بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: انقلاب اسلامی و حکومت دینی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
21021
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیزم: دو سئوال مهم: 1. در ترسیم فرایند تمدن نوین اسلامی که رهبری انقلاب فرمودند، چرا دولت اسلامی قبل از جامعه ی اسلامی قرار گرفته است؟ مبانی قرآنی و روایی آن را بفرمایید؟ 2. این که حضرتعالی می فرمایید، برای داشتن یک زندگی معنابخش و تعالی بخش و پیشبرد انقلاب به سمت قله ها، بایستی ذیل امام خمینی رضوان الله تعالی علیه سلوک فردی و اجتماعی با رویکرد اشراقی داشته باشیم. حال اگر ما در تفکرات و تصمیمات فردی و اجتماعی خود ذیل امام معصوم علیه السلام (نه امام خمینی (ره)) با رویکرد اشراقی تفکر کنیم و تصمیم فردی و اجتماعی بگیریم، آیا آن زندگی متعالی که هم منجر به پیشبرد انقلاب گردد، تحقق می یابد یا خیر؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره باید دولتی تشکیل شود تا زیرساخت‌های یک تمدن در امورات مختلف شکل بگیرد. تمدن اسلامی که یک امر انتزاعی نیست. آری! این یک امر بدیهی است که تا دولتی تشکیل نشود، تمدنی شروع نمی‌شود؛ آیه و روایت نمی‌خواهد. 2- چرا که نه! بالاخره قلب حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در این تاریخ محلّ تجلیات خاص انوار الهی است. هر اندازه با سیره‌ی ایشان منطبق شویم، قلب ما منوّر به انوار الهی خاص می‌شود. موفق باشید

21014
متن پرسش
با سلام: استاد دو سوال از محضر شما داشتم اولی راجع به مدل حکومت داری ما، من راجع به ولایت فقیه نظر مثبتی دارم چه اینکه یک شخص فقیه مدیر مدبر آگاه به مسائل به خوبی می تواند عدالت را در زمان غیبت امام معصوم اجرا کند. من مشکلم با کارایی و عملکرد ولی فقیه است. الان در کشور ما طوری شده که نیروی نظامی تحت اشراف مستقیم رهبری است که الحمدالله شاهد قدرت نظامی هستیم. از آن سو چون بخش اقتصاد و فرهنگ و سیاست داخلی و خارجی در مقام اجرا توسط دولت ها اجرا می شود و رهبری خطوط کلی را مشخص می کند ما به خاطر خودخواهی دولت مردان و اینکه هر دولتی آمد سعی داشت نظرات خود را پیش ببرد شاهد پسرفت در این حوزه ها هستیم. واقعا اگر از همان روز اول همه چیر تحت اشراف مستقیم رهبر در مقام اجرا می بود و خود رهبری در مسائل اقتصاد و فرهنگ به صورت مستقیم وارد می شدند بهتر نبود تا شاهد این اوضاع نباشیم؟ از نظر شما بهترین مدل حکومت داری چه مدلی است؟ اما سوال دوم راجع به خود شخص رهبری امام خامنه ای تعابیری از بزرگان و عرفای نامی راجع به رهبری می بینیم که شخصیت رهبری را دست نیافتنی جلوه می دهند و ایشان را تا مقام عصمت بالا می برند مثلا در یک جایی حضرت آيت‌الله حسن‌زاده آملي جلوي حضرت آقا دو زانو نشسته و ايشان را مولا خطاب مي‌كنند حضرت آقا ناراحت شده و به علامه مي‌فرمايند اين كار را نكنيد. علامه حسن‌زاده مي‌فرمايند اگر يك مكروه از شما سراغ داشتم اين كار را نمي‌كردم یا تعبیری از استاد عبدالقائم شوشتری هست که می فرمایند حضرت آیت الله خامنه ای از جنس أنبیا هستند، از مُرسلین هستند در افق بسیار بالایی هستند من از فدائیان رهبری هستم این به نظر من اغراق و غلو ها راه را برای سوال و پاسخ گویی رهبری در حوزه هایی که تحت اشراف مستقیم رهبری است مسدود کرده به طور مثال در زمینه حصر موسوی و کروبی که توسط شورای امنیت ملی تصمیم گیری شد اعضای آن را رهبری انتخاب و مصوبات آن باید به تایید رهبری برسد. پس رهبری دخالت مستقیم در حصر آقایان دارند. اما سوال اینجاست ایا بعد از هفت سال زمان آن نیست که عدالت به طور کامل درباره آنها اجرا شود و فرقی بین کسانی که مسوولیت در نظام داشته و شهروند عادی نباشد حتی این عدم برخورد باعث شده تا کسانی مثل محمود احمدی‌نژاد با وجود داشتن پرونده با تمام توان علیه ارکان نظام سخن پراکنی کنند این اشتباه ایشان در دخالت مستقیم درباره حصر موسوی کروبی و عدم پاسخ گویی شفاف ایشان باعث شده در این نظام کسانی مثل محمود احمدی‌نژاد که از امکانات نظام استفاده کردند امروز در یک مصونیتی باشند و اینگونه سخن بگویند پس جایگاه عدالت کجاست؟ حال آیا شما حدی از خطا و اشتباه را برای رهبری قائلید و اینکه چطور نسبت خود را با ولایت فقیه تنظیم کنیم که از جاده حق و انصاف خارج نشویم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تا ساختارهای نظام اداری ما در هر سه قوه تغییر نکند، اگر هم آن امور همه مستقیماً زیر نظری مقام معظم رهبری باشد، مشکل باقی خواهد بود. مدیریت ایشان از آن جهت با ارزش است که تحت عناوینی مثل آتش به اختیار و یا رشددادن جریان‌های خودجوشِ مردمی، جامعه را از ساختارهای غربی عبور دهد 2- چون خداوند در سوره‌ی نساء آیه‌ی 113 به پیامبر خود به عنوان رهبر دینی جامعه می‌فرماید: « وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَ ما يُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظيماً»، اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نبود، گروهى از آنان تصميم داشتند تو را گمراه كنند؛ اما جز خودشان را گمراه نمى ‏كنند؛ و هيچ گونه زيانى به تو نمى ‏رسانند. و خداوند، كتاب و حكمت بر تو نازل كرد؛ و آنچه را نمى‏ دانستى، به تو آموخت؛ و فضل خدا بر تو (همواره) بزرگ بوده است. رهبر دینی امروز ما نیز توانایی‌هایی دارند که امثال حضرت آیت اللّه حسن‌زاده با نظر به این توانایی‌های خدادادی آن‌چنان تواضع‌هایی را انجام می‌دهند، در عین آن‌که همواره حرکات رهبری را در نسبت با سیره‌ی امامان معصوم می‌سنجند و جای نقد را محفوظ می‌دارند. 3- تصمیم‌گیری‌های مربوط به شورای امنیت ملی را به عهده‌ی اعضای آن گذاشته‌اند که رئیس آن از طرف رئیس دولت انتخاب می‌شود. موفق باشید

20999
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد عزیز جناب استاد: شعارهای دیروز تهران و امروز اصفهان را شنیدید. تهران: اسلام رو پله کردند. مردم رو ذله کردند. اصفهان: ما انقلاب کردیم چه اشتباهی کردیم. استاد جان مگر در روایت نداریم حکومت با کفر باقی می ماند ولی با ظلم نه. استاد جان می بینیی فساد و ظلم و جنایت دارد سر به آسمان می ساید ظلم و اجحاف حکومت جان مردم را به لب رسانده آنچه در تهران و اصفهان اتفاق افتاد یعنی به زودی باید منتظر تظاهرات خیابانی و در پی آن بازداشت و حتی کشته باشیم دیگر زبان ما بند آمده هیچ دفاعی نمی شود از انقلاب کرد شما می دانید و ما نیز آنچه شاهدیم آشی است که دیگش را هاشمی بنیان گذاشت. چرا وقتی هاشمی که بنیان تجملات، تشریفات، تضاد طبقاتی، اشرافیت، اختلاس را می‌گذاشت رهبر عزیز در مقابل او کاری نکرد؟ کاری نمی‌توانست بکند؟ خوب این القاب و شلقاب چه بود به ریش او می بست تا دیگر آنهایی که عمق فاجعه را می‌فهمند نتوانند هیچ حرفی بزنند؟ القابی مثل «خداي بزرگ را سپاس كه در اين نوبت نيز، رأي مصيب ملت، مسؤوليت را به دستهاي تواناي مردي سپرد كه در ميدانهاي دشوار، لياقت و امانت و صلاحيت و كارداني و برجستگي او را آزموده بود. مردي بزرگ از سابقينِ اوّلينِ انقلاب و از حوارييّن و انصار ديرين امام راحل. عالِمي متفكّر، سياستمداري هوشمند، فقيهي زمان شناس، مجاهدي خستگي نشناس، برادري مهربان براي ضعيفان و مديري كاردان براي كشور.» استاد واقعا هاشمی فقیهی زمان شناس بود که تا هم فیها خالدون فرهنگ منحط سرمایه داری اشرافی غرب را در این کشور نهادینه کرد، کسی که در روز تاسوعا که ارمنی ها هم عزاداری می کنند برای تفریح به همراه فرزندان به سد لتیان می رود و کسی که در زمانی که بسیاری از دوچرخه ای محروم بودند به گفته خودش تفریح فرزندانش اسکی و اسب سواری بود، کسی که اختلاس و دزدی را به چیزی نمی انگارد، کسی که رشوه را هدیه نامید و حال رشوه دارد مردم را خفه می کند؟ و هزاران موارد دیگر، اصلا واقعا هاشمی برادری مهربان برای ضعیفان بود؟ مگر نه این که از زمان هاشمی له شدن ضعیفان کلید خورد؟ خاتمی و روحانی هم که دو سیئه از سیئات او هستند. احمدی نژاد هم نتوانست با این غول و یارانش مبارزه کند و در آخر هم دیوانه شد. استاد جان مردم بیش از آن که ما فکر می کنیم از انقلاب زده شده اند چه می خواستند و چه شد. کو عدالت؟ کو اجرای احکام؟ اسلام کو؟ انسانیت کو؟ ساده زیستی و زی طلبگی کو؟ رسیدگی به محرومان به زلزله کرمانشاه نگاه کن جگر آدم کباب می شود. فساد جنسی دارد تا اعماق حتی خانه های مذهبیون رخنه می کند کو انقلاب؟ کو ارزشها؟ استاد حرف اصلی مردم این است که به اسم انقلاب و اسلام دارند جنایت می کنند. استاد جان راستی باید منتظر لرزش پایه های انقلاب باشیم؟ سخنی بگوئید که داریم دق می کنیم. ايميل خراب است لطفا در سایت جواب فرمائید. با تشکر و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- نمی‌دانم چه اندازه در جریان شخصیت آقای هاشمی هستید؟ آن القابی که می‌فرمایید که در مورد ایشان گفته شده، مربوط به هاشمیِ اول است که حقیقتاً با استعدادهایی که داشت در صدد خدمت بود و در این رابطه خدماتی از او سر زد. ولی در مرحله‌ای ایشان احساس کرد با انقلاب و تأکید بر اهداف اصیل آن نمی‌توان کار را ادامه داد و به نحوی به جریان سکولاری که اصالت را به غرب می‌داد، نزدیک شد. در حالی‌که باید تجربه‌ی تاریخیِ ما برای ایشان روشن می‌کرد که هرچه ما مشکل داریم از غرب و غرب‌زده‌ها است و مدیرانی که با نظر هاشمیِ دوم خواستند کشور را اداره کنند 2- راه‌کارِ اصلی برگشت به ریشه‌های انقلاب است و رهبر معظم انقلاب با تدبیر حکیمانه‌ی خود مواظب‌اند که جریان غرب‌زده در زیر سایه‌ی آقای هاشمی با لطایف‌الحیل مردم را همان‌طور که در انتخابات به خطا انداختند؛ به خطا نیاندازند. به این شکل که به مردم القاء شود با نزدیکی به غرب، مسائل‌شان حل می‌شود و اگر رهبری مستقیماً با این جریان درگیر شوند، در این شرایط میدان به غرب‌زده‌ها داده می‌شود به‌خصوص که رسانه‌های بیگانه نیز در این رابطه می‌توانند بر روی مردم تأثیر بگذارند. به همین جهت ما وظیفه داریم اولاً: رهبری را تقویت کنیم. ثانیاً: سعی کنیم مردم را متوجه‌ی اشارات رهبری و دغدغه‌های ایشان بکنیم. موفق باشید

