بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان، فلسفه، کلام

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
9252
متن پرسش
آیا کمالات ملائکه عارض بر آنهاست یا ذاتی آنهاست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت دارید که ملائکه دارای وجوه مختلف نیستند که بحث عارض و معروض پیش آید. موفق باشید
9254
متن پرسش
شما (و بزرگان دیگری) میفرمایید که امام واسطة فیض است، و منظورتان، به همان معنای فلسفی است؛ یعنی علت تامة این جهان، امام زمان (عج) است، در طول خدا. سؤال من این است که: آیا خود امام زمان (عج) علت تامة این جهان است؟ یا یک مقام غیبی که امام زمان هم ظهور آن مقام غیبی است؟ در صورت دوم پس نباید بگویید که امام زمان واسطة فیض است، بلکه او هم در عرض ماست، و ما و او، در طول آن مقام غیبی هستیم. در صورت اول سؤال میشود: چطور میشود در زمان امام باقر «علیه السلام» عالَمْ مخلوق ایشان باشد آنگاه با مرگ حضرتش علت تامة عالم عوض بشود و امام صادق «علیه السلام» علت تامة عالم بشود؟!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مقام غیبی امام از شخصیت امام جدا نیست و آن مقام غیبی در هر زمانی ظهور خود را دارد و لذا با تغییر مظهر، حقیقت در جایگاه خود محفوظ است. موفق باشید
9248
متن پرسش
ببخشید، شما میفرمایید: «عین تری، آب است.»، لطفاً چند عین دیگر معرفی کنید. مثلاً بالاخره الاغ هم یک واقعیتی است که با گاو فرق دارد، عین الاغ چیست؟ عین گاو چیست؟ ممکن است بگویید: «همة اینها حیوان هستند و با هم فرقی ندارند»، عین حیوان چیست؟ عین درخت چیست؟ عین گیاه چیست؟ آیا چون حیوان تشکیکی نیست و حیوانتر نداریم، پس «حیوان» واقعیت ندارد؟ چطور «حیوان» واقعیت ندارد اما «آب واقعیت» دارد؟!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: صرف نظر از این‌که شکل طرح سؤال حالت مرائی دارد، عرض می‌کنم؛ نفس الاغ، ذاتی آن است. عین درخت نداریم زیرا درخت یک مفهوم کلی است. درخت سیب یا زردآلو داریم و درخت سیب، نفس نباتی مخصوص به خود را دارد که ذاتی آن است. موفق باشید
9251
متن پرسش
سلام استاد: هر وقت در مناسبات مختلف صحبت از خواندن نماز مستحبی میشه من میگم آدم تا نماز قضا داره چرا مستحبی بخونه و بیاین بجاش نماز قضاهامونو بخونیم. مثلا بجای نافله صبح یا نماز تحیت مساجد ۲ رکعت نماز قضای صبح بخونیم. ولی این تفکر باعث شده در بسیاری از موارد من هم از اعاده نماز قضا باز بمونم و هم نماز مستحبی رو از دست بدم. آیا طرز فکرم غلطه؟ راه درستش چیه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فقهای عزیز می فرمایند: کسی که نماز قضا دارد واجب است در ادای نمازهای قضایش کوتاهی نکند ولی به این معنی نیست که اصلا نمازهای مستحبی به جا نیاورد. بنابر این بهتر است برنامه‌ای بریزید تا به زودی قضای نمازهایتان را به جا بیاورید و این، مانع خواندن نماز مستحبی نیست. البته در خصوص نماز تحیت مسجد باید بدانید همین که به هنگام ورود در مسجد مشغول نماز قضا هم بشوید تحیت مسجد حاصل می‌شود. موفق باشید
9231
متن پرسش
با سلام خدمت استاد طاهرزاده عزیز: استاد خدا خیرتون بده از وقتی که در مسجد امیرالمومنین بحث وحدت وجود و تشکیک در ظهور رو به جای تشکیک در وجود بیان کردید شیرازه معرفتیم ریخته به هم. تا قبل از این طبق برهان صدیقین خیلی راحت مراتب عالم مثل عالم عقل و عالم مثال و عالم ماده و اختلاف وجودات در عالم ماده رو با تشکیک شدت وجودشون حل می کردم و مباحث معرفت نفس و مراتب اونها مثل بدن و نفس و قلب و سر و ... برام قابل فهم بود اما الان نه. یا مثلا خیلی از کاربرانی که از شما سوال می پرسند شما ارجاعشون میدید به برهان صدیقین و بحث تشکیک در وجود و در مثالهاتون برای جواب سوال مخاطب از تشکیک در وجود صحبت می کنید. بعد تو مسجد فرمودید اینها فقط برای آموزش است و در حقیقت یک وجود بیشتر نیست و تشکیک در