بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان، فلسفه، کلام

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
29599
متن پرسش
سلام: مطالعات زیادی در مورد این سوال داشتم که آیا جهان برای ادامه حیات خود نیاز به علت حادث خود یعنی خدا دارد یا خیر؟ اکثرا از آقایان علامه طباطبایی و ملاصدرا (ره) مطالبی بیان می‌کردند که برای بنده قانع کننده نبود، بیشترین توضیح مبنی بر این بود که ممکن الوجود هر لحظه برای ممکن بودن نیاز به علت دارد و چون این جهان خودش ممکن الوجود است ... درحالیکه از نظر بنده ۱. ممکن الوجود ممکن است وجود داشته باشد ممکن است وجود نداشته باشد، اگر وجودش حادث شد دیگر نمی‌تواند وجود نداشته باشد مگر علتی دیگر بر آن واقع شود ۲. حتی اگر بر فرض محال ممکن الوجود هر لحظه نیاز به علت داشته باشد این جهان می‌تواند چند مجموعه باشد که مجموعه الف هر لحظه علتی برای مجموعه ب و مجموعه ب هرلحظه علتی برای مجموعه الف باشد و نیاز به علت حادث که همان خدا هست نباشد. لطفا از زدن مثال پرهیز کنید چرا که در مثالها تناقضات زیادی است، سوال همچنان پا برجاست: اینکه ادعا می‌کنیم وجود خدا هر لحظه برای ادامه روند این دنیا نیاز است به چه علت است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ممکن‌الوجود در ذات خود همواره ممکن‌الوجود است و لذا وقتی هم که حادث شد، برای ادامه‌ی بقاء نیاز به خلقت مدام دارد زیرا ذاتی که ممکن است، هیچ‌وقت واجبِ بالذات نمی‌شود. در این مورد خوب است «برهان صدیقین» مطالعه شود تا بین علت حقیقی و علت معدّه تفکیک گردد. موفق باشید

29594
متن پرسش
بسمه تعالی. با سلام: با توجه به وحدت شخصیه وجود که همه خلق جلوه باری تعالی هستند نماز چه معنای پیدا می‌کند، خدا خودش را عبادت می‌کند؟ رویکرد در نماز و عبادت با توجه به وحدت شخصیه چه باید باشد؟ تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! اگر ابتدا متوجه شویم که حضرت حق در همه جا حاضر است و نمی‌شود جایی چیزی باشد و آن‌جا، خداوند حضور نداشته باشد و وحدت وجود را در این زاویه بنگریم، تلاش دوم ما آن می‌شود که نحوه‌ی وجود سایر مخلوقات را چگونه بدانیم. در مورد نماز، او در جلوه‌ی ربوبیت عبد، خود را قرار می‌دهد تا عبد را به سوی راهی ببرد که بنده‌اش بتواند به واقعیتی وارد شود که عبودیتش را هم لطفی از ربوبیت حضرت محبوب بیابد به همان معنایی که به بنده‌ی خود فرمود: «ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی». آن‌چنان عبد را در خود فانی کرد که اراده‌ی عبد در راستای اراده‌ی پروردگارش شد و این است جایگاه اصلی نماز. پیشنهاد می‌شود در این مورد به صوت شرح جلسه‌ی 5 سوره‌ی فتح تحت عنوان «معنای مراقبه بر مبنای وحدت وجود» به آدرس زیر رجوع فرمایید. موفق باشید

http://lobolmizan.ir/sound/1291#7541

29593
متن پرسش
با سلام و ادب خدمت استاد گرامی: ضمن تشکر در خصوص سوال 29560، ظاهرا خوب سوال طرح نشده بود؟! با توجه به دروس فلسفه حضرتعالی، طراحی دستگاه فلسفی که بتوان از آن فلسفه های مضاف اقتصاد و فرهنگ و ... را بدست آورد چگونه می‌باشد؟ لطفا روش ورود به این عرصه را از لحاظ علمی راهنمایی بفرمایید. تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم با ورود به فلسفه‌ی صدرایی و چشیدن آن، موارد بعدی که فلسفه‌های مضاف نامیده می‌شود، با چنین زیربنایی بهترین جواب را به ما خواهد داد. موفق باشید

