بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: انقلاب اسلامی و حکومت دینی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
19577
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید: می خواستم نظر حضرت علامه طباطبایی، آیت الله خویی، آیت الله شریعتمداری، آیت الله سیستانی، آیت الله نکونام و آیت الله وحید خراسانی درباره ولایت فقیه (به طور خاص ولایت مطلقه فقیه) را بدانم. اینکه آیا این بزرگان ولایت مطلقه فقیه را قبول دارند؟ اگر مقدور است با استناد به آثار مستقیم خود آنان (مثل المیزان) و نقل از آنها مطلب را بفرمایید. چون در پاسخ به برخی سؤالات در این باره در همین سایت دیدم بیشتر به منقولاتی از دیگران و ذکر چند داستان بسنده شده است. در سایت‌هایی دیگر (مثل ویکی پدیا) بسیاری از مراجع گذشته و حال شیعه را مخالف این نظریه می دانند و یا در صورت عدم مخالفت، انتقاداتی دارند. مثلا علامه در المیزان در تفسیر آیه 83 سوره نساء درباره معنای «اولی‌الامر» می فرمایند که منظور علمای امت نیست و اینکه: «در مراجعه به علما چه اميدى براى حل مشكلات سياسى هست؟» (ترجمه آنلاین المیزان در سایت: old.aviny.com) همینطور نظر علامه حسن زاده آملی رو هم به صورت بحث کلی و اثباتی توضیح دهید. چون از ایشان در تعریف و تمجید مقام معظم رهبری مطالب مختلفی ذکر می شود و یک ویدئو در سایت آپارات هم از ایشان در تعریف از رهبری موجود است. اما بنده بیشتر به دنبال بحث کلی اثباتی در باب ولایت مطلقه فقیه از منظر علامه حسن زاده با استناد به آثار مستقیم خودشان هستم، نه تعریف و تمجید از شخصی خاص.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- عنایت داشته باشید همان‌طور که حضرت امام خمینی در کتاب «ولایت فقیه» می‌فرمایند ولایت فقیه یک موضوع کلامی است در راستای موضوعِ امامت. و مثل سایر موضوعات علم کلام، باید دلایل حقانیت آن را دنبال کرد، یک موضوع فقهی نیست که بخواهیم نظر فقها را بدانیم 2- بنده از نظر همه‌ی فقهای مذکور خبر ندارم ولی رویهمرفته همه‌ی آقایان با مبانی مختلف، حاکمیت جامعه‌ی اسلامی در زمان غیبت را به عهده‌ی فقها می‌دانند 3- همان‌طور که علامه‌ی طباطبایی می‌فرمایند: اولی‌الأمر که در قرآن آمده و اطاعت آن واجب است، مربوط به انسان‌های معصوم است، نه آن‌طور که بعضی از مفسرین اهل سنت می‌گویند مربوط به علمای اهل سنت باشد و تصور کنیم خداوند خواسته است مسائل اجتماعی و سیاسی جامعه را آن‌ها حل کنند، مگر مجتهدین و فقهایی که توانایی کشف سخن معصوم را داشته باشند 4- در قسمت سوم کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» از صفحه‌ی 195 به بعد تحت عنوان «مبانی حکومت دینی» دلایل حقانیت حاکمیت ولیّ فقیه را می‌توانید بیابید. کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید

19568
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار: آیا ما وظیفه ای داریم تا امری که وجوب دارد اما واجب نشده است را پیگیری کنیم تا بر ما واجب شود؟ این بحث را از این جهت عرض می کنم که در بحث تشکیل حکومت اسلامی ، در بحث اجرای احکام اجتماعی مثلا اجرای حدود ، بحث وجوب است اما واجب نیست که ما حد را جاری کنیم تا بخواهیم حکومتی تشکیل دهیم تا آن ها را اجرا کنیم و از طرفی طبق حدیثی که می فرماید ،‌ در زمان غیبت بیرون نیایید و الا مثل جوجه ای می شوید که دستخوش بازی کودکان می شود ؛ جه داعیه ای هست تا ما تشکیل حکومت اسلامی بدهیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تنها با تحقق اسلام است که بشر به سعادت می‌رسد و تحقق اسلام به تحقق همه‌ی ابعاد آن از جمله احکام اجتماعی آن معنا دارد و از این جهت، تحقق حکومت اسلامی ضروری است. و آن روایت که فرمودید به گفته‌ی علماء بزرگ مربوط به جریانی است که بخواهد قبل از ظهور حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» به‌عنوان مهدیِ امّت حکومت تشکیل دهد. موفق باشید

19565
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: لطفا بفرمایید که تاکیدات شدیدی که مقام معظم رهبری (و هم چنین شخص شما) بر اینکه این کشور و این انقلاب تحت هیچ شرایطی به سمت فرهنگ غرب منحرف نشده و شکست ناپذیر است 1) بر اساس چه استدلالات منطقی و عقلانی است؟ 2) بر اساس چه استدلالاتی از قرآن است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک بحث مفصل است که وقتی جبهه‌ی توحیدی در مقابل جبهه‌ی استکبار قرار بگیرد تاریخ، تاریخِ نفیِ استکبار است و در این حالت حتی اگر مدعیان مقابله با استکبار کوتاهی کنند، خداوند کوتاهی نخواهد کرد و آن‌ها را می‌برد و کسانی را می‌آورد که نسبت به تحقق توحید و نفیِ استکبار پایمردی نشان دهند. عرایضی در این مورد در کتاب «گزینش تکنولوژی از دریچه‌ی بینش توحیدی» شده است. قسمت مربوطه را عیناً خدمتتان ارسال می‌دارم. موفق باشید

قرآن مى ‏فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»؛[1] اى مؤمنان به يهود و نصارى اعتمادى همراه با محبت نداشته باشيد، و محبت آن‏ها را در دل خود جاى ندهيد، آن‏ها خودشان نسبت به هم محبت و ولايت متقابل دارند و در بين خودشان بعضى ولى بعض ديگرند، و با همه فاصله ‏اى كه دارند عليه شما متحد مى ‏شوند و به شما نمى ‏گروند و خودشان را رها كنند. هركس به آن‏ها محبت داشته باشد از آن‏هاست - در واقع با اين محبت، روح و روحيه انسان با آن‏ها يكى مى‏ شود - و همچنان كه آن‏ها ظالمند و خداوند هدايتشان نمى ‏كند آن‏هايى هم كه محبتِ يهود و نصارى را در دل بپرورانند به راه هدايت نمى‏ روند و به مقصدى كه مى‏ خواهند نمى‏ رسند. در ادامه مى ‏فرمايند: «فَتَرَى الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٌ فَعَسَى اللّهُ أَن يَأْتِى بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَيُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِى أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ»؛[2] مى‏ بينى آن‏هايى كه در قلبشان بيمارى عدم هدايت واقع است و به همين جهت ظالم ماندند، در جهت نزديكى به يهود و نصارى سرعت مى‏ گيرند و مى ‏گويند: مى ‏ترسيم در اثر جدايى از آن‏ها به ما گرفتارى برسد و بدين شكل محبت خود را به‏ يهود و نصارى توجيه مى‏ كنند، اميد است با رسيدن فتح و يا امرى از جانب خداوند، پشيمان شوند و دروغ‏شان بر مؤمنين آشكار شود. اين‏ها در دل‏شان خاموشى اسلام را پنهان كرده بودند تا بتوانند با ارتباط با يهود و نصارى و نابودى تفكر اسلامى مانعى براى شهوات دنيوى خود نداشته باشند، و وقتى فتحى نصيب مسلمان‏ها شد افسوس مى ‏خورند.

خداوند فرمود: «بيمار دلان، در جهت محبت به يهود و نصارى سرعت مى ‏گيرند» بيمار دل كسى است كه از سلامت فطرى خارج شده و از اخلاص و توحيد بيرون آمده باشد و به همين جهت گفته‏ اند؛ بيمارى دل باعث مى ‏شود كه انسان با هر بادى بجنبد و با هر سختى از مسير توحيدى خود به شك فرو رود، لذا چون در جاى ديگر فرمود: منافقان قلب‏شان مرده است، منظور از اين بيمار دلان منافقان نيستند بلكه همان مسلمانان بى ‏تفكرِ ظاهربين مى‏ باشند. سپس ادامه مى‏ دهد: «وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُواْ أَهَؤُلاء الَّذِينَ أَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُواْ خَاسِرِينَ»؛[3]آنگاه كه فتح رسيد، مؤمنان به سست ايمانانِ بيمار دل گويند: آيا اين يهود و نصارى همان‏هايى هستند كه سوگندهاى سخت خوردند كه با شما باشند؟ كارها و تلاش‏هاى اين محبت‏ ورزان به يهود و نصارى، همه هدر رفته و زيان‏كار شدند.

در ادامه مى فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِى اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ»؛[4] اى مؤمنان (بدانيد) كسى كه از دوستى مؤمنين به دوستى يهود و نصارى بر گردد، به ‏زودى خداوند عده ‏اى را به جاى آن‏ها مى‏ آورد كه محبت‏شان متعلق به خداوند است و دشمني شان به يهود و نصارى، آن‏ها به خاطر خداوند نسبت به مؤمنين فروتن و نسبت به كافرين بى‏ اعتنا و گردن‏ فرازند، و خداوند كه ياور حقيقى دين است دوست‏داران يهود و نصارى را كه ظاهراً مسلمانند، مى‏ بَرد و چنين مؤمنانى را مى ‏آورد كه در راه خدا قيام مى ‏كنند و خداوند در اين قيام كه براى يارى دين است كمك‏شان مى ‏نمايد و از اوصاف آن‏ها اين كه هيچ نگران نيستند كه كسى در راه احياء دين و قيام براى دين سرزنش‏شان كند و با نظام ارزشى خودش بخواهند حركت آن‏ها را ارزيابى كنند، اين روحيه و قيام، فضل الهى است كه به هر كس خواست مى‏ دهد - مسلم به كسانى مى‏ دهد كه قصدشان تماماً قيام براى خدا باشد - و خداوند واسع و عليم است.

حضرت علامه‏ طباطبايى «رحمةالله‏ عليه» در تفسير الميزان در ذيل چهار آيه فوق بحث مفصلى دارند كه خلاصه آن عبارت است از: «قرآن به چيزهايى تأكيد مى‏ كند كه اگر انسان مواظب نباشد عوامل و شرايط موجود دست به ‏دست هم داده مسلمين را به پرتگاه سقوط مى‏ كشاند، قرآن به محبت به اهل البيت (ص) دستور داده و در آن تأكيد و مبالغه نموده ولى بعدها چنان ستم‏ هايى به اهل البيت نمودند كه اگر واقعاً از طرف قرآن مأمور بودند به اهل البيت (ص) ستم كنند بيش از آنچه كردند نمى‏ توانستند بكنند. يعنى خداوند مردم را به آنچه محبت به آن‏ها موجب سعادتشان بود دعوت كرد و آن‏ها عكس آن عمل كردند، و از طرف ديگر مسلمانان را از دوستى كفار و اهل كتاب نهى نمود و آن‏ها درست عكس آن عمل كردند و هيچ نهى‏ اى در هيچ ‏يك از موارد شرعى مثل نهى از دوستى كفار و اهل كتاب تشديد و تأكيد نشده است، در حدى كه ملاحظه مى‏ كنيد در سوره مائده آيه 51 فرمود: «هر كه با آن‏ها دوست است از آن‏هاست». و در سوره آل عمران آيه 28 باز همين سخن را با مضمونى ديگر فرمود.[5] وقتى امر به معروف كه حافظ سيره و سنت پيامبر و ائمه (ص) است مختل شود، شعائر عمومى و جلوه‏ هاى اجتماعى سقوط نموده، سيره كفار به جايش مى ‏نشيند و پايه ‏هاى خود را محكم مى ‏كند، تمام چيزهايى كه اجتماع مسلمانان را احاطه نمود و امروز در بين ما جارى است همان‏ هايى است كه از كفار گرفته ‏ايم، اين‏كه در آيه مورد بحث مى‏ فرمايد: كسانى را مى آورد كه هم آن‏ها خدا را دوست دارند و هم خدا آن‏ها را ... شما امروز عكس آن را مى‏ بينيد به طورى كه ما يهود و نصارى - كه امروز در غربِ تحت تأثير يهود تجلى كرده - را دوست داريم، ما خدا را دوست نداريم كه در مقابل كفار ذليل و بر مؤمنين سركش هستيم، از جهاد در راه خدا هراس داريم و از هر سرزنشى كه از طرف آن‏ها به ما شود، جا مى‏ خوريم. اين همان است كه در سوره مائده آيه 54 خداوند مى‏ فرمايد: «اجتماع مؤمنين مرتد مى‏ شود». يعنى به جاى علاقه به خدا علاقه به يهود و نصارى پيدا مى‏ كند، ارتداد در اين آيه يعنى برگشتِ محبت ‏آميز به يهود و نصارى، يعنى گرايش قلبى به آن‏ها، كه خدا آن را به منزله كفر مى‏ داند، مى‏ گويد مردمى را مى ‏آورد كه خدا آنان را دوست دارد ... و از سرزنش ملامت‏ گرى نمى‏ هراسد. و صفاتى را براى آن‏ها برشمرده كه در عده قليلى از مردم اجتماع ما موجود است».

ما براى نجات خود از فرهنگ ظلمانى غرب مى‏ توانيم به همين چهار آيه از سوره مائده تمسك بجوئيم كه خلاصه آن عبارت بود از: 1. عدم محبت و اعتماد به يهود و نصارى كه شاخصه‏ ى امروزين آن فرهنگ غرب است، با همان تصورى كه يهود از عدم قدرت تصرف خدا در عالم و آدم دارد. 2. عدم نگرانى از ضررى كه فكر مى‏ كنيم با بريدگى از يهود و نصارى براى ما پيش مى ‏آيد. 3. اميدوارى به فتح و رحمت خدا در ازاء عقيده توحيدى و عمل الهى، در مقابل تهديدهاى غرب. 4. ارزش‏گذارى به مؤمنين و بى ‏اعتنايى به ارزش‏هاى غربى و دوستداران آن‏ها. 5. زنده نگه داشتن عشق الهى در قلب خويش و جامعه، و تلاش براى اين‏كه نگذاريم محبت به خداوند در ما خاموش شود. 6. تقويت روحيه قيام در خود براى يارى دين خدا. 7. عدم نگرانى از ملامت فرهنگ‏ها و تفكرات غير دينى در راه ايجاد حيات و روش دينى.

تفاوت غرب با مسيحيت:‏ در آخر لازم است خدمت عزيزان عرض كنم كه نبايد روحيه مسيحيت موجود را با بعضى از آموزه‏ هاى حضرت عيسى (ع) كه بعضى از مسيحيان به صورت فردى از آن‏ها متأثرند اشتباه كرد و تصور نمود بايد نقد غرب را از نقد مسيحيت جدا كرد. آرى در تحليل عقلى مسيحيت يك چيز است و غرب چيز ديگر و به ظاهر غربِ موجود با پشت كردن به مسيحيتِ مطرح در قرون وسطى شكل گرفت. ولى با تحليل دقيق ‏تر روشن مى‏ شود كه مسيحيتِ قرون وسطى در درون خود عنصر جسمانى كردن حقايق معنوى را از يهوديت پذيرفته، و اين همه‏ ى انحرافى است كه يك دين مى ‏تواند پيدا كند. يهوديت معتقد است خداوند از آسمان پائين مى ‏آيد و با پيامبرش كشتى مى‏ گيرد و يك بار زمين مى ‏خورد و يك بار هم پيامبر را زمين مى‏ زند و به آسمان بر مى ‏گردد.[6] همين تفكر منجر مى ‏شود كه مسيحيت معتقد شود خدا در عيسى حلول مى ‏كند و مى‏ شود مسيح، يعنى از آن جهت كه پيامبر است، عيسى است و از آن جهت كه تجسم خدا در زمين است، مسيح است. چنين مسيحيتِ يهودى‏ زده در عمل نمى ‏تواند راهى جز همان راهى را كه يهوديت مى‏ رود، طى كند.

از طرفى اگر امروزه دانشمندان منتقد غرب و سياستمداران منتقد صهيونيسم موضوع مسيحيت را از فرهنگ سكولاريته غرب جدا مى كنند و موضوع يهوديت را از صهيونيسم دو موضوع مى ‏دانند، كه البته در جاى خود كار درستى است، اما نبايد ما را از هويت كلى دشمنى مسيحيت و يهوديت نسبت به اسلام كه قرآن از آن خبر مى دهد غافل كند. آرى در نقد غربِ بعد از قرون وسطى مى ‏توان موضوع مسيحيت را از غرب جديد جدا كرد ولى بسيارى معتقدند آن نوع مسيحيت كه از يك طرف تحت تأثير يهوديت و از طرف ديگر تحت تأثير يونان است، به نهايتى جز همان فرهنگى كه منجر به رنسانس شد - يعنى غرب جديد - نمى ‏رسيد زيرا بيش از آن‏كه با آمدن مسيحيت، غرب مسيحى شود، مسيحيت غربى شد و در نتيجه آنچه ما امروز در غرب با آن روبه ‏رو هستيم تماميت چيزى است كه مى‏ توان گفت تركيب تفكر ارسطويى با كليسا و روحيه يهودى ‏گرى است. اگر به سخنان منتقدان بزرگى چون هايدگر در رابطه با ضعف‏ هاى غرب و راه برون رفت از آن، دقت كنيم آن‏ها براى عبور از غرب چيزى‏ را مدّ نظر دارند كه عملًا فقط در تفكر حضورى و وجودى مكتب تشيع پيدا مى ‏شود مكتبى كه تحت تأثير ائمه (ص) است و لذا حكمت خالده ‏اى كه در نظر بعضى از منتقدان به غرب مطرح است در عمل و به صورت كاربردى چيزى جز تفكر شيعه به عنوان مكتبى كه معتقد است به امامى معصوم و حى و حاضر، نيست. وگرنه از نظر تئورى و تفكر انتزاعى حرف‏ها و توصيه ‏هاى خوبى در همه مكتب ها مورد توجه است ولى آيا هيچ ‏كدام توانستند به نحوه ‏اى عملى مقابل روح غربى بايستند؟ آيا چين به عنوان مهد تفكر لائوتسه در عمل توانست راه و روشى جداى از فرهنگ غربى پيشه كند؟ فرهنگ غربى چيزى نيست كه با عقايد فردى و يا توصيه ‏هاى اخلاقى بتوان از آن عبور كرد، براى عبور از آن نياز به مكتبى است كه از همه جهات زنده و فعّال باشد و در يك مقايسه واقع‏ بينانه چنين مكتبى جز اسلام، آن هم اسلامى كه با امامى معصوم مديريت شود، نخواهد بود.[7]


[1] ( 1)- سوره مائده، آيه 51.

[2] ( 2)- همان، آيه 52.

[3] ( 1)- همان، آيه 53.

[4] ( 1)- همان، آيه 54.

[5] - در سوره آل عمران، آيه 28 مى‏فرمايد:« لَّا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِى شَيْ‏ءٍ إِلَّا أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاة وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللّهِ الْمَصِيرُ»؛ مؤمنان نبايد كافران را به جاى مؤمنان به دوستى بگيرند و هر كه چنين كند در هيچ چيز او را از دوستى خدا بهره‏ اى نيست مگر اينكه از آنان به نوعى تقيه كند و خداوند شما را از خود مى‏ ترساند و بازگشت ‏[همه‏] به سوى خداست.

[6] ( 1)- از اين نمونه تحريفات را كتاب «اسلام آيين برگزيده» گردآورى كرده است مى ‏توانيد به آن رجوع كنيد.

[7] ( 1)- در رابطه با موضوع فوق و نقش روش اهل البيت در تمدن‏ سازى به كتاب« آنگاه كه فعاليت‏هاى فرهنگى پوچ مى‏ شود» و به نوشتار « تمدن‏زايى شيعه» رجوع فرمائيد.

19553
متن پرسش
عرض سلام و ادب خدمت استاد گرانقدر و آرزوی قبولی طاعات و عبادات بدرگاه حضرت حق ان شاء الله. استاد در ارتباط با بیانات رهبر انقلاب در دیدار با تشکلهای دانشجویی در تاریخ ۱۸ خرداد ۹۶ و نکاتی که ایشان اشاره فرمودند به نظر می رسد نیاز به تبیین وجود دارد. لطفا در زمینه کلید واژه ی «آتش به اختیار» که خطاب به گروههای فرهنگی و جهادی خصوصا در دانشگاهها اشاره شده و نیز در مورد اختلالی که در قرارگاه مرکزی از آن یاد شده توضیح بفرمایید. آیا این یک فرمان یا حکم جهادی است؟ و اگر چنین است در حال حاضر دقیقا وظیفه ی امثال بنده که هم در جایگاه دانشجویی و هم در جایگاه تدریس در دانشگاه فعالیت دارم و از طرفی دغدغه هایی شبیه به آنچه که انقلابیون نسل دهه ۶۰ دارند را در ذهن دارم، چیست؟ لطفا راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سخن امروزین مقام معظم رهبری به یک معنا همان سخن حضرت امام خمینی در وصیت‌نامه‌شان است که می‌فرمایند: «ما برای ادامه‌ی انقلاب نمی‌توانیم معطل کسی باشیم و از وظیفه‌ی مهم حفظ انقلاب غفلت کنیم». آری! نهادی که باید چهره‌ی فرهنگی انقلاب را بنمایاند، به صدا و سیما نامه می‌نویسد که چرا صوت «ربّنای» کسی را نمی‌گذارند که نشان داده هیچ نسبتی با انقلاب اسلامی ندارد؛ ما می‌توانیم مسئلیت نمایاندن چهره‌ی انقلاب را به عهده‌ی آن نهاد بگذاریم؟ یا باید به حکم وظیفه، جلوه‌های فرهنگی انقلاب اسلامی را در همه‌ی عرصه‌های لازم اعم از دانشگاه و صدا و سیما و حوزه به صحنه آوریم. بنده چند سال پیش عرایضی در این مورد داشتم که شاید امروز بتواند برای رفقایی که بنا دارند سخنان رهبری را در عرصه‌های مذکور مدّ نظر قرار دهند، مفید باشد. موفق باشید

عرایض بنده این‌چنین بود:

نسبت‌ها و تمایزات «انقلاب اسلامی» با «دولت اسلامی»

باسمه تعالی

1- در طول مدتی که از انقلاب  می‌گذرد همواره این سؤال برای بعضی از افراد مطرح بوده که چگونه  انقلاب اسلامی از یک طرف بر مبانی قدسی تکیه دارد و مردم را  به آن مبانی دعوت می‌نماید که حقانیت آن ماوراء نظر مردم و در زمره‌ی ثابتات عالم هستی است، و از طرف دیگر بر نقش مردم و آراء آن‌ها تأکید دارد.

