بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان، فلسفه، کلام

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
7518
متن پرسش
سلام استاد و خدا قوت استاد میشه یه مقدار درمورد مقام قلب و روح و سر توضیح بفرمایید؟ من حکمت متعالیه و عرفان نظری یه مقدار خودندم ... التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان در سیر توحید برای لقاء الهی در مقام قلب متوجه انوار الهی در مخلوقات می‌شود و در مقام روح حق را مشاهده می‌کند ولی هنوز یک شاهد هست و یک مشهود و در نهایت به جایی می‌رسد که همه چیز را حقانی می‌بیند حتی خود را ،که این مقام سرّ و یا فناء فناء است و باید در منازل السائرین دنبال کرد. مرحوم کاشانی در مقدمه‌ی منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری به تفصیل این ها را بحث کرده‌اند. موفق باشید
7499
متن پرسش
با سلام محضر استاد بزرگوار سؤالات 7474 و 7436 را خوندم. و دو تا سؤال برایم پیش آمد. سؤال اول این که من چند وقت پیش مقدمه کتاب المیزان را می‌خواندم. علامه طباطبایی در آن مقدمه اصرار داشتند که برای فهم قرآن هیچ نیازی به فلسفه و کلام و عرفان و حتی حدیث نیست. و حتی خودشان با دلیل ثابت می‌کردند که تمام کسانی که سعی کرده اند که با فلسفه یا عرفان و یا کلام و حدیث قرآن را بفهمند، راه را اشتباه رفته اند. حاج آقا احساس کردم بین نظر شما و نظر علامه اختلاف وجود داره. و خصوصاً که علامه اصرار دارند که در تفسیر قرآن باید معانی اصطلاحی را بر الفاظ قرآن حمل نشه. بلکه معنای هر تعبیری از خود قرآن فهم بشود. به همین دلیل این فرمایشتون که نوشته بودید، چون خود قرآن به ما دستور دادند که در آن تدبر کنیم، پس باید فلسفه بخوانیم. در حالی که تدبر در قرآن معنای خاص خودش را دارد که باید آن را با روش تفسیر آیات به آیات از سایر آیات استفاده کنیم. و احساس کردم که ممکن است معنای تدبر در قرآن منظور نظر است دقیقاً با آن چیزی که ما در تفکر فلسفی داریم، یکی نباشد. و مثلاً تدبر قرآن اعم از تفکر فلسفی باشد. سؤال دوم این که ما همواره از شما شنیده ایم که تاریخ جدید، با امام شروع شده و تو کتاب سلوک این مطلب را خیلی خوب توضیح دادید که هر عصری نیاز به یک مجدد دارد و مجدد عصر ما امام خمینی هستند. اگر برداشت من درست باشت، در این صورت دیگه چه نیازی هیست که ما همان سیری که امام رفتند را طی کنیم؟! مگر ما قرار است که مانند حضرت امام تاریخ جدیدی را تأسیس کنیم؟! و اصلاً معلوم نیست که ما توانش را هم داشته باشیم. استاد من شنیدم که حضرت امام این قدر از نعمت خدادای هوش بالا برخوردار بودند که خودشان به تنهایی و بدون این که از استاد کمک بگیرند، عمده کتاب اسفار ملاصدرا را خونده اند. و شنیدم که آیت الله جوادی آملی می‌فرمودند که بخشی از مباحث اسفار واقعاً،‌ سنگینه. بعد که از برخی دوستان که اسفار را خوانده بودند پرسیدم، این فرمایش آقای جوادی را تأیید کردند. با این توضیحات واقعاً چه لزومی هست که همه ما همان راهی که امام رفتند را برویم؟ اگر قرار باشد با حکمت متعالیه یک تاریخ جدید تأسیس بشه، که این کار با امام اتفاق افتاده اگر هم قراره ما سر سفره امام بنشینیم و همان طور که بسیجی ها راه صد ساله را یک شبه طی کردند، دیگه چه نیازی هست که ما این همه بحث‌های سنگین فلسفی بخونیم؟! خب مگه شهدای ما از این بحثا اطلاع داشتند؟! مگه همین که شهداء خودشان را کاملاً ذیل شخصیت ذی وجود امام تعریف کرده بودند و طی طریق می کردند، موجب نمی‌شد که کمبودهای فلسفی شان جبران بشه؟! احساس من این بوده که شهداء با امام قرار دادن حضرت امام، توانستند، از حاصل زحمات امام بزرگوار در فلسفه و عرفان را بدون آن که آن زحمات را خودشان متحمل شوند، بهره مند شوند. خب چرا ما هم همین کار را نکنیم؟! و اگر هم واقعاً احساس می کند که وظیفه تاریخ سازی و تأسیس یک تاریخ جدید دارد، وظیفه دارد همان طور که بزرگان تفکر ما عمل کرده اند، عمل کند. و ببیند که چطور افرادی مانند صدرالمتألهین، کارهای بزرگی را انجام داده‌اند؟! مگر غیر از این است که ایشان دست به دامن قرآن و اهل بیت شده اند و از باغ معارف قرآن و حدیث، آن نظام فکری را تأسیس کرده اند؟! خب اگر واقعاً کسی احساس می کند که باید تاریخ جدیدی را تأسیس کند،‌ او هم باید برود و مانند ملاصدرا دامن همت به کمرش بزند و با استفاده از منابع اصیل ما یعنی قرآن و روایات، یک فتح تاریخی برای ما رقم بزند. و این وظیفه هم همان طور که خود شما فرموده اید، در هر قرنی تنها به عده خاصی اختصاص دارد و نه این که همه افراد موظف به چنین کاری باشند. ممنون می‌شوم اگر این تناقضاتی که در ذهن من بوجود آمده را با بیانات روشنگر خود، برطرف بفرمایید. و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا را سپاس می‌گویم از داشتن مخاطبانی مثل جنابعالی. در سراسر سخنانتان احساس همدلی شدیدی نسبت به جنابعالی داشتم و در همین راستا می‌خواهم چند نکته را عرض کنم تا این همدلی ادامه یابد 1- حقیقتاً حرف همان است که علامه طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیه» زدند که باید مواظب بود قرآن را در نگاه فلسفی خود محدود نکنیم، زیرا به فرمایش جنابعالی تدبّر در قرآن اعم از تفکر فلسفی است، چیزی که هست عرض بنده در آن است که فراموش نکنیم وقتی حکمت متعالیه حاصل تدبّر یک عالم اسلامی است با آن‌همه نبوغ و پشت‌کار، به اسم فلسفی بودن آن تفکر خود را از آن محروم نکنیم، همان‌طور که خود را از تفسیر قیّم المیزان نباید محروم کرد 2- در رابطه با هماهنگی با حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» برای حضور در تاریخ جدید باید به موقعیت خود نگاه کنیم. آری یک وقت در موقعیت شهداء هستیم که با دقت به سخنان حضرت امام می‌فهمیم تکلیف ما در این تاریخ چیست و عمل می‌کنیم. ولی یک وقت وظیفه‌ی ما فهم جزئیات سخنان امام و تبیین آن‌ها است، در این موقع است که با علم به حکمت متعالیه و عرفان محی‌الدین می‌توانیم سخنان حضرت امام را به نسل‌های آینده که بسیار به تفکر امام نیاز دارند، برسانیم. تازه وقتی ما از حکمت متعالیه و عرفان محی‌الدین درست استفاده می‌کنیم که در ذیل شخصیت حضرت امام «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» عمل کنیم. با همه‌ی این حرف‌ها جمع‌بندی جنابعالی را بنده قبول دارم. موفق باشید
7500
متن پرسش
سلام استاد خسته نباشید من خدا رو شکر از وقتی با آثار شما آشنا شدم رغبت زیادی به فلسفه اسلامی پیدا کرده ام و آثار بزرگان را در حد بضاعت خود دنبال میکنم . چند روز پیش دوستی گفت ببین ابن سینا در یک جمعی برای عده ای توسط براهین عقلی اثبات کرد که الان روز است در حالی که شب بود و این قضیه را در شب باز انجام داد و با براهین عقلی اثبات کرد که الان روز است در حالیکه شب بود. در جایی دیگر شیخ الرئیس عده ای را کنار حوض آب جمع کرد و استدلال کرد که درون حوض هیچ آبی نیست . و در حالیکه درون حوض آب بود . این عزیز معتقد بود فلسفه خیلی حساس است و ممکن است شما را به نتایجی بر خلاف عقیده ی معصوم سوق دهد.حال دوتا سوال داشتم و اول اینکه انسان توسط چه خط کشی میتواند بفهمد حاصل براهین عقلی اش مماس با عقید ی معصوم است یا خیر؟ اینکه بیایی شب را بگویی روز است و روز را بگویی شب است و آن هم با براهین عقلی به نظرتان نشان از خطا رفتن عقل نمیدهد؟و سوال دوم اینکه آیا روایتی هست که مضمون آن تفکرات فلسفی و برهانی را به ما گوشزد کند و ما را دعوت به تعقل عمیق(فلسفه اسلامی )‌کند یا خیر ؟ آخر بعضی از روایات اهل بیت که معمولا علامه مجلسی هم اگر اشتباه نکنم به آنها استناد میکند بر این مفاد است که عقل فقط حسن و قبح و امثال مسائل در این سطح را میفهمد و از درک مسائل هستی و عمیق عاجز است.حال اگر شما روایتی میدانید که ماا را دعوت به تفکر عمیق فلسفی کند به من بدهید . در ضمن من کتاب منزلت عقل در هندسه معرفت دینی را هم نگاهی کردم ولی زیاد متوجه نشدم . کمی دشوار بود . با تشکر برای شنا استاد گرامی
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نسبت‌دادن سخنانی این‌چنان سخیف به بزرگانی مثل ابن‌سینا که در پیروی از عقل آنچنان محتاط است که مواظب است با شعر که عموماً از مقام خیال صادر می‌شود، حریم انضباط عقلی محفوظ بماند و حفظ حریم عقل را برای شخصیت خود واجب می‌داند چه رسد که بخواهد با پشت‌کردن به احکام عقل مباحث تناقض‌آمیز را که در دل آن یک نحوه مغالطه و فرونشاندن عقل است را دامن بزند. در مورد جایگاه عقل فلسفی در روایات در آثار حضرت آیت‌اللّه حسن‌زاده نکاتی هست که باید به آن‌جا رجوع شود و فراموش نکنیم که در زمان ائمه عموماً معتزله خود را مدعی فلسفه می‌دانسته‌اند که ائمه«علیهم‌السلام» با نگاه آن‌ها مخالف بودند و این غیر از فلسفه‌ای است که از طریق جناب فارابی و ابن‌سینا ظهور کرد. موفق باشید
