بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: غرب‌شناسی و مدرنیته

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
13388
متن پرسش
سلام بر استاد معظم: در مورد سخنان دکتر داوری و سخنان شما در خود و یا بی خود بودم که مطلب شما در مورد ظرفیت انقلاب در ظهور مجریان حکیم مرا به تامل وا داشت و به نظرم آمد که نباید این سخنان را سرسری گرفت. وقتی روز قبل از انتخابات متوجه شدم جلیلی قطعا رای نمی آورد و او نتوانست با ظرفیت های حزب الله جریانی قوی ایجاد کند، از جهتی خوشحال بودم و امیدوار بودم تا فضایی فراهم شود تا خط اصیل حزب الله به تعمیق معارف انقلاب همت گمارد. به نظرم رسید باید فضای دولت نهم و دهم، مفاهیم آن و در ذیل آن فتنه 88 مورد موشکافی قرار گیرد ولی متاسفانه دولت یازدهم فضا را بیشتر سیاست زده کرد و امکان تعقل در ظرفیت های انقلاب فراهم نشد. این که انقلاب ظرفیت حضور افرادی مثل احمدی نژاد را در امور اجرایی دارد، بسیار محل تامل است و باید در مورد بستری که احمدی نژاد ظهور کرد و انقلاب او را به شخصیتی جهانی تبدیل کرد زمینه تفکر را فراهم کرد. جالب آن جا بود که این فرد تمنای عدالت داشت و شدیدترین اختلافات در حوزه نظری پیرامون همین مفهوم رخ داد. یکی گفت عدالت برترین ارزش، دیگری آن را توزیع فقر و آن سیاستمدار چکمه پوش آن را به خواسته رابین هود تقلیل داد. وقتی احمدی نژاد وارد عرصه اجرایی عدالت شد، سوالاتی را از نخبگان پرسید که استاد میرباقری برای پاسخ گویی ابتدا نیاز دید که پایه ی این سوالات را بررسی کند و پاسخ دهد: « آیا عدالت یک امر مجرد و تبعی است یا یک امر ذاتی و ناشی از ماهیت احکام و رفتار است؟» و این در کتاب پاسخی به پرسش های رییس جمهور روشن است. همین عدالت است که روشن می کند ماهیت صلح و جنگ و خشونت هم به او وابسته است؛ چه مضحک است عده ای عدالت را مسخ کرده اند و واژه اعتدال را ساخته اند و با افراط و تفریط به عنوان دو سوی آن در جنگ خیالی روزگار می گذرانند. همین ها ضرورت تامل تئوریک معطوف به واقعیت را بیشتر روشن می سازد. حزب الله جریانی عدالت طلب بود و آن را به اجمال نزد خود یافته بود اما بعد از جنگ به حاشیه رانده شد و به قول رهبر انقلاب، انقلاب از ریل خارج شد و فضای گفت و گوی تمدن ها، عدالت خواهان جهان را غافلگیر کرد. به نظرم ظهور داعش و النصره را نباید خارج از به حجاب رفتن انقلاب و عدالت مد نظر آن در دوران به اصطلاح سازندگی و اصلاحات تعریف کرد؛ همچنان که نباید بیداری اسلامی را بیرون از فرآیندهای استکبار ستیزی، پیشرفت و عدالت انقلاب اسلامی در دوران احمدی نژاد تعریف کرد. متاسفانه برخی متفکرین و جامعه شناسان ما از ترس برخی انگ ها و شانتاژها نمی خواهند این حقایق را بررسی کنند. احمدی نژاد و به عبارت بهتر دولت نهم و دهم جریانی قوی را در داخل کشور شکل داد تا بتواند با جریان غرب زده و ظلم پذیر مقابله کند و این راز شکل گیری فتنه 88 بود. استاد همچنان که نسل شما استکبار را دست کم گرفت و فکر کرد « به راحتی و به زودی» (تاکید می کنم به راحتی) نسخه لیبرال دموکراسی را جمع خواهد کرد، نسل ما هم جریان غرب زده داخلی را دست کم گرفت و مخصوصا بعد از 9 دی جنازه رو به احتضار این جریان را مرده فرض کرد و در غافلگیری 92 خنجری از پشت خوردیم که امیدواریم با خون دل ولی فقیه نصرت الهی فرا برسد. به هر حال فتنه 88، به قدرت رسیدن دوباره جریان تکنوکرات به فهم دولت های احمدی نژاد وابسته است و اینکه چه کسانی نمی خواهند به سادگی به ولی فقیه اجازه ساختارسازی، نهادسازی و جامعه سازی در راستای عدالت دهند. تاریخ مشروطه به ما یاد می دهد نباید نفوذ مفاهیم غربی را در داخل جامعه دست کم گرفت؛ همچنان که به دلیل نفوذ مفاهیم شیعی در عمق جامعه نمی خواهیم توان خود را نادیده بگیریم و پدیده احمدی نژاد شاهد عینی مدعای ماست. زمانی در یکی از سایت های خبر رسانی مغرض عربی کامنتی دیدم مبنی بر این که : «کاش یک روز صبح از خواب بیدار می‏شدم و یک ایرانی بودم» با توجه به سابقه چند ده ساله جریان های نژاد پرستی پان عربیسم متوجه شدم استقبال هایی که از رفتارهای احمدی نژاد در کشورهای اسلامی می شود رفتاری احساسی نیست و قطعا ساختار نظام های عربی را دگرگون خواهد کرد. ساختاری که می توانست براساس عدالت شکل بگیرد و چگونه می توان بدون مبارزه با ظلم عدالت را به صحنه آورد؟ هنوز هم بیداری اسلامی ادامه دارد و آنچه که با مشکل مواجه شده است بهار عربی است که او هم هرزه تناوری است. بیداری اسلامی هم در تمنای عدالت مسلمانان است که دیگر آنها را از خود بی خود کرده است و لازم نیست نسلی دیگر بگذرد تا شاهد نابودی جریان بدلی اسلامی و بهار عربی باشیم. جالب نیست که پروژه بیداری اسلامی اساسا در چارت مطالعاتی هیچ متفکری نیست؛ با آن که رهبر انقلاب آینده انقلاب را در بیداری اسلامی تعریف می کند و از دانشجویان به عنوان پایه های اداره آینده انقلاب بررسی آن را می خواهد. تعجب می کنم کسانی که مذاکرات را برای فرار از افراطی گری مناسب و با تردستی زبانی سفاهتی عمیق را در گفته وابستگان به صنعت هسته ای می کارد هیچ گاه کلامی در ظهور عدالت در فضای امت اسلامی نمی گوید. جنس بیداری اسلامی و بهار عربی که با ترافیک و خودرو سازی یکی نیست؟ هست؟! چه زمان امید داشته باشیم انسان انقلاب اسلامی ظهور کند و فکر متناسب با خود را به صحنه بیاورد؟ عدالت مفهومی شبکه ای به گستره کل خلقت است و آنگاهی می توان از ظهور اسم عدل الهی در مکانی خاص سخن گفت که تلالویی حداقلی در محیط پیرامونی آن دیده شود و چگونه می توان به ایران اسلامی و انقلاب آن اندیشید ولی چشم از امت اسلامی فروبست؟ همان قدر که دیدن انرژی هسته ای بدون بررسی خشکسالی بی فکری است و هیچ بچه ای این گونه نمی اندیشد، نقد وضع تاریخی و فرهنگی کشور بدون حداقل نیم نگاهی به تقدیر مشترک مسلمانان فکر و تفکر و تعقل است؟! رهبر انقلاب چندین بار تفکری را اشاره داشتند که «انقلاب اسلامی» را مادر «بیداری اسلامی» می داند با وجود این که این سخن تلاطم های شدیدی را در فضای ایران هراسی ایجاد می کرد ولی ایشان مجبور بودند یک تنه این بار را تا به عرش به دوش بکشد. مگر یک مادر می تواند بدون توجه به فرزند ، هویت خود را بشناسد و معضلات خود را حل کند و بنیادهای مشکلات جسمی و روحی خود را چاره ای بیندیشد که ما معضلات انقلاب اسلامی را بیرون از دایره امت نقد کنیم؟ لب سخن آن است که باید عدالت را در تحقق آن دید و تحقق با قیود مکان و زمان شناخته می شود و آن کس که گستره عدالت در جهان را نادیده بگیرد با فرض تبیین عدالت دریایی را در فنجانی می گنجاند! تمدن حضوری آینده با طراحی به دست می آید و این طراحی باید به دست مردان قدسی اتفاق بیافتد تا هم قضا و تقدیر را متوجه باشند و هم اراده انسانی را. هم تاریخ را بفهمند و هم تاریخ سازی را، هم جبر را و هم اختیار را، هم حق و هم شیطان را؛ هم اولوالعلم را بفهمد و هم قلوب مریض را، هم فعل انسان را و هم فعال لما یشاء و به عبارتی تنها «فعل» را بفهمند. چقدر زیبا قرآن بیان کرده است: «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَ لَا نَبىِ‏ إِلَّا إِذَا تَمَنىَّ أَلْقَى الشَّيْطَنُ فىِ أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِى الشَّيْطَنُ ثُمَّ يحُكِمُ اللَّهُ ءَايَتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ، لِّيَجْعَلَ مَا يُلْقِى الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فىِ قُلُوبهِم مَّرَضٌ وَ الْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّلِمِينَ لَفِى شِقَاقِ بَعِيدٍ؛ وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَيُؤْمِنُواْ بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِلىَ‏ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ همچنان که این طراحی باید مبتنی بر عدالت باشد و قطعا مردان قدسی همین امر را در نظر داشته اند: «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط» اگر قرار باشد ما از خود بیرون برویم تا جایگاه اشیا را بفهمیم، باید در وجود برتر مستقر شویم تا خود نازله را در جایگاه خود قرار دهیم و این همان معنای «المیزان» است که خداوند نازل کرده است: « َأَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ» البته اثبات این که قول علامه طباطبایی در «دین» بودن المیزان استوار نمی نماید تدوین شده است و به زودی جهت تایید تقدیم حضور خواهد شد ولی ما هنوز عدالت را به عنوان پایه ای ترین مفهوم و وجود را معطوف به واقعیت نکرده ایم که انتظار داریم روشن شود. حتی فقهای شیعه با وجود آن که در بحث مستقلات عقلیه غوغا کرده اند و حسن و قبح عقلی و ذیل آن عدالت را تبیین کرده اند، فقه را فردی نگریسته اند و فقه را ظهور حق در گستره اجتماع ندیده اند از ظرفیت های عدالت محروم مانده اند و برخی هم که در احکام فردی برخی زوایای عدالت را مطرح کرده اند متهم به قیاس و امثالهم شده اند. به هر حال راه طولانی است اما یک انقلابی به طلب عدالت در قلوب جا می گیرد و به اجرای عدالت مغضوب مستکبران خواهد شد و به تعریف کردن دایره جهانی آن شرایط را برای کسی فراهم می آورد که «بقیه الله است در ظهور عدل الهی» عفو بفرمایید استاد عزیز
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نکات بسیار خوبی را مطرح فرموده بودید و حقیقتاً همین‌طور که می‌فرمایید تازه اولِ تفکر است و امکان تعقل در ظرفیت‌های انقلاب فراهم نشده است. و چه خوب می‌گویید که ما بعد از 9 دی، جنازه‌ی رو به احتضار جریان اصلاح‌طلب را مرده فرض کردیم و با دقت تمام متوجه‌اید عده‌ای به جدّ اجازه‌ی نهادسازی و جامعه‌سازی در راستای عدالت را به ولیّ فقیه نمی‌دهند، ولی در زیر پوشش رفع تشنج با استکبار جهانی و غفلت از هویت اصلی انقلاب که آن تقابل با استکبار است! آری همان‌طور که می‌گویید نباید با نظر به تجربه‌ی مشروطه، نفوذ مفاهیم غربی را در جامعه دستِ کم گرفت و از آن مهم‌تر، مدعی تمدن اسلامی  هستیم ولی پروژه‌ی بیداری اسلامی در فضای مطالعاتی ما نیست. و چشم از امت اسلامی فرو بسته‌ایم و تقدیر مشترک خود را با سایر مسلمانان جدّی نمی‌گیریم و عدالت را در گستره‌ی جهان دنبال نمی‌کنیم. و اگر هم از عدالت سخن می‌گوییم به معنای رفع تبعیض و نابودی فقر نیست، در تعریفی آکادمیک و رشدِ درآمد ملی سخن می‌گوییم که این، غیر از عدالت اسلامی است. خدا را شکر می‌کنم که می‌توانید اراده‌ی انسانی را در کنار قضا و قدر الهی بفهمید و هم تاریخ را بفهمیم و هم تاریخ‌سازی را و هم جبر را و هم اختیار را و هم فعل انسان را و هم نقش فعّال مایشاء‌بودن خداوند را. این نوع جمع‌کردن‌ها لازمه‌ی شخصیت فکری آینده‌ی ما است. همیشه برای شروع‌شدن یک تاریخ، فرایندی در میان است که آرام‌آرام ملاک‌ها و ارزش‌های تمدن حاکم به حاشیه می‌رود و برگشت به تمدن برتر به ظهور می‌رسد و انسان‌هایی در زمانه‌ی خود زندگی می‌کنند که در بین آن رفتن و این آمدن، تنفس کنند. موفق باشید

