعه‌ی «بدایة الحکمة» و «نهایة الحکمة» علامه را دنبال کنید. موفق باشید

11924
متن پرسش
سلام: چرا نباید به همه چیز شک کرد و با استدلال بر شک خود غلبه کرد؟ چرا قضایا یا اموری که به آنها بدیهی می گوییم قابل شک کردن نیستند؟ آیا چون اموری که به آنها بدیهی می گوییم جبری هستند و جبرا به آنها معتقدیم و اعتقاد به آنها دست ما نیست قابل شک کردن نیستند و یا ما برای غیرقابل شک بودن اموری که بدیهی می نامیم دلیل دیگری هم داریم؟ لطفا توضیح دهید که چرا به اموری که بدیهی می نامیم نمی توان شک کرد؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: ما در باره‌ی چیزهایی استدلال می‌کنیم که برایمان روشن نیست و با استدلال آن‌ها را می‌پذیریم، ولی این‌که من احساس می‌کنم شما دارید با بنده صحبت می‌کنید چیز پنهانی نیست که نیاز باشد با استدلال متوجه آن شوم! موفق باشید

11919
متن پرسش
سلام علیکم: در رابطه با سوال شماره 11898 آدرس تهیه کتاب: جلد 1 http://www.ketabettelaat.com/shop/index.php?route=product/product&path=43&product_id=2803 جلد 2 http://www.ketabettelaat.com/shop/index.php?route=product/product&path=43&product_id=2807 استاد عزیز قسمت دوم سوال را جواب ندادید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با تشکر از لطفی که فرمودید حقیقت آن است که شرح قابل توجهی که ما را متوجه‌ی عمق عرفانی نگاه حافظ بکند نداریم، إلاّ «جمال آفتاب» که تا حدودی موفق بوده و دیگر شرح خود جناب آقای دینانی. موفق باشید

11915
متن پرسش
استدراج و املاء يعني چه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: املاء در لغت به معنای مهلت دادن است و منظور از آن در اصطلاح مهلت دادن به امت هایی است که قدر نعمت هدایت خود را نمی دانند تا بلکه هوشیار شوند و توبه کنند و یا این که عذاب مهین را برای خود فراهم کنند.

خداوند در قرآن می فرماید: «وَ لاَ یحْسَبَنَّ الَّذِینَ کفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیرٌ لاِّنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِین: کافران مپندارند که در مهلتی که به آن ها می‏دهیم خیر آن ها است. به آن ها مهلت می‏دهیم تا بیشتر به گناهانشان بیفزایند و برای آن ها است عذابی خوارکننده» (آل عمران، 178) و در جای دیگر نیز می فرماید: «وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کیدِی مَتِین: و به آن ها مهلت دهم که تدبیر من استوار است.» ( اعراف،183 و قلم، 45)

در تفسیر نمونه آمده است:

 نملی از ماده املاء به معنی کمک دادن است که در بسیاری از مواقع به معنی مهلت دادن که آن خود یک نوع کمک دادن نیز محسوب می شود؛ آمده است، در آیه فوق نیز به همین معنی است. یعنی آنها را مهلت می دهیم.[

 علامه طباطبایی رحمة الله علیه، می فرماید: قضای الاهی هم همین است. قضاء مختص به خدای تعالی است و در آن کسی با او شریک نیست. به خلاف استدراج که به معنای رساندن نعمت بعد از نعمت است. و این نعمت های الاهی به وسائطی از ملائکه و امر به انسان می رسد. به همین مناسبت، استدراج را به صیغه متکلم مع الغیر آورد؛ ولی در املاء و در کیدی که نتیجه استدراج و املاء است؛ به صیغه متکلم وحده تعبیر کرد.

به طوری که اهل لغت گفته اند؛ استدراج دو معنی دارد. یکی این که چیزی را تدریجا بگیرند. زیرا اصل این ماده از درجه، گرفته شده که به معنای پله، است. همان گونه که انسان در صعود و نزول از طبقات پائین عمارت به بالا، یا به عکس، از پله ها استفاده می کند. هم چنین هر گاه چیزی را تدریجا و مرحله به مرحله بگیرند یا گرفتار سازند؛ به این عمل استدراج گفته می شود.

