بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: غرب‌شناسی و مدرنیته

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
27756
متن پرسش
سلام علیکم: امیدوارم هر چه زودتر امکان دیدار حضوری شما و استفاده از محضرتان فراهم شود. بنده در حین مطالعه کتاب درباره غرب آقای دکتر داوری، به عبارتی که در پایان همین متن آورده ام برخوردم، به خاطرم رسید یکبار در جایی پای سخنرانی شما (با موضوع ناگزیر بودنمان از حضور در عالم خیال) مطلبی نزدیک به همین عنوان شنیدم ولی متاسفانه عین عبارات در خاطرم نیست. لطفا نظر خودتان در مورد این عبارت را بفرمایید. عبارت این است: غرب در دوره یونانی و در آغاز رنسانس به حق رو کرده است، اما آنها در تعرض به حق، وقتی بعضی حجاب های قرون وسطی را برداشتند، حجاب خود را باز نشناختند و حجاب حجاب را به جای حق گرفتند و این اشتباه حجاب و محجوب بود.. با آرزوی توفیق و تندرستی.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! به جای عبور از فردگراییِ قرون وسطایی، و حضور در جهان گشوده و معنوی، غربِ بعد از رنسانس گرفتار جهان محدود مادی شد، ولی آن را جهانِ گشوده‌ای پنداشت که بشر به دنبال آن است و این، حجابِ حجاب است. موفق باشید 

27753
متن پرسش
سلام استاد جان: استاد طاهرزاده بنده نگران آینده این کشور و انقلابم. نگرانیم از جوانان و نوجوانانی است که چند سال دیگر معلم و پزشک و استاد دانشگاه و تاجر و ... کشور خواهند شد و سرنوشت انقلاب و ایران به دستشان است وجامعه ای که...
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این‌که مشکلاتی هست و موجب ریزش‌هایی از نظر نیروهای انقلاب شده؛ بحثی نیست. ولی از آن طرف بر روی افقی فکر کنید که انقلاب اسلامی در مقابل بشریتِ این دوران قرار داده و در کنار آن جوان‌هایی که شما می‌فرمایید و درست هم می‌فرماییدکه تحت تأثیر فرهنگ مدرن گرفتار نوعی بی‌هویتی شده‌اند؛ جوانانی در حالِ رشد هستند که نوید حضور شخصیت‌هایی بس بزرگ را در آینده به ما می‌دهد. به هر حال، شواهدی در میان است که تاریخ، تاریخِ نابودی ابرقدرت‌هاست و در آن فضاست که باید منتظر ماند که: «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ (۱) وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ في‏ دينِ اللَّهِ أَفْواجاً (۲)». در این مورد خوب است سری به یادداشت ویژه‌‌ای که تحت عنوان «آینده‌ی ما چه آینده‌ای است» بزنید. موفق باشید

آدرس:  http://lobolmizan.ir/post/1662/%D8%A2%DB%8C%D9%86%D8%AF%D9%87-%DB%8C-%D9%85%D8%A7-%DA%86%D9%87-%D8%A2%DB%8C%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C

27758
متن پرسش
سلام علیکم: در پاسخ ۲۷۷۵۰ اشاره زیبایی به همین بحث مبتلا به فرمودید و نکته دقیقی را متذکر شدید. به نظر و عقیده ام اگر ما فقه را در نگاه کلان و ماهواره ای و از جهت ظرفیت های نظام سازی ببینیم اتفاقا بسیار ظرفیت تمدنی دارد ولی هنوز بالفعل نشده و البته اقداماتی مثل الگوی اسلامی پیشرفت، مقدمه جدی نیل به آن است و از این جهت برای فقه تمدن ساز امیدواری وجود دارد. چگونه نمی‌تواند فقه و اسلام عزیز تمدن ساز باشد و به تعبیر بعضی افراد، مرجعیت علمی و سیاسی و اجتماعی ندارد و صرفا یکسری اصول کلی در آن پذیرفته شد که آن هم بیشتر مربوط به آخرت است و تجربه امر قدسی و تجربه زیسته دینی که مسلمین از این تجربه زیسته عبادت پیامبر بهره می‌برند؟ مگر علامه طباطبایی مبتنی بر همین قرآن، تفسیر عظیم المیزان را ننوشت و آن معارف قیّم و تمدن ساز و جامعه ساز را مطرح فرمود و توانست متناسب مسائل زمان افق قرآن را بگشاید؟ مگر حضرت آقا از همین قرآن و معارف حدیثی ذیل قرآن، طرح کلی اندیشه اسلامی را ننوشتند و سخنرانی درباره اش نکردند و مگر امروز چنین کتابی، پایه فکری_اجتماعی برای نظام و دولت اسلامی نیست و نمی‌تواند باشد؟ حضرت امام چگونه توانست از دل دعای سحر و شرح معارف این دعا یا همان مباحث فقهی که در کتاب ولایت فقیه از مکاسب شیخ انصاری داشتند، متناسب جامعه سازی و انقلاب و گذار از حکومت پهلوی مطلب بنویسند و بعد هم ساختار نظام اسلامی با محوریت ولی فقیه و مستحل کننده انتخابات در چارچوب آن و تقسیم قوا کار کند و حرکت داشته باشد؟ و اکنون چطور آیت الله جوادی آملی در تفسیر تسنیم بسیاری از نظریات علم و معرفت مدرنیته را رسما به چالش کشیده و مطلب مد نظر اسلام را می فرمایند؟ عجیب است برخی می‌گویند اسلام و سیره و روایات ائمه و فقه و عقل قدسی که ذیل ولایت دین و شریعت است، توانایی ندارد در عصر حاضر حرفی برای گفتن بزند و مقابل تکنیک و معادلات عصر کنونی چیزی برای عرضه کردن داشته باشد و دین فوقش تا پانصد سال پیش بکار حیات اجتماعی می‌خورده و اکنون چنین نیست و باید با عقل و تجربه بشری و تجارب سایر کشورها و حتی تجارب مدرنیته فی الحال کار کرد و نظریه داد و مطلب مطرح کرد و سعی هم داشت حتی الامکان با دین و قواعد صریحش مخالفت نکند. حتی این مطلب را به اصطلاح سنت گرایانی مثل آقای نصر هم قبول ندارند و درباره اش کتاب اسلام در دنیای متجدد را نوشته اند و آنها هم حتی با همان هندسه فکری شان که البته از جهات زیادی معیوب است، این مطلب را دریافته و روی آن مطلب نوشته اند ولی یکسری که حتی در سمتهای کشورند و نظریه پرادازان و چهره های فرهنگی و نظریه پرداز هستند چنین مطالبی را درباره اسلام و فقه و عقل قدسی می‌گویند و حتی می‌گویند مگر علوم اسلامی و غیر اسلامی یا دینی و غیر دینی دارد! باید نگاهمان را به دین و دیانت و شریعت عمیق کنیم و با تمام وجود برای تولید علم و نظریات و معرفت جایگزین متناسب هویت دینی_انقلابی مان بکوشیم و واقعا در راستای همان جنبش نرم افزاری که مورد تاکید رهبر عزیز است تلاش کنیم کما اینکه تا کنون در همان الگوی اسلامی پیشرفت و در درون صحنه اتفاقات امیدبخش و قوی افتاده است و جای امیدواری است که می‌توان با نگاه کلان و ماهواره ای و جامع به فقه و احادیث و وحی و بهره از تدبر در آیات انفسی و آفاقی عالم، نظام و تمدنی ماورای مدرنیته ساخت و حقیقتا بایستی از عمق جان این اشارات شهید آوینی را بفهمیم که گفت، بعثت تاریخی انسان در مردی مثل حضرت امام برای من کافی بود تا بفهمم عصر تمدن غرب سپری شده است. عذر می‌خواهم که طولانی شد و سرتان را درد آوردم. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بخواهیم یا نخواهیم انقلاب اسلامی در این تاریخ مأوایی است برای کسانی که متوجه شده‌اند زندگی در این دنیا معنایی متعالی‌تر و بلندتر از آنی دارد که فرهنگ مدرن برای بشر طراحی کرده. مسلّماً با این رویکرد ما به متون مقدس خود رجوع می‌کنیم و طیّ فرآیندی تاریخی چیزی به ظهور خواهد آمد که گمشده‌ی بشریت است. هنر و بصیرت ما باید آن باشد که مأوای تاریخی خود را که غیر از مأوای فردیِ قرون وسطایی است بشناسیم. موفق باشید  