2- مسلّم حقیقت آرمانی انقلاب اسلامی که نظر به ابعاد ثابت عالم هستی دارد و فطرت انسان‌ها نیز بر آن مبنا سرشته شده، آن حقیقت چیزی نیست که حقانیت آن با رأی مردم دست‌خوشِ تغییر شود، هر چند بنیان و بقا و استمرار نظام اسلامی به استقبال و پذیرش مردم بستگی دارد. در همین راستا یعنی در راستای حقیقت آرمانی انقلاب اسلامی و نقش مردم است که جایگاه نظام اسلامی و دولت اسلامی روشن می‌شود بدین نحو که نظام اسلامی ایران صورت انقلاب اسلامی در محدوده‌ی ایران است، و دولت اسلامی صورت انقلاب اسلامی در محدوده‌ی آراء مردم می‌باشد.[1]

سه امر فوق اگر از جهتی وجوه اشتراکی فراوان دارند ولی تمایزاتی نیز نسبت به همدیگر در آن‌ها موجود است به طوری که دولت اسلامی از یک طرف در ذیل انقلاب اسلامی در نظام اسلامی ایران به صحنه می‌آید، و از طرف دیگر بر اساس آراء مردم شکل می‌گیرد و رئیس دولت در محدوده‌ی چهار سال و یا نهایتاً هشت سال بر اساس فهم و برنامه‌ی خود از انقلاب اسلامی امور اجرایی کشور را مدیریت می‌کند و از این لحاظ است که نه می‌توان دولت را آینه‌ی تمام‌نمای انقلاب و آرمان‌های آن دانست و به محدودیت آراء مردم نظر نداشت، و نه بر اساس یک نگاه سکولاریستی می‌توان امور اجرایی دولت اسلامی را بیرون از آرمان‌های انقلاب اسلامی تعریف نمود.

3- تفاوت نسبت رئیس دولت با انقلاب اسلامی و نسبت رهبری انقلاب اسلامی با انقلاب اسلامی، به تفاوت جایگاه دولت اسلامی و انقلاب اسلامی بستگی دارد و حقیقت رهبری انقلاب اسلامی در رابطه با انقلاب اسلامی و وسعتی که انقلاب اسلامی در جهان اسلام دارد تعریف می‌شود که البته یکی از شئون حوزه‌ی رهبری، دولت اسلامی است ولی نه رهبری ِرهبر محدود به دولت اسلامی است و نه او دخالت مستقیم در امور اجرایی دولت را به عهده می‌گیرد، بدون آن‌که از حفاظت دولت نسبت به آرمان‌های انقلاب اسلامی کوتاهی نماید.[2]

4- از این‌جا به بعد با توجه به مقدماتی که گذشت هرکس می‌تواند جایگاه خود را تعیین نماید که چگونه سرباز انقلاب اسلامی باشد و در راستای اهداف انقلاب نسبتِ خود را با رهبریِ انقلاب روشن کند، هرچند نسبت به فهم و برنامه‌هایی که رئیس دولت برای چهار سال ریاست جمهوری خود دارد متفاوت فکر نماید. آری از آن‌جایی که دولت اسلامی نسبت به اهداف انقلاب اسلامی بی‌تفاوت نیست هرگز از طرف سربازان انقلاب اسلامی مورد بی‌مهری و تضعیف قرار نمی‌گیرد ولی از آن‌جایی که شدت حساسیت دولت‌ها نسبت به اهداف تمدن‌ساز انقلاب اسلامی متفاوت است، به همان اندازه شدت تعلّق نیروهای وِلاییِ انقلاب اسلامی نیز نسبت به دولت‌ها متفاوت خواهد بود و اندازه‌ی ارزش دولت‌ها نزد نیروهای وِلایی، به اندازه‌ی حساسیت آن‌ها نسبت به آرمان‌های تمدن‌ساز انقلاب اسلامی می‌باشد.

5- آن‌چه در این نوشتار باید به عنوان فتح باب گشوده شود نظر به تمایزاتی است که به طور طبیعی بین انقلاب اسلامی و نظام اسلامی و دولت اسلامی هست تا گمان نشود اگر دولت اسلامی آینه‌ی تمام‌نمای انقلاب اسلامی نبود، بر آینه‌ی انقلاب اسلامی گردی افشانده شده ‌‌است؛ چرا ‌که هر دولتی با هر سلیقه‌ای در موقعیت خاص خود وجهی از وجوه انقلاب را در محدوده‌ی زمانی مشخص و در اجرا می‌نمایاند ولی پس از مدتی در نظام اسلامی ایران دولت دیگری متولد می‌شود که با بازخوانی از آن‌چه گذشت و تجربیاتی که کسب شده، نظام اسلامی ایران خود را در راستای نظر به دولتی دیگر «بازتعریف» می‌کند و چهره‌ی دیگرِ انقلاب اسلامی را در نظام اجرایی به نمایش می‌گذارد و باز نیروهای انقلاب نسبتِ خاص خود را با آن دولت مشخص می‌کنند بدون آن‌که اراده کرده‌باشند همان نسبتی را که با انقلاب اسلامی و نظام اسلامی دارند با دولت اسلامی داشته‌ باشند.

با نظر به انقلاب اسلامی نظر به حضور فرهنگ تمدن‌ساز شیعه در همه‌ی جهان داریم و با نظر به نظام اسلامی ایران، نظرها متوجه حضور  آرمان‌های انقلاب اسلامی در مجموعه‌ی قوای سه‌گانه و نهادهای کشور است و با نظر به دولت اسلامی نظر به برنامه‌های رئیس دولت است در راستای اهداف انقلاب اسلامی در امور اجرایی و تلاش برای انتخاب اصلح‌ترین فرد جهت این امر در عین محدودیت‌هایی که نظام اجرایی با خود دارد.

6- نمونه‌ی این خودآگاهیِ تاریخی که مردم نسبت متمایز و متفاوتی بین انقلاب اسلامی و دولت اسلامی قائل‌اند را درحضور میلیونی مردم در سالگرد‌های انقلاب اسلامی می‌یابید. شما هر سال ناظر حضور بیشتر مردم در این مراسم هستید به طوری که راهپیمائی‌های 22 بهمن ها محل نمایشِ نسبت تنگاتنگ مردم با انقلاب اسلامی شده است و شما ملاحظه می‌فرمایید که چگونه مردم فارغ از تنگناهای اجرایی و معیشتی که با آن روبه‌رو هستند کوچک‌ترین سستی نسبت به حضور خود در راهپیمایی‌های سالگرد انقلاب از خود نشان نداده‌اند در آن حد که حضور مردم در راهپیمایی امسال موجب حیرت همه‌ شد و تعبیر مقام معظّم رهبری «حضور گرم‌تر» بود در حالی‌که دشمنان انقلاب با انواع تحریم‌هایی که اعمال کرده‌ بودند انتظار دیگری داشتند. عرض بنده آن است که راز حضور چشم‌گیر مردم در راهپیمایی‌های 22 بهمن‌ را در عهدی بدانید که مردم ماوراء هر دولتی، با خودآگاهی تاریخی خود، با انقلاب اسلامی بسته‌اند و دشمنان انقلاب اسلامی از آن عهد قلبی که مردم با انقلاب اسلامی بسته‌اند غفلت دارند از این‌رو جایگاه انقلاب اسلامی در نزد مردم آن‌چنان نیست که دشمنان گمان می‌کنند با مشکلاتی که برای دولت‌ها به‌وجود می‌آورند تا دولت نظام اسلامی را ناکارآمد نشان دهند، مردم از انقلاب اسلامی خود دست بردارند.

7- در فضای نظر به نسبت‌ها و تمایزاتِ «انقلاب اسلامی» با «دولت اسلامی»، نه‌تنها انتظارهایی بیش از ظرفیت دولت‌ها از آن‌ها پیش نمی‌آید که منجر به تضادّ بین نیروهای ارزش‌مدار و دولت گردد و ناظر دوقطبی‌شدن جریان‌های وفادار به انقلاب گردیم، بلکه توجه به این امر انقلاب اسلامی را از جهت تاریخی جلو می‌برد تا در تاریخی قرار گیرد که نیروهای انقلاب در عین تفاوت سلیقه بتوانند همدیگر را درک کنند، که این نیاز تاریخی امروز و آینده‌ی ما است تا نه‌تنها از سوء تفاهم‌هایی که گرفتار آن هستیم عبور کنیم، بلکه به قلمرو تفکری وارد شویم که بنا است از طریق انقلاب اسلامی به جامعه‌ی ما برگردد.

8- وقتي ملتي بتواند درست به خود بينديشد و متوجه جايگاه تاريخي خود شود، داراي تاريخ مي‌گردد. ما از طريق انقلاب اسلامي توانستيم به خود بينديشيم و متوجه جايگاه تاريخي خود شويم. از طريق انساني بزرگ مثل امام خميني«رضوان‌اللّه‌تعالي‌عليه» توانستيم بفهميم در کجاي تاريخ قرار داريم و از رنجِ بي‌تاريخي رهايي يابيم. وظيفه‌ي ماست که از شناخت بيشتر اين موضوع غافل نباشيم.  و این به شرطی است که نسبت‌ها و تمایزات بین انقلاب اسلامی و نظام اسلامی دولت اسلامی را درک کنیم.

9- درست است راه رسیدن به خدا به عدد انفاس خلایق است، ولی امروز همه‌ی این راه‌ها از مسیر انقلاب اسلامی می‌گذرد، انقلابی که می‌خواهد دوران نسیان بشر از خدا را پشت سر گذارد. موقعی می‌توان جایگاه انقلاب اسلامی را در این دوران درست ارزیابی کرد که انقلاب اسلامی را در محدوده‌ی اجرائی دولت‌ها معنا نکنیم. کافي است براي شما مسلّم شود انقلاب اسلامي اراده‌ي خاص الهي است که به صورتي اشراقي بر قلب حضرت امام خميني«رضوان‌اللّه‌تعالي‌عليه» تجلي کرده، از آن به بعد در نسبت شما با اين انقلاب تحولي اساسي رخ خواهد داد که از يک طرف از تمام پوچي‌هاي دوران رهايي مي‌يابيد و از طرف ديگر زندگي شما در زير سايه‌ي انقلاب اسلامي و در اتحاد با ملکوت حضرت امام خميني ظهور خواهد کرد و از اين طريق به همه‌ي آن معنايي که بايد برسيد دست مي‌يابيد. از این جهت هرگز نباید بین انقلاب اسلامی و نظام اجرایی کشور خلط نمود.

10- رهبران واقعي ملت‌ها اصول کلي تاريخ خود را در درون خويش به الهام دريافته‌اند و در صدد تحقق‌بخشيدن به آن‌ اصول کلّي بر مي‌آيند. قدرت رهبرانِ تاريخي ملّت‌ها نتيجه‌ي پيوند آن‌ها با مشيت الهي است که به آنان الهام و اشراق شده‌است و لذا راهي که چنين رهبراني در تاريخ مي‌گشايند مسير ساير انسان‌هاي آن دوران خواهد بود و آن الهام و اشراق، منشأ تحولات بزرگ خواهد شد، هر چند با رنج‌هاي بزرگ همراه باشد ولي آن رهبران بزرگ براي پيوند خود با مشيت الهي به رنج‌ها و سختي‌ها اهميت نمي‌دهند و خواهند گفت: «خمينى را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد كرد....».[3]  و عهد ما با انقلاب اسلامی در راستای تجدید عهد با مشیت الهی این دوران است و از آن‌جایی که سياست در هرحال، مبنا و اساس حقيقي مي‌طلبد، اگر سياست از ديانت و مشيت الهي که در درون ملت جريان دارد، فاصله بگيرد به امري انتزاعي و غير واقعي تبديل مي‌شود و با انقلاب اسلامي است که مي‌توان به سياستي دست يافت که ريشه در حقيقت داشته باشد.

11- وظيفه‌ي اهل تفکر آن است که در تاريخِ خود نقش‌آفريني کنند و آن‌چه را که منسوخ است و دورانش به پايان رسيده نشان دهند تا جامعه گرفتار بي فکري و کودني فرهنگي نشود. کودني فرهنگي چيزي نيست جز مشغول‌شدن بر اموري که مربوط به تاريخ گذشته است. وقتي تاريخ جديدي در حال وقوع است آن کس که هنوز در گذشته زندگي مي‌کند و در نتيجه منزوي مي‌شود، بايد خود را در انزواي خود مقصر بداند زيرا نگاه نکرد که اراده‌ي الهي در اين دوران به چه چيز اشاره دارد تا امروز نيز وارد ساحت آگاهي گردد و نسبت خود را با انقلاب اسلامی عین نسبت خود با امور اجرائی نداند وگرنه چه بخواهد و چه نخواهد گرفتار بی‌فکری می‌شود. زیرا  هر زمانه‌اي مسائل خاص خود را دارد، متفکران بزرگ با توجه به آن مسائل متوجه‌ي مشيت الهي در آن زمانه مي‌شوند و راه حلي ارائه مي‌کنند که جوابگويي به همه‌ي مسائل آن زمانه در آن راه حل مي‌گنجند؛ از اين لحاظ مي‌گوييم هر زماني، متفکر و فکر زمانه‌ي خود را مي‌طلبد بدون آن‌که از افقي که متفکران گذشته گشوده‌اند روي برگردانند. این است جایگاه انقلاب اسلامی.

12- کمالِ آگاهي انسان با ارتباط با خدا به ظهور مي‌رسد و از طرفي خدا در مظاهرش ظهور دارد که از جمله‌ي آن مظاهر، انقلاب اسلامي است و در نتيجه کمالِ آگاهي ما در امروزِ تاريخ‌مان با نظر به انقلاب اسلامي محقق مي‌شود. زيرا تاريخ، محلّ تحقق عنايت و مشيّت ربّاني است، همان‌طور که طبيعت عرصه‌ي ظهور مشيت خداوند است. آيا مي‌توان گفت تفکر، چيزي جز مطالعه‌ي تاريخ است از آن‌ جهت که خدا در آن نمايان شده؟ در اين رابطه قرآن مي‌فرمايد: «أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي‏ الْأَرْضِ‏ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا»(46 / حج). آيا منكران حقيقتِ نبوى در زمين سير نكرده ‏اند و سرنوشت منكران نبوت را ملاحظه نكرده ‏اند تا در اثر آن سير، قلب‏هايى پيدا كنند كه به كمك آن قلب، تعقل كنند و گوش‏هايى به‏ دست آورند كه به كمك آن‏ها سخن حق را بشنوند؟

13- اگر با نگاهي وجودي به انقلاب اسلامي به عنوان مظهر اشراقِ سنت الهي در اين دوران بنگريم و مقدمات اين نوع نظر کردن را در خود فراهم کنيم، انقلاب اسلامي خود به خود بر ما آشکار مي‌شود و به خوبی بین جایگاه انقلاب اسلامي با نظام اجرائی کشور امتیاز قائل خواهیم شد.

14- همه‌ي حرف در نسبت ما با انقلاب اسلامي نهفته است و اين نسبت بايد بدون هرگونه تقليدي کشف شود و از آن‌جايي که خروس خانگي تازه پس از طلوع فجر خواندن را آغاز مي‌کند، اهل فکر با نظر به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامي تازه مي‌توانند تفکّر را شروع کنند و به استقبال اراده‌ي الهي در اين دوران بروند.

15- فراتر از انقلاب اسلامي در اين زمانه ممکن نيست، با فهم انقلاب اسلامي در ذيل شخصيت امام خميني«رضوان‌اللّه‌تعالي‌عليه» به دَرْکِ حضوريِ مشيّت الهي نايل خواهيد شد و اين بالاترين تفکري است که امروز مي‌توان به آن دست يافت. مگر واقعي‌ترين تفکر، تفکر بر واقعي‌ترين واقعيات نيست؟ هرچند ظاهربينان هميشه از ديدن آن محروم‌اند و مستکبران سعي در نديدن آن دارند. لذا هرچه بهتر جایگاه انقلاب اسلامی را در هستی بشناسیم راحت‌تر می‌توانیم جایگاه سایر قوا و نهادها و از جمله دولت را درک کنیم و با تمام وجود مواظب باشیم آن عهدی را که با انقلاب اسلامی بسته‌ایم دست‌خوشِ موضوعات موسمی که در انقلاب پیش می‌آید و می‌گذرد، نشود.

والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته

 

 


[1] - هر آرمانی صورت خود را در تاریخ نشان می‌دهد و کامل می‌‌کند لذا نباید گفت نظام اسلامی نه جزء انقلاب اسلامی است و نه در عرض آن. نظام اسلامی صورت انقلاب اسلامی و به تعبیری شأنی از شئونات آن انقلاب است در کشوری به نام ایران. با توجه به این‌که انقلاب اسلامی به عنوان آرمانی متعالی در محدوده‌های مختلف صورت‌های مختلفی از خود ظاهر می‌کند نظام اسلامی ایران صورت انقلاب اسلامی در ایران است و محدود به ایران نیست. همچنان‌که دولت اسلامی ایران صورت انقلاب اسلامی است در محدوده‌ی اجرا در کشور ایران.

[2] - البته نسبتی بین امت و امامت در نظام اسلامی مدّ نظر است که آن نسبت ماوراء نسبتی است که بین دولت و رهبری به عنوان پاسدار انقلاب اسلامی در میان می‌باشد. آن نسبت بین وفاداران به انقلاب اسلامی و رهبری انقلاب همیشه و همه‌جا مطرح و جاری می‌باشد.

[3] - صحيفه‌ي امام، ج‏1، ص 269.

19551
متن پرسش
دیر رسیدم به انقلاب. شاید هم انقلاب به ما دیر رسید. نسبت ما با انقلاب چه بود؟ ما بدهکار انقلابیم یا طلبکار آن؟ امام ِ دهه ی پنجاه و شصت پاسخ دهه ی نود هم هست؟ جوان دهه ی شصت با امام جای خود را در جبهه پیدا کرد. من با امام جای خودم را کجا پیدا کنم؟ تو به من بگو جای امام کجای جان ماست؟ آیا کسی برای فطرت و حریت و صدق ، اعتباری قائل است؟ دیروز فطرتم مرا به انقلاب آورد و همان فطرتم امروز در انقلاب حالش خراب است ... فطرت دیروز ِمن در تحلیل و برانداز کردن ها معتبر بود اما وقتی که گفتم حالم در انقلاب خوب نیست از اعتبار ساقط شد؟! آدمهای الکی خوش! آنها که با چهار تا تحلیل حالشان خوب است و به انقلاب امیدوار می شوند و با چهار تا تحلیل و اتفاق کار انقلاب را تمام شده می بینند! من دیر رسیدم. انقلاب حالا دیدنی نیست. امروز ِ انقلاب گیچ و سرگردان تر از همیشه است. توقع ما از انقلاب زیاد بود؟! اینکه ما دلمان به چهار تا روضه و کتاب و سخنرانی خوش نباشد انتظار زیادی از انقلاب است؟! امروز کدام جوان شبیه ما خودش را با امام پیدا کرد و با امام حرکت کرد؟! ما چوب چه را می خوریم؟ اینکه امروز می گوییم انقلاب جواب ِ ما نیست؟! انقلابی که سر ِ حرکتم را به سمت دروغ ببرد، اسمش چیست؟ انقلاب همراه دروغین می خواهد؟ انقلاب تایید دروغین می خواهد؟! انقلابی که فطرت مرا ، ساده ترین را ، سر راست ترین را نبیند ، انقلاب است؟ انقلابی که صدق را نفهمد انقلاب است؟ انقلابی که در آن نفسهای صادقان تنگ شود انقلاب است؟! این انقلاب راستگوهاست یا دروغگوها؟! پس چرا ما امروز با راست ترینِ انقلاب ، با امام مان ارتباط نگرفتیم؟! چون صحیفه را از اول تا آخر ده بار نخوانده ایم؟! انقلاب دستش آنقدر خالی شده که همه چیز را می خواهد بگذارد پای گناه ِ ما؟! چطور گذشته ها وقتی گناهکارتر از حالا بودیم فطرت مان حالی اش می شد که این راه غلط است و حالا که آمدیم سمت نور ِ انقلاب باز هم همان فطرت می گوید من حالم خوب نیست ، نه عین قبل ولی حالم از جنس دیگری بد است. آنوقت این جور موقع ها آقایان جوابشان این است که تو گناه کردی و بصیر نیستی که نمی فهمی انقلاب جواب توست! کدام جواب؟! سوال ما چه بود که این شد جواب مان!؟ انقلاب عزیزتر از جان ماست حالا از من می خواهند به عزیزترینم دروغ بگویم؟ اینها دلشان به چه خوش است؟! چرا آنقدر حالشان الکی خوب است؟ چرا آویزان تر از همیشه ی تاریخ هستند؟! یکی آویزان رهبری ، آن یکی آویزان امام. یکی داوری اردکانی را برند کرد ، بغل دستی اش محمد مهدی میر باقری را چسبید. یک سری هم این وسط سنتی تر هنوز دروبرو مراجع می پلکند. نکند انقلاب قرار بود یک مشت آدم آویزان تربیت کند؟! آدمهایی که با هر کدام حرف زدی به جای جواب برایت کتاب خواندند. آنها که کوک شده بودند برای پاسخ و بی آنکه بدانند با آویزان شدن به اندیشه ی دیگران راهی برای فرار از رو برو شدن با خود برای خودشان دست و پا کرده بودند. این همان انقلاب بود؟! ته جواب هم محض خالی نماندن عریضه ، آرمان ، تمدن اسلامی و مدرنیته گذاشتند بغل دستش تا چیزی از قلم نیفتاده باشد اما آن کسی که از قلم افتاد ما بد قواره ها بودیم ، فطرت مان بود ، حریت و صدق هم. برنامه های آقایان انگار این ریختی ست که کتاب و تحلیل می خوانند در همین حین به انتظار یک اتفاق ِخاصی می نشینند مثلا انتخابات ، برجام و ... بعد باران ِ تحلیل است که از آسمان می بارد. آنوقت کم کم سرد می شوند و جَوَش می خوابد دوباره می روند کتاب می خوانند تا حادثه و رویداد بعد. من ِتازه به دوران رسیده از این مرزهای قاتی پاتی ِ انقلاب خسته َم. من ِتازه به دوران رسیده از این سرگشتگی ، حیرانی و بی همزبانی و تنهایی خسته َم. واقعیت این است که ما نسل سوخته ایم. نسل ِدر حسرت سوخته. حسرت فهم و لمس ِتجلی آن نور در حق ترین ِ جبهه ها و ایکاش سهمی از جبهه ها برای ما غایبان ِسوخته ی آینده کنار می گذاشتند تا در کنار امام می چشیدیم آن اصالت را و مجبور نبودیم در این بُهت ِزمان توهم ِمتشخص به خورد دلمان بدهیم. انگار برای ما زودتر از هر روز دیر شد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده این سخنان را سخنانِ هوشیارانه‌ی کسی می‌بینم که می‌خواهد یک قدم از همه‌ی آن‌چه در اطراف او ست، جلوتر بگذارد تا شاید گشایشی زنده او را در برگیرد. سخنان کسی که نمی‌خواهد خود را با مفاهیم بلند قانع کند، ولی از حضوری متعالی جا بماند. مانده‌ام که چگونه با شما در این واژه‌های بس طوفانی قدم بزنم و از کجا شروع کنم؟!