وجود معنا نداره! و تشکیک در ظهورات است!!!! گیج شده ام! تا اینجا رو میفهمم که طبق «لم یلد و لم یولد» یه خدا و یه مخلوق نمیتونیم داشته باشیم که یه خدا داشته باشیم یه طرف و یه طرف هم مخلوق رو داشته باشیم میفهمم که فقط خدا در صحنه است اما چرا خب می فرمایید وجود این خدا مراتب نداره؟! تا حالا اینطور برداشتم بود که یه واجب الوجود داریم که در تجرد محض است که همه جا هست بعد مرتبه نازله این واجب الوجود اشد الوجود است که این هم همه جا هست (به نازله) و بعد شدید الوجود که آن هم مرتبه نازله اشد الوجود است که آن همه همه جا هست و چون همه مجرد اند مانع حضور دیگری نمیشوند و بعد هم عالم ماده. و خدا به عنوان واجب الوجود در همه مراتب عالم (حتی عالم ماده) هست. خب حالا همه اینها با وحدت وجود میریزه به هم؟! ممنون میشم بنده رو از این حیرانی در بیارید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر دقت بفرمایید همین‌که می‌فرمایید همه‌ی مراتب وجود همه‌ جا هستند و هیچ‌کدام مانع حضور دیگری نمی‌شود، عملاً متوجه هستید که همه‌ی مراتب وجود در نزد وجود مطلق هستند و این همان وحدت وجود و یا وحدت در عین کثرت است به این معنی که کثرات در زیر سایه‌ی حضور مطلق ظهور دارند. می‌ماند که علت این کثرات را تشکیک در وجود بدانیم آن‌طور که برهان صدیقین می‌گوید یا علت این کثرات را تجلیات اسماء الهی بر عین ثابته‌ی مخلوقات بدانیم از آن‌جهت که امکان، ذاتی مخلوقات است و خداوند آن‌ها را وجود می‌دهد. بنابر این دستگاهی که از قبل داشتید و بحمدلله خوب هم تنظیم کرده‌اید سر جایش است زیرا باز همان مراتب وجود حقیقت دارد منتها به اعتبار ظهوری که برای شما دارند و هر اندازه شما به توحید نزدیک‌تر شوید با مرتبه‌ی شدیدتری از حقیقت روبرو می‌شوید؛ مثل نور که مرتبه‌ی نازله‌ی آن دروغ و غیر واقعی نیست ولی مرتبه‌ی شدیدتر آن همان مرتبه‌ی نازله است با شدیّت بیشتر. این چنین نیست که علم حضرت محمد«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» به نسبت علم حضرت ابراهیم«علیه‌السلام» یکی درست باشد و یکی غلط بلکه علم حضرت محمد«صلی‌الله‌علیه‌وآله» شدیدتر است. موفق باشید
9236
متن پرسش
این که «غایت حرکت سیب کال، در عالم غیب موجود است.»، معقول است. اما آیا به نظر شما غایت حرکت سیب کال یعنی سیب رسیده، قبل از این که رسیده شود، در همین عالم ماده بالفعل موجود است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این، از همان بحث‌هایی است که عرض کردم در بحث قوه و فعلِ کتب فلسفی دنبال بفرمایید؛ چون در آن‌جا روشن می‌شود حرکت وقتی از قوه به فعل بود و در عالم ماده و در ذات ماده محقق بود، دیگر نظری به حرکات عرضی و نسبی ندارد چون عملاً این‌ها حرکتِ واقعی نیست زیرا از یک طرف سیب کال، می‌رسد و از طرف دیگر سیب رسیده می‌گندد. حالا یک عده‌ای که خواسته‌اند بگویند در این امور هم باز حرکت به سوی جلو و تکامل است گفته‌اند: ولی در دل گندیدن سیب، سیب‌دانه‌ها ظاهر می‌شود که هر کدام قوه‌ی یک درخت سیب را دارند. موفق باشید
9240
متن پرسش
سلام استاد. من در حال حاضر در حال مطالعه کتاب «آشتی با خدا» هستم. یک سوالی بسیار ذهنم رو مشغول کرده. این که دل بستن به غیر خدا نهایتا انسان را به پوچی می رساند، برایم جا افتاده. اما موضوعی درکش برایم سخت است این است که آن حقیقتی که جان انسان با آن آرامش می یابد چه هست؟ در کتاب فرموده اید که جان انسان می خواهد که به کمال و وجود برتر برسد. اما درون من آنچنان به آن وجود برتر اشتیاقی نشان نمی دهد و اگر ایمان می آورد برای فرار از پوچی است. و سوال دیگرم در همین راستا این است که عرفا عاشق چه می شوند و چه چیزی آنها را آنچنان شیدا می کند؟ آیا همین رسیدن به وجود برتر است؟ آیا دلیل بی تمایلی من احیانا گناه و کدر بودن قلب نیست؟ به نظرتون کسی که در پایین ترین سطح از لحاظ معرفتی قرار دارد، چگونه و طبق چه روندی می تواند وارد بحث عرفان شود؟ اگر امکان داره لطفا با تفصیل بیشتری جواب بدید. ضمنا من دیروز سوالی از شما درباره ی ضعف نفس پرسیدم.من سراغ شرح دعای مکارم الاخلاق رفتم ،ولی ان هم صرفا در مقابل دشمنان اسلام بود و انگار عزت در برابر مومنین معنایی ندارد!!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1ـ وقتی انسان در زیر سایه‌ی شریعت الهی حرکت کرد و از یک طرف عقائد باطل و اخلاق رذیله را پشت سر گذاشت و از طرف دیگر متوجه عقائد حقه گشت و خود را منوّر به اخلاق فاضله نمود، باطن و قلب او به مرور آماده‌ی تجلی نور الهی می‌شود و از این‌جا به بعد گفتنی نیست، بلکه چشیدنی است. با همین مباحث معرفت نفس و برهان صدیقین و معاد و مباحث قرآنی شروع کنید تا إن‌شاءالله راه، نمایان گردد در ضمن در مورد دعای مکارم‌الأخلاق عجله نکنید؛ پیشنهاد می‌کنم صوتِ شرح آن را از روی سایت بگیرید و با حوصله دنبال کنید، به خوبی به جواب سؤال خود می‌رسید. خداوند این سؤال را در جان شما انداخت تا به این سو حرکت کنید. موفق باشید
9219
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشیدخدمت استاد: رجوع به وجود چگونه صورت می گیرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی باید نظر به وجود در میان آید تنها باید نظر کرد، سؤال در این مقام، خودش موجب حجاب است. بحث را در کتاب «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» دنبال بفرمایید. موفق باشید
9212
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: نقد دکتر محتبی زارعی در رابطه با مقاله استاد داوری: http://farhangemrooz.com/news/17146/ «چرا استاد داوری از تصرف در مدرنیته ابا دارد» لطفا نظر خودتان را درباره این نقد بنویسید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا نباید با بزرگان فکر و اندیشه که می‌توانند تفکر یک ملت را تغذیه کنند، هم‌سنخی داشت؟ چرا نباید دکتر داوری را در جای خود دید و چرا مواظب نیستیم طوری سخن نگوییم که نسل جوان ما گمان کنند دکتر داوری باید مثل یک مدیر اجرایی برای امور موسمی راه حلّ بدهد و اگر چنین نکند کاری نکرده است؟ از جناب دکتر زارعی عزیز چنین انتظاری نبود که مثل تفکیکی‌ها وارد چنین گفتمانی شوند، آن‌ها اسلام و فلسفه را روبه‌روی هم قرار می دهند و دکتر زارعی انقلاب اسلامی را با هایدگر و فردید روبه‌روی هم می‌گذارند و حضرت امام را طوری تبیین می‌کنند که گویا سیره‌ی آن مرد الهی با نگاهی که از هایدگر و فردید می‌توان استفاده کرد، در تضاد است. بنده وقتی مقاله‌ی «سیاست‌های افراطی در همه جای جهان کنونی زمینه‌ها و طرفدارانی دارد» از دکتر داوری را در مجله‌ی«سوره‌ی اندیشه» مطالعه کردم، به رفقا تأکید نمودم دکتر داوری حاصل یک عمر تفکر خود را در این مقاله گنجانده و از یک جهت وصیت‌نامه‌ی علمی- اجتماعی اوست و با تأکید دوستان، جهتِ نزدیکی نسل جوان به افکار دکتر داوری شرحی بر آن نوشتم که چون مجله‌ی «سوره‌ی اندیشه» تأکید داشت قبل از چاپ در آن مجله، منتشر نکنم از انتشار آن فعلاً خودداری کرده‌ام ولی به دوستان تأکید می‌کنم از بحث بر روی آن مکالمه و شرح این حقیر دریغ نفرمایید. ای کاش آقای دکتر زارعی عزیز با آن روحیه‌ی حکیمانه‌ای که بنده از ایشان سراغ دارم و ایشان را یکی از امیدهای فکری آینده می‌دانم، با همدلی بیشتر و با دقت بر آخرین کتاب استاد یعنی «فلسفه، ایدئولوژی، دروغ» با مقاله‌ی آقای دکتر داوری برخورد می‌کردند تا نسل جوان و انقلابی این ملت را قدمی نسبت به آن‌چه در تاریخ ما باید اتفاق بیفتد، جلو می‌بردند. نویسنده‌ی محترم کمی ایدئولوژیک با موضوع برخورد کردند که از ایشان چنین انتظاری نبود. راستی اگر ما بخواهیم پایه‌های تمدن اسلامی را بریزیم نباید بدانیم در چه آب و خاکی باید این پایه را گذارد؟ و نباید متوجه تاریخی باشیم که در آن قرار داریم؟ آیا می‌توان از این تذکر مهم آقای دکتر داوری غفلت کرد؟ این منحصر به شهید آوینی نیست، بلکه هرکس بخواهد در ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» سلوک کند، اشارات و گفتار دکتر داوری را سخنی آشنا می‌بیند. چرا برادر عزیزمان دکتر زارعی به کسانی‌که به دکتر داوری نزدیک‌اند و به نسبت‌ آن‌ها با انقلاب، نظر نمی‌کنند تا نقش دکتر داوری را در انقلاب اسلامی بررسی نمایند؟ موفق باشید