20992
متن پرسش
بدا به حال ملتی که حقوق مجلس، دولت و عدالتخانه اش ده برابر کارگر و کارمند ساده اش باشه (خود خود حقوق را میگم نه همه حقوق و مزایا و پاداش و بندهای عجیبش را. دریافتی را نمیگم. اون که ترجیح میدیم اصلا باور نکنم) بدا به حال انقلاب محرومین که حقوق وزرای دولتمردانش 100 برابر از مستمری کمیته امدادی هایش بیشتره. از مستمری زنان بی سرپرست و مردان علیلش. می گفتم حقوق مسئولین «نظام اسلامی» باید کمتر از مردم عادی و کارگر و کارمند ساده باشه، حال کم کم به حقوق و مزایای مساوی خودم را راضی می کنم هر چند برخلاف قرآن است. بیشتر که هیچ. چرا باید بیشتر؟ بیشتر را نمی توانم بپذیرم همچنان هنوز. کجاست مجلسی که نمایندگانش بگویند وقتی قراره حقوق کارمند و کارگر و بازنشسته 5 تا 10 درصد اضافه بشه حقوق ما را کمتر از 10 درصد اضافه کنید نه 50 درصد. حقوقی که همین الان هم حداقل 300 درصد از کارگر و کارمند بیشتره. کجاست دولتی که وزرا و معاونینش بگویند وقتی مستمری کمیته امدادی ها به زور به 250 تومن میرسه، حقوق بیش از 2-3 میلیون به ما ندهید. ندهید. کجایند مسئولینی که معنی حقوق 1/400 یا 1/200 کارمند و کارگر ساده را بفهمن و فقط سه برج با آن زندگی کنند. فقط 3 ماه. انقلاب محرومین، انقلاب محرومین، انقلاب محرومیت و مستضعفین یا دوشیدن میلیون ها محروم به نفع چند هزار مسئول پدرسوخته ی راحت طلبِ رفاه زده ی منطقه ی یکِ تهرون نشین. بیایید همه با هم برای این انقلاب و نظام فاتحه ای بخوانیم مع الصلوات. پ.ن 1: «تراز انقلاب» آن گونه که من از تفسیر قرآن، تدبر در سیره معصومین، صحیفه خمینی و دل رهبری می فهمم بالاتر قرار دادن حقوق کارگر و کارمند ساده از رئیس و وزیر، معاون و مدیرکل است. پ.ن 2: تراز انقلاب یعنی مسئولیت ضمن محرومیت از تمامی مزایای عادی و فوق عادی عوام و خواص در تمام دوران مسئولیت و پس از آن پ.ن 3: «تراز انقلاب» یعنی وزیر با پایه حقوق کارگری.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! این معضلی است که متأسفانه با روحیه‌ی آقای هاشمی رفسنجانی به پای انقلاب گذاشته شد وقتی بحث حق جذب را برای مسئولان مطرح کرد. راه حل مشکل هم تنها این است که بر مبنای انقلاب اسلامی و ارزش‌های آن کار را به مسیر اصلی برگردانیم، وگرنه هر راهِ دیگری همین است و بدتر از این. موفق باشید

20987
متن پرسش
با عرض سلام: استاد گرامی، ظلم دولتمردان و نمایندگان مجلس و مسئولان به اوج خودش رسیده و من فکر می کنم این همه ظلم بی حد و حساب را عمدا به مردم وارد می کنند که مردم را بر علیه نظام بشورانند و آن ها از آب گل آلود ماهی بگیرند و فتنه به راه بیندازند و جنگ داخلی را آغاز کنند. به نظر شما همین زودی ها مردم در برابر این همه ظلم بی حد و حساب سر به شورش برنخواهند داشت؟ تحمل هم حدی دارد و به همین زودی ها تمام خواهد شد. چکار باید کرد؟ به غیر از خون گریه کردن دیگر چه باید کرد؟ (حقوق های نجومی دولت مردان و نمایندگان مجلس و ماه ها به تعویق افتادن حقوق کارگران و کارمندان، تعطیلی کارخانه ها، رو شدن قاچاق کالای مسئولان و فرزندانشان، کم کاری و‌جوابگو نبودن مسئولان، ژن خوب، آی کیوی بالا، و ....)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: احتمال بدهید دشمن با نفوذی‌های خود سعی دارد بعضی از مسئولان را که جنبه‌ی سیاست‌زدگی‌های آن‌ها از جنبه‌ی معنوی‌شان و تعلق‌شان به انقلاب، ترجیح دارد؛ آلوده کند تا ما را به این نتیجه برساند که نظام اسلامی کارآمد نیست. ما وظیفه داریم مردم را آگاه کنیم تا در انتخاب مسئولان نسبت به تقوی و تعلق‌شان به انقلاب حساس باشند، نه آن‌که غرب و دنیای مدرن قبله‌ی آن‌ها باشد. موفق باشید

20890
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیزم: استاد در حال تدوین یک داستان هستم، با موضوع محوری سیره عملی و احوالات معنوی و اهداف متعالی شهداء، بنده طبق سخن خودتون که در یکی از آثارتان فرموده بودید که ما قبل از پیروزی انقلاب کارد به استخوان مان رسیده بود!! بنده بنا دارم که این حالت پژمردگی را در این داستان توصیف کنم و همچنین حالات یک مادر شهید، منتهی چند سوال دارم: 1. بفرمایید که بنده چگونه این حالت کارد به استخوام رسیدن جامعه قبل از انقلاب را شرح بدم؟ لطف کنید مصادیق اقدامات و احوالات فرهنگی آن تاریخ را بیان کنید؟ به عبارتی بهتر بفرمایید چه حالاتی بر جامعه ی آن زمان مستولی شده بود، که حضرتعالی آن را حس می کردید، آن حالات را تشریح نمایید. 2. نقش و سیره عملی «مادر» شهید را چگونه توصیف کنم؟ 3. قبل از پیروزی انقلاب، رابطه ی همین شهداء با امام عزیز چگونه بود، چه نگاه نسبت به هم داشتند؟ اشراقی بود آیا؟ استاد لطف کنید کامل و دقیق به سئوالات بنده پاسخ دهید.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که در این موارد بایدبا جمع‌بندیِ لازمی وارد کار شوید. امثال بنده نهایتاً می‌توانم راه‌هایی را به صورت کلی نشان دهم. 1- از یک جهت در جزوه‌ی «ریشه‌های انقلاب» و از جهت دیگر در مقاله‌ی «ای امام» می‌توانید در رابطه با فضای انقلاب اسلامی تأمّل کنید 2- این‌که فرزندانشان را برای اسلام تربیت می‌کردند و نه برای خود 3- روح حاکم در محافل مذهبی تنفر به نظام شاهنشاهی بود و ارادت به امام، ولی به صورت کلی. و همین امر منجر شد تا وقت مناسب، عکس‌العمل لازم را نشان دهند. موفق باشید