27750
متن پرسش
سلام علیکم: استاد عزیز، بعضی افراد و پژوهشگران، می‌گویند که بسیار امری زیاده خواهانه و حتی شاید وهمی باشد که نیروهای انقلاب اسلامی از تولید علم دینی و ابداع مبانی دینی در عرصه علم و حکمت می‌گویند و این نوع روندها چیزی جز به هدر رفتن سرمایه ها و همان تمنای محالی بیش نیست و اساسا فقه و مبانی کنونی شریعت نمی‌تواند در این عصر و در این زندگی و در مقابل مدرنیته و مقابل عقل مدرن و سبک زندگی مدرن،‌ راه درستی عرضه کند و تعلیمات دین یکسری تعلیمات کلی است و مگر قرآن و ائمه گفته اند بیایید تحلیل و شناخت جامعه را بر اساس اسلام تولید کنید یا اقتصاد و سیاست و مدیریت شهری متناسب با اسلام داشته باشید و مگر می‌شود مدام نفی مدرنیته و مبانی علم کنونی ویژه در حوزه علوم انسانی را کرد و بعد گفت ما نظریه جایگزین داریم. حتی معتقد هم نیستند مشکلات و اینکه الگوهای اسلامی و تمدنی اجرا نمی‌شود مربوط به مباحث اجرایی است، بلکه معتقدند ما فقدان نظریه داریم و بعید است به اصطلاح خودشان با همین مبانی و فقه و قال الصادق (ع) و قال الباقر (ع) بتوانیم تمدن بسازیم و علم تولید کنیم. نظرشان هم بر این است که بایستی از این نوع رویکردها فاصله گرفت و باور کرد ممکن نیست و فقه و مبادی ما در عصر کنونی نمی‌تواند نظریه و تمدن بسازد بلکه بایستی با همان عقل و خرد بشری و همین تجارب بشری که اکنون در مقابل ماست، جامعه را مدیریت کنیم و حتی الامکان هم سعی کنیم با اسلام تعارض و مخالفت پیدا نکند ولی رویکرد تولید علم دینی و فقه تمدن ساز و الگوی اسلامی پیشرفت و تعالی ثمر بخش نخواهد بود. بشخصه با این نظر قاطعانه مخالفم و آن‌را دارای رگه هایی از بحث قبض و بسط شریعت آقای سروش می‌دانم، ولی حضرتعالی بعنوان استاد و پژوهشگر معرفت دینی که الحمدلله در تبیین معارف دین و انقلاب کوشیده اید و آثار گرانقدری تالیف کرده اید، در این مورد چه نظری دارید و چه بحث و موضعی را مطرح می‌فرمایید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم امثال حضرت امام «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و رهبر معظم انقلاب «حفظه‌اللّه» و حتی امثال آیت اللّه محمدتقی جعفری و علامه طباطبایی «رحمت‌اللّه‌علیهما» از یک طرف، و در دنیای غرب امثال هایدگر و هانری کربن و گادامر از طرف دیگر در یافتن راهی که در عین حاضربودن در تاریخِ جدید، مشکلات دنیای مدرن را نداشته باشد؛ فکر کرده‌اند، به‌خصوص که روشن شد پُست‌مدرنیسم که اصرار بر بازخوانیِ مدرنیته داشت و گمان می‌کرد می‌تواند با آن بازخوانی، مشکلاتِ پیش‌آمده را رفع کند، به بن‌بست رسید. در این مرحله است که بزرگان جهان به نوعی بازخوانیِ کلی‌تری دست زدند و آن، بازگشت به امر قدسی و توجه به غربت انسان در این تاریخ می‌باشد. و ما وقتی کلیّت این امر را قبول کردیم به مرور و طیّ فرآیندی متون مقدس خود را آرام‌آرام بازخوانی می‌کنیم. آری! فقه موجود برای بازگشت به امر قدسی در عینِ حاضربودن در تاریخ جدید، کافی نیست ولی دین و سخن امامان معصوم «علیهم‌السلام» به گفته‌ی آقای هانری کربن، فراتاریخی است و می‌توان در رسیدن به جهان گمشده از آن‌ها بهره گرفت. عمده آن است که از آن افرادی که بر ماندن بر تاریخ مدرن اصرار دارند، پرسیده شود مگر آنچه فرهنگ مدرن به بشر عرضه کرد و در آن راستا به تمامیت خود رسید، ثمربخش بود که ما همچنان بر فرهنگ سکولار و داده‌های حسّ در نگاه پوزیتیویستی جهت امورات خود تأکید کنیم؟ موفق باشید

