بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان، فلسفه، کلام

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
16166
متن پرسش
سلام: آیا سرنوشت ما از قبل تعیین شده است؟ آیا آنچه مصلحت و مقدر ماست برایمان از قبل تعیین شده است؟ یعنی چه بخواهیم و چه نخواهیم همان می شود که باید بشود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنان که از آیات و روایات برمی‌آید، مصلحت ما از قبل تعیین شده. ولی اگر به آن‌چه که به راحتی برایمان پیش می‌آید راضی نباشیم و آن‌چه خداوند برایمان انتخاب کرده است را نخواهیم، سرگردان می‌شویم. مثل فردی که خداوند در فلان روستا خلقتش را رقم زد و زندگی او را در آن روستا به بهترین شکل فراهم نمود ولی هوس حضور در شهرهای بزرگ، او را سرگردان اجاره‌نشینی و چندشیفت‌کارکردن کرد. البته این یک مثال است. موفق باشید

16165
متن پرسش
سلام: با توجه به سوال 16098 یعنی کسانی که چند زن می گیرند یا اصلا زن نمی گیرند این هم از قبل برایشان تعیین شده است؟ در مورد طلاق چی؟ کسی زن می گیرد و بعد طلاقش می دهد! اگر از قبل قسمت او بوده چرا منجر به طلاق می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر انسان به تقدیر خود راضی شود، آن‌چه بهترین است و مصلحت است، برای او پیش می‌آید. ولی اگر به تقدیر خود راضی نباشد و در چشم و هم‌چشمی‌ها قرار گیرد و خود را به آب و آتش بزند، آری! آن‌چنان سرگردان می‌شود که بعضاً به انواع طلاق‌ها نیز گرفتار می‌گردد. موفق باشید

16162
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار: با توجه به طریقه نفی خواطر سید بحر العلوم که در زیر آمده طريقه نفي خواطر در رساله عرفانی علامه سید مهدی بحرالعلوم ليكن در رساله منتسب به مرحوم بحر العلوم اين طريق را اجازه نمى ‏دهد و در آنجا اصرار شديدى دارد بر آنكه نفى خواطر را بايد بدون ذكر نموده و سپس وارد در مرحله ذكر شد چون نفى خواطر با شمشير ذكر بسيار خطرناك است. در آنجا چنين گويد: بسيارى از متشيّخين طىّ مرحله نفى خاطر را به ذكر مى‏ آموزند (بديهى است كه مراد از ذكر همان التفات و توجّه قلبى است نه ذكر لسانى كه در اصطلاح به آن ورد گويند) و اين بسيار خطرناك است چون حقيقت ذكر عبارتست از ملاحظه محبوب و قصر نظر بر جمال از دور، و هنگامى تماشاى محبوب جايز است كه چشم از غير او بالمرّه پوشيده شده باشد زيرا محبوب غيور است و از غيرت او اينست كه چشمى كه او را ديد روا ندارد كه ديگرى را ببيند، و هر ديده ‏اى را كه از روى او برداشته و به ديگرى نظر كند كور نمايد، و ديدن او و ديدن غير او منافى غير اوست، و اگر اين ديدن و روى بازداشتن تكرار شود به منزله استهزاء است، و محبوب چنان قفائى بر وى زند كه نه سر جويد نه كلاه: وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانا فَهُوَ لَهُ قَرينٌ «آيه 36، از سوره زخرف» : «و هر كه از ياد خداى رحمن چشم بپوشد شيطانى را برايش برانگيزيم كه قرين و همراه وى باشد» بلى يك نوع از ذكر در نفى خواطر مجوّز است و آن اينست كه غرض از ذكر نظر بر جمال محبوب نباشد بلكه مراد ردع شيطان باشد، مانند كسى كه مى‏ خواهد غير را از مجلس براند فلذا محبوب را مى‏ خواند، در اينجا غرض تهديد و تخويف غير است. و آن بدين طريق است كه در حالت اشتغال به نفى خواطر اگر خاطرى به نوعى حمله كند كه دفع آن بسيار مشكل و صعب باشد به جهت دفع آن به ذكر مشغول شود. امّا طريقه محقّقين راه و واصلين آگاه آن است كه در تعليم مبتدئين و ارشاد ايشان اوّل امر به نفى خواطر كنند و سپس به ذكر پردازند. و براى نفى خواطر اوّل به سالك امر كنند كه به يكى از محسوسات چون سنگى يا چوبى توجّه كند و مدّتى چشم بدان بدوزد و مهما امكن چشم بر هم نگذارد و به جميع قواى ظاهريّه و باطنيّه بدان متوجّه شود. و بهتر اينست كه اربعينى بدان مداومت كند، و در خلال اين مدّت از سه ورد «استعاذه» و «استغفار» و ذكر «يا فعّال» استفاده نمايد، و بعد از فريضه بامداد و شام بدين اذكار اشتغال ورزد. و پس از اين مدّتى به قلب صنوبرى خود توجّه كند و مدّتى بر اين مداومت نموده و بالكلّيّه متوجّه آن گردد و به جز خيال آن خيال ديگرى را به خود راه ندهد، و در خلال اين عمل اگر خاطرى حمله كند و تشويشى روى دهد از كلمه لا موجود الا اللّه 74 و كلمه الله استمداد جويد. و مدّتى بر اين عمل مداومت نمايد تا كيفيّت بى‏ خودى دست دهد. و ذكر در خلال اين عمل «استغفار» و ذكر «يا فعّال» است و تكرار اسم «يا باسط» بسيار نمايد. و چون سالك به اين مرحله رسيد مأذون است بقيّه مرحله نفى خاطر را به وسيله ذكر نفسى خيالى اتمام نمايد تا خاطر بالمرّة مندفع گردد زيرا بقاياى خواطر ان شاء الله به دخول در مراتب ذكر و فكر خود به خود مندفع خواهد شد». انتهى ملخّصه. صفحه 143 تا 145– رساله لب اللباب فی سیر و سلوک اولوالاللباب 1. حال با توجه به متن بالا این نحوه نفی خواطر مورد تایید می باشد و اشکالی در آن نیست؟ کمی شرح دهید 2. اگر این نحوه نفی خواطر مورد تایید نیست؟ به چه نحو و چه کیفیتی باید نفی خواطر کرد چون این را می دانیم که خواطر امر حادث و علتی دارند و مهم نحوه برخورد با آنهاست؟ 3. از چه اذکاری با نفی خواطر باید بهره برد به چه کیفیت؟ لطفا کمی شرح دهید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده سال‌های قبل این متن را دیدم ولی در جمع‌بندی، دستور آیت اللّه جوادی را راحت‌تر می‌دانم که می‌فرمایند بهترین ذکر، یاد مرگ است. و در این فضا دستورات شرعی و عبادات در جای خود قرار می‌گیرد. لذا بیشتر به مباحث معاد باید پرداخت تا إن‌شاءاللّه بشود همواره خود را در قیامت احساس کرد. موفق باشید

