بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان، فلسفه، کلام

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
15185
متن پرسش
به نام خدا و با سلام: امروز به لطف خداوند بزرگ کتاب «فرزندم اینچنین باید بود» جلد دوم را به اتمام رساندم و افقی جدید در وجودم به لطف خدا احساس کردم و دعا گوی شما همیشه عمر خواهم بود. استاد قصد دارم تفسیر المیزان قرآن مجید را شروع کنم به چه صورت و چگونه آغاز نمایم. آیا از همان جلد یک و سوره حمد تا به آخر یا نظر دیگری در مورد شروع دارید؟ سوال دوم: استاد بسیاری از ما جزو افراد طلبه نیستیم بلکه کارمندیم با شرایط دولتی که به نظر می رسد برای تهجد و استاد دیدن باید برنامه دیگری داشته باشیم خواهشمند با توجه به اینکه خودتان هم شغل دولتی داشته اید چه برنامه ای را پیشنهاد می کنید؟ در پناه خدا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جزوه‌ی «روش کار با تفسیر المیزان» را در ابتدای امر مطالعه فرمایید و سپس المیزان را شروع کنید 2- وقتی به لطف الهی خداوند معارفی مثل تدبّر در قرآن را در مقابل شما قرار داد، در متن چنین وظیفه‌ای برنامه‌ی شما را نیز مشخص می‌کند. موفق باشید

15184
متن پرسش
سلام علیکم: استاد اگر امکان اش هست یک چند تا شاخصه برای انتخاب استاد به ما بدهید. منظورم استاد سلوک و عرفان نیست، منظورم استادی است که انسان بتواند در نزدش درس بگیرد و یا مطالب اخلاقی را کار کند. بنده طلبه هستم و در شهر ما کمتر کسی پیدا می شود که فلسفه و عرفان را به خوبی کار کرده باشد لذا ناچاریم برای استفاده از مطالب حکمی، اخلاقی، عرفانی به صوت بعضی از اساتید روبیاوریم. بطور مثال صوت های استاد عزیز و گرانقدر آیت الله صمدی آملی که الحق و الانصاف مطالب عرشی عرض می کنند، نفس تأثیر گذاری دارند. ما با ایشان ادب و آداب یاد گرفتیم، مبانی طهارت را آموختیم. و یا صوت های خود شما. بنده در زمان تحصیل ام در دانشگاه حدود یک سال و نیم با صوت ها و فضاهای مباحث شما زندگی کردم خصوصا نامه 31 نهج البلاغه که به اراده ی خداوند زندگی ام را به جلو حرکت داد. یا گاها خود صوت های آیت الله جوادی آملی و ... اما گاهی به صوت های بعضی از اساتید برمی خوریم که با اینکه مطالب خوبی هم می گویند و از حیث حکمت و عرفان هم قوی هستند از حرف هایشان و ناخود آگاههای ذهنی شان متوجه می شوی که علم ایشان برای خودشان نافع نبوده است با اینکه شاید مطالبی بگویند که از حیث علمی قوت داشته باشد. امروزه در بعضی نهاد ها و دانشگاه های ما همایش های مفصلی برای بزرگان فلسفه و عرفان برگزار می کنند، و مطالب علمی خوبی هم بیان می شود، ولی هدف از این علوم حصولی این است که انسان توسط این علوم برای سیر و سلوک الهی رفع حُجُب کند. اما به کلیت فضای این همایش ها و جلسات عمومی که نگاه می اندازی می بینی این فضا شاید ایجاد حُجُب هم بکند تا رفع حُجُب. امروزه دیگر فضاهایی نداریم یا شاید خیلی کم داریم که شخصی مثل ملاحسینقلی همدانی بیاید و هم مطلب علمی بگوید و هم نفس ایشان چنان تأثیری داشته باشد که مستمع و حاضرین شوق به حضرت پروردگار پیدا کنند. خواستم یک سری ملاک و شاخص برای انتخاب استاد به ما بدهید. حال چه از زبان بزرگان و چه از زبان روایات، و اگر این ملاک ها رعایت نشود آیا آن علم لاینفع خواهد بود؟ چون در حدیثی دیده ام که مضمون روایت این بود که علم کسی اگر برای خودش نافع نباشد برای دیگری چگونه نافع است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این نکته‌ی مهمی است که اگر علمِ کسی برای خودش نافع نباشد، برای دیگران نیز نافع نیست. ولی اگر مسیر ما برایمان مشخص شده باشد که آن مسیر سیر إلی‌اللّه است. مولایمان علی«علیه‌السلام» به ما فرموده‌‌اند: «خُذِ الْحِكْمَةَ مِمَّنْ أَتَاكَ بِهَا وَ انْظُرْ إِلَى مَا قَالَ وَ لَا تَنْظُرْهُ إِلَى مَنْ قَال‏» فراگير حكمت را از هر كه بياورد از براى تو آنرا، و نگاه كن به آن چه گفته است نه به آن كه گفته. لذا اساس را باید در حضور تاریخی دانست که در سیر إلی اللّه در متن انقلاب اسلامی محقق می‌شود. پیشنهاد می‌گردد کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» مطالعه شود. موفق باشید‏

15183
متن پرسش
سلام خدمت استاد گرانقدر: 1. با عرض پوزش می خواستم تفاوت میان سیر سلوکی که علامه طباطبایی (ره ) مطرح می کنند را با مرحوم سید هاشم حداد(ره ) بدانم. ۲. اگر انقلاب اسلامی ظرفیتی ایجاد کرده که می شود بی استاد سلوک کرد. پس چرا در گذشته هم امثال انصاری همدانی ها را داشتیم؟ یعنی از اول هم میشده. ولی بستگی به ظرف وجودی و همت ها داشته است. درست است استاد؟ انقلاب هم موید و کمک کار این بوده. ۳. روش سلوکی ملاصدرا چه بوده است استاد؟ ظاهرا ایشان علم را وصل به عمل می کردند. کمی راهنمایی کنید التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- مرحوم سید هاشم حداد و علامه‌ی طباطبایی هر دو ذیل مرحوم علامه قاضی سلوک خود را انجام داده‌اند. منتها مرحوم علامه علاوه بر آن، مأموریت ارائه‌ی معارف الهی در این تاریخ و مطابق ذوق این تاریخ را به عهده داشتند. ولی در راستای دستگیری در امور فردی شاگردان خاص‌شان، فرقی با هم نداشتند. 2- همیشه در کنار سالکِ مجذوب – که با استاد جلو می‌رود – مجذوبِ سالک هم بوده است. ولی در انقلاب اسلامی تاریخی با این خصوصیات ظهور کرده که علم انسان‌ها برای سلوک‌شان کافی است و اگر اراده‌ی سلوکی را در خود ایجاد کنند، از راه به بیراهه نمی‌روند 3- سلوک ملاصدرا هرچه بوده است، سلوکِ فوق‌العاده‌ای بوده. به ندرت چنین افرادی پیدا می‌شوند که در اوج عرفان و برهان در تاریخ ظهور کنند. موفق باشید

15178
متن پرسش
سير مطالعاتي برای فهم بهتر فتوحات سلام و رحمه الله: وقت بخیر. برای فهم و درک کتاب فتوحات مکیه چه سیر مطالعاتی پیشنهاد می کنید؟! طلبه سال چهارم هستم. با سپاس
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا باید «اسفار اربعه‌» ملاصدرا خوب خوانده شود و سپس «فصوص‌الحکم» با استادی مبرّز دنبال گردد تا فهمِ فرهنگ «فتوحات» ممکن شود. موفق باشید