27736
متن پرسش
با سلام و احترام: عنوان سوال: «نسبت هجرت و جهاد با نیکی به پدر و مادر» در جمع های انقلابی وقتی صحبت از جهاد در راه خدا و کار برای خدا می شود مخصوصا در حوزه های مربوط به بنده (حوزه های فنی و مهندسی) صحبت از مهاجرت است به شهر های دیگر مثلا تهران و اصفهان و ....(من الان ساکن شهرکردم هستم و دانشجوی دکتری در دانشگاه صنعتی اصفهان) می خواستم این سوال رو از خدمتتون داشته باشم که بالاخره نسبت ما و پدر و مادر و جهاد و هجرت برای خدا چیست؟ اگر بمانیم به ما می گویند چرا هجرت نکردی؟ و یا اگر برویم به ما می گویند چرا پدر و مادر را رها کرده ای؟ بالاخره کدام بر دیگری رجحان دارد؟ ممنون و متشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: یکی از مشکلاتی که مدرنیته برای بشر امروز پیش آورده است همین مشکل است که می‌فرمایید. به همین جهت تا آن‌جا که ممکن است باید طوری زندگی را تعریف کرد که انسان‌ها از وطنِ مألوف خود جدا نشوند و متوجه باشند خداوند است که رزّاق است. حتی در مورد رشته‌های دانشگاهی، تا آن‌جا که ممکن است باید این نکته را در نظر گرفت. آری! اگر کشور در جای دیگری به ما نیاز داشت، به حکم جهاد، وظیفه تغییر می‌کند. موفق باشید  

27732
متن پرسش
سلام علیکم: آیا می‌توان گفت عصر انقلاب اسلامی، عصر توبه تاریخی بشر است و بشریت به عصری که عصر یک توبه و انابه تاریخی برای اتصال به رب العالمین و گذار از مدرنیته که حجاب حق است، رسیده و این توبه مقدمه ای جهت نزدیکی به صبح تاریخی و امت واحده مهدوی است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شهید آوینی در رابطه‌ی این‌که بشر در عصر توبه‌ی خود وارد شده است، دلیل خوبی آورده و بنده نیز شرحی بر سخن ایشان در کانال «عصر جدید» داشته‌ام. آن شهید بزرگوار می‌فرماید: «  زلزله ای که تمدن غرب را از بنیان ویران خواهد ساخت...

اضطرابی که بشر امروز را فرا گرفته است نشان از یک زلزله قریب الوقوع دارد، زلزله ای که تمدن غرب را از بنیان ویران خواهد ساخت و نسبت انسان را با خویشتن خویش و عالم دیگرگون خواهد کرد. از آنجا که تمدن امروز جهان را در تسخیر دارد، انقلاب فردا نیز یک واقعه جهانی خواهد بود و به یکباره همه عالم را خواهد بلعید. حتی اگر هیچ برهان دیگری در دست نداشتم، ظهور انقلاب اسلامی _ و بهتر بگویم، بعثت تاریخی انسان در وجود مردی چون حضرت امام خمینی (س) برای من کافی بود تا باور کنم که عصر تمدن غرب سپری شده است و تا آن وضع موعود که انسان در انتظار اوست فاصله ای چندان باقی نمانده است. حقیقت دین را باید نه در عوالم انتزاعی، که در وجود انسان هایی جست که به خلیفه اللهی مبعوث شده اند. فصل الخطاب با انسان کامل است و لا غیر. آغازی بر یک پایان». موفق باشید

27720
متن پرسش
سلام علیکم: یک پژوهشگری مطلبی می‌گفت که دوره صفویه شروع دوره عقب ماندگی ما از مدرنیته و غرب بود و ما ویژه در ساینس و علوم تجربی عقب رفتیم و حتی روند اخباری باعث شد، عقلانیت هم ضربه ببیند و حکومت صفوی بر پایه همین اخباری گری جلو رفت در صورتی‌که غرب و مدرنیته در همان دوره حرکت قوی و رو به جلویی داشت و دانشگاه های متعدد در اروپا بود ولی ما تنها یکسری مدارس علمیه بود. بشخصه معتقدم با وجود یکسری از خودرایی ها و خودکامگی ها و حضور اخباریون و کم توجهی به مباحث تجربی که البته آنقدر نبود که موجب خسران ما شود، ولی دوره صفویه دوره حضور تمدنی ماست و ما همان موقع که حرکت مدرنیته شروع شد و غرب تحت سیطره تفکر دکارتی رفت، ولی فرهنگ شیعه تبدیل به تمدن شد و ما توانستیم متناسب هویت شیعی مان ابزار و الگو طراحی کنیم و معرفت شیعی که گمشده چند قرن مردم ایران بود و می‌توانست ایرانیان با آن سابقه عظیم تمدنی را متعالی کند، به صحنه آمد و در عین حال نقطه عطفی برای تمدن زایی تشیع است. این مطلب در نظرم هست و به نظرم چنین نقدی به صفویه کمی غیر منصفانه است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب ملاصدرا معاصر آقای دکارت است و ما می‌توانستیم در آن تاریخ در بسترِ فرهنگی خودمان تاریخی را شروع کنیم که در عین جهانی‌بودن، با عبور از اصالت ماهیت و برگشت به اصالت وجود، از طریق حکمت متعالیه، وجه انسانی اصیلی را به میان آوریم که هویت‌هایی شبیه بزرگانی چون شاه‌آبادی‌ها و طباطبایی‌ها و امام خمینی‌ها را به جهان عرضه کنیم و مردم اگزیستانس خود را در تشیعی آن‌چنانی دنبال کنند. چیزی که پس از ۴۰۰ سال باز از طریق انقلاب اسلامی بدان برگشتیم به آن شکل که دیگر تفکر شیعه در دیوارهای محدود باورهایش زمین‌گیر نیست و تک‌تکِ مردم ما گویا هرکس به خودی خود جهانی است که به میدان آمده است. صفویه، شروعِ بسیار مهم تاریخی ما بود ولی درست ادامه نیافت به‌خصوص که پای امین استرآبادی بنیان‌گذارِ اخباری‌گری به عنوان یکی از رفقای شاه‌عباس به دربار باز شد که هنوز نحوه‌ی بودنِ او سختْ مبهم و سؤال برانگیز است که چگونه این حجازی پایش به دربار صفویه باز شد. موفق باشید

27715
متن پرسش
با سلام و تشکر: ۱. میزان علم به اصول دین چگونه و چه میزان باید باشد؟ آیا صرف علم اجمالی و عامیانه که مثلا خدا یکی است و معادی هم هست، کفایت می کند؟ ۲. انجام فروعات دینی بدون علم به اصول دین، منجر به فایده و نجات می شود؟ اگر بله، چگونه؟ ۳. به نظر شما اگر حد تربیت دینی جامعه تمرکز مفصل و مجمل بر فروعات و در طاقچه گذاشتن اصول باشد، رشد اتفاق افتاده یا سوء استفاده مدرن از احساسات؟ هنگامی‌که تلفظ حروف عربی، مقدم بر توحید شد، هدایت است یا بهره کشی؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. هرچه عمیق‌تر بهتر. در این مورد خوب است به شرح حدیث ۱۲ از کتاب «چهل حدیث» حضرت امام در مورد تفکر در دین رجوع فرمایید. ۲. در همان حدّ که معرفت در صحنه باشد، عمل، نتیجه‌بخش و مورد قبول است. ۳. اگر معرفتِ توحیدیِ لازم در جامعه شکل نگیرد، در دنیای امروز نمی‌توانیم با روح سکولاریته‌ی دنیای مدرن مقابله کنیم و از آن عبور نماییم. موفق باشید

