بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: تفسیر قرآن

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
28927
متن پرسش
با سلام خدمت استاد محترم: در پاسخ 28909 به یکی از عزیزان تفسیر سوره نور را پیشنهاد فرمودید، بین گفتار ها تفسیر سوره نور را ندیدم. آیا فایل صوتی یا کتابی از طرف مجموعه شما در این رابطه هست؟ یا حداقل فقط در مورد آیه 35 سوره نور؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سوره‌ی نور تماماً بحث شده است. در این مورد می‌توانید جهت دریافت صوت مباحث با حاج آقا نظری به شماره‌ی 09136032342 تماس بگیرید. موفق باشید

28916
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد گرامی: با توجه به تفسیر آیه ۴ سوره ممتحنه که این هفته فرمودید دشمنی با دشمنان خدا و انسانیت در این برحه باید مصداق های مختلف داشته باشد. مثل زمان آیت الله مدرس که ایشان رضاخان رو مصداق این دشمنی می دونند. با توجه به آیه ۴ که اول بحث بیزاری مطرح میشه و بعد بحث بغض، جایگاه فرقه شیرازی ها را چگونه تعریف کنیم؟ از طرفی مجلس روضه اباعبدالله می گیرند و از طرفی در پایان مجلس مقام رهبری و دیگر علما رو سب و لعن می کنند. و همانطور که در تفسیر آیه ۴ سوره احزاب متن پیام رهبری در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۸۸ رو قرائت کردید که ایشان فرمودند: کسانی که به بهانه مذهب ندای تفرقه بین شیعه و سنی را سر می دهند و می خواهند وحدت ملی را به هم بزنند، چه شیعه باشند و چه سنی مزدور دشمن هستند. ----- حال اینها مصداق دشمن خدا و انسانیت قرار می گیرند که ما بخواهیم نسبت به اینها بیزار باشیم و یا بغض داشته باشیم. اینجا دیگر بحث افرادی نیست که در جمهوری اسلامی تحت تاثیر فشار اقتصادی و جو رسانه ای ضد انقلاب و شبکه های ماهواره ای قرار گرفته و از روی عصبانیت یه بد و بیراهی هم می گویند ولی در عقیده اینگونه نیستند. اما بحث افراد این فرقه دیگه فراتر از این حرف هاست و یه بحث اعتقادی هست ببخشید وقتتون رو گرفتم. یا حق
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم سران این جریان بازیچه‌ی دشمن‌اند و حکم دشمن را دارند با بیزاری کامل از اعمال آن‌ها به همان معنایی که آیه‌ی ۴ سوره‌ی ممتحنه متذکر آن است. موفق باشید

28914
متن پرسش
سلام استاد گرامی: در جلسه ی تفسیر روز شنبه در تفسیر آیه ۵ سوره ممتحنه گفتید که ما در اسوه قرار دادن حضرت ابراهیم (ع) یک چیز را نباید مورد نظر قرار بدهیم و آن این است که نسبت به آن ها (دشمنان خدا و انسانیت) هیچ گونه دلسوزی نداشته باشیم. یعنی این که برای کسانی که در این جریان گرفتارند و قدرت تفکر را از آن ها گرفته شده است (مانند کسانی که در درون جریان غرب فکر خود را از دست داده اند و در این جریان گرفتارند) جامعه اسلامی برنامه ای برای هدایت آن ها نداشته باشد؟ و مگر قصد حضرت ابراهیم (ع) از دادن وعده استغفار و بخشش به عمویش به شرط آوردن ایمان هدایت نبوده است؟ تشکر
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: اساساً در ذهن ندارم که چنین چیزی عرض شده باشد. آن قسمت از آیه استثناء است که حضرت ابراهیم «علیه‌السلام» به اصطلاح پدر خود که گرفتار شرک است؛ وعده‌ی استغفار می‌دهند. آیه‌ی مذکور این مورد را به عنوان این‌که حضرت ابراهیم «علیه‌السلام» اسوه‌ی ما باشند، استثناء می‌کنند. موفق باشید

28880
متن پرسش
سلام استاد وقتتون بخیر: ایام محرم رو تسلیت عرض می‌کنم خدمتتون و امیدوارم خداوند به شما طول عمر و سلامتی عطا کند و شما رو برای ما حفظ کنه که فقط استاد نیستین، بلکه پدر دلسوزی هستین، استاد خیلی وقته آیه های ۲۲ و ۲۳ سوره حدید برای بنده سوال و ابهام شده، اینکه خداوند در این آیه فرمودند که هیچ مصیبتی نیست مگر آنکه در لوح محفوظ ثبت شده و این برای این است که برای آنچه از دست شما رفته است غصه نخورید و برای آنجه بدست آوردید شادمان نگردید، خب استاد اینکه خداوند علم به وقایع قبل از خلق آفرینش و زمین دارن چه تاثیری در حال ما بنده ها در مقابل حوادث میتونه داشته باشه؟ نمیتونم درکش کنم، چه رابطه ای بین علم خداوند نسبت به حوادث و نوع برخورد ما با نسبت به این حوادث وجود داره؟ تشکر استاد بزرگوار
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پیام آیات مذکور آن است که وقایع را اتفاقی ندانیم، بلکه هر مصیبتی در بستر و قاعده و سنتی واقع می‌شود و درنتیجه ما در مقابل آن مسائل موظفیم صبر پیشه کنیم و به عنوان یک تقدیر الهی امتحان بدهیم. موفق باشید

28864
متن پرسش
سلام علیکم: اعظم الله اجورنا فی مصیبه الحسین علیه السلام استاد بزرگوار همانطور که مستحضرید و در آیه اول سوره ممتحنه به آن پرداختید آیات متعددی در قرآن در نهی محبت و موده و ولایت و بطانت اهل کتاب کفار و مشرکین هست و تنها چند آیه مثل آیه اول ممتحنه و ۲۲ مجادله تصریح به دشمنی آنها دارد. یعنی حتی اگر دشمن نباشند حداقل خیرخواه نیستند. دیشب شب تاسوعا ۱۴۴۲ در جمع عاشورائیان آیه ۵ سوره مائده که اجازه ازدواج با اهل کتاب را به مردان مسلمان داد به منزلهء ناسخ این‌همه آیه در نهی محبت غیر مومنان دانستید البته تصریح به نسخ نکردید ولی زمان اجرای آن آیات را گذشته و فقط در سالهای اول بعثت دانستید و فرمودید چون دیگر ایمان مسلمانان مستحکم شده بود خطری از جانب اهل کتاب آنها را تهدید نمی‌کرد. استاد بزرگوار از عملکرد مسلمانان از رحلت پیامبر تا عاشورا روشن شد که ایمان عمیق و مستحکمی نداشتند و آن‌همه آیات در نهی قرابت قلبی با غیر مومنان اعم از کافر مشرک و اهل کتاب خبر از اهمیت فاصله گرفتن در حیطه محبت با آنها می‌دهد قرآن می‌فرماید «و من یتولهم منکم فانه منهم» لطفا از موضوع به این مهمی به سادگی عبور نکنید درست است که عدالت و انصاف باید در حق آنها اجرا شود و احسان به آنها موجب جذب آنها به اسلام می شود ولی ضرورت مرز گذاری ولایی و حبی را نادیده نگیرید که راه نفوذ آنها به قلب مومنان غیرعمیق و عموم جامعه اسلامی را باز می‌کند. ارادتمند حضرتعالی هستم و در معرفت دینی خود به شدت به حضرتعالی مدیونم. وفقکم الله
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که بحمدللّه متوجه شده‌اید درگیرنشدن با اهل کتاب هرگز به معنای مودّت و دوستی با آن‌ها نیست، بلکه فرمود حتی به آن‌هایی که «ایّام اللّه» را نپذیرفته‌اند، گیر ندهید، ولی فرمود: «لا تتخذوا الیهود و النصاری اولیاء». ولی نه آن‌که دوست نگرفته‌اید، دشمن شما به حساب آیند، دشمنی مربوط به شرکی است که رسماً نفیِ توحید می‌کنند و حضرت ابراهیم «علیه‌السلام» در این رابطه می‌فرمایند: «وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا» که بین ما و مشرکین برای همیشه دشمنی و بغض هست. و البته این به معنای به قتل‌رساندن آن‌ها و کشتن آن‌ها نیست بلکه به معنای جداکردن مرز خود با آن‌ها می‌باشد به صورت کامل. موفق باشید