29591
متن پرسش
سلام خدمت استاد گرانقدر: با توجه به ارجاعی که در خودشناسی به منابع مختلف، از جمله کتابهای محمد جعفر مصفا می دهید می خواستم نظرتان را در مورد متن گزیده زیر بفرمایید: سوال: اگر رفتار ما از اصالتمان صادر بشود آیا نباید آنها را تعبیر و معنا کنیم؟ مصفا: برای این کار چه ضرورتی وجود دارد، در تعبیر، قیاس نهفته است و قیاس یک عمل شیطانی ست، پایه انانیت است. چرا اصولا انسان یک کار بی معنی و غیر لازم بکند و آن هم کاری که مبنای تمام شرارت ها و تباهی ها می شود. ببین بی منطق بودن تعبیر در چیست؟ فرض کنیم تو امروز به حکم فطرت و یک حالت درونی بخشش می کنی، توجه داشته باش که خوش بینانه ترین فرض را مثال می زنیم. می گوییم به حکم فطرتت بخشش می کنی نه به دلیل اینکه یادت دادند که بخشش یک ارزش اجتماعی است. بعد من بخشش تو را تعبیر می کنم به سخاوتمند بودن یعنی یک صفت را به تو نسبت می دهم. این صفت تا کی در تو وجود دارد؟ اگر فردا بخشش نکردی یعنی باز به حکم یک کیفیت درونی، دلت نخواست نیمی از غذایت را به من بدهی، آیا معنایش این نیست که صفت خسیس بودن را باید به تو نسبت بدهم؟ در این صورت چه بر سر صفت قبلی یعنی سخاوتمند بودن تو آمده است؟ آن صفت کجا رفته است؟ و اگر باز پس فردا بخشش کردی چه بر سر صفت خسیس بودن آمده است؟ متوجه منظورم هستی؟ آیا بعد از تعبیر من تو را از صفات روانی در سرگردانی و بلاتکلیفی و سرگردانی فرو نبردم؟ حالا اگر من بخشش امروز تو را به هیچ چیز تعبیر نکنم، تو صفتی بنام من سخاوتمند برای خودت نمی شناسی، تا فردا که بخشش نمی کنی مجبور بشوی صفت خسیس بودن را در مقابل صفت سخاوت مند بودن قرار بدهی و ببینی بخشش یک کیفیت فطری است. خودداری از بخشش نیز کیفیت دیگریست که با هم متضاد نیستند. آنچه از آنها تضاد می سازد تعبیر آنهاست. من و تو مسلمانیم. بنظرم مسلم بودن یعنی در سلم و سلامت اخلاقی و روحی بودن، یعنی خردمندانه زیستن. پس از هر عملی که خلاف خرد است، خلاف سلم و سلامت نیز هست و باید از آن دوری کنیم قیاس و تعبیر و از تعبیر ها مرکزی به نام من ساختن موافق خرد و سلامت است؟ ما چه مسلمی هستیم که در مهمترین جنبه وجودی خود یعنی از نظر انانیت با شیطان وجه مشترک داریم؟ مگر در قرآن نخوانده ایم که علت طرد شیطان از درگاه خداوند و علت محروم گشتن او از خیر و پاکی و حقیقت، انانیت بوده است، پس چرا من و تو باید کاری بکنیم که نتیجه اش انانیت است؟ انانیت حاصل قیاس و تعبیر است. خلاصه بر یک حالت سیلانی، مستمر و نوشونده نمی توان برچسب و تعبیری چسباند زیرا تعبیر و برچسب موجب تثبیت می شود به این جهت اشتباه است که در رابطه با حالات فطری گفته شود که من چنین و چنان هستم. هستم مربوط به گذشته است حال آنکه حالات فطری لحظه به لحظه در حال شدن هستند لحظه به لحظه از راه می رسند. عمر همچون جوی نو نو می رسد یعنی همین. این که در رابطه با حالات فطرت گاهی کلمه بودن را بکار می برم برای اینست که آنرا در مقابل هویت فکری از داشتن متمایز کنم، مشخص کنم وگرنه کلمه بودن هم بیان واقعی موضوع نیست. حالات فطری را ما نیستیم بلکه لحظه به لحظه در حال هست شدن آنهاییم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده رویهمرفته این نوع تذکرات را مفید می‌دانم، به‌خصوص اگر در بستر سنت اولیای الهی و عرفای ربّانی جلو رود که شخصیت‌هایی هستند متعیّنِ صفات انسانی. به این جهت بیشتر اگر به سیره‌ی اولیای معصوم و سخن آن‌ها ارجاع داده شود، انسان راحت‌تر و جامع‌تر تکلیف خود را می‌یابد. موفق باشید

29586
متن پرسش
با سلام خدمت استاد محترم: در بحث تجلیات جمال و جلال فرمودید که خداوند با تجلی جلالی قبضی ایجاد می کند و عیب های بنده را به او نشان می دهد و می گوید عیب ها را برطرف کن. در مبحثی دیگر فرمودید اوایل سلوک دری باز می کنند، راهی نشان می دهند و بعد اون احساسات معنوی می رود و می گویند حالا باید این راه را بروی. در تفسیر آیه ۳۷ سوره نور اینطور بود که این افراد یخافون هستند و می ترسند که قلب آنها با یک حرص دنیایی وارونه شود و ذکر خداوند نداشته باشد. در سوره زمر هم این مطلب بود که اگر جایی خودت را دیدی و عمل خودت، آنجا قلبت بی خدا می شود و قلب بی خدا بدبخت شده. حالا مشکل این هست، من خودم که گرفتار یه قبض بدی شدم، حس می کنم همه اینها هست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ولی این نوع قبض‌ها چون با روحیه‌ی انتظار جهت بسطِ بعد از قبض است، به سرانجام خوبی می‌رسد و اساساً سلوک بدون قبض نمی‌شود. زیرا مؤمن باید قبض را و عبور از قبض را تجربه کند. موفق باشید

29588
متن پرسش
سلام خدمت استاد گرامی: طاعات و عبادات قبول درگاه الهی. خداوند خیر و عمر با برکت به شما عنایت فرمایند. استاد سوالی در مورد بندهای خطبه ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) که در کتاب بصیرت حضرت زهرا (سلام الله علیها) بحث شده پیش آمده است. در بند 90 تا 93 چرا حضرت برای ایمان، تطهیر؛ برای نماز، تنزیه؛ برای زکات، تزکیه؛ و برای روزه، تثبیت؛ به کار برده اند‼️ تفاوت این افعال چیست، مخصوصا تطهير و تنزیه؟ تشکر از زحمات فراوان شما. التماس دعا داریم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت در آن خطبه این‌طور می‌فرمایند: «فَجَعَلَ اللهُ الايمانَ تَطْهيراً لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ» پس خداوند ايمان را براي تطهير شما از شرك قرار داد. «وَ الصَّلوةَ تَنْزيهاً لَكُمْ مِنَ الْكِبْرِ» و نماز را براي پاك كردن شما از كبر مقرر فرمود. «وَ الزَّكاةَ تَزْكِيَةً لِلنَّفْسِ وَ نِماءً فِي الرِّزْقِ» و خداوند زكات را براي پاك كردن جان و رشد و نمو رزقتان قرار داد. «وَ الصِّيامَ تَثْبيتاً لِلْاِخْلاصِ» و روزه را تشريع فرمود جهت تثبيت و محكم نمودن اخلاص.‌

آری! مگر جز این است که انسان از طریق ایمان نسبت به شرک و آلودگی‌های آن، روح و جان خود را پاک می‌کند؟ همچنان‌که با نماز و اظهار عبودیت از تکبّر و استکبار در مقابل حکم خدا، نجات می‌یابد و با زکات، نفس خود را از بخل پاک می‌کند و زمینه‌ی رشد رزق او در نظام عالَم بهتر فراهم می‌شود و با روزه‌داری نسبت خود را با خدا طوری می‌کند که حجاب‌های او برطرف شود و او بماند و خدا؛ و این یعنی اخلاص. موفق باشید