16144
متن پرسش
با سلام: با توجه به آیه ۲۹ بقره آیا نتیجه نمی گیرم که حرف فلاسفه کی می گویند: اول عالم غیب خلق شده بعد دنیا. اشتباه است چون در آیه انگار اول خلقت زمین بیان شده بعد آسمانها.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آیه‌ی مذکور می‌فرماید: آن‌چه در زمین خلق شده برای شماست – نه آن‌که شما برای آن‌ها باشید - پس بعد از آن‌ به آسمان‌ها پرداخت – نه آن‌که بعد از آن، آسمان‌ها را خلق کرد - به آسمان‌ها پرداخت در رابطه با مراتب آسمان و نحوه‌ی حضوری که باید حضرت حق در آسمان‌ها داشته باشد، معنا می‌دهد. موفق باشید

16142
متن پرسش
سلام استاد عزیز و گدان قدر: خسته نباشید بنده مدت طولانی است که مباحث شما رو کار می کنم و الحمدلله در ترک رذایل زبانی خداوند متعال کمکم کرده است ولی متاسفانه از نظر شکم و خوردن در حدی شکم پرست هستم. دوست دارم روزه بگیرم ولی متاسفانه به علت بیماری سنگ کلیه چند سالی است از این تکلیف الهی بی نصیب هستم. لطفا جهت رهایی از این رذیله راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در غذاخوردن به خودتان سهم دهید و سهمِ کم هم ندهید، ولی بعد از خوردن سهم، دیگر دست بکشید تا ملکه‌ی کنترلِ خوردن در شما ایجاد شود. موفق باشید  

16152
متن پرسش
سلام علیکم: بهترین روش برای تزکیه نفس چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بهترین روش تزکیه رعایت تقوای الهی است. به نظر بنده سه جلد کتاب «مقالات» مرحوم آیت اللّه شجاعی«رحمة‌اللّه‌علیه» در این مورد کمک می‌کند. موفق باشید

16148
متن پرسش
سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی: ان شاء الله که خسته نباشید. دو منبع می خواستم برای تاریخ فلسفه اسلامی (کتابی جامع و دقیق معرفی بفرمایید که در خلال مباحث، صرفا فقط رویکردش بیان تاریخ نباشد و بصورت طوطی وار فقط تاریخ نگوید) مثلا مثل جزوه شما باشد. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسیر باید همان مطالعه‌ی «بدایه و نهایه و اسفار» باشد. موفق باشید

16138
متن پرسش
خواندن فلسفه و حکمت متعالیه و به دنبال آن عرفان نظری را به چه طلابی توصیه می کنید؟ برخی افراد که خود در این مسیرند تقریبا همه را می خواهند به این راه بیاورند در حالی که شاید مضر باشد؟ ملاک چیست؟ مخصوصا نسبت به خانم ها چقدر توصیه می کنید؟ خیلی متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در رابطه با رجوع به عرفان، زن و مرد ندارد. ولی اولاً: هرکسی ذوق عرفانی ندارد و بعضاً افراد به روش‌های دیگر با خدای خود مأنوس خواهند بود ثانیاً: طلاب خوب است است که بعد از چند سالی که با درس خارج فقه مأنوس بودند، به سراغ عرفان نظری بروند. موفق باشید

