بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: غرب‌شناسی و مدرنیته

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
15443
متن پرسش
سلام: طلبه پایه 8 و 9 سؤالاتی دارم که نظر شما برای من مهم است. بزرگواری بفرمایید پاسخ دهید. 1. نظام سازی چیست؟ 2. رابطه نظام سازی با تحول در علوم انسانی چیست؟ 3. با وجود فهمیدن نظام سازی که ظاهرا ابزار آن اجتهاد هست، داشتن مدرک دکتری در رشته خاصی نیاز هست؟ اگر نیاز هست آیا این نیاز بستگی به نوع رشته تخصصی دارد؟ یا به روش نظام سازی؟ یا هر دو؟ نکته: اگر درباره ابزار نظام سازی که «اجتهاد» را گفتم،‌ انتقادی، تکملة ای و ... . دارید دریغ نفرمایید. موفق و پیروز باشید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با تحقق انقلاب اسلامی، اراده‌ی تغییر مناسبات غربی به مناسبات الهی شکل گرفته است. در این مورد ابتدا باید متوجه‌ی ضعف مناسبات غربی و علوم انسانی آن فکر و فرهنگ شد و سپس جایگزینی آن را با فرهنگ اسلامی به مطالعه نشست. حال با توجه به این دو امر، هر قدمی که در این راستا برداشته شود، آن قدم، قدمِ نظام‌سازی مطابق انقلاب اسلامی خواهد بود. و هرکس مطابق شرایط و استعدادی که دارد باید قدم بردارد چه در مسیر اجتهاد و چه در مسیر دکترا و چه در مسیر تبلیغ و وعظ و یا کارآفرینی. موفق باشید

15440
متن پرسش
سلام و احترام: با توجه به اینکه برخی از فیلسوفان غربی به مدرنیته نقدهای خوبی وارد کرده اند ولی در هدف گذاری راهکاری ارایه نکرده اند. آیا این نقدها در مردم یا سیاستمداران غربی تحولی مثبت ایجاد نکرده است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: دانشمندانِ پست‌مدرن روی‌همرفته توانسته‌اند تذکرات خوبی به مردم غرب بدهند. ولی جوّ حاکم مانع تحقق اراده‌ی مردم است، وگرنه اکثر مردم غرب، از وضع خود ناراضی‌اند. موفق باشید

15395
متن پرسش
سلام: سوالی که مدتهاست ذهنم رو مشغول کرده این است که چرا غرب با این همه ضعف هایی که ما از نگاه اسلام می بینیم و برای اونها ضعف نیست هنوز یک قدم جلوتر از دنیای اسلام است در حالی که مسلمان ها اگر کامل نه نیمی از احکام و دستورات اسلام را عملی کردن ولی هنوز ضربه های غرب و حتی خود مسلمان ها پس به سر خودشان می خورد. نمونه بارز مشکلات امروزی مسلمان ها. و در ادامه یه سوال دیگه هم هست چرا زنان اسلام عقب مانده تر از زنان غربی ها هستند این در حالی است که اگر زن مسلمانی در غرب بوده پیشرفت های نادری داشته مثلا بهترین فزیکدان دنیا یک زن ایرانی که در غرب درس خونده و همچنان تعدادی از پزشکان دنیا که مسلمان هستند ولی در غرب زندگی کردند و پیشرفت کردن ولی زنان مسلمان ها زیر چادر از احکام دینشون هم مطلع نیستند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این ضعف‌ها را باید برگردانید به غفلتی که ما از صفویه به بعد داشتیم و درست وقتی غرب در رنسانس خود قرار دارد ما ملاصدرا را که می‌توانست منشأ تحولی مطابق روح اسلامی در آن تاریخ باشد، تبعید می‌کنیم. به همین جهت شخصی مثل حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌‌تعالی‌علیه» متوجه شدند برای رهایی از این ضعف تاریخی، تنها با روح انقلابی و تأکید بر اسلام باید اقدام کرد و از غرب عبور نمود وگرنه همچنان‌که متوجه‌اید در بستر غرب، زن و مرد ایرانی نیز می‌تواند نشان دهد که اهل تفکر و پیشرفت است. ولی در پازل غرب ما یکی از مهره‌های غرب خواهیم بود و هویتی که باید داشته باشیم را به‌دست نمی‌آوریم. موفق باشید

15366
متن پرسش
سلام: آیا می شود گفت که آوینی متاثر از هایدگر است؟ یا از ایشان عبور کرده اند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً از هایدگر عبور کرده است و به حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» رسیده است. ولی عبور از هایدگر به آن معنا نیست که دائم متذکر تذکرات او نباشد. هایدگر همواره معلم بزرگ سؤال از متافیزیک خواهد ماند. موفق باشید

15350
متن پرسش
سلام: شما فرمودید تاریخ جدیدی شروع شده است. آیا این تاریخ مربوط به کشور ماست یا تاریخ جهانی است؟ الان ما در حال گذار از تمدن غرب هستیم یا اروپا هم دارد از عرب مدرن عبور می کند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با انقلاب اسلامی تفکری به عالم آمده است که آن تفکر، حقیقت را مطلق را می‌داند و نه نسبی. و تمدن غربی سعی در ندیدن آن دارد، ولی در واقع، تمدن انقلاب اسلامی حضور جهانی خود را جلو می‌برد و به همین جهت نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا، معنای خود را در نفیِ ایران اسلامی به صحنه آورده‌اند. البته‌ نقطه‌ی شروع این تفکر یعنی تفکر مقابله با فرهنگ استکباری، که زائیده‌ی روح پوزیتیویستی است، ایران است. موفق باشید

15349
متن پرسش
فرق اخلاق کانتی و اخلاق الهی چیست؟ لطفا مثال اسب ها را بزنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کانت، اخلاق را تا مقوله‌ی احساس وجدانی، تقلیل می‌دهد بدون آن‌که رجوع به حقیقتی را مدّ نظر داشته باشد. در حالی‌که مبنایِ اخلاق الهی، نفس‌الأمر است و نه درکِ وجدانیِ صرف. موفق باشید

15347
متن پرسش
سلام و ارادت: استاد فاضل و ارجمند. ولی در نگاه غربی بحث، بحث تغییر طبیعت است تا آن حدّی که انسان‌ها به امیال خود جواب دهند و طبیعتِ خدا را عوض ‌کنند تا مطابق امیال آن‌ها شود، این آن چیزی است که امروز در علوم انسانیِ غربی مدّ نظر است. این مطلب از حضرتعالی است. لطفا منظورتان از تغییر طبیعت را بیان کنید. سپاس فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این مطالب را در کتاب‌های «شیعه و تمدن‌زایی» و «مدرنیته و توهّم» دنبال بفرمایید. موفق باشید

15331
متن پرسش
با عرض سلام: ناظر به صوت دوم از جلسه دوم صوتهای کانال تلگرامتون، فرمودید که 1) با رعایت فضایل، نوری به عقل می رسد که در انتخاب موفق می کند. 2) هر کس عمل کند به آنچه حق می داند، خدا علمی بهش ارث می دهد. سوال اول: این علم آیا شامل علمی می شود که انسان را از سردرگمی تفاوت نظر بزرگان درآورد؟ سوال دو: آیا این علم پاسخگوی نیازهای علمی انسانی که به همه دری زده ولی در علم حصولی جواب نگرفته، هست؟ تاکید می کنم سوال در علم حصولی است مثل حقوق زن و... سوال سه: چطور با وجود فضایل در همه عرفا، عرفان را دو دسته می کنید،انقلابی و غیر انقلابی؟ در حالی که غیر انقلابیون هم فضایل ممکنه داشته باشن (بیشتر ناظر به عرفانی که در فتنه 88 شکست می خورد برام سواله) سوال چهار: مدتها برام اخلاق کانتی و الهی سوال بود و بارها جواب شنیده بودم اما سوالم حل نمی شد تا با مثال اسبی که زدید دریچه ی عمیقی از این تفاوت به رویم باز شد. سوال سه رو هم بارها پرسیدم اما برایم جا نمی افتد که بالاخره تفاوت عارفی که موضع سیاسی غلطی دارد با امام یا آقا یا احمدی نژاد چیست؟ لطفا سوال سه رو یه جوری بگید که ما خوب درک کنیم حقیقتش رو که: بالاخره چه میشود که فضایل، در انسانی منجر به انتخاب درست می شود ولی در انسانی هم نمی شود؟ و ما چگونه مطمئن شویم فضایل سبب انتخاب درستمان شده. خیلی متشکرم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1 و 2 – آری! 3- علم حضوری مثل نور است و انسان را به یک کلیّتی در مورد فهم بسیاری از امور می‌رساند. ولی در صورتی حقیقتاً عارف واقعی خواهد شد که متوجه تجلیات حضرت حق در زمان و تاریخ خود باشد و با اسمی با حضرت حق مرتبط گردد که در آن تاریخ، ظهور کرده است. به همین جهت با آمدن یک پیامبر، باقی‌ماندن بر دینِ پیامبر قبلی، کفر است. زیرا با اسمی که در قبل متجلی بوده است، دیگر نمی‌توان به طور حضوری با حضرت حق مرتبط شد، بلکه از آن به بعد در علم حصولی با آن انوار الهی مرتبط‌اند که این در واقع، ارتباط نیست بلکه اطلاع است. عمده‌ی بحث را باید در حضور تاریخیِ حادثه‌ها دنبال کنید که حضرت حق، همواره مطابق ظرف زمانه تجلی می‌کند وگرنه خدای او یک خدای ذهنی است.  - اگر بپذیریم که در هر تاریخی، فهمی و خردی به صحنه می‌آید تا آن تاریخ ساخته شود و فهم زمانه است که تفکر مخصوص آن دوران را به ما می‌دهد؛ باید در نسبت بین انقلاب اسلامی و تفکر، کمی تأمل کرد همچنان‌که همه‌ی متفکران تاریخ در زمان خود از عقل معیّن زمان خود برخاسته‌اند و از آن سخن می‌گویند. باید از خود پرسید در حال حاضر چه عقلی در میان است و معنای بی‌عقلی در این زمانه به چه معنا است. با این عقل است که می‌توان اهداف انقلاب اسلامی را تأمین کرد و نه عقل دیگر که به ما بستگی ندارد. - فهم غیر تاریخی نمی‌تواند روح تاریخ زمانه‌ی خود را تجربه و احساس کند، لذا متوجه نمی‌شود که بعضی از آرزوهایش، مربوط به تاریخ او نیست. ده‌ها سال یک خواست و آرزو را حفظ می‌کند بدون این‌که از خود بپرسد چرا جامعه‌ی او به آن آرزو و خواست نرسیده‌اند.

در تاریخِ تجدد همه‌ی آن‌چه باید در آن سرزمین شکل می‌گرفت تا آن تاریخ ظهور کند، شکل گرفت و این ربطی به تاریخ ما نداشت. آری! امور تاریخی، امور واقع‌شدنی و تحقق‌یافتنی هستند، اما در وقت و جایگاه خود و در میان مردمی که مربوط به آن تاریخ‌اند، به همان معنایی که رسول خدا(ص)فرمودند: «الْأُمُورُ مَرْهُونَةٌ بِأَوْقَاتِهَا»[1] وقوع حادثه‌ها در گرو وقت و تاریخ خاص آن‌ها است. و با این آگاهی باید متوجه باشیم همیشه و در همه‌جا قادر به هر کاری نیستیم، تنها در بستری که تاریخ ما در مقابل ما گشوده است، ما به آن‌چه باید برسیم و تقدیر و مصلحت ماست می‌رسیم؛ مگر آن‌که با فهم غیر تاریخی خود، همچنان اصرار داشته باشیم به آن‌چه در جهان تجدد است، ما نیز خواهیم رسید و باز ده‌ها سال در این آرزو دست به هیچ کاری مناسب تاریخ خود نخواهیم زد.

