بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان، فلسفه، کلام

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
23077
متن پرسش
سلام: توی دل من چه خبره؟ مقصر این غوغا و آشوب کیه؟ اصلا من کیم؟ چی کارم؟ خاصیتم چیه؟ چرا به جای شور و نشاط جوانی یک پسر 20 ساله (حدودا) باید بار ها و بار ها حتی در حین مطالعه، کارمو قطع کنم و به یه گوشه نگاه کنم و تو فکرهای آزار دهنده غرق بشم و بعدش نتیجش بشه پشیمونی و ناراحتی... باطنی پر از حزن و ظاهری شاد و خندان... اما این حزن، آن «حزنه فی قلبه» نیست و این شادی، «بشهه فی وجه» نیست... اگر این گونه بود که شکایتی نداشتم، از وقتی که یادم میاد مثل بچه ها با من رفتار شد و به قول دوستام شدم مرغ (نه خروس) کار خونه ای! خنده داره، در محله که با پچه های محل بازی می کردیم فوتبال بلد نبودم لذا مجبور بودم در خانه بازی های تیم ها را نگاه کنم تا بعدش خبر بدهم که؛ بچه ها بازی یک دو شد! و آنها بخندند و بگوید منظورت دو یکه؟ (البته هنوزم متنفرم از این که ۹۰ دقیقه وقت با ارزش رو هدر بدم پای یه مسابقه) مجبور بودم تا دوستان رو اجبار کنم که یک بازی بکنیم که من دوست دارم! کمبود های خودمو اونجا جبران می کردم. بزرگتر شدم و همین روال مسخره ادامه داشت. هر چه والدین می گفتند باید اجرا می شد و در غیر این صورت هم من احساس بدی داشتم (چون دیگر با این روش تربیتی خو کرده بودم) و هم آنها ناراحت می شدند و دعوایم می کردند. سوم راهنمایی بودم که متوجه شدم هم کلاسی هایم بعضی شب ها با هم قرار می گذارند و بیرون می روند و خوش می گذرانند، این برایم جالب بود. آخر آنها بدون پدر و مادر چطور بیرون خونه می روند؟ اصلا وقتی می روند چه می کنند؟ یعنی بستنی می خورند بدون مادر؟ چرا من نمی توانم بروم. عادت داشتم (الانم کم و بیش دارم) یک‌کاغذ بر می داشتم و می نوشتم. گاها این کاغذ ها را پیدا می کنم و می خوانم: چرا من نمیتونم برم؟ چرا من اینجا زندانی ام؟ چرا اونها عین یک مرد اند و من مثل یک دختر بچه؟ چرا با آنها مردانه رفتار می شود و با من دخترانه و بچگانه؟ و هزاران حرف دیگر. به دبیرستان آمدم و گاها گوشه گیر و تنها گاها در اشتباه انتخاب دوست، به دنبال مسائل مذهبی و عرفانی بودم و هستم و خودم را سرگرم اینها کردم که الحمد لله خیلی عالیست! و عالمی دارد برای خودش و بهتر از آن نیست اما مسئله این است که پسر 20 ساله دیگر نه دختر است و بچه و نه نوجوان که یک مرد جوان است. حق انتخاب دارد و آزادی عقیده دارد و تعصب و غیرت. آرزو دارد و خیال. انتظار دارد و احترام. اما من «احترامی» که می گذارند فقط به جهت نام بلند خانوادگی ام و عقاید مذهبی ام است و هر چه برایم از جایشان بلند شوند به خاطر دین خداست. «انتظار» دارم گاهی به حرفها و خواسته هایم گوش دهند و احتیاجاتم را فراهم کنند و به نظرم احترام بگذارند، تابستان بعد کنکور لعنتی گفتم کربلا (که نرفته ام) یا مشهد (که سالها پیش رفته ام) برویم اما هر جا که بقیه خانواده گفتند رفتیم و من ماندم و حسرت مشهد که با بسبج مسجد و دوستان مسجد بروم و نشد که نشد یعنی نگذاشتن که بشه. «حق انتخاب و آزادی» اگر زمان ممد رضای پهلوی لعین (معتقدم کلمه شاه براش بی معنیه) بود برای منم هست؟! هر جا والدین گفتن من باید برم و هر چه گفتند بپوشم و هر چه خواستند بکنم. از طعنه های دوستان (حتی مسجدی هایشان) خسته شدم. به شوخی می گویند فلانی باید آن قدر کتکت بزنیم که بدنت محکم شود شاید از مرغ کارخونه ای لوس شدی مرغ خانگی قوی تا بینم کی بشی خروس. شما هم بخند استاد چون خودمم الان لبخند تلخی رو لب دارم که از صد فحش بدتر. حالم بهم میخوره از زندگی ماشینی و تکراری. من حتی نمیتونم با بهترین دوستام هم درست ارتباط برقرار کنم اینقدر بهم محبت میکنن که نگو ولی واقعا انگار لال میشم و نمیتونم جواب محبت هاشونو بدم ولی توی تنهایی خودم هزار بار تمرین می کنم که مثلا فردا به فلانی چی بگم. ولی فردا هم میرسه و من میمونم و محبت های بقیه و زبون خشک خودمو تربیت خونه ما. بیشتر از این ادامه نمیدم ولی حسرتش به دلم موند یکی به حرفام کااااامل گوش بده و آخرش یه جوابی بده که مشکلم حل بشه. استاد عزیزم دوست دارم. میدونم شاید حوصله و وقت خوندن این حرفا رو نداری ولی ترا خدا الان نیایی فقط دو خط جواب بنویسی اونم با یه ادبیات سنگین و ارجاعم بدی به کتاب که من تقریبا کل کتب شما رو تقریبا کامل خوندم. خدا قوت. ممنون. یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده بد نیست به این فکر کنید که روحیه‌ی خودتان، روحیه‌ای است که نمی‌تواند غیر از این باشد. به همین جهت آن وقتی هم که می‌خواهید مستقلاً تصمیم بگیرید و جواب محبت دوستان را بدهید آن عملی را که انتظار داشتید نمی‌توانید از خود نشان دهید.