15172
متن پرسش
سلام: آقای خسرو پناه کتاباشون خوبه؟ ایشون مگه فلسفی نیستن؟ پس چرا هم به شما هم به استاد صمدی ایراد دارند؟! مخصوصا به استاد صمدی. من خودم دیدم که گفتن: آقای صمدی از نظر من مورد تایید نیستند. استاد عزیزم. من شمارو و استاد صمدی و استاد تحریری و استاد مصباح رو خیییییییلی دوست دارم. فقط این اختلافای بینابین ذهنمو مشوش میکنه. نمیدونم چیکار کنم. الان مثلا منبرهای عمومی استاد صمدی رو ما گوش میدیم با بچه های مسجد. آقای خسرو پناه که اینجوری گفتن من تو دلم گفتم: خب نکنه استاد صمدی مباحثش غلطه! آخه گفتن من ایشونو تایید نمی کنم. خب این آدمو ذهنشو خراب میکنه. لااقل اگر میگفتن: هرکسی ایراد ممکنه داشته باشه، باز یه چیزی. ولی ایشون خیلی به نظرم تند گفتن، و تعجب از اینجاست که هم آقای خسرو پناه و هم استاد صمدی هر دو فلسفه و عرفان درس می دهند. استاد کمی راهنماییم کنید. یا علی مدد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شما نگران نباشید و از احترام‌تان به استاد خسروپناه کم نکنید و در عین حال از سرِ سفره‌ای که خداوند در مقابل شما با سخنان استاد صمدی پهن نموده، بلند نشوید. استاد صمدی بعضاً سخنانی می‌فرمودند که برای بعضی، ذهنیت درست کرده بود که کاری به من و شما ندارد. اصلِ شخصیت ایشان سر جای خود قابل استفاده است. موفق باشید

15150
متن پرسش
سلام و درود: استاد فاضل و ارجمند آیا این سیر مطالعاتی برای طلبه پایه اول عالی است یا سیر مطالعاتی دیگری را می فرمایید؟ الف) کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» ب) کتاب «چه نيازي به نبي»؟ ج) كتاب «آشتي با خدا» د) كتاب «ده نكته از معرفت‌نفس» همراه با سی‌دی و) كتاب «فرزندم اين‌چنين بايد بود» جلد 1 و 2 ح) کتاب «از برهان تا عرفان» همراه با سی‌دی ط) کتاب «معاد؛ بازگشت به جدّی‌ترین زندگی » همراه با سی‌دی ی) کتاب «خویشتن پنهان» س) کتاب «انسان از تنگنای بدن تا فراخنای قرب الهی» ک) کتاب «صلوات بر پيامبر(صلی الله علیه وآله)؛ عامل قدسي شدن روح» ل) کتاب «خطر مادّي‌شدن دين»
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: طرح بسیار خوبی است مگر اینکه کتاب «فرزندم این‌چنین باید بود» و «صلوات» به عنوان سیر مطالعاتی معرفتی نیاز نیست دنبال کنید. کتاب «فرزندم» به عنوان دستورالعمل حضرت به امام حسن«علیه‌السلام» کتاب سلوکی بسیار ارزشمندی است. موفق باشید

15134
متن پرسش
با سلام: حضرت استاد بنده این سوال برام پیش اومد که می فرمایید وجود مطلق حق تعالی هست و وجود مطلق وقتی تجلی میکنه وجود متجلی میشه یعنی جعل به وجود تعلق میگیره و وجود افاضه میشه از حق تعالی به عبارت دیگر حکما فرمودن ماهیت نمیتونه تجلی وجود باشه چون هم سنخ وجود نیست... با این حال اهل عرفان ماهیات رو ظهور وجود میدونن این دو چطور جمع میشه؟ اینکه بگیم وقتی وجود ظهور میکنه اون تجلیات در هر موطن و مرتبه ای احکام خاص و آثار متفاوت میگیرن و ماهیت ایجاد میشه و این بالعرض هست بالاخره طبق این قاعده هم باید ماهیت ظهور وجود باشه حال اون که سنخیتی بین وجود و ماهیت نیست، مگر اینکه بگیم ماهیت رو اصلا قوه خیال ما میسازه و اصلا این شکل ها و صور و محدودیت ها در خارج نیست، اینم با مبانی حکمی جور در نمیاد و ارزش ادراکات زیر سوال میره و منتهی به سوفسطایی مسلکی میشه، بالاخره این ماهیات چطوری ایجاد میشه؟ به نظر من با یه واژه بالعرض گفتن مساله تموم نمیشه.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ماهیت به معنای عین ثابته‌ی موجودات، غیر از ماهیت به معنای حدّ وجود است که فیلسوفان به‌کار می‌برند. به نظر بنده بهترین راه حلّ را برای مشکلات فوق، عرفا با نظر به اعیان ثابته دارند از آن‌جهت که امکان، ذاتیِ اعیان ثابته است و خداوند با تجلی اسماء ممکن‌الوجود را، وجود می‌دهد. موفق باشید

15141
متن پرسش
سلام استاد: خسته نباشد ایشالا. اون رفیق طلبه ما گفت از شما بپرسم: ۱. چند روز طول بکشه خوندن کتاب مقالات با صوتهاش؟ یک سال؟ دو سال؟ .... خودمم سوال داشتم استاد: ۲. این مکارم الاخلاق رو من چند روزه کار کنم استاد؟ چند جلسه اس؟ چجوری بخونم؟ بنویسم یا نه؟ ۳. شیوه ای که شما برای خوندن کتابای خودتون مناسب میدونید چیه؟ مخصوصا اونایی که صوت دارن. ۴. من زیاد از زندگی رهبر خبر ندارم. کدوم کتاب معتبره؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- هفته‌ای یک جلسه در شرح مقالات با نظر به متن کتاب خوب است 2- هفته‌ای یک جلسه با نظر به متن دعای مکارم همراه با یادداشت مطالب مهم مفید خواهد بود، به‌خصوص اگر بتوانید متن دعا را نیز در حافظه نگه دارید تا از حفظ شوید 3- تنها نکات اصلی در یک دفتر یادداشت کنید 4- کتاب «شرح اسم» نکات خوبی در رابطه با زندگی رهبری دارد. موفق باشید