20887
متن پرسش
سلام علیکم: لطفا نظرتان را در مورد نامه ۹۶/۸/۲۲ آقای احمدی نژاد به رهبری بفرمایید با توجه به این که در این نامه واقعیت های کشور بیان شده و نیاز به اقدامات فوری ضروری دانسته شده و با سکوت رهبری عزیز مواجه شده. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تنگناها مشخص است و معلوم است که ما گرفتار چه تنگناهایی هستیم. عمده راهِ حل‌هاست که فکر نمی‌کنم با دولتمردانِ آقای روحانی این مشکلات مرتفع شود. اینان بیشتر، گفتاردرمانی می‌کنند تا درمانِ مشکلات. امید است مردم ما برای آینده‌ی خود عبرتی بگیرند تا انتخاب مناسب اهداف انقلاب داشته باشند. موفق باشید

20860
متن پرسش
سلام: در شرایط رئیس قوه قضاییه مدیر و مدبر بودن و آگاهی به امور قضایی است با توجه به اینکه آقای لاریجانی ظاهرا هیچ کدام از این شروط را ندارند چون فرد فاضلی در حوزه ها بودند که گویا تجربه اجرایی یا انجام کار قضایی نداشتند وقتی رهبری چنین فردی را انتخاب می کنند در حالی که افراد با تجربه دیگری چون رئیسی بودند این شائبه پیش می آید که آیا رهبری درین وضع اسفناک قوه قضاییه دخیل نیستند البته این انتخاب شاید هم به قوه قضا ضربه زد و هم به حوزه ها چون اندیشمندی بود که خوب فعالیت می کرد شبهات سروش را جوابگو بود. چرا درین کشور هیچ کس در آنجا که باید باشد نیست نمی دانم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید رئیس قوه‌ی قضائیه باید مجتهد باشد. از طرفی بنده از بعضی وکلا که درگیر قوه‌ی قضائیه بودند وضع قوه را پرسیدم معتقدند آقای لاریجانی رویهمرفته خوب کار کرده‌اند. البته به نظر بنده این بدین معنا نیست که بعضی قضات درست عمل می‌کنند. موفق باشید

20851
متن پرسش
سلام استاد: متن زیر را یکی از دوستان بعد از شنیدن فایل صوتی شما در مورد احمدی نژاد برایم فرستاد. لطفا نظرتون را بدهید ممنون: در ابتدا قبول دارم که شاید احمدی نژاد بعد از فوت هاشمی می توانست‌ حکیمانه تر و صبورانه تر (همانند صبر عجیبی که همیشه از او دیده بودیم و توقع امروز ما را بالاتر برده) رفتار کند و شاید با رفتارهای انتخاباتی اش که البته خطا نبود ولی مورد سوءاستفاده قرار گرفت تفکری که بخاطر آن ما حامی اش بودیم را به عقب راند. اما تا بحال فکر کرده ایم کدام یک از ما می توانستیم یک روز جای احمدی نزاد باشیم و با وجود حمایت های بی سابقه ی رهبری و جواب های شخص رهبری به تهمت ها و انتقادها باز از جناح برخی حزب الهی ها و صهیونیست ها و منافقین دقیقا یک نوع و یک جنس هجمه ی ناجوانمردانه را تحمل کنیم. کدام یک از ما می توانیم این همه ظلم را تاب بیاوریم؟ اصلا در تاریخ ما چه موقع سابقه داشته که منافق و ضد انقلاب و صیونیست و بچه حزب الهی ها و اصلاح طلب و اصول گرا و مرجع تقلید و ... همه و همه در یک موضع و آن هم هجمه به یک شخص متحد باشند؟ و اما در تاریخ انقلاب همواره منتقدین به نظام همیشه خود را در جناح ضد نظام و ضد رهبری و دشمن تعریف کردند و با رسانه هاشان مصاحبه کردند و گاهی به سرزمین هایشان هجرت کرده اند ولی احمدی نژاد هیچوقت مواضع ضد استکبارش را از دست نداده و همیشه خود را ذیل امام و رهبری و انقلاب تعریف کرده. اصلا و اساسا مگر همه باید همانند عقل رهبری بیاندیشند؟ رهبری وظیفه اش و رسالتش ایجاب می کند یک نوع عقلی به صحنه بیاورد که لزوما با سربازانش و بقیه مردم یکسان نباشد. انتقادم به تحلیل استاد و استدلالشان این است که مگر خود رهبری در زمان امام در مواردی با ایشان اختلاف نظر نداشته و حتی قهر نکرده اند؟ خود رهبری بارها متذکر شده اند که نقد به ایشان بدون اشکال است و حتی در موردی ایشان فرمودند که اشتباه کرده ام و از خداوند طلب عفو می کنم. پس آزاد اندیشی کجا رفته. اگر ابنطور است ما را به آقا اندیشی دعوت کنند نه آزاد اندیشی.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- به نظر بنده عرایضی که در جواب سؤال‌های قبلی داده شد، جواب آن قسمت از فرمایشات آن دوست عزیز را می‌توانید در آن بیابید. می‌فرمایند به آقای احمدی‌نژاد حق داد؛ ولی بحث بر سر غفلت آقای احمدی‌نژاد است از جایگاه تاریخی‌شان که می‌توانستند نمادِ عدالت‌خواهیِ نظام اسلامی باشند و مسئولیتی که در این مورد به عهده داشتند و حکیمانه عمل نکردند 2- تعجب بنده از آن قسمت از آن سخن رفیق است که می‌فرماید مگر رهبری قهر نکردند؟!  کلا و حاشا، عظمت رهبری اتفاقاً در آن بود که متوجه‌ی جایگاه انقلاب اسلامی در آن تاریخ بودند و در عین تفاوت نظر نسبت به ادامه‌ی نخست وزیری آقای موسوی، حضرت امام مخالف نظر مقام معظم رهبری نبودند؛ فرموده بودند در آن شرایط مصلحت نیست. و رهبر حکیم و فرزانه آن زمان به عنوان رئیس جمهور زیباترین برخورد را با موضوع داشتند. حال مقایسه کنید آن برخورد را با اعتراض آقای احمدی‌نژاد به رهبری و خانه‌نشینیِ آن چنینی. موفق باشید  

20841
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد طاهرزاده: پیروزی بر داعش که شاید به جهاتی مهمتر از پیروزی انقلاب بود (چونکه شاه لااقل شیعه بود و قابل قیاس با بغدادی که به خون شیعه تشنه بود نیست) چرا در کشور موجب شعف عمومی نشد؟ بنظر می رسد چنان اوضاع در داخل خرابست که بسیاری از مردم شاکی اند که چرا به جای رسیدگی به وضع داخل نظام در اندیشه خارج از مرزهاست، ترس من اینست که صفین باز تکرار شود و در حالیکه مالک در چند قدمی معاویه است اطرافیان علی چنان عرصه را تنگ کنند که از مالکها کاری برنیاید شکست های مطلق جریان انقلاب در چند انتخابات اخیر در تهران هشداری بر این پیش بینی است، کما اینکه دیدیم مردم تهران در 88 چنان شهد پیروزی را به زهر مبدل کردند و بعد که تصور شد آرام گرفتند و نظام چنین القا کرد که 9 دی پایان فتنه بوده و بسیاری از مردم به خاطر عدم شناخت دقیق موسوی هوادارش شدند لکن 92 و 94 و 96 نشان داد که نه خیر به کل تهران از خط انقلاب فاصله گرفته است در سال 94 در صحبت با یکی از روحانیون که گفته بود ایران تهران نیست گفتم ایران تهران خواهد شد و در 96 که با شکست دردناک جریان انقلاب روبرو شدیم آن مطلب را یادآوری کردم و ایشان هم تایید کرد که ایران تهران شده است و این نشان از اینست که غنی و فقیر در حال عبور از انقلابند کاش نظام به آن حرف که ظاهرا مرحوم هاشمی بدین مضمون زدند بیشتر می اندیشید که صدور انقلاب از طریق اصلاح داخل میسر است. فی امان الله.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم انقلاب باید تأکیدش بر اصلاح امور مردم در داخل باشد. ولی دشمنان بستر این کار را به هم می‌زنند و تنها با تعالی شعور مردم کار جلو می‌رود. لذا همت خود را باید در راستای تعالیِ فهم مردم به‌کار گیریم تا به مرور نتیجه حاصل شود. زیرا رقابت دو حزب در میان نیست. موفق باشید

20833
متن پرسش
بسمه تعالی: با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد محترم. آیا به نظر دکتر داوری در زمان ما جهانی جز جهان توسعه یافته در جلوی ما نیست؟ آیا واقعا چنین است و اگر نه راه رجوع به آن عالم غیر توسعه یافته چیست؟ با تشکر از حضرتعالی.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده از طریق انقلاب اسلامی و راهی را که شهداء به‌خصوص شهدای مدافع حرم با نفیِ داعش در مقابل ما گشودند، ما می‌توانیم به راهی ماوراء توسعه‌یافتگی و توسعه‌نیافتگی فکر کنیم، البته به شرطی که متوجه‌ی توسعه‌نیافتگیِ تاریخیِ خود بشویم. کاری که دکتر داوری در کتاب «خرد سیاسی در زمان توسعه‌نیافتگی» متذکر آن شده‌اند. موفق باشید