7506
متن پرسش
لام علیکم استاد . استاد نظر شما در خصوص کتاب اعتقادات علامه مجلسی چیست ؟ ایشان مقام رفیع و بالائی داشتند اما کتاب بوی اخباریگری میدهد نظرتان چیست ؟ و سوال دوم اینکه اختلافات کلامی علامه طباطبائی و علامه مجلسی در چه موضوعاتی هست ؟‌شما در جریان آن هستید ؟‌میشود منبعی معرفی نمایید تا از جزییات آن آگاه شوم .با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- مرحوم مجلسی مبنا را بر روایت گذاشته‌اند ولی حواشی خود ایشان نشان می‌دهد که تعقل و تدبّر در روایات را تعطیل نکرده. ولی اخباریون هرگونه تعقل را نفی می‌کنند 2- حواشی مرحوم علامه در چهار جلد اول بحارالأنوار هست. در ضمن در سی‌دی مرکز کامپیوتری نور که در رابطه با آثار مرحوم علامه تهیه کرده‌اند، یکی از محققین زحمت کشیده و این قسمت‌ها را جدا کرده است. موفق باشید
7507
متن پرسش
لام علیکم استاد . استاد امروزه در زمینه حکمت متعالیه تلاشها و تحقیقات و پژوهشهای عظیمی انجام میگیرد و کنفرانس ها و سیمینارهای متعددی تشکیل میشود . نمونه ی بارز آن سایت های مختلفی که امروزه در حال فعالیت هستند و بزرگانی چون آیت الله خسرو پناه - دکتر دینانی - آیت الله یزدان پناه و... در حال فعالیت هستند . اما همیشه برایم سوال بوده است که چرا یک نفر چون علامه ی طباطبائی در زمینه فلسفه اسلامی اینقدر اسم و رسم در میاورد که سرتاسر عالم ایشان را میشناختند . آیا برجستگی شخصیت فلسفی علامه به این دلیل بوده که در زمان ایشان کمتر کسی به مقوله حکمت صدرایی میپرداخته ؟ یا به دلیل روح مجرد و تهذیب و سلوک و تهجد بالای ایشان بوده است و با این روحیه مباحث فلسفی را مطرح میکردند. کدام یک بوده است ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فدای علامه طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیه» بشوم که همه‌ی خوبی‌ها را یک‌جا داشت. آن مرد بزرگ هم چیزهای خوبی مثل حکمت متعالیه و عرفان را انتخاب کرد و از همه مهم‌تر ما را متوجه قرآن نمود، و هم خودش خیلی خوب بود و با آن شخصیت ملکوتی‌اش قرآن و حکمت و عرفان را ارائه داد که غیر قابل توصیف بود. موفق باشید
7483
متن پرسش
سلام علیکم در سوال 430 فرموده بودید که شرح کتاب تفسیر سوره حمد را علاوه بر کتابخانه مرکزی در دانشگاه صنعتی هم داده اید اما در قسمت صوت فایل صوتی این مطالب را نیافتم. اگر ممکن است این فایلها را هم در کنار همان فایل تفسیر سوره حمد در قسمت صوتی بگذارید. با تشکر از همه شما عزیزان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: از جناب آقای توکلی موضوع را جویا شوید. موفق باشید
7484
متن پرسش
با سلام کتاب شرح و نقد مثنوی علامه جعفری ره را چگونه ارزیابی میکنید؟ تهیه کنیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در هرحال شرح مثنوی علامه محمدتقی جعفری«رحمة‌اللّه‌علیه» یک کار بزرگی است که در فرهنگ ما در آینده نیز نقش خود را نشان خواهد داد. موفق باشید
7488
متن پرسش
سلام خدمت استاد گرامی لطف کنید نظرتان را پیرامون متن زیر از استاد عبدالکریمی بیان بفرمایید، ضمن آنکه به طور کلی علاوه بر مطالعه این متن و اظهار نظرتان پیرامون آن، لطف بفرمایید و علت این که ما به فلسفه مشا و اشراق و صدرا ، اسلامی می گوییم چیست؟ آیا این امر همانا ایدئولوژیک کردن این فلسفه ها نیست؟ که امری اتوریته وار شوند و به خاطر آن که اسلامی می خوانیمشان، نقدشان به خصوص حکمت صدرا، به امری تبدیل شود که آخرت مان را به خطر بیندازد ( چیزی که مشابه آن را نه به این صراحت خود شما اظهار داشته اید. ) مضاف بر این که به اذعان بسیاری از اهل فلسفه که اخیرا هم از جمله آقای محمد رجبی یا آقای علی لاریجانی، اظهار داشتند که خود این فلاسفه مسلمان، به حاصل تفکرات خود هیچ گاه پسوند اسلامی نمی دادند و با اذعان بر این که این تلاش ها، یک نوع تلاش عقل بشری است، از مطلق کردن فلسفه شان به اسلامی ، پرهیز داشته اند. متن مذکور این پایین آمده :-------------------------------------------------------- جریاناتی که نمی­توانند با تفکر هایدگر ارتباط برقرار کنند گروه­های اجتماعی، جریانات فکری و اندیشه­هایی وجود دارند که به­هیچ­وجه نمی­توانند با تفکر هایدگر و روح مستتر در آن و نیز با اندیشه­های مفسران ایرانی آنها ارتباط برقرار کنند. از این میان یک دسته افراد عوام و عادی­ای هستند که اساساً اهل فلسفه و تفکر فلسفی نبوده، در همان سطح فهم متعارف (common sense) باقی مانده­اند و هیچ­ ادعایی نیز در حوزة نظر و تفکر ندارند. دستة دوم اصحاب تئولوژی هستند، یعنی کسانی­که مدعی عبور از فهم متعارف هستند اما در همان سطح باقی مانده­اند. این گروه بیش از آن که دغدغة تفکر اصیل و فهم حقیقت را داشته باشند دغدغة حفظ پاره­ای از باورهای نهادینه شدة تاریخی و نظام اندیشگی خاصی را دارند که آن را به منزلة حقایق قدسی، ازلی و ابدی می­انگارند. آنان حتی گاه ناآگاهانه به همان بصیرت­های بنیادینی در تفکر هایدگر و مفسرایرانی وی­، فردید­ــ فرضاً گسست از متافیزیک، هم­سخنی با لوگوس یا شنیدن ندای وجود­ــ حمله می­کنند که صرفاً بیان همان بنیان­­هایی است که سنت تاریخی مورد اعتقاد آنان بر آن بنیان­ها استوار است، لیک آنان حتی صرف تغییر زبان را برنمی­تابند. این گروه اهل ظاهرند و در سطح ظواهر الفاظ باقی مانده­اند بی­آنکه به روح و باطن الفاظ و مفاهیم رسوخ کنند. برای نمونه کسانی را که فلسفة اسلامی را به یک ایدئولوژی یا نظام اعتقادی تئولوژیک تبدیل کرده، فرضاً حکمت متعالیۀ ملاصدرا را نهایت فلسفه و پاسخ­گوی تمام رازهای عالم برمی­شمارند، می­توان از این گروه­ محسوب داشت. دستة سوم شیفتگان عقلانیت مدرن و کینه­توزان به سنت­های نظری تاریخی ماقبل عقل مدرن هستند. اینان به تبعیت از جهان­بینی و ارزش­های عصر روشنگری، آگاهانه یا ناآگاهانه از گرایشات پوزیتیویستی آشکار یا نهان برخوردار بوده، از مواضعی ضد سنت برخوردارند یا می­کوشند سنت­های نظری تاریخی را تابع نظام­های معرفت­شناختی حاصل از عقلانیت مدرن قرار دهند. این گروه از اوصاف سیاست­زدگی و ایدئولوژیک­اندیشی برخوردار بوده، همچون روشنفکران عصرروشنگری به دلایل سیاسی و ایدئولوژیک و با توجه به مسائل «اینجا و اکنون»، و نه بر اساس مواضع متافیزیکی و انتولوژیک به ضدیت با سنت­های تاریخی و لذا با اندیشة متفکری چون هایدگر می­پردازند که از نقادان رادیکال عقل مدرن و خواهان تجدید عهد با تفکر مستتر در سنت­های نظری تاریخی غیرمتافیزیکی است. پیروان و شیفتگان عقل مدرن همه چیز را مورد نقادی قرار می­دهند مگر اصول و مبانی خود عقل مدرن. آنان در تمسک به عقلانیت جدید و در دفاع از آزادی عقل مواجهه­ای جزمی و توتالیتر دارند. بسیاری از روشنفکرانی که در این سیاق می­اندیشند گاه پیوسته از فلسفه و مقولات فلسفی سخن می­گویند اما هر گونه تفکر عمیق فلسفی را در معنای راستین کلمه، به بهانة غیربهداشتی بودن آن به نحوی سرکوب می­کنند. انحطاط تاریخی ما ما در روزگار انحطاط تاریخی و تمدنی خویش بسر می­بریم. نیچه در کتاب چنین گفت زرتشت، خطاب به جامعه و تمدن غربی فریاد زد: «کویر بزرگ و بزرگ­تر می­شود»، و «وای بر آن که کویر را پنهان می­سازد». ما نیز می­توانیم در جامعة خود این عبارات را فریاد زنیم. مطابق با تفسیر هایدگر، کویر انحطاط است. «انحطاط» در حال گسترش است و انحطاط چیزی بیش از ویرانی و هولنا­ک­تر از نابودی است؛ چرا که ویرانی تنها آنچه را تاکنون رشد کرده یا ساخته شده از بین می­برد، اما انحطاط از رشد و بالندگی در آینده نیز باز می­دارد و از هرگونه سازندگی ممانعت می­کند. ویرانی از بین می­برد، در حالی که انحطاط امور بازدارنده و ممانعت­کننده را پیوسته گسترش می­دهد. جامعة ما بسیار دیر و در روزگار بسط انحطاط تاریخی­اش با نیروی نقد و عقل نقاد آشنا شده است. آشنایی ما با عقل نقاد بسیار دیرهنگام است. به همین دلیل در دیار ما نقدهای سایکولوژیک (انتقاد بر اساس انگیزه­های شخصی و روان­شناختی)، نقدهای سیاسی و ایدئولوژیک، و نقدهای نیهیلیستیک (نقد به خاطر خود نقد و بدون تکیه زدن بر هیچ مبنایی) فضای ذهنی و احساسی ما ایرانیان را پر کرده است. در دیار ما نقد استعلایی، یعنی نقد در پرتو جست­وجوی حقیقت و پرسش­گری راستین بر اساس باور به وصف استعلایی حقیقت و مواجهه­های صمیمانه، صادقانه و غیرخودبنیادانه با اندیشه­ها بسیار کم دیده می­شود. در دیار ما نقدها بیش از آن که سازنده باشند در جهت تخریب و ویرانی­اند. لذا در کشور ما نیروی عقل نقاد به لحاظ متافیزیکی سویه­های کاملاً نیهیلیستی و به لحاظ اجتماعی سویه­های تخریبی، ویرانگر و آنارشیستی به