15130
متن پرسش
سلام علیکم: ضمن خدا قوت و تشکر از استاد و بقیه عزیزان، با توجه به متهم شدن عرفان ناب و عرفای پیرو آن و متعصب خواندن این مجموعه نسبت به قبول دربست و تام نظرات برخی مشایخ بزرگ عرفان مانند ابن عربی پیشنهاد می شود جهت روشنگری بیشتر و رفع سوء تفاهماتی که در جامعه وجود دارد و ایجاد امید و اطمینان خاطر بیشتر برای مشتاقان این وادی، نقدهای عالمانه عرفا نسبت به موضوعاتی مثل خلود در جهنم، عصمت خلفاء و... ،طبق صلاحدید، در غالب جزوه یا مطلب مجزا در سایت گذاشته شود. غالب جوابهای خوب استاد بزرگوار به سوالها در این خصوص که ناظر به جنبه ای از شبهه سائل می باشد و شواهدی که از نظرات و مکاتبه حضرت امام (ره) با گورباچف نسبت به ابن عربی ارائه می گردد شاید این تلقی را ایجاد کند که اصلاً نقدی نسبت به همان موارد شطحیاتی یا انحرافی نیز وجود ندارد، در صورتی که برای اشخاص نزدیک و مرتبط با استاد طی مصاحبات حضوری و بررسی موشکافانه و جامع که با دقت و بینش صحیح عرفانی همراه است، متوجه می شوند که ضمن قابل حل بودن برخی از این شبهات، اشکالات و نقدهای بجایی نیز به فصوص و فتوحات و دیگر آثار عرفای بنام وارد است و تعصبی نسبت به هیچ شخص غیر معصومی وجود ندارد. البته کتابهای (جدال با مدعی) از دکتر حسین غفاری و (احیاگر عرفان اسلامی) از محمد بدیعی و (قبول اهل دل) از حجت الاسلام موسوی مطلق، در بازار موجود است ولی اگر در فضای مجازی و سایت نیز با «عنوانی مشخص» به صورت شفاف، مستدل و عالمانه، نقدهایی از عرفا مانند علامه طباطبایی (ره) و آیت الله جوادی (حفظه الله) و خود استاد فرزانه در غالب فایلهای متنی و صوتی نسبت به محیی الدین ابن عربی گذاشته شود بسار مفید خواهد بود. با تشکر از زحمات و دلسوزیهای صبورانه استاد و همه عزیزان دیگر - در پناه حضرت حق موفق باشید.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکس کم‌ترین رجوع را به آثار محی‌الدین داشته باشد، مسلّم او را یک دانشمند بزرگ اسلامی می‌داند، با احاطه‌ی بسیار فوق‌العاده‌ای که به متون دینی دارد. ولی هیچ اندیشمندی مطلقاً تسلیم تفکرات ایشان نمی‌شود و حدّاقل در بعضی موارد نمی‌توان سخن او را پذیرفت. که یکی از این موارد، موضوعِ «مخلّدبودن» گناهکاران در آتش در عینِ رفع عذاب است. حتی جناب ملاصدرا که در جلد 9 اسفار، صفحه‌ی 346 به استقبال سخن محی‌الدین رفته و معتقد می‌شود عذاب، دائمی نمی‌باشد و معتقد است از آن‌جایی که قرآن می‌فرماید: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ»(اعراف/179) به یقین عده‌ی زیادی را برای جهنم آفریدیم. پس ذات عده‌ای برای جهنم است و از این جهت که ذات آن‌ها با جهنم مناسبت دارد نباید جهنم برای آن‌ها آزاردهنده باشد و به همین جهت از درخت زقّوم با ولع می‌خورند در کتاب «عرشیه» که از آخرین آثار اوست از عقیده‌ی قبلی برمی‌گردد و معتقد می‌شود دار جهنم دار آلام و رنجِ ابدی است. در کتاب «عرشیه» این طور شروع می‌کند: صاحب فتوحات مکیه، ابن عربی، در این باب امعان نظر کرد و در آن کتاب، بحث فراوان نمود و در فصوص گفت: اما دوزخیان، فرجام کار آن‌ها به سوی نعمت است؛ زیرا صورت آتش برای دوزخیان پس از سپری شدن مدت عقوبت، سرد و سلامت می‌شود. «و اما انا و الّذي لاح لى بما انا مشتغل به من الرياضات العلميّة و العمليّة ان دار الجحيم، ليست بدار النعيم و انما هى موضع الألم و المحن و فيها العذاب الدائم، لكن آلامها متفننة متجددة على الاستمرار بلا انقطاع و الجلود فيها متبدلةامّا من، آنچه که برایم با اشتغال به ریاضت‌های علمی و عملی، ظاهر و آشکار شده، این است که دوزخ و سرای جحیم جای نعمت نیست بلکه جای درد و رنج است و در آن، عذاب دائم و همیشگی وجود دارد امّا رنج‌ها و دردهایش گوناگون و نو به نو و در عین حال پیوسته و بدون پایان است. پوست‌ها در آن دگرگون می‌شوند. آن‌جا جای راحتی و آسودگی و رحمت و آرامش نیست؛ زیرا منزلت دوزخ و دار جحیم در آن سرای، همانند منزلت عالم کون و فساد، از این عالم دنیاست. (ملا صدرا، عرشیه، انتشارات مولى، 1361، ص 282.)

علامه طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیه» پس از بحث بر روی آیات 163 تا 167 سوره‌ی بقره، بحثی را در همین رابطه به میان می‌کشند و می‌فرمایند:

«این مسئله مطرح است كه آيا عذاب قيامت انقطاع مى ‏پذيرد و يا خالد و جاودانه است، مسئله‏ اى است كه نظريه علماى اهل بحث در آن مختلف است، هم از نظر ادله‌ی عقلى و هم از جهت ظواهر لفظى. و آنچه در اين باره مي‌توان گفت، اين است كه از جهت ظواهر لفظى، بايد دانست كه كتاب خدا نص است در خلود و جاودانگى و مى ‏فرمايد: «وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ»، ايشان به هيچ وجه از آتش بيرون نخواهند شد، و سنت از طرق ائمه‌ی اهل بيت (ع) نيز آن قدر زياد است كه به اصطلاح به حد استفاضه رسيده.

