بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان، فلسفه، کلام

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
13131
متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمت حاج آقای عزیز: استاد اگر در این دنیا کسی یک چیزهایی را در عالم حضور درک کرد و بعدا آن ها را از دست داد، آن ها را در آخرت با خود دارد یا خیر؟ با تشکر التماس دعای بسیار داریم از استاد برای شاگرداشون چون می دانیم این دعا بعضی موقع ها از دعای یک پدر برای فرزندش بالاتر است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اساساً جنس این عالم این‌چنین است که اگر کشفی آمد برای آمدن کشف بعدی، آن از منظر سالک پنهان می‌شود تا إن‌شاءاللّه در آخر عمر و به‌خصوص در یوم‌التلاق که شدت توحیدی انسان بیشتر است، همه یک‌جا جمع می‌شود. موفق باشید

13129
متن پرسش
سلام استاد: پیرو جلسه چهارشنبه: 1. اگر بنا در این مباحث سوال نکردن است بفرمایید چه نحوه نپرسیدن منظور است آیا برای فهم اشارات هم نباید پرسید؟ 2. بفرمایید عین ثابته چه نسبتی با اختیار دارد؟ آیا هر انسان قدر و ماهیتش را خودش انتخاب می کند یعنی مثلا محمد بودنش را خودش انتخاب می کند یا نه، محمد بودن محمد به همان محمد بودنش است مثل مثلث که چون مثلث است پس مثلث است و مربع نیست؟ 3. اگر در عین ثابته، شدن هر چیز به اختیاره خودش باشد فرق مثلا سیب و انسان در انتخابشان چیست؟ تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بنده قبلاً مفصل در این مورد در همین جلسات عرض کردم و متذکر سخن حضرت خضر به حضرت موسی«علیهماالسلام» در رابطه با این علوم شدم که چرا حضرت خضر به حضرت موسی می‌فرماید: «فَإِنِ اتَّبَعْتَني‏ فَلا تَسْئَلْني‏ عَنْ شَيْ‏ءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً» (70) کهف. اگر می‌خواهی در این راه از من پیروی کنی، به‌هیچ‌وجه سؤال نکن تا آن‌که برای تو تذکر لازم حادث شود. 2 و 3- در حین بحث اخیر این دو نکته را عرض کردم باز دوباره به بحث رجوع کنید و سعی کنید در حین توجه به بحث موضوع را بنگرید، نه آن‌که نسبت به آن فکر کنید تا مجبور باشید سؤال کنید و از این طریق موضوع برایتان در حجاب رود.

13128
متن پرسش
سلام استاد: خسته نباشید. می خواستم از شما بپرسم: در فلسفه و مخصوصا عرفان کدام قسمت را کامل نمی دانید. چون من طلبه هستم علاقه مندم که جاهای خالی فلسفه و عرفان را پر کنم به اندازه خودم. کدام قسمت خالی مانده و به آن پرداخته نشده یا کم پرداخته شده؟ البته نظر خودم اینست که بعد از تسلط کامل إن شاءالله شرح مثنوی درس دهم. و به شیوه ی تفسیر قرآن شما باشد. یعنی واژه و ادبیات محور نباشد. بلکه محور عمق مطلب باشد و منظور عرفانی شعر. نظر شما چیست. توضیح بفرمایید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حالا وقت این حرف‌ها نیست! باید عمیقاً در مورد فوق، اسفار و فصوص را همراه با استادی کاردان مطالعه کنید، در آن حال خودْ راه بگویدت که چون باید کرد. در ضمن فکر خوبی است که بتوانیم روح مثنوی را به همان شکلی که مولوی اظهار داشته است به جامعه و تاریخ خود برگردانیم در آن صورت مردم با تفسیر قرآنی به زبان فارسی آشنا می‌شوند. موفق باشید

13122
متن پرسش
سلام: در صوت شرح دستورالعمل های آیت الله بهجت (ره) فرمودید: گناه اعتقادی نباید داشت. و اگر انسان نداند معنای ملائکه و ... چیست نمی تواند سیر کند. حال سوال من این است: 1. اگر مدتی بوده که اعمال عرفانی انجام می داده ولی اعتقاداتش نیمه سالم بوده دیگر سیر نکرده؟ یا سرعتش کمتر بوده؟ ۲. اینکه در احوال بزرگان آمده که کلا خود را بی دین فرض کردند و راه تحقیق پیش گرفتند. آیا ما هم باید اینگونه کنیم یا صرف خواندن کتب اعتقادی سالم کافیست؟ اگر که می شود توضیح دهید. ممنون التماس دعا هم دارم شدیدا. چون می خواهم به خواستگاری بروم استاد. دعا بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: روی‌همرفته انسان بر اساس آگاهی‌های فطری، عباداتش به سوی حضرت حق است و هرچه عقاید خود را صحیح‌تر کند، عمق رجوع به حضرت حق بیشتر می‌شود. عرایضی در کتاب «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» شده است. اگر با شرح صوتی آن مطالب را دنبال کنید إن‌شاءاللّه به نتایجی خواهد رسید. موفق باشید

13126
متن پرسش
سلام: خواندن چندین کتاب عرفان عملی باعث تشتت در عمل نمی شود؟ پس چگونه کتب عملی را باید خواند و عمل کرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا باید از طریق متون قابل اعتماد عرفان نظری را دنبال کرد و سپس بر مبنای عرفان نظری و مطابق ذوق و استعداد خود از کتاب‌های عرفان عملی استفاده کرد، وگرنه سرگردانی به‌بار خواهد آورد. موفق باشید

13118
متن پرسش
سلام علیکم استاد: من طلبه هستم، یک بار استادمان داستانی راجع به باقی ماندن اثر همیشگی گناه «ولو اینکه توبه کنیم» گفت که من برق از سرم پرید و خیلی نا امید شدم زیرا در گذشته گناهانی مرتکب شده ام. استادمان گفت حضرت داوود وقتی مرتکب خطایی شد تا چهل روز ناله و زاری کرد پس وحی آمد که توبه ات پذیرفته شد اما دیگر آن ارتباطی که قبلا با من داشتی هرگز بر نمی گردد. همچنین یکی از دوستانم گفت روایت است که هر گناهی انسان انجام می دهد یک جنبه ی عقلانی از او دور می شود و دیگر به وی باز نمی گردد. همچنین می گویند توبه همانند شستن لباس کثیف است پاک می کند ولی پوسیده هم می کند. استاد من با این حرف ها خیلی ناامید شده ام. لطفا واضح بفرمائید که آیا من می توانم به خدا آن تقربی را پیدا کنم که اگر گنه کار نبودم می توانستم تقرب پیدا کنم؟ آیا اثر گناه همیشه در روح باقی می ماند یا با توبه به کلی بر طرف می شود. استاد عاجزانه تقاضا می کنم راهکاری بفرمائید که اثر گناهان گذشته ام را به کلی از بین ببرد، قول می دهم هرچه بگوئید عمل کنم. «یا علی»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ملاک ما آیات قرآن و روایات صحیح السند اهل‌البیت«علیهم‌السلام» است که در متن آن‌ها هرگونه گناهی را با نور تواب حضرت حق در صورتی‌که ما توبه کنیم، به‌کلّی منتفی می‌دانند و نه‌تنها منتفی، بلکه اگر با توبه‌ی خود زشتی گناه تا عمق جان ما پیدا شود، آن حالت به ما خودآگاهیِ تبدیل سیئه به حسنه را می‌دهد. خداوند یک‌جا می‌فرماید: «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئات»‏ (هود/114) یعنی کارهای خوب مثل عبادات و رعایت حرام و حلال به‌کلّی سیئات را می‌برد. و یک‌جا می‌فرماید: «إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً» (70) فرقان. یعنی اگر کسی از گناه دست بردارد و توبه کند و مسیر خود را در راستای ایمان و عمل صالح قرار دهد نه‌تنها آثار گناهان او به‌کلّی از بین می‌رود بلکه آن گناهان به حسنات تبدیل می‌شود و روحیه‌ی بسیار زیبا و پاک به او هدیه می‌گردد و در همین راستا در قرآن داریم: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ» (222) بقره. یعنی خداوند آن‌هایی که توبه کردند و از گناه پاک شده‌اند را دوست دارد و آن‌ها محبوب خدایند. و در روایات هم که این‌همه تأکید می‌شود هرکس از گناهی توبه کند همانند آن است که آن گناه را نکرده است؛ جایی برای ناامیدی نمی‌ماند. موفق باشید

13102
متن پرسش
به نام خدا با عرض سلام و ادب خدمت استاد بزرگوار: احتراماً، در صورت امکان اگر محبت بفرمائید دعای تهلیلات امام علی (ع) در دهه اول ماه ذی الحجه را شرح بفرمائید. ضمناً، ربط گفتار امام با دعا (ربط «لا اله الا الله» و موها و كركهاى حیوانات و ... ) را راهنمائی بفرمائید ممنون می شوم. با تشکر
متن پاسخ

- باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده قبلاً در حدّ ترجمه عرایضی داشته‌ام که در ذیل برای شما قرار می‌دهم.  آن‌چه در این اذکار مهم است نگاه توحیدی به همه‌ی مخلوقات عالَم است و این‌که متوجه باشیم هر مخلوقی مظهری از یگانگی حضرت حق است و لذا حضرت حق به یگانگی خود در تمام عوامل کثرت حاضر است. در این رابطه امیرالمؤمنین«عليه‌السلام» به ما آموزش می‌دهند که در این ماه که ماه رجوع به حضرت حق است به نحوی خاص در هر روز از دهه‌ی ذي‌الحجّه این‌طور بگوییم: « لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ عَدَدَ الّلَيالي وَالدُّهُورِ» يعني؛ اقرار به يگانگي خدا دارم به شمارة شب‌ها و روزگاران. «لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ عَدَدَ اَمْواجِ الْبُحُورِ» يعني؛ اقرار به يگانگي خدا دارم به شمارة موج‌هاي درياها.

«لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَ رَحْمَتُهُ خَيْرٌ مِمّا يَجْمَعُونَ» يعني؛ اقرار به يگانگي خدا دارم و اين‌كه رحمت او بهتر است از آنچه مردم جمع كنند.

     «لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ عَدَدَ الشَّوْكِ وَالشَّجَرِ» يعني؛ اقرار بر يگانگي خدا دارم در همة هستي كه هر خار و درختي آن را نمايش مي‌دهد.

     «لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ عَدَدَ الشَّعْرِ وَ الْوَبَرِ» يعني؛ اقرار به يگانگي خدا دارم در همة هستي كه هر مو و كُركي نمايش حضور و احاطة يگانگي اويند.

 

    «لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ عَدَدَ الْحَجَرِ وَ الْمَدَرِ» يعني؛ اقرار به يگانگي خدا دارم در همة هستي كه هر سنگ و كلوخي نمايش احاطة يگانة اوست.

 

     «لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ عَدَدَ لَمْحِ الْعُيُونِ» يعني؛ اقرار بر يگانگي او دارم كه هر چشم برهم زدني نمايش احاطة اوست و لا غير.

     «لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ فِي الّلَيْلِ اِذا عَسْعَسَ، وَالصُّبْحِ اِذا تَنَفَّسَ» يعني؛ اقرار به يگانگي او دارم كه حضور يگانة او در هر به غروب رفتن و به طلوع آمدن روزگار در نمايش است.

 

     «لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ عَدَدَ الرِّياحِ فِي الْبَراري وَ الصُّخُورِ» يعني؛ اقرار بر حضور و احاطه و تدبير يگانة او دارم، حضور يگانه‌اي كه در هر وزيدن بادي بر صحرا و سخره نمايان است.

    «لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ مِنَ الْيَوْمِ اِلي يَوْمِ يُنْفَخُ فِي‌الصُّورِ»

    يعني؛ اقرار برحضور و تدبير يگانة خداوند دارم، تدبيري كه از امروز تا روز قيامت همواره در صحنه است. موفق باشید    

13107
متن پرسش
سلام علیکم و رحمة الله: سوالی داشتم که البته شاید شما بفرمائید در مورد این سوال امورات و سلسله سنن خفیه ای در عالم وجود دارد و نباید دنبال تبیین مادی و دنیوی مطلب باشیم. و چه بسا ممکن است دقیق هم نفهمیم چه اتفاقی دارد می افتد. اما به هر حال برایم سوال است که می خواهم در حد امکان از بعد دنیوی و مادی قضیه برایم توضیح و شرح دهید. آن هم اینکه اين بركت دقيقاً يعني چه؟ مكانيزم دنيايي و مادي اش چطور است دقيقاً؟ خب فرضاً اگر حقوق بنده ماهي يك ميليون تومان است؛ همين قدر است ديگر. اين يك ميليون كه نمي شود 2 ميليون. گوشتي كه كيلويي 30 هزار تومان است؛ نيز نمي شود 15 هزار تومان. ايضاً ساير قيمت ها. پس اينكه مي گويند فلان مال بركت دارد يعني چه؟ چطور است برخي ها با ماهي يك ميليون يا حتي كمتر دارند زندگي را مي گذرانند؛ خوب هم مي گذرانند. برخي نيز ممكن است با ماهي 3 يا 4 ميليون باز هم گير خرج و برج زندگي باشند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در نگاه توحیدی انسان تعریفی از خود دارد که مطابق آن تعریف دنیای خود را مدیریت می‌کند و نیازهای حقیقی خود را از نیازهایی که نفس امّاره‌اش برایش تعیین می‌کند جدا می‌نماید و از آن‌جایی که نظام عالم مبتنی بر نیازهای حقیقی و طبیعی ما خلق شده است، با کم‌ترین هزینه آن نیازها برآورده می‌شود و عملاً ما به آن‌چه می‌خواستیم، خواهیم رسید و این است معنای برکت در زندگی. موفق باشید

13094
متن پرسش
سلام استاد گرامی: روایاتی که در مورد مقام و منزلت عقل و جایگاه آن در کمال انسانی است ناظر بر کدام نوع، عقل است؟ آیات قرآن که تحت عنوان «افلا تعقلون» یا برعکس «لقوم یعقلون» به کرات تکرار می شود چطور؟ به نظر نمی رسد منظور از این عقل، عقل نظری باشد چرا که بسیاری از کفار و مشرکان در همه اعصار، عقولی قوی در زمینه مسایل نظری دارند ولی باز هم مخاطب آیاتی هستند که می فرماید چرا تعقل نمی کنید و همین طور وقتی در روایات عقل بیشتر نشانه فضل و کرامت شمرده شده به نظر نمی رسد این نوع عقل مدنظر باشد. لطفا علاوه بر پاسخ به سوال حقیر لطف بفرمایید منابعی در زمینه تعریف عقل، انواع و آثار آن و ...که بتواند پاسخگوی نیاز بنده در راستای پژوهشی در این مورد باشد معرفی فرمایید. لطفا اگر در تفسیر مبارک المیزان نیز بحثی در این مورد وجود دارد بفرمایید. التماس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع تفاوت عقل‌ها، موضوعی نبوده است که در تاریخ تفکر گذشته‌ی ما محل بحث باشد. زیرا اندیشمندان ما در جمعی از تفکر ریاضی و فلسفی و کلامی و قدسی به‌راحتی می‌اندیشیدند و سخن می‌گفتند تا این‌که در دوران جدید متفکرانی همچون دکارت پیدا شدند که در ذیل تفکر ریاضی خواست کار را جلو ببرد. و اما این‌که قرآن پس از طرح موضوعی خطاب می‌کند «افلا تعقلون» خطاب او به عقل انسانی است، همان عقلی که در فطرت هر انسان به‌راحتی می‌تواند موضوع‌های نزدیک به بدیهی را جمع‌بندی کند. ولی آن‌جا که می‌فرماید: «لقوم یعقلون» نظر به حقایق قدسی دارد و می‌خواهد ابعاد متعالی عقل را به صحنه آوریم تا آن موضوع را بیابیم. مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر قیّم المیزان آن‌جایی که سه آیه به ترتیب بحث «یعقلون» و «یسمعون» و «یتفکرون» را می‌کند، نکاتی داشته‌اند. موفق باشید