28849
متن پرسش
باسمه تعالی. سلام علیکم: ایام محرم را تسلیت عرض می‌کنم. می خواستم در مورد تفسیر انفسی قرآن کتاب هایی معرفی فرمایید و همین طور در مورد شرح فتوحات مکیه می خواستم آثاری را پیشنهاد فرمایید. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد تفسیر انفسیِ قرآن، کتاب مشهور تفسیر ابن عربی که مربوط به جناب عبدالرزاق کاشی می‌باشد و انتشارات «بیدار» آن را چاپ کرده، کتاب خوبی است. در مورد شرح «فتوحات مکّیّه» اطلاع چندانی ندارم. جناب آقای دکتر نصراللّه حکمت تلاش‌هایی کرده‌اند و آثاری از کارهای‌شان را منتشر نموده‌اند. موفق باشید

28844
متن پرسش
سلام علیکم: فرزند دختر ۱۲ ساله ای دارم که در بلوغ هست و قلبا و عقلا خدا را قبول دارد ولی چند روزی است نسبت به نماز و دستورات دینی بی انگیزه شده و میلی به انجام آن ندارد و سوالاتی دارد که در ذیل دو مورد آن‌را بیان می‌کنم حضرت استاد لطفا پاسخ شما به این سوالات چیست؟ «چگونه اطمینان پیدا کنم که آنچه در قرآن آمده است از سوی خدا می‌باشد؟ و اینکه چگونه مطمئن شوم که دستورات دینی از قبیل نماز از سوی خدا می‌باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در مورد اعجاز قرآن، خوب است که به بحث «دریچه‌های اعجاز قرآن» رجوع شود که ذیلاً ارسال می‌گردد. ۲. حال که متوجه شدیم قرآن سخن خدا است وقتی قرآن بفرماید: «اقم الصلواة» پس این خداوند است که به ما دستور داده است نماز بخوانیم و وقتی می‌فرماید: «اطیعوا الرّسول» یعنی در جزئیات موضوع، رسول را اطاعت کنید.  موفق باشید

دريچه‌هاي اعجاز قرآن

قرآن مي‌فرمايد: «وَ اِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلي عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه»[1] اگر در معجزه‌بودن آنچه بر بنده‌ي ما نازل شده شك داريد، سوره‌اي مانند آن بياوريد. مبناي برهان اين است كه او يا به‌واقع پيامبر است و اين آيات از طرف خدا بر او نازل شده و يا پيامبر نيست و با استعدادهاي بشري‌اش اين آيات را تنظيم کرده است. در حالت دوم این می‌شود که از آن جهت كه بشر است اين آيات را آورده، پس شما هم كه بشر هستيد، مسلم اگر همه‌ي شما جمع شويد مي‌توانيد يك سوره ‌مثل سوره‌هاي اين قرآن بياوريد و اگر نمي‌توانيد، معلوم مي‌شود كه او از جنبه‌ي بشري‌اش به چنين توانايي نرسيده، پس او پيامبر خدا است.

در رابطه با معجزه‌بودن قرآن نمونه‌هايي مورد اشاره قرار مي‌گيرد:

۱. از نظر فصاحت و بلاغت: قرآن از نظر هندسه‌ي كلمات و نظم خاصي که کلمات دارند، نه سابقه دارد و نه لاحقه، به طوري‌که نه تا آن زمان بشريت با اين ترکيب و نظم سخن گفته و نه بعد از آن انسان‌ها توانسته‌اند از آن تقليد کنند و با آن نظم و هندسه سخن بگويند. قرآن داراي آهنگ خاصي است که در عين دارا بودن مفاهيم معنوي، بدون تكلّف و تصنّع، عالي‌ترين معاني را در عالي‌ترين قالب‌هاي لفظي اظهار مي‌کند به طوري‌که معلوم نيست الفاظ تابع معاني‌اند و يا معاني تابع الفاظ.

قرآن در زماني به صحنه آمـد و مبـارز طلبيـد كه اوج تكامـل فصاحت عرب بود. از آن عجيب‌تر بعد از آمدن قرآن نيز سخن رسول خدا(ص)و حضرت‌ علي(ع) در عين فصاحت زيادي که دارد، اصلاً شكل و هندسه‌ي قرآن را ندارد. و لذا اين مبارزه طلبي هنوز هم به قوت خود باقي است که اگر می‌توانید یک سوره مثل سوره‌های قرآن بیاورید. مضافاً اين‌که تا حال كسي نيامده بگويد قبل از قرآن چنين كلماتي به اين شكل در فلان كتاب بوده ‌است. همچنان‌كه كسي نيامده بگويد من مثل آن را آورده‌ام و اتفاقاً هر قدر انسان فصيح‌تر باشد بيشتر متوجه مي‌شود كه فصاحت قرآن از نوع فصاحت بشر نيست. همچنان‌كه جادوگران متوجه شدند كار حضرت‌موسي(ع) از نوع سحر نيست.

۲. از نظر عُلوّ معني و محتوي: بي‌گمان مطمئن‌ترين راه براي شناخت حقيقت قرآن، رجوع به متن قرآن و تأمل در توصيف‌ها و تعبيرهاي آن در باره‌ي خود مي‌باشد، توصيف‌هايي از قبيل «هُديً للنّاس»، «هُديً للمتّقين»، «تبياناً لكلّ شَيئ»، «حكيم» و «فرقان» که همه حکايت از آن دارد که وقتي مي‌فرمايد: اگر مي‌توانيد مثل آن را بياوريد، يعني آن چيزی که می‌آورید مثل قرآن از حيث هدايت‌گري و آوردن معارفِ هدايت‌گر و از حيث مطالب حكمت‌آميز، همسنگ دانش‌هاي قرآن باشد و از اين زاويه بشر را به آوردن چنين انديشه‌هايي در حد قرآن دعوت مي‌كند.