20824
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: در مورد سئوالی که پیش تر از جنابعالی در خصوص آقای احمدی نژاد پرسیدم، حقیقتا هنوز پاسخ خود را نگرفتم، مجددا از جنابعالی می پرسم: 1. شما در جزوه جریانات سیاسی فرمودید که تصمیمات آقای احمدی نژاد تاریخ ساز خواهد شد، لطف کنید این تصمیمات را برای بنده برشمارید؟ 2. شما در این جزوه فرمودیدکه اقدامات و گفتمان فرهنگی آقای احمدی نژاد، زمانه ظرفیت پذیرش آن را نداشت! لطف کنید این گفتمان و اقدامات فرهنگی را به طور کامل برای بنده شرح دهید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آقای احمدی‌نژاد در یک مرحله که ذیل زعیم انقلاب عمل می‌کردند، روحیه‌ی عدالت‌خواهیِ انقلاب را به صحنه آوردند و جریان اصول‌گرای سنتی مانع فعالیت‌های ایشان می‌شد. ولی در دوره‌ی دوم ریاست جمهوری و آن خانه‌نشینی و آن یکشنبه‌ی سیاه که ایشان عقل خود را در عرض عقل رهبری قرار داد، دیگر آن احمدی‌نژاد نبود. در این مورد خوب است به جواب سؤال‌های شماره‌ی 20774 و 20800 و 20812 و 20813 مراجعه فرمایید، در ضمن در فایل صوتی که بناست بر روی سایت «لبّ المیزان» تحت عنوان « مددهای الهی به زعیم جامعه» قرار گیرد، عرایضی شده است. موفق باشید

20812
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: چند سالی است که با مباحثی پیرامون ولایت فقیه درگیرم و ذهنم را به خود مشغول کرده است. از نوع رابطه ی ولی فقیه با مردم و مردم با ولی فقیه. از نوع رابطه ی مسئولین با ولی فقیه و بالعکس. در این زمینه کتاب «امام خمینی و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه» و قسمتی از کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی» را خوانده ام و از منابع دیگر نیز چیزهایی خوانده ام، ولی گویا چیزهایی که برداشت کرده بودم اشتباه بوده است، با توجه به فایل صوتی که اخیرا از شما پخش شده است. در رابطه ی فایل صوتی که از شما پخش شد، شما فرموده اید: «می گویند که آقا همه نظریاتش درست نیست در صورتی که خدا وقتی کسی را زعیم می کند، قلبش را در اختیار می گیرد. بالاخره ما چه گناهی کرده ایم که آقا را قبول داریم. آیا می شود خدا ایشان را کمک نکند، آن وقت به ما ظلم کرده است و خدا این کار را نمی کند.» آیا در اختیار گرفتن قلب دلیلی می شود که تمام نظریات درست باشد؟ پس شما این سخن رهبری را چگونه توجیه می کنید که می فرمایند: «یکی از خطاهایی که خود ما کردیم (بنده خودم هم در این خطا سهیم هستم) این مسئله ی تحدید نسل، باید از اواسط دهه 70 متوقف می شد. خود بنده در این اشتباه سهیم هستم. خدا باید از ما ببخشد.» در اینجا خود حضرت آقا می گویند که اشتباه کرده اند، شما چگونه این صحبت را تحلیل می کنید؟ علاوه بر آن اینکه آیا بر فرض صحت صحبت شما مبنی بر عدم خطا در تصمیماتِ حضرت آقا، فضای نقد و نظر هم راجع به نظرات آقا باید بسته شود؟ شما فرموده اید در یک جلسه ی خصوصی معتقد بوده اند که فلان نظر حضرت آقا اشتباه است این کار (نقد کردن) کجایش خلاف است؟ ما صحبت هایی از حضرت آقا داریم مبنی بر اینکه اصرار می کنند بر نقد کردن خودشان. شهید بهشتی: «ما هنوز رابطه ی طلبگی را با امام حفظ کرده ایم. اما در پایان وقتی ایشان تصمیمی گرفتند، دیگر با ایمان اجرا می کنیم؛ ولو آن تصمیم برخلاف آن انتقادهایی باشد که در همان جلسه کردیم». خوشحال می شوم پاسخ دهید. با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که در جواب سؤال شماره‌ی 20800 عرض شد؛ بحث در عصمت ولیّ فقیه نیست، بحث در رهنمودهای کلّی اوست برای سعادت جامعه. در این رابطه است اگر مسئولی بخواهد خود را در عرض عقل ولیّ فقیه مطرح کند، از حکمت لازم خارج می‌شود. وگرنه اگر در عین انتقاد به رهبر، باز در کلیّت، جهتی که رهبری در جمع‌بندی پیشنهاد می‌کنند را عمل کنند مشکلی پیش نمی‌آید به‌خصوص که رهبری انقلاب مبتنی بر آموزه‌های دینی و قرآن و روایات نظرات کلّی خود را مطرح می‌کنند و این نزدیک‌ترین روش برای امن‌بودنِ از خطاست. موفق باشید

20809
متن پرسش
سلام: 1. آیا رسم امانت بود که پرسش بنده ( 20783 ) را ناقص مطرح کنید؟ 2. هیچ کس نمی خواهد جیره خوار آمریکا باشد ولی ما که نمی خواهیم مثل عربستان نوکر آمریکا باشیم بلکه می خواهیم یک رابطه عادی تقریبا شبیه کره جنوبی و مالزی و کشورهای دیگر که نوکر آمریکا نیستند داشته باشیم برای چی به خود ضرر بزنیم وقتی جز تحریم فایده ای به حال ما ندارد؟ 3. این آمارها به طور تقریبی درست هست یا نه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به آیه‌ی 95 سوره‌ی نساء فکر کن که می‌فرماید: «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَى الْقاعِدينَ أَجْراً عَظيماً» که می‌فرماید مجاهدین یعنی آن انقلابیون را خداوند مقامی برتر و اجر عظیم می‌دهد نسبت به قاعدون یعنی نشستگانی که روحیه‌ی انقلابی را از دست داده‌اند. هویت حقیقی انسانی که می‌خواهد در اردوگاه استکبار زندگی نکند، چیز دیگری است. موفق باشید

20783
متن پرسش
سلام: این پرسش در یک کانال به نام کانال آقای نقویان مطرح شده بود @NaserNaghavian پاسخش چیست؟ بر فرض، با ترامپ در افتاديم و او را شكست داديم و آمريكا را هم فتح كرديم. آنگاه بايد براي حدود سيصد ميليون آدم آمريكايي نقشه زندگي بكشيم البته به علاوه هفتاد ميليون ايراني.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر بناست ما آمریکا و یا جای دیگر را فتح کنیم؟!! ما می‌خواهیم خودمان باشیم و آمریکا مانع است. و مقاومت ما در مقابل آن‌ها برای آن‌ است که جیره‌خوار آمریکا نباشیم. موفق باشید

20777
متن پرسش
سلام بر جناب استاد: رابطه و نسبت عالم ماتریالیسم و امانیست و نیز نسبت امانیسم و سکولاریسم را بفرمایید. بهترین توضیح در مورد این نسبت و اصطلاحات در مطالب حضرتعالی بفرمایید. آیا امکان دارد حوزه علمیه شکلی از سکولاریسم علمی بوجود بیاید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی انسان اصالت را به میلِ خود داد، عملاً نحوه‌ای از سکولاریسم و ماتریالیسم به میان می‌اید. بدین معنا که هرجا میلش کشید، از دین استفاده می‌کند و در امور اجتماعی راضی به حضور دین نیست. و به گفته‌ی رهبری اگر حوزه هم نسبت به انقلاب اسلامی حساس نباشد، از جهتی گرفتار سکولاریته شده است. موفق باشید

20765
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرانقدر: ۱. آیا درست است که بزرگانی مانند شهید مطهری و آیت الله طالقانی و... با حجاب اجباری مخالف بوده اند؟ ۲. چند سوالی که در مورد حجاب در این سایت بود و پاسخ های جنابعالی را مطالعه کردم. جسارتا می خواستم بدانم دلیل شما در مورد این پاسخ که رفتار کنونی نظام در مورد حجاب خوب است (یعنی نه خیلی سخت می گیرد نه حجاب را اختیاری می کند) چیست و اساس شرعی و فقهی آن چیست؟ با تشکر از لطف شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در جریان نظر آن بزرگان نیستم 2- سخن بر سر آن است که اگر نظام اسلامی موظف است که در جامعه‌ی اسلامی به مردم کمک شود تا گرفتار انحراف‌های منجر به اختلالِ نظام اجتماعی نشوند، اگر بی‌حجابی به راحتی در جامعه جریان یابد، عملاً اجتماع به مشکل می‌افتد و انواع فسادها و ویران‌شدنِ خانواده به میان می‌اید، در آن حدّ که به گفته‌ی کارشناسانِ صاحب‌نظر نسبت به فرهنگ غرب، اساساً ما هم مثل غرب دیگر چیزی به نام خانواده و فهم عواطف خانوادگی نخواهیم داشت. در این مورد نوشته‌های آقای صادق طباطبایی در رابطه با ازهم‌پاشیدگیِ خانواده در آلمان، می‌تواند مفید باشد. موفق باشید