13382
متن پرسش
سلام استاد عزیز: به عقیده من مناظره هایی که با افرادی مانند صادق زیبا کلام می شود بسیار بی ارزش است زیرا این افراد اصل نظام را قبول ندارند و رژیمهای پلیدی مانند رژیمهای اسراییل و آمریکا را بر نظام جمهوری اسلامی ترجیح می دهند. حال با کسی که اصل را قبول ندارد وارد فرعیات شدن مانند این است که با کسی که خدا را قبول ندارد در مورد امامت مناظره کنیم از قبل معلوم است که هیچ نتیجه ای نخواهد داشت به عقیده شما این گونه مناظره ها انحرافی نیست و نتیجه آن ایجاد انحراف در ذهن جوانان نمی باشد که یک نوع تهاجم فرهنگی است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با شما موافقم. شاید بخواهند بی‌محتوایی چنین افرادی را با جوابی که به حرف‌های ایشان داده می‌شود روشن کنند تا این افراد نتوانند جوانان ما را فریب دهند. موفق باشید

13354
متن پرسش
سلام علیکم: 1. در جواب 13331 این مورد قبول است که تعامل بر طبیعت باید باشد. حال سئوال اینست که آقا در همان متن دفاع از هواپیما و ... می فرمایند اینها خوب است پس معلوم است ایشان ساختن اینها را تعامل با طبیعت و استخراج صحیح از طبیعت می دانند طبق حرف صریح حضرت آقا؟ 2. آیا بین جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی فرق است؟ 3. امام می فرمایند حفظ جمهوری اسلام از حفظ جان امام عصر (عج) واجب تر است، سئوال اینجاست مگر امام عصر (عج) خود قوام حکومت نیست؟ پس اگر ما مخیر بین حفظ نظام و حفظ امام عصر (عج) شدیم اگر حفظ جمهوری اسلامی را کنیم و به جان امام آسیب وارد شود خب قوام حکومت از بین می رود؟ منظور امام از این جمله چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر صورت باید به تکنولوژی با نگاه غربی نگاه نکرد و نگاه مقام معظم رهبری را در رابطه با این موضوع، در جمع سخنانشان دنبال کرد. لذا توصیه به مطالعه‌ی کتاب «مدرنیته و توهّم» را هنوز تأکید می‌کنم 2- جمهوری اسلامی مظهری است از انقلاب اسلامی 3- امام عصر«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» در اراده‌ی مبارک خود، همین را می‌خواهند که به دست حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» محقق شد و مقصود حضرت امام، تذکر به این نکته است. موفق باشید

13331
متن پرسش
سلام علیکم: راجع به پاسخ سئوال 13313 : استاد در جایی از سئوال بنده حضرت آقا می فرمایند: اين‏ها خيلى خوبند و ابزارهائى هستند براى اينكه انسان بتواند در دنيا از منابع و فرصت‏هائى كه خدا در اين طبيعت قرار داده، به بهترين وجهى استفاده كند. اگر کمی دقت گردد حضرت آقا می فرمایند خدا در این طبیعت اینها را قرار داد، حال چه اشکالی دارد انسانها رفتند و این تکنولوژی را از طبیعت گرفتند، ولی حضرتعالی می فرمایید باید خودآگاهی تاریخی نسبت به غرب پیدا کرد و این جمله رهبری را قید می زنید ولی قانع کننده نیست چونکه واقعا صریح می فرمایند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره باید این سؤال را برای خود حل کنید که ما با نگاه تعامل با طبیعت، علوم و ابزارها را باید دنبال بکنیم؟ یا با نگاه تجاوز به طبیعت؟ تمام بحث در این موضوع نهفته است، حال با هر واژه و سخنی که باشد. در رابطه با این موضوع بر مبنای آموزه‌های دینی عرایضی در کتاب «مدرنیته و توهّم» شده است. موفق باشید

13313
متن پرسش
سلام علیکم: دکتر داوری می فرمایند: غرب همه اش یک چیز است هرکجایش را بگیری همه اش را گرفته ای، حال اینکه آقا می فرمایند غرب محسناتی دارد ما می توانیم آنها را بگیریم، این تعارض چگونه حل می شود؟ به نظر آقا از گروه دوم ناقدان غرب هستند که قایل به گرفتن خوبیهای غرب می باشند. آقا می فرمایند: «قالبها اشكالى ندارند. تكنولوژى هسته‏اى هيچ گناهى نكرده، گناه مال آن كسى است كه جهت او را جهت تخريب انسانها قرار مى‏دهد. يا مثلًا فناوريهاى پيشرفته‏ى نانو، يا صنايع الكترونيك بسيار پيشرفته و آيروديناميك و امثال اين‏ها گناهى ندارند؛ اين‏ها خيلى خوبند و ابزارهائى هستند براى اينكه انسان بتواند در دنيا از منابع و فرصت‏هائى كه خدا در اين طبيعت قرار داده، به بهترين وجهى استفاده كند. گناه مال آن كسانى است كه از اين نعمت خدادادى و از اين گنجينه‏ى الهى، براى زورگوئى به بشر، تسلط به ديگران و پامال كردن حقوق ديگران استفاده مى‏كنند. شما كه مبناى خوبى داريد، شما كه به خدا معتقديد، شما كه به كرامت انسان معتقديد، شما كه با ظلم و غصب و تعدى و تجاوز مخالفيد، شما كه استكبار و جامعه‏ها يا حكومتهاى برآمده‏ى از شهوات شخصى و جمعى را تقبيح مى‏كنيد، شما اين علوم را ياد بگيريد تا ارزشهاى خودتان را در دنيا ترويج كنيد و معارف خودتان را در دنيا حاكم كنيد. اين چيز بدى است؟! يك نفر سوار هواپيما مى‏شود و براى عياشى و هرزگى، به فلان شهرِ فلان كشور مى‏رود؛ يك نفر هم سوار همين هواپيما مى‏شود، مى‏رود براى زيارت خانه‏ى خدا؛ اين هواپيما كه گناهى ندارد؛ جهت ها فرق مى‏كند. شما دانش و فناورى را فرابگيريد و از هوش ويژه‏اى كه در شما هست - كه من حالا اشاره خواهم كرد و بعضى از دوستان هم گفتند - استفاده كنيد، براى اينكه در اين جهت، قله را فتح كنيد. آن‏وقت از اين موقعيت و از اين فرصت، براى نشر ارزشهاى حقيقى - به جاى ارزشهاى دروغين، به جاى نفسانيات، به جاى هرزگى، به جاى سلطه‏ى زر و زور بر سرنوشت بشر - استفاده كنيد.»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌رسد روش و سخن مرحوم شهید آوینی موضوع را روشن کند که با خودآگاهی تاریخی اگر غرب را بفهمیم و متوجه باشیم با چه فرهنگی این تکنیک‌ها شکل گرفته است، بتوانیم ماوراء فرهنگ غربی، تکنیک را جهت دهیم و لازمه‌ی این‌کار داشتن علمی است که مبنای این تکنیک است. و آقای دکتر داوری همین نکته را تأکید می‌کنند که ما از فرهنگ تکنولوژی غربی غافل نباشیم و مقام معظم رهبری با نظر به خودآگاهیِ لازمی که می‌توانیم نسبت به فرهنگ غربی داشته باشیم، گزینشی عمل‌کردن نسبت به غرب را مطرح می‌کنند. موفق باشید

13321
متن پرسش
سلام علیکم: آقای طاهرزاده تلاش کردن در زمینه ی بیوتکنولوژی و در نهایت ابداع و اختراع در این زمینه آیا به درد اسلام میخوره؟ خداپسندانه هست؟ اتلاف وقت نیست؟ دعا کنید خدا توفیق بده برای اسلام سربازی کنیم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در عین آن‌که نظری به جواب‌ سؤال‌های 13313 و 13316 و 13317 می‌اندازید، عرض بنده آن است که ما در این تاریخ در فضای جنگ با استکبار هستیم که یکی از ابزارهای آن همین بیوتکنولوژی است و اگر در راستای تقابل با فتنه‌های دشمن وارد این علم شویم نه‌تنها اتلاف وقت نیست، بلکه موجب عزت اسلام خواهیم شد. موفق باشید

13317
متن پرسش
سلام استاد: خدا قوت. در یکی از کتاب های انقلاب اسلامی شما اشاره شده بود به اینکه هواپیما و تلویزیون و ماشین سواری باعث فرار دختر ها و پسرها و گسستگی خانواده می شود. می خواستم ادله تان را بیان کنید. 2. شما گفته بودید که علم و تکنولوژی را باید از هم تفکیک کرد می خواستم که یک مثالی بیاورید که اینگونه باشد یعنی در این مثال علم و تکنولوژی را بشود از هم تفکیک کرد. و فرمودید که هایدگر گفته است که علم نمی اندیشد پس می شود اندیشه خودمان را به علم تزریق کنیم در این رابطه هم می شود یک نمونه بیاورید که کسی توانسته باشد این کار را انجام دهد چون مشکل من و آنهایی که مباحث غرب شناسی را دنبال می کنند این است که طرح جایگزین غرب را نمی دانیم چیست و الگویی نداریم و نمی دانیم که چه جوری به آن طرح می رسیم و چگونه آن را به اجرا در آوریم و نمی دانیم که چگونه حرف رهبری را اجرا کنیم که فرمودند مرزهای علمی را باید شکست و خودمان باید علم تولید کنیم؟ کار ما شده همش نقد غرب بدون جایگزینی و به نظرم این باعث می شود که نسبت به نقد غرب دل سرد شویم و بدتر از قبل غرب را بپذیریم وقتی نمونه ای نیست خب به غیر از پذیرش غرب چاره ی دیگری هم مگر هست؟ ممنون.
متن پاسخ

- باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در عین آن‌که پیشنهاد می‌کنم به جواب سؤال شماره‌ی 13313 نظری بیندازید، در مورد گسستگی جوانان از خانواده شاید بتوان نقش فضای مجازی را برجسته دانست. چیزی که آقای دکتر یامین‌پور در مورد آن نکات خوبی را مطرح می‌کنند 2- ابتدا باید علم را در همین فضایی که فیزیک و شیمی و مکانیک مطرح می‌کنند، به‌دست آورد، سپس در این مورد فکر کرد که چرا از طریق این علوم، تکنولوژی مناسب فرهنگ خود را نسازیم. مثل کاری که جهاد سازندگی در پشتیبانی از دفاع مقدس انجام داد. سخن مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» تأکید بر تسلط علمی است تا لااقل در امور دفاعی محکوم و مقهور غرب نباشیم. ولی متأسفانه ما هنوز تا آن حدّ گرفتار فرهنگ غربی هستیم که تصوری ماوراء سبک زندگی غربی و لوازم آن نداریم تا مطابق آن زندگی، علم خود را از سلطه‌ی تکنولوژی غربی آزاد کنیم. کاری که یک زمانی با ساختنِ بادگیر‌ها در شهر یزد و یا با حفر قنات‌ها در دشت کویر ایران انجام دادیم. هنوز درگیر یک نوع زندگی ماوراء زندگی غربی نشده‌ایم تا تکنیک مناسب آن را تصور کنیم. موفق باشید

13316
متن پرسش
سلام استاد: خدا قوت 1. می خواستم یک دوره غرب شناسی برای بسیج مان بگذارم و از کتاب های شما می خواهم استفاده کنم اما نمی دانم چه جوری بیان کنم یا از کجا شروع کنم چون من موقعی که با بحث های غرب شناسی شما آشنا شدم به کل از درس دانشگاه زده شدم و مدتی اندک رفتم حوزه که با فضای آن آشنا شوم که بعد بین دانشگاه و حوزه یکی را انتخاب کنم یعنی میلم رفته بود مدتی سمت حوزه، فکر کردم تمدن اسلامی را می شود از حوزه شروع کرد که بعد که با یک روحانی که کتاب های شما را به من پیشنهاد داده بود مشورت کردم و کمی قانع شدم که از دانشگاه هم می شود تمدن سازی را شروع کرد و دوباره انگیزه ی درس خواندن در من پیدا شد ولی دوره ی سختی را گذراندم ( البته این موضوع برایم حل نشده) می خواستم ببینم چگونه با آنها بحث کنم که مثل من نشوند و به جای اینکه مثل من قهر کنند و بروند بایستند و حساب شده با غرب مبارزه کنند (رده ی سنی شان هم از دوره ی راهنمایی به بالا ست)؟ آیا اول کتاب های معرفت نفس را با آنها کار کنم بعد بروم سراغ غرب شناسی یا همان اول بروم غرب شناسی را باهاشان کار کنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید یعنی ابتدا مباحث معرفت نفس و برهان صدیقین مطرح شود و سپس کتاب «مدرنیته و توهّم»، با این تأکید که غرب، با علوم مربوطه به جای تعامل با طبیعت، تسلط بر طبیعت را پیشه کرد و ما با علوم خود سعی بر تعامل با طبیعت و کشف استعدادهای آن داریم. موفق باشید

13295
متن پرسش
سلام علیکم: کامپیوتر که یکی از محصولات تکنولوژیک است نفی و انکار خودش را در ذات خود دارد(پارادوکسیکال)، یعنی چه؟ لطفا مفصل توضیح فرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده هم نمی‌دانم این جمله به چه نکته‌ای از نکات کامپیوتر اشاره دارد! و روی‌همرفته در این موارد باید کتاب‌های مربوطه را مطالعه فرمایید مثل کتاب‌های مرحوم مددپور یا شهید آوینی و یا دکتر داوری. موفق باشید