می‌گویی من با امام، خودم را در کجا پیدا کنم؟ می‌دانم که می‌دانی خواهم گفت: در حضور در مقابل استکبار، با روحی جستجوگر که می‌خواهد در این تقابل، خدا را ملاقات کند به همان معنایی که شهداء شروع کردند.

می‌گویی ما چوبِ چه می‌خوریم که این‌همه تاریکی؟! و باز خواهم گفت چوبِ غفلت از حضور تاریخی انقلاب اسلامی. اما نه به آن معنا که در فکر خود مطلب را دنبال کنی، بلکه این یک احساس عارفانه است که در لحظه‌لحظه‌های انقلاب اسلامی می‌توان با آن زندگی کرد.

نه! نه! هرگز انقلاب همراهِ دروغ و تأییدهای دروغین و اندیشه‌های سطحی نمی‌خواهد. این‌ها قاتل انقلاب‌اند. انقلاب اسلامی حقیقتی است که بر جانِ هوشیارانِ این تاریخ مستقر شده است و تمام آن چیزی است که فطرت ما به دنبال آن است.

می‌گویی انقلاب اسلامی، فطرت‌ها و صدق‌ها را نمی‌فهمد! در حالی‌که خدا می‌داند تنها در بستر نور انقلاب اسلامی است که درستی‌ها و صدق‌ها و کذب‌ها و دورویی‌ها و ریاها، هرکدام نمایان می‌شوند.

من از تو نمی‌پذیرم که رجوع به افرادی که نام بردی آویزان‌شدن به آن‌ها است. نه! انقلاب اسلامی مظاهری دارد که رجوع به آن‌ها، رجوع به زاویه‌های مختلف منشوری است که هر صفحه‌ی آن وجهی از خود را نشان می‌دهد.

خوب متوجه‌ای که نه با مطالعه‌ی کتاب و نه با مباحث تمدن اسلامی و نقد مدرنیته، به آن افقی که در عهد با انقلاب اسلامی به دنبال آن هستیم نخواهیم رسید. و باید آن افق را در همان کند و کاوِ فطرت و حریّت و صدق جستجو کرد.

اگر به کتاب رجوع می‌شود قصّه‌ی ما قصّه‌ی آن است که گفت:

  ما جامه نمازی به سر خم کردیم

 از خاک خرابات تیمم کردیم

  شاید که در این میکده ما دریابیم

 آن عمر که در مدرسه ها گم کردیم

پس قضیه، کتاب‌خوانی و یافتنِ تحلیلی برای دل‌خوش‌کردن نیست؛ قضیه، دربه‌در به دنبال تذکری است که راهِ گشوده‌شده را فراموش نکنیم.

فرق نمی‌کند، هم شمایِ تازه به دوران‌رسیده از سرگشتگی و تنهایی و بی‌هم‌زبانیِ در زمانه‌ی فترت خسته شده‌اید، و هم این پیرمردی که دوران‌های گذشته را دیده است. و اگر جوان بودم به جای قدم‌قدم‌زدن‌های امروزی، به سوی آینده‌ای که روشنی‌گاهِ این تاریخ است مثل شما گریبان پاره می‌کردم و کفش از پا در می‌آوردم و می‌دویدم.

شما نسل سوخته‌ای نیستید، نسلی هستید که بویِ میّ تاریخیِ انقلاب اسلامی به مشام‌تان خورده است و طالب مستیِ دوران نسلی هستید که شهیدان آن را نشان داده‌اند و شما مانده‌اید که مستی شما چگونه باید باشد. و ماندن در دورانِ فترت، از همین جنس است. چه سخت است اسیر قبض و بسطی باشیم که نه می‌توانیم به وضع موجود که باز، سیاهیِ دورانِ غرب‌زدگی است راضی باشیم و نه راه آزادشدن از ریسمان غرب‌زدگی به راحتی به عنوان یک سبک، نمایان شده است.

تنها و تنها وقتی در باور رهبری انقلاب جستجو می‌کنیم و با او به تاریخ خود می‌نگریم می‌بینیم شرری از دور و قاصدکی پیام‌آور، از پشت ابرها و در پشت کوه‌ها – کوه‌های تاریک بی‌روح سرد دنیای مدرن – بسی نمایان است.  مائیم و همچنان پایداری و پایداری، زیرا آن شرر خبر از آینده‌ای می‌دهد که رهبری انقلاب، گزارش‌گر آن است وقتی که گفت: قطعاً آینده‌ی شما بهتر از امروز است؛ دروغ نمی‌گوید. باید در باور او نشست تا آن آینده را احساس کرد و با گرمی تمام، زندگی را معنا بخشید. موفق باشید

19533
متن پرسش
به نام خدا سلام و رحمت الله. طاعات قبول و التماس دعا. ببخشید استاد من خدا رو شکر در زمینه ولایت فقیه مطالعه کرده و این مساله برایم کاملا حل شده است سوالی که اخیرا برایم پیش آمده در مورد مدل حکومتی ای است که حضرت امام (ره) ایجاد فرمودند یعنی جمهوری اسلامی آیا در حکومت امیرمؤمنان سلام الله هم اینچنین نقش مردم و انتخابات پررنگ بوده است؟ تاریخ این چنین به ما نمی گوید خود حضرت سلام الله بعد از تشکیل حکومت به نقاط مختلف والی می فرستادند آیا زمانه ایجاب کرده است که حضرت امام (ره) انتخاب را به جای انتصاب قرار دهند و سرنوشت نظام اسلامی را در گرو انتخاب مردم قرار دهند یا اصل اینچنین است که اگر اصل این است آیا در حکومت امام علی سلام الله هم همینطور بوده؟ بسیار ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در زمان حضرت علی«علیه‌السلام» هم شرط مشروعیت حاکمیت، بیعت بود. و به همین جهت حضرت علی«علیه‌السلام» به مردم فرمودند حکومت از آن شماست، به هرکس می‌خواهید بدهید. لذا صورت امروزینِ بیعت، همان انتخابات است. موفق باشید

19532
متن پرسش
سلام: همانطور که می دانید رهبر انقلاب در نطق اخیر خود فرمودند: 1. حضور گسترده مردم در انتخابات نشانه «اعتماد عمومی به نظام» و موجب افزایش اعتبار کشور است. 2. اکثریت هفتاد و چند درصدی مردم با حضور در انتخابات به نظام جمهوری اسلامی آری گفتند و آن را تأیید کردند و این رأی، در واقع رأی به نظام اسلامی بود. 3. افرادی که ممکن است در دل از نظام گله داشته باشند، با رأی دادن در چارچوب نظام، نشان می‌دهند که این چارچوب را قبول، و به آن اعتماد دارند و آن را کارآمد می‌دانند. و اما بنده به تفکیک در مورد هر شماره مطالبی را عرض می کنم: 1. از آنجا که مردم ترسانده شده اند (اول توسط رهبری) که اگر رأی ندهید امنیت کشور (امنیت خودتان) به خطر می افتد و مثلا دشمن حمله می کند پس رأی 73 درصدی آنان ممکن است نه به خاطر اینکه خود نظام نزد آن ها ارزشی داشته باشد بلکه به دلیل ترس از به خطر افتادن امنیت خودشان باشد. 2. بله درست است که رأی مردم به منزله تأیید کردن نظام است، ولی قلبا شاید نخواهند نظام را تأیید کنند ولی به خاطر یه سری از عوامل پای آن را امضاء کردند مثل اینکه شما قرار دادی را قبول ندارید چون سود قابل توجهی برای شما ندارد ولی برای حفظ خودتان و دفع ضرر احتمالی آن را امضاء می کنید: دسته ای از آن عوامل احتمالی برای دفع ضرر این است: الف) اگه رأی ندیم دشمن حمله میکنه. ب) شناسنامه ات مهر بخوره که پس فردا برات مشکل ساز نشه! ج) از ترس اومدن یکی بریم به یکی دیگه رأی بدیم. مثلا بریم رأی بدیم که رئیسی نشه و روحانی رأی بشه! (مثل اون سال که از ترس سعید جلیلی رفتند به یکی دیگه رأی دادند. که جنگ نشه) سوال ضمنی: این همه ترس در وجود مردم ریشه در کجا دارد؟ آیا منشاء عقلائی دارد یا وهمی است؟ و چرا مردم از نظام می ترسند؟ و چرا باید از حکومت اسلامی! بترسند؟ 3- رأی دادن از سر ناچاری با کارآمد دانستن نظام فرق می کند. تنها کسانی نظام را واقعا قبول دارند که آگاهانه و با رغبت رأی دهند. از این 41 میلیون نفر چند نفر اینگونه اند و چند درصد به دلایل دیگر مثل ترس و غیره رأی می دهند؟ 4. مردم (به دلیل عوامل بالا) که جرأت ندارند رأی ندهند و فکر می کنند با رأی دادن کارشان درست می شود ولی اگر نظام جرأت دارد، یک رفراندوم آزاد برگزار کند و به مردم اطمینان خاطر دهد که اگر ما را واقعا نمی خواید شرکت نکنید تا ما برویم. آن وقت می بینید چند میلیون از 40 میلیون ریزش می کند. 5. رهبری فرمودند ما انتخابات آزاد داریم. فکر کنم منظورشان این است که مثلا مجبور نیستی به روحانی یا رئیسی رأی دهی یا می توانی رأی ندهی اما: فکر کنم آزاد یعنی شش نفر را از بین خودتان انتخاب نکنید تا مردم به هرکدامشان رأی دادند فرقی نکند و انتصابات باشد. بلکه بگذارید از دل مردم و از بطن جامعه افرادی کاردان و متخصص و البته متعهد رئیس شوند تا کشور آنقدر در مشکلات دست و پا نزند. با تشکر به همه موارد بالا جواب دهید.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده ممکن است موارد قلیلی باشد که فکر کنند اگر شناسنامه‌شان مهر نخورد برایشان مشکل به‌وجود می‌اید؛ ولی اکثراً مثل من و شما هستند که می‌دانیم در رأی‌دادن و رأی‌ندادن آزادیم و نیز می‌دانیم بالاخره باید مشکلات را با همین نظام حل کرد و مقام معظم رهبری از این جهت می‌فرمایند رأی‌دادن نحوه‌ای از تأیید نظام را در بر دارد. موفق باشید

19511
متن پرسش
موج: سلام علیکم:خدا قوت و طاعات و عبادات شما قبول درگاه حق. استاد عزیز، بنده به کمک خداوند یک جوان انقلابی پر انرژی و فعال فرهنگی هستم که به دعای شما ان شاءلله دوستدارم راه شهدا را ادامه دهم. استاد عزیز در کانالهای مختلف می خوانم که نوشته اند حضرت آقا تنها هستند عمار ندارند خودشان به وسط میدان آمده اند و بقیه کوتاهی می کنند اولا این درست است وقتی امثال شما. استاد حسن عباسی حاج آقا پناهیان، حاج‌ آقا رئیسی عزیز و بزرگواران دیگری دارند مجدانه و شبانه روز تلاش می کنند؟ سوال دوم: جناب استاد با وجود این همه مسایل ضد دینی (۲۰۳۰، برجام. تلاش برای کشف حجاب، اقتصاد ربوی وضعیت ناامن سایر شیعیان منطقه.....) و به قول استاد عباسی وجود دولت  لیبرالی در کشور، آیا به نظر ارزشمند شما (که برای بنده حجت است) وضعیت کشور وضعیت بحرانی است و نیاز به اقدامات اورژانسی و فوری دارد اگر جوابتان مثبت است بفرمایید «دقیقا» امثال بنده باید چه کار کنیم؟ خیلی اوقات واقعا خونم به جوش می آید و دوستدارم زودتر شر این لیبرالها را کوتاه کنم. رهبر انقلاب در این مقطع چه انتظاری از ما به عنوان سرباز دارند؟ آیا هنوز باید به مبارزه با افکار باطل بپردازیم یا نوبت به مبارزه با افراد باطل هم رسیده است؟ و سوم اینکه در این مقطع بعد از انتخابات کار فرهنگی و روشنگری جامعه در چه درجه از اولویتی قرار دارد؟ (حقیقتش بعضی اوقات به خودم نهیب می زنم نکند چون هنوز عافیت طلبی دارم از حرکات جهادی به کارهای فرهنگی پناه آورده ام). البته این نهیب را فقط به خودم می زنم و اصلا قصد گستاخی و جسارت به مقام عزیزان فرهنگ ساز ندارم و به خدا پناه می برم حتی از تصور این جسارت. در ضمن از صمیم قلب سالگرد عروج امام خمینی (ره) این مرد آسمانی را به شما تسلیت می گویم. مسلما رحلت ایشان برای امثال شما بسیار جانگداز بوده و هست. سایه نایب نورانی ایشان و شما استاد عالم و عامل بر سر ما جوانان مستدام ان شاءلله.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این موضوع بسیار مهمی است که پیش کشیده‌اید. بنده کتاب «عقل و ادب ادامه‌ی انقلاب اسلامی در این تاریخ» را بر همین مبنا نوشته‌ام. زیرا نه ما امروز می‌توانیم مثل زمان شاه با دولتی‌ها مبارزه کنیم و نه مثل زمان دفاع مقدس. باید با حکمت و طمأنینه‌ی لازم مثل کاری که رهبر عزیز انقلاب انجام می‌دهند و نمونه‌ی عالی آن را در 14 خرداد امسال ملاحظه کردید. باید موارد انحراف تبیین کنیم و معنویت را به مردم متذکر شویم. جواب سؤال شماره‌ی 19471 تحت عنوان «وظیفه‌ی ما و ادامه‌ی انقلاب در متن دموکراسی» می‌تواند متذکر این امر باشد. موفق باشید

19489
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز: 1. حجاب در تاریخ اسلام به چه کیفیت رواج داشته و اصلا آیا حجاب به صورت امروزی در حکومت اسلامی وجود داشته است؟ (منظورم حجاب اجباری است) 2. استاد عزیز، حرف های ضد و نقیض در مورد حجاب اجباری زیاد زده می شود. نظرتان در مورد حجاب اجباری چیست؟ آیا در مقابل کسانی که از حجاب اجباری دفاع می کنند می توان جواب داد که: اگر قبول کنیم حجاب واجب است باز هم ما نمی توانیم زنان را مجبور به حجاب کنیم. همانطور که نماز خواندن هم واجب است ولی ما نمی توانیم کسی را مجبور به نماز خواندن کنیم؟ 3. خواستم نظر شریفتان را درباره اتفاقی که اخیرا در حال گسترش است به نام چهارشنبه های سفید چهارشنبه های بدون اجبار بدانم. شما این اتفاق را چطور تحلیل می کنید؟ آیا می توان علل آن را اتفاقات سیاسی اخیر دانست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی قرآن حجاب را به عنوان دستور خداوند مطرح می‌کند مسلّم مقابله با آن کفر است و نظام اسلامی باید متذکر آن دستور الهی باشد بدین معنا که نسبتش را با کسی که متعهد به دستورات خدا است با کسی که در مقابل دستورات خدا عصیان می‌کند به یک شکل تعیین نکند. لذا به همین صورت که می‌بینید نظام اسلامی نه چندان مقابله می‌کند و نه آن‌چنان باز می‌گذارد که عملاً برنامه‌های دشمنان نظام پیاده شود به‌خصوص که در حال حاضر در کشور ما بی‌حجابی یک جریان سیاسی است، وگرنه چرا رسانه‌های بیگانه به عربستان گیر نمی‌دهند؟ البته هرچه بیشتر ما کار فرهنگی بکنیم، دختران ما بیشتر به اهمیت حجاب پی می‌برند. موضوع چهارشنبه‌ی سفید دنبال همین جریان بی‌حجابیِ سیاسی است که ظاهراً با همه‌ی تقلاهایی که کردند، کارشان نگرفت. موفق باشید

19479
متن پرسش
سلام بر استاد گرامی: عباداتتون قبول باشه ان شاءلله جناب استاد: سوال اول چرا بعضی از افراد با اینکه در قبل انقلاب، نیروی انقلابی فعالی بودن به شهدا هم ارادت زیادی دارند به زیارت شهدا هم می روند از لحاظ عبادات فردی هم ستودنی هستند انسانهای خیر و درستی هم هستند اما در مقطع کنونی جزو نیروهای انقلاب نیستنذ؟ ولایت فقیه را قبول ندارند و به اصلاح طلبان رای می دهند. چه اتفاقات درونی و بیرونی مسبب چنین جهت گیری اشتباهی می شود؟ سوال دوم: این افراد (هم نسل اولیها و هم نسل سومی انقلاب) را چگونه می توان با نیروهای انقلابی آشتی داد؟ در تاریخ خواندم که خوارج هم اهل رزق حلال بوده اند و نماز خوان، اما استاد عزیز، سوال سوم: درون انسان چه اتفاقی می افتد که نمی تواند ولایت را در ادامه توحید بداند و نعوذ بالله، امام علیه السلام را به شهادت می رساند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اولین مشکل، غفلت از جایگاه توحیدی انقلاب اسلامی است که این افراد گرفتار آن هستند و در جواب‌های قبلی عرایضی در این مورد شده است. مشکل دیگر غفلت از معنایی است که انسان‌ها باید از خود داشته باشند تا در دل زندگی، بندگی خود را اصل بدانند تا در نسبت اطاعت از ولیّ الهی، خودِ گمشده‌ی خود را جستجو کند و عقل حقیقی را عقلی بدانند که خداوند از طریق آن کسی که برای امور مردم تعیین شده است به بشریت متذکر می‌شود که ما به آن، عقلِ ولیّ خدا می‌گوییم و آن را به گفته‌ی مولوی «عقلِ عقل» می‌دانیم. که گفت:   