29582
متن پرسش
سلام علیکم استاد: ان‌شاءلله که سلامت باشید. استاد من شنیدم که سالک در عالم برزخ هم سیر داره و رشد طولی میکنه ۱. آیا این سالک که در دنیا به اکملیت نرسید در عالم برزخ می‌رسد؟ یعنی این سالک بعد از مرگ فانی در ذات احدی می‌شود؟ ۲. فقط سالکانی که از مرتبه نفس به قلب ارتقا پیدا کردن منظور است یا سالکانی که هنوز در عالم طبیعت نیز گرفتارند در آن عالم سیر دارند؟ ۳. پس با این شرایط چه سالکی که کمتر زحمت کشیده و چه آن سالکی که بیشتر زحمت کشیده چه آن سالکی که سیرش کند بوده و چه آنی که تند بوده در نهایت به یک مقصد می‌رسند. پس وجه تمایز افراد چیست؟ التماس دعا. در پناه حق
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به آن‌که به ما فرموده‌اند: «اَلیوم یوم العمل و غداً یوم الحساب» پس تکامل به معنای دنیایی آن تا اول سکرات است ولی از آن به بعد حجاب‌ها از مؤمنین رفع می‌شود و به اندازه‌ای که مقامات عالیه‌ی عالم ابدیت را مدّ نظر دارد، با رفع حجاب‌ها به سوی آن مقامات سیر می‌کند و از این جهت، افراد متفاوتند که معارف آن‌ها متفاوت است. موفق باشید

29571
متن پرسش
سلام علیکم: وحدت شخصیه وجود با مسئله اختیار چگونه قابل جمع است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خود خداوند انسان را مختار آفریده. بنا به گفته‌ی علامه‌ی طباطبایی، انسان در مختاربودن مجبور است. در این مورد خوب است به جزوه‌ی «جبر و اختیار» که روی سایت هست، رجوع شود. موفق باشید

http://lobolmizan.ir/leaflet/1307/%D8%AC%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D8%AE%D8%AA%DB%8C%D8%A7%D8%B1

29560
متن پرسش
با سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز: موضوع: در خصوص #تبیین و #روش_حل و منابع مطالبات رهبر معظم انقلاب مدظله العالی ۱. کار مبنایی قرآنی ۲. کار اجتهادی ۳. منظومه سازی ۴. طراحی دستگاه فلسفی و چگونگی امتداد آن در حیات اجتماعی کار مبنایی و با متد علمی: در پژوهشهای قرآنی توجه به کارهای علمىِ مبنایی و اصولی خیلی لازم است. بعد هم کیفیت استفاده‌ی از قرآن؛ این شیوه‌ای که علمای دین ما، فقهای ما در استفاده‌ی از آیات و روایات دارند، یک شیوه‌ی تجربه شده است، یک متد علمىِ پخته شده و رسیده و کاملاً آزموده شده است؛ اینها را باید فرا گرفت.۱۳۸۸/۰۷/۲۸ https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=8259 علم قرآن: می‌بایست علم قرآن، شناسایی قرآن، فهم قرآن و انس با قرآن به عنوان یک علم و یک رشته در حوزه‌ها وجود داشته باشد. چه‌قدر مفاهیم اسلامی در قرآن هست که اگر ما بخواهیم در فقه بحث کنیم، به فکر آنها نمی‌افتیم. این انزوای قرآن، برای ما خیلی مشکلات درست کرده است و بعد از این هم خواهد کرد و به ما تنگ‌نظری خواهد داد.۱۳۷۰/۰۶/۳۱ https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2491 نگاه اجتهادی در علوم انسانی؟! نگاه اجتهادی و عالمانه به عرصه‌‌های گوناگون، از علوم انسانی تا نظام تعلیم و تربیت رسمی، و از اقتصاد و بانکداری تا تولید فنی و فناوری، و از رسانه‌‌های مدرن تا هنر و سینما، و تا روابط بین‌‌الملل و غیره و غیره، همه از لوازم این تمدن‌‌سازی است.۱۳۹۲/۰۲/۹ https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=22405 ما باید برویم به سمت منظومه‌سازی؟! امروز ما کمبود داریم، ما خلأهای زیادی داریم، شکافهای زیادی وجود دارد؛ و ضمن اینکه منابع داریم، منظومه‌ی فکری نداریم. ما باید برویم به سمت منظومه‌سازی؛ یعنی قطعات مختلف این پازل را در جای خود بنشانیم، یک ترسیم کامل درست کنیم؛ به این احتیاج داریم. این هم کار یک ذره، دو ذره نیست؛ کار یک جلسه، دو جلسه نیست؛ کارِ جمعی است و تسلط لازم دارد؛ هم تسلط به #منابع_اسلامی، هم تسلط به #منابع_غربی.۱۳۹۱/۰۸/۲۳ https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=21471 ما باید منظومه‌سازی کنیم؟! برای آراء ملاصدرا منظومه‌سازی نشده. در خود فلسفه‌ی ملاصدرا، در بخشهای مختلف می‌تواند یک منظومه‌سازی‌هایی بشود. عین همین قضیه، در مورد فلسفه‌ی اشراق است؛ عین همین قضیه، در مورد فلسفه‌ی مشّاء است. ما باید منظومه‌سازی کنیم.۱۳۹۱/۱۱/۲۳ https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=23898 یک دستگاه فلسفی درست کنید؟! نقص فلسفه‌ی ما این است که این ذهنیّت امتداد سیاسی و اجتماعی ندارد. فلسفه‌های غربی برای همه‌ی مسائل زندگی مردم، کم و بیش تکلیفی معیّن می‌کند: سیستم اجتماعی را معیّن می‌کند، سیستم سیاسی را معیّن می‌کند، وضع حکومت را معیّن می‌کند، کیفیت تعامل مردم با همدیگر را معیّن می‌کند؛ اما فلسفه‌ی ما به‌طور کلّی در زمینه‌ی ذهنیّاتِ مجرّد باقی می‌ماند و امتداد پیدا نمی‌کند. شما بیایید این امتداد را تأمین کنید، و این ممکن است؛ کمااین‌که خود توحید یک مبنای فلسفی و یک اندیشه است؛ اما شما ببینید این توحید یک امتداد اجتماعی و سیاسی دارد. از وحدت وجود، از «بسیط الحقیقة کلّ الاشیاء»، از مبانی ملاّ صدرا، اگر نگوییم از همه‌ی اینها، از بسیاری از اینها - می‌شود یک دستگاه فلسفىِ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی درست کرد؛ فضلاً از آن فلسفه‌های مضاف که آقایان فرمودند: فلسفه‌ی اخلاق، فلسفه‌ی اقتصاد و... و. این، یکی از کارهای اساسی است.۱۳۸۲/۰۸/۲۹ https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=8616 تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: واقعاً همین‌طور است. ما در رجوع به قرآن و روایات و در رجوع به متفکرین، با نظر به مسائل خود رجوع نکردیم تا از آن متون، اندیشه‌ی امروزین حضور در این جهان را بیابیم، چه با تدبّر در قرآن در عین نظر به مسائل‌مان، و چه در توجه به فلسفه و سیری که از فارابی تا جناب صدرا به ظهور آمد. هنوز گمان می‌کنیم قرآن و روایات را در حدّ آموختن و اطلاع‌یافتن باید متوقف کنیم و این غیر از بهره‌بردن جهت حضور در جهانی است که در آن به‌سر می‌بریم و دغدغه‌های رهبر معظم انقلاب از این جنس است. موفق باشید