خود گرفته است. لذا این نقدها غالباً هم به لحاظ متافیزیکی و هم به لحاظ اجتماعی بی­افق­اند و در سپهر و افق روشنی حرکت نمی­کنند. به همین دلیل ما در مواجهه با یک متن، به نادیده گرفتن متن، تخریب متن، تحمیل معنا به متن و ستیزه با متن می­پردازیم. مهرورزی با متفکران و مآثر فرهنگی در میان ما کم­تر دیده می­شود. مبارزه با این کویر صرفاً بر اساس نقد، در معنای تخریب، نمی­تواند صورت پذیرد. حفاظت از متن، همدلی با متن، دیالوگ با متن و تلاش به منظور فهم بهتر متن­ــ فهمی حتی بهتر از فهم خود مؤلف­ــ بخشی از رسالت نقد است. دفاع از شأن تفکر و متفکر نه به معنای مقابله با نقد بلکه بخشی از وظایف نقد و یگانه طریق برای دفاع از خود و جستن پناهگاهی برای خویش در برابر بسط این کویر است. ما امروز اسیر گسست تاریخی در معنای مضاعفی هستیم؛ هم بریده از گذشته، سنت و مآثر خویش و هم مانع هر گونه مواجهة اصیل با سرمایه­های فرهنگی و تاریخی خویش. ما امروز از هر آنچه با ما نسبت دارد بیزار و منزجریم و خود با دستان خویش به خودزنی، خودویرانی و خودسوزی منابع اندک و قلیل فرهنگی خویش می­پردازیم. تفکر تنها در سایۀ تفکر و با ظهور یک سنت نظری تاریخی قوام می­پذیرد. بدون حفظ دستاوردهای فکری و فرهنگی سرمایه­های علمی و معنوی روزگار خود نخواهیم توانست به تفکر و برخورداری از یک سنت نظری نایل آییم و حیات فکری و اجتماعی ما کماکان در وضعیتی آشوب­گون و بی­سامان سپری خواهد شد. بخش اعظم روشنفکران ما نیز، درست همچون سنت­گرایان ما با عقل انتزاعی و غیرتاریخی و نه با عقل انضمامی و تاریخی می­اندیشد. عقل انتزاعی و غیرتاریخی در فضایی اثیری و توهمی اندیشیده، محدودیت امکانات تاریخی و فروبستگی افق را مورد تأمل قرار نمی­دهد. آنان آگاهانه یا ناآگاهانه، و بیشتر ناآگاهانه، تحت تأثیر دکارت و کانت، از عقل معنایی محض و غیرتاریخی را مراد می­کنند و قضاوت­هایشان را همواره مبتنی بر «عقل محض» برمی­شمارند، بی­خبر از آن که به سرشت تاریخی عقل، تحقق­های گوناگون تاریخی عقل و شرایط امکان تحقق عقل و عقلانیت در تاریخ توجه داشته باشند. آنان بر اساس عقلانیتی «محض و جهان­شمول»فرض­شده­ به نقد همه چیز و همه کس می­پردازند بی­آنکه به امکانات و افق­های تاریخی بیندیشند. آنان فی­المثل اظهار می­دارند که افلاطون­شناسی بدون دانستن زبان یونانی یا شناخت هایدگر بدون دانستن زبان آلمانی چگونه امکان­پذیر است؟ اما این دسته از روشنفکران به این نکته التفات ندارند که این احکام و قضاوت­های درست ممکن است در افق جوامع غربی درست باشد اما آنها را نمی­توان به همان نحو در خصوص سرمایه­های فرهنگی و فکری جامعة خودمان، که در افق تاریخی دیگری قرار دارند درست و صادق دانست، و قضاوت و ارزیابی در خصوص آنان احکام و قواعد دیگری را می­­طلبد. یکی از ویژگی­های عقل تاریخی و عقل انضمامی آن است که افق تاریخی خویش را مورد مداقه قرار می­دهد. ارزیابی و انتقادات بسیاری از روشنفکران ما از شخصیت­ها و مآثر فرهنگی ما بر اساس عقلانیتی غیرتاریخی است. آنان در افق تاریخی غرب می­اندیشند و به تمایزات بنیادین افق تاریخی ما و جوامع غربی توجه ندارند. تلاش به منظور ایجاد تحول در افق تاریخی صرفاً بر اساس درکی انضمامی از افق تاریخی خودمان می­تواند صورت پذیرد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- وقتی می‌گوییم حکمت متعالیه فلسفه‌ای است اسلامی به آن معنا است که نظر به موضوعاتی دارد که دین اسلام مدّ نظر دارد و آن فلسفه سعی دارد آن موضوعات را در دستگاه عقلی تبیین کند وگرنه هرگز اهل فلسفه‌ی حکمت متعالیه مثل حضرت امام و علامه طباطبایی، فلسفه‌ی اسلامی را ایدئولوژی نکرده‌اند و این اتهامی است که از بیرون به آن ها زده می‌شود، زیرا هر فیلسوفی می‌فهمد که نگاه فلسفی به دین غیر از ذات دین است و ذات دین را باید با بندگی به‌دست آورد. 2- بنده مخالفتی با این تقسیم‌بندی‌های آقای عبدالکریمی ندارم و قبول دارم ما در روزگار انحطاط فرهنگی به‌سر می‌بریم و همه‌ی داد و بیدادهای ایشان نسبت به عدم برخورد صحیح با متون قابل قبول است، آری باید موضوعات را تاریخی نگاه کرد و این حرف تنها ایشان نیست ولی مشکل آقای عبدالکریمی آن است که خیلی از آنچه در این تاریخ واقع می‌شود را نمی‌بینند. نمی‌توانند ببینند در تاریخی قرار داریم که در ذیل شخصیت انسان بزرگی مثل امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» جامعه‌ی ما در حال تحول تاریخی است و نیز نمی‌توانند ببینند در این راستا نسلی دارد ظهور می‌کند که حقیقتاً متوجه این افق روشن در آینده‌ی این کشور می باشد. این‌همه نالیدن ما را چه سود؟ گفت: «آه زندانی این دام بسی بشنیدیم.... حال مرغی که رهیده است از این دام بگو». داد و بیدادهای آقای عبدالکریمی حکایت از آن دارد که خود ایشان ریشه‌ای در فرهنگ ما ندارند و کتاب هیدگر در ایران‌ ایشان نیز با نگاهی بیرون از واقعیات جامعه نوشته شده. ایشان دیروز هرگز امثال مرحوم شهید آوینی را نمی دید و امروز امثال آقای رحیم‌پور ازغدی و حاج‌آقا پناهیان را نمی‌بینند و به‌زعم ایشان هیچ کاری در حال وقوع نیست، چون کسانی که با حیات دینی می‌خواهند جامعه‌ی ما را به جلو ببرند در منظر امثال آقای عبدالکریمی قابل ذکر نیستند. خیلی‌ها را متهم می‌کنند چون عقلانیت غیر تاریخی دارند در افق غرب می‌اندیشند. این درست است که غیر تاریخی‌اندیشیدن یک نوع غرب‌زدگی است، ولی به من بگویید اگر ما در این زمان متوجه حضور تاریخی انقلاب اسلامی نباشیم عقلانیت تاریخی داریم؟ ایشان در مقاله‌ای تحت عنوان «جامعه‌ی متوهّم» در ماهنامه‌ی اندیشه می‌فرمایند: «مهم‌ترین مسئله‌ی جامعه‌ی کنونی ما این است. ما ایرانیان امروز دچار نوعی توهّم‌ایم. ما متوهّمانه خود را یک قدرت برمی‌شماریم، در حالی‌که به ضعیف‌ترین مراحل خود سوق یافته‌ایم». حال باید پرسید چه کسی بیرون از تاریخ خود به‌سر می‌برد؟ و چرا آقای عبدالکریمی جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی را نمی‌بینند؟ و چرا هنوز روشنفکران ما با نگاه غرب همه‌چیز را می‌بینند، با نگاهی که هیچ‌وقت انقلاب اسلامی و حیات دینی دیده نمی‌شود و اردوگاه غرب بزرگ‌تر ازآنچه هست دیده می‌شود؟ در نظر بگیرید چنین فردی بخواهد آقای فردید را در کتاب هیدگر در ایران نشان دهد. آیا می‌تواند فردیدی که به امام خمینی برگشته است را بنگرد؟ موفق باشید
7476
متن پرسش
باسلام خدمت استاد محترم مدت ده سالی است که با مباحث شما آشنایی دارم وبه نوعی وارد یک مراحلی از سلوک وحملات شدید خیالات،دیدن خوابهای گوناگون وگاهی خطرناک وترسناک وبسیاری دیگر از حالات دیگر تقریبا این اواخر خودم را در عالم برزخ حس می کنم وخودم را مثل پر کاهی در عالم حس می کنم انگار که نیستم وفقط خیال است به طوری که بیشتر حالاتم در روز در حال سکوت ودر خود می گذرد حتی زمانی که سر کار هستم زیاد با کسی حرف نمی زنم انگار متوجه خودم شده ام ودچار یک حالت حیرت در من شده است که باعث سر درگمی اینجانب شده است ودچار یک بی نظمی در ظاهر وباطن شده ام حتی دیگر از جواب های شما نیز خسته شده ام چون کاربردی نمی بینم وخودم را نسبت به حرفهای شما بیگانه احساس می کنم از نظر شما این حالات را چگونه احساس می کنید اون غم غربتی که گفتید شدیدا گرفتاریم که ما را از زندگی کردن انداخته است وفقط در پی کشف حقیقت نفس می کشیم استاد چه کنیم؟ راه کار شما چیست ؟حب اهل البیت را هم خوانده ایم ولی روح مان سیر نشده است باید چه کرد ؟دیگر نه اشتهایی !نه تفریحی !نه زندگی ای برایمات نمانده است . چه کنیم ؟ کمک کنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آن صبری که در آیات قرآن توصیه می‌شود برای همین است که در این حالت شکیبایی به‌خرج دهید و در ظاهر مثل همه عمل کنید تا إن‌شاءاللّه روحیه‌ی جمع بین کثرت و وحدت در زیر سایه‌ی حضرت حق نصیب شما بشود. از مباحث مربوط به انقلاب اسلامی و حضرت امام غفلت نفرمایید. موفق باشید
7477
متن پرسش