معنای دیگر استدراج، پیچیدن، است. همان گونه که یک طومار را به هم می پیچند. این دو معنی را راغب در کتاب مفردات نیز آورده است. ولی با دقت بیشتر روشن می شود که هر دو به یک مفهوم کلی و جامع یعنی انجام تدریجی، باز می گردند.

در مورد مجازات استدراجی که در آیه فوق به آن اشاره شده و از آیات دیگر قرآن و احادیث استفاده می شود؛ چنین است که خداوند گناهکاران و طغیانگران جسور و زورمند را طبق یک سنت، فورا گرفتار مجازات نمی کند؛ بلکه درهای نعمت ها را به روی آن ها می گشاید. هر چه بیشتر در مسیر طغیان گام بر می دارند؛ نعمت خود را بیشتر می کند. و این از دو حال خارج نیست: یا این نعمت ها باعث تنبه و بیداریشان می شود؛ که در این حال برنامه هدایت الهی، عملی شده و یا این که بر غرور و بی خبریشان می افزاید. در این صورت مجازاتشان به هنگام رسیدن به آخرین مرحله، دردناکتر است.، زیرا به هنگامی که غرق انواع ناز و نعمت ها می شوند؛ خداوند همه را از آن ها می گیرد و طومار زندگانی آن ها را در هم می پیچد و این گونه مجازات، بسیار سخت تر است. خوب است به سایت http://daneshdust.blogfa.com/post-41.aspx رجوع فرمائید . موفق باشید

