بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: غرب‌شناسی و مدرنیته

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
35693
متن پرسش

با سلام و ادب: در پاسخ به سوال ۳۵۶۶۹ با موضوع ما و نیست انگاری فرموده بودید: غفلت از ریشه نیست‌انگاری که همان غفلت از هستی است عملاً زندگی را همچنان سرد و بی‌روح نگه می‌دارد، زیرا با غفلت از «وجود» و فرورفتن در سوبژکتیویته، انسان معیار حضور موجوداتی است که به وجود آمده اند و معیار به حضور نیامدن آن‌هایی است که به‌وجود نیامده‌اند. حال باید از خود پرسید آن انسان چگونه انسانی است که «وجود» برای او به به ظهور می‌آید؟ انسانی که دیگر آن انسان، انسانی نیست که حضور عالم غیب برایش معنا نداشته باشد؟ و آن انسان، انسانی نیست که در حصار آن چیزی باشد که تنها ظاهر است، و اتفاقاً آن انسان عین تعلّق‌داشتن به اموری است که ظاهر و محسوس نیستند، به همان معنایی که عالمی دیگر بباید. این فرو رفتن در سوبژکتیویته را متوجه نمی‌شوم. منظور حضرتعالی چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سوبژکتیویته روحِ بشر جدید است بدین معنا که تنها می‌خواهد هرچه در درون خود احساس می‌کند را بپذیرد، آنهم درونی که هیچ ارتباطی با حقیقتِ ماوراء آنچه احساس می‌کند، نداشته باشد و معلوم است که چنین انسانی جواب ظرفیت اصیل خود را که می‌تواند حتی در جهان خود با حقایق آشنا شود؛ نداده است و این‌جا است که با نیست‌انگاری و احساس پوچی خود روبرو می‌شود. زیرا از درون خود شروع کرده است بدون آن‌که از طریق هستی خود با هستِ مطلق متصل شود. عرایضی تحت عنوان «برکات نظر در نسبت بین وجود نفس با صِرف الوجود» https://lobolmizan.ir/sound/680?mark=%D8%B5%D8%B1%D9%81 شده است خوب است که در این مورد به آن مباحث رجوع شود. موفق باشید

35652
متن پرسش

با سلام حضرت استاد طاهرزاده: آیا می‌شود جایگاه نهیلیسم و پوچی زدگی امور ولو دارای ارزش را با آیه شریفه «التوبة....... إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَن لَّا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيم» تطبیق کرد؟ ضیق عوالم انفس و آفاق «جهان نفس و ماده» ، ضیقی نیست که در ذات آنها باشد، بلکه از «ظن» آدمی است در اثر فرار از جهاد در هر معنی آن! شده باشد؟ بنظر حقیر نهیلیسم و پوچی زده گی در عرصه ظن و گمان موجودیت خود را همچون شیشه کبودی مقابل چشم آمده و از کبودی آن هرچیزی کبود می‌نامید و الا «رحبت» بود. از این رو وقتی این ظن عارض می‌شود، آدمی از ضیق آن سر به توبه و برگشت می‌آورد. قدری اگر ممکن است از این آیه بفرمایید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! وقتی انسان در موقعیت « وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنفُسُهُمْ» قرار گرفت به یک معنا احساس پوچی می‌کند مگر آن‌که به خود آید و با توبه با خدا مأنوس شود. ولی موضوع نیهیلیسم امر دیگری است و مربوط به بشر جدید است. دکارت می‌خواهد در انسان شناسی جدید سکنا گزیند که در آن امکان شک نباشد و آن انسانی است که می‌اندیشد و نسبت میان اندیشه و هستی را درک می‌کند. در این‌جا در نظر دکارت حقیقت، همان بودنِ انسان است و انسان، ملاک هست‌ها و نیست‌ها می‌شود و البته این غیر از آن است که انسان با نظر به هویت تعلّقی خود متوجه حقیقتی ماورای وجود خود می‌باشد، بدون دوگانگی بین خود و حقیقتِ هستی.
بشر غربی با غفلت از هویت تعلّقی انسان نسبت به حقیقت، عملاً از حقیقت دست کشیده است و این یعنی دست کشیدن از انسانِ جویای معنا که همان نیست انگاری است، به همان معنایی که نیست‌انگاری فراموشیِ «وجود» است و گسیختگیِ نسبتِ انسان با هستی.
اگر تفکرِ آینده تفکری باشد که بشر را متذکر هستی، به معنای اصالت وجود و عین الرب بودن انسان نسبت به هستی می‌کند، ما از تاریخ تجدد رها می‌شویم و به جای مشغول شدن به ذهنیات خود و عدم تفکر، در «وجود» سکنا می‌گزینیم و دیگر در استیلای تکنولوژی که حاصل سوبژکتیویته است قرار نخواهیم گرفت و جهان دیگری آغاز می‌شود که انقلاب اسلامی متذکر آن است. موفق باشید

35593
متن پرسش

با عرض سلام و ادب خدمت استاد گرامی اصغر طاهرزاده: استاد ذیل مباحث ارزنده جناب عالی راجع به تکنولوژی و آینده بشر خواستم این سوال مبنایی را مطرح کنم که آیا راهی که تمدن غرب با انقطاع از وحی از رنسانس تا به الان برای آینده بشر پیش گرفت به محدود کردن هر چه بیشتر اختیار بشر و به سلب آزادی او برای تعیین سرنوشت خود نیانجامید؟ اگر آزادی بشر را به معنای عمیق تر آن یعنی آزادی در تعیین سرنوشت خود و مختار بودن انسان بگیریم آیا این تمدن غرب نیست که با شعار آزادی روز به روز حق تعیین سرنوشت و اختیار را از بشر سلب می‌کند و بشر را با مناسبات سرمایه داری عملا به بردگی تکنیک در می آورد؟ این امر برای کسی مثل بنده که تجربه زندگی چندین ساله در غرب را دارم حتی امروز که هنوز هوش مصنوعی چندان به عرصه ظهور نیامده کاملا محسوس می‌باشد. چنانکه در غرب گویی راههای زندگی همانند ریل های از پیش ساخته شده مبدأ، مسیر و مقصد مشخصی دارند که به عنوان فرد آدمی اگرچه حق انتخاب ریل را دارد ولی حق تأیین راه و مقصد آن را نه!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کاملاً سخن درستی است و اتفاقاً همه متفکران متذکر این امر هستند که هرچه غرب جلو برود این تکنولوژی است که بر انسان و بر علم و بر اراده او سیطره پیدا می کند. عرایضی اخیر تحت عنوان «نسبت هوش مصنوعی با انسان!؟» : https://eitaa.com/matalebevijeh/14168 شده است . خوب است به آن رجوع شود. موفق باشید