فهم غیر تاریخی گمان می‌کند راه توسعه‌ی غربی، آزاد از هرگونه سرزمینی و تاریخی برای هر ملتی قابل تحقق است. در حالی‌که در صدساله‌ی اخیر به جهت همین تفکر، فاصله‌ی ملت ما با توسعه‌یافتگیِ غربی، نزدیک که نه، بلکه زیاد هم شده است مگر در مصرف‌کردنِ آن‌چه جهان توسعه‌یافته عرضه می‌کند. ما نسبت به غرب دارای دو تاریخ هستیم و نمی‌توانیم برای رسیدن به غرب به فرهنگ‌ و تاریخ خود پشت کنیم زیرا در این صورت نه به درستی در تاریخ تجدد وارد می‌شویم و نه دیگر پاهایی استوار در زمین و زمان خود داریم ـ‌ از این جا رانده و از آن‌جا مانده‌ ـ و این رنج بی تاریخی است که با انقلاب اسلامی به خوبی می‌ توان از آن عبور کرد و به عهدی که مربوط به تاریخ خودمان است پایدار ماند. باید متوجه باشیم در حال حاضر در کنار تاریخ تجدد که دوران تکنیک است با انقلاب اسلامی تاریخ دیگری ظهور کرده‌است و در آن از اصولی می‌توان سخن گفت که غیر از اصول تجدد غربی است. آری دوران‌های تاریخی به راحتی ظهور و تعیّن نمی‌کنند بلکه تعیّن‌شان به اندیشه و نگاهی است که در آن‌ها به جهان و به غایات زندگی می‌شود. با توجه به این امر آیا نباید متوجه شد که تاریخ جدیدی شروع شده است؟ در ضمن بحث «زهرای مرضیه «سلام الله علیها» و هوشیاری نسبت به ظرفیت تاریخی که با اسلام شروع شد» که صوت آن نیز در صفحه‌ی اول سایت هست، نکاتی در مورد تشخیص حضور تاریخی، در اختیار شما می‌گذارم. موفق باشید

 


[1] - درر الأخبار، ص: 532

15320
متن پرسش
سلام و احترام: استاد فرزانه و مهربان آیا در فیلسوفان غربی می توان فردی را یافت که شهودات عرفانی داشته باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بلی؛ مشهورترین آن‌ها اکهارت است. موفق باشید

15319
متن پرسش
سلام و ارادت: استاد گرانقدر با توجه به اینکه غربی ها توانسته اند علوم انسانی را تولید کنند. فرصت ها و تهدیدات استفاده از این علوم چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث این موضوع مفصل است. متنی در این مورد داشته‌ام که خدمتتان ارسال می‌دارم. در ضمن کتاب اخیر آقای دکتر داوری تحت عنوان «خرد سیاسی در زمان توسعه‌نیافتگی» نکات خوبی را متذکر می‌شود. موفق باشید تحول در علوم انسانی با عبور از مدرنیته و نظر به اسماء الهی     

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

1- با توجه به این‌که انقلاب اسلامی تحولی است برای ورود احکام قدسی به ساحت مناسبات اجتماعی بشر، مسلّم علوم انسانی یکی از اساسی‌ترین دریچه‌های این ورود است و لذا معتقدین به حقیقت انقلاب اسلامی باید هرچه بیشتر به نحوه‌ی حضور علوم انسانی اسلامی حساسیّت داشته ‌باشند وگرنه با ادامه‌ی وضع موجود در نظام آموزشیِ خود با انسانی روبه‌رو خواهیم بود که لیبرال دموکراسی برای ادامه‌ی فرهنگ غربی تربیت می‌کند.

2- با نظر به این‌که انسان مؤمن به وَحی الهی، در مقایسه با انسان سکولار، به‌گونه‌ای دیگر به عالم و آدم می‌نگرد و نسبتی با حقیقت برقرار می‌کند که همواره منوّر به انوار حقایق عالم ملکوت است و در این راستا به درک و حسی می‌رسد که فرهنگ سکولار امکان درک آن را ندارد، باید موضوع اسلامی‌کردنِ علوم انسانی را جدّی گرفت تا بستری فراهم ‌شود که در آن بستر، انسانِ مؤمن به وَحی الهی پرورش یابد وگرنه با علوم انسانیِ سکولار انسانی شکل می‌گیرد که آرمان خود را در زندگی لیبرال دموکراسی غربی می‌یابد و به مرور از آرمان‌های انقلاب اسلامی فاصله می‌گیرد.

3- از آن‌جایی که مبنای نگاه انقلاب اسلامی به عالم و آدم با مبنای نگاهِ تمدن غربی به عالم و آدم به‌کلّی متفاوت است، هرگز نمی‌توانیم در فرهنگ لیبرال دموکراسی در جستجوی انسانی باشیم که بنا دارد زمین را به عالم قدس و معنویت پیوند زند. با توجه به این موضوع است که باید از خود پرسید چرا  با نیاز‌هایی که آن تمدّن برای بشر معنی کرده، می‌خواهیم ادامه‌ی حیات دهیم؟ چرا نباید در کنار زندگی محدود زمینی سفره‌ی تغذیه‌ی جان خود را در ملکوت پهن کنیم و جان خود را محلّ تجلّی اسماء الهی قرار دهیم؟ این آن‌چیزی است که این نوشتار بنا دارد مورد توجه خوانندگان محترم قرار دهد.

4- آری! «علم» به معنای تدوین داناییِ تمدّن، همیشه مورد نیاز بشر است ولی کدام بشر و کدام علم؟ اگر بشریت طوری دگرگون شود که تغذیه‌ی جان خود را در ملکوتِ عالَم جستجو نماید و بخواهد جان تشنه‌ی خود را با تجلّی انوار الهی سیراب کند، دنیای دیگری غیر از دنیایی که مدرنیته به او پیشنهاد می‌کند را می‌خواهد و علم دیگری غیر از علومی که فرهنگ مدرن مدّ نظر دارد را می‌طلبد تا همه‌ی عمر خود را صرف زمین و زندگی زمینی نکند و لذا علمی به صحنه می‌آورد که مقوّم حیات ملکوتی او باشد. در حالی‌که تمدن غربی با هویت قدسی انسان هیچ همخوانی ندارد و همین امر ضرورت تحول در علوم انسانی را برای کسانی  که دغدغه‌ی ادامه‌ی انقلاب اسلامی را دارند پیش می‌آورد.

5- در تحول در علوم انسانی باید از خود بپرسیم چه می‌خواهیم و به دنبال چه هستیم؟ تا معلوم شود آیا هنوز عالم وآدمی مدّ نظر ما است که فرهنگ غربی به ما معرفی کرده‌است و یا خود را متعلق به عالَم دیگری می‌دانیم که انقلاب اسلامی در مقابل ما گشوده است؟ مگر می‌شود بدون تغییر تعلّقِ خود نسبت به زندگی غربی به دنبال علوم انسانی اسلامی باشیم و نگران نفوذ فرهنگ غربی و استحاله‌ی انقلاب اسلامی نبود؟

6- آن‌چه بیش از همه مهم است این‌که از خود بپرسیم موانع تحول در علوم انسانی کجاست؟ چرا تمام جلساتی که جهت این موضوع تشکیل می‌شود در حدّ تأکید بر ضرورت تحول در علوم انسانی متوقّف می‌شود؟ تفسیر واقعیتی که اسلام به آن رسیده ‌است و باید در علوم انسانی اسلامی ظهور یابد، در چه رویکردی نهفته‌ است و چگونه آن رویکرد به تاریخ ما برمی‌گردد؟ ظاهراً بعد از ضرورت تحول در علوم انسانی لازم است به محتوایی که باید جایگزین شود و به روشی که این جایگزینی از طریق آن انجام می‌گیرد بیندیشیم؛ وگرنه فردا نیز همچنان ادامه‌ی امروز خواهد بود.

این نوشتار بر این موضوع تأکید دارد که علوم انسانی غربی به جهت دوری از وحی الهی، ناسوتی و ذهنی و نسبی است و لذا راه‌کار عبور از این نوع علوم انسانی تنها با رجوع به تفسیری است که معتقد است باید بشر در نگاه خود متوجه اسماءالهی و نقش اسماء در همه‌ی عالم باشد تا نه‌تنها از بن‌بستی که در علوم انسانیِ سکولار پیش آورده، رها شویم بلکه واقعی‌ترین رجوع را داشته ‌باشیم و متوجه باشیم به همان شکل که شخصیت بنیان‌گذار انقلاب اسلامی راه‌کار عبور از نظام شاهنشاهی و فرهنگ غربی را در امور سیاسی در خود داشت و با رجوعِ ملّت به شخصیت قدسیِ ایشان، آن عبور محقق شد، با رجوع به آثار علمی حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» امکان عبور از علوم انسانی غربی به علوم انسانی اسلامی فراهم می‌شود و وظیفه‌ی ما است که در سطح جامعه و با عزمی مردمی به طور جدّی به آثار حِکمی و عرفانی آن مرد بزرگ رجوع داشته باشیم.

7- انسانِ مدّ نظر حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» انسانی است که دو سر حلقه‌ی هستی یعنی «ناسوت» و «ملکوت» را به‌هم پیوسته است و این درست برعکسِ انسانی است که اومانیسم در مقابل بشر قرار داده است. مسئله‌ی نفوذ و ایجاد یک حرکت استحاله‌طلبانه در فضای فرهنگی و سیاسی در متن انقلاب اسلامی از همین‌جا شروع می‌شود که از انسانِ ترازِ انقلاب اسلامی غفلت شود و تحت عنوان «تعامل سازنده با غرب و هم‌زیستیِ مسالمت‌آمیز» انقلاب اسلامی ذیل غرب قرار گیرد.

8- ما ذیل انقلاب اسلامی، در شرایطی قرار گرفته‌ایم که می‌توانیم از تنگناهای تاریخی خود عبور کنیم؛ ولی وقوع فتنه‌ی سال 88 نشان داد نیازمند به یک بازخوانی نسبت به گذشته‌ا‌ی هستیم که بعد از انقلاب پشت سر گذاشته‌ایم تا اراده‌ی تحول به سوی آرمان‌های بزرگ انقلاب اسلامی به حاشیه نرود. وقتی از خود بپرسیم قرار بود ما با انقلاب اسلامی به کجا برویم و اکنون در کجا هستیم و تحول جامعه‌ی ما بعد از انقلاب در ظاهر و در باطن چه اندازه بود، به خطر استحاله‌ی فرهنگی توسط دشمنان اسلامی آگاه می‌شویم؛ در حالی‌که می‌دانیم دشمن استکباری به سراغ کشورهای مستقلی می‌رود که می‌داند زمینه‌ی نفوذ فرهنگی در آن‌ها فراهم است در آن حدّ که به جامعه القاء شود؛ کسی در جهان با ما دشمن نیست و یک سوء تفاهم ساده و قابل حلّ است.

گم‌شدن فضای تفکر

9- در بازخوانیِ آن‌چه گذشت و با نظرانداختن به آن‌چه واقع شده، معلوم می‌شود به باطن و ظاهر آن‌چه مطلوبمان است نرسیده‌ایم، اگر علت آن روشن شود می‌توانیم به ادامه‌ی راه خود امیدوار باشیم و در غیر این‌صورت مجبوریم از اهداف بلند خود عدول کنیم و این شروع شکست ما و زمان‌زدگی و فلک‌زدگی ما خواهد بود و با تغییر فضای ذهنی جامعه، زمینه‌ی نفوذ فرهنگی غرب فراهم می‌گردد. تنها با تأکید بر علوم انسانی اسلامی است که می‌توان از چنگال  غرب‌زدگی فرهنگی جامعه را نجات داد که البته این راه‌کار خاص خود را دارد.