27697
متن پرسش
سلام علیکم: استاد عزیز، من به نظر و تحلیل خودم که شاید تلقی شود تعبیرم، تعبیر تند و غیر منصفانه و کوته بینانه و یک تعبیر بدون طرح کلان است، معتقدم روح و سیر حاکم بر عالم و تمدن مدرنیته علی الخصوص در دوره معاصر، روحی و سیری است که حق و قدسیت در حجاب و تنگنا رفت و سیر تمدن مدرنیته، سیر ایجاد حجاب برای حق و عالم قدس و معناست و علیرغم اینکه متفکران و پدران عقل مدرن اعم از بیکن و دکارت و کانت و آگوست کنت سعی شان در جوامع غرب مبتنی بر ایجاد مسیر تفکر و تعقل و ایجاد یک روح تاریخی پس از دوره غرب مسیحی و دوره کلیسا و اعصار پیش از مدرنیته بود ولی مسیری که گشودند مسیر حجاب حق و عدم انس با عالم معنا و حتی نحوی از قناعت به آنچه در نظرش می‌رسد است و قرار گرفتن در گردونه ای است که با روح معرفت دینی فاصله دارد و الان هم که دیگر متفکرین مدرنیته رسما از پایان تاریخ و جنگ تمدنها می‌گویند و این بحث صریح‌تر شده است. این نظر و تحلیل شخصی من هست و همانطور که عرض کردم ممکن است تلقی شود دیدگاه جدلی و ایدئولوژیک منفی است و حتی تند و با نگاه سطحی است ولی به نظرم اگر نخ متصل کننده اجزای تمدن مدرن به هم که همان روح این تمدن و فرهنگ است را ببینیم، تاریخ و سیر مدرنیسم بسوی حجاب معرفت دینی و معرفت حکیمانه و حتی معتقدم اینکه متفکرین مدرن گفتند ما پیش از مدرنیته با دین عالم را تفسیر می‌کردیم و حالا دوره آن خبر و مکتب گذشته است و طرح انسان ابزارساز به قصد تصرف در طبیعت جهت ارضای حال درونی خویش و با رویکرد سوبژه شدن اتفاق افتاد دقیقا با روح معرفت و حکمت دین به تعارض می‌رسد و تقدم بر طرح کلان خداوند و انبیاء عظام است و دقیقا تقدم بر نبی طرح کلان نبی خدا است که در آیه اول سوره حجرات نسبت به آن تذکر و انذار داده شده است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم سیر فرهنگِ مدرنیسم که غیر از عقل تکنیکی و روحیه‌ی تمدنی است، به گفته‌ی خود متفکران غربی، در دست شیطان قرار گرفت و جلو آمد و این غیر از تولد بشری است که می‌خواست «اَلِثیا» را به تاریخِ خود برگرداند تا استعدادهای عالَم را فراروی کند هرچند آن روح تا حدّی گرفتار گِشتل شده، ولی نباید آن تولد را نادیده گرفت، همان‌طور که جهان بشری تولد انسانی که در ایران بناست خداوند را به تاریخ برگرداند؛ نباید نادیده بگیرد. موفق باشید

27685
متن پرسش
سلام علیکم: اگر ممکن است لطفاً تبیین بفرمایید، مهمترین عامل پذیرش سبک زندگی غربی در میان جامعۀ مؤمنانۀ ما چیست و چرا با وجود صحنه عطیم ایمانی و تمدنی مثل دفاع مقدس، بعد از پایان دفاع مقدس بصورت ویژه ای سبک زندگی و تحلیل و عقل مدرن وارد جامعه ما شد؟ و البته بعضی ها معتقدند این حساسیتی است که حکومت می‌خواهد القا کند که سبک زندگی و عقل مدرن وارد جامعه مان شده و اینها بخاطر بحث سیاسی و ارزش سیاسی نگرانند و به این بحث چندان نگرش مثبتی ندارند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث آن مفصل است. از ضعفی که با اواخر سلسله‌ی صفویه با امثال شاه سلطان حسین پیش آمد تا شیفتگیِ سلسله‌ی قاجار نسبت به غرب از یک طرف، که موجب شد فرهنگِ ایرانی – اسلامی که با صفویه شکلی خاص گرفته بود؛ دنبال نشود و از طرف دیگر با ظهور زندگی مدرن، مردم متوجه نشدند چه نوع زندگی را دارند از دست می‌دهند. در این مورد آن نوع هوشیاری هم که زندگیِ غربی را نوعی تهاجم فرهنگی بدانند در بین متدینین و روحانیون آن‌طور که باید و شاید «فهم» نشده بود و ضعف‌های غرب هم تا این اندازه ظهور نکرده بود. از همه‌ی این‌ها که بگذریم از جهانی که در زندگیِ دینی در آن می‌توانستیم حاضر شویم، غفلت شده بود، چیزی که اخیراً در مباحث «با دعا در آغوش خدا» متذکر آن هستیم. گوهری بود که از دست‌مان فرو افتاده و زمانه‌ی برگشت به آن بحمداللّه فرا رسیده است. موفق باشید  

27680
متن پرسش
سلام علیکم: می‌توان گفت ولی فقیه بوسیله تسلط بر اسلام و فقه و اینکه شرایط رهبری جامعه ایمانی را در عصر غیبت دارد و اساسا دین یعنی نجات انسان از هر رنگ و تعلقی و ورود او به حریت حقیقی که عبودیت رب العالمین باشد، سعی دارد به جامعه آزادی معنوی و آزادی اجتماعی بدهد و تلاشش برای ایجاد حریت و رهایی جان انسانهای جامعه مومنین از اسارتهای روحی است تا بدین وسیله عزت یابند و هم هویت خود را در عبودیت حضرت حق ببیند و هم اینکه جز در برابر حق سجده نکنند و خود را ذیل ولایت غیر الهی و ایجاد زمینه برای استعمار دشمنان نبرد؟ یعنی این مطلب که عرض کردم در سیره امام و حضرت آقا مشهود هست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کاملاً این‌طور است و بحمداللّه با برگرداندنِ روح آزادگی به ملت، انسان‌هایی متولد می‌شوند که شأن خود را بالاتر از آن نوع زندگیِ رفاه‌زده و سرگرم‌کننده‌ای می‌دانند که فرهنگ غربی برای انسان‌ها طراحی کرده است. موفق باشید