35582
متن پرسش

با سلام استاد طاهرزاده: خواستم نظر حضرتعالی رو هم بدونم با تشکر. آیندۀ حکومت دینی در جدال پیش‌بینی‌ها - در حاشیۀ پیش‌بینی آقای دکتر رنانی دربارۀ سقوط حکومت دینی در فاصله پنج تا ده سال آینده 1️⃣ پیش‌بینی دکتر رنانی دربارۀ حکومت دینی. آقای دکتر محسن رنانی هرازگاهی پیش‌بینی‌هایی را به عمل می‌آورد که قرین تحقق واقع شده است. پیش‌بینی اخیر ایشان این است که حکومت دینی بین پنج سال تا ده سال دیگر یا سقوط می کند یا سر عقل می‌آید. 🔻بیان ایشان از این قرار است: «فقط اندکی عقل سلیم لازم است که حضرات بفهمند نباید به جنگ ریاضیات بروند: ▫️نسل اولشان که اگر حالا بودند ۱۰۰ تا ۱۲۵ ساله بودند که همه رفته‌اند؛ ▫️نسل دومشان که حالا ۷۵ تا ۱۰۰ ساله‌اند چقدر دیگر فرصت دارند؟ ۵ تا ده سال دیگر بیشترشان نیستند؛ نسل سومشان که ۵۰ تا ۷۵ ساله‌اند، اکثریت‌شان یا توّاب‌اند یا اخراجی. تعداد کمی‌شان به زور رانت هنوز حامی مانده‌اند. این‌ها هم دیگر از رده خارجند. نسل چهارم یعنی ۲۵تا ۵۰ ساله‌ها «اکثریت‌شان» یکی از این‌هاست: یا منتقد یا معترض یا مخالف یا معارض. نسل زیر ۲۵سال را هم که خدا برکتشان بدهد؛ تنها نامی که برازنده آنهاست «نسل عصیان» است. اما جذابیت مساله این جاست: ▫️نسل‌های یک تا ۵۰ سال، سالی یک میلیون و صدهزار نفر به جمعیتشان افزوده می‌شود؛ و نسل‌های ۵۰ تا ۱۰۰ سال، سالی ۶۰۰ هزار نفرشان کم می‌شود. به زودی ترازوی نسل‌ها از ناترازی سرنگون می‌شود. ترازوی اقتصاد و فرهنگ و سیاست و فناوری هم از سال‌ها پیش دارد به نفع نسل نو کفّه عوض می‌کند. همه این تحولات در بدبینانه‌ترین حالت در زیر ده سال رخ خواهد داد؛ اما شهود من می‌گوید برای پنج سال هم انرژی ندارند که با همین روش ادامه بدهند، یا سَرِعقل می‌آیند یا فرومی‌ریزند». 2️⃣ مبنای پیش‌بینی آقای دکتر رنانی پیش‌بینی آقای دکتر رنانی مبنی بر این که حکومت دینی ظرف پنج تا ده سال دیگر سقوط می کند یا سر عقل می‌آید، مبتنی بر این استدلال است که حکومت دینی یک حکومتی ایدئولوژیک است؛ یعنی به جای تکیه بر آخرین دانش ها و تجربیات آکادمیک به میراث دینی کهنه و فرسودۀ قرون گذشته تکیه زده است و شناخت‌ها و ارزش‌هایش را به جای این که از دنیای مدرن بگیرد، از دنیای کهن گرفته است. بیان ایشان چنین است:  «نمی‌دانم چرا متوجه نمی‌شوند! چهل سال است دارند دانشگاه ایدئولوژیک درست می‌کنند آخرش چه شد؟ آیا موفق شدند؟ فقط باختند. حالا می‌خواهند نسخۀ کاریکاتوری همان چهل سال پیش را تکرار ‌کنند؛ اما با کدام دانش با کدام منابع با کدام مشروعیت با کدام فرصت؟ شک نیست که خطا می‌کنند، شک نیست که این جا هم می‌بازند. در سال ۱۳۹۴ در مناظره‌ای در شبکه چهار سیما، به فرد مقابلم که می‌گفت «تا حالا نتوانسته‌ایم؛ چون الگو نداشته‌ایم»، گفتم که اگر در چهار دهه گذشته نتوانسته‌اید، دیگر نمی‌توانید؛‌ چون دیگر منابع ندارید. حالا می‌گویم منابع هم که داشته باشند، دیگر نمی‌توانند چون به قول انیشتین «همان اندیشه‌ای که بحران‌های امروز را ایجاد کرده است،‌ نمی‌تواند آنها را حل کند.» اینان به خاطر نداشتن اندیشه‌‌ای منسجم و سازگار با دنیای نو، بیشتر پروژه‌های حیثیتی‌‌شان یک‌به‌یک شکست خورده است؛ و حالا دوباره رفته‌اند سرخط تا از نو شروع کنند؛ اما یادشان نیست که هم پیر شده‌اند، هم نخبۀ اندیشمند ندارند که برایشان فکر کند، هم چاه‌های نفت خالی است، هم فساد تا سراپرده‌شان پیش‌ رفته است، هم منابع آبی کشور نابود شده است،‌ هم بحران پشت بحران در راه است، و هم نسل نو در پشت سر آنها نیست تا در این ناداری و نادانی حمایت‌شان کند». 3️⃣ نگاه حاکمیت نسبت به آیندۀ حکومت دینی حاکمیت بر این عقیدۀ جازم است که در زمانۀ حاضر وعدۀ آخرالزمانی ظهور امام زمان و حکومت جهانی او محقق خواهد شد؛ به این نشانه که کشور کمونیستی شوروی از هم پاشید و شماری ازحکومت‌های عربی سرنگون شدند و آمریکا ازکشورهای افغانستان و عراق بیرون رفت. به نظر حاکمیت، این دگرگونی‌ها همگی حاکی از شکست مکاتب بشری کمونیسم و لیبرالیسم و قدرت گرفتن اسلام است. پیش بینی حاکمیت این بوده است که اسرائیل و آمریکا به زودی شکست خواهند خورد و کشور ایران در قطب کشورهای جهان واقع خواهد شد. به همین رو، علیرغم این که کشور گرفتار مصیبت‌های تورم بی‌سابقه و تحریم جهانی و فقر و بیکاری و کاهش نفت و آب کشور واقع است، حاکمیت از قریب الوقوع بودن پیروزی خبر می‌دهد. منتها مستند حاکمیت بیش از آن که بر دستاوردهای علمی استوار باشد، بر میراث دینی آخر الزمانی استوار است.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که به خوبی نبض فکری جریانی را که امثال آقای رنانی نیز منسوب به آن هستند را تشخیص داده‌اید؛ می‌یابیم اینان خود را در تاریخی احساس می‌کنند که ابداً تاریخی نیست که با انقلاب اسلامی شروع شده و با روح حماسی شهدای بزرگ ادامه یافته. تاریخ روشنفکری غرب‌زده هر روز خود را با بحرانی روبه‌رو می‌بیند که حاصل دیروز و امروز و فردای افکار خودشان است و اتفاقاً آقای رنانی نمونه خوبی  از جریان بی‌هویتیِ جبهه روشنفکری است. ملاحظه کنید بی‌تاریخی، انسان را تا کجا از متن واقعیت اصیل جدا می‌کند و دچار توهّمات می‌نماید. اینان مصداقِ همان‌هایی می‌باشند که حضرت امام فرمودند یک شبه کشور را تقدیم آمریکا می‌کردند و از عظمت انقلاب اسلامی همین بس که با سعه معنوی خود، امکان سخنانی این‌چنین را به این افراد می‌دهد. موفق باشید    

35576
متن پرسش

با سلام: موضوع: باز تولید مفهوم مباهله آل عمران «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ» ﭘﺲ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻭ [ﻋﻴﺴﻲ] ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻧﻜﻪ ﺑﺮ ﺗﻮ [ﺑﻪ ﻭﺍﺳﻄﻪ ﻭﺣﻲ، ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﻭﻱ] ﻋﻠﻢ ﻭ ﺁﮔﺎﻫﻲ ﺁﻣﺪ، ﻣﺠﺎﺩﻟﻪ ﻭ ﺳﺘﻴﺰ ﻛﻨﺪ، ﺑﮕﻮ: ﺑﻴﺎﻳﻴﺪ ﻣﺎ ﭘﺴﺮﺍﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻭ ﺷﻤﺎ ﭘﺴﺮﺍﻧﺘﺎﻥ ﺭﺍ، ﻭ ﻣﺎ ﺯﻧﺎﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺯﻧﺎﻧﺘﺎﻥ ﺭﺍ، ﻭ ﻣﺎ ﻧﻔﻮﺳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻭ ﺷﻤﺎ ﻧﻔﻮﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﻋﻮﺕ ﻛﻨﻴﻢ; ﺳﭙﺲ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﻧﻔﺮﻳﻦ ﻧﻤﺎﻳﻴﻢ، ﭘﺲ ﻟﻌﻨﺖ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺩﺭﻭﻏﮕﻮﻳﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻫﻴﻢ (٦١) در راستای «باز تولید‌ مفاهیم زنده معنوی» (طبق دستور بزرگان) بنظر بسیار حیاتی است که بدین پرداخته‌ شود که جایگاه زنده مبـــــاهله کجاست؟ امروز الف) لزوم مباهله چیست؟ ب) مباهله امروز به چه شیوه ایی است؟ ج) نجران امروز حقیقتا چه جایگاهی یافته؟ بی شک «ابناءنا» امروز نیز امام حسن (ع) و امام حسین (ع) اند، اما ایشان اکنون و در چه وجه نوعی تجلی دارند؟ «نساءنا» نیز بدین ترتیب، جایگاه اکنون حضرت صدیقه کبری (س) به شیوه نو و باز تولید شده کجاست؟ و... _ سوالی که اکنون می‌تواند محل هوشیاری جمعی و فردی ما را تحریک و احتمالا اصلاح فوق‌العاده بزرگی ببار آورد شاید این باشد _هریک از ما ها (فرداً به فرد) در پیشگاه مواجه با جهان پیشرویمان، آیا نیازی به مباهله داریم؟ اگر بله چگونه؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اكنون مباهله اي ديگر. در غرب؛ دراواخر قرون وسطي وقتي بيشتر مشخص شد مسيحيت جواب‌گوي نيازهاي آن زمان نيست و لذا غرب گرفتار بحران شد، به‌سوي رنسانس غلطيد، به اميد آن‌كه از آن بحران آزاد شود. ولي واقعيت اين است كه طي دويست‌سال گذشته، اينك غرب با بحراني سخت شكننده‌تر از بحران قبلي روبه‌رو شده، به طوري كه بحران در اعتقاد و معنويت تار و پود تمدن غرب را در نورديد. اينك غرب خود را كاملاً در هجوم وقفه‌ناپذير «دين و معنويت» مي‌بيند و متوجه شده است دين و معنويت ديگر اجازة ادامة حيات تئوري ليبرال دموكراسي را به آن نمي‌دهد و اين بار در مباهله‌اي ديگر ولی بسیارگسترده‌تر خود را گرفتار مي‌بيند كه هيچ راهي جز پرداخت جزية حقارت در پيش ندارد، و آثار آن هر روز بيشتر از پيش نمايان مي‌شود.
به آيه‌ مباهله و ظرائف حضور حضرت علی (علیه السلام) در آن صحنه زیاد می توان فکر کرد. پيامبر خدا در ازاء فرزندان، امام حسن و امام حسين «عليهماالسلام» را آوردند و در ازاء زنان، تنها حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را آوردند و در ازاء «نَفْس‌ها» فقط حضرت علي (علیه السلام)را آوردند. و اين حکايت از آن دارد که تنها اين‌ها بودند که شايستگي جعل لعنت خدا بر کاذبين را داشتند و نکته‌ مهم آنکه به جاي نفسها، رسول خدا فقط علي (علیه السلام) را آوردند که حکايت از آن دارد علي در حکم نفس و جان رسول خدا هستند.

پيامبرخدا (صلی الله علیه وآله) در مورد علي (عليه السلام) مي‌فرمايند: «براي هر پيامبري، صاحب سرّي است، و صاحب سرّ من علي‌بن‌ابيطالب است».  و نيز داريم كه فرمودند: «عَلِيُّ نفسي و اَخي»  علي همان جان و نفس من و برادر من است.  می توان گفت روز مباهله؛ روز اثبات عزت اسلام بر رقباي خود است، آن هم اسلامي شيعي. روز مباهله؛ روزي است كه خط اسلام اصيل براي بشريت به نمايش درآمد. روز مباهله؛ روز بازخوانی دوباره‌ی اسلام است توسط مسلمين، براي رسيدن به بهترين نحوه‌ی مسلماني، و روز اطمينان به حاكميت تمدن اسلامی است در آینده‌ی تاریخ . موفق باشید    

35531
متن پرسش

سلام خدمت استاد طاهرزاده: به نظر شما چرا چندین قرن است که تجدد و تمدن غرب بر جهان غالب شده است و حجاب حقیقت شده؟ آیا قدرت تجدد بیشتر از قدرت اسلام و حقیقت است؟ به نظر شما نیرو و قدرت تجدد از کجاست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک تجربه تاریخی است که هر اندازه انسان‌ها از حقیقت خود و حقیقت عالم فاصله بگیرند، به همان اندازه شیطان بیشتر و بیشتر وارد زندگی‌ها می‌شود و این‌جا است که باید حضور شیطان را در ذات تمدن غربی ملاحظه کرد. به امید آن‌که بشریت به خود آید که فریب بزرگی خورده است، «الیس الصبح بقریب»؟ موفق باشید