10- باید از خود پرسید ما در چه شرایطی هستیم؟ آیا در شرایطی هستیم که قرآن برای ما «ذکرٌ للعالمین» است و موجب تقویت عهد قلبی ما با معانی عالیه می‌گردد و یا به بهانه‌ی «لا إکراهَ فِی الدّین» متذکر فرهنگ لیبرالیته خواهیم شد؟ قرآن به پیامبر خداf می‌فرماید: «فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ W لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ»[1] ای پیامبر! تو به آن‌ها تذکر بده، تو تنها تذکردهنده‌ای، تو نباید سلطه‌ی خود را بر آن‌ها إعمال کنی. در آن فضای روحانی و معنوی، این آیه همه را متذکر عهد فطری‌شان می‌کرد ولی عده‌ای در فضای لیبرالیته از این آیه استفاده می‌کنند که ما نباید مانع هیچ گناه و اباحه‌گری در جامعه باشیم، ما فقط باید تذکر دهیم. در حالی‌که همان پیامبری که این آیه بر او نازل شد دستور داشت بت‌ها را بشکند و بت‌خانه‌ها را خراب کند و زناکار را حدّ بزند. از این جهت باید برای عبور از فضائی که نئولیبرالیسم برای ما ایجاد کرده، علوم انسانی مخصوص به خود را به صحنه آورد.

11- وقتی متوجه باشیم در دنیای جدید روحی حاکم شده که آن روح مانع می‌شود بشر مدرن با حقایق مرتبط شود، اگر آن روح را نشناسیم و نسبت به آن حساس نباشیم و فکر کنیم همیشه الفاظ معانی خاص خود را دارند، ما تحت عنوان «احیاء علوم انسانی اسلامی» در مسیری قرار می‌گیریم که فراماسونرها در جلوی ما قرار دادند و قرآن را نیز با نگاهی می‌خوانیم که مدرنیته آن نگاه را به عالم و آدم دارد و عملاً به آن‌جایی می‌رسیم که می‌خواستیم از آن‌جا فرار کنیم. بنابراین تعجب نکنید اگر دیدید بسیاری از کتاب‌های اسلامی را که قبل از انقلاب چاپ شده است فراماسونرها نوشته‌اند ولی با ایجاد بستری که تفسیر قرآن‌شان تأیید فرهنگ غربی باشد و بیش از آن‌که آن کتاب‌ها قدسی باشند شبه قدسی اند. در فضای لیبرالیته می‌توان از امیرالمؤمنینu و سیره‌ی آن حضرت سخن گفت ولی نتیجه‌ای گرفت که در آن نتیجه فرهنگ مدرنیته تأیید شود و به برداشتی از عالم و آدم رسید که به غرب اصالت داده شود، از این جهت ابتدا باید روح حاکم بر فرهنگ غربی شناخته شود تا معنای عبور از علوم انسانی غربی به سوی علوم انسانی اسلامی ظهور کند.

12- با توجه به نکته‌ای که عرض شد تأکید می‌شود مشکل اصلی امروز ما نوع نگاهی است که غرب به روح و روان ما تحمیل کرده است، اگر ما بتوانیم با نگاهی که وَحی الهی در اختیار بشر گذاشته به موضوعات بنگریم، جهت‌گیری ما به‌کلّی دگرگون می‌شود  و در آن فضا زبان همدیگر را می‌فهمیم و اشاره‌ای را که الفاظ قدسی نسبت به معانی دارند درک می‌کنیم.

حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در رابطه با سرود «ای مطهّر» که در رثای مرحوم شهید مطهری بود، فرموده بودند: اگر این سرود در کشور عربستان سعودی پخش می‌شد آن را تحریم می‌کردم. زیرا پیش‌فرض‌های یک جامعه در رجوع به یک موضوع بسیار مهم است در حدّی که موجب حرام‌بودن یا حلال‌بودن آن سرود می‌شود. روح وهابیت، روح اصالت‌دادن به ماده است و نه‌تنها حالات عرفانی روح‌ها را درک نمی‌‌کند حتی عرفا را کافر می‌داند. با این‌که تنها با نگاه عرفانی است که انسان‌ها می‌توانند همدیگر را درک کنند و الفاظِ همدیگر را درست بفهمند. برداشت‌های ظاهری همواره با تحجر و انجماد همراه است و در همین رابطه نگاه ظاهری، مثل نگاه وهابی‌ها، از سرودِ «ای مطهر» به شخصیت متعالی مرحوم شهید مطهری منتقل نمی‌شود.

از کجا باید آغاز کرد؟

13-  وقتی با نسلی روبه‌رو هستیم که نسبت به اشارات قدسیِ اسلام و انقلاب یک نوع بی‌تفاوتی از خود نشان می‌دهد. باید از خود بپرسیم در علوم انسانیِ جاری در نظام آموزشی، این نسل به سوی چه هدفی کشانده شده؟ و چه سمت و سویی را مقابل آن قرار داده‌اند که در عین واژه‌های اسلامی چیز دیگری غیر از اسلام را جستجو می‌کند؟ اگر نوع جهت‌گیری در علوم انسانی معلوم نشود و صرفاً به محتوای اسلامی آن بیندیشیم، هزاران آیه و روایت هم که به میان آیند به نتیجه نمی‌رسیم. همین‌طور که خودِ قرآن می‌فرماید: این قرآن برای ظالمین جز خسارت به‌بار نمی‌آورد،[2] به این معنا که آن‌هایی که جهت‌گیری خود را تغییر نداده‌اند از آیات قرآن برای اثبات جهت خود استفاده می‌کنند، مثل کاری که وهابیت انجام می‌دهد. خداوند در ابتدای سوره‌ی بقره می‌فرماید: «در این قرآن هدایتِ متقین هست». یعنی اگر از ابتدا بنا را بر آن گذاشتید که می‌خواهید هرچه بیشتر با عالَم غیب آشنا شوید و خود را شایسته‌ی ارتباط با آن عالَم بکنید، قرآن برای شما حرف دارد و در این حالت است که می‌توانیم به جای نگاه غربی به خود و به عالم، با نگاه وَحی الهی به عالم و آدم بنگریم. در آن صورت دیگر نگاهِ غالب در تعریف زندگی، نگاهی است که بشر را مسئول می‌داند تا بیش از آن‌که به تغییر طبیعت بپردازد به تغییر خود بپردازد و خود را شایسته‌ی قرب نماید.

 14- آنچه غرب را به غرب امروزی تبدیل کرد و این نوع علوم انسانی را که در غرب هست پدید آورد، اندیشه‌های آقای فرانسیس بیکن بود و در همین رابطه او را پدر دنیای مدرن می‌دانند. تا آن‌جایی که شخصیت بزرگی مثل دکارت با آن‌همه عقل و تفکر، سعی می‌کند در ذیل افکار بیکن فلسفه‌ی خود را تدوین کند. روحی که از طریق بیکن در دنیای جدید حاکم شد این است که: «ما تا دیروز از طریق فیلسوفان به تعریف و تبیین طبیعت می‌پرداختیم، از امروز بناست به تغییر طبیعت بپردازیم».

یک وقت است شما معتقدید عالَم بر اساس عقل حکیمانه‌ی خالق آن خلق شده، در این حالت با این عالَم تعامل می‌کنید تا استعدادهایی که خدا در آن گذاشته است ظهور کند و شما در بستر چنین عالَمی به تعالیِ خود برسید و با تغییر خود، خود را مطابق نظام عالَم تربیت کنید تا به قرب الهی نائل شوید. این آن نگاهی است که انبیاء و حکما بر آن تکیه داشتند و در این حالت با نگاهی که معتقدیم باید خود را تغییر بدهیم تا شایسته‌ی قرب بشویم، در حدی به طبیعت می‌پردازیم که استعدادهایش را شکوفا کنیم و طبیعت را بستر تعالی خود قرار دهیم. در نظام حکیمانه‌ی الهی این انسان است که باید خود را مطابق نظام حکیمانه‌ی الهی تربیت نماید و به مقصدی بالاتر از مصرف‌کنندگیِ صِرف فکر کند. ولی در نگاه غربی بحث، بحث تغییر طبیعت است تا آن حدّی که انسان‌ها به امیال خود جواب دهند و طبیعتِ خدا را عوض ‌کنند تا مطابق امیال آن‌ها شود، این آن چیزی است که امروز در علوم انسانیِ غربی مدّ نظر است.

ملاحظه کنید رویکردها چقدر در فکر و عمل تأثیر می‌گذارند و ما تا نگاه غرب به عالم و آدم را نشناسیم و متوجه خساراتی که این نگاه به عالم و آدم وارد کرده نشویم، نمی‌توانیم به آن نوع از علوم انسانی بپردازیم که اسلام مدّ نظر دارد. حتی ممکن است از آیات و روایات استفاده کنیم ولی رجوع ما به عالم و آدم، همان رجوعی باشد که غرب به عالم و آدم دارد. همین‌طور که اگر توانستیم به جای درگیری با طبیعت، تعامل با طبیعت را پیشه کنیم و نظام عالم را نظام حکیمانه‌ای دانستیم، دیگر تکنولوژی موجود را با مبانی دیگر و چشم دیگری نگاه می‌کنیم.

شاخصه‌های علوم انسانیِ اسلامی

15- وقتی از یک طرف نقادی روح مدرنیته در مجامع علمی به میان آمد و از طرف دیگر به خدایی رجوع کردیم که اسماء حسنای او در مظاهر عالم ظهور دارد، علوم انسانی را با رویکرد اسلامی شروع کرده‌ایم. مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» در رابطه با نظر به علوم انسانی فرمودند: «باید جرأت مناقشه در رویکردِ کنونی غربِ ناشی از لیبرالیسم دموکراسی، به وجود بیاید»[3] این یک کار اساسی است. به سخن ایشان به عنوان سخن کسی نگاه کنید که مسئولیت حیات جدید نظام اسلامی را در ذیل انقلاب اسلامی به عهده گرفته است و موانع و راه‌کارهایش را می‌شناسند. حال ایشان می‌فرمایند: باید جرأت مناقشه در رویکرد غربِ ناشی از لیبرال دموکراسی به‌وجود آید. و از طرف دیگر باید رجوع به خدا، رجوع به خدای وجودی باشد که اسماء الهی، کمالات او را ظاهر می‌کنند و عالَم آینه‌ی نمایش اسماء اوست؛ این را در فرهنگ حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» باید دنبال کرد.

 اگر از این دو نکته غفلت شود، یعنی نه، مناقشه با غربِ کنونی صورت گیرد و نه، رجوع ما به خدا، وجودی و قلبی باشد، هر چه‌قدر هم بخواهیم علوم انسانی خود را اسلامی کنیم، در دامن سکولاریسم قرار داریم و در مسیری حرکت می‌کنیم که به سکولاریسم ختم می‌شود.

 با نقد غرب و با برخورد جدّی با مبانی فلسفی آن می‌توان متوجه شد این تمدن حجاب حقیقت است و حقیقت را از منظر انسان‌ها به حاشیه می‌برد در آن صورت رجوع ما به حق شروع می‌شود که این نکته‌ی مهمی است.

  رجوع به خدایِ وجودی یعنی رجوع به اسماء الهی در عالم، آنچنان جان و روان انسان را با تجلیات خود سیراب می‌کند که هرگز جایی نمی‌ماند تا قلب انسان‌ها شیفته‌ی فرهنگ غربی شود، در این حالت است که می‌فهمیم خداوند برای ما تمدن دیگری را اراده کرده و حضرت روح الله خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را جهت این امر پروریده و او نیز آثار گرانقدری جهت این امر از خود به یادگار گذاشته است.