20733
متن پرسش
درود محضر استاد طاهرزاده: نظر حضرتعالی نسبت به تحصن صورت گرفته در مرقد عبدالعظیم چیست اگر چه هنوز پرونده روشن نیست لکن بنظر می رسد این تحصن نمود بغضیست که بسیاری از مردم نسبت به قوه قضاییه دارند واقعا قوه ایست که با این حجم از فساد به هیچ کس پاسخگو نیست مگر رهبری و ایشان هم مگر چقدر می توانند نسبت به اصلاح آن اقدام کنند در پاسخ یکی از سوالات اخیر فرمودید آیا باید اشکال را به پای اسلام گذاشت یا به پای مردم واقعا در قوه قضاییه که مردم هیچ نقشی در انتخابشان ندارند مردم چه نقشی دارند؟ اگر فساد از مردم است نه ذات نظام چرا در این بخش ها که مردم نقشی ندارند باز فساد موجودست؟ سخن آخر با حضرت صاحب که آقا جان انقلاب به چهلمین سالگردش نزدیک می شود و نظام از اصلاح اولیاتمان درمانده است (همانطور که دکتر سعید زیباکلام در برنامه جهان آرا فرمودند) بیا که مصلح فقط تویی و گویا تقدیر مان این بود که حسب بعض روایات گروه های مختلف بر ما حاکم شوند تا عجزشان از اصلاح امور مشخص شود و این حوالت تاریخی ماست. حقیر نیز همانطور که استاد میرشکاک در خشت خام فرمودند امیدم به این نظام از صندلی ای که بران نشستم و صفحه کلیدی که با آن هم اکنون تایپ می کنم کم ترست. ببخشید ازین مقایسه چون مقایسه جاییست که تشکیک وجودی در کار باشد والا صفر را با چه عددی می توان مقایسه کرد امتحان کنید از هر عددی بینهایت بار ضعیفتر است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در رابطه با وجود چنین ضعف‌هایی در امور اجرایی کشور و از جمله تنگ‌نظری‌ها که در بعضی قضات هست، بحثی نیست. بحث بر سر واقعیت تاریخی است که ما در آن قرار داریم. یا باید در حاشیه‌ی تجدد و همچنان در توسعه‌نیافتگی مثل 200 سال گذشته قرار داشته باشیم، و یا باید باقی‌ماند بر عهدی که نسبت به انقلاب اسلامی داریم، به آینده‌ای بس متعالی امیدوار باشیم که با فرهنگ دینی از ضعف‌های توسعه‌نیافتگی آزاد شویم. در آن صورت است که با تعالی مردم آن قاضی هم که به یک معنا جزء مردم است و آن کارمند اداری نیز متذکر اهداف بلند وظیفه‌ی انسانی خود خواهد شد، تا انسان‌ها متوجه‌ی رسالت تاریخی خود نشوند همواره در خودبینی و خودخواهی گرفتارند. شاید منظور مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» که در مورد حرکت اربعینیِ این سال‌ها فرمودند: «این هم یکی از حوادث بسیار برجسته‌ای است که خدای متعال منّت گذاشته بر ما و این حادثه را برای ما خلق کرده است» این باشد که از طریق حادثه‌ی اربعین، روحیه‌ی ایثار و تواضع به جامعه‌ی ما برگردد. و راز امیدواری به آینده موضوع مهمی است که نباید آن را از متن تاریخی که شروع کرده‌ایم نادیده بگیریم. موفق باشید

20719
متن پرسش
با سلام: در جایی فرمودید که ما باید جایگاه فکری هر یک از گروه های فکری که ذیل انقلاب فعالیت می کنند را بشناسیم، چرا باید حتما بدانیم که هر گروه چگونه فکر می کند و خاستگاه فکری اش کجاست، این کار چه کمکی به ما می کند؟ ما می توانیم در آن جایگاه فکری خودمان ذیل انقلاب به فعالیت ادامه دهیم و آنها را هم به عنوان گروه های فکری دیگر بپذیریم. اگر این امر ضرورت دارد راهکار رسیدن به آن چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: روح یک تاریخ جلوه‌ها و زوایای مختلفی دارد. وقتی جایگاه فکری خود را درست درک می‌کنید که نسبت آن را با سایر افکار بدانید، آن‌هم نه این‌که بخواهید به افکار دیگران گیر دهید، در این صورت به وسعت لازم در تفکر دست نمی‌یابید. موفق باشید  

20710
متن پرسش
سلام: با توجه سوال 20653 بفرمائید تکلیف جوانان فعلی که آینده شان از بین رفت چه می شود؟ نه شغلی نه زندگی نه خانه ای نه همسری؟ با نبود اولیات و ضرورت ها جوانان چطور به رشد و کمال برسند؟ بیکاری و تحمل فشارهای جنسی و عصبی و عدم رشد و کمال در سایه ازدواج و کسب روزی حلال ولو برای یک جوان این ممکلت ظلم نیست؟ آیا این فشارها و موانع برای کمال حتی یک نفر بخشودنی است؟ دختری که به تنهایی می تواند یک محله را به فساد بکشد وقتی ازدواج نکند و سنش بالا برود چه می شود؟ و یک سوال این همه معتاد و اعتیاد در کشور ما چرا؟ و چرا در عربستان یک قرص استامینفن کدئین مجازات دارد و منع می شود ولی در ایران به راحتی می شود به مواد مخدر از انواع آن دسترسی پیدا کرد؟ آیا این دست شیطان نیست که از آستین جمهوری اسلامی بیرون زده است؟ برای نابودی یک نسل و به تبع آن نسل های بعدی و هم چنین بدنام کردن اسلام و دین زده کردن مردم مسلمان؟!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انقلاب اسلامی بستری است که اگر کسی بخواهد راه صحیح را برود، با مانع حاکمانِ ظالم روبه‌رو نشود. به همین جهت خداوند در قرآن می‌فرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» ما پیامبران را با دلایل روشن فرستادیم و همراه آن‌ها کتاب و میزان یعنی راه‌کارهای کلی و قواعد کاربردی را برای آن‌ها آوردیم، تا خودِ مردم برای حاکمیت قسط و عدالت قیام کنند. حال اگر مردم کوتاهی کنند، آیا باید اشکال را به پای اسلام گذاشت یا به پای مردم؟! موفق باشید

20694
متن پرسش

سلام استاد طاهرزاده‌ی عزیز، هنوز تشریف نیاورده اید؟ دلم برایتان خیلی تنگ شده است. دیشب به علت همین دلتنگی تا ساعت ۲ نیمه شب، آخرین سخنرانی های منتشر شده ی جنابعالی را گوش می دادم. در این روزها، که لحظات راهجویی من در راه تفکر هستند؛ من دائما هلاکت را تجربه می کنم. شاید برای اخذ راه-نمایی از اساتیدی چون شما، باید صادقانه تر از قبل سخن بگویم. راستش را بخواهید، از کودکی، کششی دینی در درونم بیداد می کرد و وقتی ناگهان در راه تفکر درافتادم، اولا به سراغ الهیات رفتم و به اندیشه هایی گرایش داشتم که رنگ و بوی دینی داشتند و این تا این لحظه ادامه داشته است؛ اما... تا اینجا راه به جایی نبرده ام و در تجربه ای که در حد بضاعت ناچیزم، تا اینجا در عرصه ی الهیات و عرفان داشته ام، یک ناکام، به معنای حقیقی کلمه بوده ام. از سویی نحوی جنون متافیزیکی در درونم هست که با مطالعه ی آثار یا نوسته ها یا گفته هایی درباره ی کانت و هگل و ملاصدرا و اکهارت و هایدگر به وجد می آیم و از سوی دیگر، فلسفه ای را می طلبم که مرا به دروازه های عرفان برساند تا با ورود در آن وادی، خدا را بجویم و از همه ی تنگناهای وجودی ام رهایی یابم. فکر می کنم، این آزادی، می تواند غایتی مطلوب برای من تلقی شود که در برابر هجوم بی امان پرسش"برای چی؟" مرا حفظ کند. در این یکی دو روز، صفحاتی از کتاب خواندنی "وحدت تجربه ی فلسفی" اتین ژیلسون را می خواندم و خود را به فلسفه ی قرون میانه، محتاج یافتم. تا اینجا در تلاش بوده ام که در ذیل موضوع هرمنویتیک، به برقراری نسبتی فراخور با فلسفه، عرفان، الهیات و هنر (خصوصا شعر) توانا شوم؛ اما گاها احساس می کنم، با نزدیک شدن به هرمنویتیک، از آن کشش درونی که در آغاز به آن اشاره کردم، دور می شوم. می خواستم در صورت امکان در این باب قدری با من سخن بگوئید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چه اندازه مشتاقم که در موضوعاتی این‌چنینی با همدیگر سخن داشته باشیم. گویا تاریخِ ناظربودن بر مفهومِ حقیقت به سرعت به سوی یگانه‌شدنِ انسان با حقیقت، در حالِ تحول است و این تاریخ جدید حاصل گذشته‌ای است که اگر آن را درست نشناسیم نمی‌توانیم به درستی با این تاریخ مواجه شویم.

من از هرمنوتیک به دنبال نحوه‌ی حضور خدا در تاریخِ گذشته‌ام. حضوری که در، «یافت»ِ متفکرانِ گذشته تجلی کرده و آنان را به گفت آورده است. راستی علامه طباطبایی بعد از آن مراحل عالی علمی و سلوکی به دنبال چه‌چیزی است که کمترین سخن با هانری‌کربن را غنیمت می‌شمارد و خود را به زحمت‌های طاقت‌فرسا می‌اندازد تا مصاحبه با کربن را از دست ندهد؟[1]

در نوشته‌ی قبلی از کانت گفتید و من در جواب آن سؤال‌ها عرایضی دارم تا باب تفکر گشوده شود و به طریقی که علامه‌ی طباطبایی در جستجو بود، با کانت و هگل و هایدگر رابطه برقرار کنیم.

می‌فرمایید: «آیا غیبی که قابل شناخت باشد، غیب باقی می ماند یا به قلمرو شهادت کشیده خواهد شد؟

آیا لازم نیست که ما، اینها را از فلسفه ی اسلامی و عرفان نظری اسلامی بپرسیم؟

این مباحث عظیمی که در فلسفه اسلامی در باب اثبات وجود خدا و حدوث و قدم عالم و معرفت النفس شده است، چقدر ما را به ایمان نزدیک و به عمل صالح توانا می کند؟

می‌پرسید: آیا ما، به همراهی با پرسش های کانت نیاز نداریم؟ اگر" با استدلال های نظری بتوانیم، وجود خدا و معاد و بقای نفس را اثبات کنیم، آنگاه به مبنای لازم برای عمل صالح رسیده ایم؟ اگر این استدلال ها، گره از مشکل ما نگشایند، آنگاه به چه چیز می توانیم، امید ببندیم؟»

سخن در نکته نکته‌ی آن چیزی است که در جملات فوق مطرح کرده‌اید. چه نکته‌ی خوبی است که می‌فرمایید: «کانت پرسش انسان چیست را در کدام افق می‌فهمد و طرح می‌کند». و یا این‌که می‌گویید: «بحث ایمان به غیب و شناخت غیب چگونه شناختی است» که البته می‌دانید اگر شناختِ مفهومی باشد، دیگر غیب، غیب نیست. شناخت غیب مواجهه با راز است نه تسلط بر آن.