35495
متن پرسش

سلام: نظر شما در مورد این یادداشت چیست؟ معاون نهاد کتابخانه های عمومی به مناسبت حضور آن نهاد در نمایشگاه الکامپ به بیان ملاحظاتی درباره نسبت تکنولوژی با بایسته های فرهنگی پرداخته است. او پس از مروری بر رساله «پرسشی در باب تکنولوژی» از مارتین هیدگر، در پایان گفته است وظیفه فرهنگی مصرف‌کننده تکنولوژی چیست؟ شاید پاسخ هیدگر این است که مراقب تفسیر جزمی از تکنولوژی باشیم؛ جهان را با نگاه مهندسی نبینیم؛ تکنولوژی را «گزینش» کنیم و آن را با زیست‌بوم فرهنگی و اجتماعی خود بی‌آمیزیم و تناسب دهیم؛ در معلومات برآمده از تکنولوژی غرق نشویم و از یاد نبریم که ما، سرانجام، با انسان‌ سروکار داریم؛ از یاد نبریم که «بازاریابی و فروش»، «شناسایی جایگاه خود در شبکه جهانی دیجیتال»، «برقراری دادوستد علمی با دنیا و آشنایی با تجربه‌های جهانی»، «آورده مالی»، «در معرض دیدبودن»، «برقراری ارتباط» و بسیاری دیگر از اهداف رنگارنگ سازمانی، آن‌گاه بامعناست که تکنولوژی را در قامت یک «سرمایه فرهنگی» بببینیم (مدیریت فنّآوری اطلاعات)؛ سرمایه‌ای که قرار است رافع نیازهای ما باشد، نه عامل تسخیر طبیعت و ما. تکنولوژی برای ما چیزی عاریتی است و محصول «وضع فرهنگی» ما نیست؛ به همین دلیل باید درباره آن بحث ‌کنیم. آری، تکنولوژی تقدیر ماست. از این تقدیر آگاهانه استقبال کنیم و «خانه‌ای در خورد» آن بسازیم. (iranpl.ir/xpwF) نوشتن چنین یادداشتهایی از مدیران فرهنگی غنیمت است. ولی پرسش این است که یک مدیر اجرایی آیا به نوشتن این یادداشت بسنده کرده است یا برای مقصد این نوشتار قیامی هم داشته است؟ اگر امکان آن فراهم نیست که باید با تغییر در نوع نوشتن از این امور، از عسرت ها گفت و اگر فراهم است که باید گزارش داد. به نظر می رسد حداقل باید در این موارد از اندیشمندان برای نظردهی و گفتگو دعوت کرد و در کارهای کوچک اقدامات عملی را سامان داد.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید این نوع حضور و ورود را به فال نیک گرفت و اگر حقیقتاً بخواهیم از طریق انقلاب اسلامی در جهان حاضر شویم و متذکر انهدام جهان ذیل تکنولوژی عنان‌گسیخته باشیم، باید این نوع نگاه را تقویت کرد. در رابطه با نسبت توحیدِ آخرین دین و هوش مصنوعی بنا شده است در جلسه اخیری که در شرح سوره «علق» در پیش است عرایضی بشود که قسمتی از یادداشت مربوط به آن بحث خدمتتان ارسال می‌گردد. موفق باشید
- با حضور در توحید آخرین دین و عبور از ظلمانی‌ترین توهّمات، این انسان است که باید مواظب باشد هوش مصنوعی محور زندگی‌ او را در اختیار نگیرد. زیرا انسان مدرن با حضوری که در علوم دقیقه پیدا کرده و با محورقراردادن محاسبه‌های عقل ریاضی و قراردادن ابزار الکترونیکی در زندگی خود، در امتداد همان حضور، هوش مصنوعی به میان آمد. حال این انسان است و تصوری که از دست‌آوردهای جدید زندگی الکترونیکی خود دارد که آیا هوش مصنوعی را جانشین انسان کند و یا با نگاه توحیدی نابِ اسلامی و با نظر به سنت‌های جاری در عالم، مواظب باشد ابزارهایی مانند هوش مصنوعی موجب هرچه بیشتر رشد توهّمات انسان نگردد و در نتیجه از این طریق انسان را در اختیار بگیرد.
بحث در تفاوت تفکرِ محاسبه‌گر است با تفکری که با درک معنویات عالم، آینده خود را مدیریت می‌کند, در حالی‌که تکنولوژی، حاصل تفکر محاسبه‌گر است و در آخرین صورت آن با هوش مصنوعی روبه‌رو هستیم و در این صورت اگر انسانِ آینده در مسیری پای گذارد که  در محدوده تفکر محاسبه‌گر باشد، این انسان و هوش مصنوعی در همدیگر منحل می‌شوند و در عمل هوش مصنوعی رقیب چنین انسانی می‌گردد، یعنی انسانی که در حدّ انسانِ محاسبه‌گر تقلیل یافته. مثل آن‌که خود ما جوانانِ با هوشِ خود را به کامپیوتر توصیف می‌کنیم. بدین معنا در واقع می‌گوییم این جوان به دستگاه محاسبه‌گر شبیه است. در رقابت بین انسان با هوش مصنوعی که محور همه چیز محاسبه‌گری ریاضی مدّ نظر است، البته هوش مصنوعی انسان را مقهور خود می‌کند، مگر آن‌که انسان متوجه باشد امکانات دیگری دارد و «ربّ اکرمِ» او بنا دارد آن امکانات را با او در میان بگذارد تا امکان اندیشیدن به موضوعاتی که ماورای اندیشیدن به موضوعات محاسباتی است برایش پیش آید و این با توحیدِ آخرین وَحی الهی به عالی‌ترین نحوه شکل می‌گیرد. انسان در این حالت متوجه می‌شود علاوه بر آنچه کامپیوتر و هوش مصنوعی به او می‌دهد، امکانات دیگری هم دارد، این انسان مقهور هوش مصنوعی نمی‌شود.
- در نظر به انسانِ آینده و انسان آخرالزمانی، بحث در آن است که آیا آن انسان به آینده تکنولوژی می‌اندیشد و یا به آینده خودش و امکاناتی که وَحی الهی در مقابلش قرار داده تا از طریق تکنولوژی بلعیده نشود و تنها نسبتی با تکنولوژی داشته باشد و این در صورتی است که خود را تا محدوده عقل تکنیکی تقلیل ندهد وبه «باسم ربِّ» خود نظر کند که ربّ اکرم است. آیا نباید با نظر به توحیدِ آخرین وَحی الهی متوجه باشیم با غفلت از «اسم ربّ» کار انسان به بلعیده شدن توسط تکنولوژی می‌انجامد و این هوش مصنوعی است که آینده بشر را در دست می‌گیرد؟ این‌جا است که در این آخرین زمان، انقلاب اسلامی با توحید اسلامی بنا دارد سرنوشت بشر جدید را از بلعیده‌شدن توسط تکنولوژی نجات دهد. توحید آخرالزمانیِ انقلاب اسلامی، راه‌های جدید و متعالی در مقابل او قرار می‌دهد، به همان معنایی که فرمود: «عَلَّمَ ٱلإِنسَانَ مَا لَم يَعلَم» یعنی انسانِ آخرالزمانی را به حقایقی آگاه می‌کند که خودش از آن آگاهی نداشت و راه نجات از سیطره اموری مانند هوش مصنوعی آن است که میدان در اختیار موحدانی باشد که متوجه امکانات متعالی انسان نیز باشند.
- آری! تکنیک‌های هوشمند به یک معنا زندگی انسان را در اختیار می‌گیرد برای دستکاری‌کردنِ خود انسان و مسیری است برای انحلال انسان، مگر آن‌که به نور توحید اسلامی، انسان بتواند خود را فراتر از تکنولوژی حفظ کند که در این زمانه انقلاب اسلامی این مهم را به عهده گرفته و سوره «علق» حکایت توجه به آغاز تاریخی است تا به جای آن‌که انسان گرفتار خرافات آخرالزمانی گردد، به «اسم ربّ» نظر کند و در ابعاد متعالی‌اش رشد نماید. زیرا پروردگار ما بنا دارد ما را به خودمان وا نگذارد تا مانند جهان بی‌پروردگار سرگردان باشیم.    

 