به این فکر کنید که خودتان را باید درست پیدا کنید. بالاخره شما نمی‌توانید مثل همکلاسی‌هایتان که آن‌ها هم والدین‌شان مانع آن بودند که شبانه از خانه بیرون بزنند و به قول شما بروند بستنی بخورند؛ یاغی‌گری کنید. شما روحیه‌ی دیگری دارید، خودتان را درست بشناسید و با خودتان کنار بیایید و بالاخره شما این هستید که هستید، و فکر نمی‌کنم چیز بدی باشد. به یاد علامه‌ی طباطبایی افتادم که هرگز نمی‌توانستند امام خمینی باشند، ولی سعی کردند علامه طباطبایی باشند. موفق باشید

23076
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیزم: خدا حفظتون کنه. استاد خواستم ببینم متن زیر درست است و مطلب را درست متوجه شده ام. «هیولی اولی بعد از پدیرفتن صورت جسمیه و صورت نوعیه و در اولین تحقق خود به بسائط عالم یعنی آب و هوا و خاک و آتش تبدیل می شود و منظور از عالم ماده اولا و بالذات همین بسائط عالم می باشد البته درخت و آسمان و ستاره و کهکشان و بدن انسان و میز و قلم و دفتر و ... نیز به طریق اولی جز عالم ماده حساب می شوند که همگی از همان بسائط حاصل می شوند. منظور از جماد که از نظر وجودی قبل از نبات می باشد نیز همین عالم ماده است که در پایین ترین مرتبه وجود است.» استاد اگر مطلب بالا درست باشد با توجه به اینکه امروزه می گویند بسائط عالم نیز از الکترون و پروتون و ... تشکیل شده است درست است که بگوییم هیولی اولی در اولین تحقق به ذرات بنیادین عالم تبدیل می شود و منظور از عالم ماده امروزه همان ذرات بنیادین است اولا و بالذات؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر تئوری دالتون نسبت به وجود پروتون و الکترون درست باشد که البته امروزه مورد تردید است؛ آن‌چه که جنابعالی نتیجه گرفته‌اید نکته‌ی درستی است. موفق باشید

23080
متن پرسش
سلام: در شرح خطبه ۸۳ نهج البلاغه در قسمت «مبعوثون افرادا» در مورد تنهایی انسان و اینکه نباید این تنهایی را فراموش کنیم و اینکه بقیه برای این هستند که ارتباط ما با خودمان و خدا به بهترین شکل صورت گیرد. حال این را چگونه باید با جمله «انسانها با انسانها انسانند» جمع کرد؟ و این که در روایات و آیات قرآن بر جمع بسیار سفارش شده و شما هم در بحث های این روزها بر جمع تکیه دارید به گونه ای که ما تنهایی خود را فراموش می کنیم و خود را جمع می پنداریم. لطفا توضیح فرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آیا این شعر را که آیت اللّه حسن‌زاده زیاد تکرار می‌کنند را، جمع این دو نکته نمی‌دانید؟ که می‌فرمایند: «بُوَد مرد تمامي آن كه از تن‌ها نشد تنها        ولكن به تنهايي بود تن‌ها، و با تن‌ها بود تنها» موفق باشید.

23067
متن پرسش
با سلام و خدا قوت: بنده سال گذشته توفیق یافتم و در پیاده روی اربعین شرکت کردم و بسیار خوب بود. بعد از برگشت از پیاده روی شروع به انجام کارها و فعالیتهایی در راستای اربعین برداشتم و تماما آرزو داشتم سال بعد نیز توفیق حضور پیدا کنم. شروع به مطالعه کتابها درباره اباعبدالله (ع) کردم و ... برای رفتن به پیاده روی اربعین امسال خیلی تلاش کردم و پیگیر بودم. خیلی سنگ جلوی پایم بود و موانع زیاد بود و در نهایت در پیاده روی حضور یافتم. اما من توقع داشتم حال خوشی داشته باشم اما اصلا اینطور نشد. حظ از سفر نصیبم نشد و گویا خواب بودم. به شدت از بی حالی شوکه شدم. خیلی خیلی بد گذشت. بعد از بازگشت از سفر کلا حس و حال معنوی و تعصبی که نسبت به نماز اول وقت و خواندن نوافل و زیارات و... را که انجام دادم، نداشتم. کلا افول کردم. حیرت زده هستم. چرا باید چنین حال معنوی خرابی پیدا کنم که خواندن و نخواندن نماز هم برایم فرقی نداشته باشد. نماز می خوانم اما حال ندارم. احساس می کنم حتی برای رفتن به پیاده روی اربعین امسال، خدا من را آزمود و بازنده شدم چون با بی تابی و عجلگی و زود قضاوت کردن دیگران و اینکه افرادی را مانع رفتنم می دانستم و پشت سرشان قضاوتشان کردم و بدی گفتم از آنها (کار فرما و ...) الان بی حوصله نسبت به همه امور شدم. لطفا بفرمایید کجای کار من خطا بوده؟ الان احساس می کنم باید استغفار کنم اما حال استغفار هم ندارم. خدا عمر پرخیر و برکت نصیبتان کند. خدا برایتان جبران کند. مشمول دعای پرخیر و برکت امام زمان (عج) باشید. سپاسگزارم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که حضرت سیدالشهداء «علیه‌السلام» آن امامِ کریم رئوف پذیرایی کرده‌اند را بپذیرید. بگو خواستی این وجه از شخصیت من را به من نشان دهی تا با ساحتی دیگر وارد عالم دین شوم؛ من به همین هم راضی هستم، تا دیروز فکر می‌کردم با حالت قبلی می‌توانم تا آخر، کار را ادامه دهم ولی معلوم شد «عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی». موفق باشید