11925
متن پرسش
استاد عزیز سلام در جواب بعضی از دوستان که در برخی امور دچار شک شده اند متن زیر را که گفته های آقای مصباح است قرار می دهم شاید راه گشا باشد. بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحيم آن چه پيش ‌رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت ‌الله مصباح ‌يزدي (دامت ‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 07/06/90 ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد. شعبه هاي شک توجيه شاکله حديث وَالشَّكُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى التَّمَارِي وَالْهَوْلِ وَالتَّرَدُّدِ وَالِاسْتِسْلَامِ فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَيْدَناً لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ وَمَنْ هَالَهُ مَا بَيْنَ يَدَيْهِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَمَنْ تَرَدَّدَ فِي الرَّيْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِكُ الشَّيَاطِينِ وَمَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَكَةِ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ هَلَكَ فِيهِمَا؛ در جلسات اخير بحث درباره حديثي از اميرالمؤمنين سلام‌الله‌عليه بود كه در پاسخ سؤال از ايمان بيان فرموده بودند. عرض كرديم که طبعا با شناخت اضدادِ يک حقيقت، شناخت انسان به آن حقيقت هم بيشتر مي‌شود. شايد از اين جهت است که حضرت در پايان حديث، به حسب اين نقل که در نهج البلاغه آمده، سخن از كفر و شك را هم به ميان مي‌آورند. اميرالمؤمنين عليه‌السلام بعد از بيان پايه‌هاي کفر مي‌فرمايند: شك داراي چهار شعبه است. حضرت درباره ايمان فرمودند: ايمان چهار پايه دارد و براي هر پايه چهار شعبه ذکر فرمودند، و درباره کفر فقط فرمودند: کفر چهار پايه دارد و آثار هر يک از اين پايه‌ها را ذکر کردند، و اکنون درباره شک فقط مي‌فرمايند: شک چهار شعبه دارد. در توجيه اين ترتيب مي‌توان به طور كلي‌ گفت: انسان نسبت به حقايق دين، يا شناخت كافي دارد و به آنها ايمان مي‌آورد، يا با اين‌كه شناخت دارد يا شناخت براي او ميسر است حقايق دين را انكار مي‌كند، يا در حالت شك باقي مي‌ماند. آخرين فراز اين حديث شريف در مقام توضيح حالت شک است. طبيعتا اگر كسي دنبال شناخت حقايق باشد هيچ‌گاه به حالت شك اكتفا نمي‌كند. ولي گاهي انسان در اثر عروض حالاتي خاص، به دنبال حقيقت نمي‌رود و در همان حالت شك متوقف مي‌شود. ظاهرا چهار شعبه‌اي كه حضرت براي شك ذكر فرموده‌اند چهار نوع حالت است كه شخص شاك مي‌تواند داشته باشد. مراء، شعبه اول شک التَّمَارِي؛ «تماري» باب تفاعل از مراء است. گاهي انسان در مقام شناخت حقيقت است، اما چنان حالت مراء براي او ملکه مي‌شود که ديگر موفق به ادامه تحقيق خود نمي‌شود و به نتيجه نمي‌رسد. كسي كه در مقام تحقيق برمي‌آيد بايد شقوق مختلف مسأله مورد تحقيق را بررسي کند و براي هر يک از آنها به دنبال دليل باشد و اگر شبهه‌اي دارد سؤال کند. اين روش هيچ اشكالي ندارد و اين سؤال و جواب‌ها تتمه تحقيق محسوب مي‌شود. اما وقتي كسي بنا بگذارد بر اين‌كه با هر کس بحث مي‌كند سعي كند حرف او را رد كند و در سخن او تشكيك كند، اين حالت كم‌كم براي او ملكه مي‌شود و هميشه سعي او بر اين است که هر حرفي را ابطال کند. به اين کار «مراء» گويند. يکي از ويژگي‌هاي روح آدمي که در عرصه‌هاي مختلف ظهور پيدا مي‌کند اين است که وقتي روي انجام کاري تمرکز پيدا کند و آن را تکرار کند، کم‌کم روح او با آن کار انس مي‌گيرد و ترک آن کار براي او سخت مي‌شود. اين حالت در امور طبيعي و مادي محسوس‌تر است. کسي که براي بار اول سيگار مي‌کشد وقتي دود تلخ سيگار وارد حلق او مي‌شود به سرفه مي‌افتد و ناراحت مي‌شود. اما چند مرتبه که اين کار را تکرار کرد کم‌کم تلخي آن را احساس نمي‌کند و به آن عادت مي‌کند، به گونه‌اي که اگر سيگار به او نرسد گويا گمشده‌اي دارد. در امور روحي، رواني و اخلاقي هم چنين خصلتي وجود دارد. در روايات آمده است که: «إِنَّ لِلشَّرِّ ضَرَاوَةً كَضَرَاوَةِ الْغِذَاء؛1 کارهاي بد هم مانند عادت به غذا به صورت عادت در مي‌آيند.» حالت وسواس ابتدا از دقت‌هاي بي‌جا شروع مي‌شود. احيانا خود شخص هم مي‌داند چنين دقت‌هايي بي‌جاست، اما به آن‌ها اهميت مي‌دهد و آن‌ها را تکرار مي‌کند. سرانجام کار او به جايي مي‌رسد که پنجاه بار دست خود را مي‌شويد و باز مي‌گويد: نشد! سوفسطائيان گروهي از اهل بحث و نظر در يونان قديم بودند كه در بحث، از روش مغالطه استفاده مي‌كردند. نظرياتي هم كه اکنون به آن‌ها نسبت داده مي‌شود همه نظرياتي توأم با شك و انكار است. گفته مي‌شود که اين افراد ابتدا