13297
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: نسبت خیال با فضای مجازی چگونه است؟ در تمدن نوین اسلامی فضای مجازی و اینترنت خواهیم داشت؟ نسبت حکمت متعالیه با فضای مجازی چگونه است؟ فضای مجازی با حکمت متعالیه در تناقض نیست؟ در ضمن بخشی از مباحث نشست تخصصی «اسفار مجازی2؛ ارتباطات صدرایی» که دوشنبه 16 شهریور 94 با حضور حجت‌الاسلام دکتر حمید پارسانیا و حجت‌الاسلام دکتر عبدالحسین خسروپناه و جمعی از استادان و پژوهشگران این حوزه، در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد، تقدیم می گردد. (این جلسه علی رغم عنوان آن بیشتر به نسبت کلی علوم ارتباطات با فلسفه صدرایی می پردازد و نه به طور خاص فضای مجازی و فلسفه صدرایی) دکتر حميد پارسانیا: ابتدا مسئله زیست جهان در تفکر صدرایی را باید مطرح کنیم و ارتباط آن را با ارتباطات ببینیم چیست و علوم ارتباطات چه ربطی به حکمت و فلسفه به صورت کلی و فلسفه صدرایی به صورت خاص دارد و این‌ها چه تعاملی با هم دارند. پارسانیا با طرح این پرسش که علوم به طور کلی و ارتباطات به عنوان یک علم به طور خاص چه نسبتی با فلسفه دارد یا می‌تواند داشته باشد، گفت: متاسفانه در نظام عمومی علم هنوز رویکرد پوزیتویسیتی غالب است و در نظام آموزشی ما هنوز گرفتار این رویکرد از علم هستیم و به دنبال خطا و آزمون می‌رویم. وی افزود: اگر ارتباطات اینگونه تعریفی داشته باشد، یک آسیب جدی است که به این حوزه وارد شده است، اما تعریف علم امروزه این گونه باقی نمانده و دچار تحولات دیگری شده است. علم به این معنا مستقل از حوزه های معرفتی دیگر نیست. پارسانیا با اشاره به اینکه آیا کار علوم اجتماعی فقط تبیین است یا نقادی و تفسیر، گفت: هر علمی می‌تواند به تفسیر و نقادی حوزه‌های دیگر بپردازد و علوم امروزه به صورت مستقل بی‌معنا است. وی در ادامه تصریح کرد: این وابستگی، جدی است و نظریه‌های اجتماعی وامدار موسسان خودشان هستند. رویکردهای آن هم وامدار عقبه‌های فلسفی خودشان هستند. بر این اساس حکمت اسلامی یقیناً تأثیرات فراوانی بر این دانش خواهد داشت. یکی از این مبادی که تأثیرگذار است رویکردی است که حکمت صدرایی به اصل هستی دارد. نگاه توحیدی حکمت صدرایی به عالم و آدم به دو صورت در علوم ارتباطات اثر می‌گذارد. پارسانیا در ادامه بیان کرد: کسی که با نگاه صدرایی می‌نگرد رویکرد انتقادی خواهد داشت. در مباحث انسان‌شناختی، معنایی که صدرا از انسان دارد و ارتباطی که با معانی، خدا، طبیعت ... پیدا می‌کند، سوالات متعددی را برای این حوزه به وجود می‌آورد. آیا چیزی به اسم عقلانیت ارتباطی داریم؟ وی گفت: حوزه دیگری که به هستی‌شناسی باز می‌گردد و محل تأمل است بحث ارتباطات انسانی نیست، بلکه ارتباط انسان با محیط و ... است. ملاصدرا در جهانی که زیست می‌کند مواجه با نحوه انسانی با عالم است. بخش دیگر از اندیشه‌های صدرا که در این علم تاثیر گذار است، معرفت‌شناسی اوست، همانجا که علم را تعریف می‌کند و می‌گوید علم همان دانش‌ آزمون‌پذیر است و بعد می‌گوید علم با عقل شروع می‌شود و حس با حضور عقل. ابزار علم، عقل است. آیا عقل، ابزار است و یا منبع هم هست؟ پارسانیا افزود: اینها بخشی از بحث‌های معرفت‌شناختی صدرا است که می‌تواند تبیین علوم ارتباطات باشد. این نظریه برخی از نظریه‌های دیگر را دور می‌کند. این چارچوب را اگر در نظر بگیریم مسیری را برای ما طراحی می‌کند که آن مسیر علوم ارتباطات است. اما این مسیر روشی را برای خودش تولید می‌کند و البته روش است نه کاربرد نظریه. وی گفت: این ربط که مطرح کردیم یک ربط منطقی است که حکمت صدرایی یک روش برای تولید منطقی ایجاد می‌کند. ما باید عوامل غیرمعرفتی که در حوزه تاریخ و جامعه وجود دارد را بررسی کنیم و باید عوامل غیرمنطقی که نقش دارند را شناسایی کنیم پس مبادی هستی‌شناختی و انسان‌شناختی هم یک روش را پیش رو می‌گذارد که با روش‌های علمی گذشته متفاوت است. یقیناً رویکرد صدرایی روشی ایجاد می‌کند که همه را محدود نخواهد کرد که تنها یک مورد را تجویز کنند. پارسانیا تصریح کرد: دانش‌های ارتباطی، دانش‌های توزیع دانش‌اند، نه تولید دانش. یعنی دانش ارتباطات علم تولید نمی‌کند بلکه توزیع‌کننده علم است؛ به نظرم این رشته به صورت رقیبی برای متافیزیک است و رشته‌ای بسیار چالش‌برانگیز خواهد بود. دکتر عبدالحسین خسروپناه: دکتر عبدالحسین خسروپناه با اشاره به اسفار اربعه ملاصدرا و ارتباط آن با علوم ارتباطات، گفت: اگر بخواهیم علوم ارتباطات صدرایی تولید کنیم باید علوم ارتباطات را با اسفار اربعه تطبیق دهیم؛ یعنی رابطه انسان با خدا، خدا با خلق و همچنین خلق با خلق را در این علوم جستجو کنیم. وی افزود: اگر علوم ارتباطات بخواهد با اسفار اربعه ارتباط داشته باشد باید در مسیر سفر چهارم یعنی رابطه انسان با انسان و غیرانسان قرار گیرد. رئیس موسسه حکمت و فلسفه ضمن بیان ضرورت مطالعه حکمت صدرایی و به ویژه حکمت نوصدرایی و ارتباط آن با علوم ارتباطات، گفت: در حکمت صدرایی مباحث خداشناسی، هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و انسان‌شناسی مطرح می‌شود و ما باید رابطه این مباحث را با علوم ارتباطات کشف کنیم. حکمت صدرایی با توجه به موضوع اسفار و همچنین مباحث چهارگانه‌ای که بیان شد، تاثیر جدی بر علوم ارتباطات دارد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فضای مجازی از یک جهت و در ذات خود یک میدان بالقوه است برای آن‌که انسان‌ها صورت‌های مورد نظر خود را اعم از افکار و یا اشکال، در آن بنمایاند، مثل عالَم خیال. و لذا می‌توانیم صورت‌های مطلوب خود را در آن إلقاء کنیم. در تمدن اسلامی چون هرچه بیشتر به حقایق عالم نظر می‌شود و اصالت به آن عالم داده می‌شود و کم‌تر به مرتبه‌ی خیال نظر می‌گردد، به همان اندازه به فضای مجازی که محل ظهور خیال است نظر می‌شود. ولی سعی دارد در آن فضا خیالات متعالی را ظاهر کند مثل سالکی که خیالات خود را در ارتباط با عالَم عقل شکل می‌دهد و از عالم وَهم فاصله می‌گیرد. با توجه به امر فوق فکر نمی‌کنم فضای مجازی در ذات خود با حکمت متعالیه در تناقض باشد. همان‌طور که جناب ملاصدرا با طراحی هنرمندانه‌ی مدرسه‌ی خود در شیراز به نام مدرسه‌ی «خان»، صورت‌های عالیه‌ی خیال را به ظهور رساند. کتاب‌های آقای دکتر مهدی امامی‌جمعه، نکات خوبی در این مورد دارد.  موفق باشید  

13279
متن پرسش
سلام: بنده از دانشجویان سابق دانشگاه صنعتی هستم که از طریق شما با مفهوم غرب ، تکنولوژی و.. آشنا شدم و حرف های شما سوالاتی را در ذهنم ایجاد کرد که مسیر مطالعات (و شاید زندگی) ام را عوض کرد. از این بابت از شما متشکرم. اما گله ای هم دارم. در طول مطالعاتم متوجه شدم که بیشتر سخنان شما مشابه با دسخنان دکتر داوری و مرحوم فردید است و ریشه ی افکار ایشان هم به هایدگر برمی گردد. سعی کردم کتاب وجود و زمان هایدگر را بخوانم که خودتان حتما می دانید که چه متن سنگین و پیچیده ای دارد! البته از کتاب ها و مقالات دیگر هایدگر استفاده کردم و حتی در حال خواندن راهنمای کتاب وجود و زمان (به زبان انگلیسی) هستم اما فکر می کنم کتاب «وجود و زمان» هایدگر به منزله ی کلیدی برای ورود به بحث غرب زندگی و نقد تکنولوژی است با توجه به این که هایدگر فیلسوفی دقیق و نکته بین است و قدم به قدم مخاطب خود را پیش می برید و دنیای جدیدی را در مقابل او قرار می دهد. اعتقاد دارم اگر کسی متوجه این کتاب بشود به راحتی می تواند باقی قضایا را درک کند. کوتاه سخن این که چرا شما مانند سایر آثاری که شرح صوتی شان را بر روی سایت قرار دادید کتاب وجود و زمان را شرح نمی دهید و البته از شما خواهش می کنم این کار را انجام دهید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ما با روبه‌روشدن با حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و انتقادهای اجمالی که ایشان در راستای تحقق اهداف انقلاب اسلامی نسبت به فرهنگ غربی داشتند، متوجه شدیم تفصیل آن انتقادها در کلام امثال دکتر فردید و دکتر داوری نهفته است و لذا در راستای نظر به اهداف انقلاب اسلامی و عبور از غرب، از سخن آن اساتید محترم استفاده کردیم و همان‌طور که می‌فرمایید آن‌ها نیز مکرراً اشاره به اندیشه‌ی هایدگر به عنوان منظم‌ترین متفکر نقّادِ غرب، می‌کردند. بنده چند بار کتاب «هستی و زمان» هایدگر را با ترجمه‌های فارسی آن خوانده‌ام و متوجه شدم این کتاب مثل کتاب فصوص الحکم محی‌الدین باید توسط استادی توانا که یک نحوه احساس ارتباط روحی با هایدگر دارد، تدریس شود که مسلّم آن استاد من نیستم. ولی این یکی از نیازهای اساسی امروز ما است. اخیراً جناب آقای دکتر صافیان در دانشگاه اصفهان با بعضی از علاقه‌مندان، شروع کرده‌اند و بنده هم به ایشان تأکید کردم که این کتاب باید تدریس شود تا طالبان تفکر هایدگر نسبت به این تفکر سرگردان نمانند. موفق باشید

13287
متن پرسش
سلام علیکم: اگر لطف بفرمایید این دو سئوال را که قبلا پرسیده شد ولی شما فقط اکتفا به سخن رهبری نمودید را جواب بفرمایید: 1. شما می فرمایید منظور آقا علم بوده در حالی که آقا صریحا فرموده اند فناوری و فناوری هم به معنای تکنولوژی است و چون لفظ تکنولوژی خارجی است آقا از فناوری استفاده نموده اند و دیگر اینکه آنچه از فناوری متبادر به ذهن عرف است تکنولوژی می باشد؟ 2. محسنات را تخصیص زدید و فرمودید که نظم غربی منظور است، حال سئوال پیش می آید چه چیزی به غیر از تکنولوژی غربی به غرب نظم داده؟ خود شما می فرمایید نظم غربی انسان ها را ماشینی نموده، پس نظم غربی توسط تکنولوژی حاصل شده؟ 3. به هر دلیلی که شما نظم غربی را به عنوان محسنات غرب پذیرفتید با این که می فرمایید رویکرد ناسالمی دارد باید تکنولوژی هم در بدو امر پذیرفته شود ولو اینکه رویکرد ناسالم داشته باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی با استناد به سخن مقام معظم رهبری در جواب سؤال شماره‌ی 13269 داشتم. این نوع مباحث را باید از طریق کتاب‌هایی که تدوین شده است دنبال بفرمایید. بنده عرایضی در کتاب «علل تزلزل تمدن غرب» در این رابطه داشته‌ام. موفق باشید

13286
متن پرسش
سلام علیکم: 1. شما استناد به سخن آقا می فرمایید که ایشان می فرمایند توسعه به معنای توسعه غربی نیست، سئوال اینست که از این جمله چگونه نفی کامل و مطلق تکنولوژی غربی را می فرمایید؟ 2. آیا این درست است: کثرت در مقابل توحید نیست بلکه شرک در مقابل توحید است، کثرت به خودی خود بد نیست و خداوند این را خواسته و عرفا نیز می گویند در پیشگاه ما سیاست یعنی تعامل کثرت ها برای رسیدن به توحید نه نفی کثرت ها، پس کثرت باید باشد چون استعدادها مختلف است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بحث نفی کامل تکنولوژی غربی در میان نیست. بحث خودآگاهی نسبت به فرهنگ آن نکنولوژی در میان است 2- سیر و سلوک عرفا، نظر به وحدت است در کثرت و نه اصالت‌دادن به کثرت. موفق باشید