عقل عقلند اولیا و عقلها

بر مثال اشتران تا انتها

اندریشان بنگر آخر ز اعتبار

یک قلاووزست جان صد هزار

چه قلاووز و چه اشتربان بیاب

دیده‌ای کان دیده بیند آفتاب

یک جهان در شب بمانده میخ‌دوز

منتظر موقوف خورشیدست و روز

اینت خورشیدی نهان در ذره‌ای

شیر نر در پوستین بره‌ای

اینت دریایی نهان در زیر کاه

پا برین که هین منه با اشتباه

اشتباهی و گمانی را درون

رحمت حقست بهر رهنمون

موفق باشید

19471
متن پرسش
با سلام و تحیت خدمت استاد طاهرزاده: در خصوص انتخابات اخیر حقیر به این جمع بندی رسیده ام نمی دانم تا چه اندازه صحیح می باشد به هر حال نکاتی را به شرح ذیل جهت استحضار تقدیم می دارم: نکته اول: عرصه ای که در انتخابات دوازدهمین دوره ریاست جمهوری شاهد بودیم به نوعی عرصه ی جهاد کبیر بود. یعنی قشر عظیمی از مردم با تاکید بر گفتمان انقلاب اسلامی، از تفکر و فرهنگی که نئولیبرال ها در طی چندین سال در جامعه بسط داده بودند ، تبعیت نکردند و قریب به 16 میلیون نفر با هدف تغییر و عدم تبعیت از وضعیت موجود و مشهورات زمانه وارد عرصه ی جهاد کبیر شدند و حقیقتا این جماعت شایسته تکریم و پاسداشت هستند و نه توسری خور. نکته دوم : جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی با همه ضعف ها و کاستی هایی که داشت توانست در مدت زمان کوتاهی ساز و کاری مناسب برای مدیریت صحنه انتخابات برپا کند علی رغم اینکه به مطلوب خود دست نیافت ولی می توان ادعا نمود تاکنون جبهه ای متحدتر و منسجم تر از جمنا در جمهوری اسلامی ایران شکل نگرفته بود. اما صرف مانور سیاهی لشکر و میتینگ های انتخاباتی مراکز استان ها ، شرط کافی برای جذب آراء مردم نبود. لذا بیشترین توان جبهه نیروهای انقلاب اسلامی مصروف این امر شد و از تبلیغ چهره به چهره در مناطق شهری و روستایی غفلت شد. در خیلی از روستاهای آذربایجان شرقی نامزدی با نام حجت الاسلام رئیسی حتی به گوششان هم نخورده بود! شش ماه و یا یکسال مانده به انتخابات، نمی توان به نتایج مطلوب امیدوار بود. نکته سوم : یکی از مولفه های قدرت ساز در پیروزی انقلاب اسلامی مساجد بود . در حال حاضر صفوف اندک نمازهای جماعت مساجد و حضور کم رنگ بسیجیان و حزب اللهی ها در مساجد ، به یک معنا نشان دهنده میزان انقلابی گری جامعه ماست. وقتی یک نهاد اصیل و قدرت سازی همچون مسجد در هیچ یک از راهبرد های ما جایگاهی ندارد ، چگونه می توان ادعای بسط گفتمان انقلاب اسلامی در کف جامعه نمود ؟ اگر مساجد سنگر است پس چرا این مساجد که سنگرهای انقلاب اسلامی هستند اکنون خالی اند؟ نکته این است که مساجد خالی به درد انقلاب اسلامی نمی خورد و باید نسبت به این نکته توجه بیشتری می کردیم. نکته چهارم : جبهه مقابل جمنا از شیوه های مختلف جنگ روانی و ابزارهای آن به وفور بهره می برد. دورغ ، تهمت ، افترا و استهزاء رقبای انتخاباتی ، کف برنامه های تبلیغاتی این جماعت بود و توفیقات زاید الوصفی از این طریق عایدشان شد اگر چه پاره ای از موارد حزب اللهی ها نیز از این ترفندها استفاده می کردند اما طبق آموزه های دینی شما به هیچ وجه مجاز به استفاده از شیوه های غیراخلاقی رقیب نیستی اگر چه عدم استفاده از این شیوه ها ، شاید به نفع جبهه شما نباشد. روایتی از حضرت امیر المومنین (ع) که می‌فرمایند: «لَوْ لَا التُّقَى لَکُنْتُ أَدْهَى الْعَرَب‏»، اگر تقوا اجازه می‌داد، و اگر تقوا دست و پای علی را نبسته بود، مکارترین افراد عرب بودم. نکته پنجم : شاید قریب به 50 درصد کسانی که به روحانی رای دادند از همان ملت بصیر 22 بهمن ها هستند که حاصل ریزش های جبهه انقلاب اسلامی می باشند . به وفور افرادی را می شناسم که دلشان در اردوگاه انقلاب اسلامی است ولی رای خود را به نامزد جبهه انقلاب اسلامی ندادند. به نظر حقیر نباید تحلیل ها به سمتی برود که نشان دهد کسانی که به نامزد جبهه انقلاب اسلامی رای ندادند در مقابل نظام قرار دارند و یا کسانی هم که آراء خود را به نامزد مطلوب جمنا داده اند ، احساس سرخوردگی و یاس کنند که نتوانستند موثر واقع شوند. جبهه مقابل قوی نبود بلکه ما ضعیف عمل کردیم. محکوم کردن ملت به بی بصیرتی، دردی دوا نمی کند . نخبگان جامعه ما چه گلی بر سر خود زدند که عوام نیز آنها را همراهی کنند تا زمانی که قبول نکنیم بخش عمده ضعف های جبهه انقلاب اسلامی به نخبگان و خواص هم بر می گردد، نمیتوان ساز و کار و نقشه‌ی راه مناسب برای بازگرداندن شرایط مطلوب را طراحی و عملیاتی کرد. نکته آخر : وقتی هیچ تصور و مختصاتی از وسعت شهر سقوط کرده نداریم، چگونه ادعای بازپس گیری اش را بکنیم؟ هرکسی از ظن خود شد یار من ! در واکنش به نتایج انتخابات، برخی ها از ضرورت بازگشت نیروهای انقلاب به موقعیت خدمت به مردم می‌گویند اما خدمت با انگیزه انتخاباتی هم ، نسخه شفابخش انقلاب اسلامی نیست. نکته ای که استاد عزیزمان جناب آقای محمد جبارپور بدان اشاره داشته اند به نظر خیلی خوب بود و آن اینکه : برایم جالب است که تعبیر آقا از انتخابات «شب قدر» است اما توجه ما به این موضوع حداقلی است. البته از امثال بنده انتظار بیشتری نیست! چون مواجهه ما با خود شب قدر نیز اینگونه است. "بعد از صرف افطار" آماده مسجد رفتن و انجام اعمال شب قدر می شویم! بزرگان ما از ابتدای ماه مبارک خود را آماده شب قدر می کنند، اولیاء الله از ماه رجب خود را آماده می کنند و عرفا از شب قدر قبلی یک سال کار می کنند تا شب قدر را درک کنند. درک شب قدر تلاش و مجاهدت مستمر می خواهد نه اینکه شب امتحانی بخواهیم کار کنیم. یادمان نرود کل تلاش سالانه برخی اولیاء خدا برای بهتر درک کردن شب قدر است، یعنی یک سال عبادت می کنند تا یک شب را درک کنند، برای درک انتخابات نیز باید 4 سال تلاش کرد و محور همه فعالیت های ما معطوف به این مساله مهم باشد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از برکت انتخابات اخیر همین‌که عزیزانی امثال جنابعالی تا این حدّ به تفکر و تحلیل نایل شده‌اید که بس مبارک و همه‌جانبه است. به نظر بنده تمام جوانبی که مطرح فرمودید قابل توجه است. به‌خصوص مطلب آخر که موضوع شب قدر انتخاباتی را پیش کشیدید؛ به این معنا که 4 سال مردم را متوجه‌ی اهدافی در انتخابات‌شان بکنیم که گرفتار تحریکات نفس امّاره‌شان از طریق رقیب نگردند.

آری! ما باید در متن دموکراسی که در این تاریخ با آن روبه‌رو هستیم انقلاب خود را ادامه دهیم. بدین معنا که نه می‌توان بدون رأی مردم انقلاب را شکل داد و جلو برد، و نه مانند غرب با هر مردمی و هر هوسی می‌توان کنار آمد. این جا است که رسالت اصلاحِ جامعه و تربیت دینیِ فردفردِ افراد پیش می‌آید. دوره‌ی آن گذشت که بگوییم هرکس با ما نیست، بر ما است. و دوره‌ی آن گذشت که با برخورد تند و خشن، افرادِ ناصالح را به اردوگاه رقیب پرت کنیم. به تعبیر مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه»؛

«عمده نظر و هدف شما این باشد که چتر گفتمان انقلابی را در کشور باز کنید، بر روی سرِ همه‌ی کشور باز کنید. این کار هم بسیار دشمن دارد. کسانی‌ هستند که سعی می‌کنند سفره‌ی انقلاب را جمع کنند تا دیگر تفکر انقلابی وجود نداشته باشد.... نکته‌ای که باز تأکید خواهم کرد این است که باید در دل‌ها نفوذ کرد، این کارها خیلی کارهای خوبی است که انجام گرفته، اما ارزیابی کنید ببینید این کارها، چقدر در دل‌ها نفوذ کرده... ما باید مردم را با اخلاق تربیت کنیم و با اخلاق بار بیاوریم... شما در این مجموعه، مخاطبان خودتان را مشخص کنید و افزایش دهید، یعنی مخاطبتان فقط آن جوانی که از پیش به شما معتقد است نباشد ... قشر خاکستری و حتی قشر از خاکستری متمایل به سیاه را هم باید بربایید و جذب کنید».(بیانات رهبری در جمع دست‌اندرکاران جبهه‌ی فرهنگی انقلاب، آبان ماه 95). موفق باشید

19453
متن پرسش
اگر آزادی، اصل الاصولِ اصولِ ما نیست، گرایش به آنها، جز سرکوبِ خودشکفتگی‌ها، چیزی به ارمغان نخواهد آورد. در چنین اصول - گرایی، اهل تفکّر و هنر احساسِ خفگی خواهند کرد و از آن برائت خواهند جست؛ اگر هم ما تنها، متهم شده‌ایم و این اتهام را به ما چسبانده‌اند، نباید آن‌را سهل انگاشت؛ شاید این اتهام، از واقعیّتی حکایت ‌کند. واقعیّتی که خود از آن بی‌خبریم، واقعیّتی زشت‌سیما و هراسناک. شاید برای خروج از این بی‌خبری به آینه‌ای محتاج باشیم، آن آینه، تفکّر یا همان تجربه‌ی آزادی‌ست. همین طور است؟
متن پاسخ

اسمه تعالی: سلام علیکم:

همچنان که «وقت» در هر تاریخی با قیاس و فکر به دست نمی‌آید و باید با روحیه‌ی انتظار و به تعبیر دیگر «کشیک نفس کشیدن» متوجه‌ی وقت تاریخی خود شد و تمام معنای خود را از آن به بعد در آن هویت بی چون و چرای بسیط معنا کرد،‌ «آزادی» نیز یک وقت تاریخی است و تنها کسانی می‌توانند آن را پاس بدارند و بر سر آن جان بدهند که در روح معنایی خود آن را یافته باشند. معلوم است که همیشه شیطان راهزن بی‌کار نیست و معنای تاریخی را با جایگزینی شیطانی به حجاب می‌برد، اما کیست‌اند آن‌هایی که به جای حمله به آزادی‌های زشت شیطانی در افقی بالاتر همواره نظر به آن وقت تاریخی مقدس دارند؟ همین موضوع در معنای اشراقی انقلاب اسلامی ظهور کرده‌است که بعضی متوجه نقش شیطان در به تحریف بردن انقلاب نیستند و مثل حمله به بی بند و باری‌هایی که در قالب آزادی به میان آمده‌است و آزادی را پاس نمی‌دارند، با حمله به انواع تحجّر ها و خشونت ها وقت تاریخی انقلاب اسلامی را که معنا بخشیدن به انسان در تاریخ غیر قدسی سکولاریته است، نمی‌بینند. وقتی سخنی بر زبانی رانده شد که اگر بگویم دروغ ترین و آلوده‌ترین سخن این تاریخ است فکر نمی‌کنم خطا کرده‌ام؛‌ وقتی گفته شود: «انقلاب اسلامی بسط مدرنیته و نیهیلیسم است». این از همان عقلی ظهور می‌کند که می‌گوید: «کشور آل سعود مرکز مبارزه با تروریسم است». هر دو یک سخن است برای اصالت دادن به مدرنیته، حال بگو ما می‌توانیم به زبان مدعیان طرفداری از هایدگر با چنین جملاتی روبرو شویم؟ آیا باید از هایدگر منصرف شد یا در دفاع از او چنین عقلی را عقل گزارش‌گر تفکر هایدگر ندانست؟ موفق باشید

19446
متن پرسش
سلام علیکم: در فیلمی که آقای عرب ساختند مطالبی می فرمایید که جای سئوال دارد: ۱. فرمودید ما باید زبان با همدیگر بودن و با حتی طرفداران روحانی بودن را پیدا کنیم، حال سئوال این است که درست است همه طرفداران روحانی بد نیستند ولی عده ای از طرفداران حمایت از میرحسین و... می نمودند و شعار آزادی حصر می دادند آیا با اینها هم باید گفتگو نمود یا طرد کرد؟ و عده ای از طرفداران هم اساسا چون انقلاب را قبول ندارند رای به ایشون داده اند با اینها چگونه؟ ۲. بالاخره دولت ها نقش دارند یا ندارند؟ بالاخره دولت آقای روحانی انقلاب را عقب می اندازد یا نه؟ درست است رشد مردم را به همراه دارد اما این گونه عملکرد و اینگونه تفکر آیا برای انقلاب خطر هست یا نه؟ و اگر خطر نیست چرا پس اینهمه جبهه انقلاب سعی نمود تا ایشان رای نیاورند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- همین‌طور که متوجه‌اید به غیر از آن‌ها که می‌فرمایید اکثر کسانی‌که به آقای روحانی رأی دادند، هم انقلاب را و هم رهبری را قبول دارند ولی تصورشان این بود که اگر اقای رئیسی رئیس جمهور شوند، یک نوع تحجر و خشونت پیش می‌آید. این جا هست که ما باید طوری عمل کنیم که این تصور در بین مردم نباشد به‌خصوص نسبت به جناب آقای رئیسی که سوابق و تحصیلات ایشان همه خبر از یک نوع سعه‌ی صدرِ حکیمانه می‌دهد. 2- آن‌چه نقش اصلی را همیشه داشته، مردم بودند لذا اگر تلاش شود مطالبات مردم متعالی گردد و از نحوه‌ی زیستِ غربی به نحوه‌ی حیات قدسی نظر کنند، دولت‌ها خواسته و نخواسته در مسیر مطالبات مردم قرار می‌گیرد. موفق باشید

19440
متن پرسش
با عرض سلام: ۱. استاد زبانم لال، اگه یک وقت برای رهبرمون اتفاقی بیفته، آیا انقلاب اسلامی به پایان نمی رسه؟ آخه بعد از رهبری چه کسی می تونه این راه را مثل ایشون ادامه بده؟ ۲. آیا آخرش دولت میتونه سند ۲۰۳۰ را اجرا کنه یا این که متوقف می شود؟ این دولتی که من دیدم تا این سند را به لطایف الحیلی اجرا نکنه دست بردار نیست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا متوجه نباشیم در بستری که حضرت روح الله خمینی در این تاریخ گشوده‌است همواره زیبایی‌های برتری ظهور خواهد کرد. مگر به این آیه‌ی قرآن شک دارید که می‌فرماید: «ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ» (106/بقره). هیچ آیه‌ای از آیات الهی – مثل آیت حق حضرت روح اللّه خمینی – نبردیم مگر آن‌که آیه‌ای بهتر از او یا مثل او را آوردیم، آیا نمی‌دانید خداوند بر هرچیز قادر است – و خودش این انقلاب قدسی را به‌خوبی حفظ می‌نماید -. در رابطه با این‌که هرگاه حقیقتی قدسی در تاریخ ظهور کرد، بر عکس باطل که زهوق و بی‌آینده خواهد بود، همواره زنده‌تر و تازه‌تر به بهترین نحو جلو خواهد رفت. و مولوی در همین رابطه می‌گوید:

اندک اندک جمع مستان می‌رسند

اندک اندک می پرستان می‌رسند

دلنوازان نازنازان در ره اند

گلعذاران از گلستان می‌رسند

اندک اندک زین جهان هست و نیست

نیستان رفتند و هستان می‌رسند

جمله دامن‌های پرزر همچو کان

از برای تنگدستان می‌رسند

لاغران خسته از مرعای عشق

فربهان و تندرستان می‌رسند

جان پاکان چون شعاع آفتاب

از چنان بالا به پَستان می‌رسند

خرم آن باغی که بهر مریمان

میوه‌های نو زمستان می‌رسند

موفق باشید    

19435
متن پرسش
باسمه تعالی با عرض سلام و آرزوی قبولی طاعات: آنچه امام دانای ما طرح موضوع نمودند بگونه ای یادآوری قاعده نفی سبیل بود اصالتا. ملاحظه فرمایید «این سند ۲۰۳۰ سازمان ملل و یونسکو و این حرفها، اینها چیزهایی نیست که جمهوری اسلامی بتواند شانه‌اش را زیر بار اینها بدهد و تسلیم اینها بشود. به چه مناسبت یک مجموعه‌ی به‌اصطلاح بین‌المللی‌ای - که قطعاً تحت نفوذ قدرت‌های بزرگ دنیا است - این حق را داشته باشد که برای کشورهای مختلف، برای ملّت‌های گوناگون، با تمدّن‌های مختلف، با سوابق تاریخی و فرهنگی گوناگون، تکلیف معیّن کند که شما باید این‌جوری عمل کنید؟ اصل کار، غلط است. (۱۳۹۶/۰۲/۱۷) به نظر می رسد که تقلیل دستورالعمل 2030 به صرف برابری جنسیتی یا همجنس بازی صحیح نباشد. تایید می فرمایید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید. اساساً روحی بر دولت موجود حاکم است که متوجه نیست باید تمام مناسبات اجتماعی جامعه‌ی ما با رجوع به اسلام شکل بگیرد. و در همین رابطه حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» می‌فرمایند: «ما جمهورى اسلامىِ لفظى نخواستيم؛ اينكه ما دائماً راجع به اين معنا سفارش مى ‏كنيم كه بايد حالا كه رژيم، رژيم اسلامى شده است محتوا محتواى اسلامى باشد، براى اين است كه يك مملكتى مدعى است من مُسْلم هستم، افرادش ادعا مى ‏كنند كه ما مُسْلم هستيم لكن در بسيارى جاها ديده مى‏ شود كه پايبند احكام اسلام نيستند. بسيارى از اشخاص ادعاى اسلام مى‏ كنند، همان ادعاست؛ ديگر در عمل وقتى كه مشاهده بكنيد مى ‏بينيد كه خبرى از اسلام نيست. ما كه مى ‏گوييم حكومت همان طور كه اسلامى است، محتوايش هم اسلامى باشد، يعنى هرجا كه شما برويد، در هر وزارتخانه كه شما برويد، در هر اداره كه شما برويد، در هر كوچه و برزن كه شما برويد، در هر بازار كه شما برويد، در هر مدرسه و دانشگاه كه شما برويد، آنجا اسلام را ببينيد؛ احكام اسلام را ببينيد. اين براى اين است كه ما حكومت اسلامى خواستيم. ما جمهورى اسلامىِ لفظى نخواستيم. ما خواستيم كه حكومت اللَّه در مملكتمان - و ان شاء اللَّه در ساير ممالك هم - اجرا بشود.»[1]موفق باشید.

 


[1] - صحيفه‌ي امام، ج‏8، ص 282.