   از جهت عقل، باید گفت: نعمت و عذابِ عقلى كه عارض بر نفس مى‏ شوند، به خاطر تجردش و تخلقش به اخلاق و ملكات فاضله يا رذيله و يا به خاطر احوال خوب و بدى كه كسب كرده. اين احوال و ملكات در نفس، صورتى نيكو و يا قبيح ايجاد مى ‏كند كه نفسِ سعيده از آن صورتِ نيكو متنعم، و نفسِ شقي از آن صورتِ قبيح متألم مي‌شود. و در صورتى كه اين صورت‌ها در نفس رسوخ نكرده باشد و صورى ناسازگار با ذات نفس باشد، به زودى زايل مى‏ گردد، براى اين‌كه عقل براى ناسازگارى دوام و اكثريت نمى ‏بيند و قسر، فشار، زور و ناسازگارى محكوم به زوال است (پس اگر ذات نفس سعيده باشد، صورت‌هاى رذيله و زشت دير يا زود از آن زايل مى ‏گردد و اگر ذات نفس شقی باشد، صورت‌هاى نيكو و جميل كه در آن نقش بسته، به زودى زايل مي‌شود). و نفس خودش مي‌ماند و آن سعادت و شقاوت ذاتي‌ا‌ش، پس اگر نفس مؤمن به خاطر گناهانى صورت‌هاى زشتى به خود گرفت، سرانجام آن صورت‌ها از بين مى‏ رود، چون با ذات نفس سازگار نيست هم‌چنان كه نفسِ كافر كه ذاتاً شقى است، اگر به خاطر تكرار كارهاي صالح صور حسنه‏ اى به خود گرفت، آن صور بالأخره از نفس زايل مي‌شود، چون محيط نفس با آن سازگار نيست و همه‌ی اين مطالب روشن است. و اما در صورتى كه صورت‌هاى عارضه بر نفس، در نفس رسوخ كرده باشد، و در نتيجه صورت جديدى و نوعيت تازه ‏اى به نفس داده باشد، مثلاً او را كه انسان بود و داراى صورت انسانيه بود، بخيل كند كه چنين انسانى يك نوع جديدى از انسانيت است، همان‌طور كه ناطقه وقتى با جنس حيوان ضميمه شود يك نوع حيوان درست مى‏ كند كه نامش انسان است و اين هم معلوم است كه اين نوع يعنى انسان، نوعى است مجرد در نفس، و موجود مجرد دائمى الوجود است؛ در نتيجه هر گناهى كه از او صادر شود، در صورتى كه نفس او سعيده باشد و با گناه سنخيت نداشته باشد و خلاصه عوامل خارجى گناه را به گردنش گذاشته باشد، در چنين صورتى وبال و عذاب آن گناهان را مى‏ چشد و پاك مي‌شود، و از عذاب نجات مى‏ يابد و در صورتى كه نفس او شقى باشد و با گناه سنخيت داشته باشد در اين صورت هرچند كه هرچه از چنين نفسى سر مى‏ زند به اذن خدا است و ليكن از آن‌جا كه گناهان بدون قسر و فشار از او سر مى ‏زند، چون نفس او نفسى گناه دوست است، لذا چنين نفسى دائماً در عذاب خواهد ماند. و مَثَل چنين انسانى كه دائماً گرفتار و معذّب به لوازم ملكات خويش است به وجهى مثل كسى است كه به مرض ماليخوليا و يا مرض كابوس دائمى مبتلا شده كه دائماً صورت‌هايى هول‌انگيز و وحشت‏ آور و زشت از قوه‌ی خياليه‏ اش سر مى ‏زند، چنين كسى همواره از آن صورت‌ها فرار مى‏ كند و با آن‌ها در جنگ و ستيز و بالأخره در عذاب است، با اين‌كه خود او اين صورت‌ها را درست مي‌كند و صدور آن از نفسش به قسر قاسر و به فشارى از خارج نيست، و كسى اين صورت‌ها را در نفس او مجسم نكرده، بلكه كار، كار نفس خود او است، ولكن هر چه باشد بالأخره از آن صورت‌ها رنج مى ‏برد و از آن صورت‌ها مى‏ گريزد و مگر عذاب، غير آن چيزى است كه انسان قبل از ابتلاء بدان از آن مي‌گريزد؟ و بعد ازآن‌كه بدان مبتلا شد، در جستجوى خلاصى از آن بر مى ‏آيد؟ و اين تعريف و مثال بر آن امور زشت و صورت‌هاى غير جميل كه انسان شقى در دار آخرتش با آن‌ها روبه‌رو مي‌شود، صدق مى‏ كند، پس معلوم شد كه عذاب جاودانه و انقطاع‌ناپذير، از انسان شقى، خود شقاوت و بدبختى ذاتى او است، و قاسرى و خلاصه كسى او را بدان مبتلا نكرده است. حال كه مسئله‌ی خلود در عذاب‏ برايت روشن گرديد، اينك اشكال‌هايى كه به آن كرده ‏اند از نظرت مى‏ گذرد، آن وقت خواهى ديد كه تا چه حد فاسد و بى‌پايه است.

اشكال اول اين‌كه؛ خداى سبحان با اين‌كه داراى رحمت واسعه است، چگونه رحمتش اجازه مي‌دهد كسى را بيافريند كه بازگشت او به سوى عذاب دائم باشد، عذابى كه هيچ موجودى تاب تحمل آن را ندارد.

دوم اين‌كه؛ عذاب وقتى عذاب است كه با طبع معذب سازگار نباشد و يا به عبارت علمى قسرى و غير طبيعى باشد و در جاى خود مسلم شده، كه قسر دوام ندارد، پس چگونه عذاب دائمى تصور مي‌شود؟

سوم اين‌كه؛ بنده‌ی خدا هر گناهى هم كه كرده باشد، بالأخره پایان داشت، مثلاً هفتاد سال گناه كرد، چرا بايد تا ابد معذب باشد؟ و آيا اين ظلم نيست؟

چهارم اين‌كه؛ افراد شقى هم همان دخالت و تأثير را در نظام تكوين دارند كه افراد سعيد دارند، و خدمتى كه آنان به اين نظام كرده و مى ‏كنند، از خدمت افراد سعيد كم‌تر نيست، چون اگر نيك بنگرى زمينه‌ی سعادت افراد سعيد را همين اشقيا فراهم نموده و مى ‏نمايند، پس ديگر چرا بايد در عذاب دائمى معذب باشند؟

پنجم اين‌كه؛ عذاب هر متخلف و نافرمانبر به طور كلى براى اين است كه عذاب‌كننده آن نقصى را كه به وسيله‌ی نافرمانى متخلف و ظالم متوجه او شده، جبران كند، كه اين جبران را به عبارتى كوتاه ‏تر انتقام هم مى‏ گوييم، و انتقام از خداى تعالى تصور ندارد، چون عصيان و نافرمانى بنده، نقصى بر او و بر مقام ربوبى او وارد نمى‏ كند تا بخواهد با عذاب‌كردن عاصى، آن را جبران نمايد، و اين اشكال تنها مربوط به عذاب دائم نيست بلكه به عذاب موقت نيز متوجه مي‌شود، چيزى كه هست در عذاب دائم بيشتر وارد است.

اين بود آن اشكال‏ها كه بر عذاب خالد كرده‏ اند، البته اشكال‌هاى ديگرى نظير اين‌ها كرده ‏اند، و خواننده‌ی عزيز اگر آن طور كه بايد به معناى بيانى كه ما درباره‌ی خود در عذاب كرديم، احاطه پيدا كند، خواهد ديد كه اين اشكال‌ها از اصل ساقط است، براى اين‌كه گفتيم: عذاب خالد اثر و خاصيت آن صورت نوعيه شقاوت‌بارى است كه نفسِ انسان شقى به خود گرفته، اين نوع انسان هم نمي‌تواند نوع ديگرى شود، چون تصور و گفتگوى ما از چنين نفسى بعد از آن است كه نخست به اختيار خود گناهانى مرتكب شد و سپس به دنبال آن گناهان احوالى پى در پى در نفس او پديد آمد، و به دنبالش استعداد شديدى در ذات نفس پيدا شد. و همين شدت‌يافتن استعداد نفس، علتى است كه در تمامى حوادث باعث مي‌شود صورتى متناسب با آن استعداد در نفس پديد بياورد. در نتيجه همان‌طور كه بعد از انسان‌شدن نان و گوشت و ميوه و عناصر و مواد ديگرى كه انسان مركب از آن است، ديگر صحيح نيست بپرسيم چرا اين مركب شعور پيدا كرده و چرا فكر دارد و چرا و چرا و صدها چراى ديگر، براى اين‌كه پاسخ به همه‌ی اين سؤالات يك كلمه است، و آن اين است كه چون انسان شده، همچنين در مورد بحث ما، صحيح نيست بپرسيم چرا شقاوت دست از يقه او بر نمي‌دارد و دائماً آثار شقاوت از آن سر مى‏ زند؟ كه يكى از آن آثار، عذاب جاودانه است، چون جواب همه‌ی اين‌ها اين است كه چون او به دست خود و به اختيار خود، خود را شقى ساخت، يعنى انسانى خاص كرد كه شقاوت، لازمه‌ی وجود او است».[1]

آیت‌اللّه جوادی معتقدند مسئله‌ی ابدیت عذاب بدون شناخت انسان میسر نیست و اگر انسان یک گوهر داشته باشد آن وقت می‌توان بحث کرد آیا این عوارض در جهنم عارض بر جان انسان شده یا همسنخ انسان است و اگر همسنخ انسان است دیگر عذاب نیست و اگر همسنخ انسان نیست ابدی نیست. ولی وقتی انسان دارای یک گوهر نبود و دارای فطرت و طبیعت بود موضوع متفاوت می‌شود بدین معنا که فطرت او آنچه را طبع او به عنوان ملکاتِ خلاف شریعت در خود نهادینه کرده است نمی‌پذیرد و همواره این تضاد که مسخر به انواع عذاب‌های رنج‌آور می‌شود در چنین انسانی باقی است.