16112
متن پرسش
استاد سلام علیکم: حدودا یک سال است که مردم در نظرم از خداوند جلوه مهتمری یافته اند. در مردم به قشر روشنفکر هم علاقه مند شدم متاسفانه. البته دستاورد همنشینی با دوست بد است که همان همسرم است. حالا نمی توانم نظرم را چون گذشته تنها معطوف خداوند کنم. تلاش های زیادی انجام دادم اما بی فایده بوده.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: توحید یعنی در عالم کثرات، نظر به وحدت‌داشتن و حق را در هر مرحله‌ای و در هر منظری دیدن. و متوجه باشیم آن‌هایی که نظر به حق ندارند چه اندازه گرفتار پوچی و توهّم‌اند. در نتیجه راهِ چاره فرار از مردم نیست، بلکه در مردم‌بودن ولی از حق، غفلت‌نکردن است. موفق باشید

16115
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید: ببخشید سوال قبل ناقص اومد. خواستم ازتون بپرسم که آیا در زمان حاضر به نظر شما اساتید عرفان عملی و سیر و سلوک چه کسانی هستند و به نظر شما در زمان حاضر برای سلوک می شود به چه کسانی مراجعه کرد و کمک و راهنمایی گرفت؟ لطفا اگر امکان دارد اسم ببرید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به گفته‌ی آیت اللّه بهجت، علم تو استاد توست. عرفان نظری می‌تواند به عنوان علم ما، استاد ما باشد و در این رابطه، کتاب «فصوص‌الحکم» از محی‌الدین و «منازل‌السائرین» از خواجه عبداللّه کمک‌کار است. موفق باشید

16125
متن پرسش
سلام استاد: آیا دستورات شرع، به منظور پاکسازی هر چه بیشتر نفس و تجرد آن وضع شده اند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! زیرا شرط تقرب به حضرت حق، تجرد است و عبادات برای تقرب به مقام حضرت حق است. موفق باشید

16124
متن پرسش
سلام استاد: آیا هر چقدر نفس از رذایل پاک شود و به فضایل آراسته گردد، به تجرد بیشتر نزدیک می گردد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است. موفق باشید

16120
متن پرسش
با سلام: من کتابهای «معرفت نفس» و از «برهان تا عرفان» و «خویشتن پنهان» و... را مطالعه کرده ام. اما سوالی برایم پیش آمده و آن اینکه طبق نظر «النفس جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا» ملاصدرا، نفس حادث می شود با جسم، اما این صحبت که انسانها قبل از آفرینش کینونیت عقلانی داشتند چه می شود؟ اگر ممکنه این بحث را برایم روشن بفرمایید. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن بحث در جای خود، بحث درستی است که وجود علمی انسان‌ها نزد خداوند قبل از حدوث در بستر عالم ماده واقع است. بحث ملاصدرا در رابطه با تعلق آن نفس به بدن است که این در بستر جسمانی به کمک حرکت جوهری محقق می‌شود. موفق باشید

16111
متن پرسش
سلام: چگونه متوجه فریب های شیطان شویم؟ با توجه به آنکه توجیهات عقلی برای گناه آورده می شود.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن مى‏فرمايد: «وَاذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْاصالِ وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلين»[1] نقش پروردگار خود را در جان خود به ياد داشته باش و اين حالت را با حالت تضرع و بدون بلندكردن صدا، زنده نگهدار و از غافلان مباش. انسانى كه متذكرِ حضور و نقش پروردگار در عالم هست همواره مواظب مى‏ باشد تا دشمن او، نفوذى در دل او پيدا نكند و با ياد خدا به پاسدارى حريم دل مشغول است. قرآن در وصف چنين انسان‏هايى‏ مى ‏فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ‏ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ»[2] مؤمنينِ اهل تقوا آنهايى ‏اند كه چون احساس كردند گروهى از شياطين اطراف قلبشان در گردش ‏اند، متذكر ياد خدا مى‏ شوند و نسبت به وسوسه‏ هاى شياطين بيدارند. زيرا قلب خود را كه به منزله‏ ى كعبه است و بايد آن را پاس داشت، پاسدارى مى‏ كنند. شخصِ مراقب، همواره در حضور است‏ «في مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِر»[3] او خود را در محل صدق و حقيقت، در نزد پرودگارِ صاحب اختيارِ مقتدر، جاى داده و پاسبان حرم دل است و در حرم او غير او را راه ندهد. انسان مراقب، مراقب اعمال خود و مواظب زبان و قلم و حتى نيات خويش است. مى‏ بيند نيت بد جان انسان را تيره مى‏ كند. خداوند مى‏ فرمايد: «وَإِن تُبْدُواْ مَا فِي أَنفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُم بِهِ اللّهُ»[4] خداوند شما را نسبت به آنچه از درون خود آشكار مى ‏كنيد و يا پنهان مى‏ نماييد، مورد محاسبه قرار مى‏ دهد. لذا امور نفسانى چه اظهار شود و چه پنهان گردد، مورد حساب خواهد بود و وقتى انسان در حضور كامل قرار گرفت متوجه مى‏ شود نيت بد چه اندازه در محضر حق بى‏ ادبى و معصيت خواهد بود. و این است معنای عبور از فریب شیطان. موفق باشید

 

 


[1] ( 2)- سوره‏ى اعراف، آيه‏ى 205.