جامعيت و كمال قرآن بدين معني است كه قرآن مجيد تمامي مواد و مصالح علمي جهت رسيدن انسان به سعادت فردي و اجتماعي را دارا است و با معارف خود رابطه‌ي انسان با «خدا»، «خود»، «انسان‌هاي ديگر» و با «جهان» را تبيين مي‌كند و همه‌ي اين معارف داراي سطوح و لايه‌هاي متكثر هستند و در آن براي هرموضوعي بطن‌ها وجود دارد. در پايين‌ترين سطح با مردم عادي صحبت مي‌كند و هرچه مخاطب خود را دقيق بيابد، بطني از بطون خود را براي او مي‌گشايد و آوردن سوره‌هايي با اين حدّ از علوِّ در معاني به هيچ‌وجه در حدّ بشر نيست.

انساني که قرآن طرح مي‌کند وسعتي از قبل از تولد تا بعد از مرگ دارد و دستورات قرآن همه‌ي ابعاد اين انسان را با همه‌ي دقايق روحي‌اش فرا گرفته است، در حالي كه انسان معرفي شده از راه حس و انديشه‌ي بشري در ميان دو پرانتز (تولد) تا (مرگ) قرار دارد.

در قرآن همه‌ي اصولِ معارف قرآن از توحيد استنتاج شده و سپس گسترش يافته و به صورت اخلاق و عقايد و احكام در آمده به اين معني که هر حكمِ فرعيِ آن اگر تحليل شود به «توحيد» باز مي‌گردد و توحيد نيز اگر تفريع و باز شود، همان احكام و مقررات فرعي را تشكيل مي دهد. مي‌فرمايد: «كِتابٌ اُحْكِمَتْ اياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ خَبير»[2] قرآن كتابي است با آيات محكم که سپس به صورت تفصيل درآمده، يعني اين كتاب با آيات متعدد داراي غرض واحدي است كه وقتي به تفصيل در آيد، در يك مورد به صورت «اصول دين» و در مورد ديگر به صورت موضوعات «اخلاقي» در مي‌آيد و در جاي خود به صورت احکام شرعي ظاهر مي‌شود، به اين معني که هرچه نزول كند و از اصل به فرع برسد از آن غرض اصلي خارج نمي‌شود و از مسير توحيدي خود عدول نمي‌کند. به عنوان مثال: توحيدِ خدا در مقام اعتقاد عبارت است از اثبات «اسماء حسني» و «صفات عليايِ» الهي و در مقام اخلاق عبارت است از دارا شدن اخلاق كريمه مثل رضا، شجاعت و دوري از رذايل و همان توحيد در مقام اعمال عبارت است از به جاآوردن اعمال شايسته و پرهيز از محرمات و رعايت حلال و حرام. همه‌ي اين‌ها به توحيد برمي‌گردد و انسان را به توحيد مي‌رساند زيرا آيات قرآن يك جهت وحدت دارند و يك جهت كثرت، از جهت صدور از طرف خدا به سوي بشر، سيري از وحدت به سوي كثرت را دارا مي‌باشند ولي از جهت سير از طرف انسان به سوي خدا، سير از كثرت به وحدت را دارا هستند.

قرآن كتاب انسان شناسي است، اما آن‌گونه كه خدا انسان را آفريده و در همان راستا انسان را تفسير مي‌كند تا انسان از خود بيگانه نشود، به طوري‌که در تمام فرهنگ بشر– و نه در فرهنگ انبياء – انسان در حدّ سوره‌ي العصر هم مطرح نيست، یعنی انديشه‌ي بشر نسبت به انسان به اندازه‌ي تبييني که يك سوره‌ي كوچك قرآن در مورد انسان دارد گسترش ندارد.

قرآن پيوند با خدا را در همه‌ي شئون زندگي جريان مي دهد و انسان را در حد يك باور تئوريك متوقف نمي كند، بلكه خداي حاضر و محبوب را معرفي مي‌نمايد كه مي‌توان به او نزديك شد و با او انس گرفت. مرز ايمان و شرک در آن است که انسانِ موحّد توانسته است حقيقت وَحداني عالم را در هر مخلوقي بيابد و انسان مشرک پديده‌هاي عالم را مستقل از حقيقت وحداني مي‌نگرد.

۳. اعجاز قرآن از جهت نبودن اختلاف در آن: قرآن در طول 23 سال بر پيامبر خدا(ص) نازل شد، آن هم در شرايط اجتماعي و روحي متفاوتي که براي رسول خدا(ص) پيش مي‌آمد، بدون آن که رسول خدا(ص) پيش‌نويسي داشته باشد و يا پس از نزول آن به حكّ و اصلاح آن بپردازند با اين همه هيچ‌گونه تناقض و اختلافي در ميان مطالب آن نيست. هرگز كسي نديد كه مثلاً پيامبر(ص) يادداشتي داشته باشند و مطابق آن يادداشت آيات را قرائت كنند و يا طوري آيات را بخوانند كه بعداً معلوم شود يك كلمه را اشتباه گفته‌ و بخواهند آن را تصحيح کنند، آن هم آياتي كه قبلاً هيچ‌كس چنين كلماتي در هيچ كتابي نگفته بود و بعداً هم كسي نيامد ادعا کند شبيه آن كلمات در كتاب‌هاي رومي‌ها و يا ايراني‌هاي متمدن آن زمان ديده شده است.

قرآن طوري است که آيه‌اي مفسّر آيه‌اي ديگر و مجموعه‌ي آن شاهد بر مجموع آن است و در عين تنوع - حتي در يك موضوع – وحدت نگاه کاملاً درآن حاكم است. مثلاً در مورد عبادت و يا تقوا هزاران نكته‌ي متنوع دارد ولي همه با يك بينش و يك جهت و يک نگاه.

خودِ قرآن مي‌فرمايد: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً»[3] آيا اين منكران قرآن در قرآن تدبّر و تفكر نمي‌كنند تا متوجه شوند اگر از طرف غيرخداوند صادر شده بود، حتماً در آن اختلاف و تضاد مي‌يافتند؟ زيرا: اولاً : فكر انسان دستخوش تحول و تكامل است ، و در آخر عمر عموماً اشتباهات اول را ندارد. ثانياً: افکار انسان در طول زندگي تحت تأثير حالات متفاوت روحي‌اش قرار دارد و سخنانش هماهنگ آن حالات، و گاهی متفاوت و بعضاً متضاد خواهد بود. ثالثاً: كسي كه كارش بر دروغ باشد در طول عمر حتماً به تناقض و اختلاف مي‌افتد، در حالي‌كه هيچ‌كدام از موارد بالا در قرآن نيست و يگانگي و وحدت کاملي بر آن حاکم است.