19432
متن پرسش
سلام علیکم: استاد درد و دلی بود که شاید مطرح کردنش با شما برایم میسر بود شاید از این جهت که شما ادبیات این سخن را درک می کنید (همراهی با شهدا در ادامه ی مسیر انقلاب) در سوره ی انفال آمده است که خداوند خطاب به پیامبرش می فرماید: «ان یخدعوک فان حسبک الله هو الذی آیدک بنصره و بالمومنین» خیلی زیباست که می فرماید پیامبر الله همان خدایی است که تو را با نصرتش و با مومنین یاری می دهد این وعده الهی است به قلب پیامبر عزیز و عظیم الشانمان که ما امروز در مسیر انقلاب در ادامه ی همان خطاب و در مسیر همان نصرت داریم گام می نهیم مگر غیر از این است که امروز این خطاب در این تاریخ بر قلب امام مان نازل شد و خداوند او را با شهیدانمان یاری فرمود مگر غیر از این است؟ و الان در حال حاضر این رهبر عزیزمان است که داعیه دار این ندای الهی است و جوانان انقلابی امروز لبیک گوی این دعوتند و خداوند از همین جوانان قلب هایی را برای نصرت این رهبر عزیز تجهیز کرده است. اگر رهبر عزیز تر از جانمان می فرماید عزیزان من خرمشهرها در پیش است برای این است که قلبش را زمزمه ها و آواهای قرآنی پر کرده است که بر قلب رسول خدا (صلی الله علیه و آله )‌ نازل شده است، بشارت های از جنس بشارت هایی که در تاریخ نمونه اش را از ائمه (علیهم السلام) شینده ایم و دیده ایم و امروز داریم از قلب عالمی می شنویم که در ادامه همان مسیر و مسیر و روش و سنت است. عالمی آگاه و بصیر به زمانه که در وصفش حضرت امام صادق (علیه الاسم) فرمودند: لا تهجم علیه اللوابس حضرت آقا فرمودن عزیزان من خرمشهر ها در پیش است اما این جهد ویرانی های آن جنگ را ندارد ولی سختی های بیش تر ی دارد، این کدام نگاه است که ما را از نگاه های ساده و سطحی مرسوم دولت ها فرار می برد و این کدام اندیشه و افق است که پیش روی ما باز است تا ما خودمان را با انقلاب و جریان ها و دولت ها به گونه ای دیگر تعریف کنیم و باز خوانی کنیم، رهبری به این ساحت توجه دارند که انقلابیون باید خودشان را با متن انقلاب بازخوانی کنند نه جریان های سیاسی و نه دولت ها، ما در ادامه ی مسیر شهدا و در مسیر جهاد کبیر با دولت ها معنا نمی شویم بلکه نظر به دولت ها و جریان های سیاسی ما را متوقف می کند، بلکه در ادامه ی این مسیر مائیم که دولت ها را می سازیم اما با عبور از جریان ها و سیاست زدگی های مرسوم و نظر به دولت ها، یادمان نرود که ما با فرهنگ ناب محمدی و در مسیر مبارزه برای اعتلای دین و در جهت حفظ و تحکیم پرچم دین شناخته شدیم و این را از طریق این نظام ممکن دیدیم و یافتیم و این همان مسیری بود که شهدای ما پیشاهنگان آن بودند و امروز حفظ و ادامه ی آن با ماست، تاریخ گواه است که مبارزه و حرکت شهدای ما در آن تاریخ متوقف و اسیر نگاه ها و جناح های سیاسی روز نشد و از حرکت در مسیر اصلی انقلاب باز نماند اگر چه در برهه ای از تاریخ کند شد اما باز نماند و به راهش و به شکوفایی اش ادامه داد چناجه شهدای ما با دولت بنی صدر از پا نیفتادند تازه ایستادند و از آن عبور کردند و متوقف در این دولت نشدند و در انتظار حرکت انقلابی خویش صبوری کردند و فرج را در نگاه و افق امام راحل یافتند چیزی که امروز کمتر به آن توجه می شود! غصه ی امروز ما غصه ی بر مسند نشینی دولت ها نیست، غصه ی ما جا ماندن از راهی است که شهدای ما بر دوش کشیدند و امام آن را برای ما ترسیم کرد، ما معطل دولت ها نمی مانیم همانگونه که شهیدانمان نماندند، امروز ما انقلاب را با تگاه به افق زعیم الهی مان ادامه می دهیم و می دانیم که هر آن کس که در این مسیر ما را همراهی نکند دوامی نخواهد داشت زیرا ذات و ماهیت و اساس این افق و این مسیر حق و حقیقت است و به فرموده ی آیت الله جوادی آملی باطل در مسیر حق و حقیقت رسوا می شود و طرد و مطرود است و اساسا جایگاهی ندارد و این دولت های هستند که اگر خواهان ماندگاری اندیشه شان در انقلاب هستند باید خودشان را با این افق تعریف و بازخوانی کنند همان افقی که حضرت آقا در حرم امام در 14 خرداد در جهت خطر انحراف از خط امام فرمودند. پس باید ببینیم نگرانی مان امروز بر چه پایه ایست؟ امروز ما محتاج افقی هستیم فراتر از جناح ها و نگاه های سیاسی، امروز ادامه ی ما و نسل ما در گرو همراهی مسیری است که شهیدانمان پیمودند مسیری که لحظه ای دست از مبارزه و مقاومت بر نداشتند چه آن روز که بنی صدر فرمانده کل قوا بود و چه آن روز که امام عزیز و دیدیم که در این انتظار انقلابی شان نصرت خدا را و حذف و طرد بنی صدر را، ما ادامه را در همراهی با این عزیزان می بینیم که در جریانات و مسائل مختلف تاریخ شان دل به امام عزیز دادند و از نگاه و افق توحیدی زعیم دین شان جدا نشدند و راحت به او دل سپردند. امروز هم حرکت تاریخ ما در گرو نظر به زعیم الهی است، نه گرفتار شدن به دولت هاست و نه به بی تفاوت شدن به آن، بلکه راه آن عبور است آن هم به همراهی با شهدا با نظر به افق زعیم الهی. این بار به دوش ماست و ما باید تکلیفمان را با خودمان بدانیم و خودمان را در تاریخ بیابیم همان مسیری که شهدا یافتند و حضرت آقا فرمدند با این ستارگان (شهدا) می توان آن را پیدا کرد اشاره به این مطلب است. امروز در شناخت مسیر اگر اشتباه کنیم به تاریخمان بد کردیم به خودمان ظلم کردیم. باید در نگاه عالمان دین راه را یافت و با رهروان را همراه شد با همان صالحانی که آقا فرمودند شهدا جزو همان صالحانند باید همراه شد. باید از خود بپرسیم قبل از انقلاب که دولت دست شاه بود مگر مردم معطل دولت ها شدند و مگر در دولت ها متوقف شدند؟ آن روز مردم دل به امام سپرده بودند و امروز هم حماسه های بزرگ را که می بینیم نشان از همین دل سپردگی است. یاد جمله ی شهیدان افتادم که می گفتند: این راه رفتنی است حتی بدون سر حتی بدون دست حتی بدون پا. استاد از اینکه وقت عزیزتان را گرفتم واقعا عذر خواهم و همچنین وقت کسانی که این مطلب ناچیز بنده را می خوانند ببخشید مطالبی که شاید درست هم نباشد و با شما در میان گذاشتم تا شما هم ما را به اشتبامان متذکر کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که متوجه‌اید حضور در تاریخی غیر از تاریخ مدرنیته که همه‌ی عالم را فراگرفته است، با تنگناهایی روبه‌روست. و همین‌طور که گفته‌اید انقلابیون باید خود را با متن چنین انقلابی معنا کنند، نه با جریان‌های سیاسی و نه با دولت‌ها، وگرنه ناخواسته متوقف می‌شوند. آری! درست می‌فرمایید که غم ما باید، غمِ جاماندن از راهی باشد که شهداء در مقابل ما گشودند، نه غمِ بر مسندنشینی این دولت و آن دولت. غمِ جاماندن از افقی که زعیم الهی ما در مقابل ما گشود که آن راه، فراتر از نگاه جریان‌های سیاسی است. همان‌طور که به قول شما مردم ما برای تحقق انقلاب فهمیدند از چه راهی کار را شروع کنند تا در یک عزم عمومی، خود را ماورای حاکمیت دوران در امور اجرایی حاضر کند و این‌جاست که بنا به فرمایش رهبری مطالبات مردم آن‌چنان متعالی می‌شود که یقیناً به دولتی نظر خواهند کرد که هم‌ترازِ اهداف مقدس انقلاب اسلامی است. بنده چیزی به سخن شما نیفزودم و همین اندازه متوجه هستم چه عالم زیبایی است عالمِ فهم تاریخی انقلاب اسلامی در قرائت شهدا. موفق باشید 

19431
متن پرسش
سلام استاد عزیز: خواستم نطرتون را در مورد شخصیت آقای رئیسی بپرسم با توجه به مواضع شان در قبل و حین و بعد از انتخابات به نظر حضرتعالی ایشان شخصیتی در تراز انقلاب اسلامی هستند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده ایشان را از قبل تا حدّی می‌شناسم. انسان برجسته‌ای هستند و همین امر موجب شد مقام معظم رهبری ایشان را برای امر تولیتِ آستان قدس انتخاب کنند. موفق

19414
متن پرسش
بسمه تعالی استاد طاهرزاده سلام علیکم: شنبه ۱۳۹۶/۰۲/۳۰ تفسیر آیات ۵۹ الی ۶۴ سوره نساء. برداشت من از تفسیر آیات فوق این بود که بر جام ضد قرآن است و آقای حسن روحانی در بستر منافقین داخلی و خارجی عاقبت شومی دارد و برخورد مقام معظم رهبری با برجام مطابق قرآن است که این برداشت را اگر درست متوجه شده باشم به اطلاع یکی از مجتهدین رساندم ایشان گفتند اگر استاد طاهرزاده چنین تفسیری کرده اند مقام معظم رهبری مقصرند که به دولت اجازه داده اند برجام انجام پذیرد. لطفا راهنمائی فرمائید. متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ای بابا! اگر همه‌ی مستمعین این‌طور که شما برداشت کرده‌اید، برداشت کرده باشند که خاک بر سر من است!! اتفاقاً آیات مذکور خبر از آن می‌دهد که امثال آقایانی که در عین باورِ ایمانی جهتِ داوری به طاغوت رجوع می‌کنند. لذا قرآن می‌فرماید: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُريدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَ يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعيداً» (60/ نساء) آیا ندیدی کسانی‌که در باورِ خود به آن‌چه تو نازل کرده‌ای و آن‌چه در قبل آمده، ایمان دارند و این‌که در داوری به سوی طاغوت نظر می‌کنند. در حالی‌که به آن‌ها امر شده است به طاغوت کافر باشند و این شیطان است که آن‌ها را گمراه می‌کند، آن‌هم گمراهیِ بسیار شدیدی. بنابراین این‌طور نیست که بخواهند با اسلام مقابله کنند بلکه گرفتار یک‌نوع اغفال از طرف شیطان شده‌اند تا آن اندازه که شیطان بخواهد آن‌ها را به تعبیر علامه طباطبایی از صراط مستقیم به‌کلّی بیرون کند. و خداوند در ادامه می‌فرماید: «وَ إِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى‏ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنافِقينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُوداً» (61) چون به آن‌ها گفته شود که به سوی آن‌چه خداوند نازل کرده است و به سوی رسول خدا بیایید، در این صحنه می‌بینید منافقان، فعالانه وارد می‌شوند تا آن‌ها را ای رسول خدا از تبعیت نسبت به تو منحرف کنند. ملاحظه می‌کنید که قرآن نمی‌گوید آن‌ها منافقند، بلکه می‌گوید جریان نفاق سعی دارد آن‌ها را از رجوع به رهبریِ نظام منصرف نماید. قرآن در ادامه می‌فرماید: «فَكَيْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِمْ ثُمَّ جاؤُكَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ إِحْساناً وَ تَوْفيقاً» (62) اینان چگونه خواهند بود وقتی با قرارگرفتن در چنین مسیری با مشکلات روبه‌رو می‌شوند به جهت اعمالی که خود انجام داده‌اند و ای پیامبر به سوی تو خواهند آمد و به خداوند سوگند می‌خورند که ما جز نیکی و رفع مشکلات، قصد دیگری نداشتیم. عنایت دارید که به جهت خطای محاسبه، با مشکل روبه‌رو می‌شود و به سوی رهبری نظام برمی‌گردند. در حالی‌که اذعان نمی‌کنند اشتباه کردیم، ولی خداوند در آیه‌ی بعد می‌فرماید: «أُولئِكَ الَّذينَ يَعْلَمُ اللَّهُ ما في‏ قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ في‏ أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَليغاً» (63) آن‌ها کسانی‌اند که خداوند می‌داند چه در درون‌شان می‌گذرد. پس ای پیامبر از آن‌ها فاصله بگیر و آن‌ها را نصیحت کن و در ارتباط درونی و تنگاتنگی که با آن‌ها داری، سخنانِ رسا و نافذی را با آن‌ها در میان بگذار. ملاحظه می‌کنید که در این آیه از طرفی به رهبری نظام متذکر می‌شود که خط خود را از آن‌ها جدا کن تا اشتباهِ محاسباتی آن‌ها به پای تو نوشته نشود، ولی از نصیحت به آن‌ها خودداری ننما، زیرا زمینه‌ی اصلاح و امید به برگشت در آن‌ها هست. و از این مهم‌تر این‌که به تعبیر علامه‌ی طباطبایی در تنهایی و خلوتی که رهبری نظام با آن‌ها دارد می‌فرماید با کلماتی رسا و نافذ، آن‌ها را متذکر اشتباهات‌شان بگردان.

و سپس برای این‌که گمان نشود راهی جز اطاعت رسول خدا جهت رسیدن به اهداف حقیقی وجود ندارد، می‌فرماید: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيماً» (64) ما هیچ رسولی را نفرستادیم مگر آن‌که به اذن الهی باید بدون هیچ چون و چرایی اطاعت شود و ای پیامبر! اگر آن‌هایی که از این مسیر فاصله گرفتند و به خود ظلم کردند از خدا طلب استغفار و آمرزش بخواهند و رسول خدا نیز برای آن‌ها آمرزش طلب کند، حتماً آنان خداوند را توّاب و رحیم می‌یابند. در این آیه در عین آن‌که متذکر می‌شود باید در اطاعتِ رهبریِ نظام که به تعبیر حضرت رضا«علیه‌السلام» مؤیّد به مدد الهی است؛ هیچ‌گونه سستی ننمایند، آن‌ها را به جهت خطای در محاسبه به‌کلّی طرد نمی‌کند و راهِ بازگشت را در مقابلشان می‌گشاید که اگر اولاً: به سوی رهبری نظام برگردند و در این فضا از خداوند طلب استغفار کنند و رهبری نظام نیز نسبت به آن‌ها ترحم نماید و از خدا برایشان طلب مغفرت نماید، آن‌ها برگشتِ خدا به خود را می‌یابند.

آیات مذکور نشان می‌دهد که جریان مذکور که گمان و باور دارند در مسیر دینداری قدم می‌زنند، ولی امیدشان به داوریِ طاغوت است، به‌کلّی از گردونه‌ی نظامی که مکتب وَحی به‌وجود آورده، بیرون نیستند هرچند که جریان نفاق و وسوسه‌های شیطانی در آن جریان فعّال است. لذا باید در مسیر رهنمودهای رهبری نظام طوری عمل کنیم تا با دست خود آن‌ها را از گردونه‌ی نظام بیرون نیندازیم، بلکه به همان طریقی که رهبریِ نظام الهی عمل می‌کنند امید برگشت آن‌ها را داشته باشیم. و از آن عجیب‌تر که ملاحظه می‌کنید در دو آیه می‌فرماید: «جاؤُكَ». یعنی اینان بالاخره چاره‌ای ندارند که به رهبری نظام برگردند. و این است که قبلاً در جواب کاربران محترم عرض شد؛ آینده، عظمت و قدرت رهبری چندین و چند برابر خواهد بود. موفق باشید  

19413
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: استاد سوالی ذهنمان را درگیر کرده است. مقام معظم رهبری نظر منفی داشتند نسبت به ورود آقای احمد نژاد به عرصه انتخابات و از طرفی هم به ایشان گفتند که ورود نکنند، علت اینکه فرمودند ورود نکنند هم بخاطر ایحاد فضای دو قطبی ایی که در جامعه حاکم می شد بود. اما سوالم این است چرا جمنا با کنار رفتن آقای قلیباف به نفع آقای رییسی از عرصه انتخابات موافقت کرد؟ مگر رهبر نمی خواستن که فضای جامعه دو قطبی نشود؟ پس چرا جمنا مطابق با فرمایش رهبری عمل نکرد؟ و سوال دومم: در آمارهایی که در سایتهای خبر زده بودند حکایت از آن داشت که علمای قم بیشتر به آقای روحانی رای داده اند. این رای دادن به آقای روحانی آن هم از جانب علما و مراجع به چه معناست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- شاید منظور مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» از دو قطبی‌بودنی که با آمدن آقای احمدی‌نژاد پیش می‌آمد، ایجاد فضای تکفیر یک جبهه در مقابل جبهه‌ی دیگر بود؛ شاهد این مطلب آن است که می‌بینیم رفقای انقلابی آقای احمدی نژاد، پس از عدم احراز صلاحیت ایشان به همان معنایی که اصلاح طلبان اساس شورای نگهبان را نفی می‌نمایند آن‌ها نیز در همان مسیر قدم گذاشتند. بنابر این باید توجه داشت که ما با این افراد مواجه‌هستیم که حتی با نهاد شورای نگهبان این‌چنین برخورد می‌کنند و اساسا بدون نظر به جایگاه شورا، به خاطر اختلاف نظر با آن‌ها حاضر‌اند بدترین تعابیر را در مورد اعضاء آن و یا اصل آن نهاد به کار برند. با توجه به این، شما قضاوت کنید که پس از حضور آقای احمدی نژاد در رقابت‌های انتخاباتی، این طیف که از جوانان انقلابی نیز هستند، با طیف‌های مقابل چه برخوردی می‌کردند؟ آیا غیر از تکفیر سیاسی چیز دیگری بود؟ آیا هر کسی که مقابل این جریان پا به صحنه‌ی رقابت می‌گذاست ـ‌حتی شخصی که نامزد «جمنا»یی باشد که تشکّلی از نیروهای سابقه دار انقلاب اسلامی هستند‌ـ تکفیر نمی‌شد؟ وقتی می‌بینیم بعضی از طرفداران آقای احمدی‌نژاد او را ولیّ الهی می‌پندارند و حقِ حیاتی برای طرف مقابل قائل نیستند با چه صحنه‌هایی در انتخابات روبرو می‌شدیم؟ آیا این دو قطبی، مثل دو قطبی‌های عادی معمول در انتخابات‌ها است؟

 2- با توجه به این‌که از سه استانی که رأی آقای رئیسی بالاتر از رأی آقای روحانی بوده است شهر قم می‌باشد، نمی‌توان گفت روحانیون به آقای روحانی رأی داده‌اند. موفق باشید 

19410
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: یک فضای نا امیدی کل جامعه و بخصوص جوانان را دربرگرفته است و این دعواهای سیاسی و کمکش های میان سیاست مداران و شرایط اقتصادی موجود همه را سر خورده کرده است، عده ایی از ریش سفیدان به جوانان گوشزد می کنند که دیگر این مملکت مملکت نمی شود و به زودی سقوط خواهد کرد اصولگرایان و مخالفان دولت منتخب دائما خطر حمله ی آمریکا بوسلیه ی عربستان را پیش می کشند برادران مذهبی من اکثرا نسبت به این نظام اسلامی و اینکه این مملکت بتواند راهگشای معیشت و زندگی آنها باشد نا امیدند و معمولا گفته می شود که اگر رفاه و اقتدار اقتصادی و اتصال به اقتصاد جهانی و تعامل با دنیا و آزادی های غیر دینی مقصود و هدف سیاست گذاران فعلی این کشور است که رژیم پهلوی از لحاظ اقتصادی بسیار بهتر از یک عده آخوند از سیاست بی خبر کارایی داشت پس چرا باید انقلاب می کردیم آیا این انقلاب و سرنگونی نظام پادشاهی ایران یک اشتباه ناشی از شکم سیری مردم نبوده است؟ ما که داشتیم زندگیمان را می کردیم چرا به یکباره در ورطه ی بلا و سختی خود را گرفتار ساخته ایم؟ استاد عزیز بنده از شاگردان پامنبری شما هستم و کتاب های شما را مانند جایگاه رزق مطالعه نموده و همچنین سخنرانی های شما را هم راجع به انقلاب اسلامی گوش کرده و با منطق اینها آشنایم اما عمق جانم به دنبال پاسخ دیگری است که از سردرگمی و ناامیدی نجات یابم خواهمشندم کور سوی امیدی از جنس زمان حال نشان دهید که بنابر چه استدلالی کشور ما و نظام جمهوری اسلامی سقوط ناپذیر و شکست ناپذیر است و چه امیدی برای اشتغال تحصیل کردگان وجود دارد؟ اینکه آیا در این آسمان سیاه ستاره ایی برای ما می درخشد یا اینکه باید در انتظار ظهور مصلح کل بپوسیم و از این بعد و یا مطابق گفته ی حضرت امام در صورت سقوط نهضت انقلاب اسلامی دیگر روی خوش زندگی را نخواهیم دید؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در جلسه‌ی شنبه به کمک نور قرآن شد که آدرس آن در جواب سؤال شماره‌ی 19368 آمده و خوب است به آن بحث رجوع فرمایید. مطمئن باشید انقلاب اسلامی عالَمی را در مقابل بشر امروز گشوده است که امکان عبور از آن و برگشت به فرهنگ مدرنیته محال است می‌ماند که هنوز مردم ما گمان می‌کنند می‌توانند بین فرهنگ مدرنیته که جوابگوی امیال نفسانیِ انسان است؛ و انقلاب اسلامی که راهِ رجوع به عالَم معنا را در زندگی باز کرده، جمع کنند. البته چیزی نمی‌گذرد که روشن می‌شود این دو قابل جمع نیست و در این تاریخ، بشریت وقتی در زندگی خود در سلامت و صلاح خواهد بود که با جدّیت تمام در مسیری گام نهد که انقلاب اسلامی برای او گشوده است تا دنیای او از آخرت او جدا نشود و آخرت او قربانیِ دنیای او نگردد. لذا است که واژه‌ی «صبر» در قرآن بر راهی که اسلام و امروز از طریق انقلاب اسلامی برای بشر گشوده شده است، توصیه می‌شود. موفق باشید   

19402
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: لطفا نظر خود را راجع به متن زیر اعلام بفرمایید (چرا که اکثرا همگی بعد از دولت آقای احمدی نژاد از ناپختگی ها و خطایای جریان اصولگرا خسته و دلخورده ایم): عبور از اصولگرایی اولین قدم پیروزی در مورد انتخابات اخیر بازار تحلیل داغ است و هر کس نظرش را می گوید. جریان مدعی اصولگرا این بار جلیلی ای نبود که بخواهند به جرم وحدت شکنی شکست را به گردن او بیاندازند. این بار هیچ بهانه ای نداشتند هر چه می خواستند در این انتخابات برایشان فراهم بود از وحدت گرفته تا امکانات تا دولتی ضعیف و ناکارآمد و مردمی ناراضی از رکود و بیکاری. اما توانایی گل خالی هم نداشتند. پس به ناچار بخشی از جریان همیشه مدعی که شکست خود را با حرفهای نظیر تغییر ذایقه مردم و خلایق هرچه لایق و ... لاپوشانی می کند. البته از جریانی که در تحلیل ها و محاسباتش «مردم را از دست رفته» می بیند انتظاری بیش از این نمی رود. اما در این میان جریان خوش فکر انقلابی در تحلیلهایش و ارائه راه حل برای برون رفت از وضعیت فعلی به نکات درستی مثل لزوم ارتباط گیری با مردم، خدمت رسانی، تقویت بعد فرهنگی و احتماعی اشاره می کند. به نطر می رسد اگر این راهکارها با اقدامی لازم همراه نشود ابتر خواهد بود و آن چیزی نیست جز لزوم مرزبندی جدی و شفاف با بزرگان اصولگرایی فعلی. در واقع جریان انقلابی باید هرچه سریعتر خود را از سایه اصولگرایی بیرون بکشد. تا کی باید انقلاب و جریان انقلابی هزینه قبیله گرایی سیاسی اصولگرایان را پرداخت کند؟ تا کی قرار است اصولگرایان از جیب انقلاب برای اهداف سیاسی خود هزینه کنند و خود را به دروغ نماینده انقلاب جابزند؟ اگر این اتفاق نیافتد و جریان انقلابی مرزبندی خود با اصولگرایان را شفاف نکند هر چه اندوخته و اعتبار از کار جهادی ارتباط مردمی و خدمت رسانی و فعالیتهای اجتماعی کسب کند باز هم در آینده اصولگریان به لطایف الحیلی همه آن اندوخته ها را برای مطامع سیاسی خود هزینه خواهد کرد. پس برای انقلابی جوان اولین قدم و شرط اثرگذاری دیگر اقدامات مرزبندی و عبور از جریان اصولگرایی فعلی است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از آن جهت که اصول‌گرایی در بعضی موارد حالت حزبی به خود گرفته‌اند، حرف خوبی است. ولی به نظر می‌رسد بهتر آن است که اصول‌گرایی با هویت جدیدی به صحنه آید زیرا گذشته‌ی اصول‌گرایی همواره با تعهد و دیانت و انقلابی بودن همراه بوده است. و از این جهت شاید تحلیل آقای محبیان در امر بازخوانیِ اصول‌گرایی نسبت به ادامه‌ی خود حرف درستی باشد. موفق باشید ایشان می‌فرمایند: امير محبيان، روزنامه‌نگار اصولگرا، تحليلگر سياسي و استاد فلسفه غرب، اصولا نخستين فردي است كه رسانه‌ها براي شنيدن تحليل‌هايش از اوضاع اصولگرايي به سراغش مي‌روند. يك روز بعد از انتخابات رياست‌جمهوري دوازدهم، «شرق» هم با او درباره «مسئله اصولگرايي» عطف به انتخابات اخير، گفت‌وگو كرده است.