می‌پرسید: «آیا لازم نیست که ما، اینها را از فلسفه ی اسلامی و عرفان نظری اسلامی بپرسیم؟

آری! در فضای اصلی فلسفه و عرفان اسلامی این پرسش‌ها مطرح نبود زیرا به تعبیر هایدگر موضوعاتِ در دستی بودند نه بیرونِ دستی. ولی امروز چگونه می‌توان نسبت به این پرسش‌ها بی‌تفاوت بود؟

می‌پرسید: این مباحث عظیمی که در فلسفه اسلامی در باب اثبات وجود خدا و حدوث و قدم عالم و معرفت النفس شده است، چقدر ما را به ایمان نزدیک و به عمل صالح توانا می کند؟ آیا ما، به همراهی با پرسش های کانت نیاز نداریم؟

عنایت داشته باشید اگر یقین، تاریخی است موضوعاتِ اثبات خدا و حدوث و قدم در زمان خود مسائلی بودند که موجب تحقق یقینِ تاریخی می‌شدند. ولی این نوع مسائل، قصه‌ی امروز ما نیست و اگر بخواهیم در آستانه‌ی عبور از متافیزیک قرار گیریم به نظر می‌آید که نیاز به همراهی با پرسش‌های کانت داریم. و این نه بدان معنا است که بخواهیم جواب کانت را بدهیم مثل بعضی از فیلسوفان اسلامی و یا به نام غنای فلسفه‌ی اسلامی از کانت چشم بپوشیم، بلکه به این معنا که با همراهی او و به همراهِ او، خود را در بنیاد این پرسش‌ها بگذاریم. 

می‌پرسید: "اگر" با استدلال های نظری بتوانیم، وجود خدا و معاد و بقای نفس را اثبات کنیم، آنگاه به مبنای لازم برای عمل صالح رسیده ایم؟ اگر این استدلال ها، گره از مشکل ما نگشایند، آنگاه به چه چیز می توانیم، امید ببندیم؟

مسلّم امروز، بشرِ این دوران یعنی بشر دوره‌ی آخرالزمان به بنیادها نظر دارد. از یک طرف به بنیادی‌ترینِ نحوه‌ی وَهم و توهّم که جواب آن را در فضای مجازی جستجو می‌کند. که فکر می‌کنم هرگز در طول تاریخ تا این اندازه توهّم، میدانِ حضور پیدا نکرده است و بالاتر از این نمی‌تواند چیزی باشد. و از طرف دیگر بنیادی‌ترین نحوه‌ی تفکر که رجوع به «وجود» است به میان آمده است. و ما ادرائک مالوجود؟ ضرورت فعل اخلاقی نحوه‌ای از حضور در در آغوشِ وجودی است که ما را در بر گرفته است و این در اربعینِ این سال‌ها احساس می‌شود.

جای تو بسیار خالی بود که چگونه در فضای اربعینی، دوگانگی بین انسان‌ها به‌کلّی از بین رفته بود و حقیقت، آن‌چنان به ظهور آمده بود که نه سوبژه‌ای وسط بود و نه اُبژه‌ای. هیچ تمایزی بین سوبژه و ابژه احساس نمی‌شد. کجایند آن بی‌خردانی که انقلاب اسلامی را که اربعینِ این روزها، شأنی از شئون آن رخدادِ بزرگ است، بسطِ مدرنیته و نیهیلیسم می‌داند؟ اینان نه نیهیلیسم را می‌شناسند و نه عبور از آن را. مگر جز این است که وقتی حقیقت، جامعه‌ای را فرا گرفت و دوگانگی‌ها از میان رفت و انسان در آغوش حقیقت، خود را از یاد برد، دیگر دورانِ نیهیلیسم تاریخی که حاصل فرهنگ مدرنیته است، به سر آمده است؟ آیا حاصل آن فتح بزرگ معنادارنمودنِ شهادت که با انقلاب اسلامی به تاریخ ما برگشت، در حماسه‌ی اربعینیِ این روزها به صورت ایثار و تواضع توسط خدّام زوّار اباعبداللّه«علیه‌السلام» به میان نیامده است؟ این نابینایانِ به تمام معنا نابینا، چه می‌بینند که این چشم‌اندازهای بزرگ حقیقت دوران خود را نادیده می‌انگارند. می‌گویند: «قصه‌ی اربعین، قصه‌ی نیهیلیسم دوران است، یکی با فساد و بزه‌کاری در نیهیلیسم قدم می‌زند و دیگری در پیاده‌روی اربعینی، و هر دو مساوی‌اند». آیا سخن اینان قصه‌ی چرک و خون جهنم نیست که از دهانِ به ظاهر روشنفکریِ اینان بیرون می‌آید؟!

دیروز یارانِ مولایمان حضرت حسین«صلوات‌اللّه‌علیه» برای معنابخشیدن به خود، نهایت ایثاری که تاریخِ آن روز ظرفیت داشت را، به میدان آوردند. زیرا حسین«علیه‌السلام» را که حقیقت تاریخ‌شان بود را یافتند و از خود فانی‌شدن نسبت به آن حقیقت را معنای خود دیدند و از تاریخِ پوچِ یزیدی عبور کردند. امروز همان ایثار و همان تواضع در آن حدّی که بالاتر از آن تصور نمی‌شود و اگر تصور شود، به فعلیت در می‌آید، در این تاریخ ظهور کرده است تا از بن‌بستِ نیهیلیسم راهی به بیرون گشوده شود. موفق باشید  

 


[1] - «دکتر دینانی می‌گوید: اندکی پیش از انقلاب بعضی از دوستان انقلابی ما به من و آقای صانعی زنجانی گفتند: این جلسه و تشکیل آن از اول کار درستی نبود! بعضی از دوستان [حاضر در] جلسه شما این طور و آن طورند و خود هانری کربن هم ما نمی دانیم کیست. الان چیزی به پیروزی انقلاب نمانده است. صلاح نیست ادامه پیدا کند. شما به علامه طباطبائی بگویید جلسه را تعطیل کند. بر اثر فشار دوستان، من خدمت علامه طباطبائی عرض کردم که دوستان می گویند صلاح نیست این جلسه ادامه پیدا کند. من الان وقتی آن لحظه یادم می آید، گریه ام می گیرد... ایشان حالش بد شد و رعشه مختصری که دست شان داشت، چند برابر شد و صورتش قرمز شد. وقتی آن چهره ایشان به خاطرم می‌آید ناراحت می شوم. ایشان چند بار گفت: عجب! و بعد فرمودند: به عنوان شخصی که در گوشه ای نشسته ام و چیز می نویسم تنها راه من به جهان و تفکر جهان این جلسه است، این را هم نمی توانند برای من ببینند. تازه فهمیدم که ایشان ـ در این جلسات ـ می خواست بداند در دنیا چه می گذرد؟ و تازه ترین بحث های فکری جهان چیست؟...» (سرشگفت و گوهای: کریم فیضی با استاد دینانی. «مردی به نام طباطبائی، مردی به نام کربن»، چاپ مؤسسه اطلاعات، 1389)

بد نیست که به این سخن دکتر دینانی در مورد علامه طباطبایی نیز توجه شود که می‌گوید: « علامه طباطبایی برایش مهم نبود که سنّت گذشته فلاسفه را حفظ کند

روایت "غلامحسین ابراهیمی‌ #دینانی" از سه فیلسوف اسلامی؛

مرحوم [سید ابوالحسن] رفیعی‌ قزوینی بسیار محافظه‌کار بود و می‌خواست در چارچوب سنت بماند.

من در مورد آقای [علامه سید محمدحسین] #طباطبایی بارها گفته‌ام که او یک آزاداندیش به تمام معنای کلمه بود.

او ضمن احترامی که به سنت داشت، برایش اصلا مهم نبود که چیزی را که در گذشته بوده، حفظ کند.

البته تا آنجا که معقول بود، حفظ می‌کرد اما اگر خودش سخن تازه‌ای داشت، می‌گفت.

علامه [ #طباطبایی ] بالاخره اکتشافاتی نیز دارد؛ درست است که رژیم ملاصدرا را نتوانسته است که دگرگون کند و نظام تازه‌ای بیاورد اما حرف‌های تازه زیاد دارد و از گفتن آنها هم ابا نکرده است. این خیلی مهم است.

از همه این ها گذشته، آقای طباطبایی گوش شنوا داشت. ما هرچه می‌گفتیم گوش فرا می‌داد و برای حرف‌های تازه گوش شنیدن داشت.

اما با سید ابوالحسن رفیعی‌قزوینی ما هیچ حرفی خلاف حرف ملاصدرا نمی‌توانستیم بزنیم. اگر از غرب می‌گفتیم که ایشان به تندی برخورد می‌کرد. ما که شاگردش بودیم، نمی‌توانستیم حرفی خلاف عقیده‌اش بزنیم ولی آقای طباطبایی هرچه می‌خواهد، دل تنگت بگو؛ در او بود!

آقای [سید جلال‌الدین] #آشتیانی هم حافظ سنت بود. او هم چیز تازه ندارد.

آشتیانی در احاطه به متون فلسفی خیلی قوی بود و شاید در اسفار کم‌نظیر بود.

آثار را دیده و خوانده بود و خوب می‌فهمید؛ در این شکی نیست ولی اصلاً اهل ابداع و ابتکار نبود و میل هم نداشت. روش‌اش درست مثل روش آقای رفیعی‌قزوینی بود تا روش آقای طباطبایی و به همین علت او [علامه طباطبایی] را نمی‌پسندید

ولی من با صراحت تمام آقای طباطبایی را بیشتر می‌پسندم.