۴. اعجاز قرآن از نظر جاذبه: قرآن در معرفي معني حيات و آزادشدن از اسارت نفس و خرافات آنچنان سخن مي‌راند كه انسان به هيچ‌وجه آن را از جان خود جدا نمي‌بيند و به‌خوبي جذب آن مي‌شود. قرآن انسان را بر عقده‌هاي دروني‌اش پيروز مي‌كند، مرگ را برايش معني مي‌نمايد، او را دعوت به تدبر در آياتش مي‌كند، مي‌گويد: «اَفَلا يَتَدَبَّروُنَ الْقُرانَ اَمْ عَلي قُلُوبٍ اَقْفالُها» آيا تدبّر در قرآن نمي‌كنند و يا بر قلب‌هاشان قفل زده شده است كه حقايق آن را نمي‌فهمند؟ به همين جهت عقل انسان در حين تدبّر در قرآن از عمق جان، حقانيت آن را تصديق مي كند و خودِ قرآن شرط تشخيص حقانيت خود را تدبّر در خودش قرار داده است. آيا تا حال ديده‌شده كسي در قرآن تدبّرِ لازم را كرده باشد و براي او در حقانيت آن ذره‌اي شك باقي بماند؟ و يا بيشتر كساني گرفتار شك نسبت به قرآن هستند كه از دور و بدون تدبّر در آن نظر مي‌دهند؟

۵. اعجاز قرآن از نظر اخبار غيبي: مثل آن واقعه‌هايي كه در حين نزول قرآن با فكر بشري درستي و نادرستي آن معلوم نبوده و در قرآن مطرح شده به طوري‌که بشر پس از سال‌ها به درستي آن پي‌برده است مثل: پيش‌بيني غلبه‌ي روم بر ايران در شرايطي كه در آن زمان چنين غلبه‌اي به ذهن‌ها هم خطور نمي‌كرد.[4]  و یا مثل حفريات باستان‌شناسان، كه پس از سال‌ها داستان حضرت يوسف و طوفان حضرت نوح و قوم سبأ را تأييد كرد. و يا اين‌كه قرآن براي فلك، مدار قائل است، برعكسِ پيشينيان كه فلك را جسم مدوري مي دانستند كه ستارگان در آن ميخكوب شده‌اند ولي بعدها معلوم شد که ستاره‌ها داراي مدار هستند و در مدار خود در گردش‌اند.

۶. اعجاز قرآن از نظر وسعت معارف و پهناوري مطلب: از طريق كسي كه برتري فوق العاده‌اي از نظر اطلاعات نسبت به ديگران نداشت و در محيطي آنچنان محدود زندگي مي‌کرد که از نظر عقب ماندگی  مثال زدني است و از آن طرف آن شخص ثلث آخر عمرش تماماً مشغول جنگ با دشمنان دين بود، چنين قرآني با اين وسعتِ علمي و دقت روحي مطرح شود حکايت از آن دارد که از طرف خداي حکيم و عليم بر او نازل شده است.

دكتر واگليري، استاد دانشگاه ناپل مي‌گويد:

«كتاب آسماني اسلام نمونه اي از اعجاز است... قرآن كتابي است كه نمي‌توان از آن تقليد كرد... چطور ممكن است اين كتابِ اعجاز آميز كار محمد باشد؟ در صورتي كه او يك نفر عرب درس ناخوانده بوده است... ما در اين كتاب مخزن‌ها و ذخايري از دانش مي‌بينيم كه مافوق استعداد و ظرفيت با هوش‌ترين اشخاص و بزرگترين فيلسوفان و قوي‌ترين رجال سياست است».[5]

 


[1] - سوره‌ي بقره، آيه‌ي ۲۳.

[2] - سوره‌ي هود، آيه‌ي 1.

[3] - سوره‌ي نساء، آيه‌ي 82.

[4] - در سال 617 ميلادي يعني هفتمين سال بعثت پيامبر اکرمf ايران بر روم پيروز شد و تا نزديک پايتخت روم پيش‌روي کرد، در همان سال قرآن پيش‌بيني پيروزي روم را در کم‌تر از ده سال نمود.(به آيات اوليه‌ي سوره‌ي روم رجوع شود).

[5]- كتاب «پيشرفت سريع اسلام »، ترجمه‌ي سعيدي، ص 49.

28843
متن پرسش
سلام علیکم: ببخشید استاد من پیش از این در خصوص آیهء «کونوا مع الصادقین» از شما سوالاتی کردم. علت این پرسش این بود که در تفاسیر به نتیجهء واحدی دست پیدا نکردم؛ البته نه تنها حقیر, بلکه استادانی هم که در جلسه حضور داشتند دربارهء این آیه به نتیجهء نهایی نرسیدند. علامه طباطبایی فقط به چند روایت استناد کرده بودند و آیت الله جوادی به قطع فرموده بودند منظور از صادقین فقط معصوم نیست؛ اما فخر رازی و آقای مکارم با استناد به سخن فخر و تکمیل آن گفته اند منظور فقط معصوم است. دایرهء صادقین که بر اساس یافته های حقیر گسترده است. مشکل در عبارت «کونوا مع» است. آیا امر به «کونوا مع» امر به تبعیت مطلق است که لازمهء آن عصمت باشد؟ آیا خود واژهء صادقین می تواند شرط و قید تبعیت باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال وجهِ تامّ صادقین که شأن آن‌ها طبق آیه‌ی مذکور، تبعیتِ محض است جز معصوم نمی‌تواند باشد. موفق باشید   