البته در موضوعِ ختم ولایت نیز اگر نتوانیم توجیه کنیم که منظور او از ختمِ ولایت‌بودنش، ختمِ ولایت جزئیه است؛ اشکال اساسی به او وارد خواهد بودبه طوری که مرحوم سید حیدر آملی با همه‌ی ارادتی که به محی‌الدین دارد، در مسئله ختم ولایت به او سخت می تازد و کشف او را بر خلاف حقیقت می داند.

و در مورد عصمت خلفاء، اساساً محی‌الدین چنین ادعایی ندارد، بلکه برعکس؛ در فصوص چندین مورد به نقد آن‌ها پرداخته، با این مضمون که مثلاً در مورد جناب ابابکر می‌گوید این حدّ فهم او بود و بعد به نقد آن سخن می‌پردازد. و از این مهم‌تر؛ غفلت نفرمایید که برای اهل تحقیق مسلّم شده که پس از محی‌الدین در نسخه‌های فتوحات تحریفاتی صورت گرفته است. در این مورد نظر جنابعالی را به کتاب «جدال با مدعی» از استاد دکتر حسین غفاری جلب می‌نمایم. مضافاً آن‌که محی‌الدین در مورد امام علی«علیه‌السلام» و اهل‌البیت و حضرت مهدی«علیهم‌السلام» جایگاه خاصی قائل است، در آن حدّ که بعضی معتقدند او شیعه‌ای بوده است که مجبور شده تقیّه نماید. و با همه‌ی این اوصاف مثل هر دانشمندی باید او نقد شود و این خطاست که به جهت بزرگی‌های او، لباس عصمت به او پوشانده گردد.  موفق باشید  نقدهایی که بر محی‌الدین بن عربی هست

 


[1] - ترجمه‌ی تفسير الميزان، ج‏1، ص: 623

15112
متن پرسش
سلام: اگر خاطر شریفتان باشد، بنده برنامه ای بلند بالا نوشته بودم و برای شما هم ارسال کردم تا مشورت کنم (هم در آن معارف بود هم عقاید بود هم دشمن شناسی و...) که شما فرمودید: در برنامه تان نکات مفیدی را مد نظر قرار داده اید. پس از مدتی که تا همین چندروز پیش بنده این برنامه را اجرا می کردم و به طور جامع خود را رشد می دادم. ولی طی مشورتهای دیگر با شما و خواندن مطالب اخیرتان در موردِ طلبه ها به این نتیجه رسیدم که: درست است که می توان جامع بود ولی از آن جامع تر وقتی است که ما در فقه هم به مرحله ای برسیم. و فهمیدم که فقه می تواند در این موارد دیگر هم کمک کار باشد. و... حال برنامه ام تغییر کرده است و آن را عرضه می دارم تا استاد ایراداتش را بفرمایند: ۱. دروس حوزه + مباحثه. ۲. فقه از پایه ی پایه به بالا + اصول فقه همینطور. ۳. خواندن اخبار از سایت ها. ۴. خواندن پرسش و پاسخهای سایت لب المیزان به مدت کوتاه ۵. مباحث قرآنی استاد هفته ای یک صوت ۶. مباحث نهج البلاغه را یک روز در هفته با صوت استاد گوش می دهم. ۷. دوره دروس سالهای قبل حوزه در حد توان. ۸. سخنرانیهای آقا + صحیفه امام هفته ای یک بار نیم ساعت. 9. هر وقت کِسِل شدم اشعار مولوی و امام یا حافظ کمی می خوانم. ۱۰. جمعه ها استراحت است و مشغول دعا و خواندن کتب جنبی می شوم ولی نه هر کتابی. مثلا کتب شهید مطهری می خوانم و برخی کتب استاد را که نخوانده ام. ۱۱. شبها قبل از خواب و بعد از نماز عشا تلاوت قرآن سوره هایی که تفسیرش را کار کرده ام. ۱۲. سپس نوشتنِ برخی اعمال نیک و بدِ خودم به رَمز یا همان محاسبه. ۱۳. هفته ای یک بار زیارت شهدای گمنام + نماز جمعه. ۱۴. برای عده ای در مسجد کلاسِ یک ساعته دارم که هفته ای یک بار است. ضمیمه: عید و تابستان کلاً المیزان مطالعه می کنم این برنامه من است در کل هفته ها. به نیت ۱۴ معصوم. ۱۴کار و فعالیت انجام خواهم داد. اگر ضعفی در آن می بینید بفرمایید تا درستش کنم استاد. مرا ببخشید. إن شاءالله خداوند بر ٱنسِ شما با خود بیفزاید و درجه وجودیتان را شدیدتر بکند. ما را هم دعا کنید یه مبلّغَکی بشویم استاد. تمام تلاش و آرزویمان این است که بتوانیم در راستای اهداف انقلاب و تمدن اسلامی آینده سهیم باشیم. چنان که حضرت آیت الله جوادی حفظه الله. صددرصد هستند. تمامِ نیت بنده (چه از سوالاتی که از جنابتان می پرسم چه از خواندنِ درس) این است که بتوانم در راه اعتلای کلمه الله کاری کرده باشم. بتوانم هم خودم پله ای بالاتر روم و هم دستِ برخی دیگر را بگیرم با مدد الهی. ما که از اینجا رانده و از آنجا مانده ایم استاد! دلمان خدا شاهد است به همین کتب و سایت و پرسش و پاسخ از شما خوش است. هم از شهدا جاماندیم. هم به جُرگه عرفا راه نمی دهند ما را. بقول مرحوم سعادت پرور: «دست رد به سینه ام زدند و گفتند برو تو نامَحرَم این بزمی». ما هم همین طوریم استاد. نمی دانم چه بگویم. چگونه بگویم. دردی در دلم می جوشد که توان نوشتنش را ندارم استاد. آتشی در دلم همیشه حس می کنم که این آتش نمی گذارد بنشینم یک جا. بخاطر همین برنامه زیادی چیده بودم برای خودم. استاد بنده خیلی سختم است که می بینم به هیچ دردی نمی خورم. از شهدا که جا ماندیم و تمام شد. گفت: ما سینه زدیم و بی صدا باریدن / از هرچه که دم زدیم آنها دیدند /// ما مدعیان صف اول بودیم / از آخر صف شهدا را چیدن/ استاد! این اواخر دو تن از دوستانم شهید شدند و سومیشان هم رفته و گفته که بر نمی گردد تا سوریه آزاد شود. اگر شما در جبهه بودید ولی شهید نشدید لااقل می گویید در جبهه بودم. من چه بگویم که هم از شهدای دفاع مقدس جا ماندم. هم از این رفقای هیئت و در جبهه ای هم حضور ندارم. در طلبگی هم که فعلا به دردی نخورده ام. بنده اوایل خیلی بحثای عرفانی دوست داشتم و خوشم می آمد با کسی حرفهای عرفانی بزنم ولی وقتی می بینم ساکت ترین بچه های هیئت که حرفهای عرفانی هم نمی زدند رفتند و شهید شدند دوست دارم زبانم را به دور بیاندازم. از خودم بیزارم استاد. هرچه بدبختی می کشم از دیدن خودم است. معرفت النفس خواندم بهتر نشدم. معاد خواندم بهتر نشدم. مقالات خواندم بهتر نشدم. دائم در جنگم. و حسرت می خورم که می بینم که در نه کنار شهدا جا دارم نه کنار عرفا. با خودم می گفتم کاش یک ٱنس عارفانه با خدا داشته باشم. به این آرزویم رسیدم (اوایل طلبگی) قدر ندانستم و رفت. الان برای آن هم می سوزم. هر از چندگاهی هم سر به ما نمی زند. خیلی سخت است استاد! من چرا نباید پیشرفتی در خود حس کنم؟ گفت: عشق در آمد از درم، دست نهاد بر سرم، دید مرا که بی توام، گفت مرا که وایِ تو روزانه چندین بار به حال خودم تاسف می خورم که چرا نتوانستم با او انسی داشته باشم. (بنده به شدت احساسی هستم) و نیازِ به انس دارم به شدت. و می دانم که کسی جز او نمی تواند کمالی داشته باشد. به همین خاطر خود را می کشم تا آنچه در عرفان هست کمی هم نصیب من بشود. ولی تا الان هرچه آموختم شده أسود و سواد و واقعا. رویم هم اسود است. استاد! تنها خواسته قلبی من الان این است: که یا خدا کمک کند به انسی برسم و یا زودتر از دنیا بروم که حداقل حجابهای دنیوی مانع نشود. شاید بنده منظورم از انس آن نباشد که عرفا می گویند. ولی بالاخره حبّ را که می توانم درک کنم...! دریغا... از یک نسیمِ ملایم از طرفِ او... اصلا محل نمی گذارد... اصلاً. مثل اینکه باید بیشتر خودم را لِه کنم. حدودا یکی دو سال است که نظری معنوی به ما نمی کند. و بعضی وقتها یک مثقال نشان می دهد و سریعا قطعش می کند «و همین قضیه حال مرا خیلی بدتر می کند و آشفته تر می شوم» چون اگر نباشد می گوییم نیست. اگر هم باشد می گوییم هست. (قایِم باشَک بازی می کند). جلوه ای حس می شود. گریه می آید. به قول امروزی ها اتصال برقرار می شود و خودت حس می کنی که مرتبطی ولی ناگهان انگار کسی می آید و این رابطه را قطع می کند. مخصوصا بنده در نماز ظهر و عصر بیشتر حس می کنم نمی دانم چرا. مثل این می ماند که یک بچه که از بستنی خوشش می آید را بستنی نشانش بدهی ولی بستنی را به او ندهی. خدا دارد این کار را می کند با من. در اذیتم استاد. دفعه پیش گفتید برخی سوالات در مورد قبض و بسط را بخوانم ولی کارساز نبود. اوضایم بدتر است. کمی کمک کنید. من را هم ببخشید زیاد شد. ولی (واجب بود) التماس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این هست که انسان در چنین مسیری باید همه‌ی این حالات را تجربه کند تا در یک جمع‌بندی برای خود راهی را مشخص نماید. باید با حوصله جلو رفت و بیشتر به ابدیتی فکر کنید که در جلو شما است. موفق باشید