23062
متن پرسش
با سلام: من مدتی است به طرز عجیبی توفیق نماز صبح ها رو از دست دادم، هرچه هم که تلاش کردم باز نمازم قضا شده، لطفا علت و راه حلش رو بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شما در حدّ توان، مقدماتِ بیدارشدن مثل زودخوابیدن و ساعت را آماده‌کردن، فراهم کنید، بقیه را به خدا واگذار کنید. در هرحال در اسرع وقت قضای آن نماز را به‌جا آورید. موفق باشید

23055
متن پرسش
با سلام خدمت شما استاد گرامی: ما مشغول خواندن کتاب برهان تا عرفان هستیم، صوتها را هم گوش می دهیم. در صفحه۳۳ کتاب فرمودید که عالم ماده، پایین ترین مرتبه از مراتب وجود است، از کجا میشه مطمین بود که پایین تر از ماده دیگه وجودی نیست؟ در واثع این حرف را چطور اثبات می کنید؟ سپاسگزارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در بحث «حرکت جوهری» روشن می‌شود که عالم ماده عین حرکت است و مسلّم پایین‌تر از عین حرکت، جز عدم نیست. موفق باشید

23050
متن پرسش
با عرض سلام: استاد من یک سوال درباره عین انسان کامل داشتم اگر عین ثابت هر کس حقیقت آن چیز است که کمالاتی که لازم دارد مشخص است و از ابتدا تا انتهای حیات آن چیز در خود آن عین نهفته است آیا درست است عین انسان کامل را که سیادت بر تمام اعیان دارند عین ثابت این چهارده نور پاک به صورت جداگانه بگیریم؟ یعنی برای هرکدام از این ارواح یا انوار چهارده عین مجزا با توجه به اینکه برای هر عین آثار خاصی مترتب است و باید در یک ظرف زمانی و مکانی خاص تحقق یابد قائل شویم که همگی این چهارده عین مظهر اسم الله می شوند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم بتوان در این راستا فکر کرد ولی احتیاج به تصور درست و جامعی از عین ثابته هست و اولیاء معصوم، عین ثابته‌ی خود را به خوبی می‌شناسند. موفق باشید

23042
متن پرسش
سلام علیکم: استاد بزرگوار پیرو پرسش 22225 مصدع اوقات شریف شدیم. سوال اول: ما پس از مطالعه و مباحثه ی کتب جوان و انتخاب بزرگ، ده نکته از معرفت النفس، خویشتن پنهان و آشتی با خدا قصد کردیم کتاب معرفت نفس و حشر را شروع کنیم ولی متاسفانه کتاب سنگینی هست و گویا روح ما آمادگی دریافت مطالب آن را ندارد. به نظر بزرگوار بعد از مطالعه و مباحثه ی کتاب معاد این آمادگی حاصل می شود؟ یا باید کتاب شرح برهان صدیقین را مطالعه کنیم؟ سوال دوم: برای آشنایی با تمدن غرب و فلسفه ی آن در مقابل تمدن اسلامی چه کتابی را پیشنهادمی کنید؟ پیشاپیش از پاسخگویی تان متشکرم!
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به نظرم با اُنس با مباحث «برهان صدیقین» و پس از آن، کتاب «معاد» و شرح آن بسیاری از مطالب کتاب «معرفتِ نفس و حشر» را بیابید ۲. خوب است در این مورد سری به کتاب «علل تزلزل تمدن غرب» و کتاب «مدرنیته و توهم» و سپس به جزوات «تاریخ فلسفه‌ی غرب» بزنید. موفق باشید

23040
متن پرسش
سلام استاد محترم: آیا مطالعه کتب معرفت دینی که شما نوشته اید به خودی خود نوعی سیر و سلوک در عالم معنویات است؟ یا باید توام با عمل مثلا خواندن دعاها و ... باشد؟ با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در بستر رعایت شریعت الهی، معارف دینی موجب عمق‌بخشیدن و تأثیر بیشتر دستورات دین می‌شود و معنای سلوک در همین رابطه است که انسان کاری بکند تا دستورات دین تأثیر بیشتر بر شخصیتش بگذارد و معلوم است که در بستر رعایت دستورات الهی، جایگاه نماز و دعا بسیار مهم است. موفق باشید

23031
متن پرسش
سلام بر استاد طاهرزاده: استاد: یک مدت نماز هامو سعی کردم با حضور قلب بخونم الحمدلله خدا منت گذاشت یه لذتی هم به ما چشاند. پیرو همان لذتهای توی نماز بود که توی اون مدت احساس کردم وارد یک فضای دیگری شدم. یک فضایی خدایی و لطیف و پر انرژی و به دور از استرس و... ولی استاد توی اون مدت که توی اون فضا بودم هر موقع می رفتم روضه نمیدونم چه سری بود گریه ام نمیومد و نمیتونستم اشک بریزم. خلاصه تصمیم گرفتم نمازهامو اونجوری نخونم که بعد از یه مدتی دوباره الحمدلله تو روضه تونستم گریه کنم. استاد بارها این اتفاق برایم افتاده (اینکه نماز با توجه بخونم و بعدش نتونم برای اهل بیت گریه کنم) ولی نمیدانم علتش چیه؟ خواهش می کنم راهنمایی ام کنید. تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان در ابتدا قوت خیالش شدید است و در این مسیر اگر جلو برود عقل و قلب شدت می‌گیرد به همان صورتی که در نماز انسان به حضور قلب نایل می‌شود. و در مرحله‌ی سوم عقل و قلب و خیال، جمع می‌گردد. لذا هم حضور قلب هست و هم اشک، به همان معنایی که در کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» عرض شد که: «آن خیالاتی که دام اولیاء است / عکسِ مه‌رویان بستان خدا است». موفق باشید