معلماني بودند كه راه بحث و جدل را به ديگران مي‌آموختند. كم‌كم در اين مسير تصميم گرفتند كه به شاگردان خود روش‌هايي را تعليم دهند كه بتوانند هر سخني را رد كنند. اين اشتغال دائم و ممارست در تشكيك و رد سخن ديگران، كم‌كم خود آن‌ها را هم دچار شك كرد و سرانجام در همه ادراکات تشکيک کردند و شكاك شدند. اين رويه به آن‌جا رسيد که يكي از فيلسوفان غربي اين احتمال را مطرح كرد که: شايد من اصلا خواب باشم و همه چيزهايي که مي‌بينم خوابي بيشتر نباشد. تفاوت مراء با جدال مراء با جدال فرق دارد. جدال اين است که انسان در ميدان بحث براي اقناع طرف مقابل از روش جدل استفاده کند تا زودتر او را قانع کند. خاصيت جدل اين است که مخاطب را قانع مي‌کند. با اين روش ممکن است مطلب صحيحي القا شود و مخاطب قانع شود و احتمال هم دارد که مطلب نادرستي القاء شود. همچنين ممکن است انسان ابتدائا بحثي را با روش جدلي مطرح کند، يا براي اعتراض به ادعاي کسي از جدل استفاده کند و بخواهد طرف خود را قانع کند. همه اين شقوق، «جدال» نام دارند. قرآن کريم برخي جدال‌ها را خوب و برخي جدال‌ها را بد شمرده است. درباره جدال مذموم مي‌فرمايد: وَ مِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ؛2 و درباره جدال مطلوب مي‌فرمايد: وَ لَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ؛3 به خود پيغمبر هم مي‌فرمايد: ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ؛4 جدال أحسن با دعوت با حکمت متفاوت است. در دعوت با حکمت، از برهان عقلي استفاده مي‌شود که به بديهيات ختم مي‌شود. اين کار گرچه ممکن است، اما احيانا مشکل است. اما در جدال أحسن همان مطلب حق را با مقدماتي بيان مي‌کنند که مخاطب قبول دارد و قانع مي‌شود. چند نمونه از جدال أحسن در قرآن آمده است. مثلا خداوند خطاب به مشرکاني که داشتنِ دختر را عيب مي‌دانستند مي‌فرمايد: أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنثَى * تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَى؛5 شما که داشتن دختر را عيب مي‌شماريد چرا مي‌گوييد ملائکه دختران خدا هستند؟! آيا سهم شما پسر است و سهم او دختر؟! عجب تقسيم ناعادلانه‌اي! اين بحث جدلي است و خصم را محکوم مي‌کند، اما برهاني نيست. گاهي اين‌گونه بحث‌ها راه را نزديک مي‌کند و کار بدي شمرده نمي‌شود. در جدال أحسن مطلب حقي به‌سادگي و با روشي قانع‌کننده بيان مي‌شود. خداي متعال مي‌فرمايد: با اهل کتاب جدال أحسن کنيد. به آن‌ها بگوييد: ما و شما خداي يگانه را مي‌پرستيم و هر دو مي‌گوييم در برابر هر چه که خدا نازل کرده تسليم هستيم. بياييد منصفانه بررسي کنيم ببينيم آيا خدا بعد از تورات و انجيل کتاب ديگري هم نازل کرده است يا نه؟ بحث را از جايي شروع کنيد که طرف احساس کند به شما نزديک است. اما مراء اين‌گونه نيست. کسي که مراء ملکه او شده هميشه مي‌خواهد دليل طرف مقابل را ابطال کند و به حق يا باطل بودن آن کاري ندارد. اين حالت موجب مي‌شود که او در حال شک باقي بماند و با اين حال، نمي‌توان اميد داشت که حق را پيدا کند و به ايمان مطلوب برسد. شعبه دوم، خودباختگي و هراس وَالْهَوْلِ؛ عامل ديگري که ممکن است موجب ‌ابتلاي انسان به شک شود و مانع رسيدن انسان به ايمان صحيح شود، عدم اعتماد به نفس در بحث و تحقيق است. وقتي با مسأله‌اي مواجه مي‌شود به جاي اين‌که درباره آن فکر کند گمان مي‌کند قابل حل نيست و خود را با آن مسأله درگير نمي‌کند. به تعبير روايت مبتلا به هول مي‌شود (هَالَهُ) و حالت خودباختگي و هراس به او دست مي‌دهد و عقب‌نشيني مي‌کند (نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ). چنين انسان تنبل و ترسويي هم به ايمان صحيح نخواهد رسيد. ترديد، سومين شعبه شک شعبه سوم شک اين است که انسان قدرت تصميم‌گيري و تشخيص قاطع را نداشته باشد به گونه‌اي که در ميان اقوال نمي‌تواند يکي را انتخاب کند. مدام يک قدم پيش و يک قدم پس مي‌گذارد. کم‌کم اين حالت براي او ملکه مي‌شود و وسواس ذهني پيدا مي‌کند و ذهنش قدرت تصميم‌گيري پيدا نمي‌کند. دليل روشن را مي‌يابد و مي‌داند که قابل قبول است، ولي دوباره سخنان مخالفان از ذهنش مي‌گذرد و ذهن او را به آن طرف مايل مي‌کند. اما با سخن آن‌ها هم قانع نمي‌شود و برمي‌گردد. به اين صورت، بين دو طرف رفت و آمد مي‌کند و نمي‌تواند خود را قانع کند و تصميم بگيرد. اين هم نوعي بيماري رواني است. اگر انسان معمولي و نرمالي بود با ديدن دليل روشن تصميم خود را مي‌گرفت و مطلب را قبول مي‌کرد. اما وقتي حالت وسواس ذهني پيدا کرد هرچه بگويند مطمئن نمي‌شود و در حالت شک باقي مي‌ماند. تسليم هلاکت شدن، چهارمين شعبه شک قسم چهارم شک در انسان‌هاي بي‌خيالي