35482
متن پرسش

بسم الله الرّحمن الرّحیم: موضوع؛ علت نفوذ فرهنگ غرب در جوامع اسلامی از منظر اقبال لاهوری
 با سلام جناب استاد: در سایه رادمردی و پایداری و استقامت، و خون شهدای پرکشیده، قول و حال شهدای خاک گزیده، امثال شما، امروز بر من و منِ نوعی‌ها، سخت نیست، کشفِ میراث پاکان و نیکان و اولیا و اندیشمندان مطهر نهاد.... مدتی است بر آثار فقیه و عارف و فیلسوف بزرگ جناب اقبال لاهوری (ره) مبادرت دارم. در مجموعه «اسرار خودی» به حکایت عجیبی رسیدم، که هرچند نزدیک به صدسال است نگارش شده است ولی گویی زنده است و سخن امروز ماست، برخوردم. عنوان حکایت این است «حکایت درین معنی که مسئله نفي خودی از مخترعات اقوامِ مغلوبه بنی انسان است که به این طریق، مخفی اخلاق اقوامِ غالبه را ضعیف می‌سازد» حکایت گوسفندانی است که چون در مقابل شیران تیز چشم و تیز دندان، هیچ چاره‌ایی جز شکارشدن ندارند، اما چاره کار را در القای مفاهیم به ظاهر درست و صواب، اما به باطن، در غایتِ ناصوابی و غلطی یافته اند، و اینگونه شیر با این عظمت را سُخره خود می‌کنند. گوسفند چون هیچ راهی برای فرار نمی‌بیند با خود می‌گوید:
شیر نر را میش کردن ممکن است / غافلش از «خویش کردن» ممکن است....
 گوسفند، راهکار را در خلعِ سلاح فرهنگی شیر می‌بیند، او سودای غافل‌کردن شیر از خویشتن خویشش را دارد، و به شیر می‌گوید، فکر سود باش!!! (به ظاهر درست است اما غلط!!) ....
توبه از اعمال نا محمود کن / ای زیان اندیش فکر سود کن
 تیزی دندان تو را رسوا کند / دیده ی ادراک را اعمی کند
 (به این بیت توجه بفرمایید، و آن را با سخنانی که در راستای خلع سلاح کشورها اعم از ایران گفته اند و در مقابل پیشرفت‌های اقتصادی را اولویت داده‌اند، در نظر تطبیق بفرمایید. بگذریم) گوسفند با این القائاتِ درست و اما غلط، شیر را سُخره خود می‌کند. چرا؟ چون شیر، فریب (فرهنگی) گوسفند را خورد. به ابیات توجه بفرمایید و شباهت عرفان‌های نوظهور و منفعل‌گرا و صوفیه مسلک تطبیق کنیم.
 غافل از خود شو اگر فرزانه ئی / گر ز خود غافل نه ئی دیوانه ئی
این علفزار جهان هیچ است هیچ / تو برین موهوم ای نادان مپیچ
به سخنان عرفان مسلکان و دینداران انگلیسی شبیه نیست؟! حال سوال این است چرا شیر، فریب گوسفند را می‌خورد؟ چون! شیر درک درستی از صلح ندارد، او گمان می‌کند، که صلح یعنی اجازه دادن به ادامه حیات هر پدیده ایی، و این تنبلی فرهنگی منجر به فساد و تحت سیطره واقع‌شدن او می‌شود.
 خیل شیر از سخت‌کوشی خسته بود / دل به ذوق تن‌پرستی بسته بود
 آمدش این پندِ خواب‌آور پسند / خورد از خامی، فسونِ گوسفند
سخن من این است! ۱) اگر غرب توانست بر کشورهای اسلامی حمله کند، ابتدا نه قدرت توپ بود و نه تفنگ و علم، و نه ثروت‌شان؛ بلکه قدرت‌شان در القاء و بی‌ارزش نمودن «خویش» ما بود، در تطبیق‌های غلط..... ۲) اگر غرب توانست بر ما حمله کند، در عدم تعبیر و تفسیر صحیح ما مسلمانان از «مماشات» بود. آن‌جا که ارزش فرهنگیِ جهاد با جنگ یکسان انگاشته شد. ۳) اگر غرب بتواند بر ما حمله کند، نه با موشک است نه علم، و نه ثروت، بلکه گرفتن «خویش ِما» از ماست، ۴) اگر غرب امروز در حال شیعه هراسی به جهان اسلام است! (مثال حکایت گوسفند) سخنی ندارد! فرهنگی ندارد، در موضع ضعف فرهنگی است، اگر بگوییم انضمام، واژه «فرهنگ» با «غرب» یکی از بزرگ‌ترین حملات خاموش است؛ سخنِ گزافه نیست، چراکه فرهنگِ غربی وجود ندارد، فریبِ غربی وجود دارد، «فرهنگ» عبارتست از سخن‌داشتن، عالمِ فراتر داشتن! منظر گسترده‌تر داشتن! از ماده فراتر رفتن،... جناب اقبال به درستی متوجه احتمال اشتباه‌انگاری جوامع مسلمان از «خود» «بیخود» و حتی شهادت بوده است، ایشان در تلاش است تا بگوید، تفسیر درست و نادرست از «خود» چیست؟ لذا افلاطون را به سُخره می‌گیرد، چراکه افلاطون از «خود» سخن گفت که خود، نبود، چون «جایگاه ولایت» را نادیده انگاشته بود و تذکر را فی نفسه ارزشمند دانست. در حالی‌که تذکر، بدون امام، بالفعل نخواهد شد و در حد قوه فرو خواهد ماند.
 باید توجه کنیم که اگر امثال شماها شبانه روز در استقامت نبودند امروز من نیز در این باور نبودم! اگر «رهبر معظم» نبود و «حاج قاسم» نبود بی‌شک امثال شماها نبودند و اگر امام عصر نبود، رهبر معظم انقلاب هم نبود و اگر ایشان نبود انسان، مصداق بارز خسران بود! این‌ها جایگاه ولایت است. در یونان بدان توجه نیست! آن تئوری، انسان را یک موجودِ تجربه‌گرا می‌شناسد، حتی توجه ندارد که تجربه بدون الگو توجه اصلا اتفاق نمی‌افتد! حال همین بی‌فرهنگان، ادعای فرهنگ دارند، چگونه؟ با بی‌ارزش جلوه‌دادنِ جایگاه «ولیّ»، اینجاست که «ولیّ»، همان «خودِ» هریک ماست، و اینجاست که دست و عقل و شعور این فریبکاران بدان نائل نیست، راه، یکی است و جز این نیست! نه در عرصه شخصی و نه در عرصه جمعی! «ولایت مداری»

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که ملاحظه کرده‌اید جناب اقبال لاهوری به خوبی متوجه بود ما با چیزی به نام «غرب» روبه‌رو هستیم که زیر پوشش تکنولوژی و نظمی که مسلّم، الهی نیست؛ بنا دارد جهان اسلام را که رقیب خود تشخیص داده بود، از هویت بیندازد. با این‌که او برای متفکران غرب ارزش قائل بود و تحصیلاتی در جهان غرب داشت، ولی به خوبی متوجه شده بود غرب از جهتی برای ملت‌های مسلمان یک بلا است و بنا دارد ملتها را از اصالت‌های بومی خود بی‌محتوا کند و همان‌طور که می‌فرمایید گفته‌هایش در مورد خودی و غیر خودی، جهانی را در مقابل ما می‌گشاید تا گوهری که در دست داریم، وا نهیم و آن گوهر همان اصالت‌های اسلامی و حتی ایرانیِ ما بود. و از این جهت در شعر مشهور خود نسبت به جوانان عجم نکات دقیقی دارد و می‌گوید:
چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما
ای جوانان عجم جان من و جان شما
غوطه‌ها زد در ضمیر زندگی اندیشه‌ام
تا بدست آورده‌ام افکار پنهان شما
آیا امیدی در جان او روشن شده است که در این سال‌ها متوجه حضور حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» می‌باشد آن‌جا که می‌گوید:
می‌رسد مردی که زنجیر غلامان بشکند
دیده‌ام از روزنِ دیوار زندان شما
تحت تأثیر خودی و غیر خودی جناب اقبال و این‌که غرب بنا دارد خودِ ما را از ما بستاند؛ در مقاله «ای امام» عرض شد:
اي برادر! دزدان كه آمدند تا غارتمان كنند! آري غارتمان كنند، امّا نه فقط زمين و نفت ما را بدزدند، بلكه «خودمان» را، يعني هويت اسلاميمان را بدزدند، تو كجا بودي؟ ما كجا بوديم؟ اصلاً همه‌مان كجا بوديم؟ اصلاً مگر اسم آن نحوه بودن را مي‌توان «بودن» گذاشت؟
و این‌جا است که علت علاقه او به نیچه از آن جهت می‌تواند باشد که نیچه نیز متذکر زندگی بود و نه عرفان‌های منفعل که زندگی را نادیده می‌گیرند. و لذا باطرح انسانِ آرمانی به استقبال اَبر مردِ نیچه می‌رود تا معلوم کند در این جهان چگونه می‌توان «خود» بود و با «خود» زیست و با نظر به نمادِ انسان انسان‌ها که مسلّم انسانی است الهی؛ ولایتِ مدّ نظر اسلام را به معنا نشست و از خودی گفت. خوب است که در آخر چند بیتی از شعر «رموز خودی و بی‌خودی» او را با هم زمرمه کنیم که می‌گوید:
آنچه از خاک تو رُست ای مرد حرّ        آن فروش و آن بپوش و آن بخور
آن جهان‌بینان که خود را دیده‌اند        خود گلیم خویش را بافیده‌اند
ای امین دولت تهذیب و دین        آن ید بیضا برآر از آستین
خیز و از کار اُمم بگشا گره        نقشه اَفرنگ را از سر بنه
نقشی از جمعیت خاور فکن        واستان خود را ز دست اهرمن
ای اسیر رنگ، پاک از رنگ شو        مؤمن خود، کافر افرنگ شو
دانی از افرنگ و از کار فرنگ        تا کجا در بند زُنّار فرنگ؟
زخم از او، نشتر از او، سوزن از او        ما و جوی خون و امید رفو؟
گر تو می‌دانی حسابش را درست        از حریرش نرمتر، کرباس توست
هوشمندی از خُم او مِی نخورد        هر که خورد، اندر همین میخانه مُرد
موفق باشید   

35428
متن پرسش

با سلام: شباهت «نیستِ هست نما و غرب زدگی»
دیربازی است که انسان به مسئله «حقّ _ باطل» توجه دارد، و در ایجاد مرز ميانشان سخت در تفکر و تعقل و تفلسف و تذکر بوده و است، اگر دقتی بر سیر اندیشه بزرگان جهان غرب داشته باشیم بسادگی متوجه می‌شویم که «غرب زدگی» پدیده و بیماریی نیست که از حق گرایان و تحقیق پیشگان غربی بوجود آمده باشد بلکه برعکس جبهه مقابل آنان بوده است، لذا بنظر می‌آید که خلط مفهوم میان بزرگان غرب با مفهوم غـــرب زدگی، اجحافی بس بزرگ است در حق بشریت، ارباب لغت در باب معنی حقّ و باطل گفته اند حق عبارتست از چیزی که بواقع هست، و باطل چیزی است که بواقع وجود ندارد، اندکی تأمل بوضوح روشن می‌کند که باطل چیزی هست، هرچند که واقعیت ندارد، ما در تشخیص میان حق و باطل با وجه حقی آن مشکل و مسأله نداریم بلکه مشکل اساسی انسان اینجاست که باطل را در لباس حق می‌انگارد و می‌پذیرد، سوال اساسی اینست که اگر باطل یعنی نکته مقابل واقع و بعبارت دیگر اگر باطل یعنی چیزی که نیست! پس از کجا می‌تواند بر انسان نفوذ و ظهور داشته باشد؟ اگر باطل نیست، (بحسب معنی اش) پس از کجا می‌تواند در مقابل حق ابراز وجود کند و مقابل اش برخیزد؟ راز این نکته در تئوری هستِ نیست نما نهفته است، یعنی در ساحت انسان عالمی وجود دارد که در آنجا چیزی که نیست، لباس هست می‌پوشد! و عین هست می‌شود! عنایت داشته باشیم که آن‌جا که «پدیده ایی که «نیست» در جایگاه «هست» نشسته باشد، چه بلایی گریبانگیر انسان است! یعنی انسان اسیر یک پدیده خود دروغین است و در زندانی زندانی است که آنجا حقیقتا زندان نیست! فریبی از این بزرگتر قابل تصور نمی باشد. غرب زدگی چنین پدیده ایست، در اثبات این ادعا کافی است به این نکته توجه کنیم که، غرب زده گی تنها گریبان جوامع مشرق زمین را نگرفته است، بلکه جوامع واقع در غرب نیز، غرب زده شدند،! اکنون زمان آنست که انقلابیون اسلامی رویکرد خود را به جانب تمام بشریت گرفته و آنان را از خطرات غرب زدگی آگاه کنند، یعنی بفهمانند که سودای غرب زدگی تصاحب انرژی و خاک و آب و کوه در و دشت نیست، بلکه صحبت تصاحب تمام انسانهاست، و تلاش برای کسب منابع زمینی، تنها برای ارجحیت بخشی به همان «نیست» است، سوال اینست، چگونه این «نیست» امکانِ «هست» یافته؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که متوجه شده‌اید غرب‌زدگی منحصر به شرق نیست. امروز، غرب، غرب‌زده‌‌ترین اقوام روزگار است زیرا با اصالت‌دادن به توهّمات، نوعی قدرت برای توهّمات در مقابل حق در نزد خود به‌وجود آورده و این است راز باطلی که «نیست» ولی قدرت مقابله با حق را داراست ولی نه از آن جهت که باطل، در مقابل ذات حق و «وجود» اصالت پیدا کرده، بلکه همان‌طور که متذکر هستید باطل، در نسبت با انسان و توهّمات انسانی قدرت دارد و می‌تواند عنان شخصیت انسان را در اختیار بگیرد و به گفته جنابعالی انسان گرفتار زندانی شود که در واقع زندان نیست ولی در همان حال انسان را تصاحب کرده. چاره کار را باید با نظر به «وجود» از نگاه فلسفی و به حقیقت، در نگاهِ دینی و الهیاتی دانست که البته بحث آن مفصل است و عرایضی در جلسات «انقلاب اسلامی، انتظار و وارستگی» در این مورد شده است. موفق باشید 