27636
متن پرسش
سلام علیکم: استاد عزیز با توجه به سوال ۲۷۶۱۸ ، و با توجه به شناختی که از شهید مطهری دارید و همچنین با توجه به نظر خودتان، لزومی که یک شخصی که حکمت صدرایی رو چشیده باید فلسفه غرب را هم بررسی کند از نظر شهید مطهری و خودتان چیست؟ چه چیزی باعث این الزام می‌شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً می‌دانید که این موارد گفتنی نیست. هرکس در مسیر تفکر فلسفی، خودش متوجه می‌شود گویا نمی‌توان از آن فلسفه غفلت کرد. در سال‌های اخیر آیت اللّه جوادی از آقای دکتر حمید طالب‌زاده خواسته بودند در رابطه با کتاب‌شان تحت عنوان «صیرورت،دیالکتیک و ایده آلیسم در گفتگوی میان هگل و فلاسفه ی اسلامی» بحثی با همدیگر داشته باشند. همان‌طور که قبلاً عرض شد نظر آقای طالب‌زاده پس از آن‌که مدتی در آلمان مشغول فلسفه‌ی فیلسوفان غربی بودند، آن است که برای طراوت فلسفه‌ی اسلامی خوب است که فلسفه‌ی غرب را بشناسیم. موفق باشید

27640
متن پرسش
سلام علیکم با توجه به جواب سوال ۲۷۶۳۶ ، بنده باز هم جواب خودم را نگرفتم و متوجه نمی‌شوم چرا علت لزوم پرداختن به فلسفه غرب مخصوصا فلسفه شک گرای غرب را نمی‌توان توضیح داد و بیان کرد؟ بنده خودم به سبب کنجکاوی کمی به فلسفه غرب پرداختم، اما اینکه می‌فرمایید بعد از چشیدن حکمت صدرایی لازم هست به فلسفه غرب هم پرداخته شود که غالب شک گرا هست، علت این لزوم را نمی‌فهمم، آیا کنجکاویست؟ آیا علت این لزوم لذت بردن از محتوای فلسفه غرب هست؟ آیا علت این لزوم به این دلیل است که شناخت همه جانبه فلسفه شک گرای غرب برای فیلسوف اسلامی واجب است تا جهت دفع شبهات و مشکلات تفکر شک گرای فلسفه غرب بتواند راه حل و پاسخی مناسب جهت مقابله با آن شبهات ارائه کند مخصوصا اگر مخاطب نسل جوان باشد؟ آیا علت این لزوم یک احساس وظیفه در قبال آحاد بشر بخصوص جامعه اسلامی جهت حفظ آن جامعه از انحرافات فکری و پوچگرایی و فرهنگ مدرنیته هست؟ خود شما به کدام علت بعد از چشیدن حکمت صدرایی به سراغ فلسفه غرب رفتید و چه حس و تفکری در درون جنابعالی شما را ملزم به پرداختن به فلسفه غرب نمود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چیزی جز آنچه عرض شد ندارم که بتوانم آن بحث را ادامه دهم. یکی از خصوصیات فلسفه‌ی هایدگر همین است که سعی می‌کند افقی را بگشاید تا هرکس در آن چشم‌انداز، خودش فکر کند. برعکس فلسفه‌ی تحلیلی که با مفاهیم سر و کار دارد و معلوم است که در نگاه مفهومی یا این مفهوم درست است و یا آن مفهوم. موفق باشید

27618
متن پرسش
سلام علیکم: استاد عزیز با توجه به جواب سوال ۲۷۵۸۹ چرا بعد از چشیدن فلسفه‌ی صدرایی، در جریان فلسفه‌ی غرب قرارگرفتن، برای اهل تحقیق لازم است؟ این لزوم برای چیست؟ هدف از این لزوم چیست؟ آیا می‌توان این لزوم را اینگونه تعبیر کرد: مثل طبیبی که حتما باید تمام و کمال یک بیماری را بشناسد و تمام عوامل بروز و بوجود آمدن آن نقص و از کار افتادگی را بشناسد تا بتواند راه درمان و داروی مناسب جهت مقابله با آن نقص و بیماری را بیابد و تجویز کند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این دیگر مربوط به امثال شهید مطهری‌ها است که ملاحظه می‌کنید در عین چشیدن فلسفه‌ی اسلامی، متوجه می‌شوند سری به فلسفه‌ی غرب بزنند. کتاب «فلسفه‌ی تاریخ» ایشان گواه خوبی بر این مطلب است. موفق باشید

27585
متن پرسش
سلام علیکم: ان شاء الله طاعات و عباداتتان در ایام ماه مبارک مقبول حضرت حق باشد. در کتاب چه نیازی به نبی فرمودید که: «عقل جزئی براي ساختن آجر و سیمان و خانه و مسائل جزئـی زنـدگی مفید است، به عبارت دیگر عقل جزئی مخصوص کارهاي جزئی زنـدگی است. عقلی که ابدیت را درست بفهمد عقل الهی اسـت کـه ظهـورش در شریعت الهی است.» می‌توان گفت اگر انسان شریعت الهی را برگزیند حتی همان عقل جزئی هم تحت تاثیر وجه حقانی و وحدانی واقع می‌شود کما اینکه در قرآن داریم به آفاق نظر کنید و منظور قواعد و نظم و حکمت حاکم بر همین عالم است و اگر انسان بخواهد به همین قواعد و روند عالم دیگر هم نظر کند، آن‌را در فضای عقل جزئی و کمی و غیر توحیدی و سکولار نمی بیند بلکه آن‌را هم ذیل تدبر در حکمت الهی و توفیق بیشتر در شریعت الهی می بیند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است. یک موحد اگر در امور جزئی وارد شود، درک او جامع‌تر و همه‌جانبه‌تر است. ولی در هر حال آنچه انسان‌های غیر موحد به‌کار برده‌اند و مثلاً کامپیوتر را ساخته‌اند؛ در حیطه‌ی عقلی است که اصطلاحاً به آن عقل جزیی می‌گویند. موفق باشید