23028
متن پرسش
استاد عزیز سلام: با توجه به تقریظ رهبری بر کتاب رهنمای طریق آیت الله جاودان و اینکه رهبری اشاره فرمودند در این کتاب مطالب لازم و رهگشا هست و با توجه به توصیه‌هایی از جنس ذکر خاص یا چله گرفتن برای رسیدن به مطلوبی که حضرتعالی سلوکتان اینگونه نیست و هیچ وقت چنین راهنمایی هایی نمی‌کنید و توجه حضرت آقا به آن کتاب چگونه این دو را با هم جمع کنیم و اجمالا نظرتان درباره سلوک معنوی اینگونه چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: روش سلوکی حضرت امام «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و آیت اللّه شاه‌آبادی بیشتر تأکید بر تعالی روح و قلب به روش خاصی است که در مکتب ابن‌عربی دنبال می‌شود. ابتدا در تعالیِ روح و قلب و تمرکز خاص سلوکی مربوط به آن تأکید می‌شود و پیرو آن عبادات شرعی جهت راهگشای بیشتر استمرار می‌یابد. ولی طریق امثال بزرگانی که نام بردید در جای خود برای اهلش مؤثر و ارزشمند است. موفق باشید

23026
متن پرسش
سلام و عرض ارادت خدمت استاد طاهرزاده عزیز: استاد، یکی از مطالبی که در آثار مرحوم ملاصدرا به آن اشاره شده و برگرفته از عقاید عرفا می باشد، قاعده الظاهر عنوان الباطن است که این قاعده می گوید ظاهر هر چیز به نوعی نشان دهنده تمثیلی از باطن آن می باشد، آنچه که ظاهر نیکویی دارد، دارای باطن خوبی نیز هست (و بالعکس) این قاعده رو عرفا در بحث عشق عفیف هم مورد استناد قرار می دهند. در آثار شما در زمینه عرفان و معرفت النفس هم مطلبی به این مضمون دیدم. اما خودتان می دانید که برای مسئله مثال نقض زیاد وجود داره، مثلا مومنین زیادی بودند که چهره زیبایی نداشتند و بسیار هستند کسانی کافر و فاسد اما بسیار ظاهر خوبی دارند، البته در توجیه این حرف برخی می گویند شاید عواملی مانند امور مربوط به ژنتیک باعث این مسئله شده باشه اما برای این قاعده اینقدر مثال نقض وجود داره که نمیشه آن را قاعده نامیده، خودمان داریم به وضوح می بینیم که بسیاری از مومنین از نظر ظاهری چندان چهره زیبایی ندارند و در نقطه مقابل در میان کفار و معاندین افراد زیبا و خوش سیما فراوان هستند، آیا کثرت و تعدد این پدیده به نوعی باعث ابطال این قاعده نمیشه؟! لطفا در این خصوص توضیح کافی ارائه بفرمائید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید بتوان در این موارد دو وجه را در نظر گرفت ۱. آن‌جا که وجه باطنی انسان خوب است ولی جنین نتوانسته آن را به جهت موانع خارجی ظاهر کند، مثل آن‌که غذای مناسب به جنین نرسیده؛ این موارد را نباید حمل بر عدم زیبایی نفس ناطقه نمود. ۲. بحث در زیباییِ تکوینی باطن است که در ظاهر هم نمایان می‌شود و این غیر از زیبایی‌های روحانی است که در کافر نیست. آری! بعضی از روح‌ها از نظر تکوین خود، جهت‌گیری‌هایی دارند که منجر به زیبایی‌های خاص جسم می‌شود، ولی به خودی خود اگر عوامل دیگری که آن، روح را به سوی حضرت حق جهت می‌دهد، در میان نباشد برای صاحب آن ارزش ندارد هرچند که ممکن است چشم بصیرِ سالکی متوجه‌ی آن زیبایی بشود و به مبداء آن منتقل گردد. موفق باشید

23015
متن پرسش
سلام علیکم: جلسه 26 تفسیر سوره حمد مطالعه کردم فوق العاده فهم تفسیر حمد برای من سخت و سنگین هستش. استاد عزیز در یک کلام برای خودم توضیح دادم مثلا اسم من علی هستش من وجود دارم، علی جامعیت صفات من هستش، علی شامل این صفات مهربان با سخاوت با گذشت و...(البته صفات خوب میگم که موضوع برای من قابل فهم باشه) صفات از علی جدا نیست من یک علی نیستم با یه صفت مهربانی وجود هستم تجلی وجود من مثل اینه که سیب در ذهن من ایجاد میشه حالا یک علی نیست با یک سیب یعنی این سیب جلوه منه از من جدا نیست حالا نمیدونم منظورم درست رسوندم یا نه؟ طی این 26 جلسه سنگین تفسیر حمد امروز اینو خلاصه برای خودم کردم که این عالم مثل موضوع علی است اگر سطح فهم و ادراک را آوردم پایین باور کنید فقط برای این بود که بفهمم. ممنون از راهنمایی شما.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که بحمداللّه سعی می‌کنید در فهم اسماء اللّه مطالب را به انتها برسانید، سعی بفرمایید مبنا را همان مباحث «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» قرار دهید و بر آن اساس به بحث شرح تفسیر حمد حضرت امام «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» رجوع داشته باشید. موفق باشید