13269
متن پرسش
با سلام: راجع به جواب سئوال 13258 عرایضی داشتم: 1. شما می فرمایید منظور آقا علم بوده در حالی که آقا صریحا فرموده اند فناوری و فناوری هم به معنای تکنولوژی است و چون لفظ تکنولوژی خارجی است آقا از فناوری استفاده نموده اند و دیگر اینکه آنچه از فناوری متبادر به ذهن عرف است تکنولوژی می باشد؟ 2. محسنات را تخصیص زدید و فرمودید که نظم غربی منظور است، حال سئوال پیش می آید چه چیزی به غیر از تکنولوژی غربی به غرب نظم داده؟ خود شما می فرمایید نظم غربی انسانها را ماشینی نموده، پس نظم غربی توسط تکنولوژی حاصل شده؟ 3. به هر دلیلی که شما نظم غربی را به عنوان محسنات غرب پذیرفتید با این که می فرمایید رویکرد ناسالمی دارد باید تکنولوژی هم در بدو امر پذیرفته شود ولو اینکه رویکرد ناسالم داشته باشد؟ 4. امام راحل در وصیتنامه می فرمایند: ادعاى آنكه اسلام با نوآوردها مخالف است - همان سان كه محمد رضا پهلوى مخلوع مى‏گفت كه اينان مى‏خواهند با چهارپايان در اين عصر سفر كنند - يك اتهام ابلهانه بيش نيست. زيرا اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآوردها، اختراعات و ابتكارات و صنعتهاى پيشرفته كه در پيشرفت و تمدن بشر دخالت دارد، هيچ‏گاه اسلام و هيچ مذهب توحيدى با آن مخالفت نكرده و نخواهد كرد بلكه علم و صنعت مورد تأكيد اسلام و قرآن مجيد است. و اگر مراد از تجدد و تمدن به آن معنى است كه بعضى روشنفكران حرفه‏اى مى‏گويند كه آزادى در تمام منكرات و فحشا حتى همجنس‏بازى و از اين قبيل، تمام اديان آسمانى و دانشمندان و عقلا با آن مخالفند گرچه غرب و شرق‏زدگان به تقليد كوركورانه آن را ترويج مى‏كنند... امام صریحا می فرماید تخصیص و قیدی نزده اند و فرموده اند مظاهر تمدن، یقینا منظور تکنولوژی غرب را می فرمایند؟ لطفا به تقصیل بفرمایید چون این سئوالات مبتلابه شاگردان حضرتعالی است. با تشکر فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:  مقام معظم رهبرى «حفظه‏الله‏تعالي» در ديدار خود با جمعى از نخبگان علمى كشور در تاريخ 6/ 8/ 1388 در عين تكيه بر روى علم و تحقيق، موضوع «شكستن‏ مرزهاى علمى موجود» را به ميان مى‏كشند تا جهت‏گيرى علمى كشور مطابق فرهنگ دينى جلو رود. مى‏فرمايند: «علم را اهميت بدهيد. اين كه من سال‏هاست روى مسئله‏ ى علم، تحقيق، پژوهش، پيشرفت، نوآورى، شكستن‏ مرزهاى علمىِ موجود تكيه مى‏كنم، به خاطر اين است. بدون انواع دانش، اقتدار كشور امكان‏پذير نيست. دانش اقتدار مى‏آورد. يا درجايى ديگر مى‏فرمايند: «ما وقتى مي گوئيم پيشرفت، نبايد توسعه‏ ى به مفهوم رائج غربى تداعى بشود. امروز توسعه، در اصطلاحات سياسى و جهانى و بين المللى حرف رائجى است. ممكن است پيشرفتى كه ما مي گوئيم، با آن چه كه امروز از مفهوم توسعه در دنيا فهميده مي شود، وجوه مشتركى داشته باشد - كه حتماً دارد - اما در نظام واژگانى ما، كلمه‏ ى پيشرفت معناى خاص خودش را داشته باشد كه با توسعه در نظام واژگانى امروز غرب، نبايستى اشتباه بشود. آن چه ما دنبالش هستيم، لزوماً توسعه‏ ى غربى - با همان مختصات و با همان شاخصها - نيست.» (27/ 2/ 1388) در تاريخ 25/ 2/ 1376 مى فرمايند: «غربى ها در تبليغات خود اين گونه القاء كرده اند كه توسعه و پيشرفت مساوى غربى شدن است و متاسفانه برخى از كارگزاران و نخبگان كشور مدل پيشرفت را صرفا يك مدل غربى مى دانند كه اين مسئله اى غلط و خطرناك است .... به طور قاطع مى گويم الگوى غربى براى توسعه يك الگوى ناموفق است.» تدوين و طراحى الگوى بومى براى پيشرفت و ترقى، يكى از اقدامات ضرورى است و اگر به دنبال الگوى ديگران باشيم نظام سلطه با تحميل الگوهاى خود همواره فاصله‏ها را حفظ خواهد كرد.

به نظرم اگر نظر منتقدین غرب مثل رنه‌گنون را در کتاب «بحران جهان غرب» و یا «سیطره‌ی کمّیت» مطالعه فرمایید، بالاخره مجبوریم نگاه خود را نسبت به تکنولوژی غرب، از شیفته‌بودن به آن آزاد کنیم و یا بپذیریم که امثال رهبری و حضرت امام متوجه مشکلات پنهان در فرهنگ تکنیکی نبوده‌اند که فکر نمی‌کنم. موفق باشید

13267
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد محترم: طبیعی است که هر کسی، هر متنی را در افق معنایی خویش فهم می کند و با توجه به آن افق معنایی که دارد؛ با آن نسبت برقرار می کند و نیز با توجه به همین امر، بخش هایی از متن در نظرش بیشتر جلوه می کند و بخش هایی هم توجه او را برنمی انگیزد. نسبتی که شما با دکتر داوری برقرار کرده اید نیز از این قاعده خارج نیست. شما با توجه به افق معنایی خودتان و اعتقاد به این که فراتر از انقلاب اسلامی در زمانه ما ممکن نیست (مقدمه کتاب امام خمینی و سلوک در تقدیر توحید زمانه) و این که عقل این دوران، عقلی است که حضرت امام از آن برخوردار بودند و به صحنه آوردند و نیز اعتقاد به بیرون از عالم غربی بودن انقلاب اسلامی و ماموریت آن جهت پایان دادن به ظلمت کنونی و همچنین اعتقاد به این که این انقلاب، توسط رهبری از اجمال به تفصیل رسیده و می رسد و در نهایت می خواهد تمدن نوین اسلامی را پایه گذاری کند؛ کلمات و اشارات دکتر داوری را فهم می کنید. این امر البته فی نفسه اشکالی ندارد. اما مشکل از آنجایی شروع می شود که کسی که مطابق با نوع نگاه شما، به آثار دکتر داوری و علی الخصوص نوشته های چند سال اخیر ایشان رجوع می کند؛ به تدریج متوجه تفاوت های بسیار عمیقی میان اندیشه شما و محکمات آن، با اندیشه دکتر داوری و پارادایم های اصلی تفکر ایشان می شود. این مشکل زمانی حاد تر می شود که مشاهده می شود که شما، اندیشه دکتر داوری را نه صرفا اندیشه ای ارزشمند، بلکه آن را پشتوانه تفکر خودتان قرار می دهید و بر ماده تفکر دکتر داوری، صورت مد نظر خود را می زنید. و اینجاست که انبوه پرسش ها و تناقضات سر بر می آورد. مهم ترین پرسش این که چطور تفکری که در طرح مسائل جهان کنونی، چندان اشاره ای به انقلاب اسلامی نمی کند ( دکتر داوری متاخر را می گویم. با توجه به اینکه خود ایشان هم این نکته که تفکر ایشان را می توان به دوره های مختلف تقسیم کرد؛ قبول دارند.) و جایی برای آن باز نمی کند؛ تا جایی که به ندرت می توان در آثار چند ساله اخیر ایشان، اسمی از انقلاب اسلامی و یا تایید دلچسبی بر آن دید؛ می تواند پشتوانه تفکری باشد که فقط و فقط انقلاب اسلامی را چاره کار ما برای خروج از وضع فعلی می داند و معقتد است که نور انقلاب اسلامی، موانع سر راه خود را بر می دارد؟ چطور می شود که شما از یک سو رهبری فعلی نظام را، تفصیل دهنده اجمال انقلاب اسلامی و عبور دهنده ما از غرب معرفی می کنید؛ اما دکتر داوری در آثارشان هیچ گاه تاییدی بر این ادعای شما ندارند و هیچ گاه روند چند دهه اخیر را، آنگونه که شما تاکید می کنید و به ادامه آن خوش بین هستید؛ تایید نمی کنند و خوش بین نیستند. چطور می شود میان این حرف رهبری که گفتند: امام بزرگوار ما به ما آموختند که هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید با مقاله سال قبل دکتر داوری، هیچ اختلافی ندید؟ چطور می شود انواع و اقسام فاصله گذاری های دکتر داوری، از روند کنونی حرکت جمهوری اسلامی و رهبران آن را ندید؟ چطور می شود این جملات مطلب اخیر دکتر داوری را ندید: ظالمان همواره و همیشه ظلم خود را اگر نه عین عدل آن را امری موجه و به جا می دانسته اند زیرا برای حکومت ها ظلم امری عادی و چیزی نظیر حق حاکمان بود. اما اکنون در زمان ما حاکمان نه فقط ظلم را عدل و حق خود می دانند بلکه دیگران هم باید با بحث و درس و به عنوان نتیجه پژوهش به آنها بقبولانند که ظلم حاکمان عدل است. در این شرایط تشخیص عدل از ظلم و مقابله با ظلم و دفاع از مظلوم امر ساده ای نیست. یاد ظلم هایی که در یکصد سال اخیر زیر پرچم عدل و آزادی به مردم جهان شده است و می شود دل ها را پر از بیم و اندوه می کند. حکومت بی پروا به مردم می گوید که همه کارش بر وفق عدل و برای خدمت به مردم و تأمین مصالح کشور و حفظ اخلاق و فرهنگ است. چطور می شود هم دکتر داوری که می گویند مبارزه با ظالم با رفع ظلم و تحقق عدل دو چیز است و از سوی دیگر متذکر این نکته هستند که بنیاد عالم جدید بر مبنای ظلم است؛ حرفشان عمیق و درست باشد و هم امام و رهبری که ظلم را در بنیاد این عالم ندیده و نمی بینند و بیش از همه رسالت خود را درگیری با ظالمان و مستکبرانی نظیر آمریکا می بینند و می دانند هم درست بگویند؟ آیا نمی توان از مقاله اخیر دکتر داوری این نتیجه را گرفت: مبارزه با ظالم و دفع ظلم و تحقق عدل دو چیز است و به همین دلیل، جمهوری اسلامی که همواره در طول این چند دهه، خود را پیش قراول مبارزه با ظالمان می دانسته، از تحقق عدل در قلمرو خود نیز عاجز است؟ آری. می شود این نتیجه را از مقاله اخیر دکتر داوری گرفت. اما لازمه این امر تغییر رویکرد ماست. تا زمانی که ما با رویکرد تایید انقلاب اسلامی و اندیشه رهبرانش و مسیر کنونی اش و امید دادن به مخاطب برای ادامه وضع فعلی، به سراغ اندیشه دکتر داوری برویم؛ تنها بخشی از حرف ها و اشارات ایشان را درک می کنیم. اما کافیست که برای یک بار هم که شده، ما سعی کنیم که خود متن با ما سخن بگوید و نه این که ما حرفمان را در دهان متن بگذاریم. آن وقت خیلی چیزهای جدیدتری گیر ما می آید که تاکنون نمی آمده. کافیست که ما تعلق شدیدمان را به انقلاب اسلامی و رهبرانش را کنار بگذاریم و سپس به دکتر داوری رجوع کنیم. و نه اینکه تفکر را در خدمت ایدئولوژی خود بگیریم و اشارات دکتر داوری را بعضا مسخ کنیم. جمعی که شما میان تفکر خودتان و دکتر داوری کرده اید؛ یک جمع ایدئولوژیک و نه حقیقی است. جمعی که سرشار از تناقض ها و ابهامات است. و تنها زمانی این ابهامات و تناقضات حل می شود؛ که ما پیش فرض های خود را در حد توانمان کنار بگذاریم و نخواهیم که برکه ای را در کوزه ای بگنجانیم. خیلی جالب است که شما از یک سو خود را متعهد به تفکر می دانید و از سوی دیگر، از آنجایی که حاضر نیستید از ایدئولوژی خودتان هم چشم پوشی کنید؛ و از آنجا که در ایدئولوژی حکم تمامی امور و باید و نبایدها مشخص است، با قاطعیت می گویید: راه عبور از غرب همان راهی است که رهبری عزیز می فرمایند! به راستی اگر راه عبور از غرب، همان راهی است که رهبری می فرمایند؛ دیگر چه نیازی به رجوع عمیق به تفکر و خواندن داوری و امثالهم. چرا لقمه را دور سرمان بگردانیم؟ آیا این کار عاقلانه است؟ سخن را کوتاه کنم. قصد پرحرفی نداشتم. دکتر داوری شمشیر دولبه است که اگر چه می تواند ایدئولوژی شما را غنی تر و پرو پیمان تر بکند؛ اما از سوی دیگر می تواند موجب گسست بسیاری از تفکر شما و حتی تفکر انقلاب اسلامی بشود. امری که در مورد بنده اتفاق افتاد. به خاطر تاکیدات شما، دکتر داوری خواندم و الان در نقطه مقابل آن چه که به خاطرش غرب شناسی را خواندم قرار دارم. به نظر شما، دستگاه انقلاب اسلامی شما، برای فهم دکتر داوری ناقص و نارسا نیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این حرف درستی است که هرکس هر متنی را در افق معنایی خود می‌فهمد. ولی آیا می‌توان گفت متن به کلی صامت است؟ و یا باید متوجه بود بالاخره آن متن به افقی اشاره دارد که انسان را با خود همدل می‌کند و از آن جهت آن را می‌پذیرد. توجه دلسوزانه‌ای دارید، ولی حقیقت آن است که بنده تفکر دکتر داوری را برای عبور از غرب‌زدگی از یک‌طرف، و عبور از بی‌فکری و تحجر از طرف دیگر، برای این تاریخ و این جامعه مفید می‌دانم. 20 سال است بنده با تفکر دکتر داوری مأنوس هستم و چهار دفترچه‌ی 60 برگ و 100 برگ، حاصل یادداشت‌ها و تأملات بنده بر روی سخنان این متفکر بزرگ است. خود او هم قبول دارد سخت سخن می‌گوید، ولی او به جای عبارت؛ اشارت دارد، و این نیاز زمانه‌ی ما است تا بتوانیم از نگاه انتزاعی صرف آزاد شویم. نمی‌دانم چرا انتظار دارید داوری به عنوان یک فیلسوف مثل یک روحانی سخن بگوید؟! و نمی‌دانم چرا نگاه بنده به انقلاب را یک نگاه ایدئولوژیک فرض کرده‌اید؟! در حالی‌که بنده انقلاب را تجلی نور وجود در این تاریخ می‌دانم و دفاع از آن را یک‌نوع اُنس با حق می‌شمارم و این غیر از رویکرد آنتولوژیک به انقلاب است. در هر صورت در این مورد حرف بسیار است. از سخن آقای دکتر داوری عدم جمع بین تفکر و عدل را درنیافتم و نیز او را بی‌تفاوت به ظلم نمی‌بینم، به‌خصوص که سلوک شخصی او همه حکایت از دغدغه‌مندی نسبت به انقلاب و اسلام دارد. بعضی از عزیزان که متن دکتر داوری را خوانده بودند آن را بزرگ دانسته‌اند و بنده هم نیز فقط خواستم ذهن‌ها را متوجه‌ی آن مرد کنم، نه آن‌که بخواهم نکاتی که موافق خوانش من است برجسته نمایم. موفق باشید