9206
متن پرسش
با سلام و عرض ارادت خدمت استاد معظم: موضوع پایان نامه کارشناسی ارشدم: «بررسی تاثیر مبانی نفس شناسی ملاصدرا بر آرای اخلاقی وی» است. و مبانی تجرد نفس - جسمانیت الحدوث - حرکت جوهری نفس - تجسم اعمال و تجسد نیات را در نفس شناسی میخواهیم بررسی کنیم. حال استاد معظم چه پیشنهادی میفرمایند، بنظر جنابعالی چه کتابهایی باید بخوانم؟ با تشکر التماس دعا یا علی اعلی علیه السلام
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید کتاب «معرفتِ نفس و حشر» با ویرایش جدید کمک کند. موفق باشید
9207
متن پرسش
با سلام موضوع: نظر حضرت عالی درباره فلسفه اسلامی و فلسفه مسلمین و عرفان اسلامی و عرفان مسلمینی که استاد علی صفائی مطرح می کنند چیست؟ در صورتی که محی الدین و اسفار هم به طور کامل خواندند و نقد می کنند نه اینکه در ستیز آن باشند؟ به عنوان نمونه درمورد عرفان: استاد ابن عربی و امثال ایشان را نماینده عرفان مسلمین می دانند نه عرفان اسلامی و با تفاوتی که ایشان بین این دو عرفان قائل است که در نوشته های ایشان از جمله کتاب نقد ج 3 و کتاب اخبات و فوز و سالک و سایر نوشته ها آمده، نظر ایشان روشن است و برای مثال ایشان در جایی به مناسبت نقد افکار دکتر سروش می فرمایند: مباحث عرفانى به خصوص آنجا که از قید مذهب رها مى‏شود و همچون مذاهب بودایى و هندى و ژاپنى و چینى و یا عرفانى الحادىِ سرخ و کاستاندال، به دنبال تصرف و قدرت مى‏آید، با همین مایه و روش‏هایى همراه است که عرفان اشراقى و یا محى‏الدین(ابن عربی) با آن همراه شده است، تمامى ریاضت‏ها همین است. [اما] عرفان دینى، جریانى متفاوت و هدف و روشى جدا دارد. عرفان دینى با هدایت و شکر و تمحیص و بلاء و با معرفت و محبت و عمل و بلاء و عجز و اعتصام همراه است، در حالى که عرفان‏هاى دیگر با ریاضت و تمرکز و استناد به پیر و توجه مرشد. و همین است که خاستگاه و جایگاه و اهداف و روش این دو متفاوت است. آقاى سروش با تسلطى که بر عرفان مولوى دارند اگر به عرفان الحادى کریشنا مورتى و کاستاندال و ... و عرفان هندى و بودایى و چینى و دون خوان هم برسند، همین اصول را مى‏بینند، پس بهتر است که ولایت و عرفان دینى را با این جریان آزاد، حتى اگر در دل مسلمین هم باشد یکى نگیرند؛ که جریان قدرت و تصرف و تسخیر، جریان دیگرى است و جریان معرفت و محبت و بلاء و تمحیص و اعتصام و عبودیت و شیدایى و اخبات و قرب و رضا و رضوان جریان دیگرى. این دو در انگیزه و هدف و روش و شکل کار و آثار و مراحل و منازل از هم جدا هستند. مشابهت‏ها در اسم و در اجزاء نباید محققى را گرفتار کند؛ که مجموعه‏ها با هم مقایسه مى‏شوند و شروع و ختم‏ها مطرح هستند و روش‏ها و منازل و آثار ... (از وحدت تا جدایی-ص 45) با تشکر و آرزوی سلامتی
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آقای سروش واقعا هیچ بهره‌ای حتی یک کلمه از عرفان و مولوی نبرده‌اند. شما ملاحظه کنید وقتی می‌خواهد از مولوی سخن بگوید ابدا نمی‌تواند از وحدت وجود و وحدت در عین کثرت که اصل عرفان است درآید. پس نباید فهم دکتر سروش از عرفان را ملاک تجزیه و تحلیل عرفان قرار داد. ملاک عرفان محیی الدین، حضرت امام و علامه طباطبایی هستند که برای عرفان محیی الدین جایگاه فوق العاده‌ای قائل هستند. واقعا اگر کسی با عرفان محیی الدین به خوبی آشنا شود در مقایسه با بقیه‌ی افراد و افکار، عالی‌ترین نزدیکی را در خود نسبت به دین و آیات و روایات احساس می‌کند و مگر ملاک مفید بودن یک فکر همین نیست؟ موفق باشید.
