متن پرسش
سلام علیکم:
بعضی از طرفداران دوران پهلوی پسر مدعی هستند که در کنار تمام اشتباهاتی که محمد رضا شاه مرتکب شد، خدماتی هم داشته و آن هم بحث اصلاحات ارضی و برچیدن نظام فئودالی ( اربات و رعیت) بود. حال اگر خودتان نظری در این رابطه دارید بفرمائید و کتابی هم در راستای روشنگری این موضوع معرفی نمائید.
متشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در جزوهی «ریشههای انقلاب اسلامی» اینطور نوشتهام: شاه زير فشار و تأكيد آمريكا جهت اصلاحات ارضيِ آمريكائي از ترس آيتالله بروجردي امروز و فردا ميكرد و مانند ديوانگان و به بهانه خطر كمونيسم از آمريكا اسلحه وارد ميكرد و بيشتر مردم را در سختي نگه ميداشت. در اين ميان حزب مردم با رهبري اسدالله عَلَم و حزب ملييون به رهبري اقبال، جنگ زرگري راه انداخته بودند. حضور علي اميني با اجازه دموكراتهاي آمريكا(كندي) نقش جناح مخالف را بازي ميكرد و آمريكا بدش نميآمد با مطرح كردن اميني در صحنه سياسي ايران، طوري جلوه دهد كه ايران از خفقان شاهنشاهي رسته است ولي شاه به نخست وزيري مهندس شريف امامي راضي شد (9/6/39 تا 15/2/40) تا ظاهر حكومت را آراسته جلوه دهد و به اصطلاح اينطور نمايش دهد كه حكومت دموكراسي شده، زيرا كندي متوجه بود براي ادامه حكومت آمريكا در جهان و جلوگيري از حكومتهاي كمونيستي بايد آزاديهاي نسبي و آمريكا پسند به ملتها بدهد و او كتاب « استراتژي صلح » را به همين قصد نوشت و مقصود او آن بود « نه آنچنان به مردم فشار آورند كه عصيان كنند و نه آنقدر رهايشان كنند كه قبلهاي غير از ارزشهاي آمريكائي در نظرشان ارزش پيدا كند ». و دولت شريف امامي و پس از آن دولت علياميني مأمور چنين سياستي بودند و به همين دليل هم هست كه اگر در اين دورانها اجازه تحرك سياسي در بين سياسيون و مذهبيون مييابيد نبايد به حساب توبه كردن شاه و درباريان گذاشت.
با درگذشت آيتالله بروجردي مشاوران امور مذهبي دربار به شاه توصيه كردند كه بايد مرجعيت تامّه شيعه خارج از ايران باشد. و حاصل همين توصيهها تلگرام شاه به جاي قم به نجف بود و براي اولين بار است كه با تلاش روحانيون آگاه و مدرسين آيندهنگر حوزه نام مرجعيت « آيتالله خميني » بر سر زبانها ميافتد. (بدون اينكه در اين راه خودِ امام قدمي بردارند).
اميني يعني نوه مظفرالدين شاه نظر كندي رئيس جمهور آمريكا را جلب كرده بود و به همين جهت به عنوان نخست وزير به شاه تحميل شد، به اميد انجام اصلاحات ارضي طبق نقشه و برنامه كاخ سفيد. در اين فريبكاري براي اينكه نشان دهند كشور داراي فضاي آزاد سياسي شده، مجبور بودند مقداري از فسادهاي دربار را نيز بر ملا كنند و مقداري از قراردادهاي چپاولگرانه شركتهاي مختلط (غربي - دربار) در همين راستا بر ملا شد تا از اين طريق اطمينان مردم را جلب كنند. در همين شرايط، فرصتي نيز به دست آمد تا بعد از خفقان چند ساله پس از كودتا نويسندگان و سخنرانان قدمهايي در جهت آگاهي مردم بردارند، هرچند دربار از اين حركات وحشت داشت و ميترسيد كه شايد اميني با اين حركات كُلّ سلطنت را بربايد. لذا با توطئههايي در گوشه و كنار و به وسيله نظاميان، كارهاي اميني را خنثي ميكردند. از طرفي اميني مجبور بود براي آبروي خودش هم كه هست در راستاي سياست اصلاحات ارضي مقداري از املاك خاندان سلطنت را نيز تقسيم كند، ولي اين به نفع دربار نبود هرچند دربار هم تلاش ميكرد كه در اين روشنفكرنمائي عقب نماند. اميني كه از پشتيباني آمريكائيها مطمئن بود روز به روز به كار خود سرعت ميداد و با اين كار دربار را از تحرك انداخته بود.