28842
متن پرسش
سلام استاد: بنده در حال گذراندن فصوص با صوت های آیت الله رمضانی هستم. بنده نصوص قونوی و تمهید القواعد را با صوت های ایشان گذراندم. ایشان در خصوص اعیان ثابته نظری دارند تحت عنوان نظریه ذوات. ایشان یک اعیان بعد اسماء و یک اعیان قبل اسماء قائل اند. و معتقدند به اینکه اگر اعیان ثوابت در حضرت علمیه و تعین ثانی بدین نحو و به این شکل و چینش تکثر یافتند و تفصیل پیدا کردند زیر سر اعیان قبل اسماء ست، اعیان قبل اسماء را همان ذوات می دانند که یک چنین مشخصاتی برای آنها قائل هستند از جمله اینکه این اعیان قبل اسماء: نه موجودند و نه معدوم، مجعول نیستند، امکان محض اند، قابل تعقل هستند، قابلیت محضه اند و سپس بر این باورند که تمام آن‌چیزی که در عالم رخ می‌دهد همه زیر سر این اعیان ست و کراراً می فرمایند که اگر امورعالم این گونه می‌شود به پای خدا نیندازید خدا فقط به این امور وجود می‌دهند این امور همان گونه که هستند محقق می‌شود و یا به قول معروف اعیان و امور همان گونه که هستند، هستند، می باشند و خواهند بود. البته بحث جبر رخ نمی‌دهد چون بحث جبر را هم حل می‌کنند. این جنس حرف را هم استاد امینی نژاد در کتاب حکمت عرفانی بیان می‌کند و می‌گوید شما تصور کنید که وارد یک اتاق تاریک می‌شود همه ی وسائل در سر جای خودشان چیده شده ست و شما فقط کلید را می‌زنید و نور وجود به اینها می‌دهید و از عالم نهان و پنهان به عالم عیان و آشکار می آورید. این توضیحاتی بود برای سوال ام: اگر این امور و ذوات مجعول نیستند، مسبوق به عدم نیستند و همه چیز زیر سر خود اعیان بوده ست و خداوند تنها کاری که می‌کند به این اعیان و ذوات وجود می‌دهد، بحث توکل، رضا، حسن ظنّ به خداوند و... خیلی از مقولات این جنسی که در عرفان عملی نسبت به خداوند مطرح می‌شود چگونه حل می‌شود؟ ما تا قبل از این مسبب الاسباب و علت العلل تمام افعال هستی را خداوند می‌دانستیم و جز او همه چیز را وهم و خیال و هیچ و پوچ می‌دانستیم و بر همین منوال روزگار می‌گذراندیم و با خدا عاشقانه خلوت می‌کردیم و زندگی می‌کردیم، اما با مطرح شدن این قضیه ی ذوات متوجه شدیم خداوند متناسب با همین اعیان و قوابل ست که به صحنه می آید و به اعیان متناسب با خواسته ی ازلی شان وجود می‌دهد و لازمه ی این حرف ها این ست که سبب و علت تمام امور خود ما هستیم (منظور از لفظ خود عین ثابت و تقاضاهای ازلی مان ست نه خود عرفی و عوامانه)، پس توکل و رضا و ...را چه کنیم؟ حقیقتا بنده پس از پیگیری نظریه ذوات و اعیان در این گونه امور عرفان عملی ام دچار مشکل شده ام. بنده شاید نزدیک یک سال ست که پیرامون این نظریه تحقیق و فکر می‌کنم. اما نمی‌دانم چطور خداوند را همان طور زیبا و عاشق دوباره مثل قبل در دل ام بگنجانم، مدتی ست که نسبت به خداوند غریبی می‌کنم. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. آری! امکانِ هر شیئ، ذاتیِ آن شیئ است و خداوند وجود یا خلقت آن شیئ را به آن شیئ می دهد. ۲. انسان از آن جهت که دارای ابعاد مختلفی در امکانِ وجودی‌اش هست، اختیار او ذاتی اوست و لذا با توسل به خداوند می‌تواند وجهِ امکانی خود را به طرف بُعدِ سعادت‌مندی‌اش بکشاند. عرایضی داشته‌ام که ذیلاً متن آن عرایض را خدمتتان ارسال می‌دارم: موفق باشید

پیامبران خدا و نظر به آغازِ آغازها

باسمه تعالی

السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حَبِيبَ اللَّهِ

ما از رسول خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» سخن می‌گوئیم ولی به حکم «لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ» سخنان‌مان در مورد همه پیامبران است.

۱. اصلی‌ترین کار رسولان خدا توجه بشریت است به آغازِ آغازها،‌ یعنی آغازِ هستیِ موجودات که همان حضرت حق است و آغاز انسان که وجه امکانی او یا عین ثابته‌ی او می‌باشد. زیرا از این طریق، تفکر اصیل به بشر عطا خواهد شد.

۲. پیامبران خدا متذکر شدند که خداوند خالق همه‌ی عالم است یعنی «وجود» و «بودن»ِ هر موجودی را او داده است و در نتیجه خداوند، بودنِ محض و هستی مطلق می‌باشد و این اولین قدم در راستای تفکر است از آن جهت که تفکر مربوط به «وجود» است و آغازِ آغازها.

۳. پیامبران در مورد مخلوقات به‌خصوص انسان‌ها فرمودند خداوند با نظر به امکانِ بودن مخلوقات، آن‌ها را خلق کرد و لذا حضرت موسی«علیه‌السلام» در تفسیر جایگاهِ نبوت خویش و برادرشان دو نکته را در میان آوردند که: «قالَ رَبُّنَا الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى»(طه/50)‏ یعنی اولاً: پروردگار ما خلقتِ هر موجودی را به آن موجود عطا می‌کند. ثانیاً: او را هدایت می‌نماید و در راستای هدایت خداوند است که پیامبران را می‌فرستد. ولی در نکته‌ی‌اول، معرفتی بس‌آغازین را متذکرشدند از آن جهت‌که می‌فرمایند خلقت هرمخلوقی را خداوند به‌آن مخلوق می‌دهد. یعنی ازیک جهت خلقت آن مخلوق، مربوط به‌خودش است وخداوند یعنی‌آن‌بودنِ محض، مطابقِ آن‌خلقت، آن موجودرا «وجود» می‌بخشد.

۴. در راستای معرفتِ آغازین برای هر مخلوق، در قرآن داریم: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» (یس/82) وقتی خداوند خواست موجودی را به‌وجود آورد در خطاب به آن می‌گوید: «بشو» و آن موجود می‌پذیرد که «بشود». یعنی قبل از آن‌که آن موجود، موجود شود؛ در علمِ خداوند امکانِ بودنش هست و خداوند مطابق آن امکان به آن موجود، وجود می‌دهد.

۵. راستی! اگر خداوند آغازکننده‌ی امکانِ هر موجودی بود، آن مخلوق حق نداشت از خداوند سؤال کند که چرا آن را آن‌چنان خلق کرده است؟ در حالی‌که: «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ» (انعام/149) برای خداوند حجت بالغه هست و آن‌چنان نیست که کسی بتواند حجتی در نفیِ حجت بالغه‌ی الهی داشته باشد.

6. حال با توجه به مباحث فوق، به این فکر کنید که اگر کسی نحوه‌ی بودن خود را درست درک کند و متوجه باشد حضرت حق در راستای نحوه‌ی بودنِ او به او «وجود» می‌دهد؛ می‌یابد که تنها از طریق وجود خود با پروردگارش می‌تواند مرتبط شود و معنی روایت مشهور: «الطُّرُقُ الَی اللهِ بِعَدَدِ اَنفاسِ الخَلائِق» می‌رساند که راهِ هرکس به سوی پروردگارش، همان نحوه‌ی «بودن»ِ اوست، و مأوایِ حقیقی هرکس، به‌سربردن در این نحوه بودن است.

۷. مشکل بشر از آن جا پیدا شد که به جای مأواگزیدن در نحوه‌ی بودن خود و از آن طریق با پروردگار عالم، مرتبط‌شدن؛ دلْ در بودن‌های دیگران انداخت و به مقایسه‌ها گرفتار شد و از بهترین مأوا و «بود» محروم گشت. در حالی‌که پیامبران خدا و به‌خصوص آخرین پیامبر به ما متذکر شدند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ ۖ لَا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ» (مائده/۱۰۵) ای مؤمنان! متوجه‌ی خودتان باشید که در آن صورت، انحرافِ بقیه وقتی شما در مسیر هدایت باشید، به شما ضرر نمی‌رساند.