9189
متن پرسش
در همان ابتدای بحث قوه و فعل بدایه علامه میفرماید: «وجودُ الشىءِ فِى الأعیانِ، بحیثُ یترتبُ علیه آثارُهُ المطلوبةُ منهُ، یسمّى «فعلاً» و یقالُ: إنّ وجودَهُ بالفعلِ; و إمکانُهُ الذى قبلَ تحققِهِ یسمّى «قوّةً».» یعنی «قوه» امکانِ قبل از تحقق است؛ یعنی بالاخره هنوز در خارج محقق نشده. شما چطور میفرمایید: «صورت بالفعلِ پیریِ من، الآن محقق شده است.»؟! البته من بدایه یا نهایه را به دقت نخوانده ام و چند سالی است که قصد دارم نهایه را به دقت بخوانم، اما هنوز فرصت نشده. البته مباحث «حرکت جوهری» شما را حدود دوازده سال قبل چند بار به دقت گوش دادم و خلاصه برداری کردم، و دو سال قبل هم در جمع دوستان در قم مباحثه کردیم. کجای بدایه یا نهایه علامه فرموده اند که صورت بالفعلِ آن چیزی که بالقوه است، همین الآن بالفعل موجود است؟!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: انتظار آن است که مباحث گذشته را به‌خصوص آن‌جایی که موضوع بالصراحه بحث شد، فراموش نشود. عنایت داشتید که عرض شد فعلیت برای موجودی که در حال حاضر نسبت به آن فعلیت در حال بالقوه است بعداً محقق می‌شود ولی آن فعلیت در خارج از آن موجود موجود است. آن وقت جنابعالی رفته‌اید سخن علامه را آورده‌اید که چون فعلیت برای این شیئ بعداً محقق می‌شود، پس آن فعلیت در خارج محقق نشده؟!! شما این دو نکته را با خود حل کنید تا موضوع روشن شود. اولاً: در بحث قوه و فعل، نگاه وجودی را مورد غفلت قرار ندهید مثل سیر از حیات مادون به حیات برتر و مثال‌های اعتباری را مدّ نظر قرار ندهید. ثانیاً: ملاحظه فرمایید بالاخره این قوه وقتی در حال بالفعل‌شدن است به چه سمتی حرکت می‌کند. آیا به آن سمتی که حرکت می‌کند باید در خارج موجود باشد یا نه؟ مثال حرکت از حیات مادون به سوی حرکت برتر را از نظر دور ندارید و سیر انسان به سوی حضرت حق به عنوان غایت سیر در راستای وجود خدا در خارج معنی می‌دهد وگرنه گرفتار یک نوع سوبژکتیویته‌ی خطرناکی خواهیم شد. در مورد قوه و فعل بدایه باید کلّ بحث دنبال شود. موضوع غایت داشتن حرکت از بدیهیات کتاب‌های فلسفی در مورد قوه و فعل است که قوه به سمتی که حرکت می‌کند نمی‌شود موجود نباشد وگرنه لازم می‌آید حرکت سمت و سویی نداشته باشد و این مساوی با بی نهایت قوه و مساوی با عدم حرکت است. موفق باشید
9190
متن پرسش
در حرکات عرضیه در دنیای مادی چون غایت را آن مکانی میدانند که متحرک به سمتش حرکت میکند، لذا طبیعی است که غایت ولو قبل از رسیدن متحرک به آن، موجود باشد. اما در حرکات ذاتیه مثل رسیدن یک سیب، چون غایتْ خود متحرک است، لذا غایت بالقوه است و مسلماً خیلی فرق است بین این دو نوع غایت. در قسم اول واضح است که غایت موجود است، و در قسم دوم هم واضح است که بالفعل موجود نیست. شما چطور میفرمایید که: «غایتی که در حرکات ذاتی بالقوه است، همین الآن موجود است.»؟!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: با بحثی که در جواب سؤال 9189 شد، جواب این سؤال روشن است. مگر در حرکت جوهری ملاحظه نفرمودید ذات و جوهر عالم ماده به سوی معاد حرکت می‌کند؟ موفق باشید
9196
متن پرسش
سلام. آیا هنگام استغفار لازم است گناه را در نظر بیاوریم؟ من در نماز شب موقع استغفار و ذکر العفو گناهانم و حتی شخص مقابلم را در نظر میاورم. البته گناهان سالها قبل را. این موضوع اذیتم میکند و میخواهم با حال بهتری نماز را بجا بیاورم. از طرفی ما باید نسبت به کرده هایمان آگاهی داشته باشیم تا به پشیمانی برسیم. چگونه میشود از غصه گناهانم خلاص شوم مخصوصا گناهانی که در موقعیت روحی بدی بودم که مرتکب شدم و دیگر هرگز تکرار نکردم. و حتی گاهی از خودم متعجب میشوم که چگونه این گناه از من سر زد!!! با وجودی که هنگام ارتکاب میدانستم گناهست اما بی تفاوت به شرع شده بودم به علت همان فشارهای روحی که خودش به نوعی انگار مریض بودم. حال باید فکر کنم به آنها؟ یا به امیدد بخشش باشم و فقظ کلی استغفارکنم؟؟؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اساتید بزرگ می‌فرمایند در محضر حق صفای ملاقات را با مطرح‌کردن گناهان به‌هم نزنید. موفق باشید
9165
متن پرسش
در پاسخ به سؤال قبلی شما فرمودید: «ارسطو وقتی مثال پیری را می‌زند، نظر به تبدیل قوه به فعل دارد. و در آن دستگاه، پیری به همین معنا است.» آیا این جملة شما به این معناست که: «غایت پیری همین الآن موجود است اما بالقوه.»؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: خیر، غایت پیری که همان صورت‌های بالفعلِ بالقوه‌های انسانی است که هنوز پیر نشده، در خارج هست. موفق باشید