13263
متن پرسش
سلام استاد خدا قوت: در پاسخ به سوال 13242 قانع نشدم و سوالاتی در ذهن دارم که عرض می کنم: اولا چگونه به آن علم نظر داشته باشیم که گرفتار فرهنگ پنهان تکنولوژی نشویم در ثانی این روحیه را چگونه در خود به وجود آوریم که مدام به آن علم نظر داشته داشته باشیم چون تفکیک آن علم و این تکنولوژی خیلی سخته و هر لحظه باید مراقب بود به بهانه نظر داشتن به آن علم گرفتار تکنولوژی و فرهنگ پنهان آن نشویم. سوال دیگر این است که مگر آن علمی که شما می گویید اصلا قابل تفکیک با این تکنولوژی است؟ من در بحث تفسیر خطبه ی 83 نهج البلاغه «قسمت4» شما یک بحث معرفت نفس پیش کشیدید و فرمودید که: اسلحه این جوری به وجود آمد: از مرگ ترسیدیم پس گشتیم در طبیعت نظام عالم دنبال چیزی که مرگ را کنترل کند و آن چیز اسلحه بود که تند تند آدم بکشیم که یک وقت ما را نکشند. شما هر چیزی که در دنیا بطلبی دنیا بهت می دهد روح شما مجرد است مجرد در عالم تجرد می تواند سیر کند عالم ماده باطنش عالم مجرد است اگر روح دنبال چیزی بود کجا سیر می کند؟ در عالم مجرد، در عالم مجرد که سیر کرد اشارات عالم مجرد قلب او را متوجه ی ابزاری از عالم ماده می کند که مطلوب اوست (که در عالم مجرد دنبالش می گشت). پس انسان قبل از رنسانس این جوری نبود که ابزارهای رنسانسی را می خواست و نیافت بلکه چون نمی خواست نیافت پس شما آنچه می خواهید را می یابید. تا این جا سخن شما بود. حالا می خواهم نتیجه بگیرم که انسان رنسانسی در عالم تجرد دنبال علمی گشت که باهاش بتواند تکنولوژی درست کند. علم که جنسش مادی نیست بلکه مجرد است پس روح انسان رنسانسی در عالم تجرد آن علم را یافت و در عالم ماده مطابق آن علم تکنولوژی را ساخت پس چه جوری شما می گویید یک علمی در دل این تکنولوژی نهفته که اگر ما به آن نظر کنیم به مرور تکنیک مطابق فرهنگ خودمان را می یابیم؟ مثلا روح خواجه نصیر در عالم تجرد گشت علمی را پیدا کرد که آن علم در عالم ماده شد رصد خانه ی مراغه، حالا یک انسان رنسانسی خودش را بکشد نمی تواند با علم خواجه نصیر به ابزاری غیر از رصد خانه ی مراغه برسد چون آن علم و ابزار مطابق هم هستند. البته این غرب شناسی خیلی پیچیده است (لااقل برای خودم) چون من برای رد حرف خودم مثال نقض دارم و آن این که شنیدم (البته فقط شنیدم مطالعه و تحقیق نکردم) که غربی ها آثار دانشمندان ما را ترجمه کردند و یاد گرفتند. یعنی مدتی شاگردی ما را کردند که حالا به این جا رسیدند. سوال این جاست که آنها چطور توانستند علم را از دانشمندان اسلامی بگیرند اما به تکنولوژی ای برسند که ضد اسلام و یا ضد عالم دینی است در حالی که طبق سخن قبل آن علم عالم تجرد و این ابزار عالم ماده مطابق هم هستند و در ثانی در کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» شما خواندم که اگر می خواهید عالم دار شوید کتابهای علمای عالم دار (مثل علامه طباطبایی) را بخوانید، خب علمای گذشته ی ما مثل ابن سینا و غیره هم که عالم دینی داشتند چطور غربی ها با ترجمه ی آثار آنها وارد عالم آنها نشدند و ابزاری ساختند بر خلاف عالم آنها؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم در این مورد سخن هایدگر کمک می‌کند که می‌گوید: «علم نمی‌اندیشد» یعنی در دل علم تکنیکی غرب می‌توان اندیشه‌ای را إعمال کرد که رویکردش به غیر از رویکردی باشد که غرب از علم خود گرفته است و از آن طریق از دام تکنولوژی و حکومت آن رهایی یافت. فراموش نکنید که امروز متفکران دنیا معتقدند این تکنیک است که بر اندیشه‌ی عالمان حکومت می‌کند و آن‌ها را به تکنیکی مافوقِ تکنیک گذشته می‌کشاند. اصلاً علم و تکنیک نمی‌اندیشید که بخواهد به تفکر گوش کند. متفکر معاصر باید بداند که مهار زندگی و فرهنگ انسان معاصر در دست اموری است که نمی‌اندیشند؛ بنابراین برای فهم وضع کنونی بی‌خانمانی و رفع بحران، باید در جستجوی راه‌های دیگری باشد. اگر قرار است انسان‌ها آینده‌ای روشن داشته باشند، این آینده نمی‌تواند تداوم گذشته یا حال باشد. «هورکهایمر» و «آدورنو» سرنوشت انسان اسیر تکنیک و مناسبات ساخته‌ی خودش را شرح دادند. اگر انسان به قصد سلطه بر طبیعت صاحب دانش و تکنولوژی شده، اکنون همین دستاوردها اسارت وی را باعث شده است. امروز تهدید سرشت انسان موضوعی کاملاً ملموس است. در گذشته، طبیعت مرجع نهایی نظم و سامان حیات ما تلقی می‌شد و همه‌ی تغییرات و تخریب‌ها، در نهایت، در دریای طبیعت منحل می‌گشت؛ اما امروز، بنیاد طبیعت دستخوش تهدید است و به دشواری می‌توان علائمی حاکی از غلبه‌ی عقل و اراده‌ی آدمی بر سرنوشت خود نشان داد. موفق باشید

13262
متن پرسش
سلام: درباره اون سوال و جواب و فرمایشات شما به نظرم اومد با ذکر این جمله تان «حاصل سال‌ها تفکر بنده جهت جمعِ بین تفکر و عدالت؛ در آن می‌باشد که دینداری در جلوه و سیره‌ی یک انسان قدسی محقق شود.» دارید سوالات بی جواب رضا داوری اردکانی را این گونه راه حل می دهید و ما را از گیجی مطالعه افکار دکتر داوری بزرگوار می رهانید؟ درسته؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: دکتر داوری همیشه سعی دارد اشاراتی را مدّ نظر ما قرار دهد که در دل آن اشارات، ما خودمان راه را پیدا کنیم. و در جمع‌بندی بنده عرض کردم در این تاریخ با نظر به شخصیت اشراقی حضرت امام، تفکر به تاریخ ما برمی‌گردد، زیرا ما در سابقه‌ی دینی خود باید به دنبال تفکر باشیم و عقل دینی برای ما امکان تفکر را فراهم می‌کند. موفق باشید

13258
متن پرسش
سلام علیکم: استاد در جواب 1342 عرضی داشتم: در آثار غرب شناسی شما این نکته کاملا مشهود است که تکنولوژی غرب را ابتدائا قبول ندارید ولی می فرمایید امروز باید از آن استفاده نمود و در زمانی از آن عبور کرد، ولی سخن آقا بسیار صریح است که می فرمایند غرب محسناتی دارد و یکی از مصادیق را می فرمایند فناوری و تکنولوژی آن است و این حرف را مطلق فرمودند و مقید به زمان خاصی نکردند که مثلا بگویند در این زمان باید از آن استفاده کرد، ولی حرف شما در اول کلام این است که نفی تکنولوژی کنید ولی در حکم ثانویه ای می فرمایید امروز این بی خردی است که تکنولوژی را کنار بگذاریم، لطفا تعرض سخن رهبری که مطلق فرمودند و سخن شما که مقید می کنید را رفع بفرمایید؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید بین تکنولوژی و علم باید تفکیک کرد. آن‌چه رهبری عزیز بر آن تأکید دارند علم است و در ضمن آن‌چه را که در فرهنگ غربی زیبا می‌دانند، نظمی است که در آن فرهنگ بوده است هرچند رویکرد آن‌ها رویکرد سالمی نبوده و نیست. موفق باشید