واقعی‌ترین واقعیات

16- در رابطه با رجوع به خدایِ وجودی و اسماءُ الله جهت تحول در علوم انسانی، احتیاج است کمی بیشتر تأمل بفرمایید چون راز هم‌زبانی و تفاهم با همدیگر را می‌توانیم در این رجوع پیدا کنیم. همه متوجه‌اید که واقعیتی در این عالم داریم به نام خدا که به قول  آقای ایان‌باربور: «اُسِّ اساس معنا» است.[4] خداوند به معنی وجود مطلق که وجود همه‌ی مخلوقات از اوست، واقعی‌ترین واقعیات است. و وقتی وجودِ همه‌ی مخلوقات از اوست، پس او وجود مطلق است. وقتی خداوند وجود مطلق است، هرچیزی که حقیقتاً دارای وجود است به خدا مرتبط است و هرچیزی که ذهنی و وَهمی است، بهره‌ای برای حضور خدا در خود ندارد.  چیزهایی در این عالم هست و انسان‌ها با نظر به واقعیت آن‌ها به آن‌ها نظر دارند و چیزهایی هم انسان‌ها در ذهن خود به آن‌ها نظر دارند که «هست‌نما» می‌باشند، بدون آن‌که واقعیتی در خارج داشته باشند و انسان‌ها آن‌ها را اعتبار کرده‌اند، مثل یک طرفه‌بودن برای خیابان، در حالی‌که یک‌طرفه‌بودن برای خیابان اعتبار انسان‌ها است و خارجیت و واقعیت ندارد، اما خداوند به عنوان وجودِ مطلق، خارجیت و واقعیت دارد و بدیهی است که وجودِ مطلق تجلیاتی خواهد داشت زیرا هرچیزِ کاملی که دارای درجه‌ی وجودی متعالی است دارای تجلیاتی می‌باشد. می‌گوییم خدا وجود مطلق است و از وجود مطلق فقط وجود صادر می‌شود و آنچه از خدا صادر می‌شود به اعتبار این‌که تجلی وجود مطلق است از وجود مطلق نازل‌تر است، تفاوت‌شان در نازله و کامله بودن‌شان است، یکی کمال مطلق است و خدا است و دیگری تجلی اوست و مخلوق است.

وقتی گفته می‌شود نگاهی که حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» برای ادامه‌ی انقلاب در علوم انسانی دارند بر مبنای «وحدت وجود» است بدین معنا است که عالم همه‌‌ی مظاهر اسماء حضرت حق‌اند و ضرورت دارد متوجه باشیم امام چه می‌گویند. اساس تفکر حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در تمام آثارشان، به‌خصوص در کتاب «شرح دعای سحر» این است که این عالم همه مظاهر اسماء الهیه‌اند و اسماء الهی تجلیات انوار وجود مطلق‌اند و وجود مطلق که همان کمال مطلق است، وقتی تجلی کند، در اسماءِ حیِّ قیّومِ بصیرِ علیم، تجلی می‌کند.

 آنچه ما در خارج داریم حیِّ قدیرِ سمیع مطلق داریم یا به جامعیت که همان «اسم الله» است و یا به غیر جامعیت که همان اسم حیّ و یا سمیع و یا قدیر است؛آنچه در خارج و واقعیت هست، اسماء الهی است در مظاهری به نام مخلوقات.  مفهوم خدا در ذهن است ولی انوار الهی در خارج است و قلب‌های آماده را تحت تأثیر قرار می‌دهد. حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» می‌خواهند ما نگاهمان را نسبت به آن‌چه در خارج هست درست کنیم تا علوم انسانی ما رجوع به حق باشد و نه رجوع به خیالات و وَهمیات و اعتباریات.

باید معرفتی پیدا کرد که تمام عالم را مظاهر اسماء حق بنگریم و متوجه باشیم اسماء الهیه به جلوات مختلف در مظاهر مختلف ظاهر شده‌اند. بنده بر این موضوع تأکید دارم که علوم انسانی با عبور از نگاه فرهنگ مدرنیته و نظر به اسماء الهی، اسلامی می‌شود. اگر روشن شود فرهنگ مدرنیته به جای رجوع به اسماء الهی به عنوان رجوع به واقعی‌ترین واقعیات، تحت عنوان سوبژکتیویته رجوعش به خیالات و آرزوهای بشر است، روشن می‌شود که تا ما از مدرنیته عبور نکنیم محال است به علوم انسانیِ مورد نظر خود دست یابیم و بتوانیم انسانی ترازِ انقلاب اسلامی بپرورانیم.

افکاري که تحت تأثير غرب است، تحت تأثير فلسفه‌ي خاصي است که با شناخت آن فلسفه خاستگاه تربیت نسلی که امید نفوذ فرهنگ غربی در انقلاب اسلامی هستند و به وسیله‌ی آن‌ها فتنه‌ی 88 شکل گرفت، روشن می‌شود.

17- گاهي بدون آن‌که بدانيم و بخواهیم گرفتار سوبژکتيويته یعنی مبانی نظری فرهنگ غرب هستيم. سوبژکتيويته فرهنگي است که نظر به باور دروني دارد بدون آن‌که آن باور، ريشه‌اي در واقعيت داشته باشد. در حالی‌که پيامبران تلاش دارند ما را با حقيقتي مأنوس کنند که به عنوان يک واقعيت، عین حيات و علم است، و با اُنسي که قلب ما با او مي‌گيرد، از انوار علم و حيات او بهره‌مند ‌گردد.

در مکتب کانت و هيوم و دکارت که پدران تفکر فرهنگ مدرنيته‌اند، چيزي به نام حقيقت مطرح نيست و اگر متوجه روح غربي نباشيم و با عبور از آن به مکتب حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» رجوع نداشته باشيم، علوم انسانیِ غربی را ادامه می دهیم. ما تحت تأثير فرهنگ غربي غافل مي‌شويم که خداي واقعي داريم، اما با نظر به «وجود» و اصالت‌دادن به آن در مکتب صدرالمتألهین، مي‌توان متوجه وجود مطلقي شد که وجود همه‌ي مخلوقات از اوست. باید باور کنیم آنچه را که فرهنگ غربی به آن رجوع دارد با آن‌چه فرهنگ دینی به آن رجوع دارد متفاوت است و عملاً این دو فکر، دو نوع انسان به‌بار می‌آورد. ما فکر می‌کنیم غرب آن است که در قاب تلویزیون و قاب مانیتور ظهور کرده و در همین حدّ به مجاز نظر دارد، در حالی‌که باید بدانیم آن وقتی هم که انسان غربی دارد زندگی می‌کند با این رویکرد که ذهنیات خود را باید به خارج تحمیل کند زندگی می‌کند. ما هم تحت تأثیر فرهنگ غربی در چنین فضایی زندگی می‌کنیم و تا متوجه نشویم هر وقت رجوع ما در همه‌ی امور رجوع به اسماء الهیه نیست رجوع به خیالات و وهمیّات است، هنوز غرب‌زده‌ایم.  

مبنای علوم انسانی غربی

18- علوم انسانی غربی بر مبنای پوزیتیویسم و انکارِ هر حقیقت غیبی و وَحْی الهی تدوین شده است، در حالی‌که نظام اسلامی نظر به حقایقی دارد که وَحی الهی متذکر آن است و ما را متوجه آن حقایق می‌کند و وظیفه‌ی ما است در ذیل رهنمودهای وَحی الهی عقل و تجربه‌ی خود را به‌کار گیریم که از جهت اصلیِ خود محروم نشویم. به قول آقای فریتیوف شوان: خداوند عقل را به ما داد تا وحی را بفهمیم. می‌گوید اگر تنها با عقل خود می‌خواهی عمل کنی، نتیجه‌ی عقلِ مستقل از وَحی این می‌شود که در فرهنگ غربی مشاهده می‌کنید. به قول حضرت آیت الله بهاء الدینی«رحمة‌الله‌علیه» می‌فرمودند: این علم، عالَم را به آتش کشید. به قول غزالی عقل می‌فهمد که نمی‌تواند همه‌ی عالم را تفسیر کند و محدودیت خود را می‌شناسد و می‌فهمد که نیاز به وَحی دارد. غزالی منکر عقل نیست، معتقد است عقل می‌فهمد نیازمند به وَحی است. او کتاب «احیاء العلوم» را بر همین مبنا می‌نویسد. غزالی در ابتدا به عنوان یک فیلسوف تصور می‌کرد می‌توان با عقل جایگاه همه‌چیز را فهمید ولی بعد متوجه شد حقیقت در جایگاهی است که عقل به آن اشاره دارد ولی وَحی الهی می‌تواند ما را با آن مأنوس کند، البته متأسفانه بعد از آن‌که موضوع برایش روشن شد در تحقیر عقل افراط می‌کند.

با توجه به این‌که نظام اسلام نظر به حقایقی دارد که وَحی الهی در منظر انسان قرار داده، اگر در علوم انسانی با نظر به آن حقایق وارد میدان شدیم نظریه‌های بومی و مطابق آرمان‌های انقلاب اسلامی تولید می‌شود و انسانی به صحنه می‌آید که اهداف انقلاب اسلامی را عیناً اهداف خود می‌داند.

لازمه‌ی رجوع به اسماء الهی آن است که بتوانیم از ماهیات و مفهوماتِ ذهنی عبور کنیم و به «وجود» نظر بیندازیم و با رویکرد وجودبینی، به اسماء الهی رجوع نماییم. اگر ما پدیده‌ها و حادثه‌ها را از جنبه‌ی وجودی مورد توجه قرار ندهیم و جزءها را در کل ننگریم عملاً آن‌طور که باید و شاید پدیده‌ها را ندیده و نشناخته‌ایم و عملاً گرفتار خیالاتی می‌شویم که مولوی در داستان فیل در اطاق تاریک مطرح می‌کند و می‌گوید:

دیدنش با چشم چون ممکن نبود             اندر آن تاریکی‌اش کف می‌بسود

همچنین هریک به جزوی که رسید           فهم آن می‌کرد و بر آن می‌تنید

در کف هرکس اگر شمعی بُدی           اختلاف از گفتشان بیرون شدی

چشم حس همچون کف دستست و بس            نیست کف را بر همه‌ی او دست‌رس

می‌گوید چون فیل را نمی‌توانستند با کلّیتی که دارد ببینند هرکدام با کف دست می‌خواست فیل را بشناسد، یکی دستش به خرطوم فیل خورد، چون هیچ اطلاع قبلی از فیل نداشت، آن را به صورت ناودان تصور کرد، زیرا آن‌چه را حس کرده بود با آن‌چه در ذهن داشت تطبیق داد. مولوی می‌خواهد بگوید تا نگاه کلی نسبت به عالم نداشته باشید، جزئیات را نه درست می‌بینید و نه در جایگاه خود قرار می‌دهید. نتیجه این‌که اگر توانستیم جهت تدوین علوم انسانی از نگاه غربی عبور کنیم و به نگاه وجودی – که حقیقت همه چیز است– و در فرهنگ اسلامی مطرح است، نظر بیندازیم کار را درست شروع کرده‌ایم و حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» قبل از انقلاب در کتاب‌هایشان نگاه وجودی به عالم و آدم را تدوین کرده‌اند، باید در این موضوع هم به آثار معمار انقلاب نظر کرد تا علوم انسانیِ صحیحی در منظر ما قرار گیرد؛ وگرنه آینده‌ی ما ادامه‌ی گذشته خواهد بود.