‌سؤال: شما چند روز مانده به انتخابات کاملا سکوت و از تحلیل خودداری کردید، چرا؟

سكوت من در چند روز قبل از انتخابات و عدم اعلام صريح نظرات به دليل فضاي احساسي غالب بر اصولگرايان بود كه عملا امكان نقد عقلاني را از ميان برده بود. دوستان به‌هيچ‌وجه آمادگي شنيدن نقد را نداشته و جز تأييد نمي‌طلبيدند و اين براي من امكان نداشت. در فضاي غيرعام، ديدگاه‌هاي خود را در مورد رفتار و ادبيات غلط به افراد منشأ اثر مي‌گفتم و نتيجه حاضر را پيش‌بيني و تذكر مي‌دادم. در مصاحبه‌هاي عمومي هم گفته بودم اگر اصولگرايان بتوانند بدون هراساندن افكار عمومي از خود به دور دوم راه يابند، احتمال پيروزي دارند؛ به‌ويژه با قاليباف، ولي تمام مسيرها معكوس پيموده شد.

‌سؤال: آیا می‌توان گفت انتخابات ریاست‌جمهوری دوازدهم به‌نوعی سرنوشت اصولگرایی را هم تغییر داده یا خواهد داد؟ اصولا این انتخابات روی جریان اصولگرایی چه اثری خواهد گذاشت؟

امیدوارم چنین اتفاقی بیفتد. جریان اصولگرایی دارای ریشه‌های قدرتمند اجتماعی است، اما مدت‌هاست به دليل خودداری از بازنگری در مبانی و حتی راهبردها و تاکتیک‌ها و به‌ویژه ادبیات ارتباط با افکار عمومی به حاشیه کشیده شده است و حتی در زمانی که قدرت را در دوران احمدی‌نژاد به دست آورد، به دلیل ضعف تشکیلاتی و ارتباطی، رئيس‌جمهوري را از دست داد. بر این باور هستم که زمان آن رسیده که اصولگرایی به تذکری که سال‌هاست داده می‌شود، توجه کرده و به بازتعریف جایگاه خود و همچنین باورها و اصول بپردازد. اصولگرایی دارای مبانی و پرنسیپ‌های ارزشمندی است که با دین پیوند خورده؛ اما اکنون می‌بینیم پوپولیسم و قدرت‌گرایی این اصول را از متن به حاشیه رانده است. اصولگرایان با همه سازوبرگ و برنامه‌ریزی و ائتلاف و جبهه‌سازی و حمایت‌های کامل از نامزد موردنظر خود نتوانستند نتیجه لازم را به دست آورده و پیروز انتخابات شوند. قطعا دلایل آن مختلف است.  بخشی از آن به بحران هویت برمی‌گردد. اصولگرایان دچار اغتشاش هویتی شده‌اند؛ اصولگرایی نباید با افراد تعریف شود؛ افراد باید نسبت خود را با اصولگرایی تعریف کنند. نمونه روشن آن هم به‌حاشیه‌رفتن نهادهای مهم اصولگرایی نظیر جامعتین است. جامعتین از پیشگامی در جریان اصولگرا کاملا به دنباله‌روی افتاده است؛ این خطرناک است و باعث کاسته‌شدن از وزن ارزشی و اعتقادی اصولگرایان و پرشدن این خلأ با قدرت‌گرایی و فرصت‌طلبی و پوپولیسم می‌شود. از طرف دیگر؛ این اغتشاش هویتی به اغتشاش و تناقض رفتاری انجامیده است. توسل به خوانندگان زیرزمینی شاید برای اصلاح‌طلبان زیاد خلاف تعریفشان از قدرت نباشد، ولی برای اصولگرایی فاجعه است. برای اصولگرا کسب رأی به هر قیمتی ارزش ندارد. اصولگرایان از طرف دیگر قدرت نرم خود را که در ارزش‌های فرهنگی و دینی نهفته به فراموشی سپرده و به ساختارهای قدرت و رانت‌های سیاسی چسبیده‌اند. ما باید بدانیم که قدرت نرم دینی ١٤٠٠ سال سابقه مثبت و ریشه در جامعه دارد؛ نباید این ارزش‌ها را کنار بگذاریم و برای قدرت به بازی‌های پوچ اتکا به سلبریتی‌ها بپردازیم. از سوی دیگر؛ مشکل ادبیات ارتباطی اصولگرایان هم مهم است. اصولگرایان باید مظهر عقلانیت، صداقت و پاکدستی توصیه‌شده در دین باشند؛ نه مظهر خشم و نفرت و بی‌نظمی و حذف رقیب به هر قیمت یا کسب قدرت به هر قیمت.

‌سؤال: اگر قرار به يك دسته‌بندی از اشتباهات اصولگرايان  در اين انتخابات باشد، اين دسته‌بندي از نظر شما چيست؟

١. تلاش ناموفق براي آشناسازي جامعه با چهره ناآشناي حجت‌الاسلام رئيسي در مدت‌ كوتاه.

  ٢. جابه‌جايي ناموفق چهره نام‌آشناي قاليباف با چهره كم‌آشناي رئيسي

 ٣. ورود قاليباف از مسير غلط به صحنه انتخابات. قاليباف در بستر گفتمان كارآمدي و با اتخاذ موضع نقد منطقي و غيرتخريبگر مي‌توانست از شكل‌گيري دوقطبي احساسي بكاهد و عملا درصد رأي احساسي مبتني‌بر ترس از رقيب به روحاني را كاهش دهد

 ٤. در اين رقابت از قاليباف چهره‌اي كينه‌جو و مهاجم كه روي شكاف ٩٦-٤ درصد مي‌كوشيد خود را سمبل محرومان نشان دهد، ولي فاقد پتانسيل آن بود، به نمايش درآمد درحالي‌كه قاليباف ظرفيت رقابت در گفتمان كارآمدي با تصوير يك مدير واقع‌گرا، منصف و كارآمد را داشت كه به‌ويژه طبقات متوسط قادر بودند به او تكيه كنند. اساسا دليل تقدم رئيسي بر قاليباف برخورد متين او بود، پس متانت برگ برنده بود، نه جنجال‌گري و تهاجم منفي! قاليباف فرصتي طلايي براي موفقيت و حتي پيروزي را به دليل برخورد احساسي و نيز راهبرد غلط انتخاباتي كه محصول مشاوره افراد نامسلط به سياست بود، از دست داد. ما نبايد سرمايه‌هاي مديريتي خود را به اين راحتي بسوزانيم. 

٥. باز هم فقدان برنامه به اصولگرايان ضربه زد؛ هميشه خلأ برنامه را شعار پر مي‌كند. مردم احساس كردند دست اصولگرايان براي حل معضلات خالي است؛ هرچند دغدغه‌هاي آنها در بيان معضل طبقات محروم درست است

 ٦. افتادن در چرخه شعارهاي سوسياليستي- پوپوليستي بدون ارائه برنامه دقيق، درحالي‌كه سابقه جريان اصولگرا در واقع باور به اقتصاد باز در بستر ارزش‌هاي اسلامي بود؛ نشان مي‌دهد لنگر تئوريك اصولگرايان ديگر آنها را به ارزشي خاص متصل نكرده و ميل به پيروزي آنها را به سوي پوپوليسم كور مي‌راند. اين در حالي است كه قوي‌ترين پيش‌رانه‌هاي نظري؛ يعني جامعتين، در كنار اصولگرايان بوده ولي سال‌هاست كارخانه موتور تئوريك آنها خاموش است.  نقاط اتصال اصولگرايان به ارزش‌هاي ديني كه رفتار سياسي برون داد آن است، بايد بازبيني شود. بعضي از رفتارها در انتخابات نشانگر ضعف در همين نقطه است. روحانيت بايد شجاعانه به عنوان بازرس همين اشكالات در جهت تطبيق رفتار با آموزه‌هاي دين وارد صحنه شوند. نبايد بحران اخلاقي در جريان دين‌گراي اصولگرا به وجود آيد.

‌سؤال:  اتفاقات روزهای اخیر در اردوگاه اصولگرایی مانند دیدار آقاي رئيسي با امیرحسین تتلو را در شکست اصولگرایی چقدر مؤثر می‌دانید؟ برخی معتقدند این دیدار با مشاوره نزدیکان احمدی‌نژاد در ستاد آقای رئیسی رقم خورد. تا چه اندازه با این تحلیل موافق‌اید و اصلا این اتفاق را که از منظر بیرونی بسیار عجیب به نظر می‌رسید چقدر در نتیجه کار به ضرر آقای رئیسی مؤثر می‌دانید؟ برخی معتقدند که جریان اصولگرایی به هوای جذب رأی هواداران چند‌میلیونی این خواننده بود که به سراغش رفت. آیا جریان اصولگرایی تا این اندازه به بحران و بن‌بست رسیده است؟

من درباره زندگی شخصی فرد نام‌برده قضاوتی نمی‌کنم؛ چنین حقی هم برای خودم قائل نیستم؛ اما این دیدار نشانه بدی بود. ما اصولگرایان مدعی هستیم قدرت برای ما ارزش درجه دو را دارد و اهمیت نخست متعلق به ارزش‌های دینی است. این که ما تصور کنیم هر کاری ما انجام می‌دهیم، همان دین است، غلط است. ما باید خودمان را با ارزش‌های دینی تطبیق دهیم. قدرت نباید آن‌قدر اهمیت یابد که هر کاری مجاز شود. این دیدار نشانه‌ای از غلبه پوپولیسم و قدرت‌گرایی است. افول ما تا این حد بوده است که از شاخص‌هایی مانند مراجع و علمای بزرگ دین به رپرهای زیرزمینی رسیده‌ایم؟ هر توجیهی شود، بی‌معناست. من مخالف آن نیستم که افراد توبه کرده و بازگردند؛ اشکالی ندارد ولی بسیار زشت است که به طمع رأی چنین کنیم؛ این کار فقط حرکتی غلط نبود، فاجعه بود. علامتی از یک انحراف در رویکرد سیاسی تحت نام اصولگرایی بود؛ آن‌هم از سوی عالمی که پدر همسر او نگاهی سخت‌گیرانه در این زمينه دارد. من رفتار شخصی آقای رئیسی را در مناظرات متین و محترمانه دیدم و اگر کسانی چنین مشورتی داده‌اند، حتما باید در باورهای اصولگرایانه آنها شک کرد.

‌سؤال: چه تحلیلی باعث می‌شود مثلا آقای مقصودلو معروف به تتلو به عنوان حامی آقای رئیسی با ایشان دیدار کند و برجسته شود؟ این توصیه و مشاوره از جانب چه جریان یا افرادی بوده، خبر دارید؟ من واقعا اطلاعی ندارم؛ اما با سردرگمی دوستانمان در توجیه این عمل مواجه بودم. در برخورد عادی، من مخالف آن نیستم که همه اقشار به نحوی رابطه‌ای را با اصولگرایی تعریف کنند؛ بالاخره همه شهروند این کشور هستند؛ ولی در فضایی که شبهه طمع رأی وجود دارد، این عمل توجیه‌پذیر نبود. زمانی بزرگی از اصلاحات، گفت که نقیصه اصلاح‌طلبی این است که دموکراسی و آزادی‌خواهی را با سفره مردم نتوانسته گره بزند. به نظر می‌رسد اصلاح‌طلبان تا حد زیادی توانسته‌اند این نقیصه خود را برطرف کنند و شاهد آن هم انتخابات اخیر است که شعارهای منتهی به توزیع پول و یارانه، خریداری پیدا نمی‌کند. در مقابل شما معتقد بوده‌اید (به اشتباه یا درست) چهره‌ای که از اصولگرایان تبیین شده، آنها را ضد آزادی‌خواهی تصویر کرده است. آیا به نظر شما همین تصویر، بالاخره پاشنه‌آشیل آنها نشد؟ آیا اصولگرایان قربانی این نگاه نشده‌اند؟ یعنی اصلاح‌طلبی سعی کرد نقیصه‌ی خود را جبران کند؛ اما اصولگرایی نتوانست یا نخواست؟

 خیر! اصلاح‌طلبی هنوز نتوانسته است با طبقات مستضعف پیوند بیابد. این ضعف هنوز پابرجاست. اگرمردم به شعارهای پوپولیستی افزایش نامعقول یارانه «نه»گفتند، به دليل ارتباط اصلاح‌طلبان با طبقات مستضعف نیست؛ به دليل سطح بالای آگاهی توده‌هاست که نمی‌توان آنها را با این شعارها به سوی خود کشید. نقطه ضعف اصولگرایان؛ یعنی ضعف ارتباطی با طبقات متوسط یا بخشی از نخبگان دانشگاهی و اتخاذ یا طراحی ادبیات نوگرا هنوز پابرجاست و حتما باید بازنگری شود.

‌سؤال: کنارکشیدن آقای قالیباف را تا چه اندازه در شکست اصولگرایان مهم می‌دانید؟ گفته بودید اگر کار به دور دوم بکشد، شانس اصولگرایان بیشتر است. گویا خود آنها هم این را می‌دانستند؛ اما چه شد که این اتفاق نیفتاد. چه تحلیلی باعث کنارکشیدن آقای قالیباف شد؟ آیا ایشان واقعا رأی نداشت؟ آیا تصور این بود که آراي ایشان به سبد اصولگرایان ریخته می‌شود؟ درحالی‌که معلوم بود همه‌ی سبد رأی ایشان، پایگاه اصولگرایی ندارد.

آقای قالیباف با وجود داشتن بهترین فرصت، متأسفانه عملیات انتحاری کرد . براین باور بودم که قالیباف در بستر گفتمان کارآمدی و با اتخاذ ادبیات وزین و محترمانه و البته نقد علمی قدرتمند با اتکا به تجربه مدیریتی خود قادر بود از ایجاد فضای دوقطبی رادیکال جلوگیری کند؛ در این صورت انتخابات به دور دوم می‌رفت و قالیباف با وحدت قهری پیش‌آمده در اصولگرایی قادر بود حداقل ٤٠ درصد احتمال برد داشته باشد. اما قالیباف – به دلیلی که نمی‌دانم- با سر وارد انتخابات شد؛ ادبیاتی نامتناسب با شخصیتش و تکیه‌کلام‌هایی سوسیالیستی- پوپولیستی برگزید؛ تمام ظرفیت مثبت قالیباف در یک بازی دو سر باخت سوخت.   قاليباف عمليات انتحاري كرد:  قالیباف حیف شد ولی کسی جز خود او را نمی‌توان سرزنش کرد. قالیباف رأی نخست را در میان اصولگرایان داشت ولی باید تحلیل می‌کرد که از زمان درگیری رادیکال در مناظره‌ها جز ریزش رأی چه سودی یافت؟ چرا این روند را ادامه داد؟ همین‌جاست که ما ارزش مشاوران هوشمند سیاسی و فضاشناس را می‌فهمیم.

‌سؤال: اصولا آیا آقای رئیسی گزینه خوبی برای جریان اصولگرایی در انتخابات دوازدهم بود؟

ابتدا به نظر نمی‌رسید که ایشان به‌دلیل فقدان سابقه اجرائی و سیاسی مؤثر، پتانسیل ورود قوی به صحنه سیاسی را داشته باشد؛ اما حتی فراتر از انتظار خود من ایشان خوب عمل کرد، ولی نباید فراموش کرد که هر کاندیدایی ابتدا باید معروف شود و سپس محبوب شود. قالیباف معروف بود ولی رئيسي معروف نبود؛ اما ظرفیت‌های خوبی هم داشت ازجمله توانست بخشی از آرایی را که به حساب قالیباف نمی‌رفت؛ جذب کند. رفتار سیاسی او هم در مناظره‌های انتخاباتی متین بود. به‌هرحال اکنون ما یک ظرفیت جدید داریم که می‌تواند در فضای اصولگرایی فعالیت مؤثر داشته باشد.

‌سؤال: آیا این شکست باعث نمی‌شود که اصولگرایی دوباره به احمدی‌نژاد روی آورند؟ برخی معتقدند که این شکست این تصور را که تنها ناجی اصولگرایان خود احمدی‌نژاد است یا بود تقویت کرده است.

آقای احمدی‌نژاد طرفداران خاص خود را دارد و انتخاب روحانی لزوما به معنای تغییر موازنه به سود دکتر احمدی‌نژاد نخواهد بود.
‌برخی هم معتقدند که علت شکست اصولگرایان نه تتلو، نه قالیباف و نه عملکرد رئیسی بلکه بالارفتن آگاهی مردم به وسيله شبکه‌های اجتماعی بود و اینکه مردم بیش از نان، خواهان آرامش و امنیت و آزادی‌اند و با رأی خود گفته‌اند که حتی نانشان هم در گرو امنیت و آزادی است. شبــکه‌های اجتــماعی بسـتر فعالیت اصولگرایان و اصلاح‌طلبان به‌صورت توأمان بود؛ اتفاقا اصولگرایان از رسانه‌های مجازی بسیار خوب استفاده کردند. اینکه مردم آگاهانه و منطبق بر منافع کلان عمل می‌کنند درست است؛ اما تأکید می‌کنم آقای روحانی به ‌دلیل استراتژی غلط اصولگرایان در انتخابات پیروز شد و نه به ‌دلیل عملکرد خوب اقتصادی خود.

‌سؤال: به نظر شما واکنش اصولگرایان در قبال پیروزی حسن روحانی چه خواهد بود؟

اصولگرايان اكنون بدنه قدرتمند و منسجمي را در اختيار دارند كه بايد با حفظ موضع انتقادي به دولت كمك كنند كه در حل مشكلات اقتصادي كشور با قدرت حركت كند. اصولگرايان و كانديداهاي آنان بايد اولين كساني باشند كه به رئيس‌جمهور منتخب تبريك بگويند و براي او آرزوي موفقيت كنند و در همين حال برنامه‌هاي پيشنهادي خود براي حل معضلات را در اختيار رئيس‌جمهور قرار دهند تا او در صورت نياز از آن استفاده كند.

‌سؤال: شما يك آسيب‌شناسي از وضعيت اصولگرايي ارائه كرديد. در دوران دوم روحانی، به نظر شما اصولگرایان باید برای بازسازي‌اي كه پیشنهاد شماست چه کاری انجام دهند؟

«جمنا» با وجود انتقاداتي كه به آن دارم؛ حركت خوبي بوده و بخشي از رشد رأي اصولگرايان محصول آن بود. بايد با تجربيات به‌دست‌آمده مجلس اعلي يا كنگره اصولگرايي تشكيل شود و حتي اصولگرايان كابينه سايه را تشكيل داده و به دولت از طريق نقد منطقي و عالمانه و فشار افكار عمومي در جهت تحقق مطالبات مردم كمك كنند.