13242
متن پرسش
راجع به بیانات رهبری سوال داشتم که در ادامه می نویسم و آن این است که فرهنگ غرب سراسر بد است و فرهنگش با تکنولوژی اش فرقی ندارد یعنی اگر تکنولوژی آن را بگیری انگار فرهنگ آن را گرفتی چون آن تکنولوژی زاییده ی آن فرهنگ است. انسان ها بر اساس فکرشان عمل می کنند. اگر با نگاه غیر توحیدی به عالم نگاه کردیم خب ابزاری می سازیم مطابق با آن نگاه و اگر توحیدی نگاه کردیم ابزارمان هم مطابق آن نگاه می شود. اما از بیانات آقا این جوری فهمیدم که ایشان چنین نظری ندارند و من نمی توانم حرف ایشان را بپذیرم لطفا راهنمایی کنید. شاید بد فهمیدم شاید غرب شناسی من ضعیف است و شاید رهبری در این برهه ی زمانی که اکثرا شیفته ی تکنولوژی غرب هستند دارند تقیه می کنند متن بیانات رهبری در جلسه ی پرسش و پاسخ با جوانان «13/11/1377»: سوال یکی از جوانان: جوانانی که در دوران انقلاب بوده‌اند، حضور سلطه استعمار را به‌خوبی لمس کرده‌اند؛ به خاطر این که خیلی چیزها را دیده و درک نموده‌اند. ولی جوانانِ امروز مفهوم و تصویر روشنی از سلطه و استعمار در ذهنشان نیست و این طبیعی است؛ به دلیل این که در دوران انقلاب نبوده‌اند، مستشاران خارجی را ندیده‌اند و کلاًّ حضور چکمه‌های استعمار را در میهن اسلامیمان لمس نکرده‌اند. با توجّه به این که هر موقع حرف نفی غرب به میان می‌آید، به دلیل همین تصویر روشنی که جوانان در ذهن خودشان ندارند، سریعاً نفی فنآوری به ذهنشان می رسد؛ با توجّه به این که عدّه‌ای تبعیّت از غرب را دربست قبول کرده‌اند و عدّه‌ای پذیرش غرب را نفی ارزشها و اصول اسلامی و ملی دانسته‌اند و با توجّه به این که نفی غرب و تبعیّت غرب، حتماً در انقلاب و نظام حاکم دلایل مشخّصی داشته است، می خواستم از حضورتان خواهش کنم که تعریف جامع و مانعی از غرب داشته باشید، که در کنار این که خوبیها را از غرب اخذ می کنیم، با حفظ اصول و ارزشهای اسلامی و ملی مان، بدی ها را کنار بگذاریم. به نظر شما کلاًّ نقطه تعادل در این میان چیست؟ پاسخ رهبری: این سؤال خیلی مهمّی است. من این‌جا چند نکته را در همین زمینه عرض می کنم. اوّل این که نفی غرب، به هیچ‌وجه به معنی نفی فنآوری و علم و پیشرفت و تجربه‌های غرب نیست و هیچ عاقلی چنین کاری را نمی کند. نفی غرب، به معنای نفی سلطه غرب است که هم سلطه سیاسی مورد نظر است، هم سلطه اقتصادی و هم سلطه فرهنگی. من در این فرصت اندک، در زمینه سلطه فرهنگىِ غرب چند جمله می گویم، شاید ان‌شاءاللَّه برای شما مفید باشد. ببینید؛ فرهنگ غرب، مجموعه‌ای از زیباییها و زشتیهاست. هیچ کس نمی تواند بگوید فرهنگ غرب یکسره زشت است؛ نه، مثل هر فرهنگ دیگری، حتماً زیباییهایی هم دارد. هیچ کس با هیچ فرهنگ بیگانه‌ای این‌گونه برخورد نمی کند که بگوید که ما درِ خانه‌مان را صددرصد روی این فرهنگ ببندیم؛ نه. فرهنگ غرب، مثل فرهنگ شرق، مثل فرهنگ هرجای دیگر دنیا، یک فرهنگ است که مجموعه‌ای از خوبیها و بدیهاست. یک ملت عاقل و یک مجموعه خردمند، آن خوبیها را می گیرد، به فرهنگ خودش می افزاید، فرهنگ خودش را غنی می سازد و آن بدیها را رد می کند. همان‌طور که گفتم، در این زمینه، بین فرهنگ اروپایی، غرب، امریکایی، امریکای لاتین، آفریقا و ژاپن فرقی نیست و هیچ تفاوتی ندارد و در این حکمی که می گویم، همه یکسان هستند. ما در مقابل هر فرهنگی که قرار می گیریم، به‌طور طبیعی تا آن جایی که می توانیم، باید محسّنات آن را بگیریم و چیزهایی که مناسب ما نیست - بد و مضرّ است - و با چیزهایی که به نظر ما خوب است، منافات دارد، آن را رد کنیم. این اصل کلّی است. منتها در زمینه فرهنگ غربی نکته مهمّی وجود دارد که من دلم می خواهد شما جوانان به این نکته توجّه کنید. فرهنگ غرب - یعنی فرهنگ اروپایی ها - عیبی دارد که فرهنگهای دیگر، تا آن جایی که ما می شناسیم، آن عیب را ندارند، و آن «سلطه‌طلبی» است. این، قطعاً دلایل انسانی و جغرافیایی و تاریخی ای دارد. از اوّلی که اینها در دنیا به یک برترىِ علمی دست یافتند، سعی کردند همراه با سلطه سیاسی و اقتصادی خودشان - که به شکل استعمار مستقیم در قرن نوزدهم انجامید - فرهنگ خودشان را هم حتماً تحمیل کنند. اینها با فرهنگ ملتها مبارزه کردند؛ این بد است. ملتی می گوید فرهنگ من باید در این کشور جاری شود! این چیز قابل قبولی نیست. هر چند هم خوب باشد، آن ملتی که این فرهنگ بر او تحمیل می شود، این را نمی پسندد. شما یقیناً خوردن نان و ماست را به میل و اشتهای خودتان، ترجیح می دهید به این که چلوکباب را به زور در دهانتان بگذارند و بگویند باید بخوری! وقتی کاری زورکی و تحمیلی شد؛ وقتی از موضع قدرت انجام گرفت و وقتی متکبّرانه و مستکبرانه تحمیل گردید، هر ملتی آن را پس می زند؛ باید هم بزند. مثلاً کراوات یک پدیده غربی است. غربیها این را می خواهند، دوست می دارند و با سنّتشان هماهنگ است؛ اما اگر شما که اهل فلان کشورِ دیگر هستید و تصادفاً کت و شلوار را انتخاب کرده‌اید، کراوات نزدید، یک آدم بیادب محسوب می شوید! چرا؟! این فرهنگ شماست؛ تقصیر من چیست؟ اگر کت و شلوار پوشیدید، باید پاپیون و کروات بزنید، و الاّ در فلان مجلس رسمی راه ندارید و یک آدم بی ادب و غیرمنضبط و بی نزاکت تلقّی می شوید! این، آن تحمیل فرهنگ غربی است. زن غربی، روشهایی دارد. آنها نسبت به مسأله زن و روش زن و پوشش زن و ارتباطش با مردان و حضورش در جامعه، فرهنگی دارند - خوب یابد، بحثی سرِ آن نداریم - اما سعی دارند این فرهنگ را به همه ملتهای دنیا تحمیل کنند! در باب فرهنگ غربی، این بد است. من یک وقت مثالی زدم و گفتم شما گاهی خودتان به انتخاب خود غذای مقوّی و یا داروی شفابخشی را مصرف می کنید؛ اما یک وقت بیهوشتان می کنند، یا می خوابانند، دست و پایتان را می گیرند و با آمپول چیزی را به شما تزریق می کنند! سعی شده است از طریق رؤسای کشورها و رژیمهای فاسد، فرهنگ غربی به ملتها تزریق شود! رژیم و خاندان فاسد پهلوی - که خدا از اینها به خاطر آنچه که با ملت ایران کردند، نگذرد - از این قبیل بودند. اینها با انواع روشها و شیوه‌ها سعی کردند فرهنگ غربی را بر کشور ما حاکم کنند. به خاطر این، ملت ایران را تحقیر می کردند؛ فرهنگ ملی را تحقیر می کردند؛ باورهای ملی را تحقیر می کردند. شما ببینید در دوران حکومت پهلوی ها و اندکی قبل از آن در اواخر حکومت قاجارها، که همین حمله غربی ها شروع شده بود و در دوران پهلوی ها به اوج خود رسید، پرورش یافته‌های آن دوران، ملت ایران را اصلاً قابل این نمی دانستند که بتواند خودش را اداره کند، بتواند کاری بکند، بتواند چیزی بسازد، چیزی به دنیا ارائه دهد و یا بر معلومات دنیا اضافه کند. این به خاطر چیست؟ این به خاطر تحقیر فرهنگ ملت، تحقیر هویّت ملی و تحمیل فرهنگ بیگانه است. هویّت ملی با «فرهنگ» شکل می گیرد. هویت هر ملتی، فرهنگ اوست؛ این را نبایستی زخمی و جریحه‌دار کرد. علت مقابله ملت ایران با فرهنگ غربی این است، والاّ بله، فرهنگ غربی محسّنات و زیبایی هایی هم دارد. البته زشتی هایی هم دارد که آن زشتی ها بیخ ریش خودشان! اشکالی ندارد که ما زیبایی های فرهنگ آنها را فرا بگیریم. این که حالا آن زیبایی ها چیست، می تواند مورد بحث قرار گیرد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که اگر به‌جای نظر به تکنولوژی و گرفتارشدن به فرهنگ پنهان آن، همان‌طور که مقام معظم رهبری می‌فرمایند نظر به علمی داشته باشیم که غرب در آن از جهتی حضور دارد، دیگر گرفتار فرهنگ تکنولوژی نمی‌شویم و به مرور تکنیکی که مطابق فکر و فرهنگ خودمان است را ابداع و اختراع می‌کنیم. و نکته‌ی دوم موضوع نکات مثبت فرهنگ غربی است که متأسفانه روحِ غرب‌زدگیِ تاریخ گذشته‌ی ما نتوانسته است بین زشتی‌های غرب و نکات مثبت فرهنگ غربی تفکیک کند چیزی که امثال آقای دکتر داوری نیز بر آن تأکید دارند و معلوم است روحیه‌ی سلطه‌طلبیِ غرب چیزی نیست که بتوان آن را به بهانه‌ی تکنیک غربی پذیرفت. بنده در حال تهیه‌ی مقاله‌ای هستم تحت عنوان «ما و غرب در پایداریِ تعهدات انسانی»؛ شاید در آن‌جا بتوانیم روشن کنیم چه نسبتی باید با غرب برقرار کرد؟ إن‌شاءاللّه مقاله در هفته‌ی آینده بر روی سایت قرار داده می‌شود. موفق باشید

13207
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت استاد حکيم مان: حضرت آقا در سخنرانى شان پيرامون سينماى انقلاب و جنگ به طور خلاصه مى فرمايند اين چيزى که از انقلاب و جبهه نمايش داده مى شود در برابر خود زمان انقلاب هيچ است و بسيار عقب هستيم در نمايش اصل آن دوران، با توجه به اينکه بنده اشاره ها و نقد هايى از شما در مورد برخى اٽار سينمايى و مستند ها ديده ام و با نگاه جامع غرب شناسى شما که بسيار آن را مى پذيرم، دو سوال دارم: اول اينکه چطور توقع مى رود با سينمايى که ذاتش کفر است حقيقت نورى مٽل انقلاب را نمايش داد؟ و دوم اينکه آن چيزى که مد نظر حضرت آقا است چه مى باشد که آن را از سينماى انقلاب طلب مى کنند؟ و لطفا اگر امکانش هست اشاره اى به موضوعاتى در اين حوزه که از آن غفلت شده است داشته باشيد. با تشکر فروان در پناه حق
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به قول شهید آوینی انقلاب اسلامی باید در سینما تصرف کند و در این صورت است که می‌شود این کافر را مسلمان کرد، همان‌طور که آن شهید بزرگوار در روایت فتح این‌چنین عمل نمود و یا حضرت روح اللّه زهرِ دموکراسی را با شورای نگهبان از بین برد. در این فضا است که اگر ما حقیقتاً روح جاری در دفاع مقدس رابتوانیم از طریق سینما به صحنه بیاوریم تا حدّی متذکر آن تاریخ گشوده‌ای که هنوز هم ادامه دارد، خواهیم شد. مثل کاری که در فیلم «شیار 143» شد. موفق باشید

13173
متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوار: در جواب یکی از سوالات فرموده بودید: (نمی‌دانم چرا نتوانسته است آن‌طور که باید و شاید جایگاه امثال مرحوم عباس معارف و مرحوم مددپور و شهید آوینی را در نسبت بین فردید و هایدگر و انقلاب اسلامی درک کند. گویا اگر کسی بخواهد این نسبت را برقرار کند از نظر امثال آقای عبدالکریمی از حیطه‌ی تفکر و توجه بیرون است و این یک بیماری مزمن تاریخی روشنفکریِ پنهان ما است و مقصر آقای عبدالکریمی نیست!) چرا عده ای نمی توانند جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی را درک کنند و اگر کسی راجع به انقلاب اسلامی حرف می زند می شود ایدئولوژی زده؟؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک عقلی می‌خواهد ماوراء عقلی که دوران مدرن ما را در آن قرار داده است. آن عقل بحمداللّه با انقلاب اسلامی تا حدّی ظهور کرده است و با سلوک در ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» عالَم‌گیر می‌شود. آن عقلی است ماوراء نیک و بد دنیای مدرن. موفق باشید

13127
متن پرسش
سلام و عرض خسته نباشید خدمت استاد بزرگوار‌: اینجانب کارگری هستم ۴۳ ساله. ۲۳سال است در تهران ساکنم. ۲۰ سال هم بیمه دارم. پسرم هم طلبه است. مقصود اینکه: از روزی که به تهران آمده ام آرامش ذهنی و فکری ندارم. روحیه ام با این محیط شهری و به اصطلاح مدرن نمی خورد، هر چه تلقین کردم هم نشد. ما روستایی داریم که علاقه دارم در آن زندگی کنم ولی آنجا هم کار و شغل کم و محدود است. حال مانده ام چه کنم. اینجا هم برایم قابل تحمل نیست. نمی دانم بروم و به تشویش در دینداری ام خاتمه بدهم یا بمانم اینجا. چون در شهرستان دینم راحت تر می ماند. راهنمایی لطفا بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هرحال باید عاقلانه عمل کرد و نه احساساتی. اگر با رفتن در روستا زندگی‌تان مختل نشود خوب است که به محل بومی خود بروید وگرنه سعی کنید با حضور در جمعه و جماعت و ارائه‌ی اخلاق حسنه، برای خودتان جهنمِ شهر را به بهشت تبدیل کنید. موفق باشید

13116
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد بزرگوار: منظور بنده از طرح سوال 13075 این بود که آیا ما هم مثل رنه گنون که از یک طرف نقدهای اساسی بر نظام و فرهنگ غرب وارد می کند و از طرف دیگر معتقد است غرب با مراجعه به کلیسای کاتولیک می تواند برگشت به سنت را آغاز کند (تا به تعبیر بنده شرایط برای ظهور مسیح و...فراهم شود) آیا می توانیم چنین امیدی به بازگشت غرب به سنتهای الهی داشته باشیم تا آنجا که خداوند آنها را شایسته ی یاری دین خود ببیند و ظهور منجی نهایی را به دست آنها محقق کند؟ یا اینکه اساسا هیچ امیدی به دنیای غرب نیست و سیاست آمیخته با شیطنت یهود مانع از این می شود که به غرب امید بندیم و راه چاره این است که ابتدا با سیاست بر آنها غلبه کرد و بعد گفتگوی فرهنگ ها؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع فرهنگ غرب و مسیحیت یکی نیست. مسلّم مسیحیت به خود می‌آید و دیر یا زود از فرهنگ غرب فاصله می‌گیرد، هرچند غرب و غرب‌زدگی نتواند خود را در راستای حرکتی قدسی بازخوانی کند. موفق باشید

13120
متن پرسش
بسمه تعالی: خسته نباشید: سوال اول: امام خمینی (ره) در سال 42 یک حرکتی را شروع کردند که منجر به انقلاب اسلامی شد، در این مسیر خیلی از افراد خود را نشان دادند و توانستند به فعلیت برسند و جهت خود را به نمایش گذاشتند ما در این زمان در کدام حرکت خود را بالفعل کنیم؟ سوال دوم: جناب آقای طاهرزاده بنده مدتی است که سر کار می روم ولی نمی دانم که چرا نمی توانم مثل بقیه کار کنم، زود خسته می شوم در حالیکه بچه نه نه هم نیستم لطفا راهنمایی کنید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- انقلاب در جبهه‌های مختلف مقابله‌ی با استکبار از یک طرف و فعالیت‌های فرهنگی برای عبور از تهاجم فرهنگی از طرف دیگر ادامه دارد و با ورود در چنین فضایی در ذیل رهنمودهای رهبری به‌خوبی می‌توان به فعلیت لازم دست یافت 2- این مسئله‌ای است که احتمالاً باید با اطبای سنتی در میان بگذارید. موفق باشید

13112
متن پرسش
باسمه ‌تعالی‌ با سلام ‌و عرض‌خسته نباشید در پاسخ‌ به‌ سوال‌۱۳۰۸۱بحث ‌هندسه‌ی ‌فکری ‌در کتاب‌ «سلوک ‌ذیل ‌شخصیت ‌امام‌ خمینی‌» را پیشنهاد کرده‌ بودید. حقیر‌ مراجعه ‌کردم اما‌ بحثی ‌تحت ‌عنوان ‌هندسه ‌فکری ‌پیدا نکردم. در سایت ‌هم ‌این ‌عنوان ‌را جستجو کردم ‌اما چیزی ‌پیدا نشد. خواهشمندم ‌راهنمایی‌ بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ

- باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده یادداشتی که در این مورد داشتم را خدمتتان ارسال می‌کنم.