ضمن سلام و احترام. استاد بزرگوار ، سؤالم کوتاه اما خیلی جدیه. تا الآن عطش کسب معرفت داشتم و به خاطر تکلیف دینی ، از دانشگاه به حوزه آمدم و خداوند علاقه ی آن را هم در من ایجاد کرد. سؤال اساسی و جدی من اینه که با توجه به روش هایی که امروزه اومده و نیم کره ی راست مغز را فعال می کند مثل فراخوان و موارد مشابه ، کسب معرفت و گذراندن سطوح مقدماتی و عالی حوزوی و ... را می توان نهایتا دو سه ساله گذراند ، لذاست که سقوط پایه های نظام آموزشی امروزی و به طور کلی سیستم کارشناس پروری امروزی چه سیستم حوزوی چه دانشگاهی به عینه مشاهده می شود. و به اندازه ای که سیستم ها حفظ محور تر باشند بیشتر نابودی آنها دیده می شود. سؤال جدی و اساسی بنده این است که الآن که رفتن به متاریدینگ و امثالهم اپیدمی شده و عالم یا دانشمند بودن به معنای مصطلح امروزی ، زیر سؤال می رود برای تمدن آینده باید سراغ چه چیزی برویم ؟؟؟ ظاهرا یکی دو ساله با این سیستم کسی می تونه مجتهد یا دانشمند بشه ، واقعا ما سراغ چه کاری بریم که بعد از فروپاشی نظام های حفظ محور ، جایی برای کار کردن در انقلاب داشته باشیم ؟ هم به لحاظ توانایی خودمان هم به لحاظ جایگاه اجتماعی. صدای لرزه ی پایه های نظام لیبرالیسم غربی با تمام ابعادش به گوش می رسه. نظام آموزشی غربی داره منهدم میشه. چه کنیم که عقب نمانیم ؟ به غیر از ارتباط با خدا و تقویت رابطه ی حضوری و حقیقی با خدا ، دنبال چه کاری بریم که در تمدن آینده ی بشر جایگاه داشته باشیم و بتوانیم گره های کور انقلاب به سمت ظهور حضرت مهدی (عج) را بگشاییم ؟؟؟؟ چه کاری ما را از دیگران جلو می اندازد برای کارکردن برا انقلاب؟؟ حتی اعتبار مدارک دانشگاه یا حوزوی هم زیر سؤال خواهد رفت . حقیر واقعا نابودی نظام آموزشی(دانشگاه بیشتر از حوزه) کنونی را مقابل خود می بینم. خیلی خیلی متشکرم از توجه و پاسختون.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: از ابتدایی که در فضای فرهنگ غرب پژوهش جای اندیشیدن را گرفت و به جای تلاش برای کشف سنت‌های جاری در عالم با آزمون و خطاهای علم تجربی خواستند بر طبیعت مسلط شوند، معلوم بود کار به این‌جاها کشیده می‌شود ولی این ربطی به مراکز حوزوی ندارد که در فقه قدرت تربیت مجتهد را دارد و ماوراء مجموعه‌ی اطلاعات، راه‌های فهم و کشف تکلیف مکلَّف را در این زمان به عهده دارد و در حکمت و عرفان نظر به حقایق وجودی عالم دارد و درصدد تحقق تمدنی است که به جای جمع کثرات عالم ناسوت، جامعه را باید با ملکوت آشنا کند و در منظر آن نوعی دیگر از زندگی را قرار می‌دهد. این‌هایی که متذکر شده‌اید همه دلیل بر آن است که به قول هیدگر تمدنی که با تفکر ریاضی و جمع کمیّت‌ها شکل بگیرد از درون متلاشی می‌شود، تلاش آن تمدن به همین است که به ضدّ خود تبدیل می‌گردد. موفق باشید
7480
متن پرسش
سلام علیکم. روایاتی داریم که 8ساعت از شبانه روز به عبادت باید گذرانده شود(گروه اول) و ذیل آیه وما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون داریم که باید همه اعمال مومن چه کارش چه خوابش چه تفریحش و چه عبادتش یعنی همه ی شئوناتش نیت عبادی داشته باشد (گروه دوم). حال بنده اینطور به نظرم آمده که گروه اول روایات میخواهد همان عبادت ظاهری را تعیین کند یعنی میخواهد بگوید علاوه بر اینکه کل شبانه روز باید صبغه ی عبادی داشته باشد 8 ساعتش هم باید ظاهر و باطنش عبادی باشد مثل نمازهای پنج گانه و مسجد و ... به این نشان که 8 ساعت خواب و تفریحات سالم نیز که یک قسمت دیگر از تقسیمات3گانه گروه اول روایات است منظور همان خواب و تفریحات سالم (ظاهری) است. نظر بنده درست است یا خیر؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید، زیرا در یک رویکرد کلّی همه‌ی جهت‌گیری‌ها باید به سوی حضرت حق باشد و در ذیل آن زندگی را برای درست‌انجام‌دادن آن جهت‌گیری کلّی مدیریت می‌کنیم. موفق باشید
7446
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام استاد عزیز از اوایل آشناییم با شما و دنبال کردن مباحث یه چیزی همیشه ذهنمو مشغول کرده:و اون جامعیت شخصیت بعضی افراد است. استاد عزیز من درباره خودم کاملاپراکندگی را حس میکنم و اینکه وقتی یکی از مباحث شما را دنبال میکنم یا کتابی را میخونم بقیه مباحث از دستم در میره ونمیتونم همه رو باهم داشته باشم و دلیلشم درست نمیدونم.لطفا کمکم کنید دلیلشو بفهمم و بتونم به جامعیتی که برای شخصیت هر انسانی لازمه برسم. فراوان ازتون ممنونم و برامون دعا کنید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آرام‌ارام با روح توحیدی که در ادامه‌ی کار برایتان پیش می‌آید که به لطف الهی هر مطلبی را در مطلب دیگر می‌یابید. علامه طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیه» فرموده بودند من همه‌ی قرآن را می‌توانم در یک سوره بیابم. موفق باشید
7447
متن پرسش
سلام علیکم علامه حسن زاده فرموده اند لاتاخذنی سنه و لانوم . که خب این را جنابعالی هم توضیح دادید و بنده قبول هم دارم . ولی از جایی که هیچ امری خارج از قدرت خدا نیست . آیا میشود که نفس ناطقه به اذن خدا بخوابد یا اینکه محال ذاتی است
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فدای شما که یادی از استاد عزیز به میان آوردید . آری نفس ناطقه به عنوان یک حقیقت مجرد یک موضوع وجودی است و نه یک ماهیت و از آن‌جایی که برای وجود، عدم معنا ندارد برای نفس ناطقه، خواب معنا ندارد. موفق باشید
7453
متن پرسش
با سلام خدمت شما استاد گرامی، آیا طبق قاعده بدیهی (( کل ما بالعرض لا بد ان ینتهی الی ما بالذات )) ، صفات رذیله به وجود آمده در انسانها که آنها را حیوانیت می نامیم از ذاتی ناشی شده است که عین حیوانیت است؟ ( آیا صفات سلبیه خداوند از نوع وجودی است؟)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: صفات رذیله برای انسان و صفات سلبیه برای خداوند ریشه در عدم دارند. از نبودن صفت راستگویی دروغ پیش می‌آید، پس به ذاتی برنمی‌گردد، آن قاعده در موضوعات وجودی معنا دارد. موفق باشید
7436
متن پرسش
سلام علیکم حاج آقا بنده و یکی از دوستان در کنار دروس رسمی حوزه،‌ بدایه و نهایه حضرت علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه را با شرح آقای فیاضی خواندیم. جلد 8 و نه اسفار را هم با شرح شما خواندیم و با یکدیگر مباحثه کردیم. حاج آقا ما با بررسی‌هایی که کرده بودیم به این نتیجه رسیدیم که باید به طور مفصل اسفار را بخوانیم. اما اخیراً یک سی دی‌ به نام نقد کتاب سلوک به دستمون رسید. ما به نقدهایی که در این سی دی مطرح شده بود، خیلی کاری نداشتیم، و سؤال و مشکلی که الان برای ما پیش اومده در مورد مباحثی است که در مورد فلسفه اسلامی و حکمت متعالیه در این سی دی مطرح شده. و این مطالب مطرح شده در سی دی حقیقتا برای ما شبهه درست کرده. در قسمت سؤالات، بررسی کردیم و دیدیم که انگار شما در مورد این سی دی در سؤالات شماره7375، 6925، 4403، 4443، جواب برخی از شبهاتی که در این سی دی مطرح شده بود را داده اید.(اگر سؤال دیگری بوده ما ندیدیم.) اما در این سؤالات انگار خیلی شبهات مربوط به فلسفه، جواب داده نشده بود. به شکلی که این شبهات ما را درخوندن فلسفه اسلامی و اسفار و یک کار مطالعاتی جدی در فلسفه دچار تردید کرده. *این آقایان در سی دی ادعاهایی می‌کنند که اگر فلسفه برای دین داری فردی لازم باشد، می بینیم که شهدا بدون فلسفه خواندن، به بالاترین مقامات رسیده اند. پس میشه بدون فلسفه سلوک دینی داشت. * وقتی بهشون می‌گیم که منظور خوندن فلسفه خشک و رسمی نیست،‌ بلکه منظورمون داشتن نگاه فلسفی و توحیدی عرفانی به عالمه، جواب می دن- تو سی دی این جواب را مطرح کردند- که اگر شهدا بدون خوندن بدایه و نهایه و اسفار به این نگاه عرفانی و حضوری رسیدن، چرا باید ما برای رسیدن به این نگاه این همه فلسفه بخونیم و روی فلسفه وقت بگذاریم؟ * در مورد تبیین معارف دینی با زبان حکمت متعالیه هم می‌گویند اگر تبلیغ دین به فلسفه لازم باشه، که پیامبر و اهل بیت، فلسفی با مردم حرف نزده اند و دین را تبلیغ نکرده اند *اگر به آنها بگوییم حکمت متعالیه و اصالت وجود فرهنگ فهم روایات است و برای فهم درست روایات لازم است، در جواب ادعا می‌کنند که روایات تفصیل قرآن است و برای فهم روایات باید از خود قرآن کمک گرفت و قرآن هم که بنا به تصریح خودش تبیان لکل شیء است، و تبیان کل شیء، تبیان خودش هم هست. و برای فهم روایات هم اهل بیت به ما دستور دادند که روایات را با کمک قرآن بفهمید. * اگر هم بگوییم که می‌خواهیم با فلسفه تمدن اسلامی را بسازیم، جواب می‌دن که اگر غرب با فلسفه، تمدن درست کرده دلیل نمی‌شه که تمدن اسلامی هم نیاز به فلسفه داشته باشه. و می‌گویند ما نمی‌توانیم با قیاس کردن از تمدن غرب، در مورد تمدن اسلامی نتیجه بگیریم. و یک سری استناد هم از تاریخ تمدن غرب هم میارن و ادعا می‌کنند که فلسفه در غرب با سایر اجزاء تمدن غرب، همزمان بوده و اصلاً شروع تمدن سازی در غرب با فلسفه نبوده که حالا برای تمدن اسلامی لازم باشه سیر از فلسفه اسلامی شروع بشه. حاج آقا حقیقتاً ما با این حرف‌ها برامون شبهه شده و نمی‌دونیم چه جوابی باید به این شبهات داد و به کمک چه دلیل عقلی میشه حرفاشونو رد کرد. ما تصمیم داشتیم که با استفاده از فلسفه اسلامی، در فضای جنبش نرم افزاری وارد شویم و اصلاً هدف مون از حوزه اومدن همین بود. ولی الان با این حرف ها دچار تردید و شبهه شدیم و خیلی برای خوندن فلسفه سرد شدیم. خواهش می‌کنم ما را راهنمایی کنید.