و ماجراجو وجود دارد. برخي افراد خود را به آب و آتش مي‌زنند و کارهاي عجيب انجام مي‌دهند، به اين اميد که رکوردي به نام آن‌ها ثبت شود و مورد تشويق تماشاچيان قرار گيرند. بسياري از آن‌ها هم در اين راه هلاک مي‌شوند، ولي اهميت نمي‌دهند. براي چنين افرادي زندگي خيلي اهميت ندارد. تنها همين حالت هيجان و کف و سوت زدن تماشاچيان است که براي آن‌ها خيلي مهم است. وقتي چنين افرادي را از مرگ و آتش جهنم بيم مي‌دهي با بي‌تفاوتي از کنار آن مي‌گذرند يا مي‌گويند: «اگر جهنمي وجود داشت، بالاخره يک کاري مي‌کنيم!» با مسايل ديني هم ماجراجويانه برخورد مي‌کنند. به تعبير اميرالمؤمنين عليه‌السلام حالت استسلام دارند و هر سرنوشتي پيدا کنند براي آن‌ها مساوي است. تنها چيزي که براي آن‌ها اهميت دارد لذتي خيالي است که براي خود ترسيم کرده‌اند. نتايج شعبه‌هاي شک فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَيْدَناً لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ؛ «دَيدن» به معناي عادت ثابت است. چه زيباست تعبير حضرت! مي‌فرمايند: اگر مراء کردن براي انسان عادت شد شب او به صبح نمي‌رسد و از اين تاريکي‌ها به روشني نخواهد رسيد. کسي که کار او تنها رد کردن سخن ديگران است به ايمان نمي‌رسد. وَمَنْ هَالَهُ مَا بَيْنَ يَدَيْهِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ؛ کسي که در مواجهه با هر مسأله‌اي که نياز به تحقيق و فکر دارد هول سر تا پاي او را مي‌گيريد، روي پاشنه‌هاي پاي خود عقب عقب مي‌رود و هميشه از مقابل مسايل مهم فرار مي‌کند. روشن است که چنين کسي هم هيچ‌گاه به مقصد نمي‌رسد. وَمَنْ تَرَدَّدَ فِي الرَّيْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِكُ الشَّيَاطِينِ؛ حضرت درباره آثار دو شعبه اول شک تنها فرمودند به نتيجه نمي‌رسد. اما براي دو شعبه ديگر نتايج خطرناکي را برمي‌شمارند. مي‌فرمايند: کسي که به حالت تردد و رفت و آمد بين دو قطب عادت کرده است و نمي‌تواند تصميم بگيرد، در بين راهْ شياطين به او حمله مي‌كنند و زير سُم آن‌ها له مي‌شود. اين هشدار حضرت به اين معناست که اين حالتي بسيار خطرناك است و بايد مراقب بود که وسواس در فكر پيدا نكنيم. بايد بدانيم که شناختن دليل صحيح، راه و روش عقلي دارد و براي بررسي هر علم و هر گزاره‌اي راه تحقيق و متدي صحيح و عقلايي وجود دارد که همه عقلاي عالم کم‌وبيش آن را مي‌پذيرند و از آن استفاده مي‌کنند و اگر در بعضي جزئيات آن، اختلافي وجود داشته باشد قابل اغماض است. مثلا همه شکل اول قياس منطقي را ـ اگر مقدماتش يقيني باشد ـ مفيد يقين مي‌دانند. لذا وقتي برهاني بر اساس شكل اول با مقدمات بديهي شكيل مي‌گيرد، انسان سالم نمي‌تواند آن را رد كند. مانند حساب دو دوتا چهارتاست. اما کسي که ترديد براي او ملکه شده، ديگر راهي براي اصلاح ذهن و عقل او باقي نمانده است. لذا شياطين به او حمله مي‌كنند و او زير سم خود له مي‌كنند. وَمَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَكَةِ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ هَلَكَ فِيهِمَا؛ کسي که مانند ماجراجويان با دست خود، خود را تسليم هلاکت مي‌کند و باكي ندارد که چه بر سرش مي‌آيد روشن است که وضعيت او از همه سخت‌تر است. آيا كسي كه خود را از بالاي كوه به اعماق دره پرت مي‌كند نجات پيدا مي‌كند؟ اگر انسان چنين حالتي پيدا كند طبعا از ايمان و سعادت دنيا و آخرت باز مي‌ماند. حضرت درباره ايمان و کفر، تعبير دعائم (پايه‌ها) را به کار مي‌برند. اما درباره شک، مي‌فرمايد: شک چهار شاخه دارد. يعني گويا شك‌هايي كه مزاحم ايمان مي‌شوند چند نوع هستند و كساني كه مبتلا به شك مي‌شوند چند دسته‌اند که در سايه اين شكاكيت از ايمان محروم مي‌شوند و سعادت دنيا و آخرت را از دست مي‌دهند. أعاذنا الله و ايّاكم. من در بين دعاها يک دعا را خيلي دوست دارم و آن دعايي است كه بعد از زيارت ائمه اطهار عليهم‌السلام مي‌فرمايد: «وَ اجْعَلْ حَظِّي مِنْ زِيَارَتِكَ تَخْلِيطِي بِخَالِصِي زُوَّارِك؛6 حظّ و بهره من را از اين زيارت، مخلوط شدن با زوّار خالصت قرار بده!» من خودم اين لياقت را ندارم كه بگويم از زوّار تو هستم تا به من اعتنا كني. اما در بين زوّار شما كساني هستند كه شما آن‌ها را دوست ‌داريد و دعاهاي آن‌ها را آمين مي‌گوييد و براي آن‌ها شفاعت مي‌كنيد. ما را هم با آن‌ها قاطي كنيد و براي همه ما شفاعت كنيد. خدايا! ما را هم جزء كساني قرار بده كه در اين ماه، گناهان آن‌ها را آمرزيدي و عاقبت آن‌ها را ختم به خير مي‌كني.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جواب دوستانی که دچار شک هستند از نگاه آیت اللّه مصباح. موفق باشید