23018
متن پرسش
سلام استاد عزیز: ممنون از اینکه هستید خدا رو صد هزار مرتبه شکر. من خیلی علاقه به مباحث شما داشتم و بعد از انتخاب رشته برق توفیق آشنایی با شما رو پیدا کردم بعد از مطالعه بعضی از مباحث علاقمند به تغییر رشته به روحانیت شدم ولی انگار که حسی می‌گفت که علومی که از شما مطرح می‌شد این نیست که مختص روحانیت باشد و می شود آن را در اعماق قلب با همین مباحث تا بی کران ها اوج گرفت، بعد از مطالعه انسان و انتخاب برتر و معرفت النفس و حقیقت نوری اهل البیت و برهان صدیقین و حرکت جوهری و مباحث ذیل شخصیت امام خمینی و مکارم اخلاق و برخی جزوات و نهج البلاغه که انگار که همه ی عالم و راه هایش نهج البلاغه است، استاد عزیز دچار احساسی شده ام که خیلی از علایقم برای زندگی مثلاً رویاهایی که برای کار و خرید و ماشین و بسیاری چیزها داشتم تاثیر گذاشته، مثلاً مدام فکر می کنم که مرگ با من است ولی نه مرگی که از آن بترسم؛ احساس می کنم اگر این حس زیادتر بشود اطرافیانم رنج می‌برند و ببخشید حتی باعث شده مقایسه ای درون خودم نسبت به حتی دوستان مومنم بکنم که چرا اینگونه عمل می کنند، ببخشید بطوری این خندیدنها و بازی های دنیایی، سینما، پارک و... خییلی از اینها برایم جذابیت ندارد که مثل بعضی از دوستانم سر و جان برایش بشکنم ولی از این احساس نگرانم که نکند باعث دوری از دوستان و قطع رابطه بشود. شبها موقع خواب یک حسی می‌گوید دیگر امشب می میرم و یا موقع نماز، غذا خوردن می‌گویم طوری عمل کن که صحیح باشد و این آخرین زمان های زنده بودنته. ببخشید خیلی پرحرفی کردم حلال کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این‌که انسان وسعتی بیابد و خود را تا ابدیت احساس کند، احساسی بس مبارک و ارزشمند است. ولی با این‌همه باید با دوستان و خانواده رابطه‌ی عادی خود را حفظ کنید. باید آن‌ها را رعایت کرد و انتظار زیاد از آن‌ها نداشت. به این روایت فکر کنید که مولایمان علی «علیه‌السلام» در حکمت ۳۳۳ در تعریف مؤمن فرمودند: الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِی وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِی قَلْبِهِ- أَوْسَعُ شَیْ‏ءٍ صَدْراً وَ أَذَلُّ شَیْ‏ءٍ نَفْساً- یَکْرَهُ الرِّفْعَهَ وَ یَشْنَأُ السُّمْعَهَ- طَوِیلٌ غَمُّهُ بَعِیدٌ هَمُّهُ- کَثِیرٌ صَمْتُهُ مَشْغُولٌ وَقْتُهُ- شَکُورٌ صَبُورٌ- مَغْمُورٌ بِفِکْرَتِهِ ضَنِینٌ بِخَلَّتِهِ- سَهْلُ الْخَلِیقَهِ لَیِّنُ الْعَرِیکَهِ- نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ- وَ هُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْدِ« شادمانى مؤمن در چهره و غم وى در دل است، سعه صدرش از هر چیز بیشتر، و نفسش از هر چیز خوارتر است، از گردنفرازى بیزار است و خودنمایى را دشمن مى ‏دارد. غمش طولانى، همتّش والا، خاموشى ‏اش بسیار، و تمام وقتش مشغول است سپاسگزار، و بسى بردبار و در اندیشه فرو رفته است، در دوستى با دیگران امساک مى‏ ورزد، خلق و خویش نرم و طبعش رام است. اراده ‏اش از سنگ سخت محکمتر است با این که از برده‏ اى متواضع تر است. موفق باشید  