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر حال ما برای اظهار فرهنگ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» نیاز به تفکری داریم که اولاً: با عمق بیشتر ما را به آن فرهنگ نزدیک کند و ثانیاً: جواب‌گوی عقل مردمی باشد که باید عقلاً و قلباً نسبت به دین قانع شوند. در این راستا متفکری مثل صدرالمتألهین در گذرگاه تاریخی خاصی متوجه این امر شد، در گذرگاه تدوین عرفان از طریق محی‌الدین‌بن‌عربی از یک طرف و ظهور فرهنگ حسّی غرب از طرف دیگر، به تدوین دستگاه فکری دقیقی دست زد که انسان هم می‌تواند به روش عقلی با عرفان آشنا شود و با همان روش عقلی از فضای حسّی غرب آزاد گردد مثل کاری که حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» انجام دادند که ما را از یک طرف از فضای فرهنگ غرب آزاد نمودند و از طرف دیگر متوجه فرهنگ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» کردند. بنابراین در حکمت متعالیه اصلاً بحث فلسفه‌ی صرف نیست بلکه بحث تفکری است که ما امروز برای سلوک خود از یک طرف و برای عبور از فرهنگ حسّی غرب از طرف دیگر به آن نیاز داریم. از طرفی آن‌هایی که می‌فرمایند برای تبیین دین نیاز به تفکری مثل حکمت متعالیه نداریم، آیا متوجه نیستند عموم آن‌هایی که در میدان تبیین دین در صحنه هستند امثال علامه طباطبایی و شهید مطهری و حضرت امام، همه دستی در حکمت متعالیه دارند؟ این‌که می‌گویید خود قرآن باید خود را تبیین کند، مگر خودِ قرآن نفرموده در من تدبّر کنید؟ آیا مگر حکمت متعالیه چیزی جز حاصل تدبّر در قرآن توسط یک عالم و دانشمند اسلامی است؟ بنده تعجب می‌کنم که می‌فرمایید یک تمدن بدون تفکر فلسفی امکان حضور و ظهور در تاریخ دارد! گویا بین یک دهکده‌ی دورافتاده با یک تمدن که باید در تمام جوانب سازمان‌های اجتماعی حرف داشته باشد، خلط شده! مگر با گرایش‌های فرانسیس‌بیکن تمدن غرب شکل می‌گرفت اگر فلسفه‌ی دکارت به میدان نمی‌آمد؟ با این‌همه عنایت داشته باشید تاریخی با رویکرد توحیدی شروع شده و در طرح توحید در دنیای جدید ما نیاز به زبانی داریم که تفکر توحیدی ما را در همه‌ی ابعادش ظهور دهد تا از تاریخ توحیدی امروزمان بیرون نباشیم، آیا راهی جز حکمت متعالیه و عرفان محی‌الدین را از یک طرف و شخصیت اشراقی حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» را از طرف دیگر در مقابل خود داریم. شهدای ما اتفاقاً با اشارات توحیدی حضرت امام که حاصل تمحض ایشان در حکمت متعالیه و عرفان محی‌الدین بود به صحنه آمدند. آیا طلبه‌ای که می‌خواهد جامعه را به سوی تمدن اسلامی هدایت کند و در این راستا باید توحیدی آنچنان روشن را مدّ نظر‌ها قرار دهد که امروز ما در مقابل ظلمات غرب نیاز داریم؛ خداوند راهی بهتر از سلوک حضرت امام در فکر و عمل برای ما تقدیر کرده؟ آیا نسبت سلوکی و عرفانی عرفایی مثل مرحوم حسینقلی‌همدانی و ملا احمدکربلایی و قاضی طباطبایی را با حکمت متعالیه می‌توان نادیده گرفت؟ بنده بحمداللّه سعی کردم در تنظیم چهار جلسه بحثی که در مدرسه‌ی معصومیه‌ی قم داشتم، نکاتی را در تبیین این موضوع عرض کنم که جزوه‌های آن فعلاً در دست تکمیل است. إن‌شاءاللّه جواب بعضی از سؤالات عزیزان در آن خواهد بود . موفق باشید
7442
متن پرسش
با سلام در محل کارم که کافی نت و خدمات اینترنت می باشد خیلی از دوستان غیبت می کنند در کوچه و خیابان هر که را می بینی اگر یک دقیقه می گذرد بحث غیبت دار می شود هر چه می خواهم از گوش کردن غیبت فرار کنم بدتر شرایط آن فراهم می شود لطفا در سیر و سلوک این بنده حقیر راهنمایی فرمایید با تشکر از استاد طاهرزاده
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در هرحال عیب دیگران اولاً: مربوط به خودشان است ثانیاً: از کجا که محذوراتی داشته‌اند که مرتکب آن عیب‌ها شده‌اند و حالا توبه کرده‌اند؟ پس جایی برای طرح عیب دیگران در بین خودمان نیست. این را یک اصل بگیرید و جلو بروید. موفق باشید
7443
متن پرسش
با سلام در آخر وقت موقع خواب که می خواهم بخوابم چند رکعت نماز می خوانم که معمولا برای نماز حضور قلب خوبی دارم و کیف هم می کنم ولی وقتی برای نماز شب بیدار می شوم بیشتر مواقع قلب راه نمی آید لطفاً در سلوک راهنمایی کنید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: سعی کنید در روز وارد جدال با کسی نشوید و خیلی هم حرف نزنید مگر در حدّ نیاز، آرام‌آرام نور نماز شب به سراغ‌تان می‌اید. کتاب آداب‌الصلوات حضرت امام «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» با شرحی که بنده داده‌ام إن‌شاءاللّه کارساز خواهد بود. موفق باشید
7444
متن پرسش
حضور محترم استاد طاهرزاده با عرض سلام و آرزوی قبولی طاعات بنده چند سالی است که توفیق داشتم که با مباحث ارزشمند جنابعالی آشنا شوم و استفاده بسیاری ببرم. بعد از گذشت این مدت، احساس کردم که از باب زکات علم در نشر آن است، تلاش کنم که سایر دوستان و برادران دینم را به دیگران ادا کنم. به همین دلیل به تدریج مباحث شما را در فضای مسجد محله‌مان و بچه‌های دانشجوی مسجد در میان گذاشتم و در مورد آنها به مباحثه و گفت و گو پرداختیم. تا کنون چهار جلسه از کتاب ده نکته از معرفت نفس- خویشتن پنهان- را با بچه‌ها مباحثه کرده‌ایم. و استقبال خوبی هم از این مباحث شده. اما یک مشکل جدی از همان ابتدای مباحث مان وجود داشته و تاکنون به مطالب لطمه زده است و آن حضوری نبودن برخی مباحث است. به این معنا که وقتی با دوستان در مطالبی که حضرت‌عالی مطرح فرموده اید، دقت کردیم متوجه شدیم بخش زیادی از فرمایشات حضرت عالی، اگر چه از نظر فلسفی درست هستند و خصوصاً‌ در دستگاه حکمت متعالیه اثبات شده اند، اما به شکل حضوری قابل درک نیستند. مثلا در نکته اول مطرح می‌شود که انسان یک تن دارد و یک من. البته این بحث در فلسفه اسلامی مطرح شده و اثبات شده. اما مشکل ما این بوده است که نمی‌توانیم به شکل حضوری خودمان را جدای از تن‌مان احساس کنیم. و همه دوستان حاضر در جلسه ما، این اشکال را بیان می‌کردند که تفاوت تن و من، از نظر حضوری قابل درک و اثبات نیست. و حتی بیاناتی هم که حضرت عالی از آیات شریفه سوره زمر داشتید، مشکل را حل نکرد. چرا که باز هم بحث صبغه منطقی و صغری و کبری و استدلال پیدا می کند و از حالت حضوری خارج می‌شود. هم انگار داریم بحث را حصولی می کنیم. و یا مثلاً در نکته دوم که بحث رویای صادقه را مطرح می‌فرمایید، با این مشکل مواجه شدیم که برخی دوستان تا کنون تجربه رویای صادقه را نداشته اند و از نظر حضوری درک نمی‌کنند که چطور می‌شود که روح و نفس انسان بتواند به آینده سیر کند. و مشکل ما وقتی بیشتر شد که یکی دو نفر از دوستان حاضر در جلسه بیان می‌کردند که اصلاً‌ چندان در خواب رؤیا نمی‌بییند تا چه رسد به رؤیای صادقه! و یا مثلاً در نکته چهارم بیان می‌شود که تن انسان در حقیقت وجودی انسان دخالتی ندارد و همان طور که اگر بخشی از بدن انسان به هر دلیلی قطع بشود، آن فرد احساس نمی‌کند که چیزی از منش کم شده، نتیجه می‌گیریم که مکانیسم مرگ هم به همین شکل است و انسان می‌بیند که می‌میرد. اما در این نکته هم با دو مشکل مواجه شدیم. مشکل اول این بود که هیچ کدام از اعضای حاضر در جمع ما مقوله «قطع عضو» را تجربه نکرده بودند و نمی‌تواستند مطلب را به شکل حضوری تصدیق کنند که با قطع بخشی از بدن، از من انسان چیزی کم نمی‌شود. حتی بنده تلاش کردم برای حضوری‌ شدن بحث، مثال چیدن ناخن و گرفتن مو را بزنم، اما دوستان اشکال می‌کردند که ناخن و مو چون جز‌ء بافت‌های به اصطلاح روح‌دار نیستند، نمی‌توان به آنها تمسک کرد. مشکل دومی که با آن مواجه شدیم این بود که حتی در صورتی که از مشکل قطع عضو چشم بپوشیم، توجیه مرگ با کمک مسأله قطع عضو،‌ یک روش حضوری نیست. بلکه ما در این روش از تمثیل استفاده کرده‌ایم و نه این که خودمان مطلب را به شکل حضوری درک کرده باشیم. استاد بسیار از شما ممنون می‌شویم اگر بزرگواری بفرمایید و اشکال روش بحث ما را به ما متذکر شوید تا به خطری که خود شما همواره ما را از آن بر حذر داشته اید، یعنی غفلت از روح حضوری حاکم در مباحث، دچار نشویم و اثبات‌های استدلالی و حصولی‌ که خودمان انجام می دهیم، ما را دچار توهم حضور نکند. و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اساساً معرفت نفس ناخودآگاه ما را متوجه خودمان می‌کند، چه ما بخواهیم و چه نخواهیم همین‌که خود را احساس می‌کنیم حالت حضوری پیدا می‌کند. بنده معتقدم در ابتدای امر تنها روشن کنید که تن انسان غیر از من انسان است، حتی اگر با اعتماد به آیه‌ی 42 سوره‌ی زمر باشد، بعداً هر اندازه که مخاطب نفس خود را احساس کرد و با بحث همراهی نمود چه بهتر و هراندازه که هنوز نمی‌تواند تصدیق کند به حال خودش واگذارید تا با تجربه‌هایی که برایش پیش می‌آید متذکر موضوع شود. چون موضوع نفس موضوعی است که دائماً خود را در جلو ما می‌نمایاند. به همین جهت بعد از برهان صدیقین که وارد بحث معاد شدید مطلب بهتر جا می‌افتد. پیشنهادم آن است که در ابتدا در حدّ کتاب «ده نکته» بحث شود و نه در حدّ کتاب «خویشتن پنهان». موفق باشید
7424
متن پرسش