شکستن روح سکولاریته‌ی علوم

19- ملاک تشخیص را اسلام با تعیین هدف مشخص کرده است، علومی که ما را متوجه زندگی ابدی کند و زندگی و ساز و کارهای آن را در آن راستا شکل دهد، آن علوم، علوم اسلامی است. اعم از علومی مثل حقوق و مدیریت و یا جامعه‌شناسی و فلسفه و... آنچه مهم است شکستن روحِ سکولار زده‌ای است زیرا وقتی شما موضوعِ توجه به حیات ابدی را در کنار علوم انسانی سکولار زده مطرح می‌کنید، می‌گویند این سخنان کلّی است و کاربردی نیست و سپس جایگزینی را معرفی می‌کنند که شدیداً دنیایی است و نقش عالم غیب در آن نادیده گرفته شده است. وقتی معلوم شود در آرمان شهری که انسانِ اسلامی برای خود می‌خواهد، راه اُنس با خدا در آن کاملاً گشوده است، به‌خوبی می‌توان فهمید کدام علوم بومی و اسلامی است و کدام علوم سمت و سوی غیر الهی دارد و به تعبیر مقام معظم رهبری«حفظه‌الله»، «دانش‌های ذاتاً مسموم» هستند. ایشان در سفر خود به قم فرمودند: «این علوم انسانی که امروز رایج است محتوایی دارد که ماهیتاً معارض و مخالف با حرکت اسلامی و نظام اسلامی است»[5] و بعد تأکید کردند این علوم، افرادِ مخصوص به خود را تربیت می‌کند که چون در رأس امور قرار گرفتند به ارزش‌های نظام اسلامی وفادار نخواهند بود.

20- ضرورت توجه به علوم انسانی در آن حد است که وقتی به تاریخ ملت‌ها بنگریم راز هلاکت هر تمدنی را می‌توان در بی‌توجهی به علوم انسانیِ فعّال و با نشاط جستجو کرد. ابن‌خلدون در مقدمه‌ی مشهور خود سعی وافر نموده تا نشان دهد وقتی ملتی معنی درستی از خود نداشت، چگونه سقوط می‌کند و بهره‌ای از زندگی اجتماعیِ خود نمی‌برد و آنچه به یک ملت معنی می‌دهد علوم انسانی صحیح است. علوم انسانی غربی انسان و انسانیت را از معنا و هویت خارج کرده و در نتیجه فرآیند انحطاط آن فکر و فرهنگ به اقرار اندیشمندان آن خطه شروع شده است. هیچ ملّت خردمندی سرنوشت خود را به فرهنگی گره نمی‌زند که دیر یا زود به انقراض می‌رسد. متأسفانه ما هنوز درک روشنی از دوران گذاری که انقلاب اسلامی به میان آورد تا با عبور از فرهنگ غربی به تمدن اسلامی نظر شود، نداریم و به همین جهت توجه به آن نوع علوم انسانی که مطابق اهداف انقلاب اسلامی باشد را جدّی نمی‌گیریم.

21- آنچه جوامع را به حرکت وامی‌دارد چیزی بالاتر از نیازهای مادیِ آن جامعه است. انسان لایه‌های عمیقی دارد که در ابعاد روحانیِ وی نهفته است که اگر به آن‌ها پرداخته نشود چیزی نمی‌گذرد که نسبت به فعالیت‌هایِ متعالی، بی‌انگیزه می‌شود و با روحیه‌ای اکنون‌زده نسبت به بسیاری از جوانبِ حیات خود بی‌تفاوت می‌گردد. وقتی انسان متوجه شد فطرتی دارد که زیباییِ حیات را در اُنس با خدا می‌شناسد و مقصدی دارد که آن مقصد برگشت به خدا است و در این مسیر پیامبران راه رجوع به خدا را برای او ممکن کرده‌اند و با در صحنه بودن الگوهای معصوم، به پاک‌ترین شکل می‌تواند زندگی زمینی را طی کند، با یک دنیا امید و امیدواری زندگی خود را به رسمیت می‌شناسد و با تعلقی قلبی که به این آرمان‌ها پیدا می‌کند، زندگی خود را معنی می‌بخشد و چنین شرایطی را علوم انسانی در صورتی که اسلامی باشد می‌تواند پدید آورد. انسان‌شناسی، خداشناسی، کفرشناسی و شناخت حیات ابدی از اصول علوم انسانیِ اسلامی است که منجر به تمدن اسلامی خواهد شد. شاخه‌های دیگر علوم انسانی را باید در ذیل این اصول قرار داد.

22- عمده آن است که به این نوع خودآگاهی برسیم که یافته‌های علمی در مجامع آموزشیِ ما باید با اهداف انقلاب اسلامی که عامل ریشه‌دارشدن ملت ما است، منطبق باشد وگرنه در ظلمات فرهنگ مدرنیته گرفتار گسست تاریخی می‌شویم و دانشجوی ما متوجه نمی‌شود ایرانی و مسلمان و شیعه است یا اروپایی و آمریکایی و لائیک. نظام آموزشیِ امروز ما اصلی‌ترین سنگر جریان‌های غرب‌زده است و تمام امید دشمنان ما به علوم انسانی موجود است و از عکس‌العمل شدید دشمنان نسبت به تجدید نظر در علوم انسانیِ موجود، می‌فهمیم که آن‌ها راز بقای خود را در حفظ علوم انسانی موجود می‌دانند و مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» در سفر خود به قم به این دلیل بر رجوع به فلسفه تأکید کردند زیرا در نگاه اسلامی به انسان، عقل بشر مورد خطاب قرار می‌گیرد و نه امیال او و فلسفه مسئول به صحنه‌آوردن عقل بشر است.

23- نظریه‌پردازی جهت تدوین علوم انسانی که مطابق اهداف انقلاب اسلامی باشد زیرساخت‌های فکری مخصوص به خود را می‌طلبد که ریشه در سنت‌های جامعه‌ دارد و ما اصل زیرساخت‌های فکری خود را باید از اندیشه‌های همه‌جانبه و جهانیِ حضرت روح‌الله«رضوان‌الله‌تعالی‌‌علیه» استنباط کنیم که نظر به اسماءُ‌الله دارد و همه‌چیز را از آن منظر می‌نگرد و نباید گمان کرد این کار، کار مشکلی است، سختی آن به جهت آن است که می‌خواهیم در زمینی که فرهنگ غربی برای ما طراحی کرده این افکار را پیاده کنیم، معلوم است که نمی‌شود. آیا با عقل غربی یا راسیونال می‌توان حکمت صدرایی را به متون آموزشیِ علوم انسانی برگرداند و دانش‌آموزان و دانشجویانِ خود را به‌کلّی از ظلمات شکاکیت نجات داد؟ وقتی اصالت را به عقلِ غربی دادیم چگونه می‌توانیم در آن دستگاه ثابت کنیم فرهنگ اسلامی برترین فرهنگ است؟ آیا این شبیه یک ادعای بی‌پشتوانه نیست؟ برای انسانی که موجودیتش در محدوده‌ی تولد تا مرگ تعریف شده نمی‌توان اسلام را به عنوان بهترین راه برای دنیا و آخرت پیشنهاد کرد، در آن فضا «اسلام» سخنان کلّی و مبهمی است که کاربردی نمی‌باشد. چون واقعیتی که برای انسان غرب‌زده محسوس است محدوده‌ی عالم ماده است و از ابعاد مجردِ خود بیگانه می‌باشد و تا بر جنبه‌ی پایدار، یعنی بُعد مجرد انسان و قیامت و معاد تأکید جدّی نشود، علوم انسانی به سوی عقلِ غربی سوق پیدا می‌کند، در حالی‌که باز تأکید می‌کنم متون اصلی جهت معرفت به نفس و معاد به صورتی فوق‌العاده عالمانه و قابل دسترس توسط حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» از قبل تدوین شده، باید با رجوع به آن‌ها نظریه‌پردازی‌های لازم را شروع کنیم. مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» می‌فرمایند: «اگر جای این نظریه‌پردازی(در علوم انسانی) پر نشد، نظریه‌های غیر دینی جای آن‌ها را پر خواهند کرد، هیچ نظامی در خلأ نمی‌تواند مدیریت کند، یک نظام سیاسی، اقتصادی که ساخته‌ی اذهان مادی است می‌آید جایگزین می‌شود».[6]

 24- پس از آن‌که متوجه ضرورت علوم انسانی اسلامی شدیم؛ این سؤال باقی می‌ماند که زمینه‌ی تحقق علوم انسانی اسلامی کجا باید باشد؟ آیا در فضای آموزش عالی موجود که با روح سکولاریته شکل گرفته، می‌توان علوم انسانی اسلامی را جای داد؟ و یا باید مثل انقلاب اسلامی بستر ظهور و بروز آن را در مردم دنبال کرد تا در منظر مردم افقی از تمدن اسلامی گشوده شود و بتوانند از روح غربی عبور نمایند؟ زیرا ما پس از آن‌که متوجه ضرورت تحول در علوم انسانی شدیم با دو سؤال اساسی روبه‌رو هستیم: یکی محتوای آن علوم است و دیگر روش تحقق آن. به طور جدّی باید از خود پرسید ما در چه زمین و زمینه‌ای می‌توانیم برنامه‌ی خود را پیاده کنیم؟ آیا در بستر نظام آموزشی موجود می‌توان علوم انسانی اسلامی را القاء کرد و یا آن بستر در فضای سکولار خود هرچیزی را به رنگ خود شکل می‌دهد؟ اگر این‌چنین است باید کار را به میان مردم کشاند تا مثل انقلاب اسلامی که در میان مردم شکل گرفت؛ علوم انسانی اسلامی در میان مردم به همان معنایِ عبور از نگاه غربی به عالَم و آدم و نظر به اسماء الهی شکل بگیرد و نظام آموزشی و اجرایی و مقننه مطابق مطالبات مردم خود را شکل دهند.                                          

والسلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته

 


[1] - سوره‌ی غاشیه، آیات 21 و 22.

[2] - «وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَساراً» (إسراء/  82)

[3] -  سایت خبری مشرق، ۱۴ شهريور ۱۳۸۹

[4] - به کتاب «علم و دین» از ایان‌باربور، ترجمه‌ی خرمشاهی رجوع شود.