29546
متن پرسش
عرض سلام و ارادت خدمت استاد عزیز: خدا قوت و آدینه بخیر. در باب برهان صدیقین. در مورد قاعده «کل ما بالعرض لابد ان ینتهی الی ما بالذات» از این برهان برای اثبات هستی بخشی خداوند استفاده می‌کنند مثل برهان صدیقین. سوال اینکه ما در جهان پیرامون خود اصلا رابطه هستی بخشی را نمی‌بینیم و نهایت شاید ایجاد ابتدایی عالم را بتوان مدعی شد. آن هم رابطه هستی بخشی آن به آن که برهان صدیقین مدعی آن است. و لذا همه چیز را به صورت اعدادی و معده می‌بینیم، پس نمی‌توانیم استدلال کنیم این هست ها باید به عین هستی منتهی شود. خب این هست ها همدیگر را تغذیه می‌کنند و چه لزومی دارد که به یک عین ختم شود؟ آنچه مشهود ماست این است که موجودات پیرامونی ناقص اند و عین وجود به معنای عین کمال نیستند. چطور از این قضیه استدلال می‌کنیم که پس وجود اینها باید از عینشان گرفته شده باشد به معنای اینکه چون ناقص اند پس کامل به آنها هستی می‌دهد آن هم آن به آن، در حالی که ما جز اعداد نمی‌بینیم. سپاس از لطف شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید در بحث «برهان صدیقین» نظر به امری است بدیهی تحت عنوان «کل ما بالعرض لابد ان ینتهی الی ما بالذات». پس در هر حال هر هستی، از آن جهت که «هست» و عینِ هستی نیست، به عین هستی ختم می‌شود و معدّات تنها زمینه‌ی ظهور هست‌ها هستند ولی موجودات، همه روشنی‌گاه‌های نمایش هستی هستند که در ذات خود عین هستی است. موفق باشید    

29552
متن پرسش
سلام علیکم: استاد یک سوال داشتم و اینکه آیا ما وجودی حقیقی داریم یا صرفا یک وجود اعتباری؟ و اگر ما خودمون رو یک وجود حقیقی بدونیم آیا منافاتی با وحدت شخصیه وجود ندارد؟ و یک سوال دیگر: اینکه گفته می‌شود حمد خود خداست حامد و محمود خودش است یعنی چی؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. وحدت شخصیه‌ی وجود متذکر آن است که خود را در بیکرانه‌ی حضور حق احساس کنیم و سلوک إلی الله برای آن است که انسان به واقعیت خود برسد. آری! ما در شرایط عادی تصوری از خود داریم که به یک معنا، اعتباری است ولی هر اندازه که جلو برویم با واقعیت خودمان که غرق وجودِ هستی حضرت حق است، روبه‌رو می‌شویم. ۲. بحث «حامد و محمودبودن» خداوند را به خوبی در تفسیر سوره‌ی حمد حضرت امام (ره) می‌توانید دنبال بفرمایید. موفق باشید

29550
متن پرسش
سلام استاد عزیز: بنده ۲ سوال از محضر شریف‌تان دارم: ۱. اینکه در مباحث عرفانی تبیین میشه که انسان در ارتباط با مخلوقات و انسان‌های دیگر به انواع کمالات انسانی نائل می‌شود. اگر کسی روحیه اجتماعی بالایی نداشته باشد و با ۵۰ درصد آدم‌ها به اختلاف بخورد (در صورتی‌که سعی می‌کند به کسی ظلم نکند و حقوق دیگران را تا جایی که می‌فهمد و می‌تواند رعایت کند اما به دلیل روحیه احساسی و درون‌گرایی،‌ به انسان‌ها اطمینان نداشته باشد و اجازه صمیمیت از حدی بیشتر ندهد؛ آیا در روند کمال الهی اختلالی ایجاد می‌کند؟) ۲. استاد من احساس می‌کنم در بعضی موارد که تنها هستم فرصت عبادت و مطالعه و ارتباط با حضرت حق و حضرت بقیت الله برایم بیشتر است و توازن بیشتری دارم و یک حس قلبی به من می‌گوید این گونه زیستن برای من بهتر هست! و از طرفی در کارهای گروهی_ اجتماعی_ به دلیل تفاوت‌های انسانی حس سازش کمتری دارم (حتی در کارهای مقدس) و بیشتر دوست دارم تنهای تنها به مسیرم در دنیا و ابدیت ادامه بدهم. از طرفی در ارتباطات اجتماعی حس عدم توازن دارم و اینکه تمرکز کافی روی اهداف و تقویت درونی‌ام از بین میره! استاد حس می‌کنم دوست ندارم بجز خدا و امام زمانم و اولیاءالهی با هیچ‌کسی هم‌هویت شوم، آیا اینکه در ارتباط با دیگران فقط به انجام وظیفه الهی فکر کنم و سعی در خلوت بیشتر برای تقویتم داشته باشم فکر خوبیست؟ یا ممکن است افراطی صورت بگیرد و فقط تصور خودم درست باشد و اثر منفی در دراز مدت روی کمال معنوی و زندگی آیندم داشته باشد؟ به همین دلیل تصمیم گرفتم از شما مشورتی کلی بگیرم. ممنون از شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. بالاخره تا آن‌جا که ممکن است انسان باید سعه‌ی صدر خود را رشد دهد تا بهره‌ی بیشتری از بودنِ خود ببرد. ۲. بنا به فرمایش آیت الله حسن‌زاده: «بُوَد مرد تمامی آن‌که از تن‌ها نشد تنها/ به تنهایی بُود تن‌ها و با تن‌ها بُود تنها». آری! باید دست در کار و دل با یار باشد، نه آن‌که با فرار از کار و فرار از اجتماع بخواهیم با یار باشیم. موفق باشید