‌سؤال: اصولگرایان انتقاداتي هم به روحانی داشتند و دارند. به نظر شما آيا روحاني مسئوليتي در قبال اين انتقادات دارد؟

به نظر من بخش عمده‌ی ايرادات و انتقادات مطرح‌شده اصولگرايان به دولت روحاني وارد بوده و هست و روحاني بايد آنها را برطرف كند.  پيري و كندي كابينه، مردم‌گرانبودنِ كابينه، كمبود سياست‌هاي رفع معضلات حاد طبقات مستضعف، رابطه‌ی ضعيف كابينه و رئيس دولت با افكار عمومي، موضع غلط تهاجمي و اتخاذ ادبيات خشن با منتقدان، فقدان كاركرد مناسب منطبق با سياست اقتصاد مقاومتي، ضعف در كنترل ركود اقتصادي، ضعف در حل معضل بيكاري؛ همه‌ی اينها ايرادات درستي بود كه فقط افكار عمومي قانع نشدند كه اصولگرايان برنامه يا كفايت لازم براي حل آن دارند، والا همه‌ی انتقادات از نظر من به دولت وارد است. دولت بايد با رويكرد انقلابي (نه كند و بوروكراتيك) اين مشكلات را برطرف كند. اصولگرايان پس از انتخابات نبايد منفعلانه كنار بنشينند؛ آنها بايد با پايش رفتار دولت، عمل دولت را در مسير خواست و مطالبات ملي قرار دهند. اين رفتار سازنده‌اي خواهد بود. والسلام

19395
متن پرسش
سلام علیکم استاد: بنده در گروهی در شبکه مجازی فعالیت دارم که اکثرا ضد انقلاب هستند و یکسره توهین می کنند. اخیرا در مورد انتخابات بحث هایی کردیم و من هم تا حدی جوابشان را دادم. ولی در آخر سوالی کردند که نتوانستم با مبانی خودشان خوب جوابشان را بدهم. سوال: آیا دموکراسی و انتخابات در اسلام جایگاهی دارد و اساسا آن را تایید می کند؟ (چون اصل آن غربی است و دموکراسی به این معنا عملا فایده ای ندارد و فقط شعاری توخالی است. اگر اشتباه می گویم مرا توجیه کنید.) سوال بعد: اگر انتخابات و شرکت در آن امری مستحب است (به نظر خودشان) چطور نظارت بر آن توسط شورای نگهبان امری بایدیست؟ آیا درست است بگوییم دین ما چنین اقتضائاتی دارد؟ آیا این کار دموکراسی را بهم نمی زند؟ به قول دوستمان این کار انتخاب را نه که محدود بلکه از ریشه می خشکاند. سوال بعد: آیا فرقی بین دموکراسی و مردم سالاری دینی وجود دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ابن ‏اثير نقل مى‏ كند كه بعد از قتل عثمان، در روز بيعت با على (ع) كه روز جمعه بود، مردم در مسجد حاضر شدند و على (ع) بالاى منبر رفت و فرمود: «ايُّهَا النّاس! انَّ هَذَا امْرُكُمْ لَيْسَ لِاحَدٍ فِيهِ حَقٌّ الّا مَنْ امَرْتُمْ وَ قَدِ افْتَرَقْنَا بِالْأَمْسِ عَلَي امْرٍ وَ كُنْتُ كَارِهاً لِأَمْرِكُمْ فَأَبِيتُمْ الّا انْ اكُونَ عَلَيْكُمْ، الّا وَ انَّهُ لَيْسَ لِي دُونَكُمْ الّا مَفَاتِيحُ مَا لَكُمْ وَ لَيْسَ لِي انْ آخِذٌ دِرْهَماً دُونَكُمْ»؛[1] اى مردم، حكومت‏ از آن‏ شماست، هيچ كس را در آن حقّى نيست مگر كسى كه شما او را به حكومت تعيين كنيد، ما هم ديروز در حالى از يكديگر جدا شديم كه من از قبول حكومت شما كراهت داشتم، مگر آن كه بر شما مسئول باشم، بدانيد كه هيچ چيز به من اختصاص پيدا نمى‏ كند، مگر همين كه كليدهاى اموال شما را در دست دارم و يك درهم بيشتر از شما نمى ‏توانم بردارم. مقام معظم رهبرى «حفظه‏الله» در سخنانشان بابى را باز كردند مبنى بر اين‏كه؛ مشروعيت حاكميت ما به خواست مردم است و اگر مردم ما را نخواهند، ادامه ‏ى كار ما از نظر شرعى مشروع نيست، چون حق انتخاب مردم همواره جاى خودش محفوظ است، حال مردم وظيفه ‏ى الهى‏ شان را انجام دادند يا ندادند، موضوع ديگرى است.[2] مثل نمازخواندن است؛ بايد مردم نماز بخوانند، اگر نخوانند، معصيت كرده ‏اند، امّا حق انتخاب برايشان محفوظ است و مى‏ توانند نماز نخوانند. بنابراين مردم در حفظ نظام اسلامى، ركن اصلى‏ اند، نقش آن‏ها پنجاه‏ درصد نيست بلكه در جاى خودش صددرصد است، همان‏طور كه نقش رهبرى نظام هم در جاى خودش، صددرصد است، به اين معنى كه بدون حضور ولى ‏فقيه در رأس نظام، نظام مشروعيت و اسلاميتش را از دست مى‏ دهد و نظام طاغوت مى‏ شود.[3]

ملاحظه می‌کنید که این حق مردم است که حاکم را انتخاب کنند، حال یا به صورت بیعت و یا به صورتی که امروز این کار انجام می‌شود که به آن دموکراسی گویند و با توجه به این‌که مردم با انقلاب خود جمهوری اسلامی را پذیرفته‌اند، طبیعی است که رئیس جمهور باید فردی باشد که ملتزم به اسلام و قانون اساسی باشد و جایگاه شورای نگهبان برای احراز چنین موقعیتی برای رئیس جمهور است تا مردم مطمئن شوند نامزدی که انتخاب می‌کنند ملتزم به اسلام است و مردم‌سالاری دینی به همین معناست که مردم در بستر انقلابی که کرده‌اند، انتخاب خود را در همان بستر جلو ببرند، نه در بستر فرهنگ لیبرالیته که قیدی در مورد نامزد مربوطه در آن نیست. موفق باشید  


[1] ( 1)- الكامل، ج 3 ص 193 تاريخ طبرى، ج 4، ص 435.

[2] ( 2)- بيانات مقام معظم رهبرى« حفظه‏الله» در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوى، 1/ 1/ 89:« يقيناً حضور مردم در مشروعيت يك نظام نقش دارد. آن كسانى كه در غرب، مشروعيت خودشان را اساساً ناشى از حضور مردم ميدانند و هيچ عامل ديگرى را در آن دخيل نمى‏دانند، آنها يك چنين حضورى را الان ندارند».

[3] ( 3)- به كتاب« ولايت فقيه ولايت فقاهت و عدالت» آيت الله جوادى آملى رجوع فرماييد.

19386
متن پرسش
سلام استاد: اجازه بدید از پاسخ شما به پرسش 19384 قانع نشوم. استاد عزیز موضوع کاملا اونطوری نیست که رقیب القا می کند و دانسته هم این کار را انجام می دهد و تعمدی. خیلی از اصولگرایان صاحب اندیشه هستند که در بند این کوته نگریها نیستند. شرایط اول انقلاب و جوزذگی خیلی از آقایان - که اتفاقا از جبهه اصلاحات هم درشون بوده - به کنار، اما حالا خیلی از اصولگرایان حق آزادی فردی را مغتنم می شمارند. ولی رقیب بگونه ای القا می کند که به کل اینگونه نیست. من کاری به جبهه بندی ها ندارم اینکه می گویم اصولگرا را متهم می کنند منظورم طیف وفادار به آرمانهای انقلاب است نه کسانی که ذیل جناح اصولگرایی هستند. منتهی یک وقت است موضوعات اجتماعی به صحنه می آید مثلا یک طنز تلگرامی بود ذیل تصویر بزن و برقص های انتخاباتی که بی حجاب و قاطی زن و مرد می رقصیدند ذیل این تصویر نوشته بود: بابا! من به این نتیجه رسیدم که ملت انتخابات نمیخوان دیسکو میخوان! خب این حرف از جهاتی درست است. مردم ما اگر دیسکو بود و مجوز رسمی داشت و هیچ دولتی نمی توانست لغوش کند اتفاقا عاقلانه تر رای می دادن چرا که کسی نمی توانست با وعده آزادی فریبشون بده. اما آیا از نظر اسلام درسته که حکومت اسلامی مجوز دیسکو بدهد؟ و استاد اصلا اینطور نیست که فکر کنیم مردم خواهان آزادی شخصی در حیطه خانه شان هستند. ابدا. چون در خانه هرچقدر که دوست دارند برقصند و قاطی بخوانند کسی کارشان ندارد معمولا. اما اینها می خواهند در خیابان برقصند. شاید نظرتان این است که این حالت اعتراضی است به محدودیت ها. شاید آری شاید هم نه. منتهی کلیت حرفم این است که در عین اینکه بخشی از افراد متصل به بدنه دینی جامعه یک سری کوته نگریهایی دارند ولی این قضیه همه گیر نیست اولا و معمولا شخصی است و بیشتر اتهامات تحجر به این طیف زده می شود. در عین حال استاد طیف دین دار واقعا نگران این هستند که مراعات اصول دین را نمایند مثلا در برخورد با گناهان اجتماعی می مانند چه کنند که هم رأفت اسلامی بخرج دهند هم لبخند تأییدکننده به گناهکار نزنند هم جذب اتفاق بیفتد و دفع صورت نگیرد هم دین خدا پایمال نشود و هزار چیز دیگر که یکی از آنها را افرادی که دغدغه دین ندارند، ملزم به رعایتشان نیستند. نمی دانم زبان الکن من توانست مقصودم را برساند یا نه؟ سپاس از حوصله تان.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده حکم کلّی به صورت فوق برای مردم حقیقت ندارد. پیشنهاد بنده آن است که اولاً سری به جواب سؤال شماره‌ی 19382 بزنید، ثانیاً: تحلیل آقای امیر محبیان را هم مطالعه فرمایید تا در عین پاس‌داشتِ تعهد شورآفرین جبهه‌ی ایمانی انقلاب، از ضعف‌های خودی چندان غافل نباشیم. موفق باشید

آن تحلیل عبارت است از: باسمه تعالی

با نظر به حضور تاریخی انقلاب اسلامی و گشودگی راه توحید در مقابل استکبار جهانی و این‌که هرگز چنین راهی به بن‌بست نخواهد رسید؛ خوب است که تحلیل زیر را نیز مدّ نظر داشته باشید

ناكامي اصولگرايان از نگاه امير محبيان

امير محبيان، روزنامه‌نگار اصولگرا، تحليلگر سياسي و استاد فلسفه غرب، اصولا نخستين فردي است كه رسانه‌ها براي شنيدن تحليل‌هايش از اوضاع اصولگرايي به سراغش مي‌روند. يك روز بعد از انتخابات رياست‌جمهوري دوازدهم، «شرق» هم با او درباره «مسئله اصولگرايي» عطف به انتخابات اخير، گفت‌وگو كرده است.

‌سؤال: شما چند روز مانده به انتخابات کاملا سکوت و از تحلیل خودداری کردید، چرا؟

سكوت من در چند روز قبل از انتخابات و عدم اعلام صريح نظرات به دليل فضاي احساسي غالب بر اصولگرايان بود كه عملا امكان نقد عقلاني را از ميان برده بود. دوستان به‌هيچ‌وجه آمادگي شنيدن نقد را نداشته و جز تأييد نمي‌طلبيدند و اين براي من امكان نداشت. در فضاي غيرعام، ديدگاه‌هاي خود را در مورد رفتار و ادبيات غلط به افراد منشأ اثر مي‌گفتم و نتيجه حاضر را پيش‌بيني و تذكر مي‌دادم. در مصاحبه‌هاي عمومي هم گفته بودم اگر اصولگرايان بتوانند بدون هراساندن افكار عمومي از خود به دور دوم راه يابند، احتمال پيروزي دارند؛ به‌ويژه با قاليباف، ولي تمام مسيرها معكوس پيموده شد.

‌سؤال: آیا می‌توان گفت انتخابات ریاست‌جمهوری دوازدهم به‌نوعی سرنوشت اصولگرایی را هم تغییر داده یا خواهد داد؟ اصولا این انتخابات روی جریان اصولگرایی چه اثری خواهد گذاشت؟

امیدوارم چنین اتفاقی بیفتد. جریان اصولگرایی دارای ریشه‌های قدرتمند اجتماعی است، اما مدت‌هاست به دليل خودداری از بازنگری در مبانی و حتی راهبردها و تاکتیک‌ها و به‌ویژه ادبیات ارتباط با افکار عمومی به حاشیه کشیده شده است و حتی در زمانی که قدرت را در دوران احمدی‌نژاد به دست آورد، به دلیل ضعف تشکیلاتی و ارتباطی، رئيس‌جمهوري را از دست داد. بر این باور هستم که زمان آن رسیده که اصولگرایی به تذکری که سال‌هاست داده می‌شود، توجه کرده و به بازتعریف جایگاه خود و همچنین باورها و اصول بپردازد. اصولگرایی دارای مبانی و پرنسیپ‌های ارزشمندی است که با دین پیوند خورده؛ اما اکنون می‌بینیم پوپولیسم و قدرت‌گرایی این اصول را از متن به حاشیه رانده است. اصولگرایان با همه سازوبرگ و برنامه‌ریزی و ائتلاف و جبهه‌سازی و حمایت‌های کامل از نامزد موردنظر خود نتوانستند نتیجه لازم را به دست آورده و پیروز انتخابات شوند. قطعا دلایل آن مختلف است. بخشی از آن به بحران هویت برمی‌گردد. اصولگرایان دچار اغتشاش هویتی شده‌اند؛ اصولگرایی نباید با افراد تعریف شود؛ افراد باید نسبت خود را با اصولگرایی تعریف کنند. نمونه روشن آن هم به‌حاشیه‌رفتن نهادهای مهم اصولگرایی نظیر جامعتین است. جامعتین از پیشگامی در جریان اصولگرا کاملا به دنباله‌روی افتاده است؛ این خطرناک است و باعث کاسته‌شدن از وزن ارزشی و اعتقادی اصولگرایان و پرشدن این خلأ با قدرت‌گرایی و فرصت‌طلبی و پوپولیسم می‌شود. از طرف دیگر؛ این اغتشاش هویتی به اغتشاش و تناقض رفتاری انجامیده است. توسل به خوانندگان زیرزمینی شاید برای اصلاح‌طلبان زیاد خلاف تعریفشان از قدرت نباشد، ولی برای اصولگرایی فاجعه است. برای اصولگرا کسب رأی به هر قیمتی ارزش ندارد. اصولگرایان از طرف دیگر قدرت نرم خود را که در ارزش‌های فرهنگی و دینی نهفته به فراموشی سپرده و به ساختارهای قدرت و رانت‌های سیاسی چسبیده‌اند. ما باید بدانیم که قدرت نرم دینی ١٤٠٠ سال سابقه مثبت و ریشه در جامعه دارد؛ نباید این ارزش‌ها را کنار بگذاریم و برای قدرت به بازی‌های پوچ اتکا به سلبریتی‌ها بپردازیم. از سوی دیگر؛ مشکل ادبیات ارتباطی اصولگرایان هم مهم است. اصولگرایان باید مظهر عقلانیت، صداقت و پاکدستی توصیه‌شده در دین باشند؛ نه مظهر خشم و نفرت و بی‌نظمی و حذف رقیب به هر قیمت یا کسب قدرت به هر قیمت.

‌سؤال: اگر قرار به يك دسته‌بندی از اشتباهات اصولگرايان در اين انتخابات باشد، اين دسته‌بندي از نظر شما چيست؟

١. تلاش ناموفق براي آشناسازي جامعه با چهره ناآشناي حجت‌الاسلام رئيسي در مدت‌ كوتاه.

 ٢. جابه‌جايي ناموفق چهره نام‌آشناي قاليباف با چهره كم‌آشناي رئيسي

 ٣. ورود قاليباف از مسير غلط به صحنه انتخابات. قاليباف در بستر گفتمان كارآمدي و با اتخاذ موضع نقد منطقي و غيرتخريبگر مي‌توانست از شكل‌گيري دوقطبي احساسي بكاهد و عملا درصد رأي احساسي مبتني‌بر ترس از رقيب به روحاني را كاهش دهد.

 ٤. در اين رقابت از قاليباف چهره‌اي كينه‌جو و مهاجم كه روي شكاف ٩٦-٤ درصد مي‌كوشيد خود را سمبل محرومان نشان دهد، ولي فاقد پتانسيل آن بود، به نمايش درآمد درحالي‌كه قاليباف ظرفيت رقابت در گفتمان كارآمدي با تصوير يك مدير واقع‌گرا، منصف و كارآمد را داشت كه به‌ويژه طبقات متوسط قادر بودند به او تكيه كنند. اساسا دليل تقدم رئيسي بر قاليباف برخورد متين او بود، پس متانت برگ برنده بود، نه جنجال‌گري و تهاجم منفي! قاليباف فرصتي طلايي براي موفقيت و حتي پيروزي را به دليل برخورد احساسي و نيز راهبرد غلط انتخاباتي كه محصول مشاوره افراد نامسلط به سياست بود، از دست داد. ما نبايد سرمايه‌هاي مديريتي خود را به اين راحتي بسوزانيم. 

٥. باز هم فقدان برنامه به اصولگرايان ضربه زد؛ هميشه خلأ برنامه را شعار پر مي‌كند. مردم احساس كردند دست اصولگرايان براي حل معضلات خالي است؛ هرچند دغدغه‌هاي آنها در بيان معضل طبقات محروم درست است.

 ٦. افتادن در چرخه شعارهاي سوسياليستي - پوپوليستي بدون ارائه برنامه دقيق، درحالي‌كه سابقه جريان اصولگرا در واقع باور به اقتصاد باز در بستر ارزش‌هاي اسلامي بود؛ نشان مي‌دهد لنگر تئوريك اصولگرايان ديگر آنها را به ارزشي خاص متصل نكرده و ميل به پيروزي آنها را به سوي پوپوليسم كور مي‌راند. اين در حالي است كه قوي‌ترين پيش‌رانه‌هاي نظري؛ يعني جامعتين، در كنار اصولگرايان بوده ولي سال‌هاست كارخانه موتور تئوريك آنها خاموش است. نقاط اتصال اصولگرايان به ارزش‌هاي ديني كه رفتار سياسي برون داد آن است، بايد بازبيني شود. بعضي از رفتارها در انتخابات نشانگر ضعف در همين نقطه است. روحانيت بايد شجاعانه به عنوان بازرس همين اشكالات در جهت تطبيق رفتار با آموزه‌هاي دين وارد صحنه شوند. نبايد بحران اخلاقي در جريان دين‌گراي اصولگرا به وجود آيد.

‌سؤال:  اتفاقات روزهای اخیر در اردوگاه اصولگرایی مانند دیدار آقاي رئيسي با امیرحسین تتلو را در شکست اصولگرایی چقدر مؤثر می‌دانید؟ برخی معتقدند این دیدار با مشاوره نزدیکان احمدی‌نژاد در ستاد آقای رئیسی رقم خورد. تا چه اندازه با این تحلیل موافق‌اید و اصلا این اتفاق را که از منظر بیرونی بسیار عجیب به نظر می‌رسید چقدر در نتیجه کار به ضرر آقای رئیسی مؤثر می‌دانید؟ برخی معتقدند که جریان اصولگرایی به هوای جذب رأی هواداران چند‌میلیونی این خواننده بود که به سراغش رفت. آیا جریان اصولگرایی تا این اندازه به بحران و بن‌بست رسیده است؟

من درباره زندگی شخصی فرد نام‌برده قضاوتی نمی‌کنم؛ چنین حقی هم برای خودم قائل نیستم؛ اما این دیدار نشانه بدی بود. ما اصولگرایان مدعی هستیم قدرت برای ما ارزش درجه دو را دارد و اهمیت نخست متعلق به ارزش‌های دینی است. این که ما تصور کنیم هر کاری ما انجام می‌دهیم، همان دین است، غلط است. ما باید خودمان را با ارزش‌های دینی تطبیق دهیم. قدرت نباید آن‌قدر اهمیت یابد که هر کاری مجاز شود. این دیدار نشانه‌ای از غلبه پوپولیسم و قدرت‌گرایی است. افول ما تا این حد بوده است که از شاخص‌هایی مانند مراجع و علمای بزرگ دین به رپرهای زیرزمینی رسیده‌ایم؟ هر توجیهی شود، بی‌معناست. من مخالف آن نیستم که افراد توبه کرده و بازگردند؛ اشکالی ندارد ولی بسیار زشت است که به طمع رأی چنین کنیم؛ این کار فقط حرکتی غلط نبود، فاجعه بود. علامتی از یک انحراف در رویکرد سیاسی تحت نام اصولگرایی بود؛ آن‌هم از سوی عالمی که پدر همسر او نگاهی سخت‌گیرانه در این زمينه دارد. من رفتار شخصی آقای رئیسی را در مناظرات متین و محترمانه دیدم و اگر کسانی چنین مشورتی داده‌اند، حتما باید در باورهای اصولگرایانه آنها شک کرد.

‌سؤال: چه تحلیلی باعث می‌شود مثلا آقای مقصودلو معروف به تتلو به عنوان حامی آقای رئیسی با ایشان دیدار کند و برجسته شود؟ این توصیه و مشاوره از جانب چه جریان یا افرادی بوده، خبر دارید؟ من واقعا اطلاعی ندارم؛ اما با سردرگمی دوستانمان در توجیه این عمل مواجه بودم. در برخورد عادی، من مخالف آن نیستم که همه اقشار به نحوی رابطه‌ای را با اصولگرایی تعریف کنند؛ بالاخره همه شهروند این کشور هستند؛ ولی در فضایی که شبهه طمع رأی وجود دارد، این عمل توجیه‌پذیر نبود. زمانی بزرگی از اصلاحات، گفت که نقیصه اصلاح‌طلبی این است که دموکراسی و آزادی‌خواهی را با سفره مردم نتوانسته گره بزند. به نظر می‌رسد اصلاح‌طلبان تا حد زیادی توانسته‌اند این نقیصه خود را برطرف کنند و شاهد آن هم انتخابات اخیر است که شعارهای منتهی به توزیع پول و یارانه، خریداری پیدا نمی‌کند. در مقابل شما معتقد بوده‌اید (به اشتباه یا درست) چهره‌ای که از اصولگرایان تبیین شده، آنها را ضد آزادی‌خواهی تصویر کرده است. آیا به نظر شما همین تصویر، بالاخره پاشنه‌آشیل آنها نشد؟ آیا اصولگرایان قربانی این نگاه نشده‌اند؟ یعنی اصلاح‌طلبی سعی کرد نقیصه‌ی خود را جبران کند؛ اما اصولگرایی نتوانست یا نخواست؟

خیر! اصلاح‌طلبی هنوز نتوانسته است با طبقات مستضعف پیوند بیابد. این ضعف هنوز پابرجاست. اگرمردم به شعارهای پوپولیستی افزایش نامعقول یارانه «نه»گفتند، به دليل ارتباط اصلاح‌طلبان با طبقات مستضعف نیست؛ به دليل سطح بالای آگاهی توده‌هاست که نمی‌توان آنها را با این شعارها به سوی خود کشید. نقطه ضعف اصولگرایان؛ یعنی ضعف ارتباطی با طبقات متوسط یا بخشی از نخبگان دانشگاهی و اتخاذ یا طراحی ادبیات نوگرا هنوز پابرجاست و حتما باید بازنگری شود.