23013
متن پرسش
سلام: استاد خواهشا اگر این راه دروغه بفرمایین ما بی خیال بشیم. امروز نشستم بابت حرف آقای قاضی که از اول دبیرستان تا الان یعنی ۱۴ سال پیش نماز اول وقتی که خونده بودم و به هیچ جا نرسیدم آقای قاضی رو لعن کردم. کار بدی بود ولی حداقل یکی باشه به ایشون بفهمونه نماز اول وقت خوندیم و حالمون خوش نشد. استاد ۷ سال مدام نماز شب خوندم که بزنه کمرم کاش نمیخوندم، خوندم که از درشون دور نشم ولی شدم، الانم دیگه حس و حال خوندن نیست. واقعا دعا کردن برای رسیدن به خدا که دیگه مال دنیا نیست که اجابت نشه ولی سالهای زیاد دعا کردم که گناه نکنم ولی کردم، اینکه معصوم زشتی گناه رو میبینه و طرفش نمیره خوش به حالشون ما بدبختا چکار کنیم که نه معصوم صدامون رو میشنوه نه خدای معصوم. بچگیم شلوغ بودم و اذیت داشتم برا عده ای ولی از ۱۲ سالگی تا به الان خیلی سعی کردم حالم با خدا خوب باشه ولی بدتر شد این ۱۲ سال حداقل ۳ سال کار مکروه از عمد نکردم تو اوج جوونیم. ولی حالا گناه می کنم با خوشحالی! آدم از من پست تر! لطفا نگید همین که میدونی کارت بده کفایت میکنه، این حال من رو خوب نمیکنه شما حالتون خوبه حال ما بدا رو نمیفهمین هیچ کس نمیفهمه. لعنت به دنیا! لعنت به وقتی که من زاییده شدم! لعنت به تمام حرفهای دروغ که حتی برای به خدا رسیدن هم باید زجر بکشیم. و کدوم خدا که حتی یکبار به دلخوشی من اجابتم نکرد، حتی تو مسائل دنیایی کوچیک، خودشون به بت پرستها تو قران‌میگن خدایان دروغیتون رو صدا بزنین اگر صدای شما رو بشنون باید اجابت کنن ولی دریغ از ذره ای اجابت از طرف خودشون. حال من حال خراب یکی دو روزه ای نیست که برای این راه زحمت نکشیده باشم حال من حال خراب آدمیه که ۷ سال مراقبت دائم کرده ۳ سال حتی کار‌ مکروه هم نکرده و حالا حالش از همه روزها بدتره. لعنت به دنیا! تف به دنیا! کاش خودکشی حداقل مکروه بود.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با همه‌ی این حرف‌ها با تجربه‌ی این‌چنینی که احساس می‌کنید دست‌تان به هیچ‌جا بند نیست؛ آن‌چه گذشته است را بازخوانی خواهید کرد و با تجربه‌ای برتر به دین‌داریِ اصیلی برمی‌گردید.

23003
متن پرسش
سلام: بنده تحصیلات دانشگاهی رشته علوم پایه دارم و علاقمند به مطالعه فلسفه اسلامی هستم. با مطالعه تعدادی از کتاب ها (آیت الله مصباح، استاد مطهری) دیدم که نمی توانم با آنها ارتباط بگیرم. گزاره هایی را به عنوان اصل موضوع قبول می کنند که واقعا صحتشان مورد تردید است و یکی دو فصل بیشتر نمی توانم با ایشان جلو بروم. بهر حال با این ذهن ریاضی و استدلالی چه منبعی را برای آموختن فلسفه اسلامی بطور خاص حکمت متعالیه پیشنهاد می فرمایید. کتاب و یا فایل صوتی جلسات فرقی ندارد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم بد نیست سری به کتاب «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» همراه با شرح صوتی آن‌ها بزنید. هر دو کتاب با شرح صوتی آن‌ها بر روی سایت هست. با این‌همه هرگز نباید از آثار شهید مطهری غفلت کرد. فکر می‌کنم آن زمان که حضرت حجت«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» هم تشریف بیاورند، به مطالعه‌ی کتاب‌های شهید مطهری توصیه می‌کنند. موفق باشید

22989
متن پرسش
با عرض سلام و ادب و احترام: استاد ارجمندم قبلا هم در این مورد سوال کردم و جواب فرمودید اما چون سوال و جواب خیلی مختصر بود اجازه بدهید باز هم مصدع اوقاتتان بشوم و کاملتر حال و روز خودم‌ را توضیح بدهم؛ جناب استاد حدود دو ماه است که مطالعه آثار نوشتاری و صوتی شما را در زمینه معرفت النفس و آداب الصلوه و شرح چند حدیث و... شروع کرده ام. اما خیلی هول زده هستم. مثل انسانی که روزها غذا نخورده و اکنون سر سفره رنگارنگی از انواع غذاهای لذیذ نشسته. خیلی بیقرارم. بعضی وقتها از شدت هیجان نمی توانم بحثها را دنبال کنم و آن را به وقتی دیگر مؤکول می کنم، از این شاخه به آن شاخه هم می پرم. یک بحث تمام نشده بحث دیگری را هم دست می گیرم. گاهی از بیقراری گریه می کنم. اگر نوجوان فارغ البالی بودم احتمالا تمام وقتم را با گوش دادن به سخنرانی ها، ذکر گفتن و تمرین سکوت و... پر می کردم. اما اکنون یک زن بسیار پر مشغله با چند بچه در سنین مختلف هستم و شاید علت بیقراری ام همین است که بر سر سفره نشستم اما نمی توانم آن طور که باید استفاده ببرم، شاید هم به خاطر اینکه تازه وارد این دنیای رنگارنگ شده ام این حالت را دارم، کارهای روزمره ضروری را هم به سختی انجام می دهم. می دانم که اتفاقا قرب و لقاء الهی را در همین امور روز مره خودم مثل بچه داری می توانم جستجو کنم اما این آگاهی مرا آرام نمی کند و برای درک بیشتر حقایق خیلی هول زده هستم. شما را به خدا به دادم برسید. به اصطلاح عامیانه دلم دارد به حلقم می آید. ۱. به نظر شما این بیقراری برای چیست؟ ۲. برای آرامش و تحمل بیشتر چکار کنم و یا چه ذکری بگویم؟ ۳. اگر نظرتان نماز است چه نمازی بخوانم؟ نماز قضا یا مستحب یا... ۴. وقتی رسیدگی به بچه یا عذر شرعی مانع نماز خواندنم می شود چه کنم؟ از اینکه وقت گرانبهایتان را می گیرم عذر می‌خواهم و از شما تشکر می کنم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌که خداوند راهی در مقابل شما گشوده است جای شکر دارد. ولی همان خدا خواسته است تا برنامه‌ای برای همه‌ی زندگی خود یعنی تا آخر عمر بریزید نه آن‌که همه‌ی آن برنامه‌ها را بخواهید همین امروز انجام دهید. با حوصله به همه‌ی وظایف زندگی مشغول باشید و در کنار آن برنامه‌ای برای مطالعه و حضور در جلسات دینی طراحی نمایید. حضور در امور معنوی مثل حضور در نور است. در هرجایی از نور که بایستید در همه‌ی جای آن ایستاده‌اید. موفق باشید