9166
متن پرسش
قبل از تولد پیغمبر، انسانها به سمت کدام غایت حرکت میکردند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر انسانی در هر زمانی نظر به ولیّ زمان خود دارد. جواب این سؤال در دل مباحث قبلی عرض شد که چگونه در طول تاریخ عالم به ختم رسالت و ختم ولایت سرّاً نظر دارد و با ظهور ختم رسالت و ختم ولایت شرایط عالم عوض شد و طبق قاعده‌ی «البدایات ترجع الی النهایات» ختم رسالت و ختم ولایت صورت خارجی یافت و اگر در زمانی غایت انبیاء و اولیاء بالفعل در عالم غیب بود، چرا بعد از ظهور ختم رسالت، آن غایت ظهور خارجی پیدا کرد؟ باز تأکید می‌کنم خوب است بدایة الحکمه به‌خصوص بحث قوه و فعل آن خوانده شود. موفق باشید
9174
متن پرسش
با سلام: استاد انصافا از خواندن کتاب های شما لذت بردیم. استاد یک مطلبی از حاج آقا دولابی نقل شده که لب اخلاق مرنج و مرنجان است. بنده بعضی اوقات اتفاق می افتد که دوستان به گونه ای رفتار می کنند که باعث رنجش ما میشود و خود از این مسئله ناراحت هستم از چه طریقی به صورت کاربردی و عملی، چکار کنم که ناراحت نشود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: سعی کنید تا آن‌جا که ممکن است کارهای مردم را حمل بر صحت کنید تا اولاً از آن‌ها مرنجید و ثانیاً چون آن‌ها را خوب می‌بینید قصد رنجاندن آن‌ها را ندارید. موفق باشید
9177
متن پرسش
سلام و عرض خدا قوت محضر استاد گرامی: 1. بنده در نظر دارم یک سیر مطالعاتی مهدویت برای خود برنامه ریزی کنم لذا کتب شما را انتخاب نموده ام، بخش سیر مطالعاتی سایت را مطالعه کردم و کتب مربوط به مهدویت را نیز از آثار شما شناسایی کردم (کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» کتاب «جایگاه و معنی واسطة فیض» کتاب «دعای ندبه؛ زندگی در فردایی نورانی» کتاب «زیارت آل یس، نظر به مقصد جان هر انسان» کتاب «فلسفه‌ی حضور تاریخی حضرت حجت (عج) » کتاب «بصیرت و انتظار فرج» کتاب «عوامل ورود به عالم بقیت اللّهی» کتاب «آخرالزمان؛ شرایط ظهور باطنی‌ترین بُعد هستی» رجعت در حوزه‌ی عقل و نقل فرهنگ انتظار؛ حضور در تاریخ توحیدی) آیا باید قبل از شروع به مطالعه ی کتب بالا آثاری دیگر از شما را باید مطالعه کنم یا خیر؟ یعنی این کتب مربوط به مهدویت پیش نیاز لازم دارد یا خیر؟ اگر لازم دارد لطفا اسامی آثار را معرفی کنید. 2. برای تکمیل مباحث مهدویت مطالعه همین آثار از شما کافی است یا مباحث تکمیلی دیگری نیز مانند: صوت، جزوه و... را هم باید پیگیری کنیم؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1ـ اکثر کتاب‌هایی که مربوط به موضوع مهدویت است با مبانی ده نکته در معرفت نفس و برهان صدیقین گفته‌شده. 2ـ وقتی مجموعه‌ی بحث‌های مهدویت را در کتاب‌هایی که عرض شده دنبال فرمودید ان‌شاءالله به یک جمع‌بندی خوبی می‌رسید که بعد از آن سایر کتاب‌ها برایتان وسیله‌ی تذکر وتکمیل خواهد بود. موفق باشید
9179
متن پرسش
با سلام: نظر شما در مورد مقاله دکتر مجتبی زارعی در نشریه مدرسه علوم اسلامی سیاسی در نقد استاد داوری چیست؟ لطفا به این سوال هم پاسخ دهید: از نظر بعضی اساتید، مباحث تقدیر تاریخی دکتر فردید به نوعی جبر تاریخی می انجامد و در این دستگاه فکری امکان وقوع انقلاب اسلامی وجود ندارد. شبیه این مطلب را استاد رحیم پور به صورت اجمالی و سربسته بدون ذکر نام دکتر فردید در همایش امام خمینی و تقدیر تاریخی عصر فرموده بودند. خواستم نظر خود را بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مقاله‌ی آقای دکتر زارعی را ندیدم و تقدیر تاریخی که دکتر فردید می‌گوید همان توجهی‌ است که ما در متون دینی به سنت‌های الهی در عالم داریم و نه تنها جبر پیش نمی‌آورد بلکه انسان را به تاریخ خود آگاه می‌کند تا بداند چه کاری را می‌تواند در این تاریخ انجام دهد. در شش جلسه که در مدرسه‌ی معصومیه عرض شد، در این موارد عرایضی داشته‌ام. موفق باشید
9152
متن پرسش