29544
متن پرسش
با سلام و خدا قوت: استاد بنده رفیقی دارم که مباحث شما را با ایشان کار می کردیم چندین ماه است به رفیقم می گویم بیا ادامه ی مباحث را کار کنیم می‌گوید دیگر نیاز به این مباحث ندارم و هر کس به اوج استعداد خودش و اوج کمال می‌رسد و دیگر نیاز به هیچ کدام این بحث ها نیست و آیه «انا لله و انا الیه راجعون» را می‌گوید که ما همانجا که بودیم می رویم و دیگر نیاز به هیچ سختی دادن و بحث گوش دادن نداریم. حتی می‌گویم عقب می افتیم یا چوب می‌خوریم چون استعدادش را داریم با خنده می‌گوید از چی؟ آیا این چنین است و ما تکوینا به حق می‌رسیم و رسیده ایم، این دانایی ما اولیه بوده و بعد از مدتی دیگر هیچ نیاز به یادگیری نداریم و هرکس چه تلاش کند چه نکند به حقیقت و اوج کمال خودش می‌رسد؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده برای خودم چنین تصوری ندارم که نیاز به مطالعه و گوش‌سپردن به سخنان اهل اندیشه نداشته باشم. نمی‌دانم آن رفیق شما به چه چیز رسیده است که خود را مستغنی می‌داند! آیا برای احساس حضور خود در عالم بی کرانه هم نیاز به مذکری نداریم؟ موفق باشید

29543
متن پرسش
سلام علیکم: ۱. تفکیکی ها می‌گویند قول فلاسفه و عرفا دائر بر صدور عالم از ذات خدا به نحو نزول یا تجلی مستلزم تجزیه ذات خدا می‌شود و این باطل است و ذات خدا بکلی با خلق مباین است و خداوند خلق را از عدم آفرید. لطفا توضیح بفرمائید. ۲. اخیرا از یکی از اهل علم که مشرب عرفانی دارند و شاگرد علامه حسن زاده آملی و آیت الله جوادی آملی بوده اند شنیدم که در تفسیر روایات طینت اصول کافی گفتند ملاک ذات انسان است نه اعمال انسان و ای بسا مومنی یک عمر عمل صالح می‌کند ولی چون ذات و طینت او مومن نیست در قیامت اعمال او را به مومن می‌دهند و سیئات کافر را به او می‌دهند و مرگ هم میزان نیست ای بسا مومن ظاهری از دنیا برود ولی ذات و طینتش کافر باشد و ای بسا کافر ظاهری که با کفر از دنیا برود ولی ذات و طینتش مومن باشد و لذا در آن دنیا معامله مومن با او می‌شود. با این حساب غیر از ۱۴ معصوم به هیچ مومن دیگری نمی‌توان باور داشت که ذات الزاما کافر نباشد. لطفا توضیح فرمایید. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در مورد جواب اهل تفکیک، مطالب زیادی هست از جمله حدیث ۱۲ کتاب «چهل حدیث» از حضرت امام «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و یا کتاب «صراط مستقیم» از استاد شیخ محمدحسن وکیلی. ۲. انسان در ذات خود مختار است و همواره برایش انتخابِ راه جدید موجود است. متأسفانه بعضی‌ها برداشت درستی از مباحث ابن‌عربی در رابطه با «عین ثابته» ندارند. موفق باشید

29541
متن پرسش
سلام و عرض ادب: رابطه ی لذت و تکلیف (وظیفه) چگونه است؟ اصالت با کدام یک است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از آن‌جایی که تکالیف دینی به اعتبار آن‌که فرمود: «لا إکراه فی الدین» با جان انسان همراه است؛ اگر هم ابتدا حالت تکلیف به خود می‌گیرد، بعد از مدتی رعایت همان تکالیف، حالت لذّت برای انسان پیش می‌آورد. موفق باشید

29532
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز: در مباحثی که پیرامون شرک داشتید فرمودید که شرک مراتب دارد: ۱. آیا مقصودتان این است که به اندازه ای که در عملی غیر خدا شریک باشد به همان اندازه عمل هبط است، یا مقصودتان این است که اگر ذره ای شرک در عمل بیاید کل عمل هبط می شود؟ ۲. آیا اگر کسی عملی شرک آلود داشته باشد بعد از مدتی که گذشت و از غفلت در آمد توبه کند آن عمل هایی که هبط شده بر می گردد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عموماً انسان‌های مؤمن گرفتار شرک خفی می‌باشند و در همین رابطه قرآن می‌فرماید: «وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ» (106/ یوسف) بسیاری از مؤمنین ایمان حقیقی ندارند مگر این‌که از وجهی مشرک‌اند. بدین معنا که در باور خود خدا را همه‌کاره می‌دانند ولی توهّماً نمی‌توانند از نقش پدیده‌ها عبور کنند و هر اندازه توحیدشان بیشتر شود، از این توهّم بهتر عبور می‌کنند، ولی آن شرکی که خداوند نمی‌بخشد و انسان را هلاک می‌کند شرکی است که افراد گمان کنند حقیقتاً غیر خدا هم در این عالَم عواملی هست که در عرض خدا نقش‌آفرین باشد. موفق باشید   

29517
متن پرسش
سلام استاد: طلبه هستم. طلبی در وجودم شکل گرفته، خواهانِ این هستم که در همه علوم اسلامی از قبیل فقه، کلام، فلسفه، عرفان و بسیاری دیگر از علوم مثل طب، هیئت، ادبیات و شعر و.... متخصص و صاحب نظر بشم! خواهان حکمت و معرفت هستم! اما چند سوال در ذهنم شکل گرفته؟! ۱. آیا به این میل و شوق باید توجه کرد؟! ۲. آیا هر طلبی به معنای این است که مطلوب در دسترسِ طالب است؟! ۳. چگونه شروع کنم؟! ۴. الگوی من چه کسانی باشند در این مسیر؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره باید با طی مقدمات جلو بروید و در چشم‌انداز خود، از حکمت و عرفانی که منجر به روایات و قرآن شود، غفلت نکنید بقیه‌اش اگر صلاح باشد به لطف الهی خود به خود پیش می‌آید. موفق باشید