[5] - ۲۸ مهر ماه ۱۳۸۸

[6] - بیانات در تاریخ 27/7/89  

15311
متن پرسش
سلام عليكم: استاد در مورد افرادى نظير آقاى مير باقرى كه بدون امتحان و سابقه حضور در خبرگان تاييد صلاحيت شدند، اطلاع و نظرى ندارين، تبديل شده به ابزارى براd اينكه ادعا كنن رفتار شوراى نگهبان تبعيض آميز بوده، ديگه اين كه استاد به نظرم واضحه كه ذائقه اكثريت مردم هم به تبع بعضى مسوولين، از انقلاب اسلامى داره به سوى جمهورى اسلامى تغيير ميكنه، و در چنين شرايطى اگر ظهور اتفاق نيفته قطعا انقلاب به محاق خواهد رفت، تا اونجايى كه من اطلاع دارم ظاهرا نقش يمنى ها در اتفاقات قبل از ظهور پررنگ تر از ايرانيهاست، آيا اين نشانه اى از قرار گرفتن انقلاب و آرمانهايش در سراشيبى سقوط نيست؟ اين افكار داره بنده را آزار ميده.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1ـ با توجه به سخنان آیت‌الله مومن که فرمودند باید اجتهاد نامزد‌های خبرگان برای فقهای شورای نگهبان احراز شود،‌ حال این شناخت می‌تواند با شناختی که از افراد دارند محقق شود و یا با امتحان و با توجه به درس خارج آیت‌الله میرباقری که درس قدرت‌مندی است چه در زمینه‌ی درس‌های مرسوم فقهی حوزه و چه در زمینه‌ي فقه حکومتی از آن جهت که اجتهاد ایشان برای اعضای شورای نگهبان احراز شده‌است، نمی‌توان به آن‌‌ها اشکال گرفت. 2ـ در مورد تغییر ذائقه‌ی مردم، نباید عجله کرد‌؛ مردم نسبت خود را با انقلاب طوری تعریف کرده‌اند که غیر از نسبت آن‌ها است با مسائل سیاسی و اجرایی کشور و لذا وقتی تمدنی محقق می‌شود که «علم» و «فرهنگ» و «تاریخ» در یگانگی کامل در کنار هم قرار گیرند و ما سال‌ها است از جدایی این سه مقوله رنج می‌بریم و به نظر می‌آید با ظهور انقلاب اسلامی، زمینه‌ی یگانگی این سه، ذیل فهم جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی فراهم شده است تا به جای ادامه‌ی عقلی که تنها با مفاهیم سر و کار دارد، علمی دنبال شود که در این تاریخ به کار می‌آید و عقل مفهومی خود را در خدمت شرایط جدید تاریخی قرار گیرد؛ که روح انقلاب اسلامی متذکر آن است. این علم لازم نیست ادامه‌ی تجدد باشد ولی برگشت به گذشته هم نیست و با درک تاریخی که در آن هستیم شکل می‌گیرد و در کنار آن، فرهنگِ مناسبِ این تاریخ به صحنه می‌آید. اگر درک درستی از تاریخی که در آن هستیم پیدا شود و بفهمیم با انقلاب اسلامی، تاریخ دیگری که ادامه‌ی غرب نیست، برای ما مقدّر شده و با دقت در معادلات زمانه متوجه باشیم افق آینده‌ی ما در این میدان روشن است؛ در این حالت «تفکر» ظهور می‌کند و توانایی‌ها به صحنه می‌آید، زیرا هر جا «تفکر» نیست، توانایی هم نیست. یعنی «تفکر» و «توانایی» با هم‌اند. وقتی «تفکر» نیست، مجال افراط و تفریط و دست و پازدن فراهم می‌شود و آینده را تیره و تار می‌کند و جان‌ها پژمرده و خردها، افسرده و علیل می‌نماید. با توجه به این امر،‌ وظیفه‌ی ما برای برگرداندن تفکر به جامعه سنگین می‌شود. موفق باشید 

15261
متن پرسش
سلام: استاد. بنده هرکار می کنم نمی توانم هاشمی رفسنجانی را مقابل رهبری ندانم. حدود یک ساعت با همان استادی که عرض کردم آمده بودند حوزه ما صحبت کردیم. حدودا یک سال و چند ماه است که صحبتهای آقای هاشمی را زیر بررسی دارم ولی اصلا نمی توانم قبول کنم هاشمی مقابل رهبری نباشد. اصلا صدها مَتَلک گفتن ها هیچ... در سخنرانی اخیر حضرت آقا دیدید چگونه نشسته بود؟ اصلا (زبانِ بدنش) بی احترامی بود. در بین سیاسیون دنیا مسئله ای به نام (بادی لَنگوئِج) یا همان زبان بدن مطرح است. ایشان اصلا می خواستند همین را به اهلش بفهمانند. استاد! دلمان خون است. کاری کرده اند که خود آقا هم از رهبر آینده صحبت می کند!! نمی دانیم چه کنیم تا اینها این همه پررو نشوند. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در متن جوابی که تحت عنوان «راه‌های عبور از اصلاح‌طلبیِ حزبی» عرض شد، بحث دو نگاه و دو فکر مطرح است. آقای هاشمی سخت معتقد است باید از روحیه‌ی انقلابی برای نجات جامعه عبور کرد و به جمهوری اسلامی و کشور ایران فکر نمود و مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» معتقدند این تاریخ، ظرفیت تحقق انقلاب اسلامی  و اهداف متعالی آن را دارد و برای تغییر معادلات جهانی باید بر انقلاب اسلامی تأکید کرد تا از طریق انقلاب اسلامی مشکلاتِ منجمدشده‌ی تاریخیِ ایران نیز برطرف شود. پس بحثِ دو نوع فکر است که ما باید عمیقاً به هر دو فکر بیندیشیم تا معنایِ عبور تاریخی از امثال آقای هاشمی برای جامعه‌ی ما ممکن گردد. بحث لجبازی و عناد نیست، بحث فکری است که باید از آن به‌طور منطقی عبور کرد و اتفاقاً هیاهوهایِ حزبی و ژورنالیستی مشکل را در حجاب می‌برد، بدون آن‌که جامعه بتواند از آن عبور کند. وقتی وزیر مسکن و راه‌سازی به عنوان یکی از اعضای حزب اصلاح‌طلبان از لیبرالیسم تعریف می‌کند، آیا وظیفه‌ی ما آن نیست که به طور مبسوط معنای لیبرالیسم را در فرهنگ سیاسی این دوران تبیین کنیم تا ملت مسلمان ایران متوجه شوند در فرهنگ لیبرالیسم، هیچ حرام و حلالی معنا نمی‌دهد؟ لذا است که تأکید بنده آن بود و آن است تا فضای فکری و فرهنگی، جایگزینِ جبهه‌بندی‌های ژورنالیستی گردد و تفکر به جامعه برگردد تا مردم مسلمان ایران به‌راحتی در جبهه‌ای که می‌خواهند قرار گیرند، آگاهان و عالمانه قرار بگیرند، وگرنه به اسم اسلام، در بستری قرار دارند که به اهداف نظام سرمایه‌داری منجر خواهد شد. موفق باشید   

15256
متن پرسش
با سلام: با نظر به سوالی از استاد محترم من باب مطالعه فلسفه غرب، فرمودید برای مطالعه فلسفه غرب باید بعد از فهم حکمتِ بومی خود، یک دوره‌ی کامل فلسفه‌ی غرب را دنبال کرد. در حالی که بعض اساتید بر این باورند که حکمت و فسفه اسلامی ای که برخی متفکرین و فلاسفه اسلامی ارائه نموده اند اگر ریشه یابی شود ریشه هایش در فلسفه و عقل غرب پیدا می شود. این طور که حقیر متوجه شده ام باید ابتدا همان ریشه ها را که شروعش از فلسفه و فکر غرب هست مورد بررسی قرار دهیم تا هنگامی که سراغ فلسفه و حمکت اسلامی هم می رویم بتوانیم تشخیص دهیم فلان نظر متفکر اسلامی ریشه غربی دارد یا خیر. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: امروز بحث بر سر فلسفه‌ای است که از دکارت شروع شد و با کانت و هگل ادامه یافت. از آن‌جایی که برای فهم و تفکر فلسفیِ ملت دیگر، راهی جز مقایسه و تطبیق نیست، باید ابتدا فلسفه‌ای که در این سرزمین شکل گرفته است را در دست داشته باشیم تا مقایسه و تطبیق، عملی شود. موفق باشید

15239
متن پرسش
سلام: این سوال را ناظر به سوال 15220 مطرح می کنم. شهید آوینی در مقاله «ویدیو در برابر رستاخیز تاریخی انسان» چنین می گویند: ... چه کسی می تواند اثبات کند که ضرر ویدیو از کامپیوتر بیش تر است؟ هیچ کس. مشکل اینجاست که که ما فقط با معیار اخلاق ظاهری به محصولات تمدن تکنولوژیک غرب می نگریم نه با معیار حکمت و حقیقت دین. روزگار ما روزگار اسارت در چنگ ابزاری است که هویت فرهنگی دارند. محصولات تمدن غرب همگی کم و بیش، صورت هایی مجسم از فرهنگ غرب هستند و آن چه مارشال مک لوهان در این باره می گوید درست است. به اعتقاد من اگر با چشم حکمت به محصولات تکنولوژیک بنگریم، کامپیوتر را بسیار خطرناک تر از ویدیو خواهیم یافت. کامپیوتر «بَعل ذَنوب» است: بت بزرگ. ... نخست، چرا کامپیوتر بعل ذنوب است و چرا سینما این گونه نیست؟ دوم، آیا در آینده تکنولوژی جدیدتری خواهد آمد که از کامپیوتر پیچیده تر باشد؟ در ادامه مقاله شهید آوینی پاسخ هایی می دهند ولی بنده می خواهم شما از دیدگاه خودتان پاسخ دهید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی علم در اسارت تکنیک است و علم، در میانه‌ی راه است اگر مسیر خود را تغییر ندهد و همچنان در اسارت تکنیک برای ظهورِ تکنیک برتر بماند، آینده گرفتار تکنیک‌هایی هستیم که می‌خواهد تمام آن‌چه بشر در یک لحظه تصور می‌کند، به همان شکل در خارج از ذهن، صورت‌بخشی نماید. زیرا بشر امروز از صورت‌ها بالاتر نمی‌رود تا از تکنیک عبور کند و کامپیوتر از آن جهت که فضای گسترده‌تری برای تحمیل صورت‌های ذهنی ما در آن فضا است، معلوم است که همان بت بزرگ است که حالا‌حالاها ما را به خود مشغول می‌کند و از توحید بازمان می‌دارد. موفق باشید

15240
متن پرسش
با سلام: حقير طلبه هستم و تصميم به مطالعه و آگاهي و پ‍‍‍ژوهش در حيطه غرب شناسي دارم. مطلبي از استاد ميرباقري پيدا كردم كه نيازمند توضيح شما استاد عزيز است تا منظور ايشان را براي حقير شرح دهید. متن صحبت استاد ميرباقري: اگر تئوري مدون و روشني در تحليل جامعه شناسانه، انسان شناسانه و فلسفه تاريخي نسبت به غرب نداشته باشيد و غرب را در آن چهار چوب نشناسيد، غرب‌شناسي مفيد نخواهد بود. وقتي مي‌خواهيد دشمن را در نظرية فلسفة تاريخي بشناسيد، اولاً، بايد مدل‌هاي علمي بدهيد و به شيوه‌هاي علمي به تحقيقات نظري، تحقيقات كتابخانه‌اي و تحقيقات مي داني بپردازيد. ثانياً، نظام طبقه‌بندي موضوعات در شناخت غرب داشته باشيد؛ يعني بر پاية معارف بنيادين هم متدولوژي و روشن و هم نظام طبقه‌بندي موضوعات داشته باشيد و سپس به شناخت علمي غرب در ابعاد مختلف آن بپردازيد كه آنها چكار مي‌كنند؛ چه غايتي را تعقيب مي‌كنند، چه مكانيزم‌هايي دارند، راه مقابله با آنها چيست، ظرفيت و توانايي‌هاي آنها در كجا به پايان مي‌رسد و ...
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که استاد میرباقری فرموده‌اند. در این رابطه باید بعد از فهم حکمتِ بومی خود، یک دوره‌ی کامل فلسفه‌ی غرب را دنبال کرد. و همان‌طور که دکتر داوری توصیه می‌فرمایند، آزاد از نقدِ غرب، با فیلسوفان آن دیار همدلی نمود و با توجه به تاریخی که آن عقل‌ها در آن تاریخ ظهور کرده است، فلسفه‌ی غرب را دنبال نمود. موفق باشید

15231
متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمت استاد عزیز: جناب استاد خوشحال شدیم شرح غزلیات حافظ را شروع کردید و فکر کردیم مثل کتابهایتان مطالب سنگین را با زبان شیرین خویش و توضیحات مکفی بیان می فرمایید اصطلاحات را و مقصود شاعر را شرح می فرمایید اما اکنون می بینیم بیشتر نظم حافظ را به نثر تبدیل نموده اید ممکن است مثل دیگر آثارتان غزلیات را شرح دهید. با تشکر. خداحافظ
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسئولیتی که در این نوعْ شرح، از غزلیاتِ حافظ بر خود لازم دیدم، در حدّی است که بشود اشاراتِ حافظ را متذکر مخاطبان کرد و نگذاریم حجاب ظلمانیِ زمانه، آن اشارات بس بلند را به حجاب ببرد و معلوم گردد عالَم حافظ، چه عالَمی است! تا انسانِ گرفتار در فضای سوبژکتیویته راه عبور از آن را بشناسد. از طرفی آن نوشته می‌تواند زمینه‌ی بحث مفصل گردد و به یک اعتبار، حالت سرفصلِ یک مبحث را به خود می‌گیرد، وگرنه اگر بخواهیم هر غزل حافظ را به طور کامل در این دوران شرح دهیم؛ صفحات زیادی باید نوشته شود. شما سعی بفرمایید اشارات حافظ را از غزل‌های او مدّ نظر قرار دهید. موفق باشید