13093
متن پرسش
سلام علیکم: می خواستم نظر جناب عالی را در مورد مقاله زیر که در نقد دکتر داوری و موضع گیری هسته ای شان هست بدانم: حجت الاسلام مجتبی نامخواه داوری درباره یک داوری هسته ای/ اکنون تفاوت میان «هایدگریسم» با مکتب خمینی نمایان می شود. امروز گویی هر دو فیلسوف آلمانی ( مارکس و هایدگر) در رقابت با آن سید موسوی و سرسلسله جنود عقل در بشریت معاصر، سپر انداخته اند و خمینی سرافرازتر از همیشه آشکار کرد که جهاد با طاغوت و استکبار؛ ملکوتی تر از آن است که جان های فلسفه اندود را یارای یاریش باشد. اول: منتقدان بی‌خردانند؟ چندی پیش از فیلسوف گرانقدر استاد داوری اردکانی یادداشتی منتشر شد که برای آشنایان با آثار ایشان از جهاتی چند مغتنم و البته محل پرسش بود. جهت سؤال برانگیز این بود ‌که بیان یادداشت خلاف‌آمد عادتی بود که از اهل فلسفه‌ای چون ایشان سراغ داشتیم. آهنگ بیان فیلسوف در این نوشتار آن قدرها تعجب برانگیز بود که انسان را در صحت انتساب محتوی به تردید می‌انداخت. جهت دیگر اما صراحت مغتنمی بود که ساخت استدلالی این یاداشت در نشان دادن حدود و چگونگی مواجهه‌ی فیلسوف گران‌مایه با غرب به دست می‌داد. اما جهت‌ اول. در آن یادداشت جناب استاد داوری پیرامون منتقدان توافق هسته‌ای چنین قضاوت می‌کنند که جملگی آنان «بهانه‌گیر» و «معاف از حکم خِرَد» هستند. آنانی که اندک آشنایی با ادب و ادبیات جناب فیلسوف دارند، خوب می‌دانند در اندیشه‌ی جناب‌شان اصل بر پرسش است و کوشش برای روا نداشتن حکمی درباره‌ی دیگران. آن روزها که جماعت پوپری آبروی استاد را به سان دشمن درجه یک جامعه‌ی باز، به بازی گرفته بودند؛ باز هم فیلسوفِ ما فیلسوف بود: دوستدار فلسفه و اهل «برهان»؛ حتی از «جدل» با جماعت مدعی آزاداندیشی هم اباء داشت. در همان ایام کسی سراغ ندارد حضرت ایشان در عیان و نهان کسری از درشت‌گویی‌های این جماعت را پاسخ داده باشد. به خوبی به یاد می‌آوریم وضع جوانانی را که گویی سازمان پرورش افکارِ جامعه‌ی باز به آنان فهمانده بود داوری، تئوریسین حزب نازی آلمان است! به یاد می‌آوریم چگونه هر چه در توان داشتند نثار جناب داوری و افکار فاشیستی‌اش !می‌کردند. پاسخِ فیلسوف اما سکوت بود و گذر از روی کرامت. چندی بعد که لابد جمعی از این قبیل جوانان روزنامه‌نویس شدند؛ در محضر فیلسوف، به نامِ مصاحبه‌ محکمه تشکیل دادند و با اعتماد به نفس تیتر می‌زدند «داوری درباره‌ی داوری». آن‌ها خود را محق می‌دانستند که درباره‌ی فیلسوفی داوری کنند و نه حتی درباره‌ی افکار، و درباب روابطش با دیگران ایشان را به استنطاق بکشند. فیلسوف اما به سان یک استاد اخلاق با عمل خویش به آن گلادیاتورهای ایدئولوژیک درس سعه‌ی صدر و متانت می‌داد. اکنون اما چه شده است که فیلسوف پس از عمری گله از آمیختن فلسفه به تنگ نظری‌های ایدئولوژیک، درباب کسانی که دیدگاهی غیر از او دارند حکم به «معاف بودن‌ از حکم خرد» می‌کند؟ انسان می‌ماند. اجازه بدهید حق را به فیلسوف بدهیم. این‌جا مسئله شخصی نیست. فیلسوف یک دغدغه‌ی ملی دارد؛ اما آیا می‌توان همه‌ی کسانی که در مسئله‌ای مهم ، نظری غیر از نظر ما دارند را بهانه‌گیر و معاف از حکم خرد دانست و به «اطلاق» پیرامون‌شان حکم صادر نمود. آیا فیلسوف گران‌ارج احتمال نمی‌دهد شاید کسانی باشند که نه از روی بهانه و بی‌خردی، بلکه از در خیرخواهی، پرسشگری و دغدغه در باب توافق مذکور نقدی داشته باشند. آیا این حکم یا دست کم این اطلاق ان از سوی فیلسوف مدققی چون جناب داوری روا ست؟ جای بسی امیدواری است اگر اهل دانش بخواهند با استدلال‌هایی روشن به وادی مطالعه‌ی درباره‌ی توافقنامه و خود آن وارد شوند. اتفاقا یکی از نیازها این توافقنامه این است که موافقانی به میدان دفاع از آن وارد شوند که از خاستگاه علم برخاسته‌اند. همچنان که پیش از این ریاست محترم جمهور هم با ادبیات خاص خود این چنین مطالبه‌ای را از دانشگاهیان مطرح کرده بودند. اکنون اما که فیلسوفی گران‌مایه به میدان آمده ‌است، آیا مناسبت دارد که دیگر کسانی که اتفاقا آن ها هم از خاستگاه معلمی به این وادی وارد شده‌ و در نهایت به نقد ان پرداخته‌اند را؛ افرادی مانند سعیدزیباکلام، و حسین کچوئیان و فؤاد ایزدی و شهریار زرشناس و داوود مهدوی زادگان و نبویان و محمد سلیمانی و فریدون عباسی و .... را معاف از حکم خرد بخوانیم؟ البته یک اهل فلسفه‌ی موافق توافق، می‌تواند رأی‌ منتقدان را نپذیرد و دلایل‌شان را نقد کند یا به طور کل رها کند. حتی می‌تواند دلایل منقدان را کم اهمیت بداند اما آیا می‌تواند وارد نیت‌خوانی شود و برهان‌ منتقدان را بهانه و نظرشان را بی‌خردی بخواند؟ آیا در تمام این سال‌ها سابقه داشته که استاد داوری در موضوعی به یکی از همکاران یا اندیشوران چنین بگوید؟ هر زمانه‌ای را اقتضائاتی است که از قضا ملوک و ارباب قدرت در رقم زدن آن سهمی قابل توجه است. اگر فیلسوف این روز‌ها کسانی که رأی دیگری جز ایشان دارند را معاف از خرد می‌داند، بی‌آ‌نکه حتی اندکی متعرض دلایل‌شان شود؛ جای ملامت ندارد؛ چرا که به زبان حاکمان این عصر سخن می‌گوید. آخر اما حتی آن حاکمان هم این اواخر در حوالت کسانی که رأی جز ایشان دارند به جهنم، کمی احتیاط می‌کنند. لااقل در گفتار میان منتقد و مغرض تفاوت قائل می‌شوند. هر چند در نهایت منتقد منصفی نمی‌یابند. اگر ارباب قدرت با زبان طرد و طعن و لعن با غیر سخن گویند چه باک؟ از آن‌ها انتظاری که از یک فیلسوف هست، صد البته نیست. طرد و خشم آن‌ها در میدان رقابت و قدرت است؛ اما چگونه است که یک فیلسوف این‌گونه حکم می‌کند؟ شاید دیگران تنها فلسفه و نقد تجدد و معقولات دیگر را از فیلسوف آموخته‌اند. اما انصاف این است حتی آنانی که از در همدلی آراء جناب داوری را مطالعه نمی‌کنند، نمی‌توانند ناداوری در آن بیابند. می‌توانند با رأی فیلسوف همراه نباشند اما آیا می‌توانند موردی را هم پیدا کنند که فیلسوف غیر هم نظر با خود را از حکم خرد معاف دانسته باشد؟ بعید می‌دانم. اگر امروز شاگردان درشت‌گویان سابق در مطبوعه‌شان به صراحت اعلان می‌کنند دستی به زلف جناب سیدجواد طباطبایی دارند و دستی به جام باده‌ی جناب داوری؛ هم از این روست که این طبع منیع دیده‌اند. از این روست که به عیان دیده‌اند که داوری در نقد پوپر هم ناداوری نمی‌کند و مدعیان جامعه‌باز جز به چوب تکفیر مدرن و جز به فاشیست خواندنِ فیلسوف حرفی نمی‌گویند. اکنون اما چگونه است که فیلسوف ؛ آنانی که رأیی غیر از ایشان دارند را علی الاطلاق بهانه‌گیر و بی‌خرد می‌خواند؟ آیا این چنین سخن گفتن جز تکفیر فلسفی است؟ آیا تمام منتقدان را بدون استثناء رمی به تکفیر نمودن رواست؟ پیش از این هم البته فیلسوف چیزی نوشته بود که گام اول این مسیر بود. یادداشتی که بعدتر درباره‌ی آن بزرگوارانه نوشت قصد انتشارش را نداشته و البته کسی را هم شماتت نکرد برای انتشارش. غنیمت دانستن یادداشت اخیر اما وجه دیگری دارد. این اغتنام از این جهت است که این دو متن به ضمیمه‌ی هم نشانه‌هایی از خطوط نانوشته‌ و کمتر خوانده‌ی شده‌ی نظام فکری فیلسوف را به دست می‌دهد. آن یادداشت هم‌ مورد بحث‌های زیادی قرار گرفت. اغلب البته نقد شبیه به مدح بود. اما یک‌سری نقدها هم بود که تا حدودی غیر واقعی و اجازه بدهیم بگوییم غیر منصفانه بود. نسبت دادن محافظه کاری به ساحت فیلسوف که اگر مراد از آن در پیش گرفتن یک منش رفتاری باشد البته وجهی ندارد. آیا دوستانی که فیلسوفی آزاده را به ترکه‌ی محافظه‌کاری و ملاحظه‌کاری می‌رانند، می‌دانند روی دیگر سکه‌ی همان‌هایی را ضرب می‌کنند که روزی قرار گرفتن جناب داوری در کسوت ریاست فرهنگستان علوم را «مزد» مواضع حکومتی ایشان می‌شمردند. فیلسوف آخر چه دارد که از دست دهد؟ تاریخ و آمد و شدهای پس از این نشان خواهد داد که این جناب داوری بود که در کرسی ریاست فرهنگستان جلال یافته بود یا این فرهنگستان علوم اگر تخطئه نکنندم فرهنگ و علوم بود که از مقام و منزلت استاد جایگاه می‌گرفت. جناب داوری به درستی در این باب اخمی به ابروی قلم‌شان آورده بودند. رمی فیلسوف به محافظه‌کاری حق‌طلبی نیست؛ نوعی راحت‌طلبی است که برای فرار از دشواری‌ فهم نتایج منظومه‌ی فکری فیلسوف پیشه می‌شود.استقبال‌هایی که از توافق با غرب می‌شود، اغلب بازتابی از زمینه‌ی اجتماعی و سیاسی تحلیل‌گران است. موضع جناب داوری اما یک موضع کاملا فلسفی و با ریشه هایی روشن در افکار اوست که به همان میزان که برگرفته از آراء سابق فیلسوف است، شارح کلیت منظومه‌ی فکری اوست. پیش از این ؛ فیلسوف «مرگ بر آمریکا» را نشانه‌ای از توسعه‌نیافتگی یافته بود. همین بیان دوستانی را به زحمت انداخت که وجه جمعی میان این رأی فیلسوف و دیدگاه‌هایش فی‌المثل در در «انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم» بیایند. این کار آن‌ها البته در جهت فهم اندیشه‌ی فیلسوف نبود و بیشتر در این جهت بود‌ که از دشواری فهم اندیشه‌ی جناب داوری رهایی یابند. حتی برخی اساتید هم در این راه بخت خود آزمودند؛ اما هر چه بیشتر می‌کوشیدند کمتر به نتیجه‌ای نزدیک می شدند و در نهایت به بهتر از این قول نمی‌رسیدند که «باید اعتراض فیلسوف به شعار مرگ بر آمریکا را با سعه‌ی‌صدر و دقت بازدید. فیلسوف از لفاظی تو خالی نگران است». سعه‌ی صدر البته صفتی شایسته است اما احتمالا برای فهم نقاط دشوار اندیشه‌ی فلسفی مصالحه و کدخدامنشی چندان کارساز نیست. اکنون اما فیلسوف به صراحت می‌گوید آن چه او را نگران کرده «لفاظی توخالی» نیست بلکه این است که «حیثیت آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ سیاسی و اقتصادی لطمه بزرگ بببیند». اکنون که برای ما لایه‌های دشوار دیگری از منظومه‌ی فکری فیلسوف آشکار شده است، آیا می‌توان همچنان سعه صدر را بدل از فهم رأی گرفت؟ گو اینکه این نگاه جناب داوری لایه‌هایی به مراتب دشوارتر از این هم دارد. مسئله این نیست که فیلسوف منتقدانی را بهانه‌گیر و معاف از حکم خرد خوانده است که اگر این چنین بود کار تا حدودی راحت‌تر می نمود. دلیلی که فیلسوف بر حکم خود در باب منتقدان اقامه می کند از خود حکم مهم تر است. فیلسوف نمی‌گوید از آن‌جا که منتقدان در بنا یا ادای نقدشان راه صواب نمی‌پیمایند بی‌خرد و بهانه گیر هستند. آن لایه‌ی دشوارتر همین جاست که اگر فیلسوف منتقدان را نقد و طعن می‌کند به این دلیل است که نگران است در صورت رد توافق، «حیثیت آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ سیاسی و اقتصادی لطمه بزرگ بببیند». آیا این لطمه لااقل از منظر معرفتی بر هرگونه نقدی مترتب نخواهد بود؟ آیا هر نقد به وضع کنونی جهان موجب «سست‌تر شدن تعادل در وضع جهان» نخواهد شد؟ پس در این صورت این نقد روا نخواهد بود. بنابراین اصل مسئله این جاست که فیلسوف منتقد غرب یک نقد یا منتقد خاص را نقد و یا نفی ننموده و به بهانه‌گیری و بی‌خردی رمی نمی‌کند، بلکه منکر «امکان» نقد است. اگر در برابر این رأی دشوار سعه‌ی صدر از کف برون ندهیم یا اگر آن چنان منظور فیلسوف را سعه ندهیم که ضد خود نیز را شامل شود، آن‌گاه راهی گشوده خواهد شد که فهم این خطوط فکر فیلسوف را در پی خواهد داشت. هم‌چنان که فیلسوف در پی اظهار موضع از «افق بسته‌ی جهان» سخن می‌گوید که به مثابه‌ی مبنای جهان‌شناسانه‌ی این رأی اوست. پیش از این فیلسوف «مرگ بر آمریکا» را نشانه‌ای از توسعه‌نیافتگی دانسته است. چگونه می‌توان این سخن را پذیرفت در حالی که بسیاری از کشورها را می‌توان سراغ داد که توسعه‌نیافته هستند اما «مرگ بر آمریکا» نمی‌گویند. کشورهای توسعه‌نیافته اما نشانه‌هایی مشترک دارند. به عنوان نمونه تنها در یک کشور توسعه‌نیافته است که عالی‌ترین‌ مقام اجرایی آن می‌تواند در یک جمع رسمی منتقدان را به جهنم حواله دهد. آن‌هم عالی مقامی که از قضا حقو‌قدان است در جمعی که از قضا جملگی دیپلمات هستند. در کشورهای توسعه یافته به احتمال زیاد حاکمان ظواهر امر را بیشتر رعایت می‌کنند. مسئله اما نشانه‌های توسعه نیافتگی و تفسیر و دلالت‌های آن نشانه‌ها نیست و ذکر این بحث دلیلی دیگر دارد که از پی می‌آید. فلسفه و دلواپسی برای حیثیت آمریکا؟ چگونه است که فیلسوف منتقد مدرنیته نگران حیثیت آمریکاست؟ نباید دشواری فهم این مسئله را با متهم کردن فیلسوف به آرائی متناقض از سر باز کرد که چنین کاری حل مسئله نیست، پاک کردن آن است. به نظر اصل مسئله این جاست که برخی کوشیده‌اند در فهم انقلاب اسلامی و مواجهه‌ی آن با غرب از آرائی بهره گیرند که پیرامون غرب است اما این میان غرب با آمریکا یک تفاوت ماهوی دارد، به گونه ای که نقد یکی با نگرانی برای حیثیت یکی نه تنها تناقض نیست بلکه عین خرد است. مسئله این جاست که برخی این فراز دشوار رأی فیلسوف در تفاوت میان مدرنیته و آمریکا را متوجه نشده‌اند و نخواسته‌اند متوجه شوند و عمر جماعتی از انسان‌های معطوف به انقلاب اسلامی را در همدلی مطلق یا مضاف با هایدگر بر باد داده‌اند. مسئله این نیست آراء جناب داوری خوانده نشوند؛ بلکه اتفاقا باید از فیلسوف خواست در تشریح این مسئله و مشکله‌ی اندیشه‌شان به شرح بیشتری بپردازند. مشکل این جاست که برخی خواسته‌اند انقلاب اسلامی را با هیدگر و پست‌مدرنیسم تفسیر کنند. این خواسته تفسیری از غیریت انقلاب اسلامی با غرب ارائه می‌دهد که با زبان غیریت، نگران برهم خوردن تعادل کنونی در وضع جهان است و در نهایت به حفظ «حیثیت امریکا» منتهی می‌شود. هر چند این فیلسوف است که با نوشتن امثال «انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم» یا «ناسیونالیسم و انقلاب» مرزهای میان موضع تفسیر هایدگر و موضوع تفسیر انقلاب اسلامی را مبهم می کند. اما دست‌کم فهم مطلق‌گرایانه انقلاب اسلامی با هایدگر با چالشی بس جدی مواجه شده و یا به عبارتی مواجه بوده و اکنون آشکار شده است. یکی از دشواری‌های اندیشیدن در باره‌ی این جنبه از نظام فکری جناب داوری (به مثابه یک جریان و سرسلسله‌ی آن) این بود که آغاز این اندیشیدن توأم خواهد بود با طرح پرسش‌هایی که شاید با نوعی تعریض همراه باشد؛ چنانکه این یادداشت چنین است. این امر برای کسی که جناب داوری معلمِ فارابی او بوده است به واقع دشوار است. هر چند هیچ‌گاه بخت حضور در کلاس‌های جناب داوری را نداشته‌ام اما اگر جوهره‌ی شاگردی آموختن باشد، خود را چنان به فیلسوف مدیون می‌بینم که اگر نبود شرح‌ها و بصیرت‌های جناب داوری شاید از اساس به فارابی متوجه نمی‌شدم؛ و گمان هم نمی‌کنم کسانی که ماجرای آشنایی‌شان با فارابی غیر از این است، بسیار باشند. اکنون اما همین آشنایی با فارابی کار فهم برخی امور را با فروبستگی‌هایی روبرو ساخته است. آن‌چنان‌که چون به آثار فارابی رجوع می‌کنیم، جوهره‌ی مدینه‌ی فاضله‌اش را رجوع به حکمت در امر اجتماعی(به معنای جامع) و به تعبیر فارابی سیاست می‌یابیم. اکنون اما اگر این رجوع روی دهد، اگر حاکمان در چگونگی مواجهه با منتقدان توافق هسته‌ای به رأی فیلسوف مواجعه کنند چه خواهد شد؟ حکیم ابونصر فارابی در «سیاست مدنیّه»‌ در باب مواجهه با نوابت و بهمیّمه یا گروه‌های خودرو و خودسر نظری دارند که هیچ‌گاه آن را چنان که باید هضم ننموده‌ام. قاطعیت فارابی در حکم دادن به بردگی حیوان‌وار یا مرگ این جماعت کمی نگران کننده است. چنان که برخی شارحان فارابی معتقدند معلم اول در حکمی که این درباره‌ داده است «تحت تأثیر نظام موجود زمان خود واقع شده است». آیا معلم فارابیِ ما نیز همچون معلم اول تحت تأثیر زمان خود و مشخصا افکار و ادبیات حاکمان آن قرار گرفته است؟ فیلسوف خشونت ؟! جناب داوری هماره در معرض رمی به توجیه فلسفی خشونت‌ بوده است در حالی که واقع عکس آن است. چنان که در «فلسفه و سیاست و خشونت» به ویژه در مجلس اول آن شرح قابل توجهی از این ماجرا دست داده است. در همین یادداشت هم یک وجه نگرانی فیلوسف درباره‌ی لطمه به حیثیت آمریکا، نگرانی از وسعت یافتن «مجال افراط و تفریط و خشونت طلبی» است. اکنون به بحث نشانه‌های توسعه‌نیافتگی بازگردیم. اگر حاکمان در برخورد با منتقدان توافق‌نامه به رأی فیلسوف رجوع کنند بر سر مشتی «معاف از حکم خرد» و «بهانه‌گیر» چه خواهند آورد؟ آیا حاکمان کسانی که در اندیش‌ورزی‌ خود از لطمه خوردن به حیثیت آمریکا هراس ندارند را همان ناهمنوایان و نوابت مدینه‌ی فاضله‌شان به حساب نخواهند آورد؟ سال‌هاست فیلسوف «در محافل دانشگاهی و روشنفکری و حتی در مجالس زنانه مذهبی» در معرض این اتهام بود که کارش «توجیه خشونت حکومت است». اکنون اما بر روی تمام پاسخ‌های دیروزمان در برابر متهم‌کنندگان فیلسوف ایستاده و می‌پرسیم این چنین سخن گفتن آیا به خشم و خشونت دامن نمی‌زند؟ این یک اتهام نیست یک پرسش است که در پاسخش فرومانده‌ام. دوم. غرب و ضدهایش قصد گشودن زبان به شکوه نبود. گو اینکه داوریِ جناب داوری در باره‌ی منتقدان هم، موضوع این یادداشت نبود. غرض اغتنام فرصتی بود که یادداشت اخیرِ فیلسوف برای بازخوانی و فهم اندیشه‌شان به دست می‌دهد. این اغتنام و استفهام اما مستلزم تمهید مقدمه‌ای است درباب جریان‌شناسی مقابله‌های اخیر تاریخ ما با غرب‌. با شکل‌گیری و سپس کسب مهم‌ترین پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 1357، کم و بیش مشخص بود که این انقلاب سویه‌هایی ضدغربی دارد. «نه شرقی، نه غربی» یک شعار و نشانه‌ی روشن بود از این جهت‌گیری. این شعار یک وجه بسط دهنده ‌داشت و نشان می‌داد دامنه‌ی نفی‌ای انقلاب بسی گسترده‌تر از غرب سیاسی است؛ از سوی دیگر تفصیل به کار رفته در آن شاهدی بود بر این‌که این نفی را از وجه تعین یافته‌ و سیاسی آن غرب آغاز می‌کند. در آغازین روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی دست‌کم سه دیدگاه متمایز مدعی پیشروی عملی و تفسیر نظری بعد نفی‌ای انقلاب بودند. این سه دیدگاه بر اساس هویتی که برای انقلاب تعریف می‌کردند، سه تعبیر از غیریت انقلاب ارائه می‌دادند. یکی چپ‌ها با تمام تنوع‌شان که به نوعی بر مفهوم «امپریالیسم» تأکید داشتند؛ دیگری پست‌مدرن‌ها که مفهوم «مدرنیته» را می‌پروراندند و در ادبیات امام(ره) البته «استکبار» پر رنگ بود. تمایز این سه دیدگاه در ابتدا دشوار بود. همچنان‌که این سه واژه دست کم در کاربردهای اولیه‌ مشترک بود اما در ادامه سرنوشت‌ و معنای متفاوتی یافتند. از سوی دیگر جنس خاستگاه نظری چپ‌ها در غرب‌ستیزی‌شان به تصریح یا تلویح متأثر از ایدئولوژی‌‌های چپ جهانی بود. پست‌مدرن‌‌های ما بر بخشی از ظرفیت‌های فلسفه‌ی غرب و مشخصا هایدگر تکیه داشتند. امام(ره) اما برای استکبارستیزی یک الهیات- فلسفه‌ی متمایز می‌پروراند که ریشه در رشته‌های متنوعِ ذخیره‌ معرفت اسلامی داشت؛ از فقه و اخلاق تا فلسفه و عرفان. اگر غرب‌ستیزی چپ‌ها بیشتر وجهی پراتیک داشت، پست‌مدرن‌ها بر کار تئوریک پای می‌فشردند و بیشتر اهل پرسش از غرب‌ و فهم تجدد بودند. در مکتب امام(ره) اما استکبارستیزی در دو ساحت نظری و عملی دنبال می‌شد. به جز ابهام و در هم آمیختگی آغازین یک زمینه‌ دیگر به عدم تفکیک این سه دیدگاه دامن می‌زد. وجود یک جریان غرب‌گرای قوی. جریانی که در سطح نظری برای انقلاب اسلامی بُعدی ضد غربی قائل نبود و در عمل هم چنان با آمریکا هم‌بسته بود که با سقوط سفارت‌شان در تهران دولت‌شان ساقط می‌شد! وجود و قدرت یافتن این جریان در آغاز انقلاب باعث می‌شد به طور طبیعی دوگانه‌های غرب‌گرایان/ مخالفان غرب پدید آید و به نوعی این سه گفتمان در یک جبهه قرار گیرند. با این همه‌ در میدان غیریت با غرب یک رقابت عملی و نظری میان این سه اندیشه وجود داشت. این رقابت برای چپ‌ها که همه‌ی هویت‌شان را در غیریت با آمریکا می‌دیدند، حکم مرگ و زندگی داشت. به همین دلیل در سومین روز پس از پیروزی انقلاب سفارت آمریکا را اشغال می‌کنند؛ این حرکت و افشاگری‌های پس از آن هیچ جایگاهی در روند تاریخ انقلاب نمی‌یابد. در سوی دیگر رویارویی با غرب اما کارهای تئوریک جدی‌ای در جریان است. کارهایی که می‌کوشد نسبت «انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم» را تبیین نماید. جنس مقابله‌ی انقلاب اما جنس دیگری است. اگر عملی همچون 13 آبان 58 انجام می‌شود یا مفاهیم و ایده‌هایی همچون «شیطان بزرگ»، «انقلاب بزرگتر»، «هسته‌های مقاومت» و «حزب جهانی مستضعفین» خلق می‌شود؛ در بستر مردم و فرهنگ‌شان بازتاب اجتماعی متفاوتی می‌یابد. اَمد و سرآمد چپ ها خیلی زود به سر می‌رسد. دو دیدگاه دیگر اما باقی ماندند. دو دیگاهی که جز در مبانی، در چگونگی مقابله‌شان با غرب هم تفاوت‌های عمده‌ای داشتند. شاید مهم‌ترین تفاوت «مبارزان با استکبار» و «منتقدانِ مدرنیته» این است که استکبار بر خلاف مدرنیته «مصداق اتم» و عینی داشت. سوم. تعیبر وارونه‌ی یک خواب آن‌چیزی که یادداشت اخیر جناب دکتر داوری را بدل به یک فرصت مغتنم در بازشناسی منظومه‌ی فکری‌شان می‌سازد ؛ تمایزی است که این یادداشت میان غربِ هایدگر و غربِ انقلاب اسلامی هویدا می‌ کند. ما در این یادداشت فیلسوف را می‌بینیم که نگران آمریکا و حیثیت آن است. فیلسوف نگران است «حیثیت آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ سیاسی و اقتصادی لطمه بزرگ بببیند»؛ حقیقت مسئله برای ایشان این است که «اعتبار دیپلماسی» خدشه دار شده و با یک «خلل بزرگ» مواجه شود. فیلسوف وجهی دیگر از استدلال خود را در باب «جماعت معاف از حکم خرد» این چنین می‌پروراند که گرچه ممکن است آسیب به حیثیت آمریکا و خلل به دیپلماسی موجب شادی «دشمنان آمریکا»- همان بی خردان- شود اما این شادی «مجال افراط و تفریط و خشونت طلبی را وسعت می‌دهد» به علاوه اینکه «معلوم نیست که سود این ضعف و بحران و سست‌تر شدن تعادل در وضع جهان نصیب چه کشور و کدام قدرت می‌شود.» منطقی که فیلسوف می‌پروراند آنجا صریح شده و جوهره‌ی پست مدرن خود را فریاد می‌زند که می‌نویسد: «در در جهانی که افقش بسته است و نور امیدی که ضامن همراهی و پیوند و همبستگی مردمان باشد وجود ندارد یا بسیار ضعیف است بر هم خوردن تعادل نسبی قدرت حتی اگر در ظاهر به زیان جانب قهر و ظلم باشد آثار خطرناک دارد و چه بسا که جهان را در آستانه ویرانی و نابودی قرار دهد.» آیا در اینجا می خواهیم به فیلسوف خرده بگیریم که: چگونه می‌توان نگران حیثیت آمریکا بود؟ چگونه می توان منتقد غرب بود و از «بر هم خوردن تعادل نسبی قدرت» در جهان که هیچ، از «سست‌تر شدن تعادل در وضع جهان» پرهیز داشت و دیگران را پرهیز داد؟ ابداً؛ فیلسوف سال‌هاست که می اندیشد و انصافا از معدود فیلسوف‌های «زنده» جامعه‌ی ماست. با این همه خود را «طلبه‌ی کوچک فلسفه» می داند؛ آیا این اوج تواضع باید موجب شود راه خرده‌گیری بر ایشان باز گردد؛ هرگز. گرچه فیلسوف گرانقدر پس از یادداشت پیشین از قصد عدم انتشار نوشتارش گفته و سپس به «اعتذار و افسوس» قلم گشوده اما به جد معتقدم لااقل این بخش نوشتار دوم هرگز یک سهو نبوده است. همچنان که به هیچ روی نمی‌توان با مطالعه‌ی این استدلال‌ها جناب داوری را رمی به محافظه‌کاری نمود. این ذات تفکر جناب داوری است. این سقف پرسش از غرب به وسیله‌ی بخشی از فلسفه‌ی غرب است. قبل از این برخی از دوستان جوانی که جناب داوری برای ارتباطش با ایشان در محکمه‌‌ای به نام مصاحبه مورد داوری قرار گرفته است؛ رنج و عسرت شاعری را بر خود هموار کرده و «در رسای مرگ بر آمریکا و همدلی با فیلسوف» چیزهایی نوشتند. این بار حجمی از صراحت آتشین در بیان فیلسوف هست که طبع‌ها را کویر خواهد نمود. من درست نمی‌دانم در رسای چیزی نوشتن به چه معناست اما به نظرم باید در رثای ایامی نوشت که جماعت در پی آن بودند که آرمان‌های ضداستکباری انقلاب را با هایدگر و تأملات ناشی از آن تفسیر کنند. در رثای چیزی سرودن یعنی «شعر گفتن درباره‌ی مرگ کسی»؛ آیا امروز مرگ امکان استکبارستیزی با فلسفه‌ی هایدگری فرا نرسیده است؟ فیلسوف البته گفته بود «ایدئولوژی دستور عمل سیاسی است. اگر کسانی در پی ایدئولوژی باشند و در عین حال به یک حوزه‌ی فلسفی تعلق داشته باشند، در فلسفه به جایی نمی‌رسند و در سیاست‌ هم نتیجه نمی‌گیرند»؛ اما چندان نتوانستم بدانم صدور دستورالعمل رفتارهایی که موجب خلل به حیثیت آمریکا و اعتبار دیپلماسی نشود حتی اگر به حکم بر بی‌خردی دشمنان آمریکا منتهی بشود؛ چگونه یک ایدئولوژی نیست. اما مهم نیست. مهم این است که دست‌کم دوستان از دست‌مایه ساختن اندیشه‌های فیلسوف برای تفسیر پروژه‌ و مسیر کنونی انقلاب اسلامی دست بردارند. از آغازین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی سه اندیشه‌ در تفسیر غیریت غرب و انقلاب وجود داشت. سه اندیشه‌ای که همواره در یک رقابت پنهان قرار داشتند. اگرچه غرب‌گرایانی که وجه همت‌شان قرب به غرب بود این سه رقیب را قریب می‌دیده و می‌بینند اما تمایزهای این سه نگرش در ساحت نظر و عمل بسیار جدی بود. قطعنامه‌ی 598 پایانی بود بر ادعای سراب‌گون مقابله‌ی چپ‌ها با «امپریالیسم»؛ آیا قطعنامه‌ی 2231 پایانی بر تصور امکان مقابله‌ی هایدگری با غرب خواهد بود؟ امروز گویی هر دو فیلسوف آلمانی( مارکس و هایدگر) دررقابت با آن سید موسوی و سرسلسله جنود عقل در بشریت معاصر سپر انداخته اند و خمینی سرافرازتر از همیشه آشکار کرد که جهاد با طاغوت و استکبار ؛ ملکوتی تر از آن است که جان های فلسفه اندود را یارای یاریش باشد. سید احمد فردید را گنگی خواب دیده می‌خواندند. او هر چه بود گنگ نبود و از قضا جز با گفتن میانه‌‌ای نداشت اما آیا آن‌چه امروز جناب داوری در باب «آمریکا» می‌نگارند تعبیر آن خواب، آن خواب آشفته است؟ فردید از فاصله‌اش با جلال آل‌احمد گفته بود. گفته بود جلال منظور او را از غرب زدگی نفهمیده است. امام(ره) اما گفته بودند آنچه جلال آل احمد در غرب‌زدگی نوشته قرابتی بسیار با موضع ایشان دارد. آیا آن‌چه امروز جناب داوری در باب «آمریکا» می‌نگارند تفسیر آن فاصله و نزدیکی است؟ وجه دیگر اغتنام اما هنگامه‌ای است که فیلسوف این خطوط نانوشته‌ی نظام فکری‌اش را منتشر ساخته است. اکنون هنگامه‌ای است که ماجرای مذاکره دستاویزی به دست داده تا تئوری‌سازان علیه استقلال بسط ید یابند. اکنون زمانه‌ای است که به خوبی آشکار شده مسئولین و سیاسیون گوناگون تا چه مایه قصد قربت به غرب نموده‌اند و گاهی آن قدر سراسیمه‌اند که فراموش‌شان می‌شود کلام باید معنی داشته باشد و فی‌المثل در شأن‌شان نیست کلام و تبریک «بی‌معنی» بگویند. اکنون که استقلال را بی‌معنی مزخرف می‌خوانند هنگامه‌ی به میدان آمدن اهالی «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» است. بخش مهم این میدان البته میدان البته از جنس نظر است. میدان بازخوانی الهیات و فلسفه‌ی استکبار ستیزی، میدان بازخوانی تاریخ و تجربه ‌استکبار و میدان بازخوانی اسناد لانه جاسوسی است. و بخش مهم از نیروهای بالقوه‌ی این میدان با پایان حاکمیت هایدگریسم است که آزاد خواهند شد. پی‌نوشت: قصد و عدم وقوع «امپریالیسم یک قاعده و رسم و یک موجودیت است. اگر بخواهیم آن را بشکنیم، باید از اصل و اساس در هم بریزد... ضدیت حقیقی با امپریالیسم این است که او را از اصل و اساس در هم شکنیم و به ماهیت امپریالیسم «نه» بگوییم...انقلاب اسلامی که آغاز شده است نمی‌خواهد رقیب امپریالیسم باشد، بلکه متعرض بنیاد ستم و امپریالیسم و استکبار است. و این انقلاب در ذات و ماهیت خود با نهضت‌های دیگر متفاوت است و در حدود مبارزات به اصطلاح ضدامپریالیستی محدود نمی‌ماند و انشاءالله که این آغاز ادراک حقیقت امپریالیسم و همچنین آغاز مقابله‌ی جدی با ان و آغاز راه دیگر است، انشاءالله...ما در مقابل نظام موجود در غرب و به این نظام (وقتی عرب می‌گویم از کانادا تا ولادی وستک و ژاپن و خلاصه تمام غرب و شرق سیاسی را شامل می‌شود.) جواب نفی داده‌ایم.» «اگر توافق حاصل نمیشد یا اکنون که حاصل شده است در کنگره آمریکا با دوسوم آراء رد شود یا مراجع قانونی در ایران آن را تأیید نکنند میتوان حدس زد که: حیثیت آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ سیاسی و اقتصادی لطمه بزرگ بببیند و به اعتبار دیپلماسی به طور کلی خلل بزرگ وارد شود گرچه این وضع ممکن است دشمنان آمریکا را شاد و خشنود سازد و مجال افراط و تفریط و خشونت طلبی را وسعت دهد اما معلوم نیست که سود این ضعف و بحران و سستتر شدن تعادل در وضع جهان نصیب چه کشور و کدام قدرت میشود. در جهانی که افقش بسته است و نور امیدی که ضامن همراهی و پیوند و همبستگی مردمان باشد وجود ندارد یا بسیار ضعیف است بر هم خوردن تعادل نسبی قدرت حتی اگر در ظاهر به زیان جانب قهر و ظلم باشد آثار خطرناک دارد و چه بسا که جهان را در آستانه ویرانی و نابودی قرار دهد.» چند جمله‌ی اول بخش‌هایی از بنان و بیان فیلسوف بود در آغازین روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی به نقل از کتاب «انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم». چند جمله‌ی بعد هم در یادداشت اخیر ایشان آمده است. تفاوت اما به نظرم ظاهری است. این دستگاه نظری برای مقابله با غرب چیزی جز جملات دوم ندارد اگر چه جملات اول را در شرایطی خاص بیان کند. روزی بود که خرده می‌گرفتند که مقابله‌ی شما با غرب سیاسی و سطحی است. مقابله‌ باید عمیق و فلسفی باشد. آن روز قریب به چهل سال به طول انجامید. اکنون در غروب آن روز اثبات قدم صدق مکتب خمینی در راه مقابله با استکبار است. آیا وقت آن نرسیده فرزندان انقلاب فراتر از عاطفه‌شان، با قوه‌ی عاقله‌شان به راه امام روح الله خمینی بازگردند؟ مراعات اقتضای حال فیلسوف امروز دوستانی دگر یافته است. دوستانی که مقام و منزلت او را برای موضع‌گیری علیه این و آن می‌خواهند. می‌گویند چرا در مورد اقدامات فلان رئیس دانشگاه به «نحو علنی و روشن» موضع نگرفتید؟ آن‌ها دوست دارند که از زبان فیلسوف تیتر بزنند «استیضاح وزیر علوم به نفع هیچ کس نیست». وقتی به خود باز می‌گردم می‌بینم در این قضایا، از قضا خود را کاملا با موضع فیلسوف گران‌مایه همراه می‌یابم. همچنان که اگر ایشان درباره‌ی رئیس وقت دانشگاه علامه هم موضع می‌گرفتند، باز هم خرسند می‌شدم و خود را با آن موضع همراه می‌یافتم. اما ماجرا این جاست که ما شأن فیلسوف را فراتر از این امور می‌دانستیم. گرچه انتظار به جایی بوده و هست که مسئله‌های انقلاب برای همه مسئله باشد. همچنان که دیروز که مسئله‌ی انقلاب فهم نسبتش با وضع کنونی عالم بود، فیلسوف به آن می‌پرداخت. اما آیا رواست به جای پرسش از فیلسوف او را تحت فشار قرار دهیم که هر روز پی موضوعی شخصی راه بیفتد و علیه این و آن موضع بگیرد؟ فیلسوف و شرایطی که در آن قرار دارد را درک کنیم. حتی از او نپرسیم چه شده است که ارگان رسانه‌ای تجدد‌گرایان با همه‌ی علایق پیدا و آشکارش به ایدئولوژی لیبرالیسم و اقتصاد آزاد، هم دستی به دست «سید جواد طباطبایی» دارد و هم دستی در دست فیسلوف منتقد غرب؟ با فیلسوف مهربان باشیم و حق معلمی را پاس بداریم. مبادا بی‌خرد خوانده‌شدن توسط جناب ایشان ره به عزم مقابله برد. انسان‌های معاف از حکم خرد، قلب مهربان‌تری دارند. *دانش آموخته دانش اجتماعی مسلمین http://www.farsnews.com/13940601001246
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مقاله‌ی مذبور سختْ ایدئولوژیک‌زده است. نمی‌دانم ما را چه شده است که پاس حرمت متفکران خود را نداریم و شخصی را که به عنوان چهره‌ی ماندگار این مرز و بوم می‌تواند سرمایه‌ای بزرگ برای تاریخ تفکر ما باشد این‌چنین راحت نفی می‌کنیم. در حالی‌که چه شایسته بود سخنان ایشان را چه قبول داشته باشیم و چه قبول نداشته باشیم، با تفکر و تأمل به تدبّر می‌نشستیم. آیا اگر نگاهی از اندیشه‌ی عالِم بزرگواری همچون خواجه نصیر طوسی را که بنیان‌گذار کلام شیعه است، نپسندیم او را متهم می‌کنیم که یونان‌زده است؟ و از مکتب محمد و آل محمد جدایش می‌نماییم؟ این‌طور که دکتر داوری را با آن‌همه دفاع از حریم تفکر اسلامی و تشیع در مقابل سروش و سروش‌ها متهم کنیم که هایدگری است! مگر هایدگر یک مکتب سیاسی، حزبی است که به جای تفکر در متون او بحث هایدگریسیم را به میان می‌کشیم؟ همه‌ی مشکل ما آن است که هنوز به تاریخی که باید تفکر کنیم، نرسیده‌ایم! و تفکرهای زائد در ذیل گرایش‌های موسمی سیاسی، مانع بزرگ اندیشیدن است. آری مشکل در این‌جا است وگرنه، نه دکتر داوری معصوم است و نه نویسنده‌ی محترم آن مقاله مُلحد. هنوز نمی‌توانیم همدیگر را بفهمیم، مشکل این‌جا است. موفق باشید