15124
متن پرسش
سلام علیکم: بیماران جسمی دو گونه اند یه دسته در شرایطی هستند که طبیب دستوراتی می دهد و بیمار با انجام آنها روند بهبود را طی می کند و دسته دوم بیماران در حال بیهوشی و کما هستند که طبیب بدون توضیح و مساعده بیمار به تنهایی اقدامات لازم را در راستای بهبود انجام می دهد من بیمار دسته دوم می باشم که قدرتی برای انجام هیچ کاری ندارم جز طلب نجات، من هلاک شدنم را احساس می کنم و نمی خواهم تسلیم این نابودی بشم و توانم هم تمام شده حتی استغفار عادی برایم سخت است احساس می کنم من برای شقاوت خلق شدم و هر راهی برای رسیدن به سعادت به بن بست ختم می شود امید و اعتمادم به روایات و کلمات منقول از ائمه را از دست دادم هر چه می توانستم برای تغییر این وضعیت کردم تا جایی که ضعف کردم و از هوش رفتم از فرط خستگی و درد مصیبتی بالاتر از مصائب وارده بر همه خوبان بالاتر اینه که آدم تنها امید و تکیه گاهش رو از دست بده، وضعیت قریب جنون و ناامیدی کامل پیدا کردم پیش از بریده شدن این مو اگر می توانید کمکم کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هیچ کاری نمی‌خواهد بکنید. تنها در این شرایط است که حقیقت طلوع خواهد کرد. همیشه وقتی اضطرار به نهایت رسید؛ طلوع آغاز می‌شود. موفق باشید

15113
متن پرسش
سلام استاد: بنده با مناجات شعبانیه خیلی زیاد حس حال و انس پیدا می کنم و حس می کنم در ترقیات معنوی بسیار کمکم می کند. می خواستم از شما بپرسم با کیفیت خاصی آن را بخوانم؟ چند وقت یک بار؟ چگونه؟ اگر توضیحی لازم می دانید بفرمایید. ممنون. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اولاً: سعی کنید فرازهایی از آن مناجات فوق‌العاده را در قنوت‌های خود داشته باشید ثانیاً: تا مدتی در نیمه‌های شب با آن مناجات مأنوس باشید. موفق باشید

15105
متن پرسش
سلام و ارادت: استاد فاضل و مهربان لطفا بفرمایید این مطلب به چه معنا است؟ هر کس مطابق اعیان ثابته و اختیارِ قبل از خلقتش در این دنیا، با همان انتخاب اولیه‌اش، شخصیت خود را شکل می‌دهد و حضرت حق بر همان اساس مسیر او را برایش تعیین می‌کند. لطفا جهت توضیح بیشتر یک منبع هم معرفی کند. سپاس فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این موضوع، نیاز به بحث مفصل دارد. کتاب «مبانی عرفان نظری» جناب استاد یزدان‌پناه در این مورد کمک می‌کند. موفق باشید