29477
متن پرسش
سلام مجدد: کتابهای جوان و انتخاب بزرگ، ده نکته، آشتی با خدا، معاد بازگشت به، از برهان تا عرفان، واسطه ی فیض رو با مباحثش دنبال کردم، برای مبحث بعدی چی پیشنهادی میدین؟ خودم علاقه دارم معرفت نفس والحشرو که تدریس کردین دنبال کنم. چه مباحثی باید دنبال کنم تا مقدمه بشه؟ آیا همین ها که دنبال کردم کافیه و اگر کافیه کجا میتونم تدریس معرفت نفس والحشرتون رو گیر بیارم؟ خدا قوتتون بده سایتون مستدام.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با مطالعه‌ی کتاب «معاد» اگر با صوت، مطلب را دنبال کرده باشید بسیاری از مباحث «معرفت نفس و حشر» را یافته‌اید. سی‌دی‌ کتاب «معرفت نفس و حسر» را می‌توانید از جناب حاج آقا نظری بگیرید. در ضمن با حاج آقا نظری در مورد ادامه‌ی فصوص هم می‌توانید فکرکنید. موفق باشید

29471
متن پرسش
با سلام خدمت استاد محترم: در بحث سوءظن فرمودید که اگر این صفت رو داشته باشیم، وجه یمینی انسان ها برای ما گشوده نمی شود. کلا می خواستم بدونم چه تفاوتی بین اصطلاحات وجه یمینی و وجه یلی الحقی است؟ مثلا در بحث مراتب تکامل نفس ملاصدرا اینطور گفته شده که مدرکات دارای سه مرتبه طبیعی و نفسی و عقلانی است و در آخرت انسان طبیعی در زمره اصحاب شمال، انسان نفسانی در جمله اصحاب یمین و انسان عقلانی در جمع سابقون خواهد بود. آیا می شود گفت وجه شمالی اصحاب شمال، وجه یمینی اصحاب یمین، وجه یلی الحقی والسابقون هستند یا اینکه نه وجه یلی الحقی اصلا موضوعش چیز دیگری است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف خوبی است. آری! وقتی انسان در وجه یمینی خود مستقر شد، عملاً در مسیر یلی‌الحقی قرار می‌گیرد و این مسیر همچنان می‌تواند ادامه یابد تا مقام سابقون و حق‌الیقین. موفق باشید

29469
متن پرسش
‏‏من در این بادیه صٰاحبنظری می جویم‏ ‏‏راه گُم کرده ام و راهبری می جویم‏ ‏‏از وَرق پارۀ عرفان خبری حٰاصل نیست‏ ‏از نهانخانۀ رندان خبری می جویم‏ ‏‏مسند و خرقه و سجّاده ثمربخش نشد‏ ‏از گُلستان رُخ او ثَمری می جویم‏ ‏‏ایمنی نیست دَر این وادی اَیمن ما را‏ من دَر این وادی اَیمن شجری می جویم‏ ‏‏ترک میخانه و بُتخانه و مسجد کردم‏ دَر ره عشق رُخت رهگذری می جویم‏ ‏‏سفر از هیچ به سوی همه چیزم در پیش‏ لنگ لنگان رَوم و همسفری می جویم‏ ‏‏گفته بودی که رَه عشق، رهِ پُرخطری است‏ عاشقم من که ره پُرخطری می جویم‏ ‏‏اندر این دیر کُهن ریخته شد بال و پرم‏ ‏‏بهر منزلگه خود بال و پَری می جویم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! با این علوم رسمی و این عباداتِ عادتی، راهی گشوده نمی‌شود. باید از گلستان رُخ او بهره‌ای بیابیم و این در صورتی است که چشم‌اندازِ حضور خود در عالَم را حقیقتی بدانیم که از آن دور دورها به ما چشمک می‌زند در عین حال که: «در راه عشق، مرحله‌ی قرب و بُعد نیست». موفق باشید

29474
متن پرسش
سلام علیکم: آیا این جمله صحیح است؟ در جهان بدون خدا، خوبی و بدی برابر است و معیاری برای خوبی و بدی وجود ندارد و حتی دلیل و معیاری برای کارهای انسانی وجود ندارد. ممنون میشم اگر راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بسیار سخن درستی است زیرا وقتی انسان به سوی خدا قدم گذاشت تازه می‌یابد موانع این راه، چه چیرهایی است و چرا معصیت خدا مثل دروغ و تهمت و عدم رعایت حقوق افراد، مانع سیرش می‌شود. ولی وقتی کسی راهی به سوی خدا در مقابل خود نگشوده، کجا می‌فهمد گناه و معصیت مانع آن سیر و سلوک است؟ موفق باشید

29457
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز: اگر جملهٔ «پدیده های مختلف در عالم ماده، چهره‌های مختلف حرکاتِ ذاتی عالم ماده اند.» درست باشد؛ پس می‌شود نتیجه گرفت هر ماده‌ای حرکت مخصوص به جوهر خودش را دارد، پس حالا انواع تحرکات ذاتی ماده چیا هستند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ذات عالم ماده عین حرکت است و این یک مرتبه از «وجود» می‌باشد که بنا به ظرفیت ماهیات مختلف آن حرکت، ظهورات مختلف دارد. موفق باشید

29430
متن پرسش
سلام استاد خسته نباشی: ببخشید دو سئوال در بحث حرکت جوهری برام پیش اومد: ۱. آیا این درسته که بجای کلمه ی جوهر، وجود رو به کار ببریم؟ یعنی مثلا وجود یک سیب دارای عرض هایی مثل رنگ و بو و... است. ۲. حرکت عالم به این معنی است که چون خدا فیاضه و هر لحظه از خدا وجود و فیض جدید صادر میشه پس عالم هم در حرکته؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در اصطلاحات فلسفی «عَرَض» در مقابل «جوهر» است برای وجود، شدت و ضعف و ظهور مطرح است و عَرض معنا ندارد. ۲. همین‌طور است. موفق باشید

29431
متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمت استاد عزیز: به نظر می‌رسد در تمدن سازی شیعه، «دعاهای ائمه علیهم سلام» به معنای تقویت زیربنای روح لطیف و ملکوتی این تمدن نقش به سزایی داشته باشد و به نظر بنده زنان به لحاظ روح لطیف خود نصف این راه را خود به خود و به لطف خدا جلوتر از مردان طی کرده اند پس خوب است زنان به عنوان یک سرمایه تمدن ساز با «دعاهای ائمه علیهم السلام» خوب انس بگیرند تا بتوانند در راه تمدن سازی این انقلاب یک میانبر باشند و خوب این سرمایه را در ساختن این زیربنا به کار گیرند و آن را در روح نسل های این تمدن تزریق کنند. درست هست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید نتوان این تقسیم‌بندی را به صورتی کلّی مطرح کرد. زیرا لطافت روح زنان در راستای تربیت فرزندان است و این غیر از آن لطافتی است که همراه با معرفت توحیدی حاصل می‌شود و زن و مرد در این مورد تفاوت ندارند. موفق باشید