سال 1340 از سختترين سالهاي سلطنت شاه بود زيرا نه در داخل كشور پايگاهي داشت و نه اربابان آمريكائي ديگر به او نظر داشتند. در همين سال خبر رسيد كه آيتالله كاشاني در شرف موت است و شاه و دولت ميخواستند خود را مردمي جلوه دهند. يك روز صبح ساكنان محله پامنار، شاه را ديدند كه در حلقه محافظان خود به ديدار آيتالله كاشاني ميرود و او وارد خانهاي شد كه رژيم يك سال پيش دستور زنداني كردن صاحبخانه را داده بود. آيتالله كاشاني كه روزگاري پشت بزرگترين امپراطور استعماري را لرزانده بود (قبل از ورود به ايران در عراق و در مقابله با انگلستان) و به يك اشارهاش هزاران مسلمان در منطقه خاورميانه به حركت آمده بودند، با تن بيمار و لرزان نگاهي به شاه انداخت و ميدانست كه شاه ميخواهد از اين عيادت به نفع خود استفاده كند، ولي او بيمارتر از آن بود كه ممانعتي ايجاد نمايد و فردا هم فوت كرد.
شاه و اميني در بزرگداشت او با هم مسابقه گذاشتند. جنازه كسي كه بردن نامش از يك سال پس از كودتا ممنوع بود، به دستور شاه تشييع رسمي شد و اميني هم 5 روز عزاي عمومي اعلام كرد « اَللهُ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ امَنُوا » (خدا در نهايت مدافع مؤمنين است) مگر ميشود كسي خالصانه در خدمت اسلام حركت كند و عزت او محفوظ نماند؟
اميني با علماء قم نيز تماس داشت و در يكي از همين سفرها به بيت آيتالله خميني راه يافت كه فقط يك كلمه شنيد «با عمل به قوانين اسلام به سِمَتِ خود مشروعيت بدهيد». او در بازگشت به تهران به شاه گفته بود از در افتادن با اين روحاني بر حذر باشد!
شاه تصميم گرفت خودش مأمورِ اجراي خواستههاي كندي شود، و با تلاش توانست ملاقاتي از كندي بگيرد كه نهايتاً وقتي از اطاق رئيس جمهور آمريكا خارج شد، كاغذي در جيب داشت كه رؤس نظرات كندي را در آن يادداشت كرده بود كه اصول ششگانه انقلاب سفيد از آن بيرون كشيده شد و بدين وسيله شاه تاج و تخت خود را حفظ كرد. در پايان سفرش روزنامه اطلاعات نوشت:
« شاهنشاه اطمينان يافتند كه آمريكا پشتيباني سياسي و نظامي خود را از ايران ادامه خواهد داد، پرزيدنت كندي نيز اطمينان يافت كه شاهنشاه يك متحد استوار است كه تصميم قاطع به اصلاحات اقتصادي و اجتماعي دارند.»
و اين چنين حيله شاهانه كارگر افتاد و توانست اميني را از صحنه خارج كند و خود را به عنوان قهرمان اصلاحات ارضي نمايش دهد. نتايج اصلاحات ارضي كه عبارتاند از :
1. تغيير شكل اجتماعي ملت ايران و آماده ورود به بازار مصرف شدن
2. وابسته شدن كشور به دنياي صنعتي حتي در مناطق كشاورزي
3. شكستن روابط سنتي و خودكفايي روستايي و متصل شدن به روابط سرمايهداري
به مردم تحميل شد و با به دست گرفتن كار اصلاحات ارضي از طرف خود شاه و روي كارآمدن دولت اسداللهعَلَم برخورد و مقابله شاه با اصل دين و پيرو آن روحانيت، شروع شد. البته مباحث مفصلی در این رابطه مطرح است که آن را باید در کتابهایی که مباحث تاریخ معاصر را مطرح کردهاند، دنبال بفرمایید. موفق باشید