15220
متن پرسش
سلام: چرا این قدر استفاده از کامپیوتر در تمام علوم فراگیر شده است؟ چه جوهره ای در کامپیوتر است که صدا و تصویر و فیلم و مدیریت این اطلاعات و ... در این وسیله جمع شده است؟ بشر چه نیازی در وجودش احساس کرده که به این درجه رسیده است؟ و چرا شهید آوینی این وسیله را بعل ذبوب می دانند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: روح بشری که طالب توسعه به روش غربی است، امورات خود را با ابزارهایی مثل کامپیوتر و اینترنت می‌تواند بگذراند و این روح، امروزه روحِ همه‌ی عالَم بشری شده است و به همین جهت این ابزارها، جهانی گشته است. کامپیوتر و اینترنت مربوط به تاریخ بشر غربی است یعنی بشری که نیازهای خود را سطحی و زودیاب کرده است. برگشت به گذشته ممکن نیست؛ ولی می‌توان به آینده‌ای فکر کرد که ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» بتوان تاریخ جدیدی را شروع کرد، حال آن تاریخ با توجه به وجوهِ قدسی‌اش چه اقتضائاتی را به همراه می‌آورد، به مرور روشن می‌شود. جمله‌ی شهید آوینی را متوجه نشدم، احتمالاً درست تایپ نشده. موفق باشید    

15171
متن پرسش
سلام استاد طاهرزاده: یه سوال بدجوری منو درگیر کرده و جوابش خیلی برام مهمه همه قبول داریم که این نظام و این انقلاب شکل گرفت که ان شاالله به ظهور امام زمان (عج) منتهی بشه، و این هم می دانیم که برای ظهور امام زمان (عج) نیاز به یاران قرص و محکمی برای ایشان است تا ظهور شکل بگیره؛ قبول دارید که وضعیت کلی جوانانی که دهه شصت زندگی میکردن (هم از لحاظ کمیت و هم کیفیت) از جوانان امروزی بهتر بودن؟ نمیگم تو این عصر، ما کسانی مثل شهید همت نداریم، اما از همان زمان با توجه به هجمه فرهنگی دشمن، به تدریج مردم ما شدن اینی که الان می بینیم، با این تفاسیر امید خیلی کم رنگ نیست؟ چرا که اگر زمانی از این انقلاب امام زمان شرایط ظهورشان می بود، همان زمان اوایل انقلاب بود که مردم حداقل از الان بهتر بودن، تو این چند سال از لحاظ اعتقادی پیشرفت کردیم یا پسرفت؟ همین الان 55 درصد تهران اصلاً نمیان رای بدن، یعنی اصلاً رهبری رو قبول ندارن، 45 درصدی هم که میان می بینید که به کی رای میدن، این تهرانه، شهرای دیگه هم درسته وضعیت روی کاغذ بهتره، ولی نسبت به قبل همه جا بد تر نشده آیا؟ من تو مدرسه شاهد درس میخونم، از سی نفر کلاس حداقل 25 نفر دوست غیر همجنس دارن، تازه تو مدرسه شاهد! خلاصه، نه اینکه نا امید باشم، نه، همه چیز دست خداست ولی همش یه حسی بهم میگه اگه قوم موسی نفاق کردن و خدا داستانشونو گفت تا ما درس بگیریم، اگه مردم امام علی (ع) رو نشناختن تا داستانشو بشنویم درس بگیریم، اگه امام حسن (ع)، امام حسین (ع) و... هر کدام ماجراهایی داشتن و به ما رسیده تا از هر کودومشون یه درس بگیریم، ما هم یه روز یه درس میشیم، یعنی جمهوری اسلامی ایران یه روزی خدایی نکرده خدایی نکرده از بی بصیرتی مردمش شکست میخوره و رهبر تنها میمونه تا صد ها و هزاران سال بعد قومی یه جای دنیا پیدا بشن تا انقلاب کنن و حکومتی برای ظهور امام زمان تشکیل بدن، اون موقع سرگذشت ما براشون میشه درس تا موفق بشن، سر گذشت مردمی که انقلاب کردن، پای امامشون وایسادن، تو جنگ سخت پیروز شدن، اما مغلوب جنگ نرم شدن، رفته رفته روسری ها رفت عقب و ... این اعتقاد من نیستا، من شدیداً امیدوارم، اما این فکری که میاد سراغمو شدیدا عذابم میده؛ بی زحمت این شما و این دغدغه فکریه من. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این قاعده را فراموش نفرمایید که وقتی یک تمدن الهی در صحنه‌ی تاریخ ظهور کند، جبهه‌ی مقابل با آن در اوج انحطاط با آن تمدن الهی به مقابله برمی‌خیزد. و همه‌ی آن‌چه می‌فرمایید تلاش و نفوذ فرهنگ استکبار است در بین مردم و جوانان ما که با پایداری و تقوایی که جبهه‌ی ایمانی انجام می‌دهد، عملاً جبهه‌ی استکبار از شکوفایی فرو می‌افتد و آرام‌آرام از صحنه‌ی تاریخ محو می‌شود و رویکردها، تغییر می‌نماید. و از این جهت خداوند به جبهه‌ی ایمانی می‌فرماید: «إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطٌ» (120/آل‌عمران). اگر (در برابرشان) استقامت و پرهيزگارى پيشه كنيد، نقشه‏ هاى (خائنانه) آنان، به هیچ‌وجه به شما زيانى نمى‏ رساند؛ خداوند به آنچه انجام مى‏ دهند، احاطه دارد. موفق باشید     

15143
متن پرسش
پایان عصر اصول گرایی حزبی انتخابات 7 اسفندماه و شکست اصول گرایی - به معنای حزبی آن – پیام های مهمی را در دل خود به همراه دارد. فهم این پیام در دایره تنگ عقلانیت قبیله گرا و ذهن حزبی نمی گنجد، لذا باید با عقلانیتی مبتنی بر معارف انقلاب اسلامی به تفسیر و درک این پدیده همت گماشت. که اگر جز این باشد این بار نیز آقایان به جای بازنگری جدی در مبانی نظری خود موضوع را در حد سیاست ورزی و تاکتیک های انتخاباتی فرو خواهند کاست و همچون انتخابات 92 فرمولی چون وحدت و یا امثال آن را برای رفع این شکست ها تجویز خواهند کرد. برای فرار از دام این تحلیل ها یاد گرفته ایم نظر به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی داشته باشیم و پدیده ها را در نسبت با آن بررسی نماییم. اصول گرایان شکنجه های فراوانی را پیش از انقلاب تحمل کرده و زحمات زیادی را برای پیروزی آن کشیده اند پس از پیروزی انقلاب نیز خدمات شایسته ای به انقلاب و جمهوری اسلامی عرضه کرده اند اما مسئله مهم ما با اصول گرایان بی تاریخی آن هاست. اصول گرایان اگرچه تا مرحه نظام اسلامی توانایی همراهی با انقلاب را داشتند اما در دوره کنونی که به دوران ایجاب و تفصیل انقلاب رسیده ایم یاری همراهی با تفکرات و طرح رهبری را ندارند. بهتر است بگوییم اکنون عصر تمدنی انقلاب اسلامی است و دوستان هم چنان با رویکردهای تثبیت نظام به فعالیت اجتماعی می پردازند. عدم همراهی اصول گرایان با تطورات و تکامل انقلاب اسلامی باعث شده تا این جماعت به جای آن که مبارزه را در لایه فرهنگ جست و جو کنند بیش از آن به سیاست اهمیت دهند و این چنین سازمان جای آرمان، صورت جای سیرت و قدرت جای خدمت را بگیرد. با چنین نگاهی بیش از آن که مردم هدف باشند، ابزار رسیدن به قدرت خواهند بود و بیش از آن که رشد مردم مسئله باشند رفتار سیاسی و آرای انتخاباتی آن ها مهم خواهد بود. به واقع اصول گرایی حزبی به جای آن که در پی رشد مردم و ارتقای علایق و ظرفیت های فکری آن ها باشد صرفا به دنبال مدیریت رفتار سیاسی آن ها هستند تا به این وسیله با ورود به ساخت سیاسی قدرت به تعبیر خودشان مشغول خدمت به ساختارهای نظام باشند. مشغول بودن به ساختارهای سیاسی بدون توجه به محتوای آن و نسبت آن با جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی خطری بود که تحت عنوان «سکولاریسم پنهان» مورد اشاره رهبری قرار گرفت و در سخنرانی های اخیرشان نیز تحت عناوین «خطر حفظ صورت انقلاب و استحاله ماهیت و سیرت آن» و توجه جوانان به «راز ماندگاری انقلاب» مورد تاکید قرار گرفته است. شاید رای ندادن مردم به اصول گرایان را نیز در همین چارچوب تحلیل کرد. مردم نیز متوجه شده اند که رویکردهای اصول گرایی حزبی، از جنس انقلاب و امام خمینی نیست لذا اصول گرایی برای آن ها جاذبه ای نخواهد داشت زیرا از دل آن راهی به عصر تمدنی انقلاب نمی توان باز کرد و بوی امام را نمی توان استشمام کرد. به همین علت نیز باید گفت عصر اصول گرایی حزبی به پایان رسیده است. اصول گرایی استحاله شده و به حزب تبدیل شده است، مردم هم این را فهمیده اند و اقبالی به آن نداشته اند لذا باید گفت عصر اصول گرایی حزبی به پایان رسیده است. اگر تحلیل فوق درست باشد به تعبیری می توان گفت فصل جدیدی از مبارزه در انقلاب امام خمینی (ره) گشوده شده است، این دوره انسان و نخبگان دیگری را می طلبد و فعالیت هایی غیر از سیاست ورزی اصول گرایی حزبی را می خواهد. پرسش حقیر آن است که مسائل اصلی این دوران چیست؟ مبارزه در این دوران به چه نحوی خواهد بود و چه تفاوت هایی با گذشته می کند؟ نسبت سیاست و فرهنگ چه خواهد بود؟ جمع بین نظر و عمل چگونه ممکن می شود؟ آرمان گرایی و عدالت خواهی اجتماعی چگونه با واقع گرایی و فعایت های نظری نخبگانی جمع خواهد شد؟ چگونه می توان رویکردهای توسعه گرای دولت را نقد کرد و هم زمان اختلالی در تجربه و فهم تاریخی مردم به وجود نیاورد؟ وجه تمایز این انتقادت با اصول گرایی حزبی چه خواهد بود؟ و از همه مهمتر چه اتفاقی در ما حزب اللهی ها باید روی دهد تا زمینه ظهور مدیران در تراز انقلاب اسلامی و مبتنی بر مکتب امام خمینی فراهم شود. چنان چه در سال های 80 تا 84 تحولاتی رقم خورد که با مدیریت رهبر انقلاب و فعالیت های بدنه حزب اللهی کشور نسل جدیدی از حزب اللهی ها تربیت شدند و در تیر ماه 84 با روی کار آمدن دکتر احمدی نژاد تفکر انقلابی به صحنه اجرا آمد اکنون الزامات بازگشت نفکر انقلابی به عذصه اجرا چه خواهد بود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- صرف نظر از این‌که نتیجه‌ی انتخابات چه باشد؛ نکات دقیقی را در رابطه با اصول‌گرایی مطرح فرموده‌اید، هم با نظر به فعالیت‌های قبل از انقلاب اصول‌گرایان و هم با توجه به فعالیت‌های آن‌ها بعد از انقلاب. حقیقتاً اصول‌گرایی باید در دهه‌ی چهارم انقلاب به سرِ عقل آید وگرنه با روحیه‌ی قبیلگی، عملاً به همان دو قطبیِ القایی مورد نظر دشمن دامن می‌زند که این مشکل بزرگ تاریخ ما است و به راحتی هم نمی‌توان از آن عبور کرد مگر با برنامه‌ریزیِ عمیق فکری و فرهنگی. ظاهراً شرایط فکرکردن تا حدّی فراهم شده است، امید است بتوان در این فضا استفاده‌ی لازم را برای آینده‌ی انقلاب داشته باشیم 2- سؤالات بسیار اساسی را مطرح فرموده‌اید که بنده مدت 10 سال در مورد آن‌ها فکر می‌کردم و ماحصلِ آن را دو کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی-رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه-» و «امام خمینی و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه» بود. حقیقتاً موضوعِ ما در این زمانه بسیار جدّی‌تر از آن است که با چند جواب کوتاه «تفکر» به جامعه برگردد. عرض بنده عبور از غرب به نحوه إشراقی است و فکر می‌کنم می‌توان از این طریق، جبهه‌ی وِلاییِ متدیّن به اهداف انقلاب اسلامی را مخاطب قرار داد. موفق باشید.