27592
متن پرسش
سلام علیکم: بسیار از سخنان حضرتعالی در برنامه سوره شبکه چهار استفاده کردم و از بیانات ارزشمندتان بهره بردم. در طول برنامه، استاد فرمودید که تمدن مدرن را نمی‌توان یک تمدن ضد دین قلمداد کرد بلکه تمدنی است که در کنار عالم مدرن برای دین جایی قائل نیست. آیا هم اکنون هم تمدن مدرن با پرچم لیبرال دموکراسی که پرچم مطرح کنونی است، همچنان جایی برای دین قائل نیست یا به رویکرد حذف و تخریب دین هم روی آورده است؟ به نظرم تمدن مدرن تا پیش از انقلاب می‌توان گفت جایی برای دین قائل نبود و حتی مارکس آن را افیون توده ها می‌دانست و به نظرم یکی از دلایلش این بود که دین و شریعت را در حدی نمی دیدند که بیاید مقابل تمدن مدرن قد علم کند و مسیر جداگانه ای باز کند و اصلا رقیب تمدنی شان شوند و باعث یک انقلاب تمدن ساز هم باشد ولی اکنون ویژه پس از بحث جنگ تمدن ها، برنامه شان واقعا استحاله و ایستادگی مقابل هندسه دین است و یا ساخت ادیان نوظهور و فرقه های کاذب است که مدام دارند آنها را گسترش می‌دهند تا ادیان و فرقی به صحنه بیایند که توانایی تمدنی ندارند و اساسا بیشتر حالت ارتباط فردی و درونی و شخصی دارند نه جامعه ساز و منشا ساخت اجتماعی؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است. زیرا وقتی هم که تمدنی در عین جداییِ از دین مدعی ضد دین هم نباشد، عملاً با دینی که می‌خواهد همه‌ی مناسبات انسانی را در توحید معنا کند، به مقابله با آن دین می‌رسد و این هم یکی از تزویرهای فرهنگ مدرن است که در عین ادعایِ ظاهری غیر دینی‌اش، عملاً ضد دین خواهد بود. موفق باشید

27589
متن پرسش
سلام علیکم: استاد عزیز پس شما فلسفه شک گرای غرب را که به سفسطه انجامیده و امثال هیوم و .... در آن نقش آفرین هستند را خط فکری و عقیدتی و فلسفی سالم و به حق می‌دانید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نه! حتی در کتاب «سلوک...» اشکالات اساسی که در فلسفه‌ی غرب منجر به دوگانگیِ سوبژه و ابژه می‌شود، با خوانندگان محترم در میان گذاشته شده است. ولی مسئله را به آن راحتی‌ها نمی‌دانم و همچنان‌که مکرر عرض شده بعد از چشیدن فلسفه‌ی صدرایی، در جریان فلسفه‌ی غرب قرارگرفتن، برای اهل تحقیق لازم است. موفق باشید

27567
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام استاد طاعات و عبادات قبول؛ ظاهرا شما در جزوه ی رابطه بین دین و روانشناسی قائل به دوگانه ی دین و علوم تجربی هستید و می فرمایید: علم تجربی الهی نداریم. زیست شناسی و روانشناسی اسلامی نداریم. اگر یک روانشناس موحد جهت تغییر رفتار یک بیمار، پیشنهاداتی منطبق بر دین بدهد، باید مشخص بشود بعنوان یک روانشناس چنین پیشنهادی می دهد یا بعنوان یک موحد؟ درست است؟ هنوز نظرتان همان است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که حتماً مستحضرید در این موارد بحث رویکردها مطرح است که در نگاه توحیدی به پدیده‌ها، با آن رویکرد نگاه می‌شود، نه صرفاً در محدوده‌ی تجربه و نتایج آزمون و خطا. و این موضوع حساسی است که بدانیم طبیعت در إزای آنچه ما از آن می‌خواهیم به ما رُخ می‌نمایاند، چیزی که آقای مارتین هایدگر در مقاله‌ی «پرسش از تکنولوژی» به‌خوبی تجزیه و تحلیل می‌کند و خلاصه‌ی آن مقاله تحت عنوان «ماهیت تکنیک» در قسمت جزوات سایت هست. موفق باشید

27575
متن پرسش
سلام علیکم: استاد عزیز در اینکه فلاسفه شک گرای غربی در انحراف فکری و عقیدتی هستند شکی نیست و در اینکه مسیری که در تفکر خود طی کرده اند به این انحراف منجر شده در این‌هم شکی نیست، و اینکه حق و حقیقت و واقعیت کاملا واضح و آشکار است و کسی که در درک ادراکات بدیهی خود دچار مشکل و شک است دچار نوعی مرض فکریست هم شکی نیست، که به قول روانشناس دچار وسواس یا هذیان است، حال می‌خواهد اسمش هیوم باشد یا کانت یا ...‌، در کل مسیر فکری که به حق و حقیقت ختم نشود دچار انحراف و بیماریست که فلسفه شک گرای غرب نمونه بارز این انحراف و بیماریست، و به هیچ وجه قابل تایید نیست، و باید به این تفکر شک گرا که در انتها به سفسطه می انجامد به عنوان بیماری نگاه کرد و در پی داروی فکری مناسب جهت درمان این بیماری فکری بود، که البته حکمای اسلامی با طرح حکت متعالیه که به حق داروی فکری این بیماریست توانستند بر این تفکر شک گرای بیمارگونه غلبه کنند، درود خدا بر ملاصدرا و حکمایی که راه او را ادامه دادند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این‌که حکمت صدرایی راهِ گشوده‌ای در این تاریخ است، برای حضور در چنین جهان پرآشوب و تأکید حضرت امام نیز بر همین اساس است؛ شکی نیست. ولی امثال شهید مطهری در برخورد با فیلسوفان غربی این‌طور که شما برخورد می‌کنید، برخورد نکردند و به قول آقای دکتر طالب‌زاده از اساتید فلسفه‌ی دانشگاه تهران، با رجوع به فیلسوفان غربی و برگشت به فلسفه‌ی اسلامی می‌توانیم نشاط و طراوتِ از دست‌رفته‌ی فلسفه‌ی اسلامی را به آن برگردانیم. موفق باشید  

27566
متن پرسش
سلام علیکم: طبق جواب سوال ۲۷۵۰۷ آیا شخصی مانند هیوم و امثال او که دچار شکاکیت هستند و آنها را به ورطه سفسطه کشانده آیا این شکایت بیماری نیست؟ اصلا شک دائمی و ماندگار مگر بیماری نیست؟ مخصوصا اگر شک در بدیهیات باشد که قطعا بیماریست، حال می‌خواهد فیلسوف باشد و یا یک شخص معمولی، بنده در دچار بودن شخص شکاک مخصوصا از نوع فلسفی، آن‌هم در بدیهیات به نوعی بیماری فکری تردید ندارم، نمی‌دانم جنابعالی چرا با جواب خود به آن پرسش، آن فلسفه شکاک و بیمار غرب را موجه و کارآمد جلوه می‌دهید، درصورتی‌که با نگاه به فلسفه اسلامی راز پیشرفت و سلامت فلسفه اسلامی پیروی از اصول عقلی و بدیهیات است و بر پایه یقین بنا نهاده شده، مگر می‌شود فلسفه اسلامی سالم و بالغ و یقین با فلسفه بیمار و شکاک ناقص غرب یکی باشد، درصورتی‌که اجتماع نقیضین محال است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آقای هیوم در شخصیت خود شکاک نیست. او متذکر این امر است که با واقع‌شدن در حسّ، جایی جز شک در تفکر نمی‌ماند و مسئله‌ی او بسیار جدّی است در آن حدّ که کانت می‌گوید هیوم بود که مرا از جزمیت نجات داد. در جزوات «فلسفه‌ی غرب» که بر روی سایت هست، مختصری از هیوم گفته شده است، با این نگاه که اگر تاریخی،تاریخِ مفاهیم شد خواهی نخواهی کار، به حس‌ّگرایی می‌کشد و امثال کانت هم با همه‌ی تلاشی که کردند نتوانستند از گردونه‌ی دوگانگی بین سوبژه و ابژه راحت شوند، که بحث آن مفصل است. موفق باشید