باعرض سلام مدتی قبل سوالی کردم در مورد برهان صدیقین و اینکه من در وجود خدا شک کردم وهر چه برهان صدیقین را می خوانم و فکر می کنم دلم ارام نمی گیرد شما جواب فرمودید که باید روی تزکیه نفس کار کنید می خواستم توضیح بیشتری بفرمائید که جزئیات مساله را باز کرده و دستور جزئی تر بفرمائید با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عقل انسان از طریق برهان صدیقین متوجه می‌شود باید عین‌الوجودی باشد که وجود همه‌ی مخلوقات را به آن‌ها بدهد ولی قلب طالب اُنس با خدا است در حالی‌که خدا را فطرتاً می‌شناسد. از این‌جا است که انسان باید موانعی که مانع اُنس با خدا است را از قلب خود بزداید و تزکیه به همین معنا است و بهترین و تنها راه‌کار تزکیه‌ی صحیح که ما را با خدا مأنوس می‌کند دستورات شرعی است. موفق باشید
7425
متن پرسش
با سلام خدمت استاد، استاد آیا معیار و روشی هست بفهمیم علت مصیبت به خاطر گناه/اشتباه خودمان است یا امتحان الهی هست؟ یا اصلا تمام بلا ها طبق آیه "ما اصابکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیر" خودمان هستیم؟ ما که به قول جنابعالی علیه السلام نیستیم و بالاخره ما می تونیم گناه/اشتباهی در خودمان پیدا کنیم که بگیم این مصیبت به خاطر این گناهمون بوده ، اما از طرفی هم از کرم خدا دور می بینم که به خاطر یک گناه غیر آگاهانه و غیر عمدی ما را مستوجب مصیبت کنه . استاد بنده به این نتیجه رسیدم که وقتی علت یک مصیبتی را تخزیه و تحلیل نمی کنم (چه مقصر خودم باشم یا امتحان الهی) و همه چیز را خواست حکیمانه خدای کریم بدونم قلبم راحت تر مصیبت را تحمل می کنه. ممتون میشم منو راهنمایی بفرمایید که نگرش درست برای کسی که تازه در مسیر سلوک قدم گذاشته چی هست؟ التماس دعا
متن پاسخ
مه تعالی: سلام علیکم: آیه‌ی ذکر شده، اشاره به مشکلاتی دارد که بشر برای خود فراهم می‌کند و تازه آخر آیه می‌فرماید کمی از نتایج کارتان را کف دستتان می‌گذاریم و بسیاری از آن را چشم‌پوشی می‌کنیم و این غیر از آن وقتی است که می‌فرماید: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرین‏» که می‌خواهد استعداد صابرین را به صحنه آورد و به همه بفهماند چه کسی در مسیر هدایت الهی هستند. همین راهی را که در پیش گرفته‌اید ادامنه دهید.إن‌شاءاللّه به درجه‌ی صابران نائل می‌شوید. موفق باشید
7426
متن پرسش
سلام امام علی در جایی می فرمایند اعرف الحق تعرف اهله ودر نهج البلاغه خطبه 147 می فرمایند انکم لن تعرفو الرشد حتی تعرفو الذی ترکه . این دو سخن با هم تناقض ندارند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی حضرت می‌فرمایند در شناخت حق ملاک داشته باش و افراد ملاک تو نباشند، می‌خواهند ما را از شخص‌پرستی نجات دهند. وقتی می‌فرمایند مسیر رشد را نمی‌یابی مگر وقتی به سرنوشت آن‌کسی که مسیر رشد را ترک کرده، نظر کنی و عبرت بگیری؛ در واقع در جمله‌ی اخیر نظر دارند به عبرتی که از آن صحنه نصیب انسان می‌شود نه آن‌که شخص مدّ نظر باشد. موفق باشید
7430
متن پرسش
باعرض سلام و خسته نباشید . سوالی که از خدمت شما بزرگوار داشتم این بود که خانمی 35 ساله هستم و علاقه مند به عرفان و سیر و سلوک ولی اراده کافی و وافی در این زمینه ندارم و استادی هم ندارم تا از او کسب معرفت کنم یکسری کتاب های عرفانی مانند رساله لقاء الله و کتابهای دیگر را هم خوانده ام ولی از این راه می ترسم . چول به قول حافظ : طی این مرحله بی همرهی خضر نکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی و همچنین به استاد الهی قمشه ای و شما بزرگوار ارادات خاصی دارم و بحث های شما را دنبال می کنم همینطور هر روز حدود 1تا 2 ساعت به سخنرانی استاد قمشه ای گوش می دهم و بعضی از وقت ها نا امید می شوم از راهی که آغاز کردم ممنون می شوم مرا در این زمینه راهنمایی کنید . با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم اگر سیر مطالعاتی که در سایت هست را دنبال کنید و بعد از شرح معاد و شرح کتاب «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» و شرح کتاب «حبّ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» ، بحث شرح تفسیر سوره‌ی حمد امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» را دنبال کنید (هم شرحی که در کتاب‌خانه‌ی مرکزی داده شد و بعد از آن شرحی که در دانشگاه صنعتی داده شده)؛ آرام‌آرام افق امید شروع می‌شود. موفق باشید
7413
متن پرسش
سلام باتشکر از جواب صریح استاد در جواب سوال یکی از طلاب در شماره 7398 که فرمودند : چه نیازی است که طلبه مبل داشته باشد ... چه به سزاست که در بین طلاب مخصوصا خواهران ساده زیستی فراموش نشود چون گاهی چنان با تجمل مواجه میشویم که دقیقا مشخص نیست مدرک حوزه با لیسانس دانشگاه تفاوتی دارد یا نه.اثری دارد یا نه؟... و ما به یاد جمله ایی از آیت الله مرحوم مشکینی در درس اخلاقشان افتادیم که در جمع طلاب فرمودند: دنیا داشتن بد نیست ولی تا جای ممکن برای رضای خدا از دنیایتان هم بگذرید، شما در چشم هستید...
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در روایت داریم اگر اهل علم، طالب دنیا هستند، در عالم‌بودن آن‌ها شک کنید. حضرت على علیه‌السلام در خطبه 159نهج‌البلاغه مى‌فرماید: روش پیامبر خدا صلى‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم در این که به او تأسى و از او پیروى کنى براى تو کافى است، و رفتار او دلیل بر زشتى و نقص دنیا و بسیارى رسوایى‌ها و بدى‌هاى آن مى‌باشد، زیرا دنیا به‌کلى از او گرفته شد، و از همه سو براى دیگران مهیا گردید. او از پستان دنیا شیر ننوشید، و از زیب و زیور آن دورى جست. محبوب‌ترین بندگان نزد خداوند کسى است که به پیامبر او اقتدا کند، و به دنبال او گام بردارد. او لقمه دنیا را با اطراف دندان مى‌جوید؛ یعنى به خوراک کم بسنده مى‌کرد، و به دنیا توجهى نداشت. از همه مردم دنیا بیشتر پهلویش از آن تهى، و شکمش از همگان گرسنه‌تر بود. نعمات دنیا به او پیشنهاد شد، لیکن از پذیرفتن آن خوددارى کرد. او آن چیزى را که خداوند دشمن داشته است، دشمن مى‌داشت، آن‌چه را خداوند حقیر شمرده او نیز حقیر شمرد و چیزى را که خداوند خرد و کوچک دانسته، او نیز خرد و ناچیز مى‌دانست. پیامبر صلى‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم روى زمین طعام مى‌خورد، مانند بردگان مى‌نشست، به دست خود بر کفش و جامه‌اش وصله مى‌زد، بر الاغ برهنه سوار مى‌شد، و یکى را هم در پشت سر خود سوار مى‌کرد. پرده‌اى بر در اطاقش آویخته دید که در آن تصویرهایى بود؛ به یکى از همسرانش فرمود: اى زن، این را از نظر من پنهان کن، زیرا هنگامى که به آن مى‌نگرم به یاد زیب و زیور دنیا مى‌افتم! او با تمام قلب خویش از دنیا رو گردانید، و یاد آن‌را از خود دور ساخت، و دوست‌ داشت که زیورهاى دنیا از نظرش ناپدید باشد مبادا از آن جامه فاخرى برگیرد، یا دنیا را جاى آرمیدن بشمارد، و امید درنگ در آن داشته باشد. بنابراین، بیننده باید با چشم خرد بنگرد که آیا خداوند با این کار، محمد صلى‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم را گرامى داشته و یا خوار ساخته است. اگر بگوید خوار کرده است، دروغ گفته و به خداوند بزرگ سوگند، بهتان بزرگى زده است، و اگر بگوید او را گرامى داشته، باید بداند که خداوند آن دیگرى را خوار داشته که دنیا را براى او فراخ و گسترده ساخته، زیرا آن‌را از مقرب‌ترین کسان به درگاهش دریغ داشته است. بنابراین کسى که مى‌خواهد تأسى جوید باید از پیامبر خود پیروى کند و در پى او گام بردارد، و به هر جا او وارد شده به آن‌جا در‌آید. و اگر چنین نکند، از هلاکت ایمن نخواهد بود، زیرا خداوند، حضرت محمد صلى‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم را نشانه قیامت و مژده‌دهنده بهشت و بیم‌دهنده عقوبت‌ها و کیفرها قرار داده است. آرى، او با شکم گرسنه از دنیا رفت. و با قلبى سلیم به دیار آخرت وارد شد. او تا آن‌گاه که به سراى باقى شتافت و دعوت پروردگارش را اجابت کرد، سنگى روى سنگى ننهاد. چه بزرگ است منت خدا بر ما که نعمت وجود چنین رهبرى را به ما عطا فرمود تا از او پیروى کنیم، و به دنبال چنین پیشوایى گام برداریم! به خدا سوگند، من به این جبه خود آن‌قدر وصله زدم که دیگر از وصله‌زننده آن شرم کردم. کسى به من گفت: دیگر این لباس کهنه را از خود دور نمى‌کنى؟ گفتم: از من دور شو که راهیان شب در بامداد مورد ستایش قوم قرار مى‌گیرند.موفق باشید
7404