35369
متن پرسش

موضوع؛ داوری داوری در سروش سروش. با سلام: جهان غــرب و اتمام سودای حکومت بر ابناءبشری، در این برهه از تاریخ بشر، چیزی نیست که نیازمند برهان چینی و علت گشایی باشد، بروز نهیلیسم و پوچ‌گرایی در زندگی فردی و جمعی بشر برای هیچ کس پوشیده نیست وقتی نگاهی به تیتر اخبار جهان نظر کند، خودکشی چهره‌ای معروف و نامعروف، قتل و غارت و..... حاکی از آنست که امروز دیگر انسان از جهــان تکنولوژی تصور چند دهه قبل را ندارد، چرایی در این رشد، مشکوک بوجود آمده است، که طرف مقابل تاب جوابگویی اش را ندارد، واقعا چه نیازی بود برای انسان که تکنولوژیی که روزی باهدف افزایش آسایش و آرامش پذیرفته بود را با این چهره متفاوت از تبلیغات اش بپذیرد، در این میان که فیلسوفان تکنولوژی همچون سروش که عمری از ضرورت پذیرش این، پدیده بظاهر انسانیِ بباطن بس غیر انسانی، که خود گره می‌زند و راهکار گشودن گره می‌دهد، صرف کرده اند، تئوری پذیرش ارائه دهند تا حداقل پوچی ایی که در خود حس می‌کنند را به مصداق مخدری، تخدیر خویش کنند، لذا گفت «نمی‌توان بین مبانی دینی به خصوص دین اسلام و پیشرفت‌های فناورانه تکنولوژی آشتی برقرار کرد» و چون نمی‌شود و از طرفی لازمه زندگی تکنولوژی است، پس کفه بطرف علوم، سنگینی دارد، در مقابل این تفکرات دکتر داوری ها نیز موضع دارند، مواضعی که راهکار انتخاب کمیتی نیست، که خرد و عقل و دل را در استیصال انتخاب ناسره از سنگینی کفه ها ترازو مجبور کند، راهکاری است اتحادی! نه پس زدن بلکه اصلاح کردن،! لذا در کتاب خود فرمود «برای برهم‌ زدن نظام توسعه_نیافتگی آموختن علم، فلسفه، ادب و پرداختن به پژوهش لازم است اما کافی نیست شاید از این راه بتوان به ظواهر توسعه دست یافت اما برای استوار کردن بنیاد توسعه، رسوخ در تفکری که بنای توسعه بر آن است، شرط است. خرد سیاسی در زمان توسعه نیافتگی، ص ۴۱» رسوخی که با خود باید کرد نه تجدد و خودبازی! و نه برای پذیرفتن او بلکه درک ضرورت او.... البته که این میزان به کام آنان خوش نخواهد آمد، چه خوش گفت مولانا «تا نگردی او ندانی اش تمام / خواه او نور باشد یا ظلام» آنانی که در اصل با فلسفه ملاصدرا در جنگ بودند نهایتا با رهبری ولایت فقیه مخالف شدند و قهرا با ملت و امت مخالف خواهند شد، چرا که اساس نظر ایشان در غروب غرب و ظلمات اش، پایه عقل را بر خود دروغین اومانیسم بنا کرده اند نه خود بندگی!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است. به همین جهت می‌توان فکر کرد راه حلِ حقیقی، حضور «در جهان بین دو جهان» است که ذات انقلاب اسلامی رسالت تحقق آن را دارد و اتفاقاً در شرح کتاب «خرد سیاسی در زمان توسعه‌نیافتگی» تأکید بر نکاتی از آن کتاب شد که معلوم گردید جناب آقای دکتر داوری به موارد ظریفی ماورای جهان توسعه‌نیافتگی نظر دارند. موفق باشید

35302
متن پرسش

سلام علیکم وقتتان بخیر: ان شاء الله سلامت و موفق باشید. علت اینکه در آثار شهید آوینی (ره) بویژه کتاب حلزون های خانه به دوش و ایضاً آثار و یادداشت‌های حضرتعالی چنین تعابیری مطرح می‌گردد که «روشنفکر در همه جای دنیا محکوم به سرنوشتی نهیلیستی است اما در این مرز و بوم، انتلکتوئل در مقام نفی می ماند و کارش به نفی در نفی و اثبات نمی‌کشد و به نحوی حتی منکر ذات خویش می‌شود»، چیست؟ با چه برهان و افقی از منظر حکمت معنوی شهید آوینی و حضرتعالی، این بحث که عاقبت محتوم همه روشنفکران که چه بسا بتوان از آنها بعنوان پیامبران عصر و گفتمان مدرنیته نام برد، نیست انگاری و نیهیلیسم است و در چنین فضایی غوطه ور می‌گردند، مطرح می‌شود؟ در خود جهان غرب کتبی مانند «روشنفکران و شکست در پیامبری» که دکتر حسین کچویان هم آن‌را ترجمه به فارسی کرده اند، مطرح شده و به نوعی دقت به این مسئله پیش آمده ولی شهید آوینی با آن بیان شورمندانه و حکیمانه شان و از دریچه حکمت معنوی انقلاب اسلامی، روزنه دیگر و متعمقانه تر از خود آنچه امروز بعض غربیان به‌ آن‌ توجه کرده اند را مطرح نمودند.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در سوبژه‌شدن انسان است برای خود و این‌که در این منزل، اگر انسان با محتوایی درست به اصالت‌های انسانیِ خود جواب ندهد؛ مانند ظرفی است که تهی مانده است. در این رابطه مطالبی تحت عنوان «راز نیست‌انگاریِ بشر جدید و راه عبور از آن» تنظیم شده است و به صورت مقدمه‌ای در دو جلسه‌ای اخیراً باب آن باز شد https://eitaa.com/matalebevijeh/13805 و در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»، بحثی با عنوان «نظر به ظرفیت‌های بشرِ جدید و راه معنابخشی به آن در افق تمدن اسلامی» https://eitaa.com/matalebevijeh/13876 عرضه شد. باشد که مقدمه‌ای گردد برای عرایضی که در پیش است. موفق باشید

35294
متن پرسش

سلام استاد عزیز: نظر حضرتعالی در ارتباط با اعلامیه جهانی حقوق بشر چیست؟ در جایی از آقای سروش شنیدم که می گفت این اعلامیه شریعت بشر جدید است. و حتی باید دین اسلام را با این اعلامیه منطبق کرد! با توجه به اینکه این اعلامیه صلح، بعد از دو جنگ بزرگ جهانی و کشتار میلیون ها انسان مطرح شده، آیا برای پوشانیدن چهره درنده و سیاه تمدن غرب است؟ به نظر شما آیا خطوط سیاه و مفاد این اعلامیه، توانایی مهار روح سرکش و متوحش بشرِ درنده ی مدرن را دارد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده با مفاد آن اعلامیه آشنا نیستم ولی با نظر به روح تاریخی که در آن تاریخ و با نظر به فرهنگی که حاکم بوده یعنی فرهنگِ مبتنی بر اومانیسم و لیبرالیسم، نمی‌تواند نظر به وجوه قدسی انسان داشته باشد و مسلّم است اگر از وجوه قدسی انسان غفلت شود و آن ابعاد، بسط نیابد عملاً انسان، گرگِ انسان خواهد بود و آن اعلامیه بهانه‌ای بیش نخواهد بود. موفق باشید‌