13099
متن پرسش
سلام: خبري خواندم مبني بر اينكه آيت الله دوزدوزاني از علماي مشهد در مورد حوزه علميه سخني بدين ترتيب گفته اند كه: عقايد ما شده است خواندن حكمت متعاليه. نظر استاد پيرامون اين جمله چيست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عقاید دو قسمت است: یک قسمت نکاتی که برای اثبات حقانیت مکتب خود علماء دین تنظیم می‌کنند که به آن علم کلام می‌گویند. حال چه آن را خواجه نصیرالدین طوسی بزرگ تنظیم کرده باشد، چه آخوند ملاصدرای فرهیخته. و یک قسمت از عقاید آن آیات و روایتی است که در قرآن و متون مقدس ما هست. در تعجبم که چرا سخنان خواجه نصیر، دین حساب می‌شود ولی سخنان ملاصدرا، دین حساب نمی‌شود. موفق باشید

13096
متن پرسش
سلام استاد: منی که میدونم گاهی در کارهایی که انجام می دهم ریا هست و اخلاص نیست و میدونم که وقتی نماز یا توسلی که دارم معرفتی نیست اما دلم می خواهد که این عیب ها رو باهاش بجنگم، خوب تا وقتی که به این اخلاص نرسیدم تکلیف چیه؟ چطور به این اخلاص برسم و اصلا بی ادبی نیست که در مقابل پروردگار اظهار علاقه ای بکنیم و هدایت بطلبیم؟ یعنی در قلب اخلاصی نیست اما زبونن بخواهیم این دروغ به ذات اقدس اللهی نمیشه؟ و چطور به اعمالمون امید نبندیم و مطمئن نباشیم به آنها؟ یعنی همان عجب. ممنون که سریع پاسخ می دهید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آدم حسابی! مگر اخلاص چیزی است که یک‌شبه به‌دست آید؟! به قول خواجه سعید ابوالخیر: «تو آمد رفته رفته/ رفت من، آهسته‌آهسته». آرام‌آرام خداوند خود را و تأثیرات مطلق خود را به ما نشان می‌دهد و ما نیز به لطف الهی آرام‌آرام خود را کم‌تر می‌بینیم و او را بیشتر. موفق باشید