[2] ( 1)- سوره‏ى اعراف، آيه‏ى 201.

[3] ( 2)- سوره‏ى قمر، آيه‏ى 55.

[4] ( 3)- سوره‏ى بقره، آيه‏ى 284.

16108
متن پرسش
سلام استاد عزیز: از آنجای که حضرتعالی فرمودید که می توان در سلوک، حضرت امام خمینی رحمت الله علیه را نصب العین قرار داد. لطف بفرمایید که مقدمات این امر مهم را بیان نمایید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» شده است. خوب است به آن‌جا رجوع فرمایید. موفق باشید

16106
متن پرسش
با سلام: از استیکرهایی که در کانال قرار می دهید با موضوع روزه یکی از آنها توصیه ای از استاد طاهر زاده بود بنابر اینکه تا کمی بعد از افطار هم غذا نخوریم تا اسب چموش رها نشود و جالب است استاد تعابیری سنگین دارند از جمله تقوی از دست می رود و اسب چموش بر می گردد. این دیگر چه تدینی است؟ کجای دین گفته اند بعد افطار هم غذا نخوری مستحب است؟ چرا ریاضات شرعیه باید به اسم مراعات تقوی لحاظ شو؟ تقوی که هیچ، ورع هم این اقتضا را ندارد، چون مبنا غلط است، مگر مبنای ما شهود در عالم است؟ مبنا ایمان و عمل صالح است یا شهود؟ اگر مبنای ما ریاضات شرعیه باشد که تا حدی با مرتاضان و امثالشان مشترک الوجهیم و این اوج بی اخلاصی است، اخلاص زمانی است که دستور و فرامین الهی اجرا شود،نه بدعت هایی که تمایل نفس را به کشف و شهود بالا می برد. بعد هم گیرم که دستور العمل سازنده ای باشد و مجرب آیا برای همه قابل اجراست؟ آیا با نشر مجربات خود مردم را از دستورات جامع اهل بیت (ع) دور نمی کنیم؟ بله اگر به عنوان سفارشی برای نگهداری نفس از لذایذ مطرح می شد بسیار عالی بود اما حواسمان باشد تقوی معنای جامعی دارد و یک اصطلاح است. و بقول آیت الله میرباقری حواسمان باشد درکمان از مفاهیم هم بر شهودمان تاثیر دارد. حتما جوابم را بدهید. یا علی مدد. با آرزوی سلامتی برای استاد طاهرزاده
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده به عنوان طاهرزاده هیچ‌جایی عرض نکرده‌ام با رسیدن به موقع افطار باید غذا نخوریم!! – و اشکال شما به چنین سخنی اشکال به‌جایی است – عرض بنده آن است که مواظب باشیم هنگام افطار پرخوری نکنیم زیرا در آن صورت نتیجه‌ی لازم را نمی‌گیریم ولی نه به آن معنا که روزه‌مان قبول نمی‌باشد. در آخر آیه‌ی روزه می‌فرماید: «لعلکم تتقون» و این نشان می‌دهد باید برای تحقق تقوا زمینه‌های دقیقی را در روزه فراهم کرد. موفق باشید

16094
متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوار: حضرت آیت الله بهجت رحمة الله علیه، سفارش بسیاری به انجام واجبات و ترک محرمات داشتند، استاد دنبال کتاب مفصلی درباره شناخت محرمات و واجبات هستم. آیا حضرتعالی در میان کتاب ها یا سخنرانی های تان همچین کتاب یا سخنرانی ای دارید و اگر نه آیا به بنده کتابی معرفی می نمایید که به آن مراجعه نمایم. با سپاس فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اصل مطلب را در مورد واجبات و محرمات، رساله‌های عملیه فرموده‌اند. شاید دو جلد کتاب «فرزندم؛ این‌چنین باید بود» که حضرت مولی‌الموحدین«علیه‌السلام» در نامه‌ی خود به فرزندشان متذکر وظایف و ظرائفی می‌شوند، جواب نیاز شما را بدهد. کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید

16074
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار: با توجه به یادداشت ویژه «هشدار که ماه شعبان آمد» 1. روزه گرفتن و انجام اعمال عبادی ماه شعبان چگونه باعث فهمیدن رسالت نبوی و یاری کردن پیامبر (ص) و رسیدن به شفاعت آن حضرت می شود؟ 2. چگونه از این ماه می توان نهایت استفاده را برد؟ 3. اینکه مولا علی فرمودند: از آن وقت که سخن منادیِ رسول خدا «ص» را که فرمود شعبان ماه من است، شنیدم تا کنون روزه آن ماه از من فوت نشده و إن‌شاءالله تا آخر عمر هم فوت نخواهد شد. چه نوع نگاهی هست؟ و آن حضرت متوجه چه هستند و طالب چه مقام و جایگاه هستند؟ لطفا کمی شرح دهید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: رعایت دستورات ماه شعبان یک نوع هم‌سنخی با رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» برای انسان پیش می‌آورد و مولای موحدین«علیه‌السلام» که در عطش زندگی در افق رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» خود را پرورانده است، سختْ در رعایتِ اعمال ماه شعبان کوشا می‌مانند. موفق باشید

16073
متن پرسش
سلام علیکم استاد طاهرزاده: بنده در کوچه و خیابان در حد ممکن سر به زیر راه می روم اما گاهی که سرم را بلند می کنم چشمم به نامحرم می افتد، ولی فورا سرم را به زیر می اندازم. می دانم که شاید از نظر فقهی گناهی بر بنده مترتب نباشد اما آیا به نظر شما همان یک نگاه اثر وضعی خود را بر نفس نخواهد گذاشت؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خیر. اتفاقاً ثواب دنبال‌نکردنِ نگاه به نامحرم نصیب شما می‌شود. موفق باشید

16072
متن پرسش
با سلام: جناب استاد در مباحث حمد امام در بحث تجلی ذات بر ذات و تجلی صفات، من مطلب شما رو اینطور دریافت کردم تا چقدر درست متوجه شدم؟ در بحث تجلی ذات بر ذات که وجود موجودات به ظهور میاد و تجلی ذات بر صفات که کمالات موجودات نمایان میشه، در واقع موضوع از این قرار هست که خداوند در هر دو این تجلیات در واقع ظهور و تجلی فعلی و ایجادی نمیکنه بلکه تجلی حق که در عرفان مطرحه تجلی به معنای تجلی انفعالی و از باب نگاه و توجه حق به خود حق هست «حالا این تعبیر انفعالی از بنده هست» یه موقع ما چیزی رو ایجاد می کنیم به اضافه اشراقی و به انشاء نفس یه موقع خیر فقط توجه می کنیم به آنچه که بود و برای ما در خفاء بود و برای ما ظاهر میشه مثل یک مطلب علمی که از قبل میدونستیم و بعد فقط بهش توجه می کنیم و برامون ظاهر میشه. ظهور در عرفان از سنخ معنای دومه یعنی خلقت به این معناست که حق تعالی فقط به خودش نگاه میکنه که تمام وجود و کمالات و امکان ممکنات در خودش مندمج هست و برای حق به تفصیل میاد. درست مثل موقعی که ما به عقل و خیالمون توجه می کنیم در واقع ایجاد نکردیم، شوون و مراتب خودمون رو بلکه فقط برای ما ظاهر شد آنچه که بود. بنظرم فقط این طوری اگر بگیریم اضافه ای بر ذات پیش نمیاد. مساله دوم این که عرفا صحبت از فنای ذاتی میکنن این حرف به این معناست که همه ما در مرتبه احدیت هم اکنون فانی هستیم و فانی هستیم یعنی تمام ذات و صفات ما «خود اوست» و ما فقط امکان هستیم همین. و امکان هم لاشئ است چیزی نیست. و سمع و بصر و دیگر صفات ما صفات و اسماء حق هست. به قدر امکان ما. پس چرا دنیا و گل و گیاه و درخت و ... به اعتبار ماهیتشون می بینیم؟ این همون معنای هبوط از بهشت هست که انسان ذاتا باید دنیا ببیند و خود را در دنیا احساس کند تا حجاب ها را کنار زده و جایگاه واقعی خود را مشاهده کند. و انسان وقتی به ذات حق نگاه میکنه در حالی که خودش فانی در ذاته در واقع ماهیات رو انتزاع میکنه و کنه ذات رو هیچ کس نمیبینه. حالا مگه ما هستیم که نگاه هم بکنیم؟ ما به حق هستیم یعنی خود حق است که از دریچه امکان ما به خودش نگاه میکنه. جایگاه دنیا و دیگر عوالم کجاست؟ همه فانی در ذات حق اند و مقام ذات طوری است که که هنگامی که به ذات نگریسته می شود عقل و مثال و طبیعت برای بیننده رویت می شود بیننده هم انسانی است که فانی در ذات است. از باب تشبیه معقول به محسوس شاید بشه گفت چیزی شبیه مانند وقتی که به شئ نگاه عقلی می کنیم معقولات ثانیه فلسفی رو انتزاع می کنیم. و گرنه واقعا مثال و عقل و دنیا یک حقیقته که به چشم ما 3 طور دیده میشه. خلاصه این که یک حقیقت شخصیه در صحنه عالم هست و ما فانی در اوییم و کثرات ماهوی و وجودی همه و همه برداشت و ظهور او بر ماست. و ما هم فقط امکانیم و امکان چیزی نیست پس عوالم همه ظهور او بر خودشه.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- حرف درستی است ولی واژه‌ی انفعال، واژه‌ی رسایی نیست زیرا حضرت حق در خود و به خود می‌نگرد و عملاً چیزی در میان نمی‌آید که موجب انفعال آن مقام گردد 2- ما تا در حق، فانی نباشیم دنیا و ماهیات برایمان معنا دارد تا آن‌جایی که سالک به چشمِ حق ببیند و حتی از دیدن این نوع دیدن نیز خلاصی یابد آن‌طور که جناب خواجه عبداللّه انصاری آن پیرِ ره‌رفته در «منازل السائرین» در منزل توحید متذکر آن است. موفق باشید