15111
متن پرسش
سلام استاد: 1. در آیه شریفه. «فسجدو الملائکة.....کان من الکافرین» این کان را اینجا چه باید گرفت استاد؟ بحث ادبیاتیش را کار ندارم ها. می گویم: ابلیس از کافران بود (از قبل)؟ یعنی نفاقی در بین هست؟ یا این که به معنای صارَ بگیریم؟ کافر گشت؟ ۲. در مورد اجنه کتاب شما را مطالعه کردم. مسایلی جدید در سطح جامعه پیش می آید که از بنده هم خیلی می پرسند و باید در این مورد مطالعه کنم. کتابی می شناسید که در مورد جن کتاب مورد اعتمادی باشد؟ ۳. دو کتاب انیس الصادقین و سفینة الصادقین آقای قائنی مورد اعتماد است؟ ۴. احساسی بودنِ فرد می تواند در ترقّیات سلوکی او اثر بگذارد؟ بنده خیلیییی احساسی هستم و با اشعار مثلا مولوی بعضا گریه ام می گیرد. ۵. تعادل مزاج هم موثر در سلوک است؟ ۶. در مورد رزق و روزی معنوی و به مقدار نیاز مادی. شخصی از اساتید گفت: سوره واقعه بخوانید. دیگری هم گفت سوره یس. به نظر شما مداومت به کدام یک از این سور شریفه را شروع کنم استاد؟ کدامشان را معصومین بیشتر تاکید داشتند؟ 7. «استاد از دست بنده ناراحت که نیستند؟ بخاطر سوالات زیاد؟» چه خوب گفت مولوی: از این آتش چو دودم من سراسر که تا چون دود از این روزن برآیم (منم طفلی که عشقم اوستاد است بنَــگذارد که من کـــودَن برآیـــ‍ـــم) خلاصه ما را ببخشید التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در کتاب «هدف حیات زمینی آدم» عرض شد که شیطان به «اللّه» کافر بود، هرچند که به بعضی از اسماء ایمان داشت 2 و 3 – کتاب «سفینة الصادقین» نکات خوبی دارد 4- خوب است ولی انسان را در «حال» نگه می‌دارد و تا شهود جلو نمی‌برد 5- به عنوان علت معدّه، مؤثر است 6- هر دو مورد خوب است، بستگی به حال خودتان دارد 7- بنده برای جنابعالی آرزوی توفیق دارم. موفق باشید

15087
متن پرسش
سلام: جنابعالی در فایل صوتی مبحث حرکت جوهری فرمودید: «جسم شما حرکت می کند از ماده بودن به غیر ماده بودن تا مرز جسم مثالی که در جسم مثالی تا ابدیت هست بنابراین هیچ انسانی در قیامت بدون جسم نیست» حال می خواهم بدانم آیا همین جسم دنیوی بعد از تبدیل شدن قوه هایش به فعل و حرکت به صورت مجرد در می آید و بدن اخروی ما رو تشکیل می دهد؟ یا اینکه این جسم دنیوی جز چرخه طبیعت میشه و حرکتش جز کره زمین محسوب میشه و اعمال ما جسم اخروی رو می سازند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر صورت همین‌طور که روح شما در این دنیا، جسمِ شما را می‌سازد در برزخ و قیامت نیز روح شما، جسمِ شما را شکل می‌دهد. موفق باشید

15097
متن پرسش
بسمه تعالی سلام: الف) در بحث این که نفس بعد از این عالم فقط جلوه می کند و داشته های خود را که ملکه نفس شده در بیرون بهشت و جهنم او می شود در این جا نفس کودک هم مثل همه نفوس جلوه دارد؟ حال کودکی که قبل از سن تکلیف مرده و دارای صفات بد و یا خوب است و تکلیفی ندارد وضعیت کودک بعد از مرگ چگونه است؟ ب) ما اعتقاد داریم حضرت علی اصغر (ع) و رقیه (س) کودک بودند و به سن تکلیف نرسیده بودند در حالی که آنها باب الحوایج هستند و مقاماتی دارند که ما به آنها متوسل می شویم در حالی که در این دنیا عمر طبیعی نکرده اند و مثل امامان کمالاتی کسب نکرده اند چگونه توجیح می کنید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکس مطابق اعیان ثابته و اختیارِ قبل از خلقتش در این دنیا، با همان انتخاب اولیه‌اش، شخصیت خود را شکل می‌دهد و حضرت حق بر همان اساس مسیر او را برایش تعیین می‌کند. عزیزانی مثل حضرت علی اصغر و جناب رقیه«سلام‌اللّه‌علیهما» مسیری را انتخاب کردند و خداوند آن مسیر را برای آن‌ها شکل داد و عظمت آن‌ها به جهت انتخاب چنین مسیری است. موفق باشید

15079
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد گرامی: چگونه از موسیقی عبور کنیم؟ شما فرمودید: «حوزه‌ی موسیقی، مرتبه‌ی خیال انسان است، اگر انسان‌ها طالب حضور در مقام قلب و روح هستند باید از موسیقی عبور کنند و در این راستا اهل‌البیت«علیهم‌السلام» هیچ رجوعی به موسیقی نداشتند.» بنده اهل موسیقی نیستم، اما مدتی است احساس می کنم برخی موسیقی ها احساساتم را تغییر می دهند، اما می ترسم مرا از اصل و حقیقت باز بدارد و مشغول هوس های زود گذر کند، با وجود اینکه سعی می کنم موسیقی را وسیله ای برای قرب خدا و تذکر قلبی بدانم، البته موسیقی با محتوا و حلال. اما به هر حال در همین مدت کم نیز با احتیاط چند موسیقی محدود گوش کرده ام و می گویم اگر بنا باشد مرا به توهم بکشاند، نه توحد، حاضرم به راحتی ترکش کنم. استاد عزیزم، نظر نهایی شما برای بنده حقیر حجت است. دوستم با این نگرش زیاد موسیقی گوش می دهد، اما از شما تقاضا دارم مرا راهنمایی کنید که چه کنم، و جایگزین آن چه کنم؟ البته اشعار علامه حسن زاده حفظه الله را وقتی می خوانم، جلوی اشکهایم را گاها نمی توانم بگیرم، و احساس حضور می کنم، اما در موسیقی چنین حالی تابحال نداشته ام. با تشکر از دقت نظراتتان اجرکم عند الله تعالی التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده هم همین پیشنهاد را دارم. چیزهایی مثل اشعار و مطالب عرفانی را که اشاره به حقایق متعالی دارد، باید جایگزین این تمایل کرد. شاید خدا این میل را در قلب شما انداخته است که یک دوره مثنوی بخوانید. موفق باشید     

15081
متن پرسش
با سلام: اینکه عرش خدا ابتدا روی آب بود به چه معناست؟ و اینکه سدره المنتهی اشاره شده در آیه معراج چیست؟ و اینکه نور خیره کننده ای آن را پوشانده به چه معناست؟ ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این آب نظر به مقام اطلاقی و بی‌تعینیِ عالم فوق عرش دارد که از تجلی آن اسماء عرشی ظهور می‌کند. مقام «سدرة المنتهی» یعنی دورترین افقی که در مقابل سالک إلی اللّه نمایان می‌شود و از کثرتِ ظلمانی به وحدتِ نورانی سیر می‌کند. موفق باشید

15070
متن پرسش
با سلام: کتاب «شیعه ما» به عنوان کتابی که دستورالعمل سلوکی محسوب می شود کتاب بسیار خوبی بود. به خصوص همین سایز کوچک کتاب باعث می شه هر شخصی بتواند همیشه به آن مراجعه کند. می خواستم درخواست کنم حدیث «ای اباذر» هم که البته شرح آن توسط استاد به صورت جامع انجام شده ولی اگر همین حدیث ای اباذر به صورت خلاصه به سبک کتاب حدیث یابن جندب عرضه شود تا بتوان به صورت یک دستورالعمل سلوکی همیشه همراه داشت اقدام بسیار ارزشمندی است. توفیق روزافزون موسسه و استاد گرامی را از خداوند مسئلت می کنم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این حدیث را به صورت کتاب کوچکی انتشارات «پیام آزادی» سال‌های قبل چاپ کرده است. در ضمن در نرم‌افزارهای «جامع احادیث» می‌توانید آن را بیابید. موفق باشید