سلام علیکم: سوال بنده اینه که ما در دینداری باید توجه و نقطه تمرکز خودمون رو روی چه چیزی بذاریم؟ یعنی وقتی که مثلا تصمیم گرفتیم از صبح که از خواب بیدار می شیم دستورات دین رو رعایت کنیم و به فکر رضای خدا باشیم باید برای انجام این کار به چه تنها چیزی! توجه کنیم؟ به عبارت واضح تر اگر بخواهیم تمام دستورات دین و تمام راه های به دست آوردن رضایت خدا را در یک کلمه خلاصه کنیم آن یک کلمه چیه؟ (البته اجمالا می دونم اگر کسی عاشق خدا و اهل بیت (ع) شد به جهت تمرکز حاصل از عشق، هموم او واحد شده و تمام نیروهایش متمرکز بر به دست آوردن رضایت خدا می شود. ولی اولا باید دانست ما قبل از این که این عشق را پیدا کنیم چه تکلیفی داریم؟ و ثانیا سوال من بیشتر ناظر به توجه و تمرکز فکر ما بود که ان شاءالله با آن کار به مرور زمان عشق خدا هم در دل ما جا بگیرد) از سوال طولانیم بی نهایت عذر می خوام و ضمنا اگر بیان نارسای من جای سوالی باقی گذاشته بفرمایید تا روشن کنم. با عرض تشکر فراوان.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی متوجه باشیم حضرت حق، حقیقت حیات مطلق و علم و اراده‌ی مطلق است، هدف ما در همه‌ی امور باید قرب به حضرت حق به همان معنایی که حضرت حق هست، باشد و به نور علم و حیات و اراده‌ی حق زندگی کنیم. موفق باشید
9163
متن پرسش
سلام استاد: استاد من طلبه حوزه خواهران هستم و خیلی علاقه مند به بحثهای شما، به نظر شما اگه من توی بانک استخدام بشم و کنارش دروس حوزوی (پاره وقت) و مباحث شما را دنبال کنم برام خوبه یا نه؟ دلم میخواد توی هزینه های زندگی کمک خانوادم باشم، وضع مالی ما در حد متوسطه. فکر کنید دخترتون ازتون این سوال را میپرسه، خواهشا صراحتا بهم جواب بدین. ممنونم، التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده هیچ اشکالی در این کار نمی‌بینم و فکر می‌کنم بتوانید در این مسیر حیات فعّالی به‌دست آورید. موفق باشید
9146
متن پرسش
با سلام 1. اگر ما دو سلوک داریم یک سلوک فردی و دیگری سلوک جمعی، این دو چگونه با هم جمع می شوند و آیا سلوک فردی باید ابتدائا باشد بعد وارد سلوک جمعی شد؟ 2. بعضی می گویند سالک باید در راه سیر و سلوک از مسایل سیاسی و کارهای سیاسی دوری کند تا تشویش خاطر نداشته باشد و لی مقام معظم رهبری می فرمایند در مکتب امام سیاست از عرفان جدا نیست و طلاب باید با مسایل سیاسی کار داشته باشند، جمع اینها چگونه است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: یک مسلمان در راستای سیر إلی اللّه در زیر سایه‌ی سیره‌ی رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» و اهل‌البیت«علیهم‌السلام» وظیفه‌هایی به عهده دارد که بعضی از آن وظایف فردی است و بعضی در رابطه با دیگران و در رابطه با اجتماع باید انجام گیرد تا رابطه‌ی سالک با خداوند در راستای انجام وظایف بندگی اصلاح شود، حال اسم آن را هرچه می‌خواهید بگذارید. آری آن نوع سیاست‌بازی و گروه‌بازی برای هرکسی سمّ است چه رسد برای سالک. ما نسبت به اسلام تعهداتی داریم و امروز انقلاب اسلامی صورت اسلام است و نمی‌توانیم نسبت به آن بی‌تفاوت باشیم و خطی که مقام معظم رهبری برای ما ترسیم می‌کنند، تعهد ما را نسبت به اسلام و انقلاب تعیین می‌فرمایند. موفق باشید
9150
متن پرسش
در کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» شما فرمودید که: «جوانی، برای کودک، به عنوان غایت به شکل بالفعل در خارج هست.»، من اشکال کردم که اصلاً جوانی و پیری چیزی مستقل از بدن نیست که مابازای خارجی داشته باشد. شما در پاسخ نکات مفیدی فرمودید؛ از جمله این که: «هر حرکتی باید به سوی غایتی باشد»، این‌که مسلّم است و حقیر هم منکرش نبودم. و نیز فرمودید: «در هر حرکتی قوه‌ها به فعل تبدیل می‌شود»، این هم مسلّم است. البته بعد استدلالی می‌کنید مبنی بر این‌که: «اگر بی‌نهایت قوه در میان باشد، که لازم می‌آید بی‌نهایت عدم در میان باشد.»، البته این استدلال ربطی به آن نکته ندارد که: «در هر حرکتی قوه‌ها به فعل تبدیل می‌شود»، بلکه برای اثبات این مطلب است که: قوه‌ی «محض ممکن نیست، بلکه مقداری فعلیت لازم است.». در ادامه فرمودید: «وقتی در هر حرکتی قوه‌ها به سوی هدفی خاص در حال تبدیل‌شدن به فعل هستند، می‌گوییم محال است غایت مفقود باشد.»، این، همان نکته‌ی اول است که: «هر حرکتی باید به سوی غایتی باشد»، که عرض کردم این مسلّم و واضح است. اشکال حقیر این بود که: غایتِ «پیری» چطور در خارج موجود است؟! این، درست است که بدن ما به سوی غایت پیری در حرکت است و لذا پیری بالقوه موجود است، ولی این که «غایتِ پیری، الآن برای یک جوان، بالفعل موجود است.» را من نمیفهمم!