16082
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: پیرو سوال 16035 آقای یزدان پناه در کتاب مبانی و اصول عرفان نظری، نظری جز این دارند: در آن کتاب آمده است اعیان ثابته در مرتبه واحدیت معلوم حق می گردد - در بخش دیگر کتاب می فرمایند اعیان ثابته در تعین ثانی معنا پیدا می کند و همچنین فیض اقدس مطابق تعین ثانی می دانند و تعین ثانی را مقام واحدیت معرفی می کنند. سخنان آقای رمضانی در این خصوص: اما از این جهت که آنها «من حیث هی موجودة بوجود علمی»، باید بگوئیم: آنها در صقع ذات، در حضرت علمیه، در مرتبه واحدیت و در تعیّن ثانی قرار دارند؛ یعنی در حضرت احدیّت و در غیب ذات حرفی از اعیان ثابته نیست تنها جایی که می‌توان برای آن در نظر گرفت و از آن دفاع کرد حضرت علمیّه است که از آن به مرتبه واحدیت یا تعین ثانی و یا تعابیر دیگری که ممکن است وجود داشته باشد، تعبیر می شود. ما فعلاً در مقام تعریف و بیان مرادیم، اثباتِ اعیان ثابته و‌ اشکالات آن و جواب‌ از آن اشکالات، در مراحل بعدی بحث دنبال می شود. بنابراین مجلّ تقرّر اعیان ثابته از آن جهت که به وجود علمی موجودند، حضرت علمیه است نه حضرت احدیت و نه هویت غیبیّه، مانند این که شما اگر بر ذات و هویت غیبیۀ خودتان تمرکز کنید خواهید دید در آنجا هیچ کثرت و تعینی نیست؛ اما وقتی در صقع ذات و حضرت علمیۀ خودتان، تصورات ذهنی خودتان را سامان می دهید، می‌بینید که آنها در برابر شما رژه می‌روند، تکثر معنا پیدا می کند و بعضی از آنها از بعضی دیگر امتیاز می یابند اینها در مرتبه ذات شما به این نحوه ظهور و حضور یافته و مشاهده می‌شوند. این، یک مثال بود اکنون شما این مثال را بالا ببرید و بر صقع ذات حق تعالی و مرتبۀ واحدیت و حضرت علمیه تطبیق دهید. در هویت غیبیه که «لا اسم و لا رسم له» هیچ خبری از کثرت نیست، در مرتبه احدیت هم که حقیقتی یک پارچه است و تعین پیدا کرده و اصطلاح تعین اول را به خودش اختصاص داده خبری از آنها نیست چون همۀ کثرات در تعین اول مستهلک اند؛ اما در مرحله تعین ثانی یا مرتبه واحدیت است که می‌توانیم تکثر را تعقل و تصور کنیم. و در همین جا است که اعیان ثابته، تکثر اسماء و صفات و ظلال و سایه های اسماء و صفات مطرح است. عبدالرزاق کاشانی عین ثابت را این گونه تعریف می کند: «"العین الثّابتة" هی حقیقة الشیء فی الحضرة العلمیّة لیست بموجود بل معدومة ثابتة فی علم الله و هی المرتبة الثّانیة من الوجود الحقّی.» عین ثابت همان حقیقت شیء در حضرت علمی است، موجود نیست بلکه معدوم است و در علم خدا ثابت است و آن مرتبه ی دوم وجود حق می باشد. و موارد دیگر. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی در توصیف اعیان ثابته گفته می‌شود «ما شمّت رائحة الوجود» نظر به حقیقت علمیِ اعیان ثابته دارند و این مقام احدیت است که همه‌چیز در آن مقام مستهلک می‌باشد. می‌ماند که اگر برای حضرت حق مقام هویت غیبیه‌ای را نیز مدّ نظر قرار دهیم – به عنوان مقامی بالاتر از مقام احدیت – مقام احدیت به عنوان تعیّن ثانی مطرح می‌گردد. ولی اگر مقام احدیت را تعیّن اول گرفتیم، مقامِ واحدیت می‌شود تعیّن ثانی. در هر حال وجود علمیِ اعیان ثابته، غیر از وجود عینی آن‌ها است که با تجلیِ اسماء الهی بر آن‌ها شکل می‌گیرند و بدین لحاظ گفته می‌شود وجود عینی اعیان ثابته در مقام تعیّن ثانی قرار دارند. عمده توجه به دو مرتبه‌ی علمی و عینی اعیان ثابته است. مهم نیست که ما تعیّن اول و ثانی را چگونه قلمداد کنیم. به نظر بنده همان‌طور که جناب آقای یزدان‌پناه تعیّن اول را «احدیت» و تعیّن ثانی را «واحدیت» گرفته‌اند، جمع‌بندیِ خوبی است. موفق باشید 