11902
متن پرسش
با سلام محضر استاد طاهر زاده: در سوال قبل گفتم که یک سال است که دچار شکوک عدیده ای شدم و شما ده نکته با شرح صوتی تان را توصیه نمودید اگر خاطرتان باشد چند سال پیش شب قدر بعد از نماز صبح از مسجد تا منزلتان در خدمتتان بودم و گفتم که شما استدلالی در این کتاب بحث نمی کنید مثلا برای اثبات فرا زمان و مکان بودن نفس به رویای صادقه استناد می کنید لکن ما نه رویای صادقه را تجربه نمودم و نه به فرض داشتیم قانع کننده می بود. در این کتاب برهانی چندان بحث نکردید و ما در چند سال پیش که می خواستم بر آن کار کنم بسی اذیت شدم و به توصیه خودتان دست از ادامه کار کشیدم و هم اکنون نیز دست از سایر آثارتان کشیدم. اکنون درخواست داریم بگویید چه کنم یا شجاعانه بگویید دست از شریعت بکشم و تارک الصلاه شوم کما که بعضا شدم یا راهی پیش پای ما بنهید غزالی دو ماه در شک بود و چه دردناک بود برایش من مشابه شک او بلکه بسی بدتر از آن دچارم آن هم بیش از یکسال نه از عنایات الهی خبری شد بلکه روز بروز بدتر شدم و فساد اخلاقی امان فزون تر گردید. غزالی به تصوف پناه برد ما را اندیشه بر این است که به مواد مخدر پناه برم شرابی (موادی) تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش / که تا یکدم بیاسایم ز دنیا (عقبی) و شر و شورش
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شراب تلخ همان سلوک است و ریاضت و زیر پاگذاردن هوای نفس، و ماه رجب برای چنین سلوکی در پیش است. ماهی است که شما را از دنیا و عقبی آزاد می‌کند و إن‌شاءاللّه خدایی می‌شوید برای یافتن حق باید ناز خدا را بکشید نه این‌که ناز کنید زیرا: «گر جمله‌ی کائنات کافر گردند / بر دامن کبریای‌اش ننشیند گرد». موفق باشید