35276
متن پرسش

این شرایطی که الان توضیح میدم شرایط میلیون ها نفر از نسل جدیده که اگر چه از کشور و اطراف حرف می‌زنیم اما نسل جدید مرز نداره فقط در ظهور مسائلش دچار بروزات مختلف هست. خسته ایم یعنی روح های ما هیچ دلیل و احساس حیاتی برای زندگی نداره و هیچ موقع فکر نمی‌کنم بشر به این نقطه رسیده باشه که بگه اصلا چرا خدا من رو خلق کرد؟ با اجازه کی به من زندگی داد؟ تمام رنج نیست انگار نیچه فقط در لحظه ای از نوجوانی یا چه بسا امروزه در کودکی هم خودش رو نشون میده. خلاصه شده و هیچ افرادی رو ندیدم مثل این نسل جدید واقعیات خودشون رو سوبژه و بدون ترس بیان کنند. درد ما ترس و نا آگاهی نسل های گذشته برای آزاد شدن از بند غرب وحشی و سلطه ترس و ناآگاهی آنها بر سر نسل جدیده که نمیذاره ما راحت اراده به تغییر کنیم. من از مقدس معابان بیزارم و آنها را به حرکت های لاک پشتی خودشون راحت میذارم و از شیوخ مدعی و قلمه سلمبه گوی معروف امروزی فراری ام چرا که آنهایی که تلاش برای اصلاح ما دارند قطعا ما را گمراه خواهند کرد و این روش پیامبران و اولیای الهی نبوده زیرا پیامبران خود تواریخند ولی آنها کتاب خوانده اند پس منبر ها را برای لاک پشتان بالا روید و آنها را حرکتی دهید. ما حق نداریم از بزرگان چنان خجالت بکشیم که مسائل و مشکلات خودمون رو انکار کنیم، ما حق نداریم از نسل های قبل بترسیم و اگر مشکلات خود را عیان می‌داریم و فریاد «زندگی گمشگشته من کجایی» سر می‌دهیم خجالت نداره بلکه رنج ها کشیدیم تا نقص های خود را بیابیم. از امروز از کسی نخواهم ترسید و به خودم قول خواهم داد تا هر اندازه حضور داشتم خود را برای تغییر و زندگی خرج کنم و این امر را از خدا می‌خواهم که قسمتم کنند، همان خدایی که مرا خلق و تربیت کرد و به او پایبندم یعنی تنها کسی که توان تکان دادن مرا دارد تنها اوست که به او باید پاسخ دهم و تنها کسی که ممکن است برایش خود را نابود کنم. من دیگر ناله نمی‌کنم که مردم به من رحم کنند بلکه امیدوارم روزی به دست همین مردم کشته شوم تا آنچه تمام عمر زیستم روزی به جمع بندی برسد و امیدوار به آرزویم برسم. خدایا اگر تمام بلاهای عالم را سرم بریزی و تحملش را نداشته باشم و بمیرم باز از مرگ خود شادم و از تو راضی ام. دیگر کسی حق ندارد در گوش من زمزمه ترس و مظلومی و سستی و ضعف کند زیرا این خلقت روزی آغاز شده و باید به کمال خود جاودان سیر کند همانطور که ذات احدی خدای تعالی جاودان و برتر و پاینده است پس از سختیهای روزگاران حراسی نیست. خدا میدونه با چه سختی این حرف ها رو به زبون میارم تا اگرچه راه ظهورات و درک ظهورات مسائل امروز تقریبا غیر ممکنه و خوب ها را بد جلوه می‌دهند و بد ها را خوب، راه امیدواری همچنان برای در خود فرو ریخته هایی چون خود من باز باشه و بی ترس از مرگ در آن قدم گذارند زیرا امروز همه چیز در مرگ است یعنی همه حیات در همه مرگ است. از شما خواهش دارم دیگر نفرمایید نیچه چنان بود بلکه بفرمایید این نسل چنینند ما دور دست نیستیم ما همین جاییم دقیقا مرکز زمین و آسمان.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نه! نه! بحث در نیچه به عنوان شخص در میان نیست. بحث در نظر به شخصیتی است که خیلی زود متوجه شد که اگر زرتشت از کوهستان خود به میان مردم نیاید، همگان در نیست‌انگاریِ دوران نابود می‌شوند و اراده معطوف به قدرت را به بیراهه می‌برند و به گفته خودتان زندگی گم می‌شود و در این‌جا است که ما هستیم و امکان ظهورِ ابر انسان. امری که حضرت روح الله شرایط ظهور آن را فراهم کرد تا آنجایی که اگر در این نظام، انسان با حضور هویت انقلابی حاضر شود همه جهان در او گشوده می‌گردد به همان معنایِ گشوده شدنِ «ایمان» و «امید» که رهبر بصیر انقلاب در ۱۴ خرداد امسال از آن سخن گفتند و کاربر سؤال شماره 35273 به خوبی آن را با ما در میان گذاشت و از بی‌قراری جوانان این دوران سخن گفت. موفق باشید

35269
متن پرسش

سلام علیکم خدمت استاد طاهرزاده: مواجه با نیهیلیسم چیست و چگونه شخص با مواجه با این نیست انگاری می‌تواند به سمت پیدا کردن خود و بشارات انبیا حرکت کند؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در این مورد بسی مفصل است. عرایضی در این مورد به عنوان مقدمه شده که خوب است به آنجا رجوع فرمایید. https://eitaa.com/matalebevijeh/13805 و https://eitaa.com/matalebevijeh/13807. موفق باشید

35268
متن پرسش

سلام علیکم خدمت استاد طاهرزاده: آیا کسی که در توهم هست یا به تعبیر دیگری غربی شده می‌تواند اراده خارج شدن از توهم بکند؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا نه؟! با همت حضور ذیل اراده الهی از طریق رعایت شریعت حضرت حق، انسان می‌تواند عقل قدسی خود را به میان آورد و از توهّمات غرب‌زدگی رهایی یابد. موفق باشید

35255
متن پرسش

سلام خدمت استاد عزیز: مرا در فضای مرسوم علوم انسانیِ این فرهنگ، سخن گفتن دشوار است؛ زیرا منِ نوعی آنچنان بدون آنکه دیدگاهی از پیش تعیین‌شده داشته باشم، به دنبال حقیقت هستم که در هیچ سنتی آرام و قرار ندارم. چونان کودکی بدون ترس از چرایی مسائل سوال می پرسم، بدون آنکه وابستگی های دیگر برایم اهمیت داشته باشد. در فضای علوم انسانی و نخبگانی ما، هر کس حقیقت مطلقی را پذیرفته و این پذیرش واسطه ای شده است میان او و طالب حقیقی علم بودن؛ بنابراین به نحوی می شود که نگاهش به علوم انسانی هیچ تفاوتی با نگاه یک مهندس عملگرا به طبیعت ندارد؛ اکنون که دانشجو هستم و در یکی از بهترین دانشگاه های این کشور درس میخوانم، هیچکس را نیافتم که رابطه ای بی واسطه با علم برقرار کند، چه آنکه دنبال علم هستند برای هدفی دیگر و مشخص، بدین معنا پرسشی حقیقی هم ندارند، که آن پرسش، روح و روانشان را ویران کرده باشد، و این چنین پرسشی آنها را سرگردان وادی علم و حقیقت کند؛ زیرا از قبل به پرسش ها پاسخ گفته اند. «در علوم انسانی، به مفاهیمی چون خداوند، ایمان، عشق و... می اندیشند؛ اما به راستی چرا نمی‌گویند خداوند را می‌خواهند، ایمان را می خواهند، و عشق را... و چرا چون من که از همه‌ی این حرف های این چنین مرده بیزار است، و هیچ یک از آنها را در وجودش به طور کامل احساس نمی‌کند، نگران و پریشان نیستند و لااقل نمی‌توانند سکوت کنند؟» هر چند که از قبل در وادی هدف های پیشینی شان، برای ورود به این عرصه به این سوالها پاسخ داده اند، اما طالب حقیقت بودنشان از سر آن است که دستشان برای مواجهه با سنت ها و فرهنگ های دیگر، خالی نباشد؛ سنت ها و فرهنگ ها نمایندگان حقیقت بر روی زمین اند که به ما انسان ها به ارث رسیده اند، من نیز این مفاهیم را قبول دارم، اما چه می شود که این همه که باید ما را به حقیقت برساند، پیش از هر چیز ما را از انسانیت دور می کند، بهتر از من فردریش هولدرلین در کتاب گوشه نشین یونان می گوید: «حرفی است تند، اما با این حال می گویمش، چرا که حقیقت دارد: ملتی از هم پاشیده تر از ملت آلمان به تصور من درنمی آید. تو پیشه ور می بینی، ولی انسان نه، اندیشمند، اما انسان نه، آقا و بنده می بینی. و پیر و جوان هم، اما انسان هیچ- آیا این همه شباهتی به آن میدان جنگ ندارد که در آن دست و پا و همه ی اندام ها تکه‌تکه از هم جدا افتاده اند و در همان حال خونِ ریخته‌ی جان در خاک فرو می‌رود؟ خواهی گفت در این جا هرکس سرش به کار خودش بند است. من هم همین را می‌گویم. ولی کار را که باید با دل و جان انجام داد. و لازم نیست هر نیرویی را در وجودمان خفه کنیم حالا اگر که این نیرو، قضا را، با عنوان و مقام شریف ما هماهنگی نداشت. هیچ لازم نیست. هیچ لازم نیست با این ترس حقیرانه، از سر ریایی خرده‌بین، فقط همانی باشیم که عنوان ماست. بلکه جا دارد سختگیرانه و عاشقانه آن چیزی باشیم که هستیم، به این شکل در کار و کنش ما روحی خواهد بود. و اگر که به راه پیشه و رشته‌ای رانده شده‌ایم که دم و بازدم را از روحمان می‌گیرد، چنین پیشه ای را بی‌کم‌ترین اعتنا دور بیندازیم و شخم زدن یاد بگیریم! ولی آلمانی های تو خوش‌تر دارند به آن ضروری‌ترین کار بسنده کنند، برای همین هم در کارهاشان سرهم‌بندیِ بسیار زیاد می بینی و به جایش کار بی‌غش و به راستی شوق‌انگیز کم. طبیعی است، می‌شد این ضعف ها را نادیده گرفت اگر که این آدم‌ها بی‌هیچ چاره و تدبیری در قبال هر آنچه زندگی زیباست، بی‌احساس نبودند و نفرین ناطبیعتِ متروکِ خدا همه‌جا بر سر چنین ملتی سنگینی نمی‌کرد.» این چنین است که در فضای علوم انسانی ما که بی شباهت به پادگانی نطامی نیست، هیچ آفرینشی عرصه ی وجود ندارد، و غالبا به تکرار اندیشه های دیگران می پردازند، به نظرم یکی از دلایل اینچنین نگاهی بر می‌گردد به جایی که مفهوم تاریخ در فلسفه اوج گرفت، هرچند به لحاظ نظری بسیار با این مفهوم در فلسفه همراهم، اما گمان می‌کنم، تفسیری که از آن در جامعه ما وجود دارد، یا آنکه اشتباه است و یا آنکه بی تاریخ. زیرا با همه ی واسطه ی تاریخی همه ی این افرادی که تا کنون به نقد آنها پرداختم این چنین است که تاریخ به شکلی افراطی مقدم بر خود قرار داده اند و این چنین مطیع مفاهیم هستی شناسی شدن، نتیجه ای جز دوری از انسانیت و آفرینش ندارد. «من در مواجهه با جامعه ی نخبگانی، چونان نیازمندی که دست طلب دراز می کند اما امیدی به یاری ندارد، فریاد کمک سر می دهم: ای اندیشمندان مسلمان و ای پدران معنوی من! به داد من برسید و مرا یاری دهید، اما هم‌هنگام نگذارید که این فرزند، خود را فریب دهد! من مرد میدانی در علوم انسانی ندیده بودم که اگر دکارت خواند و حرف او را تصدیق کرد و گواه داد که گویی حق با اوست، چونان کودکی سر به هوا فارغ از دیگر تعلقات پا در میدان بگذارد و خود هم به مانند دکارت به همه چیز شک کند... چه باک، اگر دکارت با این کار در آن فرهنگ به آن نتایج رسید، و تو با این فرهنگ (که اگر قدرتمند باشد دوام خواهد آورد، و با این کار از پای در نخواهد آمد) طلوعی دوباره خواهی کرد، طلوعی با شکوه تر.»