                         والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته                                

28813
متن پرسش
سلام استاد طاهرزاده عزیز: اخیرا جناب صادق شیرازی گفتند ملاصدرا و ملاهادی سبزواری زن را نوعی حیوان برای لذت مرد می دانند واقعا ملاصدرا چنین حرف هایی زده؟ فیلم آن موجود است! در اینترنت جستجو کنید. لطفا جواب مناسبی بدهید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این موضوع به طور مفصل مورد بحث متفکران قرار گرفته است از جمله در کتاب «سیر تحول مکتب فلسفی اصفهان از ابن سینا تا ملاصدرا» از دکتر سید مهدی امامی‌جمعه. این یک اصطلاح است که در کتب قدیم از جمله در «معراج السعاده» به‌کار می‌رفته و اتفاقاً اگر دقت شود توصیه‌هایی است در رابطه با رعایت زنان و درست در تاریخی که در غرب، تازه از قرن هفتم پذیرفته شد که زنان جزو انسان‌ها هستند و علامه‌ی طباطبایی در بحث سوره‌ی نساء در این رابطه متذکر نکات خوبی هستند. موفق باشید

28828
متن پرسش
با سلام خدمت استاد محترم: فایل های تفسیر سوره حمد در مورد الله را گوش کردم. نکات فوق العاده ای داشت. فقط جمله ای است در قران تسنیم «یک کسی که به حقیقت اسم خدا واصل شد با اسم الله کاری می کند، که خداوند با کن انجام می دهد» حقیقت اسم خدا یعنی همان الله؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! ولی با اتحاد اراده‌ی خود از طریق نفیِ خود، با اراده‌ی خداوند. موفق باشید

28819
متن پرسش
سلام علیکم: در آیۀ «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین» ۱. آیا «کونوا مع» اطلاق تبعیت است بی‌هیچ قید و شرطی؟ به‌عبارت دیگر، «کونوا مع» مانند «اطیعوا» است؟ ۲. آیا صادقین که در اینجا صفت مشبهه است و دلالت بر ملکه‌بودن صدق می‌کند، فقط معصومین علیهم السلام هستند؟ ۳. آیا می‌توان گفت عبارت «کونوا مع» تبعیت مطلق و بی‌قید و شرط نیست. قید این تبعیت و همراهی در خود واژۀ «صادقین» نهفته است. علت این تبعیت، صدق گفتاری و رفتاری و نیز علمی و عملی و اخلاقی صادقین است. آیا می‌توان گفت علت تبعیت، شرط تبعیت نیز است؟ ۴. آیا درست است که گفته شود «چون جنبه‌ای از صدق، درونی و باطنی است، هرکس نمی‌تواند صادق را بشناسد و ممکن است مصداق را اشتباه تشخیص دهد؛ پس مصداق عینی صادق باید مشخص شود و این صادق کسی نیست جز معصوم»؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. می‌فرمایند زندگی خود را در مسیر راهی که صادقین برای خود شکل داده‌اند، شکل دهید. ۲. مسلّم مصداق کامل صادقین، ائمه«علیهم‌السلام» هستند. ۳. به نظر بنده همین است که می‌فرمایید. ۴. عرض شد بنده هم همین‌طور فکر می‌کنم. موفق باشید

28808
متن پرسش
سلام: فرق بین حق بودن با خوب بودن چیست؟ این که شما در بیانات خود خیلی تاکید دارید که ما باید کارمان بر اساس حق باشد نه صرفا خوب به چه معناست؟ مگر هر حقی خوب نیست؟ آیا مگر می‌شود کار بدی هم حق باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حق و خوب از هم جدا نیستند، ولی در بعضی موارد اموری را خوب می‌دانیم که معلوم نیست حق باشد. مثل عواطف افراطی که انسان نسبت به فرزند خود دارد و قرآن می فرماید: «أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ ۚ» الا ای اهل ایمان، زنان و فرزندان شما هم برخی (که شما را از طاعت و جهاد و هجرت در دین باز دارند) دشمن شما هستند، از آنان حذر کنید. موفق باشید

28774
متن پرسش
سلام علیکم: در رابطه با بحث تفکر قرآنی که ۹ جلسه از آن بر روی سایت قرار دارد. آیا این بحث ادامه دارد؟ چون ظاهرا بحث به نقطه نهایی نمی‌رسد و انتظار می‌رود همچنان ادامه داشته باشد. از طرفی در طول بحث هم مواردی جهت توضیح بیشتر به جلسات بعد موکول می شود ولی در ادامه صحبتی نمی شود. با تشکر از شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هنوز فرصتی برای ادامه‌ی آن مباحث فراهم نشده است. موفق باشید

28765
متن پرسش
سلام: استاد در رابطه قرآن آدابی داریم مثلا با وضو خوانده شود، تکریم شود، در بالاترین جای خانه گذاشته شود و ... ولی ما در تاریخ داریم که این قرآن با این عظمت و آداب خودش در صفیین حضرت امیر علیه السلام فرمود که قرآن ها را پاره کنید، سوال حقیر این است که با چه قاعده ای این حکم از سوی حضرت صادر شد؟ آیا تابع شرایط است این حکم یا چیز دیگری است یا اضافه بر شرایط قاعده ی دیگری هم دارد؟ آیا از نظر وجودی هم می شود به این موضوع نگاه کرد؟ (منظور اینکه وجود حضرت از وجود چند تا کاغذ بالاتر است و این چند تا کاغذ باید فدای وجود حضرت شود)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که حضرت در آن سخنان می‌فرمایند وقتی قرآن وسیله‌ی مقابله با قرآن ناطق یعنی امام معصوم است، دیگر قرآن نیست، کاغذ پاره است. آری! اگر قرآن جای خود باشد تاج سرِ همه‌ی ما حتی تاجِ سر ائمه می‌باشد. موفق باشید

28749
متن پرسش
با سلام خدمت استاد محترم: «الله نور السموات و الارض» یعنی اینکه از الفاظ قرآن عبور کردن و به حقیقت قران متصل شدن؟ از همه ظواهر عبورکردن و به حقیقت «الله» متصل شدن؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: یعنی در دل عالم، نظر به نوری داشته باشید که همان حضور حضرت «اللّه» است. در این مورد خوب است به تفسیر حمد حضرت امام «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» رجوع شود. موفق باشید

28739
متن پرسش

بسمه تعالی با سلام و خدا قوت: استاد در کانال مطالب ویژه دو کلیپ با صدای خواننده زن لبنانی و فلسطینی بارگذاری شده بود و مطلبی از تفسیر سوره ممتحنه جنابعالی برای معرفی کلیپ استفاده شده بود، پیگیری کردم از مسولین گروهها عنوان کردند مطالب همه مورد تایید استاد هست، استاد بنده بضاعتی از معارف ندارم و جسارت است اما آیا پخش صدای یک خواننده زن شرعا درست می‌باشد؟اگرچه با نظر شما موافقم که جهانی دیگر در حال طلوع است و چه بسا دروزی و مسیحی و سنی سوری و لبنانی که قلبا حزب اللهی است اما این موضوع مجوز نشر خوانندگی یک زن است؟ با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد خوب است سری به جواب شماره‌ی ۲۸۷۳۲ بزنید.

در این رابطه می‌توان نسبت به این موضوع هم فکرکرد. دیروز، هنوز توحید ما آن چنان وسیع به ظهور نیامده بود که سایر ملل احساس کنند ما از آن‌ها جدا نیستیم لذا دوگانگی‌ها شدید بود ولی امروز توحیدِ انقلاب اسلامی طوری گسترده شده که بسیاری از ملل جهان، حاج قاسم سلیمانی را از آنِ خود می‌دانند پس ما از مواضع خود عدول نکرده‌ایم. تاریخ، تاریخ دیگری شده و نسبت انسان‌ها با ظهور توحیدی، گسترش یافته تا آن‌جایی که باید منتظر آینده‌ای بود که گرگ و میش بر یک آخور غذا می‌خورند.