20671
متن پرسش
سلام علیکم: خواهش می کنم نظرتان را راجع به شخصیت و طرز تفکر حجت الاسلام پناهیان بفرمایید. و همچنین نظرتان در مورد نگاه ایشان به احادیث و روایات چیست؟ با تشکر. اگر مقدور نیست که جواب را به صورت عمومی در سایت بگذارید آن را به ایمیلم ارسال بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ایشان را یکی از فرزندان صادق و پاک انقلاب می‌دانم که با تعهد و بصیرت و به روزبودن، در صدد زنده‌نگه‌داشتنِ روح انقلاب اسلامی هستند. موفق باشید

20657
متن پرسش
سلام: الان ما در چه زمانه ای قرار داریم؟ گوسفند ، گرگ ، میزان ....
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم. ولی گویا حضرت حق به نور اسم رحمان، در این تاریخ بر مستضعفین جهان نظر کرده تا با مقاومتی که در مقابل مستکبران از خود نشان می‌دهند تاریخِ دیگری را به ظهور آورد. تا دیروز اگر یک‌صدمِ ظلمی که بر مردمی مثل مردم یمن می‌شد، آن مردم تسلیم متجاوزی مثل کشور عربستان می‌شدند، ولی امروز با خطی که حضرت روح اللّه نشان دادند و تاریخ دیگری را در معرض نگاهِ مستضعفان این نسل قرار داد؛ می‌بینید چگونه مقاومت جانانه از خود نشان می‌دهند در حدّی که همین امروز نماینده‌ی سازمان ملل می‌گوید تاریخ، در خود خبر ندارد که چنین فاجعه‌ای به جهت محاصره‌ی بنادر یمن توسط آل سعود پیش آمده باشد. ولی باز مردم معنایی جز مقاومت را در افقِ زندگی خود نمی‌یابند زیرا آینده‌ای ماورای آینده‌ای که مستکبران ترسیم کرده‌اند برای خود می‌جویند. موفق باشید  

20641
متن پرسش
با سلام محضر استاد طاهرزاده: در سوال 20616 متاسفانه جسارتی به حضرتعالی مرحوم فردید و هایدگر صورت گرفت که طلب حلالیت از شما می کنم البته اگر چه شاید غرور و هوای نفس موجب آن توهین به شما شد و لکن حقیر چون عامل اصلی غیبت امام عصر (عج) را سقیفه می دانم بغض شدیدی نسبت به عمر دارم و در اسلامش تردید جدی و نیز جناب روحانی را دیدیم که با حکمت چگونه آمریکا را منزوی نمود ولی احمدی نژاد کاری کرد که اجماع جهانی علیه ما پیش آمد و حتی روسیه و چین نیز لا اقل راضی نشدند رای ممتنع بدهند و محدودیت های هسته ای هم بقول ترامپ پس از مدت محدودی برداشته می شود اما راجع به خودتان که گفتید تفضیل اجمال غرب ستیزی امام را در داوری و فردید یافتید به نظر حقیر با توجه به نص سخن امام که با سینما و مظاهر تجدد مخالف نیست نمی توان رای آن بزرگان را تفضیل امام دانست چون امام نزاعشان با غرب بیشتر فقهی و به علت مستکبر بودن آنهاست ولی آن بزرگان تقابلشان فلسفی است کما اینکه خودتان در پاسخ به یکی از سوالات بدین اشاره کردیده اید البته ایراد ندارد کسی از آن موضع دفاع کند لکن شما به نحوی سخن می گویید که انگار موضع امام و رهبری هم همین است در حالی که بسیار بعید می دانم امام با هایدگر کوچکترین آشنایی داشته باشد، درد حقیر این است که چرا شما به وضوح روشن نکردید که متاثر از فردید هستید و حقیر با خواندن مقاله شاید ده صفحه ای در مورد فردید باید با اعجاب بدین نتیجه برسم که شاکله فکری شما فردیدی ست و یا چرا نگفتید بحث عالم را که مطرح می کنید ماخوذ از هایدگر و حتی کلمه عالم را مرحوم فردید بیان کردند و از جهان استفاده نکردند. در پناه حق باشید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: روح انقلاب اسلامی نفحه‌ای الهی است جهت عبور از استکبار، استکباری که حجاب توحید است و این روح بر قلب حضرت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» اشراق شد و رهنمودهای ایشان موجب شد تا بنده و امثال بنده در نقد فلسفه‌ی غرب و تفکر غربی به نوشته‌های امثال دکتر داوری و هایدگر رجوع نماییم که عملاً تفصیل رهنمودهای حضرت امام بود. این حضرت امام بودند که در ابتدا، ما را متوجه‌ی ظلمات غرب کردند. در این رابطه معتقدم اگر نیروهای انقلاب نتوانند زبان فلسفیِ فرهنگی که حضرت روح اللّه به صحنه آوردند را، به میان آورند؛ عملاً مسئولیت خود را نسبت به انقلاب اسلامی درست انجام نداده‌اند. در آخر گفتگوی خود را با یکی از اساتید تفکر غرب خدمت‌تان ارسال می‌دارم. موفق باشید

سؤال: به نظر شما، کدام فلسفه می تواند مرا را به امام خمینی نزدیک و شبیه کند؟ کدام فلسفه می تواند مرا تا ابتدای راه نجات ببرد؟ کدام فلسفه دست مرا در دست خمینی می تواند بگذارد؟

جواب: با سلام: شما خودتان می‌دانید که خردمندانِ هر تاریخ کسانی‌اند که متوجه‌ی ظرفیت زمانه‌ی خود می‌باشند، ظرفیتی که در زمانی دیگر غایب می‌شود[1] و تفاوت «شهادت» با «انتحار» در همین جا است. در انتحار، احساساتی کور و بی‌آینده در میان است ولی در شهادت، خردمندی خاصی در راستایِ فهم ظرفیت تاریخی به میان آمده است و به همین جهت شهادت، تاریخ‌ساز است. زیرا شهید، خردمندترین انسان روزگار خود می‌باشد و بیش از همه به مسائل روزگار خود فکر کرده است. از این جهت آن صوت را برای جنابعالی ارسال داشتم، چون می‌دانستم در فهم تفکر تاریخی به کمک می‌آیید و قصه‌ی آن روز که عرض کردم باید با ملکوتِ هگل مرتبط شد، عطش فهم کشف تاریخیِ خودمان را باید به کمک آن معلم بزرگ به همان معنایی که هایدگر از او تعلیم گرفت و ابتدا خواست «وجود» را در «زمان» بیابد و هگل افقِ عمیق‌تری را در مقابل او گذاشت که آن آینه‌، تاریخ است و نه «زمان». زیرا با نظر به «زمان» هنوز در چمبره‌ی مفاهیم گرفتاریم. وای! اگر ما با ادعایِ فهمِ هگل و هایدگر، فهمِ تاریخی را از آنِ خود نکنیم و در این روز و روزگار، در راستای جستجوی «وجود» به چیزی جز آینه‌ی انقلاب اسلامی نظر داشته باشیم. آیا وقت آن نیست که از طریق انقلاب اسلامی، تفکر را، آری تفکر در «وجود» را به خود و جامعه‌ی خود برگردانیم؟

می‌گویی: به نظر شما، کدام فلسفه می تواند مرا را به امام خمینی نزدیک و شبیه کند؟ کدام فلسفه می تواند مرا تا ابتدای راه نجات ببرد؟ کدام فلسفه دست مرا در دست خمینی می تواند بگذارد؟ به من بگو: فلسفه را که رجوع به «وجود» است باید در کجا جستجو کرد تا مثل بعضی‌ها، تازه نخواهیم هگل و هایدگر را در یک غالب متافیزیکی جدید قرائت کنیم؟

  درکِ آینده‌ی تاریخی که همان نظر به بیکرانه‌ی وجودی است که در مقابل ما گشوده شده است، با درکِ ظرفیتی رخ می‌دهد که خداوند برای آن ملت تقدیر کرده، اگرچه هنوز همه‌ی ملت متوجه‌ی آن نباشند ولی با اقدامی مناسب، عالمِ انسانیِ خاص آن ملت ظهور می‌کند و آن ملت بر خلاف باور نظام سلطه جای خود را در آن تاریخ باز می‌یابد و این نکته، هم در کربلا معلوم شد و هم در دفاع مقدس و هم در دفاع از حرم حضرت زینب کبری«سلام‌الله علیها». آیا در جای دیگری باید تفکر را و یا بگو فلسفه‌ای که از آنِ امروزِ تاریخ ما است، باید جستجو نماییم؟

آن‌چه آینده‌نگری و تدبیر را به یک ملت برمی‌گرداند توانایی برای قدم‌گذاشتن در راه آینده است و این با شناخت ظرفیت تاریخی پیش می‌آید. در این مسیر، نه خوش‌بینیِ بی‌جا کار را جلو می‌برد و نه بدبینیِ بی‌دلیل. تنها با درکِ درست امکاناتی که خداوند در مقابل آن ملت قرار داده کار جلو می‌رود که آن امکانات مخصوص آن ملت و مربوط به تقدیر تاریخیِ آن ملت است و شهدا در طول تاریخ هرکدام متوجه‌ی چنین تقدیری در تاریخ خود هستند و از این جهت نه کار را آسان می‌دانند و نه غیر ممکن، هرچند آن تقدیر به قیمت شهادت آن‌ها محقق شود.

بنده از دکتر داوری بزرگ استفاده‌های فراوانی برده‌ام و او بود که معنای فهم هایدگری را به بنده آموزش داد، ولی معلم من، یعنی معلم تفکر این دوران، روح اللّه خمینی است. کافی است که به اشارات او نظر کنیم در آن حال، آینه‌ای که آینه‌ی نظر به «وجود» است، در مقابل ما گشوده می‌شود. به همین جهت معتقدم سؤال و جواب بین ما و شما در حدّ تذکر معنای حقیقی گفتمان را به ما برمی‌گرداند، بدون آن‌که بخواهیم برای همدیگر استدلال بتراشیم. دوران، دورانِ تذکر و اشارت است به چیزی که می‌خواهد اسیر متافیزیک منجمدِ سردِ آزاردهنده نباشد. 