15073
متن پرسش
سلام استاد عزیز: این که انسان گاها قصد می کند تا با خداوند مهربان یا معصومین سلام الله علیهم صحبت کند یا به اعتباری درد و دل کند اما حرف به زبان جاری نمی شود به تعبیری حرف به زبان نمی چرخد یا گاها الفاظی بر زبان جاری می شود اما آن حس «معنوی» یا «قرب الهی» برای انسان حاصل نمی شود علت آن چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده بعضاً با اشعار یا احوالات شهداء ورود خود را انجام می‌دهم و زیارت را بعداً شروع می‌کنم. موفق باشید

15048
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با عرض سلام: بنده چهار ساله ازدواج کردم در این مدت هر گونه تلاشی کردم تا شوهرم خمسش را بدهد ولی نشد. دوستی دارم که برای مباحثه اصول فقه می آید منزل ما، پرسید خمس دادید منم راستش را گفتم که ندادیم، این خانم هر بار که میاد منزل ما لب به چیزی نمی زند و دل مرا خون کرده، من با شوهرم بداخلاقی کردم چون دیدم چهار سال محبت جواب نداده. حالم بد است چون راه سیر و سلوک را برخودم و پسر کوچکم بسته می بینم. از نظر شرعی میگویند برعهده ات چیزی نیست ولی در مطالب عرفانی چیز دیگری بیان شده و میگویند خمس ندادن مانع رشد معنوی است. مستاصل مانده ام چکار کنم با شوهری که دوست ندارد خمس بدهد و اگر بیشتر اصرار کنم زندگیم میپاشد و چه کنم با خودم که دوست دارم در عبودیت پیشرفت کنم و آرزو دارم پسر کوچولویم عالم ربانی بشود ،شما راهنمایی بفرمایید چکار کنم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به عهده‌ی شما نیست که در این مورد حساس باشید. از نظر عرفانی هم هیچ مانعی برای شما به‌وجود نمی‌آید. آن خانم هم بهتر بود با توجه به این‌که مسلّم نیست به آن آقا خمس تعلق می‌گیرد یا نه، از پذیرایی شما استفاده می‌کرد و اساساً چرا ایشان این سؤال را می‌فرمایند؟!! موفق باشید

15062
متن پرسش
سلام استاد: بنده در مورد نیّت دچار مشکلی شدم‌. مثلا قبلا که می خواستم کتاب ده نکته را بخوانم به طور مثال. نیت می کردم که بخوانم که بتوانم خود را اصلاح کنم و خود را به او نزدیک کنم. بعد می خواندم و نتیجه هم می گرفتم (دو، سه سال پیش). الان با توجه به وظیفه سنگین طلبگی که وارد تبلیغ هم شدیم و یواش یواش پا به عرصع تبلیغ گذاشتیم. الان کمی فرق کرده نیتم. و همین باعث شده اعصابم بهم بریزد و ناراحت بشوم. الان اینگونه شده که وقتی مثلا ده نکته را می خواهم بخوانم می گویم: بخوانم ان شاءالله جوری هم بخوانم که بتوانم تبیین کنم برای مردم... بعضا این نیت را اختیارا نمی کنم ولی وسط کارم دوباره به ذهنم می آید و اذیتم می کند. و این قضیه باعث شده وسواس پیدا کنم در این مورد. کمی کمک کنید. «استاد خیلی سخت است که هم مبلغ باشی و هم خودت را از گناه و رذیله نگه داری و هم نیتت را در همه موارد رو به سوی او نگاه داری» التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این خیلی خوب است که بخواهید مردم را به وظایف دینی‌شان آگاه کنید و دین حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» را به گوش آن‌ها برسانید و از این طریق خود را به محمد و آل محمد«صلوات‌اللّه‌علیهم» بدون هیچ دغدغه‌ای نزدیک فرمایید. موفق باشید

15056
متن پرسش
سلام و درود: استاد فاضل و گرانقدر همانطور که مستحضرید در کتاب اسفار ملاصدرا مطلبی را ملاصدرا می گوید و بعدا قوال بقیه را نقل می کند و بعد ملاصدرا آنها را بررسی می کند و نظر صحیح را اعلام می کند. خواندن این مطالب در خودسازی سودی دارد یا نه؟ آیا صحیح است که در آثار شما خلاصه و نکات مهم و کلیدی اسفار آمده است؟ سپاس فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر بخواهید مطالب کامل در ذهن شما بماند بهتر است همه‌ی نظرات را مطالعه کنید تا در تضارب آراء، مطالب بهتر در ذهن بماند. به نظر بنده طلبه در حین درس خارج خوب است یک دوره اسفار بخواند. موفق باشید

15047
متن پرسش
سلام و تشکر فروان جهت وقت گذاشتن واسه ماها واقعا خسته نباشید و خیر ببینید. ببخشید من واقعا به کمکتون نیاز دارم. من مجردم با مامان بابا هستم خواهر برادرام ازدواج کردن و شهرهای دیگه هستن. وقتی اونا نیستن من برنامه شخصی منسجمی واسه خودم دارم اونم در راه بندگی خدا نمازام قرآن و سجده و مستحبات دیگه و کتاب های توی این راستا خوندن و این حرفا. اما وقتی خواهر برادرام میان کل برنامه هام میریزه بهم همه اش مشغول کار کردن و کمک کردن به مامانم تا جایی که به زور وقت واسه نمازم میمونه و اینقدر درگیر میشم که نه ذکری نه یادی، این منو عذاب میده تا جایی که باعث میشه یه کم بدخلقی کنم. من فقط و فقط هدفم بندگی کردن خداست هیچ انگیزه دیگه ای واسه زندگی ندارم اما وقتی می بینم که اینقد وقتم پر میشه که نمیتونم به بندگیم برسم ناامید میشم افسرده میشم. من توقع دیگه ای از زندگی دارم نمیخوام زندگیم خلاصه بشه توی خوردن و خوابیدن و تبدیل کردن شب و روز به همدیگه زندگی اینجوری من رو داغون میکنه حتی از قیافه ام هم میشه فهمید توی دلم چه خبره. مرگ رو ترجیح میدم به زندگی در عفلت از خدا، تورو خدا بهم بگین چیکار کنم واقعا عذاب می کشم یه راهی پیش پام بذارین احساس می کنم زندگیم داره هدر میره من فقط بندگی خدا رو میخوام بس، نه اینکه اینقدر درگیر زندگی بشم که نفهمم نمازم و چه جوری خوندم. منتظر کمکتون هستم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از یک جهت فراموش نکنید که خواهر و برادرهایتان به امید سرزدن به والدین‌شان می‌آیند و انتظار دارند از آن‌ها استقبال شود و از این جهت کمک به والدین‌تان برکت خاص خود را دارد. و از طرف دیگر سعی کنید در این موارد نیز یک برنامه‌ی مختصری به خود بدهید و بفهمانید که آن برنامه را باید عمل کنم، بدون آن‌که اوقات تلخی کنید. موفق باشید

15024
متن پرسش
با عرض سلام خمت استاد گرامی: آیا سفر معراج پیامبر (ص) مربوط به سفر سوم می شود و آیا می شود گفت در سفر دوم علم به اعیان ثابته حاصل می شود و بعد در سفر سوم اعیان خارجی متناسب با اعیان ثابته ای که علم به آنها حاصل شده رویت می شود که ملکوت اشیا را شامل شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این حرف خوبی است. باید تفصیل داده شود. موفق باشید

نمایش چاپی