در ابتدای ظهور اسلام پیامبر خدا (ص) به حکم قرآن از ازدواج با زنان اهل کتاب نهی می‌کردند ولی وقتی به مرور چهره‌ی توحیدی اسلام با سعه‌ی بیشتری به ظهور آمد و بیش از پیش ابعاد خود را نشان داد و بر قلب مردم اعم از مسلمان و اهل کتاب سیطره‌ی بیشتری یافت، آیه آمد: «الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ طَعامُ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلٌّ لَكُمْ وَ طَعامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ » (مائده/۵) ‏امروز چيزهاى پاكيزه براى شما حلال شده؛ و (همچنين) طعام اهل كتاب، براى شما حلال است؛ و طعام شما براى آنها حلال؛ و (نيز) زنان پاكدامن از مسلمانان، و زنان پاكدامن از اهل كتاب، برای شما حلال‌اند؛ و این بدان معناست که وقتی شرایط، تاریخی تغییر کند نحوه‌ی حضور اسلام بین ملل و جوامع نیز تغییر می‌کند در آن حدّ که تا دیروز ازدواج با زنان اهل کتاب را ممنوع کرده بود و امروز ازدواج با آن‌ها را بدون آن‌که لازم باشد مسلمان شوند، اجازه می‌دهد. زیرا سیطره‌ی فرهنگیِ اسلام پس از یازده سال آن‌چنان قدرتمند شده است که نه‌تنها هضم فرهنگ یهود و نصارا نمی‌شود، بلکه آن‌ها را در خود هضم می‌کند بدون آن‌که نیاز باشد آن‌ها دین خود را تغییر دهند.

این شبیه آن است که دیروز دریاچه بودیم و امروز اقیانوس شده‌ایم. و این هنر سید حسن نصراللّه می‌باشد که چگونه توانسته است اسلام را در قلب‌‌ها جای دهد هرچند هنوز راه بسیاری در پیش است. موفق باشید

28726
متن پرسش
سلام: در خصوص فرصتی که به شیطان داده شده، که در قرآن از آن با نام «یوم الوقت المعلوم» یاد شده، فارغ از این که این روز چه روزی است، سؤالی در خصوص لفظ معلوم دارم. حکمت ذکر شدن این لفظ چیست؟ آیا غیر از خدا، کس دیگری هم این روز را می‌داند؟ اگر فقط خدا به آن علم دارد، خداوند که عالم به همه چیز و همه کس است، و چیزی بر خدا مجهول نیست، و به کار بردن لفظ معلوم ممکن است در اذهان، حشو به نظر برسد. مثل این که به شخصی بگوییم : «تا یک روز خاص به تو مهلت دادم و این مهلت را می‌دانم» مشخص است که شخص مهلت دهنده به مهلت آگاه است. مگر این که منظور، انحصار بر علم باشد، یعنی فقط خدا می‌داند. اصلا شاید هم حکمتی دیگر داشته باشد. به طور خلاصه بفرمایید که برداشت شما از ذکر کردن لفظ «معلوم» چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: «معلوم» بعضاً به معنای محدود است و در آیه‌ی فوق در مقابل تقاضای شیطان که شیطنت خود را «الی یوم یبعثون» تقاضا کرده بود، جواب داده می‌شود در وقت «معلوم» و محدودی آن تقاضا جواب داده می‌شود مثل آن‌که در آیه‌ی ۲۱ سوره‌حجر داریم: «وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» به این معنا که آنچه از خزانه‌ی الهی نازل می‌شود به اندازه‌ی معلوم و محدودی نازل می‌گردد. موفق باشید

28709
متن پرسش
با سلام و آرزوی موفقیت، در خصوص کشتن مرد قبطی توسط حضرت موسی (ع) و سازگاری آن با عصمت، اگر توضیحی به جز موضوع ترک اولی وجود دارد، راهنمایی بفرمایید. با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اساساً اراده‌ی حضرت در رابطه با کشتن آن مرد قبطی نبود. چون مرد متجاوزی بود «مِنْ عَدُوِّهِ » حضرت مشتی به او زدند و او مُرد، «فَوَكَزَهُ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيْهِ ۖ» و حضرت در دربار فرعون متهم به قتل شدند. ظاهراً تدبیر الهی بود تا حضرت موسی «علیه‌السلام» به نحوی بحضرت شعیب «علیه‌السلام» برسند. موفق باشید

28686
متن پرسش
سلام علیکم: آیا شیطان در برزخ هست؟ و انسان را وسوسه می کند؟ ممنون از استاد مهربان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خیر. حضور شیطان نهایتا تا سکرات می باشد و «وقت معلوم» که در قرآن مطرح است را به سکرات تفسیر کرده اند. موفق باشید

28681
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز. دو تا سوال داشتم: ۱. حد تفسیر به رای چیست؟ مثلا بنده گاهی اوقات آیات را متناسب با حالات خود برای خودم برداشت می کنم. مثلا روزی از اسارت نفس و اطاعت شیطان به ستوه آمده بودم و این آیه آمد: «ولا تطع الکافرین و المنافقین ودع اذاهم ...» و برای خود گفتم راه حل مقابله با شیطان کافر و نفس اماره منافق این است که به اذیت شدن ها فکر و اعتنا نکنم. آیا این جور کارها درست است؟ ۲. در سوره یوسف آیه ۳۶: اینکه خواب دو نفر زندانی در قرآن ذکر شده‌ بی حکمت نیست و حتما یک آموزه ای دارد. چه حکمت و نکته ای پشتش هست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. این نوع برخورد با آیات برخورد خوبی است و ربطی به تفسیر به رأی ندارد که در آن نظر خود را دانسته بر قرآن تحمیل می‌کنید. ۲. این کاری نیست که در دل یک سوال و جواب بگنجد، کلاس می‌خواهد و درس و بحث. موفق باشید

28666
متن پرسش
سلام علیکم و رحمت الله: استاد عزیز در کتاب «ادب خیال، عقل و قلب» فرمودید که برای کنترل خیالات سوء نباید به آنها فرصت داد تا بر ما غلبه کنند. یکی از خیالاتی که قبلا خیلی به سراغم می آمد مربوط به تصاویر مربوط به نامحرم بود و خیلی وسوسه می‌شدم که به سراغ گناه برم. اما به لطف خدا مدتی خیالات این‌چنینی رو بی محل کردم و الان کمتر به سراغم میان. با اینکه این خیالات الان کمتر به سراغم میان، مابقی خیالات همچنان سرجای خود هستن. مثلا حب برتری جویی در امر تحصیل، حب ریاست، یا افسوس خوردن از گذشته همچنان به سراغم میان. به نظر شما آیا باید تک تک و یکی بعد از دیگری بر این خیالات غلبه کنم (مثلا اول خیالات ناشی از حب ریاست رو از خودم دور کنم، بعد خیالات مربوط به برتری جویی در تحصیل، و الی آخر) یا اینکه میتونم به یک باره با همه خیالات سوء بجنگم و بعد از مدتی اونها رو کنترل کنم؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: با نظر به معارف الهی و تدبّر در قرآن، انسان از این امور عبور می‌کند و با جهانی بس گشوده و معنوی روبه رو می‌شود. موفق باشید