29414
متن پرسش
سلام: چندی پیش سوالی در زمینه عین ثابت پرسیدم قانع نشدم. سوالات کاربران در این مورد را در سایت جستجو و بعضا دنبال کردم باز حل نشد. به بعض کتابها درین زمینه رجوع کردم نشد. فایلی در این زمینه با عنوان پیامبران خدا و نظر به آغاز آغازها داشتید گوش کردم با اینکه نفس حقیر تقریبا بنحویست که فقط با مطالب عرفانی می‌تواند انس بگیرد و حتی به صدرا با اینکه به عرفان نزدیکست رغبت ندارم (فقط عرفان خالص و جناب محی الدین روحی له الفدا) با این وجود این تنها بحث عرفانی بود که در طول استماعش مدام نفسم آن را پس می‌زد و آن شبی که به فایلتان گوش کردم بسی رنج و ملالت کشیدم و در آخر قانع نشدم دائما بودن و نحوه ی بودن را تکرار کردید بدون اثبات و عجب این چه بحثی است که اینقدر گریزپاست وحدت وجود را به راحتی با نظر به بینهایت بودن حق لااقل می‌توان تصدیق کرد ولو تصورش سخت باشد باری این بحث را تاکنون نتوانستم بپذیرم و خود راهکار دیگری را ارجح می‌دانم و این چه نحوه خداییست که نحوه هایش را دیگران رقم می‌زنند به زعم حقیر از آنجا که جز حق وجود دیگری نیست کیست که بخواهد با حق محاجه کند یک وجودست به هر لباسی خواست درمی آید در ثانی اگر نگاه عرفانی را یکسو نهیم و با دید عرفی نظر کنیم حضرت حق خود نحوه ی بودها را می‌بخشد و پاسخ هم دارد که یا نباید عالم ماده را خلق می‌کردم که درین صورت خیر کثیری فوت می‌شد یا حال که آفریدم گریزی نیست که نیمی زن باشند و نیمی مرد و از آنجا که به آدمی اختیار دادم والدین برخی افراد ناصالح خواهند شد و بدتر برخی نامشروع خواهند شد بنظر حقیر مهم اینست که به اثبات رسانیم که کسی که در بدترین شرایط متولد شده اگر بخواهد می‌تواند به همان سعادتی برسد که بهترین‌ها می‌توانند برسند البته بنظر من که هرچه آن خسرو کند شیرین بود همه سبل سعادت را حق اگر به ناحق مسدود کند باز بر سبیل سدیدست. عشق بازی می‌کنم من با صفات قهر او می چشم مستانه هر دم جام تلخ زهر او
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید ادامه‌ی بحث نیاز نیست و نباید به خودتان زحمت دهید. إن‌شاءالله به مرور به جمع‌بندیِ لازم می‌رسید. موفق باشید

قسمتی از فص یعقوبی را از فصوصی که روی سایت هست برایتان ارسال کردم شاید به تفکر در مورد آن به کار آید.

امام صادق (ع) فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّعَادَةَ وَ الشَّقَاءَ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ خَلْقَهُ فَمَنْ خَلَقَهُ اللَّهُ سَعِيداً لَمْ يُبْغِضْهُ أَبَداً وَ إِنْ عَمِلَ شَرّاً أَبْغَضَ عَمَلَهُ وَ لَمْ يُبْغِضْهُ وَ إِنْ كَانَ شَقِيّاً لَمْ يُحِبَّهُ أَبَداً وَ إِنْ عَمِلَ صَالِحاً أَحَبَّ عَمَلَهُ وَ أَبْغَضَهُ لِمَا يَصِيرُ إِلَيْهِ فَإِذَا أَحَبَّ اللَّهُ شَيْئاً لَمْ يُبْغِضْهُ أَبَداً وَ إِذَا أَبْغَضَ شَيْئاً لَمْ يُحِبَّهُ أَبَداً»[1] به‌راستى خدا پيش از آن‌كه آفريده‌‏هاى خود را بيافريند سعادت و شقاوت را آفريد، هركه را خدا خوشبخت و سعادتمند آفريد، هرگز او را دشمن ندارد، اگر بد كند كار او را دشمن دارد نه خود را، و اگر بدبخت و با شقاوت باشد، هرگزش دوست ندارد و اگر كار خوبى كند، كارش را دوست دارد و خودش را دشمن دارد به خاطر سرانجامى كه به‌سوى آن مى‏‌رود، هرگاه خدا چيزى را دوست دارد هرگزش دشمن ندارد و هرگاه چيزى را دشمن دارد هرگزش دوست ندارد.

]فَلو خَدَمَ الإرادةَ الإلهيَّةَ ما نَصَحَ و ما نَصَحَ إِلّا بِها أعْني بالإرادةِ. فالرَّسُولُ و الوارِثُ طَبيبٌ أُخْرويٌ لِلنُّفُوسِ مُنقادٌ لِأمْرِ اللهِ حِينَ أمَرَهُ، فَيَنْظُرُ فِي أمْرِه تعالى و يَنْظُرُ فِي إِرادَتِهِ تعالى، فيَراهُ قَدْ أمَرَهُ بِما يُخالِفُ إِرادَتَهُ و لا يَكُونُ إِلّا مَا يُريدُ، و لِهذا كانَ الأمرُ. فَأرادَ الأمْرَ فوَقَعَ، و ما أرادَ وُقُوعَ ما أمَرَ بِهِ بِالمأمُورِ فَلَمْ يَقَعْ مِنَ المأمُورِ، فَسُمِّيَ مُخالَفَةً و مَعْصِيَةً.[

شیخ اکبر در ادامه می‌فرماید: اگر رسول صرفاً در خدمت اراده تکوینی بود نصیحت نمی‌کرد، و رسول نصیحت نمی‌کند مگر در فضای اراده تکوینی. پس رسول و وارث او که طبیب اُخروی نفوس‌اند، مُنقادِ امر تشریعی حق‌اند- هنگامی که خدای سبحان امر تشریعی نموده- پس از یک جهت به امر تشریعیِ حق نظر می‌کنند و در اراده‌ی تشریعی حق نظر می‌کنند -که هدایت همگان را اراده کرده است- و از جهت دیگر به اراده‌ی تکوینی او که مخالفِ اراده‌ی تشریعی حق است و تحقق پیدا نمی‌کند مگر آن چه را تکویناً اراده کرده است، و از این جهت امر تشریعی محقق می‌شود که خدا وقوع آن امر را اراده کرده پس آن امر به واسطه‌ی عبد واقع می‌شود و یا خدا اراده نکرده وقوع آنچه را امر کرده به عبد، پس آن امر، از طریق عبد واقع نمی‌شود که به آن مخالفت و معصیت گفته می‌شود.