 

15103
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزيز. خواستم تحليل شما از نتايج خبرگان، مجلس شوراي اسلامي (كل كشور) و مجلس شوراي اسلامي (تهران) را بدانم. ظاهراً رفتار انتخاباتي مردم تهران با ساير نقاط كشور تفاوت داره. سپاس
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد انتخابات خبرگان که در کلّ کشور حتی در تهران، جهت‌گیریِ غالب با نظر به روح اصول‌گرایی به صحنه آمده است حتی همان‌هایی که در لیستی بودند که آقای هاشمی در رأس آن قرار داشت. و در مورد اصلاح‌طلبان و روح اصلاح‌طلبی؛ باید چند نکته را از هم تفکیک کرد. اول این‌که این نوع گرایش به اصلاح‌طلبی که امثال آقای دکتر عارف سرلیست آن است، غیر از آن اصلاح‌طلبی است که نظر به امثال آقای میرحسین موسوی دارد. و از این جهت می‌توان گفت جریان اصلاح‌طلبی از آن روحیه عبور کرده است، ولی نه به معنای آن‌که از وضعیتِ سکولاریته‌ی تاریخی که جهان را فرا گرفته است، آزاد شده باشد. نکته‌ی دوم موضوع اصول‌گرایی ما است که از یک طرف در همان وضعیت سکولاریته قرار دارد با کمی چاشنیِ تدیّن، و از طرف دیگر در دوره‌های قبل نشان دادند آن‌طور که شایسته‌ی انقلاب است، پرورش لازم نداشته‌اند و گرفتار یک نوع فقر فکری و عدم احساس حضور تاریخی هستند. و سومین نکته که از همه مهم‌تر است روبه‌روشدن با وضعیتی است که سکولاریته‌ی پنهان، به‌خوبی در کلیّت انقلاب توسط اصحاب فکر و فرهنگ تبیین نشده است و ما به خودآگاهیِ تاریخی نسبت به آن، دست نیافته‌ایم در آن حدّ که وضعیت خود را درست درک کنیم و به مردم خود افقی ماوراء وضعیت روحِ سکولاریته‌ی جهان معاصر را نشان دهیم تا در مقابل وعده‌های جریان‌های متجددمآب، از خود شیفتگی نشان ندهند. ما هنوز متوجه نیستیم که نگاه سکولاریته یک موضوع تاریخی است و باید با نظر به امکان‌های خود و بدون عجله و با برنامه‌ریزی‌های عمیق از آن عبور کنیم. هنوز نمی‌دانیم در چه محدوده‌هایی برای تحقق انقلاب اسلامی باید عمل کرد؛ وضعیت خود را درک نکرده‌ایم و متأسفانه امید به نتایج زودبازده داریم.  باید نسبت به وضعِ موجود خود که بین انقلاب اسلامی و فرهنگ تجدد قرار گرفته‌ایم، به طور جدّی فکر کنیم. ما نمی‌توانیم چشمِ خود را بر روی جذبات فرهنگ غربی ببندیم مگر آن‌که مردم خود را به جذباتی بس عالی‌تر آشنا کنیم. امروز در مقابل آتشفشانی از امیالِ نفس امّاره قرار داریم که به قول شهید آوینی: در مقابل این آتشفشان هر خانه‌ای امکان مقاومت ندارد، باید «خانه‌ای در دامنه‌ی آتشفشان بنا کرد» تا سنگ‌بناهای آن خانه در مقابل توده‌های مذاب آتشفشان، بتوانند مقاومت کنند، وگرنه همواره ما خواسته یا ناخواسته در ادامه‌ی زندگی غربی روزگار می‌گذرانیم و طعم خوش آزادگی از مناسبات دنیای غرب را به جان خود نمی‌رسانیم. ما از آن جهت مأیوس نیستیم که انقلاب اسلامی بابِ تفکر نسبت به غرب را به ما آموخته است و راهِ عبور از زمستانِ نیهیلیسم را در مقابل ما باز گذاشته. تندبادهایی در حالِ وزیدن است، ولی مقاومت نیز فراموش نگشته. با حضور در تاریخی که از طریق انقلاب اسلامی شروع شد نه‌تنها از دوقطبی‌های القایی عبور می‌کنیم بلکه معنای زندگی در انقلاب اسلامی را اصالت می‌دهیم. در ضمن نظر جنابعالی را به جواب سؤال‌های شماره‌ی 15090 و 15100 جلب می‌نمایم. موفق باشید

15089
متن پرسش
سلام: در جلسه شنبه فرمودید نگهداری از مجسمه ها و... یک نوع بت پرستی محسوب میشه قبول ولی اگر باستان شناسان پیگیر آثار باستانی نباشند و از آنها نگهداری نمی کردند ما چه تصوری از بت داشتیم یا چه تصوری از قدرتهای عجیب پیشینیان می توانستیم داشته باشیم و یا بدن فرعون که خداوند در قرآن فرموده برای عبرت باقی می ماند کجا بود؟ خود شما هم بارها در جلسات از آثار فوق العاده دوران فرعون یا همین شهر سوخته و یا مجسمه ابولهول و.. مثال زده اید و....
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم همان‌طور که قرآن متذکر می‌شود خداوند آثار آن‌ها را در حدّی که ما به عبرتِ لازمه برسیم، برای ما حفظ می‌کند و این غیر از شکل افراطی جاری در فرهنگ غربی است. موفق باشید

15072
متن پرسش
سلام: در مورد سلسله جلسات درسی آقای مجتهد شبستری در مورد هرمونوتیک. اول سخنرانی ها را گوش کنیم و بعد نقد را بخوانیم یا بالعکس؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در جریان آن سخنرانی نیستم. آن‌چه می‌دانم تشخیص فکرِ مسموم ایشان، کاری نیست که از عهده‌ی هرکس برآید. موفق باشید

15061
متن پرسش
سلام: خسته نباشید استاد. بحمدلله تا عیدِ انتخابات کم مانده است. بهمین منظور سوالی داشتم: 1. همانطور که آقا فرمودند: نفوذی فقط کسی نیست که خودش بداند چه می کند. برخی نفوذی اند و نمی دانند چه می کنند. حال با توجه به این جمله. ما اگر ببینیم آقای «ه‌» که برای خودش از لحاظ علمی عالِمی است. از لحاظ سیاسی هم کم سابقه نیست که بگوییم ندانسته و گولش زده اند. به این افراد و امثال آن هم ما باید بگوییم نفوذی که خودشان نمی دانند؟ بنظر بنده کاملا واضح است که خودِ طرف می داند. چطور می شود که از کسی هم سعودی ها حمایت کنند. هم شبکه کلمه. هم بی بی سی. هم برخی عناصر ضد دینی. هم برخی عناصر ضد انقلابی. هم طرفداران داعش. هم انگلیسی ها. هم امریکایی ها و... بعد ما بگوییم این آدم نفوذی است که خودش نمی داند؟! اصلا امکان ندارد. به نظرم مصداق حرف حضرت آقا به سران فتنه و بزرگان فتنه باز نمی گردد و فقط به آنهایی که گول اینها را خوردن باز می گردد. خواستم نظر شما را هم بدانم. ممنون. بنده که در این چند وقت چه در سخنان خود چه خصوصی چه عمومی به مردم فهماندم که: حواستان باشد از کسی که حمایت شده ی دشمن باشد هیچ خیری در نمی آید. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: منظور حضرت آقا نفوذ فرهنگی است که فرهنگ سکولار را حتی ناخودآگاه مورد اهمیت قرار می‌دهد دشمن برای نفوذ کاری می‌کند که دیگر انسان‌ها جویای حقیقت نباشند تا جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی که در مقابل فرهنگ تجدد، تأکید بر حقیقت است، برای انسان‌ها بی‌معنا شود. دشمن در امر استحاله انقلاب، کاری می‌کند تا آن‌چه را ملت ما بر اساس آن انقلاب کرده‌اند از درون پوک کند. برای رسیدن به این هدف، سعی دارد حقیقت را نسبی نشان دهد تا عملاً انسان به جای خدا بنشیند و اهداف نفس امّاره‌ی انسان‌ها اصالت پیدا کند. در این حال جایگاه انقلاب اسلامی برای چنین انسانی معنا ندارد تا ولایت فقیه که رکن رکین نظام است معنا داشته باشد. آن‌چه می‌ماند ولایت علوم تجربی و تکنولوژی است. این نوع نگاه، نگاه کسانی است که خودی نیستند و خداوند در مورد آن‌ها توصیه می‌کند: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفي‏ صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ.....‏» اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد! محرم اسرارى از غير خود، انتخاب نكنيد! آن‌ها از هرگونه شرّ و فسادى در باره‌ی شما، كوتاهى نمى ‏كنند؛ آن‌ها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشيد، نشانه‌ی دشمنى‌هاى‌شان ‏از كلام آن‌ها آشكار است؛ و آنچه در دل‌هايشان پنهان مى ‏دارند، از آن مهم‌تر است. (آل عمران/118). موفق باشید  

14992
متن پرسش
سلام و ارادت: استاد گرانقدر و والامقام لطفا بفرمایید آیا فیلسوفان غربی مورد توجه سیاستمداران غربی قرار می گیرند؟ آیا در تدوین قوانین غرب از این فیلسوفان کمک گرفته می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: برعکس جهانِ شرق که با دین می‌تواند شکل بگیرد، غرب با فلسفه شکل گرفت حتی دین خود را به کمک امثال ارسطو معنا کرد و از آن جهت که بالاخره فلسفه مانعِ اهداف نفس امّاره نمی‌تواند باشد، کارِ غرب به انتها نمی‌رسد. موفق باشید  

14991
متن پرسش
سلام و درود: استاد فرزانه و فاضل از میان فیلسوفان غربی حاضر در این قرن کدام یک مورد توجه بقیه فیلسوفان غربی عصر حاضر است؟ نظر شما در مورد تفکراتش چیست؟ سپاس فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: دکارت و کانت و هگل و هایدگر، ستون‌های تفکر غرب‌اند. باید بیش از آن‌که بخواهیم آن‌ها را نقد کنیم، سعی کنیم آن‌ها را بفهمیم. موفق باشید

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!