16080
متن پرسش
سلام علیکم استاد: منظور از این جمله که: شیوه سلوکی آیت الله قاضی و شاگردانش، معرفت نفس بوده، دقیقا چیست؟ یعنی اصلا رابطه عرفان با معرفت نفس چگونه است؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: معرفت نفس موجب می‌شود که انسان با وجود خود و نه با ماهیت خود مرتبط گردد و از این جهت دریچه‌ی عرفان است از آن جهت که در عرفان ما با وجود حضرت حق مأنوس می‌گردیم. به عنوان نمونه می‌توانید بحث «ده نکته در معرفت نفس» که کتاب و شرح صوتی آن بر روی سایت هست را دنبال بفرمایید. موفق باشید

16064
متن پرسش
سلام: شما تهران نیستید و نمی بینید چه خبره.خیلی اوضاع خراب شده. همه بد شدند. همه عصبانی اند. همه دروغ میگن. دزدی زیاد شده. هم کارگرا دزدی میکنن هم مدیرها، به کار گرها میگی دزدی نکن میگن: همه میدزدن ما هم باید بدزدیم. بی حجاب پر شده. پر! اوضاع خیلی خرابه حاج آقا. نمیدونیم چیکار کنیم. الان من می ترسم تو خیابون راه برم. آنقدر وضع بد شده. تفکر و منطق هم به حد صفر رسیده. همه عاشق برنامه خندوانه شدند، به چیزهای متفکرانه علاقه ندارند. به مسخره بازی و چیزای تخیلی علاقه دارند. 1. به نظر شما این اوضاع که تا الان به سمت بد شدن رفته است، مگر میشه که خوب بشه؟ همش بدتر میشه. 2. من تو تهران به گناه بیفتم باید برم جای دیگه؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- همیشه یک تمدن در آخرین مراحل تاریخی‌اش نهایی‌ترین چهره‌ی خود را ظهور می‌دهد، به همان معنایی که گفته می‌شود حرکتِ مذبوحانه دارد. مثل گوسفندی که در عین سر بریده‌اش، تکان‌های شدید می‌خورد تا خود را مانند یک گوسفند زنده بنمایاند. آثار غرب‌زدگیِ تاریخ ما به همین شکل فعلاً در صحنه است ولی حضور انقلاب اسلامی نرم‌نرم شرایط دیگری را مدّ نظرها قرار می‌دهد و با بر ملاءشدنِ هیبت دروغین فرهنگ غربی همه‌چیز دگرگون می‌شود. پس «اصبروا و تتقوا». 2- چاره‌ی کار، خارج‌شدن از تهران نیست، چاره‌ی کار، رسیدن به بصیرتی است که ضعف این آدم‌ها را ببینیم و جذب آن‌ها نگردیم. موفق باشید