‌سؤال: کنارکشیدن آقای قالیباف را تا چه اندازه در شکست اصولگرایان مهم می‌دانید؟ گفته بودید اگر کار به دور دوم بکشد، شانس اصولگرایان بیشتر است. گویا خود آنها هم این را می‌دانستند؛ اما چه شد که این اتفاق نیفتاد. چه تحلیلی باعث کنارکشیدن آقای قالیباف شد؟ آیا ایشان واقعا رأی نداشت؟ آیا تصور این بود که آراي ایشان به سبد اصولگرایان ریخته می‌شود؟ درحالی‌که معلوم بود همه‌ی سبد رأی ایشان، پایگاه اصولگرایی ندارد.

آقای قالیباف با وجود داشتن بهترین فرصت، متأسفانه عملیات انتحاری کرد. براین باور بودم که قالیباف در بستر گفتمان کارآمدی و با اتخاذ ادبیات وزین و محترمانه و البته نقد علمی قدرتمند با اتکا به تجربه مدیریتی خود قادر بود از ایجاد فضای دوقطبی رادیکال جلوگیری کند؛ در این صورت انتخابات به دور دوم می‌رفت و قالیباف با وحدت قهری پیش‌آمده در اصولگرایی قادر بود حداقل ٤٠ درصد احتمال برد داشته باشد. اما قالیباف – به دلیلی که نمی‌دانم - با سر وارد انتخابات شد؛ ادبیاتی نامتناسب با شخصیتش و تکیه‌کلام‌هایی سوسیالیستی - پوپولیستی برگزید؛ تمام ظرفیت مثبت قالیباف در یک بازی دو سر باخت سوخت. قاليباف عمليات انتحاري كرد: قالیباف حیف شد ولی کسی جز خود او را نمی‌توان سرزنش کرد. قالیباف رأی نخست را در میان اصولگرایان داشت ولی باید تحلیل می‌کرد که از زمان درگیری رادیکال در مناظره‌ها جز ریزش رأی چه سودی یافت؟ چرا این روند را ادامه داد؟ همین‌جاست که ما ارزش مشاوران هوشمند سیاسی و فضاشناس را می‌فهمیم.

‌سؤال: اصولا آیا آقای رئیسی گزینه خوبی برای جریان اصولگرایی در انتخابات دوازدهم بود؟

ابتدا به نظر نمی‌رسید که ایشان به‌دلیل فقدان سابقه اجرائی و سیاسی مؤثر، پتانسیل ورود قوی به صحنه سیاسی را داشته باشد؛ اما حتی فراتر از انتظار خود من ایشان خوب عمل کرد، ولی نباید فراموش کرد که هر کاندیدایی ابتدا باید معروف شود و سپس محبوب شود. قالیباف معروف بود ولی رئيسي معروف نبود؛ اما ظرفیت‌های خوبی هم داشت ازجمله توانست بخشی از آرایی را که به حساب قالیباف نمی‌رفت؛ جذب کند. رفتار سیاسی او هم در مناظره‌های انتخاباتی متین بود. به‌هرحال اکنون ما یک ظرفیت جدید داریم که می‌تواند در فضای اصولگرایی فعالیت مؤثر داشته باشد.

‌سؤال: آیا این شکست باعث نمی‌شود که اصولگرایی دوباره به احمدی‌نژاد روی آورند؟ برخی معتقدند که این شکست این تصور را که تنها ناجی اصولگرایان خود احمدی‌نژاد است یا بود تقویت کرده است.

آقای احمدی‌نژاد طرفداران خاص خود را دارد و انتخاب روحانی لزوما به معنای تغییر موازنه به سود دکتر احمدی‌نژاد نخواهد بود.
‌برخی هم معتقدند که علت شکست اصولگرایان نه تتلو، نه قالیباف و نه عملکرد رئیسی بلکه بالارفتن آگاهی مردم به وسيله شبکه‌های اجتماعی بود و اینکه مردم بیش از نان، خواهان آرامش و امنیت و آزادی‌اند و با رأی خود گفته‌اند که حتی نانشان هم در گرو امنیت و آزادی است. شبــکه‌های اجتــماعی بسـتر فعالیت اصولگرایان و اصلاح‌طلبان به‌صورت توأمان بود؛ اتفاقا اصولگرایان از رسانه‌های مجازی بسیار خوب استفاده کردند. اینکه مردم آگاهانه و منطبق بر منافع کلان عمل می‌کنند درست است؛ اما تأکید می‌کنم آقای روحانی به ‌دلیل استراتژی غلط اصولگرایان در انتخابات پیروز شد و نه به ‌دلیل عملکرد خوب اقتصادی خود.

‌سؤال: به نظر شما واکنش اصولگرایان در قبال پیروزی حسن روحانی چه خواهد بود؟

اصولگرايان اكنون بدنه قدرتمند و منسجمي را در اختيار دارند كه بايد با حفظ موضع انتقادي به دولت كمك كنند كه در حل مشكلات اقتصادي كشور با قدرت حركت كند. اصولگرايان و كانديداهاي آنان بايد اولين كساني باشند كه به رئيس‌جمهور منتخب تبريك بگويند و براي او آرزوي موفقيت كنند و در همين حال برنامه‌هاي پيشنهادي خود براي حل معضلات را در اختيار رئيس‌جمهور قرار دهند تا او در صورت نياز از آن استفاده كند.

‌سؤال: شما يك آسيب‌شناسي از وضعيت اصولگرايي ارائه كرديد. در دوران دوم روحانی، به نظر شما اصولگرایان باید برای بازسازي‌اي كه پیشنهاد شماست چه کاری انجام دهند؟

«جمنا» با وجود انتقاداتي كه به آن دارم؛ حركت خوبي بوده و بخشي از رشد رأي اصولگرايان محصول آن بود. بايد با تجربيات به‌دست‌آمده مجلس اعلي يا كنگره اصولگرايي تشكيل شود و حتي اصولگرايان كابينه سايه را تشكيل داده و به دولت از طريق نقد منطقي و عالمانه و فشار افكار عمومي در جهت تحقق مطالبات مردم كمك كنند.

‌سؤال: اصولگرایان انتقاداتي هم به روحانی داشتند و دارند. به نظر شما آيا روحاني مسئوليتي در قبال اين انتقادات دارد؟

به نظر من بخش عمده‌ی ايرادات و انتقادات مطرح‌شده اصولگرايان به دولت روحاني وارد بوده و هست و روحاني بايد آنها را برطرف كند. پيري و كندي كابينه، مردم‌گرانبودنِ كابينه، كمبود سياست‌هاي رفع معضلات حاد طبقات مستضعف، رابطه‌ی ضعيف كابينه و رئيس دولت با افكار عمومي، موضع غلط تهاجمي و اتخاذ ادبيات خشن با منتقدان، فقدان كاركرد مناسب منطبق با سياست اقتصاد مقاومتي، ضعف در كنترل ركود اقتصادي، ضعف در حل معضل بيكاري؛ همه‌ی اينها ايرادات درستي بود كه فقط افكار عمومي قانع نشدند كه اصولگرايان برنامه يا كفايت لازم براي حل آن دارند، والا همه‌ی انتقادات از نظر من به دولت وارد است. دولت بايد با رويكرد انقلابي (نه كند و بوروكراتيك) اين مشكلات را برطرف كند. اصولگرايان پس از انتخابات نبايد منفعلانه كنار بنشينند؛ آنها بايد با پايش رفتار دولت، عمل دولت را در مسير خواست و مطالبات ملي قرار دهند. اين رفتار سازنده‌اي خواهد بود. والسلام

19384
متن پرسش
بسمه تعالی: سلام استاد: بعد از اعلان نتایج انتخابات چیزی را در بعضی از رفقای مذهبی خود مشاهده کردم که منجر شد تا این متن را خدمتتان ارسال کنم. آیا این‌طور که بنده فکر می‌کنم موضوع از همین قرار است؟ حرف بنده این است: منفعل چرا؟ چه مرگمان شده؟! - اگر این انقلاب را از آن مردم و مردم را از آن انقلاب بدانیم - اگر مردمی که در سال ۵۷ قیام کردند را لشکر خدا و شاه و همه ی حامیانش از جمله آمریکا را لشکر دشمن خدا بدانیم. - اگر انقلاب را صرفا یک واژه سیاسی ندانیم و همین‌طور آن را به یک حادثه‌ای در سال ۵۷ تقلیل ندهیم، نداریم! - اگر ما تاریخ و ماجرای انقلاب اسلامی را تاریخ حضور دست خدا درصحنه‌ی وجود بدانیم - و اگر انقلاب همان جبهه ی حق است و همه ی مقابلینش جبهه ی باطل پس چه مرگمان است که نمی‌توانیم درست به "ماجرای انقلاب اسلامی" فکر کنیم و آن را در همان تاریخ خودش ببینیم. پس چه مرگمان است که به همین مردم انقلابی در تاریخ انقلاب‌مان که ظهور دست خدا در صحنه هستند، چپ‌چپ نگاه می‌کنیم که انگار جرمی مرتکب شده‌اند. آیا وقتی عده‌ای از مردم بنا به علایق ما رفتار نکردند و حزب و میل سیاسی ما در صحنه انتخابات به قدرت نرسید، این را باید پای شکست انقلاب و بی‌بصیرتی مردم بگذاریم؟ به قول شهید حسن باقری: «ما اومدیم بجنگیم، یه روزش پدافنده، یه روزش صبره، یه روزش مقاومته، یه روزش استقامته، ... یه روزشم «شوق پیروزیه. اگر ما وابستگی به شوق پیروزی داشتیم، معلوم میشه برای دنیا داریم می‌جنگیم، برای حساب کتابای خودمون نمی‌جنگیم، برای حساب کتابایی که خدا برامون قرار داده، برای اونا نمی‌جنگیم"» مگر غیر از این است که رأی مردم در ایران، رأی به جبهه‌ی حق است و همین رأی، جبهه‌ی باطل را آزرده خاطر می‌کند؟! چرا نمی‌خواهیم بفهمیم آمریکا و آمریکاها برایشان در ایران راست و چپ ندارد؟! چرا نمی‌فهمیم آن‌ها می‌خواهند سر به تن هیچ‌کدام نباشد! آیا گمان می‌کنیم مردم مثله این ارازل و اوباش، حزبی فکر می‌کنند؟ آیا گمان می‌کنیم مردم گرفتار حماقت‌های راست و چپی هستند؟ لطفاً کاسه‌ی کوزه‌ی قدرت‌خواهی خود را جمع کنید و این‌قدر با آن بر سر مردم نکوبید. به قول شهید باقری: «شما شدید یک کسانی که فکر می‌کنید دیگه قدرتمندی غیر از شما نیست و هرجا برسید می‌زنید.» من فکر می‌کنم ما دچار واژه‌بازی و لفظ‌پراکنی شده‌ایم، واژه‌هایی که دیگر بویی از معنای خودشان را نبرده‌اند. "انقلاب و انقلابی"بودن هم انگار ازین دست کلماتند که شنیدن‌شان از زبان برخی برادران حزبی، حال به‌هم‌زن شده است. آن‌ها هستند که شکست حزب‌شان آن‌ها را طوری منفعل می‌کند که فقط به غُر زدن و نق زدن مشغول می‌شوند، ولی ما چرا حاضر نیستیم نگاه فردی حزب‌مان را فدای پیروزی مردمی انقلاب کنیم که مسلّم در پرتو توصیه‌ی رهبر انقلاب اسلامی پای صندوق‌ آمدند و 40 میلیون رأی دادند؟! اگر بعضی مردم به قول مجانینِ بی‌خرد، به انقلاب پشت کردند و رأی به انقلاب ندادند، دلیلش اخلاق و رفتار متحجرانه و تنگ‌نظری بعضی از مذهبی‌ها است. نخیر جنابان حزبی! مردم پشت به انقلاب نکردند بلکه پشت به شما و تحجر و سلطه‌خواهی شما کرده‌اند و اگر هم مقدار قابل توجهی به ظاهر، رأی به جبهه‌ی اصول‌گرایی داده‌اند جریان تحجر دل‌خوش نشود و آن را به خودتان نگیرید، بلکه آن را هم پای خود انقلاب بگذارید. مردمی که ۷۳ درصدشان رأی به جبهه‌ی حق داده‌اند را، باید بوسید و تاج سر کرد. شما بهتر است بروید فکری به حال خود کنید که می‌خواهید همه را اسیر فکرِ بسته‌ی خود کنید و یادتان رفته انقلاب؛ اولْ استقلال آزادی می‌باشد و بعد جمهوری اسلامی‌. من نمی‌دانم چرا به جای غُر زدن و منفعل بودن نمی‌نشینیم کمی خِرد به خرج دهیم. و ای کاش این‌قدر که پای کار "مرگ بر... و درود بر..." هستیم کمی هم به مشکلات خودمان و نقصان کارهایی که نکردیم فکر می‌کردیم! ای کاش کمی به بی‌خردی خودمان مرگ بر... می‌گفتیم تا شاید تکانی بخوریم! باز شهید باقری می‌گوید که... امتحان خدا این‌جاست که خدا ما را به خودمون وا بذاره و ببینه که وضع‌مون چیه؟ این‌جاست که باید مقاومت کرد و این‌جاست که باید تلاش بیشتر کرد. ای کاش کمی فکر کنیم که آینده‌ی انقلاب با چه مسائلی روبه‌رو خواهد شد و ما برای مسائل‌مان چه کاری جز غر زدن می‌توانیم بکنیم!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً از جهات متعددی قضیه از همین قرار است. از آن جهت که ما متوجه‌ی جایگاه تاریخی این انقلاب بزرگ نباشیم که با چنین بادهای موسمیِ سیاسی‌کاران کوچک‌ترین لرزه‌ای بر کوه وجود او نخواهد افتاد.

و از آن جهت که انقلاب اسلامی افق گشوده‌ای است تا انسان‌ها آزادی را در آن احساس کنند و تجربه نمایند به همان معنایی که رهبر عظیم‌الشأن انقلاب فرمودند: «پیروزِ انتخابات دیروز، شما مردم ایرانی‌اید و نظام جمهوری اسلامی است که به رغم توطئه‌ی دشمنان توانسته است اعتماد این ملت را به طور فزاینده جلب کند». این یعنی مردم زندگی خود را در بستر نظام اسلامی می‌توانند آزادانه جستجو کنند.

 و از جهت دیگر جریان‌های اصول‌گرا با همه‌ی خوبی‌هایی که دارند و داشتند و توانستند انسجام خوبی را در برجسته‌کردنِ حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر رئیسی نشان دهند به خود آیند که چرا اتهام خشونت‌طلبی و ضد آزادی‌بودن بر آن‌ها چسبید؟ آیا نباید با یک بازیابی و بازخوانیِ تاریخی بیش از گذشته، بر ارزش‌نهادن به آزادی تأکید کنیم تا دشمنان حقیقت که آزادی را در پایین‌ترین درجه‌ی آن یعنی آزادی فرهنگ تجدد را در مقابل مردم ما گذاشته‌اند، آزادی را که غذای روح انسان است وقتی در عمیق‌ترین و بنیادی‌ترین شکل آن به صحنه آید، را از ما نربایند؟ تاریخ، تاریخی است که نشان داده شد انسان‌ها بیش از آن‌که عدالت برایشان مهم باشد، آزادی مهم است و ما در آینده‌ی خود و در بازخوانیِ دیروزمان باید به آزادی در همه‌ی ابعاد آن تأکید کنیم، به همان معنایی که حتی اگر کسی در حریم خصوصی خود گناهی انجام می‌دهد، هیچ دخالتی نداشته باشیم. ولی با طرحِ آزاداندیشی بفهمانیم به تفکر، آری! به تفکر آن‌چنان احترام می‌گذاریم که منجر به تفاهم و فهمیدن همدیگر شوند. در این حالت است که جایگاه هرکس معنا می‌شود و نمی‌خواهیم هرکس به غیر از آن‌‌چه که ما فکر می‌کنیم، فکر نکند. و این وظیفه‌ی سنگینی است که انتخابات اخیر در جلوی ما گشود و من به اجمال این سخن را طرح کردم. امید است که وقت تفصیل آن فرا رسد. موفق باشید

19382
متن پرسش
سلام علیکم: استاد خدا شما را حفظ کند من نمی دانم چه باید می کردم اگر مقام معظم رهبری نبود و سربازانش مانند شما. و اگر خداوند قسمت من نمی کرد با ایشان و سربازانش آشنا باشم. خدای را سپاس. استاد بزرگوارم سوالی از دیشب تاکنون ذهنم را بخود مشغول کرده و بهتر از شما کسی را ندیدم که برایش مطرح کنم. استاد: شناختی که من از جبهه تدبیر و امید دارم اینگونه است که اینها بسیار متکی بر سیاستهای پوپولیسمی هستند. و سیاست یکی بر نعل و یکی بر میخ زدن و هرکجا اقتضا کند نوعی حرف زدن. مثلا نزد علما یکجور در جمع اصلاح طلبان جور دیگر. در یزد یک مدل در قم طور دیگر. و این موضوع در ایام انتخابات گویا به شکل برنامه ریزی شده تشدید می شود و می بینیم مثلا در مناظرات از جبهه اصلاحات و محمدخاتمی دفاع می کنند - بدون اینکه حرفش پیش بیاید - یعنی از قبل مشخص می کنند انگار که این مباحث باید مطرح شود و در شهرهایی مثل تبریز و اردبیل و... حرفهای عجیب و شورآفرین. که البته دیدگاه من این است این جریان اعتدالی هیچ دلبستگی نه به خاتمی دارد نه به میرحسین موسوی، نه دغدغه شکستن حصر را دارد و نه خروج خاتمی از انزوا. صرفا قدرت را می خواهد و اگر از این افراد نام می برد به مقتضای هدفش است. و البته شاید روزی هدفش ایجاب کند که خاتمی از مهجوریت درآید آن موقع این کار را می کند. اما ابتدا به ساکن پول را می شناسد و قدرت را. من اینطور فکر می کنم. استاد اصلا این نگرش من درست است؟ اما با فرض درستی این فکر، این مساله مهم نیست. موضوع مهمتر این است که استاد ما در ایام انتخابات می بینیم که رهبری عزیز از آحاد ملت می خواهند در انتخابات شرکت کنند حتی کسانی که نظام را نمی خواهند. بعد می بینیم شور عجیب انتخاباتی و داغ شدن تنور انتخابات و تقابل دو جبهه و دو نگاه... و در نهایت هر جبهه ای که پیروز شود حضرت آقا بابت حضور مردم اعلام خشنودی می کنند و این موضوع را مایع عظمت نظام می دانند و....حال آنکه آیا خیزش مردم در انتخاب کسی که در برخی مواقع شخصیت نظام و خود رهبری را در سخنرانیهای انتخاباتی زیر سوال می برد و مخدوش می کند خوشحالی دارد؟ اینکه سطح تحلیل مردم ما طوری است که اندک تبلیغ عوام فریبانه خیل کثیری از ایشان را به هرطرف بخواهد می کشد جشن و تبریک دارد؟ حال سوال اینجاست: آیا کلیت نظام و در رأس آن حضرت آقا، حفظ نظام را در گرو شرکت آحاد جامعه در انتخابات می دانند فلذا برنامه ریزی می کنند و با کاندیدها صحبت می کنند که هرکدام در جبهه ای باشند تا شور انتخاباتی به پا شود و اکثریت حضور یابند؟ یعنی مثل نظام آفرینش که مولوی می گوید حضرت حق سخت ترین نقش را به شیطان دادند و شیطان هم پیرو رسالتش ایفای نقش می کند؛ رهبری هم به دو جبهه نکات لازم را گوشزد می کنند و خلاصه این خیمه شب بازی را راه اندازی می کنند تا نظام اسلامی حفظ شود؟ استاد طیفی از جامعه طرز فکرشان همین است که این آقایان پشت صحنه با هم رفیقند ولی در صحنه نقش بازی می کنند. من هیچ وقت این فکر را قبول نداشتم. اما الان شک کردم البته نه به این صورتی که مردم می گویند. من فکر می کنم شاید رهبری در عین اینکه دایما و هر کجا آرمانهای نظام را گوشزد می کنند و واقعا به آنها عقیده دارند و پای بند هستند اما به اصلاح طلبان هم تاجایی که ساز و کار نظام مخدوش نشود این ماموریت را داده اند که اینطور موضوعات را تبیین کنید. به اصولگرا ها هم طور دیگر. یه جورایی مثل نظام عالم که خداوند متعال به شیطان هم اجازه فعالیت داد در عین حال همیشه راه مستقیم را گوشزد می کند عده ای به راه حق می روند و عده ای باطل. و این موضوع به خدایی خدا ضربه ای نمی زند. استاد جان ببخشید که صریح پرسیدم اما دلم می خواست هر چه ذهنم را درگیر کرده بگویم. استاد من بیچاره مشکلی دارم از دیشب تابحال که راجع به رهبری اینطوری فکر می کنم نمازهام هم به دلم نمی نشیند! استاد جان کمکم کنید. لطفا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اولاً عنایت داشته باشید این تاریخ، تاریخی است که آزادی غذای جان انسان‌ها است، بیش از آن‌که عدالت را دوست داشته باشند. و رهبر بصیر انقلاب به‌خوبی متوجه‌ی این امر هستند تا با حضور مردم در انتخابات، آن‌ها به خوبی احساس کنند که در انتخاب نامزد مورد نظرشان آزادند و از این طریق آزادی را با جان خود بچشند. ثانیاً: وقتی متوجه باشیم انقلاب اسلامی شروع تاریخی است که روح اصلی آن توحید است مسلّم مسیر آن آزادی به سوی توحید منجر خواهد شد. می‌ماند که هنوز عهد کهنه‌ی سکولارزده‌ی تاریخ گذشته‌ی ما از مذاقِ ما به طور کامل برطرف نشده است. ولی آینده، آینده‌ی آزادیِ همراه با توحید است. موفق باشید

نمایش چاپی