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چه خوب از حقیقت گمشده گفتی!! زیرا به نام حقیقت، به دنبال چیزی می‌باشند که خود ساخته‌اند و از دیروزشان معلوم بود که فردای‌شان فردایِ سرگردانی است. و این فریادی است که سخت بدان محتاجیم. سال‌ها پیش از آن‌گاهی عرض شد که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود. گمان کردند سخنِ نابهنگام گفته شده. امروز نیز عرض می‌شود که باید از رازِ نیست‌انگاریِ این دوران سخن گفته شود، هرچند گویا گمان می‌کنند سخنی است زودهنگام. به خوبی متوجه شده‌اید باید در آینه‌ سنت‌های جاری در ملت‌ها متوجه روحی شد که راز قوام آن‌ها بوده است و زندگی را در امروزمان گوشزد می‌کند، برعکسِ جهان مرده دنیای مدرن که چه اندازه بی‌روح است و آدمیان در آن همانند رُباط‌ها ادای احترام و عاطفه نسبت به همدیگر در می‌آورند ولی بوسه‌های‌شان به یکدیگر مانند بوسه‌های رُباطی است که دیواری را می‌بوسد و نمی‌دانند این به جهت آن است که حقیقتی را که در دلِ انسانیت انسان‌ها نهفته است، گم کرده‌اند. حرف در این مورد بسی بسیار است و هرچه از آن بگویی، تکه‌ای از آنچه چهل‌تکه است را گفته‌ای. پیشنهاد می‌شود چند تکه‌ای از تکه‌های «گفتگو از حقیقت» را در دو جلسه اخیر «انقلاب اسلامی، انتظار، وارستگی» https://eitaa.com/soha_sima/2410 و https://eitaa.com/soha_sima/ دنبال کنید. و باز در این سرگردانی با عزمی راسخ باید کار را دنبال کرد زیرا افق، روشن است. موفق باشید.

35206
متن پرسش

به سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی: بنده در مورد مناظره ایی که بین ما و نئولیبرالیسم پیش آمده، نمی بینم که کسی از کتاب دنیای قشنگ نو The new brave world اثر آلدوس هاکسلی استفاده کند، درصورتیکه شاه کلید معرفی کردن نقاط ضعف فرهنگ غرب و مدرنیته لیبرالی است. بعنوان مثال روابط دختر و پسر از کودکی و هل دادن مردم به مصرف مواد مخدر سوما suma برای تخدیر افکارشان و آموزش متنوع برای طبقات مختلف و از بین بردن سنت و کتابهای گذشتگان به بهانه خرافی بودن و تبلیغ لذت گرایی بعنوان هدف غایی زندگی و.... نکته جالب اینکه کتاب ۱۹۶۴ و قلعه حیوانات از جرج اورول خیلی تجدید چاپ شده و در ایران توی هر دستفروشی کتاب هم گیر میاند ولی کتاب دنیای قشنگ نو غایت لیبرالیسم و غرب را نشان می دهد هیچ جا نیست و خیلی سخت گیر می آید. لطفا خودتان و دوستان اگر صلاح دانستید از این کتاب استفاده کنید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید. اتفاقاً نکات ظریفی را نویسنده محترم کتاب «دنیای قشنگ نو» با مخاطبانش در میان گذاشته تا آن‌جایی که مرحوم شهید آوینی نیز از آن کتاب به خوبی یاد می‌کند. موفق باشید

35162
متن پرسش

جهان غرب به من آموخت آدمی میتونه هر طور که بخواد باشه، اما نه تا وقتی که مستکبرینی هستند چون دقیقا همینجاست که آزادی برابر با ظلم میشه و نه اونطور که از عالم غیب منقطع باشم چون ظالم یا مظلوم بی ارزش یا گمراه میشم، جامعه مذهبیونِ ادیان و خانواده ها هم نشون دادن نمیتونن آزادی آدما رو درک کنند و از دور خارج شدند جامعه جهانی هم نشون داد تو سری خور تصمیمات اجتماعیه حتی اگه اون تصمیمات انسانیتشونو درک نکنه. خودبنیادی منو بهم نمیدن تا آزاد باشم پس هرکی خودبنیادی منو ازم میگیره خدا لعنتش کنه چه خودم باشم چه شیوخ باشند و چه مستکبرین و چه دلسوزین. خدا لعنتشون کنه که منو عمیقا اذیت کردند واقعا بد ترین مردمند. به خدا زمانی که بتونم متکی به خود بشم و اون خود خودی توحیدی باشه انتقام خواهم گرفت چه اسرائیل باشه چه در لباس دوستان. چه طور آدمیم من این چه طرز زندگی کردنه خاک بر سرم اگه پی آزادیم نباشم که اگه آزاد نباشم هیچ سگی نیستم پس انتخاب کنم آیا دوست دارم زندگی داشته باشم بر اساس ارباب و برده تا همواره بنده دیگری باشم یا زندگی بر پایه انسانیت؟ تا کدام به ما احساس آزادی و زندگی و ارزشمند بودنو میده؟ بخدا لقمه نونی که میخوریم کاملا بستگی به این مسئله داره پس نفهمیه اگه بگن مشکلات مردمو نمبینند و همش ازینطور حرفا میزنند. خودمونو دوست داشته باشیم تا پی خودمون و ارزشامون راه بیفتیم. من بلد نیستم الان حرف بزنم چون اینقدر احساس زندانی بودن میکنم که حرف زدنمم فراموش کردم پس به امثال من نگاه کنید که ای آدم ها تصمیات شما چقدر روی دیگران تاثیر مستقیم داره. من قوی بودم قوی تر از خیلیا ولی امروز از پس و پیش مورد حمله قرار میگیرم و مرگی هم برام نیست جز زجر و این تقصیر آدماییه که آزادی انسانیت خودشونو از خودشون صلب می کنند. آدما یه نگاه بندازید ببینید با دنیا چیکار کردید اگر دنیا اینطوریه کاملا تقصیر تک تک خود شماست که پی آزادی خودتون نرفتید. من بیش از این هم توان رنج کشیدن دارم اما جسم خاکی من فرسوده خواهد و من از کنار شما روزی خواهم رفت، آرزو می کنم کسی باشد تا با هر سختی در هر کجا از آزادی خود حرفی بزند.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که مولایمان إمام علي عليه السلام می‌فرمایند: «لا تَكُن عَبدَ غَيرِكَ وَقَد جَعَلَكَ اللّه ُ حُرّا» بنده ديگرى مباش كه خداوند، تو را آزاد آفريد. و در این رابطه به گفته جنابعالی باید این آزادی را در بستر توحید به فعلیت رساند و در فضای انتخاب‌های بزرگ قدم گذارد. و این غیر از شعار آزادی است که لیبرال‌ها و نئولیبرال‌ها به میان می‌آورند تا فضای قدسی جامعه را از بین ببرند. موفق باشید

35141
متن پرسش

سلام: نیچه تقریبا ۱۴ سال قبل از شروع جنگ جهانی اول فوت شدند چگونه جنگ های جهانی اول و دوم را زیر سر افلاطون می داند؟ (این مطلب را در جلسه ۳۰ اردیبهشت فرمودید)

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: او به خوبی متوجه بودکه دوگانگی بین دنیا و آخرت، حضور انسان را در نزد خود به زحمت می اندازد و کافی است که بشر قدرت نفی دیگری را پیدا کند که در آن صورت آن را اعمال می نماید و نیچه در زمان خود متوجه قدرت تکنولوژی و شدتی که در پیش بود، شده بود و از این جهت میدانست چنین برخوردی پیش می اید. همه حرف نیچه در نقد دوگانگی بین عالم غیب و عالم شهود بود. امری که آموزه های دینی درست بر عکس آن با ما صحیت می کنند به همان معنایی که ظاهر را از باطن و اول را از آخر جدا نمی‌داند و چه اندازه این آموزه ها اساسی و ارزشمند است اگر بتوانیم در آن حاضر شویم. جناب صدرالمتألهین را در این مورد بسیار بصیر می‌دانم آنجا که در تعریف نفس ناطقه می فرماید: «النفس جسم آلی ذی حیات» ملاحظه کنید این مرد بزرگ حتی نفس ناطقه را در آینه جسم می نگرد تا دوگانگی بین ظاهر و باطن و یا مجرد و ماده در میان نباشد. موفق باشید

35130
متن پرسش

با سلام استاد طاهرزاده: در کتاب انسان آنگونکه باید باشد نیچه یک جمله شگفت انگیز وجود دارد «بله گفتن به زندگی، حتی در عجیب ترین و دشوار ترین مسائل آن_ اراده به زندگی و به وجد آمدن از قدرت بی پایان آنست، برای قربانی کردن والاترین انواع خودش!!! من این را پیروی از غریزه نامیدم.... این پل من است» بنظر مبارکتان این را می‌شود با آیات که دستور «انفاق از آنچه رزقتان» شده است تطبق کرد؟ آیا قربانی کردن آنچه از زندگی و توسط اراده حضرت زنده گی به ما دستور است، با کلام نیچه سازگاری ندارد؟ این افق همان اشاره نورانی شما در تفسیر الضحی اخیر (دیروز) مبنی بر نماندن در ایمان دیروز، نیـــست؟ والضحی و الیل اذا سجی هم چنین افقی نمی‌گشاید که واضح است که این شب سجیه و شکل و صورت و عادت و خوگرفتن و اعتیاد را زایده؟ این «سجی_عادت و خو و طبیعتِ موجود در ذات الیل» نیست که ما را در توهم وداع حقیقت می‌کشاند؟ که حقیقت ما را يتيم گذاشته در حالیکه این سجیه موجود در تاریکی ذهن ماست! و آیا این راهکار حضرت حق نیست که می‌فرماید «وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَىٰ» آیا معرفی «ضال» بعنوان سرمایه رویت نیست؟ این چارق و پوستین ایاز من و ما نیست که هر لحظه باید قربانی معرفتی شود؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا که نه! آری همانطور که به خوبی متوجه شده اید دغدغه نیجه در مقابل نوعی کاتولیک نگاهی دین همین است و اگر ظلماتی و یا بگو ضلالتی به سراغ ما آمد به آن معنا است که بخواهیم و نخواهیم، آن نوع بودن ما را به این نوع گرفتاری می‌کشاند تا باز آغازی به میان آید و حضوری که در آن دیروزمان اگر برای رونق بخشیِ به دیروزمان ما را به آرامش می‌کشاند، چرا در امروز به آن دیروز آویزان شده ایم؟ همانطور که نیجه می‌گوید آری! این سخنان نابهنگام است. ولی اگر نسبت به فردای مان درست نیندیشیم، امروزمان را از دست خواهیم داد. بگذار باز «هنوزنگفتنی ها به بهانه ای گفته شود» و اتفاقاً همانطور که خودتان پیش بینی کرده اید امید است به لطف الهی خداوند در سوره انشراح با ما سخنها بگوید. موفق باشید