27540
متن پرسش
سلام علیکم: استاد فارغ از بحثهایی که بر سر مبدا کرونا می‌شود که آیا مباحث اقتصادی بوده یا امنیتی و جنگ بیولوژیک، آیا واقعا این مورد ماحصل سبک زندگی مدرن و تغییر مکنب و طرح کلان اندیشه بشر نبوده که ویژه در دوره مدرنیته و بر پایه مبنای بیکن و انسان سازنده ابزار و حاکم کننده حال درونی خود بر عالم و اینکه نظم عالم و طبیعت بیش از حد توقع و نظر ماست و ما نظم و حکمتی بیش از آنچه دارد، متصور می‌شویم و تا کنون از طریق دیانت دنیا تفسیر و اکنون باید تغییر یابد بر اساس الگوهای و مبانی علمی تصرف در طبیعت و ابزارسازی جهت تغییر نظام عالم، که همچنان با تغییرات و فراز و فرودهایی دیدگاه غالب مدرن هست و از دل آن حتی نظریات سیاسی و اقتصادی منتج می‌شود و استخراج می‌کنند، ریشه اساسی چنین حوادثی نیست و آیا وقت آن نرسیده به شریعت حقه و سبک زندگی ملکوتی و متعالی و قدسی وارد شود که محور آن عمل به عهد الهی و ساختن انسانی بی نهایت و محل ظهور حکمت و روشن فطر است و شریعتی که در همین عالم کنونی بتواند اقامه شود و تمدن سازی کند حتی تکنولوژی را جهت ظهور استعداد و تعامل حکیمانه با عالم و در بستر اقامه امر و تعهد قدسی بکار گیرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: دنیا بخواهد یا نخواهد اقلاً به این آگاهی می‌رسد که باید به جهانی غیر از جهان مدرن هم فکر کند و تازه این اول کار است. در مقدمه‌های جلسات ۱ و ۲ از مباحث «با دعا در آغوش خدا» عرض شد جهان آینده، جهانِ بدون حضور با دعا نیست. پیشنهاد بنده آن است که با دقت بر روی آن دو مقدمه فکر شود. ما إن‌شاءاللّه در جهانی حاضر می‌شویم که در ۸ سال دفاع مقدس آن را تجربه کردیم که چگونه در کنار تسلیهات نظامی، دعا و توسل به معنای واقعی آن به ظهور آمد و نحوه‌ی بودنِ ما را تغییر داد. ولی متأسفانه با دولت‌های متمرکز بر روی توسعه با افق غربی، آن نحوه زندگی که باید در سایر امور ادامه می‌یافت به حاشیه رفت و بحمداللّه در حال بازگشت است ولی با تجربه‌ی سال‌های سرگردانی در توسعه به روش غربی. موفق باشید     

27552
متن پرسش
سلام علیکم: چگونه می‌توان جامعه را حول محور انقلاب و اینکه خود را بزرگ ببیند و دریابند این انقلاب بزرگ و تداومش ماحصل حضور و هزینه دادن مردم بزرگ و با عظمت و عمق نگری آنان است، زنده و پویا کنیم؟ چون حتی در سوره ضحی هم داریم که رسول الله در اوج سختی ها و افق نامعلوم آینده برای امتی که تازه از حجاب جاهلیت رها شده است، خداوند می‌فرماید ای پیامبر برایشان، تحدیث نعمت کن و بگو «خیر لک من اولی». خیر و نعمتی که رسول خدا باید تحدبث کند در روایت اشاره شده همان رجعت است پس باید رسول الله طرح کلان اسلام و تاریخ و طرح بزرگ خدا را به مردم بدهد تا آنها خود را بزرگ و حاضر در آن طرح و پروژه بزرگ ببیند و کنار پیامبر جهت آن طلوع تاریخی حق تا رجعت صبر کنند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تأکید بنده هم همین است که با انقلاب اسلامی وارد جهانی می‌شویم که از طریق فرهنگ مدرنیته گم شده است. عرایضی در مقدمه‌ی کتاب «گوش‌سپردن به ندای بی‌صدای انقلاب اسلامی» و یا در نوشتار «انقلاب اسلامی و جهان گمشده» شده است. موفق باشید

27549
متن پرسش
سلام علیکم: در پرسش ۲۷۵۳۲ که خدمتتان ارسال کردم، قصد اینجانب هم رد و انکار تمام قد و برخورد کلامی که مثلا طرف مقابل را ساکت کنم نبود و واقعا چنین نیتی نداشتم. بر اساس مبانی مطالعاتی خود حضرتعالی که الحمدلله سالهاست از آن بهره مندم و بحثهایی که خودم بشخصه دنبال کردم نکاتی را عرض کردم. و گرنه باید متفکر را در روح تاریخی که طلوع کرد شناخت و بررسی کرد و اینکه در غرب چه می‌گذشت که اینان ظهور و طلوع کرده اند. بحث من بیشتر ناظر به این بود که دغدغه خود شما هم فکر می‌کنم در سالهای اخیر بوده که حکمت اسلامی و اندیشه امام در مواجهه با اندیشه مدرن پویایی بهتری دارد و اینکه ما بصورت تمدنی جایگاه خود را بهتر می فهمیم که متاسفانه توسعه گرایان و روشنفکران دینی و حتی برخی افراد دوستدار انقلاب هم از این جایگاه نگاه می‌کنند و متوجه تعالی حکمت انقلابی و اسلامی نیستند و حتی نمی‌توانند بصورت ماهواره ای و کلان این دو را کنار هم ببینند. و گرنه بحث من ابدا برخورد تحزبی و ایدئولوژیک منفی نبود و البته باید این را دانست ما بعنوان مسلمان شیعه انقلابی داریم غرب را تحلیل می‌کنیم و از زاویه دین مبین و حکمت انقلاب و اندیشه امام می بینیم و می‌گوییم مدرنیته باعث شد انحرافی معرفتی و تمدنی حتی در تصرف تنکولوژی صورت گیرد ولی بشر غربی در مختصات زمانی کنونی و دوران مدرن قطعا زاویه دیدش مثل ما مسلمین دوستدار انقلاب نیست و باید از خود غرب هم به غرب نگریست. عرض اینجانب هم معطوف به این بود و گرنه قصدم برخورد ایدئولوژیک ردی و جدالی نبود و دغدغه خویش را بیان کردم خدمت شما استاد عزیز و بزرگوار.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده با توجه به آمادگیِ شما خواستم آن زاوایه‌ی دید، مورد غفلت قرار نگیرد وگرنه صوتی را که معرفی کردم بسیار نزدیک بود به نگاه انتقادیِ شما نسبت به نقش تفکر کانت در تاریخ مدرن. موفق باشید