 


[1]- این همان غفلتی است که امثال توابین بعد از نهضت کربلا داشتند که دیگر آن ظرفیت که شهدا کربلا متوجه آن بودند برای آن‌ها غایب شد و عملا به اسم شهادت، دست به خودکشی زدند.

20638
متن پرسش
سلام شما اخیرا در طرح بحثی که پیرامون اربعین داشتید، در اواخر فرمایشات خود فرمودید که: اینجا ما از اساتیدی که مساله توسعه نیافتگی را طرح می کنند جدا می شویم. این برای من بسیار مهم بود و عمیقا به فکر فرو رفتم و با نظر به سلوک فلسفی خود به این پرسش رسیدم: آیا آقای داوری که در دوره‌ی اخیر فکری اش می گوید: "من، ایده آلیست چهل سال پیش نیستم"، با طرح بحث توسعه نیافتگی، نظر ما را به عورتمان نیانداخته است؟ آیا این رئالیسمی که به طرح لازمانی توسعه نیافتگی می پردازد، التفات آدمی به عورت خویش نیست؟ و حتی اگر این طرح بحث را مقدمه‌ی ضروری آینده نگری بدانیم، آیا نباید بپرسیم که: این آینده نباید "ساخته" شود؟ و اگر باید ساخته شود، برای ساخته شدن بر چه چیز باید مبتنی گردد؟ و اگر این ابتنا بر " اراده" باید باشد(با توجه به اینکه خرد متجدد، ظهور اراده است)، خود این اراده از کجا بر خواهد خاست؟ و آیا میان این "اراده" و "غایت" نسبتی وجود ندارد؟ اگر غایت مفقود باشد، این اراده که شرط ضروری برای ساختن است، به چه چیز تعلق خواهد گرفت؟ آیا به "هیچ" تعلق نخواهد گرفت؟ و اگر اراده به "هیچ" تعلق بگیرد، به جای ساختن، همه چیز را نابود نخواهد کرد؟ این غایت، نمی تواند از تاریخ اروپا اخذ شود، چراکه غیریت و هویت ما را، از ما خواهد ستاند و ما در برهوت از خودبیگانگی، ابژه‌ی شرق شناسی، باقی خواهیم ماند. حال باید بپرسیم: میان "ایده" و "غایت" چه نسبتی می تواند وجود داشته باشد؟ و آیا بدون نحوی ایده آلیسم فلسفی، اراده‌ی لازم برای تغییر وضع رئال، ظهور خواهد کرد؟ اینجا می خواهم به طرح پرسشی بازگردم که چندی پیش در محضرتان مطرح ساختم و آنجا، از شکاف میان امر رئال و امر ایده آل در اندیشه ی شما، سخن گفتم. به نظر می رسد، بدون پرواز در ابرهای ایده آلیسم، زمین رئالیسم، عرصه ی تباهی و نابودی ما خواهد بود و از همین حیث، نقد بنیادین طرح توسعه نیافتگی استاد را بسیار ضروری می دانم. این ایده آلیسم فلسفی، در تاریخ ما و برای ما، چیزی جز نظر در حقیقت انقلاب اسلامی نمی تواند باشد. حال چگونه می توان، با فاصله گرفتن از انقلاب، مدعی خردمندی و خردورزی و نشان دادن "راه نجات" شد؟ دلم می خواهد، فیلسوف رسمی جمهوری اسلامی شوم و روزگاری، مدعیان خردمندی را سر جایشان بنشانم؛ آن وقت اگر عزرائیل بخواهد جانم را بستاند، خود، به او خوش آمد خواهم گفت. دلم می خواهد برای مظلومیت و تنهایی حضرت خامنه ای، زار زار بگریم و به خاطر تذبذب خودم و همه‌ی مدعیان تفکر در این کشور، به خودم سیلی بزنم
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع بسیار حساس و قابل تأمّلی در میان آورده اید زیرا  ما در بین دو گذرگاهِ بسیار حساس تاریخی قرار داریم. از یک طرف تاریخِ ما تاریخِ غرب است و نمی‌توانیم چشم خود را نسبت به آن‌چه ما را به عنوان تاریخ غرب فرا گرفته است؛ بر هم بگذاریم. و از طرف دیگر تاریخی به نام تاریخِ انقلاب اسلامی در مقابل خود داریم. در نسبت ما با غرب و تاریخ غربی که ما را فرا گرفته است، در عین آن‌که تاریخ ما، تاریخِ غرب نیست، یک نوع قرارگرفتن در حاشیه‌ی فرهنگ غربی را نمی‌توانیم از خود دور کنیم و از این جهت از تحقق روحِ اراده‌ای که خردِ غربی بدان نظر دارد، بیرون نیستیم. و این‌جا است که به گفته استاد داوری نمی‌توانیم بگوییم ما مدرسه و صنعت و کشاورزی به همین معنا که امروز در دنیا ظهور کرده است؛ نمی‌خواهیم. حال باید از خود بپرسیم آیا می‌توانیم در دلِ تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شده است آن اراده و خردِ مذکور را معنایی دیگری ببخشیم؟ آری! همین‌طور که می‌فرمائید نمی‌توان با ایده‌ها در خیالاتِ خود زندگی کرد و به زمینی که در آن زمین باید این ایده‌ها محقق شود، فکر نکرد و حتما به همان معنایی که می فرمائید: اگر غایت مفقود باشد، این اراده که شرط ضروری برای ساختن است، به چه چیز تعلق نخواهد گرفت و این ممکن نیست.

 آن‌چه بنده به شدت بدان امیدوارم اراده‌ای است که حضرت پروردگار برای ظهور تاریخی دیگر به میان آورده است و باید در این تاریخ، چشم از این اراده برنداشت. اراده‌ی الهی در تاریخ حقیقتی است که به صورت ادراکی بسیط به سراغ انسان‌ها می‌آید و تعلق خاطر مناسب آن زمانه در آن‌ها ایجاد می‌شود و افقی را می‌گشاید که همه‌چیز را باید در آن دید، و در این رابطه آن‌چه تا دیروز اهمیت داشت، از اهمیت می‌افتد. از این جهت می‌خواهم عرض کنم: معنای توسعه‌یافتگی و توسعه‌نیافتگی چیزی بیرون تاریخی است که با انقلاب اسلامی شروع شده است، در عین آن‌که تاریخی که به اراده و خردِ «تغییر» نظر دارد، هنوز در صحنه است و جناب آقای دکتر داوری، این حکیم اندیشمند به‌خوبی متوجه‌ی این امر هستند و بنده نیز تأکید دارم که آری! ما هم باید به شدت، خردِ توسعه‌یافتگی و خردِ توسعه‌نیافتگی را در نسبت با همدیگر بفهمیم و هم در ماورای این نسبت‌ها آینده‌ی خود را بنگریم و به تقدیری که حضرت ربّ العالمین در مقابل ما گذاشته است، بیندیشیم. این یک نوع بازکردنِ گوش و آزادساختن آن برای چیزی است که در این صحنه‌ها مثل رخداد اربعینی این سال ها با ما سخن می‌گوید، به همان معنایی که به صورتی وسیع‌تر ندایِ بی‌صدایِ «الَسْتُ بِرَبّکُم» در جان ما به صدا در آمد و عده‌ای در مظاهر ظهور ربوبیتِ او این صدا را شنیدند و بی‌درنگ تصدیق کردند و گفتند: «بَلی شَهِدْنا».

ما همواره در همه‌جا در این تاریخ با حضور تاریخی اراده‌ی الهی ارتباط داریم، هرچند به ندرت به ندای آن گوش می‌دهیم. گاهی در مطابقت و موافقت با آن اراده قرار داریم، و مطابق آن اراده عمل می‌کنیم، در آن حدّ که در مواقعی نادر این مطابقت در حدّ دیدن جلوه‌ی آن در افق رخدادی که برابر گشوده شده است، می‌رسد و وقتی چنین «وقت» فرا رسد، ما به معنای واقعی در راه حضور تاریخی خود قرار داریم، چیزی که شهداء به‌خوبی آن را تجربه کردند. و تمام توجه بنده به این نحوه حضور تاریخی است. لذا در عین احترامِ بسیاری که برای متفکری مثل استاد داوری قائل هستم و به بحث توسعه‌یافتگی و نیافتگی او به دقت گوش می‌سپارم، ولی توجه دلِ خود را در جای دیگری انداخته‌ام و این، اولِ سخن بنده با شما است که آیا می‌شود شما با من هم‌دلی کنید و زبان تبیینِ حقیقتی شویم که متذکر اراده‌ی الهی است. زیرا به نظر بنده، مطابقت و موافقت با آن‌چه در تاریخ به اراده‌ی الهی در حال تحقق است، گوش‌سپردن به ندایِ بی‌صدایی است که ما را مورد خطاب قرار می‌دهد و برمی‌انگیزاند، آن‌هم برانگیختگی که مثل همه‌ی متفکران تاریخ به قصد و اراده سخن نگفته‌اند، بلکه سخن آن‌ها ماوراء قصد و اراده‌شان ظهورِ روح تاریخ‌شان بوده است. در عین تذکری که در کلام‌تان بود، بسیار احساس هم‌سخنی با شما در آن می‌یافتم به‌خصوص که در عین توجه‌دادن به امر غایتی که باید به خیالات و آرمان‌ها محدود نباشد، متذکر می‌شوید «این غایت، نمی تواند از تاریخ اروپا اخذ شود». موفق باشید 

نمایش چاپی