جایگاه کتاب ها در هندسه فکری

اگر کسي رسيد به اين که در مقابل خدا بنده است، افق جان او متوجه حقيقت مي‌شود. ديگر ميل او در راستاي تحميل ذهنياتش به عالم نيست، بندِ حق است يعني رجوع او به چيزي بالاتر از خودش است، اين ديگر از غرب عبور کرده است. با توجه به اين امر است که تأکيد مي‌شود بايد «منِ» خود را بنده ديد و بقيه را نيز متوجه اين حقيقت كرد و سير الي الحق جز اين نيست، هرچند اين سير، ساز و کارهاي مفصلي دارد که ما در حدّ توان محدود خود به آن مي‌پردازيم ولي ارزش کار به باز شدن افقي است که بتوان آن افق را در منظر خود نگه داشت.

بنده سعي مي‌کنم در رابطه با سير الي الله جايگاه مباحث را عرض کنم تا إن‌شاءالله دوستان متوجه باشند با چه رويکردي بايد مباحث و کتاب‌ها را دنبال کرد.

اگر معلوم شد مقصد و مقصود ما «سير الي الله» است تا جان ما در معرض پرتو انوار الهي قرار گيرد، جايگاه تمام مباحث در راستاي چنين هدفي مشخص مي‌شود و اگر غير از اين است، خواننده يا شنونده را گرفتار پوچي کرده‌ايم زيرا ما از آن گروه‌هايي نيستيم که بگوئيم هر کتاب به يک بار خواندنش مي‌ارزد. اين يک حيله‌ي سوبژکتيويته است تا سرگرداني انسان‌ها پنهان شود. وقتي راه ما سير الي الله شد برنامه‌ها و راه‌کارهايي که متوجه اين سير است نيز مطلوب ما خواهد بود. حتي اگر آن برنامه‌ها براي به‌دست‌آوردن انرژي هسته‌اي باشد تا استکبار نتواند ما را محتاج خودش بکند و از عزت اسلامي ما بکاهد. به هرحال بايد جاي هر برنامه‌اي در راستاي مقصد اصلي مشخص باشد. وقتي جاي مباحث مشخص شود هرکس مي‌تواند نسبت به هدف اصلي جلو برود و مباحث مطرح‌شده إن‌شاءالله برکات خود را به همراه مي‌آورد وگرنه آن مباحث و آن فعاليت‌ها هر چند با رنگ مذهبي باشد مزاحم حيات ما مي‌شوند.

در رجوع «الي الله» - در بستر بندگي خداوند- مقصد ما رجوعِ به حق خواهد بود و در راستاي رجوع به حق بايد به اسماء الهي نظر کرد و رجوع به اسماء در ذيل رجوع به حق قرار مي‌گيرد. از آن طرف مظهر کامل اسماء الهي، اهل‌البيت (ع) ‌اند که به‌طور مشخص در اين زمان حضرت مهديgي‌باشند و بايد دائماً وجود و ظهور آن حضرت مدّ نظر باشد. ملاحظه کنيد در اين مکتب هم هدف مشخص است هم راه. هدف رجوع به «وجود» است به عنوان «حق» و راه، رجوع به حق است با نظر به اهل‌البيت (ع) که صورت کاربردي رجوع به حق هستند.

هدف را بايد در ابتدا به عنوان يک حقيقت واقعي - و نه ذهني- شناخت و در راستاي رجوعِ الي الله بايد نظر به حقيقتِ «وجود» داشت تا گرفتار خداي انتزاعي و مفهومي و ذهني و اعتباري نگرديم.

وقتي متوجه شديم نظر به «وجود» يک کار اساسي است تا از يک طرف «سير الي الله» براي ما درست انجام گيرد و از طرف ديگر از روح سوبژکتيويته آزاد شويم، عرض مي‌کنم مباحث معرفت نفس با توجه به اين که نظر به جنبه‌ي «وجودي» نفس ناطقه دارد، اين کار را ممکن مي‌کند.

برکات رجوع به حضرت مهدی

در راستاي رجوع به حضرت مهدي (عج)، موضوعِ ضرورت شناخت انقلاب اسلامي از يک طرف و نفي غرب از طرف ديگر به ميان مي‌آيد. در ابتداي کتابِ «آشتي با خدا از طريق آشتي با خودِ راستين» بحث «پوچي چرا؟» مطرح مي‌شود و با توجه به آن مباحث موضوع معرفت نفس دنبال مي‌گردد.

در راستاي رجوع به حضرت مهدي (عج)، موضوع اثبات انقلاب اسلامي و نفي غرب در ميان مي‌آيد، چون غرب حجاب رجوع به حضرت مهدي (عج) است، زيرا سوبژکتيويته به هيچ حقيقتي رجوع ندارد تا بتواند به «السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ» نظر کند و مباحث نقد غرب با اين رويکرد مطرح شده تا حجاب نور مهدي (عج) شناخته شود وگرنه نقد غرب به خودي خود هيچ دردي را دوا نمي‌کند و صرفاً يک ژست پُست‌مدرن است. ما نقد غربي که در ذيل شخصيت حضرت امام، موجب رجوع به مکتب اشراقي حضرت امام مي‌شود و نهايتاً ما را به حضرت مهدي (عج) رهنمون مي‌کند، مي‌پذيريم، ما غربي را نفي مي‌کنيم که حجاب رجوع به حضرت مهدي (عج) است و انسان‌ها را گرفتار سوبژکتيويته کرده است.

عرض شد مباحث مربوط به انقلاب اسلامي چشم ما را متوجه عالَمي مي‌کند که در آن امکان عبور از غرب براي جامعه‌مان فراهم گردد و از آن طرف مقدمه‌ي ظهور حضرت مهدي (عج) شود، مباحث مربوط به انقلاب اسلامي و امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» را با توجه به اين امر دنبال مي‌کنيم و شما نيز مواظب باشيد مباحث را بيرون از اين جايگاه مطالعه نفرمائيد.

مباحثي مثل «برهان صديقين» و «حرکت جوهري» و «آن‌گاه که فعاليت‌هاي فرهنگي پوچ مي‌شود» و «اسماء حسنا؛ دريچه‌ها‌ي نظر به حق» کمک مي‌کنند تا تصور صحيحي از حضور حضرت حق در هستي داشته باشيم، چيزي که حضرت امام بر آن تأکيد فراواني داشتند که بايد حجاب‌هايي که تصور ما را از رجوع به حضرت حق مختل مي‌کند بشناسيم و از آن نجات يابيم.

همان‌طور که مي‌دانيد: «وجود»، حقيقتي است که در هر صحنه‌اي يک وجهش نمايان مي‌شود. وقتي بنا است در رابطه با غرب صحبت شود از آن زاويه‌اي به غرب نظر مي‌شود که حجاب غرب کنار رود و «وجود» رخ بنماياند و ظلماني‌‌بودن غرب نسبت به درخشش نور «وجود» معلوم شود. نور جمال وجود در مظاهر مختلف، متفاوت است و در هر موطني جمالي از آن ظاهر مي‌شود به جهت تشکيکي‌بودن، از وجهي رخ مي‌نماياند و از وجهي در حجاب مي‌رود و باز دوباره به صورتي ديگر رخ مي‌نماياند. اين است که ما بايد همواره بتوانيم در ابتداي هر موضوعي نظر به «وجود» داشته باشيم و با توجه به آن چهره و آن جلوه‌اي که در آن موضوع دارد، موضوع را بررسي نمائيم.

بحث‌هايي مثل «برهان صديقين» در جهت اثبات وجود و بحث‌هايي مثل «آنگاه که فعاليت‌هاي فرهنگي پوچ مي‌شود» در جهت نفي مفهومِ «وجود» و رجوع به اسماء الهي با جنبه‌ي قلبي تدوين شده است. با نظر به «وجود» ساحتي از استعدادِ ما به صحنه مي‌آيد که مي‌توانيم «وجود» را در مظاهر اسماء الهي بنگريم و يا اسماء الهي را از جنبه‌ي وجودي به تماشا بنشينيم. چون حقيقتاً وقتي ما بخواهيم در عالم با «وجود» روبه‌رو شويم با ظرف ظهور اسماء الهي که انوار کمالي وجود مطلق هستند روبه‌رو مي‌شويم که اعيان مخلوقات‌اند و از آن‌جايي که عالي‌ترين اعيان که مظهر کامل اسماء الهي هستند، اهل البيتhاند، ما در رجوع به وجود مطلق با اهل‌البيتh روبه‌رو مي‌شويم. ولي ابتدا جهت چنين رجوعي بايد درکي از وجود داشته باشيم که از طريق معرفت حضوري به نفس، چنين درکي حاصل مي‌شود و از اين جا آغاز مي‌کنيم، سپس با نظر به «وجود»، نظر بر اسماء الهي را که معناي کمالي وجود مطلق‌اند در خود احساس مي‌کنيم، مثل آن‌که علم و حيات را به علم حضوري در خود احساس مي‌کنيم، پس با نظر به جنبه‌ي کمالي وجود، به اسماء الهي مثل علم و حيات نظر مي‌کنيم.

مباحث سلوکي و اخلاقي در اين مرحله کمک مي‌کنند تا ما در رجوعِ به حق - به اعتبار اسماء حسنايش- محجوب به حجاب منيت و انانيت نباشيم، يعني ما با نظر به اين که مي‌خواهيم در محضر حق قرار بگيريم از رذائل فاصله مي‌گيريم و به فضائل اخلاقي متخلق مي‌شويم. اخلاق در حکمت متعاليه صفتي نيست که عارض بر نفس ما بشود، بلکه با فاصله‌گرفتن از پرخوري و پرحرفي و آرزوهاي بلند دنيايي، نفس خود را به وحدت الهي نزديک مي‌کنيد و موجب شديت آن مي‌شويد تا در مرتبه‌ي بالاتري از وجود قرار گيرد. به تعبير ملاصدرا، نفس با اُنس با معارف حقّه و اخلاق فاضله شديد مي‌شود، مثل سنگي که طلا مي‌گردد نه مثل سنگي که طلا بگيرند. زيرا تا انسان معرفتي صحيح و سجايايي شايسته پيدا نکند رجوعي به حضرت حق نخواهد داشت. همچنان که در مورد رجوع به اهل البيت (ع) عموماً و حضرت مهدي (عج) خصوصاً بايد شايستگي عقيدتي و اخلاقي لازم براي انسان حاصل شود.

شايستگي لازم در امر عقيده و اخلاق، موجب مي‌شود تا جهت روح از کثرت و ماهيت و اعتباريات به سوي وحدت سير کند و انسان با رويکرد به وجود، به جنبه‌ي کمالي آن که همان اسماء الهي است نظر ‌کند و اسماء را در آينه‌ي اعيان بنگرد، و به هر چه مي‌نگرد نور حق را در آينه‌ي اعيان ببيند، مباحث حب اهل البيت (ع) بر اين موضوع تأکيد دارد و مباحث حقيقت نوري اهل البيت (ع) تکميل همين موضوع است. جمع بين حب اهل البيت (ع) و حقيقت نوري را بايد بتوانيم با مباحث مهدويت در حضرت مهدي (عج) بنگريم، مباحث «مباني معرفتي مهدويت» و «جايگاه واسطه‌ي فيض در هستي» و «بصيرت و انتظار فرج» و «عوامل ورود به عالم بقيت اللهي» و «آخرالزمان، شرايط ظهور باطني‌ترين بُعد هستي» در راستاي نظر به مظاهر اسماء الهي در عالي‌ترين اعيان طرح شده است.

جايگاه شناخت غرب

در راستاي نظر به ظهور مهدي (عج) و عبور از ظلمات غرب، شناخت غرب موضوع بسيار حساسي است زيرا شناخت ذات غرب در حالي که ما فعلاً در عالم غربي قرار داريم، مثل احساس هوا است که نه به راحتي احساس مي‌شود و نه مي‌توان منکر آن بود، چون تمام اطراف ما را فرا گرفته، با توجه به اين امر اولاً: سعي شده از طريق کتاب‌هايي مثل «فرهنگ مدرنيته و توهم» و «گزينش تکنولوژي از دريچه‌ي بينش توحيدي» و «علل تزلزل تمدن غرب»، فرهنگ غربي فهميده شود -که البته بنده انتظار ندارم به‌زودي اين مباحث تأييد و تصديق گردد- ثانياً: با تبيين روح غربي و جهت‌گيري آن معلوم شود غرب چه چيزي را از ما گرفته و چه چيزي به ما داده است. اين موضوعي نيست که به راحتي بتوان تبيين کرد. به‌خصوص اگر سيره و سخنان امام«رضوان‌الله‌عليه» را در منظر خود نداشته باشيم فکر نمي‌کنم بتوانيم بفهميم غرب چه چيزي را از ما گرفته است. بسيجيانِ شهيد خوب فهميدند حضرت امام چه اهداف و افقي را بناست به تاريخ ما برگردانند که حاضر شدند خود را فداي آن اهداف بکنند، چون با تمام جانِ خود احساس کردند عالَم غير غربي، در ذيل اسلام، چه عالَمي است. اگر مردم بفهمند غرب چه چيزي را از ما گرفته است مطمئن باشيد به راحتي متوجه عظمت عالَم اسلامي مي‌شوند و براي تحقق آن حاضرند همه‌ي زندگي خود را فدا کنند. کتاب‌هايي مثل «تمدن‌زايي شيعه» و «کربلا؛ مبارزه با پوچي‌ها» و «زن؛ آن‌گونه که بايد باشد» و «عالَم انسان ديني» متکفل تذکر به عالَمي هستند که اسلام در صدد تحقق آن است. ممکن است دوستان در ابتداي امر گمان کنند کتاب «زن؛ آن‌گونه که بايد باشد» کتابي است اخلاقي و توصيه‌هايي است براي زنان و مرداني که بنا است يک زندگي ديني داشته باشند، درست است که کتاب جواب‌گوي اين نياز هم هست، ولي هدف اصلي کتاب آن است که معلوم کند خانواده‌ي ما در فضاي اسلامي، چه عالَمي دارد و به کدام بُعد از ابعاد انساني در عالَم هستي نظر مي‌کند. تماماً تلاش ما در اين کتاب آن بوده که بتوانيم روشن کنيم خانواده يک عالَمي است که اين عالَم گم شده است و با نشان‌دادن جايگاه زن در فضاي ديني، به آن گمشده اشاره مي‌کنيم. برگشت به آن عالَم مقدمات خود را مي‌خواهد و چيزي نيست که سريعاً محقق شود. ما در کتاب «عالَم انسان ديني» سعي کرديم از نظر تئوري عرض کنيم مباني فلسفي و عرفاني عالَم ديني چيست ولي در کتاب «زن؛ آن‌گونه که بايد باشد» و کتاب «کربلا مبارزه با پوچي‌ها» سعي بر اين بوده که به‌طور عملي نشان داده شود چگونه بايد از نيهيليسم عبور کرد و با حقيقتي که ماوراء گذشته و آينده است، مأنوس شد.