27532
متن پرسش
سلام علیکم: در یکی از پرسش های قبلی، کانت و دکارت را دو فیلسوفی دانستید که مقابل انحراف زمانه شان ایستادند و تکیه صرفا روی آنها و تمرکز تنها روی آنان برای مدرنیته این فضا را ساخت. کمی این مطلب تان برای من مبهم است از این جهت که کانت و دکارت که پدران عقل مدرن اند و نظریات بیکن حتی توسط دکارت رنگ و لعاب خاص خود را گرفت و از رسیدن به حقیقت متعالی اندیشه این دو شخص مایوس است و در یکی از مطالب تان فرمودید حتی می‌تواند ما را در گردونه توهم بیاندازد و وجود و نفس انسان را در حد شک و فکر درباره تشکیک که همان تشکیک هم ایرادات جدی دارد، تقلیل می‌دهد و حتی به تعبیری شروع روحیه جهانی شدن مدرنیته بر پایه اندیشه دکارتی است و یا کانت که شخص مذهبی و اخلاق گرایی است ولی با تعریفی که از اخلاق و وجدان و جدایی آن از عقل می‌دهد و رسما مقابل اخلاق و معرفت وحیانی است و حتی به تعبیر خودتان در کتاب سلوک ذیل شخصیت حضرت امام (ره)، در فضایی که این دو متفکر و پدران عقل مدرن ساخته اند مواجهه با اندیشه امام و انقلاب قطعی است و قطعا اندیشه درکارت و کانت روبروی اندیشه حضرت امام هست و این دو متفکر راهی را رفتند که با مبانی حکمت و سلوک فکری حکما و متفکرین متاله نظیر صدر المتهالین و امام راحل نمی‌خواند و ما در مکتب فکری انقلاب و امام خمینی با تاکید بر وحی و بصیرت ملکوتی، معتقد به تجلی و ظهور حقیقت و اتصال به عالم قدس و معناییم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنان‌که عرض شد یک وقت متفکر را در دستگاهِ فکری‌اش با اسلام و یا فیلسوف اسلامی مقایسه می‌کنیم که همان نکاتی است که می‌فرمایید. ولی یک وقت فیلسوف را در جایگاه خود و نگاهِ عقلی می‌نگریم. در آن جوابی که عرض شد خواستم از این زاویه غفلت نشود و جایگاه تاریخی فلاسفه‌ی غربی مدّ نظر قرار گیرد و تازه در این‌که می‌شود از نگاه فیلسوفانه کانت و دکارت و هگل و حتی هایدگر سوء استفاده کرد؛ امر دیگری است. از این‌ها هم که بگذریم شخصیت فیلسوف است که باید مشغول وجوهِ شخصی آن نشویم وگرنه حتی آقای محمدعلی فروغی که سعی دارد آن‌همه فیلسوفان غربی را تجلیل کند، از دستِ ضعف‌های اخلاقی فرانسیس بیکن کلافه است.

مواجهه با هر فیلسوفی چگونه باید باید باشد، یک بحث است؛ آن فیلسوف در آنچه ما هستیم، بحث دیگری است. تازه در تاریخی که مدرنیته عالم‌گیر است و آن فیلسوفان در آن تاریخ و یا با آن تاریخ به ظهور آمده‌اند، نگاهی دیگر. تصور بنده آن است که عموماً ما سعی نمی‌کنیم جایگاه تفکر فیلسوفان را درک کنیم، بلکه به روش کلامی با آن‌ها برخورد می‌نماییم. در نتیجه پایِ ردّ و قبول به میان می‌آید. بحثی تحت عنوان «فلسفه‌ی غرب در دو مرحله» شد که بر روی سایت به آدرس http://lobolmizan.ir/sound/1305 می‌توانید دنبال بفرمایید. احتمالاً نکاتی را در رابطه با عرایضی که مطرح شد داشته باشد. موفق باشید     

27531
متن پرسش
سلام علیکم: مطلع هستید که علامه جوادی آملی هم در تفسیر تسنیم و هم در یکی از بیاناتشان این نظر که انسان حیوان ناطق است و بصورت متواتر از ارسطو نقل می شود و حتی در غرب کار بجایی رسید که انسان را بسیاری نظریه پردازان محوری و مطرح، حیوان شگفت انگیز یا حیوان نجیب یا حیوان غیر قابل اعتماد یا حیوان نمادین نامیدند و حتی گفتند باید انسانها را از توحش به تاهل از طریق علوم تربیتی رساند و سپس متمدن کرد از طریق علوم اجتماعی، را رد می کنند و موضع محکمی مقابل آن می گیرند و مقابل نظریه غالب انسان؛ حیوان ناطق می آیند نظریه انسان؛ حی متاله را مطرح می کنند. آیا یکی از مهم ترین علل اینکه غرب خواست آزادی اجتماعی را بدون آزادی معنوی پدید بیاورد و تمدنی به قصد تصرف در طبیعت به قصد ارضای حال خویش و ابزار سازی بسازد، همین نیست که مدام انسانها را در وهله اول تعریف حیوان می دانند که باید اهلی و متمدن شود و حتی علامه جوادی آملی صرفا هم نمی آیند مقابل این نظریات موضع بگیرند بلکه مقابل همان حیوان ناطق هم واکنش جدی نشان می دهند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید دستگاهِ منطق ارسطویی است که مطرح می‌کند هرچیزی باید بر اساس جنس و فصل آن تعریف شود. تعریف حیوان ناطق بر اساس آن منطق، تعریف درستی است یعنی انسان از نظر جنس، به معنای منطقی آن نه جماد است و نه فرشته. و از نظر فصل هم، ناطق است یعنی قدرتِ درک دارد حتی اگر آن را متألّه بدانیم، از آن تعرف، خارجش نکرده‌ایم؛ می‌ماند که اگر دستگاه خود را تغییر دهیم مثلاً با دستگاه اصالت وجود به موضوع بنگریم، دیگر آن تعریف، تغییر می‌کند و با موجودی روبه‌رو هستیم که ظهوری از وجود است. و یا اگر انسان را مانند هایدگر و گادامر عین فاهمه‌ی تاریخی بدانیم، دیگر جایی برای تعریف ارسطو که بر اساس اصالت‌دادن به ماهیتِ موجودات آن‌ها را تعریف می‌کند؛ نمی‌ماند هرچند به هر صورت تعریف منطقیِ پدیده‌ها در جای خود باقی است. موفق باشید      

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!