22997
متن پرسش
سلام: پیرو سوال ۲۲۹۹۶ آیا محبت به مادر، فرزند و غیره و حتی علاقه به قرآن خواندن و یا حضور در اربعین و عشقی که نسبت به این امور داریم و در گرو این عشق عمل می کنیم هم اگر در محور وظیفه نباشد باعث ماندن و عدم سلوک می شود؟ در جایی از فرمایشاتان یادم هست که فرمودید مثلاً کسی که شعر می‌خواند که آرامش یابد این باز در خود مانده است و همینطور از جانب خود می گویم که می شود خواندن قرآن و... را نیز اینگونه فرض کرد که به نوعی اگر جدای از وظیفه باشد باعث گرفتاری در خود می کند؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید باید وظیفه را درست تحلیل کنیم. اگر وظیفه‌ی ما نظر به سعادتمندی‌مان باشد و رجوع به حق، همین محبت به مادر و یا علاقه‌ای که برای حضور در پیاده‌رویِ اربعینی داریم همه رجوع به حق محسوب می‌شود و نباید وظیفه را چیزی جز همین امور دانست. موفق باشید

22996
متن پرسش
سلام خدا قوت استاد عزیز: بعد از مرگ جدای از وابستگی های ناپسند؛ برای وابستگی های خوب چه برنامه ای داشته باشیم که بعد از مرگ باعث عدم سلوک نشود؟ آیا فقط حول وظیفه عمل کردن کافیست؟ چگونه می توانیم مثلاً بپذیریم که محبت مثلاً به مادر فقط از سر وظیفه باید باشد و آن عشق و احساس را نادیده بگیریم؟ آیا همین عشق و احساس باعث عدم سلوک بعد از مرگ نیست؟ باعث ایجاد تعلقات نمی شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عشق‌ها و محبت‌های الهی عامل تغذیه‌ی جان انسان در این دنیا و آن دنیاست. عشق و علاقه به مادر به عنوان آغوش گشوده‌ی رحمت الهی چیزی نیست که مانع سلوک باشد. موفق باشید

22983
متن پرسش
سلام علیکم: بنده قم هستم به نظر شما آقای صمدی آملی را که شاگرد استاد حسن زاده هستند، به عنوان استاد خصوصی بگیرم و...؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم یکی از اساتید معارف دینی جناب آقای صمدی آملی هستند ولی در عین حال به این جمله فکر کنید که آیت اللّه بهجت در این تاریخ می‌فرمایند که «علمِ تو، استاد توست». موفق باشید

22974
متن پرسش
با عرض سلام و دعای سلامتی و طول عمر برای شما: جناب استاد مدت کوتاهی است که با آثار ارزشمند شما آشنا شده ام و همین جا می خواستم از شما کمال تشکر را داشته باشم چرا که بعد از سالها تلاش و دست و پا زدن در مسیر خودسازی تازه اکنون با نوری که شما به زندگی من تاباندید احساس می کنم وارد عالم جدیدی شده ام و حس می کنم‌ که گمشده ام را می توانم بین سخنان دلنشین شما بیابم. و کاش می توانستم محبت شما را جبران نمایم. استاد گرامی چند سوال داشتم: ۱. گاهی زیادی از بحثها احساس هیجان و بیقراری می کنم چگونه خودم را آرام کنم؟ ۲. استاد گرامی نگران این هستم که در آینده ببینم مسیر را درست نرفته ام. مثلا در موقع مناسب خلوت نداشته ام یا ذکری که سرعتم را زیاد کند در موقع مناسب خودش نگفته ام یا یک توصیه مهم را دیر شروع کرده ام. لطف نموده و مرا راهنمایی بفرمایید که چطور جلوی این گونه حسرتها را بگیرم؟ ۳. آیا در میان گذاشتن مباحثی که یاد می گیرم با یکی از نزدیکانم کار درستی است و آثار مثبتی دارد یا سکوت بهتر است؟ (می دانم که آن شخص به این بحثها علاقمند است و ظاهراً آشنایی با این مطالب تاثیر خوبی بر او دارد.) ۴. کسانی که به آنها مطالبی که یاد گرفته ام را بیان می کنم باید چه ویژگی ای داشته باشند تا گفتگو با آنها برای من بهتر از سکوت باشد؟ و من باید چه هدفی را در این مورد دنبال کنم؟ ۵. در مورد تجربیات خود، چه اینکه موفق به کاری شده باشم یا شکست خورده باشم با آن شخص سخن بگویم یا خیر؟ از راهنمایی های ارزشمند شما متشکرم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. نماز ۲. خود خداوند کمک می‌کند، سعی کنید نیّت خود را هرچه بیشتر خالص کنید و خودنمایی در میان نباشد، تواضع و تواضع ۳ و ۴. کار خوبی است ولی باید برخورد دوستانه باشد و آن افراد، نحوه‌ای از طلب را از خودشان نشان دهند هرچند ممکن است که در مقابل بعضی از مباحث سؤال داشته باشند که باید جواب‌داده شود. ۵. تا می‌شود مگر در حدّ ضرورت از خودتان سخن نگویید. موفق باشید