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد گرامی ، جمعی از طلبه ها و دانشجوهای قم هستیم که با دغدغه فهم و ترویج گفتمان فکری انقلاب اسلامی موسسه ای به نام "عصر گذار" تاسیس کرده ایم و در حال فعالیت هستیم. مسئله نسبت ما با ولی فقیه و رسیدن به یک دستگاه جامع فهم کلام رهبری که به دور از تفسیرهای سلیقه ای باشد، مار را برآن داشت تا سلسله جلساتی را در موسسه برگزار کنیم تا با همفکری هم بتوانیم برای سوالات خود در این زمینه جوابهایی پیدا کنیم. در این راستا کتاب سلوک ذیل شخصیت امام (ره) با توجه به انس برخی دوستان با مباحث شما مورد بحث و بررسی قرار گرفت و سوالاتی در رابطه با نظریه اشراقی که حضرتعالی مطرح کرده اید پیش آمدکه محضرتان عرضه می داریم امیدواریم با جواب های شما افق های بلندتری پیش رویمان باز شود. مقدمه : از آنجائیکه ما در فضای نظام ولایت فقیه تنفس می¬کنیم و دوره تاریخی ما مصادف است با حرکت نورانی انقلاب اسلامی که مبنای آن ولایت حکم الهی بر مناسبات انسانی است و از طرفی در دوران غیبت قرار داریم لذا مسئله ولایت فقیه ، جایگاه آن ، نسبت ما با آن و تأثیر و تأثّر آن بر حرکت عمومی زندگی بشر معاصر و ... از اهمیت ویژه¬ای برخوردار است. ضرورت ارتباط مستحکم با ولایت از طرفی و امکان برداشت¬های مختلف و بعضا سلیقه¬ای از کلمات ولی ما را با انبوه سؤالات مواجه کرده¬است. برآنیم تا با کمک دوستان فضایی سامان دهیم تا با همفکری هم بتوانیم افقی در جهت حل سؤالات بیابیم. سؤالات اولیه: 1- نسبت حوزه تفکر و تحلیل¬های فردی اشخاص با کلمات رهبری چیست ؟ مثلا اگر متفکری در موضوعی نظرش خلاف رهبری باشد آیا این اختلاف نشان می دهد که آن متفکر ذیل رهبری تفکر نکرده است؟ آیا اگر کسی ذیل رهبری سلوک کند لزوما باید در عرصه اندیشه ورزی و تولید فکر هم نظر با ایشان باشد؟ 2- نسبت تفکر با جایگاه ولایت فقیه چیست ؟ یعنی آیا ولایت فقیه صرفا یک منصب مدیریتی و اجرایی است و لزوما در حوزه اندیشه ورود متفکرانه ندارد یا خیر ولی فقیه شأن تفکری و اندیشه¬ای هم دارد ؟ ثمره سؤال این است که آیا برخورد ما با کلمات رهبری از منظر تفکر باشد یا مدیریت اجرایی کشور ؟ آیا اگر رهبری یک متفکر حوزوی یا دانشگاهی بودند در مسائل فکری همین طور حرف می زدند که الان حرف می زنند؟ آیا می شود گفت بسیاری از کلمات و تحلیل های رهبری از جایگاه سیاسی و مدیریتی است و به خاطر قرارگیری در چنین منصبی و به اقتضای امر سیاست است و لزوما هست ها و نیست ها را مطرح نمی کنند بلکه به اقتضای سیاست ورزی و حرکت جامعه به سمت آرمانها، کلماتشان ناظر به بایدها و آرمانهاست؟ مثلا اینکه رهبری می فرمایند ملت و جامعه ما روز به روز بصیرتر و فهمیده تر شده و ایمانشان بیشتر شده و در کل رشد کرده اند آیا واقعا چنین است؟ یا نه چون می خواهند به مردم امیدواری دهند اینطور صحبت می کنند. 3- آیا مواضع رهبری در زمینه¬های تمدنی مثل علم ، تکنولوژی ، غرب و ... کاشف از نظر ایشان در حوزه اندیشه است یا خیر صرفا در مقام گذار و اجرا مطرح شده است ؟ مثلا آیا این درست است که بگوییم رهبری ماهیت تکنولوژی که ذاتا شیطانی است را می دانند و قبول دارند منتها برای اینکه امت اسلامی را از این جهنم تکنیک نجات دهند مجبورند امت را به پیشزفت علمی و تکنیکی تشویق کنند؟ یعنی قائل به یک نحوه دوران گذار هستند؟ با توجه به اینکه ظهور کلمات رهبری در باب علم و تکنیک بد بودن ذاتی علم غربی و تکنولوژی را نمی رساند، می توان گفت رهبری اساسا تکنیک را از منظر غرب شناسانی مثل هایدگر نمی نگرند و صرفا یک ابزار که هم استفاده خوب می شود کرد و هم استفاده بد ،می دانند؟ 4_ آیا برخورد ما با کلام رهبری به مثابه کلام معصوم است ؟ یعنی آیا تمام مواضع و بیانات رهبری دارای نکته و تحلیل و معناست ؟ اگر چنین است چه روش و دستگاهی برای فهم درست و منطقی و اصولی کلمات رهبری وجود دارد که دچار خطا و برداشت های سلیقه ای نشویم و به مراد اصلی ایشان برسیم؟ مثلا برای فهم کلمات معصومین قواعدی مثل اصول فقه یا روشهای تفسیری و ... تدوین شده است آیا برای فهم کلمات رهبری چنین دستگاهی موجود است؟ 5-آیا بیانات رهبری دارای ظاهر و باطن است ؟ ظهور کلمات رهبری حجت است؟ یا باید به دنبال پشت صحنه ها و مصلحت ها و ... بود که اثر آن این است که باعث می شود تفسیر کلام رهبری جایگاه پیدا کند و بحث اساسی شکل می گیرد که چگونه و با چه دستگاهی باید این امر صورت بگیرد؟ 7_ مقدمات خارجی لازم برای فهم عام و خاص ، محکم متشابه و ... کلام رهبری چیست ؟ 8_ موانع و آسیب¬های موجود در مسیر فهم صحیح کلام رهبری چیست ؟ تفسیرهای متفاوت و بعضا متضادی که در سطح عموم نخبگان و حتی فضای نخبگانی خاص ولایی شکل می گیرد به چه دلیل است و چگونه می توان این مسئله را حل کرد؟ ................................................................................................................. این ها سوالاتی است که در شروع این هم اندیشی وجود داشت و البته دارد و با ارائه کتاب سلوک و ولایت فقیه امام (ره) و نظرات اندیشمندان دیگر در جلسات موسسه سوالات دیگری هم اضافه شد مثل: سوالات مربوط به نظریه اشراقی بودن جایگاه امام و ولایت فقیه: شما می فرمایید که حضرت امام (ره) با توجه به ویژگی های شخصیتی و سیر وسلوک الهی که داشتند توانستند قلب خود را مستعد پذبرش حقیقت انقلاب اسلامی و درادامه مدیریت آن بکنند و خداوند این حقیقت را بالاجمال به قلب ایشان اشراق کردند. و در کتاب توضیح می دهیدکه اشراق به چه معناست و تفاوت آن با تعقل چیست اینکه در اشراق تمام حقیقت و نه قسمتی از آن و به نحو جامعیت ونه مجموعیت بر قلب سالک راه تجلی می کند و از بالا افاضه می شود به خلاف تعقل که با تفکر و از پایین حاصل می شود . 1- حال سوال این است که با اشراق حقیقت انقلاب به قلب امام ،چه اتفاقی درامام می افتدآیا امام درتمام موضع گیری ها،تصمیمات ،ارائه راهکارها،مسائل خرد و کلان و ... بر اساس این اشراق عمل می کردند که نتیجه بگیریم هیچ خطایی در آنها راه ندارد و یا اینکه صرفا نوری درقلب ایشان روشن شده بود ولکن ایشان به مدد اجتهاد فقهی نظرداده و عمل می کردند یعنی در مدار ولایت فقه گام بر میداشتند نه اینکه بااتصال به غیب انکشافاتی رخ داده و نظر بدهند.البته منکراین نیستیم که درموارد متعددی امام رفتارهایی را از خود بروز می دادند که نشان از روح توحیدی ایشان داشت ولی بحث کلی است صغری : نحوه ارتباط امام با انقلاب و مدیریت آن اشراقی است کبری : در اشراق تمام حقیقت بالاجمال بر قلب سالک وارد می شود و سراسر وجود اورا با این نور پیوند می دهد و شخصیتی اشراقی از او می سازد و باعث میشود حرکات و سخنان و شخصیت او راه بری امت کند. نتیجه : پس امام که شخصیتی اشراقی است باید در تمام حرکات و سکنات مربوط به انقلاب به نحوه ای از عصمت رسیده باشند چون اشراق این طوراقتضایی می کند. در حالیکه هم خود امام این طور ادعایی ندارند( نقل به مضمون از کتاب ولایت فقیه :کسی توهم نکند که این جایگاه یعنی ولایت فقیه مقام معنوی برای کسی میآورد) و هم جاهایی به اشتباهاتشان اعتراف کرده اند مانند قضیه بازرگان یا بعد از قضیه قطعنامه که فرمودند" اگر می دانستم که مردم این طور وارد صحنه می شوند قطعنامه را نمی پذیرفتم" اشاره به هجوم مردم به جبهه ها در عملیات مرصاد.اگر امام به غیب وصل بود قاعدتا باید از قلوب مردم باخبر می بود و طور دیگری تصمیم می گرفت. 2- در مورد حضرت آقا که قائلید مفصل امام و ادامه دهنده مکتب اشراقی ایشان هستند چه باید گفت؟ آیا ایشان هم ارتباطشان با انقلاب و مدیریت آن و مواضع و بیاناتشان اشراقی است؟ اینکه حضرت آقا در مسئله جمعیت می فرمایند اشتباه کردند و از تاریخ عذرخواهی می کنند با مسئله اشراق چگونه جمع می شود؟ حضرتعالی در سایت در جواب فرموده اید که در مسائل کلان و مرتبط با جهت گیری ها اشراق می شود و نه در همه امور. این سخن با فرمایش شما که می فرمایید در اشراق همه حقیقت بالاجمال نازل می شود بر قلب ولی، ناسازگار است چون مگر مسئله مهم جمعیت جزو حقایقی نیست که می بایست بر قلب ایشان نازل می شد. 3- آیا اشراق همان کشف و شهود عرفانی است؟ 4- نسبت اشراق با فقه و تصمیمات مبتنی بر دستگاه فقهی ولایت فقیه چیست؟ 5- آیا اشراق در ولایت فقیه شرط است؟ امام (ره) در کتاب ولایت فقیه شرایط ولی فقیه را فقاهت و عدالت می دانند و حرفی از حالات عرفانی و اشراقی و ... نمی زنند و جایگاه ولایت فقیه را مجری احکام اسلام می دانند و داشتن مقامات عرفانی را شرط نمی دانند.آیا اشراق در مفهوم عدالت اخذ شده است؟ 6-در صورت ملتزم شدن به نظریه اشراق با این فهم ما از بحث شما که ولی ارتباط وجودی با حقایق می گیرد و حقایق بر قلبش تجلی می کند خطا و اشتباه چگونه و با چه فرآیندی توجیه می شود؟ ریشه خطا در ولی اشراقی چیست؟ و چرا ایجاد می شود؟ 7-جایگاه استفاده ولی از نظرات کارشناسی چیست؟ نسبت نظرات کارشناسی با حقایق اشراق شده بر قلب ولی چیست؟ آیا مانند حکم و موضوع فقهی است؟ به عنوان نمونه آیا نظرات کارشناسی متفکرین در مسئله غرب شناسی روی شناخت رهبری از ماهیت تمدن غرب اثر دارد یا نه رهبری به واسطه درک الهی و اشراقی و الهامات، ماهیت غرب را شناخته اند؟ 8-آیا اشراق مطرح شده توسط استاد همان قاعده لطف است؟ تفاوت ها و شباهت ها چیست؟ 9- دایره ولایت پذیری ما تا کجاست؟ آیا تفاوتی بین ولایت پذیری در حوزه مسائل کارشناسی و فکری مثل تولید علم، مهندسی فرهنگی و ... و مواضع و احکام حکومتی و سیاسی رهبری وجود دارد؟ اگر کسی در حوزه اندیشه به این جمع بندی رسید که مثلا در مسئله غرب نگاه باید کلی باشد و خوب و بد کردن غرب درست نیست و یا مهندسی فرهنگی راهکار درستی نیست یا موارد دیگر، در اینجا ولایت پذیری او چگونه تعریف می شود؟ 