35121
متن پرسش

سلام استاد گرامی وقت شما بخیر: مدتی مباحث پلورالیزم شما رو خوندم و به مباحث فکر می کردم از این حدیث برداشت پلورالیستی داشتم، لطفا برداشتم رو نقد، اصلاح و تکمیل بفرمایید. سه درب بهشت از قم باز می‌شود حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: بدانید که بهشت هشت درب دارد که سه درب آن از قم باز می‌شود. با این برداشت، که راه ورود به بهشت متنوع هست افراد جامعی هستند که از چند در وارد می شوند شاید بتوانیم اینگونه نگاه کنیم، فقه بابی است که با رعایت حلال و حرام وارد بهشت شویم، عرفان باب دیگریست شاید خوش خویی و خدمت به خلق و تعهد به نیکی بابی دیگر باشد، شاید از خودگذشتگی بابی باشد، شاید تخصص در امور و تعهد بابی باشد و ابواب دیگر حقیقت را منحصر به خود ندانیم، و با صرف یک مساله (دین و آیین دیگر - بدخلقی - نادانی - بی مبالاتی در برخورد افراد - ...) دیگران را اهل جهنم مپنداریم. قم با اینکه مرکز شیعه هست فقط سه باب را شامل می شد اینجا صرفا بحث جهنمی نشدن نظر داشتم بحث دین کامل و توحید مورد نظر نبود.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! همان‌طور که در جزوه‌ای که در جواب آقای دکتر سروش عرض شد پلورالیسم به این معنا که راههای رجوع به حضرت حق یک راه نیست، غیر از آن است که گمان کنیم هر راهی در جای خود نسبت به دیگر راهها ارزش مساوی دارد. در حالی‌که قرآن در همین زمان مسیحیت و یهودیت را چنانچه به توحیدی که در آن ادیان هست، پایبند باشند اهل نجات می‌دانند هرچند که درجه و شدت توحید آن ادیان با توحید اسلامی یکسان نیست. موفق باشید

35078
متن پرسش

با سلام خدمت استاد عزیز: بنده مدتی است دچار مشکلاتی از این جنس شده ام که دیگر نمی‌توانم دستاویزی برای حرکت پیدا کنم. دیگر نه فعالیت های مرسوم فرهنگی و فکری و... نمی‌تواند این احساس را بدهد که در جایی که باید قدم برمی‌دارم در نوجوانی با آثار شما و دکتر داوری و شهید آقا سید مرتضی آوینی آشنا شدیم و موجب جوششی در من شد اما امروز تکرار فعالیت های گذشته هم نمی‌تواند حس حضور اولیه را بدهد. فکر می‌کنم که باید ابتدا مشکل را بیابم و همدرد ها را از این جهت به کتاب هر یک از بزرگان که مراجعه کردم نتوانستم جواب خودم را پیدا کنم و نتوانستم با آنها انس بگیرم آیا ارتباط گرفتن با فیلسوفی مثل نیچه می‌تواند برای مثل منی به شناخت بهتر درد و در ادامه به پیدا کردن راه برسد؟ اگر بله کتاب نیچه هایدگر چطور است پیشنهاد شما چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در حضور جدیدی است که البته در این رابطه اخیراً عرایضی در بحث سوره «الضحی» شد. به نظر می آید با توجه به چنین حضوری، امید است مباحث «در راستای بنیان های حکمت حضور جهان بین دو جهان» تا حدی جوابگو باشد. البته چون بنده کتاب «نیچه هایدگر» را مطالعه نکرده ام نمی توانم نظر بدهم. موفق باشید

35064
متن پرسش

سلام علیکم: آیا این ادعا قابل تامل است که در تاریخ جدیدی که با انقلاب اسلامی آمده است علم و تکنولوژی حذف نمی‌شود اما جایگاه محوری را نخواهد داشت و محور و مبنا و منبع و متکا و مرجع اصلی رفع و رجوع و طرح و حل مسایل مقوله «مردم» است؟ با این مقدمه که تاریخ مدرن برخلاف مشهور تاریخ اومانیستی و محوریت انسان خود بنیاد هم حتی نیست، بلکه با نظری عمیق تر تاریخ حذف انسان حتی انسان خود بنیاد است، و تاریخ انقلاب اسلامی تاریخ بازگرداندن انسان بیرون رانده، به صحنه تاریخ و تمام مناسبات حیات اجتماعی است.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کاملاً چنین است از آن جهت که بشر در این آخرین دوران، آرام آرام متوجه می شود بنا نیست زندگی خود را همچنان در اختیار آخرین تکنولوژی ها قرار دهد همچنان که متوجه است و بیش از این متوجه می شود که نباید زندگی خود را با محوریت توهّماتش ادامه دهد و از این جهت مسلماً هرچه بیشتر با پیش آمدن خودآگاهی لازم، جایگاه تاریخی پدیده انقلاب اسلامی را جهت تعیین سرنوشتش می شناسد و می یابد هویت خود را باید در جای دیگری غیر از آنچه امروز جهان مدرن مقابل انسان قرار داده است، دنبال کند. موفق باشید

35033
متن پرسش

سلام در سوال ۳۵۰۲۵ پوچ گرایی را پذیرفتید یا استعلا بخشیدید؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این‌جا بحث در بشر جدید است و سوبژه‌شدنِ آن. و موضوع بسی دقیق‌تر از آن است که بتوانیم در دوگانه پوچ‌گرایی یا استعلا آن را محدود کنیم. سؤال‌کننده محترم متوجه نکات دقیقی نسبت به حضور تاریخی بشر جدید بوده است و مناسبِ نگاهی که پیدا کرده است؛ عرایضی خدمت ایشان شد. موفق باشید

35025
متن پرسش

سلام خدمت استاد بزرگوار: استاد مطالعه کتابهای دکتر داوری و مواجه شدن با دردِ پوچی زمانه و توسعه‌نیافتگی، به شدت ما را رنجور و خسته کرده. جوان‌های باصفایی که با این نگرش مواجه می‌شوند، گویی خود را در بن‌بستی بی‌فرار می‌یابند، آزرده می‌شوند و حتی متوقف می‌شوند. در جلسه سوم «دیدار آوینی» که تشریف آوردید فرمودید همان طور که همه‌ی شما حاج قاسم هستید، همه‌ی شما یک نیچه در وجود خود دارید. لطفا کمک کنید که چگونه از درد پوچی که نیچه با آن روبرو شد به افق پرامید حاج قاسم برسیم؟ در ادامه متنی که در مواجهه با این درد به قلمم جاری شد، خدمتتان ارسال می‌کنم. لطفاً ما را راهنمایی کنید.

 پوچی، درد فراگیر زمانه است اما مواجهه با این درد، این رنج جانکاه، همیشه یکسان نیست؛ بیشترِ مردم آن را همچون مشکلی لاینحل و عمومی می‌نگرند، از آن گریزی نمی‌بینند و همچون بیماری که پزشکان از درمان او اعلام عجز کرده‌اند، تلاش می‌کنند. چند روز باقی‌مانده از حیاتشان را در غفلت از بیماری‌ در خوشی بگذرانند، به «روزمرّگی» و «روز- مرگی» رضایت می‌دهند. اما کسانی هم هستند که به دنبال شفایافتن‌اند، نه تنها برای خود که برای زمانه‌ی خود، گویی می‌خواهند و امیددارند که نه به نحوی صرفاً فردی، به نحوی تاریخی، با اپیدمی پوچی مبارزه کنند و خود را در قامت مصلحان بزرگ تاریخ تعریف می‌کنند، می‌شود ذیل گام بزرگی که امام خمینی در مبارزه با روحِ به نیستی رضایت‌داده‌ی زمانه قدم برداشت، سلوک کرد. می‌شود در دشت وسیعی که او برای ما راه به سوی او گشوده، قدم برداشت و افق روشن عصر ظهور را در آن ترسیم کرد. آری! اگر خمینی نیستم، بی‌خمینی هم نیستم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: واقعاً قضیه چنین است که بخواهیم و یا نخواهیم ما در این تاریخ، انسانی هستیم که تنها خود را در خود جستجو می‌کنیم و این آغاز طوفانی است که نه می‌توان از آن رهایی یافت و نه می‌توان آن را آرام کرد. تنها و تنها می‌توان خود را در ابعادی بسی متعالی، ولی در درون خود جستجو نمود و نگهبانِ «وجودِ» خود شد، آن‌هم وجودی که نسبتی با وجود مطلق دارد و وجود مطلقی که در صحنه‌های تاریخی به سراغ ما می‌آید، و این تازه اول ماجرا است. زیرا در موقعیتی قرار می‌گیریم که معلوم نیست چه موقعیتی است و هیچ تعریفی از آن نمی‌توانیم داشته باشیم از آن جهت که «وجود»، چیزی نیست که انسان بتواند در کنار آن قرار گیرد و چیزی نیست کنار چیزها. و این‌جا است که با جناب حافظ همراه می‌شویم که ندا سر داد: «چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم». به این نکته نیز خوب است فکر کنیم که فرموده‌اند: «در همه سنت‌های حکمی فلسفی گونه‌ای جهت‌گیری به سوی درک واقعیت ناب که اغلب  نامِ «حقیقت» بر آن نهاده‌اند، وجود دارد. اما بر اساس موقف نیهیلیسم، اگر این جهت‌گیری نام و تعریف و توصیفی نهایی پیدا کرد، دیگر «حقیقت» نیست.» و باز: «چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم». آیا این همان گزارشی نیست که رسول خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» در مناجات با حضرت ربّ العالمین به میان آوردند و عرضه داشتند: «ما عرفناک حقّ معرفتک»؟! و این به همان معناست که فرمودند: «اگر این جهت‌گیری نام و تعریف و توصیفی نهایی پیدا کرد، دیگر «حقیقت» نیست.» موفق باشید   

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!