22972
متن پرسش
سلام: میشه لطفا در مورد سوال پایین بیشتر توضیح بدین یعنی چی دقیقا من با زیارت معصوم هیچ حس و حالی ندارم چی رو بفهمم آخه. قسمت دوم سوال رو هم خیلی کم متوجه شدم راستی کاش میتونستید دعا کنید خلاص بشیم. سلام: استاد عزیز خواستم نظرتون رو درباره کسی که مبتلا به دیدن فیلم های مبتذل شده بدونم، راه بازگشتی براش هست؟ باسمه تعالی: سلام علیکم: با زیارت امام معصوم، قلب خود را متوجه کنید که چه اندازه با این نوع انحرافات از یافتنِ حقیقت حق که جامع همه‌ی کمالات است، عقب می‌افتید. فراموش نکنید که همچنان كه نفس در مرتبه عقل هيولائى آماده قبول صور علميه است و در روايت هست‏ «انّ القلوب تحى بالعلم كما تحى الارض بوابل السّماء»[1] و نفس پس از تجرد كامل و نيل به درجه كمال عقلانى به حكم قاعده‏‌ی «بسيط الحقيقة كلّ الاشياء و ليس بشى‏ء منها»[2] با صورت علميه كليه اشياء متحد گردد بلكه عين جميع اشياء خواهد شد و همين نفس كه نسبت به امورى در حال حاضر بالقوه بوده و به مرحله تجرد كامل عقلانى نرسيده نسبت به آنچه كه ادراك نموده و صورت علميه آنها در ذات آن حاصل گرديده متحد است. موفق باشید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- «تو پای به راه در نِه و هیچ مپرس» زیارت امام معصوم یک نوع به‌خودآمدن را به زائرشان عطا می‌کنند 2- فکر می‌کنم برای سؤال دوم خوب است شرح تفسیر سوره‌ی حمد حضرت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» را دنبال کنید. موفق باشید

22969
متن پرسش
با سلام و احترام: وقت بخیر. استاد من یه جایی خوندم بین انسان و خدا هفتاد هزار حجاب است. درسته این تعداد؟ و اگر درسته میخوام عنوانهاشو ببینم از یه منبع و جستجو کردم یابنده نشدم. اگر ممکنه راهنمایی بفرمایید. سپاسگزارم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: روایت مشهوری است و بحث در آن روایت تازه مربوط به حجاب‌های ظلمانی و نورانی است. بیشتر باید آن را در کتاب‌های عرفانی مثل «فصوص‌الحکم» دنبال کنید. ولی هیچ‌وقت آن هزاران حجاب را کسی به صورت مشخص مطرح نمی‌کند. آری! حجاب ظلمانی مثل نفس امّاره، مثل کبر. حجاب نورانی مثل علم مفهومی و إلا آخر. موفق باشید

22948
متن پرسش
سلام استاد گرامی: از سال 85 تا کنون از مباحث شما استفاده کردم، البته بارها بینش فاصله افتاده، به لطف خدا اواخر بحث جنود عقل و جهل هستم. ولی حقیقت امر اینه که اصلا دیگه تمایل به ادامه مباحث به جز مباحث تفسیر قرآن و نهج البلاغه ندارم. فقط و فقط دوست دارم در این زمینه ها ادامه بدم به نظر شما این خیلی بده؟ احساس می کنم برای ادامه زندگیم همین مباحث اخلاقی جنود عقل و جهل کافیه و مابقی عمرم رو فقط با قرآن و نهج البلاغه سپری کنم و در نهایت ذکر بگم و مباحث جنود عقل را در زندگیم پیاده کنم. الان از این طرز تفکر کمی نگرانم. لطفا راهنماییم کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این رویکرد، تو را مبارک باد. این بهترین هدیه‌ی خداست که به انسان عطا می‌کند. موفق باشید

 

22938
متن پرسش
با سلام مجدد: استاد عزیز دیروز چند تا سوال مطرح کردیم اما یک سوالم باقی ماند اگر این سوالم را در کنار سوالات قبلی جواب بدهید بی نهایت سپاسگزارم: سوال قبلی ام در مورد آثار مهدی طیب بود. سوال جدید و بسیار بسیار مهم: ایا تمامی اعمالی که انجام می دهیم نظیر حرف زدن و کار کردن و انواع رفتارهای خارجی از قبل در عالم تکوین بوده؟ یعنی اینکه مثلا من امروز نماز جمعه رفتم آیا قبلا در لوح پیش حق تعالی ثبت شده بوده؟ مثلا من سهوا و غفلتا یک گناهی مرتکب می شوم آیا قبلا در لوح ثبت بود و حتما باید رخ می داد؟ استاد عزیز من اینها را بدین خاطر می پرسم که بعضا آدم دچار اشتباهی می شود و یک کاری انجام می دهد و بعدا پشیمان و حسرت می خورد که ای کاش باید این کار را نمی کردم و یا ان کار را می کردم و .... چون اگر الحق از قبل در لوح ثبت باشد دیگر جای حسرت و پشیمانی وجود ندارد!!! چون اراده خدا بر این بود و حتما خیر در این بود. نکته ای که هست در کتاب طبیب عشق نظر نویسنده بر این است که تمامی اعمال و حوادث از قبل در لوحی ثبت است. در صورت امکان لطفا راهنمایی فرمایید. یا کتابی در این مورد معرفی کنید. با تشکر. اجرکم عندالله.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم با مطالعه‌ی جزوه‌ی «جبر و اختیار» و دقت بر روی تفاوت امر تکوینی با امر تشریعی، جواب سؤالتان داده خواهد شد. موفق باشید

نمایش چاپی