با توجه به امر فوق اگر سؤال شود پس فائده امر تشریعی در این حالت چیست باید گفت در عین ثابته هر کس نوشته شده به من از راه نبوت تکلیف کن و این اقتضای عین ثابته همه‌ی انسان‌ها است ولی عین ثابته‌ی کفار اقتضای انکار دارد. از این جهت تمیز کفار از مؤمنین با رسالت محقق می‌شود و در این جا ظهور اقتضاء در میان است که عین ثابته‌ی کدامیک از افراد اقتضای اطاعت دارد و کدامیک اقتضای انکار.

]فالرَّسُولُ مُبَلِّغٌ: و لِهذا قالَ شَيبتْنِي سورة«هودٍ» و أخَواتُها لِما تَحوي عَليْهِ مِنْ قَوْلِهِ «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ» فَشَيَّبَه «كَما أُمِرْتَ» فإِنَّهُ لا يَدرِي هَلْ أُمِرَ بِما يُوافِقُ الإرادَةَ فيَقَعُ، أوْ بِما يُخالِفُ الإرادَةَ فَلا يَقَعُ[

پس رسول در امر تشریعی رساننده آن امر است - چه خداوند از نظر تکوین اراده کرده باشد که افراد بپذیرند و چه اراده نکرده باشد- که افراد آن امر را بپذیرند و بدین لحاظ رسول خدا (ص) فرمود: «شيّبتنى هود و أخواتُها»[2] سوره‌ی هود و همانند آن مثل سوره‌ی شوری مرا پیر کرد. به جهت آن‌که در آن سوره‌‌ها هست، «پس نسبت به آنچه امر شده‌ای استقامت بورز» و این‌که فرمود «آن‌طور که به تو امر شده» او را پیر کرد زیرا حضرت نمی‌داند آن‌چه تشریع شده موافق اراده‌ی تکوینی است پس واقع می‌شود، یا مخالف اراده‌ی تکوینی است و واقع نمی‌شود و عبد نمی‌پذیرد.

رسول خدا (ص) از حیث نشئه‌ی عنصری‌اش که آن نشئه حاجب اطلاع دائمی از حقایق است، نمی‌داند آیا امر تشریعی موافق اراده‌ی تکوین حق است تا مخاطب و یا مخاطبانِ او منقاد امر او گردند یا نه.     

]و لا يَعْرِفُ أحَدٌ حُكْمَ الإرادةِ إِلّا بَعْدَ وُقُوعِ المُرادِ إِلّا مَنْ كَشَفَ اللهُ عَنْ بَصِيرَتِهِ فَأدرَكَ أعيانَ المُمْكِناتِ فِي حالِ ثُبُوتِها عَلى مَا هِيَ عَلَيْهِ، فَيَحْكُمُ عِنْدَ ذلِكَ بِما يَراهُ. و هذا قَدْ يَكُونُ لآحادِ النّاسِ في أوقاتٍ لا يَكُونُ مُسْتَصْحِباً. قال: «ما أَدْرِي ما يُفْعَلُ بِي وَ لا بِكُمْ» فصَرِّحْ بِالحجابِ،[

احدی حکم اراده‌ی تکوینی را نمی‌داند مگر بعد از وقوع مراد الهی و آنچه او اراده کرده إلاّ کسی که خداوند از بصیرتش کشف حجاب کرده باشد و بتواند اعیان ممکنات را به همان شکلی که در مقام ثبوت هستند ببینند. پس حکم کند مطابق آنچه در اعیان ثابته ممکنات دید که این کشف برای افراد نادری - مثل کمَّل انبیاء و اولیاء- هست آن هم در بعضی اوقات نه همیشه و لذا رسول خدا (ص) بنا به دستور حضرت حق در سوره‌ی احقاف آیه‌ی 9 [3] مأمور است که بگوید من نمی‌دانم بر من و بر شما چگونه عمل می‌شود. پس با گفتن این جمله تصریح کن به بودن حجاب. حضرت همیشه در مقامِ علمِ به تفصیلِ همه‌ی حقایق نیستند ولی هر وقت بخواهد خدا به ایشان آن علم را می‌دهد یعنی «إذا شاءَ عَلِمَ عَلِمَ» چون بخواهد بداند می‌داند.

]و لَيسَ المَقْصُودُ إِلّا أنْ يَطَّلِعَ فِي أمرٍ خاصٍ لا غَيْر.[

و مقصود از این کشف چیزی نیست مگر این‌که حق تعالی عبد را بر بعضی از امور آگاه کند نه به اندازه‌ای که خودش می داند به همین جهت فرمود: کسی هیچ احاطه‌ای به علم او ندارد مگر به اندازه‌ای که خودش می‌خواهد[4] و لذا انبیاء و اولیاء به بعضی از اسرار آگاه‌اند.

ملاحظه شد که انبیاء در خدمت اراده‌ی تشریعی حق‌اند و نه در خدمت اراده‌ی تکوینی خداوند، و در اراده‌ی تشریعی موضوعِ دعوت به خیر جدّی است و در اراده‌ی تکوینیِ حق نیز در عین آن‌که هم خیر، متعلقِ اراده‌ی حق است و هم شرّ، آنچه ترجیح دارد خیر است و در نظام اَحسنِ الهی، مزاج عالم، شرّ را نیز تحمل نمی‌کند و خیر را رشد می‌دهد.

 


[1] - الكافي، ج‏1، ص: 152

[2] - پيام پيامبر، متن‏عربى، ص 786.

[3] - «قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْري ما يُفْعَلُ بي‏ وَ لا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى‏ إِلَيَّ وَ ما أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ مُبينٌ» (احقاف/9) بگو: «من پيامبر نوظهورى نيستم؛ و نمى‌‏دانم با من و شما چه خواهد شد؛ من تنها از آنچه بر من وحى مى‌‏شود پيروى مى‌‏كنم، و جز بيم‌‏دهنده آشكارى نيستم!»

[4]- «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً  إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُول ...»‏(جن/ آیات 27- 26).

نمایش چاپی