00000000000000000000000000000000000با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث حضور اشراقی حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در تاریخ جدید نیاز به تبیین بیشتری دارد که سعی شده در متن پیاده‌شده‌ از جلسات 3 و 4 شرح کتاب سلوک در مدرسه‌ی معصومیه مطالبی را عرض کنم. امیدوارم آن متون آماده شود زیرا تا حدّی موضوع را روشن می گرداند. با این‌همه تصور می‌کنم با جواب به سؤالاتی که فرموده‌اید تا حدّی بتوان موضوع را روشن کرد. 1- اگر بپذیریم انقلاب اسلامی یک تقدیر الهی است جهت تجلی نور توحید به صورت خاصی که این عصر و زمان اقتضاء می‌کند و رفتار و گفتار رهبری«حفظه‌اللّه» در حال حاضر مظهر آن تقدیر است، می‌پذیریم که تنها تفکری تفکر است که در ذیل این تقدیر قرار داشته باشد. زیرا امام معصوم به ما فرموده‌اند: «عَلَى الْعَاقِلِ أنْ یَکُونَ عَارِفاً بِزَمَانِهِ مُقْبِلاً عَلَى شَأنِهِ حَافِظاً لِلِسَانِه‏» پس آن کسی عاقل و اهل تفکر است که بفهمد ما در چه شرایط تاریخی قرار داریم و رجوع او به حق در این زمان همراه با رجوع او به تقدیری باشد که حضرت حق اراده کرده و این شخص «مُقْبِلاً عَلَى شَأنِهِ» باشد. یعنی بر اساس شناختی که از زمانه‌اش پیدا کرده با حادثه‌ها و اتفاقات روبه‌رو شود و در همین فضا نیز سخن بگوید. بدین لحاظ نمی‌توان جز در این فضا تفکر را تفکر دانست 2- ولیّ فقیه آن انسانی است که مددهای الهی که خداوند بنا دارد به انسان این دوران برساند، از طریق او می‌رساند. چیزی که شما در تجربه متوجه‌ی آن هستید که چگونه با یک صحبت، همه را به تعادل لازم در راستای اهداف متعالی توحیدی این دوران برمی‌گردانند. بنابراین هرگز نمی‌توان جایگاه مدیریتی ایشان را از جایگاه هدایتگری ایشان جدا کرد و حقیقتاً با توجه به نوری که در افق تاریخ می‌نگرند می‌فرمایند: جامعه‌ی ما روز به روز بصیرتر می‌شود 3- بنده نیز همین‌طور فکر می‌کنم که ایشان متوجه ذات تکنولوژی هستند، ولی همان‌طور که در جواب سؤال شماره‌ی 7390 عرض شد؛ ایشان به عنوان رهبری آگاه متوجه است چگونه این ملت را جلو ببرد که از روح غربی عبور کنیم و البته این بدین معنا نیست که حتماً ایشان باید تماماً نگاه هیدگر را پذیرفته باشند 4- ما از طریق انقلاب اسلامی متوجه اهدافی شده‌ایم که در این عصر باید دنبال کنیم و ملاک صحت یا عدم صحت یک سخن به‌خصوص سخن رهبری با نظر به نزدیک‌کردن یا دورکردن ما در رابطه با آن اهداف معلوم می‌شود و در همین رابطه است که حتی حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» فرمودند: این ملت راه خود را پیدا کرده و اگر من هم برگردم این ملت برنمی‌گردد 5- با نظر به اهداف انقلاب که عبور از ظلمات مدرنیته و برگشت به اسلام و توجه به انقلاب مهدوی است می‌توانیم سخنان اجمالی رهبری را نیز درست تفسیر کرد، زیرا هیچ حکیمی نیست که بالاخره در سخنانش محکم و متشابه نباشد و ما باید متشابهات را بر اساس محکمات معنا کنیم 7- به نظرم در قسمت 5 جواب دادم 8- موانع فهم سخنان مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» و امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه»، در غفلت از جهت‌گیری کلی انقلاب است. همان‌طور که اگر در قرآن از توحید غفلت کنیم از جایگاه بسیاری از آیات غفلت می‌کنیم. در مورد سخنان امام و رهبری باید روح تقابل توحید با شرک همواره مدّ نظر باشد. در مورد سؤالاتی که در رابطه جایگاه اشراقی‌بودن حضرت امام فرموده بودید: 1- عنایت داشته باشید اشراقی که بر قلب یک انسان می‌شود با توجه به این‌که آن یک حالت حضوری است و مثل علم حصولی نیست عملاً در ایشان یک احساس خاصی در نظر به اهدافی متعالی پدید می‌آید و لذا نتیجه‌ی آن صغری و کبری شما درست نیست چون برای رسیدن به آن اهداف متعالیِ حضوری باید از فکر خودش استفاده نماید و به کمک مصداق‌هایی که گمان می‌کند در راستای آن هدف است جامعه را به آن هدف نزدیک کند که در این رابطه ممکن است اشتباه کند ولی به این دلیل اشتباه خود را می‌فهمد که نور اشراق در نظر به اهداف متعالی را همواره مدّ نظر دارد و این را در امام رهبری نیز ملاحظه فرمودید که چقدر راحت متوجه اشتباه خود شدند 2- باز تأکید می‌کنم وقتی گفته می‌شود در اشراق همه‌ی حقیقت بالإجمال بر قلب ولیّ نازل می‌شود، در همان رابطه آن ولیّ خدا به خودآگاهی لازم می‌رسد و در فهم آن حقیقت منوّر به نور الهی است، ولی در راه‌کارهای رسیدن به آن حقیقت باید با عقل خودش و همفکری با دیگران کار را جلو ببرد، این برای هر رهبر الهی مصداق دارد حتی برای انسان‌های معصوم 3- آری! اشراق یک نوع کشف و شهود است مطابق طلب و ظرفیت سالک 4- نفس اشراق ربطی به جایگاه ولایت فقیه ندارد. ولیّ فقیه موظف است بر اساس روش‌های مشخص حکم خدا را در بستر اصول عملیه استنباط کند 5- همین‌طور است 6- فکر می‌کنم جواب این سؤال در جواب‌های قبلی روشن شد 7- ولیّ فقیه در کلیّات عبور از غرب و تشخیص روح غرب در تاریخی که شروع شده به نور الهی منوّر است، ولی در رابطه با راه‌کارهای لازم کارشناسان می‌توانند به کمک ولیّ فقیه بیایند 8- بستگی دارد که قاعده‌ی لطف را چطور معنا کنیم. اگر مطابق این قسمت از روایت معنا کنیم که حضرت رضا«علیه‌السلام» می‌فرمایند: «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ‏ شَرَحَ صَدْرَهُ.فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِیهِ غَیْرَ صَوَابٍ.فَهُوَ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ مُؤَیَّدٌ» اگر خداوند بنده‏اى از بندگانش را جهت امور مردم انتخاب کرد، سینه‏ى او را گشاده مى‏گرداند. تا در مدیریت خود کوچک‏ترین لغزشى نداشته باشد و امور بندگان را با وسعت نظر سر و سامان دهد.در نتیجه آنچنان توانا مى‏شود که در جواب‏گویى به هیچ نیازى در نمى‏ماند و غیر از صواب از او نخواهى یافت و به خوبى مصلحت مردم را در نظر مى‏گیرد.» آری مطابق قاعده لطف است. 9- عموماً هنر ما باید در کشفی که اولیاء الهی – مثل رهبری عزیز – دارند این باشد که چشم خود را متوجه اشاره‌‌ی آن‌ها به آن حقیقت بیندازیم تا حتی جایگاه نگاه کارشناسی خود را در آن ببینیم. این از جهت نگاهی که بنده به موضوع دارم، ولی حضرت آقا خودشان به عنوان فقیه معتقدند هرکس حق دارد نظر کارشناسی خود را ولو مخالف نظر رهبری نظام باشد، اظهار کند. این روشن است که عرفای بزرگ همه در تاریخی که در آن قرار داشتند به ملاقات حضرت اللّه نایل شده‌اند و هرکدام مطابق ملاقاتشان حق را درست می‌نمایانند ولی از آن‌جایی که حضرت اللّه در ظرف زمان‌ها و تاریخ‌های مختلف مطابق آن تاریخ و آن زمان جلوه‌ی خاصی دارد، ما در جلوه‌هایی که آن بزرگان می‌نمایانند اختلاف می‌یابیم. آن‌ها همه درست می‌گویند و همه حقیقتاً به ملاقات خدا رفته‌اند و گزارش آن ملاقات را مطابق تاریخ و زمانه‌ی خویش به بشریت تابانده‌اند. حال سؤال بنده آن است: امروز ما در کدام بستر می‌توانیم به ملاقات خدا برویم تا خدا نیز به ملاقات ما آید و خدایی را جستجو نکنیم که به ملاقات عرفای بزرگ در گذشته رفته است. بحث در نقطه‌های مشترک این ملاقات‌ها نیست، بحث در جلوه‌های خاص این دوران است که ما را با خدای حضوری مرتبط می‌کند و سرمایه‌های مشترک را نیز به صحنه‌ی امروز تاریخ ما می‌آورد. همه‌ی عرض بنده آن است که رابطه‌ای بین تفکر و زمان هست که اگر بتوانیم تقدیری را که در زمان ما جاری است احساس کنیم تفکر شروع می‌شود و اگر بتوانیم ماوراء آنچه ظاهر است با آنچه تفکر در اختیار ما می‌گذارد مأنوس شویم حضوری در تاریخ زمانه‌ی خود احساس می‌کنید که چون هوای تازه می‌خواهد تاریخ جدیدی را بسازد و شما از حضور در این فرایند محروم نمی‌شوید. به شرطی که احساس خود را از چهارچوب مفهوم به چیزی بالاتر معطوف داریم که آن «وجود» است. در آن حال با انسانی سخن می‌گویید که در حال ظهور است و نه با انسانی که دوره‌اش گذشته، و آن‌وقت روشن می‌شود حرکتی که در تاریخ خود نیست نمی‌ماند همان‌طور که حرکات شاه و صدام نماند. به نظر شما چه کسی در دوران خود زندگی می‌کند؟ آن کسی که با وضع موجود همرنگ است یا آن‌هایی که نسبت خود را با تاریخی که شروع شده، تعریف کرده‌اند؟ شهدای عزیز ما نسبت جاری‌شده در تاریخ را با تذکر حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» شناختند و همرنگ تاریخی شدند که با وجود خود باید احساس می‌کردند و احساس کردند. آن‌ها چون می‌خواستند باشند متفاوت از ظاهر زمانه‌ی خود شدند و مسئولیت تحقق تاریخی که شروع شده است را به گردن دیگری نینداختند، مسئولیت دوران خود را به تنهایی به دوش کشیدند. این درک دیگری است از زمانی که در آن زندگی می‌کنیم. و معنای سلوک در ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام همین است و بس. موفق باشید
7392
متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمت استاد عزیز می خواستم نظرتان را راجع به عطار نیشابوری بدانم. ایا این مطلب درست است که موضوع سیمرغ را که عطار مطرح کرده است به نوعی به اومانیسم بر می گردد؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: سیمرغ در منظر عارف ،درست نقطه‌ی مقابل اومانیسم است. عارف در سلوک خود به جایی می‌رسد که غرق در حقیقت می‌شود و از او هیچ چیزی نمی‌ماند مگر احساس وجود حق. این کجا و اومانیسم که همه‌چیز را با محور انسان معنا می‌کند و آن‌هم نه انسانی که بنده‌ی خدا باشد بلکه انسانی که خدا هم بنده‌ی او است. موفق باشید
نمایش چاپی