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید با عرضی که در جواب 9145 کردم موضوع روشن شود. زیرا ارسطو وقتی مثال پیری را می‌زند نظر به تبدیل قوه به فعل دارد و در آن دستگاه پیری به همین معنا است و چیزی به نام فرسایش که یک حرکت نسبی است مدّ نظر نیست. باید سعی کرد مقصد و منظور اَقایان را از مثال‌هایشان درک کرد و به استدلالشان توجه نمود و نه به مثال‌هایشان. برای معنای تبدیل قوه به سوی فعل و نظر به آن فعلیت و غایتی که موجود است مثال سیر انسان از حرکت مادون به حرکت برتر قابل توجه‌تر می‌باشد به آن معنی که از یک طرف شما باید حرکتی داشته‌باشید ـ‌ چون قوه‌ی محض وجود ندارد ‌ـ و از طرفی باید حیاتی برتر در جلوی شما واقع باشد هر چند شما نسبت به آن هنوز در حالت بالقوه‌اید و معنای غایت مفقود محال است را در این فضا باید مدّ نظر قرارداد. موفق باشید
9151
متن پرسش
از این جملة شما که فرمودید: «وقتی در هر حرکتی قوه‌ها به سوی هدفی خاص در حال تبدیل‌شدن به فعل هستند، می‌گوییم محال است غایت مفقود باشد.»، حقیر اینطور برداشت کردم که منظورتان از «غایت» در همان جملة «غایت مفقود، محال است.»، علت غائی نیست، بلکه غایتی است که حرکت به سمت آن انجام میشود. اگر منظورتان این است، واضح است که این مسأله درست است. اما برخی مثالهایتان خیلی از این مطلب دور است؛ مثال «گل ابتدا در ذهن باغبان هست بعد در خارج محقق میشود» حاکی از این مطلب است که شما غایت را به معنای «علت غائی» گرفتهاید. لذا اگر منظورتان از «غایت» آن چیزی است که قرار است به آن برسیم، دیگر نباید مثال باغبان را بزنید و این که غایت، از قبل در خارج هست. در این بیان، غایت هست، اما بالقوه، قرار است به آن برسیم و بالفعل شود. طبق این بیان، وجود امام زمان حیّ هم یک غایت بالقوه است و لذا لازم نیست که همین الآن بالفعل هم موجود بوده و به دنیا بیاید. پس حتی اگر غایت را به این معنا بگیریم (به معنای چیزی که باید به آن برسیم)، باز نمیتوان از طریق «غایت مفقود محال است» وجود امام زمان حیّ را عقلاً ثابت کرد!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: غایت نسبت به آن موجودی که حرکت می‌کند بالقوه است و سعی می‌کند با تبدیل قوه‌ها آن را در خود بالفعل کند ولی در خارج وجودِ بالفعل دارد که موجودِ دارای حرکت به سوی آن حرکت می‌کند. در مورد انسان کامل هم قضیه از همین قرار است که غایت هر انسانی نسبت به انسان کامل، بالقوه است و سعی می‌کند خود را به انسان کاملی که به صورت بالفعل در عالم هست نزدیک کند. فکر می کنم مطالعه بدایه الحکمه در این موارد کمک کند. موفق باشید
9133
متن پرسش
شما در توضیحِ «غایت مفقود محال است» می‌فرمایید: «جوانی برای کودک، یا پیری برای جوان، به‌عنوان غایت به شکل بالفعل در خارج هست‌.»، من نفهمیدم: «پیری در خارج موجود است» یعنی چه؟! مسلماً پیریِ دیگران به ما ربطی ندارد که کسی بگوید: «یعنی پیرهایی در خارج هست»، و لذا نمی‌تواند پیریِ دیگران غایت ما قرار بگیرد. و به نظر حقیر خیلی هم بعید است که پیری یک مابه‌ازائی در عالم غیب داشته باشد؛ چرا که اصلاً پیری واقعیتی نیست تا ما بازاء خارجی داشته باشد، بلکه همان فرسوده‌شدن سلول‌های بدن در اثر بالا رفتن سنّ است. بدن واقعیت دارد، اما حالت بدن، واقعیتی مستقل از بدن نیست تا ما بازاء مستقلی داشته باشد!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: محال‌بودن غایت مفقود از این قرار است که هرجا حرکتی هست آن حرکت به سوی غایتی باید باشد، زیرا حرکت، تبدیل قوه به فعل است. و در هر حرکتی قوه‌های مشخصی در میان است که در اثر حرکت به فعل تبدیل می‌شود، زیرا اگر بی‌نهایت قوه در میان باشد که لازم می‌آید بی‌نهایت عدم در میان باشد که در آن صورت چیزی نمی‌ماند که بخواهد حرکت کند. از طرفی قوه‌ها، قوه‌های خاصی هستند در راستای همان موضوعی که در حرکت است. مثل آن‌که قوه‌های حرکت انسان غیر از قوه‌های حرکت گوسفند است. در هرحال وقتی در هر حرکتی غایت مفقود نیست و قوه‌ها به سوی هدفی خاص در حال تبدیل‌شدن به فعل هستند، می‌گوییم محال است غایت مفقود باشد و مثال پیری برای جوانی که ارسطو می‌زند به این لحاظ است نه از جهت ظهور پیری که گفته شود فرسایشی است، چون در نگاه فلسفی فرسایش معنا ندارد، آنچه واقعیت دارد تبدیل قوه‌ها به فعل است، هرچند در ظاهر مثل گندیدن سیب آثار انسانی بر آن مترتب نباشد که در بحث قوه و فعل کتاب نهایه مورد بحث قرارداده‌اید. موفق باشید
نمایش چاپی