11901
متن پرسش
سلام علیکم: استاد عزیز بنده با مطالعه کتاب ادب خیال و عقل و قلب به این نتیجه رسیدم که باید برای خیال و عقل و قلب برنامه داشت تا بتوان به سرمنزل مقصود رسید، لطفا به بنده کتبی را برای ادب کردن خیال و کتبی را برای ادب کردن عقل و کتبی را برای ادب کردن قلب معرفی کنید، چون به شدت نفسم احساس نیاز به ادب شدن دارد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پس از آن‌که فهمیدیم باید خیال و عقل و قلب را تربیت کرد باید متوجه باشیم این قرآن و روایت است که در این امور به ما کمک می‌کند و لذا با رجوع به قرآن جهت یافتن حقایق عالم و سنن جاری در عالم و با رجوع به روایات جهت رعایت اصول اخلاقی و رعایت حقوق خلق و نفس و حق می‌توانیم راه خود را به نتیجه برسانیم. موفق باشید

11900
متن پرسش
سلام استاد: شما در جلسه روز دوشنبه فرمودید که چون انسان خواست از طبیعت سردر بیاورد و وارد منیت شد پس نور خدا را ندید و در طبیعت دستبرد و با طبیعت تعامل نکرد. آیا برخی تحقیقات و تفکرات فلسفی هم مثل همین اصرار بشر در سردر آوردن از طبیعت نیست؟ آیا لازم بوده که اینقدر بشر در مسائل ریز شود که برخی مواقع باعث شک و انحراف شود؟ آیا سر در آوردن که باعث می شود نور خدا دیده نشود شامل فلسفه هم می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: درست تشخیص داده‌اید، فلسفه و کلام از جهتی همین‌طور است که می‌فرمایید که بشر در زیر سایه‌ی انوار الهی نه نیاز به فلسفه دارد و نه نیاز به کلام و یا عرفان نظری، می‌ماند که وقتی با انواع سؤالات و شبهات روبه‌رو می‌شویم مجبوریم از طریق فلسفه و کلام آن شبهات را جواب دهیم و از طریق عرفان از ظلمات سطحی‌نگری نسبت به اشارات شریعت الهی خارج گردیم. از این جهت قصّه‌ی روزگار ما رجوع به فلسفه و کلام و عرفان است تا آن‌ها را بفهمیم ولی از آن‌ها عبور کنیم بدون آن‌که آن‌ها را زیر پا بگذاریم. موفق باشید