28659
متن پرسش
سلام علیکم خدمت استاد عزیز: استاد در برخی روایات نقل شده است: «لَا یُسْأَلُ فِی الْقَبْرِ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً وَ الْآخَرُونَ یُلْهَوْنَ عَنْهُم؛ در قبر سوال نمی شود مگر از کسانی که ایمان خالص یا کفر خالص دارند و از افراد دیگر صرف نظر می شود. الكافی، ج‏۳، ۲۳۵ ابوبکر حضرمی می گوید از امام صادق (ع) پرسیدم: من المسئولون فی قبورهم: از چه کسانی در قبرهایشان سوال می شود فرمود: از کسانی که ایمان خالص یا کفر خالص دارند. فروع کافی ،ج۲،ص ۲۳۷ ببخشید استاد منظور این دسته از روایات رو میشه بیان بفرمایید خوب متوجه نمیشم ایمان خالص رو یعنی افرادی عادی مثل ما که اکثریت مردم هستیم و اون ایمانی رو که باید در قلب مون وارد بکنیم نشده سوال و جواب فرشتگان الهی رو نداریم؟ یا ماها هم که شیعه و محب اهلبیت عصمت و طهارت هستیم با همین اعمال و با همین گناهان هم جزو کسانی هستیم که ایمان خالص دارن؟ چون در روایت هم به این مضمون داریم که امام معصوم می‌فرمایند روز قیامت هیچ کدام از شیعیان جهنم نمی‌روند ولی والله من از برزخ شما نگرانم استاد بنده کتاب معاد شما رو خوندم و سخنرانی هاتون در شرح کتاب رو گوش دادم. ممنون ان شاء الله لطف و عنایت خاص خداوند و امام زمان (عج) که به بهترین بندگانش در این روز عید میشه نصیب تون بشه. التماس دعا دارم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: احتمالاً باید منظور خاصی از آن روایت‌ها مدّ نظر باشد. زیرا تأکید بیشتر روایات آن است که در اولین فرصت که انسان وارد برزخ شد ملکین نکیر و منکر به سراغ او می‌ایند و رویهمرفته و به طور کلی موقعیت او را مشخص می کنند تا در قیامت که «یوم الحساب» برپا می‌گردد، هویت تفصیلی انسان معلوم شود. با توجه به این امر احتمالاً منظور از آن که فرموده‌اند از کسانی‌که در ایمان محض و یا کفر محض هستند، سؤال می‌شود به این معناست که آنچه برای بقیه در «یوم الحساب» روشن می‌شود، برای این افراد از ابتدا مشخص است و «یوم الحسابی» نیاز ندارد. موفق باشید

28633
متن پرسش
سلام استاد عرض ادب: برای فهم کتاب گلشن راز شیخ محمود شبستری، چه کار کنیم؟ چه کتاب هایی و شرحی مطالعه کنیم؟ خصوصاً فهم این بخش : تفکر رفتن از باطل سوی حق به جزو اندر بدیدن کل مطلق حکیمان کاندر این کردند تصنیف چنین گفتند در هنگام تعریف که چون حاصل شود در دل تصور نخستین نام وی باشد تذکر وز او چون بگذری هنگام فکرت بود نام وی اندر عرف عبرت تصور کان بود بهر تدبر به نزد اهل عقل آمد تفکر ز ترتیب تصورهای معلوم شود تصدیق نامفهوم مفهوم مقدم چون پدر تالی چو مادر نتیجه هست فرزند، ای برادر ولی ترتیب مذکور از چه و چون بود محتاج استعمال قانون دگرباره در آن گر نیست تایید هر آیینه که باشد محض تقلید ره دور و دراز است آن رها کن چو موسی یک زمان ترک عصا کن درآ در وادی ایمن زمانی شنو «انی انا الله» بی‌گمانی محقق را که وحدت در شهود است نخستین نظره بر نور وجود است دلی کز معرفت نور و صفا دید ز هر چیزی که دید اول خدا دید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مقدماتی مثل «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» و شرح تفسیر حمد حضرت امام، آمادگیِ ارتباط با فرهنگ عرفانی شیخ محمود را به شما می‌دهد تا إن‌شاءاللّه با شرح لاهیجی بتوانید به سوی فهم کتاب «گلشن راز» شیخ محمود بروید. موفق باشید

28611
متن پرسش
سلام استاد عزیز و بزرگوارم: عید قربان بر شما مبارک. استاد جان داشتم دوباره پیام حضرت آقا رو برای حج امسال مرور می‌کردم رسیدم به این پاراگراف: «امروز مانند همیشه و بیش از همیشه، مصلحتِ الزامی امّت اسلامی، در وحدت است؛ وحدتی که ید واحده در برابر تهدیدها و دشمنی‌ها پدید ‌آوَرَد و بر سر شیطان مجسّم، آمریکای متجاوز و غدّار و سگ زنجیری‌اش رژیم صهیونیستی، رعدآسا فریاد کشد و در برابر زورگویی‌ها، شجاعانه سینه سپر کند. این معنی فرمان الهی است که فرمود: وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَمیعًا وَلا تَفَرَّقوا.(۱) قرآن حکیم، امّت اسلامی را در چهارچوب «اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم»(۲) معرّفی می‌کند، و از او وظیفه‌ی «وَلا تَرکَنوا اِلَی الَّذینَ ظَلَموا»،(۳) «وَلَن یَجعَلَ اللهُ لِلکافِرینَ عَلَی المُؤمِنینَ سَبیلًا»،(۴) «فَقاتِلوا اَئِمَّةَ الکُفر»(۵) و «لا تَتَّخِذوا عَدُوّی وَ عَدُوَّکُم اَولِیاء»(۶) را می‌طلبد، و برای اینکه دشمن را مشخّص کند، حکمِ «لا یَنهٰکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقاتِلوکُم فِی الدّینِ وَلَم یُخرِجوکُم مِن دِیارِکُم» (۷) صادر می‌فرماید. این فرمانهای مهم و سرنوشت‌ساز، هرگز نباید از منظومه‌ی فکری و ارزشی ما مسلمانان جدامانده و به‌دست فراموشی سپرده شود.» بعد یادم افتاد به حرفهای شما در جلسه تفسیر سوره ممتحنه مورخ ۴/۵/۹۹ استاد جان سوالم من اینه که شما حرفهاتون رو با آقا هماهنگ می‌کنید یا ایشون با شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این قصّه، قصّه‌ی روزگارِ ما است. مسلّم حقیقتِ تاریخِ ما به قلب ایشان می‌رسد و در سایه‌ی ارادت به نایب‌الإمام، خداوند به سایرین مدد می‌رساند. به امید کسب شایستگی در نسبت به ارادت به نایب الإمامِ دوران‌مان. موفق باشید

نمایش چاپی