16060
متن پرسش
بسم الله النور از آنجایی که درس فلسفه از پیچیدگی های زیادی برخوردار بوده و از طرفی وادی حساسی می باشد لکن چون بسیاری از اساتید از احاطه علمی برخوردار نبوده لذا نوعا ورود به این وادی با تزلزل اعتقادات همراه می باشد. مضافا بر اینکه فلسفه ی مدون خوانده شده در حوزه صرفا براساس رأی و نظر فلان فیلسوف بوده و این همه احادیث و آیات فلسفی گون مدخلیت در معروضات فکری ایشان نداشته و اگر هم داشته چون مبنای قرآنی و حدیثی مشخص نیست نمی شود سیر استنتاج فکری برای فلان مطلب فلسفی را پیدا کرد. و زمانی که به کتبی چون حدیث مفضل یا عیون اخبارالرضا رجوع می نماییم به ظرافتهای کاملا متقن برخورد کرده که یا دخیل در آرای فلسفی نشده و یا اگر شده حق مفاد آن مراعات نشده است. بنده مخالف آن بوده که آرای اندیشمندان به خورد طلاب داده شود بدون اینکه سیر فهم آنها از آیات و روایات برای ایشان ملحوظ شده باشد. مثلا اینجانب سوال ظریفی را از مجامع فلسفی و اساتید مختلف جویا شده که ایشان بعضا یا مسکوت گذاشته یا جواب غیر متقن داده اند که برای استدراک این مطلب ،سوال در ذیل آورده می شود: و اما بعد؛ در قرآن کریم می فرماید «لیس کمثله شیء» و از طرفی بسیاری از محکمات و ادله قرآنی و روایی تأکید دارد که ذات اقدس الهی از هر شبه و متشبه ای مبری است و هیچ کس حتی «اول ما خلق الله نوری» نیز راهی برای ادراک کنه ذات مقدس الهی ندارد و صرفا ماسوی الله هستی خداوند و تجلیات او را ادراک کرده لذا سوال اساسی اینجاست چگونه بسیاری از فلاسفه حتی اسلامی مثل علامه طباطبایی و سایرین قائلند وجود الهی و وجود ماسوی الله هر دو وجودند و صرفا وجود اقدس الهی وجودش مشدد است و مابه الاشتراک ما به الامتیاز است. در حالی که این معنا متبادر می شود که خداوند ذات بی نهایتی (که مستحضر هستید که این تعبیر بی نهایت نیز تعبیر ناقص و ابترمی باشد چرا که احصاء و معدود بودن لازمه ی این تعبیر می باشد در حالی هو الاول و الآخر بوده و اولیت او عین آخریت اوست) است که البته ماسوی الله را حظی از مرتبه ی نازله این وجود است و مثل ما قطره ای در برابر اقیانوس الهی است در حالی که ساحت قدس الهی منزه است از این تعابیر تشبیهی و حال آنکه لیس کمثله شیء و خداوند با خلقتش بر اهل عالم متجلی شده (الحمدلله المتجلی لخلقه بخلقه) و هیچ کس را به این وجود بسیط فهمی نیست. آیا تعبیر علمای دیگر که قائلند وجود ماسوی الله تجلی و نمود وجود قدس الهی است صحیح تر به نظر مداقه گر در این معانی نیست؟ و چگونه است که عده ای قدیم زمانی را پذیرفته اند در حالی که موید قرآنی و روایی برای آن پیدا نمی شود؟ آیا این ثمره ی هضم شدن در بیراهه های فلاسفه یونانی نیست؟)
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: در روايت قدسى كه حضرت حق مى‏ فرمايد:«كُنْتُ كَنْزاً مَخْفيّاً؛ فَاحبّبْتُ انْ اعْرَفَ، فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِكَىْ اعْرَف»؛[1] من گنجى مخفى بودم، دوست داشتم كه شناخته شوم، پس خلق كردم تا شناخته شوم. این روایت روشن می‌کند حضرت حق از طریق مخلوقاتش شناخته می‌شود. زیرا خود او در مقام ذات، کنزِ مخفی است. با توجه به این امر می‌توان گفت مخلوقات، مظاهرِ اسماء حسنای او هستند به همان معنایی که در سوره‌ی اعراف می‌فرماید: «و لله الاسماء الحسنی فدعوه بها» خدای را اسماء حسنایی است پس او را بدان اسماء حسنا بخوانید. فلسفه‌ی صدرایی کمک می‌کند که از طریق اصالت وجود و تشکیکی‌بودنِ آن متوجه‌ی چنین حضوری برای حضرت حق در عالم باشیم. موفق باشید   


[1] ( 1)- بحارالأنوار، ج 84، ص 199- شرح مقدمه‏ى قيصرى، آشتيانى، ص 1225.

16057
متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمت استاد عزیز و گرامی: جناب استاد با توجه به روایتی که نقل شده که حضرت فرمود «همسر تو تغییر نمی کند حتی با دعای من» حال شخصی می خواهد ازدواج کند در مناجاتش با سوز و اشک از خدا می خواهد خداوندا همسری نصیب من کن که متدین باشد با اخلاق باشد خانواده ای اصیل داشته با شد زیبا باشد و.... آیا این روایت آدم را سرد نمی کند که آقا اگر همسری که برای تو مقدر شده بد اخلاق بی دین زشت و..... باشد دعای تو که هیچ، دعای پیامبر مستجاب الدعوه هم اثری ندارد. پس بی خیال دعا. از طرفی این همه روایت و دستور که با فلان زنان ازدواج نکنید و... با این مسئله که مقدر است و نمی شود کاری کرد چطور جمع می شود؟ یا این که رزق مقدر است با این که فلان ذکر و دعا باعث وسعت رزق می شود و مثالهای بسیار دیگر. لطفا مسئله را مقداری مبسوط باز کنید و شرح فرمایید و به اجمال بسنده نفرماییید. چون این شبهه جدی بسیاری از متدینین است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر انسان از طریق رعایت دستورات اخلاقی و اخلاق حسنه و دعا و نیایش با پروردگار خود جلو برود، مسلّم آن همسری که تقدیر او است را خداوند به او هدیه خواهد کرد و شیطان دیگر نمی‌تواند با تصرف در قوه‌ی واهمه‌ی انسان، از درک خوبی‌ها و زیبایی‌های همسرش محروم شود. موفق باشید

نمایش چاپی