در مباحث مربوط به انقلاب اسلامي، نه‌تنها متوجه حيات فعّالي خواهيم شد که انقلاب اسلامي بستر آن را فراهم کرده است، بلکه مي‌توانيم جايگاه تاريخي خود را نسبت به پشت کردن به غرب احساس کنيم و بدانيم اگر ما خود را از انقلاب اسلامي بيرون بکشيم گرفتار پوچ‌ترين نحوه‌ي حيات خواهيم شد. انقلاب اسلامي يک تحفه‌ي فوق‌العاده ارزشمندي است که زندگي ما با قرارگرفتن در سايه‌ي آن به بهترين نحو هدف‌دار مي‌شود.

از طريق نظر به انقلاب اسلامي از يک طرف به تاريخ انبياي گذشته متصل مي‌شويم و از طرف ديگر انقلاب حضرت مهدي (عج) را در منظر خود قرار ‌مي‌دهيم. گذشته از اين‌که جايگاه تاريخي خود را به عنوان جايگاه عبور از غرب نيز در خود احساس مي‌نمائيم.

سعي بنده در کتاب‌هاي مربوط به انقلاب اسلامي و حضرت امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» آن بوده که جدا از مباحث فلسفي در نقد غرب، بتوانم از طريق اين کتاب‌ها احساس متعالي عبور از غرب را به مخاطب متذکر شوم تا متوجه شود در مسير انقلاب اسلامي از يک طرف از غرب عبور مي‌کند و از طرف ديگر به مهدي (عج) وصل مي‌شود. به همين جهت بنده عقيده‌ام اين است که عزيزان مي‌توانند از طريق کتاب‌هاي انقلاب اسلامي، يک بحث غرب‌شناسي لطيفي را به مخاطب متذکر شوند به طوري که مخاطب به‌خوبي احساس ‌کند غرب؛ ظلماتِ زندگي تعالي‌بخش است.

از آن‌جايي که تمام تلاش ما آن است که عالَم مخاطبان به سوي حق تغيير کند و معارف ديني در فضاي ابژکتيويته‌ي حاکم بر انديشه‌ها طرح نشود، مجبور شده‌ايم در کتاب‌هاي متعدد و مثال‌هاي فراوان، عالَمِ مدّ نظر خود را در افق زندگي مخاطبان قرار دهيم و مخاطبان نيز بايد با چنين رويکردي مطالب را دنبال نمايند تا إن‌شاءالله حقيقت رخ بنماياند.

ما چاره‌اي نداريم که مثال‌هاي فراواني را در کتاب‌ها مدّ نظرِ مخاطَب خود قرار دهيم تا خواننده‌ي کتاب‌ها، خود را در عالَمِ مدّ نظرِ کتاب احساس کند و إن‌شاءالله موضوع مورد نظر به عنوان جلوه‌اي از حقيقت رخ بنماياند.

مي‌توان کل مباحثي که در راستاي سلوک ذيل شخصيت امام«رضوان‌الله‌عليه» عنوان شده و کمک مي‌کند تا شروعي باشد تا هرچه بيشتر انديشه‌ي حضرت امام بروز کند را در پنج عنوان طرح کرد، که البته اين ترتيب، ترتيب خواندن کتاب‌ها نيست بلکه نظر به اولويت مقاصدي است که ما بايد دنبال کنيم. پنج عنوانِ مورد نظر عبارتند از:

1. رجوع به حضرت «الله» به عنوان حقيقتي که هم مبدأ همه‌ي عالم است و هم مقصد همه، به همان معنايي که شما در آيه‌ي «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» متذکر آن هستيد، اين مقصد را بايد بتوانيم به صورت کاربردي در زندگي خود پياده کنيم و حضرت امام«رضوان‌الله‌عليه» مسير کاربردي رجوع به حضرت «الله» را در مقابل ملت ما قرار دادند، ما قبل از انقلاب که بي‌امام بوديم، نمي‌دانستيم راه‌کارِ رجوع به حضرت الله چگونه است. عملاً حضرت امام شيخ و راهنماي آگاه به مسير سعادت ملت ما شدند به طوري که حق و حقيقت را از عالم غيب گرفتند و به صورت کاربردي به اين ملت دادند و تأکيد ايشان بر روي اصالت وجود و حکمت متعاليه و عرفان محي‌الدين در همين راستا است.

2. دومين نکته‌اي که بايد در راستاي مقصد مورد نظر به آن توجه کنيم نظر به ائمه‌ي معصومين (ع) است به طور خاص و نظر به حضرت مهدي (عج) است به طور اَخص، زيرا که آن ذوات مقدسه وسيله‌ي رجوع به حق‌اند از طريق اسماء الهي و اسماء الهي در آن‌ها متعين است و بر اين مبنا به حضرت مهدي (عج) به‌عنوان واسطه‌ي فيض الهي و حقيقي‌ترين واقعيات در عالم امکان نظر مي‌شود و همان‌طور که عرض شد در همين رابطه حضرت باقرu مي‌فرمايند: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ لَا يَكُونَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ حِجَابٌ حَتَّى يَنْظُرَ إِلَى اللَّهِ وَ يَنْظُرَ اللَّهُ إِلَيْهِ فَلْيَتَوَالَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ يَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّهِمْ وَ يَأْتَمَّ بِالْإِمَامِ مِنْهُمْ فَإِنَّهُ إِذَا كَانَ كَذَلِكَ نَظَرَ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ نَظَرَ إِلَى اللَّه‏»[1] هركس مايل است‌بين او و خدا حجابى نباشد تا خدا را ببيند و خداوند نيز او را مشاهده كند بايد آل محمّد را دوست بدارد و از دشمنانشان بيزار باشد و پيرو امامي از اين خانواده گردد. اگر چنين بود خدا را مى‏بيند و خدا نيز او را مى‏بيند.

براي هرچه بيشتر کاربردي‌شدنِ رجوع به حق بايد پس از نظر به وجود، به مظهر کمالي وجود يعني اسماء الهي نظر کرد و اسماء الهي را در مظاهر کاملي که همان سيره‌ي اهل البيت (ع) باشد به تماشا نشست، و در همين رابطه از معرفت نفس شروع مي‌کنيم.

3. با نظر به معرفت نفس، راه شناخت و ادراکِ «وجود» گشايش مي‌يابد تا راهِ رجوع به حضرت حق معلوم شود و همان‌طور که عرض شد در راستاي رجوع به حضرت حق است که با مقام حضرت مهدي (عج) به عنوان واسطه‌ي فيض الهي، روبه‌رو مي‌شويم.

در يک دستگاه مطمئن مي‌توان با معرفت نفس و ادراکِ «وجود» شروع کرد تا امکان ادراک مقام واسطه‌هاي فيض که مظهر اسماء الهي است فراهم ‌شود و با نظر به آينه‌ي وجودِ مظاهر الهي، به حضرت حق نظر ‌شود.

براي رجوع به حضرت مهدي (عج) دو نکته بايد مدّ نظر باشد؛ يکي نظر به انقلاب اسلامي به عنوان واسطه‌اي که ما را به شرايط ظهور حضرت مهدي (عج) مي‌رساند و ديگر عزم عبور از غرب که حجاب رجوع به مهدي (عج) است، زيرا در راستاي رجوع به حق بايد از جايگاه انقلاب اسلامي با رويکردِ رجوع به حضرت مهدي (عج) غافل نبود و از جايگاه فرهنگ مدرنيته به عنوان حجابِ رجوع به حق آگاهي کامل داشت.

زندگي در فرهنگ انتظار

4. نظر به انقلاب اسلامي و ولايت فقيه و انديشه‌ي امام خميني«رضوان‌الله‌عليه»، نظر به مرحله‌ي گذار است تا در زمان غيبت، رجوع ما به حاکميت امام معصوم مورد غفلت قرار نگيرد و در اين راستا به جامعه‌اي نظر داريم که جامعه‌ي منتظِر است و آن را يک زندگي مي‌دانيم که بايد در فرهنگ انتظار به آن بپردازيم.

آن‌هايي که مي‌گويند منتظر بمانيم تا امام زمان (عج) تشريف بياورند و بعد ببينيم چه بايد کرد، ابداً امام زمان را نمي‌شناسند. زيرا امام زمانِ غايب يعني امامي که در عين غيبت، راه‌کاري براي ادامه‌ي دينداري براي ما گذاشته‌اند تا در زمان غيبت چون منتظران زندگي کنيم، نه همچون نشستگان. سبک و سلوک حضرت امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» يعني حيات ديني، با رويکرد انسان منتظِر. کسي که مي‌خواهد بنشيند تا بعداً امام زمان بيايند و کاري بکنند دروغ مي‌گويد که منتظر است چون به فکر ساختار جامعه‌ي منتظِر نبوده است. شيعه در راستاي انتظارِ امام زمان به جامعه‌اي نظر دارد که جامعه‌ي منتظِر است با هويت خاصي که جامعه‌ي منتظِر دارد. جامعه‌ي منتظر براي خود شخصيت خاصي دارد که بايد به آن بپردازيم و اين تهمت است به شيعه اگر بگويند منتظر امام زمان (عج) معطل و بيکار است، جامعه‌ي منتظر داراي مکتب خاصي است که به ولايت فقيه نظر دارد. تفاوت اين جامعه با جامعه‌ي آرماني شيعه آن است که در جامعه‌ي آرماني، امام معصوم حاکم است و ساختار خاص خود را دارد ولي در جامعه‌ي منتظِر، حاکميت با ولي فقيه است که سعي دارد حکم خدا و رسول و امام (ع) را حاکم کند و اين بهترين شرايط براي زندگي در زمان غيبت است. يکي از اشتباهات بزرگي که ما داريم اين است که فکر مي‌کنيم در جامعه‌ي منتظر امکان حيات متعالي نيست و بايد دست روي دست بگذاريم تا اماممان بيايند، در صورتي که حضرت صادق (ع) مي‌فرمايند: «مَنْ مَاتَ مُنْتَظِراً لِهَذَا الْأَمْرِ كَانَ كَمَنْ كَانَ مَعَ الْقَائِمِ فِي فُسْطَاطِهِ لَا بَلْ كَانَ كَالضَّارِبِ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) بِالسَّيْف‏»؛[2] هركس با انتظار ظهور امام زمان (عج) بميرد مانند کسي خواهد بود که در خيمه‌ي قائم با او باشد، نه، بلكه مثل كسى است كه در خدمت رسول خدا (ص) شمشير زده باشد. اين‌ها همه نشان مي‌دهد همان‌طور که ظهور امام زمان‌ (عج) ظهور انقلابي بزرگ است، فرهنگ انتظار هم نمي‌تواند از آن حالتِ حماسي جدا باشد. به همين جهت رسول خدا (ص) فرمودند: «اَفْضَلُ الْعِبادَةِ، اِنتظارُ الْفَرَجِ»[3] برترين عبادت، انتظار فرج است. و بدانيم انتظار فرج در حال حاضر به همان معناست که امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» در تبيين آن فرمودند: «شكستن فرهنگ شرق و غرب، بي‌شهادت ميسر نيست».[4] پس مي‌توان همين حالا در يک حيات متعالي به سر برد.

5. در راستاي نظر به حق در مسير نظر به مهدي (عج)، بايد متوجه‌ي غرب بود و نقد مدرنيته به عنوان نقد حجاب ظهور حقيقت، چيزي نيست که بشود از آن غافل شد و از عاملي که به واقع مانع تجلي ظهور حقيقتِ انقلاب اسلامي مي‌شود به راحتي گذشت.

اين بود آن‌چه ما به عنوان راه‌کار زندگي ذيل شخصيت حضرت امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» بدان اعتقاد داريم و اميد داريم اگر عزيزان نکات پنجگانه‌ي فوق را رعايت کنند به لطف الهي شخصيت خود را در معرض پرتو شخصيت اشراقي حضرت روح الله«رضوان‌الله‌عليه» قرار مي‌دهند و کار را شروع کرده اند.

خداوند به حقيقت اولياء و انبيائش افتخار پيروي از حضرت امام‌خميني«رضوان‌الله‌عليه» را جهت بهترين رجوع به حضرت حق، به ما عنايت بفرمايد. موفق باشید

 


[1] - بحارالأنوار، ج‏23، ص 81 .

[2] - كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق، ج‏2، ص 338.

[3]- همان، ج 1، ص 287.

[4] - صحيفه‌ي امام، ج‏21، ص 327.

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!