13087
متن پرسش
سلام: فلسفه ی استاد عرفان که در قدیم بوده چه بوده؟ آیا در زمان مرحوم قاضی هم کسی می توانسته بدون استاد سیر کند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم با نظر به جواب سؤال 13086 جواب خود را دریافت کنید. موفق باشید

13086
متن پرسش
سلام: امام خمینی، جهاد اکبر ص۲۳ : چه طور شد فقه و اصول به مدرس نیاز دارد، درس و بحث می خواهد، برای هر علم و صنعتی در دنیا استاد و مدرس لازم است، کسی خودرو و خودسر در رشته ای متخصص نمی گردد، فقیه و عالم نمی شود، لکن علوم معنوی و اخلاقی که هدف بعثت انبیا و از لطیف ترین و دقیق ترین علوم است، به تعلیم و تعلم نیاز ندارد و خودرو و بدون معلم حاصل می گردد؟! لطفا توضیح بفرمایید که این تعلیم و تعلمی که امام (ره) می فرمایند چیست؟ یعنی در همان حد که ما وظیفه خود را بشناسیم و مثلا عرفان را دقیق مطالعه کنیم و صوت اساتید مجربی مثل شما را گوش دهیم و کتب معتبر را مطالعه کنیم، صرفِ همین ما را سیر می دهد؟ آیا منظور از معلم اینست که مدام به محضرش برویم؟ حالات خود را بیان کنیم و خوابهایمان را برایش بگوییم؟ یا اینکه خود امام با تفسیر سوره حمد این را فهماندند که در این زمان دیگر می شود بدون رجوع خاص هم راه رفت؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که در آخر سؤال خود متذکر هستید واقعاً شرایط تاریخی صحبت امام در کتاب «جهاد اکبر» با آن فضای بسیار سنگینی که برای عرفا ایجاد کرده بودند، با شرایط تاریخی که حضرت امام به‌وجود آوردند و در متن آن، سوره‌ی حمد را تفسیر فرمودند زمین تا آسمان فرق می‌کند و حقیقتاً امروز به‌خوبی نسل ما اشارات عرفا را می‌فهمند و از این جهت تمام عالم شده است استادِ سلوکی ما. فرزانگی در یگانه‌ماندن با عالَمی است که انسان نیز جزیی از آن عالَم است و انسان باید در این وجود یگانه‌ی خود باقی بماند و تنگاتنگ با آن ادامه‌ی حیات دهد. امروز بعد از آن‌که مدرنیته خواست به نام پیشرفت به جنگ طبیعت برود بشر، جمله‌ی غرب را می‌فهمد. مگر در عرفان عارفان نداریم: «اگر آزادی برای آدمی معنا داشته باشد، نه در اجتماع و نه در زندگی بلکه در نسبت او با وجود و با حضرت حق است. این آزادی با سپردن حیات خویش با خداوند به‌دست می‌آید». آیا امروز که آزادی‌های دروغین رسوا شدند این جمله بهتر فهمیده نمی‌شود؟!! موفق باشید  

13073
متن پرسش
سلام استاد: من بیست و چهار سالمه و از نوجوانی مدام در این فکر بودم که هدف خلقت من چی بوده یعنی خدایی با این همه عظمت فقط ما رو آفرید که بزرگ بشیم و ازدواج کنیم و بچه دار بشیم و آخر بمیریم؟ با عقلم جور درنمیومد. تا اینکه به این سن رسیدم و مدتی پیش یا یک حاج آقایی مطرح کردم و ایشون شما رو معرفی کرد و چون شما در کتابهاتون مبهم صحبت کرده بودید تا مقداری بیشتر نتونستم سردربیارم، که ناامید به امام زمان (عج) توسل کردم به طور اتفاقی با مباحث آقای پناهیان آشنا شدم و تونستم چیزهایی یاد بگیرم. حالا خیلی علاقه به عرفان و سیر و سلوک دارم و از طرفی نمیتونم به حوزه برم (بخاطر شرایط مالی و تحصیلی) حالا چکار کنم؟ آیا میشه بدون حوزه هم به سلوک دست پیداکرد و اصلا این سلوک چی هست و از چه راهی بدست میاد؟ ممنون از ساییتتون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سیر مطالعاتی که بر روی سایت پیشنهاد شده با همین نیت است که إن‌شاءاللّه آرام‌آرام کاربران عزیز در مسیر عرفان اسلامی قرار گیرند. موفق باشید

13064
متن پرسش
با عرض سلام و سپاس فراوان: آیا این درست است که اگر انسان توفیق شاگردی خدمت استادی عارف را داشته باشد باید دستورات ذکری و... را با ایمان قلبی به استادش انجام دهد؟ یعنی اگر همین اذکار را مشغول باشد اما استادش را قبول نداشته باشد، باز هم بهره از آن ها می برد؟ به بیانی دیگر شاگرد با استاد «اتصال» باید داشته باشد تا بتواند طی طریق کند؟ و استاد باید به شاگردش «توجه» داشته باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ملاک شما نظر به روایتی باشد که از طرف معصوم آمده است و چه بهتر است که آن روایت از زبان انسانی شنیده شود که خودْ متخلق به آن روایت باشد ولی لازم نیست که بین استاد و شاگرد اتصال روحی برقرار باشد. موفق باشید

13066
متن پرسش
با عرض سلام: جناب استاد چند سوال داشتم: 1. اگر کسی به درجه یا مقام ایمان نرسیده باشد آیا اعمال دیگرش مثال انفاق او قبول می شود؟ 2. چرا انسان با توکل می تواند قدرتمند باشد؟ آیا انسان بی ایمان که البته ظاهرا مایل به ایمان است ولی در باطن نتوانسته به ایمان برسد در معرض تجلیات لطف حق قرار ندارد یعنی خداوند به انسان با ایمان نظری مخصوص تر دارد مگر نه این است که خداوند از پدر و مادر بر انسان مهربان تر است و همیشه بر انسان مهربان؟ 3. وقتی کسی ذکر «لا حول ولا قوه الا با الله» را سه بار می گوید چه می شود که اثر چشم زخم بر او کم می شود یعنی قلب ما متوجه خدا می شود و او هم به ما توجه می کند؟ یعنی ما با اختیار خودمان می توانیم در اراده و مشیت خدا تغییر ایجاد کنیم؟ یعنی قبل از آن خدا ما را به حال خودمان رها کرده است؟ 4. استاد وقتی به وسیله ریاضات شرعی درجه تجردمان زیاد شد و جمع شدیم باز با رفتن به کوی و برزن و بازار و صحبت با خلق و... رفته رفته دوباره متکثر می شویم با توجه به حدیث امام رضا (ع) که می فرماید کسی که دین را فدای دنیا و دنیا را فدای دین کند از ما نیست چگونه می توان دنیا را به دست بیا وریم بدون اینکه گرفتار کثرت شویم؟ با تشکر
متن پاسخ

- باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- ایمان یک حقیقت تشکیکی است و هراندازه خلوص انسان بیشتر باشد یعنی با قلب امیدوارتر به حضرت حق رجوع کند، به همان اندازه جواب عمیق‌تری می‌گیرد و به یک معنا انفاق او با عمق بیشتری که خودش نسبت به توحید الهی داشته است قبول می‌شود 2- توکل نیز به این معنا است که انسان در اعمال خود در عین انجام اعمال، به خدا رجوع کند ولی به جای امید به اعمال خود به خدا امید داشته باشد که آن اعمال را به عالی‌ترین نتیجه برساند و مهربانی خدا به این معنا است که رجوع بنده به پروردگارش را بی‌جواب نمی‌گذارد 3- با ذکر «لا حول و لا قوة إلاّ باللّه» نظر به حضور مطلق حضرت پروردگار در همه‌ی امور می‌کنیم و حضرت پروردگار نیز با همین نگاه و ایمان ما به امورات ما نظر می‌کنند 4- به هر صورت ما باید هرچه بیشتر توحید خود را شدت ببخشیم تا در هر صحنه‌ای قبل از آن‌که امورات کثیر برایمان اصالت پیدا کند حضور حضرت حق اصالت داشته باشد. موفق باشید

13065
متن پرسش
سلام علیکم: امام راحل می فرمایند: «شخص تائب پس از توبه نیز آن صفای باطنی روحانی و آن نور خالص فطری برایش باقی نمی ماند» (چهل حدیث، ص274) ولی بارها از شما روایت پیامبر صلی الله علیه و اله را شنیدیم که می فرمایند کسی که توبه می کند مانند کسی است که گناه نکرده است این دو چگونه با هم جمع می شوند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید منظور حضرت امام آن باشد که در هنگام گناه، فرصتِ انجام عبادت را از دست داده‌ایم وگرنه طبق روایت رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله»: «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ» هرکس از گناهی توبه کند مانند کسی است که آن گناه را انجام نداده است. موفق باشید

13050
متن پرسش
سلام: 1. با توبه گناه هایی مانند زنا هم از بین می رود؟ اگر خدا این گناه را ببخشد، آیا آثار آن در عوالم دیگر وجودمان هم از بین می رود؟ ۲. دستور العملی که در بیشتر کتب عرفانی هست که آقایون عرفا می فرمایند: غسل روز یکشنبه ماه ذی قعده را انجام بدهید و سیر خود را آغاز کنید. به نظرتان این غسل و نماز توبه چه جایگاهی دارد و بنده کی آن را انجام دهم؟ بنده الان آشتی با خدا را صوتهایش را تمام کردم دو سه بار ده نکته را خوانده ام و گوش داده ام. چند بار هم توحید برهان صدیقین را کار کردم و آخرین بار هم فرمودید «فرزندم این چنین باید بود» را بخوانم که تازه شروعش کردم. البته هنوز متاسفانه درگیرم با گناه و دست و پنجه نرم می کنم. به نظرتان کی آن غسل و نماز را انجام دهم؟ ۳. تذکرة المتقین. چگونه کتابی است؟ برنامه اش خوب است؟ برنامه آن را مناسب تر می دانید یا برنامه مقالات استاد شجاعی را؟ (برای سلوک می گویم) یا اینکه خودتان برنامه ای تنظیم کرده اید که ار آن استفاده کنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- با این‌همه تأکید که فرموده‌اند توبه همه‌ی آثار و لوازم گناه را از بین می‌برد، دیگر چه جای نگرانی! 2- خود مرحوم شیخ عباس در مفاتیح، مسئله را روشن کرده است که از صبح تا غروب یکشبه‌ی ماه ذیقعده می‌توان آن غسل را انجام داد و با نیّت توبه‌ی گناه از گذشته به آن نظر کرد 3- کتاب «تذکرة المتقین» و «مقالات» آیت اللّه شجاعی، یکی از یکی بهتر است، هرکدام که با احوالاتتان هماهنگ بود را انتخاب کنید. موفق باشید

13049
متن پرسش
سلام: برای فهم بیشتر اشعار مولوی چه کار کنم؟ شرحی هست که استفاده کنم؟ می ترسم شرح مرا به عالم الفاظ ببرد. می خواهم به معنایش برسم نه لفظ و اون حس عشق مولانا رو در خودم حس کنم.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: اشعار مولوی مثل هر کتاب عرفانی دیگر تنها از طریق استادِ راه‌رفته، قابل فهم و تبیین است. در حال حاضر کسی را سراغ ندارم که مثل فصوص الحکم محی‌الدین که اساتید مربوطه آن‌را تدریس می‌کنند، معارف اشراقی مثنوی را تدریس کند. شرح آقای کریم زمانی از مثنوی برای فهم اصطلاحات ادبی آن کتاب شریف خوب است. موفق باشید 

13048
متن پرسش
سلام: بنده بجز کارهای طلبگی یک برنامه ای دارم آن هم تفکر زیاد روی انقلاب اسلامی است. چند وقت پیش روی تفکر امام (ره) کار می کردم که چه ارادتی به ملاصدرا داشتند. و این انقلاب را ظهور تفکر ملاصدرا می دانم، درحد عقل ناچیزم. چند وقت است که این جریان ملاصدرا کوبی در ایران بیشتر شده که مرا مجبور به مطالعه روی افرادی که توهین می کنند به ملاصدرا و‌... کرد. من با مطالعه و تفکر اندکی به این نتیجه رسیدم که: برای ار بین بردن انقلاب اسلامی یک بار حمله کردند نشد. یک بار تحریم کردند نشد. یک بار فتنه کردند و نشد و این بار آمده اند و می خواهند ریشه تفکر امام را بزنند، نمی دانم تا چه حد درست تشخیص دادم. ولی من با چند تن از آنها صحبت کردم دیدم اصلا امام را کافر می دانند ولی زیاد بروز نمی دهند چون می دانند با جواب قاطعانه روبرو می شوند. البته ناگفته نماند تعداد کمی از آنها هستند که اینطور نیستند و به امام و آقا ارادت دارند، ولی متاسفانه بعضی هایشان اینطور نیستند اصلا... نظر شما چیست استاد؟ راهنمایی بفرمایید چگونه منِ طلبه ضد حمله ی این حمله را بزنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این‌که عده‌ای به جهت عدم آگاهی در مورد ملاصدرا اشتباه می‌کنند و دشمن هم از این‌ها استفاده می‌نماید، حرفی نیست. ولی فراموش نکنید این افراد در بیرون تاریخ به‌سر می‌برند و مسئله‌ی حضور تاریخی ملاصدرا در آینده‌ی تمدن اسلامی محکم‌تر از این حرف‌ها است که با این بادها بلرزد. وظیفه‌ی ما است تا با تبیین درستِ ملاصدرا به تحقق هرچه بهتر تمدن نوین اسلامی کمک نماییم. موفق باشید

13046
متن پرسش
سلام استاد گرامی خسته نباشید. آن حجاب اکبری که در علم توحید هست انسان چگونه باید ار آن عبور کند؟ همین که انسان بداند حجاب در کجا و چگونه ظاهر می شود و مانع می شود کافیست؟ همین که انسان بداند این علم ها خود او نمی شود کافیست تا از کنار آن عبور کند؟ یک توضیحی بفرمایید. ممنون التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین نکته که می‌فرمایید خوب است. جایگاه حجاب‌های سلوکی را می‌توانید در شرح تفسیر سوره‌ی حمد حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» که بر روی سایت هست، دنبال فرمایید. موفق باشید

13040
متن پرسش
سلام: در رساله داریم صحبت دنیایی در مسجد مکروه است آنچه مبتلا به است بعضا با دوستان صحبت دنیایی می کنیم که باعث الفت و صمیمیت می شود در این صورت مکروه است؟ گاهی هم صحبت دنیایی بخاطر اغرض معنوی مثلا کمک به دیگری یا ابراز همدردی و سایر موارد انجام می شود در این صورت هم مکروه است؟ سپاسگزارم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن می‌فرماید: « يا بَني‏ آدَمَ خُذُوا زينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِد » و علامه طباطبایی در تفسیر آن می‌فرمایند یعنی ابعاد معنوی شخصیت شما در مساجد است، بروید آن ابعاد را از مساجد بگیرید. لذا نباید فضای مسجد را برای خود و دیگران از این حالت خارج کرد. موفق باشید

13035
متن پرسش
سلام علیکم استاد: از پاسخ های کریمانه شما سپاسگزارم: 1. در پاسخ سوال قبل ابهامم برطرف شد فقط چون در یک پرسش و پاسخ فرموده بودید از آن‌جایی که فطرت انسان با خوبی همراه است عمل خیر او سریعاً در شخصیت او تثبیت می‌شود اینطور در ذهن ایجاد می شود که عمل خوب فورا اثر خودش را می گذارد این با حالت خوف و رجایی چگونه قابل جمع است؟ ۲. سوالات قبلی ام در مورد ثواب اعمال خیر بود ولی ترک گناه ثوابش قطعی است یا آن هم حالت خوف و رجا حاکم است. با سپاس و معذرت فراوان حلال فرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! عمل خوب فوراً اثر خود را می‌گذارد. عمده آن است که متوجه باشیم شخصیت انسان، شخصیت گسترده‌ای است و هرگز نباید سوء ظن نسبت به خود را در عین کریمانه‌دیدنِ حضرت حق، فراموش کنیم و جایگاه خوف و رجاء در این‌جا است. موفق باشید

13033
متن پرسش
با عرض سلام و وقت بخير: استاد عزيز لطفا منبع منسجمى پيرامون فهم بحٽ تجلى معرفى بفرماييد؟ هرچه از ابعاد مختلف بررسى مى کنم باز هم بخش هاى نامفهومى برايم وجود دارد. با تشکر از شما در پناه حق
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بعد از مطالعه‌ی بحث «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» إن‌شاءاللّه موضوع برایتان قابل تصدیق می‌گردد. موفق باشید

نمایش چاپی