11912
متن پرسش
سلام استاد عزیز: در یک برنامه تلویزیونی به مناسبت روز مادر جناب آقای راشد یزدی فرمودند سعادت و شقاوت یک فرد به مغز او بستگی دارد که در بطن مادر شکل می گیرد این مطلب تا چه حد می تواند درست باشد؟ یعنی تفاوت فرد سعید با فرد شقی در مغز آنهاست؟ یعنی این تفاوت مغزها سبب انتخابهای درست یا نادرست افراد می شود. با کمال تشکر از شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در روایت داریم که « الشّقيّ شقيّ في بطن امّه و السّعيد سعيد في بطن أمّه. » و عرفا در بحث عین ثابته مفصلاً در مورد این بحث کرده‌اند که انسان قبل از خلقت خودش شخصیت خود را انتخاب می‌کند و همچنان می‌تواند آن انتخاب را ادامه دهد، ولی این ربطی به جسم او و یا مغز او ندارد. موفق باشید

11884
متن پرسش
با سلام خدمت شما استاد عزیزتر از جانم: استاد بنده با توجه به تحقیقات و مطالعاتی مختصری که در حوزه حکمت متعالیه و معرفت النفس کرده ام و همچنین شرکت در کلاسهای شما طرز تفکرم نسبت به قبل خیلی عوض شده مخصوصا نسبت به نفسم و مسئله وجود و جهان خارج و.... 1- از طرفی می بینم خیلی چیزها را می فهمم که قبلا نمی فهمیدم یا اصلا توجه نمی کردم که این فهم برایم خوشایند است از طرفی می ترسم پای وهم وسط بیاید و فهمم در بعضی مراحل وهمی شود، چگونه فهم حقیقی را از وهمی تشخیص دهم که خدای ناکرده دچار انحراف نشوم؟ 2- بنده به علت نامنظم بودن مطالعاتم بعضی مواقع احساس سردرگمی در مسیر دارم و احساس می کنم به یک راهنما و استاد در مسیر مطالعاتی و فکریم نیاز دارم، البته هدف نهایی را مشخص کرده ام ولی نمی دانم مسیر را چگونه طی کنم که وهم وارد مسیر نشود و به حقیقت و حق به صورت کامل و مستقیم بدون دخالت وهم و خیال برسم؟ 3- در حال حاضر می دانم نباید در اینجا توقف کنم و باید جلوتر بروم و نباید خودم را مشغول این سطح کنم و باید از این سطح بگذرم و به بالاتر بروم، چون مطمئنم اگر در اینجا متوقف شوم خیالات و موهومات مرا مشغول می کند، این را می فهمم که باید بالاتر بروم اما نمی دانم چگونه، لطفا به من سیر و راهی را ارائه دهید که دائما مشغول حق و حقیقت باشم و من بتوانم خیال و وهمم را مشغول کنم نه وهم و خیالم مرا مشغول کند و خدای ناکرده از مسیر رسیدن به کمال و حق بازدارد. با تشکر صلوات بر محمد و آل محمد
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- برای عبور از وَهم، شریعت و سنت اولیاء کارساز است 2 و 3- طوری سیر مطالعاتی سایت را دنبال کنید که إن‌شاءاللّه پس از مدتی سر و کار شما با قرآن و روایات باشد. موفق باشید

11882
متن پرسش
با سلام: آیا بدی موجود است یا خیر؟ در بعضی جاها مثالی که زده اند مثال نور است بدین صورت که هرجا نور در آن مکان به حداقل خود برسد آنجا را تاریکی می نامند و این در صورتی است که اگر همه ی وجودات، موجودیت خود را از خدا می گیرند و ما بخواهیم به مثال بالا استناد کنیم در آن صورت یک عدم وجود دارد که خدا در آنجا نیست و این حضور تام خدا را زیر سوال می برد. حال اگر پاسخ شما در تایید موجود بودن بدی است انتصاب آن به هستی خدا چگونه خواهد بود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم «شرّ» عدمِ «خیر» است و مسلّم چون «عدم» غیر از «وجود» است، عدم خیر نیست و موجود شرّ از آن جهت که وجود دارد و خیر است به خدا منسوب است نه از آن جهت که نسبت به ما شرّ است. مثل سیل که از جهت آب‌بودن خیر است، ولی آب از آن جهت که روان است نسبت به ما به عنوان سیل شرّ می‌شود که با درست‌عمل‌کردن می‌توانیم خود را در معرض شرّبودن آب قرار ندهیم. و در همین رابطه در قرآن داریم: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ * مِنْ شَرِّ ما خَلَق‏» یعنی اگر در زیر سایه‌ی حضرت حق زندگی کنید و از این طریق به او پناه ببرید از وجه شرّی مخلوقات در امان خواهید بود. موفق باشید

11879
متن پرسش
سلام: استاد عزیز علت تطابق علم ما با عالم خارج چیست؟ یا بهتر است بگویم علت تطابق وجود ذهنی با وجود عینی در خارج چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: علت نمی‌خواهد، این یک امر و احساس بدیهی است. موفق باشید

11892
متن پرسش
سلام: با چه کتبی می توان سلوک کرد. عملی و قلبی. لطفا سیر مطالعاتی بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سیر مطالعاتی روی سایت خوب است. موفق باشید

11876
متن پرسش
سلام استاد: اگر بخواهیم بطور عملی توکل خود را بالا ببریم چه باید بکنیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید همه‌کاره‌ی عالم را خدا بدانیم و در راستای چنین عقیده‌ای طبق وظیفه‌ی الهی عمل کنیم. موفق باشید

نمایش چاپی